***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

########## بنام خدا ##########
#پایگاه جامع اطلاع رسانی در موضوعات زیر #
..... با سلام و تحیت .. و .. خوشامدگویی .....
*** برای یافتن مطالب مورد نظر : داخل "طبقه بندی موضوعی " یا " کلمات کلیدی"شوید. ویا کلمه موردنظر را در"جستجو" درج کنید.***

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

آیةالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی(ره)

پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۳۰ ب.ظ

رمز موفقیت مرحوم حاج شیخ این بود که وقتی از استادش کلمه ای شنید [سید محمد فشارکی به او تغیّری کرد 

که چرا فلان مسأله نماز را نمی دانی] مثل نیشتری بود و ایشان را به تألیف کتاب صلاة وادار کرد.


مجله  نامه جامعه  فروردین و اردیبهشت 1387، شماره 43 و 44 
صبور و دور اندیش
28

آیةالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی(ره) خجسته مولودی است که در سال 1276 ه . ق در یکی از روستاهای شهر قدیمی یزد، به نام مهرجرد به دنیا آمد و نقش مؤثری در احیای هویت اسلامی امت مسلمان ایران ایفا نمود. پدرش محمدجعفر از صالحان معروف روستای مهرجرد به شمار می رفت. عبدالکریم که یگانه فرزند آن خانواده بود به واسطه ی پدرش به سوی تعلیم و تعلم راهنمایی گردید.

آن گونه که حضرت آیةالله العظمی حاج شیخ محمدعلی اراکی ـ یکی از شاگردان معظم له ـ به تفصیل یاد می کند، تولد آن آیت الهی با معنویت و خلوص ویژه ای مقرون بود؛ چرا که پدرش، محمد جعفر در یک حالت عرفانی و معنوی از خدا خواست تا فرزندی به او عطا فرماید و این گونه شد که او یگانه فرزند خانواده گردید.

در همان اوایل جوانی هر انسان هوشیاری می توانست در چهره ی متفکر، جدی و موقر وی آینده ی درخشانش را پیش بینی کند. یکی از علمای بزرگ مقیم کربلا به نام فاضل اردکانی، که برخی از بزرگان او را اعلم از شیخ مرتضی انصاری می شمردند، از نخستین ایّام طلبگی عبدالکریم، او را شخصیتی ممتاز دانست. چنانکه در نامه ای با محتوا لزوم رسیدگی و نگه داری از او را به مرجع تقلید بزرگ وقت آیةالله محمدحسن شیرازی (صاحب فتوای تحریم تنباکو) سفارش نمود.

آیةالله شیرازی، او و مادرش را همچون اعضای بیت خویش تحت تکفل خود قرار دهد، و عبدالکریم را با فرزند خود هم درس و مباحثه کرد. معظم له مراحل مقدماتی تحصیل خود را در مهرجرد و یزد و اردکان گذراند و پایه ی علوم خود را استوار و محکم نمود و از محضر اساتیدی؛ همچون: سید یحیی کبیر، میرزا سید حسین واثق، میرسیدعلی مدرس یزدی، مجدالعلما اردکانی و غیره بهره برد، و چون عتبات مقدسه در آن عصر مرکز آموزش علوم اسلامی بود، به آن جا عازم شد. او در شهر سامرا دروس سطح را در محضر اساتیدی مانند: آیةالله شهید حاج شیخ فضل الله نوری و آیةالله میرزا ابراهیم محلاتی فرا گرفت؛ و سپس در خدمت علمای بزرگواری؛ همچون: سیدمحمدفشارکی، و میرزا محمدحسن شیرازی (صاحب فتوای تحریم تنباکو) و میرزا محمد تقی شیرازی (صاحب حکم جهاد علیه انگلیس در عراق و بنیانگذار استقلال عراق) و آخوند ملاکاظم خراسانی و غیره شاگردی درس خارج ـ دوره ی آموزش شیوه ی استنباط احکام و اجتهاد ـ نمود. علوم حدیث را در محضر حاج میرزا حسین نوری آموخت و پس از کسب درجه و گواهی اجتهاد از محضر اساتید خود به دعوت مرحوم حاج آقا محسن عراقی به ایران آمد و در اراک که آن روز سلطان آباد عراق نامیده می شد، از سال 1316 ه . ق تا سال 1324 ه . ق ماندگار شد و مشغول تدریس و تألیف گردید. در زمان مشروطه دوباره به کشور عراق بازگشت و در کربلا و جوار حرم و بارگاه حسینی(ع) حوزه ی مستقلی تشکیل داد. معظم له تا سال 1331 ه . ق در آن جا بود و در تاریخ یاد شده دوباره به ایران بازگشت و تا 22 رجب (یا نیمه ی شعبان) سال 1340 ه . ق در اراک سکونت گزید و حوزه ی علمیه ی پر رونقی را در آن جا تشکیل داد. از آن پس بنا به تقدیر الهی به قم مهاجرت کرد و حوزه ی علمیه ی پرافتخار قم را تأسیس نمود.

استوانه ی علمی

آیةالله حائری از نظر شخصیت علمی و فقهی بسیار مهم و برجسته بود؛ به گونه ای که فقیه نامدار و مرجع تقلید بزرگ آن عصر آیةالله میرزا محمدتقی شیرازی در زمان حیات خود، موارد احتیاط آرای خود را به ایشان ارجاع می داد؛ و بدین ترتیب پس از خویش وی را اعلم از همه و شایسته ی تقلید و زعامت مسلمین معرفی می نمود.

از نظر اهل حوزه و علمای شیعه این بزرگ ترین و بالاترین تمجید و ترویج یک فقیه نسبت به فقیه دیگر است تا میزان دانش، صلاحیت اجتماعی و سیاسی و قدرت علمی او را به دیگران ابلاغ کند.

آیةالله العظمی حائری یزدی(ره) صاحب تألیفات عمیق و مهم در دانش فقه و اصول است؛ به گونه ای که هر یک از آن ها نشان دهنده ی عمق شخصیت علمی آن مرحوم به حساب می آید. برخی آثار قلمی منتشر شده ی معظم له که از نظر اهل علم و فن بسیار مهم محسوب می شود، عبارت است از:

1. کتاب الصلاة؛ فقه استدلالی و اجتهادی در بحث نماز است.

2. دُرَر الفوائد؛ این کتاب در دو جلد و چندین بار چاپ شده که درر الأصول نیز نامیده می شود، و در بردارنده ی خلاصه ی گویایی از دانش اصول فقه است. این اثر از جمله کتاب های درسی مهم حوزه به شمار می آید. در معرفی این اثر عالم جلیل القدر آیةالله حاج آقا بزرگ(ره) می فرماید: او این کتاب را از تقریرات استاد نامدار خود سید محمد فشارکی در علم اصول تلخیص کرده است.

کتاب النکاح و کتاب المواریث و کتاب الرضاع؛ فقه استدلالی است.

مجمع الأحکام؛ به زبان فارسی و رساله ی علمیه ی معظم له است.

شاگردان مکتب استاد

آیةالله العظمی حائری(ره)، در دوران زندگی پربار علمی علاوه بر خدمات بسیار ارزشمند فرهنگی و اجتماعی به اسلام و مسلمانان، در مکتب خود فرزانگان و اندیشمندان بزرگی را نیز تربیت نمود.

معظم له توجّه ویژه ای نسبت به شاگردان خود داشت، افراد خوش استعداد را همواره تشویق می نمود و مورد حمایت خویش قرار می داد. تلاش علمی معظم له شخصیّت های بارزی را به جهان اسلام تقدیم نمود، که حضرت امام خمینی(ره) نمونه گوهر گران بهای محفل علمی اوست.

دیگر آیات عظام و مراجع معظم تقلید؛ همچون آیةالله العظمی اراکی، آیةالله العظمی مرعشی نجفی، آیةالله العظمی گلپایگانی، آیةالله العظمی حاج سید احمد خونساری5، و ده ها نفر دیگر نمونه های دیگرند.

برکات پنهان و آشکار

شکوه و عظمت حوزه ی علمیّه ی قم از آغاز تا به امروز ـ که بیش از هفتاد سال از شکل گیری آن می گذرد ـ هر سال چشمگیرتر از گذشته در عرصه های مختلف، نمود داشته است و پرتو آثار وجودی اش، افق های جدیدی از دورترین نقاط این عالم را در نوردیده است. این حوزه ی با شکوه، گذشته از این که بزرگ ترین پایگاه علوم اسلامی در رشته های فقه و حقوق، عرفان، فلسفه، اقتصاد، تفسیر، کلام و ... است، پاسخ گوی نیازهای اجتماعی، فرهنگی و فکری جامعه نیز بوده و می باشد، و اندیشمندان فراوانی را در دامان خود پرورانده است.

آیةالله حائری، با تدبیر و دوراندیشی خاص خویش، فقر فرهنگی حاکم بر جهان اسلام را دریافت وعلما و بزرگانی را که در شهرهای مهم دیگر پراکنده بودند، به گونه های مختلف تقویت کرد. معظم له از شهرهایی که بزرگانی از علما در آن حضور داشتند، سهم امام قبول نمی کرد، بلکه برحسب حکم، وجوه شرعیّه آن شهرها را در راستای رونق و شکوفایی فرهنگی و دینی به همان شهرها اختصاص می داد؛ از همین رو در کمترین زمان، روح بالندگی و تحرک علمی و فرهنگی در بسیاری از شهرهای ایران نمایان شد. پرورش یافتگان حوزه ی علمیه قم به سایر بلاد هجرت نمودند، و ده ها کتابخانه و مدرسه ی علوم دینی در سراسر کشور تأسیس شد. در آن روزگار که چند مدرسه ی دولتی ایران مختص شاهزادگان و حکومتیان شده بود، حوزه های علمیّه ی سراسر کشور، به روی فرزندان همه ی اقشار ملّت گشوده گردید و همّت علمای حوزه آثار اسلامی به دورترین نقاط کشور ارسال شد و مجامع درسی رونق گرفت. از هر خانه ی گلی در دل کوه ها و جنگل ها صوت دلنشینِ قرآن توسط بچه های مسلمان در آسمان کشور طنین انداز شد و روز به روز فرهنگ اسلام گسترش یافت.

حسن درایت و تیزبینی

هجوم به حوزه ی علمیه قم در رأس سیاست ضد دینی استعمار بود و آیةالله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی(ره) که در رأس حوزه ی علمیه ی قم قرار گرفته بود، بیش از همه کس بر این نهاد علمی بیم داشت، و چون از ماهیّت بی دینی رضاخان و تهی بودن او از وجدانِ انسانی آگاه بود، در مقابل ماجراجویی او آگاهانه عمل می کرد. داستان هجوم رضاخان به قم، به بهانه ی بی احترامی به خانواده اش نمونه ای از بی پروایی او در تعرض به حریم دین و روحانیت بود:

از قدیم الأیام تا به امروز مرسوم [بوده و هست] که بیشتر مردم، هنگام تحویل سال نو در اماکن متبرکه به سر می برند و آن را به فال نیک می گیرند. عید نوروز 1306 ه . ش مصادف با 27 رمضان 1346 ه . ق بود. زائران بسیاری از نقاط مختلف به سوی شهر قم روی آوردند تا لحظات تحویل را در حرم حضرت معصومه(س) بگذارنند. انبوه جمعیّت و ازدحام مردم در صحن حرم و رواق ها جای سوزن انداختن را گرفته بود. اعضای خانواده ی پهلوی که همسر رضاشاه (مادر محمدرضا) نیز جزو آن ها بود، به قم آمدند و در غرفه ی بالای ایوان آینه بدون حجاب کامل نشستند. این صحنه به گونه ای جلب نظر می کرد که از هر سو صدای اعتراض مردم بلند شد و حضور آنان در [چنین] مکان مقدس را بی احترامی نسبت به اهل بیت: دانستند؛ با وجود این هیچ کس جرأت نزدیک شدن به آنان را نداشت.

در این هنگام سیّد ناظم واعظ که مشغول وعظ در مسجد جنب حرم بود، مردم را تهییج نمود تا براساس حکم امر به معروف و نهی از منکر این هتک حرمت را جلوگیر شوند. خبر به حاج شیخ محمدتقی بافقی رسید. او به خانواده ی دربار پیغام فرستاد، که اگر مسلمان هستید، نباید با این وضع در این مکان مقدس حضور یابید، و اگر مسلمان نیستید، باز هم حق ندارید در این مکان حضور یابید.

این پیام مؤثر واقع نشد و حاج شیخ محمدتقی خود به حرم آمد و به آنان اعتراض نمود و [از آن ها] خواست که سر و صورت خود را بپوشانند، یا از آن جا خارج شوند. به دنبال این ماجرا غوغایی برخاست، و خانواده ی پهلوی راهی منزل تولیت شد و از طریق تلفن به رضاشاه خبر داد. او که در پی بهانه بود، به سوی قم حرکت کرد و دستور داد تا سربازان پشت سرش حرکت کنند. پس از ورود به شهر قم، مستقیم راهی صحن حرم شد و تعدادی از طلبه ها را با شلاق مضروب نمود. او هتک حرمت را در جوار قبر مطهر حضرت معصومه(س) تکرار نمود و با عصا و لگد به جان طلبه های داخل حرم افتاد. حاج شیخ محمدتقی را دستگیر کرد و به تهران فرستاد تا تحویل زندان شهربانی شود. پس از گذشت پنج ماه، آیةالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی(ره) خواستار آزادی وی گردید.

موضع گیری هوشمندانه آیةالله حائری(ره) هرگونه ماجراجویی را از رضاخان گرفت؛ همچنان که روزنامه ی قیام شرق در مقاله ای نوشت:

حُسن تدبیر عاقلانه و خیرخواهانه ی آیةالله العظمی حائری، جلوگیر فساد و خونریزی های پیاپی شد و مقام روحانیّت در قم حفظ گردید. معظم له حکم شرعی ذیل را صادر نمود:

صحبت و مذاکره در اطراف قضیه ی اتفاقیه ی مربوط به شیخ محمد تقی برخلاف شرع انور و مطلقاً حرام است.

راز سکوت

زندگی مردان الهی و انسان های وارسته و برخورد و موضع گیری آن ها با پیشامدها به گونه ای آمیخته با اسرار است که درک رمز و راز آن برای هر کس ممکن نیست؛ گویی آنان در آینه ی ایّام، چهره ی عریان حوادثی را می بینند که درک آن برای انسان های عادّی محال است!

آیةاللهحائری(ره) آنچنان با احتیاط عمل کرد که حرکت او اعجاب همگان را برانگیخت. ایشان هرگاه درباره ی این سکوت و احتیاط مورد سؤال قرار می گرفت، در پاسخ به این جمله ی کوتاه اکتفا می کرد: من حفظ حوزه ی علمیّه را اهمّ می دانم.

در زمان اوج گیری مخالفت ها تلگرافی برای رضاخان ارسال داشت و او را برای رسیدگی به خواسته های علما و مردم فراخواند. این برخورد غیر عادی آیةالله العظمی حائری با قضیه، در محافل مختلف مورد شبهه و سؤال واقع شد، اما آن گاه که به دستور رضاخان در سال 1314 ه . ش مسجد گوهرشاد مشهد به توپ بسته شد و به خاطر اعتراض مردم به کشف حجاب هزاران نفر به شهادت رسیدند و حوزه ی علمیّه ی مشهد که از مهم ترین حوزه ها به شمار می رفت، منهدم گشت، راز پاسخ کوتاه آیةالله حائری، که حفظ حوزه را اهمّ می دانم، برای بسیاری از مردم آشکار گردید.

روزهای سخت

آیةالله حائری، با همه ی صبر و استقامتی که در مقابل حوادث تلخ و ماجراجویی های رضاخان در حوزه ها از خود نشان داد، در قضیّه ی کشف حجاب تاب و تحمّل را از کف داد و از شدّت ناراحتی، نماز جماعتی را که اقامه می کرد به آیةالله سید صدرالدین صدر واگذار نمود و دروس خود را نیز تعطیل کرد. در همان روزها جلسه ای با حضور ایشان و عده ای از مردم تهران برقرار شد. آیةالله حائری در آن جلسه مردم را برای مقاومت و ایستادگی در مقابل برنامه های ضد دینی حکومت، ترغیب کرد و آن گاه که از او درباره ی تکلیف شرعی مسلمین در برابر کشف حجاب سؤال شد؛ در حالی که از شدّت ناراحتی چشم هایش سرخ شده بود، به رگ های گردنش اشاره کرد و چنین گفت: ... مسأله ی دین است، ناموس است، و تا پای جان باید ایستاد، پس از آن نیز تلگرافی برای رضاخان فرستاد و خشم خود را نسبت به عملکردهای خلاف شرع او ابراز داشت. رضاخان که از فرهنگ و انسانیّت بویی نبرده بود، حامل نامه را در تهران زندانی کرد و تلگرافی تهدیدآمیز و توأم با تحقیر در جواب تلگراف ایشان ارسال نمود.

آیةالله العظمی اراکی (ره) می فرماید: رضاخان گفته بود که اگر حاج شیخ عبدالکریم نفس می کشید، یک کلمه ای می گفت، فوری ماشین در خانه اش حاضر می کردم و می فرستادمش آن جا که عرب نی انداخت و هیچ کس خبر نداشت که کجا رفته است! بلی، او را مثل آقا سیدحسن مدرس می کرد؛ یعنی او را می کشت.

نقش حوزه در صحنه ی سیاسی

در نیمه ی دوم قرن حاضر، اسلام در صحنه های سیاسی و اجتماعی حضور گسترده داشت. این حرکت پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به مراتب گسترده تر شد. فکر جدایی دین و سیاست توسط دست های آشکار غارتگران استعمار از یک سو، و دست های پنهان تقدّس و تحجّر از سوی دیگر، اجرای احکام الهی در جامعه را به تعطیلی کشاند. امّا از روزی که بنای حوزه ی علمیه قم به دست پر توان آیةالله حائری نهاده شد، همه ی توطئه های شوم ـ به برکت حضور حوزه ی علمیه در عرصه سیاسی و اجتماعی ـ نقش بر آب شد و اسلام، عظمت فراموش شده خود را بازیافت و از آن پس ظلم ستیزی و مبارزه با اهداف توسعه طلبانه ی استعمار، فریاد رسایی بود که همواره از گلوی خدامردانِ تربیت شده در دامان حوزه ها، در فضای میهن طنین انداز بود. 26 سال پس از رحلت آیةالله العظمی حائری(ره) و در سال 1341 شمسی، هم زمان با سال روز وفات امام صادق(ع) جرقّه ی انقلاب اسلامی ایران توسط یکی از شاگردان مکتب معظم له حضرت امام خمینی(ره) از مدرسه ی فیضیه زده شد و پس از 16 سال مبارزه و تبعید و زندان و شکنجه ی تربیت شدگان همان تربیت یافته ها به ثمر نشست و جمهوری اسلامی ایران در عرصه سیاست جهانی درخشید.

نگاهی به عملکرد و مواضع سیاسی

آیةالله العظمی شیخ عبدالکریم از شاگردان شیخ شهید فضل الله نوری بود و در مخالفت با مشروطه شباهت فکری زیادی به او داشت، امّا در اظهار مخالفت خود بسیار احتیاط می کرد.

آیةالله حائری با توجه به شرایط زمانی و تاریخی ویژه ی آن زمان و برای حفظ اساس حوزه ی علمیه ی قم و ارکان دین مجبور به رعایت اصل تقیه می شد؛ به گونه ای که درایت و زیرکی معظم له حتی برای برخی از شاگردان ایشان قابل تجزیه و تحلیل نبود و متهم به نداشتن بینش و گرایش در امور سیاسی گردید؛ و حال آن که با تحقیق در زندگی آن بزرگ مرد چنین در می یابیم که معظم له مردی هوشمند، با کیاست و فراست بود و راه مقابله و مبارزه با پدیده ی شوم غرب گرایی و بیگانه پرستی را به خوبی می دانست؛ و بر همین اساس راه بهتری جز تأسیس حوزه و تربیت نیروهای مؤمن، مخلص و با سواد سراغ نداشت.

ملازمت و همراهی معظم له با کسانی؛ همچون آیةالله حاج آقا محسن عراقی و امثال او که دیانت و سیاست و دخالت در مسایل اجتماعی سیره شان بود، شاهد این مدعاست.

معظم له در شرایط بسیار حاد سیاسی که کار کشتگان حرفه ای جهان سیاست نیز ناتوان از اتخاذ مواضع اصولی و استراتژیک دقیق و صحیح هستند، با حزم و احتیاط و ظریف کاری ویژه بهترین مواضع اصولی را اتخاذ نمود تا بتواند اساس حوزه ی علمیه را از خطر نابودی نجات دهد، و در نهایت نیز پیروز شد.

دروازه های حوزه ای را که او مؤسس بود، به روی همه ی علما و فقهای سیاستمدار و مبارز آن روز گشوده بود. استقبالی که حوزه تحت سرپرستی ایشان از مهاجرین نهضت طلب و ضد رضاخان و مستکبران به عمل می آورد، با شکوه ترین حرکت انقلابی و سیاسی سنجیده شده است. استقبالی که در زمان وقوع نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، فرزندان حوزه و شاگردان و پیروان آیةالله حائری از مجاهد بزرگ زمان آیةالله سید حسن مدرس به عنوان شاخص ترین مخالف رضاخان هنگام ورود ایشان به قم نمودند، بازخورد تربیت چنین استادی است، که همچون مجاهد بزرگ، دوست و هم درس خود آیةالله سیدحسن مدرس دیانت را از سیاست جدا نمی دانست، اما آن روز احساس می کرد دین و عقاید و عواطف دینداران، میدان بازی سیاستمداران وابسته به خارج شده است، و کار سیاسی اصولی اسلام پسند؛ همان تأسیس حوزه ی سالم و پرورش نیروهای لازم برای یک مبارزه و مقابله ی اصولی دراز مدت و پاسداری فرهنگی از ارزش های اسلامی است؛ از این رو هنگامی که مسایل حساسی؛ همچون اتحاد شکل البسه که استعمار به وسیله ی آن سقوط هویت روحانیت را دنبال می کرد، یا مسأله ی کشف حجاب و امثال آن پیش آمد؛ به هر شکل ممکن اعتراض و مقابله با آن را آشکار نمود.

کسانی که می گویند مگر چه می شد او را نیز مانند مدرس به شهادت می رساندند؟ پاسخ باید گفت، که اهداف اسلامی آن دو بزرگوار دو شیوه ی متفاوت مبارزه را می طلبید. مدرس در صحنه ی مجلس بود و با احزاب درگیری داشت و برای تغییر سلطنت، با دربار رضاخان رو در رو ایستاد، اما شیخ عبدالکریم شیوه ی فرهنگی مبارزه و کادرسازی برای دراز مدت را در نظر گرفت و آن هدف جز با حزم و احتیاط و صبر تلخ برآورده نمی شد.

از برخی گزارش های شفاهی که علت مرگ آیةالله حائری را مشکوک اعلام می نمود؛ وحدت هدف و اختلاف رویه این عالمان بزرگوار مشکوف است. آقای حاج شیخ محمدصادق تهرانی از خادم آن مرحوم به نام آقا علی نقل می کند: آن وقت که آقا مریض بود، هنگام عصر دو نفر دکتر از تهران به دیدار ایشان آمدند و پس از دیدار و معاینه چند تا حب (قرص) به ایشان دادند. حاج شیخ بعد از تناول آن قرص ها ساعت پنج حالش دگرگون شد و اوایل شب از دنیا رفت.

اقدامات اجتماعی و عمرانی

حضرت آیةالله العظمی حائری یزدی(ره) را مقام فقاهت و مرجعیت از رسیدگی به امور دینی و راه گشایی و رفع مشکلات اجتماعی و اقتصادی جامعه باز نداشت، بلکه همواره برای چاره جویی و بهبود وضع عمران و آبادی، بهداشت، درمان و ... مردم گام بر می داشت و از کمک های افراد خیّر در جهت سامان دهی به امور جامعه بهره می گرفت.

معظم له به آبادگری علاقه و همت ویژه نشان می داد؛ همچنان که کارهای عمرانی فراوانی را در شهر قم به انجام رساند. حاج شیخ عبدالکریم به همت خود و کمک گرفتن از افراد خیّر برای عمران و آبادی شهر قم به خصوص مدرسه علمیه فیضیه و حتی صحن و حرم بارگاه ملکوتی کریمه اهل بیت3 گام های زیربنایی و به جای مانده، برداشت. معظم له برای رسیدگی در کار ساخت فیضیه، حجره به حجره می رفت و از نزدیک نظارت می کرد.

مهم ترین این اقدامات عبارت است از:

1. تأسیس اولین بیمارستان قم در محل مسجد اعظم فعلی که دارالإطعام و دارالمساکین نیز بود، و سیدالأطبا کهکی در آن جا طبابت می کرد.

2. تأسیس بیمارستان فاطمیه و سهامیه ی قم از طریق کمک های مالی برخی افراد خیّر.

3. تلاش برای تعمیر و بازسازی مدرسه ی دارالشفا.

4 . بازسازی مدرسه ی فیضیه و احداث طبقه ی دوم آن.

5 . تأسیس کتابخانه ی مدرسه ی فیضیه.

6 . طرح و نظارت بر ساخت غسالخانه در قم.

7 . دستور احداث قبرستان بزرگ در بیرون شهر به نام قبرستان نو.

8 . تشکیل دارالأیتام برای رسیدگی به امور فرزندان یتیم.

9. بنای سیل بند و سد رودخانه ی قم از طریق جمع آوری اعانه های مردمی.

10. احداث واحدهای مسکونی برای سیل زدگان قم.

یکی از نویسندگان می نویسد:

روز سه شنبه هشتم ماه صفر سال 1353 ه . ق از گلپایگان اطلاع رسید که سیل عظیم و بنیان کن به سوی شهر قم سرازیر است. پخش این خبر خواب و آسایش را از همگان گرفت. هنوز پاسی از شب دهم صفر و سوم خرداد نگذشته بود که نعره ی سیل قلب همگان را به لرزه انداخت و همچون بلایی خانمانسوز شهر قم و منازل اطراف رودخانه را مورد هجوم قرار داد. هنگامه ای برپا خاست و همه پا به فرار گذاشتند. صبح هنگام سیل همه جا را فرا گرفته بود، و گویا با ناله های حزین خود آسیب دیدگان را تسلّی می داد.

دولت وقت در زمان سلطنت منحوس رضاخان پهلوی هرگز برای پیش گیری از سیل پیش قدم نشد و اقدامی به اصلاح و تعمیر نکرد. مجرای طبیعی رودخانه به کلی ویران گردید. آیةالله العظمی حائری برای این که دولت وقت را وادار به عمل کند، خود شخصاً عازم منطقه ی سیل شد و همراه مردم قم با بیل و کلنگ مشغول ایجاد سیل بند و سد در قسمت های ضعیف و آب برده ی رودخانه شد. به اصناف نیز دستور داد تا برای سیل زدگان اعانه ی مالی جمع کنند. به وسیله ی تلگراف به شهرهای مختلف ایران مسلمین را به کمک طلبید. دولت وقت در مقابل این اقدامات وارد عمل شد و رضاخان مبلغ ده هزار تومان فرستاد. آیةالله حائری این پول را زیر نظر هیأت امنا جمع آوری و مصرف کرد. معظم له زمینی را از تولیت آستانه ی مقدسه قم به نود و نه سال اجاره کرد و آن را به یک مهندس روسی به نام اسپاشوسکی سپرد تا خانه هایی با امکانات ساختمانی مطبخ، سرداب و دو اتاق و یک آب انبار مشترک بین دو خانه بنا نماید. پس از تکمیل، خانه ها را به سیل زدگان واگذار کرد و سند مالکیت را نیز به آن ها سپرد..

پارسایی و ساده زیستی

آیةالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، از نظر رفتار، خصوصیات و زندگی شخصی نیز دارای ویژگی های بسیار ممتاز است. زهد و تقوا، بی ریایی، صداقت، بی توجهی به جاه و ریاست، ساده زیستی و بی تکلّفی آن فقیه بزرگ زبانزد همه ی کسانی است که عصر او را درک کرده و زندگی او را از نزدیک دیده اند.

نشستن او در جمع شاگردان؛ به گونه ی نشستن شخص پیامبر اکرم(ص) در جمع یاران و صحابه بود؛ به گونه ای که هرگاه شخص غریب و تازه وارد به محفل می آمد، در برخورد اول نمی توانست آن مرجع بزرگ را از دیگران بازشناسد. شیخ محمد حرزالدین از مورخین حوزه ی علمیه ی نجف می نویسد:

شیخ عبدالکریم یزدی، مجتهد مسلمی بود که شایسته ی مقام اجتهاد، زعامت و حکومت بود. پژوهشگر و دانشمندی بود که به دانش خود عمل می کرد. او پارسایی زاهد و عابدی با ورع، و شخصیتی ثقه، عادل و امین بود. وجود او از طرف خداوند، هدیه ای برای مسلمین و اسلام بود... او به خاطر آثار جاودانه ای که در قم پدید آورده بود، مورد احترام بود، ولکن در اواخر عمر به دلیل پیروی مردم از پادشاهان خود، برخی از افراد ناشایست و فاسق نسبت به او زبان درازی کرده و تهمت و افترا زدند. در اثر حکومت یافتن مترفین و عیاشان، بسیاری از علمای زمان او به زندان افتادند، یا خانه نشین شدند. شیخ عبدالکریم نیز، در نهایت، در منزل خود منزوی و خانه نشین شد و در برابر بدعت های پادشاه زمان خود نتوانست وارد عمل شود. او در حالی این دنیا را وداع گفت که عامل به اخبار اهل بیت: و نمونه ای از صبر و مقاومت بود. .... رفتن او از این دنیا خسارت جبران ناپذیری برای عالم اسلام و ایران محسوب می شود.

یکی از شاگردان و شاهدان عینی زندگی روزمره ی و، وضع خوراک و پوشاک آیةالله حائری را چنین توصیف می کند:

حاج شیخ در زندگی خود خیلی قناعت داشت. در خانه ی او آقازاده ها و عیالش بودند و چهار نفر پیشکار و خانواده هایشان، برای این همه جمعیت یک چارک گوشت می خریدند و آبگوشت می پختند. این وضع به اصطلاح آشپزخانه ی حاج شیخ بود که مرجع تقلید و رییس حوزه بود و البته این نوع زندگی در زمانی بود که وسایل و امکانات بیشتری در اختیار ایشان بود، ولکن استفاده نمی کرد.

ایشان از پارچه ی خارجی استفاده نمی کرد. در تابستان پیراهن، شلوار و قبای ایشان کرباس بود. در زمستان نیز لباس خود را از پارچه ی ایرانی برک تهیه می کرد. به دیگران هم توصیه می کرد که پارچه ایرانی بپوشند.

تمام فرش های منزل ایشان از گلیم های خراسانی بود. فقط یک قالیچه ی کوچک در بیرونی ایشان بود که آن را زیر خود می انداخت و می نشست. هیچ عنایتی به ریاست و آقایی و این ها نداشت. تمام توجهش به خدا بود. اصلاً دنبال تزیینات دنیایی نبود.

امام خمینی(ره)، در سخنرانی معروف خود در فیضیه (سال 1342 ه . ش) درباره ی استاد می فرماید:

آن هایی که هزار میلیونشان یک قلم است، مفت خور نیستند، اما مایی که مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم مان وقتی که فوت می شوند، آقازاده های آن [مرحوم] همان شب شام نداشتند، ما مفتخوریم؟!.

یکی از نویسندگان، درباره این جمله ی امام خمینی(ره)، از فرزند ارشد آیةالله حائری سؤال می کند و ایشان پاسخ می دهد:

حقیقت همان است که معظم له [امام خمینی(ره)] فرمودند. مرحوم والد در صرف وجوه شرعیه معیارهای خاصی داشتند. پول ها و وجوه شرعی را در محل های خاصی نگه داری می کردند؛ بی آن که در مصارف شخصی خودمان مصرف نمایند. قبل از فوت نیز موارد آن ها را تعیین کرده بودند و به روشنی مصارف آن ها را مشخص نموده بودند، و احدی را حق دخالت در آن ها نبود. روز رحلت ایشان، ما در مضیقه بودیم تا این که پنجاه تومان از آقای سید ابوالفضل زنجانی قرض گرفتیم تا در راه مخارج شخصی خود صرف کنیم، کم کم با فضل الهی گشایشی در امور زندگی ما پدید آمد.

حتی گزارش برخی از شاهدان عینی زندگی آیةالله حائری حاکی از آن است که منزل مسکونی ایشان را هم یکی از روحانیون متمکن آن زمان به نام حاج آقا رضا جاپَلَقی خریداری و هدیه کرد، لکن معظم له شخصاً آن را نپذیرفت و مرحوم جاپلقی آن را به فرزندان ایشان واگذار نمود.

غروب خورشید

آیةالله حائری، پس از عمری تحمّل رنج و مشقّت در حساس ترین مقطع تاریخ تشیّع و ایران، یک لحظه از پای ننشست، تا توانست در مقابل دشمنان دیرینه ی اسلام، بزرگترین مرکز علمی که همانا حوزه ی علمیّه ی قم است را بنا نهد، تا همواره این حوزه مقدّس نگهبان دین و آرمان تشیّع باشد.

برای پی بردن به عظمت این کار، تمرکز اندیشمندان اسلامی از شهرهای دور و نزدیک کافی است؛ گرچه احیای علوم مختلف اسلامی صبر و استقامت شگرف می طلبید. تحمل رنج و زحمت در مقابل جنایات رضاخان و فشارهای وارد بر علمای دین، اخبار ناگوار واقعه ی تلخ کشتار مسجد گوهرشاد و بسیاری از مصیبت ها بر ملت مسلمان ایران و حوزه های علمیّه، طاقت و تحمّل را به ستوه می آورد. معظم له در آخرین روزهای زندگی خود، با دلی اندوهگین و تنی بیمار برای حفظ تلاش های چندین ساله و اطمینان از آینده حوزه ی علمیه قم، سه تن از بزرگان فقها: آیةالله سیّد محمد حجّت کوه کمری، آیةالله سیّد محمد تقی خوانساری و آیةالله سید صدرالدین صدر را نزد خود فراخواند و در امور حوزه ی علمیّه قم را به آن ها سپرد. و سرانجام در 17 ذی قعده همان سال 1355 ه . ق مطابق 1315 ه . ش پس از 81 سال عمر با برکت، به دیار ابدی شتافت و مردم قم و جهان تشیّع را عزادار نمود.

جنازه ی آن بزرگوار را پس از تشییع با شکوه و اقامه ی نماز به امامت آیةالله شیخ ابوالقاسم کبیر در قسمت بالاسر حرم حضرت معصومه(س) که آن زمان قبة العلم نامیده می شد و اکنون مسجد بالاسر نام دارد در کنار آرامگاه ده ها مجتهد و بزرگ مرد دیگر به خاک سپردند. مجالس ترحیم او بسیار غریبانه و حزن انگیز بود، در حوزه ی علمیه ی نجف در مسجد هندی ه برای او مجلس ترحیم گرفته شد. در قم فقط همان روز دفن، اجازه ی برگزاری مراسم ترحیم داده شد و از آن پس مأموران رضاخان از هرگونه مراسم و مجلس ترحیم جلوگیری کردند. فقط عده ای از فضلا و طلاب به صورت نیمه مخفی در منزل آن بزرگ مرد به عزا نشستند. در سراسر ایران مجالس ترحیم ایشان قدغن اعلام شد. در تهران از طرف دربار یک مجلس ترحیم تشریفاتی و ریاکارانه گرفته شد، اما به دیگران این اجازه داده نشد. حتی وقتی که امام جمعه ی تهران خواست مجلسی برای ایشان بگیرد، رضاخان به او پیغام داد، که آیا می خواهد میان دولت و ملت اختلاف بیندازد؟ ما خودمان یک مجلس گرفتیم و همان کافی است.

یادی از استاد

یکی از امتیازهای ویژه ی حضرت آیةالله العظمی حائری یزدی(ره) حسن ارتباط و برخورد با شاگردان علمی و عملی خویش بود. و این نیز یکی از درس های تربیتی استاد است. عالمان و فرهیختگان بسیاری از محضر علمی و اخلاقی معظم له فیض وافر بردند که نشستن پای سخنان آنان و ناگفته هایشان از استاد عظمت و سترگی او را بیشتر نمایان می سازد. آنچه در پیش رو داریم برگرفته از گفت و گو با حضرت آیةالله العظمی اراکی(ره) است:

حضرتعالی که از نزدیک با مرحوم آیةالله العظمی حائری(ره) آشنایی داشتید، از زندگی ایشان بفرمایید.

حاج شیخ، شش ساله بود که پدرش فوت کرد و در حضانت مادرش تربیت شد. ایشان می فرمود: در طفولیت وقتی بعض از کارها که خلاف طبع مادرم بود، انجام می دادم، می گفت: طفلی را که به زور از خدا بگیری، بهتر از این نمی شود (خنده آیةالله) بنابراین، حدوث حاج شیخ از راه اعجاز و کرامت بود.

و اما راجع به بقایش، به سند صحیح شنیدم که آقای فرید عراقی فرزند حاج آقا مصطفی که در قم مدرس بود و شخص عالمی بود، از قول میرزا حسن که در دستگاه پدرش شخص امینی بود، نقل کرد که در سفری که مرحوم شیخ عبدالکریم به اراک آمده بودند، در مجلس ناهار حاج آقا مصطفی مطلبی فرموده بودند و حاج شیخ در جواب گفته بودند: برای من هم نظیر این اتفاق افتاد. و آن ماجرا از این قرار است که فرمود: زمانی که در کربلا بودم، یک شب خواب دیدم کسی به من گفت: ده روز بیشتر از عمر شما باقی نیست؛ از آن جا که حاج شیخ بی قید و بی تکلف بود و به این چیزها تقید نداشت و توجه قلبش بیشتر به علم بود، و خیالات دیگر را اعتنای چندان نمی کرد، حتی اگر خواب مرگ بود، پشت سر می انداخت، و اسباب گرفتاری خودش قرار نمی داد که مبادا از علم نقصانی پیدا بشود؛ از این جهت این فکر را به کلی از قلب خود محو و منسی کرده بود.

رفقای حاج شیخ یک روز قبل از دهم که پنجشنبه یا جمعه بود، ایشان را به یکی از باغات کربلا دعوت می کنند. در آنجا هرکس مشغول کاری می شود. به آقای حاج شیخ هم کاری واگذار می شود. کم کم حاج شیخ احساس سرما می کند. دوستانش عبای ضخیمی را برای ایشان می آورند، ولی درد شدت پیدا می کند و از تحمل می گذرد. ایشان را به اتاق منتقل می کنند و در بستر می افتد. حال احتضار به ایشان دست می دهد. آن وقت یادش می آید، که ای وای امروز، روز دهم است و فراموش کرده است. به یاد خواب عجیبی که دیده بود، می افتد. در حال احتضار می بیند که سقف شکافته شد و دو نفر از آن پایین آمدند. متوجه می شود که آن ها اعوان حضرت ملک الموت هستند، و برای قبض روح پایین آمده اند. آن ها پایین پای شیخ می نشینند تا قبض روح کنند. در آن حال توجهی به حضرت اباعبدالله الحسین(ع) پیدا می کند. این را هم بگویم که در زمان جوانی مرحوم شیخ در عالم خواب حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را می بیند که آن حضرت یک مشت نقل به وی مرحمت می کنند؛ به جهت این که در جوانی نوحه خوان سینه زن های اهل علم در سامرا بود؛ زیرا مرحوم آقا میرزا حسن شیرازی فرموده بودند که دهه عاشورا باید دسته سینه زن از اهل علم بیرون بیاید. نوحه خوان آن دسته ها مرحوم حاج شیخ، جوانی قوی هیکل و جهور الصوت بود.

در آن حال خدمت حضرت اباعبدالله(ع) عرض می کند، که یا اباعبدالله مردن حق است، و البته باید بمیرم، لکن خواهشمندم چون دستم خالی است و ذخیره آخرت تهیه نکرده ام، اگر ممکن است از خدا تمدید بخواهید. در همان حال دوباره سقف شکافته می شود و یک نفر می آید و به آن دو می گوید: آقا فرمودند، تمدید شد، دست بردارید.

بعد از رفتن آن ها قدری حال ایشان بهتر می شود. پارچه ای را که دوستانش انداخته بودند، کنار می زند. عیال ایشان که بالای سرشان بود و می گریست، یک مرتبه صدایش بلند می شود که آقا شیخ زنده شد! زنده شد! ایشان با اشاره آب طلب می کند. با پارچه لب و دهان ایشان را خیس می کنند تا کم کم حالشان طبیعی می شود و احتیاجی به طبیب هم پیدا نمی شود. بنابراین، بقای مرحوم شیخ نیز مثل حدوثش به خرق عادت بود.

نقل کرده اند که آقا شیخ محمدتقی بافقی یزدی مقسم شهریه، در زمان مرحوم آقا شیخ عبدالکریم بوده که پهلوی ایشان را گرفت و تبعید کرد. اول هر ماه خدمت حاج شیخ عبدالکریم می آمد و پول می گرفت و بین طلاب تقسیم می کرد. یک ماه که خدمت حاج شیخ می رسد، ایشان هیچ پولی نداشت که بدهد. مرحوم بافقی از آن جا به مسجد جمکران می رود، طولی نمی کشد که شهریه آماده می شود. در زمان مرحوم شیخ عبدالکریم بارها شهریه ی طلبه ها از این راه ها تأمین شده بود. توکل مرحوم حاج شیخ عبدالکریم بسیار قوی بود. کسی که آن چیزها را دید و مکاشفات برای او اتفاق افتاده به حضرت باری تعالی یقین کامل پیدا می کند.

از ایشان شنیدم که فرمود: در نماز به مرحوم آقا سید محمد فشارکی اقتدا کرده بودم. عبایی به دوش داشتم که تا چهار انگشت حاشیه اش زری دوزی بود. خدمت ایشان رفتم و گفتم: آیا این مقدار از زری عبا اشکال دارد؟ ایشان با خشم فرمود: تو هنوز این مطلب مسلم را نمی دانی؟ این قدر عاری و بری از فقه هستی، که هنوز نفهمیدی به اندازه چهار انگشت معاف است. آنچه در نماز مبطل است لباس طلا باف است، ولکن مقدار چهار انگشت، مستثنی است. این را نفهمیدی؟! همین یک غضب باعث شد که کتاب صلاة را بنویسم. این کتاب صلة اثر آن خشم است.

آیةالله العظمی بروجردی(ره) از این کتاب بسیار تعریف می کرد و می فرمود: من کتابی به این پرمغزی و کم لفظی ندیدم. ایشان برای بنده نقل کرد، که یک روز در نجف مرحوم آخوند خراسانی به منزل بنده تشریف آوردند و نوشته های کتاب را در طاقچه دیدند و فرمودند: این ها چیست؟ گفتم: بحث صلة است. قدری نگاه کردند و تعریف کردند و فرمودند: به به! عجب خوش عبارت و خلاصه است. با این که سبک مرحوم آقای آخوند نیز این بود، که خودشان عبارت های مختصر و پرمغز داشتند.

مرحوم آقا نورالدین در مسجدش منبر می رفت. یک بار از بُشر حافی صحبت کرد. بُشر حافی، در زمان حضرت موسی بن جعفر(ع) بود. او شخصی متموّل بود. یک روز حضرت از در خانه بُشر عبور می کرد، که صدای آواز و لهو و لعب و تنبور شنیده شد. کنیزکی کنار جوی آب مشغول شستن ظرف بود. حضرت از او سؤال فرمود: این خانه ی کیست؟ مال بنده است یا آزاد؟ کنیز عرض کرد: بُشر یکی از آن اشخاص بزرگ است، چه طور می گویید بنده، خیر آزاد است. حضرت فرمود: بلی آزاد است که این جور است. بُشر توی خانه بود و صدای آن ها را شنید. از کنیز پرسید: با چه کسی گفت وگو می کردی؟ کنیز گفت: یک آقایی از این جا رد شد و پرسید: این خانه مال آزاد است، یا بنده؟ من گفتم: البته آزاد است. او گفت: آزاد است که این جور است؟! بُشر سؤال کرد: آن شخص کدام طرف رفت. کنیز به او نشان داد. فوراً با پای برهنه دوید تا به حضرت رسید و عرض کرد: آیا توبه من قبول می شود؟ توبه می کند و از آن پس نیز می گوید: چون هنگام تشرفم خدمت امام و وقت توبه پابرهنه بودم، همیشه پابرهنه راه می روم (گریه آیةالله) و لهذا بُشر حافی شد، بشر حاف؛ یعنی پابرهنه. نقل می کنند که حیوانات در کوچه ای که او می رفته، فضولات نمی انداختند.

ولی افرادی هم بودند که یک عمر پای آن مشعل نور بودند. چه معجزات دیدند، و چه شق القمرها دیدند، ولی در دلشان راه نیافت که نیافت، اما او با یک مختصر نیشتر منقلب شد و بشر حافی شد. مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم هم یک کلمه شنید. از آن یک کلمه آن طوری شد.

عنایت و توجه حضرت آیةالله حائری نسبت به تربیت طلاب چگونه بود؟

حاج شیخ می فرمودند: باید طلبه بی تکلّف و ساده زیست باشد. اگر می خواهد ملا بشود، باید تقیدات را رها کند. عالم طلبگی این طور نیست که از در و دیوار ملایمات پیدا شود و زندگانی و امرار معاشش به خوشی تأمین گردد، بلکه بعضی وقت ها زندگی سخت و تنگ می شود و او باید بر سختی ها مقاومت کند و تقیدات را از بین ببرد. خود ایشان نیز همین طور بود، و به تقیدات اعتنا نمی کرد، ولی اواخر خوفش گرفته بود از این تضییقاتی که رضاخان به طلبه ها می کرد. آقا سید احمد خوانساری را به نظمیه جلب کردند، که باید التزام بدهی که عمامه است را برداری. این قدر سخت گیری می کرد. می فرمود: من در مخیله ام خطور نمی کند، که روحانی از این طرف خیابان برود و زن مکشفه از آن طرف خیابان، پس حتماً این هیأت اهل علم مبغوض خدا شده است. خوف این را داشت که اهل علم مبغوض خدا شده باشد، و این خوف در دلش بود. روزی که از اراک آمده بود پوست و استخوان بود و هر روز هم تب می کرد.

حاج شیخ در فقه هم یک نظری داشت و می فرمود: چون فقه پنجاه باب است، از اول باب طهارت تا حدود و دیات اول کسی که فقه را به این طریق مبوب کرد، مرحوم محقق بود، که شرایع را نوشت. پیش از او شیخ طوسی در مبسوطش ترتیبی داد، ولی به این ترتیب نبود. محقق بود که فقه را به پنجاه باب مبوب کرد و مسایل هر باب را جدا کرد، و هر کدام را در باب خودش گنجاند. اعجوبه ای بود. پس از او هرکه آمد، از او تبعیت کرد. علاّمه، محقق ثانی، شهید اول، شهید ثانی، شیخ انصاری و هرکه آمد از او تبعیت کرد. او چه محققی بود که این همه محققان آمدند، ولی رویه او را تغییر ندادند؟ با وجود این حاج شیخ می فرمود: هر بابی از این ابواب، یک متخصص لازم دارد. چون ابواب فقه خیلی متشت است و اقوال و ادله عقلیه و نقلیه و اجماعاتش تتبع زیاد می خواهد و افراد سریع الذهن لازم دارد. و این عمر انسانی کفایت نمی دهد که پنجاه باب را به طور شایسته، و آن طور که باید و شاید تحقیق کند، پس خوب است برای هر باب یک شخصی متخصص بشود. مثل این که در طب متخصص وجود دارد؟ یکی متخصص گوش است یکی متخصص اعصاب، یکی متخصص چشم، یکی متخصص اسافل اعضا و یکی متخصص سر و ... هرکسی یک تخصص دارد.

من خودم از حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی شنیدم که فرمود: برای یک چشم، صدها نوع بیماری وجود دارد و برای هر دردش داروهایی هست. ایشان در طب وارد بود. ببینید چه قدر علم می خواهد که به تمام این ها برسد، و بفهمد هر دردی چه منشأیی دارد و چه دوایی می خواهد. عمر یک نفر کفاف نمی دهد که به همه ی مرض ها برسد. حاج شیخ می فرمود: خوب است در فقه هم متخصص داشته باشیم، یکی متخصص صلة باشد، یکی متخصص طهارت باشد، یکی متخصص خمس باشد، و ...، آن وقت هر سؤال و استفتایی که می آید به متخصص آن ارجاع می شود تا او جواب بدهد.

به نظر حضرتعالی فکر تأسیس حوزه ی علمیه قم چگونه به ذهن مرحوم آیةالله حاج شیخ عبدالکریم حائری رسید؟

همان گونه که گفته شد؛ آقای حاج شیخ عبدالکریم شخصیتی است که هم حدودثش به خرق عادت شده و هم بقایش. و خواست خدا بود که حوزه ی علمیه قم به دست ایشان تأسیس بشود. حاج شیخ از خدا خواسته بود که دستم خالی است. می خواهم چیزی را به دست آورم و بعداً بمیرم. آن چیزی که دستش آمد، همان تأسیس حوزه ی علمیه قم بود. به همین خاطر بنیان حوزه ی علمیه قم به نظر و توجه اباعبدالله الحسین(ع) گذاشته شد و چیزی که امام حسین(ع) تأسیس و بنیان نهاده باشد، آمریکا و روس و بالاتر از آن هم نمی توانند از بین ببرند. إن شاءالله.

از ورود حضرت آیةالله حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم و تأسیس حوزه علمیه بفرمایید.

مرحوم آیةالله حائری ساکن کربلا بود و به هیچ وجه در ذهن و خاطرش نمی گذشت که وارد ایران بشود. لازم می دانست که در کربلا بماند، تا این که مطلب مهمی پیش آمد و زیارت حضرت ثامن الائمه(ع) را نذر کرد و به دنبال وسیله ای بود تا به نذر خویش عمل نماید. حاج آقا اسماعیل فرزند حاج آقا محسن عراقی از این نذر مطلع شد و به ایشان عرض کرد که بیایید با من تا اراک برویم و بقیه اش هم با خداست؛ بدین ترتیب نیمی از راه را با حاج شیخ اسماعیل آمد، البته ایشان بسیار مایل بود که مرحوم آقای حاج شیخ در اراک بماند؛ به همین جهت مسافرت به مشهد را تأخیر انداخت تا این که مردم شهرهای اطراف مطلع شدند و برای دیدار آقای حاج شیخ به اراک آمدند و ایشان مجبور به اقامت شد. مرحوم آقای حاج شیخ در مدرسه آقاضیاء مشغول تدریس شد و در مسجد جنب مدرسه، اقامه ی جماعت می کرد. پس از اقامه ی نماز طلاب گرد ایشان حلقه می زدند و تقاضای بحث علمی می کردند. با شروع درس جمعیت زیادی در درسشان حاضر شدند. یک روز حاج شیخ فرمود: من حوزه اراک را کمتر از حوزه نجف نمی بینم. حاج آقا اسماعیل که از اقامت آقای حاج شیخ در اراک مطمئن شد، به ایشان عرض کرد: آقا حالا دیگر به مشهد برویم. پس از تشرّف به مشهد، حاج شیخ فکر بازگشت به عتبات را از سر خود بیرون کردند و در اراک مقیم شدند. تا این که در شب عید نوروزی که مصادف با نیمه شعبان بود، جمعیتی از اهل قم از جمله سیدحسن برقعی، سید محمد صدرالعلما، سید محمود روحانی، به سوی اراک حرکت کردند و شب عید از مرحوم آقای حاج شیخ خواستند در ایام تعطیل نیمه شعبان برای زیارت به قم تشریف ببرند. آن ها حاج شیخ را با خود به قم آوردند و از آقای شیخ محمد سلطان الواعظین خواستند که در میان جمعیت فراوانی که از شهرهای مختلف به قم آمده بودند، سخنرانی کند. ایشان در همان منبر خطاب به مردم گفت: أیها الناس! این شخص را میرزای شیرازی تنصیص به اجتهاد و عدالت کرده است، قدرش را بدانید و از او نگه داری کنید و نگذارید به اراک برگردد. مردم به ویژه تجار و بازاریان، ایشان را در قم نگه داشتند. پی در پی از اراک نامه و تلگراف می شد و مرحوم آقای حاج شیخ جواب می دادند که بازگشت قبل از عید فطر ممتنع و محال است، و می خواهم ماه رمضان را در قم بمانم. بالاخره در قم ماندند و درس را شروع کردند و به طلاب هم شهریه می دادند. کم کم حوزه اراک را به قم منتقل نمودند و بدین وسیله حوزه علمیه قم بر اثر ورود ایشان منعقد شد.

از خصوصیات روحی و اخلاقی آیةالله حائری(ره) بفرمایید.

با این که در مباحثه ها به ایشان هجوم می آوردند؛ از یک طرف مرحوم آقا میرسیّد علی یثربی، از سوی دیگر آقا سید محمدتقی خوانساری و از یک سو آقا سید احمد خوانساری و آقای سیّد صدرالدّین صدر اشکال می کردند، ولی یک دفعه نشد که ایشان ناراحت بشوند و حتی گاهی پایش را روی پای دیگرش می گذاشت و می خندید. آقای یثربی گفته بود که الآن خداوند نجف را به قم منتقل کرده است و این درسی که حاج شیخ می گوید، درس نجف است.

حمایت شخصیت های بزرگی؛ همچون: آیةالله ارباب، آیةالله فیض و آیةالله حاج شیخ ابوالقاسم قمی(رحمت الله علیهم) ـ که در آن زمان مقیم شهر قم بودند و خود حوزه درس و بحث داشتند ـ از آیةالله العظمی حائری حاکی از شخصیت علمی ایشان است. در این باره توضیح بفرمایید.

آقای حاج میرزا محمد ارباب زیر بار هیچ کس نمی رفت و خودش را مجتهد مسلم می دانست، البته همین طور هم بود. در حدیث، اولویت داشت و اجتهادش خیلی مسلم بود. وقتی به ایشان می گویند، که از مرحوم آقای حاج شیخ دعوت کنید که در قم اقامت نماید، می فرماید: باید ببینم که می توانیم زیر بارش برویم، یا نه؟! به منزل حاج شیخ می آیند و فرعی را مطرح می کنند و حاج شیخ وقتی پیرامون آن فرع صحبت می کند، حاج سید محمد تقی خوانساری هم که در مجلس حاضر بوده و حاشیه می زده است. وقتی از مجلس بیرون می آیند، آقای حاج میرزا محمد ارباب به آقا میرزا محمدتقی اشراقی می گوید: خود ایشان تهمتن علم است و آن سید هم خیلی خوش فهم است؛ به همین جهت می پذیرد و به حاج شیخ می گوید: شما نماز جمعه اقامه کنید، من تا دو فرسخ برای شما جمعیت حاضر می کنم. و حاج شیخ می فرماید: الآن بحث ما در فقه به نماز جمعه نرسیده، صبر کنید به بحث نماز جمعه برسد، اگر در بحث نتیجه گرفتم که نماز جمعه کافی از نماز ظهر است، می خوانیم و اگر کافی نبود، نمی خوانیم. وقتی به آن بحث می رسد، آقای حاج میرزا محمد ارباب فوت می کند و رضاخان هم بر مملکت مسلط می شود و نماز جمعه ممنوع می گردد، لذا مرحوم آقای حاج شیخ نمازهای جمعه و عید را تعطیل می کند و می فرماید: اگر حاج شیخ ابوالقاسم زاهد قمی در مسجد امام اقامه نماز جمعه کند، من مأموماً حاضر می شوم.

به نظر حضرتعالی رمز موفقیت آیةالله(ره) در تربیت شاگردانی چون حضرت امام خمینی(ره) چه بود؟؟

رمز موفقیت مرحوم حاج شیخ این بود که وقتی از استادش کلمه ای شنید [سید محمد فشارکی به او تغیّری کرد که چرا فلان مسأله نماز را نمی دانی] مثل نیشتری بود و ایشان را به تألیف کتاب صلاة وادار کرد. که دو نفر از شخصیت های بزرگ آن کتاب را مورد تمجید و تعریف قرار دادند.

آقای حاج شیخ می فرمود: می خواستم که تا آخر فقه را به همین رویه ادامه دهم، پیش خود گفتم که در خانه را به روی همه می بندم و خود را برای این کار فارغ البال می کنم. بعد دیدم یک چیزی اهمّ از آن است، این که اگر بتوانم شبهه ی یک نفر را در دین برطرف کنم، اهمیتش بیشتر است.




https://hawzah.net/fa/Magazine/View/5659/6296/69207/صبور-و-دور-اندیش/?SearchText=فشارکی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۱۷