***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

########## بنام خدا ##########
#پایگاه جامع اطلاع رسانی در موضوعات زیر #
..... با سلام و تحیت .. و .. خوشامدگویی .....
*** برای یافتن مطالب مورد نظر : داخل "طبقه بندی موضوعی " یا " کلمات کلیدی"شوید. ویا کلمه موردنظر را در"جستجو" درج کنید.***

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

آزاداندیشی اسلامی و روشنفکری دینی

جمعه, ۲۷ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۵۳ ق.ظ

. آیت اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم بن محمد جعفر مهرجردی یزدی (تولد 1376 ه.ق, وفات 1355 ه.ق / 1315 ه.ش) در عتبات نزد حاج میرزا محمد حسن شیرازی, میرزا محمدتقی شیرازی, شیخ فضل اللّه نوری, آخوند ملاکاظم خراسانی و سیدکاظم یزدی تلمذ کرد و از محضر سیدمحمد فشارکی استفاده نمود و پس از بازگشت به ایران حوزه علمیه قم را تشکیل داد. از آثار اوست: تقریرات (تحریر تقریرات سیدمحمد فشارکی), دررالفوائد فی الاصول, کتاب الرضا, کتاب الصلوة, کتاب المواریث و کتاب النکاح.

 

 

 

مجله  حوزه  شماره 148 و 149 
آزاداندیشی اسلامی و روشنفکری دینی
 
 
33

مقدمه

 

برادر همسنگرم, از زمان مبارزات پیش از پیروزی انقلاب تا امروز, آقای جعفری گیلانی, در تاریخ7 /9/1386 نامه مجله وزین و خوش سابقه (حوزه) را آورد*(1) که درخواست دارند مقاله ای درباره بنیان روشنفکری دینی که سرمایه بالندگی در مبارزات, پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی ایران است و فریادگر و منادی آن امام راحل هستند, بنویسم و با استفاده از تجارب بیش از نیم قرن حضور مداوم و تأثیرگذارم در میدان مبارزه و مسؤولیتهای کلیدی اداره کشور, راهکارهایی برای مقابله با تهدیدهای ریشه دار و موریانه وار تحجّر و سکولاریسم و استکبار و تهاجم فرهنگی ارائه دهم.

به خاطر بجا دیدن این دعوت و لمس خطرهای مزاحم فوق الذکر, بیست ساعت بعد از آن, یعنی8 /8 /1386, قلم برداشتم و در پشت همان برگه های نامه دعوت, که سفید مانده بود, شروع به نوشتن کردم و امیدوارانه از خداوند مهربان استمداد کردم که حق را بر نوشته هایم جاری فرماید.

***

 

سحرگاهان و قبل از بیرون رفتن از رختخواب برای نماز صبح, کمی در مبانی, اصول, فصول و منابع چنین نوشته ای فکر کردم و شاکله ای از آن در ذهنم نقش بست. گرچه معمولاً در اثر کمی وقت, در مصاحبه ها و نوشتن متنهای کوچک, از اندوخته های فکری و حافظه استفاده می کنم, ولی در این موضوع لازم می دانم علاوه بر اندوخته های ذهنی, در خلال کار تحریر, به منابع و مدارک معتبری هم مراجعه شود که نوشته, آن هم برای فضای عالمانه حوزه های علمیه و محقّقان اسلامی, بخصوص در ضبط اسامی, تاریخ و متون مورد استناد و مرجع استفاده, از استحکام لازم برخوردار باشد.

برای انتخاب ادبیات نوشتار دو فرض درنظرم بود:

1. استفاده از عبارات ساده, روان و خالی از اغلاق و پیچیدگی که علاوه بر حوزویان, که مخاطب اصلی اند, مخاطبان غیرحوزوی هم بخوانند.

2. روش مشکل نویسی با استفاده از اصطلاحات فقهی, اصولی, کلامی و عرفانی که این جزوه را محدود به عالمان متخصص نماید.

پس از اندکی فکر, شیوه اول را انتخاب کردم و طریقه دوم را, که معمولاً برای اثبات مراتب علمی و مهارت و تخصص مؤلفان کارآیی دارد, به بحث و وقت دیگری موکول می نمایم.

آزاداندیشی اسلامی و روشنفکری دینی

تعریف روشنفکری دینی

 

ده ها صفت برای روشنفکر ارائه شده که مهم ترین آنها موارد زیر است:

1 . آگاهی از احوال و اوضاع زمانه

2 . شناخت دردها و آسیبها و امتیازات جامعه

3 . شجاعت در شناخت و بیان درد و درمان جامعه

4 . آزادمنشی در تفکر و اندیشه و نقادی نسبت به وضع موجود

5 . رو به آینده داشتن و تنفر از عقب گرد و درجا زدن

6 . عاشق نوآوری و پیشبرد جامعه

7 . عاری از خرافه و تحجّر و مزیّن به عقلانیّت در فکر و عقل

 

این گونه توصیفها از منظر حامیان روشنفکری است و در مقابل توصیفهای مذمت گونه ای از سوی مخالفان آزاداندیشی برای روشنفکران وجود دارد.

براین اساس, تعریف جامع و مانعی برای روشنفکری دینی سراغ ندارم; ولی باتوجه به توصیفهای موجود می توان گفت: مصداق خوب روشنفکر دینی, فردی باشد که از سویی با دلیل و همراه اعتقاد و تعبّد, اسلام را جوهری پایدار و جواب گوی ابدی نیازهای روز هر زمان و مکان بداند و از سوی دیگر, قادر به شناخت واقعیات و نیازهای جوامع زمان خود باشد.(2) اگر فاقد رکن اول باشد, دینی نیست و اگر رکن دوم را نداشته باشد, روشنفکر نیست. البته در هر زمانی چنین مصادیقی, زیاد نخواهند بود و چون این اصطلاح می تواند نسبی درنظر گرفته شود, به اندازه وسعت دامنه, نسبت مصادیق هم زیادتر می شود. تفاوت روشنفکر دینی و روشنفکر مطلق این جاست که اولی در محدوده دین مورد قبولش عمل می کند. فرض این است که او به دین اعتقاد دارد و برخلاف معتقدات خویش به راهی نمی رود و دومی چون چنین سرمایه و راهنمایی مثل معارف آسمانی ندارد, آزادتر, ولی بدون سرمایه پیش می رود. گرچه کم بودن قید و بندها, کار نوآوری را برای نواندیشان غیردینی آسان تر می کند, اما اولاً کم تر جامعه ای هست که نوعی قید و بند و تعصبهای سنتی, قومی, ملی و اجتماعی نداشته باشد و ثانیاً راهنماییهای الهی, محقق را از لغزشهایی از نوع آن چه فرهنگ غرب به آن آلوده شده, حفاظت می کند و باتوجه به تجربه و اسناد معتبر اسلامی می توانیم بگوییم:

اسلام به روشنفکر دینی نشاط و سرزندگی می بخشد و او را در عمق وجدان متعهد می سازد, به اهداف و آرمانهایش تقدس می بخشد و از بی تفاوتی نسبت به حوادث اطراف خود و بی دردی نسبت به مشکلات جامعه رها می سازد.

 

او را در مسیری از تکامل قرار می دهد که در هیچ حدی متوقف نمی گردد. مانع از خیانت و سقوط او می شود. از تضاد و لجاجت و تعصّب و تقلید کور و خودخواهی و انحصارطلبی بازمی دارد. به او هویت مستقل می دهد. از خودباختگی بازمی دارد. به او عزت نفس می بخشد و مانع از ذلّت پذیری و زبونی او می گردد. او را از یأس و ناامیدی محافظت می نماید و به او روحیه و قدرت تلاش و مبارزه و جهاد عطا می کند و رحمت و رأفت نسبت به انسان را در وجودش نهادینه می کند و پاسداری از حق و حقیقت و دوری از ریا و تزویر و حق پوشی به صورت ملکه ای بر رفتار و گفتارش سایه می گستراند.

انسان الگو

 

قرآن و سنت به اسباب و عوامل روشنفکری دینی توجهی خاص مبذول و پایه و مایه تربیت چنین انسانهایی را به وضوح طراحی و اجرا کرده اند.

اساسی ترین برنامه مکتب اسلام تربیت انسان مؤمن, عالم, متقی و دارای عمل صالح است که از اولین آیات نازله بر پیغمبر(ص) در سوره علق و نیز توضیح فلسفه خلقت آدم و بشر بر روی زمین به عنوان خلیفة اللّه در بدو آفرینش آدم ابوالبشر(ع) و موارد فراوان دیگر در قرآن به دست می آید.

عقل و فکر

 

مهم ترین سرمایه انسان برای ارتقاء به جایگاه انسان الگوی شایسته قرآنی, سرمایه عقل و فکر و هدایت الهی است که در انسان این سرمایه به طور استعداد و قابلیت موجود است و بهره گیری از این موهبت الهی با راهنمایی عقل و وحی به عهده انسان گذاشته شده و عنصر اختیار و انتخاب زمینه این مسؤولیت است و همین سرمایه گرانقدر توشه این راه سعادت است که در مسیر او مشعل های فراوان روشنگر و علائم راهنما از منبع وحی و عقل قرار گرفته است.

قرآن و عقل و فکر

 

جالب است که در کتاب مقدس الهی توجه ویژه و معناداری به عقل, فکر, دانش و ایمان در کنار هدایت الهی شده و این توجه در سراسر قرآن کریم و در نقاط مناسب آن تعبیه گردیده است. صدها بار واژه های مشتق از علم و ده ها بار از واژه های مربوط به عقل, فکر, عرفان, تفقه و مشابه های دیگر و صدها بار از کلمات ارزشی هدایت و ایمان به عنوان ضلع دیگر این ساختمان کثیرالاضلاع استفاده شده که نتیجه این مجموعه عوامل انسان ساز, تربیت انسان مورد نظر است که در جهت ثبت و ارج گذاری در قرآن به کار رفته است که می توان هدف را جلب توجه انسانها به ارزش و ضرورت این سرمایه ها در مسیر سیرالی اللّه و کمال و سعادت افراد و جوامع برشمرد.

ناگفته پیداست که همه اینها در تربیت انسان مؤمن عالم و عامل نقش ایفا می کنند و ثمره این شجره طیبه, انسان روشنفکر دینی است.

سنت, عقل, فکر, علم و عمل صالح

 

منابع روایی ما معمولاً اولین باب را به عقل و دومین باب را به علم اختصاص می دهند1. حتی کُتبی که توسط علمای اخباری تدوین گردیده, چنین است و این نشان خوبی است که حتی منکران ارزش و اعتبار بسیاری از مباحث علم اصول, که یکی از سرمایه های اجتهاد علمای عقل گرا و به اصطلاح اصولیون است, هم از نقش والای عقل و فکر در ساختار نظام اسلامی غافل نمانده اند.

کتاب گرانبهای تحف العقول وصایای امام هفتم حضرت موسی بن جعفر(ع) به هشام بن حکم(3) را آورده که حدود نود درصد آن وصایا تکیه روی عقل, تعقل و تفکر, به عنوان مهم ترین عامل سعادت و کمال دارد و در یکی از ده ها وصیت به تعقل می فرماید:

(یا هشام, ان لله علی الناس حجتین, حجّه ظاهره و حجّه باطنه. فاّمّا الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه و اما الباطنه فالعقول)2

همان مضمونی که مرحوم آیت اللّه شیخ انصاری در (فرائد الاصول) در حجیّت قطع ناشی از عقل روی آن تکیه می کند:

(و وجه الاستشکال فی تقدیم الدلیل النقلی علی العقلی الفطری السلیم ما وردمن النقل المتواتر علی حجّیة العقل و انّه حجّة باطنه و انّه ممّا یعبد به الرحمن و یکسب به الجنان)3

 

همچنین به نقل از راغب اصفهانی می آورد که:

(العقل السلیم ایضا حجّة من الحجج فالحکم المنکشف به حکم بلغّه الرسول الباطن الذی هو شرع من داخل کما ان الشرع عقل من خارج)4

می بینید که فقهای بزرگ مقام عقل را تا پای وحی بالا می برند و از تعبیر معنادار حجت باطنه در مقابل حجت ظاهره (انبیا) و یا رسول باطن در کنار تعبیر (عقل ظاهر) برای انبیا استفاده می کنند.

خوب است این فراز را با نقل جمله ای از امیرالمومنین زینت دهم که در اولین خطبه نهج البلاغه که مملو از دانش, عرفان و حکمت است, درباره یکی از مهم ترین مسؤولیتهای انبیاء الهی آمده: (وَیُثّیروُا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول) که تعبیر پرمعنا و عمیقی است. یعنی پیامبران, گنج های پنهان شده عقل ها را برای بشر استخراج می نمایند. گنج, پنهان, مدفون و استخراج, واژه های کلیدی این فصل است که در یک جمله گنجانده شده است.

اخباری, اصولی, محدثان, فقها, تقلید, اجتهاد, رکود, بالندگی

 

کلمات و عناوین فوق نمایان گر واقعیتهای تاریخ اسلام است. هم در شیعه و هم در اهل سنت وجود داشته و دارد که سرگذشت بی پایان جدال عقل و تفکر از یک طرف و جمود و تقلید از طرف دیگر است. در عین این که در هر دو طرف نقاط ضعف و قوت و اخلاص هم وجود دارد.

در زمان حضور امام معصوم و پیغمبر(ص) همین بحثها بود ولی در بین شیعیان کم تر و اسناد فراوانی هم موجود است که امامان معصوم شیعه در زمان حضور خودشان هم به شاگردان عالم و اهل نظر خودشان اجازه اجتهاد و استخراج فروع از اصول می داده اند و گاهی به جای اجازه, تکلیف می فرموده اند. برای نمونه چند مورد را می آورم: امام محمدباقر(ع) به ابان بن تغلب می فرمایند:

(اجلس فی مسجدالمدینه و افت للناس فانّی احب ّ ان اری فی شیعتی مثلک).

 

در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده, من دوست دارم در بین شیعیان خود کسانی مثل تو ببینم.

و از معاذبن مسلم می پرسند:

(بلغنی انک تقعد فی الجامع فتفتی الناس؟ قلتُ نعم واردت ان أسالک عن ذلک قبل ان اخرج, انی اقعد فی المسجد فیجی الرجل فیسألنی عن الشئی فاذاعرفته بالخلاف لکم اخبرته بما یفعلون و یجئی الرجل اعرفه بمودتکم فاخبره بماجاء عنکم و یجئی الرجل لا اعرفه ولا ادری من هو فاقول جاءعن فلان کذا و جاءعن فلان کذا فدخل قولکم فیما بین ذلک؟ قال فقال لی: اِصنع ذلک فانی کذا اصنع) 5

شنیده ام که در مسجد جامع می نشینی و برای مردم فتوامی دهی, آیا درست است؟ گفتم: آری, و من قصد داشتم قبل از آن که از نزد شما بروم, نظر شما را در این مورد بدانم. من در مسجد می نشنیم, مردی می آید و در موضوعی از من سؤال می کند. اگر بدانم تابع مکتب شما نیست. طبق مذهب خودشان فتوی می دهم. مرد دیگری می آید و می شناسم که دوستدار شماست, پس طبق آن چه از شما رسیده است, فتوا می دهم. مردی هم می آید که نمی دانم آیا از پیروان مکتب شماست یا مخالفین شما, پس می گویم: گروهی چنین می گویند و گروهی چنان, و نظر شما را در میان آنها جای می دهم. معاذ ادامه می دهد که امام(ع) فرمود: چنین کن که من نیز چنین می کنم.

 

در بین اهل سنت هم, متناوباً, سیاست اجتهاد و تمسک به قیاس و مصالح مرسله و انسداد باب اجتهاد و رواج تقلید وجود داشته و دارد. به طور کلی تا اوایل قرن چهارم باب اجتهاد در میان اهل سنت باز بوده و پس از تکمیل مذاهب چهارگانه این باب مسدود شد. اما خوشبختانه در عصر حاضر اهل سنت گرفتار انسداد باب اجتهاد نیست و محققان دینی اهل سنت نوآوریهای فراوانی دارند.

در شیعه بعد از غیبت امام زمان(عج) این تقسیم بندیها نیز در میان پیروان مکتب اهل بیت, به صورت وسیع و جدا از هم به وجود آمده و آثار مثبت و منفی خود را ثبت کرده است.

محدثان

 

پس از عهد حضور معصومان که عصر تبیین و تفسیر دین است و دسترسی به ائمه بوده, اولین موج معارف اسلامی بعد از غیبت در لباس عصر محدثان ظهور می کند که طبیعی می باشد. این محدثان نزدیک به عصر معصومان بوده اند و بسیاری از اسناد تولید شده توسط ائمه و شاگردان ائمه در دسترس بوده و جمع آوری و تنظیم آنها ضرورت دوران غیبت است و این کار را به خوبی محدثان بزرگواری انجام داده اند.

متأسفانه در زمان پیغمبر(ص) جز در مورد قرآن و نامه های پیغمبر(ص) و بخشی از کلمات ایشان و پس از آن تا حدود یک قرن کتابت حدیث و تاریخ و سنتها معمول نبود, جز در موارد بخصوص و معدود و این از مواردی است که نیاز به تحقیق جامع و بی طرفانه ای دارد.

در زمان خلفای راشدین, امیرالمومنین علی(ع) درخصوص کتابت, استثناء به حساب می آیند. علاوه بر این که خود مهمترین و جامع ترین و معتبرترین کاتب وحی بوده اند, مطالب زیادی از پیغمبر(ص) را نوشته اند و سپس در دوران خلافت ظاهری خود به کاتب فرهیخته خویش علی ابن ابی رافع دستور جمع آوری منابع اسلامی را دادند و عمر بن عبدالعزیز هم به ابن شهاب زهری و افراد دیگر دستور جمع آوری و تنظیم سنت را صادره کرده و طی بخشنامه ای از علمای بلاد خواسته که احادیث صحیح پیغمبر (ص) را جمع آوری و ارسال کنند.

شخصیتهایی مثل سلمان, ابوذر, اصبغ بن نباته, ابی رافع و دو فرزندش عبیداللّه و علی و جمعی از بزرگان صحابی یا تابعی شیعی هم آثار مکتوب خلق کرده اند.

اما به هر حال, اوائل قرن دوم هجری است که تدوین و تنظیم حدیث و فقه رایج می شود و در میان شیعه بیش ترین آثار مکتوب را در بین شاگردان مستقیم یا غیر مستقیم امامان سجاد, باقر و صادق(ع) داریم.

این بزرگواران, شاگردان موفق خود را به تدوین مطالب تشویق می کرده اند. کتاب ارزش مند (الذریعه الی تصانیف الشیعه) اثر ارزش مند شیخ آقابزرگ تهرانی, بسیاری از این کتب و نویسندگان آنها را به تفصیل آورده است.

حسن بن علی بن زیاد وشّاء می گوید که در مسجد کوفه نهصد شیخ را دیده که همه می گفتند: (حدّ ثنی جعفربن محمد)6 و حافظ ابوالعباس بن عقده همدانی کتابی در معرفی کسانی نوشته که از حضرت صادق(ع) حدیث روایت کرده اند که در آن کتاب چهارهزار نفر را معرفی کرده است.7

از میان صدها کتابی که شاگردان ائمه نوشته اند, چهارصد اثر مهم تر به نام (اصول اربع ماة)8 بیش تر مورد استناد برای احکام و معارف بوده که بسیاری از آنها تا قرون اخیر مورد استفاده محدثان و فقها بوده و صاحب الذریعه در جلد دوم یکصد و هفده اصل از این اصول را با ترجمه مولفان آنها آورده و بسیاری از آنها در دسترس علامه مجلسی و شیخ حرّ عاملی بوده است.

***

 

در دوران حضور ائمه(علیهم السلام) با امکان دسترسی به خود آنها و یا دسترسی به آثار مکتوب شاگردان آنها, عملاً و عمدتاً متون روایات مورد عمل مردم بوده و در مواردی که نصی و متنی به دست نمی آمد, فقهای بزرگی بوده اند که با استنباط و اجتهاد حکم مورد احتیاج را به دست می آوردند و عملاً محدثان و فقها در آن دوره از هم جدا نبوده اند.

تعدادی از بزرگان و معاریف آنها از این قرارند:

1 . ابان بن تغلب2. ابن ابی عمیر3. ابوحمزه ثمالی4. بزنطی 5 . جابربن یزید جعفی6. حسن بن علی بن فضّال7. زرارة بن اعین 8. ابوبصیر 9. فضل ابن شاذان10 . محمدبن مسلم11. هشام ابن حکم12. یونس بن عبدالرحمن 13. ربیعه بن سمیع 14. عبدالعظیم حسنی و بسیاری از محدثان و فقهای دیگر که دسترسی به اسامی آنها برای خوانندگان گرامی مشکل نیست.

بخصوص عده ای که به عنوان اصحاب اجماع شناخته شده اند که نام بسیاری از آنها در اسامی ذکر شده وجود دارد.

پس از غیبت

 

پس از غیبت امام عصر(عج) دسترسی به امام معصوم بدون واسطه, جز برای چهارنفر مشخص10 در دورانی کوتاه وجود نداشت و پس از شروع غیبت کبری دسترسی با واسطه هم قطع شد و طبعاً در آن شرایط مرجع علمای شیعه, همان اسناد باقیمانده از روات است و تا مدتی فتاوای علما, عمدتا, بهً صورت متنی بود که در روایات آمده بود و در مواردی هم با اجتهاد محدود و قواعدی که قبلاً به تأیید ائمه معصوم رسیده بود, یا در زمان حضور معصوم مرسوم بوده, فتوی صادر می شد. قواعدی از قبیل ملازمه حکم عقل و شرع, ملازمه وجوب چیزی با وجوب مقدمات آن واجب, تمسک به اصل براءت یا استفاده از استصحاب یا بهره گیری از قواعد مستفاد از قرآن و سنت, مثل اصاله الصحه و قاعده لاضرر و وجوب وفای به عهد و عقد, مورد استفاده فقهای آن عصر بوده و سعی می شد از تکیه بر قیاس و مصالح مرسله و نظایر اینها که مورد استفاده اهل سنت بود, خودداری شود.

البته اهل سنت به خاطر محروم کردن خود از استفاده از روایات ائمه معصوم به صورتی که شیعه عمل می کرد, به ناچار به ادله ای مثل قیاس و استحسان و مصالح مرسله پناه می برده اند.

نیازها

 

در این میان تفاوت عمده ای میان نیازهای عملی شیعیان و سنیها وجود داشته است. شیعه به خاطر منزوی بودن و یا تحت فشار حکومتهای بنی امیه و بنی عباس بودن و عدم مسؤولیت اظهارنظر در مسائل حکومتی که بیش ترین مسائل اجتماعی, سیاسی, قضایی و نظامی را دربر داشته و محدودیت نیازهای اقلیت شیعه به موارد احوال شخصیه و مسائل عبادی, اخلاقی, فرهنگی و نظایر آنها, اجباری در ورود به بخش عمده احکام, وظایف جامعه, حکومت و… نداشته اند.

در مورد مسائل جدید در قلمرو وسیع حکومت و سیاست خارجی و بیش تر مسائل اقتصادی, قضایی, امنیتی و نظامی و ابواب معاملات و امور خاص حاکمیتی که علمای سنی بایستی جواب گوی سئوالات و نیازها باشند, معمولاً به علمای شیعه مراجعه نمی شد و اگر نظری می دادند, چه بسا برعکس آن عمل می شد.

طبیعی است که اگر علمای اهل سنت در آن زمان به منابعی مثل نظرات ائمه معصوم توجه می کردند, می توانستند فقه پیشرو, جامع و افتخارآمیزی برای اسلام به ارث بگذارند. حتی اگر بعد از دوران حضور هم به این فرصتها و منابع توجه می کردند, به خاطر نزدیکی به زمان حضور و وجود اسناد معتبر و بیش تر, وضع غیر از آن می شد که امروز هست.

عصر حدیث

 

به هر حال, محدثان عالی مقام شیعه در سده اول بعد از غیبت در حفظ, جمع آوری, تنظیم و نقادی احادیث شیعه خدمت بسیار بزرگی انجام دادند تا آن جا که فقهای نامدار شیعه و بسیاری از فقهای اهل سنت, مدیون تلاشهای بسیار ارزش مند آنها بوده و هستند و اگر در آن زمان که هنوز اسناد تولید شده زمان حضور در دسترس بود, این خدمت بزرگ و جاویدان انجام نمی شد, مطمئناً این فرصت از دست می رفت و در دورانهای بعد امکان دسترسی کامل به وجود نمی آمد. زیرا در آن زمان که طبع, چاپ و چاپخانه نبوده, تهیه اسناد, متکی به دست نوشته های محدود بود و معمولاً در جریان ناامنی ها و جنگ ها و حوادث, بسیاری از آنها از دست می رفت و یا در اثر تکرار استنساخها به خاطر غفلتها, یا مسامحه ها, یا به خاطر نبودن نقطه گذاری و اعراب گذاری و تشابه حروف و کلمات, تغییرات زیادی رخ می داد که از اعتبار اسناد می کاهید.

مراکز علوم حدیث

 

شهرهای مبارک قم11 و ری12 بیش ترین سهم را در پایه گذاری این نهضت مقدس داشته اند. ضمن این که بعضی از بزرگان و پیشتازان این علوم برای جمع آوری اسناد و شنیدن از بزرگان دیگری که احتمالاً حامل اطلاعات اضافی بوده اند, به مراکز دیگر هم سفر کرده اند.

نیشابور, استرآباد, مشهد مقدس, مرو, سرخس, سمرقند, بلخ, ایلاق13, فرغانه, همدان, بغداد, کوفه, مکه, مدینه و… از مراکزی هستند14 که در آن زمان مدرسه و مکتب داشتند و محدث و عالم شیعی یا سنی در آنها وجود داشتند و محدثان بزرگ سعی داشتند از ذخایر آنها بهره بگیرند.15 مرحوم شیخ صدوق از کسانی است که با تحمّل مشکلات سفرهای آن زمان, به همه مراکز حدیث فوق الذکر سفر کرده و بهره گرفته است.

البته افراد و شخصیتهای فراوانی در آن خدمت بزرگ سهم داشته اند, ولی چند نفر از آنها گوی سبقت را ربوده اند و با ایفای نقش بی بدیل تاریخی, شایسته نام بردن بیش تر هستند. در این مقاله امکان ذکر نام همه افراد, میسر نیست و به ذکر نام و خدمات چند نفر از این بزرگان اکتفا می شود.

بزرگان پیشتاز و نامدار محدّث

 

از میان خیل عظیم علمای حدیث, چندنفر بسیار نامدارند و آثار آنها هنوز مورد استفاده است:

1 . علی بن ابراهیم قمی, متوفای307 ه.ق, صاحب آثار فراوان و معروف تفسیر و فقه و روایات

2 . محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی, متوفای329 ه.ق, صاحب کتاب شریف کافی که اساتید و شاگردان این عالم فراوان و دارای آثار گرانبها هستند.

3 . علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی, متوفای328 یا 329 ه.ق, پدر شیخ صدوق که دارای بیش از دویست کتاب است و در اکثر ابواب فقه اثر فقهی, روایی, تاریخی و… دارد.

4 . ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه, متوفای 368 ه.ق, شاگرد کلینی و استاد ابن جنید و شیخ مفید و دارای آثار فراوان از جمله (کامل الزیارات) و کتب فقهی, روایی و تفسیری.

5 . محمدبن علی بن حسین بن موسی بابویه, متوفای381 ه.ق, معروف به ابن بابویه که دارای آثار گرانقدر و ممدوح اکثر علما و رجالیون است.

6 . شیخ صدوق, سرآمد محدثان و فقهای زمان خود و متوفای سال381 ه.ق, استاد شیخ مفید و صاحب آثار بسیاری که تا سیصد اثر ایشان شمرده شده و بسیاری از آنها مرجع محدثان و فقهاست و کتاب (من لایحضره الفقیه) و (الهدایه) معروف تر از آناند که نیاز به معرفی و ذکر داشته باشند.

حقیقتا, محدثان و فقهای قرن اول غیبت نقش بسیار عظیمی در حفظ و تنظیم و تنقیح اسناد روائی, تفسیری, تاریخی و بنیان گذاری فقاهت داشته اند و برای حفظ و انتقال اسناد دوره حضور بهترین راویان و امانت دارانند و غنای منابع مکتب اهل بیت در تاریخ اسلام مدیون جهادهای علمی این بزرگان است.

عصر اجتهاد

 

با شروع غیبت, کمی بعد از شکل گیری دوره محدثان, دوره اجتهاد و تفقه هم شکل گرفت و عوامل مهم آن احساس خلأ حضور ائمه معصوم و دارا بودن سرمایه عظیم اسناد معارف اهل بیت و بالاتر از آن احساس وظیفه برای جواب گویی به نیازهای شرایط جدید پیروان مکتب اهل بیت است که در نقاط بسیاری از جهان اسلام به حکومت رسیده بودند. نیازی که قبلاً باعث رشد فقه و اجتهاد اهل سنت شده بود.

اوضاع سیاسی شیعه بعد از غیبت

 

امواج پیشرفت سیاسی, مدیریتی و حکومتی در کنار رشد علمی شیعه در آستانه شروع غیبت و در دوران غیبت صغری و سپس کبری اعجاب آور است.

در دو قرن اول غیبت, بیش تر بلاد و قلمرو وسیع جهان اسلام تحت اداره دولت ها و امرای شیعه درآمده بود. فرق مختلف شیعه اعم از اثنی عشری, زیدی, اسماعیلی و… در بخش های مهم جهان اسلام به حکومت رسیده بودند, مثلاً:

1 . ادارسه یا ادریسیان, 172 تا 375 هجری قمری

در اقصی نقاط مغرب جهان اسلام حکومت شیعه زیدی ادارسه شکل گرفت. ادریس فرزند عبداللّه محض و برادر محمدنفس زکیه از اولاد امام حسن مجتبی(ع) پس از شروع دولت عباسی و ادامه غصب حق اهل بیت قیام کرد و شکست خورد و به غرب آفریقا محل فعلی مراکش رفت و در آن جا نهضت شیعی را آغاز کرد و در آستانه پیروزی به شهادت رسید.16 پیروانش فرزند نوزاد او را ادریس دوم نامیدند و به حکومت برگزیدند. این سلسله203 سال در آن منطقه با فراز و نشیبهایی حکومت داشت و حتی شاخه ای از آنها در بخشی از آندلس برای مدتی امارت می کرد و بخشی از آثار معارف اهل بیت که هنوز در آن منطقه وجود دارد, میراث همین سلسله حکام ادارسه است.

2 . علویان طبرستان, 250 تا424 هجری قمری

در آستانه غیبت صغری در طبرستان حکومت علوی از سوی فرزندان امام حسن مجتبی(ع) تأسیس شد و علی رغم درگیری دائم با صفاریان, طاهریان, سامانی ها و بعضی از قدرتهای محلی توانستند با اقدامات اسلامی و آموزشی و فرهنگی و رفتار خوب با مردم, موقعیت تشیّع را در این منطقه بسیار مهم تثبیت کنند و با ایجاد ارتباط با سایر نهضتهای شیعی به آنها کمک کنند و حتی در عراق به مجاهدان شیعه که سخت تحت فشار حکام بنی عباس بودند, کمک می فرستادند و باعث تقویت نهضت شیعی در یمن و تأسیس حکومت شیعی آن جا شدند.

اکثریت چهارده حاکم17 علوی طبرستان زیدی مذهب اند و تعدادی هم شیعه اثنی عشری در میان آنهاست.

3 . بنی رسی, 280 تا 700 هجری قمری:

یمن یکی از نقاط شیعه خیز جهان اسلام است. گویا سفر مأموریتی علی(ع) به یمن و تأثیر عمیقی که بر دلهای مردم یمن به خاطر بروز فضائل ایشان گذاشت, زمینه مساعد فکری شیعی را پایه گذاری کرد و دو تیره اسماعیلیه و زیدی ها برای حضور در یمن رقابت داشته اند, ولی زیدی ها سبقت گرفتند. گرچه این رقابت قرنها با فراز و نشیب ادامه داشته و اصولاً به خاطر دوری یمن از مرکز خلافت سلطه خلیفه بر آن جا معمولاً ضعیف بوده است و حتی در آستانه حادثه عاشورا, بعضی از صاحب نظران به امام حسین(ع) پیشنهاد می دادند به جای کوفه به یمن بروند و از تمایلات شیعی مردم یمن و خصوصیات کوهستانی منطقه برای جهاد با بنی امیه بهره بگیرند.

یحیی بن حسین از نواده های امام حسین(ع) و از مجاهدان بنام زیدیه با بهره گیری از مجاهدات ناتمام جدش قاسم الرسی از ائمه مهم زیدیه, توانست در سال280 هجری اولین حکومت شیعی زیدیه را در صعده, با بیرون راندن امرای محلی, تشکیل بدهد و به سرعت در بسیاری از نقاط یمن گسترش دهد و با تصرف صنعاء دولت نیرومند زیدیه در یمن مستقر شد و تا سال700 هجری ادامه یافت و در تمام این دوره با عوامل خلافت و نیز اسماعیلی های فاطمی و امرای محلی زد و خورد داشته و با اقدامات فرهنگی و دینی و توسعه آموزش ها و خدمات, امامت و نفوذ امامان زیدی را در یمن استمرار بخشیدند و هنوز هم اکثریت مردم یمن پیرو زیدیه اند و در صعده, اولین نقطه آغاز دولت علوی زیدی, شیعیان اثنی عشری نفوذ زیادی دارند و در سالهای اخیر درگیریهای خونینی با دولت وقت یمن داشته و دارند. روابط امامان یمن با امرای علویون طبرستان و دیلم از موارد مهم نیازمند به بررسی و تحقیق است.

4 . فاطمی ها, 296 تا 567 هجری قمری:

 

در سالهای آخر قرن سوم عبداللّه المهدی امام اسماعیلیان حکومت فاطمیان را با بیرون راندن خوارج از تونس, در شمال غرب آفریقا تشکیل داد و این حکومت به تدریج بر مصر, شامات و حجاز مسلط گردید و دولت مقتدری براساس معارف اهل بیت شاخه اسماعیلی و منتسب به حضرت فاطمه زهرا(س) تشکیل یافت. این سلسله حکام شیعی توانستند تمدن عظیمی براساس اسلام و مکتب اهل بیت از زاویه دید اسماعیلیه در بخش وسیعی از قلمرو اسلام به وجود آورند و تهدید جدی برای خلافت بنی عباس باشند و عاقبت به دست ایوبیان سنی شافعی منقرض شدند. اما آثار فکری و فرهنگی آنها هنوز در این مناطق, بخصوص مصر باقی است و الازهر نهاد مهمی باقیمانده از آن دوره است و محبّت اهل بیت در دلهای مردم مصر پایدار مانده و اخیراً آقای قذافی احیای تمدن اسلامی فاطمیان و پیروی از مکتب اهل بیت را راه نجات مسلمانان خوانده است.

5 . قرمطیان18 بحرین, عراق و شام, 258 تا اوایل قرن 5 هجری قمری:

 

این گروه شاخه ای از اسماعیلیان هستند که محمدبن اسماعیل بن جعفر را امام خود و مهدی موعود می دانستند و فرقه ای تندخو و خشن بودند و افکاری شبیه خوارج, وهابی ها و طالبان را دارا بودند. رهبرشان حمدان بن اشعث, ملقب به قرمط گویا از اهالی خوزستان بوده و فعالیت خود را در عراق آغاز کردند و بالاخره توانستند بر بحرین که آن روز خیلی وسیع تر از بحرین امروز بود, مسلط شوند و حملات زیادی به حجاز و عراق داشتند و یک بار مکه را غارت کردند و حجرالاسود را به مقر حکومت خود منتقل کردند. در شام هم فعالیتهای زیادی داشتند. از اواخر قرن سوم هجری تا سال470 دوام آوردند و سرانجام به دست سلجوقیان منقرض گردیدند.

رفتار این گروه و همکاری گاه و بی گاه آنها با فاطمیون و نفوذی که در دستگاه خلافت داشتند, باعث خشم بیش تر خلفای عباسی نسبت به شیعیان بود و خسارتهای مهمی از آن رهگذر بر شیعیان وارد شد.

6. حمدانیان19, 317 تا394 هجری قمری:

 

حمدانیان حدود نیم قرن حکومت مستقل شیعی اثنی عشری در موصل, حلب, شمال عراق و شامات تشکیل دادند و معمولاً با دولتهای مقتدر آل بویه و فاطمی و اخشیدیه20 درگیر بودند و به خاطر سطح بالای دانش و ادب در مدت کوتاه توانستند تفکر اهل بیت را در آن منطقه پایدار و ریشه دار کنند که هنوز آثار آن در جای جای این منطقه حضور دارد. قبل از تشکیل حکومت مستقل شیعی افراد زیادی از این خاندان در دستگاه خلافت مسؤولیتها و مناصب مهمی داشتند.

شخصیتهای کلیدی این دودمان ناصرالدوله و سیف الدوله هستند و حکومت شان از اواخر دوران غیبت صغری (317 ه.ق) پایه ریزی شد.

7. آل بویه, 334 تا 448 هجری قمری:

 

در دهه آخر غیبت صغری دولت آل بویه شکل گرفت. ابتدا عمادالدوله فارس را تصرف کرد و مرکز حکومت آل بویه قرار داد و سپس معزّالدوله, برادر او, خوزستان و بغداد را متصرف شد و مرکز خلافت رسمی اسلام با حفظ خلیفه در اختیار او بود و برادر سوم, رکن الدوله, اصفهان, ری و بسیاری از مناطق ایران را تحت تسلط درآورد و عملاً مجموعه آل بویه بر بخشی عظیم از قلمرو جهان اسلام استیلا یافتند. شیعه بودن این حکومت مورد اجماع مورخان است. بعضی آنها را اثنی عشری و بعضی زیدی می دانستند. به طور کلی در برخورد با مردم و فرقه های دینی با تساهل و تسامح و سعه صدر رفتار می کردند و در زمان دولت آنها, علوم و فنون اسلامی در همه رشته ها رشد و تکامل خوبی داشته و آثار عملکرد این خانواده ایران را تحت تاثیر مثبت قرار داد و بسیاری از پایه های علمی, دینی و فرهنگی مکتب اهل بیت را مستحکم نمود.

شیعه در مناصب مهم

 

در این دوره مورد بحث, علاوه بر حکومتهای مستقل شیعی که بیش ترین پهنه جهان اسلام را در دست داشتند, داخل دستگاه خلافت هم شخصیتهای نیرومند شیعی در مناصب مهم مصدر امور بودند. از مقام وزارت که در رتبه بعد از خلافت بود, گرفته تا رتبه امیرالامرایی و سپس در منصب های مهم اجرایی گوناگون چهره های برجسته و منتقد شیعه فراوان بودند.

هم افراد و هم خانواده ها و دودمانهای شیعه به طور وسیع در مصدر امور مهم قرار می گرفتند و در مواردی هم به خاطر سعایت و مورد سوءظن قرار گرفتن, مورد غضب و تصفیه واقع می شدند. آل نوبخت21 و آل فرات22 از نمونه های مهم خانوادگی همکاری با دستگاه خلافت اند که هر دو فامیل در مقام وزارت, امیرالامرایی و کارگزاری و سایر منصب ها حضور و نفوذ زیادی داشته اند.

به ظن ّ قوی وضع نفوذ شیعیان در جوامع مختلف جهان اسلام و گستردگی نارضایتی ها در اقوام مختلف کشورها ,که در قلمرو اسلام قرار گرفته بودند و از بدرفتاری ماموران دولتی به ستوه آمده بودند, ایجاب می کرد که چهره های شاخصی از شیعیان در دستگاه خلافت باشند که باعث آرامش خاطر طرفداران مهم ترین جریان مخالف خلافت گردند و به اصطلاح سوپاپ اطمینان باشند.

همان گونه که مأمون با امام رضا(ع) و جمعی از چهره های شیعی, یا ایرانی عمل کرد و با ایجاد رابطه سببی, خاندان اهل بیت را با بیوت عباسیها به هم نزدیک کرد. علی رغم عمق کینه ها و احساس خطر از جانب آنها تظاهر به محبّت چندتن از خلفا به ائمه اهل بیت مشهور است که خود این محبتهای ظاهری عامل مهمی درتوسعه نفوذ مکتب شیعه بود. گرچه حکام بنی عباس انتظار داشتند که نزدیکی رهبران شیعه به حکومت, باعث آلوده شدن و کم شدن محبوبیت آنها شود, امّا هوشیاری رهبران شیعه و توجیه مردم و بخصوص کم شدن فشارها نتیجه عکس مورد نظر حکام را به بار آورد.

عوامل مهمی در سه قرن اول تاریخ اسلام نفوذ اهل بیت را در سراسر جهان اسلام عمق بخشیده بود.

عوامل محبوبیّت اهل بیت(ع)

 

1 . حقانیت و صلاحیت های واقعی مکتب اهل بیت و وجود چهره های فراوانی از سادات و امام زاده ها و شاگردان و علاقه مندان صالح و مجاهد اهل بیت

2 . انتشار علوم و دانش اهل بیت در سراسر جهان اسلام و در مکاتب گوناگون دینی و علمی کشورهای اسلامی

3 . سوءرفتار عمال حکومت با مردم و فساد مشهود در دربارها و مراکز خلافت که برخلاف انتظار جدیدالاسلام ها بود, همزمان با شهرت عدالت خواهی اهل بیت(ع)

4 . مبارزه و جهاد بی امان اولاد ائمه و نیز شاگردان آنها همراه با شعارها و اهداف حق طلبانه و احساس مظلومیت آنها که معمولاً در طول سه قرن با سرکوب, کشتارهای خونین, حبس ها, مهاجرت های اجباری, طردها و مصادره ها و محرومیت های فراوان دیده می شد.

5 . سیاست محبت خلفا به ائمه شیعه برای کم کردن نفرت مردم که باعث رفع بخشی از مشکلات دوستان اهل بیت شد و نتیجه معکوس برای مخالفان شیعه داشت.

6 . ظلم دستگاه به اقوام غیرعرب که آنها را شهروند درجه دوم می شناختند و تبعیض ناروا بین عرب و اقوام و نژادهای دیگر برخلاف نص صریح قرآن و مخالفت اهل بیت با این تبعیض ها

این عوامل و چیزهای دیگر, پیروزی نهضتهای شیعی و در مواردی ملی مناطق مختلف را آسان کرده بود و حضور چهره هایی از ملوک الطوایف های جهان اسلام در مرکز خلافت را ضروری ساخته بود و در این میان بیش ترین نفوذ و قدرت در دو سه قرن بعد از غیبت, سهم شیعیان بود و قابل توجه این که در دولتهای گوناگون شیعی بیش ترین سهم از بنی الحسن و زیدی ها بود که حضور و تلاش بیش تری در میدان مبارزه و جهاد داشتند.

عصر فقاهت و اجتهاد

 

دوره اجتهاد, تقریبا, همزاد دوره محدثان است. با این تفاوت که محدثان تلاش خود را روی جمع و حفظ و تنظیم احادیث متمرکز کرده بودند و فقها جهادی سخت برای تنظیم علوم فقه آغاز کردند. کاری که اهل سنت به خاطر نیاز و کمبود اسناد روایی قبلاً به آن پرداخته بودند و نکته مهم این که به خاطر حاکمیت شیعیان در بخش مهمی از قلمرو اسلام, نیاز به احکام حکومتی, سیاسی, اجتماعی, اقتصادی و فرهنگی زیاد شد و همین نیاز فقهای شیعه را فعال تر کرد و مورد حمایت حکام شیعه قرار داد.

این حرکت از دوران غیبت صغری آغاز شد و در زمان مدیریت شیخ طوسی به کمال رسید. پیشتاز این نهضت مقدس ابن ابی عقیل, ابومحمد حسن بن علی نعمانی حذاء23 (م329 ه.ق) و سپس ابن جنید اسکافی24 (متوفای381 ه.ق) هستند و شیخ مفید25 و سیدمرتضی26 و بالاخره شیخ عظیم الشأن طوسی27 آن تلاش مبارک را دنبال و تکمیل کردند و مکتب فقاهت شیعه را آن چنان غنی ساختند که به اعتراف دوست و دشمن جامعیتی بالاتر و غنایی عمیق تر از فقه اهل سنت پیدا کرد و سرافکندگی طالبان رونق فقه اهل بیت را تبدیل به سرافرازی نمود.

مرحوم شیخ طوسی در مقدمه کتاب بسیار ارزشمند (مبسوط) آورده:

(چون امامیه در گذشته تفریع فروع نمی کردند و تنها به تبیین حکم موارد نصوص که دست به دست به آنها رسیده بود, قناعت می کردند, مخالفان برآنان طعن می زدند.)

این کتاب بدان خاطر تصنیف شد تا بدانند شیعه امامیه به برکت احادیث وارده از ائمه می تواند تمام مسائل را استنباط کند و نیاز به اعمال قیاس و امثال آن ندارند.

نتایج مهم دوره اجتهاد

 

1 . فقه شیعه از صورت نقل قول متون نصوص درآمد و با اعصای استدلال, فروع بر اصول منطبق گردید.

2 . علم اصول فقه پایه گذاری و نگاشته شد که نمونه مشخص تر آن کتاب (الذریعه الی اصول الشیعه) تألیف سیدمرتضی است. گرچه بعضی از مسائل علم اصول در زمان حضور ائمه مورد عمل بود.

3 . حکم بسیاری از مسائل که نصوص مستقیماً متعرّض آنها نشده بود, با استدلالهای قابل اطمینان بیان شد که نمونه های فراوان آن را در (المقنعه) شیخ مفید و (انتصار) سیدمرتضی و… می بینیم.

4 . فقهای نام آوری چون ابن ابی عقیل, اسکافی, شیخ مفید, سیدمرتضی و شیخ طوسی درخشیدند و در مکتب پربار آنها صدها مجتهد و فقیه تربیت شدند.

5 . اجتهاد و فقاهت در حدود نیازهای آن زمان به اوج کمال رسید.

6 . فقه شیعه در کنار فقه عامه سربلند کرد و مقایسه مزیتهای فقه اهل بیت, همراه با اصطلاحات و فنون اجتهاد مقدور گردید.

7 . فقه مقارن طلوع کرد و موارد اشتراک یا افتراق نظر مکتبهای اهل سنت و شیعه مشخص شد که کتابهای (مسائل) و (الخلاف) سیدمرتضی و شیخ الطائفه از نمونه های خوب آن است و باب مناظره های فقهی گشوده شد.

8 . علم اصول شامل: عقل و اجماع و ادبیات و عرف و الغاء خصوصیتها و مصلحت به کمک علوم فقهی آمدند و کار استنباط را تسهیل نمودند.

9 . کتابهای ارزش مند دیگری با استفاده از منابع موجود آن که نزدیک به عصر ظهور بود, تألیف شد که قرنها و تاکنون مورد استفاده حوزه های علمیه است.

دین و عقل و نیاز توسعه علوم دیگر

 

قابل توجه این که سایر رشته های علوم هم تحت تأثیر نیاز و خواست اسلام و توجه ویژه به عقل و فکر در جامعه اسلامی به رشد بی سابقه و افتخارآمیزی دست یافتند و همین سرمایه دانش باعث خلق تمدن عظیم اسلامی شد. تمدنی که عمق, وسعت و جامعیت آن در تاریخ بشر مشابه شناخته شده ای ندارد.

اما در این میدان, مسأله فراتر از بحث مذهبی و فرقه ای شیعه و سنی است. در این میدان کلیت استعداد و منابع جهان اسلام به کار رفته و نقش فرقه ای در آن کم رنگ است.

آزاداندیشی و تمدن اسلامی

 

در این میدان وسیع هم شکستن طلسم های تعصبات و تنگ نظریها و در نوردیدن مرزهای جغرافیایی و تاریخی و معتقدات دینی و قومی و نژادی عامل مهم روشن ضمیری و باز کردن آیینه دلها در مقابل دست آوردهای سایر اقوام و ملل و نحل28 و تمدنهای قدیم و جدید است که عملاً دانش و فن و ادب را از زندانهای خودساخته تعصبات در آورد و به عنوان میراث و حق کل بشر و کل جهان به آن نگاه شد و این, یک مصداق مهم و بارز برای روشنفکری دینی و آزاداندیشی اسلامی و قرآنی است.

مکتبی که در اولین پیام آسمانی خود انسان عالم و مومن و آشنا به قلم و دانش را محور حرکت خود قرار داده و قیدی و محدودیتی برای انسان درنظر نگرفته است:

(اقراء باسم ربک الذی خلق, خلق الانسان من علق, اقراء و ربک الاکرم, الذی علّم بالقلم, علّم الانسان مالم یعلم)29

همان جا هم هشدار می دهد که اگر همین انسان دچار خودبینی, انحصارطلبی و تجاوز از حق و حدّ شود, باید در دادگاه خدای خلق پاسخ گوی سوءاستفاده از نعمتهای الهی و کجروی از مسیر حق باشد.

(کلاّ ان ّ الانسان لیطغی, ان رءَاه استغنی, ان الی ربک ّ الرجعی)30

همین طغیانهاست که انسانها را از دیدن حقیقت باز می دارد و عقل و فکر او را در محدوده تنگ تعصبات اسیر می کند و باعث محرومیت خود و دیگران از شناخت و عمل به حق می شود و ایمان واقعی عامل تحقق این بخش است.

***

آری تحت تأثیر تعلیمات قرآن و دستور تفکر در آسمانها, زمین, دریاها, موجودات و… و استخراج دفینه های عقلانی توسط پیغمبر(ص) و بروز نیازهای جامعه بزرگ اسلامی, نهضت علمی همراه با آزاداندیشی و به کارگیری عقل و خرد فردی و جمعی آغاز شد و با فرمان حیات بخش (أطْلُبُوالْعِلْمَ وَلَوْ بِالصِّینِ)31 و ستایش از ملتی غیرعرب (ایرانی) که اگر علم را در ثریا هم سراغ داشته باشند, آن را به زمین می کشانند32, امواج خروشان دانش در اقیانوس عظیم جهان اسلام بروز کرد.

ابتدا با نهضت ترجمه

 

ترجمه آثار تمدنهای دیگر در دوران بنی امیه محدود به نیازهای ضروری عمدتاً درباری بود, ولی در زمان بنی عباس و در عهد صادقین(ع) هم نهضت ترجمه آثار علمی زبانهای دیگر وسعت گرفته و با تأسیس بیت الحکمه توسط منصور دوانقی33 که خود تقلید و اقتباس خوب از ابتکار انوشیروان و سلسله ساسانیان ایران34 است و فراخوان علما و ادبای زبان دان و تشویق های بجا نهادینه شد.

جالب این که آثار ممتاز علمی از تمدنهای هند, ایران, یونان, روم, مصر و چین از زبانهای هندی, پهلوی, قبطی, سریانی, یونانی و… به سرعت به عربی ترجمه می شد و در اختیار دانش پژوهان قرار می گرفت و همزمان کتابخانه های جامع و منظم شکل می گرفت.

مراکز خلافت در بغداد, مصر و اندلس مسابقه ای در جذب مترجمان و تأسیس کتابخانه های35 وسیع و جامع و جذب دانشجویان داشتند.

خوشبختانه آثار ارزشمندی در معرفی این کتابها و نویسندگان و مراکز آنها موجود است و از پیشتازان این تاریخ نگاری به کتابهای ارزشمند (الفهرست) نوشته ابن ندیم و (طبقات الاطباء), (اخبار العلما), (اخبار الحکما) نوشته ابن ابی اصیبعه و (تاریخ الحکماء) نوشته ابن قفطی اشاره می کنم.

تشویق و اقدام به ترجمه, تمامی رشته های علمی مورد نیاز را دربرمی گرفت و از میان آنها فلسفه, نجوم, ریاضی, پزشکی, جغرافیا, ادبی, هندسه, تاریخ نگاری, شیمی و مکانیک مورد توجه بوده است.

دوران شکوفایی ترجمه حدود دو قرن دوام یافت و سرانجام با اشباع فضای علمی از آثار موجود دیگران و شروع تألیفات تحقیقی مشابه یا بهتر در داخل مراکز علمی اسلامی و جذب و هضم بسیاری از مراکز علمی تمدنهای دیگر در داخل قلمرو جهان اسلام, نهضت ترجمه از رونق افتاد و جای خود را به نهضت تولید علم همراه با تحقیق داد. گرچه بیت الحکمه و کتابخانه های زاییده از آن تا آغاز حمله و غارت مغول ادامه داشت, متأسفانه حمله, غارت و فتنه عالم سوز مغول بسیاری از این سرمایه های ارزشمند را منهدم و نابود کرد.

عصر پژوهش و نهضت تولید دانش

 

هماهنگ با رشد نهضت ترجمه, تحقیق و تولید علم با کمی عقب تر از ترجمه ها شکل می گرفت. نیاز جامعه و جذب دانشمندان غیرعرب در کلیّت جهان اسلام فاصله تمدنها را کم کرد و زبانهای عربی و پهلوی و قبطی هم خودی به حساب می آمدند. گرچه باتوجه به اصالت زبان عربی و غنای آن و زبان رسمی حکومت بودن آن, ترجیح در انتخاب زبان پژوهش ها با زبان عربی بود.

در بحثهای اصلی علوم روز از قبیل حدیث, فقه, اصول, منطق, عرفان, فلسفه, ریاضیات, پزشکی, نجوم, شیمی, فیزیک, مکانیک, ادبیات, تاریخ, جغرافیا, منطق و رشته های ریزتر زیرمجموعه های این علوم نهضت نیرومند, ریشه دار و آینده نگر تحقیقات جریان داشت و طبیعی است که سرعت کار پژوهش به سرعت کار ترجمه نمی رسد و آثار تحقیقات معمولاً چنددهه دیرتر از آثار ترجمه شهرت یافت.

از ویژگیهای کار تحقیقات آن زمان پراکنده شدن آن در بخشهای مختلف جغرافیای جهان اسلام است که مراکز تحقیقی به تناسب سوابق علمی در منطقه و باتوجه والیان هر منطقه شکل می گرفت. در مکّه, مدینه, بغداد, کوفه, بصره, شام, مصر, جنوب ترکیه امروز, قم, ری, نیشابور, استرآباد, بلخ, سمرقند, بخارا, خوارزم, همدان, مشهد, اصفهان, فارس و خیلی از مناطق دیگر حوزه های بزرگ یا کوچک36 با محوریت دانشمندان همان حوزه فعال بودند.

جالب این که علی رغم مشکل ارتباطات در آن زمان, تأثیر و تأثر فکری در این حوزه های متفرق کم نیست و سفرهای علمی برای گرفتن یا دادن دستاوردها در حال انجام بوده و معمولاً مسابقه ای هم بین حکام مناطق در جذب دانشمندان و ایجاد فضاهای محاوره و مناظره های تماشایی بین بزرگان علم و ادب رواج داشته است.

طبیعتاً علوم دینی شامل تفسیر, حدیث, فقه, اصول, کلام و عرفان با استفاده از منابع کتاب و سنت و ارتباط با علمای دینی ادیان دیگر, توسعه ای پیش از سایر علوم داشته اند که بخشی از آن را قبلاً آوردیم و در همه زمینه های فوق الذکر دانشمندان عرب, عجم, مسلمان, مسیحی, یهودی, زرتشتی و گاهی ملحد همان منطقه فعال بوده اند.

فلسفه

 

مبنا و محور علوم فلسفی, فلسفه یونان و عمدتاً آثار ارسطو, افلاطون و… بوده که از ترجمه آثار آنها بهره می گرفته اند و کم کم نقدها و نوآوریها و شرح و بسط ها تا حدودی به فلسفه شکل اسلامی و بومی داد.

بزرگانی چون محمدبن زکریای رازی و ابوالنصر محمدبن محمد فارابی و حکیم عظیم القدر ابن سینا و ده ها فیلسوف پرآوازه مسلمان عرب و عجم در قرون سه و چهار و پنج هجری در توسعه فلسفه که آن زمان شامل بسیاری از علوم بود, فعال بودند و نوآوریهای زیادی داشتند.

تا آن جا که ابن سینا به این نتیجه رسیده بود که با بهره گیری از نوآوریها و منابع شرقی, فلسفه شرق را در مقابل فلسفه رایج آن زمان که متکی به فلسفه غرب بود, عَلَمْ کند و یادداشتهای زیادی برای آن تألیف خود که تحت عنوان (الحکمه المشرقیه) جمع آوری شده, آماده کرده بود و متأسفانه گویا در حمله افاغنه غزنوی به اصفهان از دست رفته و بعداً توفیق جمع آوری مجدد آنها را به دست نیاورد.

در کنار فلسفه, علم منطق هم نظم و جایگاه مناسب خود را در حوزه های علمی پیدا کرد. اگرچه اصل منطق از فطریات بشر است و همیشه متدی و شیوه ای برای ابلاغ نظرها بوده, ولی سازماندهی آن با ارسطو شکل گرفته و علمای بزرگ اسلامی نظیر ابن مقفّع, ابن سینا, فارابی و خواجه نصیرالدین و صدرالمتالهین آن را تکمیل کرده اند.

ریاضیات

 

گرچه اعراب به خاطر ساده بودن شیوه و سبک زندگی, احساس احتیاج به فرمولهای پیچیده ریاضی نمی کردند, اما با توسعه قلمرو اسلام و سر و کار پیدا کردن با تمدنهای زمان, توجه ویژه به علوم ریاضی پدید آمد.

در این میان ایرانیها پیشتاز دریافت و توسعه علوم ریاضیات و تلفیق معناداری بین اندوخته های ایرانی, هندی و یونانی شدند.

تعداد مدارس و مراکز و دانشمندان ریاضی قلمرو مسلمین از حدّ قابل شمارش در یک مقاله برون است و ابداعات و نوآوریهای مسلمانان و غیرمسلمانان در قلمرو جهان اسلام بسیار زیاد است.

از دانشمندان پیشتاز این علوم احمدبن عبداللّه مروزی و ابوعبداللّه محمدبن موسی خوارزمی37 و ابوالحسن ثابت بن قرةّ بن زهرون حرّانی38 صاحب ده ها تألیف و ترجمه در علوم و فنون ریاضی و ابونصر محمدبن طرخان فارابی39 ملقب به معلم ثانی فیلسوف و ریاضی دان و ابوالوفاء محمدبن یحیی بن اسماعیل ابن عباس بوزجانی40 و ده ها دانشمند نام آور دیگر هستند و ابداعات مسلمانان در این علم آنقدر زیاد است که اصل متون ترجمه شده را تحت الشعاع قرار داده است, از قبیل: ابداع روشهای جدید برای یافتن پاسخهای عددی معادلات درجه2 و3, اصلاح شیوه عددنویسی هندی, ابتکارات در حیطه علم مثلثات, تکمیل حساب دستگاه اعشاری, تأسیس کسرهای اعشاری, ایجاد مفاهیم جدید در تئوری اعداد, ایجاد علم جبر و خیلی ابداعات دیگر.

طب و پزشکی

 

علوم پزشکی جزو اولین علومی بود که جهان اسلام براساس داده های پزشکی ایران, هند و یونان آن را شکل و سپس بخوبی توسعه داد.

نیاز فرد فرد جامعه و سفارشهای صریح پیغمبر(ص) و ارزش دادن به این دانش در کنار دانش دینی, زمینه توسعه این بخش از علوم را فراهم کرد.

گرچه در دوران نهضت ترجمه بیش تر به ترجمه آثار پزشکی قناعت می شد, اما با شکل گیری مراکز تحقیق, تدریس و تألیف, مسلمانان در این بخش ابداعات بسیار مهمی تقدیم بشریت کردند و دانشنامه های جامع و تک نگاریهای محققان, دائره المعارف ارزش مندی را در افتخارات علمی طب اسلامی ثبت کرد.

در آن میان علمای دینی و محدثان هم منابع خوبی از روایات و توصیه های پیغمبر(ص) و ائمه(ع) جمع آوری کردند و اسم آن را طب النبوی یا طب ائمه گذاشته اند.

چهار دانشنامه یا دائره المعارف معروف و پیشتاز جهان اسلام هنوز هم در مراکز علمی جهان از افتخارات تاریخی مسلمانان به شمار می روند:

1. آثار پزشکی محقق برجسته قرن سوم, ابوالحسن علی بن سهل ربّی طبری41 که چه فردوس الحکمه42 و چه مجموعه آثار پزشکی دیگر از منابع مهم تحقیق و آموزش آن زمان شد.

2 و3. کارهای کم نظیر ابوبکر محمدبن زکریای رازی(251 320ه.ق) گام بلند و بزرگی در پیشبرد فنون و علوم پزشکی مسلمانان است43.

کتاب المنصوری فی الطب44 که نوشته خود اوست و مجموعه الحاوی45 که بعد از مرگ او توسط شاگردانش با جمع آوری نوشته ها و گفته ها و عمل او شکل گرفت, دائره المعارف بزرگی را خلق کرد.

4 . چهارمین دائره المعارف پزشکی مسلمانان کتاب معروف القانون فی الطب 46 نوشته ابوعلی سینا (370428 ه.ق) است.

این دانشنامه ها و موارد فراوان تک نگاریها که معمولاً در یک موضوع از قبیل آبله, سرخک, قولنج, قلب, مثانه و… می باشد, با ترجمه های متعدد و شرحهای فراوان سرمایه علمی جهان غرب و پایه و اساس پیشرفتهای معجزه آسای امروزی شده است.

شاخه های مهم پزشکی مثل داروشناسی, جراحی, طب بالینی, فیزیولوژی, تشریح بیمارستان, روان پزشکی, ضدعفونی و… در بخش طب جهان اسلام شاهد نوآوریها و پیشرفتهای ستایش آمیز و غیرقابل انکار است.

نجوم

 

علم نجوم به خاطر عقایدی که از قدیم درخصوص تأثیرات حرکات فلکی بر سرنوشت بشر و موجودات وجود داشته, مورد علاقه حکام وقت بوده و از منجمان در برنامه های کاری خود بهره می گرفتند و به همین جهت در سطح ممکن هر زمان رونقی داشته است.

در تاریخ اسلام با ترجمه کتب و آثار یونانی و ایرانی هیئت بطلمیوس محور کار بود و چون اساس این نظریه را محوریت زمین در حرکت کرات آسمانی تشکیل می داد, پیشرفتها هم خالی از اشکال نبود, گرچه به صورت موردی در محاسبات نجومی دریافتهای ارزش مندی داشتند.

الفزاری47, خوارزمی48, مروزی و بسیاری از دانشمندان نجوم آثار ارزش مندی در این رشته خلق کرده اند و سرانجام ابوعبداللّه محمدبن جابربن سنان رقی حرّانی بتانی اخترشناس و ریاضی دان مشهور قرن سوم هجری قمری توسعه کم سابقه ای در علوم هیئت به وجود آورد و نوآوریهای زیادی را وارد میدان دانش نجوم نمود که حق بزرگی بر اخترشناسان و دانش اخترشناسی دارد.

تا آن جا که محققان تاریخ, کوپرنیگ49, تیکوبراهه50, کپلر51, گالیله(4) و ریچارد دانژن انگلیسی را تحت تأثیر نوآوریهای بتاّنی می دانند و قابل توجه این که به خاطر شروع نقد و ایجاد تردید توسط علمای اسلامی در نظریه بطلمیوسی راه ایجاد انقلاب در علوم ستاره شناسی و حرکات فلکی قدیم باز شد و تغییر تئوریهای (پیش کوپرنیکی) از همین جریان بت شکنی و طلسم زدایی دانشمندان شجاع اسلامی به وجود آمده است.

فیزیک و مکانیک

 

دانش فیزیک و مکانیک در طبقه بندی علوم جهان اسلام در ردیفهای آخر علوم قرار داشتند و پایه و اساس آنها از موجودی این دانش در خاورمیانه, مصر, شامات, یونان, روم و ایران شروع می شود و چاشنی داده های خاور دور هم به آن اضافه می شود.

مورخان می گویند: رونق علوم مکانیک در جهان اسلام توسط بنوموسی شاکر52 در بغداد آغاز شد و در اول قرن هفتم توسط جَزَری در دیار بکر به اوج رسید و در میان این دو تاریخ, دانشمندان زیادی چون خازنی, بیرونی, ابن سینا, ابن هیثم, قرطبی و… نقش ایفا کرده اند.

اعراب این دانش را به عنوان (علم الحیل) معرفی کرده اند, چون شیوه و ابزار کار در بخشهای موردنظر را فراهم می آورد و انجام کار را آسان می کرد.

در این علم که عمدتاً کاربردی و تا حدودی تئوریک بود, رشته هایی از سایر علوم زمان مورد استفاده بوده اند.

کیمیا(شیمی)

 

این دانش پرونده ای پُر از رمز و راز دارد. مدت طولانی از تاریخ خود گرفتار افکاری غیرقابل تفسیر و توجیه بود که تأثیر و تأثر در مواد و بخصوص کانی ها و بالاخص فلزات را در سایه دخالت روح و موجودات مرموز آسمانی می دانسته اند و به همین جهت دستمایه سوءاستفاده شیادان و گاهی هم افراد مؤمن و خوش باور بوده و اکسیری را دنبال می کردند که فلزات را به ارزش مندترین نوع آن مثلاً طلا تبدیل کند.

گویا اولین کسی که این علم مهم را از این مخمصه نجات داد, جابربن حیان53 شاگرد زبردست امام صادق(ع) است. ایشان جنبه های خرافی یا رمزی را ندیده گرفته و همت خود را روی کشف آثار ترکیب مواد کانی, گیاهی و… گذاشته و دستاوردهای خوبی هم داشته و از راه تقطیر مایعات, محصولات و معلومات ارزش مندی برای بشر به ودیعه گذاشت.

جابر در عین حال جنبه های راز و رمزی و ارتباطات معنوی و تأثیر و تأثر افلاکیان و مواد زمینی را هم درنظر داشت.

اما کار بزرگ تر را دانشمند پُرآوازه اسلامی, پزشک, ریاضی دان و اخترشناس زکریای رازی کرد. او از رمز روحانی کیمیا صرف نظر کرد و کار را روی بعد مادی آن متمرکز کرد و در جریان کارهای آزمایشگاهی کیمیاگری, بخشی از نورچشم خود را از دست داد و ترجیح داد از راه دانش شیمی به راه دانش پزشکی برود.

دانشمندانی چون فارابی, ابن سینا, خوارزمی عراقی و نهایتاً کاشانی و جُنیدی در این راه نوآوری کردند و سرمایه ای برای انقلاب علمی دانش شیمی در اختیار محققان غربی قرار دادند و امروز آن دانش کیمیاگر عصای دست و نردبان ارتقاء صنعت و توسعه و رفاه بشری است.

سایر علوم

 

همه آن چه مسلمین از انواع علوم انسانی, پایه, طبیعی, پزشکی, ریاضی و نجوم گرفته و توسعه دادند, در این موارد خلاصه نمی شود. در رشته هایی مثل تاریخ, جغرافیا, کشاورزی, ادبیات, شعر و نثر عربی و غیرعربی که عمدتاً در حوزه های جامع علمی تحقیق و تدریس می شود و اوج و حضیض هم داشته, در کارنامه علمی و عقلی اسلام جای دارند که در این مقاله فرصت پرداختن به آنها نیست.

آثار آزاداندیشی اسلامی

 

مجموعة آن چه از دستاوردهای علمی و فنی در دو سه قرن بهار تمدن اسلام آورده شد, محققاً ریشه در آزاداندیشی مسلمانان دارد و خود آزاداندیشی شان هم ریشه در تعلیمات قرآن و سنت دارد که نمونه های آن در اهتمام به عقل و فکر و توجه به نظرات دیگران و تشویق اقتباس است

(فبشّر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه)54

و(اطلبوالعلم ولو بالصین).

تا این سعه صدر و این روحیه مهم اسلامی ادامه داشت, مسلمانان مرکز جذب دانش و دانشمندان و تولید علم و فن بودند و تمدن شان در حال ارتقاء و تعمیق بود و قدرتی دیگر در جهان وجود نداشت که هم سنگ و رقیب آنها باشد.

این میراث عظیم اسلامی رفته رفته دچار طمع خودخواهان و میراث بران طمّاع در بخشهای مختلف جهان پهناور اسلام شد و رقابتها و سپس کشاکشها آن هم نه در توسعه علوم, بلکه در سلطه برخاک و مصادره دستا وردها شکل گرفت. درگیری و جنگهای داخلی, جهان اسلام را دچار فرسایش کرد و تنگ نظریها و تعصبات بخشی جای سعه صدر و تحمل نظرات را گرفت و مجالس سازنده محاوره و مناظره تبدیل به هتاکی, طرد, لعن و سپس حذف و تکفیر و کشتار شد.

مجموعه بالنده جهان اسلام در اثر نزاعها و فرسایش نیروها آنچنان ضعیف شد که مورد تجاوز, غارت, چپاول, قتل عام و انهدام یک قوم کوچک بیابان گرد به نام مغول قرار گرفت و پاره پاره و پایمال شد.

***

 

فتنه مغول55در دوران ادامه جنگهای صلیبی(5) پیش آمد که جهان اسلام از دو سو تحت فشار قرار داشت و اگر عوامل انحطاط درونی نبود, می توانست هر دو تهاجم را به نفع خود پایان دهد. یعنی خیلی بهتر از آن چه که بعدها شد که مغول در فرهنگ نیرومند اسلام هضم شد و صلیبی ها تسلیم یا مسلمان شدند و ماندند و یا با کوله باری از معارف اسلامی برگشتند که سرانجام یکی از عوامل حیات علمی و عملی غرب شدند.

جمع بندی

 

در یک جمع بندی کوتاه, خیلی روشن است که امت اسلامی با هدایت قرآن و سنت توانست در مرکز جغرافیای این کره خاکی رسالت عظیم تمدن سازی اسلام را انجام دهد.

ابتدا با جذب آثار ارزش مند تمدنهای کهن شرق و غرب و خاورمیانه و با معیارهای اسلامی, تمدنی جدید, قوی, بالنده و با ترکیبی از معنویت و مادیت بسازد و این معجون شفابخش را حراست کند و سپس از این تمدن و این شجره طیبه که ریشه در اعماق تاریخ و ادیان آسمانی و تمدنهای کهن داشت, شاخ و برگ به سراسر جهان بگستراند و اسلام به عنوان بهترین امانت دار تاریخ با جمع آوری ارزشهای دینی و انسانی گذشته و تجمیع, پرورش, اصلاح و خالص کردن آن, زمینه رشد و ارتقاء را فراهم نماید و سپس به تدریج انوار آن خورشید تابناک را به سایر اقالیم جهان بفرستد.

علی رغم همه نشیب و فرازها, اسلام همچنان از ابعاد انسانی و معرفتی و جغرافیایی به پیش می رود و امروز بیش از یک چهارم نفوس بشر و حدود یک سوم از کشورهای مستقل و ارزش مندترین نقاط ژئوپولیتیک جهان و نزدیک 20% تولید ناخالص کره خاک را در اختیار دارد. اما پراکنده و گاهی متعارض است و آرزو داشتیم و هنوز داریم با تأسیس دولت اسلامی بر پایه مکتب اهل بیت و اسلام ناب در مناسب ترین نقطه کره زمین, بار دیگر اسلام نقش واسطه امین و امانتداری را در ارتقاء تمدن بشر با چاشنی عرفان و انسانیت قرآن به عهده بگیرد.

این مقاله برای معرفی راه کاری جهت این هدف مقدس نوشته می شود که ان شاءاللّه شروع کار باشد.

بیداری غرب

 

همزمان با جریان قوس نزولی تمدن اسلامی, دنیای تباه شده غرب رفته رفته از خواب هزارساله قرون وسطائی خود بیدار می شد و کم کم جرقه هایی در دنیای تاریک تفتیش عقاید و افکار بسته و عقل های به زنجیر کشیده سوسو می کرد و آن هم در اثر برخورد با آثار تمدن بزرگ اسلامی و درخشش انوار علم و فن و توسعه و پیشرفت مسلمانان تابش انوار خورشید تمدن قرآنی مسلمین بود که در نقاط محدود تماس جامعه خفته غرب با جامعه تکامل یافته اسلامی بعضی از چشمان نیمه باز را خیره می کرد و آنها را به دنبال منشاء این رعد و برق می کشاند.

علاوه بر ارتباطات معمول عمومی آن زمان, سه نقطه مهم از قلمرو اسلام مرکز تماس طولانی غربی ها بود که آنها را با پیشرفت مسلمانان و تمدن اسلامی که در مقایسه با وضع مغرب زمین بسیار عالی بود, آشنا کرد:

1 . آندلس (اسپانیای امروز): شهر قرطبه مرکز مهم خلافت اسلامی, به گونه ای پیشرفته بود که قابل مقایسه با بغداد آن روز بود و از سراسر جهان اسلام دانش و کتاب جذب می کرد و مورخان می گویند در کتابخانه قرطبه هشتاد هزار نسخه ارزش مند وجود داشت. مسیحی ها و مسلمانان معاشرت همه جانبه داشتند و چیزهای زیادی از مسلمین آموختند.56 و نیز شهرهای دیگر مانند طلیطله و…

2. شامات: در این منطقه در اثر سفرهای زیارتی غربیها و جنگهای صلیبی, تماس مسلمانان و مسیحیان و یا شرق و غرب در طول تقریباً دو قرن باعث شد که غرب به عظمت تمدن اسلامی پی ببرد و با همه خسارات و تلفاتی که داشتند, سرانجام با پیروزی مسلمین, باقیمانده آنها سرافکنده برگشتند, ولی ارزیابیهای محققان می گوید:

(ارزش آن چه غربیها از مبانی و دستاورد تمدن اسلام یاد گرفتند و به غرب بردند, از خاک فلسطین که هدف مهم جنگهای صلیبی بود, بیش تر است.)

3 . جزایر مدیترانه و بخصوص جزیره سیسیل که مسلمانان در آن جا تمدنی مثال زدنی ساخته بودند و سپس این جزیره پلی برای انتقال تمدن اسلامی به غرب و مرکزی برای آموزش مسیحیان شد.

به غیر از این سه نقطه مهم تماس و تعامل, در قرون بعد پیشرفت خلفای عثمانی از ترکیه به عمق بالکان و تا مرز اتریش و اختلاط وسیع مسلمانان و غربیها در این منطقه, برای انتقال تمدن اسلام فرصت مهمی پیش آورد.

خود غربیها بخشهای زیادی از دستاوردهای مسیحیان از نقاط تماس با مسلمین را در نوشته های شان آورده اند و اعتراف دارند که بنیان تمدن جدید غرب بر دستاوردهای علمی و فنی مسلمانان استوار است و از طریق ترجمه آثار دانشمندان اسلامی و تدریس آنها در مدارس و دانشگاه های اروپا, نهضت و جنبش تولید علم و آگاهی و نجات از ظلمات دوران قرون وسطی و تفتیش عقاید, به دست آمد که نمونه هایی را در زیر می آوریم:

ترجمه فرهنگستان

 

جالب توجه این که غرب برای اقتباس از تمدن اسلامی همان راهی را که مسلمانان برای اقتباس تمدنهای ایران, هند, چین, مصر, روم و یونان در پیش گرفتند, انتخاب نمود. مسلمانان تحت عنوان بیت الحکمه, دارالترجمه هایی تأسیس کردند, اروپاییها هم برای استفاده از تمدن اسلامی متوسل به ترجمه و تأسیس دارالترجمه شدند.

گذشته از ترجمه های موردی و نادر که معمولاً در هر زمانی روی می دهد, نهضت ترجمه آثار عربی به زبان لاتین و سپس اسپانیایی و رومی در قرن چهارم هجری آغاز می شود و به سرعت اوج می گیرد.

مورخان اسقف ژربر اوورنی57 (1003 938 میلادی) را از پیشتازان مؤثر نهضت می دانند و چون این اسقف در سال 999 میلادی به عنوان سیلوستردوم به مقام پاپی رسید, توانست نقش مهمی در توسعه ترجمه ایفا نماید.

به دستور سیلوستر, سه مدرسه برای آموزش و ترجمه آثار عربی به لاتین در فرانسه و ایتالیا تأسیس شد.

بعدها رابرت چستری58 ریاضی دان و مترجم و اخترشناس انگلیسی ترجیح داد که به ترجمه قرآن بپردازد که محققان به سند اصلی تمدن اسلام دسترسی پیدا کنند.59

کنستانتین آفریقایی60 که در ترجمه آثار عربی نقش برجسته داشته, توجه ویژه ای به علوم پزشکی مسلمانان داشت و باعث شناخته شدن عمق طب مسلمانان شد و گویا تعداد آثار ترجمه شده توسط او از هفتاد اثر بیش تر است.

در این دوره ابتدایی نهضت ترجمه عملاً آثاری از فلسفه, ریاضی, هندسه, نجوم, موسیقی و ادبیات عرب در اختیار دانشجویان و محققان غربی قرار گرفت و به خاطر رواج این نهضت بسیاری از آثار مهم مسلمانان ترجمه های متعدد یافتند. مثلاً کتاب ارزش مند (المنصوری) با شانزده ترجمه و با شرح و تفسیر در اروپا رواج یافت.

فرهنگستان

 

دوره دوم ترجمه آثار اسلامی توسط الفونسوی دهم (84 1253 میلادی) آغاز شد. او با اقتدا به نهضت بیت الحکمه مسلمانان, نهادی تحت عنوان (فرهنگستان) تأسیس کرد و در این دوره ترجمه به زبان های اسپانیایی و رومی و بیشتر به زبان لاتین توجه می شد.

نقطه جالب این که قرون وسطی آنچنان غرب را از گذشته خودشان هم بیگانه کرده بود که برای دریافت آثار روم و یونان قدیم هم به ناچار از برگرداندن آثار عربی بهره می گرفتند و مثلاً آثار ارسطو, افلاطون, سقراط و جالینوس را با ترجمه از زبان عرب به زبانهای لاتین, اسپانیولی و رومی منتقل می کردند و در ادامه کار بسیاری از آثار مهم مسلمین تقریباً به تمامی زبانهای زنده دنیا ترجمه شده اند و بعضی از آنها مثل قانون ابن سینا چندین بار ترجمه شده است.61

جالب این که همین کتاب (قانون) و کتاب (ذخیره خوارزمشاهی) در طب به زبان عبری هم ترجمه شده است.

در حوزه سیسیل هم توسط سالزیورو, مرکز ترجمه تأسیس گردید که ایتالیا و سواحل مسیحی نشین مدیترانه را تغذیه می کرد.

در این مراکز به همت خلفای اسلامی در آندلس تقریباً از تمامی متون خطی ارزش مند عربی نسخه هایی جمع آوری شده بود و علی رغم انهدام بسیاری از آنها در جنگها و فتنه ها, به اندازه کافی ذخایر علمی در دسترس مترجمان بود.

آموزش و تحقیق در غرب فرهنگ

 

اروپا تحت تاثیر رهبانیت مسیحی دچار تحجر, رکود و خرافات شد و ژرمن ها که از شمال به مرکز و جنوب اروپا منتقل شدند, با خشونت بر این رکود, جمود و جاهلیت افزودند و تاریخ قرون وسطی که توسط خود اروپاییان نوشته شده, گواه این ادعاست.

همان طور که قبلاً اشاره رفت, پس از اوج گیری تمدن اسلامی و شروع معاشرت اروپاییان با مسلمانان متمدن در اندلس, سیسیل و ایتالیا و نیز سفرهای زیارتی مسیحیان به فلسطین و معاشرت با مسلمین و سپس رخداد هشت دوره جنگهای صلیبی که حدود دویست سال طول کشید, معاشرت, ازدواج و شراکتهای زیادی بین پیروان دو دین اسلام و نصرانیت به وجود آمد و طبیعی است که در این معاشرتها تمدن و فرهنگ غالب و والای اسلام و مسلمین تأثیر خود را بر اروپاییهای متحجر و عقب افتاده و گرفتار تفتیش عقاید و خرافات می گذاشت.

در فلسطین صدها هزار مسیحی یا مسلمان شدند و یا با حفظ دین خود, در منطقه ماندند و حاضر به برگشت به محیط بسته و پر از جهل اروپا نشدند.

در اندلس, سیسیل و ایتالیا اختلاط مسلمانان و مسیحی ها باعث نفوذ عمیق فرهنگ مسلمانان در غربیها شد, به گونه ای که تکلم به زبان عربی که زبان رسمی و بین المللی مسلمانان بود, مایه فخر افراد بود, همان گونه که در هندوستان و شرق آسیا هم چنین بود.

اصطلاح (مستعربه) زاییده و علامت همین نفوذ عمیق ادبی عربی در اروپاست که افتخارآمیز هم بوده و حتی بعضی از اروپاییها در آشنایی با ادبیات عرب تا آن جا پیش رفتند که آثار ادبی به زبان عربی بهتر از خود عربها آفریدند, همان گونه که افرادی از ادیبان ایران مثل سیبویه توانستند آثاری ارزش مندتر از آثار ادبای عرب زبان خلق کنند.

تساهل و تسامح و اجازه علمای اسلامی باعث رواج ازدواج بین پیروان ادیان اسلام و مسیحی و یهودی شده بود.

اصطلاح (المولدین) در اثر فراوانی عربهای غیرخالص و فرزندان محصول چنین ازدواجها, در ادبیات آن زمان رایج شد.

عمق نفوذ فرهنگ اسلام را می توان از مواردی مثل انکار الوهیت حضرت مسیح توسط اسقف ارگیل62 اسپانیایی فهمید که اعلام کرد:

(مسیح بشر است و فرزند خوانده خدا و نه فرزند واقعی خدا.)

اسقف الپندوس63 که در شهر تولیدو (طلیطله) 64 اعتبار زیادی داشت, فضا را برای چنین اظهارنظری مناسب دید. حتی دورتر از اسپانیا در ناحیه (سیتمانیای) فرانسه نیز اسقف ارگیل همین افکار را ترویج می کرد.

می گویند در زمان اوج تمدن اسلامی در اسپانیا مردم اسپانیا ترجیح می دادند که لباس عربی بپوشند و در زندگی از آداب مسلمانان استفاده کنند. با این که تعداد اندکی از مردم شهر دویست هزار نفری غرناطه (گرانادا) از نژاد عرب بودند.

در دوره های بعد در دوران خلافت عثمانی ها مردم در شرق اروپا, در بالکان در اثر اختلاط با مسلمانان ترک و عرب یا مسلمان شدند و یا با آداب مسلمانان زندگی می کردند.

آموزش

 

بالاخره معاشرتها و ترجمه ها و تأثیرات تمدن اسلامی منجر به نهضت آموزش و تحقیق در مدارس مسیحی اروپا گردید و رفته رفته بسیاری از کتب معتبر دانشمندان بنام اسلام, به صورت متون درسی و یا عقبه نظرات مدرسان و اساتید غربی در مدارس و دانشگاه های غرب مورد استفاده قرار گرفت. از میان این کتب و آثار, چند متن زیر را نام می برم:

1. قرآن کریم

2. المنصوری رازی در طب ترجمه به لاتین, سریانی, یونانی

3. القانون ابن سینا به اکثر زبانها و مِن جمله به لاتین توسط گراردوی کرمونائی

4. المجسطی بطلمیوس از متن عربی به لاتین

5 ذخیره خوارزمشاهی نوشته سیداسماعیل جرجانی در طب

6. مسائل فی الطب نوشته حنین بن اسحاق مترجم کنستانتین آفریقایی به لاتین

7. رساله الجدری و الحصبه نوشته رازی

به اعتراف محققان منصف و خاورشناسان اروپایی سهم آثار کشورهای اسلامی اعم از دستاوردهای تحقیقی مسلمانان یا آثار ترجمه شده از تمدنهای دیگر و مِن جمله آثار قدیمی خود یونان, روم, اسکندریه و… در رنسانس و خیزش علمی و فنی و ایجاد تمدن جدید غرب سرنوشت ساز است, تا آن جا که بسیاری از لغتها و اصطلاحات علمی و تمدنی موجود در ادبیات جدید غرب ریشه عربی و اسلامی دارد.

علومِ فلسفه, ریاضیات, هندسه, نجوم, پزشکی, گیاه شناسی, پزشکی, طبیعی, جغرافیا, تاریخ نگاری, بازرگانی, معماری, موسیقی, دریانوردی, نقاشی و زیرمجموعه های اینها که تعداد زیادی از رشته ها و گرایشها را دربر می گیرد, مشمول این حکم است.

تحلیل و جمع بندی

 

علل و عوامل رشد تمدن اسلامی و شروع اوج تمدن غرب و افول تمدن اسلامی:

1 . تمدن اسلامی در دوران بلوغ به منزله قلب در پیکر جهان عمل کرد. همان گونه که از لحاظ جغرافیایی تقریباً جایگاه قلب در پیکر یک انسان را داشت. با اقتباس نکات مثبت تمدنهای موجود جهان آن روز در درون خود آنها را تصفیه کرد, آن گونه که قلب, خونهای مصرف شده سراسر بدن را از طریق وریدها می مکد و با کمک ریه ضمن گردش خون, آن را تصفیه می کند و به قلب برمی گرداند و قلب خون تصفیه شده را بار دیگر به سراسر پیکر انسان تزریق می نماید و بدین سان حیات و رشد انسان را ادامه می دهد. در این گردش خون اعضای گوارش بدن نیز نقش نیرو دهنده و تزریق مواد تغذیه کننده را به عهده دارند که در بحث ما, این مواد تغذیه کننده محتوای فکری قرآن و سنت است. مسلمانان با الهام از آزاداندیشی اسلامی اندوخته های مثبت تمدنهای ایران, هند, چین, روم, یونان و مصر را از طریق جذب نخبگان آنها و ترجمه آثار آنها در مراکز علمی جهان اسلام جمع کردند.

با تأسیس مراکز تحقیقی, آنها کار همگامی ریه و قلب را انجام دادند و خالص شده آنها را به عنوان جوهر فرهنگ و آموخته های آسمانی رشد دادند و تقویت نمودند و در مرحله بعد این میراث گرانبهای الهی و بشری را در اختیار جهانیان قرار دادند.

معمولاً محققان مستشرق, این نقش مسلمانان را به آینه تشبیه کرده اند که انواری را می گیرد و منعکس می کند, ولی انصافاً این تشبیه ناقص است و نکته اصلی و کلیدی را نادیده می گیرد.

نقش عملکرد ریه در این تشبیه به کلی فراموش شده و نقش جهاز تغذیه و تقویت کننده عمداً یا با غفلت اصلاً مورد توجه قرار نگرفته است.

اگر انعکاس همان تمدنهای گذشته کافی بود, می بایست در زمان طراوت آن تمدنها نقش اعجاب انگیز داشته باشند و غرب دچار جهنم قرون وسطی نشود. جای تردید نیست که رسالت تعلیم و تزکیه پیغمبر اسلام در این جا هم عامل جذب و اقتباس, هم عامل تصفیه و هم عامل تقویت و رشد و کمال و تعالی است که در احکام آموزش, تربیت, تذکر, تفکر, تعقل, استماع نظرات و انتخاب احسن از اصول متقن تمدن ساز اسلامی متبلور است.

البته اگر درها روی همان پاشنه های مشخص شده اسلام ناب می گشت, سرعت, وسعت و عمق کار اسلام خیلی بیش از اینها بود و با آن همه بادهای مسمومی که از ناحیه خلفای ناصالح اموی و عباسی بر بوستان جدیدالتأسیس اسلام گذشت, بازهم این همه باروری و سایه افکنی را مشاهده می کنیم و باید منتظر روزی باشیم که اسلام به مسیر خالص و ناب خود برگردد و دفاین عقول و ذخایر الهی را استخراج و استحصال کند.

فرصت تاریخی

 

ما آرزو داشتیم و داریم که انقلاب عظیم و اصیل اسلامی با زعامت بی نظیرترین رهبر عصرمان, امام خمینی(ره) شروع این تجدید حیات باشد.

انقلاب اسلامی بحق یک فرصت تاریخی برای جهان اسلام و بخصوص مکتب اهل بیت فراهم آورده که ظرفیتهای تمدن سازی و ارتقای بشریت را که در مکتب اسلام نهفته است, به کار بگیرد و اسلام را آن گونه که هست, به جهانیان معرفی نماید و بشریت سرخورده از مکتب ها و ایسم های پُر طمطراق مادّی را به سوی سرچشمه سعادت معارف الهی راهنمایی کند.

امروزه ناتوانی و ضعفهای مکتب های مادی مثل کاپیتالیسم, کمونیسم ولائیسم برملا شده و بسیاری از متفکران دلسوز جهان به دنبال گمشده بشر هستند. اگر دیگران نمی دانند یا تردید دارند, خودمان می دانیم که معارف آسمانی اسلام, بخصوص قرآن و سنت تنها ودیعه خالق جهان برای کل بشریت است و باید تا قیام قیامت متکفّل تبیین و حراست راه سعادت انسانها باشد.

در سایه این ایمان و اعتقاد و با استفاده از درسهای روشن تاریخ و با استمداد از رسول باطن (عقل) می توانیم پیشقراول این کاروان باشیم.

امام راحل با ده ها مورد طلسم شکنی و بیدارگری و اقدامات شجاعانه علمی, سیاسی و اخلاقی, مجدّد اسلام ناب در نیمه هزاره دوم تاریخ اسلام شدند و با حمایت شاگردان صالحی که خود تربیت کردند و نیروهای مخلص و مجاهد این امت, کار بسیار بزرگی انجام دادند.

ایشان با تشکیل بنیه اولیه حکومت اسلامی برپایه مکتب اهل بیت و اسلام ناب به وظیفه خود عمل کردند و این میراث عظیم را به جای گذاشتند.

نوآوریهای امام

 

ابداعات و نوآوریهای نظرات و فتاوای امام(ره) آنقدر زیاد است که فهرست همه آنها در این مقاله نمی گنجد. یکی از مراجع محترم, اخیراً به این جانب گفتند که در بررسیهای خودشان به بیش از یکصد مورد نوآوری در فتاوای امام برخورده اند.

در این جا به چند نمونه از نوآوریهای بنیادی امام اشاره می کنم:

1 . طرح نظریه لزوم تشکیل حکومت اسلامی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی: این اصل, موضوعی است که در طول تاریخ بعد از غیبت امام عصر(عج) کم تر به سابقه روشنی برای آن در نظرات فقها برخورد می کنیم و جالب این که امام در این مورد از سطح نظریه پردازی فراتر رفتند و برای عملی کردن آن جهاد عظیمی را سازمان دادند و با پشتکار ستایش انگیزی کار را به نتیجه رساندند و خط بطلان بر نظرات منفی بافانه ای که مبارزه را به (مشت و سندان) یا (بر آهن سرد کوفتن) تشبیه می کردند, کشیدند و به ابطال نظریه نادرست (هر پرچمی که قبل از ظهور امام عصر(عج) برای حکومت اسلامی بلند شود, پرچم ضلال است) همت گماردند.

2 . حکم به حرمت تقیّه: امام(ره) در امر مبارزه نوآوری دیگری داشتند. ایشان برای تقویت مقاومت و جهاد حکم دادند که در راه مبارزه با رژیم مستبد و فاسد پهلوی و استعمار حاکم بر آن, تقیّه ولو بلغ ما بلغ حرام است.

3. خارج ساختن اصل ولایت فقیه از کُما و حالت ضعیف موجود در فتاوای گذشته: این نظریه معمولاً در سطح امور حسبه مطرح بود و در میدان عمل کم تر اثری از آن به چشم می خورد. امام(ره) با تبدیل آن به محور حکومت اسلامی و تأسیس ساختارهای مناسب برای آن, این نظریه سیاسی شیعه را احیاء نمودند و طرفه این که این امر را در حال تبعید از ایران و زندگی در کشوری که سایه استبداد بعث عراق آن را سیاه تر از استبداد سیاه ایران دوران پهلوی قرار داده بود و در حوزه بی رمق آن روز نجف اشرف آغاز کردند و با طرح فقیهانه آن عمق و جهت جدیدی به مبارزه دادند.

4. تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام: امام(ره) با اتکاء به ادله روشن فقهی و کلامی که اصلاً سابقه تاریخی نداشت, به تأسیس این مجمع اقدام نمودند. لازم به ذکر است که با این که مبانی مجمع تشخیص مصلحت نظام همیشه در بحثهای فقهی حوزه وجود داشت و اموری از قبیل تقدّم مصلحت اقوی بر مصلحت ضعیف, دفع افسد به فاسد, محور قرار گرفتن مصالح نظام اسلامی برای فتواها در فقه متداول ما جایگاه شناخته ای دارد, امّا امام با این نوآوری که در حقیقت احیای فقه راستین شیعه بود, بن بست اساسی را که در قانون گذاری نظام پیش آمده بود, باز کردند و راهی برای حل مشکل حکومتهایی که بخواهند بر محور عقیده و ایدئولوژی و اصول ثابت حرکت کنند, طراحی کردند. این مسأله را در دو نامه امام که در این مقاله آمده, ملاحظه می نمایید.

نکته بسیار مهمی که نباید از آن غفلت کرد, آن است که امام در همین موضوع و در جواب نامه ایی که به رئیس جمهور و امام جمعه وقت نوشتند, نکته مهم و بدیعی را مورد تاکید قرار دادند. ایشان در جواب نامه سران قوا که پس از اطلاع از تصمیم امام مبنی بر تأسیس نهادی جهت حل بن بست موجود, خواستار سرعت عمل در آن شده بودند, نوشتند که در صورت انجام کارشناسی معتبر برای تصویب قوانینی که ظاهراً مورد انتقاد فقهی بعضی از علما واقع می شود, احتیاجی به چنین نهادی هم نیست و همان کارشناسی مجوز تصویب قانون است. و تنها برای مراعات احتیاط بود که مجمعی برای تشخیص بهتر و کارشناسانه تر مسائل شکل گرفت.

5 فتوای معروف در مورد شطرنج و موسیقی: امام با بیان این مسأله هم نوآوری و هم بسیاری از مشکلات موجود را رفع کردند.

این در حالی است که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی که با جمعی از علما در زندان بودیم, بر سر موسیقی آنچنان مشکل داشتیم که آرم اخبار رادیو هم به نظر جمعی از آنها حرام شمرده می شد و هنگام نواختن آرم قبل از اخبار, صدای رادیو را می بستیم.

6. وسعت قلمرو فقه: امام جملاتی بسیار مهم و تاریخی دارند که می تواند منشاء تحول وسیعی در تحقیقات علوم دینی شود و فضای نامحدودی را قلمرو فقه قرار دهد.

جلد اول دایره المعارف فقه مقارن در صفحه65 جمله زیر را از امام نقل کرده است:

(فقه; تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است.)

دائره المعارف این جمله را برای اثبات گستردگی قلمرو فقه آورده است واگر دو جمله قبل از این جمله هم مورد توجه قرار گیرد; استدلال کامل تر است.

امام در پیام مهمی که در تاریخ3/12 /1367 خطاب به مراجع, روحانیون, مدرسین, طلاب و ائمه جمعه و جماعات سراسر کشور داشتند; نوشتند:

(در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است;حکومت نشان دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است.)65

به خوانندگان محترم این مقال پیشنهاد می شود که این پیام مهم امام را که چند ماه قبل از خاموش شدن مشعل وجودشان نوشته اند; بخوانند. نکته جالب در این پیام علاوه بر جامعیت آن; این است که امام این نظریه وسعت قلمرو فقه را بر اساس همان فقه سنتی و جواهری ارائه می دهند و بر همان اساس فقه را پویا می بینند.

توجه ویژه ای در این پیام در خصوص آسیبهای وارده بر اسلام از ناحیه افراطیون سلفی و غالی و متحجران ومقدس نماهای خشک و منادیان جدائی دین از سیاست شده است.

اکنون در کشور ایران که از صدر اسلام تاکنون مأوای طرفداران اهل بیت بوده و بهترین موقعیت جغرافیای سیاسی کره زمین را دارد و مجموعه ای از منابع طبیعی و ذخایر کانی موجود زمین را در خود دارد, با مردمی برخوردار از سطح بالای هوش, اولین حکومت براساس مکتب اهل بیت, به نیابت از امام زمان حضرت صاحب الامر(عج) تشکیل یافته و ساختار نظام اش را با محوریت نیابت از ولی عصر شکل داده و در پرتو آن نیروهای عالم و توان مندی در معارف اسلامی در حوزه ها و دانشگاه ها رشد یافته اند و جریان بالنده ای از تحقیق و تولید دانش را در اختیار دارد.

دعوت مکرر رهبر انقلاب برای توسعه کرسیهای آزاداندیشی(6) در فضای کشور طنین انداخته و مشتاقان زیادی از آن استقبال کرده اند و در مقابل هم هستند کسانی که دم از تحجر, جمود, سلفی گری و تقلید می زنند و با حسن نیت اما همراه با اشتباه حجاب پژوهش و تحقیق آزادمنشانه می شوند.

در این شرایط حجت بر اهل درد تمام است. اگر از این فرصت که مثل همه فرصتها مثل ابرها از فضای زندگی عبور می کند, بهره نگیریم, عذری در پیشگاه دعوت عام قرآن برای تفکر و جهاد فکری و انتخاب احسن از میان اندیشه های سازنده در همه زمینه ها و نشر دعوت قرآن برای جویندگان راه حق نداریم, بخصوص توسعه اعجاب انگیز ابزار اطلاع رسانی امکان نشر دعوت قرآن و سنت را آسان کرده, همان گونه که نشر دعوت به خلاف و انحراف را هم همراه جاذبه های خاص خودش رواج داده است.

اگر اسلام در سایه حکومتهای نه چندان اسلامی, ولی به نام اسلام توانست آن تمدن عظیم را بسازد و به دیگران منتقل کند, چرا امروز در سایه حکومت صالح مکتب حیات بخش اهل بیت و این همه سرمایه فوق الذکر نتواند این رسالت را به عهده بگیرد؟

* * *

پاکسازی معارف اسلامی از آلودگیها

 

می دانیم پس از عصر نبوت تاکنون دخالتهای بیجای فراوانی توسط مراکز متعدد و با انگیزه های متفاوت در پیکره معارف اسلامی شده است. این دخالتها با اغراض سیاسی, باندی و شخصی و یا دشمنی فرقه های مخالف اسلام و دخالتهای سلیقه ای و با غلّوها و کم بینی ها و با افکار خرافی و سنتی کهنه و یا اغراق گویی و داستان سرائی, منابع ارزش مند ما را دچار تحریف و آلوده کرده اند.

علمای سلف تا حدود زیادی با مجاهدتهای خود منابع اصلی و صحیح را مشخص کرده اند و راه تشخیص مطالب صحیح یا راوی صالح را تا حدودی روشن نموده اند.

اما کتابها و نوشته های مخلوط, باقی مانده و در دسترس همه است و کسانی هستند که هر مطلب نوشته شده و چاپ شده را قابل انتشار و اعلان می دانند و متأسفانه در جمهوری اسلامی هم تریبونهای این گونه افراد بسیار است. بعضی از مسجدها, حسینیه ها, منابر, رسانه ها, محافل, مدارس, اجتماعات و… بعضاً میدان عرضه مطالب سست, بی پایه, خرافی و گاهی ضداسلام است که حداقل ضرر آن تحیّر مردم و حداکثر آن انحراف است. البته باید توجه داشت که در این میان علمای صالح فراوانی نیز هستند که مطالب صحیح و عمیق را مطرح می کنند و اگر نبود وجود چنین عالمان وارسته ای, موج خرافات و اغراق, بنیان دین مبین اسلام را دچار تزلزل ساخته بود.

در این میان, مجالس عزاداری بیش از سایر میدانها آسیب پذیر هستند, چون مستمعان آنها مردمی عاشق اهل بیت می باشند که متمایل به شنیدن مطالب غلّوآمیز در جشن و عزا و آماده قبول حرف گوینده یا خواننده اند.

ناگفته واضح است که در یک جامعه اسلامی, این شیوه اطلاع رسانی ضررهای زیاد و منافع کمی دارد.

دراین خصوص نمونه های زیادی در همین سالهای اخیر شاهدیم که نشان از عمق فاجعه است.

مثلاً وقتی رهبر معظم انقلاب بعضی از مظاهر و صحنه های عزاداری و خوانندگی را ناروا اعلان می کنند و حتی توسعه شیوه عزاداری برای امام حسین(ع) را به سایر ائمه و شخصیتهای اهل بیت ناروا می دانند, جریانهای معلوم الحالی گاه از روی لجبازی برای اعتبارزدایی از فرمان و نظر رهبری به وجود می آیند و تأسف بارتر این که کسانی هم به عنوان صاحب نظران پیدا می شوند و در جهت همان راه های آلوده حرکت می کنند.

قطعاً علمای جوان حوزه, وظیفه دارند با برنامه ریزی, راه و رسم درستی برای زدودن خرافات و مطالب بی اساس از ساحت مقدس معارف اسلام ناب و مکتب علوی ایجاد کنند و با استفاده از فرصتی که وارد شدن رهبری در آن میدان به وجود آورده است, و با بهره گیری از ابزار و امکانات نظام این مسیر را با توان بیش تری بپیمایند.

آلودگیهای ناشی از فرهنگ های وارداتی

 

از وظایف مهم دیگر حوزه ها و دانشگاه ها این است که فکری برای مصونیت جامعه و بخصوص نسل جوان از خطرهای نفوذ فرهنگ فاسد و پرزرق و برق غرب و لائیسم بنمایند.

قرنهاست که صلیبیون و مستشرقان, تبشیریها و فراماسونها تلاش مستمری برای مسخ فکری امت اسلامی و آلوده کردن منابع و افکار حیاتبخش اسلامی در سراسر جهان اسلام دارند و امروزه با انفجار ابزار اطلاع رسانی و بازشدن شاهراه اینترنت و سرعت گرفتن انتقال فکر و نظر و فرهنگ, آن برنامه های حقیقت سوز با وسعت بیش تری درحال نفوذ است.

آزاداندیشی و روشنفکری دینی ایجاب می کند که حوزه ها و دانشگاه ها فکری در این خصوص بکنند و کاری کارستان.

ما به حکم قرآن که وظیفه استماع حرف دیگران و انتخاب بهترین را به ما داد, نباید و نمی توانیم دیواری بین خودمان و این امواج خروشان ناشی از سونامی توطئه کفر جهانی بکشیم. بخواهیم یا نخواهیم اینها وارد زندگی مردم و بخصوص نسل جوان شده و می شود.

یک راه چاره این است که صاحب نظران صالح در این مورد به ممیزی افکار و نوآوریها و بیان فرهنگ ها و توطئه ها بپردازند. خوبها را بپذیرند و بدها را مشخص و معرفی نمایند.

اگر چنین حرکت مقدسی صورت بگیرد, ممکن است وضع معکوس شود و امت اسلامی بتواند با استفاده از همین ابزار جدید انتقال فکر و اطلاع رسانی, معارف حیات بخش اسلام و شرق را به درون خانه ها و آموزشگاه های غرب و کفر جهانی ببرد. بی تردید در نبرد حق و باطل, حق پیروز است, به شرط این که درست شناخته و عرضه شود.

بی تردید در اردوگاه مقابل, اشکالها, انحرافها, فسادها و بطالتها وجود دارد و افشاگری ما و مقایسه معارف اسلامی با محتویات نادرست فرهنگ آنها باعث درخشش قرآن و سنت اسلام خواهد شد.

خوشبختانه روحیه تعصب و لجاجت, در جوانان امروز کم تر است و صفحه دل آنها آمادگی گرفتن مطالب حق و منطبق با فطرت را دارد.

ولی باید بپذیریم که مطالب ناحق و یا آلوده به ناحق و بسیاری از دست ساخته های افراد ناصالح یا دشمنان, حتی اگر به نام اسلام و اهل بیت عرضه شود, این خاصیت را نخواهد داشت, بلکه می تواند مایه دوری افراد منصف و حق جو شود.

گذشته و امروز

 

به پشت سرمان که نگاه می کنم, می بینم:

1. اسلام در زمان پیغمبر(ص) توانست در آن محیط جاهلیت و در محاصره قدرتهای تباه شده استبدادی ایران و روم با هدایت مستقیم خداوند و بهره گیری از وحی مستمر در مدت کوتاهی مدینه فاضله ای متناسب با کشش آن زمان بیافریند که عقل ظاهر و باطن و رسالت ظاهر و باطن سکوی پرواز آن بودند.

2. پس از آن در دوران خلفای راشدین و حکام بنی امیه و بنی عباس, علی رغم برون رفتن از محور اصلی اداره نظام, مسلمانان با بهره گیری از سرمایه های عظیم قرآن و سنت بخشی از راه تکامل را ادامه دادند و امروز تجدید حیات تمدن اسلامی آسان تر از آن است. پس چرا امکان پذیر نباشد؟

3. در گذشته هم تفکرات باز و بسته در مقابل هم صف آرایی کرده بودند. تفکر خوارج در مقابل تفکر عقلائی اهل بیت, تنازع اشاعره و معتزله, محدثان و فقها, طرفداران انسداد باب اجتهاد در مقابل محققان نوآور, تنازع متناوب و مکرر اخباری و اصولی و در یک کلمه آزاداندیشی در مقابل دگم اندیشی بودند.

با این تفاوت که امروز فضای جوامع انسانی برای پژوهش و تحقیق و دسترسی به آراء و اندیشه های دیگران و انتخاب احسن که روح آزاداندیشی قرآن است, مساعدتر از گذشته است و ندای (فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه)66 لبیک گویان بیش تری دارد و به نظر می رسد که روزافزون است.

شورای فتوی و فقه حکومتی

 

حوزه های علمیه ما در سایه مجاهدتهای علمای سلف, مجاهدتهای پیشتازان انقلاب و نوآوریها و تحجّرزدایی امام راحل ظرفیت نظریه پردازیهای عمیق و راه گشا را با اتکای به منابع غنی مکتب اهل بیت دارند و انتظار این است که بزرگان حوزه, بخصوص علمای جوان از این فرصت تاریخی برای تبیین معارف بلند اسلامی و زدودن آلودگیها و رسوبهای ناروایی که حاصل سلیقه های کج یا شیطنت های عوامل نفوذی و بخصوص کژیهای ناشی از اسرائیلیات است, استفاده کنند. فقه به اصطلاح سنتی و جواهری از سرمایه های مهم تحقیقات حوزه در تبیین مکتب اهل بیت است و متکی به هزار و چهارصد سال تحقیق با بهره گیری از قرآن و سنت و عقل و رساله های عملیه مراجع, فرایند انبوهی از پژوهش و بحث و درس است که امروز کار انجام وظایف دینی امت اسلامی را آسان کرده و هر روز هم در مسائل مستحدثه و یا تجدیدنظر درمسائل جاری نوآوریهای ارزش مندی دارند, اما به خاطر عدم حضور حوزه های علمیه اسلامی در گذشته در متن حکومت و نپرداختن به مسائل حکومتی و سیاسی در حد پرداختن به احوال شخصیه و تکالیف فردی, این بخش رشد مناسب خود را ندارد.

دلیل واضح آن حجم کوچک بخشهای حکومتی فقه اعم از سیاسی, اقتصادی, امنیتی, قضایی, فرهنگی و… است.

برای این منظور مهم, مطمئناً کارهای فردی و انفرادی خیلی کارگشا نیست, گرچه بی اثر هم نیست, ولی همان گونه که در شیوه های امروز قانونگذاری مرسوم است, کارهای همه جانبه شورایی و دسته جمعی با استفاده از همه شخصیتهای محقق در هر موضوع لازم است.

دوران این که یک فرد هرچند نابغه و پرکار بتواند در مسائل بی شمار پیچیده سیاسی, اجتماعی, فرهنگی, اقتصادی, علمی و فنی نظر و فتوای مناسب بدهد, گذشته است. شاید در دوران انزوای روحانیت و عدم تقاضای حکومتها و حتی مخالفت آنها, میدان و نیاز این گونه کارها نبوده, امّا امروز که نظام اسلامی با مبنای مکتب اهل بیت و با قانون اساسی معتبر شکل گرفته, هم فرصت جدید و هم مسؤولیتهای مهم و جدید به وجود آمده است. قطعاً در این مقاله نمی خواهم بگویم که شیوه رساله نویسی و فتاوای انفرادی مراجع مفید نیست, بلکه می گویم کافی نیست.

این رساله نویسی موجود, محصول قرنها کار علمی و تجربه عملی حوزه هاست و در تعیین تکلیف افراد و روابط خانوادگی و بسیاری از احوال شخصیه و روابط اجتماعی لازم و ضروری و رو به تکامل می باشد و معمولاً به مسائل حکومتی که روزانه ده ها فرع و اصل جدید پیدا می کند, نمی پردازند, ولی مسائل پیچیده حکومتی در همه ابعاد سیاسی, مدیریتی, فرهنگی, اقتصادی, سیاست داخلی و خارجی با پیشرفت علوم انسانی و سیاسی و ارتباط تنگاتنگ جامعه اسلامی با سایر جوامع و وجود مقررات بین المللی در همه شؤون زندگی و لازم الاتباع شدن آنها و سیر طبیعی بشریت به سوی جهانی شدن و… نیاز به مطالعات و پژوهشهای همه جانبه ای دارد که از شوراها و مجموعه های عالم و متخصص و دارای امکانات جامع تحقیقات برمی آید و نمی توان فقط با اشاره یک یا چند روایت, در این گونه مسائل نظر داد.

فقه سیاسی

 

هم اکنون در لابه لای احکام و قواعد فقهی موجود, موارد فراوانی از مسائل فقه سیاسی وجود دارد, ولی بسیار کم تر از آن هست که باید باشد و فقه حکومتی شعبه ای از کلیت فقه سیاسی است. کم بودن اصول و فروع فقه سیاسی عمدتاً به خاطر عدم نیاز و انزوای مکتب اهل بیت و نبودن حکومت رسمی اسلامی است.

اکنون که در سایه مجاهدات امام راحل و روحانیت پیشتاز و مردم مخلص مسلمان, کشورمان, دارای حکومت اسلامی است و براساس قانون اساسی هیچ یک از قوانین و مقررات نظام نباید مخالف احکام اسلام باشد, ضرورت توسعه فقه سیاسی, بخصوص شعبه فقه حکومتی آن کاملاً محسوس است و حوزه های علمیه و علما نباید به این ضرورت بی توجه باشند.

تاسیس قاعده

 

یکی از راه کارهای مهم توسعه فقه سیاسی (قاعده سازی) است. همان کاری که علمای سلف در سایر ابواب مورد نیاز فقه انجام داده اند.

قاعده سازی شهید اول در کتاب (القواعد و الفواید) (7) و شهید ثانی در کتاب (تمهید القواعد الفقیه) و مرحوم علامه احمد نراقی در (عواید الایام) نمونه هایی از آنهاست که به صورت قواعد فقهیه, امروز منبع غنی و عظیمی برای تقریع فروع است از قبیل قاعده های لاضرر, نفی حرج, افوا بالعقود, نفی سبیل و… که معمولاً با اتکای به آیات قرآن و روایات و با کمک عقل شکل گرفته است. گرچه بعضی از فقها بخشی از302 قاعده شهید اول را قاعده نمی دانند, بلکه حکم کلی می شناسند.

اگراز جمله (لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام) قاعده ای با این همه قلمرو فروع فراوان به وجود آمده و آن همه حکم را به دنبال آورده, چرا ما نتوانیم با استناد به آیات (و امرهم شورا بینهم) و (شاورهم فی الامر) (قاعده شورا)را در امور اجتماعی بسازیم و با استناد به آن بسیاری از امور مهم کشور را به کمک شوراهای متخصصان تعیین تکلیف نماییم و یا به استناد دستورهای روشن عهدنامه امیرالمؤمنین به مالک اشتر قواعدی برای کیفیت تشکیل ساختار یا نحوه اداره کشور خلق کنیم؟

مثلاً جمله (اللّه اللّه فی نظم امرکم) به کمک آیات و روایات دیگر می تواند قاعده ای برای ساختار و تشکیلات نظام به ما بدهد که در سایه آن فروع فراوانی در همه شؤون تشکیلات اداری, قانونگذاری, قضاوت, روابط خارجی و… شکل بگیرد.

یا با استناد به آیه شریفه (فبشر عبادالذین یستمعون القول و یتبعون احسنه) و مدارک دیگر (قاعده اقتباس) ساخته شود و براساس مطالعه دستاوردهای دیگران, بهره گیری از آنها, جزو وظایف حکومت و جامعه شود.

مگر اکنون عملاً نظام ما از دستاوردهای دیگران اقتباس نمی کند؟

مگر قانون اساسی و سیستم تحصیلات و برنامه ریزی و شکل قانونگذاری و سیستم دفاعی و امنیتی ما اقتباس از تجارب دیگران نیست؟

می دانیم که روزانه ده ها حکم قانونی در نظام اسلامی توسط مجلس و شوراها و دولت, به صورت قانون, تصویب نامه, اساسنامه و آئین نامه تدوین و اجرا می شود و عمده آنها در منطقه فراغ از حکم صریح شرعی و نیازهای نو به نو است.

فراموش نمی کنیم که امام(ره) صریحاً فرمودند:

(اگر مجلس حکمی را تصویب کرد و شورای نگهبان با آن مخالفت نکرد, اطاعت از آن واجب و تخلّف از آن حرام است.)

***

 

نتیجه می گیرم که اگر حوزه ها به منطقه فراغ و نیازهای نو و فقه سیاسی و حکومت توجه کنند, در ده ها ابواب فقه, قاعده ها واحکام فراوان جدیدی در قلمرو فقه قرار می گیرد و امت اسلامی با عمق معارف اسلام آشنا می شود و حقانیت اسلام بیش از پیش واضح می گردد و نوآوریهای بی شماری روزانه در قلمرو فقه تحقق می یابد.

این جریان به خاطر شرایط تجدید شونده زمانی و مکانی و تحولات اجتماعی بی پایان است و بی شک جهانی بودن و حاکمیت دین اسلام که تا قیامت باید جواب گوی نیازهای بشری باشد, با چنین اجتهادی معنادار است.

در این جا نقش عقل بسیار برجسته می شود و اهمیت توجه به عقل در کنار رسالت انبیاء نمایان تر می گردد.

مگر رشد قواعد و احکام و فروع فقهی در بخشهای عبادی و غیرحکومتی که در همان شرایط انزوا تحقق یافته, نمونه خوبی برای این بحث نیست؟

مقایسه کتب فقهی علمایی مثل شیخ مفید, سیدمرتضی و شیخ طوسی یا کتبی مثل جواهر الکلام نشان می دهد که چگونه نیازها و تلاشها فقه را در طول زمان بارورتر کرده و اگر بخشهای متروکه و مغفول عنه کتب فقهی را که عمدتاً در فقه سیاسی و حکومتی و منطقه فراغ و تحولات جوامع تبلور پیدا می کند, پا به پای بخشهای رشد کرده توسعه می دادند, وضع و حجم اجتهاد به گونه دیگری بود و امید که در آینده در سایه نظامی اسلامی شاهد آن تحول باشیم.

***

 

در این جا نیاز به طرح بحث مهم دیگری می باشد که فقط مطرح می شود و تفصیل آن را به وقت دیگری موکول می کنم و شاید تلاش علما این وظیفه را ازگردن فردی کم مایه مثل من بردارد.

آن بحث, مربوط به اولی یا ثانوی بودن احکام فقه حکومتی و مصلحتی و احکام عقلی می باشد که در این میدان بسیار زیاد خواهد بود. گرچه اظهارنظر صریح امام راحل خطاب به آیت اللّه صافی یکی از اعضای شورای نگهبان در تاریخ 23 دی 1366 پایه و مایه خوبی برای این بحث است که فرمودند:

(ولایت فقیه و احکام حکومتی از احکام اولیه است.)67

علما و حوزه ها, بحق از حکومت, انتظار اسلامی کردن همه شؤون زندگی را دارند, ولی در مقابل, اقدام حوزه ها در تبیین عالمانه و دقیق و واضح نیازهای حکومت هم انتظاری بجاست. با فرض این که تمامی مسائل زندگی جامعه تابع یکی از احکام خمسه است, چه جایی جز حوزه مسؤول جواب گویی به ابعاد شرعی مسائل جدید می باشد؟

سالها قبل این جانب در یک سخنرانی در اجتماع بزرگان حوزه علمیه قم که از سوی جامعه مدرسین برگزار شده بود, با دلیل پیشنهاد کردم که لازم است در کنار حوزه علمیه قم یک دانشگاه جامع تأسیس شود. دانشگاهی که همه رشته های علمی موجود در مراکز علمی جهان, بخصوص علوم انسانی را داشته باشد و برای هر رشته از اساتید معتبر زمان استفاده شود و دانشجویان آن از میان طلابی که حداقل در حدّ مجتهد متجزّی باشند, انتخاب گردند.

در نتیجه فارغ التحصیلان این رشته ها که دارای علوم حوزوی و دانشگاهی روز خواهند بود, با تشکیل شوراهای متخصصان همه مسائل مورد نیاز نظام اسلامی, درسایه اجتهاد پویا, به روز, بالنده و همراه با زمان قرارمی گیرند.

معلوم است که در آن صورت کارشناسی جامع الاطراف برای همه قوانین مورد نیاز حکومت و نیز فتاوای مراجع عالی مقام در اختیار انقلاب اسلامی قرار خواهد گرفت و در آن زمان از لحاظ نظری این پیشنهاد مورد استقبال قرار گرفت, اما عملاً اقدامی نشد. طبیعی است که چنین کار بزرگی از مقام رهبری و مراجع حوزه زیبنده و تأثیرگذارتر خواهد بود.

حکومت اسلامی

 

از امتیازات مکتب اهل بیت این است که مسأله حاکمیت را به عنوان مهم ترین و زیربنایی ترین بخش اداره جامعه اسلامی مورد تأکید قرار داد و تکلیف آن را از زمان پیغمبر(ص) تا قیامت مشخص کرده است.

1. در زمان حیات رسول اکرم(ص) محور حاکمیت با صراحت قرآن و عمل پیغمبر(ص) بوده اند.

2. بعد از ایشان طبق اسناد معتبر, 12 شخص, معیّن و معصوم(ع) برای عهده داری مدیریت جامعه اسلامی مشخص شدند که این امر متأسفانه جز چند سال در حکومت ظاهری امیرالمومنین(ع) عملیاتی نشد. از محدود شدن ائمه منصوص به12 نفر به دست می آید که این دوره برای استقرار و تکمیل دین اسلام در مرحله اجرا و تجربه در نظر گرفته شده بود.

3. پس از دوره حضور ائمه معصوم منصوص(ع), محور حاکمیت به صورت کلی و با تعریف اوصاف و شرایط لازم به صورتی که در غیاب حاکم معصوم منصوص(ع), حداقل ممکن از شرایط یک رهبر و حاکم صالح در امت اسلامی وجود داشته باشد, تبیین شده است. این اوصاف به گونه ای است که آراء و خواست مردم در کنار احکام و صلاحیتهای حاکم, به صورت رکن اساسی در نظر گرفته شده است.

ادله این بخش در روایات بسیار زیاد است و کتب فقهی هم تا حدودی به آن پرداخته اند و از لحاظ نظری, مشکلی در این خصوص نیست.

اگر مشکلی هست در بُعد عملی و تجربی آن است که پس از غیبت امام عصر(عج) حکومتی از این نوع و با این ویژگی تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با رهبری بی نظیر امام(ره) تحقق نیافته است.

خوشبختانه پس از پیروزی انقلاب, مجلس خبرگان قانون اساسی که اکثریت آن را علمای بزرگ و جامع الشرایط تشکیل می دادند, جوهر این حکم را در بخش ولایت فقیه و رهبری انقلاب آوردند که شرایط و وظایف رهبری روح آن است.

شرایط و صفات رهبری در اصل یکصد و نهم قانون اساسی:

1. صلاحیت علمی لازم برای افتاء در امور مختلف فقه.

2. عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام.

3. بینش صحیح سیاسی و اجتماعی.

4. تدبیر و شجاعت.

5 مدیریت و قدرت کافی برای رهبری.

 

ملاحظه می کنید چه شرایطی در نظر گرفته شده است! علم, عدالت, تقوی, شجاعت, تدبیر, مدیریت و قدرت اداره. تردیدی نیست که اگر همه این صفات و شرایط در حاکمی موجود و باقی باشد, صلاحیت نیابت از امام معصوم را خواهد داشت و اگر در شروع یا ادامه مسؤولیت رهبری, فاقد این شرایط باشد, حاکمیت اش شرعی و قانونی نخواهد بود.

در هر عصر و زمانی مانند امروز اگر افراد ذیصلاح متعدد باشند, به حکم قانون اساسی که متکی به مبانی دینی است, این وظیفه و حق مردم است که از میان افراد دارای صلاحیت, اصلح را انتخاب کنند.

از آن جا که توده مردم به خاطر تخصصی بودن موضوع, قدرت تشخیص اصلح را ندارند, قانون اساسی باز هم بر اساس موازین نقلی و عقلی راه تشخیص را هموار کرده است.

مردم در یک انتخابات سالم و آزاد, نمایندگان صاحب نظر و صلاحیت دار را برمی گزیند و خبرگان که تخصص لازم را دارند, از میان افراد مطرح, اصلح را برمی گزینند. در صورت تعدّد واجدین شرایط فوق, شخصی که دارای بینش فقهی و سیاسی قوی تر باشد, مقدم است. این امر در زمان حضور امام و با هدایت ایشان در عمل تحقق یافت و امروز انقلاب از وجود رهبر شایسته و مجلس خبرگان رهبری برخوردار است.

مجلس خبرگان بعد از رحلت حضرت امام با صبر و متانت توانست صالح ترین شخصیت را با توجه به شرایط موجود برگزیند.

مجلس خبرگان موظف شده لیست کاملی از افرادی را که ذیصلاح برای رهبری هستند, با اطلاعات لازم در مورد وضع علمی و عملی آنان, حاضر داشته باشد که در صورت نیاز, خلأ رهبری پیش نیاید.

علاوه بر این; قانون اساسی, خبرگان را موظف کرده که وضعیت رهبری را در هر زمان برای محرز بودن ادامه شرایط رهبری, زیرنظر داشته باشند.

روشن است که اگر همین احکام قانون اساسی عملی شود, امت اسلامی همیشه از نعمت محوریت صالح برای اداره جامعه برخوردار است و دچار تنشهای خلأ رهبری یا عدم صلاحیت رهبری نخواهد شد.

نتیجه این که در سایه راهنماییهای مکتب اهل بیت و مجاهدت علمی و عملی علمای اسلامی و به یُمن پایداری و مجاهدات مردم شریف ایران در طول دوران مبارزه و انقلاب, سرمایه تضمین سلامت جامعه اسلامی, در اختیار ماست و اگر ما درست عمل نکنیم و از این رهگذر آسیبی به امت اسلامی وارد شود, مجازات سختی درپیشگاه عدل الهی خواهیم داشت.

البته این جانب ادعا ندارم که ما از این ظرفیت در این مدت سی سال به خوبی استفاده کرده ایم و یا حتی مقررات و ساختارهایی که تنظیم شده, بی عیب است, بلکه می خواهم بگویم چنین فرصت و سرمایه ای در سایه مکتب اهل بیت داریم. به امید این که روزی درست بهره گیری شود.

سیاستهای کلی نظام

 

تصویب سیاستهای کلی نظام در بخش توسعه علمی و تحقیقاتی(8) و محور شدن دانش در حرکت نظام در سند چشم انداز بیست ساله(9) دورنما و افق آینده ما را مشخص کرده و انتظار این است که حوزه های علمیه از این فرصت سیاست رسمی و پایدار کشور بهتر بهره بگیرند.

چنانچه گفته شد بعد از پیغمبر عصر صحابه و تأبعین و سپس عصر تفسیر و تبیین در زمان حضور ائمه, ما شاهد رواج علوم و فنون و اوج تمدن اسلامی هستیم.

از لحاظ شیعه در عصر حضور باتوجه به حضور معصوم و شاگردان بی واسطه آنها ضرورتی برای اجتهاد جز در همان محدوده موجود نبوده و پس از غیبت, اولین گام را محدثان برمی دارند که همزمان با تنظیم احادیث, فتاوا بیش تر با نقل متون احادیث همراه است و تقریباً همزمان حرکت فقاهتی و استفاده از اصول فقه هم آغاز می شود و با توسعه سیاسی شیعه و تأسیس حکومتهای شیعی و نیاز به احکام فراوان که در دوره انزوای شیعه ضروری نبوده, فقاهت اوج می گیرد و ابن جنید, اسکافی, شیخ مفید, سیدمرتضی و شیخ طوسی فقاهت را به اوج می رسانند و سپس با بروز مشکل در حاکمیت شیعیان چیز زیادی علاوه بر دستاوردهای فقهی شیخ طوسی به دست نمی آید و بار دیگر با شکل گیری حوزه نجف, حلّه, جبل عامل و بحرین نهضت جدید و علمی فقه و اصول شروع می شود.

اصولی و اخباری

 

به دوره صفوی می رسیم که حکومت پایدار شیعی در ایران شکل می گیرد. از ویژگیهای این دوران همزمان شدن فقاهت و اخباری گری است که هر دو بخش آن مورد احترام و ترویج صفویان است.

در حوزه اجتهاد, شخصیتهایی مثل محقق کرکی68 از جبل عامل به ایران دعوت می شوند و با مهاجرت فقهای بزرگ به ایران حوزه های علمی متکی به فقه, اصول, عقل, استدلال و نظر عرف در اصفهان, شیراز و قم… شکل می گیرد و مدارس علمی زیادی تأسیس می شود. حکومت تا آن جا در توجه به فقاهت جلو می رود که محقق کرکی به عنوان نایب امام زمان(عج) منصب رسمی مرکزیت نظام و ضامن مشروعیت دولت می شود که تقریباً شبیه ولایت فقیه امروز بود. البته بدون این که وظایف و اختیارات ولی فقیه را داشته باشد.

همزمان به خاطر توجه زیاد صفویان به تشیّع, مکتب اخباری هم رواج بی سابقه ای می گیرد و شخصیتهایی چون: ملا محمدامین بن شریف استرآبادی (1033 ه.ق) و ملاصالح مازندرانی (1080 ه.ق) و ملامحسن فیض کاشانی (1091 ه.ق) و محمدبن حسن حرّ عاملی (1104 ه.ق) و علامه محمدباقر مجلسی (1110 ه.ق) و… نقش آفرینی می کنند و مروج آن می شوند و اعتبار زیادی به دست می آورند. البته در میان این بزرگان مرحوم استرآبادی برخوردهای تندتری نسبت به علمای صف مقابل از خود بروز داده و کتابهای مهمی چون (الحدائق الناضره), (الفواید المدنیه), (الوافی), (وسائل الشیعه الی تحصیل مسایل الشریعه) و (بحارالانوار) تألیف می شود.

متأسفانه در این دوره رقابتهای خسارت باری هم بین علمای اصولی و اخباری به وجود می آید که آثار منفی زیادی در تاریخ به جای گذاشت.

اما چون فقاهت متکی به تعقل و تفکر بیش تر است و به نیازهای روزافزون جامعه بهتر می رسد و واقعیتهای موجود را مدنظر قرار می دهد و نقش اقتضای زمان و مکان در آن, باعث رشد و کمال مکتب فقاهت می شود و به همان اندازه مکتب اخباری دچار افول می شود و جای خود را به توسعه فقاهت می دهد که بزرگان و اعاظمی چون: استاد اکبر, وحید بهبهانی, بحرالعلوم, کاشف الغطا (1227) میرزا ابوالقاسم قمی (1231) ملا احمد نراقی (1245) صاحب جواهر (1266) و شخصیتهای بزرگ و تأثیرگذاران فراوان دیگر در تقویت مکتب فقاهت جبهه جهاد علمی را هدایت می کردند.

سرانجام شیخ اعظم و استاد اکمل مرحوم شیخ مرتضی انصاری (1281) این جهاد عظیم را به اوج می رساند, به حدی که می توان در نهضت جدید فقاهت نقش شیخ انصاری را با نقش شیخ طوسی در طلیعه حرکت فقاهتی شیعه مقایسه کرد و از آن به بعد این مشعل به دست شاگردان شیخ اعظم به نسلهای بعد تحویل شد و اکنون حوزه های علمیه شیعه در ایران و عراق, وارثان این دوره های ارزش مند عالمان شیعی هستند که از عصر حضور تا عصر ما تداوم یافته که با افت و خیز و نیز تعارض و رقابت هم همراه بوده است.

فرصت جدید

 

حفظ رمق حوزه های علمیه توسط آیت اللّه حائری یزدی69 و سپس بازسازی حوزه های علمیه و نهاد روحانیت که توسط رضاخان منهدم شده بودند, به دست آیت اللّه العظمی بروجردی70 و به دنبال آن بهره گیری امام راحل از این سرمایه عظیم, با انهدام سیستم دوهزار و پانصدساله شاهنشاهی ایران و طرد استکبار و غرس نهال حکومت اسلامی در ایران, شرایط کاملاً جدید و بی سابقه ای را در ایران و منطقه و شاید جهان به وجود آورد.

نوآوریهای آیت اللّه العظمی امام خمینی(ره) در بیش تر زمینه های سیاسی و علمی و بخصوص فقهی, فقه را از حاشیه نشینی نجات داد و وارد متن زندگی سیاسی و اجتماعی جامعه کرد و ابواب جدیدی به روی حوزه های علمیه باز کرد. در این میان باید به یکی از کلیدی ترین عناصر فقهی ایشان که توجه به زمان و مکان در اجتهاد است, اشاره ویژه داشت.

اکنون نوبت بزرگان روحانی و بدنه بسیار مهم و ارزش مند حوزه است که با انجام وظایف و بهره گیری از این موهبت الهی از امتحان الهی سربلند بیرون بیایند و با آزاداندیشی در چارچوب اصول اسلام ناب, ذخایر نهفته در این مکتب الهی انسان ساز و سعادت آفرین را استخراج نمایند و اجازه ندهند که افراد یا جریانهای کج سلیقه, دوران اخباری گری یا تصوّف انحرافی و غالی گری را تجدیدکنند.

تذکر

 

البته باید مواظب بود که انجام این وظایف همراه با مشاجره ها, کشمکش ها, تکفیرها, تهمت ها, تفرقه ها و درگیریها, که معمولاً از دامهای شیطان و پنجره های نفوذ کفر جهانی برای تضعیف خیزش اسلامی است, نباشد و با صبر, حوصله, بحث, استدلال, ادب و نزاکت عالمانه به اقناع خطاکاران بپردازند.

نگاهی به رویدادهای تلخ دوران مشاجرات اخباریها و اصولیها یا نزاعهای غلات با معتدلان یا مشاجرات اصحاب رای و اصحاب نقل می تواند درس عبرت خوبی برای راه آینده ما باشد.

نمونه ها

 

گذشته از بی ادبیها, گستاخیها و فحاشی هایی که پیروان عوام این جریانها علیه یکدیگر داشتند که قلم متعهد از نوشتن آنها عار دارد, در کلمات و نوشته های بزرگان و اعاظم آنها هم مواردی هست که امروزه آنها را دور از شأن فقاهت یا محدثان می بینیم. اصحاب حدیث فقهای اصولی را متهم به بدعت گذاری و تبعیت اربابان قیاس و… می کردند و اصحاب فقاهت, اصحاب حدیث را به کوته فکری و عدم برخورداری از عقل متهم می کردند.

مرحوم شیخ مفید و مرحوم سیدمرتضی که از استوانه های مکتب اهل بیت هستند, برای ردّ شیوه محدثان رساله های متعددی تألیف کردند. البته در اکثر موارد متانت همراه با صلابت بحث را مراعات کرده اند, ولی نمونه هایی از طغیان قلم هم دارند. مثلاً در کتاب (تصحیح الاعتقاد) که مورخان آن را از شیخ مفید می دانند و شرح کتاب استادش مرحوم صدوق است, گاهی عبارات تندی دیده می شود. مثلاً در ردّ نظر شیخ صدوق در موضوع (مشیت و اراده) می گوید:

(… علت این خطای صدوق این است که او به ظواهر احادیث مختلف عمل می کند و حق و باطل احادیث را از هم جدا نمی کند که به احادیثی که حجت هستند, عمل کنند)

و نتیجه می گیرد که:

(این ضعف سرنوشت کسانی است که در اظهارنظر به تقلید از روات بپردازند.)

عین عبارت چنین است:

(والسبب فی ذلک انه عمل علی ظواهر الاحادیث المختلفه و لم یکن ممّن یری النظر فَتَمیّزیین الحق منها و الباطل و یعمل علی ما یوجب الحجه و من یعمل فی مذهبه علی الاقاویل المختلفه و تقلید الروات کانت حاله فی الضعف ما وصفناه…)71

این در حالی است که مرحوم مفید احترام زیادی نسبت به استاد خود شیخ صدوق قائل بود و می دانست آثار مرحوم صدوق سرمایه مهمی برای جمیع فقهاست.

این نمونه ها که نوشته شد, مربوط به دوران اوائل غیبت است که محدثان و فقها تا حدودی مکمل یکدیگر بودند و همگی در مقابل جریانهای ضدشیعه قرار داشتند.

اما وضع در دوره تقابل اخباری و اصولی که از اواخر قرن دهم هجری آغاز شد, از این بدتر است که نمونه های آن را در مشاجرات بزرگانی چون محمدامین استرآبادی و وحید بهبهانی72 می بینیم.

مایل نیستم موارد تند مشاجرات را بیاورم. خوانندگانی که مایل اند بیش تر بدانند, می توانند به این کتابها و رساله ها: (فی الرّد علی اصحاب العدد) و (فی ابطال العمل باخبار الاحاد) سیدمرتضی مراجعه نمایند که جملات تندی نسبت به محدثان, بخصوص محدثان قم دارد.

این جانب به اصل اختلاف نظر و تفاوت مشرب اعتراضی ندارم و آن را حق صاحب نظران می دانم و اگر در حل ّ اختلافات با روش قرآنی (جادلهم بالتی هی احسن)73 عمل شود, آن را نردبان تکامل می دانم.

اعتراض به شیوه برخورد با مخالف است و بیش ترین اعتراض به عوام الناس و افراد متعصب نادان است که میدان مباحثه و محاوره را به میدان نزاع, خصومت, برخورد و اتهام و گناهان کبیره تبدیل کنند.

موارد اختلاف

 

موارد اختلاف اخباری و اصولی فراوان است و بعضی ها تا چهل و سه مورد را احصاء کرده اند. اما بسیاری از آنها جزئی و مصداقی است, ولی موارد مهم آن حدود هشت اختلاف است:

1 . اجتهاد و تقلید; اخباریها همه را مقلد معصومان می دانند و نه غیرمعصوم و تقلید از غیرمعصوم را به تعبیر مرحوم استرآبادی تخریب دین می دانند و فقها نیاز به اجتهاد را باتوجه به تعارض بسیار در احادیث و وجود صحیح و غیرصحیح و عام و خاص و ناسخ و منسوخ و مطلق و مقید و ظاهر و صریح و شرایط زمان و مکان و تقطیع در احادیث و مجمل و مبین و عدم وجود نص ّ معتبر در بسیاری از موارد و وجود موارد تقیه در روایات و موارد جدید مستحدث و مشکلات دیگر را ضروری می دانند و تعطیلی اجتهاد را مساوی با تعطیلی بسیاری از احکام می خوانند و باتوجه به عدم امکان حل این مسائل توسط عوام, تقلید از مجتهدان جامع الشرایط را ناگزیر می بینند.

2. علم اصول فقه; اخباریها می گویند:

(چون علم اصول در زمان حضور ائمه در شیعه نبوده و پس از غیبت و عملاً از زمان ابن ابی عقیل برای فهم احکام به وجود آمد, نمی تواند حجت برای احکام باشد.)

امّا اصولیون می گویند:

(اولاً بسیاری از مباحث علم اصول در زمان ائمه رایج بوده از قبیل: حکم مالانص ّ فیه, تعارض ادله, استحسان, استصحاب, ناسخ و منسوخ, محکم و متشابه, عام و خاص, افتاء و تقلید, حکم نقل حدیث به مضمون, حکم شبهات موضوعی, اصالت الصحّه, قاعده ید, اصاله الحقیقه و… ثانیاً اگر در زمان حضور معصوم و شاگردان موثق و مستقیم آنها امکان تحصیل علم به احکام, وجود داشته و استفاده از علم اصول با این وسعت ضرورت نداشته, در زمان غیبت بخصوص در زمانهای بسیار فاصله گرفته از زمان حضور, ضرورت آن باتوجه به قطعیت ادامه احکام الهی در هر موضوع و مورد, کاملاً ضروری است.)

3. حجیت ظن; اخباریون برای اثبات حکم خدا علم و یقین می خواهند و حصول علم را از ناحیه روایات می دانند و برای ظن در این عرصه حجیّت قایل نیستند و اصولیون با این که اهمیت زیادی به تحصیل و یقین علم می دهند, آن را برای همه احکام ممکن نمی دانند و آنها که معتقد به حجیّت ظن برای اثبات احکام هستند, می گویند:

(باب علم برای همه احکام مسدود است و اشتغال ذمّه هم در مورد احکام قطعی است و با فرض انسداد باب علم [که با مقدماتی آن را اثبات می کنند], راهی جز عمل به ظن ّ [که ادلّه ای بر حجیت آن می آورند], نمی ماند.)

بحثها در این مورد زیاد و در دسترس محققان است.

4. ادله احکام; اخباریون ادلّه حکم شرعی را منحصر به کتاب و سنت و حتی بعضی از آنها را منحصر به سنت می دانند. چون معتقدند قرآن ظنّی الدلاله است و علم به مفاد آن با استعانت از سنت مقدور است. امّا اصولیون ادله احکام را در کتاب, سنت, عقل و اجماع می دانند. گرچه در حجیّت اجماع قیودی هم می گذارند و می گویند:

(اگر قرآن ظّنی الدلاله است, سنت هم در موارد غیر متواتر که اکثریت آن را تشکیل می دهد, ظنی الصدور و در بسیاری از موارد ظنّی الدلاله است.)

5 حجیت عقل; مسلک اخباری تمسّک به حکم عقل, به صورت مستقل در اثبات احکام شرعی را نمی پذیرد, اگرچه مواردی به حکم عقل تمسک کرده اند و گاهی آن را به ضمیمه سنت معتبر می دانند, ولی اصولیون با استدلالهای فراوان حجیت حکم عقل را ثابت و روشن می کنند که بدون اعتبار دادن به عقل بسیاری از احکام شارع مقدس بر زمین می ماند.

6. اصول عملیه; اصولیون با تفاوتهایی به اصول عملیه در فقه استدلال می کنند, مانند اصل براءت, استصحاب, اشتغال و تخییر و یک رشته اصول دیگر که به عنوان اصول لفظیّه مورد استناد است, از قبیل اصالة الحقیقه, اصالة العموم, اصالة الظهور. ولی اخباریها بعضی از آن اصول را برای اثبات حکم خدا کافی نمی دانند. گرچه به بعضی از آنها از قبیل ظهور روایات استناد می کنند, ولی ظهور آیات را به خاطر شبهاتی که ذکر کرده اند, مشروط به تأیید روایت می پذیرند.

بحث و اختلاف بین پیروان این دو مکتب از این بیش تر و فراوان تر است و خوشبختانه دانشجویان حوزه های علمیه در این گونه مباحث اطلاعات زیادی دارند و نیازی به پرگویی نیست.

7. بدعت; متأسفانه اتهام بدعت در دین در اثر این اختلافات از سوی هر دو طرف نسبت به طرف مقابل نقطه ضعفی در اخلاق پژوهش, مباحثه و محاوره است و انتظار نیست که اعاظم فقه و حدیث مرتکب چنین اموری شوند.

8. در این جا فرق گذاشتن بین بدعت مصطلح و افکار بدیع و به اصطلاح نوآوری می تواند وجه جمع باشد. تعریفهای متعددی از بدعت توسط علمای شیعه و سنی شده, ولی نمی توان نوآوریهایی را که در محدوده اصول و مبانی دینی و با پشتوانه دلیل, برهان, عقل و مستندات دینی باشد, بدعت ممنوع دانست. مثلاً مسائل مستحدثه که هر زمانی پیش می آید و لازم است حکم دین درباره آنها مشخص شود. اگر با مبانی و ادله معتبر, حکمی برای آنها تعیین شود, گرچه از نظر لغوی بدیع است, اما حکم بدعت ممنوع را ندارد.

در تاریخ اسلام خوارج و سلفی ها و وهابی ها بیش از همه دیگران را متهم به بدعت در دین کرده اند.

احکام شرعی و مصالح و مفاسد

 

1. به نظر فقها و متکلمان شیعه و معتزله احکام اسلامی متکی به مصالح و مفاسد عقلی و نفس الامری است و حسن و قبح نفس الامری و عقلی باعث مصالح و مفاسد است.

2. اشاعره و جمعی از اخباریها مصلحت و مفسده و حسن و قبح را معلول حکم شارع می دانند و نه علت و دلیل و باعث

3. فقها به آیه شریفه:

(فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت اللّه التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم)74

استناد کرده اند و روایات معتبر فراوانی را برای اثبات نظرشان مورد اشاره قرار داده اند از جمله:

روایات فراوانی که در کتاب شریف (علل الشرایع) مرحوم صدوق جمع آوری شده.

یکی از آن روایات مهم برخورد تند حضرت رضا(ع) در جواب کسی است که مدعی شده بود احکام الهی برای ایجاد تعبّد در مکلّفان است و نه برای مصالح و مفاسد موجود در متعلقات احکام که امام(ع) پس از چند استدلال می فرمایند:

(… انّا وجدنا کلمّا احّل اللّه تبارک و تعالی ففیة صلاح العباد و بقائهم ولهم الیه الحاجة التّی لایستغنون عنها و وجدنا المحرّم من الاشیاء لاحاجة للعباد الیه و وجدناه مفسدا داعیا الی الفناء و الهلاک)75

مرحوم علامه حلّی در شرح تجرید می فرماید:

(احکام شرعی وابسته به مصالح است و مصالح با تغییر زمان و به اختلاف مکلّفان مختلف می شود و بنابراین ممکن است حکمی در مورد قومی در زمانی مصلحت باشد و در زمانی دیگر و یا برای قومی دیگر مفسده باشد.)

صاحب کفایه نیز در بحث دوران امر بین اقّل و اکثر ارتباطی می گوید:

(استناد به این روایات در کتب فقهی از اولین دوره فقاهت از قبیل مبسوط و مختلف الشیعه و جواهر الکلام تا امروز معمول بوده و هست و خواهد بود.)

باتوجه به نظر عدلیه که اوامر و نواهی را تابع مصالح و مفاسد موجود در (مامور به) یا (منهّی عنه) می دانند, احکام وجوب و حرمت شارع هم لطفی در حق رسالت عقل است.76

مصلحت

 

عنوان احکام حکومتی و احکام مصلحتی, گرچه به اختلافات اخباری و اصولی هم مرتبط است, ولی زمینه و قلمرو آن بسیار وسیع تر از این بخش است.

یکی از موارد مهمی که اهمیت نقش و اعتبار عقل و عقلا را در تشریع و قانونگذاری و تبیین معارف اسلامی نشان می دهد, موارد فراوان اخذ به مصلحت اقوی هنگام تعارض با مصلحت ضعیف یا پرهیز از مفسده بزرگ هنگام تعارض با مفسده کوچک, یا به طور کلی حفظ یا تقویت مصلحت اجتماعی یا حتی فردی است که تمامی اینها موارد فراوانی در ابواب فقه دارند و بسیاری از فقهای معتبر فتوی به اخذ مصلحت اقوی و پرهیز از مفسده بُزرگ تر و یا توجه به مصالح داده اند.

جلوتر از آن بحث مهم تعادل و تراجیح در علم اصول فقه است که با ادلّه بسیاری از ادلّه احکام معتبر و بسیاری از آنها غیرمعتبر شناخته می شود.

مخاطبان این مقاله با این بحثها آشنا هستند و اگر لازم بدانند می توانند به منابع موجود که بخشی از آنها جزء متون درسی شان است, مراجعه کنند و احتیاج به توضیح و تحلیل این جانب نیست.

احکام حکومتی

 

کم تر محقق اسلام شناسی از فراوانی احکام حکومتی در ابواب فقه بی اطلاع است و روشن است که سند احکام حکومتی عمدتاً حکم عقل است که به خاطر تشخیص مصلحت توسط فقیه جامع الشرایط متکی به نیابت از امام معصوم, حکمی صادر می کند و جالب است که اجرای این گونه احکام برهمه, حتی فقهای دیگر لازم است.

این گونه احکام بر احکام رایج و جاری حاکم است. البته موقت و محدود به بقا و دوام مصلحت است.

امروز که به لطف خداوند و جهاد علما و مردم متدین و ایثار و جانبازی نیروهای مجاهد از شهدا, جانبازان, مفقودان, آزادگان و عموم رزمندگان, جمهوری اسلامی بر مبنای مکتب اهل بیت در کشور عزیز و عظیم ایران شکل گرفته, ضرورت استفاده از مصلحت و احکام حکومتی در بسیاری از موارد بدیهی و غیرقابل انکار است.

مجمع تشخیص مصلحت

 

تاسیس نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام, توسط امام راحل که در علم, تقوی, هوش و تدبیر ایشان جای تردید نیست و اظهاراتی که در این خصوص و نیز اعتبار احکام حکومتی حاکم اسلامی و اعتبار مصالح در صدور احکام شرعی, اجتماعی و سیاسی فرموده اند, زنده ترین سند برای این بحث من است. خوشبختانه همه این اسناد در مجموعه صحیفه نور امام و در آرشیوهای صوتی و تصویری موجود قابل دسترسی است.

از سال1360 که در اثر اختلافات غیرقابل حل بین مجلس و شورای نگهبان, این بحثها شروع شد, جواب امام به نامه من و نیز جواب ایشان به نامه آیت اللّه خامنه ای و سپس فرمان تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و سرانجام دستور بازنگری قانون اساسی و گنجاندن مجمع تشخیص مصلحت نظام در قانون اساسی (چهل روز قبل از رحلت شان) و مطالب مهمی که در این نامه ها آمده در اعتبار بخشیدن به این بحث حائزاهمیت بسیار است:

نامه من در مقام ریاست مجلس شورای اسلامی

(محضر شریف حضرت آیت اللّه العظمی امام خمینی, مّد ظله العالی

چنانکه خاطر مبارک مستحضر است, قسمتی از قوانین که در مجلس شورای اسلامی به تصویب می رسد به لحاظ تنظیمات کلی امور و ضرورت حفظ مصالح یا دفع مفاسدی که برحسب احکام ثانویه به طور موقت باید اجرا شود و در متن واقع مربوط به اجرای احکام و سیاست های اسلام و جهاتی است که شارع مقدس راضی به ترک آنها نمی باشد و در رابطه با این گونه قوانین به اعمال ولایت و تنفیذ مقام رهبری که طبق قانون اساسی هم قوای سه گانه را تحت نظر دارند, احتیاج پیدا می شود. علی هذا تقاضا دارد مجلس شورای اسلامی را در این موضوع مساعدت و ارشاد فرمایید.)77

جواب امام (ره) به نامه من

بسم اللّه الرحمن الرحیم

(آن چه در حفظ نظام جمهوری اسلامی دخالت دارد که فعل یا ترک آن موجب اختلال نظام می شود و آن چه ضرورت دارد که ترک آن یا فعل آن مستلزم فساد است و آن چه فعل یا ترک آن مستلزم حرج است, پس از تشخیص موضوع به وسیله اکثریت وکلای مجلس شورای اسلامی با تصریح به موقّت بودن آن مادام که موضوع محقق است و پس از رفع موضوع خود به خود لغو می شود, مجازند در تصویب و اجرای آن و باید تصریح شود که هریک از متصدیان اجرا از حدود مقرر تجاوز نمود, مجرم شناخته می شود.)78

جواب امام(ره) به نامه آیت اللّه خامنه ای

پس از آن در سال1366 آیت اللّه خامنه ای مطالبی را درباره برداشتهای مختلف از نظر امام(ره) در نمازجمعه تهران مطرح کردند و نامه ای هم خدمت امام(ره) نوشتند و امام(ره) در پاسخ ایشان فرمودند:

(پس از اهدای سلام و تحیت, من میل نداشتم که در این موقع حساس به مناقشات پرداخته شود و عقیده دارم که در این مواقع, سکوت بهترین طریقه است و البته نباید ماها گمان کنیم که هرچه می گوییم و می کنیم کسی را حق اشکال نیست. اشکال, بلکه تخطئه یک هدیه الهی است برای رشد انسانها. لکن صحیح ندانستم که جواب مرقوم شریف و تقاضایی که در آن شده بود را به سکوت برگزار کنم. لهذا آن چه را که درنظر دارم به طور فشرده عرض می کنم.

از بیانات جناب عالی در نمازجمعه این طور ظاهر می شود که شما حکومت را به معنای ولایت مطلقه ای که از جانب خدا به نبی اکرم, صلی اللّه علیه و آله و سلم, واگذار شده و اَهَم ّ احکام الهی است و بر جمیع احکام شرعیه الهّیه تقدم دارد, صحیح نمی دانید. و تعبیر به آن که این جانب گفته ام حکومت در چارچوب احکام الهی دارای اختیار است, بکلی بر خلاف گفته های این جانب بود. اگر اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهیه است, باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اسلام, صلی اللّه علیه و آله و سلم, یک پدیده بی معنی و محتوا باشد. اشاره می کنم به پیامدهای آن که هیچ کس نمی تواند ملتزم به آنها باشد; مثلاً خیابان کشی ها که مستلزم تصرف در منزلی است یا حریم آن است در چارچوب احکام فرعیه نیست. نظام وظیفه و اعزام الزامی به جبهه ها و جلوگیری از ورود و خروج ارز و جلوگیری از ورود یا خروج هر نحو کالا و منع احتکار در غیر دو سه مورد و گمرکات و مالیات و جلوگیری از گرانفروشی, قیمت گذاری و جلوگیری از پخش مواد مخدره و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلی, حمل اسلحه به هر نوع که باشد و صدها امثال آن که از اختیارات دولت است, بنابر تفسیرشما, خارج است, و صدها امثال اینها.

باید عرض کنم حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقة رسول اللّه, صلی اللّه علیه و آله و سلم, است یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است.

حاکم می تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحب اش رد کند; حاکم می تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدی که ضرار باشد, در صورتی که رفع بدون تخریب نشود, خراب کند; حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است, در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یک جانبه لغو کند و می تواند هر امری را چه عبادی و یا غیر عبادی که جریان آن مخالف مصالح اسلام است, از آن, مادامی که چنین است جلوگیری کند; حکومت می تواند از حج که از فرایض مهم الهی است, در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست, موقتاً جلوگیری کند.

آن چه گفته شده است تاکنون و یا گفته می شود, ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی است. آن چه گفته شده است که شایع است مزارعه و مضاربه و امثال آنها, با آن اختیارات از بین خواهد رفت. صریحاً عرض می کنم که فرضاً چنین باشد این از اختیارات حکومت است و بالاتر از آن مسائلی است که مزاحمت نمی کنم.

ان شاءاللّه تعالی خداوند امثال جناب عالی را که جز خدمت به اسلام نظری ندارید, در پناه خود حفظ فرماید.) 79

نامه سران قوا به امام (ره)

(محضرمقدس رهبرعظیم الشان حضرت آیت اللّه العظمی امام خمینی, دامت برکات وجوده الشریف

در سایه اظهارات اخیر آن وجود مبارک از لحاظ نظری مشکلاتی که در راه قانونگذاری و اداره جامعه اسلامی به چشم می خورد برطرف شده و همان گونه که انتظار می رفت این راهنماییها مورد اتفاق نظر صاحب نظران قرار گرفت. مسأله ای که باقی مانده شیوه اجرایی اِعمال حق حاکم اسلامی در موارد احکام حکومتی است. در حال حاضر لوایح قانونی ابتدا در وزارتخانه های مربوط و سپس در کمیسیون مربوط در دولت و سپس در جلسه هیأت دولت مورد شور قرار می گیرد و پس از تصویب در مجلس, معمولاً دو شور در کمیسیونهای تخصصی دارد که با حضور کارشناسان دولت و بررسی نظرات متخصصان که معمولاً پس از اعلام و انتشار به کمیسیونها می رسد انجام می شود و معمولاً یک لایحه در چند کمیسیون به تناسب مطالب مورد بررسی قرار می گیرد و دو شور هم در جلسه علنی دارد که همه نمایندگان و وزرا یا معاونان وزارتخانه های مربوط در آن شرکت می کنند و به تناسب تخصص ها اظهارنظر می کنند و پیشنهاد اصلاحی می دهند و اگر کار به صورت طرح شروع شود, گرچه ابتدا کارشناسی دولت را همراه ندارد ولی در کمیسیونها و جلسه عمومی همانند لوایح, کارشناسان مربوط نظرات خود را مطرح می کنند پس از تصویب نهایی شورای نگهبان هم نظرات خود را در قالب احکام شرعی یا قانون اساسی اعلام می دارد که در مواردی مجلس نظر آنها را تأمین می نمایند و در مواردی از نظر مجلس قابل تأمین نیست که در این صورت مجلس و شورای نگهبان نمی توانند توافق کنند و همین جا است که نیاز به دخالت ولی فقیه و تشخیص موضوع حکم حکومتی پیش می آید. گرچه موارد فراوانی از این نمونه ها, در حقیقت اختلاف, ناشی از نظرات کارشناسانه است, که موضوع احکام اسلام یا کلیات قوانین اساسی را خلق می کند.

اطلاع یافته ایم که جناب عالی درصدد تعیین مرجعی هستید که در صورت حل نشدن اختلاف مجلس و شورای نگهبان از نظر شرع مقدس یا قانون اساسی یا تشخیص مصلحت نظام و جامعه, حکم حکومتی را بیان نماید. در صورتی که در این خصوص به تصمیم رسیده باشید, با توجه به این که هم اکنون موارد متعددی از مسائل مهم جامعه بلاتکلیف مانده سرعت عمل مطلوب است.)80

سیدعلی خامنه ای, عبدالکریم موسوی, میرحسین موسوی, سیداحمد خمینی, اکبر هاشمی رفسنجانی

جواب امام(ره) به نامه سران

(گرچه به نظر این جانب پس از طی این مراحل, زیرنظر کارشناسان که در تشخیص این امور مرجع هستند, احتیاج به این مرحله نیست, لکن برای غایت احتیاط در صورتی که بین مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان شرعاً و قانوناً توافق حاصل نشد, مجمعی مرکب از فقهای محترم شورای نگهبان و حضرات حجج اسلام: خامنه ای, هاشمی, اردبیلی, توسلی81, موسوی خوئینی ها و جناب آقای میرحسین موسوی و وزیر مربوط برای تشخیص مصلحت نظام اسلامی تشکیل گردد و در صورت لزوم از کارشناسان دیگری هم دعوت به عمل آید و پس از مشورتهای لازم رأی اکثریت اعضای حاضر این مجمع مورد عمل قرار گیرد. احمد82 در این مجمع شرکت می نماید تا گزارش جلسات به این جانب سریع تر برسد. حضرات آقایان توجه داشته باشند که مصلحت نظام از امور مهمّه ای است که گاهی غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز می گردد.

امروز جهان اسلام نظام جمهوری اسلامی ایران را تابلوی تمام نمای حل معضلات خویش می دانند. مصلحت نظام و مردم از امور مهمّه ای است که مقاومت در مقابل آن ممکن است اسلام پابرهنگان زمین را در زمانهای دور و نزدیک زیر سؤال برد و اسلام آمریکایی مستکبرین و متکبرین را با پشتوانه میلیاردها دلار توسط ایادی داخل و خارج آنان پیروز گرداند. از خدای متعال می خواهم تا در این مرحله حساس آقایان را کمک فرماید.)83

دستور امام(ره) برای بازنگری در قانون اساسی

(جناب حجت الاسلام آقای خامنه ای ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران, دامت افاضاته

از آن جا که پس از کسب ده سال تجربه عینی و عملی از اداره کشور اکثر مسئولین و دست اندرکاران و کارشناسان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بر این عقیده اند که قانون اساسی با این که دارای نقاط قوت بسیار خوب و جاودانه است, دارای نقائص و اشکالاتی است که در تدوین و تصویب آن به علت جو ملتهب ابتدای پیروزی انقلاب و عدم شناخت دقیق معضلات اجرائی جامعه کم تر به آن توجه شده است, ولی خوشبختانه مسأله تتمیم قانون اساسی پس از یکی دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقائص آن یک ضرورت اجتناب ناپذیر جامعه اسلامی و انقلاب ماست و چه بسا تأخیر در آن موجب بروز آفات و عواقب تلخی برای کشور و انقلاب گردد و من نیز بنابر احساس تکلیف شرعی و ملی خود از مدتها قبل در فکر حل آن بوده ام که جنگ و مسائل دیگر مانع از انجام آن می گردید.

اکنون که به یاری خداوند بزرگ و دعای خیر حضرت بقیه اللّه روحی له الفدا, نظام اسلامی ایران راه سازندگی و رشد و تعالی همه جانبه خود را درپیش گرفته است, هیأتی را برای رسیدگی به این امر مهم تعیین نموده ام که پس از بررسی و تدوین و تصویب موارد و اصولی که ذکر می شود, تأیید آن را به آرای عمومی مردم شریف و عزیز ایران بگذارند.

الف) حضرات حجج اسلام والمسلمین و آقایانی که برای این مهم درنظر گرفته ام:

1 آقای مشکینی2 آقای طاهری خرم آبادی 3 آقای مؤمن 4 آقای هاشمی رفسنجانی 5 آقای امینی6 آقای خامنه ای 7 آقای موسوی نخست وزیر8 آقای حسن حبیبی 9 آقای موسوی اردبیلی10 آقای موسوی خوئینی ها11 آقای محمدی گیلانی12 آقای خزعلی13 آقای یزدی14 آقای امامی کاشانی 15 آقای جنتی16 آقای مهدوی کنی17 آقای آذری قمی 18 آقای توسلی 19 آقای کروبی 20 آقای عبداللّه نوری, که آقایان محترم از مجلس خبرگان و قوای مقننه و اجرائیه و قضائیه و مجمع تشخیص مصلحت و افرادی دیگر و نیز پنج نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی, به انتخاب مجلس انتخاب شده اند.

ب: محدوده مسائل مورد بحث:

1. رهبری

2. تمرکز در مدیریت قوه مجریه

3. تمرکز در مدیریت قوه قضائیه

4. تمرکز در مدیریت صدا و سیما به صورتی که قوای سه گانه در آن نظارت داشته باشند.

5 تعداد نمایندگان مجلس شورای اسلامی

6. مجمع تشخیص مصلحت برای حل معضلات نظام و مشورت رهبری به صورتی که قدرتی در عرض قوای دیگر نباشد.

7. راه بازنگری به قانون اساسی

8 . تغییر نام مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی

ج: مدت برای این کار حداکثر دو ماه است.)84

* * *

در اول کار امام به اکثریت مطلق و سپس به اکثریت دو سوم نمایندگان مجلس اجازه دادند که با کارشناسی عالمانه و به عنوان ضرورت و به صورت موقت و بدون نیاز به موافقت شورای نگهبان قانون بگذارند و حکم صادر نمایند.

پس از آن که مشکلاتی از این رهگذر بروز کرد, مجمع را با تعیین افرادی معین تأسیس کردند و سرانجام چهل روز قبل از رحلت جانگذازشان دستور گنجاندن مجمع تشخیص مصلحت را در قانون اساسی صادر کردند.

گرچه این اقدامات عملی و توضیحی امام در تاریخ منحصر به فرد است, اما اصل این مطالب در کتب اکثر فقها در تاریخ فقه شیعه وجود دارد.

در ابواب قضاء, امر به معروف و نهی از منکر, ولایت و جاهای دیگر به تناسب موضوعات گوناگون احکام حکومتی اسلامی مورد بحث و استدلال است.

در موارد: تعیین زکات بر اموال خاص, تقیه یا نفی تقیه, تخریب ساختمانها در موارد خاص, فروش اموال محتکران, مصادره اموال, رؤیت هلال, تعزیرات و… بحثهای قابل توجهی از بعد اختیارات حکومت اسلامی و ولی فقیه وجود دارد که نقش عقل و عقلا در تشخیص موضوع با حکم شرعی واضح است.

خلأ

 

متأسفانه جای یک کتاب و یک تألیف جامع و مستقل در کتب فقهی ما برای فقه حکومتی و احکام حکومتی و نقش مصلحت در تشخیص موضوعات شرعی و احکام شرعی خالی است.

شاید فقهای ادوار گذشته عذر موجّهی به خاطر نبودن حکومت اسلامی و یا عدم التزام دولتهای مسلمان به اجرای نظرات فقها داشته باشند. اما امروز آن عذرها نیست.

حکومت اسلامی بر مبنای مکتب اهل بیت تشکیل شده و مستقر گردیده و در قانون اساسی حاکمیت احکام اسلامی برهمه مقررات مورد تأکید قرار گرفته و با تأسیس شورای نگهبان, ضمانت اجرایی آن تأمین گردیده و با تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و ادله محکمی که امام راحل آیت اللّه العظمی خمینی(ره) اقامه کرده اند, راه حل مسائل جدیدالاحداث و مورد ضرورت و مصالح مرسله و سدّ ذرایع که در فقه اهل سنت مورد توجه و مقدمات واجب و یا حرام شناخته و قانونی شده است.

انتظار این است که در تحقیقات, درسها, مقالات و کتب اصولی و فقهی صادره از حوزه های علمیه این مسائل موشکافانه و عالمانه مورد بحث قرار گیرد و علوم دینی وتحصیل فقه به غنای لازم برسد.

احتجاجها و فقه مقارن

 

انجام گفت وگو لازمه آزاداندیشی است و مبادله افکار به شیوه های مختلف امکان تحقق دارد که مهم ترین آنها گفت وگو یا با مذاکره و یا با مکاتبه است که در بحثها به صورتهای علوم مقارن, احتجاجات, مراجعات, میزگردها و مشابه آنها انجام می پذیرد. در این جا به چند موضوع و سنت حسنه علمای اسلام در گذشته اشاره می کنم و انتظار دارم محققان عزیز به این نکات توجه مخصوص عنایت کنند:

احتجاج, مناظره, مجادله و پرسش و پاسخ

 

از سنتهای جاریه ادیان آسمانی انجام احتجاج با مخالفان بوده و قرآن گواهی می دهد که همه انبیاء با مخالفان احتجاج و مجادله داشته اند.

در خود قرآن آیات زیادی درباره ضرورت مجادله برای هدایت منحرفان آمده و به شیوه های گوناگون مطرح شده, ولی تأکید بر جدال احسن دارد که مفهوم و مصادیق آن روشن است و به چند نمونه اشاره شود:

(ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن)85

(ولا تجادلوا اهل الکتاب الابالتی هی احسن)86

(و تلک حجتنا آتیناها ابراهیم علی قومه)87

برنامه احتجاج در سیره پیغمبر(ص) و ائمه(ع) و بزرگان آنقدر واضح و فراوان است که نیاز به استدلال ندارد و بدون استثناء تمامی معصومان اهل بیت فصلی از معارف اسلام را در احتجاجات بیان فرموده اند.

جای تعجب است که بعضی از صاحب نظران معتقد به عدم جواز مجادله و احتجاج هستند و به بعضی از روایات تمسک می کنند که مربوط به مورد خاص و فرد خاص و شرایط خاص می باشد.

می بینیم که مرحوم سیدمرتضی در این خصوص از استادش شیخ مفید توضیح می خواهد. سید می گوید:

(به استادم مفید گفتم که معتزله و حشویه می گویند اقدام شما در مناظره ها مخالف اصول و عملکرد امامیه است و استاد در جواب گفت: هم معتزله و هم حشویه و هم بعضی از خود افراد امامیه در این ادعا اشتباه می کنند و من در دو کتاب (الکامل فی علوم الدین) و (الارکان فی دعائم الدین) ادله محکمی برای اثبات جواز و ضرورت مناظره و احتجاج و عمل بسیاری از بزرگان آورده ام.)88

علامه طبرسی, مولف کتاب ارزش مند (احتجاج) در مقدمه کتاب خود می نویسد:

(یکی از علل اقدام به جمع احتجاجات انبیاء و ائمه و اصحاب آنها این است که دیدم بعضی از اصحاب امامیه منکر جواز آن شده اند.)

فقه مقارن

 

از نکات مهم علمای پیشتاز فقه امامیه, فقه مقارن است که افتخارات و آثار مهمی برای اسلام به بار آورده است. از نمونه های مهم این سنت, کتاب (خلاف) مرحوم شیخ طوسی است که موارد اختلافی فقهی مذاهب سنی و شیعه را مشخص کرده و دلیل نظرات شیعی را می گوید. این کتاب بعدها یکی از موضوعات مورد توجه فقها می شود و برای آن شرح و تفسیر و یا خلاصه و چیزهای شبیه آن نوشته می شود.

این سنت, به خاطر آثار خوبی که در توسعه علوم دینی به بار آورد, در زمینه های کلامی, فلسفی و اجتماعی هم رایج شد و خود تبدیل به یک علم (علم خلاف) شد.

خوشبختانه در طول تاریخ اسلام این سنت با نشیب و فرازهایی ادامه یافت و امروز هم به عنوان یک رشته در بسیاری از دانشگاه ها تدریس می شود. ولی حوزه های علمیه که مبتکر آن بوده اند, خیلی به این رشته علمی توجه ندارند. گرچه در خلال بحثهای هرمسأله, ممکن است اشاره ای هم به نظرات مخالف مذاهب دیگر بکنند.

البته سوءاستفاده هایی هم از این میدان در جهت تفرقه در امت اسلامی شده و می شود. اما اگر این علم با هدف حقیقت یابی دنبال شود, می تواند عامل وحدت باشد. چون در موارد زیادی به زمینه های مشترک می رسیم و در مواردی هم دلیل نظرات مخالف پذیرفته می شود, یا لااقل قابل توجه ارزیابی می شود و بر سوءنیت و تعصب حمل نمی شود. رسم مجالست, محاوره و مباحثه بین الاثنینی یا جمعی امروز در همه مسائل مهم پذیرفته شده و به صورت میزگردها, همایشها و کنفرانسها و… باعث پیشرفت علوم و حل مشکلات و نزدیک کردن نظرات می شود.

یکی دیگر از بزرگان فقها که توجه زیادی به فقه مقارن داشته, مرحوم آیت اللّه علامه حلّی صاحب کتاب (مختلف الشیعه) است که در نیمه دوم قرن هفتم هجری می زیست.

ایشان سه اثر مهم در فقه مقارن دارند که دو کتاب در مقایسه فقه شیعه با فقه مذاهب اهل سنت است. کتابهای (تذکره الفقها) و (منتهی المطلب) که دومی مفصل تر است و یک دوره کتاب فقه مقارن مخصوص مقایسه بین نظرات فقهای شیعه به نام (مختلف الشیعه) است که از باب طهارت تا دیات را پوشش می دهد که اخیراً با همت جامعه مدرسین به صورت خوبی تجدید چاپ شده است.

آداب گفت وگو: جدال احسن

قرآن کریم, صریحاً از پیغمبر(ص) و مسلمانان خواسته که در دعوت دیگران و دفاع از حق و مباحثه با اربابان ادیان دیگر مجادله احسن را انتخاب کنند.

کلمه (احسن) همه شرط های گفت وگوی موفق و خوب را در بردارد و نیز خالی بودن مذاکره از موارد نادرست را که مانع پذیرش حقیقت می شود, می خواهد. در آیات و روایات و کلمات بزرگان و تجربه گفت وگوها, مجموعه ای از شرایط و موانع موجود است که نویسنده این مقاله درصدد استقراء و احصای آنها نیست و فقط به چند نکته مهم که خود قرآن اشاره دارد, بسنده می کنم.

1. مفهوم جامع احسن می تواند شامل لحن سخن, الفاظ, آهنگ صدا, حرکات دست و پا و ژستها باشد.

2. محتوای کلام: عالمانه بودن, حق بودن, استحکام استدلال:

(ادع الی سبیل ربّک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم)89

3. عقیده و فکر و نیت صادقانه و برای حق و حقیقت و نه سلطه طلبی و کسب پیروزی ظاهری و کسب شهرت و برخورداری از عمل صالح و خالی بودن از تعصبهای شخصی و تکیه بر مشترکات بر حق.

4. برخورداری از صبر, بردباری, تحمل و آشنایی به روان شناسی و ملاحظه حال طرف.

5 توجه به ابعاد عاطفی که در کنار حکمت آمده, (موعظه حسنه).

6. آشنایی به فنون محاوره های موفق که امروز رشته ای از رشته های دقیق مراکز علمی است.

7. قرآن نتیجه مجادله احسن را تبدیل دشمن به دوست و رفع اختلاف و کدورت معرفی می کند.

و اینک متن چند آیه:

(ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن)90

(ولا تجادلوا اهل الکتاب الابالتی هی احسن الاّ الذین ظلموا منهم)91

می بینیم که در طرف هم شرط هایی است, مِن جمله ظالم نبودن که تفسیر به عناد در مقابل حق شده که در سه آیه بعد (49) می فرماید:

(وما یجحد بآیاتنا الّا الظالمون)

در مورد اهمیت تکیه بر مشترکات در همان آیه46 می فرماید:

(وقولوا آمنّا بالذی انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد)

در مورد نقش صبر و سعه صدر در حسن گفت وگو پس از آیه 126 نحل در دو آیه پشت سرهم تأکید بر صبوری دارد:

(ولئن صبرتم لهو خیر للصابرین و اصبر و ماصبرک الاباللّه) (آیات127 و128)

و نیز در سه آیه33, 34 و3 5 سوره فصّلت که هم دعوت و هم دفاع در راه خدا را مطرح می کند, صبر را مقوم و مکمل کار می داند. در این سه آیه یک اصل مهم دیگر برای متصدی دعوت و گفت وگو هم مطرح شده و آن صلاحیت نفسانی و عملی است:

(و من احسن قولا ممّن دعا الی اللّه و عمل صالحا و قال اننی من المسلمین ولا تستوی الحسنه و لا السیئه ادفع بالّتی هی احسن فاذاالذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم ما یلقیها الاّالّذین صبروا و ما یلقیها الّا ذوخظ عظیم)

می بینید که خداوند نتیجه دعوت و دفاع را که روح مجادله در راه حق است, مشروط به صلاحیت داعی و مدافع و نیز داشتن هدف الهی آنچنان جدی می بیند که می فرماید دشمن تبدیل به دوست صمیمی (ولی حمیم) می شود.

جالب است که مفسران (ذوحظ عظیم) را به صلاحیت فاعلی تفسیر کرده اند که شرط مهم مذاکره کننده موفق است که باید دارای صفات عالی انسان مبلغ راه حق باشد.

با این بحث فشرده درباره گفت وگوی هدف دار می توانیم نتیجه بگیریم که امروز راه کشف حق و دعوت به حق از طریق گفت وگوی خوب به دست می آید که شامل: مذاکره, مباحثه, میزگرد, مجادله, احتجاج و علوم مقارن, مِن جمله فقه, کلام, پرسش و پاسخ است.

اگر آزاداندیشی و روشنفکری دینی سرمایه همه اطراف مذاکره باشد و شروط لازم بر فضای بحث حاکم باشد, می توان امیدوار بود که بسیاری از مشکلات حل گردد و بسیاری از ابهامها برطرف شود و بسیاری از خصومتها تبدیل به دوستی گردد و در نتیجه راه خدا که همان حقیقت و راه حق است, آشکار شود. ولی مطمئناً تعصب, لجاجت و یکدندگی مانع این همه دستاوردهای ارزنده است.

در این جا تذکر یک نکته ضروری است که اگر مناظره ها با هدف, شیوه و شرایط صحیح انجام نشود, می تواند عامل تفرقه, نزاع و خصومت شود و هدف دعوت یا دفاع را تأمین نکند و دو مورد از مهم ترین ارکان خود را که حکمت و موعظه حسنه است, نخواهد داشت.

آموزش

 

تعلیم و تعلم, محور بحث آزاداندیشی و روشنفکری است و اسلام آن را در رأس برنامه های انبیاء معرفی کرده و در این میدان اسلام بیش از سایر ادیان تأکید دارد.

در آیات فراوانی عبارت: (یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمه و یزکیهم)92 با تفاوتهایی در الفاظ و تقدم و تأخر آمده است.93

آموزش در هر دو بخش تعلیم و تعلم با لجاجت و تعصب سازگاری ندارد و حقیقت جویی و حقیقت گویی رکن اصلی شناخت و دانش است. تعصب و تقلید کور و لجاج و یکدندگی حجاب دانش و مانع پی بردن به حقیقت است و روشن ضمیری و حق پذیری و انصاف و حق گویی شرط معرفی و دریافت حقیقت است و این نقاط در همه علوم صدق می کند.

در این میان وقتی که آموزش مربوط به عقاید و افکار دینی و سرنوشت انسان و رابطه خدا و انسان و دنیا و آخرت می شود, حساسیت و اهمیت بیش تری پیدا می کند.

در این جا دعوت به حق و دفاع از حق و حالت تسلیم در مقابل حق و صلاحیت عملی نقش بنیانی دارد.

آیه:

(من احسن قولا ممن دعا الی اللّه و عمل صالحاً و قال اننی من المسلمین)94

سه رکن مهم آموزش را در این میدان مورد توجه قرار داده است:

1. هدف 2. شایستگی عملی3. تسلیم بودن در مقابل حق و اگر این ارکان در هر دو طرف آموزگار و دانش آموز وجود داشته باشد, تحقق هدف قطعی است.

نتیجه می گیریم که وظایف حوزه های علمیه دینی, مدارس, دانشگاه ها و رسانه ها بسیار خطیر است و غفلت از اصول و فروع آموزش و ندیده گرفتن (آداب المعلمین و المتعلمین) از نتیجه کار می کاهد و گاهی حرکت را به بی راهه می برد.

پرسش و پاسخ

 

امروز به لطف خدا مراجع و مراکز زیادی برای دریافت و پاسخ به سؤالات و ایرادها در حوزه و جاهای دیگر و در اینترنت و مراکز آموزشهای مجازی وجود دارد و آثار خوبی هم دارد.

نمونه خوب پرسش و پاسخ را در کتاب ارزش مند و آموزنده (المراجعات) تألیف سیدعبدالحسین شرف الدین موسوی می بینیم.

این عالم مجاهد در زمان حساس حیات خویش شاهد تهاجم کفر جهانی به اسلام و میهن بوده و زمینه این تهاجم را در تفرقه و تنازع مسلمین و بخصوص پیروان مکتب اهل بیت و مذاهب اهل سنت دیده است. وی در سفری به مصر در سال1329 هجری قمری با عالمی متعهد, دلسوخته و دردمند از اهل سنت, مرحوم علامه شیخ سلیم البشری, رئیس جامع الازهر ملاقات می کند. این دو عالم با مذاکرات طولانی پی به عوامل تفرقه و ضعف مسلمین می برند و با هم قرار می گذارند در یک سری پرسش و پاسخ عوامل اختلاف و تفرقه و تفاوت عقاید و اعمال را مطرح کنند و از این طریق مرهمی بر زخمهای کهنه جهان اسلام بگذارند.

باتوجه به تقدم سنی و علمی سیدشرف الدین مقرر می شود که علامه شیخ سلیم پرسش گر و علامه شرف الدین جواب گو و سؤال و جوابها مکتوب باشد و سپس برای هدایت جوامع اسلامی منتشر شود که مجموعه یکصد و دوازه نامه پرسش و پاسخ در این کتاب گرانسنگ آمده است.

شیخ الازهر در آخرین نامه (به شماره111) مطالبی می نویسد که خلاصه آن این است:

(شهادت می دهم که در اصول و فروع منطبق با ائمه اهل بیت رسول هستید و شما خوب آن را ثابت کردید و جای شک نیست و تشکیک در آن مایه گمراهی است… من قبلاً در اثر شنیدنیهای نادرست در اشتباه بودم و با توفیق دیدار و مذاکره و مکاتبه با شما هدایت شدم و با فلاح و نجاح از این میدان بیرون آمدم و خداوند را براین نعمت شاکرم.)

در این کتاب که به صورت سؤال و جواب است, حرف سین نماینده اسم و مذهب سائل می باشد. (سلیم و سنی) همان گونه که حرف شین نماینده اسم و مذهب جواب گوست (شرف الدین و شیعه) و علامه سیدشرف الدین در آخرین جواب (شماره112) از حق جویی, دقت نظر, صبر, حوصله, روشن ضمیری و پرهیز از تعصب و علایق شخصی و گروهی و کنجکاوی و سعه صدر سائل, علامه بشری تمجید می کند و با تعبیرهایی که عمدتاً از مختصات روشنفکر دینی است, ایشان را می ستاید و خدای را براین توفیق مشترک حمد می نماید.

اولین نامه در ذی الحجه1329 و آخرین نامه در جمادی الاولی1330 هجری قمری نوشته شد.

این مجموعه یک نمونه جالب, زیبا و آموزنده پرسش و پاسخ است و انتظار این جانب این است که این سنت حسنه امروز در بین علمای شیعه و سنی و بین خود علمای شیعه در مورد اختلاف نظرها با تکامل تکرار گردد و بجاست که خاطره مهم محقق ارجمند حسین راضی را درباره این کتاب در خاتمه این مقال بیاوریم.

ایشان که به خواست شهید مجاهد آیت اللّه سیدمحمدباقر صدر تعلیقات سودمندی براین کتاب نوشته اند و به دستور ایشان چاپ شد, می گوید:

(در جمعه ماه رجب1399 هجری قمری در حرم مطهر امام حسین(ع) خدمت آیت اللّه صدر رسیدم. ایشان از من به خاطر تعلیقه بر المراجعات تشکر کردند و در شب چهارشنبه بعد از آن جمعه, صدام این عالم مجاهد و خواهر عالمه ایشان بنت الهدی را دستگیر کرد و بعد از شکنجه های بسیار به شهادت رساند.)

در خاتمه لازم می دانم اعتراف کنم که مقاله ای مثل این نوشته باتوجه به فرصت کم و بضاعف مزجاة این جانب برای ادای حق این مطلب مهم و سرنوشت ساز کافی نیست و امیدوارم که صاحبان دانش و وقت از تکمیل این بحث دریغ نفرمایند.

(ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا باللّه علیه توکلت والیه انیب)95

ضمائم

(1) نامه مجله حوزه

 

بسمه تعالی

محضر مبارک حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی, دام عزّه العالی

1. انقلاب اسلامی را حضرت امام خمینی, دقیق, روشن اندیشانه و با نگاه نو و تفسیر راه گشا از آموزه های دینی, معماری و بنیان گذاری کرد. در معماری و پایه گذاری این بنای سترگ و کاخِ سر به آسمان سوده, آن چه بیش از هر چیزی نمود و جلوه دارد و نگاه ها را به سوی خود می کشد, تفسیر و برداشت نو و سازگار و سازوار با زمان است از آموزه های اسلام.

این جریان زلال و نواندیشانه, از آغاز و از آن لَمحه ای که از مشرق جانهای شیفته و مشتاق طلوع می کند, درگاهِ اوج گیری و حرکت, هر آن با بازدارنده هایی رو به رو می شود که قوی ترین و شکننده ترین آنها, جریان کژاندیشانه, متحجرانه و واپس گرایانه ای است که به بسیاری از زوایای حوزه های علمیه دست انداخته و با همه توان در برابر قیامِ بیدارگرانه امام و یاران, همفکران و همراهانِ روشنفکر, نواندیش و پرتلاش او, قد می افرازد و به رویارویی برمی خیزد و همیشه و در همه حال, خنجر آخته خود را زیر گلوی فردافرد این بیدارگران می گذارد.

حضرت عالی در جبهه پرشکوه یاران امام, در رأس هرم قرار دارید و جزو پیشاهنگان و طلایه داران این حرکت مبارک, در عرصه های گوناگون, میدان داری می کنید و از آغاز تاکنون, با نظریه پردازیها, تحلیلها و پژوهشهای بسیار, زیباییهای جریان روشن اندیشی دینی را نمایانده اید و در تواناسازی این جریان, تلاشهای گسترده ای را انجام داده اید و اکنون و در این برهه بایسته می نماید که زوایای این حرکت و چگونگی رویارویی این دو جریان, یعنی روشنفکری دینی و ارتجاع را, برای ما و خوانندگان مجلّه و نسل نوخاسته و طلابِ جست وجوگر و حقیقت طلب بشکافید و بفرمایید روشنفکری دینی چیست و دارای چه ویژگیهایی است و از چه جوهر و گوهری برخوردار است که در گذشته و حال, هم متحجران و بسته ذهنان با آن به رویارویی برخاسته و برمی خیزند و هم روشنفکرانِ سکولار و هم قدرتهای جهانی؟

2. اکنون این نگرانی و دغدغه برای فرزندان انقلاب و اصحاب جریان زلال روشن اندیشی دینی وجود دارد که واپس گرایان, در حال تجدید حیات هستند و پیوسته در حالِ بمباران قلّه های اندیشه امام.

به نظر حضرت عالی, جریان روشن اندیشی دینی, در برابر این جریان, که سخت خطرناک و شکننده است, چه برنامه های راهبردی باید داشته باشد که هم به تنشها و درگیریهای بازدارنده و اختلاف انگیز نینجامد و جریان مقدس انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن آسیب نبیند و هم این جریان, سمج, بازدارنده و خزنده خطرناک, به انزوا رانده شود و از پیشروی و راهیابی سازمان یافته به بدنه انقلاب, باز بماند؟

3. قوام انقلاب اسلامی, ماندگاری و دامن گستری و دماندن روحِ انگیزاننده و شورانگیز آن به کالبد جامعه, امید دادن به نسل جوان و نوخاسته, بستگی به نگاهِ روشن به دین و آموزه های آن دارد و بی گمان این نگاه در هر دوره و برهه ای باید به گونه ای باشد تا دگرگونی بیافریند. اکنون بفرمایید در این برهه, روشنفکری دینی, از چه درون مایه ای باید برخوردار باشد و چه آفاقی را در چشم انداز خود قرار بدهد, تا بتواند شکوه مندانه رایَت دین را برافرازد و پیام اسلام رهایی بخش را به گوشِ جانِ جهانیان برساند؟

4. روشن است که اگر روشن اندیشان و روشنفکران دقیق اندیش و همه سو نگر میدان دار نباشند و جریانِ درخشان و دگرگونی آفرین روشنفکری دینی را در درون انقلاب اسلامی به حرکت درنیاورند, جامعه اسلامی و انقلاب, دچار رکود, رخوت و ایستایی می شود و دَمادَم اینان باید اندیشه های نو و روح انگیزاننده روشنفکرانه را به کالبد حرکت بِدَمانند, وگرنه حرکت از شادابی و پویایی باز می ایستد و روح نوگرایی خود را از دست می دهد و به کالبد بی روح دگر می شود, بدون پرتوافکنی و روشنگری. حال بفرمایید برای همه گاه و همیشه بهره مند شدنِ از اندیشه های نابِ روشن اندیشان و روشنفکران و راهبری آنان, چه تدبیرهایی باید اندیشیده شود و چه باید کرد که در ضمن برخورداری از اوجها و زیبایی آفرینیهای این جریان و روشنفکران و اندیشه های نو و انگیزاننده, دچار آسیبها و آفتهای روشنفکری رایج نشد؟

5 در حرکت روشنفکرانه, صاحبان فکر و اندیشه باید از چارچوبهای محدود و بسته, خارج شوند و آفاق جدیدی را بگشایند, به گونه ای سنت شکنی کنند و با آن چه به نام دین و مذهب در لایه های فکری جامعه رسوخ کرده; امّا با معیارهای روشن دینی و مذهبی و روحِ ناب شریعت, سازگاری ندارد و سخت بازدارنده است, به رویارویی برخیزند و این حرکت, ممکن است با مقاومتهای متعصبانه و ناآگاهانه جریان تحجر, که امام دلِ پُرخونی از آن داشت, در هر زمانی رو به رو شود و برای گذر از این گردونه سخت گذر, به نظر حضرت عالی, جریان روشنفکری دینی, چه برنامه, سیاست و راهکارهایی را باید سرلوحه کار خود قرار بدهد؟

6. جریان روشنفکری در غرب, که عصر روشنگری را پدید آورد و از اُفق این عصر, خورشید انقلابها و پیشرفتهای شگفت انگیز علمی آن دیار سرزد, چون از دین مایه نمی گرفت و در پرتو هدایت گریهای دین حرکت نمی کرد, دچار لغزشهای بزرگ شد و تاریکیهایی آفرید. حال برای این که جریان روشنفکری در ایران اسلامی, همیشه در خط مستقیم بپوید و از پراکنده گویی و پریشان رفتاری در امان بماند, عالمان دینی و حوزه های دینی در برابر این جریان, چه وظیفه ای دارند و روشنفکران پای بند به شریعت محمدی و اسلام ناب, چه باید بکنند که هم جریان روشنفکری را به نامِ هدایت گری دینی در چارچوب اسلام حرکت دادن, از خیزها و خیزشها و توفندگیها, که لازمه جریان روشنفکری است, باز ندارند و هم ترازمَند و به گونه صحیح و برابر معیارهای شرع, به پیشرفت و پیشتازی و پیشاهنگی آن کمک کنند؟

قم, مجله حوزه

(2) درباره روشنفکری دینی

 

1. دغدغه مشترک بسیاری از روشنفکران (توسعه و پیشرفت و ترقی) بوده است که هرکدام بنا به چارچوبهای معرفتی خود راه حل هایی را مطرح کرده اند و بر اصولی نیز تأکید ورزیده اند. بنابراین آنها به نوعی تجددگرا و نوگرا بوده اند.

2. جریان روشنفکری در ایران در یکصدسال اخیر عمدتاً در هنگام مواجهه با غرب و ملاحظه پیشرفتها و توسعه جامعه غربی و شکستها و عقب ماندگیهای جوامع شرقی و مِن جمله جامعه ایران بویژه پس از شکستهای مکرر ایران از روسیه به وجود آمده است.

3. طرز مواجهه نخبگان ایرانی با غرب در چند سطح بوده است:

الف. بنیانهای فرهنگی, فکری و معرفتی غرب مثل عقلانیت (ابزاری), اومانیسم, دمکراسی, ترقی خواهی, آزادی, اراده گرایی, برابری طلبی, تساوی حقوق زن و مرد, حقوق بشر و در مواردی مبارزه با سنتها که مهم ترین و اساسی ترین وجه آن عقل گرایی بوده است.

ب. وجه تمدنی غرب که مهم ترین وجه آن تولید علم, فناوری, صنعت, عمران و پیشرفت اقتصادی بوده است.

ج. وجه ظاهری و رویه سطحی غرب که فرهنگ عمومی و رفتار بیرونی مثل نوع روابط و تعامل اجتماعی, لباس, آداب و رسوم, معاشرت اجتماعی, ظهور هنر جدید, سینما, رادیو و تلویزیون و بی مبالاتیها و طغیان علیه بخشی از آداب و رسوم و سنن دینی و ملی و عشیره ای می باشد.

روشنفکران ایران به تناسب, هریک به وجهی از وجوه فوق پرداخته و توجه کرده اند.

4. روشنفکران دینی کسانی بوده اند که معتقد به امکانات همزیستی, تلفیق و تعامل بین دین, فقه, سنت, اعتقادات, اخلاق و… با بخشی از عقلانیت غرب بوده اند و داعی نزدیکی و تقریب این دو حوزه را در سر داشته اند. اما گرایشهای متنوعی در بین آنها مشاهده می شود; چرا که هرکدام به جنبه خاصی از این تلفیق گرایش داشته اند.

5 عوامل و زمینه تقویت دین در ایران معاصر

5 1. نهضتهای اجتماعی متکی بر دین (تنباکو, مشروطه, انقلاب اسلامی و… )

5 2. نقش نخبگان و روشنفکران در احیاء هویت دینی

5 3. ظهور روشنفکران دینی در ایران

5 4. نقش امام خمینی(ره) در احیاء هویت سیاسی دینی

55 نقش انقلاب اسلامی

5 6. تأثیر سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی ایران

6. پس از آغاز تعاملات اولیه میان ایران و غرب سه پاسخ از سوی روشنفکران مطرح شد:

الف. بازگشت به ایران باستان

ب. برگرفتن فرهنگ غربی و غربی شدن

ج. احیاء فرهنگ دینی و اسلامی و بازگشت به هویت دینی

7. در واقع انواع جریانات روشنفکری دینی به قرار ذیل است:

الف. اعتقاد به اسلام در فضای سنتی بدون توجه به غرب مثل میرزای قمی, ملااحمد نراقی, کاشف الغطاء و…

ب. اعتقاد به هویت اسلامی ضمن ستایش از غرب و یا سازگار کردن اسلام و غرب در زمینه های سیاسی حقوقی و فرهنگی. نهضت آزادی در دوران اخیر نمونه ای از آن است.

ج. عدم توجه به اسلام و حتی اظهار این که آموزه های دینی مانع پیشرفت اند. مثل آخوندزاده و امثال آن…

د. اعتقاد به نوگرایی دینی و سازگار کردن مبانی اسلام با مدرنیته و قابل تلفیق دانستن بخشی از فرهنگ غرب با اسلام. مثل سیدجمال الدین اسدآبادی, نائینی, مدرس و…

8. در مجموع سه گرایش کلی قابل بیان است:

الف. نفی غرب

ب. پذیرش و سازگاری غرب با اسلام

ج. گزینش عناصر مدرن و نقد نسبت به مدرنیته و سنت

9. ظهور روشنفکران دینی در ایران معاصر:

* شخصیتهایی مثل سیدجمال الدین اسدآبادی, میرزای شیرازی بزرگ, نائینی, شهید مدرس, کاشانی, علامه طباطبایی, امام خمینی(ره), شهید مطهری, شهید بهشتی و… نمونه های بارز آن در دهه اخیر هستند.

* روشنفکران دینی انقلابی عمدتاً در دوره های نهضت تنباکو, انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی, ظهور یافتند.

از زاویه دیگر می توان روشنفکران دینی را به سه گروه تقسیم کرد:

1. افرادی که تسلط بر مبانی دینی و آشنایی با جهان صنعتی غرب داشتند, مانند شهید مطهری

2. افرادی که تسلط بر دانشهای جدید غرب و آشنایی با فرهنگ اسلام داشتند, مانند مرحوم شریعتی

3. افرادی که تسلط بر فرهنگ و مبانی اسلام و آشنایی کامل با تحولات جهان غرب داشتند مانند شهید بهشتی

بنابراین می توان روشنفکران دینی را کسانی دانست که: اسلام را به خوبی شناخته باشند, ویژگیهای جهان مدرن امروز را درک کرده باشند, شرق زده و غرب زده نباشند و اسلام را دین اداره جهان بدانند و با استفاده از خردگرایی, اجتهاد مستمر, اعتقاد به نقش زمان و مکان در اجتهاد, به نیازهای اجتماعی و فردی هر مقطع زمانی, پاسخ گو باشند.

(3) وصیت امام کاظم(ع) به هشام بن حکم96

 

إِنَّ اللهَ تَبارَکَ و تَعالی. بَشَّرَ أهْلَ العَقْلِ وَالفَهْمِ فی کِتابِه فقال: (فَبَشِّرْ عِبادِ* الَّذینَ یَسْتَمِعوُنَّ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أولئِکَ هُمْ أولُوالأَلْبابِ)97

یا هِشامُ بنُ الحَکَمِ إنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ أکمَلَ لِلنّاسِِ الحُجَجَ بِالعُقُولِ وَ أفْضی إلَیْهِم بِالبَیانِ وَ دَلَّهُمْ عَلی رُبُوبیتَّه بِالاَدِلّاءِ فقال: (وَ إلهُکُمْ إله واحِدُ لااِلهَ اِلّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ)98 (إنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الارْضِ وَ اخْتِلافِ اللَیْلِ وَ النَّهار) إلی قَوْلِه لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلوُنَ)99

ًیا هشامُ! قَد جَعَلَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ ذلِکَ دَلیلاً عَلی مَعْرِفَته بِأَنَّ لَهُمْ مُدَبِّراً, فَقالَ: (وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ والشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِه إِنَّ فی ذلِکَ لآیاتٍ لِقَومٍ یَعْقِلُونَ).100 وَ قالَ: (حم* وَالْکِتابِ المُبینِ * إنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبیاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلوُن)101 وَ قال: (وَ مِنْ آیاتِه یُریکمُ الَبْرقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّل مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیی بِهِ الارْضَ بَعْدَ مَوْتِها إنَّ فی ذلِکَ لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ)102

َ یا هشامُ ثُمَّ وَعَظَ أَهلَ الَعَقلِ وَ رَغَّبَهُم فی الآخِرَةِ فَقالَ: (وَ مَا الحَیوةُ الدُّنْیا إلّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الاخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أفَلا تَعْقِلُونَ)103 وَ قالَ: (وَ ما اُوتیتُمْ مِنْ شَیءٍ فَمَتاعُ الحَیوةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها وَ ما عِنْدَاللّهِ خَیْرٌ وَ أَبقْی أَفَلا تَعْقِلوُنَ)104

یا هِشامُ ثُمَّ خَوَّفَ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ عذابَهُ فَقالَ عَزَّ وَجَلَّ: (ثُمَّ دَمَرْ نَا الآخَرینَ وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحینَ وَ بِاللَّیْلِ أفَلا تَعْقِلُونَ)105

یا هِشامُ ثُمَّ بَیَّنَ أَنَّ الَعَقّلَ مَعَ العِلْمِ فَقالَ: (وَ تِلْکَ الأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلْناسِ وَ ما یَعْقِلُها إلّا العالِموُنَ)106

یا هِشامُ ثُمَّ ذَمَّ الَّذینَ لایَعقِلُونَ فَقالَ: (وَ إذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِِعُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفْیَنْا عَلیَهِ آباءَنا أوَلَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلا یَهْتَدُونَ)107 وَ قالَ: (إِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَاللّهِ الصُّمُّ البُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلوُنَ)108. وَ قالَ: (وَلَئِنّ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَالارْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ قُلِ الْحَمْدُللّهِ بَلْ أَکْْثَرُهُمْ لایَعْقِلُونَ)109

ثُمَّ ذَمَّ الْکَثَرَةَ فَقال: (وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الاَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ).110

وَ قالَ: (وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ)111. (وَ أَکْثَرُهُمْ لایَشْعُرُونَ)

یا هِشامُ ثَمَّ مَدَحَ القِلّة فَقالَ: (وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ)112 وَ قالَ: (وَ قََلیلٌ ما هُمْ)113 وَ قالَ: (وَما آمَنَ مَعَهُ إِلّا قَلیلٌ)114

یا هِشامُ ثُمَّ ذَکَرَ أوُلِی الألبابِ بِأَحسَنِ الذِّکرِ و حَلاهُمْ بِأَحْسَنِ الحِلْیَةِ, فَقالَ: (یُؤْتِی الحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤتَ الِحکْْمَةَ فَقَدْ أوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلّا أوُلواالاَلْبابِ115 یا هِشامُ إِنَّ اللّهَ یَقُولُ: (إنَّ فی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلبٌ)116. یَعْنی العَقْلَ. وَ قالَ: (وَلَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ)117 قالَ: الفَهْمَ والعَقْلَ.

یا هِشامُ إِنَّ لُقمانَ قالَ لِابنِه: (تَواضَع لِلحَقِِّّ تَکُنْ أَعْقَلَ الناسِ. یا بُنَییَّ إنَّ الدُّنْیا بَحْرُّ عَمیقٌ قَدْ غَرِقَ فیهِ عَالَمٌ کَثیِرٌ فَلْتَکُنْ سَفینَتُکَ فیها تَقْوَی اللّهِ وَحَشْوُهَا الإیمانَ وَ شِراعُهَا التَّوَکُّلَ وَ قَیِّمُهَا العَقْلَ. وَ دَلیلُهَا العِلْمَ وَ سُکّانُهَا الصَّبْرَ)

یا هِشامُ لِکُلِّ شَیءٍ دَلیلٌ. وَ دلیلُ العاقِلِ التَّفَکُّرُ وَ دَلیلُ التَّفَکُّر الصَّمْتُ وَ لِکُلِّ شَیْءٍ مَطِیَّةٌ وَ مَطِیَّةُ العاقِلِ التَّواضُعُ وَ کَفی بِکَ جَهْلاً أنْ تَرْکَبَ ما نُهیتَ عَنْهُ

یا هِشامُ لَوْ کانَ فی یَدِکَ جَوْزَةٌ وَ قالَ النّاسُ [فی یَدِکَ] لُؤْ لُؤَةٌ ما کانَ یَنْفَعُکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّها جَوْزَةٌ. وَلَوْ کانَ فی یَدِکَ لُؤْ لُؤَةٌ وَ قالَ النّاسُ: إِنَّها جَوْزَةٌ ما ضَرَّکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّها لُؤْلُؤَةٌ.

یا هِشامُ ما بَعََثَ اللّهُ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلی عِبادِه إِلّالِیَعْقِلوُا عَنِ اللّه, فَأَحْسَنُهُم اسْتِجابَةً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ. وَ أَعْلَمُهُمْ بِأمْرِاللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقلاً. وَ أَعقَلُهُم أَرْفَعُعُمْ دَرَجةً فِی الدٌّنْیا وَالاخِرَةِ.

یا هِشامُ مامِنْ عَبْدٍ إلّا وَ مَلَکٌ آخِذٌ بِناصِیَتِه, فَلا یَتَواضَعُ إلّا رَفَعَهُ اللّهُ وَلا یَتَعاظَمُ إلّا وَضَعَهُ اللّهُ.

یا هِشامُ إِنَّ للّهِ عَلیَ النّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً, فَأَمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالاَنْبیاهُ وَ الاَئِمَّةُ. وَ أَمّا الباطِنَةُ فَالعُقُولُ.

یا هِشامُ إنَّ العاقِلَ, الَّذی لا یَشْغَلُ الحَلالُ شَکْرَهُ وَلا یَغْلِبُ الحَرامُ صَبْرَهُ.

یا هِشامُ مَن سَلَّطَ ثلاثاً عَلی ثَلاثٍ فَکَأَنَّما أَعانَ هَواهُ عَلی هَدمِِ عَقْلِه: مَنْ أَظْلَمَ نُورَ فِکْرِه بِطوُلِ أَمَلِه. وَ مَحا طَرائِفَ حِکْمَتِه بِفُضُولِ کَلامِه. وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِه بِشَهَواتِ نَفْسِه, فَکَأَنَّما أَعانَ هَواهُ عَلی هَدْمِ عَقْلِه. وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیاهُ.

یا هِشامُ کَیْفَ یَزْکُو عِنْدَاللّهِ عَمَلُکَ وَ أَنْتَ قَدْ شَغَلْتَ عَقْلََک عَنْ أَمْرِ رَبِّکَ وَ أَطَعْتَ هَواکَ عَلی غَلَبَةِ عَقْلِکَ.

یا هِشامُ الصَّبرُ عَلی الوَحدَة عَلامَةُ قُوَّةِ العََقْلِ, فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیا وَ الرَّاغِبینَ فیها, وَ رَغِبَ فیما عِنْدَ رَبِّه [وَ کانَ اللّهُ] آنِسَهُ فِی الوَحْشَةِ وَ صاحِبَهُ فِی الوَحْدَةِ. وَ غِناهُ فِی العَیْلَةِ وَ مُعِزِّهُ فی غَیْرِ عَشِیرَةٍ.

یا هِشامُ نُصِبَ الخَلْقُ لِطاعَةِ اللّهِ. وَلا نَجاةَ إلّا بِالطّاعةِ والطّاعَةُ بِالْعِلْمِ. وَالِعْلمُ بِالتَّعَلُّمِ. وَالتَّعَلُّمُ بِالعَقْلِ یُعْتَقَدُ. وَلا عِلْمَ اِلاّ مِنْ عالِمٍ رَبّانِیٍّ. وَ مَعْرِفَةُ العِالِم بِالعَقْلِ.

یا هِشامُ قَلِیلُ العَمَلِ مِنَ العاقِلِ مَقْبُولٌ مُضاعَفٌ وَ کَثِیرُ العَمَلِ منْ أَهلِ الَهوی وَ الجَهْلِ مَرْدوُدٌ.

یا هِشامُ إنَّ العاقِلَ رَضِیَ بِالدُّونِ مِنَ الدُّنْیا مَعَ الحِکْمَةِ. وَلَمْ یَرْضَ بِالدُّونِ مِنَ الِحکْمَْةِ مَعَ الدُّنْیا, فََلِذلِکَ رَبِحَتْ تِجارَتُهُم.

یا هِشامُ إِنْ کانَ یُغْنیکَ ما یَکْفیکَ فَأدْنی ما فی الدُّنْیا یَکْفیکَ. وَ إنْ کانَ لا یغُنْیکَ ما یَکْفیکَ فَلَیْسَ شَیْءُ مِنَ الدُّنْیا یُغْنیکَ.

یا هِشامُ إنَّ الُعُقَلاء تَرَکُوا فُضُولَ الدُّنْیا فَکَیْفَ الذُّنُوبُ. وَ تَرْکَ الدُّنْیا مِنَ الفَضْلِ وَ تَرَکْ الذُّنوُبِ مِنَ الفَرْضِ.

یا هَشامُ إنَّ العُقَلاءَ زَهَدوا فی الدُّنیا وَ رَغبِوُا فَی الآخرَةِ لِأَنَّهُم عَلِمُوا أنَّ الدُّنْیا طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ, والآخِرةَ طالبةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ, فَمَنْ طَلَبَ الآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیا حَتّی یَسْتَوْفی مِن مِنْهارِزْقَهُ وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْیا طَلَبَتْهُ الآخِرَةُ فَیَأْتیهِ الَمْوتُ فَیُفْسِدُ عَلَیْهِ دُنْیاهُ وَ آخِرَتَهُ.

یا هَشامُ مَن أرادَ الغنِی با مالٍ وَ راحَةَ القَُُلْبِ مِنَ الحَسَدِ وَالسَّلامَةَ فی الدِّینِ فَلْیَتَضَرَّعْ إلَی اللّهِ فی مَسْأَلَتِه بِأََنْ یُکْمِلَ عَقْلَهُ, فَمَنْ عَقَلَ قَنَعَ بِما یَکْفیهِ وَ مَنْ قَنَعَ بِما یَکْفیهِ اسْتَغْنی وَ مَنْ لَمْ یَقْنَعْ بِما یَکْفیهِ لَمْ یُدرِکِ الغِنی أبَداً.

یا هَشام إنَّ اللّهَ جَلَّ وَ عَزَّ حَکی عَن قَومٍ صالِحین أَنَّهَُُمْ قالوا: (رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إذْ هَدَیْتَنا وَهَبْ لَنا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إنَّکَ أنْتَ الوَهّاب)118 حینَ عَلِمُوا أنَّ القُلُوبَ تَزِیغُ وَ تَعُودُ إلی عَماها وَرَداها. إنَّهُ لَمْ یَخَفِ اللّهَ مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عَنِ اللّه وَ مَن لَم یَعقِل عَنِ اللّه لَم یَعقِد قَلبُهُ عَلی مَعرِفَةٍ ثابِتَةٍ یُبْصِرُها وَ یَجِدُ حَقیقَتَها فی قَلْبِه. وَ لا یَکُونُ أَحَدٌ کَذلِکَ ألّا مَنْ کانَ قَوْلُهُ لِفِعْلِه مُصَدِّقاً وَ سِرُّهُ لِعَلانیَتِه مُوافِقاً, لأنَّ اللّهَ لَمْ یَدُلَّ عَلَی الباطِنِ الخَفیِّ مِنَ العَقْلِ إلّا بِظاهِرٍ مِنْهُ وَ ناطِقٍ عَنْهُ.

یا هَشامُ کانَ أَمیرُالمُؤمنِینَ علیه السلام یَقُولُ: ما مِنْ شَیْءٍ عُبِدَاللّهُ بِه أفْضَلَ مِنَ العَقْلِ. وَ ماتَمَّ عَقْلُ امْرِءٍ حَتّی یَکُونَ فیهِ خِصالٌ شَتّی, الْکُفْرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونانِ. وَالرُّشدُ وَ الخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولان. وَ فَضْلُ مالِه مَبْذولٌ. وَ فَضْلُ قَوْلِه مَکْفُوفٌ. نَصیبُهُ مِن الدُّنیا القُوتُ. وَلا یَشبَعُ مِنَ العِلمِ دَهرَهُ. الذُّلُّ أَحَبُّ إلَیْهِ مَعَ اللّهِ مِنَ العِزِّ مَعَ غَیْرِه. وَ التَّواضُعُ أحَبُّ إلَیْهِ مِنَ الشَّرَفِ. یَسْتَکْثِرُ قَلیلَ الْمَعْرُوفِ منْ غَیْرِه وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ المَعْروُفِ مِنْ نَفْسِه. وَیَریَ النّاسَ کُلَّهُمْ خَیْراً وَ أنَّهُ شَرُّ هُمْ فی نَفْسِه وَ هُوَ تَمامُ الأَمْرِ.

یا هِشامُ مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَکی عَمَلُهُ وَ مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زِیدَ فی رِزْقِه وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِإخْوانِه وَ أَهْلِه مُدَّ فی عُمْرِه.

یا هِشامُ لا تَمْنَحوُا الجُهّالَ الِحکْمَةَ فَتَظْلِمُوها, وَلا تَمْنَعوُها أَهْلَها فَتَظْلِمُوهُمْ.

یا هِشامُ کَما تَرَکوُا لَکُمُ الِحکْمَةَ فَاْتُرکُوا لَهُمُ الدُّنْیا.

یا هِشامُ لادِینَ لِمَنْ لامُرُوَّةَ لَهُ. وَلا مُرُوَّةَ لِمَنْ لاَعقْلَ لَهُ وَ إنَّ أَعْظَمَ النّاسِ قَدْراً الّذی لایَریَ الدُّنْیا لِنَفْسِه خَطَراً, أما إنَّ أَبْدانَکُمْ لَیْسَ لَها ثَمَنُ إلا الجَنَّةَ, فَلا تَبیعُوها بِغَیْرِها.

یا هِشامُ إنَّ أمیرَالمؤمنینَ علیه السلام کانَ یَقولُ: لایَجْلِسِ فی صَدْرِ الَمْجلِسِ إلّا رَجُلٌ فیهِ ثَلاثُ خِصال: یُجیبُ إذاسُئِلَ وَ یَنْطِقُ إذا عَجَزَ الَقْومُ عَنِ الکَلامِ, وَ یُشِیرُ بِالرََأیِ الَّذی فیه صَلاحُ أَهْلِه, فَمَنْ لَمْ یَکُنْ فیهِ شَیءٌ مِنْهُنَّ فَجَلَسَ فَهُوَ أَحْمَقُ) وَ قالَ الحَسَنُ بن عَلیٍّ علیهما السلام: (إذا طَلَبتُمُ الحَوائِجَ فَاطْلُبوها مِنْ أَهْلِها) قیل: یَاابْنَ رَسُولِ اللّه وَ مَنْ أَهْلُها؟ قالَ: (الَّذِینَ قَصَّ اللّهُ فی کِتابِه وَ ذَکَرَهُمْ, فَقالَ: (إِنَّما یَتَذَکَّرُ أولُوالالْبابِ)119 قال: هُمْ أولُوا العُقُولِ) وَ قال عَلِیُّ بْنُ الحُسَیْنِ عَلَیْهِمَاالسَّلامُ:(مُجالَسَةُ الصّالِحینَ داعِیَةٌ إلَی الصَّلاحِ. وَ أَدَبُ العُلَماءزِیادَه فی العَقْلِ. وَ طاعَةُ وُلاةِ العَدْلِ تَمامُ العِزِّ وَ اسْتِثْمارُ المالِ تَمامُ المُرُوَّةِ وَ إرشادُ المُسْتَشیِرِ قَضاءٌ لِحَقِّ النِّعْمَةِ وَ کَفُّ الاَذی مِنْ کَمالِ العَقْلِ وَفیهِ راحَةُ البَدَنِ عاجِلاً و آجِلاً)

یا هَشامُ, إنَّ العاقِلَ لایُحَدِّثُ مَن یَخافُ تَکذِیبَهُ وَلایَسْأَلُ مَنْ یَخافُ مَنْعَهُ. وَلا یَعِدُ مالاً یَقْدِرُ عَلَیْهِ. وَلایَرْجُو مایُعَنَّفُ بِرَجائِه. وَلا یَتَقَدَّمُ عَلی ما یَخافُ العَجْزَ عَنهُ. وَکانَ أمیرُالمُوْمِنینَ علیه السلام یُوصی أَصْحابَهُ یَقوُلُ: (أوُصیکُمْ ِالْخَشْیَةِ مِنَ اللّهِ فی السِّرِّ وَ العَلانِیَةِ, وَالعَدْلِ فی الرِّضا وَالغَضَبِ.

وَالاکتِسابِ فی الفَقر وَالغِنی. وَ أَن تََصِلِوُا مَنْ قَطَعَکُمْ. وَ تَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمَکُمْ وَ تَعْطِفُوا عَلی مَنْ حَرَمَکُمْ وَلْیَکُنْ نَظَرُکُمْ عِبَراً. وَصَمْتُکُمْ فِکراًً وَ قَوْلُکُم ذِکْراً وَ طَبیعَتُکُمُ السَّخاء, فَإنَّهُ لایَدْخُلُ الجَنَّةَ بَخیلٌ وَ لا یَدْخُلُ النّارَسَخیٌّ)

یا هشامُ رَحمَ اللّهُ مَنِ اسْتَحْیا مِنَ اللّه حَقَّ الحَیاءِ, فَحَفِظَ الرَّأسَ وَ ما حَوی وَالْبَطْنَ وَما وَعی. وَ ذَکَرَ المَوْتَ وَالبِلی. وَ عَلِمَ أَنَّ الجَنَّةَ مَحْفُوفَةٌ بِالمَکارِهِ. وَالنّارَ مَحْفُوفَةٌ بِالشَّهَواتِ.

یا هِشامُ مَنْ کَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ یَوْمَ القِیامَةِ. وَمَنْ کَفَّ غََضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یَومْ القِیامَةِ.

یا هِشامُ إنَّ العاقِلَ لا یَکْذِبُ وَ إنْ کانَ فیه هَواهُ.

یا هَشامُ وُجِدَ فی ذُؤابَةِ سَیفِ رَسُولِ اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم: إنَّ أَعْتَی النّاسِ عَلَی اللّهِ مَنْ ضَرَبَ غَیْرَ ضارِبِه وَ قَتَلَ غَیْرَ قاتِلِه. وَ مَنْ تَوَلّی غَیْرَ مَوالِیهِ فَهُوَ کافِرٌ بِما أنْزَلَ اللّهُ عَلی نَبیِّه محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم وَمَنْ أحْدَثَ حَدَثاً, أوْ آوی مُحدِثاً لَمْ یَقْبَلِ اللّهُ مِنْهُ یَوْمَ القّیامَةِ صَرْفاً وَلا عَدْلاً.

یا هِشامُ أفْضَلُ ما یُتَقَرَّبُ بِهِ العَبْدُ إِلَی اللّهِ بَعْدَالمَعْرِفَةِ بِه الصَّلاةُ وَ بِرُّ الوالِدَیْنِ وَ تَرْک الحَسَدِ وَ العُجْبِ وَ الفَخْرِ.

یا هَشامُ أصلَحُ أیِّامِکَ الّذی هَوَ أَمامَک, فَانظُر أَیَّ یُوْمٍ هُوَ وَ أَعِدَّ لَهُ الَجوابَ, فَإنَّکَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْؤُولٌ. وَ خُذْمَوْعِظَتَکَ مِنَ الدَّهْرِ وَ أَهْلِه, فَإنَّ الدَّهْرَ طَویلَةٌ قَصیرَةٌ فَاعْمَلْ کَأنَّکَ تَری ثَوابَ عَمَلِکَ لِتَکُونُ أَطْمَعَ فی ذلِکَ. وَ اعْقِلْ عَنِ اللّهِ وَانْظُرْ فی تَصَرَّفِ الدَّهرِ وَ أَحوالِه, فَإنَّ ما هُوَ آتٍ مِنَّ الدُّنیا, کَما وَلّی مِنْها, فَاعْتَبِرْبها. وَ قالَ عَلیُّ ابنُ الحُسَیْنُ عَلَیْهِما السلامُ: (إنَّ جَمیعَ ما طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ فی مَشارِقِ الارْضِ وً مَغارِبِها بَحْرِها وَ بَرِّها وَ سَهْلِها وَ جَبَلِها عِنْدَ وَلیُّ مِنْ أَوْلِیاءِ اللّهِ وَ أَهْلِ المَعرِفَةِ بِحَقِّ کَفَییءِِ الظِلّالِ ثَُمَّ قالَ علیه السلام: أَوَلاحُرٌّ یَدَعُ [هذِهِ] اللُّمّاظَةَ لأَهْلِها یَعْنِی الدُّنیا فَلَیْسَ لأَنْفُسِکُمْ ثَمَنُ إلّا الجَنَةَ فَلا تَبِیعُوها بِغَیْرِها, فَإِنَّهُ مَنْ رَضِیَ مِنَ اللّهِ بِالدُّنْیا فَقَدْ رَضِیَ بِالخَسیسِ)

یا هِشامُ إنَّ کُلَّ النّاسِ یُبْصِرُ النُّجُومَ وَلکِنْ لا یَهْتَدی بِها إلّا مَنْ یَعْرِفُ مَجارِیَها وَ مَنازِلَها وَ کَذلِکَ أَنْتُمْ تَدْرُسُونَ الحِکْمَةَ وَلَکِنْ لا یَهْتَدی بِها مِنْکُمْ إِلّا مَنْ عَمِلَ بِها.

یا هِشامُ إنَّ المَسیحَ علیه السلام قال لِلحَواریِّین: (یا عَبیدَ السَّؤْءِ یَهُولُکُمْ طُولُ النَّخْلَةِ وَ تَذْکرُوُنَ شَوْکَها وَ مَؤوُنَةَ مَراقیها وَ تَنْسَوْنَ طیبَ ثَمَرِها وَ مَرافِقَها. کَذلِکَ تَذْکَروُنَ مَؤُونَةَ عَمَلِ الآخِرةِ فَیَطُولُ عَلَیْکُمْ أَمَدُهُ وَ تَنْسَوْنَ ما تُفْضُونَ إِلَیْهِ مِنْ نَعیمِها وَ نُورِها و ثَمَرِها. یا عَبیدَ السَّوءِ نَقُّوا القَمحَ وَ طَیِبُوهُ وَ أدِقُّوا طَحنَهُ تَجِدوُا طَعْمَهُ وَ یَهْنِئکُمْ أَکْلُهُ کَذلِکَ فأخْلِصُوا الإیمانَ وَ أَکْمِلُوهُ تَجِدُوا حَلاوَتَهُ وَ یَنْفَعْکُمْ غِبُّهُ, بِحَقِّ أقُولُ لَکُمْ: لَوْوَجَدْتُمْ سِراجَاً یَتَوَقَّدُ بِالقَطْرانِ فی لَیْلَةٍ مُظْلِمَةٍ لَاسْتَضأتُمْ بَه وَلَمْ یَمنَعکُم مِنهُ رِیحُ نَتنِه. کَذلِکَ یَنبَغی لَکُم أَن تَأَخُذُوا الحِکمَةَ مِِمَّنْ وَجَدْتُمُوها مَعَهُ وَلایَمْنَعْکُمْ مِنْهُ سُوءُ رَغْبَتِه فیها. یا عَبِیدَ الدُّنْیا بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ: لا تُدْرِکُونَ شَرفَ الآخِرَةِ إِلّا بِتَرکِ ما تُحِبُّونَ, فَلا تُنْظِروُا بِالتَّوْبَةِ غَداً, فَإِنَّ دوُنَ غَدٍ یَوْماً وَلَیْلَةً وَ قَضاءَ اللّه فیهِما یَغدوُا و یَروُحُ. بِحَقٍّ أَقوُلُ لَکُم: إنَّ مَن لَیسَ عَلَیهِ دَینٌ لَیسَ عَلَیْهِ دَیْنُ مُنَ النّاسِ أَروَحُ وَ أَقَلُّ هَمّاً مِمَّنْ عَلَیْهِ الدَّیْنُ وَ إنْ أحْسَنَ القَضاءَ وَ کَذلِکَ مَنْ لَمْ یَعْمَلِ الَخَطیئَةَ أَرْوَحُ هَمّاً مِمَّنْ عَمِلَ الخطیئَةَ و إنْ أَخْلَصَ التَّوْبَةَ وَ أَنابَ. وَ إنَّ صِغارَ الذُّنُوبِ وَ مُحَقَّراتِها مِن مَکائِدِ إبلیسُ, یُحَقِّرُها لَکُم وَیُصَغِّرِها فی أَعْیُنِکُمْ فَتَجْتَمِعُ وَ تَکْثُرُ فَتُحیطُ بِکُمْ. بِحَقٍّ أقوُلُ لَکُمْ: إنَ النّاسَ فی الحِکْمَةِ رَجُلانِ: فَرَجُلُ أَتْقَنَها بِقَوْلِه وَ صَدَّقَها بِفِعْلِه. وَ رَجُلٌ أتْقَنَها بِقَوْلِه وَضَیَّعَها بِسُوءِ فِعْلِه, فَشَتّانَ بَیْیَهُما, فَطُوبی لِلعُلَماءِ بِالفِعلِ وَ وَیلٌ لِلعُلَماءِ بِالقَول. یا عَبیدَالسََّوْءِ اتَّخِذُوا مَساجِدَ رَبِّکُمْ سُجُوناً لأَجْسادِکُمْ وَ جِباهِکُمْ. وَاجْعَلُواقُلُوبَکُمْ بُیُوتاً لِلْتَّقْوی وَلاتَجْعَلوُا قُلُوبَکُمْ مَأْوی لِلشَّهَواتِ, إنَّ إجّزَعَکُمْ عِنْدَالَبَلاء لأَشدُّکُمْ حُُبّاً لِلدُّنْیا. وَإنَّ أَصْبَرَکُمْ عَلَی البَلاءِ لَأَزهَدُکُم فی الدُّنیا. یا عُبیدَالسَّوءِ لاتَکونُوا شَبِیهاً بِالحِداءِ الخاطِفَةِ وَلا بِالثَعالِبِ الخادِعَةِ وَلا بِالذِّئابِ الغادِرَةِ وَلا بالاُسُدِ العاتِیَةِ کَما تَفْعَلُ بِالفَرائِسِ. کَذلِکَ تَفْعَلُونَ بِالنّاسِ, فَرِیقاً تَخْطِفُونَ وَفَرِیقاً تَخْدَعُونَ وَفَرِیقاً تَغْدِروَُنَ بِهِمْ. بِحَقِّ أقُولُ لَکُم: لا یُغنی عَنِ الَجَسَدِ أَن یَکُونَ ظاهِرُهُ صَحیحاً وَ باطِنُهُ فاسِداً. کَذلِکَ لاتُغْنی أجْسادُکُمْ الَّتی قَدْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ قَدْ فَسَدَتْ قُلُوبُکُمْ. وَ ما یُغْنی عَنْکُمْ أنْ تُنَقُّوا جُلُودَکُمْ وَ قُلُوبُکُمْ دَنِسُةُ. لا تَکُونُوا کَالمُنْخَلِ یُخْرِجُ مِنْهُ الدَّقیقَ الطَّیّبَ وَ یُمْسِکُ النُّخالَة. کَذلِکَ أنتُم تُخرِجُونَ الِحکمَةَ مِن أَفواهِکُم وَ یَبْقَی الغِلُّ فی صُدوُرِکُمْ. یا عَبیدَالدُّنّیا إنَّما مَثَلُکُمْ مَثَلُ السِّراجِ یُضییءُ لِلنّاسِ وَ یُحْرِقُ نَفْسَهُ. یا بَنی إسْرائِیلَ زاحِمُوا العُلَماءَ فی مَجالِسِهِمْ وَلَوْ جُثؤاً عَلَیَ الرُّکَبِ, فَإنَّ اللّهَ یُحْیی القُلُوبَ المُیْتَةَ بِنُورِ الحِکْمَةِ کَما یُحیی الاَرْضَ المَیْتَةَ بِوابِلِ المَطَرِ.

یا هِشامُ مَکتُوبٌ فی الإنجیلِ (طُوبی لِلمُتَراحِمینَ, أُولئِکَ هُمُ الْمَرحُومُونَ یَوْمَ القِیامَةِ طُوبی لِلمُصْلِحینَ بَیْنَ النّاسِ, أُولئِکَ هُمُ المُقَرَّبُونَ یَوْمَ القِیامَةِ. طُوبی لُلْمُطَهَّرَةِ قُلُوبُهُمْ, أُولئِکَ هُمْ المُتَّقُونَ یَومَ القِیامَةِ. طُوبی لِلْمُتَواضِعینَ فی الدُّنْیا, أولئِکَ یَرْتَقُونَ مَنابِرَالمُلْکِ یَوْمَ القِیامَةِ)

یا هِشامُ قِلَّةُ المَنطِقِ حُکمٌ عَظیمٌ, فَعَلَیْکُمْ بِالصَّمْتِ, فَإنَّهُ دَعَةُ حَسَنَةُ وَ قِلَّةُ وِزْرٍ وَخِفَّةٌ مِنَ الذُّنُوبِ. فَحَصِّنُوا بابَ الحِلْم, فَإنَّ بابَهُ الصَّبْرُ وَ إنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُبْغِضُ الضَّحّاکَ مِنْ غَیْرِ عَجَبٍ وَالمَشّاءَ إلی غَیْرأَرَبٍ. وَ یَجِبُ عَلَی الوالی أن یَکُونَ کَالرَّاعی لایَغفَلُ عَن رَعیَّته ولایَتَکّبَّرُ عَلَیهِمْ. فَاسْتَحْیوُا مِنَ اللّهِ فی سَرائِرکُمْ, کَما تَسْتَحْیُونَ مِنَ النّاسِ فی عَلانیتَکُم. وَاعْلَمُوا أَنَّ الکَلِمَةَ مِنَ الحِکْمَةِ ضالَّةُ المُؤمِنِ, فَعَلَیْکُمْ بِالْعِلْمِ قَبْلَ أنْ یُرْفَعَ وَ رَفْعُهُ غَیْبَةُ عالِمِکُمْ بَیْنَ أظْهُرِکَمْ.

یا هِشامُ تَعَلَّمْ مِنَ العِلْمِ ما جَهِلْتَ. وَعَلِمِ الجاهِلَ مِمّا عُلِّمْتَ. عَظِّمِ العالِمَ لِعِلْمِه, وَدَعْ مُنازَعَتَهُ. وَصَغِّرِ الجاهِلَ لِجَهْلِه وَلا تَطْرُدْهُ وَلکِنْ قَرِّبْهُ وَ عَلِّمْهُ.

یا هَشامُ تَعَلَّم مِنَ العِلمِ ما جَهِلت. وَ عَلِمِ الجاهِلَ مِمّا عُلّمتَ. عَظِّمِ العالِمَ لِعِلمِه, وَدَع مُنازَعَتَهُ. وَصَغِّرِ الجاهِلَ لِجَهلِه وَ لاتَطرُدهُ وَلکِن قَرِّبهُ وَ عَلِّمهُ. یا هِشامُ إنَّ کُلَّ نِعمةٍ عَجَزتَ عَن شُکرِها بِمَنزِلَةِ سَیِّئَةٍ تُؤاخَذُبِها. وَقالَ أمیرُالمؤمنینَ صَلَواتُ اللّهُ علیه: (إنَّ للّهِ عِباداً کَسَرَتْ قُلُوَبَهُمْ خَشْیَتُهُ فَأَسْکَتَتْهُمْ عَنِ المَنْطِقِ وَ إنَّهُمْ لَفُصَحاءُ عُقلاءُ, یَسْتَبِقُونَ إِلَی اللّهِ بِالأعْمالِ الزَّکِیَّة, لایَسْتَکْثِروُنَ لَهُ الکَثیرَ وَلا یَرْضَوْنَ لَهُمْ مِنْ أنْفَُسِهِمْ بِالقَلیلِ. یَرَوْنَ فی أنْفُسِهِمْ أَنَّهُمُ لَاَکْیاسُ و أبْرارٌ)

یا هِشامُ الحَیاءُ مِنَ الایمانِ وَ الایمانُ فی الجَنَّةِ وَالَبذاءُ مِنَ الجَفاءِ وَالْجَفاءُ فی النّار.

یا هَشامُ المُتَکَلِّمُونَ ثَلاثَةٌ: فَرابِحٌ وَ سالِمُ وَ شاجِبُ, فَأَمَّا الرَّابِحُ فَالذَّاکُرِللّه. وَ أمّا السّالِمُ فَالسّاکِتُ. وَأمّا الشّاجِبُ فَالَّذی یَخُوضُ فی الباطِلِ, إنَّ اللّهََ حَرَّمَ الجَنَّةَ عَلی کُلِّ فاحِشٍ بَذِیٍّ قَلیلِ الحَیاءِ لا یُبالی مَاقالَ وَلا ماقیلَ فیهِ. وَکانَ أبوذرٍّ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ (یَقولُ: یا مَُبْتَغِیَ العِلْمِ إنَّ هذَا اللِسانَ مِفْتاحُ خَیْرٍ وَ مِفْتاحُ شَرٍّ, فَاخْتِمْ عَلی فیکَ کَما تَخْتِمُ عَلی ذَهَبِکَ وَ وَرِقِکَ)

یا هِشامُ بِئسَ العَبدِ عَبدٌ یَکُونُ ذاوَجهَینِ وَ ذالِسانَینِ, یُطری أخاهِ إذا شاهَدَهُ وَ یَأْکُلُهُ إذا غابَ عَنْهُ, إِنْ أُعْطِیُ حَسَدَهُ وَ إنِ ابْتُلِیَ خَذَلَهُ. إنَّ أَسْرَعَ الخَیْرِ ثَواباً البرُّ وَ أَسْرَعَ الشَّرِّ عُقُوبَةً البَغْیُ. وَ إنَّ شَرَّ عِبادَاللّهِ مَنْ تَکْرَهُ مُجالَسَتَهُ لِفُحْشِه. وَهَلْ یَکُبُّ النّاسَ عَلی مَناخِرّهّمْ فی النّارِ إلّا حَصائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ. وَ مِنْ حُسْنِ إسْلامِ المَرْءِ تَرْکُ مالایَعْنیهِ.

یا هِشامُ لایَکُونُ الرَّجُلُ مُؤمِناً حَتّی یَکوُنَ خائِفاً راجِیاً وَلا یَکُونُ خائِفاً راجِیاً حَتّی یَکُونَ عامِلاً لِما یَخافُ وَیَرْجُو.

یا هَشامُ قالَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ: وَ عِزَّتی وَ جَلالی وَ عَظَمَتی وَ قُدْرَتی وَ بَهائی وَ عُلُوِّی فی مَکانی لا یُؤْثِرُ عَبْدُ هَوایَ عَلی هَواهُ إلّا جَعَلْتُ الغِنی فی نَفْسِه وَ هَمَّهُ فی آخِرَتِه وَ کَفَفْتُ عَلَیْهِ [فی] ضَیْعَتِه. وَضَمَنْتُ السَّماواتِ وَالاَرْضَ رِزْقَهُ وَ کُنْتِ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَةِ کُلِّ تاجِرٍ.

یا هِشامُ الَغَضََبُ مِفْتاحُ الشَّرِّ. وَ أَکْمَلُ الُمْؤمِنینَ إیماناً أَحْسَنُهُمْ خُلقاً وَ إنْ خالَطْتَ النّاسَ فَإنِ اسْتَطَعْتَ أنْ لاتُخالِطَ أَحَداً مِنْهُمْ إلّا مَنْ کانَتْ یَدُکَ عَلَیْهِ العُلْیا فَافْعَلْ.

یا هِشامُ عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ, فَإنَّ الرِّفْقَ یُمْنُ وَالخُرْقَ شُومٌ, إنَّ الرِّفْقَ وَالبِرَّ وَ حُسْنَ الخُلْقِ یَعْمُرُ الدِّیارَ وَ یَزیدُ فِی الرِّزْقِ.

یا هِشامُ قَولُ اللّه: (هَل جَزاءُ الإحسانِ إلاّ الإحْسانُ)120 جَرَتْ فی المُؤمِنِ وَالکافِرِ وَالبَرِّ وَالفاجِرِ. مَنْ صُنِعَ إلَیْهِ مَعْرُوفُ فَعَلَیْهِ أنْ یُکافِیءَ بِه. وَلَیْسَتِ المُکافأةُ أَنْ تُصْنَعَ کَما صَنَعَ حَتّی تَری فَضْلَکَ. فإنْ صَنَعْتَ کَما صَنَعَ فَلَهُ الفَضْلُ بِالإبْتِداءِ.

یا هِشامُ اِنَّ مَثَلَ الدُّنیا مَثَلُ الحَیَّهِ مَسُّهالَیِّنُ وَ فی جَوْفِها السَّمُّ القاتِلُ, یَحْذَرُهَا الرِّجالُ ذَوُوالعُقُولِ وَ یُهْوِی إلَیْها الصِّبیانُ بِاَیْدیهِمْ.

یا هِشامُ اصبر عَلی طاعَهِ اللّهِ وَ اصْبِر عَنْ مَعاصی اللّهِ, فَإنَّما الدُّنیا ساعَه, فَمامَضی مِنْها فَلَیْسَ تَجِدُلَهُ سُرُوراً وَ لاحُزْناً. وَ مالَمْ یَأتِ مِنْها فَلَیْسَ تَعْرِفُهُ, فَاصْبِر عَلی تِلْکَ السّاعَهِ الّتی أنْتَ فیها فَکأَنَّکَ قَدِاغْتَبَطْتَ.

یا هِشامُ مَثَلُ الدُّنْیا مَثَلُ ماءِ البَحْرِ کُلَّما شَرِبَ مِنْهُ العَطْشانُ ازْدادَ عَطَشاً حَتّی یَقْتُلَهُ.

یا هِشامُ إیّاکَ وَ الکِبْرَ, فَإنَّهُ لایَدْخُلُ الجَنَّهَ مَنْ کانَ فی قَلْبِه مِثْقالُ حَبَّهٍ مِنْ کِبْرٍ. الکِبْرُ رِداءُ اللّهِ, فَمَنْ نازَعَهُ رِداءَهُ أکَبَّهُ اللّهُ فی النّارِ عَلی وَجْهِه.

یا هِشامُ لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ فی کُلِّ یَوْمٍ, فَإنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزادَ مِنْهُ. و إنْ عَمِلَ سَیِّئاً اسْتَغْفَرَاللّهَ مِنْهُ وَ تابَ إلَیْهِ.

یا هِِشامُ تَمَثَّلَتِ الدُّنْیا لِلْمَسیح (ع) فی صورَهِ امْرَأة زَرْقأُ فَقالَ لَها: کَمْ تَزَوَّجْتِ؟ فَقالَتْ: کَثیراً, قالَ: فَکُلُّ طَلََّقَکِ؟ قالَتْ: لابَلْ کُلاٍّ قَتْلَتُ. قالَ المَسیحُ (ع): فَوَیحٌ لِاَزْواجِکَ الباقینَ, کَیْفَ لایَعْتَبِروُنَ بِالماضینَ.

یا هِشامُ إنَّ ضَوءَ الجَسَدث فی عَینهِ, فَإن البَصَر مُضیئاً اسْتَضاءََ الجَسَدُ کُلُّهُ. وَ إنَّ ضَوْهَ الرُّوحِ العَقْلُ, فَإذا کانَ العَبْدُ عاقِلاً کانَ عالماً بِرَبِّه وَ إذا کانَ عالِماً بِرَبِّه أبْصَرَ دینَهُ, وَ إن کانَ جاهِلاً بِرَبِّه لَمْ یَقُمْ لَهُ دِینٌ. وَ کَما لایَقُومُ الجَسَدُ إلّا بِالنَّفْسِ الحَیَّهِ, فَکَذلِکَ لایَقُومُ الدِّینُ إلّا بِالنِّیِّهِ الصّادِقَهِ, وَ لاتَثْبُتُ النِّیهُ الصّادِقهُ إلّا بِالعَقْلِ.

یا هِشامُ إنَّ الزِّرعَ یَنبُتُ فی السهلِ و لایَنْبُتُ فی الصِّفا. فَکذلِکَ الحِکْمَهُ تَعْمُرُ فی قَلْبِ المُتواضِعِ وَ لاتَعْمُرُ فی قَلْبِ المُتکَبِّرِ الجَبّارِ, لأنَّ اللّهُ جَعَلَ التّواضُعَ آلَةَ العَقْلِ وَ جَعَلَ التَکَبُّر مَنْ آلَهِ الجَهْلِ, ألَمْ تَعْلَمْ أنِّ مَنْ شَمَخَ إلیَ السَّقْفِ بِرَأسِه شَجَّهُ. وَ مَنْ خَفَضَ رَأْسَهُ اسْتَظَلَّ تَحْتَهُ وَ أکَنَّهُ. وَ کَذلَکَ مَنْ لَمْ یَتَواضَعْ لِلّهِ خَفَضَهُ اللّهُ. و مَنْ تَواضَعَ لَلّهِ رَفَعَهُ.

یا هِشامُ مَا أقْبَحَ الفَقْرَ بَعْدَ الغِنی. وَأقْبَحَ الخَطیئَهَ بَعْدَ النسُّکِ. وَأقْبَحُ مِنْ ذلِکَ العابِدُ لِلّهِ ثُمَّ یَتْرُکُ عِبادَتَهُ.

یا هِشامُ لاخَیْرَ فی العَیْشِ إلّا لِرَجُلَیْنِ: لِمُستَمعٍ واعٍ, وَ عالِمٍ ناطِقٍ.

یا هِشامُ ما قُسِّمَ بَینَ العِبادِ أفْضَلُ مِنَ العِقْلِ. نَوْمُ العاقِلِ أفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الجاهِلِ وَ ما بَعَثَ اللّهُ نَبِیّاً الاّ عاقِلاً حَتّی یَکُونَ عَقْله أفْضَلَ مِنْ جَمیعِ جَهْدِ المُجْتَهِدینَ. وَ ما أدَّی العَبْدُ فَرِیضَهً مِنْ فَرائِض اللّهِ حَتّی عَقَلَ عَنْهُ

یا هِشامُ قالَ رَسوُلُ اللّهِ(ص): إذا رَأیْتُمُ المُؤمِنَ صَمُوتاً فَادْنوُا مِنْهُ, فإنَّهُ یُلْقیِ الحِکْمَهَ. وَ المُؤْمِنُ قَلیلُ الکَلامِ کَثیرُ العَمَلِ وَ المُنافِقُ کَثیرُ الکَلامِ قَلیلُ العَمَلِ.

یا هِشامُ أوحی اللّه إلی داوُد(ع) قُل لِعبادِی: لایَجعَلوُا بَیْنی وَ بَیْنَهُمْ عالِمَاً مَفْتُوناً بِالدُّنیا فَیَصُدَّهُمْ عَنْ ذِکْرِی وَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتی وَ مُناجاتی, أولئِکَ قُطّاعُ الطَّریقِ مِنْ عِبادِی. إنَّ أَدْنی ما أَنَا صانِعُ بِهِمْ أنْ أنْزعَ حَلاوَهَ مَحَبَّتی وَ مُناجاتی مِنْ قُلُوبِهِمْ.

یا هِشامُ مَنْ تَعَظَّمَ فی نَفسه لَعَنَتْهُ مَلائِکَهُ السَّماءِ وَ مَلائِکَهُ الاَرْضِ. وَ مَنْ تَکَبَّرَ عَلی إخْوانِهِ وَ اسْتَطالَ عَلَیْهِمْ فَقَدْ ضادَّ اللّهَ. وَ مَنْ ادَّعی ما لَیْسَ لَهُ فَهُوَ [ أ] عنّی لِغَیْرِ رُشْدِه.

یا هِشامُ أوْحَی اللّهُ تَعالی إلی داوُد (ع) یا داوُدُ حَذِّرْ, وأَنْذِرْ أصْحابَکَ عَنْ حُبِّ الشَّهَواتِ, فَإنَّ الْمعَّلَقَهَ قُلُوبُهُمْ بِشَهَواتِ الدُّنیا قُلُوبُهُمْ مَحْجُوبَهُ عَنَّی.

یا هِشامُ إیّاکَ و الکِبْرَ عَلی أولیائی وَ الِاسْتِطالَهَ بِعِلْمِکَ فَیَمقُتَکَ اللّهُ, فَلا تَنْفَعَکَ بَعْدَ مَقْتِه دُنْیاکَ وَ لاآخِرَتُکَ. وَ کُنْ فی الدُّنْیا کَساکِنِ دارٍ لَیْسَتْ لَهُ, إنما یَنْتَظِرُ الرَّحیلَ.

یا هِشامُ مُجالَسَهُ أهْلِ الدّینِ شَرَفُ الدُّنیا و الآخِرَه وَ مُشاوَرَهُ العاقِلِ النّاصِحِ یُمْنٌ وَ بَرَکَته وَ رُشْدٌ وَ تَوْفیقٌ مِنَ اللّهِ, فَأِذا أشارَ عَلَیْکَ العاقِلُ النّاصِحُ فَإیّاکَ و الْخِلافَ فَإنَّ فی ذلِکَ العَطَبَ.

یا هِشامُ إیّاک وَ مُخالَطَهَ النّاسِ وَ الاُنسَ بِهِم إلاّ تَجِدَ مِنهُمْ عاقِلاً و مَأمُوناً فآنِسْ بِه وَ اهْرَبْ مِنْ سایرِهِمْ کَهَرْبکَ مِنَ السِّباعِ الضّارِیَهِ. وَ یَنْبَغی لِلْعاقِلِ إذا عَمِلَ عَمَلاً أنْ یَسْتَحْییَ مِنَ اللّهِ. وَ إذا تَفَردَّ لَهُ بالنَّعَمِ أنْ یُشارِکَ فی عَمَلِه أحَداً غَیْرَهُ. وَ إذا برَّبِکَ أمْرانِ لاتَدْرِی أیَّهُما خَیْرٌ وَ أصْوَبُ, فَانْظُرْ أَیُّهُما أَقْرَبُ إلی هواکَ فَخالِفْهُ, فَإنَّ کَثیرَالصَّوابِ فی مُخالَفَهِ هواکَ. وَ إیّاکَ أنْ تَغْلِبَ الحِکْمَهَ وَ تَضَعها فی أهْلِ الجَهالة.

قال هِشامُ: فَقُلْتُ لَهُ: فَإنْ وَجَدْتُ رَجُلاً طالِباً لَهُ غَیْرَ أَنَّ عَقْلَهُ لایَتَّسِعُ لِضَبْطِ ما اُلْقِیَ إلَیْهِ؟

قالَ(ع): فَتَلطَّف لَهُ فی النَّصیحَه, فإن ضاقَ قَلبُهُ[فَ] لاتَعْرِضَنَّ نَفْسَکَ لِلْفِتْنَهِ. وَاحْذَرْ رَدَّ اَلُمتَکَبِّرِیَن, فَإنَّ العِلْمَ یُدِلُّ عَلی أنْ یُمْلی عَلی مَنْ لایُفیقُ. قُلْتُ: فَإنْ لَمْ أجِدْ مَنْ یَعْقِلُ السّؤالَ عَنْها؟ قالَ (ع): فَاغْتَنمْ جَهْلَهُ عَنِ السُّؤالِ حَتّی تَسْلَمَ مِنْ فِتْنَهِ القَوْلِ وَ عَظیمِ فِتْنَهِ الرَّدِّ. وَاعْلَمْ إنَّ لَمْ یَرْفَعِ المُتَواضِعینَ بِقَدْرِ تَواضُعِهِم وَ لکِنْ رَفَعَهُمْ بِقَدْرِ عَظَمَتِه وَ مَجْدِه. وَلَمْ یُؤمِنِ الخائِفینَ بِقَدْرِ خَوْفِهِم وَلکِنْ آمَنَهُمْ بِقَدرکَرَمه وَجُودِه.

وَ لَم یَفرِج المَحزونینَ بِقَدرِ حُزنِهِم وَلکنِن بِقَدرِ رَأفَتِه وَ رَحْمَتِه. فَما ظَنُّک بِالرَّؤُوفِ الرَّحیمِ الّذِی یَتَودَّدُ إلی مَنْ یُؤْذبةِِ بِأَوْلیاتِه, فَکَیْفَ بِمَنْ یُؤذی فیه. وَ ما ظَنُّکَ بِالتّوابِ الرَّحیمِ الّذی یَتوُبُ عَلی مَنْ یُعادِیهِ, فَکَیْفَ بِمَنْ یَتَرَضّاهُ وَ یَخْتارُ عَداوَةَ الخَلْقِ فیهِ.

یا هِشامُ مَنْ أحَبَّ الدُّنْیا ذَهَبَ خَوْفُ الآخِرَة مَنْ قَلْبِه وَ ما اُوتیَ عَبْدُ عِلْماً فَازْدادَ لِلدُّنیا حُبّاً إلاً ازْدادَ مِنَ اللّهِ بُعْداً وَازْداداللّهُ علَیْهِ غَضَباً.

یا هِشامُ إنَّ العاقِلَ اللَّبیبَ مَنْ تَرَکَ ما لاطاقَةَ لَهُ بِه. وَأَکْثَرُ الصَّوابِ فی خِلافِ الهَوی. وَ مَنْ طالَ أمَلُهُ ساءَ عَمَلُهُ.

یا هِشامُ لَوْ رَأَیْتَ مَسیرَالاَجَلِ لأَلْهاکَ عَنِ الاَمَلِ.

یا هِشامُ إیّاک والطَّمَعَ. وَ عَلَیکَ بِالیَأسِ مَمّا فی أیْدِی النّاسَ. وَ أمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الْمَخْلوقینَ, فَإنَّ الطَّمَعَ مِفْتاحُ لِلذُّلِّ وَ اخْْتِلاسُ العَقْلِ وَاخْتِلاقُ المُرُواتِ, وَ تَدنیسُ العِرْضِ, و الذَّهابُ بِالعِلْمِ, وَ عَلَیْکَ بِالاِعْتِصامِ بِرَبِّکَ وَ التَّوکُّلِ عَلَیْهِ. وَجاهِد نَفسَکَ لِتَرُدَّها عَن هَواها, فَإنَّهُ واجِبُ عَلَیکَ کَجهادِ عَدُوُّکَ. قالَ هِشامُ: فَقُلْتُ لَهُ فَأَیُّ الأَعْداءِ أوْجَبُهُمْ مُجاهَدَةً؟ قالَ(ع): أَقْرَبُهُُمْ أِلَیْکَ وَ أَعْداهُمْ لَکَ وَ أضرٌّ هُمْ بِکَ وَ أَعْظَمُهُمْ لَکَ عَداوَةَ وأَخْفاهُمْ لَکَ شَخْصاً مَعَ دُنُوه مِنْکَ, وَ مَنْ یُِحَرِّضْ أعداءکَ عَلَیک وَ هوَ إبلیسُ الُمَوکِّلُ بِِوَسْواسً [مِنَ] القُلُوبِ فَلَهُ فُلْتَشْتَدَّ عَداوَتُکَ. وَلا یَکُونَنَّ أَصْبَرَ عَلی مُجاهَدَتِه لِهَلکَتِکَ مِنْکَ عَلی صَبْرِکَ لِمُجاهَدَتِه, فَإنَّهُ أضْعَفُ مِنْکَ رُکْناً فی قُوَّتِه وَ أَقُلُّ مِنْکَ ضَرَراً فی کَثْرَةِ شَرَّه. إذا أنْتَ اعْتَصَمْتَ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیتَ ألی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ.

یا هِشامُ مَنْ أکْرَمَهُ اللّهُ بِثَلاثٍ فَقَدْ لَطُفَ لَهُ: عَقْلٌ یَکْفیهِ مَؤُونَةَ هَواهُ. وَ عِلْمٌ یَکْفیهِ مَؤُونَةَ جَهْلِه وَ غِنیً یَکْفیهِ مَخافَةَ الفَقْرِ.

یا هِشامُ احذَر هذِهِ الدُّنیا وَاحذَر أهلَها, فإنَّ النّاس فیها عَلی أَرْبَعَةِ أصْنافٍ: رَجُلٍ مُتَرَدٍّ مُعانِقٍ لِهَواهُ. وَ مُتَعَلِّمٍ مُقریٌ کُلَّما ازْداَد عِلْماً ازْدادکِبْراً, یَسْتَعْلی بِقِراءَتِه وَعِلْمِه عَلی مَنْ هُوَدُونَهُ. وَ عابِدٍ جاهِلٍ یَسْتَصغِرُ مَنْ هُوَ دونَهُ فی عِبادَتِه یُحِبُّ أنْ یُعَظَّمَ وَ یُوَقَّرَ. وَ ذِی بَصیرَةٍ عالِمٍ عارِفٍ بِطَریقِ الحَقَّ یُحِبُّ القِیامَ بِه, فَهُوَ عاجِزٌ أوْ مَغْلُوبٌ وَلایَقْدِرُ عَلَی القِیامِ بِما یَعْرِفه فَهُوَ مَحْزوُنٌ, مَغْمُومٌ بِذلِکَ, فَهُوَ أمْثَلُ أهْلِ زمانِه وَ أوْجَهُهُمْ عَقْلاً.

یا هِشامُ اعْرِفِ العَقْلَ و جُنْدَهُ, وَ الجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَکُنْ مِنَ المُهْتَدینَ, قالَ هِشامٌ: فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِداکَ لانَعْرِفُ إلاّ ما عَرَّفْتَنا.

فَقال(ع): یا هشام إنَّ اللّهَ خَلَقَ العَقلَ وَ هُوَا أوَّلُ خَلقٍ خَلَقَهُ اللّهُ مِنَ الرُّوحانیّینَ عَنْ یَمینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِه فَقالَ لَهُ: أدْبِرْ, فَأدْبَرَ. ثُمَّ قالَ لَهُ: أَقْبِلْ فَأقْبَلَ. فَقالَ اللّهُ جَلَّ وَ عَزَّ: خَلَقْتُکَ خَلْقاً [عَظیماً] وَ کَرَّمْتُکَ عَلی جَمیع خَلْقی. ثُمَّ خَلَقَ الجَهْلَ مِنَ البَحر الاُجاجِ الطُّلمانی, فَقالَ لَهُ: أدبِر, فَأَدبَرَ. ثُمَّ قالَ لَهُ: أقبِل, فَلَمْ یُقْبِلْ. فَقالَ لَهُ: اسْتَکْبَرْتَ فَلَعَنَهُ. ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَهٍ وَسَبْعینَ جُنْداً, فَلّما رَأَی الجَهْلُ ما کَرَّم اللّهُ بِهِ العَقْلَ وَ ما أعْطاهُ أضْمَرَ لَهُ الَعداوَةَ فَقالَ الجَهْلُ: یا رَبِّ هذا خَلْقُ مِثْلی خَلقْتَهُ وَ کَرَّمتَهُ وَ قَوَّیتَهُ وَ أنَا ضِدُّهُ وَ لاقُوَّة لی بِه أعطِنی مِن الجُنْدِ مِثْلَ ما أعْطَیْتَهُ؟ فَقالَ تَبارَکَ وَ تَعالی, نَعَمْ, فَإنْ عَصَیْتَنی بَعْدَ ذلِکَ أخرجْتُک وَ جُنْدَکَ مِنْ جِوارِی وَ مِنْ رَحْمَتی, فَقالَ: قَدْ رَضیتُ. فَأَعْطاهُ اللّهُ خَمْسَةً وَ سَبْعینَ جُنْداً فَکانَ مِمّا أعْطَی العَقْلَ مِنَ الخَمْسَةِ وَالسَّبْعینَ جُنْداً: الخَیْرُ وَ هُوَ وَزیرُالعَقْلِ وَ جَعَلَ ضِدَّهُ الشَّرَّ وَهُوَ وَزیرُ الجَهلِ.

(جُنُودُ العَقْلِ وَ الجَهلِ)

الایمانُ

العَدْلُ

التَّوَکُّلُ

الزُّهدُ

التُّؤَدَةُ

التََّسلیمُ

الصَّبْرُ

الحِفْظُ

الَمَودَّةُ

السَّلامَةُ

سَلامَةُالغَیْبِ

المَعْروُفُ

النِّظافَةُ

السُّهُولَةُ

الوَقارُ

الدُّعاءُ

السَّخاءُ

الکیاسَةُ

الرَّجاءُ

الیَأسُ

العِفَّةُ

التَّواضُعُ

الرَّاحَةُ

یا هِشامُ لاتُجمَعُ هذِه الخِصالُ إلاّ لِنَبیِّ أو وَصِیِّ أو مُؤمِنِ امتَحَن اللّهُ قَلبَهُ لِلایمانِ. و أمّا سایرُ ذلِکَ مِنَ المُؤمنین فَأنَّ أحَدَهُم لایَخْلوُ مِنْ أنْ یَکونَ فیهِ بَعْضُ هذِهِ الجُنُودِ مِنْ أجْنادِ العَقْلِ حَتّی یَسْتَکْمِلَ العَقْل وَ یَتَخَلَّّصَ مِنْ جُنُودِ الجَهْلِ. فَعِنْدَ ذلِکَ یَکونُ فیالدَّرَجَةِ العُلْیا مَعَ الانْبِیاءِ و الاوصِیاء(ع) وَفّقَنَا اللّهُ وإیّاکُمْ لطِاعَته.

جملات برجسته وصیت نامه امام کاظم علیه السلام به هشام121

 

1. خدای تبارک و تعالی در آیات متعدد قرآن به انسانهای برخوردار از عقل, درک و فهم بشارت داده است که با اندیشیدن به نشانه های خلقت, هدایت می شوند.122

2. عقل مایه درک و توجه انسانها به حقایق ارزش مند الهی, رموز آفرینش و راز سعادت در دنیا و آخرت است.

3. دانش, تعقل, تفکر, تواضع و غفلت ملازم همند.

4. عقل نهالی است که خدای بزرگ در صحرای وجود همه انسانها غرس کرده است که اگر با باران زلال و جاری حکمت و معرفت آبیاری شود, برای فرد و اجتماع درختی عظیم می گردد و ثمره آن میوه فروتنی خواهد بود.

5 اگر زندگی اقیانوسی ژرف و مواج باشد و عمر ما کشتی این کرانه ناپیدا, خرد و اندیشه راهنمای کشتی نشینانند که آنها را به سرمنزل مقصود می رساند.

6. هدف از خلفت بشریت, رسیدن به قرب الهی است و عقل و اندیشه, سختیهای این طریق را تسهیل می نمایند.

7. در همگرائی عقل و شرع, همین بس که عقل, پیامبر باطن و پیامبران, عقول ظاهرند

8. عاقل در مواجهه با مشکلات, همیشه جوشنی از صبر و شکر بر تن دارد.

9. غرور موریانه ای است که ستونهای عقل و اندیشه را در دین ودنیا سست می نماید.

10 . عقل, پَر پرواز به سوی قرب ربوی و بی عقلی, سرگردانی همیشگی در وادی نامتناهی است.

11. تعقل, جواز قبولی طاعات در وظایف بندگی انسانهاست.

12. عمل عاقل و جاهل چون مروارید و صدف است که این را فراوانی کم بها کرده و آن را کمبود, قیمتی.

13. عاقل با مسکوکات اندیشه و حکمت به بازار دنیاطلبی هم که برود, تجارت پرسودی خواهد داشت.

14. بی نیازی لباسی فاخر از پارچه اموال است که عاقل با نخ کفاف و عفاف بر قامت خویش می دوزد.

15 . عقل آیینه ای است که نمی گذارد چروک ریا بر پیشانی اعمال آدمی نقش ببندد و نورافکنی است که باطل را چون ظاهر روشن می کند.

16. حدیث (اوّل ما خلق الله) عقل را خورشیدی بر بلندای آفرینش انسان کرده است که تا همیشه می درخشد.

17. عقل لگامی بر توسن پرگویی است که چون نباشد, این بی هدف می تازد.

18. امام علی (ع) تعقل و تفکر را برترین امور در پیشگاه خداوندی می داند.

19 . در تکامل عقل است که کفر و شر رخت می بندند و خیرو دین, میهمان همیشگی وجود انسان می شوند.

20 . استغنای از دنیا طلبی و استقسای در علم آموزی, نتیجه اکمال عقل است.

21. عاقل کار کوچک دیگران را بزرگ و کار بزرگ خویش را کوچک می بیند.

22. عاقل نه دروغ می گوید و نه سخنی بر زبان می آورد که تکذیبش کنند.

23. عقل برای روح همانند چشم برای جسم است.

24. بدون عقل طی طریق در وادی دین و مروّت میسّر نمی گردد.

25 . عقل آتش حرص را خاموش و باران بخش اموال زیادی را در انسان جاری می نماید.

26. با عقل است که با خدا بودن بر بزرگی با غیرخدا بودن ترجیح داده می شود.

27. تعلیم حکمت به جاهل ظلم به عقل و منع حکمت از اهلش ظلم به آنهاست.

28. عقل چنان خود بزرگ بینی را کوچک می کند که عاقل همه مردم را خوب و خود را بدتر از همه مردم می بیند.

29 . عقل در وجود عالم خورشیدی است که شعاع ادب از آن جلوه گر می شود.

30 . عقل روحیه آزار به دیگران را در وجود انسانی به رنجیر می کشد.

31. واقع گرایی عقل حکم می کند که عاقل به امیدهای واهی و آرزوهای دور و دراز دلبسته نباشد.

32. اگر عقل بهترین موجودی خداوند نبود, انبیاء, عاقل ترین انسانها نبودند.

33. خواب عاقل از شب زنده داری جاهل بهتر است.

34. نیت صادقانه که اساس دین را تقویت می کند, از عقل به دست می آید.

35 . مشورت با عاقل سختیهای امور را آسان می کند و انسان را به کمال می رساند.

36. عقل کلید معرفت حق و نشان عنایت خداوند به انسان است.

37. طمع و دروغ در برابر عقل چون خفاش در برابر خورشید می باشند.

38. تعقل در عبودیت انسان را به (قاب قوسین اوادنی) می رساند.

39 . انس با عقلا ارزش منداست.

40 . لشکریان عقل و جهل

(4) زندگی نامه گالیله

 

گالیلئو گالیله در سال 1564 در پیزا واقع در ایتالیا متولد شد. وی تا19 سالگی تمام مطالعات خود را در ادبیات متمرکز کرده بود, تا این که روزی در یکی از مراسم مذهبی کلیسا چهل چراغی که در بالای سرش نوسان می کرد, توجه او را جلب کرد. او هنگام مشاهده, توجه کرد که اگرچه دامنه نوسان هر بار کوتاه تر می شود, امّا زمان نوسان همواره ثابت باقی می ماند. اغلب انسانها شاید در این مشاهده چیز خاصی را نمی یافتند, ولی گالیله از روح کنجکاو و پژوهش گر دانشمندان برخوردار بود. او از آن لحظه, شروع به اجرای یک رشته آزمایشهای عملی کرد. به این ترتیب که وزنه هایی را به یک ریسمان بست و از محلی آویزان نمود و آنها را به این سو و آن سو به نوسان درآورد. در آن دوران هنوز ساعتهای دقیق با عقربه ثانیه شمار نبود و بنابراین گالیله برای اندازه گیری زمان حرکات وزنه های آویزان و در حال نوسان, از ضربات نبض خود سود می جست. او دریافت که مشاهداتش در کلیسای جامع پیزا صحت دارد. اگر چه دامنه نوسان هر بار کوتاه تر می شد, اما هر نوسان زمان مشابه نوسانهای قبلی را در برمی گرفت. به این ترتیب گالیله قانون آونگ را کشف کرد. قانون آونگ گالیله امروزه همچنان در امور گوناگون به کار می رود. مثلاً برای اندازه گیری حرکات ستارگان و یا مهار روند کار ساعتها از این قانون استفاده می کنند. آزمایشهای او در باره آونگ آغاز فیزیک دینامیک جدید بود, واکنشی که قوانین حرکت و نیروهایی را که باعث حرکت می شوند, در برمی گیرد.

گالیله در سال 1588 در دانشگاه پیزا مدرک دکتری(استادی) گرفت و در همان جا برای تدریس ریاضیات باقی ماند.

او در25 سالگی دومین کشف بزرگ علمی خود را به انجام رسانید, کشفی که باعث از بین رفتن یک نظریه به جا مانده دو هزار ساله شد و دشمنان زیادی برایش آفرید. در دوران گالیله بخش بسیاری از علوم بر اساس فرضیه های فیلسوف بزرگ یونانی ارسطو که در قرن چهارم پیش از میلاد می زیست, بنا شده بود. آثار او به عنوان مرجع و سرچشمه تمامی علوم به شمار می آمد. هر کس که به یکی از قانونها و قواعد ارسطو شک می کرد, انسان کامل و عاقلی به شمار نمی آمد. یکی از قواعدی که ارسطو بیان کرده بود, این ادعا بود که اجسام سنگین تندتر از اجسام سبک سقوط می کنند. گالیله ادعا می کرد که این قاعده اشتباه است, به طوری که می گویند او برای اثبات این خطا از استادان هم دانشگاهی خود دعوت به عمل آورد تا به همراه او به بالاترین طبقه برج مایل پیزا بروند. گالیله دو گلوله توپ یکی به وزن 5 کیلو و دیگری به وزن نیم کیلو با خود برداشت و از فراز برج پیزا هر دو گلوله را به طور همزمان به پایین رها کرد.

در کمال شگفتی تمام حاضران در صحنه مشاهده کردند که هر دو گلوله به طور همزمان به زمین رسیدند. گالیله به این ترتیب یک قانون فیزیکی مهم را کشف کرد که سرعت سقوط اجسام به وزن آنها بستگی ندارد.

در همین موقع گالیله مشغول مطالعه بود که ناگهان شایع شد که در سوئیس عدسی ها را با هم ترکیب کرده اند وتوانسته اند اجسام را از مسافات دور مشاهده نمایند. از این موضوع اطلاع صحیحی در دست نیست. ولی این طور مشهور است که زاخاری یانسن که در میدلبورک عینک ساز بود, اولین دوربین نزدیک کننده اشیاء را بین سالهای1590 و1609 ساخته بود. ولی عینک ساز دیگری به نام هانس یپرشی اختراع او را با تردستی از او می رباید و در اکتبر1608 امتیاز آن را به نام خود ثبت می نماید. گالیله هم در این موقع موفق به ساختن دوربین مشابهی گردید, ولی این دستگاه قدرت زیادی نداشت, اما مطلب مهم این بود که اصل اختراع کشف شده بود و ساختن دوربین قوی تر فقط کار فنی بود. این دوربین به رئیس حکومت ونیز تقدیم شد و در کنار ناقوس سن مارک گذاشته شد. سناتورها و تجار ثروت مند در پشت دوربین قرار گرفتند و همگی دچار حیرت و تعجب شدند. چون آنها خروج مؤمنین را از کلیسای مجاور و کشتی هایی را که در دورترین نقاط افق در حرکت بودند, مشاهده نمودند. ولی گالیله فوراً دوربین را به طرف آسمان متوجه ساخت. مشاهده مناظری که تا آن زمان هیچ چشمی قادر به تماشای آن نبود, شور و شعفی فراوان در گالیله به وجود آورد. گالیله مشاهده نمود که ماه برخلاف گفته ارسطو که آن را کره ای صاف و صیقلی می دانست, پوشیده از کوه ها و دره هایی است که نور خورشید برجستگیهای آنها را مشخص تر می سازد. به علاوه ملاحظه نمود که چهار قمر کوچک به دور سیاره مشتری در حرکت هستند و بالاخره لکه های خورشید را به چشم دید. گالیله در سال1610 تمام این نتایج را در جزوه ای به نام کتاب (قاصد آسمان) انتشار داد که موجب تحسین و تمجید بسیار گشت, ولی انتشار کتاب قاصد آسمان فقط تحسین و تمجید همراه نداشت, بلکه جمعی از مردم بر او اعتراض کردند و از او می پرسیدند: چرا تعداد سیارات را7 نمی داند, حال آن که تعداد فلزات7 است و شمعدان معبد7 شاخه دارد ودر کله آدمی7 سوراخ موجود است؟! گالیله در جواب تمام سؤالات فقط گفت: (با چشم خود در دوربین نگاه کنید تا از شما رفع اشتباه شود. )

مشاهدات و پژوهشهای گالیله او را به این وادی رهنمون شدند که فرضیه های علمی را که بر اساس آنها زمین در مرکزیت عالم قرار داشت و خورشید و ستارگان به دور آن می گشتند, مردود می شمرد. نزدیک به نیم قرن پیش از آن کوپرنیک اثر بزرگ خود را که طی آن ثابت کرد خورشید در مرکز دستگاه سیّاره ای ما نیست و زمین و سیاره ها به دور آن می گردند, در معرض اذهان عموم قرار داده بود. این فرضیه کوپرنیک مورد لعن و نفرین کلیسا قرار گرفته بود و زمانی که گالیله آشکارا اعلام داشت که این فرضیه صحت دارد و او با آن موافق است, نظریه کوپرنیک, به دست فراموشی سپرده شده بود.

اعلامیه گالیله اعتراضات شدیدی را برانگیخت. روحانیون عالی مقام کلیسای کاتولیک دوباره خشمگینانه فرضیه کوپرنیک را به شدت محکوم کرده و آن را مطرود شمردند. گالیله با شخصیتهای بزرگی مانند کاردینال بلارین و کاردینال باربرینی سابقه دوستی داشت که از او حمایت می کردند. ولی این شخصیتهای بزرگ نتوانستند مانع آن شوند و روحانیون برای هر چیز غیر از کتاب مقدس و ارسطو ارزش قائل نبودند و کلیسا هرگز اجازه نمی داد که یک فرد غیر روحانی کتاب مقدس را به مطابق میل خود تغییر دهد. چون این کار ممکن نبود, طبعاً می بایست گالیله محکوم شود و حتی اگر خود پاپ هم از صمیم قلب معتقد به عقاید کوپرنیک بود, محاکمه گالیله و محکومیت او اجتناب ناپذیر بود. در سال1632 که دوست کاردینال باربرینی به نام اوربن هفتم پاپ شده بود, از موقعیت استفاده کرد و ضربت بزرگی را وارد نمود. وی کتابی به زبان ایتالیایی منتشر کرد که در آن سه نفر مشغول گفت و گو هستند. یکی از آنها بطلمیوس و دو نفر دیگر از کوپرنیک دفاع می کنند. با انتشار این کتاب خشم و غضب روحانیون چند صد برابر گشت و بدتر از همه این که برای شخص پاپ این سوءتفاهم ایجاد شد که شخص ابله و احمقی که در مکالمات از بطلمیوس دفاع می کند, خود اوست. گالیله را به رم احضار کردند و او را در منزل یکی از اعضای عالی رتبه دیوان تفتیش عقاید جای دادند. در همین اوقات دختر پدر مقدس مشغول تهیه ادعانامه او بود و در روز20 ماه ژوئن1633 محکوم را به آن جا احضار کردند و در22 ژوئن وادارش نمودند که توبه نامه زیر را امضاء کند:

(در هفتادمین سال زندگی در مقابل شما به زانو درآمده ام و در حالی که کتاب مقدس را پیش چشم دارم و با دستهای خود لمس می کنم, توبه می کنم و ادعای خالی از حقیقت حرکت زمین را انکار می کنم و آن را منفور و مطرود می نمایم.)

گالیله بعد از محاکمه در منزل دوستش پیکولومینی اسقف شهر سین محبوس شد, ولی بعد از مدتی به او اجازه داده شد تا در خانه ییلاقی خود واقع در آرستری اقامت کند.

گالیله تا دم مرگ بر اعتقاد خویش پای برجا ماند. او به طور پنهانی به آزمایشهای تجربی خود ادامه داد و پیش از آن که در سال1642 در آستری در حومه فلورانس دار فانی را وداع گوید, دو کتاب ارزش مند دیگر را نیز به رشته تحریر درآورد. آثار او نخست در سال1835 از سوی کلیسای کاتولیک از لیست سیاه, (لیست کتابهای ممنوعه) خارج شد و اجازه انتشار یافت. امروزه ما به گالیله به عنوان یک پژوهش گر سخت کوش که بشریت بسیار به او مدیون است, احترام می گذاریم. او به جهان نشان داد که یک دانشمند باید آزادی داشته باشد, تا نظریه هایی را که اشتباه هستند, نقد کند و نظریه های جدیدی را بنیان گذارد.

او همچنین نشان داد که یک دانشمند نباید خود را گرفتار دستورها و یا روایات دینی تحریف شده کند.

(5) جنگهای صلیبی

 

درسال1095 میلادی جنگهای صلیبی میان مسلمانان و مسیحیان آغاز شد. جنگهای صلیبی به جنگهایی گفته می شود که در آن مسیحیان برای رهایی بیت المقدس از دست مسلمانان در قرون یازده و دوازده میلادی بدان دست می یازیدند. نخستین کسی که لوای جنگ را برافراشت, راهبی به نام پطرس از اهالی گل (فرانسه بعدی) بود. جنگهای صلیبی هشت جنگ است که در جنگ اول و چهارم, هیچ یک از پادشاهان اروپایی دخالت نداشتند و فقط نجبا و اصیل زادگان بودند که بر صلیبیها فرمانروایی می کردند. غیر از جنگ اول, در باقی جنگها مسیحیان از مسلمانان شکست خوردند. در سال1095 میلادی پاپ اورین دوم, همه مسیحیان اروپایی را مجبور کرد تا علیه ترکان مسلمان قیام کنند و شهر اورشلیم (بیت المقدس) واقع در فلسطین را اشغال کنند. در همان سال, سپاه بزرگی مهیا و رهسپار نخستین جنگ صلیبی گردید. عده زیادی از جنگجویان صلیبی در طول سفر خطرناک از اروپا تا خاورمیانه, جان خود را از دست دادند. آنها که زنده ماندند, در سال1099 م. بیت المقدس را تسخیر کردند. بین سالهای1099 تا1250 میلادی, شش جنگ صلیبی دیگر رخ داد, ولی در هیچ یک از آنها صلیبیان موفقیتی به دست نیاورند.

سالشمار جنگهای صلیبی به شرح ذیل می باشد:

1071م: ترکان مسلمان, سپاهیان مسیحی امپراتوری بیزانس را در (جنگ منزیکرت), در ترکیه کنونی, شکست دادند. مسلمانان برای تسخیر مجدد سرزمین فلسطین به جنگ ادامه دادند و پیروز شدند و مدتهای مدیدی بیت المقدس را در اختیار خود داشتند.

1095 م: در (کلرمون), واقع در فرانسه, پاپ اورین دوم از مردان در خواست می کند تا سپاهی علیه ترکان مسلمان تشکیل دهند و شهر بیت المقدس (اورشلیم) را مجدداً تسخیر کنند.

آوریل1096 م: یک راهب فرانسوی به نام پیتر هرمیت (پی یر معتکف) هزاران کشاورز را سازماندهی و فرماندهی کرد که بعدها به اسم سپاه صلیبی مردمی معروف شدند.

اگوست1096 م: هنگامی که پیروان پیتر هرمیت که به اندازه کافی مجهز نبودند, به آسیای صغیر رسیدند, از سوی ترکان مسلمان مورد هجوم قرار گرفتند. در همان سال, سپاهی از شوالیه ها و اشراف به عنوان اولین سپاه منظم صلیبی از (لوپویی) واقع در فرانسه, حرکت کردند.

ژوئن1099 م: بعد از سفری خطرناک که حدود سه سال طول کشید, صلیبیان به نواحی اطراف بیت المقدس رسیدند.

ژوئیه1099م: بعد از محاصره ای کوتاه, صلیبیان بیت المقدس را تسخیر و اهالی شهر را قتل عام کردند. آنها مسلمانان و یهودیان را با هم کشتند.

1119م: صلیبیان شهرهای مسیحی نشین جدیدی در سرزمین مقدس بنا کردند. دو گروه شوالیه جدید به نامهای (تمپلار) و (هاسپتیالرز), تشکیل داده شد. این شوالیه ها در عین حال راهب نیز بودند. آنها در مقابل حمله مسلمانان, از مهاجران مسیحی که به سرزمین مقدس می آمدند, محافظت می کردند.

1142 م: مهاجرانی از مسیحیان در سرزمین مقدس مستقر می شوند. آنها شروع به ساخت (قصر شوالیه ها) در سوریه کردند. انبارهای زیرزمینی این قصرهای با شکوه ذخیره غذایی و سلاح را برای یک محاصره پنج ساله در خود جای می دادند.

1147م: دومین گروه صلیبیان, به فرماندهی لوئی هفتم, پادشاه فرانسه و کنرادسوم, پادشاه آلمان, برای تسخیر بیت المقدس حرکت کردند. بعد از شکست در تسخیر شهر مسلمان نشین دمشق, دومین جنگ صلیبی تمام شد.

1181 م: صلاح الدین ایوبی, جنگجوی مسلمان پادشاه مصر می شود. او فرمانده نظامی بسیار ورزیده ای بود که سپاه اسلام را متحد کرد.

1187 م: سپاه صلاح الدین نیروهای صلیبی را در (جنگ حطین) در هم کوبید. قصرها و پایگاه های صلیبیها, یکی پس از دیگری به دست صلاح الدین افتاد. او بیت المقدس را مجدداً تسخیر کرد.

921189 م: سومین گروه صلیبیان به رهبری فلیپ دوم, پادشاه انگلستان, در مقابل صلاح الدین قرار می گیرند و جلوی پیشروی او را می گیرند, اما نمی توانند بیت المقدس را اشغال کنند. یک قرارداد صلح که در ارصوف در ارض مقدس امضاء شد, تسلط صلیبیان را در طول سواحل تضمین کرد. به زائران اجازه داده شد تا از بیت المقدس (اورشلیم) دیدن کنند.

1204م: سپاهی که رهسپار چهارمین جنگ صلیبی گردید, هرگز به ارض مقدس نرسید و به جای آن, به قسطنطنیه حمله کرد. قسطنطینه پایتخت امپراطوری مسیحی بیزانس بود. صلیبیان شهر را غارت کردند و اهالی شهر را از دم تیغ شمشیرها گذراندند.

1212 م: در این سال یک پسر بچه چوپان به نام استفهان, در نزدیکی (واندوم) در مرکز فرانسه, یک سپاه صلیبی از بچه ها را به سمت بیت المقدس فرماندهی و راهنمایی کرد. او اعتقاد داشت که کودکان می توانند به جای زور از عشق برای شکست دادن مسلمانان استفاده کنند ودر حدود30000 کودک از شهر (مارسی) در جنوب فرانسه, عازم بیت المقدس شدند. تعداد زیادی از کودکان در مسیر سفر جان دادند و بعضی از آنها به عنوان برده فروخته شدند. نتیجه جنگ صلیبی کودکان فاجعه بود.

22 1217 م: پنجمین سپاه صلیبی در تسخیر مصر ناکام می ماند.

29 1228 م: ششمین سپاه صلیبی, به رهبری امپراطور مقدس روم, فردریک دون, دوباره بیت المقدس را به عنوان بخشی از قرار داد موقت صلح با مسلمانان, اشغال می کند.

1248م: هفتمین سپاه صلیبی, به رهبری لوئی نهم (سن لوئی) پادشاه فرانسه, به مصر حمله می کند. نتیجه این جنگ صلیبی که طی آن لوئی نهم اسیر می گردد, فاجعه آمیز بود.

1291 م: مسلمانان شهر عکا, آخرین منطقه تحت نفوذ صلیبیان در ارض مقدس را فتح می کنند. این پیروزی به جنگهای صلیبی پایان بخشید.

(6) سخنان مقام معظم رهبری درباره آزاداندیشی

 

آیت الله خامنه ای, رهبر معظم انقلاب اسلامی, هشتم آذر ماه1386 در جمع تعدادی از اساتید, فضلا, پژوهشگران و مبلغان حوزه های علمیه قم, مشهد و اصفهان با اشاره به ظرفیت بسیار بالا و نسل بالنده کنونی حوزه های علمیه و خدمات علمی آنها تأکید کردند:

آینده نگری, مدیریت تحول, برنامه ریزی علمی, بازنگری در متون آموزشی, سیاستگذاری متناسب با نیازهای علمی حوزه ها و ترسیم چشم انداز آینده, و اهتمام بیش از پیش به کرسیهای آزاد اندیشی علمی از ضرورتهای اساسی ادامه حرکت رو به رشد و افزایش نفوذ و تأثیرگذاری حوزه های علمیه با توجه به رشد سریع و پرشتاب تحولات و فناوریهای نوین است.

ایشان با تأکید بر لزوم نهادینه شدن آینده نگری در حوزه های علمیه, نقش شورای عالی حوزه علمیه قم, بزرگان و حضرات مراجع را در این خصوص یادآور شدند و افزودند:

با توجه به مسؤولیت سنگین حوزه های علمیه و روحانیت درخصوص دینداری مردم, اهمیت آینده نگری بسیار مضاعف است.

رهبر انقلاب اسلامی, تحول را مسأله ای اجتناب ناپذیر و حتمی دانستند و خاطرنشان کردند:

کناره گیری از تحول موجب از بین رفتن و یا منزوی شدن خواهد شد. بنابراین, تحول را باید پذیرفت و آن را در جهت صحیح مدیریت کرد.

حضرت آیت الله خامنه ای تحول در حوزه های علمیه را ضروری خواندند و با تأکید بر لزوم تحول در شیوه های آموزشی, پژوهشی, متون درسی حوزه های علمیه و همچنین اعطای مدرک مستقل حوزه ای, افزودند:

همه این امور برای تحول لازم است, اما باید به گونه ای مدیریت شوند که تحول در جهت صحیح باشد و حوزه های علمیه از آفات مدرک گرایی, و یا کاهش سطح علمی و دانایی در امان بمانند.

ایشان مدیریت کارآمد را برای تحول بسیار ضروری دانستند و با تأکید بر انجام برخی اصلاحات به منظور تکمیل مدیریت حوزه های علمیه, خاطرنشان کردند: مهم ترین کار در حوزه های علمیه سیاستگذاری است که شورای عالی حوزه علمیه باید ضمن توجه بیش از پیش به سیاستگذاری, با بهره گیری از دیدگاه ها و نظرات فضلا و بدنه کارشناسی قوی موجود در حوزه ها, چشم انداز آینده حوزه های علمیه را با توجه به شتاب تحولات و پیشرفت علمی جهان تدوین کند.

رهبر انقلاب اسلامی در همین خصوص نهاد مدیریت در حوزه علمیه را بسیار با اهمیت دانستند و افزودند:

یکی از نیازهای حوزه های علمیه, بهره گیری از یک شورای برنامه ریزی آگاه به شیوه های علمی و نوین برنامه ریزی است.

حضرت آیت الله خامنه ای همچنین با تأکید بر لزوم جدی گرفته شدن کرسیهای آزاد اندیشی افزودند: حوزه های علمیه همواره مهد آزاداندیشی و بحثهای جدی علمی بوده اند, بنابراین کرسیهای آزاداندیشی باید به یک عرف در حوزه های علمیه تبدیل شوند و زمینه تحمّل دیدگاه های مختلف علمی فراهم شود.

ایشان بر ضرورت تشکیل هیأتهای علمی برای سطوح و رشته های مختلف علمی و رسمیت یافتن آن در حوزه های علمیه نیز تأکید کردند.

(7) نگاهی به شهید اول

 

نخستین فقیهی که به قواعد فقهی اهمیت داده و مستقلاً به آن پرداخته و به بعد اجتماعی آن نیز توجه نموده ابوعبدالله شمس الدین محمد بن مکی عاملی (734 784) معروف به شهید اول است. آن چه پیش از او مطرح شده, قواعد کلی است که در لابه لای کتابهای فقهی و اصولی و در مواردی در آغاز کتابهای فقهی به آن می پرداختند.

ابن زهره, در غنیه, محقق حلی در معتبر و شهید در ذکری الشیعه, برخی قواعد مورد نیاز مجتهد را بیان کرده اند. ولی اولین کتاب مستقل در باب قواعد در شیعه, قواعد و فوائد شهید است.

شهید اول در اجازه خود به زین الدین ابوالحسن علی بن حسن بن محمد, معروف به ابن خازن, به این نکته اشاره می کند و در معرفی کتاب قواعد خود می نویسد:

(فممّا صنّفته کتاب القواعد والفوائد فی الفقه, مختصر یشتمل علی ضوابط کلیة, اصولیة و فرعیة تستنبط منها احکام شرعیة لم یعمل للاصحاب مثله.)124

از جمله مصنفات من کتاب قواعد و فوائد در فقه است. کتابی مختصر و در برگیرنده ضوابط کلی اصولی و فقهی که احکام شرعی از آنها به دست می آید. در شیعه, کتابی مانند آن نگارش نیافته است.

فاضل مقداد, درباره این کتاب می نویسد:

(وکان شیخنا الشهید, قدس الله سره, قد جمع کتاباً یشتمل علی قواعد وفوائد فی الفقه تأنیساً للطلبة بکیفیة استخراج المعقول من المنقول وتدریباً لهم فی اقتناص الفروع من الاصول. )125

شیخ شهید ما, کتابی نگاشت مشتمل بر قواعد و فوائد فقهی, به دو انگیزه:

1. چگونگی استخراج معقول [قواعد کلی] از منقول را به طالب علمان بیاموزد.

2. برای آنان, روش به دست آوردن فروع را از اصول, بنمایاند.

هدف شهید, پی ریزی چارچوبی هماهنگ برای استنباط و استخراج احکام بوده و اگر قواعد اصولی را مطرح کرده و یا به قواعد عربی پرداخته, در این راستاست.

مرحوم محمدحسین آل کاشف الغطاء, در مقدمه تحریر المجله, به معرفی چهار کتاب که در باب قواعد نوشته شده می پردازد: عناوین میرفتاح, عوائد نراقی, تمهید القواعد شهید ثانی و قواعد شهید اول و درباره قواعد شهید چنین تعبیری دارد:

(وهو اتقن الجمیع)126

قواعد شهید از همه کتابها متقن تر است.

(8) سیاستهای کلی نظام برای رشد و توسعه علمی و تحقیقاتی کشور

 

بر اساس بند اول اصل یکصد و دهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در اجرای اوامر مورخ15 /1 /1377 مقام معظم رهبری, نظر مشورتی نهایی شورای مجمع تشخیص مصلحت نظام در خصوص سیاستهای کلی نظام برای رشد و توسعه علمی و تحقیقاتی کشور در بخش آموزش عالی و مراکز تحقیقاتی, طی 8 ماده و91 بند به شرح ذیل به تصویب رسید.

1 توسعه متوازن کمی و کیفی نظام آموزش عالی و مراکز تحقیقاتی با هدف:

1 1. تولید علم.

2 1. تعمیق شناخت معارف دینی و مبانی انقلاب اسلامی, بویژه در علوم انسانی.

3 1. تربیت نیروی انسانی کارآمد و مومن, ارتقای توان مندی و سطح علمی منابع انسانی.

4 1. توسعه نوآوری و نظریه پردازی علمی.

5 1. تحکیم پیوند میان نظام آموزش عالی با زنجیره تحقیقات کاربردی و توسعه ای, فناوری و تولید با اولویت نیازهای کشور.

6 1. ایجاد بسترهای مناسب جهت دستیابی آسان به تحصیل علم, کسب مهارتهای فنی و تخصصی معتبر برای افراد مستعد و علاقه مند با تنوع بخشی به نظام آموزش عالی, حمایت از بخش خصوصی و استفاده از مشارکت مردمی.

2. هدایت نظام آموزش عالی و مراکز تحقیقاتی کشور در جهت توسعه علوم پایه و تحقیقات بنیادی, افزایش خلاقیت, روزآمد ساختن دانشگاه ها با تاکید بر:

1 2. ارتقاء منزلت و بهبود معیشت استادان.

2 2. اهتمام به علوم انسانی و زبان و ادب فارسی.

3 2. تعیین اولویتها در آموزش و پژوهش برای تأمین نیازهای کشور و نیل به جایگاه اول علمی و فنی در منطقه.

4 2. توجه به مبانی و احیای تاریخ علمی و فرهنگی اسلام و ایران به منظور تقویت هویت اسلامی و ملی و خودباوری دانشجویان و پژوهش گران.

5 2. توسعه مناسبات منطقه ای و همکاری های بین المللی.

3. بهینه سازی ساختار نظام آموزشی و تحقیقاتی کشور با هدف ارتقای بهره وری و شکوفایی علمی با تاکید بر:

1 3. تقویت منابع مالی پایدار و متنوع در دانشگاه ها و تجهیز زیربناهای آموزشی و پژوهشی و ارتقای شاخص های توسعه علوم و فناوری با توجه به استانداردهای جهانی.

2 3. اصلاح نظام پذیرش دانشجو.

3 3. استقرار نظام مالکیت معنوی در کشور.

4 3. طراحی و تدوین متون, کتب و برنامه های درسی بر اساس مبانی فکری اسلام, بویژه در رشته های علوم انسانی در نظام آموزشی و پژوهشی کشور و اهتمام به بسط نظریه پردازی در این زمینه.

5 3. اصلاح و توسعه نظام آموزشی کشور در جهت متناسب نمودن ترکیب نیروی انسانی ماهر و متخصص با نیازها, مزیتها, ظرفیتها و تحولات علمی در داخل و خارج کشور.

6 3. ایجاد نظام شایسته سالاری در مدیریت آموزشی و تحقیقاتی کشور مبتنی بر تخصص و تعهد.

7 3. بهره گیری از فناوریهای پیشرفته در نظام آموزش و تحقیقات کشور.

8 3. ایجاد ساختار مناسب برای تحکیم پیوند حوزه و دانشگاه و تقویت همکاریهای مستمر راهبردی در عرصه های اجتماعی, آموزشی, علمی و تحقیقاتی با تاکید بر نظریه پردازی علمی, بویژه در علوم انسانی, تبادل استاد و دانشجو, ایجاد مراکز علمی شامل بین رشته ای, دوره ها و پژوهشهای مشترک و نظریه پردازی علمی در زمینه الگوهای توسعه و رابطه علم و دین با هدف تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی.

4. اهتمام به اصل پرورش در کنار آموزش و پژوهش, ارتقای کیفیت عقیدتی, علمی و عملی هیاتهای علمی موجود و تربیت اساتید و معلمان مومن به اسلام و متعهد به انقلاب و علاقه مند به اعتلای کشور.

5 ساماندهی به نظام اعتبارسنجی و رتبه بندی دانشگاه ها مبتنی بر توانایی, کارآیی و اثربخشی و سازماندهی به نظام ارتقای هیات علمی و ارزیابی پژوهش گران با معیار تولید علم و فعالیتهای کاربردی و توسعه ای و رفع نیازها و مشکلات علمی و فنی کشور.

6. ساماندهی به نظام آمار و اطلاعات علمی و پژوهشی دولتی و غیر دولتی, بویژه حوزه های علمیه و ایجاد ساختارهای لازم برای تبدیل نتایج فعالیتهای علمی و تحقیقاتی به تجربه های انباشته و قابل دسترسی.

7. تعریف, شناسایی, هدایت, پرورش, جذب و بکارگیری استعدادهای درخشان و ایجاد بسترهای مناسب جهت جذب و پیش گیری از مهاجرت نخبگان, استفاده از ظرفیتهای علمی و فنی ایرانیان مقیم خارج و جذب متخصصان و محققان برجسته سایر کشورها در صورت نیاز.

8. برنامه ریزی برای افزایش نقش دانشگاه ها, مراکز تحقیقاتی و فرهنگستانها در ارتقای کارآمدی نظام, دفاع از مرزهای اعتقادی, وحدت و امنیت ملی و صیانت از فرهنگ و هویت ملی اسلامی در برابر تهاجم فکری و فرهنگی بیگانگان.

مصوبه فوق مشتمل بر هشت (8) ماده و نوزده (19) بند در جلسه رسمی روز شنبه مورخ پانزدهم اسفند ماه یک هزار و سیصد و هشتاد و سه شورای مجمع تشخیص مصلحت نظام به تصویب رسید.

(9) سند چشم انداز 20 ساله جمهوری اسلامی ایران

 

جامعه ایرانی در افق این چشم انداز چنین ویژگیهایی خواهد داشت:

* توسعه یافته, متناسب با مقتضیات فرهنگی, جغرافیایی و تاریخی خود, متکی بر اصول اخلاقی و ارزشهای اسلامی, ملی و انقلابی, با تاکید بر:مردم سالاری دینی, عدالت اجتماعی, آزادیهای مشروع, حفظ کرامت و حقوق انسانها و بهره مندی از امنیت اجتماعی و قضایی.

* برخوردار از دانش پیشرفته, توانا در تولید علم و فناوری, متکی بر سهم برتر منابع انسانی و سرمایه اجتماعی در تولید ملی.

* امن, مستقل و مقتدر با سامان دفاعی مبتنی بر بازدارندگی همه جانبه و پیوستگی مردم و حکومت.

* برخوردار از سلامت, رفاه, امنیت غذایی, تامین اجتماعی, فرصتهای برابر, توزیع مناسب درآمد, نهاد مستحکم خانواده, به دور از فقر, تبعیض و بهره مند از محیط زیست مطلوب.

* فعال, مسؤولیت پذیر, ایثارگر, مومن, رضایت مند, برخوردار از وجدان کاری, انضباط, روحیه تعاون و سازگاری اجتماعی, متعهد به انقلاب و نظامی اسلامی و شکوفایی ایران و مفتخر به ایرانی بودن.

* دست یافته به جایگاه اول اقتصادی, علمی و فناوری در سطح منطقه آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه, قفقاز, خاورمیانه و کشورهای همسایه) با تاکید بر جنبش نرم افزاری و تولید علم, رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی, ارتقاء نسبی سطح درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال کامل.

* الهام بخش, فعال و موثر در جهان اسلام با تحکیم الگوی مردم سالاری دینی, توسعه کارآمد, جامعه اخلاقی, نواندیشی و پویایی فکری و اجتماعی, تاثیرگذار بر همگرایی اسلامی و منطقه ای بر اساس تعالیم اسلامی و اندیشه های امام خمینی(ره).

* دارای تعامل سازنده و مؤثر با جهان بر اساس اصول عزت, حکمت و مصلحت.

پی نوشتها:

*. برای اطلاعات بیش تر خوانندگان محترم, علاوه بر توضیحات مختصر در پی نوشتها, برخی اطلاعات تکمیلی در بخش ضمائم از صفحه 126تا159 آمده که اعداد داخل پرانتز() نشان دهنده ترتیب توضیحات در بخش ضمائم است.

1 . به عنوان مثال جلد اول کتاب بحارالانوار مشتمل بر40 باب شامل کتاب عقل و جهل, فضیلت علم و علما و طبقات آنها, حجیت اخبار و قواعدی که از آنها استخراج می شود, می باشد.

2 . تحف العقول عن آل الرسول, ابومحمد, حسن بن علی بن حسین حرّانی, تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری/383, مؤسسه النشر الاسلامی, چاپ دوّم, 1363 ش.

3 . فرائدالاصول, چاپ جدید/19, نقل از بحارالانوار, ج1 /377.

4 . همان/ 19, نقل از تفصیل النشأتین و تحصیل السعادتین, راغب اصفهانی/ 51.

5 . وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشرعیه, محمد بن الحسن حر عاملی, باب (از ابواب قضای قاضی) بیروت, داراحیاء التراث العربی, 1403 ق /1983 م.

6 . الذریعه الی تصانیف الشیعه, شیخ آقا بزرگ تهرانی, ج1/17 دارالاضواء; بیروت; و رجال نجاشی, ترجمه الوشا/31.

7 . تاریخ فقه و فقها, دکتر گرجی/115, به نقل از رجال نجاشی و تاریخ الکوفه للبراقی/396.

8 . در قرن دوم هجری که فشار سیاسی حاکم بر شیعیان به هنگام انتقال حکومت از امویان به عباسیان به کلی از بین رفته بود, بسیاری از راویان به جمع و تدوین احادیثی که خود, آنها را از امامان شیعه, بویژه از امام صادق(ع) روایت کرده بودند, پرداختند. در این دوره چهار صد رساله که به (اصول چهارصدگانه) معروف بود, تدوین یافت که این امر خود, سر آغازی در گسترش تدوین حدیث نزد شیعه به شمار می رفت.

برای اطلاعات بیش تر رک: دائرة المعارف الشیعه, ج5/ ص33

9 . دوران امامان معصوم(ع) 249 سال و زمان غیبت صغرای امام زمان (عج) 69 سال بود.

10 . این چهارنفر که به نواب اربعه یا سفرای اربعه معروف اند, به ترتیب عبارت اند از: عثمان بن سعید اسدی, محمدبن عثمان بن سعید, حسین بن روح نوبختی و علی بن محمد سمری که در زمان غیبت صغرای امام زمان(عج) از سال260 تا329 ه.ق واسطه و رابط امام و شیعیان بودند.

11 . شیخ طوسی در کتاب (غیبت) آورده است: (شیخ حسین بن روح کتاب (التأدیب) را به قم فرستاد و به فقیهان قم نوشت که این کتاب را ملاحظه و بررسی نمایید و ببینید مطلبی برخلاف نظر شما در آن وجود دارد)

الکنی و الالقاب, مرحوم شیخ عباس قمی, ج3 /76

12 . ری در این زمان شهری است آباد با مدرسه ها و کتابخانه ها و مجمع عالمان و فقیهان و محدثان.

مجالس المؤمنین, قاضی نوراللّه شوشتری/392, سنگی تبریز بدون تاریخ, تهران1268.

13 . شهری است در ختا و قلماق که محل ییلاقی است. (فرهنگ معین, ج5 /216) مطابق نامه های روسی (مورخ14 /7/1934) خرابه های آن در90 کیلومتری تاشکند پیدا شده است.

حدود العالم من المشرق الی المغرب, تصحیح و حواشی, دکتر مریم میراحمدی

و دکتر غلامرضا ورهام/25 پاورقی. انتشارات کاووش, چاپ اول 1372.

......

126 . تحریر المجله, ج1/15, افست قم .

 

 

 

 

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4518/7020/85102/-آزاداندیشی-اسلامی-و-روشنفکری-دینی/?SearchText=فشارکی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۲۷