***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

########## بنام خدا ##########
#پایگاه جامع اطلاع رسانی در موضوعات زیر #
..... با سلام و تحیت .. و .. خوشامدگویی .....
*** برای یافتن مطالب مورد نظر : داخل "طبقه بندی موضوعی " یا " کلمات کلیدی"شوید. ویا کلمه موردنظر را در"جستجو" درج کنید.***

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

مصاحبه با آیت الله محمدعلی گرامی

چهارشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۷، ۰۵:۰۰ ق.ظ

وزی مرحوم آقا سید محمد فشارکی خدمت میرزا آمد و گفت: آقا! اجازه‏‎ ‎‏بدهید حق استادی را چند دقیقه نادیده بگیرم تا بتوانم حرف هایم را بزنم....

 

مصاحبه با آیت الله محمدعلی گرامی

‏‏ ‏آیة الله محمدعلی گرامی

‏‏ ‏

‏‏ ‏

‏‏* یکی از مباحث مهمی که در بحث حکومت اسلامی مطرح است، موضوع‎ ‎«ولایت فقیه» است که برخی از ادله و مبانی آن توسط فقها و دانشوران در پیش از‎ ‎انقلاب و پس از آن، تبیین شده، اما نکته ای که کم تر به آن پرداخته شده این است که‎ ‎مراد از «ولایت» در نظریه ولایت فقیه چه نوع ولایتی است؟ آیا منظور، ولایت شرعی‎ ‎است؟ و این که چه ارتباطی بین ولایت شرعی و نظریه های نظارت، وکالت و عناوینی‎ ‎شبیه به آن هست؟

‏‏ بسم الله الرحمن الرحیم، بنده ابتدا به روح استاد بزرگوارم حضرت امام ـ رحمة‏‎ ‎‏الله علیه ـ درود می فرستم. حقیر، سالیان درازی از محضرشان استفاده کردم و ایشان در‏‎ ‎‏زمرۀ کسانی بودند که در تحوّل فکری من نقش مهمی داشتند؛ یعنی بنده از سال سی و‏‎ ‎‏پنج شمسی ـ ظاهراً ـ در خدمت ایشان بودم و از درس های فقه و اصول ایشان بهره بردم،‏‎ ‎‏به علاوه از طرف ایشان مسئولیت مطالعه و بررسی مطبوعات را بر عهده داشتم، با‏‎ ‎‏ایشان کاملاً در ارتباط بودم. در جلسه استفتا و جلسات خصوصی ایشان حضور داشتم،‏‎ ‎‏مکرر خدمت ایشان می رسیدم. ایشان هم دو بار لطف کردند و به جهات متعددی منزل‏‎ ‎‏ما را منوّر کردند. کسانی که با ایشان از قدیم مأنوس بودند، در درس اخلاق ایشان حاضر‏‎ ‎‏می شدند و کتاب های ایشان را، به خصوص کتاب کشف الاسرار را، مطالعه می کردند، به‏‎ ‎‏خوبی می فهمیدند که تفکّر ایشان تفکّر سیاسی ـ اجتماعی است.‏


‏‎

 

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمی

صفحه 285

‎‏بعد از شروع مبارزات، که از مسئله انجمن های ایالتی و ولایتی شروع شد، مسئله‏‎ ‎‏رفراندوم و سپس کاپیتولاسیون، که این ها سرفصل های مبارزات بود، کم کم این اندیشه‏‎ ‎‏شکل گرفت که چه باید کرد؟ آیا دائماً بگیرند و بزنند و ببندند و مبارزۀ بین مذهبیّون و‏‎ ‎‏حکومت سرانجام به کجا منتهی می شود؟ باید برنامه ریزی کرد که این نزاع روزی تمام‏‎ ‎‏بشود و آرامشی در جامعه برقرار گردد.‏

‏‏برخی می گویند: امام تا در قم بودند نظریه ای در این زمینه نداشتند که به طور‏‎ ‎‏خصوصی نکته ای را از دو نفر نقل می کنم: یکی از آقای منتظری و دیگری از آقای اخوان‏‎ ‎‏مرعشی. اخوان مرعشی در نجف همان اوایل می گفت: ما وقتی به امام می گفتیم که چرا‏‎ ‎‏حکومت اسلامی تشکیل نمی دهید، ایشان می گفتند: مگر می شود؟ مگر آخوندها‏‎ ‎‏می توانند مملکت اداره کنند؟ در قم هم آقای منتظری به من می گفت که: من وقتی به امام‏‎ ‎‏همین مسئله حکومت را گفتم، پاسخ دادند: این چه حرفی است؟ به چه دلیل؟ مگر‏‎ ‎‏ممکن است؟ ایشان می گفت می گفتم: پس مردم چه کنند؟ گفت: خدا امام زمان(عج) را‏‎ ‎‏معیّن کرده ، خودِ مردم کاری کردند که امام زمان نباشد.‏

‏‏بر اساس این شایعه ها حتی موقعی که امام سال ها در نجف بودند؛ یعنی لااقل دو ـ سه‏‎ ‎‏سال هنوز طرحی در این زمین نبوده است. بنی صدر هم در پاریس کتابی نوشته بود.‏‎ ‎‏خود کتاب به دست ما نرسید ولی خبر آن برای ما بازگو شد و در آن جا ظاهراً ادعا کرده‏‎ ‎‏که: من باعث شدم که امام طرح ولایت فقیه را بدهد و من به آقا مصطفی فشار آوردم و‏‎ ‎‏گفتم: این که نشد که دائما دعوا کنید، باید طرح هم بدهید. طرحتان چیست؟ آقا مصطفی‏‎ ‎‏در نامه ای به من نوشت که تو چه می گویی؟ چه طرحی؟ اصلاً طرحی در کار نیست. بعد‏‎ ‎‏می گوید روی این اصرار بود که امام بحث ولایت فقیه را شروع کرد.‏

‏‏این شایعات بیرونی بود و این هم مطالبی که از بعضی افراد هم به خصوص، نام بردم.‏‎ ‎‏ولی در سخنرانی آخرِ سال چهل و یک در مسجد اعظم، عصر چهارشنبه سوری، من‏‎ ‎‏حضور داشتم. ایشان سخنرانی بسیار جالبی کردند و گفتند: آقایان طلاب کمرها را‏‎ ‎‏محکم ببندید برای حبس شدن، برای عمامه برداشتن، برای سربازی رفتن. باز فرمودند:‏‎ ‎‏من 63 ساله هستم، پیغمبر(ص) و حضرت علی(ع) هم در 63 سالگی از دنیا رفتند.‏‎ ‎
‏‎

 

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمی

  •  
  •  

صفحه 286

‎‏سخنرانیِ ایشان از بُعد عرفانی و دل کندن از دنیا، خیلی جالب بود. در آن جا یکی از‏‎ ‎‏تعبیرات ایشان این بود که: الآن مراجع قم بنی فاطمه هستند مراجع نجف بنی فاطمه اند‏‎ ‎‏مراجع مشهد، تهران و... بعد این جمله را فرمودند: ‏‏«فاطمیّین قُومُوا عن نومتکم».

‏‏بعد ما خصوصی شب خدمت ایشان رسیدیم فرمودند: منظور من از جملۀ: ‏‏«فاطمیّین‎ ‎قوموا عن نومتکم» ‏‏اشاره به خلفای فاطمیّین داشتم؛ یعنی خواستم بگویم ای آقایان بنی‏‎ ‎‏فاطمه! حکومت مال شما است.‏

‏‏این تعبیرِ حضرت امام که: حکومت مال شما است، مربوط به زمان های دور است. آقا‏‎ ‎‏مصطفی هم بعد از زندانِ مرحوم امام در بعد از عاشورا به من گفتندکه: آقا عقیده شان این‏‎ ‎‏است که «آدم خودش باید شاه باشد». منظور این تعبیر به حسب تعبیر آن زمان این بود که‏‎ ‎‏باید حکومت را گرفت.‏

‏‏به علاوه بعضی مسائل که لابه لای درس ها می فرمودند، نشان دهندۀ این بود که ایشان‏‎ ‎‏طرحِ حکومت اسلامی را در سر داشت و معتقد بود که باید حکومت به دست فقها‏‎ ‎‏باشد. این راجع به اصل تاریخچه ای که راجع به افکار ایشان بود.‏

‏‏اما از دید کلی، چند عقیده در تصدّی علما نسبت به حکومت و ارتباط با آن وجود‏‎ ‎‏دارد: گروهی به طور کلی مبارزه را نفی می کنند و می گویند ما کنار باشیم و هیچ گونه‏‎ ‎‏دخالت و کاری نداشته باشیم. این گروه نوعاً این طور نیستند که بگویند از نظر شرعی‏‎ ‎‏عقیده ما این است بلکه می گویند از نظر تاریخی تحقیق کردیم و به این نتیجه رسیدیم که‏‎ ‎‏مبارزۀ علنی فایده ای ندارد. این ها تجربه هایی از گذشته را نقل می کنند که در مقاطع‏‎ ‎‏مختلف تاریخی کلاه سرمان گذاشتند، پس بهتر این است که آخوندها کنار باشند و فقط‏‎ ‎‏مشغول کارهای خودشان باشند. بنابراین سرانجام مبارزۀ مثبت ضرر است. معروف‏‎ ‎‏است که جوجه ها را آخر پاییز باید شمرد. مبارزۀ منفی هم به این که دقت بکنند و ناظر‏‎ ‎‏باشند به نزاع و دعوا می انجامد و نیروهای متدین از بین می روند یا بالأخره آن ها کلاه‏‎ ‎‏سرما می گذارند.‏

‏‏البته کسانی در این گروه بودند که معتقد بودند از نظر فقهی هم حکم همین است؛‏‎ ‎‏مثلاً: مرحوم آقای حجت و مرحوم آقای سید احمد خوانساری در بعضی فتواهایشان،‏‎ ‎
‏‎

 

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمی

صفحه 287

‎‏که در حواشی «عروة الوثقی» هست، معتقدند: «فقیه حتی ولایت ندارد که معاملۀ بر مال‏‎ ‎‏غیرِ مخمّس را امضا کند» در حالی که معمول فقها می فرمایند: مالِ غیر مخمّس را اگر‏‎ ‎‏کسی معامله کرد فقیه امضا می کند و در سودش شریک می شود. آقای اراکی، ولو این که‏‎ ‎‏در صحنه سیاست و در عمل، ایشان کاملاً با حکومت فعلی ارتباط داشت ولی عقیده‏‎ ‎‏فقهی ایشان این بود که این رویه هیچ مدرکی ندارد. آقای خوئی و آقای حاج آقا مرتضی‏‎ ‎‏حائری هم عقیده شان همین بود. بعضی هم به مبانی فقهی مسئله کار نداشتند می گفتند‏‎ ‎‏تجربه کرده ایم سودی برای ما ندارد و به ضرر ما است.‏

‏‏مرحوم آقای بروجردی عقیده اش این بود که حکومت مالِ فقیه است ولی می گفت:‏‎ ‎‏مهره و نیرو نداریم. فقیه جامع الشرایط خودش به تنهایی که نمی تواند جامعه را اداره‏‎ ‎‏کند. باید از رأس تا پایین، مهره های سالم باشند. هر کس را به هر کاری می گذاریم، مثل‏‎ ‎‏اطرافیان امام حسن مجتبی(ع) می شوند و بالأخره با معاویه می سازند، لذا ایشان در‏‎ ‎‏موارد متعدد و از جمله در یک جریانی آقای سید جلال آشتیانی که از دوستان من هستند‏‎ ‎‏و سالیانی است در مشهد ساکن اند، ایشان رفته بود پیش آقای بروجردی و مطلبی را از‏‎ ‎‏روزنامه به آقای بروجردی نشان داده و گفته بود که: شاه، چنین می کند و شما ساکت‏‎ ‎‏نشسته اید. بعد مرحوم بروجردی فرموده بود: چه می گویید؟ اگر شاه را بیرون کنیم،‏‎ ‎‏مملکت را به دست چه کسی بدهیم؟ بعد اشاره کرده بود به شیخی، که پدر یکی از‏‎ ‎‏آقایان فعلی و از معاریف حوزه است، گفته بود: این را که می بینی همان دکتر اقبال است‏‎ ‎‏به اضافه ریش و عمامه. می خواهی مملکت را به دست این ها بدهم؟‏

‏‏مرحوم آقا میرزا علی آقای شیرازی (نجل مرحوم میرزای بزرگ) به نزد ایشان آمده‏‎ ‎‏بود، بعضی از بنی اعمام ایشان مثل: نوه های مرحوم حاج میرزا اسدالله برادر میرزای‏‎ ‎‏شیرازی هم ظاهراً در جلسه بودند، آقای بروجردی فرموده بود: شما در خانه هایتان‏‎ ‎‏بگردید نامه های میرزا و مکاتباتش با ناصرالدین شاه را پیدا کنید، بعد ادامه دادند: میرزا‏‎ ‎‏بعد از این که تصمیم به مبارزه گرفت، اوّلاً: ارتباط قوی و قاطعی با آقا امام زمان(عج)‏‎ ‎‏برقرار کرد ـ در آن قضیه که خودش داستان مهمی دارد ـ ثانیاً: با روحانیت در کل جهان‏‎ ‎‏تشیّع و به خصوص در ایران شش ماه در ارتباط بود و به علمای بلاد گفته بود که اگر من‏‎ ‎
‏‎

 

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمی

  • صفحه 288

‎‏کاری کردم، شما تأیید بکنید.‏

‏‏بد نیست این جمله را بگویم که وقتی شاه قیمت شکر را کیلویی پنج ریال گران کرده‏‎ ‎‏بود، شبی به همراه آقای سعیدی ـ رحمة الله علیه ـ و بعضی دیگر از دوستان، خدمت‏‎ ‎‏امام بودیم، من به امام گفتم: خوب است شما برای ضربه زدن به شاه استعمال قند و‏‎ ‎‏شکر را تحریم کنید، ایشان فرمود: من خودم در این فکر بودم ولی از خودی ها ترسیدم.‏‎ ‎‏بعد فرمودند: وقتی میرزا به حرمت تنباکو فتوا داد، دو نفر از خودی ها رفتند بالای منبر‏‎ ‎‏قلیان کشیدند. روزی مرحوم آقا سید محمد فشارکی خدمت میرزا آمد و گفت: آقا! اجازه‏‎ ‎‏بدهید حق استادی را چند دقیقه نادیده بگیرم تا بتوانم حرف هایم را بزنم. میرزا هم گفته‏‎ ‎‏بود: بسیار خوب، نادیده بگیر (حالا این خود مسئله است که این حق واگذار کردنی‏‎ ‎‏نیست ولی در نهایت ایشان گفته بود نادیده بگیر) بعد ایشان با تندی و عصبانیت گفته‏‎ ‎‏بود: آقا سید! چرا از جدّت نمی ترسی؟ چرا نشسته ای؟ می ترسی تو را بکشند؟ خوب‏‎ ‎‏بکشند، به درد اسلام می خورد چرا قیام نمی کنی؟ بعد میرزا خیلی مؤدب فرموده بود:‏‎ ‎‏نه، نمی ترسم. در این فکر بودم که مصلحت باشد، مطمئن باشم که به نفع ما است و بعد‏‎ ‎‏فرموده بود: سه روز، روزه گرفتم و امروز در سردابِ سامرّا رفتم و حالا این نوشته را‏‎ ‎‏آورده ام (یعنی همان فتوای مشهور) همان فتوای دو جمله ای چنان نوری داشت که دنیای‏‎ ‎‏تشیّع را تکان داد.‏

‏‏غرض این که بعد که این کار شده بود و ناصرالدین شاه عقب نشینی کرد این دیگر‏‎ ‎‏دنبال همان قضیه است که من از آقای بروجردی نقل می کنم ـ گویا ناصرالدین شاه به‏‎ ‎‏میرزانامه نوشت که: جناب حجة الاسلام ملاذ الأنام! ...حالا که چنین است کلام شما را‏‎ ‎‏پذیرفتیم. حالا مملکت را خودتان اداره کنید، ما هم در خدمت شما هستیم. آقای‏‎ ‎‏بروجردی فرمود: میرزا خیلی عقل کرد و در جواب نوشت: حضور مبارک اعلا حضرت‏‎ ‎‏فلان، کماکان شما شاه و ما رعیّت هستیم ولی ما هنوز ناظریم اگر کار خلافی جلو آمد باز‏‎ ‎‏هم ما هستیم. آقای بروجردی فرموده بود: میرزا عقل کرد، ناصرالدین شاه خیلی دلش‏‎ ‎‏می خواست که مملکت را بدهد دست این ها. میرزا هم که کسی نبود، سیّدی تنها در‏‎ ‎‏سامرّا، ایادی او هم همین طلبه هایی بودند که دور و بر او جمع شده بودند، یا برای‏‎ ‎
‏‎

 

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمی

صفحه 289

‎‏شهریه یا فوقش درس معمول و متعارف، نه سلامت دینی داشتند و نه سلامت فکری،‏‎ ‎‏آن وقت آبروی دینی و روحانیت و همه چیز می رفت. غرض این که این افکار بود،‏‎ ‎‏می خواهم تاریخ افکار را عرض کنم.‏

‏‏یکی از کسانی که این عقیده را داشت آقای شریعتمدار بود. موقعی که ما در جیرفت‏‎ ‎‏تبعید بودیم یکی از رفقا مخفیانه به قم آمد و با عده ای از بازاری های قم نزد آقای‏‎ ‎‏شریعتمدار رفت و با ایشان به تندی دعوا کرد که شما چرا کوتاه می آیید؟ امام دارد راجع‏‎ ‎‏به شاه و آمریکا صحبت می کند، شما از قانون اساسی دم می زنید. ایشان گفته بودند که‏‎ ‎‏مرا بی دین ندانید. من دارم می بینم که اگر این ها شاه را بیرون کنند، نمی توانند کشور را‏‎ ‎‏اداره کنند آبروی روحانیت و دین و همه از بین می رود.‏

‏‏بله، این یک سبکِ تفکر است، در این سبک تفکر، عقیده بر این بود که روحانیت‏‎ ‎‏مطلقاً از سیاست کنار باشد. سالیان دراز عده ای از روحانیان این طرز تفکر را داشتند.‏‎ ‎‏مرحله بالاتر از آن «نظارت» بوده است؛ یعنی ما کنار باشیم ولی ناظر بر افکار و اعمال‏‎ ‎‏حکومت باشیم و اگر کار خلافی بود تذکر بدهیم. وظیفۀ ما نهی از منکر و امر به معروف‏‎ ‎‏است. خودمان نمی توانیم متصدی بشویم. این عقیدۀ نظارتی را خیلی ها داشتند. آقای‏‎ ‎‏گلپایگانی با این که عقیده فقهی اش بر ولایت بود ولی تجربه عملی اش بیش تر بر نظارت‏‎ ‎‏بود. عقیده اش هم این بود و می گفت: ما باید بگوییم و تذکر بدهیم. عقیدۀ فقهی ایشان‏‎ ‎‏ولایت بود. ایشان قبل از آقای خمینی بحث ولایت را نوشت. ایشان در دوره های پیشین‏‎ ‎‏در مسجد امام درس مکاسب می گفتند. آن جا بحث ولایت را مطرح کرد و چاپ هم شد.‏‎ ‎‏عرض می کنم هنوز آن موقع امام این ها را نگفته بودند. مرحوم شهید صدر نیز کتابی دارد‏‎ ‎‏با عنوان «خلافة الانبیاء و نظارة العلماء» که آقا جمال موسوی که قبلاً اصفهان بوده حالا‏‎ ‎‏ساکن تهران است آن را به فارسی ترجمه کرده است. تأسف خوردم که بعضی این کتاب‏‎ ‎‏را جمع آوری کردند. عقیده افراد باید محفوظ باشد. فوقش شما ردّ کنید. چرا جمع‏‎ ‎‏آوری کنید؟! در آن جا ایشان تصریح کرده اند که علما باید ناظر باشند و حکومت مال‏‎ ‎‏معصومین است.‏

‏‏در مقابل این ها عقیدۀ «ولایت فقیه» مطرح بود. البته عرض کردم در آن دو گروه هم‏‎ ‎
‏‎

 

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمی

  •  
  •  

صفحه 290

‎‏خیلی ها عقیدۀ فقهی شان بر «ولایت» بود، ولی از نظر عملی می گفتند این به ضرر است.‏‎ ‎‏مرحوم امام می گفت: نه به ضرر نیست می گیریم و اداره می کنیم. یا دم هست که ایشان در‏‎ ‎‏یک سخنرانی در مسجد اعظم که گویا بعد از آزادی ایشان از زندان بود فرمودند: لااقلّ‏‎ ‎‏آموزش و پروش را به ما بدهید. ما اقلّاً فرهنگ را اداره کنیم. بعد یکی از رفقای زندان،‏‎ ‎‏مرحوم حاج عزت الله خلیلی، که از بازاریان مبارز تهران بود، گفت: بعد از این رفتم‏‎ ‎‏خدمت امام و به ایشان گفتم که آقا شما می خواهید فرهنگ را اداره کنید؟ می دانید‏‎ ‎‏فرهنگ چقدر دبیر می خواهد در سراسر کشور؟ شما چند تا دبیر آن جوری که‏‎ ‎‏می خواهید دارید الآن که کل فرهنگ را می خواهید اداره کنید؟ ایشان گفت امام به من‏‎ ‎‏فرمود: یعنی تو می گویی که ما حتّی بلوف هم نزنیم؟‏

‏‏در تأیید این مطلب عرض می کنم که یک وقت امام به من فرمود که شاه در سال شش‏‎ ‎‏میلیون تومان (شش میلیون تومان آن زمان از پانصد میلیون تومان حالا بیش تر است) در‏‎ ‎‏دنیا خرج تبلیغات برای شخص خودش می کند، لذا ایشان به تبلیغات معتقد بود.‏‎ ‎‏می گفت: ما از طریق تبلیغات می توانیم کارها را انجام بدهیم.‏

‏‏یادم هست که زمانی در قبل از پانزده خرداد به امام عرض کردم: آقا شما چگونه‏‎ ‎‏می خواهید کار را درست کنید؟ خوب الآن شما می خواهید دنیا بفهمد ـ دنیا این قضیۀ‏‎ ‎‏فرانسه است، بعد از «گلدُ واتر» بود که رقیب اش سخن از جنگ اتم می کرد ـ گفتم: از چه‏‎ ‎‏طریقی می خواهید درستش کنید؟دنیا الآن این است چگونه می خواهید آن ها را بیدار‏‎ ‎‏کنید خود آن ها بدتر از شاه هستند. بعد ایشان فرمود که گلدُ واتر که رئیس جمهور‏‎ ‎‏نمی شود. (دید سیاسی ایشان هم در این جهت خیلی خوب بود، لذا همین طور هم شد‏‎ ‎‏او رئیس جمهور نشد)، بعد فرمودند: من با همین اعلامیه ها و بیانیه ها و با همین قم و‏‎ ‎‏تهران کارم را درست می کنم.‏

‏‏به هر حال این بسته به قدرت عزم و ارادۀ یک نفر است و الّا بیش تر این ها از نظر‏‎ ‎‏تئوریک ـ الاّ آن هایی که عرض کردم ـ عقیده شان، عقیدۀ ولایت بود. ایشان عقیده اش با‏‎ ‎‏آقای بروجردی در این جهت فرق نداشت، هر دو ولایتی بودند، منتها آقای بروجری‏‎ ‎‏می گفت: تجربه کرده ام به نفع نیست. ایشان با آن قدرت و اراده و عزمی که در این جهت‏‎ ‎
‏‎

 

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمی

صفحه 291

‎‏داشت می گفت می توانیم. یک وقتی «اسدالله عَلَم» نخست وزیر وقت در موضوع‏‎ ‎‏انجمن های ایالتی و ولایتی، که شاه آن را به او ارجاع داده بود دائماً دفع الوقت می کرد.‏‎ ‎‏من یک شب در بیرونی منزلِ امام که حیاط کوچکی است به همراه بعضی از رفقا که الآن‏‎ ‎‏بعضی ها هستند و بعضی ها هم به رحمت خدا رفته اند، به ایشان گفتم: آقا این «عَلَم» دفع‏‎ ‎‏الوقت می کند. ایشان فرمود: نه، همین یک هفته است. دو ـ سه بار این جملات به این‏‎ ‎‏معنا تکرار شد. بعد من گفتم: دردِ ما این است که ما شنیدیم عواملی درصدد هستند که‏‎ ‎‏شما را از مبارزه منصرف کنند. این جملۀ من ایشان را آتش زد. فرمود: من! من از مبارزه‏‎ ‎‏دست بکشم؟ والله «عَلَم» را از مملکت بیرون می کنم. این تعبیر ایشان بود.‏

‏‏کسانی بودند که با قدرت و عزم و ارادۀ ایشان تفاوتِ روحیه داشتند ولی از نظر فقهی‏‎ ‎‏عقیده شان عقیدۀ ولایتی بود. مرحوم آقای بروجردی هم چنین بود. حضرت امام شاگرد‏‎ ‎‏مرحوم آقای بروجردی بود و درس آقای بروجردی را می نوشت. وقتی آقای داماد به من‏‎ ‎‏گفت: به حاج آقا روح الله گفتم: شما چی می نویسید؟ آقای بروجردی که مطلب زیادی‏‎ ‎‏ندارد، ولی ایشان پاسخ داد: نه، مطلب دارد. آقای سید جلال آشتیانی، که در مشهد‏‎ ‎‏است، می گفت: ما مدتی به درس آقای بروجردی نرفتیم، ولی آقای خمینی فرمود: نه‏‎ ‎‏بیایید! مطلب دارد. فقه فقط این نیست که آدم یک چیزی را چند وقتی یاد بگیرد.‏

‏‏بنابراین درباره نظریه اوّل و نظریه «نظارت» و «ولایت» می توان گفت که بسیاری‏‎ ‎‏عقیده شان ولایت بوده منتها معتقد بودند که از نظر عملی به نفع نیست و خیلی از آن ها‏‎ ‎‏به متون روایات هم استدلال می کردند از جمله به مقدمۀ صحیفه سجادیه که در آن آمده‏‎ ‎‏است : ‏‏ما خرج و لایخرج منّا أهل البیت الی قیام قائمنا أحدٌ لیدفع ظلماً أو ینعیش حقّاً الّا اصطلمته‎ ‎البلیّة و کان قیامه زیادة فی مکروهنا و شیعتنا؛ ‏‏یعنی هر کس که قبل از ظهور حضرت قیام کند‏‎ ‎‏مصیبتش بر ماها بیش تر است و نتیجۀ کار بدتر می شود. این ها عقیده شان این بود و‏‎ ‎‏می گفتند: تجربه کردیم بدتر است، کلاه سر روحانیت می رود، مردم اعتقادشان به‏‎ ‎‏روحانیت ضعیف می شود و... ولی از نظر تئوریک نوعاً قائل به ولایت بودند. بنابراین،‏‎ ‎‏می توان گفت: اصل ولایت معتقدان بیش تری دارد. البته طرح بحث حکومت به گونۀ‏‎ ‎‏مشروح و مستدل ـ همان طوری که می دانید ـ در این قرن های اخیر بیش تر از زمان مرحوم‏‎ ‎
‏‎

 

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: مصاحبه های علمی

  •  
  •  

صفحه 292

‎‏نراقی و از سوی ایشان شروع شد، که بعد دیگران هم ادامه دادند.‏

‏‏با توجه به ادلّه، بسیاری معتقد به ولایت هستند ولی نه به خاطر روایات، بلکه بیش تر‏‎ ‎‏از طریق ضرورت. یک وقتی آقای اراکی هم می فرمود که فقط در امور حسبیه این مسئله‏‎ ‎‏صادق است.پس بیش تر از باب ضرورت به ولایت معتقدند ولی ادلّه خاصه هم زیاد‏‎ ‎‏است. ما به نحو خیلی فهرست وار ادلّه ای را جمع آوری کرده بودیم، منتها این ها فقط‏‎ ‎‏جنبه های فهرستی قضیه است و لزومی ندارد ما روی آن معطل بشویم و اتکای ما بیش تر‏‎ ‎‏به همان قضیۀ ضرورت است. من در معلّقات عروة صفحه 748 به بعد دو بحث را ذکر‏‎ ‎‏کرده ام: یکی بحث اصل ولایت را و دیگری این که خمس باید به دست ولی داده بشود.‏‎ ‎‏به هر حال در آن جا حدوداً سی دلیل آورده ایم از روایات و غیر روایات بر مسئله ولایت‏‎ ‎‏دلایلی اقامه شده که عبارت اند از:‏

‏‏1) روایت عِلَل در لزوم امام عدل ج 6 بحار، حکمت 244 نهج البلاغه، خطبۀ حضرت‏‎ ‎‏زهرا(س) در کشف الغُمّه ج 2 ص 110؛‏

‏‏2) خطبۀ 131 نهج البلاغه که دربارۀ اشتراط اعلمیت است و از آن استفاده می شود‏‎ ‎‏که والی نباید مرتشی، بخیل، جاهل و معطّل السنة باشد؛ یعنی خود سنّت را بداند؛‏

‏‏3) خطبۀ سوم نهج البلاغه که لزوم تصدّی علما را وفای به عهدی دانسته که با خدا‏‎ ‎‏دارند؛ ‏‏لولا ... أخذ الله علی العلماء ...؛ ‏‏ مرسلۀ صدوق که جزمی است؛‏

‏‏4) روایت 50 و 53 باب هشتم «صفات القاضی» و نظیر آن روایت 10، 48، 52؛‏

‏‏5) جلدِ هشتم مستدرک الوسائل: ‏‏«اللهم ارحم خلفائی ...»‏‏ که امام هم در آن نوشته شان‏‎ ‎‏توضیحی در این باره دادند؛‏

‏‏6) روایت بطائنی (ج 1 کافی ص 38): ‏‏«لأن المؤمنین الفقهاء حصون الإسلام کحصن سور‎ ‎المدینه»؛

‏‏7) توقیع مبارک: امّا الحوادث الواقعة؛‏

‏‏8) مقبولۀ عمر بن حنظلة؛ مشهوره؛‏

‏‏9) صحیح قداح (ج 1 کافی ص 34) ‏‏«العلماء ورثة الأنبیاء»؛

‏‏10) روایت ‏‏«العلماء حکامٌ علی النّاس»‏‏ که مستدرک ازغُرَر نقل کرده؛‏

 

http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_132184/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C_%D9%88_%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%D8%AA_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%B9%D9%84%D9%85%DB%8C/%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87_%D8%A8%D8%A7_%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B9%D9%84%DB%8C_%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C