کتاب یادنامه آیت الله العظمی اراکی (ره) بخش چهارم : آیت الله العظمی حائری در اراک
5 . آقا سید محمد فشارکی اصفهانی رضوان الله تعالی علیهم .
آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم یزدی حائری رحمه الله
پدر ایشان محمدجعفر نام داشته و مردی پاکدل و مسلمان باایمانی بوده است . کسب او ظاهرا کرباس فروشی و نیز گوسفند فروشی بوده است .
مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری فرزند آن بزرگوار می نویسد :پدرم می فرمود برای پدرم از مادرم فرزندی به وجود نمی آمد و او برای فرزنددار شدن بازنهایی ازدواج موقت میکرده است روزی به منزل همسر موقت خود می رود تانماز فریضه خود را انجام دهد آن زن برای اینکه خانه را برای شوهر خود خلوت کند دختر یتیمی را که از شوهر متوفای خود داشته از خانه بیرون می فرستد هوا هم سرد بوده و آن دختر می لرزیده و می گفته :مادر من در این هوای سرد به کجا بروم و مادر او را به عناوینی راضی میکرده که بیرون برود .
این منظره مرحوم محمدجعفر جد ما را بسیار ناراحت میکند و پس از ادای فریضه از خانه آن زن بیرون می آید و مدت او را می بخشد و مهر او را می پردازد و باخداوند به این مضمون مناجات میکند که :
خدایا من دیگر برای پیدا کردن فرزند ازدواج نمیکنم که احیانا طفل یتیم به خاطر من آزرده گردد تو اگر بخواهی قدرت داریکه از همان همسر دائم من که تاکنون فرزند نیاورده به من فرزند بدهی و اگر نخواهی خود دانی ، خدایا امر موکول به تو است می خواهی از همان همسر اول فرزند بده می خواهی نده . پس از این جریان مادر مرحوم والد به آن مرحوم ، باردار می شود و خدای متعال همین یک فرزند را به
صفحه 49
ایشان عطا میکند و نه پیش از ایشان و نه بعد از ایشان دیگر باردار نمی شود و از این جهت ما نه عمو داشته ایم و نه عمه . (1)
آیت الله العظمی اراکی در این مورد لطیفه ای نقل می فرمودند :خود آقای حاج شیخ عبدالکریم می فرمود وقتیکه من بچه بودم به مقتضای بچگی بعضی حرکات از من سر می زد مادرم می گفت :بچه ایکه به زور از خدا بگیری بهتر ازاین نمی شود . (2)
محل تولد مرحوم حاج شیخ قریه مهرجرد ، از توابع میبد اردکان یزد است اماتاریخ تولد ایشان دقیقا معلوم نیست 1276 تا 1280 گفته شده است که شاید همان حدود 1280 صحیح باشد .
مرحوم آقا میرابوجعفر شوهرخاله مرحوم حاج شیخ در یکی از سفرهاییکه به مهرجرد می آید نامه ای به ایشان می دهد و حس میکند که او استعداد علمی غیرمتعارفی دارد از این رو می گوید این طفل باید درس بخواند استعدادش در این روستا ضایع خواهد شد و ایشان را با خود به اردکان می برد و در آنجا علی الظاهر درمکتب ، نصاب و صرف می خوانده است و پنجشنبه ها برای دیدار پدر و مادر به مهرجرد می رفته است .
و چون این میرابوجعفر این خدمت را به حاج شیخ کرده بوده ، همیشه مرحوم حاج شیخ خود را وامدار او می دانسته است .
آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری می نویسد :دختر میرابوجعفر در مشهدمقدس بود به محض اینکه پسر او فوت شد مرحوم والد کسی را به مشهد فرستادندو آن دخترخاله پیرزن و عابده و زاهده را به منزل آوردند و به اهل خانه می گفتند که اگر من قدرت داشتم و آفتابه مستراح دختر خاله را خودم برایش پر میکردم حق پدرش را ادا نکرده بودم ، افسوس که پیرم و قدرت ندارم شماها کاملا مراقب آن علویه محترمه باشید . (3)
صفحه 50
آن مرحوم مقدمات و ادبیات را در اردکان و شهر یزد می خواند و سپس برای ادامه تحصیل به کربلا مشرف می شود .
آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری می فرموده اند :شنیده ام که ایشان هجده ساله بودند که با مادرشان به کربلا رفتند و دو سال هم در کربلا در زمان فاضل اردکانی اقامت کرده اند و شرح لمعه و قوانین را در کربلا خوانده اند و بعد به صلاح دید و امر و سفارش مرحوم فاضل اردکانی(4)به سامرا مشرف شده اند فاضل اردکانی برای مرحوم میرزای شیرازی نامه ای می نویسند و ایشان بعد از خواندن نامه ، اظهار میکند که من طبق این نامه به شما اخلاص پیدا کردم و ماه رمضان را بامادرتان مهمان ما باشید و در همین منزل به سر برید پس از ماه رمضان برای شماحجره ای در مدرسه آماده میکنم و اما مادر شما در اندرونی ما باشد تا وقتیکه عیال بگیرید . (5)
به این ترتیب خداوند منان توسط میرابوجعفر و سپس فاضل اردکانی و سپس میرزای شیرازی مقدمات کامل شدن حاج شیخ را فراهم می سازد تا درآینده خدمتی مانند تاسیس حوزه علمیه قم را انجام دهد .
مرحوم حاج شیخ در سامرا که مرکز علمی آن روز بوده در محضر اساتیدی بزرگ به تکمیل دروس خود پرداخت . استادان او در سامرا به این شرح است :
1 . مرحوم میرزا شیرازی بزرگ .
2 . مرحوم آقا میرزا محمدتقی شیرازی ( میرزای دوم یا میرزایکوچک )
3 . مرحوم آقا میرزا ابراهیم محلاتی شیرازی .
4 . مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری .
5 . آقا سید محمد فشارکی اصفهانی رضوان الله تعالی علیهم .
عمده تلمذ مرحوم آقای حاج شیخ نزد این استاد بوده و این استاد هم درمیان شاگردانش به آن مرحوم عنایتی مخصوص داشته است .
صفحه 51
خود ایشان می فرموده :ما عده ای در اطراف مرحوم آقا سیدمحمد فشارکی بودیم ولییک عنایت مخصوصی به خصوص به من داشت .
مرحوم آقای حاج شیخ هم به این استاد خیلی عنایت داشته و به همین جهت بعد از رحلت میرزای شیرازی تا زمانیکه سیدمحمد فشارکی در سامرا بودایشان در سامرا ماند و پس از چند ماه که ایشان به نجف اشرف هجرت کرد مرحوم آقای حائری هم نیز به نجف مشرف شد و در نجف هم علاوه بر درس آقای آخوندخراسانی ملازم درس مرحوم فشارکی بود و پس از فوت مرحوم فشارکی ( 1316 ) سفر اول ایشان به اراک واقع شد .
در سال 1313 مرحوم حاج میرزا محمود پسر مرحوم حاج آقا محسن اراکی ، مرحوم حاج شیخ را به مکه می برد که در این سال مرحوم حاج آقا مصطفی پسردیگر مرحوم حاج آقا محسن هم مشرف بوده است و در سال 1316 به اصرار همان حاج میرزامحمود ، مرحوم حاج شیخ به اراک می آیند و تا سال 1324 یعنی هشت سال در اراک مشغول تدریس و افادات بوده اند و داستانهای بین ایشان و مرحوم حاج آقا محسن عراقی نیز مربوط به این دوره از اقامت ایشان در اراک است و یکی از شاگردان این دوره هشت ساله او ، مرحوم شیخ جعفر شیثی استاد آیت الله العظمی اراکی است ، و در سال 1324 به نجف مراجعت میکنند .
در آغاز داستان مشروطه در نجف بوده اند و برای دور شدن از نزاع مشروطه و استبداد با رفیق شفیق خود مرحوم حاج شیخ محمدرضا اصفهانی صاحب وقایة الاذهان به کربلا مهاجرت می نمایند و در آنجا با ایشان و برخی علمای طرازاول مباحثه داشته اند .
در این دوران اقامت در کربلا که تا سال 1332 به طول انجامید مرحوم حاج شیخ مایملک پدری خود را در یزد می فروشند و در کربلا خانه می خرند و قصدتوطن می نمایند و به تدریس می پردازند .
مرحوم حاج شیخ فوق العاده به کربلا علاقه داشتند و نقل شده که در اواخرعمر هم می فرمودند من آرزو دارم که باز به کربلا بروم و به طور مزاح می گفتند آرزو
صفحه 52
بر جوانان عیب نیست . و به عنوان اشتیاق می فرمودند :افسوس که دیگر نمی توانم به کربلا بروم با این باریکه از امور مادی و معنوی مردم بر دوش من است .
و در کربلا در آغاز هجرت از ایران به کربلا و یا در هجرت از نجف به کربلاداستانی پیش آمد ، که در بخش مصاحبه های این کتاب یاد خواهد شد .
آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری می نویسند :دو خواب دیده شده که دلالت میکند بر اینکه روح معظم له بعد از وفات به کربلا سوق داده شده است . (6)
در سال 1332 مرحوم حاج آقا اسماعیل فرزند دیگر حاج آقا محسن ( ظاهرابعد از فوت همسر دوم حاج شیخ ) ایشان را به اراک می برد و این بار که اقامت مرحوم حاج شیخ تا سال 1340 یعنی سال هجرت به قم و تاسیس حوزه علمیه طول میکشد اراک به صورت حوزه علمیه در می آید و از اطراف و اکناف طالبان علم به آنجا جذب تا از درس مرحوم حاج شیخ و یا از حوزه اراک استفاده نمایند .
از شاگردان اراک ایشان و نیز محصلان حوزه اراک گرچه هنوز به درس ایشان نرسیده بودند اما با ایشان به قم هجرت کردند چند نفری را می شناسیم که تعدادی از آنها از اعاظم علما و فقها ، که در بخش پنجم آمده ، می باشند .
1 ) آیت الله مؤسس ، ص 16 .2 ) همان ، ص 17 .3 ) همان ، ص 21 .4 ) متوفای 1302 یا 1305 .5 ) آیت الله مؤسس ، ص 23 و 29 .6 ) همان ، ص 28 . خوابها در بخشهای آینده نقل خواهد شد .https://hawzah.net/fa/Book/View/45232/17320/بخش-چهارم-آیت-الله-العظمی-حائری-در-اراک/?SearchText=فشارکی