***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

########## بنام خدا ##########
#پایگاه جامع اطلاع رسانی در موضوعات زیر #
..... با سلام و تحیت .. و .. خوشامدگویی .....
*** برای یافتن مطالب مورد نظر : داخل "طبقه بندی موضوعی " یا " کلمات کلیدی"شوید. ویا کلمه موردنظر را در"جستجو" درج کنید.***

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

گردان حمزه سید الشهدا لشکر 27 محمد رسوال الله

پنجشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۲۳ ق.ظ

سید جواد هاشمی فشارکی

 

برادر محسن کاظمینی ( فرمانده گردان حمزه )  - شهید حاج احمد کاظمی ( فرمانده لشکر) - سید جواد هاشمی فشارکی

 

 

گردان حمزه هنگام عبور از رودخانه بستان

 

اعضای دسته از گردان حمزه 

دست چپ پرچم : سید جواد هاشمی فشارکی

 

 

 

برادران رزمنده گردان حمزه

 

 

شهید کاظم قدوسی فرزند مرحوم حجه الاسلام قدوسی ( امام جماعت مسجد حضرت علی خیابان پیروزی تهران ) - و سید جواد هاشمی فشارکی

مرحوم حاج بخشی با ماشین خود به اردوگاه گردان حنا اورده بود

 ومراسم  حنا بندان گردان حمزه برای رفتن به حجله  در قبل از عملیات  

1362

 

 

کاملا خیس ، بعد از عبور گردان حمزه از رودخانه  بستان ، برای امادگی عملیات ابی خاکی

سمت چپ :سید جوادهاشمی فشارکی

 

 

ورودی ساختمان گردان حمزه در پادگان دوکوهه ( عقبه اشکر 27 ) نزدیک شهر اندیمشک

 

 

 

آرزوی قلبی ما زنده نگهداشتن یاد و خاطره حماسه‌سازانی است که برای حفظ شعائر اسلامی، استقلال ارضی و حیثیت ملی، طی 8 سال دفاع مقدس و حتی در جبهه سازندگی پس از آن دوران، از هیچ تلاشی فروگذار نکردند؛ مسلماً این امر محقق نخواهد شد مگر بازماندگان آن دوران طلایی و خانواده محترم آنان ما را در هر چه پربارتر شدن مطالب این سایت یاری رسانند

 

 

 

 

 

 

سید جواد هاشمی فشارکی 

 

 

https://www.mashreghnews.ir/news/328210/%D8%AD%D9%85%D8%B2%D9%87-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%83%D9%84%D9%8A%D9%81-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%8A-%D9%88-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%82%D8%A7%D9%85%D8%AA-%D8%A8%D9%88%D8%AF

 

کد خبر 328210

تاریخ انتشار: ۲۶ تیر ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۹

  1. جهاد و مقاومت

گفت‌وگو با سردار محمود امینی، فرمانده گردان حمزه از لشکر 27 محمد رسول الله(ص)

«حمزه» گردان تکلیف‌مداری و استقامت بود

مسلماً شهادت دوستان و همرزمان حالا در هر سنی که باشند باعث ناراحتی می‌شد، ولی ما باید به تکلیف‌مان عمل می‌کردیم و تا آخرش در راهی که شروع کردیم می‌ایستادیم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - گردان اولین رده‌ای بود که یک رزمنده در قالب سازمان رزم در آن هویت می‌یافت.
هرچند رده‌های کوچکتری چون دسته و گروهان هم وجود داشت، اما گردان به نوعی شناسنامه رزمندگان به شمار می‌رفت و هم‌اکنون اگر از یادگاران دوران دفاع مقدس سؤال شود در چه نیرویی حضور داشتند، اولین کلام، ‌معرفی گردان‌شان خواهد بود. اخیراً که در صفحات پایداری روزنامه جوان به شناسایی و معرفی دو گردان مالک اشتر و عمار یاسر از لشکر 27 محمد رسول الله(ص) پرداختیم و گفت‌وگویی نیز با فرماندهان این گردان‌ها سرداران نصرت‌الله اکبری و محمدرضا یزدی انجام دادیم، این بار به سراغ سردار محمود امینی فرمانده گردان حمزه سید‌الشهدا (ع) رفتیم که در پرونده کاری‌اش فرماندهی گردان‌های خندق، مسلم و کمیل را نیز دارد. این تعدد فرماندهی بر چند گردان هر کدام ماجراهایی دارد که در گفت‌وگو با امینی به آنها پرداختیم و در این رهگذر سری نیز به حال و هوای بچه‌بسیجی‌های گردان حمزه سیدالشهدا(ع) زدیم.

گویا شما در طول دفاع مقدس و البته در دوره‌های مختلف فرماندهی چهار گردان حمزه، خندق، مسلم و کمیل را برعهده داشته‌اید، تعلق خاطرتان بیشتر به چه گردانی است؟

حضور در جمع رزمنده‌های آن دوران حال و هوایی تکرار نشدنی دارد که نمی‌توان فرق زیادی بین‌شان گذاشت اما از جهت مدت حضورم در گردان حمزه و اینکه حمزه آخرین گردانی بود که سمت فرماندهی‌اش را داشتم، شاید بتوانم بگویم خودم را بیشتر یک گردان حمزه‌ای می‌دانم. به ترتیب بنده از برج 10 سال 61 تا اردیبهشت سال 62 فرمانده گردان خندق بودم. از خرداد 62 تا اسفند همین سال فرمانده گردان مسلم، از خرداد 63 تا اسفند 63 فرمانده گردان کمیل و نهایتاً از خرداد 64 تا فروردین 67 فرماندهی گردان حمزه را برعهده داشتم که به خاطر شرایط خاص اواخر جنگ، دوباره بحث تیپ‌های محوری به میان آمد و در این سال فرمانده تیپ محوری شدم و دو سه ماه آخر جنگ را در همین سمت انجام وظیفه می‌کردم.

شما از اواخر سال 61 و اوایل سال 62 تقریباً یک گردان عوض می‌کردید، ماجرای این همه تغییر و تحول چه بود؟

گردان‌های سپاه شاید هرکدام یک کادر مرکزی و فرماندهی داشتند، اما بدنه اصلی‌‌شان را بسیجی‌ها تشکیل می‌دادند که در دوره‌های سه‌ماهه در جبهه حضور می‌یافتند. لذا گردان‌ها معمولاً در پایان عملیات‌ها که شهید و مجروح می‌دادند و دوره حضور بسیجی‌های‌شان تمام می‌شد، نیاز به بازسازی داشتند. به غیر از این مسئله شرایطی هم پیش می‌آمد که باعث شد بنده در چند گردان حضور پیدا کنم. برای اولین بار پیش از عملیات والفجر مقدماتی که لشکر 27 تجدید سازمان یافته بود، تیپ سوم ابوذر به فرماندهی شهید دستواره تشکیل شد، این تیپ، سه گردان داشت که هرکدام نام غزوه‌های رسول‌الله (ص)‌ را داشتند. خندق، تبوک و خیبر که بنده به عنوان فرمانده گردان خندق برگزیده شدم. البته قبل از آن در گردان‌های سلمان، حمزه و مسلم سمت‌هایی مثل فرماندهی دسته، معاون و فرماندهی گروهان را داشتم. به هرحال در دو عملیات والفجر مقدماتی و یک با همین گردان خندق وارد عمل شدیم. بعد از آن تشکیلات لشکر دوباره تغییر یافت و برای اینکه دوباره گردان‌ها را ساماندهی کنیم، از بنده خواستند تا گردان مسلم را تشکیل بدهم.

گردان مسلم از قدیمی‌ترین گردان‌های لشکر 27 است، با این گردان در چه عملیات‌هایی حضور داشتید؟

با گردان مسلم در عملیات والفجر 4 حضور داشتیم، در این عملیات که در بلندی‌های کانی‌مانگا صورت گرفت، شهدای زیادی دادیم. بعد از آن خودمان را برای عملیات خیبر آماده کردیم که واقعاً عملیات سختی بود و من نیز در همان‌جا به شدت زخمی شدم. دوران درمانم کمی طولانی شد و وقتی که برگشتم شهید دستواره به من گفت از آنجایی که عمران پستی فرمانده گردان حبیب به شهادت رسیده و از طرف دیگر محمود خدایی فرمانده گردان کمیل هم شهید شده، تو بیا و گردان کمیل را از ترکیب این دو گردان تشکیل بده، من هم پذیرفتم و با ساماندهی نیروها فرمانده گردان کمیل شدم، با این گردان در بدر شرکت کردیم، در همین عملیات هم باز مجروح شدم و جانشینم فتح‌الله فراهانی کنار دجله به شهادت رسید. بعد از اینکه دوباره برگشتم و خواستم کمیل را بازسازی کنم، از آنجایی که شهید اسدالله پازوکی مأمور تشکیل گردان حمزه شده بود، مأموریت دیگری یافت، باز از من خواستند که به جای پازوکی فرمانده گردان حمزه شوم و این گردان را تشکیل بدهم. از همین‌جا به بعد حضورم در گردان حمزه شروع شد.

به جهت آشنایی که با بچه‌های این گردان دارید، می‌‌توانید ویژگی خاصی برای گردان حمزه برشمرید؟

به نظر من تکلیف‌گرایی مهمترین ویژگی نیروهای این گردان بود. برای بچه‌بسیجی‌ها حالت پدافندی خیلی سخت است، اما اگر برای گردان حمزه مأموریت خط پدافندی داده می‌شد، بی‌چون و چرا اطاعت می‌‌کردیم و برای خود نیروها هم این مسئله جا افتاده بود. به عنوان نمونه در کربلای4 ما را فرستادند تا خط پدافندی مهران را برعهده بگیریم، در صورتی که قرار بود عملیات بزرگی چون کربلای 4 انجام گیرد. اما ما پذیرفتیم و به آنجا رفتیم. البته بچه‌هایی هم بودند که این شرایط را قبول نمی‌کردند و درخواست انتقال به گردان دیگری را می‌دادند. مثلاً شهید عباس اعتمادی در جریان عملیات بیت‌المقدس 2 که در ماووت صورت گرفت، حالت پدافندی را برنتافت و به گردان انصار رفت و همان جا هم شهید شد. یا برعکس بچه‌های دیگری هم بودند که از گردان‌های دیگر به ما ملحق می‌شدند. اما ما همچنان به تکلیف عمل می‌کردیم. خوب است این نکته را به نقل از حاج‌مهدی طائب بگویم که ایشان از سال 64 به بعد یک اکیپ از بچه‌های طلبه را به گردان حبیب آورده بود و خط‌شکنی می‌کردند، حاج‌مهدی بعد از جنگ به من می‌گفتند که اگر باز به آن شرایط برگردیم من ترجیح می‌دهم به گردان حمزه بیایم و تکلیف‌مداری را سرلوحه خودم قرار بدهم.

پس گردان حمزه بیشتر حالت پدافندی داشت؟

این طور نبود که فقط حالت پدافندی داشته باشیم، در والفجر 8، کربلای یک، کربلای5، کربلای8، بیت‌المقدس 4 و . . . بنده به همراه بچه‌های این گردان وارد عمل شدیم و شهدای زیادی هم دادیم. اتفاقاً در همان کربلای 5 یک دسته از گردان حمزه به فرماندهی آقای مهدی خراسانی کاری کرد کارستان. در آنجا ایشان به همراه نیروهایش مأموریت یافت تا کانال‌های دوجی را بازپس بگیرند، واحدهایی از لشکر 25 و 18 الغدیر موفق به این کار نشده بودند، اما ایشان با اندک نیروهایش توانست مأموریتش را به خوبی انجام دهد.

به نوعی می‌توان گفت فرمانده گردان پدر معنوی نیروها به شمار می‌رفت، با توجه به حضور نوجوانان بسیاری در طول دفاع مقدس، چه رابطه‌ای با آنها به عنوان فرمانده گردان داشتید؟

یک شرطی که همواره بنده در گردانم می‌گذاشتم این بود که نیروها به هیچ وجه سیگار نکشند. یا اگر قرار است کسی سیگار بکشد باید به جایی می‌رفت که دیده نشود. این مسئله را بیشتر به خاطر همین نوجوانانی مطرح کرده بودیم که باید در فضای معنوی جبهه‌ها صیقل داده می‌شدند نه اینکه مثلاً از سیگار کشیدن سایرین یاد بگیرند. یا روی درس بچه‌ها تمرکز می‌کردیم و سعی داشتیم که حضور در جبهه باعث نشود خللی در تحصیلات‌شان به وجود بیاید. یادم است قبل از عملیات والفجر 8 در اردوگاهی نزدیک کرخه چندتا از بچه‌های نوجوان گردان را دیدم که کتاب درسی در دست داشتند. به یکی‌شان گفتم فلانی تو که کتاب دستت گرفته‌ای خوب بخوانش که وقتی برگشتی خانواده نگویند بچه‌ ما رفت جبهه و از درسش ماند. او هم با حاضر جوابی گفت: حاج‌آقا مگر نه اینکه امام می‌گوید جبهه دانشگاه است؟ خب من الان توی دانشگاهم چرا باید برگردم و دروس راهنمایی یا دبیرستان را بخوانم! این بنده خدا در همان عملیات والفجر 8 به شهادت رسید.

شهادت این بچه‌ها با آن سن و سال کم‌شان در نظر شما که به هرحال هم از نظر سنی و هم از نظر جایگاهی بزرگتر از آنها بودید و مسئولیت داشتید، باعث دلسردی‌تان نمی‌شد؟

مسلماً شهادت دوستان و همرزمان حالا در هر سنی که باشند باعث ناراحتی می‌شد، ولی ما باید به تکلیف‌مان عمل می‌کردیم و تا آخرش در راهی که شروع کردیم می‌ایستادیم. در همین خصوص خوب است خاطره‌ای را از شهید حسین دستواره، برادر کوچکتر شهید رضا دستواره تعریف کنم. ایشان در سال 65 که گردان حمزه در خط پدافندی مهران حضور داشت به جمع ما پیوست، ایشان در هفته اول تیرماه در همان جا به شهادت رسید. نوجوانی کم سن و سال بود که وقتی خبر شهادتش را به حاج‌رضا دادیم ایشان در اندیمشک بود. خودش را به خط ما رساند و یادم است با حسرت می‌گفت: ‌این همه در جبهه‌ها جان کندیم، ‌طوری‌مان نشده، حالا برادرم با آن سن کم و در اولین اعزام به شهادت رسیده، بعد از آن خود حاج‌رضا به دنبال جسد برادرش رفت و او را به عقب برگرداند و بعد از اتمام مراسم به منطقه برگشت و شاید یک هفته از شهادت برادرش نگذشته بود که خود رضا دستواره هم در عملیات کربلای یک به شهادت رسید.

گویا سه جانشین گردان شما نیز طی دفاع مقدس به شهادت رسیده‌اند؟

بله، شهید علی‌اکبر گل‌محمدی جانشینم در گردان خندق بود که در فکه تیر مستقیم دشمن به سرش خورد و به شهادت رسید. معاون بعدی شهید میرحمید موسوی بچه مرند بود که روی بلندی 1900 کانی‌مانگا به شهادت رسید. ایشان معاون بنده در گردان مسلم بودند و به اتفاق نیروها در عملیات والفجر4 شرکت کرده بودیم که در همین عملیات آسمانی شد. نفر سوم هم شهید فتح‌الله فراهانی جانشین بنده در گردان حمزه بود که پس از مجروحیتم در عملیات بدر، چندی بعد فراهانی هم در کنار دجله به شهادت رسید. واقعاً رابطه قلبی و دوستانه محکمی با فراهانی داشتم و لذا شهادتش از نظر روحی تأثیر زیادی روی من گذاشت.

شده که دل‌تان برای روزهای جبهه و جنگ جمع‌بچه‌های گردان حمزه تنگ شود؟

خب مسلماً این طور است. هرچند ما هنوز هم با هم ارتباط داریم و هیئت رزمندگان گردان حمزه محفلی است تا دوستان و همرزمان قدیمی را آنجا ملاقات کنیم. البته باید اذعان کنیم که آن جمع و آن حال و هوا دیگر تمام شده و محال است که نظیرش را دوباره بتوان تشکیل داد.

در پایان چند کلمه می‌گویم اگر می‌شود برداشت‌تان را در یک جمله بگویید.

فرمانده گردان: خادم و نوکر بچه‌های بسیجی

بسیجی: انسانی مخلص و بی‌ادعا

فرماندهی در جنگ: سمتی که کسی به راحتی قبول نمی‌‌کرد و برای پذیرشش باید به افراد اصرار می‌کردی!

گردان حمزه: گردان استقامت و تکلیف‌مداری

*علیرضا محمدی  / روزنامه جوان

 

 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۰۴