***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

########## بنام خدا ##########
#پایگاه جامع اطلاع رسانی در موضوعات زیر #
..... با سلام و تحیت .. و .. خوشامدگویی .....
*** برای یافتن مطالب مورد نظر : داخل "طبقه بندی موضوعی " یا " کلمات کلیدی"شوید. ویا کلمه موردنظر را در"جستجو" درج کنید.***

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

این واقعه سبب شده بود که مرحوم آیت‌الله میرزای شیرازی، توجه مخصوص به مرحوم آیت‌الله نائینی پیدا کنند و به مرحوم آقا سید محمد فشارکی، سفارش فرموده بودند که: رابطه بیشتری با ایشان برقرار کند، که اینگونه هم شد. بین مرحوم آیت‌الله نائینی و مرحوم آقا سید محمد فشارکی، همیشه یک رابطه صمیمی، گرم و عاطفی برقرار بود.



بسمه تعالی

 

گوشه ای از زندگینامه آقانجفی همدانی(ره) از زبان خودش در مصاحبه با نشریه حوزه  در سال های 67 و 68

 مصاحبه نشریه حوزه با حضرت آیت ا... نجفی همدانی در سال 1367

امروز، این یک وظیفه است که سیمای اسوه‌های اصیل تصویر شود و آنان که در طول تاریخ حوزه‌های علمیه درارتقاء علمی و معنوی حوزویان و دیگران نقش اصلی را داشته‌اند و در تمام صحنه ها دفاع ازاسلام عزیز، پیشتاز بوده‌اند معرفی شوند.

مجله حوزه، از آغاز تاکنون، سعی کرده است گامهایی دراین راه مقدس بردارد و دراین ستون الگوهای شایسته ای را از زبان بزرگان و چهره‌های موفق و متعهد حوزه‌های علمیه، به نسل انقلابی و بیدار حوزه‌ها معرفی کند.

شکر خدای را، توفیق یارمان شد که دراین شماره، در دیار عالم پرور همدان، با فقیه و مفسر گرانقدر، حضرت آیت‌الله سیدمحمد حسینی همدانی، یکی از شاگردان برجسته مکتب پر فیض آیات عظام: مرحوم نائینی، مرحوم کمپانی و عارف نامی، میرزاعلی آقا قاضی، به گفتگو بنشینیم.

حضرت استاد، دراین گفتگوی پربار، تصویری زیبااز جان‌های پاک و روح‌های بزرگ و کم‌نظیر حوزه‌های علمیه، ترسیم می‌کنند. این تصویرگری، بقدری پر جاذبه و زیباست که خواننده ژرف بین، در ورای چهره شخصیت‌های مورد گفتگو، چهره مخلص و پاکباز استاد را به عیان، خواهد دید و در برابر عظمت روح این مرد خدا به ستایش خواهد ایستاد.

با خضوع صادقانه و عاشقانه استاد، در آستانه سپیده و قهرمانان سپیده آفرین، به ویژه مقام رهبری، سیر زیبا و عارفانه ایشان در جاده مهتاب به پایان می‌رسد.

مروری بر زندگی آیت‌الله سید علی عرب (پدر آیت‌الله نجفی)

حوزه: با تشکر از حضرت عالی که قبول زحمت فرمودید و مصاحبه بامجله ما را پذیرفتید، مناسب می‌دانیم که سؤال اول در رابطه با زندگی علمی مرحوم والد گرامیتان باشد

استاد: مرحوم ابوی، از شاگردان آقای حاج سید احمد کربلایی بودند و همدوش و هم‌طراز مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی، شمرده می‌شدند و با بزرگان زیادی، ازجمله مرحوم آقا شیخ محمد بهاری همدانی، حشرونشر داشتند.

مرحوم آقا سید احمد کربلایی، از شاگردان مبرز مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی بودند.

ابوی، نقل می‌کردند: «در سنه 1300، مرحوم پدر، حاج‌آقا سید کاظم، تصمیم گرفتند که مرا برای کسب فیض بیشتر، به حوزه نجف اشرف ببرند. همراه ایشان، از همدان عازم نجف اشرف شدیم. در نجف، خدمت مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی رسیدیم. پدرم خدمت مرحوم آخوند عرض نمود که: بنده‌زاده را برای کسب فیض خدمت شما آورده‌ام. مرحوم آقای آخوند، فرمودند: اشکالی ندارد. به مرحوم آقا حاج سید احمد کربلایی، که آنجا تشریف داشتند، فرمودند: شما مراقب درس و بحث و تربیت این آقا باشید. آقا حاج سید احمد هم قبول فرمودند.»

حدود پنج سال، مرحوم ابوی، منزل آقا حاج سید احمد کربلایی بودند. ایشان، منزل کوچکی داشتند. یک اتاق فوقانی را در اختیار مرحوم ابوی قرارداده بودند. این دوران پنج‌ساله، دوران خوب و بابرکتی برای مرحوم ابوی بود و از آن خاطرات خوب و شیرین به یاد داشتند، ازجمله می‌فرمودند که: مرحوم حاج سید احمد کربلایی، هر نیمه شب به دعا و نماز مشغول بود، تااذان صبح و سالی چند مرتبه اتفاق می‌افتاد که: ایشان از شدت گریه از حال می‌رفت و تقریباً بیهوش می‌افتاد. آقا مادری داشتند، که بسیار زن خوب و مقدسی بود، ایشان می‌آمد و با نگرانی می‌گفت: آقا سید علی، آقا، حالشان خوب نیست. من می‌رفتم کمک می‌کردم و آن بزرگوار را به حال می‌آوردم. رابطه مرحوم ابوی، با مرحوم آقا حاج سید احمد کربلایی، بسیار گرم و صمیمی بود. ایشان و مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا حسین قمی (ره) و چندین نفر دیگراز آقایان، جزء شاگردان خوب و خصوصی مرحوم حاج‌آقاسیداحمد کربلایی، به حساب می‌آمدند و نزد ایشان درس فصوص می‌خواندند.

مرحوم حاج‌آقاسیداحمد کربلایی از نوادر روزگار و مرد جلیلی بودند. آن مرحوم تربیت یافته مکتب آخوند ملا حسینقلی همدانی بودند. ایشان، بسیار مورد احترام مرحوم آیت‌الله نائینی و دیگر بزرگان حوزه نجف اشرف بودند. در طول زندگانی شریف و پر برکت خود، بزرگان زیادی را تربیت کردند، که هر یک خود استوانه ای در علم و تقوی به حساب می‌آمدند.

یادی از آیت الحق ملا حسینقلی همدانی (ره)

حوزه: آیا مرحوم آیت‌الله آقا سید علی عرب، از محضر مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی نیز، کسب فیض فرمودند؟

استاد: بله، مرحوم ابوی، چندین سال، خدمت مرحوم آخوند ملا حسینقلی درس خواندند. خودایشان می‌فرمودند: از سنه 1300 که به نجف اشرف، مشرف شده بودند، تا سنه 1311، که مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی، دارفانی را وداع کردند و به سرای باقی رحلت فرمودند، همواره ملازم مرحوم آقای آخوند ملا حسینقلی همدانی بودند، حتی در مسافرت، مثل: سفر به کاظمین و سامرا و یا رفتن به مسجد سهله که هر چند ماه یک بار بود، مرحوم آخوند را ترک نمی‌کردند و همراه ایشان بودند، غیراز درس و بحث‌های رسمی و حوزوی، حالات مرحوم آخوند، خود، بسیار آموزنده و مفید بود. این حالات، چنان عظمتی دارد که قابل گفتن نیست و نمی‌توان آن را بیان کرد. در عین حال، مرحوم آخوند، بسیار متواضع و فروتن بودند. دراین جهت، مرحوم ابوی، خاطرات خوشی نقل می‌کردند.

ازجمله می‌فرمودند: «روزی به قصد زیارت حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه‌السلام) وارد حرم مقدس ایشان شدیم. مرحوم آقای آخوند ملا حسینقلی همدانی، مشغول نماز زیارت شدند. چون جمعیت زیادی در رفت‌وآمد بودند بدن مرحوم آخوند، هنگام نماز مقداری تکان می‌خورد. آنجا یک آقا شیخی، اهل مازندران بود، آمد و به من گفت: این آقا چرا موقع نماز طمأنینه لازم را ندارد؟ من در پاسخ گفتم: ایشان پیرمرداست، نماز هم که نماز مستحب است. آقا شیخ، قانع نشد و تصمیم داشت مطلب را به خود آقای آخوند هم متذکر شود. رفت خدمت آقا و عرض کرد: آقا، هنگام نماز، بدنتان طمأنینه لازم را نداشت. مرحوم آقای آخوند، متوجه شدند که او با زحمت حرف خود را بیان می‌کند. به او فرمودند: چرا تذکر خود را با مشکل بیان می‌کنی. شما باید به من بگوئید: آخوند تو چند وقت است نجف هستی، هنوز متوجه نشده ای که در نماز باید طمأنینه را رعایت نمود. تذکر تو بجاست و نباید چیزی مانع آن شود.»

در خاطره ای دیگر، مرحوم ابوی نقل می‌کردند که: یک وقت در خدمت مرحوم آقای آخوند ملا حسینقلی همدانی رفتیم مسجد سهله. آقایان زیادی تشریف داشتند، ازجمله: آقا شیخ محمد بهاری همدانی، آقا شیخ عباس کازرونی، آقا حاج سید احمد کربلایی و بزرگانی دیگر، حدود بیست نفراز آقایان بودند. اوائل غروب بود که وارد مسجد سهله شدیم. مسجد خلوت بود. رفتیم زاویه غربی مسجد، مقام حضرت زکریا، علیه‌السلام، در آن زاویه مرحوم حاج‌آقا رضا همدانی، مشغول نماز بودند. مرحوم آقای آخوند به همراهیان فرمودند: به ایشان اقتداء کنیم و نماز را با ایشان بخوانیم.

مرحوم آقای آخوند ملا حسینقلی همدانی، بسیار مرد جلیل و فقیه خوب و بزرگواری بودند. ایشان، شاگردان برجسته زیادی را تربیت کردند، که یک نمونه آن مرحوم حاج‌آقا شیخ محمدباقر همدانی است. مرحوم آقای آخوند، غیراز تدریس فقه واصول، سالیانی قبل از طلوع فجر، درس اخلاق می‌فرمودند، که دراین زمینه هم، در محضرایشان بزرگان زیادی تربیت یافتند، مانند: مرحوم حاج میرزا جوادآقای ملکی تبریزی، مرحوم آقا شیخ عباس کازرونی، مرحوم حاج‌آقا سید احمد کربلایی و مرحوم حاج‌آقا شیخ محمد بهاری همدانی.

بزرگان و اساتید حوزه نجف اشرف نسبت به مرحوم آقای آخوند ملا حسینقلی همدانی، ارادت کامل داشتند. مرحوم ابوی نقل می‌کردند که: در حدود سالهای 1300 که من نجف مشرف بودم، مرحوم آیت‌الله نائینی، در سامرا تشریف داشتند و سالی چند روز برای زیارت به نجف اشرف مشرف می‌شدند. مرحوم آیت‌الله نائینی، در نجف وارد منزل آقای آخوند می‌شدند و آنجا نشست و دید و بازدید داشتند. معلوم بود که قبل از عزیمت آیت‌الله نائینی از نجف، ایشان نیز، در درس اخلاق مرحوم آقای آخوند شرکت می‌کردند.

مرحوم ابوی، حدود سی سال در نجف اشرف مشرف بودند و در سنه 1330، به همدان بازگشتند. بعداز گذشت سه سال، در سنه 1333، مرحوم آقای حاج سید احمد کربلایی، وفات کردند. مرحوم آیت‌الله آقای نائینی، وصی آن مرحوم و مسوول کارهای ایشان بودند. بزرگان، هر یک حالات زیبا و خاطرات پندآموز زیادی دارند، که ذکر تمامی آن‌ها میسر نیست و بعضی از آن حالات معنوی را حتی نمی‌توان ذکر کرد.

دوران تحصیل آیت‌الله آقانجفی (ره)

حوزه: با تشکر از حضرت عالی از حضور شما تقاضا می‌کنیم که: فرازهایی از دوران تحصیلات خود را برای ما بیان کنید.

استاد: من سنه 1322 ه.ق در نجف اشرف متولد شدم. در سنه 1330 به همراه مرحوم ابوی آمدیم ایران. ابتدا، درس را خدمت مرحوم ابوی شروع کردم و مقداری خدمت ایشان تحصیل کردم. در سنه 1343، بعداز گذشت حدود 13 سال، قرار شد من به نجف برگردم و آنجا ادامه تحصیل بدهم. مرحوم آیت‌الله میرزای نائینی، وقتی اطلاع یافتند که من می‌خواهم به نجف بازگردم، طی نامه‌ای از نجف اشرف به مرحوم ابوی مرقوم داشتند: امسال در نجف مریضی مالاریا زیاداست، بهتراست ایشان، امسال به نجف نیایند، ولی نامه‌ایشان دیر به دست مرحوم ابوی رسید. هنگامی نامه را مرحوم ابوی دریافت کردند که من تمام مقدمات سفر را آماده کرده بودم و می‌خواستم سوار ماشین بشوم. مرحوم ابوی فرمودند: حالا بروید به امید خدا. من هم به قصدادامه تحصیل بسوی نجف اشرف، عازم شدم.

در آن دوران، مسافرت‌ها طولانی و مشکلات زیادی داشت. علاوه براین، چندین روز ما را در مرز معطل کردند. بنده مریض شدم و ناراحتی‌های زیادی دیدم، ولی به لطف پروردگار توانستم مشکلات را تحمل کنم.

در نجف اشرف، وارد منزل مرحوم آقا سیدعبدالغفار شدم. مرحوم آقا سیدعبدالغفار مازندرانی، ازاساتید مرحوم آیت‌الله میلانی، آیت‌الله خوئی، آقا سیدصدرالدین جزائری و آقا شیخ علی قمی بودند. مقدار باقی‌مانده از دروس سطح را در نجف، خدمت مرحوم آیت‌الله میلانی و مرحوم آقاعماد رشتی خواندم.

آقا عماد رشتی، نوه مرحوم میرزا حبیب‌الله رشتی، بسیار مرد جلیل و فاضلی بود.

در همین زمان، بنا شد که دوره آخر تدریس اصول مرحوم آیت‌الله نائینی شروع شود. مرحوم آیت‌الله نائینی به من فرمودند که: «شما هم درس من می‌آیید؟ بنده، عرض کردم بله ایشان فرمودند: مانعی ندارد، به شرط این‌که درس را بنویسید و برای من بیاورید که آن را ببینم.» برای من که دوره اول درس اصول بود و تازه کتاب کفایه را تمام کرده بودم، قبول این شرط مشکل بود. در عین حال، خدمت آیت‌الله خوئی و حاج سیدصدرالدین جزائری، عرض کردم که: «چنین شرطی شده است. این آقایان فرمودند: اشکالی ندارد. ممکن است درابتداء برای شما مشکل باشد، ولی مفید است.»

چند سال، درس مرحوم آیت‌الله نائینی می‌رفتم. در طول این چند سال، تمام درس ایشان را می‌نوشتم و هر چند وقت یک بار، نوشته‌ها را، که چند دفتر می‌شد، خدمت ایشان می‌بردم وایشان مطالعه می‌فرمودند. تمام دوره درس اصول را، در مدت هفت - هشت سال، اینگونه خدمت ایشان بودم. اگر مدتی می‌گذشت و نوشته‌های درس را خدمت ایشان نمی‌بردم، ایشان مطالبه می‌فرمودند. درس مرحوم آیت‌الله نائینی، در نجف اشرف در مسجد هندی برگزار می‌شد.

همانگونه که عرض کردم، من آخرین دوره درس اصول ایشان را درک کردم. دراین دوره نیز، بزرگان زیادی شرکت می‌کردند و معمولاً این بزرگان یکی - دو دوره درس خارج اصول را خدمت خود مرحوم آیت‌الله نائینی و یا خدمت بزرگانی دیگر، گذرانده بودند. دراین دوره درس اصول مرحوم آیت‌الله نائینی، کمتر کسی بود که برای اولین بار شرکت کند. تنها آقای سیدصدرالدین جزایری و مرحوم آیت‌الله آقا سیدمحمدحسین طباطبائی، صاحب تفسیرالمیزان، و من از میان حدود چهارصد، یا پانصد نفر، اولین دوره اصول را می‌گذراندیم.

غیراز درس مرحوم آیت‌الله نائینی، درس فقه واصول مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسین کمپانی را نیز شرکت می‌کردم. مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسین کمپانی، در مسجد کوچکی، که مقابل مسجد هندی بود، درس می‌فرمودند. بنده هیچگاه درس فقه واصول ایشان را ترک نمی‌کردم. دوره درس اصول مرحوم آیت‌الله نائینی، حدود هشت تا نه سال طول می‌کشید، ولی درس مرحوم آیت‌الله شیخ محمد کمپانی، بیشتر.

ازجمله توفیقات مرحوم آیت‌الله کمپانی این بود که: هر چه درس می‌فرمودند، می‌نوشتند و معلومات خود را با قید کتابت، ابدی می‌کردند. این، نعمت بزرگی است برای اهل اعلم که دست به قلم داشته باشند و نگذارند معلومات، فقط در سینه و روان بماند و بعد هم با خود ببرند. مرحوم آیت‌الله کمپانی، آن زمان، مکاسب می‌فرمودند، از بحث بیع فضولی تا بحث خیارات، مدت چند سال طول کشید. چون ایشان تمام بحث را می‌نوشتند، من نوشته‌های ایشان را می‌گرفتم واستفاده می‌کردم.

مرحوم آقا سیدمحمد حجت هم، به یک شخصی سفارش کرده بودند که می‌آمد و نوشته‌های مرحوم آیت‌الله کمپانی را از من می‌گرفت و برای ایشان پاکنویس می‌کرد. مرحوم آقا سیدمحمد حجت هم از شاگردان قدیم مرحوم آیت‌الله کمپانی بودند.

آقا شیخ حسین همدانی، آقا شیخ نصرالله شکوری، آقا سیدصدرالدین جزایری، آیت‌الله خوئی گرد هم آمدند و مرحوم علامه طباطبائی از ملتزمان درس مرحوم آیت‌الله شیخ محمد حسین کمپانی بودند. درس فقه واصول مرحوم آیت‌الله کمپانی، بسیار دقیق و با زبان عربی فصیح بیان می‌شد.

غیراز مهارت واستادی کم‌نظیر مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسین کمپانی در فقه واصول، در تفسیر و بهره برداری از آیات قرآن نیز، ابتکارهای خوب و جالبی داشتند: ازجمله می‌فرمودند: ما از آیات الهی می‌توانیم پی به مقام هر یک ازانبیاء ببریم، که در مقایسه آن با مقام اوصیاء الهی، حقایق فهمیده می‌شود. از آیات قرآن می‌فهمیم که: حضرت صدیقه مریم، از کودکی تحت سرپرستی حضرت زکریا بوده‌اند و هیچ ذکر نشده که حضرت زکریا جهت شیر دادن، برای ایشان دایه گرفته باشند. بعداز دوران شیرخوارگی هم که غذاهای بهشتی برای ایشان می‌رسید. همواره حضرت صدیقه مریم از جانب پروردگار ارتزاق می‌شدند. از چنین مادر بزرگواری، حضرت مسیح، سلام الله علیه، بدون اصلاب، متولد می‌شود. حضرت مسیح، دارای چنان منزلت و مقامی در نزد خداوند است که از جانب خداوند متعال، به خودش سلام می‌دهد.

از چنین مادری، وقتی چنین فرزند بزرگواری می‌خواهد به دنیا بیاید، به مادر خطاب می‌شود که: مسجدالاقصی را ترک کند و برای زایمان به مکان دیگری برود، اما هنگامی‌که برای جناب فاطمه بنت اسد، مادر گرامی حضرت علی بن ابی طالب (ع)، حالت زایمان پیدا می‌شود، دیوار خانه کعبه، برای ایشان باز می‌شود وایشان به درون خانه کعبه می‌روند و در آنجا سه شبانه روز مهمان خداوند متعال می‌شوند. دراین مقایسه، مقام قرب حضرت علی (ع) در نزد خداوند متعال مشخص می‌شود. حضرت مسیح، علیه‌السلام، با آن‌همه عظمت و مقام قرب که نزد خداوند متعالی دارند، صفت مبشر دارند، بشارت دهنده وجود پیامبراکرم، صل الله علیه و آله.

دوستان آیت‌الله آقانجفی در نجف اشرف

رفقایم که در نجف اشرف باهم زیاد حشر و نشر داشیم، مرحوم آیت‌الله علامه طباطبائی، مرحوم آیت‌الله میلانی، آیت‌الله خوئی، آقای سید محمدتقی نخجوانی، آقای شیخ عماد رشتی و آقا سید صدرالدین جزایری بودند.

مرحوم علامه طباطبائی، حدود یک سال زودتر از من نجف رفته بودند. من با ایشان رفاقت و دوستی نزدیک داشتم و آن مرحوم نسبت به من محبت فراوان داشتند. حجره من زیاد تشریف می‌آوردند. آن زمان من در مدرسه قوام حجره داشتم. مرحوم علامه طباطبائی، بسیار خوش خط بودند. روزی در همین حجره مدرسه قوام ایشان به من فرمودند: برویم داخل حیاط. در خدمت ایشان رفتیم داخل حیاط؛ آفتاب بود. آنجا ایشان دو تا از سیاه مشق‌های خود را به من نشان دادند و از مقایسه تعداد رعشه‌های موجود در آن، سیاه مشقی را که در تابستان نوشته بودند از سیاه مشقی که در زمستان نوشته بودند، تمییز دادند.

یادی از مرحوم آیت‌الله نائینی (ره)

حوزه: با توجه به این‌که حضرت عالی جزء نزدیک‌ترین افراد به مرحوم آیت‌الله نائینی بودید، طبیعی است که خاطرات زیادی از آن مرحوم داشته باشید، ازاین روی از شما خواهش می‌کنیم: مقداری از آن خاطرات را بیان بفرمایید.

استاد: زندگانی بزرگان آکنده از فراز و نشیب‌های مختلف است که دقت در هر کدام از آن‌ها می‌تواند برای ما مفید واقع شود. مرحوم آیت‌الله نائینی نیز از این قاعده مستثنی نبودند. علاوه براین، خودایشان به مسائل تاریخی و خاطرات پندآموز گذشته، اهمیت می‌دادند. خاطرات من از آن دوران بسیار شیرین و مغتنم، که در خدمت مرحوم آیت‌الله نائینی بودم، به دو دسته تقسیم می‌شود:

یک: مسائل و جریاناتی که در زندگی ایشان اتفاق افتاده بود وایشان گاهی آن را به مناسبتی نقل می‌کردند.

دو: جریاناتی را که خودم شاهد و ناظر بر آن بودم. نقل تمام این خاطرات، هم از حوصله و توان من خارج است و هم دراین بحث نمی‌گنجد، اما اشاره به بعضی از آنها اشکال ندارد.

مرحوم حاج‌آقاشیخ عبدالرحیم، شیخ الاسلام نائینی، والد محترم مرحوم آیت‌الله نائینی، هم عصر مرحوم آقا شیخ محمدباقر اصفهانی بودند. آقا شیخ محمد باقر، والد مرحوم حاج‌آقانجفی، حاج‌آقاجمال و حاج‌آقا نورالله اصفهانی از علمای اصفهان بودند.

مرحوم آیت‌الله نائینی می‌فرمودند: «پدرم در یک نامه‌ای خدمت مرحوم آقا شیخ محمدباقراصفهانی نوشتند که: تصمیم دارم بنده‌زاده را برای کسب فیض خدمت شما بفرستم و ایشان‌ هم پذیرفتند». آیت‌الله نائینی می‌فرمودند:«آن زمان من حدود شانزده سال داشتم که خدمت آقا شیخ محمد باقر رفتم. مرحوم آقا شیخ محمد باقر به من فرمودند: بیا منزل ما و همینجا باش. در بیرون منزل ایشان چندین اتاق بود، کسانی که کارهای ایشان را انجام می‌دادند. آنجا سکونت داشتند، من هم رفتم در یکی از این اتاق‌ها ساکن شدم. روزها می‌رفتم مدرسه برای درس و بحث و شب برای استراحت بر می‌گشتم آنجا. تمام مدت هشت سال، که من دراصفهان مشغول تحصیل بودم، در همین منزل اقامت داشتم.»

مرحوم آیت‌الله نائینی می‌فرمودند: «در ماه‌های مبارک، مرحوم آقاشیخ محمد باقر، دو - سه ساعت به اذان صبح مانده تشریف می‌آوردند بیرونی و در یکی از همین اتاق‌ها مشغول نماز شب و تهجد می‌شدند. آن مرحوم همانگونه که ایستاده بودند، دعای ابوحمزه ثمالی را می‌خواند و گریه می‌کرد».

مرحوم آیت‌الله نائینی می‌فرمودند: «من درس‌های مرحوم آقا شیخ محمد باقر را ترک نمی‌کردم، حتی درس‌های خصوصی را نیز شرکت می‌کردم».

مرحوم آیت‌الله نائینی می‌فرمودند: «مرحوم آقا شیخ محمدباقر، کتاب نجات العباد مرحوم صاحب جواهر را، که بزرگانی مانند مرحوم شیخ انصاری و آیت‌الله میرزای شیرازی بر آن حاشیه نوشتند، درس می‌فرمود. البته، این درس جنبه خصوصی داشت و حدود دوازده نفر در آن شرکت داشتند. روزی در درس، بخشی از حاشیه آیت‌الله میرزای شیرازی مطرح شد. ایشان به فکر فرو رفتند که چطور آیت‌الله میرزای شیرازی، دراینجا توجه به حاشیه مرحوم شیخ مرتضی انصاری نفرمودند. بعداز دقایقی تأمل، فرمودند: مثل این‌که دراین مورد روایتی داریم و ایشان با توجه به مفاد روایت این مطلب را فرموده‌اند.»

مرحوم آیت‌الله نائینی می‌فرمودند: «بعدازاین‌که من آمدم نجف، اتفاقاً، آیت‌الله میرزای شیرازی، همین کتاب نجات العباد را درس می‌فرمودند. من نیز شرکت کردم. دراین درس، خود آیت‌الله میرزای شیرازی نیز، به همان عبارت رسیدند و متوقف شدند که: چرا در حاشیه خود بر مطلب، به حاشیه استاد اعظم شیخ مرتضی انصاری توجه نفرمودند، چند دقیقه متوقف شدند».

مرحوم آیت‌الله نائینی می‌فرمودند: «من در آن زمان، حدود بیست و چهار سال سن داشتم و کوچک‌ترین شاگرد حاضر در آن درس به حساب می‌آمدم. به حضرت آیت‌الله شیرازی، عرض کردم: شاید به جهت توجه به مفاد روایت، توجه به حاشیه جناب شیخ نشده است. ایشان، تصدیق فرمودند و فرمودند: شمااز کجا متوجه شدید؟ بعداز درس عرض کردم: حدود هفت سال پیش، استادم، آیت‌الله آقا شیخ محمدباقراصفهانی، که در حوزه اصفهان این کتاب را تدریس می‌فرمودند، این نظر را داشتند».

این واقعه سبب شده بود که مرحوم آیت‌الله میرزای شیرازی، توجه مخصوص به مرحوم آیت‌الله نائینی پیدا کنند و به مرحوم آقا سید محمد فشارکی، سفارش فرموده بودند که: رابطه بیشتری با ایشان برقرار کند، که اینگونه هم شد. بین مرحوم آیت‌الله نائینی و مرحوم آقا سید محمد فشارکی، همیشه یک رابطه صمیمی، گرم و عاطفی برقرار بود.

رابطه سید جمال‌الدین اسدآبادی با آیت‌الله نائینی

مرحوم آیت‌الله نائینی، بنا داشتند برای فریضه ظهر و عصر، حدود یک ربع ساعت که به اذان مانده، بر روی سجاده بنشینند و حالت انتظار داشته باشند، تا اذان بگویند وایشان مشغول نماز شوند. یک روز، که ایشان دراین حالت منتظراذان بودند، من درون اتاق، لابلای کتاب‌ها، چشمم به یک پاکت نامه افتاد. خط آن را خیلی شبیه خط مرحوم سید جمال‌الدین اسدآبادی یافتم. خدمت مرحوم آیت‌الله نائینی، عرض کردم: آقا این خط آقا سید جمال‌الدین نیست؟ ایشان فرمودند: چرا. عرض کردم: چطور، این نامه از کجا؟ ایشان فرمودند: مرحوم سید جمال‌الدین اسدآبادی، آن زمان که من دراصفهان بودم، با من رابطه بسیار صمیمی و گرم داشت و با من رفت ‌و آمد می‌فرمود. سامرا هم که آمدم، هر یکی - دو سال می‌آمدند، ازجمله در سنه 1306، که مصادف بود با دوران تحریم تنباکو، مرحوم سید جمال‌الدین، تشریف آوردند سامرا. حجره من هم آمدند. چند دقیقه به احوالپرسی گذشت وایشان تشریف بردند بعداز حدود ده دقیقه بازگشتند و فرمودند: من تصمیم دارم نیم ساعت با آیت‌الله‌العظمی میرزای شیرازی، بطور خصوصی ملاقات کنم. از هرکسی پرسیدم، شما را نشان دادند که واسطه بشوید. حالا آمده‌ام از شما خواهش کنم: ازایشان درخواست کنید که من نیم ساعت ایشان راتنها ببینم.

عرض کردم: اشکالی ندارد. رفتم خدمت مرحوم آیت‌الله‌العظمی میرزای شیرازی. ایشان، دراتاق خصوصی، که اتاق کوچکی بود و کتابخانه ایشان بحساب می‌آمد، تشریف داشتند که من خدمتشان رسیدم. به ایشان عرض کردم: به این جهت مزاحم شدم که عرض کنم: آقا سید جمال‌الدین اسدآبادی تقاضا دارند خدمت شما برسند و بطور خصوصی، نیم ساعت، شما را ملاقات کنند. ایشان بعداز مقداری تأمل، فرمودند: به آقا سید جمال‌الدین بفرمائید: مرقومه شما می‌رسد و من هم به مقدار مقتضی با شما مساعدت می‌کنم.

بعدایشان به من فرمود: من نمی‌توانم کباده آقا سید جمال‌الدین را بدوش بکشم. ایشان اگر دستش به من برسد، توقعات زیادی دارد که من نمی‌توانم و نباید همه آن را انجام دهم.

من از خدمت آیت‌الله‌العظمی میرزای شیرازی آمدم و به مرحوم سید جمال‌الدین عرض کردم: آقا عذر آوردند. آن مرحوم هم چیزی نگفت.

مرحوم آیت‌الله نائینی و تأکید بر تقریرنویسی

مرحوم آیت‌الله نائینی بسیار خوش بیان و خوش تدریس بودند. یکی از خصوصیات درس ایشان عدم تکرار مطالب بود، هیچ مطلب تکراری نداشت.

مرحوم حاج‌آقاابوی نقل می‌کردند: «در سنه 1318، حوزه سامرا تقریباً منقرض شد و بزرگان آنجا به شهرهای دیگری مهاجرت کردند. آن زمان، مرحوم آیت‌الله نائینی، به نجف اشرف آمدند و قرار شد در نجف بمانند و درس شروع کنند. تدریس در حوزه نجف بسیار مشکل بود، چون مانند مرحوم آیت‌الله آخوند خراسانی، با بیش از هزار شاگرد، دراین حوزه تدریس می‌کردند، ولی مرحوم آیت‌الله نائینی درس خود را در حجره ای شب‌ها شروع کردند. بعداز مدت کوتاهی، حدود سیصد نفراز فضلای بزرگ حوزه درس آیت‌الله آخوند خراسانی در درس ایشان نیز شرکت می‌کردند. و چنان شد که حوزه درس ایشان بعداز حوزه درس مرحوم آیت‌الله آخوند خراسانی به صورت کم‌نظیری در آمد».

مرحوم آیت‌الله نائینی، بسیار مایل بودند که شرکت کننده‌ها درس را بنویسند. معمول شرکت کنندگان در درس ایشان، مطالب را با دقت می‌نوشتند. مرحوم آقاسیدجمال اصفهانی، می‌فرمودند: «من یک طاقچه تقریرات درس آقا را دارم». ایشان می‌فرمودند: «من حدود سی سال در خدمت مرحوم نائینی بودم و تا آخرین روز درس ایشان آمدم و همه را یادداشت کردم».

مرحوم آیت‌الله نائینی، میل داشتند همیشه یکی - دو تا از تقریرات درس ایشان خدمتشان باشد و نگاه بکنند.

مرحوم آیت‌الله نائینی و شاگردپروری

بزرگان ما، در رعایت حال شاگردان خود نیز، بسیار مراقب بودند و نسبت به آن‌ها تواضع بسیار داشتند. هیچگاه اشکالات آنان را در درس، به نحوی پاسخ نمی‌گفتند که تحقیر شود یا رنجشی پیش بیاید، یک شب بحث اصول مرحوم آیت‌الله نائینی راجع به عام و خاص بود، بعداز تمام شدن درس، دیدم: آقایان: سیدمحمدحسین شیرازی، آقا صدرالدین جزایری، آقا میرزاعلی آقاشیرازی، آیت‌الله خوئی بودند، مرحوم آیت‌الله میلانی فرمود: «در این قسمت از فرمایشات آقا من نظر دارم». آیت‌الله خوئی هم فرمودند: «بله، اشکال شما وارد است و من هم موافق هستم». بنا شد اشکال را بنویسند تا من خدمت مرحوم آیت‌الله نائینی ببرم.

مرحوم آیت‌الله میلانی، بسیار مرد متفکر و با نظری بود. به عقیده من ایشان از نظر دقت و صاحب رأی بودن، جزء بهترین شاگردان مرحوم آیت‌الله نائینی و مرحوم آیت‌الله کمپانی به حساب می‌آمدند.

مرحوم آیت‌الله میلانی اشکال را در چند سطر نوشتند. من آن را گرفتم، بردم درون منزل و خدمت آقا تقدیم کردم. ایشان اشکال را مطالعه فرمودند، بعد به من فرمودند: «این اشکال را چه کسی به شما داد». عرض کردم: آقا سیدهادی میلانی. ایشان فرمودند: بسیار خوب. شب شنبه، مرحوم آیت‌الله نائینی تمام درس را تکرار کردند. این در حالی بود که درس ایشان هیچگاه تکرار نمی‌شد و حتی مطالب تکراری هم نداشت.

بعد از درس، مرحوم آیت‌الله میلانی، به من فرمودند: شما گفتید که این نوشته مال کیست؟ عرض کردم بله، ایشان پرسیدند من هم عرض کردم. مرحوم آیت‌الله میلانی، فرمودند: «استاد با تکرار این درس، به من فرمودند: توقع نیست از شما، بعداز شانزده سال که درس من می‌آیید، منظور من را از کلام متوجه نشوید!»

حوزه: مرحوم آیت‌الله نائینی، غیرازآثار فقهی واصولی و غیراز کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله، آثار دیگری هم داشتند؟

استاد: بله، ایشان آثار زیادی داشتند، ولی چون بسیار خوش قلم بودند و به ادبیات و درستی عبارات اهمیت زیاد می‌دادند، نمی‌خواستند که این آثار چاپ شود، که نکند اشتباهات ادبی داشته باشد. در بسیاری از ابواب فقه، ایشان نوشته داشتند. این آثار چاپ نشد و من فکر می‌کنم اکنون از میان رفته باشد. کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله مرحوم آیت‌الله نائینی، کتاب علمی و مستند خوبی است. بزرگان حوزه نجف به این کتاب عنایت داشتند.

خاطرم هست که: هرروز، یک ساعت به غروب مانده، در منزل مرحوم آقاسیدعبدالغفار جلسه ای برقرار می‌شد، که آقایان زیادی می‌آمدند و در آنجا بحث‌ها و گفتگوهای مفیدی مطرح می‌شد. یک روز، از روزهای ماه مبارک رمضان، یک ساعت به غروب، جلسه تشکیل شده بود و آقایان زیادی بودند، ازجمله: مرحوم علامه طباطبائی، که در بعضی ازاین جلسات شرکت می‌کردند، نیز حضور داشتند. مرحوم آقا عمادرشتی، نواده مرحوم میرزا حبیب‌الله رشتی، نیز حضور داشت. مرحوم آقا عماد، بسیار مرد با فضل و صاحب نظر بود.

مقداری از کتاب تنبیه الامه را خواندیم. مرحوم آقا عماد، باابتهاج زیاد فرمودند: «آقا ما چندین سال، درس مرحوم آیت‌الله نائینی شرکت کردیم و شیرینی و لذت آن درس را به یاد داریم، امشب با خواندن این مقداراز کتاب، بوی آن درس پر برکت، استشمام می‌گردد».

کتاب، کتاب خوب و مفیدی بود و می‌توانست در آن روز، بسیار مفید باشد، ولی متاسفانه محیط اقتضاء نکرد و نتوانست از آن بهره لازم را بگیرد، حتی کسانی برای مرحوم آیت‌الله نائینی، به این جهت اسباب زحمت هم شدند. مرحوم ابوی نقل می‌کردند که: روزی مرحوم آیت‌الله نائینی، از درس تشریف می‌آوردند، بسیار مورداعتراض واقع شدند و برای ایشان اسباب ناراحتی فراهم شد.

بعداز مرحوم آیت‌الله آقای آخوند خراسانی، برای کسانی که با مرحوم آقای آخوند همفکر بودند یا تماس داشتند وضع نابسامانی پیش آمد. بخصوص برای مرحوم آیت‌الله نائینی وضع بدتر شد، چراکه اکثر کارهای اجتماعی و مبارزاتی مرحوم آیت‌الله آقای آخوند، با مشورت مرحوم آیت‌الله نائینی انجام می‌شد و بسیاری از نامه‌ها و مراسلات مرحوم آیت‌الله آقای آخوند، با مشورت و کمک مرحوم آیت‌الله نائینی تهیه می‌گشت، به این جهت بعداز فوت مرحوم آیت‌الله آخوند، اوضاع برای مرحوم آیت‌الله نائینی، بسیار سخت شد وایشان حتی از نظر اقتصادی در مضیقه قرار گرفتند.

دراینجا، بد نیست این مطلب را یادآور شویم که: در آن تنگناهای اقتصادی و غیراقتصادی مرحوم آیت‌الله نائینی و مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسین کمپانی، با یک صمیمیت خاصی به همدیگر کمک می‌کردند و رابطه بسیار خوب و عالی داشتند.

یادی از عارف کامل آیت‌الله سید علی قاضی (ره)

حوزه: آیا حضرت عالی محضر آیت‌الله میرزاعلی آقای قاضی را هم درک فرمودید؟

استاد: بله، ایامی چند را من در خدمت ایشان بودم. البته، قبل از این‌ که خدمت ایشان برسم اوصاف ایشان را از مرحوم ابوی بسیار شنیده بودم. مرحوم ابوی، می‌فرمودند: میرزاعلی آقای قاضی، از شاگردان مبرز مرحوم آقاسیداحمد کربلایی و بسیار سید جلیل و بزرگواری هستند.

آشنایی با مرحوم آیت‌الله قاضی

در سنه 1347 یا 1348، که من در مدرسه قوام بودم، مرحوم میرزاعلی آقای قاضی، به مدرسه قوام تشریف آوردند واز متصدی مدرسه خواستند که حجره ای را دراختیارایشان قرار دهد. متصدی مدرسه، با کمال احترام پذیرفت و یک حجره کوچکی، از طبقه فوقانی مدرسه را دراختیارایشان قرارداد. بعد معلوم شد که مرحوم میرزاعلی آقای قاضی، حجره را به عنوان مکان خلوتی برای تهجد و عبادت می‌خواستند، چراکه منزل ایشان کوچک بود وایشان تصور داشتند، شب هنگام که می‌خواهند به نماز و تهجد بپردازند، مزاحم بچه‌ها هستند، به این جهت، این حجره را تهیه کرده بودند. شب‌ها، حدود ساعت دوازده که معمولاً طلبه‌ها به خواب می‌رفتند تا برای درس‌های فردا استراحتی کرده باشند، شب زنده داری و تهجدایشان، در آن حجره کوچک، شروع می‌شد. در آنجا بود که من شیفته مرحوم میرزاعلی آقای قاضی شدم. حالت دعا و نیایش ایشان، در آن حجره کوچک، خیلی برای من جالب و زیبا بود.

تدریس جامع السعادات توسط مرحوم قاضی

چند ماهی از آمدن ایشان به مدرسه می‌گذشت که من رفتم خدمت ایشان و تقاضا کردم که کتاب جامع السعادات مرحوم نراقی را برای من بخوانند وایشان با کمال بزرگواری پذیرفتند.

قرار شد من در کنار درس‌های دیگر در ساعات فراغت خدمت ایشان برسم. با این قرار من خدمت ایشان می‌رسیدم وایشان درس می‌فرمودند، اما چه درسی، واقعاً درس عرفانی بود، یک عرفان وجدانی. شنونده یقین می‌کرد که آنچه استاد می‌گوید، خود به یقین دریافته و در وجود خودش پیاده کرده است.

عجب صحنه‌هایی پیش آمد! بعداز چندی، تمام ذکر و ورد من، مرحوم میرزاعلی آقای قاضی شده بود. به هیچ درسی توجه نمی‌کردم. تنها درس ایشان مورد توجه من بود. وقتی مقابل ایشان برای درس می‌نشستم وایشان صحبت را آغاز می‌فرمود، تمام درس‌های دیگراز خاطرم می‌رفت و تنها محو ایشان می‌شدم. تمام روز، به چیزی جز فرمایشات ایشان نمی‌اندیشیدم. شب هنگام هم که ایشان برای نماز و تهجد آماده می‌شدند، من یا خواب نبودم و یااگر خواب هم بودم بیدار می‌شدم، چون ایشان برای وضو گرفتن از میان ایوانی می‌گذاشتند که من شب‌ها در آن می‌خوابیدم. در عین این‌که ایشان نعلین خود رااز پا می‌گرفت که صدا نکند، در عین حال من بیدار می‌شدم و مخفیانه چگونگی دعا و نیایش ایشان را زیر نظر می‌گرفتم. خیلی برایم جالب بود. تا صبح خوابم نمی‌برد و پیرامون آن می‌اندیشیدم.

رفته رفته، دراثر آن بیداری‌های شبانه و بی توجهی به درس‌های دیگر، در من تغییراتی بوجود آمد و حالم عجیب شده بود، به صورتی که بعضی از دوستان، متوجه تغییر حالت من شده بودند، ازجمله: آقای سیدیوسف حکیم، فرزند مرحوم آیت‌الله حکیم، که باهم انس بسیار داشتیم.

یک روز، به مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسین کمپانی عرض کردم: حاج میرزاعلی آقای قاضی آمده‌اند در مدرسه ما حجره ای گرفته‌اند. ایشان، متوجه شدند و مساله را فهمیدند. به من فرمودند: آقا برای شما خیلی زوداست که درس جناب میرزاعلی آقای قاضی بروید. شما هنوز مرداین میدان نیستید. او بزرگ مردی است که هماورد بزرگی می‌خواهد. شما بهتر است، درس ایشان را ترک کنید و برای فراگرفتن مسائل اخلاقی، به همان جلسات منزل آقا سیدعبدالغفار اکتفاء کنید، که در موقعیت شما، این جلسات مفیدتراست.

من، به مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسین کمپانی، احترام زیادی می‌گذاشتم و تحت تأثیر قوت روح ایشان بودم ازاین جهت، بعداز آن روز درس مرحوم میرزاعلی آقای قاضی را ترک کردم.

هنوز، شیرینی و لذت آن مدت کوتاه درس را که خدمت ایشان بودم احساس می‌کنم. اقرار می‌کنم که: مرحوم میرزاعلی آقای قاضی بسیار مرد کم‌نظیری بود. کلام و رفتار و سلوک ایشان بسیار جذاب و دلنشین بود.

این قضیه را که نقل کردم، مربوط می‌شود به سنه 1347، آن زمان مرحوم علامه طباطبائی خدمت آقا سیدعبدالغفار می‌آمدند. بعدها ایشان با مرحوم قاضی ارتباط برقرار کرد، البته مرحوم علامه طباطبائی و حاج میرزاعلی آقای قاضی خویشاوند بودند، منظورم ارتباط درس و بحث یااستاد و شاگردی است.

مرحوم علامه طباطبائی، مرحوم آقا شیخ محمدتقی آملی و مرحوم آقا شیخ علی‌محمدبروجردی دراین اواخر جزء تلامذه عالی مرحوم حاج میرزاعلی آقای قاضی بودند.

مرحوم حاج میرزاعلی آقای قاضی طباطبائی، علاوه براین‌که بسیار مرد جلیل، نورانی و زاهدی بود، از نظر مقام علمی هم بسیار برجسته بود. یک وقت در میان صحبت، ایشان فرمودند که من هفت دوره درس خارج کتاب طهاره را دیدم. ایشان در درس‌های اساتیدی مثل: مرحوم آیت‌الله سید محمدکاظم یزدی و آیت‌الله سیدمحمداصفهانی و آقایان دیگر شرکت داشته‌اند.

خصوصیات، عبادت‌ها و کرامات مرحوم قاضی (ره)

در عین حال که ایشان، بحر مواجی از علم اخلاق و عرفان بودند، بسیار کم حرف می‌زدند و در سلام سبقت می‌جستند. ازجمله خصوصیات آن مرحوم این بود که: کمتر در مجامع حاضر می‌شدند و شاید مدت‌ها کسی ایشان را نمی‌دید. شب‌ها که مشغول تهجد بودند، روز هم یا مطالعه می‌فرمودند و یا درس می‌فرمودند و یا فکر می‌کردند. غالب ایام، ساعت دو بعد از ظهر که مردم از گرمای سوزان نجف، به سرداب‌ها پناه می‌بردند، ایشان وضو می‌گرفتند و تشریف می‌بردند حرم، برای زیارت حضرت امیرالمؤمنین، علیه‌السلام. در آن گرمای سوزان که هیچکس طاقت نداشت بیرون از سرداب باشد، ایشان حرم تشریف می‌بردند. این وقت راانتخاب کرده بود تا کسی متوجه ایشان نشود. به این جهت بود که کسی ایشان را نه در حرم می‌دید و نه در جای دیگر. به نظر من ایشان در حالات معنوی و معرفت، مردی نابغه بودند.

یک روز در نجف، مرحوم علامه طباطبائی، از ما برای صرف نهار دعوت کردند و فرمودند: خداوند متعال به ما فرزندی عنایت فرموده، مجلس عقیقه ای داریم. (قبل، ایشان دارای دو یا سه فرزند شده بودند که هر کدام در چند ماهگی فوت کرده و برای ایشان فرزندی باقی نمانده بود). در آن مجلس عقیقه، پنج - شش نفراز آقایان دعوت بودند: مرحوم آیت‌الله میلانی، آیت‌الله خوئی، آقا سیدصدرالدین جزایری و چند نفر دیگر.

آنجا مرحوم علامه طباطبائی فرمودند که: چند روز پیش آیت‌الله حاج میرزاعلی آقای قاضی تشریف آورده‌اند منزلم، من منزل نبودم، مقداری نشسته‌اند، موقع رفتن به خانواده فرموده‌اند: به همین زودی خداوند متعال، به شما فرزند پسری عنایت می‌کند. اسم او را عبدالباقی بگذارید، تاانشاءالله برایتان بماند. حال این پسر، متولد شده و مااسم او را عبدالباقی گذاشتیم به امیداین‌که بماند. آقای عبدالباقی طباطبائی، فرزند بزرگ علامه طباطبائی هستند که بحمدالله در قید حیات هستند.

البته این مطلب را باید متذکر بشوم که بزرگان ما هر یک به نحوی عظمت داشتند. سجایای اخلاقی هر کدام از آنان، برای ما قابل مطالعه و دقت است. یک وقت تصور نشود که بعضی از بزرگان که به جهات دیگر علمی مشهور هستند، در مسائل اخلاقی و عملی خدای نکرده کمبود داشتند. تمام درجات علمی و توفیقات بزرگان در سایه تقوی، تواضع، اخلاق و پشتکار و زحمت به دست آمده است.

یادی از مرحوم آیت‌الله محمدحسین غروی اصفهانی

دراینجا بد نیست خاطره ای را از مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسین کمپانی، نقل کنم تا مشخص شود که بزرگان ما تا چه حداحترام اساتید خود را داشتند.

در سنه 1345، در ضمن درس اصول، صحبت پیرامون استصحاب بود. وقتی ایشان، کلام مرحوم آیت‌الله آخوند خراسانی را دراین زمینه نقل می‌فرمودند، در رد این کلام فرمودند: این کلام، وهم است. بعدایشان فوراً ساکت شدند و درس تعطیل شد. به جهت عظمتی که ایشان داشتند، کسی نپرسید چرا درس تعطیل شد. خودایشان فرمودند: ما که اینگونه نسبت به بزرگان، بی احترامی می‌کنیم و ظرفیت لازم را برای رعایت احترام اساتید خود نداریم، لیاقت درس گفتن را ندارم و نباید درس بگوییم.

بله، سخن از مرحوم آیت‌الله میرزاعلی آقای قاضی طباطبائی بود و به اینجا کشید، به قول معروف الکلام یجر الکلام. مرحوم آقای قاضی، در زمینه اخلاق و تربیت نفوس مستعده، درس و بحث‌های خوب و کم‌نظیری داشتند. تقریباً این دروس به صورت محرمانه برگزار می‌شد. ایشان در طول زندگی شریف خود، مردان بزرگی را تربیت کردند، ازجمله: آقای شیخ محمدتقی آملی و مرحوم آیت‌الله آقا سیدمحمدحسین طباطبائی، صاحب تفسیر المیزان.

مرحوم آیت‌الله قاضی، در سنه 1362 یا 1363 در نجف اشرف بعداز هفت - هشت ماه مریضی، در بستر بیماری فوت کردند. البته، این نوع مریضی‌ها و بسترها را اینگونه مردان بزرگ زیاد بد نمی‌دانند و در همان حال هم صفایی دارند، اما متاسفانه روزگار ناجور بود و قدر ایشان آنگونه که باید دانسته نشد.

آیت‌الله خوئی و مقامات آیت‌الله قاضی

آقای خوئی، سلمه الله، می‌فرمودند: بعداز فوت ایشان، مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا حسین قمی، بخاطر تعظیم ایشان از کربلا آمدند نجف، چون نجف حالت مجمع داشت. ایشان، به مجرد شنیدن فوت مرحوم آیت‌الله قاضی آمدند که اولین مجلس فاتحه را ایشان بگیرند. در نجف، معمول، سه روز تمام و یک نصف روز مجلس ترحیم برقرار می‌شود. دراین مجلس، مرحوم آیت‌الله میلانی، آیت‌الله خوئی و آقای میرزا مهدی شیرازی هم با آیت‌الله حاج‌آقا حسین قمی بودند. مجلس ترحیم مفصلی شد، خیلی از آقایان علماء و مردم شرکت کردند. آیت‌الله خوئی می‌فرمودند: روز سوم بعداز مجلس ترحیم آمدیم منزل، چند نفراز آقایان تشریف داشتند، ازجمله: همین آقایان که ذکر کردم. مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا حسین قمی، به من فرمودند: شنیدم شما با مرحوم آقای قاضی ارتباط داشتید. آیت‌الله خوئی می‌فرمودند: عرض کردم: آقایان زیادی با ایشان ارتباط داشتند. آیت‌الله حاج‌آقا حسین قمی‌فرمودند: خوب مرحوم آقای قاضی چگونه بود. عرض کردم: از چه نظر می‌فرمائید. ایشان فرمودند: از نظر مقامات معنوی. آیت‌الله خوئی می‌فرمود: عرض کردم: آقا، یعنی می‌فرمائید: چه مقام عرفانی و شهودی داشتند. ایشان فرمودند: بله.

عرض کردم: اگر آنچه که ما از مرحوم آیت‌الله قاضی طباطبائی دیدیم، نزد خداوند متعال حقیقت داشته باشد، او، آسمان است و شما زمین، اگر حقیقت نداشته باشد، عکس است. مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا حسین قمی، با کمال تعجب فرمودند: عجب

توصیه‌هایی برای طلاب و حوزه‌های علمیه

حوزه: با توجه به موقعیت جدیدی که اکنون برای حوزه‌های علمیه پیش آمده است درارتباط با وظائف حوزه‌ها بیاناتی بفرمایید.

استاد: بدون تعارف عرض می‌کنم: من خود را دراین زمینه لایق نمی‌دانم که برای آقایان صحبتی بکنم.

حوزه: خواهش می‌کنیم. با توجه به سابقه علمی و تجارب گرانمایه شمااستفاده می‌کنیم.

ضرورت توجه به مقوله تربیت در حوزه‌های علمیه

استاد: حالا که می‌فرمایید، اشکال ندارد. من خاطراتی از زندگی بزرگان را دراین زمینه نیز، نقل می‌کنم. در مورد این سؤال، من فکر می‌کنم قبل ازاین‌که زعمای حوزه از طلبه هاانتظارات مختلف داشته باشند، باید بر روی مساله تربیت آنان، چه از نظر علمی و چه از نظر اخلاقی، کوشش کنند. ما نباید بدون این تربیت انتظاری داشته باشیم، چراکه این انتظار بیهوده است.

بزرگان هم، برای تربیت طلبه‌ها واقعاً کوشش می‌کردند. اینگونه نبود که فقط مجلس درسی برگزار شود، طلبه‌ها بیایند شرکت کنند و بعد هم بروند. نه استاد از شاگرد خبر داشته باشد نه شاگرد از استاد.

اساتید بزرگ ما، به احوالات شاگردان خود کاملاً توجه داشتند و به آن می‌رسیدند. خواندن نماز شب واهل تهجد و شب زنده داری از شرائط اولیه شرکت در درس بود. مرحوم آیت‌الله نائینی، به این امراهتمام زیادی داشتند و مراقب بودند که کسانی درس می‌آینداینگونه باشند. خود اساتید هم که مجسمه زهد و تقوی و اخلاق بودند.

عبادت‌های مرحوم آیت‌الله نائینی (ره)

مرحوم ابوی نقل می‌کردند: «گاهی یک ساعت به اذان صبح مانده می‌رفتم حرم، هنوز درب حرم را بازنکرده بودند، اما مرحوم آیت‌الله نائینی، پشت در، مشغول نماز و دعا بود. بعداز نماز و دعا بر می‌گشت منزل تا به درس و بحث‌هایش برسد».

این کار، معمول مرحوم آیت‌الله نائینی بود، در این اواخر هم که ایشان سخت مریض شده بودند، در عین حال، دو ساعت به اذان صبح بیدار شده و مشغول نماز و تهجد می‌شدند و معمولاً بلند بلند گریه می‌کردند و راز و نیاز داشتند. دراینجا نقل خاطره ای ازایشان بد نیست. چند شب قبل از فوت، حال ایشان بسیار وخیم شده بود. بیماری تب نوبه داشتند. هر یکی دو ساعت تب می‌کردند و به حالت غشوه از حال می‌رفتند. دو نفر دکتر، از بغداد آمده بودند که مراقب حال ایشان باشند. یک شب تب ایشان، بسیار طولانی شد. آقایان زیادی از شاگردهای ایشان آنجا تشریف داشتند. سفیر ایران ‌هم از بغداد آمده بود. دکتر جهانلی مشغول مراقبت ازایشان بود.

بعداز چند ساعت که آقا در حال تب و غشوه بودند، دکتر جهانلی گفت: «تا یک ربع ساعت آینده حال ایشان بهتر می‌شود و آقا به هوش می‌آیند». ساعت سه از شب گذشته بود. من گفتم: اگر آقا بلند شوند، ببینند ساعت سه از شب گذشته است ناراحت می‌شوند که: چرا ایشان را برای نماز بیدار نکردیم و دوباره حال ایشان منقلب خواهد شد، به این جهت، چهار - پنج عدد ساعت که آنجا بود، همه را به عقب برگرداندیم و روی ساعت یک از شب گذشته، تنظیم کردیم و ساعت قدیمی خودایشان را هم روی یک از شب گذشته تنظیم کردم. وقتی مرحوم آیت‌الله نائینی، بعداز چند ساعت بی حالی و حالت غشوه به حال آمدند، نگاهی به آسمان کردند و با عجله فرمودند: ساعت سه است! چرا مرا برای نماز بیدار نکردید؟ بسیار ناراحت شدند. من عرض کردم: آقا ساعت سه نیست، ساعت یک است. ایشان فرمودند: نه. من چند ساعت تنظیم شده را خدمت ایشان نشان دادم ایشان نگاه کردند و با ناراحتی فرمودند: این‌ها ساعت نیست. من از وضع آسمان و ستاره‌ها می‌فهمم که ساعت سه از شب گذشته است. همانجا با آن حال، ایشان ظرف آب آوردیم، ایشان، وضو گرفتند و با حالت نشسته مشغول نماز شدند.

خوب، این چنین استادی، در طول زندگی خود چقدر مایه برکت شدند و چه بزرگانی را تربیت کردند. بزرگانی که هر یک به شاگردی ایشان افتخار می‌کردند واز بیان این افتخار می‌بالیدند.

آیت‌الله نائینی و تأثیرات تربیتی بر شاگردان

مرحوم آقا سید علی مددی قاینی، که بسیار مرد جلیلی واز زهاد و اتقیای درس مرحوم آیت‌الله نائینی بودند، می‌فرمودند: «شبی در مقبره مرحوم آیت‌الله نائینی بودیم، آقایی آمد آنجا و مساله ای را طرح کرد. ما چند نفر بودیم. مقداری پیرامون مساله مورد بحث گفتگو شد. کم کم متوجه شدیم: فرد مذکور بنای مراء و جدال دارد و پرخاش و تندی می‌کند. اینجا ما ساکت شدیم. او مقداری گفت. وقتی سکوت ما را دید، بلند شد و رفت. بعد آقای سید علی مددی فرمودند: ما را مرحوم آیت‌الله نائینی تربیت‌کرده‌اند. ما هیچگاه در مراء و جدال وارد نمی‌شویم. مراء کننده بگوید تا خسته شود. وقتی خسته شد بلند می‌شود و می‌رود».

این تأثیر تربیت استاد است. استاد اگر واقعاً برای خدا درس بگوید واخلاص داشته باشد، این اخلاص نیز، در روحیه شاگردان اثر می‌گذارد و آنآن‌هم اینگونه می‌شوند.

ضرورت اهتمام اساتید حوزه به تربیت طلاب

زعما واساتید حوزه باید کاملاً مراقب احوالات طلبه‌ها باشند، چنانکه سیره بزرگان ما اینگونه بوده است. جدا از مساله درس و بحث به امور دیگر نیز توجه داشتند، حتی اموری که به ظاهر کوچک و یا ساده به نظر می‌رسید. مرحوم آیت‌الله نائینی بسیار مواظب بودند که شاگردان ایشان هنگام مباحثه با یکدیگر حرفهای تند و تیز نداشته باشند و هیچگاه پا رااز مسیراعتدال فراتر نگذارند توجه مربی در تربیت، بسیار مهم و سازنده است و لو این توجه به امور ابتدایی و به ظاهر معمولی باشد.

یک وقت، یکی از آقایان که مرجع تدریس در نجف اشرف شد و دو سه سال مجمع علمی خوبی هم پیدا کرد به من فرمود: من می‌خواهم خدمت مرحوم آیت‌الله نائینی برسم، اما نه در بیرونی ایشان که کسانی باشند. من به آقا عرض کردم وایشان تشریف آوردند. معلوم شد از آقا قبضی می‌خواهند. ناخن‌های ایشان مقداری بلند بود. هنگام گرفتن قبض مرحوم آیت‌الله نائینی لحظه‌ای دست ایشان را گرفته بودند و فقط فرموده بودند: آقا.

این قضیه گذشت. بعداز گذشت سی سال، دومرتبه من با آن آقا برخورد کردم. ایشان، به من فرمودند: یادت هست سی سال پیش چه اتفاقی افتاد. من هنوز خجالت آن روز رااحساس می‌کنم. هرروز جمعه که ناخن‌هایم را کوتاه می‌کنم، به یاد مرحوم آیت‌الله نائینی و قضیه آن روز می‌افتم. این آقا از شاگردان درجه اول چندین بزرگوار، ازجمله خود مرحوم آیت‌الله نائینی بود.

در کنار توجه به تربیت علمی واخلاقی، زعمای حوزه باید به مسائل اقتصادی طلبه‌ها نیز، توجه کافی داشته باشند. بر زعمای حوزه لازم است که ترتیبی اتخاذ کنند که: زندگی طلبه‌ها به صورت معمول و متعارف اداره بشود. ممکن است این مساله اقتصاد کم اهمیت تلقی شود، ولی هیچ اینگونه نیست. در تشکیلاتی که بنابر عفت و عزت است رعایت اصول یک اقتصاد سالم امر ظریفی است.

ضرورت تأمین اقتصادی زندگی طلاب

ضروریات زندگی یک محصل، در حد متعارف، باید تأمین شود، تا نکند خدای نخواسته مجبور باشد درس فلان آقا برود فقط برای تأمین زندگی. اگر محصل برای شکوفا شدن ذوق واستعداد علمی خود، نیاز به یک زندگی پاک و آزاد دارد، اساس این نوع زندگی، استقلال اقتصادی است. زعمای حوزه، باید بگونه ای عمل کنند که طلبه نسبت به یک زندگی متعارف معمولی تنگنای اقتصادی نداشته باشد. عدم امکانات مادی، در حد معمول و متعارف، می‌تواند مانع شکوفا شدن استعدادها گردد و گاهی افراد را از مقاصد بلند علمی باز دارد و منجر به متلاشی شدن حوزه‌های درسی گردد. اساس حوزه نجف اشراف، از هم گسیخته نشد مگر دراثر همین تنگناهای اقتصادی. حالا من در صدد این نیستم که از فقر و فاقه زمامداران علمی نجف صحبت کنم، اما خیلی دشواری بود خیلی سختی بود. زمامداران علمی نجف، نه زمامداران مرجعی، مشکلات فوق طاقتی داشتند. کسانی از علمای بزرگ نجف، که تحقیقاً بیش از صد نفر مجتهد وارسته و مبرز تربیت‌کرده‌اند، در یک زندگی بسیار بسیار سخت و فوق طاقتی زندگی می‌کردند. این شیوه، بسیار غلط است. باید زمامداران مرجعی به این امور رسیدگی کنند و نگذارند اینگونه مسائل پیش بیاید. استقلال اقتصادی در استقلال علمی و فرهنگی بسیار نقش مؤثر و اساسی دارد.

اساس قضیه فدک برای همین منظور بود. پیامبراکرم، صلی‌الله علیه و آله، سه سال قبل از رحلت، فدک را به حضرت زهرا، سلام الله علیها، واگذار می‌کنند که خاندان نبوت و بیت رسالت از نظراقتصادی در تنگنا نباشند و بتواند مقاصد الهی خود را به انجام برسانند.

ضرورت صبر و مقاومت طلاب در برابر سختی‌ها

البته این عرض من، خدمت آقایان زعمای حوزه علمیه بود، اما طلاب عزیز باید بدانند که در مقابل مشکلات باید صبر کرد و مقاومت داشت و عزت نفس را به هیچ متاعی نباید فروخت و پشتکار را نباید هیچگاه از یاد برد. شما در طول زندگی بزرگان ما به صحنه‌های بسیار توانفرسا بر می‌خورید، اما می‌بینید که آنان مقاومت کردند و در سایه همین مقاومت و شکیبایی توانستند به اهداف خود برسند. بطورکلی، بزرگان ما به امور مادی توجهی نداشتند و هیچگاه وقت خود را صرف این امور نمی‌کردند. در حقیقت، آنقدر اشتغالات تحصیلی و پشتکار در آموختن داشتند که فرصتی برای تفکر دراین امور، پیدا نمی‌شد.

سخت کوشی علمی آیت‌الله خوئی

هنگامی‌که آیت‌الله خوئی، سلمه الله، نجف مشغول تحصیل بودند، برادر خانم ایشان، مرحوم میرزاآقا، که مرد بسیار محترمی بود، سالی دو مرتبه، هر دفعه مبلغ ششصد روپیه، برای ایشان حواله می‌فرستاد. با این مبلغ اصول اولیه زندگی ایشان روبراه می‌شد وایشآن‌هم درس می‌خواندند.

یک روز من در نجف به ایشان برخوردم. به من فرمودند: مدت زیادی بود که دست تنگ بودیم و خیلی در فشار و ناراحتی بسر می‌بردیم. امروز، من برای شستشو لباسم را تعویض کردم. خانواده در جیب لباس من، نامه‌ای را از برادرش می‌بیند. نامه را به من نشان داد. یادم آمد که حدود بیست و هشت روز قبل، این نامه رسیده و در آن حواله ششصد روپیه است. این مدت، با وجوداین حواله و آن‌همه فشار و ناراحتی اقتصادی، من چنان سرگرم درس و بحث بودم که به کلی، موضوع نامه را فراموش کرده بودم.

ما باید درطریق آموختن، اینگونه جدی باشیم. از این نمونه‌ها بسیاراست که نشانگر بی توجهی بزرگان ما به امور مادی و توجه آنان به درس و بحث است. در طریق آموختن، بعد از توکل برایزدمنان و رعایت تقوی، مشکلات را هیچ انگاشتن شرط اول است. بدون تحمل رنج راه بیدار خوابی‌ها نمی‌توان به مقصد رسید.

یک روز پنج شنبه ای بود، عده ای از رفقا، ازجمله: مرحوم علامه طباطبائی، حاج سید صدرالدین جزایری، آقا سید علی خلخالی، آیت‌الله خوئی و چند نفر دیگر بنا گذاشتیم و برویم شریعه فرات. قرار شداول آفتاب برویم که با ترن اول حرکت کنیم. مقداری از آفتاب گذشت و من نتوانستم بروم. بعد رفتم منزل آیت‌الله خوئی، یک بیرونی کوچکی داشتند، تا من در را باز کردم ایشان از خواب برخاستند. عرض کردم: آقا این چه وقت خوابیدن است. یک ربع از آفتاب می‌گذرد. ایشان فرمودند: من یک هفته بود به جهت کثرت درس و بحث نتوانسته بودم درس آیت‌الله نائینی را بنویسم، دیدم امشب هم که می‌خواهیم مسجد کوفه بمانیم به این خاطر دیشب، ازابتدای شب، شروع به نوشتن کردم تا اذان صبح، بعد نماز خواندم، این بود که بعداز نماز مقداری استراحت کردم.

مرحوم علامه طباطبائی، می‌فرمودند: از هر ماه چندین شب را تا صبح بیدار می‌مانند و به مطالعه و نوشتن می‌گذرانند. ایشان بسیاراهل مطالعه بودند و مرتب مطالعه می‌فرمودند. یادم هست که ایشان، معمولاً غروب که می‌شد قرآن می‌خواندند. عرض می‌کردم: آقا چرا این موقع، هوا تاریک است؟ ایشان می‌فرمود: قرائت قرآن بر نور چشم می‌افزاید، همان گونه که بر بصیرت دل می‌افزاید.

، مطلب دیگری را که خدمت آقایان طلبه‌ها عرض می‌کنم این است که: فرصت‌ها را غنیمت شمارند و نگذارند خدای نخواسته فرصت‌های خوب تحصیل و تدریس از دستشان برود. طلبه باید هماره در تلاش باشد که به بهره علمی خود بیفزاید واستعداد علمی خود را شکوفا کند. کارهای غیر ضروری، درجه دو- سه، را باید کنار گذاشت وازاشتغالات سرگرم کننده و بی فایده باید پرهیز کرد. مساله تدریس را هم نباید دست کم گرفت، این یکی از امتیازات حوزه‌های علمیه، بر نظام‌های دیگر آموزشی است، که طلبه هر چه را که خوانده است می‌تواند بگوید. درس گفتن، ذهن انسان را باز می‌کند.

آیت‌الله خوئی و أهمیت به تدریس برای رشد علمی طلاب

در سنه 1348 یا 1349، مرحوم آیت‌الله آقا شیخ محمد حسین کمپانی، درس فقه می‌فرمودند، بحث مکاسب بود. در این درس، که بعد از ظهرها تشکیل می‌شد، فضلای چندی شرکت می‌کردند. من به آیت‌الله خوئی، سلمه الله، عرض کردم: شما چرا، با اینکه نسبت به آیت‌الله آقا شیخ محمدحسین کمپانی، اظهار علاقه علمی دارید، دراین درس شرکت نمی‌کنید. ایشان فرمودند: «من به تجربه دریافته‌ام که انسان باید آنچه را که آموخت درس بگوید. در درس گفتن یک نبوغ و نابغیت برای انسان حاصل می‌شود که این خیلی مفیداست. در ضمن من می‌دانم که آیت‌الله آقا شیخ حسین کمپانی، هیچ چیز را نمی‌اندیشد مگر این‌که یادداشت می‌کند. من بعد از ظهرها درس می‌گویم و بعد نوشته‌های ایشان را می‌گیرم واز آنها استفاده می‌کنم چون نمی‌توانم هم درس ایشان شرکت کنم و هم درس بگویم و فعلاً درس گفتن برای من لازم و مفید است». اتفاقاً، اینگونه هم شد وایشان درست می‌فرمود. من بعداز مرحوم آیت‌الله نائینی، کسی را ندیدم به منظمی و پاکیزگی آیت‌الله خوئی، درس بگوید، با یک عربی کاملاً فصیح منظم و مرتب.

حوزه: حضرت عالی که به ایران تشریف آوردید درکنارکارهای دیگر و مسوولیتهای دینی که پذیرفته‌اید به تألیف هم مشغول بوده‌اید. انگیزه شمااز تألیف و دست به قلم داشتن چیست؟

عرض کردم که مرحوم آیت‌الله نائینی، بسیار تاکید داشتند که شاگردان ایشان بنویسند و با قلم آشنا باشند. تمام شاگردان خوب ایشان، درس را می‌نوشتند. مرحوم آقا سید جمال هاشمی گلپایگانی می‌فرمود: من به اندازه یک طاقچه تقریرات مرحوم آیت‌الله نائینی را نوشته دارم.

در حقیقت از آن زمان من به اهمیت قلم پی بردم. برزگان ما هم که به این مساله اهمیت بسیار می‌دادند. عرض کردم که: مرحوم آیت‌الله آقا شیخ محمدحسین کمپانی، هر چه می‌اندیشید، یادداشت می‌کرد.

با این کار ایشان معلومات خود را حفظ می‌کرد و نمی‌گذاشت از میان برود. غیراز مساله حفظ معلومات و نگهداری آن، برای نشر وانتشار آن‌هم، مساله قلم اهمیت دارد. بدون داشتن قلم، نمی‌توان دراین زمینه، توفیق کامل به دست آورد.

من کل درس‌های مرحوم آیت‌الله نائینی را که حضور داشتم، نوشتم، ولی متاسفانه دراین نقل وانتقالات قدری نامنظم شده است و گمان می‌کنم مقداری از آن مفقود شده باشد.

تفسیر فارسی هم که نوشتم تمام شد و به چاپ رسید. شرح اصول کافی را نوشتم که چهار جلد آن تمام شد و به چاپ رسید. مقداری از جلد پنجم را هم نوشتم و آماده است، اما متاسفانه توان ادامه آن را ندارم و حالم برای ادامه آن مساعد نیست. آنچه هم که نوشتم، توفیقی بود از جانب خداوند متعال، قبل از تألیف تفسیر، خوابی دیدم که ذکر می‌کنم در تألیف آن، چیزی جز لطف و عنایت خداوند متعال به بنده، دخالت نداشته است.

حوزه: لطفاً جریان آن خواب را بیان بفرمائید.

استاد: چیزی نیست یک خواب است، لزومی برای نقل آن نمی‌بینم.

خوابی در عظمت مجاورت نجف اشرف

حوزه: برای ما و خوانندگان مجله مفیدخواهد بود، ازاین روی خواهش می‌کنیم بیان بفرمایید. در ضمن ما شنیده‌ایم که: حضرت عالی خوابی نیز، دربارم مرحوم شیخ الرئیس، ابوعلی سینا، دیده‌اید، در طول صحبت منتظر فرصتی بودیم تا جریان آن رااز حضرت عالی سؤال کنیم، اکنون فرصت خوبی است که از شما جریان هر دو رؤیا را بشنویم.

استاد: حالا که اصرار می‌فرمایید، از نظراین‌که این خواب، اهمیت نجف اشرف و مجاورت در آنجا را می‌رساند نقل می‌کنم:

شب چهاردهم ماه مبارک رمضان 1367 بود، آن زمان ما منزل مرحوم آیت‌الله آخوند ملا حسینقلی همدانی را اجاره کرده بودیم و آنجا سکونت داشتیم، در خواب دیدم که همراه مرحوم آیت‌الله امینی، صاحب الغدیر، به منظور تشییع جنازه ای، به سوی وادی السلام نجف می‌رویم. جنازه را به مغسل غربی شهر نجف، نزدیک ثلمه، بردند. سه نفر جنازه را حمل می‌کردند. آنان جنازه را به کناری گذاشتند. بعد دستور رسید که جنازه را به مغسل داخل ببرند. دراین هنگام شخصی یک سینی کوچک، که درون آن یک استکان و نعلبکی بود، از قهوخانه مغسل آورد. درون استکان شیر بود. این شیر حالت جوشش و فوران داشت. حامل، به من گفت: این شیر را برای رسول اکرم (ص)، که در مغسل داخل تشریف دارند، ببرید من سینی را گرفتم. بعد به من گفت: هر کس برای مجاورت به نجف بیاید، رفتار رسول اکرم، با او این چنین خواهد بود. حال تردید دارم که: پیامبراکرم (ص)، جهت تغسیل یا مباشرت ویا حضور آمده بودند. من سینی را به سوی مغسل داخل، بردم. ترشحاتی از شیر بر روی دست و لباسم می‌پاشید. صبح که شد، برای ادای فریضه نماز صبح به مسجد شیخ مرتضی رفتم (مرحوم آیت‌الله سیدعبدالهای شیرازی در آنجا نماز می‌خواندند) بعداز نماز، که به سوی منزل روان شدم، دیدم: جنازه ای را می‌برند جهت تشییع همراه آن، رهسپار شدم، ناگهان دیدم: مرحوم آیت‌الله امینی هم تشریف دارند. رفتیم در همان مغسل غربی ثلمه. جنازه را که زمین گذاشتند، از مرحوم علامه امینی سؤال کردم: جنازه کیست؟ ایشان فرمودند: مرحوم حاج‌آقا آخوند تبریزی است، که چند سال است برای مجاورت، به نجف آمده است و مرا وصی خود قرارداده است.

خوابی درباره مقامات آیت‌الله نائینی

حوزه: لطفاً جریان خواب مربوط به شیخ الرئیس را هم بفرمایید.

استاد: حدود چهارده روز از فوت مرحوم آیت‌الله نائینی گذشته بود. شب چهاردهم در خواب دیدم که: خدمت مرحوم آیت‌الله نائینی عازم مسجد سهله هستیم. مرحوم آیت‌الله نائینی، معمولاً، عبای نازکی داشتند که هنگام راه رفتن آن را بر سر می‌کشیدند، حتی زمستآن‌هم عبای سنگین بر نمی‌داشتند. من دست راست ایشان را گرفته بودم و بسوی مسجد سهله روان بودیم. وارد مسجد که شدیم، رفتیم مقام حضرت صادق، سلام الله علیه.

ایشان در آنجا توقف فرمودند و به من فرمودند: برو، بگو: متولی قبور انبیاء بیاید. من به قدر پنج - شش متر رفتم تا نزدیک حجره شوشتری‌ها. درعالم خواب می‌دیدم که: آنجا سردابی است. پله نداشت، همینطور شیب بود. من وقتی به ابتدای آن شیب رسیدم، خواستم بروم پائین که دیدم شخصی از سرداب بالا آمد. این شخصی، قدری سمین و چهارشانه بود. وی بدون توجه به من، رفت نزد مرحوم آیت‌الله نائینی. این شخص با آیت‌الله نائینی معانقه بسیار گرمی‌کردند.دبد همدیگر را در بغل گرفته بودند و گریه می‌کردند. بعد آن شخص به مرحوم آیت‌الله نائینی فرمودند: بفرمائید واشاره کرد به همان سرداب. روان شدند. من هم به دنبال ایشان روان شدم. مرحوم آیت‌الله نائینی، مقداری بلند قدتراز آن آقا بودند، به این لحاظ هنگام رفتن به سرداب مقداری سرخود را خم گرفته بودند. زمین داخل سرداب مثل آسفالت‌های قدیم، که با گچ خاک سرخ درست می‌شد، حالت زرد رنگی داشت. در آنجا قبور زیادی بود که محل آن با برجستگی خاصی مشخص می‌شد. وقتی برگشتیم بالا، من در عالم رؤیا به خود گفتم که: من عکس این آقا، متولی قبورانبیاء هستند، را زیاد دیدم، این مرحوم بوعلی سینا است. مرحوم آیت‌الله نائینی فرمودند که: ایشان متولی قبورانبیاء هستند. من در خواب اینگونه تطبیق کردم که ایشان مرحوم بوعلی است. مرد با عظمت و قدرتی بود. در آن سرداب مسجد، وقتی به مکان حضرت حجت، سلام الله علیه، رسیدیم، مرحوم بوعلی، اشاره به یک قبری کردند و فرمودند: این قبر مرحوم صاحب جواهر است. بعد به مرحوم آیت‌الله نائینی فرمودند: این هم قبر شماست. در آن لحظه، صورت قبری پیدا شد.

وقتی از سرداب برگشتیم، مرحوم آیت‌الله نائینی قصد کردند وضوء بگیرند. من وسائل وضو را برای ایشان فراهم کردم. وضو گرفتند و وارد حجره ای شدند که در مقام حضرت حجت، سلام الله علیه، بود. من هم وضو گرفتم داخل حجره شدم. دیدم: مرحوم آیت‌الله نائینی بر روی یک حصیر شامی مشغول نماز هستند. بعداز نماز رفتم خدمت ایشان و سوالاتی ازایشان نمودم. دراین موقع متوجه بودم که ایشان فوت کرده‌اند. ابتداءازایشان پرسیدم: آقا شما این نشئه را چگونه می‌گذرانید. مرحوم آیت‌الله نائینی فرمودند: من همانگونه که در دنیا مرتب مشغول نماز بودم، اینجا هم مشغول نماز هستم. عرض کردم: ولی شما در دنیا تمام وقت که نماز نمی‌خواندید. ایشان فرمودند: مگر تدریس نمی‌کردم، مگر به انتظار نماز نمی‌نشستم، مگر تهجد نیمه شب نداشتم بعد فرمودند: آن زمان که من دراصفهان مشغول تحصیل بودم، حدود هفتاد مرتبه، تمام وقت یک نماز را صرف همان نماز کردم. در سامرا هم حدود بیست مرتبه اینگونه نماز خواندم.

بله، عرض من این است که: ما نبایداز مطالعه در حالات بزرگان خودمان غافل باشیم. باید بدانیم که آنان با زحمت زیاد و به پشتوانه تقوی، اسباب بزرگی خود را فراهم کردند. در عین حال، در طول زندگی چنان متواضع و فروتن بودند که هیچ کس احساس این مسائل را نسبت به آنان نداشت. هیچگاه فراموش نمی‌کنم که: مرحوم آیت‌الله نائینی، هرگاه می‌خواستند در حضور جمعی غذا صرف کنند، یا وقتی که در بیرونی غذا میل می‌کردند، تا هنگامی‌که شیخ مهدی، که خادم آقا بود، برای صرف غذا نمی‌آمد و شروع نمی‌کرد، ایشان صرف غذا را شروع نمی‌کردند. درابتدای عرایض هم عرض کردم که: زندگی پر برکت بزرگان ما، انباشته از خاطرات پند آموز و سازنده است. حال به همین مقدار بسنده می‌کنیم وامیدواریم که نقل این خاطرات بتواند، نمایی از چگونگی زندگی آن بزرگان را برای ما ترسیم کند و مااز آنان الگو بپذیریم.

عظمت امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی

در پایان صحبت، من می‌خواهم این مطلب را عرض کنم که ما نوابغ علمی زیاد داشته‌ایم، همچنین نوابغ عرفانی، اخلاقی. من در طول زندگی خود خدمت زیادی ازاین بزرگان رسیدم و با آنان آشنایی داشتم.

اما حقیقتش این است که ما نابغه زعامت اسلامی را فقط در وجود حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خمینی، حفظ الله، دیدیم و نه هیچ کس دیگر. غیر از نبوغ در مسائل علمی، اخلاقی و عرفانی، ایشان در جهت زعامت اسلامی نابغه ای واقعاً بی‌نظیر هستند. از خداوند متعال عاجزانه درخواست می‌کنیم که: سایه پر برکت ایشان را بر سرمسملین از حسن تدبیرایشان بهره مند گردند.

به عقیده من امروزازجمله واجبات، بلکه ازاهم واجبات شرعیه ما، حفظ نظام اسلامی است. دراین جهت ما باید هر کاری که لازم است انجام دهیم. جامعه را باید چه از لحاظ معنوی و چه از لحاظ مادی، به بهترین وجه اداره کنیم.

ما باید قدراین نظام اسلامی را بدانیم. دراین نظام، مسائل قابل دقت و تأمل، که انسان باید بر روی آن بیندیشد و عبرت بیاموزد، زیاداست. ما فعلاً، حکم همان ماهی را داریم که درون آب قدر آب را نمی‌داند. مسائل را ما دراین انقلاب دیدیم، باید به‌عنوان امانت، برای نسل‌های آینده حفظ شود، تا آنان نیز بدانند که روزگار ملت ما چه بود و چه شده است. من خودم توان چنین کاری را ندارم، اگر توان می‌داشتم این مسائل را یادداشت می‌کردم.

انسان، در چهره بعضی ازاین آقایان بسیجی‌ها نورانیت عجیبی می‌بیند. من در چهره بعضی از آقایان، حالات و معنویت مرحوم آیت‌الله میرزاعلی آقای قاضی طباطبائی را می‌بینم. حالاتی که دراثر عبادت‌های بسیار و تهجدهای طولانی و مداوم بدست آمده بود. در چهره و رفتار بعضی ازاین آقایان به خوبی پیداست که ره صدساله را یک شبه طی کرده‌اند.

یکی ازاین جوان‌ها، که در جبهه جنگ شرکت کرده و مجروح شده بود، اینجا آمد و چندین باراستخاره کرد. من ازاستخاره فهمیدم که: دو مرتبه می‌خواهد به جبهه برود. در ضمن با من مشورت هم کرد. من، چون پای او مجروح بود و راه رفتن برایش مشکل بود، گفتم: فعلاً، صبر کن تا حالت بهتر شود. مدت هفت - هشت ماه مرتب با من مشورت می‌کرد و می‌خواست برود. یک وقت گفتند که رفته است جبهه. یکی از دوستان ایشان نقل می‌کرد: در عملیات که شرکت کرد هنوز مقداری ناراحتی داشت. ولی باهمان حال رفت و بعد مفقودالاثر گشت.

امثال این جوان‌ها قابل غبطه هستند. انسان، به حال این‌ها غبطه می‌خورد، که چه روح عظیم و بزرگی دارند. هر وقت که ازاین جریان یادم می‌آید، احساس غبطه می‌کنم. جای بسی دقت است که چه مکتب واستادی توانست جوان‌ها را به این مرحله برساند و چنین صفای باطنی به آنان بدهد. البته این‌ها چون جوان هستند، قلب‌های پاک و ناآلوده ای به شوائب زندگی دارند، می‌توانند ره صدساله را یک شبه بپیمایند. خداوند ما را با اینگونه جوان‌ها محشور فرماید. باز هم می‌خواهم این مطلب را عرض کنم و عملاً می‌خواهم این جمله از من باقی بماند، خدا می‌داند بدون هیچ گونه شائبه ای می‌گویم که: ما نابغه علمی واخلاقی زیاد داشته‌ایم و افرادی از آن بزرگان را نیز دیده‌ایم، اما نابغه زعامت اسلامی را ندیده‌ایم، به این صورت هم تصور نمی‌کردیم، جز در وجود حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خمینی. خداوند متعال، ایشان را جزء ذخایراسلام قرار دهد، تا همواره وجودایشان نافع برای مسلمین باشد. از خداوند متعال می‌خواهم عمر، عزت و قدرت ایشان را تا سالیان طولانی مستدام بدارد، تا با حسن تدبیر و درایت ایشان، اوضاع مسلمین به سامان برسد و جوامع اسلامی را خداوند متعال زیادتراز وجودایشان بهره مند و متنعم بفرماید.

حوزه: ازاین‌که دعوت ما را برای این گفتگو پذیرفتید و به مااجازه فرمودید که خدمت شما باشیم متشکر و ممنون هستیم. درانتهای سخن از شما خواهش می‌کنیم ما دست اندرکاران مجله را نصیحتی بفرمایید.

استاد: خواهش می‌کنم ما که قابل نیستیم. درابتداء هم خدمت شما عرض کردم آنچه داریم از بزرگان است و من به همین نقل خاطراتی از زندگی آنان اکتفاء می‌کنم، چراکه هر یک از خاطرات زندگانی این مردان بزرگ، خود می‌تواند درسی برای ما باشد. آنچه برای شما مهم ضروری است مساله جدیت است. شما باید جدیت کامل داشته باشید، چون شما هم درس می‌خوانید و هم دست به قلم و تألیف دارید. من واقعاً خرسند هستم که چنین کاری در حوزه می‌شود. کار شما نسبت به چاپ مجله واین مصاحبه‌ها، بسیار مفید و سودمنداست. البته من خودم را عرض نمی‌کنم، ولی کلاً این کار را بسیار مفید و پر منفعت می‌دانم. خدمت بزرگان بروید، هر چه مطالب گفتنی دارند بشنوید و به گوش دیگرآن‌هم برسانید. دراین جهت دلگرم باشید و هرروز بر مقدار کوشش خود بیفزایید. البته باید رعایت افراد مختلف را بنمائید واحترام بزرگان را خوب داشته باشید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

مصاحبه با استاد آیت اللّه سید محمدحسینی همدانی(آقانجفی) درباره شخصیت امام راحل(ره) در سال 68

 حوزه: ضمن عرض تسلیت به مناسبت فاجعه عظمی رحلت حضرت امام خمینی، رضوان اللَّه تعالی علیه، از حضور شما درخواست می‌کنیم در زمینه شخصیت حضرت امام بیاناتی داشته باشید.

استاد : بسم اللَّه الرحمن الرحیم، الحمداللَّه ربّ العالمین، و صل علی محمد و آله الطاهرین و صل علی جمیع الأنبیاء والمرسلین و صل علی الحجة المنتظر.

آقایان از من خواستند که راجع به امام فقید امام عظیم الشأن، حضرت امام خمینی، رضوان اللَّه تعالی علیه، صحبت کنم، چند مرتبه دیگر هم از من چنین درخواستی شده بوده که من به لحاظ این که خودم را کوچک تر از آن می‌دانم که درباره آن بزرگوار صحبت کنم، نپذیرفتم.اما اکنون به لحاظ موقعیت حساسی که هست، قبول کردم درباره فقید اسلام، نابغه اسلام، حضرت امام خمینی، رضوان اللَّه تعالی علیه، سخن بگویم اوّل باید مقدماتی را عرض کنم. برحسب آیات الهی وقتی توجه می‌کنیم به کیفیت بعثت و نحوه دعوت به حق، می‌بینیم که از جمله مردمان برجسته ای که دعوت به حق داشتند حضرت لقمان است. لقمان حکیم نه پیامبر بوده است، نه رسول و نه نبی، بلکه یک حکیم الهی بوده است. ایشان معاصر با حضرت داوود بوده و از پیروان مکتب تورات است. خدای متعال از او نقل می‌کنند که: واذ قالَ لُقمانُ لابنهِ وهو یعظه یا بُنّی لا تُشرِک باللَّه اِنَّ الشرک لظلمُ عظیم

نفرموده: اذ قال للنّاسِ لا تشرکوا باللَّه که بگوییم جنبه نبوت دارد، به فرزندش خطاب موعظه ای داشته و مشخص است که یک تربیت خانوادگی بوده است. در 9 آیه قرآن دوازده نصیحت ایشان را، خداوند متعال نقل فرموده است.

با وجود این که حضرت لقمان، نه پیامبر و نه رسول و نه نبی بوده است، خداوند متعال از او بسیار تجلیل می‌کند، گر چه انبیاء الهی بیش از این مطالب حرف و پیام داشتند و مردم را راهنمایی کردند، اما خداوند متعال از ابراهیم خلیل یا موسی کلیم، این دوازده مطلب را یک جا نقل نفرموده است. لقمان یک شخص عالم عادی، که در نتیجه سعی و کوشش و استفاده از مکتب انبیاء به مرتبه ای می‌رسد که خداوند متعال از کلام او نقل می‌کند پس مشخص می‌شود، همان گونه که خداوند از پیامبران نقل قول می‌کند و از آنها تقدیر به عمل می‌آورد، رجال عادی هم که در سایه استفاده از مکتب انبیای الهی تربیت شده باشند و به مردان الهی تبدیل گشته باشند، مورد تقدیر خداوند متعال قرار میگیرند و از بیانات آنها نیز نقل قول می‌شود و در جهت تربیت مردمان استفاده می‌شود. بنابراین، تقدیر و تعظیم ما از مقام حضرت امام خمینی، شبیه تقدیر و تعظیم خداوند از مردان الهی است که پیامبر، یا نبی و رسول هم نبودند، مثل حضرت لقمان. چطور فرموده های لقمان حکیم برای تربیت مردمان نقل می‌گردد، فرموده های ایشان هم باید این گونه در راه تربیت جامعه مورد توجه باشد.

خداوند متعال، نسبت به رسول اکرم و پیامبر گرامی اسلام دارد که: فاستقم کما امرت و من تابَ معک. این بیان در مقام ترغیب و تشویق رسول اکرم است و خداوند به هیچ یک از انبیاء این گونه نفرموده است. خداوند متعال به حضرت موسی می‌فرماید: و لا تخف إنک من الآمنین. مترس تو در امان هستی. چرا می‌ترسی برو نزد فرعون، هیجده یا بیست سال در کنار او زندگی کرده ای؛ لا تخف انّی لا یخاف لدّی المرسلون. به رسول اکرم نمی‌فرماید لا تخف مقام پیامبر بالاتر از این حرفهاست. به او دستور عملی می‌دهد. لا تخف، نباید بترسی، یک دستور نظری است. در مرامت و در دعوت از مرام خود، استقامت داشته باش. خیلی فرق است بین خطاب: لا تخف انّک من الآمنین و خطاب استقم کما امرتَ. خیلی؛ یک دنیا فرق وجود دارد. استقامت دستور عملی است، نه دستور نظری. قریب هیجده مرتبه خداوند متعال حضرت موسی را ترغیب فرموده که نترس. قال لا تخافا انّنی معکما اسمع و اری خداوند متعال دو مرتبه به رسول اکرم دستور استقامت می‌دهد که این یک دستور عملی است، نه نظری، علمی و عقیدتی. باید استقامت کنی و اطرافیانت. رجال توحید را نیز وادار به استقامت کردن. از این جا دو مطلب را به خوبی می‌توان استفاده کرد: یک، اساس دعوت اسلام بر استقامت است که رسول اکرم استقامت داشت و دیگر این که یک دستور عملی است و ارشاد است برای ایجاد استقامت در جامعه و در مردم. عمده ایجاد استقامت در جامعه است. جامعه را یک جامعه توحیدی، الهی و استقامت دار کردن، بسیار مشکل است. اینجا پیامبر می‌فرماید: شیبّتنی سوره هود و الا خود پیامبر که این استقامت را داشت. استفاده می‌شود که در توحید، رکن دو چیز است: یک شخص خود استقامت داشته باشد و دیگر به مردم و جامعه استقامت ببخشد.

ما بر حسب تاریخ، دیدیم و این هیچ قابل انکار نیست، که در طول این سالیان بعد از غیبت کبری، ما چندین ملیون علما، فقهاء، عبّاد، زهّاد، وعّاظ و نویسندگان داشتیم، هیچ یک نه این چنین استقامتی داشتند و نه توانستند به جامعه این چنین استقامتی ببخشند. تنها و تنها حضرت امام خمینی، رضوان اللَّه تعالی علیه، بود که هم خود این گونه استقامت داشت و سالها، مرارت و رنج بسیار و دوری از وطن را بدون هیچ گله و شکایتی تحمّل کرد و آن گاه هم که به مملکت خود بازگشت در مدت بسیار کمی چنان بر روح مردم مسلط شد که توانست آن استقامت لازم را به آنها ببخشد: فاستقم کما امرت و من تاب معک.

پیامبر استقامت کن و بعد مکتب توحید را مکتب سلمان و ابوذر بکن جامعه را استقامت ببخش. امام خمینی، به راستی لقمان علما است. این فرد عادی، که نه رسول بود نه نبی و نه وصی به گونه ای استقامت ورزید و استقامت بخشید که هیچ کس نمی‌تواند آن را منکر شود، مگر کسی بخواهد منکر بدیهیات بشود. ما در گذشته، عرفا، فقهاء و علماء بزرگی داشتیم. اما تاریخ هیچ نشان نمی‌دهد که آن بزرگان به جز در رشته خودشان در زمینه دیگری کار فوق العاده ای داشته باشند البته آنها زمینه را آماده کردند که این چنین شخصی بیاید و این گونه به جامعه استقامت ببخشد.

در دوران دوری از وطن هیچ گاه هدف را فراموش نکرد و ارتباط خود را و ارشاد خود را از مردمش جدا نساخت. یادم هست در مسافرتی وارد اراک شدم، جهت ادای فریضه به مسجدی رفتم در وضوخانه مسجد تعداد بسیار زیادی اعلامیه های ایشان را دیدم که از نجف اشرف توسط اشخاص فرستاده بود. شما ببینید اراک تقریباً یک شهر درجه دو، درجه سه ایران به حساب می‌آید. همه جا این گونه بود. ایشان توسط طلبه، دانشجو، یا زوار عادی، سعی داشتند مطالب و ارشادات خود را برای مردم به وسیله اعلامیه های مختلف بفرستند. آنان هم می‌آمدند اعلامیه را تکثیر می‌کردند و تقریباً همه جا از اعلامیه های ایشان پر بود. این، نشانگر یک استقامت الهی است. وقتی هم که ایشان به ایران تشریف آوردند، در مدت کمی واقعاً تمام مردم را به صورت یک عده فدایی اسلام در آوردند، این امر فوق العاده نیست؟ من نمی‌دانم چگونه کسانی می‌توانند منکر این حقایق و واقعیات بشوند. اگر کسی به مظهر کفر و استعمار، یعنی آمریکا، بد می‌گفت، سرب مذاب به دهانش می‌ریختند، چطور شد که سرتاسر ایران، بلکه جهان اسلام شد مرگ بر آمریکا. حجاج دیگر کشورهای اسلامی، اعتراف دارند که شعار مرگ بر آمریکا را از ایرانیان آموختند.

حضرت امام، که ایران تشریف آوردند، و قبل از آن هم، شعار خود را غلبه خون بر شمشیر قرار داده بودند. این شعار، یعنی هر کس می‌خواهد با من باشد، باید استقامت بورزد. ملت ایران را با خود هماهنگ کردند، به آنان استقامت دادند و به پشتوانه آنان در مقابل جهانخواران ایستادند و مبارزه کردند.

در تمام گوشه و کنار ایران، بلکه جهان اسلام، آثار این استقامت هست. در هر جا شما صدها جوان حزب اللهی بسیجی می‌بینید که حاضر است در راه عقیده خود، که همان اسلام است، از همه چیز خود، حتی جان عزیزش بگذرد. این تفاوتی که در ملت ایران می‌بینید، و این تغییر حالتی که از آنان مشاهده می‌کنید، همان استقامتی است که در طریق توحید، امام به ملت بخشیده است. شما حال جامعه را در قبل از انقلاب مطالعه کنید، ببینید که آن وقت در نتیجه تلاش جهانخواران و نوکران آنان، در جامعه ما چه می‌گذشت. در همین محلّه ما در کوچه خودمان، یک خانه مشروب سازی بود که روزی سه کامیون از آن شراب، جهت توزیع فروش، بیرون می‌آمد. در نتیجه ریختن مشروب روی زمین، آسفالت کوچه خراب شده بود.

در نتیجه مساعی و استقامت این مرد الهی و بزرگ، جامعه این گونه متحول شد. در تاریخ ما هیچ نمونه ندارد. ما مشابه ایشان نداریم. دستگاه های تبلیغی کشور، نباید هیچ گاه زحمات این بزرگمرد را فراموش کنند. ایشان نسبت به جامعه ما حق بسیار عظیمی دارد. ایشان بود که توانست در سایه تلاش و زحمت توان فرسا، مرام حضرت حجت، سلام اللَّه علیه، را در این کشور و بلکه بلاد اسلامی پیاده و معرفی کند.

زحمات ایشان را نباید هیچ گاه از یاد برد و همواره ما باید قدردان آن باشیم. البته من اطمینان دارم که تاریخ این مسأله را الی الأبد نشان خواهد داد و نمایان خواهد بود، منتهی ما باید مواظب باشیم که وظیفه خودمان را انجام دهیم و از قافله عقب نمانیم.

روحیه این بزرگ مرد همواره در تاریخ به عنوان عظیم ترین روحیه ها و بزرگ ترین استقامتها در راه بهترین آرمانها، به عنوان الگو برای تمام ملتها باقی خواهد ماند و جاودان خواهد بود ان شاء اللَّه و ما باید از ایشان به گونه ای که خداوند متعال از حضرت لقمان تجلیل می‌کند، تجلیل کنیم و رهنمودهای ایشان را دستورالعملهای زندگی ساز و استقامت بخش لقمان الحکماء بدانیم.

والسّلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.


http://aghanajafihamedani.ir/index.php/2017-07-05-04-33-48/2017-07-05-05-37-26

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۳۱