***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

########## بنام خدا ##########
#پایگاه جامع اطلاع رسانی در موضوعات زیر #
..... با سلام و تحیت .. و .. خوشامدگویی .....
*** برای یافتن مطالب مورد نظر : داخل "طبقه بندی موضوعی " یا " کلمات کلیدی"شوید. ویا کلمه موردنظر را در"جستجو" درج کنید.***

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

چند حکایت پند اموز

پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۱۶ ب.ظ

روزی در منزل استادم، مرحوم سید محمد فشارکی، عده ای از اهل علم جمع بودند.....

 

 
 
 
مجله  ارمغان  زمستان1385، شماره 1 
فصل دوازدهم: چند حکایت
 
 
141

روش پند دادن گناه کار

جوانی خدمت امام حسین علیه السلام رسید و گفت: «من مردی گناه کارم و نمی توانم خود را از انجام گناهان بازدارم، مرا نصیحتی فرما» امام حسین علیه السلام فرمود:

پنج کار را انجام بده و آن گاه هرچه می خواهی، گناه کن. اول، روزی خدا را مخور و هرچه می خواهی گناه کن. دوم، از حکومت خدا بیرون برو و هرچه می خواهی گناه کن. سوم، جایی را انتخاب کن تا خداوند تو را نبیند و هرچه می خواهی گناه کن. چهارم، وقتی عزراییل برای گرفتن جان تو آمد، او را از خود بران و هرچه می خواهی گناه کن. پنجم، زمانی که مالک دوزخ، تو را به سوی آتش می برد، در آتش وارد مشو و هرچه می خواهی گناه کن.

جوان اندکی فکر کرد و شرمنده شد و در برابر واقعیت های طرح شده، چاره ای جز توبه نیافت.

به خاطر حسین علیه السلام بخشیده شد

چند روزی بود که برای فرار از مجازات، پنهان شده بود. گناهی کرده بود که باید تنبیه می شد. امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را که هنوز چندان بزرگ نشده بودند ،از دور دید. سرآسیمه به طرف آنها دوید و آنان را به دوش کشید و با شتاب نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: «یا رسول الله صلی الله علیه و آله ! من پناه آورده ام به خدا و این دو فرزند، مرا به خاطر این دو ببخش.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله تا این جریان را دید، به گونه ای خندید که دست به دهان مبارک گذاشت و فرمود: «تو را بخشیدم و به خاطر حسن و حسین علیهماالسلام از گناهت گذشتم.» آن گاه به حسن و حسین علیهماالسلام رو کرد و فرمود: «شفاعت شما را پذیرفتم».

رسول خدا صلی الله علیه و آله گلوی حسین علیه السلام را می بوسید

از امام باقر علیه السلام ، روایت شده است: «امام حسین علیه السلام ، در کودکی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله او را در آغوش گرفت و زیر گلوی او را بوسید و بی اختیار، اشک از چشمان مبارکش جاری شد. روزی حسین علیه السلام پرسید: یا جداه! چرا گریه می کنید؟ حضرت فرمود؛ چرا گریه نکنم، درحالی که جای شمشیرهای دشمنان را می بوسم».

اعطای لقب سیدالشهدا علیه السلام از طرف خدا

از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است: «روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله ، در خانه حضرت زهرا علیهاالسلام بود و حسین علیه السلام در دامان ایشان قرار داشت. ناگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله به سجده افتاد. سپس فرمود: ای فاطمه! پروردگار بی همتایت به من فرمود: آیا حسین را دوست داری؟ عرض کردم: آری، حسین، نور چشم من است و گل خوش بو و میوه قلب من است. آن گاه درحالی که دست مبارک خود را بر سر حسین علیه السلام قرار داده بود، فرمود: پروردگارم به من فرمود: مبارک باد این مولود که برکات و صلوات و رحمت و رضوان من بر او باد و غضب و عذاب من، بر کسی که او را به قتل می ساند و با او دشمنی می کند. به راستی که او، سیدالشهدا علیه السلام ، اولین و آخرین است. هم در دنیا و هم در آخرت. او سرور جوانان اهل بهشت است».

عمر سعد در دامان پدر

«بپرسید از من، قبل از آنکه از میان شما بروم.» این کلامی بود که امیرالمؤمنین علی علیه السلام بر فراز منبر برای مردم بیان کرد. لحظه ای همه جا را سکوت فرا گرفته بود. ناگهان مردی از میان جمعیت برخاست و پرسید: «یا امیر المؤمنین علیه السلام ! تعداد موهای سر و صورت من، چه مقدار است؟» پرسشگر، کسی نبود جز سعد بن ابی وقاص. امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمود: «به خدا! از مسئله ای، پرسش کردی که دوستم رسول خدا صلی الله علیه و آله ، مرا به آن، آگاه ساخته بود. در سر و صورت تو مویی نیست، مگر آنکه در ریشه آن، شیطانی نشسته باشد. بدان! که در خانه تو پسری است که فرزندم، حسین علیه السلام را به قتل می رساند.» راوی می گوید: «در آن لحظه که امیر المؤمنین علی علیه السلام چنین فرمود، عمر سعد (سرکرده لشکر یزید)، هنوز طفل بود و در دامان پدرش نشسته بود.»

لعن بر قاتلان حسین علیه السلام

داود رقی می گوید: «روزی در خدمت امام صادق علیه السلام بودم. حضرت مقداری آب نوشید و بی اختیار اشک از چشمان مبارکش سرازیر شد. آن گاه فرمود: «ای داوود! خدا لعنت کند قاتلان حسین علیه السلام را. پس هرکس که آبی بیاشامد و جدّم حسین علیه السلام را یاد کند و بر قاتلان او لعن و نفرین کند، خداوند صد هزار حسنه برایش بنویسد و صد هزار گناه او را بیامرزد، و او را در درجه های بلند، جای دهد و مانند این است که صد هزار بنده را آزاد کرده باشد. پس او در روز قیامت با دلی شاد و چهره ای خندان محشور می شود».

چیزی که در راه خدا دادیم، پس نمی گیریم

عبدالله بن عمیر کلبی، یکی از افرادی است که در کربلا، همراه با زن و مادرش حضور داشت. روز عاشورا به تشویق مادر به میدان رفت و جنگید تا شهید شد. همسر جوانش نیز که برای دفاع از او به میدان رفت، به همراه عبداللّه به شهادت رسید. مادرش پس از این جریان، بی درنگ، ستون خیمه ای را برداشت و به دشمن حمله کرد. امام حسین علیه السلام به او خطاب کرد که «ای زن! برگرد، خداوند، جهاد را بر زنان واجب نکرده است.» پیرزن، امر امام را اطاعت کرد، ولی دشمن رذالت به خرج داد و سر فرزند را به سوی مادرش پرتاب کرد.

پیرزن، سر پسرش را به سینه چسبانید، بوسید و گفت: «مرحبا! از تو راضی شدم.» بعد آن را به طرف دشمن انداخت و فریاد زد: «ما چیزی را که در راه خدا دادیم، پس نمی گیریم».

جنایت متوکل

شیخ عباس قمی در کتاب نفس المهموم نوشته است: «متوکل عباسی دستور داد قبر مطهر سیدالشهدا علیه السلام را خراب کردند، شخم زدند و به آب بستند. هم چنین فرمان داده بود هیچ کس حق ندارد به زیارت امام علیه السلام مشرف شود و هر کس به زیارت برود، مجازات می شود».

محمد بن حسین اُشنانی می گوید: «من در آن ایام از ترس متوکل، مدتی به زیارت آن حضرت نرفتم. سرانجام تصمیم گرفتم به هر طریقی شده است به زیارت مشرف شوم. با مردی که شغلش عطاری بود، همراه شدم و با زحمت فراوان، خود را به مرقد پاک و مطهر امام علیه السلام رساندم. گرچه اثری از قبر شریف نبود، سرانجام موفق شدیم که مرقد مطهر را پیدا کنیم. خود را به روی آن انداختیم و به شدت گریستیم. چنان بوی خوشی از آن استشمام می شد که عطر فروش گفت: هرگز بویی به این خوشی نبوییده بودم.

آن گاه چند نشانه بر قبر مبارک گذاشتیم و وداع کنان از آن مکان شریف دور شدیم. پس از مرگ متوکل، با جمعی از سادات و شیعیان حاضر شدیم و آن را به صورت ساختمان اولیه بازگرداندیم».

من نمی دانستم مسئله به این عظمت است!

شخصی از یاران امام صادق علیه السلام می گوید: «نزد امام صادق علیه السلام رفتم، دیدم حضرت نماز می خواند. بعد از نماز، در سجده مناجات کرد و برای زوار قبر امام حسین علیه السلام بسیار دعا کرد. وقتی مناجات حضرت تمام شد، عرض کردم: فدایت شوم! آنچه من از شما شنیدم، اگر هم برای کسانی بود که خدا را نمی شناسند، گمان می کردم به آتش دوزخ دچار نمی شوند! به خدا که آرزو کردم حسین علیه السلام را زیارت می کردم و حج (مستحبی) انجام نمی دادم! حضرت در پاسخ فرمود: تو که به قبر سیدالشهدا علیه السلام نزدیک هستی، چرا به زیارت او نمی روی؟ عرض کردم: من نمی دانستم که مسئله به این عظمت است. حضرت فرمود: «دعا گویان زوار حسین علیه السلام ، در آسمان از دعاگویان او در زمین بیشترند. زیارت را ترک مکن. هرکه آن را ترک کند، آن قدر حسرت می برد که آرزو می کند که قبر حضرت، نزد او می بود.» و سپس حضرت دوباره به تمجید زایران حضرت حسین علیه السلام و بیان فضایل آنان پرداخت.

برکات زیارت عاشورا

از آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل شده است: «اوقاتی که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینی بودم، اهل سامرا به بیماری وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده ای می مردند. روزی در منزل استادم، مرحوم سید محمد فشارکی، عده ای از اهل علم جمع بودند. ناگاه مرحوم آقا میرزا محمد تقی شیرازی تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد که همه در معرض خطر هستند. مرحوم میرزا فرمود: «اگر من حکمی بکنم، آیا لازم است انجام شود یا نه؟» همه اهل مجلس پاسخ دادند: «بله». فرمود: «من حکم می کنم که شیعیان سامرا، از امروز تا ده روز، همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجس خاتون، والده ماجده حضرت حجة بن الحسن(عج)، هدیه کنند تا این بلا از آنان دور شود.» اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند. از فردای آن روز تلف شدن شیعه متوقف شد و همه روزه، تنها عده ای از سنی ها می مردند، به طوری که، بر همه آشکار گردید. برخی از سنی ها از آشنایان شیعه خود پرسیدند: «سبب اینکه دیگر از شما، کسی تلف نمی شود، چیست: آنان گفتند: «زیارت عاشورا». آنها هم مشغول شدند و بلا از آن ها برطرف گردید».

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/5764/6127/65118/فصل-دوازدهم-چند-حکایت/?SearchText=فشارکی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۱۷