شهید محراب
طی حدود 10 سال از محضر علمایی چون آیتالله سیدمهدی درچهای،آیتالله سیدمحمد نجفآبادی، مرحوم فشارکی و مرحوم مدرس استفاده کرد.
سرویس معرفی: چند سال پیش بود که وحید جلیلی با حضور در یک برنامه تلویزیونی با گلایه از بیتوجهی سینمای ایران به موضوع مهمی همچون ترور شهید رجایی، گفت: «انقلاب اسلامی در حوزه هنر میلیونها سوژه برای قالبهای هنری داشت؛ اصلا فرض کنیم ما در این کشور حزباللهی نداشتیم و علاقهای هم به ایران نداریم ولی شخصیتی مانند شهید رجایی دراماتیک است و کسی بوده که یک زمانی کاسه و بشقاب میفروخته و بعدها رئیسجمهور یک کشوری شده است و 34 سال از شهادت مظلومانه او گذشته اما در این سینما یک فیلم داستانی دربارهاش ساخته نشده است. ما چندین فیلم در رابطه با «آلنده» در تلویزیون خودمان دیدهایم اما باید بدانیم که شهید رجایی از آن شخصیت که کمتر نیست و این مسائل در حالی است که سینمای ما در تولید، جزو 10 سینمای برتر است». حرفهایی که در آن زمان در میان انبوهی از خبرهای ریز و درشت سیاسی و اقتصادی گم شد تا هنوز بعد از گذشت چند سال کارنامه سینمای ایران در برابر نام شهیدانی همچون رجایی نمرهای جز صفر دریافت نکند. یکم مرداد، سالروز شهادت شهید داریوش رضایینژاد، دانشمند هستهای کشورمان که در یک عملیات تروریستی به شهادت رسید، بهانهای شد تا در گزارشی به این موضوع بپردازیم که چرا ساخت فیلمهایی با موضوع ترور شخصیتهای ملی اهمیت دارد و کارنامه سینمای جهان در مواجهه با این موضوع چیست؟
بازخوانی رنجهای یک ملت
اولین نکته در ارتباط با سوژه «ترور»، گره خوردن این سوژه با تاریخ است؛ تاریخی که همواره به عنوان یکی از غنیترین و دستیافتنیترین منابع برای ساخت آثار سینمایی در جهان مورد استفاده بوده است. جالب اینکه بسیاری از ترورهای انجام شده در کشورمان به نوعی با مقاطع حساس سیاسی و تاریخی کشور و حوادث آن دوره گره خوردهاند و پرداختن به سوژه ترور شخصیتها میتواند بهانهای برای مرور آن مقاطع و وقایع آن بر پرده سینما باشد؛ مقاطعی که بازخوانی اتفاقات آن علاوه بر اینکه میتواند برای طیف گستردهای از مخاطبان جذاب باشد، فرصتی برای مرور هنرمندانه برخی از رنجهایی است که ملت ایران برای رسیدن به جایگاه عزتمندانه امروزی خود آنها را تحمل کرده و مرور آن بویژه برای نسل جدید از اهمیت بالایی برخوردار است.
جمع همه فضایل!
بهترین تعبیر در ارتباط با فیلمهای مبتنی بر سوژه «ترور» از زاویه نگاه حرفهای و سینمایی آن است که بگوییم آثار تولید شده در این ژانر، اگر منطبق بر اصول تولید درامهای سینمایی ساخته شوند، یکی از کاملترین نوع این قبیل آثار خواهند بود؛ به تعبیر بهتر فیلمهایی که با موضوع ترور ساخته میشوند، از یک سو در دل قصه خود هم ظرفیت استفاده از عنصر «تعلیق» به عنوان یکی از مهمترین عناصر افزایش جذابیت یک اثر سینمایی را دارند و هم پتانسیل خلق «قهرمان و ضدقهرمان» و ایجاد «کشمکش» را در خود جای دادهاند؛ عناصری که همه ابزاری برای جذابتر شدن قصه یک اثر سینمایی هستند و فیلمهایی که داستانی در ارتباط با ترور دارند، ظرفیت بهرهگیری از همه این عناصر را برای مهیجتر شدن قصه خود دارند. از سوی دیگر، همواره سینمای تاریخی بهترین بهانه کشمکشهای ایدئولوژیک در سینماست؛ کشمکشهایی که اگر به زبان امروزه روایت شوند ممکن است سوء برداشتها و اختلافهای زیادی را با خود به همراه بیاورند، در حالی که تجربه ثابت کرده است تاریخ بستری مناسب بوده تا اندیشههای کارگردان و حرفهای جدی در خلال آن به میان آیند. نمونه بارز این رویداد به مجموعههایی نظیر «مختارنامه» و «کیف انگلیسی» بازمیگردد که نبرد سیاستها و آموزههای تاریخ به زبانی لطیف و غیرمستقیم روایت میشوند. سوژه ترور با 17 هزار قربانی در تاریخ جمهوری اسلامی میتواند زمینهای را فراهم کند تا نبرد بین دشمنان و دردمندان کشور به زبان تصویر تبیین شود. شناخت گروههای تروریستی چون فرقان، مجاهدین خلق و... با روایت جنایتهای آنان میتواند در بستر سینما برای مخاطبان عام جذاب و آموزنده باشد. از سوی دیگر، شخصیتهای برجسته و کمنظیری در سالهای ابتدایی انقلاب ترور شدند که خلأ وجود آنها در سالهای طولانی بشدت احساس میشد. بار دراماتیک تروریسم در معرفی این چهرهها که میتوان از آنها به قهرمانهای واقعی نیز تعبیر کرد، از اهمیت بالایی برخوردار است، این در حالی است که تعداد بالای این شهدای بزرگ در کنار کمکاری سینما موجب شده عملا بازنمایی قابل توجهی از آنها روی پرده سینما نداشته باشیم.
چهرههایی که همچنان مهجورند
با مروری ساده بر تاریخ کشورهای جهان میتوان براحتی این ادعا را مطرح کرد که جمهوری اسلامی ایران همواره یکی از بزرگترین قربانیان تروریسم در جهان بوده است؛ کشوری با بیش از 17 هزار شهید ترور که بخش مهمی از آنها را چهرههای ملی و سرشناس تشکیل میدهند. با نگاهی به فهرست این شهدا در میان آنها نامهایی دیده میشوند که هر کدام به خودی خود توانایی تبدیل به سوژه تولید چند اثر سینمایی را دارند.
1- سپهبد قرنی: نخستین قربانی سرشناس ترور بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ولیالله قرنی، نخستین رئیس ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که سوم اردیبهشت 58 توسط گروه فرقان در منزل خود ترور شد.
2- مرتضی مطهری: استاد مرتضی مطهری استاد دانشگاه تهران و از برجستهترین اندیشمندهای انقلاب اسلامی بود که در 11 اردیبهشت سال 58 در تاریکی شب و پس از جلسهای که در منزل یدالله سحابی حضور داشت، مورد حمله 3 تن از اعضای گروه فرقان قرار گرفت و به شهادت رسید.
3- محمد مفتح: شهید محمد مفتح از دیگر اندیشمندان انقلاب اسلامی بود که ریاست دانشکده الهیات دانشگاه تهران را برعهده داشت. ایشان علاوه بر تلمذ نزد امام خمینی و علامه طباطبایی، فلسفه را به صورت جدی در دانشگاه دنبال کرد. شهید مفتح در ۲۷ آذر ۱۳۵۸ هنگام ورود به دانشگاه تهران توسط گروه فرقان هدف گلوله قرار گرفت و در مقابل دانشکده الهیات دانشگاه تهران با رگبار گلوله کشته شد.
4- محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر: حادثه انفجار دفتر نخستوزیری روز 8 شهریور 60 یکی از روزهای تلخ جمهوری اسلامی بود. کمتر از یک ماه از ریاستجمهوری محمدعلی رجایی میگذشت که در محل جلسه فوقالعاده دولت انفجار مهیبی رخ داد و ایشان به همراه محمدجواد باهنر، نخستوزیر دولت خود به شهادت رسیدند.
5- سیدمحمد بهشتی: دکتر بهشتی شامگاه ۷ تیر سال 60 در جنایت بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی از سوی سازمان مجاهدین خلق حین سخنرانی در تالار حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید. فیلم «ماجرای نیمروز» اشاره اولیهای به ماجرای شهادت شهید بهشتی و شهید رجایی داشته است.
6- علی صیادشیرازی: مجاهدین خلق در یکی از بیرحمانهترین ترورهای خود، فرمانده ارتش جمهوری اسلامی ایران را در برابر چشمان فرزندش به گلوله بستند. شهید صیاد شیرازی بامداد ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ به وسیله عوامل مسلح سازمان مجاهدین خلق در پوشش رفتگر، مقابل منزل مسکونیاش ترور شد.
7- اسدالله لاجوردی: دادستان انقلاب و رئیس زندان اوین که مجاهدین خلق از وی کینه بسیاری به همراه داشتند در نخستین روز شهریور 1377 و در حالی که شهید لاجوردی در بازار تهران مشغول کار بود، توسط نیروهای این سازمان ترور شد.
8- حسن آیت: شهید حسن آیت، عضو حزب زحمتکشان ملت ایران و عضو هیات رئیسه مجلس خبرگان قانون اساسی و نماینده تهران در دوره اول مجلس شورای اسلامی بود که سخنرانیهای جنجالی بسیاری را در تاریخ به نام خود ثبت کرده است. وی صبح روز چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ (5 هفته پس از واقعه هفتم تیر) در مقابل منزلش در مرکز تهران با شلیک ۶۵ گلوله به شهادت رسید. تاکنون مشخص نشده است که ترور آیت با دستور و به واسطه چه کسانی انجام شده است.
9- شهدای محراب: تاریخ انقلاب شهدای محراب زیادی را به اسلام تقدیم کرده است. آیتالله محمدعلی قاضی طباطبایی از نخستین شهدای محراب بود که به امامت جمعه تبریز منصوب شد. آیتالله قاضیطباطبایی ۱۰ آبان ۱۳۵۸ش مصادف با عید قربان، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء در راه مراجعت به منزل، توسط یکی از اعضای گروهک فرقان در خیابان مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسید. اما به نظر میرسید شهادت همچنان در رگ امام جمعههای تبریز جاری است، چرا که شهید مدنی نیز بعدازظهر جمعه 20 شهریور 60 پس از آنکه خطبههای نماز جمعه به پایان رسید توسط منافقین به شهادت رسید. شهید صدوقی، امام جمعه یزد دهم ماه رمضان مطابق با 11 تیرماه 61 پس از ادای نماز جمعه به دست منافقین به شهادت رسید. شهید عبدالحسین دستغیب، امام جمعه شیراز نیز روز 20 آذرماه 60 هنگام رفتن به نماز جمعه به شهادت رسید. همچنین آیتالله اشرفیاصفهانی سال ۱۳۶۰ و در روز ۲۲ ماه مبارک رمضان در حال رفتن به مسجد جهت اقامه نماز ظهر توسط منافقین به شهادت رسید.
10- شهدای هستهای: شهید مسعود علیمحمدی، استاد فیزیک دانشگاه تهران بود که ۲۲ دیماه ۱۳۸۸ و در ۵۰ سالگی، هنگام بیرون آمدن از منزلش بر اثر انفجار یک بمب کنترل از راه دور ترور شد. شهید مصطفی احمدیروشن، معاون بازرگانی سایت هستهای نطنز بود که پس از خروج از منزل توسط یک موتوسیکلتسوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی در خیابان گلنبی تهران (میدان کتابی) ترور شد. رضا قشقایی نیز از همراهان وی بود که او نیز به مقام شهادت نایل شد. مجید شهریاری، استاد دانشگاه شهید بهشتی، فیزیکدان و دانشمند هستهای بود که در تاریخ ۸ آذر ۱۳۸۹ به واسطه اتصال بمب مغناطیسی به خودروی وی به مقام شهادت رسید. داریوش رضایینژاد، دانشجوی دکترای مهندسی برق دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی بود که اول مرداد ۱۳۹۰ و در ۳۵ سالگی به ضرب گلوله در مقابل منزلش و در برابر چشمان همسر و دختر خردسالش به شهادت رسید. در میان آثار سینمایی که پیرامون شهادت دانشمندان هستهای تولید شده است، فیلم «روباه» اثر بهروز افخمی به عنوان اثری شاخص اما نه چندان باکیفیت دیده میشود.
دریغ از هالیوود!
هر چه سینمای ما در پرداختن به سوژههای مرتبط با موضوع «ترور» بویژه طی چند سال اخیر کمکار بوده است، سینمای جهان دست پُری در این حوزه دارد. آثاری که برخی از آنها هنوز هم با گذشت چندین سالها در شمار برترین آثار سینمای جهان جای میگیرند و البته در زمان ساخت نیز از جانب جامعه هنری و سینمایی غرب مورد استقبال قرار گرفتند. موضوعی که بدون شک در ایجاد انگیزه برای سایر سینماگران برای دست گذاشتن بر چنین سوژههایی موثر بوده است. در ادامه به معرفی برخی از این آثار به عنوان مشتی نمونه خروار میپردازیم.
جیافکی
«جیافکی» فیلمی مهیج تاریخی به کارگردانی اولیور استون است. اثری خوشساخت و مهیج که برمبنای یک داستان واقعی به موضوع ترور جان اف کندی، رئیسجمهور سالهای نه چندان دور آمریکا میپردازد. نقش اول این فیلم را کوین کاستنر بازی میکند که بازپرس بخش قضایی است. این فیلم نامزد دریافت 8 جایزه اسکار شد که در نهایت 2 جایزه در بخش تدوین و فیلمبرداری را به دست آورد.
جکی
«جکی» عنوان فیلم دیگری است که به موضوع ترور جان اف کندی، رئیسجمهور پیشین آمریکا میپردازد. داستانی که این بار از زاویه دید همسر او یعنی ژاکلین کندی اوناسیس و زمانی که او به عنوان بانوی اول ایالات متحده در کاخ سفید به سر میبرد، روایت میشود. در این فیلم بازیگرانی همچون ناتالی پورتمن، گرتا گرویگ و جان هرت ایفای نقش میکنند.
لینکلن
آبراهام لینکلن دیگر رئیسجمهور آمریکاست که پس از ترورش در سال 1865، بارها سوژه تولید آثار سینمایی شد. «لینکلن» و «توطئهگر» تنها دو نمونه از آثاری است که به زندگی لیکلن و ترور او میپردازند. در جوایز اسکار سال 2012 فیلم لینکلن نامزد دریافت ۱۲ جایزه اسکار از جمله جایزه بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بازیگر نقش اول مرد، نقش مکمل زن و نقش مکمل مرد شد و دو اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد (دنیل دی لوییس) و بهترین کارگردانی هنری (استیون اسپیلبرگ) را دریافت کرد.
روز شغال
شارل دوگل، رئیسجمهور سرشناس فرانسه بود که با وجود آنکه به مرگ طبیعی از دنیا رفت به واسطه فعالیتهای مهمی که برای کشورش انجام داد، سوژه تولید آثار سینمایی مختلفی شد. «روز شغال» یکی از بهترین ساخته فرد زینمان، کارگردان سرشناس اتریشی- آمریکایی است که با محوریت قصه ترور شارل دوگل، رئیسجمهور فرانسه ساخته شده است.
صد روز در پالرمو
«صد روز در پالرمو» یک درام جنایی به کارگردانی جوزپه فررا است که در سال ۱۹۸۴ ساخته شد. داستان این فیلم درباره 100 روز آخر زندگی ژنرال «کارلو آلبرتا دالا کیهسا» یکی از چهرههای مشهور مبارزه با مافیا در ایتالیاست که سوم سپتامبر ۱۹۸۲ به همراه همسر و محافظ شخصیاش و با دستور مستقیم رئیس مافیا، به طرز وحشیانهای در پالرمو کشته شد.
والکِری
«والکِری» فیلمی درباره تاریخ آلمان نازی در طول جنگ دوم جهانی است که اواخر سال ۲۰۰۸ اکران شد. داستان این فیلم درباره کودتای نافرجام ۲۰ جولای گروهی از افسران ارتش نازی و تلاش آنها برای ترور هیتلر و به دست گرفتن کنترل کشور از طریق عملیات والکِری است. برایان سینگر، کارگردانی این اثر را برعهده داشت و تام کروز در این فیلم در نقش سرهنگ «کلاوس فون اشتاوفنبرگ» طراح ترور هیتلر نقشآفرینی کرده است.
سِلما
مارتین لوتر کینگ جونیور، رهبر جنبش حقوق مدنی آمریکاییهای آفریقاییتبار بود که در سال 1968 توسط فردی به نام «جیمز ارل ری» ترور شد. فیلم سینمایی «سِلما» با الهام از زندگی این مبارز سیاهپوست در سال 2014 ساخته شد. «سلما» یک درام تاریخی نیرومند درباره مبارزه طولانی و خستگیناپذیر مارتین لوترکینگ برای کسب حقوق شهروندی و از جمله حق رای برای سیاهپوستان آمریکاست.
منبع: وطن امروز
تابلو
سرویس معرفی: آیتالله عطاءالله اشرفی اصفهانی، سال 1281 هجری شمسی در خمینیشهر اصفهان متولد شد. تحصیلات ابتدایی مقدماتی را در خمینیشهر گذراند و در سن 12 سالگی برای ادامه تحصیل راهی اصفهان شد. طی حدود 10 سال از محضر علمایی چون آیتالله سیدمهدی درچهای،آیتالله سیدمحمد نجفآبادی، مرحوم فشارکی و مرحوم مدرس استفاده کرد.
وی دوران طلبگی خود را با نهایت عسرت و مشقت اقتصادی گذراند و در مدتی که در حوزه اصفهان بودند هر هفته فاصله میان اصفهان تا خمینی شهر را که 12 کیلومتر بود، طی میکرد.
ایشان در توصیف شرایط تحصیلاتش در اصفهان میگوید:ر زمانی در حجرهای با سه نفر دیگر در مدرسه نوریه اصفهان زندگی میکردیم. بسیاری از روزها نه چای داشتیم نه نفت و نه قند. برای مطالعه در شب از نور چراغ نفتی توالتهای مدرسه استفاده میکردم. در روزهای جمعه به یکی از مساجد دور افتاده اصفهان میرفتم و از صبح تا عصر درآن مسجد درسهای یک هفته را دوره میکردم. در مدت دوازده ساعتی که آنجا مطالعه میکردم، غذای من فقط مقداری دانه ذرت برشته بود.
در سال 1302 و در سن 20 سالگی جهت ادامه تحصیل و نیل به مقامات عالیه و دینی رهسپار حوزه علمیه قم شد. در تمام طول مدت 23 سال اقامت در قم،ایشان تنها سه یا چهار ماه با خانواده خود بودند و بقیه این سالها را تنها مجرد سپری کردند.
با همه مشکلات و مسائل آن زمان، در تحصیل علوم اسلامی و دینی جدیت به خرج میداد. پس از اندک زمانی از فضلا و مدرسین نامی و برجسته حوزه علمیه قم به شمار میآمد. در سن 40 سالگی اجازه اجتهاد خود را از آیتالله خوانساری دریافت کرد.
در سال 1335 بنا به دستور مرحوم آیتالله بروجردی جهت تبلیغ و نشر معارف و احکام دین و تقویت بنیه دینی و مذهبی اهالی کرمانشاه به انجام اعزام و رحل اقامت افکند و پس از ورود به کرمانشاه طلاب و شاگردان بسیاری را تربیت کرد.
با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) حرکتهای وسیعی را در کرمانشاه پایه گذاری کرد . عمده ترین مراسم که تا آن روز سابقه نداشت در واقع جرقهای بود در جهت شعلهور شدن یک آتش عظیم در این منطقه،مجلس بزرگداشت شهادت آیتالله حاج سید مصطفی خمینی بود که بنا به دعوت و اطلاعیه شهید اشرفی اصفهانی در مسجد آیتالله بروجردی منعقد شد. در مجلس سخنرانیهای پر هیجان و انقلابی مطرح شد و ساواک با و جود بسیج تمام نیرو وقوای خود برای دستگیری و کارشکنی در مراسم موفق نشد و سخنرانان به طور مخفیانه از شهر خارج شدند.
برخی از خدمات شهید:
1- تاسیس حوزه علمیه امام خمینی در باختران و اداره این حوزه با بیش از 60 نفر طلاب.
2- بازسازی مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی.
3- توسعه کتابخانه مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی که قریب دو هزارجلد به کتابهای آن اضافه نمودند.
4- تاسیس حوزه علمیه جهت خواهران، که پس از شهادت ایشان به نام حوزه علمیه شهید محراب نامگذاری شد.
5- ایجاد وحدت کامل بین روحانیت شیعه و سنی که از بزرگترین خدمات آن شهید است که در طول تصدی مسئولیت بعنوان امام جمعه در این رابطه سمینارهای متعددی در شهرهای مختلف بویژه با حضور برادران اهل سنت تشکیل داد که اثرات بسیار مطلوبی داشته است.
6- بازسازی مسجد جامع باختران که از برکت نماز جمعه این مسجد بازسازی کامل شده است.
7- افتتاح شماره حسابهای متعدد به نام مهاجرین جنگی و جبهه جنگ و بازسازی مناطق جنگی و همچنین کمک به سیل زدگان خوزستان و زلزله کرمان و طبس که تمام وجوه این شماره حسابها جمع آوری و برای نجات برادران و خواهران آسیب دیده و برادران رزمنده صرف شده است.
با آغاز جنگ تحمیلی و بسیج همه جانبه مردم و قوای مسلح برای حضور در جبهه و پشتیبانی جبهه های جنگ، آیتالله اشرفی نیز با مهم توصیف کردن مسئله جنگ، در مدت 25 ماه در تمام خطبههای نماز جمعه و مصاحبهها و پیامهای خود به حضور مردم در جبهه ها تأکید میورزید.
شهید محراب، دائماً با حضور در جبههها به دیدار رزمندگان میشتافت و مقید بود که برای آنان سخنرانی کند. و با یکایک رزمندگان مصافحه میکرد و با آنان به گفتوگو مینشست و میفرمود: "وقتی به جبهه میروم تا مدتی روحیه ام قوی می شود."
علی رغم کهولت سن مسافتهای طولانی و راههای صعبالعبور را به عشق دیدار دلاور مردان جبهه توحید، با وسایل نقلیه نظامی در شرایط دشوار میپیمود. بارها در جبهههای ایلام، قصر شیرین و پادگان ابوذر، گیلان غرب، نوسود، بستان، آبادان، خرمشهر، سومار حضور یافت و با سخنرانیهای دلنشین، به سپاهان اسلام روحیه بخشید. پس از آزادی قصر شیرین به آن شهر سفر کرد و با خواندن دو رکعت نماز شکر در مسجد این شهر، سپاسگزاری خود را به درگاه خداوند به جای آورد.
وجود آن روحانی جلیل القدر در مناطق عملیاتی سبب دلگرمی رزمندگان و باعث شور و شوق بسیار در آنها میگردید. یک بار پس از عزیمت به منطقه جنوب، عازم شهر آزاد شده بستان گردید و زیر بمباران وحشیانه دشمن وارد شهر شد و از آنجا عازم آبادان شد. هنگام آغاز عملیات فتحالمبین در دوم فروردین 1361،در قرارگاه حضور یافت و پیشنهاد کرد عملیات به نام حضرت زهرا سلام الله علیها نامگذاری شود.
در دومین سفر خود به خوزستان پس از آزادی خرمشهر،عازم اهواز شد. بعداز ظهر همان روز علیرغم مخالفت فرماندهان،وی و امام جمعه اهواز عازم منطقه خرمشهر شد و پس از ورود به شهر،به مسجد جامع در جمع رزمندگان حضور یافت و فرمود: "امروز یکی از روزهای مهم اسلامی و یومالله است و از جمله آرزوهای من فتح خرمشهر بود که بحمدالله من زنده ماندم و این روز را دیدم."
در شب جمعه هشتم مهر 1361 در منطقه غرب، عملیات مسلم بنعقیل با حضور شهید و تنی چند از مقامات کشوری و لشکری آغاز شد. ایشان در آن شب حال عجیبی داشت و یک لحظه آرام نداشت و تا صبح به دعا و مناجات مشغول بود و لحظهای هم به استراحت نپرداخت. نزدیکیهای صبح بود که یک گلوله توپ در نزدیکی چادر ایشان منفجر شد.
فرماندهان جهت ترک آن محل اصرار کردند،اما ایشان نپذیرفت و گفت:"من از این محل نمی روم و آماده هرگونه مسئلهای هستم، زیرا خون من رنگینتر و جان من عزیزتر از این عزیزان رزمنده نیست. من باید تا پایان عملیات اینجا باشم...."
در پشت جبهه هم فعالیتهای چشگیری داشت که از جمله آنها افتتاح حسابی در بانک برای جمعآوری کمکهای نقدی به جبههها بود. حساب دیگری نیز جهت کمک به مهاجران جنگ افتتاح کردند. حساب دیگری نیز جهت بازسازی منطقه گیلان غرب که به استان کرمانشاه محول شده بود، اختصاص دادند.
شهید اشرفی اصفهانی به مسئله وحدت بین شیعه و سنی اهمیتی فوقالعاده میداد و اقدامات ایشان در این زمینه بسیار مؤثر واقع میشد.
آیتالله اشرفی اصفهانی پس از 80 سال زندگی پرافتخار و خدمت به اسلام و قرآن، توسط یکی از مزدوران آمریکا و منافقین کوردل،ظهر 23 مهرماه 1361 در سنگر نماز جمعه مسجد جامع و در محراب نماز به افتخار شهادت نائل آمد و طومار زندگی پرافتخارش نه تنها بسته نشد،بلکه ورقی دیگر خورد و نامش در صحنه گیتی مانند خورشید برای همیشه می درخشد.
تابلو
سرویس معرفی: یکی از روزهای سال 1292 شمسی (1323 ق) در خانه باصفای آقا میرعلی از سادات محترم آذرشهر کودکی پا به عرصه زندگی گذاشت که بعدها خدمات گرانقدری به اسلام و مسلمین کرد. عشق و ارادت پدرش به امیرمؤمنان علی(ع) او را بر آن داشت تا برای فرزندش یکی از القاب آن حضرت یعنی «اسدالله» را نام بگذارد. اسدالله در چهارسالگی مادر خود را از دست داد.
علاقه وافر به کسب علوم دینی او را راهی قم کرد. وی در مدتی که در این شهر ساکن بود پای درس آیتالله حجت کوهکمری و آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری و چهار سال در محضر امام خمینی حضور یافت و از دروس فلسفه، عرفان و اخلاق ایشان بهره فراوان برد و همین درس موجب شد امام را در مقام عمل بالاتر و برتر از مرز علم بیابد و عشقش به ایشان فزونی یابد.
آیتالله مدنی در چهل سالگی به زیارت خانه خدا مشرف و پس از پایان مراسم حج، برای کسب علم راهی نجف شد.
وی چندین سال در حوزه علمیه نجف به تدریس اشتغال داشت.
آیتالله مدنی هنگامی که از حوزه نجف به زادگاهش بازگشت و مدتی در آن جا ماندگار شد، بر شدت مبارزات خود با فرقههای انحرافی افزود. وی در کنار نواب صفوی در مقابل افکار پوچ کسروی مقاومت کرد و هنگامی که شهید نواب مصمم به مبارزه شد، او را در تهیه اسلحه یاری کرد. در حوزه نجف در بین دوستان معروف بود اسلحهای که نواب صفوی تهیه کرده با پول کتابهای آیتالله مدنی بوده است.
پس از کوچ کردن امام خمینی از ترکیه به عراق و اقامت در نجف، آیتالله مدنی از جمله کسانی بود که به سبب عشق و ارادت روزافزون به امام در سختترین روزها در کنار ایشان بود. وی به واسطه فعالیتهای انقلابی در ایران، در سالهای 51ـ50 از جانب ساواک تحت مراقبت قرار گرفت و به جرم اختلال در امنیت منطقه تبعید شد؛ مدتی در نورآباد ممسنی(22 ماه)، زمانی در گنبد کاووس(یازده ماه) و سرانجام به بنادر جنوب و کردستان. بهمن سال 1357 همزمان با فجر انقلاب اسلامی آیت الله مدنی در کنار شهید آیتالله بهشتی و صدها مبارز دیگر در صف مقدم مبارزه با ایادی استکبار و عناصر سرسپرده آنان قرار گرفت و تا صبح پیروزی حق بر باطل در پی استقرار حکومت اسلامی تلاشگری خستگیناپذیر بود.
آیتالله مدنی در اولین انتخابات مجلس خبرگان از طرف مردم همدان به نمایندگی در این مجلس انتخاب گردید و سپس در کوران مشکلات و آشفتگی اوضاع همدان به دستور امام خمینی راهی این شهر شد. وی همچنانکه در انقلاب اول (سرنگونی حکومت پهلوی) و دوم (تسخیر لانه جاسوسی) تلاشگر خستگیناپذیر صحنهها بود، در خنثیساختن توطئه لیبرالها و ملیگراها همچون بنی صدر نیز نقش برجستهای داشت.
آیتالله مدنی به طور رسمی پس از شهادت آیتالله قاضی طباطبایی از جانب امام خمینی به امامت جمعه شهر تبریز منصوب شد و از طرف ایشان برای رسیدگی به سایر امور شهرها مأموریت یافت.
در آن زمان همه ماجراسازیهای ضدانقلابی استکبار در آذربایجان به غائله «حزب خلق مسلمان» منتهی شده و عدهای در مقابل انقلاب موضع گیری و در مسیر اهداف استکبار و فرامین دیکته شده سازمان جاسوسی سیا به منظور در هم کوبیدن انقلاب اسلامی حرکت میکردند. آنها تبریز و شهرهای اطراف آن را ناامن ساخته، بسیاری از مراکز انتظامی و امنیتی را در اختیار خود در آوردند و در دانشگاه با نادیده گرفتن رای 2/98 درصدی مردم به حکومت اسلامی، علیه اساس حکومت (ولایت فقیه) جوسازی میکردند. آن روز این امر روشنترین دلیل بر حضور دستهای استکبار در حادثه سازیهای حزب خلق مسلمان تلقی گردید و همه آشکارا دیدند که استکبار و گروهکهای مخالف با به میان آمدن واژه مقدس «ولایت فقیه» و پافشاری امام و یارانش برای تصویب این حق بهناحق گرفته شده تشیع در طول تاریخ، چگونه اولین صف آرایی خود را در مقابل انقلاب انجام دادند.
آیت الله مدنی در چنین روزهای سخت، پیشاپیش فرزندان انقلاب تلاش خود را برای درهم کوبیدن نقشههای شیطانی به کار میبرد. او در این راه دردها و رنجهای بیشماری را به جان خرید. عناصر خلق مسلمان روزی به خانهاش ریختند، روزی محراب عبادتش را به آتش کشیدند و روز دیگر قصد جان او را کردند و آب دهان به صورتش انداختند!
جمعه 20 شهریور 1360 روز دیگر و تبریز شهری دیگر بود. پس از اینکه آیت الله مدنی نماز جمعه را به پایان رساند، منافقی از نسل خوارج به سویش هجوم برد؛ صدای انفجاری مهیب محراب عبادت را غرق در خون کرد و او در سجاده خونین غلتیده، محاسن سفیدش به خون خضاب شد.
در پی شهادت ایشان امام خمینی فرمودند:
«سید بزرگوار و عالم عادل عالیقدر و معلم اخلاق و معنویات حجت الاسلام و المسلمین شهید عظیم الشأن مرحوم حاج سید اسدالله مدنی ـ رضوان الله علیه ـ همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقی به شهادت رسید. اگر با به شهادت رسیدن مولای متقیان، اسلام محو و مسلمانان نابود شدند، شهادت امثال فرزند عزیزش شهید مدنی هم آرزوی منافقان را برآورده خواهد کرد.»
آیت الله مدنی در همه حال چشم به درگاه فیض الهی داشت و همواره در قنوت نمازهایش با سوز و گداز با خدا به نجوا میایستاد و از او شهادت در راه اسلام و انقلاب را طلب مینمود. از آنجایی که در عالم رؤیا جام شهادت از مولایش حسین(ع)گرفته بود، بیصبرانه در انتظار آن روز بود.
نقل است که خودش میگفت: «من در دو موضع نسبت به خودم شک کردم. یکی این که به من میگویند «سید اسدالله»! آیا واقعاً من از اولاد پیامبر هستم؟ و دیگر این که آیا من لیاقت آن را دارم که در راه خدا شهید بشوم یا نه؟
روزی به حرم امام حسین(ع)رفتم و در آن جا با ناله و زاری از امام خواستم که جوابم را بدهد. پس از مدتی یک شب امام حسین(ع) را در خواب دیدم که بالای سرم آمد و دستی به سرم کشید و این جمله را فرمود: «یا بُنیَّ اَنْتَ مَقْتُولٌ» یعنی ای فرزندم! کشته میشوی، که جواب دو سؤال من در آن بود، امام فرمود: «فرزندم!» یعنی من سید هستم، و دیگر «به من بشارت داد که من شهید میشوم»
تابلو
سرویس پرونده: ظهر گرم جمعه یکی از روزهای ماه مبارک رمضان، مردم یزد خود را برای شنیدن کلام گرم و دلنشین و دوستداشتنی امام جمعه شهرشان آماده میکنند. ماه رمضان، تقریبا همه مسجد بزرگ و عظیم ملااسماعیل مملو از جمعیت میشود و با وجود گرمای شدید، همه پیش از شروع خطبهها در مسجد نشستهاند.
صبح روز جمعه، آیتالله صدوقی امام جمعه یزد، مشغول کارهای قبل از نمازجمعه شد و حدود ساعت 11 به اطاقی که همجوار اطاق برادران پاسدار بود آمده و مشغول نماز شد. حدود نیم ساعتی شاید نمازش طول کشید. بعد از آن همراه با پاسداران، به سمت مسجد حرکت کردند.
خطبهها شروع شده بود و آقا مشغول صحبت بود. به یکی از پاسداران اشاره کرد و گفت به مردم بگویید همراه مؤذن، اذان را تکرار نکنند. مثل اینکه آن روز خیلی عجله داشت، مانند کسی که انتظار میکشد. با وجود کهولت سن زیاد احساس خستگی نمیکرد.
در بین دو خطبه، یکی از برادران پیشنهاد قرائت اطلاعیهای داد ولی ایشان قبول نکرد و گفت وقت نیست. یکی از برادران سپاهی، دستمالی از جیب درآورد و به ایشان تعارف کرد تا عرقهای صورت و پیشانی خود را پاک کند ولی شهید صدوقی با تغیّر گفت: «مگر نمیبینید مردم در این گرما چطور عرق میریزند؟ چطور من عرقهایم را خشک کنم؟» و بلافاصله برخاست برای خطبه دوم و بعد از اتمام خطبهها نماز خواند و بعد از اتمام نماز عصر از محراب، به طرف محلی که اتومبیل قرار داشت حرکت کرد.
شهید صدوقی خیلی عجله داشت. در این لحظه بلندگوهای مسجد برای اینکه ایشان بتواند برود به صدا درآمد و از نمازگزاران خواسته شد که سرِ جای خود باقی بمانند. شهید صدوقی سپس صحن قدیم را ترک کرد و وارد صحن جدید شد. در این محل برای پوشیدن کفشهای خود ایستاد.
در این لحظه جوانی ملبس به لباس ارتشی از پشت سر، محکم گردن آیتالله صدوقی را گرفت. در این حال محافظین آیتالله و برادران سپاه که ابتدا فکر کرده بودند، شخص مذکور قصد بوسیدن صورت آیتالله را دارد بلافاصله وارد عمل شدند و میخواستند این مهاجم را از امام جمعه یزد جدا کنندکه تلاش آنها به ثمر نرسید.
... و چند ثانیه بعد انفجار مهیبی به وقوع پیوست.
در پی انفجار، قسمتهای پشت بدن، ستون فقرات و شکم به پایین حضرت آیتالله صدوقی مصدوم شد و قبل از اینکه به بیمارستان برسد، شهید شد.
محمدرضا ابراهیمزاده، منافق آمریکایی که از سران شاخه نظامی منافقین در کرمان و اهل یکی از روستاهای نائین بود، به وسیله همان نارنجکی که به خود متصل کرده بود در همان لحظات اول به جهنم واصل شد.
در این حادثه علاوه بر شهید آیت الله صدوقی، تعدادی از پاسداران محافظ ایشان مجروح شده و سه نفر از نمازگزاران نیز مظلومانه به شهادت رسیدند.
گروهک تروریستی منافقین با بازسازی صحنه ترور و بررسی نحوه عملیات انتحاری توسط «محمدرضا ابراهیمزاده» در تلویزیون خود، از این عملیات تروریستی به عنوان یک عملیات فدایی یاد میکند! و عملاً مشی تروریستی خود را کاملاً به تصویر میکشد.
منافقین در شماره 45 نشریه اتحادیه دانشجویان مسلمان خارج از کشور(صفحه 2) با انتشار اطلاعیهای به ترور آیتالله صدوقی اعتراف کرده و به این عمل ننگین و تروریستی خود افتخار میکنند. در این اطلاعیه به ترور آیتالله مدنی، دستغیب و هاشمینژاد نیز اشاره شده است.
فردای آن روز، تشییع جنازه شهید محراب با شکوه خاصی در یزد برگزار شد و سپس جنازه پاک آن شهید در مسجد روضه محمدیه یزد به خاک سپرده شد.
مردی برای همه صحنهها
آیتالله محمد صدوقی، در هشتم صفر 1327(ه.ق) در شهر یزد متولد شد. دروس ابتدایی را در مکتبخانه، به پایان رساند و در 13 سالگی وارد مدرسه عبدالرحیمخان یزد شد. پس از اتمام جامعالمقدمات و قوانین، راهی مدرسه چهارباغ اصفهان شد و یک سال بعد به یزد بازگشت.
وی در 22 سالگی (1349) به قم هجرت کرد و به دلیل فضایل اخلاقی و امانتداری به سرعت مورد توجه بسیاری قرار گرفت. در قم از محضر آیات عظام عبدالکریم حائری یزدی، سید صدرالدین صدر، محمدتقی خوانساری و محمدحجت کوهکمرهای بهره برد.
ایشان امر تحصیل و تدریس را در اولویت قرار داد و لذا به یکی از اساتید برجسته حوزه علمیه قم مبدل شد. از جمله بزرگانی که از محضر او خوشهچینی کردند، میتوان از آیات عظام و بزرگانی چون مرحوم فاضل لنکرانی، شهید قدوسی، شهید مطهری، مرحوم محمدتقی جعفری، احمد جنتی و سیدهاشم رسولیمحلاتی یاد کرد.
شهید صدوقی مبارزه را از دوران رضاخان آغاز کرد، عصری که شاه، عزم خود را برای نابودی حوزه علمیه قم جزم کرده بود. با ورود امام خمینی(ره) به صحنه، مبارزات شهید صدوقی هم شدت بیشتری یافت. او از فدائیان اسلام، مسلمانان لبنان و امام موسیصدر حمایت میکرد.
در بهمن ماه سال 1330 به یزد بازگشت و دامنه مبارزاتش را گسترش داد. این امر باعث شد تا مردم یزد و شهرهای مجاور به صحنه مبارزه علیه حکومت پهلوی کشانده شوند و در وقایع پانزده خرداد و مبارزه با مظاهر فساد و تمدن منحط غربی، کشف حجاب، تبدیل تاریخ شمسی به شاهنشاهی، جشنهای هنر و... حضوری موثر داشته باشند.
پس از پیروزی انقلاب توسط امام خمینی(ره) به امامت جمعه یزد منصوب شد. در این مدت، اقدامات فرهنگی و عمرانی فراوانی انجام داد که میتوان به تعمیر 18 مسجد، تاسیس و تعمیر 19 مدرسه علوم دینی، تاسیس سازمانهای خیریه و بنیاد صدوق قم به مساحت 220 هزار متر مربع و... اشاره کرد.
وی به دلیل تاثیرگذاری فراوان در جریان انقلاب، به شدت مورد خشم دشمنان انقلاب قرار داشت و چند بار نیز مورد سوء قصد قرار گرفت.
دوستی عزیز را از دست دادم
بخشی از پیام حضرت امام خمینی (ره) به مناسبت شهادت آیتالله صدوقی:
«انا لله و انا الیه راجعون. طبع یک انقلاب، فداکاری است. لازمه یک انقلاب، شهادت و مهیا بودن برای شهادت است. صدوقی عزیز رضوانالله علیه شهید بزرگی که در تمام صحنههای انقلاب حضور داشت و یار و مددکار گرفتاران و مستمندان بود و وقت عزیزش صرف در راه پیروزی اسلام و رفع مشکلات انقلاب میشد و برای خدمت به خلق و انقلاب سر از پانمیشناخت. اینجانب دوستی عزیز که بیش از ۳۰ سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم، از دست دادم و اسلام، خدمتگزاری متعهد و ایران، فقیهی فداکار و استان یزد، سرپرستی دانشمند را از دست داد و در ازای آن به هدف نهایی که آمال این شهیدان است، نزدیک شد. من به پیشگاه مقدس بقیهالله الاعظم روحی فداه و ملت عزیز و اسلام عزیزتر، تبریک و تسلیت عرض میکنم.»
http://hvasl.ir/tags/شهید-محراب