مرحوم آیت الله العظمی نائینی از نگاه دانشوران
1. برابر بررسی این جانب (مترجم) اساتید مرحوم آیت الله نائینی در اصفهان, آقا سید محمد باقر, صاحب روضات الجنات, آقا شیخ محمد باقر نجفی, معروف به آخوند کاشی, آقای جهانگیرخان, استاد حکمت, آقای حاج میرزا بدیع, استاد فلسفه و آقای آخوند ملامحمد باقرفشارکی بوده اند.
سپس تصمیم به مهاجرت به عراق و سامرا گرفت و به سرّ من راء, مشرف شد و در آنجا به محضر استاد بزرگ, میرزای شیرازی رسید و از درس و محضر ایشان استفاده می کرد و با مرحوم آقا سید محمد فشارکی اصفهانی نیز مراوده و مذاکره علمی داشت. ولی تنها درسی که شرکت می جست, درس میرزای شیرازی بود. از استاد خود, همواره با عبارت: سیدنا الاستاد, یاد می کرد و منظور ایشان, فقط میرزای شیرازی بود, نه دیگری. سخنان و آرای مرحوم میرزای شیرازی را با احترام یاد می کرد. امّا وقتی که از آقا سید محمد فشارکی, نام می برد, عبارت سیدنا الاستاد را بر زبان نمی آورد. بعضی از شاگردان ایشان, گاه تصور می کردند که غرض ایشان از سیدنا الاستاد, آقای فشارکیاست
شیخ محمدحسین کاشف الغطاء
شیخ عبدالحسین حلی
شیخ محمدحسین مظفر
شیخ راضی آل یاسین
شیخ علی شرقی
شیخ کاظم ابوالتمن
شیخ عبدالرسول خالصی
شیخ محمد شراره
حاج سید علی نقی نقوی
حاج سید عبدالحسین نورالدین
عالِمی از عالَم ملکوت
شیخ محمد حسین کاشف الغطا
نامه ای از اداره روزنامه کرخ, به تاریخ اول جمادی الثانی 1355هـ.ق. برابر با 19 اوت 1936 میلادی, به حضرت حجة الاسلام والمسلمین کاشف الغطاء رسیده که در آن, از معظم له تقاضا شده بود مطالبی درباره زندگانی مرحوم آیت الله العظمی نائینی, برای روزنامه یاد شده ارسال بدارد, تا در شماره ویژه, به یاد بود آن بزرگوار منتشر گردد.
هنگامی که از وجود این نامه آگاه شدم, از ترس آن که گرفتاریهای روزمره ایشان مانع از تحقیق این موضوع گردد, فرصت را غنیمت شمرده چند دقیقه مزاحم اوقاتشان شدم. از ایشان خواهش کردم: آنچه از زندگانی آن مرحوم, قدس سره, در نظر دارند بیان کنند. در پاسخ فرمود:
آن نفسی را که در پرواز به سوی ملکوت اعلی نزدیک تر بود, تا به گرایش به عالم مُلک, زیاده از چهل و پنج سال است که شناخته ام.
آن بزرگوار, که پیوندش به افق عالم ارواح مجرده, بیش از پیوندش به عالم ارواح مادّی بود, از سال هزار و سیصد و ده هجری قمری شناختم.
نخستین دیدار من با ایشان, در سامرا در زمان حیات مرحوم میرزای بزرگ شیرازی, رحمة اللّه علیه, بوده است و در آن روز, محضر آن مرحوم پر از بزرگان روحانیان و مجتهدان بود که در محضر استاد بزرگ شیرازی, به فراگیری دانش مشغول بودند. علی رغم جوانی, با بُزرگان و علما معاشرت داشتم, تا از گفت وگو و همنشینی با بزرگان, درسهایی از اخلاق و فضائل فرا گیرم.
در آن روزگار بود که میرزای نائینی را, که در حدود چهل سال1 از عمر مبارکش می گذشت, شناختم. با وجود آن که سن کمی داشت, مورد نظر همگان و مرکز مشورت بود. ایشان بر دیگر شخصیتها و بزرگان علمی امتیازاتی داشت, نه در یک جهت, بلکه در جهتهای گوناگون:
ییکی از آن جهتها, قیافه ایشان بود که از آن شخصیّت و بزرگی نمایان بود.
دیگر روش لباس پوشیدن ایشان بود که پاکیزه ترین و لطیف ترین لباسها را می پوشید
ونیز سایر جهتهای زندگانی, از خورد و خوراک ومسکن و….
ایشان, خویها و اخلاقیات خود را بدون اِبا اظهار می داشت; چرا که بزرگ زاده بود و از معنونین دیار خود به شمار می رفت.
میرزای نائینی(ره) در نزد مراجع بزرگ, مورد اعتماد و مشورت بود. در امور مهم, که اهل حل و عقد در آن جمع می شدند, نظر ایشان مورد احترام بود.
از آن جا که سیاست آن روز ایران, دائر مدار روحانیت بود, فتوای مرحوم میرزای شیرازی, در مهم ترین مسائل, مورد پیروی مردم واقع می شد, چنانکه جریان تحریم تنباکو2, یکی از شواهد اوضاع آن روز است.
میرزای نائینی را من در آن روزگار, با اخلاق فاضله و همّت والا شناختم و چند روزی در تماس با ایشان بودم, تا این که با بازگشت به نجف اشرف, از ایشان جدا شدم. پس از هفت سال, میرزای شیرازی به دیار بقا شتافت و مسلمانان را به مصیبت بزرگی دچار کرد
پس از ارتحال آن عالم ربّانی, حوزه علمیّه سامرا, از رونق افتاد و طلاب و فضلا, متفرق شدند و بیش تر استادان و عالمان آن حوزه, به نجف, کربلا, کاظمیه, ایران, هند و دیگر شهرها و کشورهای اسلامی مهاجرت کردند.
میرزای نائینی, در آن روزگار, که حدود سال 1314 هجری قمری بود, به نجف اشرف مهاجرت کرد و در آن جا رحل اقامت افکند. همه روزه با مرحوم اخوی, اقا شیخ احمد,3 یرای درس نزد ایشان حاضر می شدیم و این برنامه ادامه داشت, تا موضوع انقلاب [مشروطیت] در ایران رُخ داد. حوزه علمیه نجف اشرف به دو قسمت تقسیم شد. گروهی از علماء و روحانیان تصمیم بر این گرفتند که روحانیت در این سیاست مداخله نکند و تصمیمی نگیرد, چون به نظر اینان نتیجه انقلاب معلوم نبود, آیا به سود اسلام و روحانیت خواهد بود, یا به زیان دین; از این روی مناسب ندیدند علماء و روحانیان در کاری که نتیجه اش روشن نیست, مداخله کنند که در اثر آن ادامه خونریزی و از بین رفتن اموال باشد و در نتیجه, خدای نخواسته, دست بیگانگان به ایران باز گردد
. گروه دوّم, دخالت روحانیان و حجج اسلام و علمای اعلام را ضروری می دانستند و شرکت آنان را جهت اصلاح امور و اخذ تصمیم و ایجاد نظم و انتظام در مملکت, برابر معیاری شرعی, واجب می شمردند; از این روی فرصت را مغتنم شمردند و در این امر دخالت کردند.
این جانب, موافق با گروه نخست بودم و مرحوم میرزای نائینی از معتقدان به مشی گروه دوم, از این روی, تنبیه الأمّه و تنزیه الملّه را در سال 1327 هجری قمری, مرقوم فرمود که به چاپ رسید.
انتشار این کتاب, بین روحانیّت سروصدایی به راه انداخت و بین من و ایشان در این موضوع اختلاف نظر پدید آمد.
پس از گذشت چند سالی, جنگ اول جهانی آغاز گردید که در آن خرابی و ویرانیهای فراوانی به بار آمد. قطع راهها و سایر خرابیها تا سال 1340 هجری ادامه داشت. در طول این مدّت, مرحوم آیت اللّه نائینی, رضوان الله علیه, از مردم به دور بود و تنها به تدریس و عبادت اشتغال داشت, تا آن زمان که آیات عظام: آقای آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و آقا سید محمد کاظم یزدی وفات یافتند و مرجعیّت به آیت اللّه آقا میرزا محمد تقی شیرازی, درکربلای معلّی رسید4 و پس از دو سال که آیت اللّه شیرازی دار فانی را وداع گفت, مرحوم آیت اللّه بزرگ میرزای نائینی که مشهورترین مرجع تقلید و ظاهرترین عالم زمان خود بود, به عنوان شیخ العلما و بزرگ ترین مجتهد وقت, مقام ریاست عامه را از هرجهت احراز کرد و فضلا و مدرسان حوزه دور ایشان گرد آمدند و از فضل و دانش وی استفاده می کردند. در این روزگار بود که دوستی بین ما بازگشت و از ایشان همان علاقه و صمیمیت گذشته ظاهر شد.
پی نوشتها:
1. با توجه به تاریخ ولادت حضرت آیت اللّه نائینی که 1272هـ.ق. بوده وتاریخ این دیدار که 1305 بوده, باید ذکر می شد: سی سال.2. انگلیسیان, با ناصرالدین شاه, پادشاه وقت ایران, قرارداد می بندند و این قرارداد, به زیان ایران تمام می شود, زیان مادی و معنوی, یعنی تسلط انگلستان بر ایران. شاه این قرارداد را امضا می کند; یعنی بندگی و اسارت خود و ایران را در برابر انگلستان می پذیرد. موضوع این قرارداد ننگین, به مرحوم آیت اللّه شیرازی بزرگ گزارش می شود. ایشان مقتضی می بیند که تنباکو کشیدن را حرام اعلام کند; از این روی, فتوای تاریخی خود را: (کشیدن تنباکو, محاربه با امام زمان است) صادر می فرماید.
3. آیت اللّه شیخ احمد کاشف الغطا, از مراجع تقلید شیعه در عراق بود و از شاگردان آیت اللّه نائینی. وی در سال 1345هـ.ق. دار فانی را وداع گفت.
4. در زمانی که آیت اللّه میرزا محمد تقی شیرازی, زعامت شیعه را به عهده داشت و در کربلا می زیست, انگلیسیها برای اشغال عراق, که در فرمان عثمانیها بود, وارد عراق می شوند. مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی حکم جهاد علیه قوای اشغالگر انگلیس را می دهد.
روحانیان بزرگ, از جمله: آیت اللّه سید ابوالقاسم کاشانی, پدربزرگوارشان, آیت اللّه آقا سید حیدر آل حیدر و… در این جنگ شرکت می جویند. برخی از روحانیان, غرق می شوند.
بالآخره در این جنگ, قوای انگلیس پیروز می شوند وعراق را به زیر سلطه خود در می آورند. پس از مدتی ملک فیصل را از حجاز به عراق می آورند و حاکم عراق قرارش می دهند.
ملک فیصل, انتخاب مجلس نیابی را شروع می کند. آیت اللّه خالصی, فتوا به تحریم انتخابات می دهد و مرحوم میرزای نائینی و دیگر روحانیان بزرگ, آن را امضا می کنند و این حرکت, سبب تبعید علمای دین, از نجف وکربلا, به ایران می شود.
بیرق حق
آقا شیخ عبدالحسین حلی
شیخ و استاد بزرگ ما, آقا میرزا محمد حسین غروی نائینی, قدس الله نفسه الزکیه, یکی از پیشینیان صالح و بیرقها و نشانه های خداوند بود که بزرگی و ویژگیهای والا, در گفتار و کردار او آشکار بود. یکتا عالم زمانه که در هشتاد و دو سال زندگانی شریف خویش, درخشش چشمگیر و امتیاز فوق العاده ای در مسیر طریقت و اخلاص به ظهور آورد.
خصلتهای عالی که در خور هرگونه ستایش است, مرا بر آن داشت تا به شرح زندگانی آن شخصیت بزرگ بپردازم و گوشه ای از مقامات ایشان را بازگویم, باشد تا طلاب و فضلا, راه و رسم زیستن را فرا گیرند و با مدارج آن عالم فقیه آشنا شوند; زیرا شخصیتی با آن درخشندگی و زندگانی پُر ثمر, که دربردارنده همه برتریها و کمالهای معنوی و علمی است, هنوز در افکار و حقیقت مرام عوام و خواص رسوخ نکرده و زمانه توانا به درک مقام و منزلت او نشده است. شاید بتوانم ذهنها را به سوی آنچه در معرفی آن عالم یکتا می توان گفت, بکشانم تا در برگیرنده همه خوبیها, بی آلایشیها و پاکیهای وی باشد. هر چند که حق کلام ادا نخواهد شد.
تولد فقید سعید, در سال 1273هـ.ق. در شهر نائین, از توابع اصفهان, به وقوع پیوست. همان اصفهانی که مهد علم و دین و اقامتگاه طلاّب و در زمان صفویّه, پایتخت ایران بود. آن فقید, با به پایان رساندن دروس ابتدایی و سپری کردن معالم اخلاقی و عرفانی زیر نظر اساتید و بزرگان در ولادتگاه خویش به سال 1293هـ.ق. راهی اصفهان, دار علم و ادب و فقه و فلسفه شد. با افکندن رحل اقامت در آن جا به تحصیل علوم دین و حکمت متداول پرداخت و پس از گذشت ده سال, به طلب فلسفه و ریاضی و ادبیّات عربی و فارسی اهتمام ورزید و به برتریهای کامل اخلاقی و علمی دست یافت, به گونه ای که به طور کامل, در ادبیّات و لغت فارسی و عربی از ربقه مهره درآمده, به زبان عربی ممتاز سخن می گفت و نامه های خویش را به هر دو زبان انشا می فرمود و به شیوایی سخن مشهور بود.
در شمار مشهورترین و بلند آوازه ترین اساتید ایشان در فقه و اصول, می توان از آیات عظام: حاج شیخ محمد باقر اصفهانی والد علامه بزرگ آقا شیخ محمد تقی اصفهانی نجفی صاحب حاشیه بر معالم و آقای میرزا محمد حسن نجفی نام برد و این دو بزرگوار از اساتید بزرگ علوم فقه و اصول و فلسفه در وقت خود بودند1….
مرحوم آیت اللّه نائینی, اصفهان و مرکز علمی آن را ترک نکرد و از حضور به محضر آن اساتید کوتاهی نمی ورزید.
پشتکار و سعی ایشان در فراگیری معارف, تا بدان جا رسید که مجمع علمی اساتید و در پیشاپیش آنان ,اساتید بزرگ ایشان, که از مفاخر زمان بودند, آن مرحوم را شایسته مقام اجتهاد دانستند و قوه استنباط احکام شرعی و صدور فتوا را در ضمیر آن بزرگوار دیدند و با اتفاق, ایشان را به عنوان مدرّس فقه و اصول برگزیدند.
مرحوم میرزای نائینی, بر این مبنا به نجف اشرف هجرت فرمود و در آن مکان مقدّس به تدریس و تعلیم پرداخت و با توجّه به فقه و اصولی که علاّمه بزرگ شیخ مرتضی انصاری, قدس سره, آنها را تدوین کرده بود, می توان به مقام والای شاگردان آن فقید سعید پی بُرد.
خانواده: فقید سعید میرزای نائینی, در خانواده خود یگانه و کم نظیر و شخصیتی بزرگ بوده است. در تحصیل علوم دین, به درجات عالیه فضل و تقوا رسید. نه فقط ایشان, بلکه خانواده محترم وجلیل القدر آن فقید سعید در نائین واصفهان, ستوده به ستایشهای نیک بوده اند, تا آن جا که لقب شیخ الاسلام در سلسله جلیله آبا و اجداد ایشان مرسوم بود. اجداد ایشان, پیش از عهد قاجار, اهل ادب و علم و تقوا و ملقّب به شیخ الاسلام بودند.
با فوت پدر, مرحوم آیت اللّه نائینی, که در آن زمان در سامرا سکنی گزیده بود, می بایست به لقب شریف شیخ الاسلام نائین ملقب شود, لیکن برادر خویش را بدان لقب ملقّب کرد و خود به عنوان شیخ الاسلام در تمام جهان مشهور شد که نه تنها کاستی مقام ایشان را به همراه نداشت, بلکه این منصب حقیقی و الهی حاکی از والایی مقام و والایی روح آن بزرگ مرد بود
مهاجرت به عراق: در سال 1303 هـ.ق. استاد ما نائینی به بغداد وارد و به زیارت کاظمین, علیهما السلام, مشرف شد و پس از توقّف کوتاهی به جانب سامرا (مرکز سابق معتصم خلیفه عباسی) به زیارت مرقد مطهّر حضرت عسکریین, علیهما السلام, مشرف شد که در آن وقت, روشن به نور حوزه علمیه و روحانیت و علمای اعلام و در رأس آنان استاد بزرگوار و رئیس مجتهدان وقت, در قرن چهارده میلادی, حضرت آقای میرزا محمد حسن شیرازی, قدس سره, بنیانگذار حوزه بود. استاد معظم آنچه را می خواست در شخص میرزای شیرازی یافت; از این روی تصمیم به افکندن رحل اقامت خود در آن شهر گرفت و کم کم مورد توجه میرزا واقع شد.
فوت پدر مرحوم نائینی: در زمان این مهاجرت و اقامت, پدر ایشان اقا شیخ عبدالرحیم, شیخ الاسلام نائین, وفات کرد. از فوت آن مرحوم, میرزای بزرگ آگاه شده و سه روز اقامه فاتحه و عزا کرد, از روی احترام به مقام والای فرزند ارجمندش.
در سال 1312, استاد بزرگ دار فانی را وداع گفت, به ملکوت اعلی پیوست. به نظر می آمد که ایشان پس از وفات استاد معظم خود, در سامرا, اقامت خواهند فرمود و مانند هم ردیفان خود: علاّمه سید محمد اصفهانی, علاّمه سید اسماعیل صدر عاملی, علاّمه آقا میرزا محمد تقی شیرازی و علاّمه جلیل القدر محدث نوری حوزه علمیه سامرا را نگهداری و برنامه استاد و حوزه را حفظ خواهند کرد, لکن سیاست ترکیه گرایش به این معنی نداشت که حوزه باقی بماند و وضعی پیش آمد که علما و محققان حوزه سامرا, پراکنده شدند و از سامرا به مشاهد مشرفه دیگر رخت کشیدند. آیت اللّه نائینی به نجف اشرف و مرحوم آقا میرزا محمد تقی شیرازی و آقا سید اسماعیل صدرعاملی به کربلای معلی مهاجرت کردند.
مهاجرت: آیت اللّه نائینی, در سال 1314 هـ.ق. به نجف اشرف مهاجرت کرد و طرف مشورت دوست قدیمی خود, مرحوم آیت اللّه آخوند ملا محمد کاظم خراسانی, رئیس حوزه علمیه نجف اشرف, که از زمان مرحوم میرزای شیرازی به تدریس علم فقه و اصول اشتغال و شهرت گسترده ای در مرجعیّت داشت و عهده دار زعامت مشروطیّت در ایران بود, قرارگرفت و نیز به تدریس فقه و اصول پرداخت و مورد توجه حوزه علمیّه نجف اشرف واقع شد.
مرحوم خراسانی, در گرفتاریها و مسائل مُهم, با آیت اللّه نائینی مشورت و در امور مهم, به رأی و دیدگاههای ایشان عمل می کرد و بدین جهت بر تنبیه الأمّه و تنزیه المله, تقریظ مرقوم و آن را تأیید و ترویج فرمود.
این کتاب میرزای نائینی, در تأسیس دولت اسلامی و حکومت از نظر اسلام برای علما, کتاب استدلالی و برای عوام رساله تقلیدی به شمار می رود که احکام آن استنباط از قرآن کریم و احادیث نبوی(ص) است. متخصصّان در حقوق بین الملل و اسلام از نگارش مانند آن ناتوانند و متفکّران برآنند که این اثر, جامع بین عالم روحی و مقام عالی سیاسی و حاکی از فراخی نظر و دقت فکر است.
میرزای نائینی, به اصلاح شؤون جامعه نظر داشت, به درجه ای که افزون بر نگهداشت شخص خود بود. وی همه چیز را برای مردم می خواست و خواهان اصلاح و موفقیّت آنان بود. ایشان, پس از انتشار این کتاب, با مزاحمتهای بسیار رو به رو شد, به درجه ای که خود ایشان دیگر مایل به انتشار آن نبود 2 و حکومت ایران و ایرانیان به آن عمل نکردند و دستورالعمل دولت ایران قرارنگرفت. اثر علمی آن فقید معظم ناشناخته باقی ماند و شاید با گذشت زمان, قدر این کتاب را بفهمند و قدر نویسنده بزرگ آن را به شایستگی بشناسند3.
مقام علمی فقید سعید: فقید سعید در بین علمای نجف اشرف, با آگاهیهای گسترده در دانشهای ریاضی, حکمت, فلسفه و عرفان و احاطه به فقه شرع مقدس و اصول فقه, امتیاز ویژه ای داشت.
استاد بزرگوار, علم اصول را با دقّت تمام و به گونه شگفت آوری, با آرای درست آراست و با کوشش پیوسته به استوار کردن و زدودن نارساییها و باب بندی اصول پرداخت و احکام مستدل و قواعد متین و کامل از آن بیرون آورد, به صورتی که آگاهان و صاحب نظران این فن, ایشان را مجدد علم اصول به شمار آوردند و احکام شرعی بر این قواعد اصولی (اصول میرزای نائینی) و دیدگاههای مستدلّ و روشن ایشان تنظیم گردید. به همین جهت است که درنجف اشرف, یا در جاهای دیگر (حوزه های علمیّه) طلبه ای نیست مگر در جریان دیدگاههای مرحوم میرزای نائینی و آرای ایشان قرار دارد, بلکه افکار و آرای همه علما, در سرتاسر جهان تشیّع: هند, ایران, عراق, جبل عامل و دیگر کشورهای اسلامی در مهمّات فنون دینی, دیدگاههای مرحوم میرزای نائینی است, نه دیگری. اینان, یا خود, به گونه مستقیم از آیت اللّه نائینی بهره برده اند و یا به گونه غیرمستقیم: از درسها و یا نوشته های شاگردان و یا از تقریرات درسهای ایشان.
دیگر کسی نمی گوید: این بود قول شیخ خراسانی, بلکه امروز و فردا بر منبرها و در حلقه های تدریس, در دروس عامّه و خاصّه می گویند: این است رأی میرزای نائینی.
قواعد اصول فقه: میرزای نائینی, قواعد اصول و فقه را به گونه ای مستدل و منظم و آسان و بدون پیچیدگی به ثبوت رسانید و به ذهنها نزدیک ساخت و به گونه منظّم و برابر فکر درست اثبات کرد.
صاحب فنّ قدیم, گمان می کند رأی میرزای نائینی تازه است. بلی تازه است, از نظر قواعدی که میرزای نائینی بر آن اصول قرار داده و روش استدلال که به روشنی توجیه کرده و آسان و بدون پیچیدگی, در اختیار طالبان آن قرار داده است, خلاف آنچه علمای پیشین ذکر فرموده اند.
رهبری دینی میرزای نائینی: در سال 1339 مرجعیت شیعه در تمامی بلاد شیعه به ایشان رسید; از این روی, ایشان مقلّد آنان و مرجع اقطار شیعی گردید, تمامی اهل عراق به ایشان مراجعه و از وی, تقلید کردند. مرجعیّت میرزا, به گونه ای نیست که با فوت ایشان از بین برود, بلکه این بزرگی باقی و پایدار است و باقی هم خواهد ماند مادامی که اصول علوم دینی برای مذهب تشیع و ائمه اطهار, صلوات اللّه علیهم اجمعین, باقی است. علم فراموش شدنی نیست و فضل و دانش دانشمند بزرگ میرزای نائینی فراموش شدنی نیست.
چه پیش از آن که مرجعیّت مستقل پیدا کند و چه پس از آن, اهل فضل و دانش, در هر روز و شب, از دانشی که آن مرد بزرگ القا می فرمود, استفاده می بردند. حوزه علمیّه از وجودِ ایشان, بهره می برد و برای بهره مندی از وجود میرزای نائینی, دانشمندان از اطراف و اکناف به درس و تعلیمات خاص ایشان حاضر می شدند و از دیدگاههای دقیق و با ارزش ایشان استفاده می بردند.
دقت نظر و تحقیقات علمی ایشان محور حرکت علمی در نجف اشرف شده بود. این استفاده ها و دقّت نظرها و تحقیقات علمی, محدود به وجود شخص ایشان بود و در شخصیّت ایشان, همه چیز جمع بود.
خدمات اصلاحی فقید سعید: تاریخ فراموش نمی کند خدماتی که مرحوم میرزای نائینی درهمکاری با رؤسای قیام مشروطیت ایران و انقلاب عظیم آن داشت.
وی, در تأسیس حکومت دستوری ترکیه نیز نقش داشت. چون آن انقلاب به حقیقت پیوست, از ذکر آن صرف نظر کرد. این موج به عراق رسید و حرکتهایی در عراق به وقوع پیوست و پس از جنگ بین الملل اول, عراق به حکومت دستوری عربی رسید. از آن تاریخ بود که رهبر بزرگ اسلامی, از خدمات سیاسی اصلاحی کناره گیری گرفت, و بر آن شد که وجود خود را وقف خدمات دینی و اجتماعی و اخلاقی کند و در امور سیاسی مُداخله ای نداشته باشند. از این روی سالهای پایانی زندگانی خود را صرف شؤون دینی و اجتماعی کرد و نمونه بارزی در اصلاح امور مسلمانان و در تدریس در حوزه علمیّه, در صبح و شام بود.
تربیت شاگرد: از مزایای آن فقید سعید که در سایر مراجع دیده نشد, عنایت خاصی بود که ایشان به تربیت شاگردان خود و به حوزه علمیّه داشت. شاگردانی با تقوا و فضیلت تربیت کرد که هر یک از آنان, همان فضل و تقوایی را که خود ایشان دارا بود, داشتند.
امید و آمال آن فقید سعید, به آن شاگردان والا مقام بود که با احراز مقام شایسته برای خود, باقیات صالحاتی برای ایشان باشند. به همین جهت بود که در گفتار و کردار, در تهذیب و تعلیم و اخلاق و تقوای آنان اهتمام کامل می ورزید. در اخلاص و تقوا و علم, تمامی آنان دارای فضایل و نیکوییها و اخلاق برجسته و کم نظیر بودند و تعلیمات آن مرد بزرگ را سرمشق عمل و رفتار خود قرار داده, به درجات عالیه از مرجعیّت عامّه و خاصه رسیدند و مورد تقلید و مرجعیّت قرار گرفتند. و نیز شاگردانی به همان سبک و روش آن فقید سعید تربیت کردند و تعلیم دادند. مطالب و دروس استاد را به رشته تحریر درآوردند و به چاپ رسانده و منتشر ساختند و دیگران, تا به امروز, از آن نوشته ها و تقریرات استفاده می کنند و مدار و محورند در حوزه های علمیّه.
به این وسیله, میرزای نائینی و دیدگاههای ایشان را حفظ کردند و زنده نگهداشتند. در حقیقت, میرزای نائینی نمرده و باقیات صالحات آن راد مرد, زنده و جاوید است.
سیره و روش علم و روحانیت, آنچنان که امام نائینی تنظیم کرده بود, باقی است و نام او و نام شاگردان او, که از بهترین شاگردان و از جهت تقوا, علم و فضل نمونه بارزی بوده اند, باقی و جاوید خواهد ماند.
نوشته های فقید سعید: در فقه و اصول:
* وسیلة النجاة (عربی), فقه استدلالی.
حاشیه عروة الوثقی که با دقّت نظر و استدلال خاص مرقوم فرموده در دو جلد در مطبعه العرفان صیدا ـ لبنان به چاپ رسیده است.
* مختصر وسیلة النجاة (عربی).
* مناسک حج (عربی) که در هیچ یک از مناسکهای حج, چه قدیم چه جدید, به این شرح سابقه نداشته و در این اواخر آیت اللّه حکیم, آن را به زیور طبع آراسته و حواشی خود را بر آن افزوده است.
* رسائل عملیّه, به نام ذخیرة العباد (فارسی).
* رساله لباس مشکوک.
* قاعده لاضرر ولاضرار فی الاسلام.
و بعضی قواعد و رساله های دیگر در اصول.
* سؤال وجوابهای استدلالی که مرحوم حجةالاسلام والمسلمین آقا شیخ حسین حلّی, قدس سره, در دو جلد جمع آوری کرده, ولی متأسفانه تا به کنون به چاپ نرسیده و برای گرفتن آنها از فرزند آقای حلّی اقدام شده, ولی بی نتیجه مانده, امید است در آینده نزدیک, موفقیت حاصل و در چاپ و نشر آنها اقدام و خدمت بزرگی به علم و اهل علم انجام گردد. انه ولیّ التوفیق.
اخلاق و خویهای نیک فقید سعید: آن مرحوم, عنایت خاص به کمال رساندن و تهذیب نفس و اخلاق و انواع فضائل داشت. کسی که در سفر و حضر, با ایشان همراه بود, شاهد عنایت خاص ایشان به تکمیل نفس و اخلاق و معرفت و سیر و سلوک و تهذیب نفس می شد. همان روشی که در سامرا داشت, در سفر نیز داشت. پایبند به ذکرها و دعاهای مخصوص و تعبد به درگاه پروردگار یکتا بود و به طور دائم به این امر اشتغال داشت.
مرحوم شیخ فتحعلی سلطان آبادی که از رجال برجسته و صاحب کرامات و مکاشفات و معروف به آخوند بود, دوست مخصوص ایشان و از یاران نزدیک ایشان به شمار می آمد.
و این ویژگیها استفاده هایی است که در زمان استاد بزرگ, مرحوم میرزای شیرازی کرد, به همین جهت است که ایشان از تمام جهات, وارستگیهای خاصی داشته و نمونه تقوا و صلاح و رشاد و اخلاص و دارای تمامی ویژگیهای برجسته و نمونه و از عیب و کاستی به دور بود. چنانچه خداشناسی را می خواستی, کافی بود یک هفته ملازم آن مرحوم می شدی و می دیدی شب و روز او را که در نهان و آشکار, با خدای خود چه می کند.
شانزده سال در خدمت علم و خدمت مردم و رهبر روحانی بود, هیچ کس از ایشان یک کلمه ناشایست نشنید و یا ندید که حقّی از کسی پایمال کند و یا حقّی کسی بر او داشته باشد, ادا نکند.
با شرح صدر و روی باز, با مردم گفت و شنود داشت. با اهل علم و علما, به گفت وگوی علمی و یا مباحثه فقهی می پرداخت.
این اخلاق عالی و برجسته و تهذیب نفس, مخصوص به خود آن فقید سعید بود, نه دیگری. در هزینه شخصی کمال اقتصاد را داشت و در بیت المال مسلمانان, با زُهد و ورع و تقوا تصرف می کرد. تا جایی که ممکن بود, در مال اِمام و حقوق شرعیه دیگر, برای مصارف شخصی خود تصرف نمی کرد. آنچه می رسید به مصرف حقیقی می رسانید و هزینه های شخصی خود را از درآمدهای املاک خود در نائین, برآورده می ساخت. درآمد آن جا, هزینه های شخصی ایشان را کفایت می کرد, مگر در اواخر که در آمدهای املاک نائین کم شده بود و هزینه های زندگی ایشان زیاد, زیرا, اولاً, بر ایشان افراد زیادی وارد می شدند و ثانیاً مریض بود, برای دارو و درمان, هزینه بسیار لازم بود. بدین خاطر ناگزیر شد از هدایا و سهم امام, علیه السلام, به مقدار ضرورت خرج کند.
وفات مرحوم آیت اللّه, در ظهر روز شنبه 26 جمادی الاول سال هزاروسیصد و پنجاه و پنج هجری قمری, در نجف اشرف واقع گردید و جنازه معظم له را به چری نجف انتقال دادند. مرحوم حجةالاسلام آقای حاج شیخ علی قمی (مشهور به زاهد) امام جماعت مسجد هندی نجف, عهده دار غسل و کفن آن مرحوم گردید و از آن جا جنازه را به صحن مقدس حضرت امیرالمؤمنین, علیه افضل التحیة والسلام, با تجلیل و تشییع علمای اعلام و آیت اللّه اصفهانی و دسته های سینه زنی و سایر گروهها آوردند و ایشان نماز را اقامه کردند و در مقبره مرحوم آقا سید محمد اصفهانی, متصل به مقبره مرحوم شریعت اصفهانی, به خاک سپرده شد. رحمه الله برحمته الواسعه واسکنه فسیح جنانه.
همه ممالک اسلامی, به این مصیبت عزادار شدند, بویژه ایران, هند, عراق و لبنان.
مسلمانان, رهبر بزرگ اسلامی خود را, که خاتمه پیشینیان صالح بود, و مانند او را هرگز دهر و زمانه عوض نخواهد داد, از دست دادند. او, نمونه بارزی در صلاح و رستگاری و بلندی فکر و دقت و تحقیق علوم فقهی و دینی بود.
مردم از فقدان آن راد مرد, در اندوه و سرگردانی شدید باقی ماندند. مانند نائینی را که نمونه صالح و مایه رفع شبهات و گرفتاریهایشان بود, نخواهند یافت. از جاهای دور و شهرهای بسیار, برای تسلیت به فرزندان گرامیش: آقا میرزا علی آقا, آقا میرزا مهدی و اقا میرزا محمد می آمدند و تسلیت می گفتند.
خداوند بر دین مقدس اسلام, این فراق و کمبود را جبران فرماید و خداوند متعال, تأیید کننده دین خود است و حول و قوّتی نیست, مگر خدا, نه غیر او.
پی نوشتها:
1. برابر بررسی این جانب (مترجم) اساتید مرحوم آیت الله نائینی در اصفهان, آقا سید محمد باقر, صاحب روضات الجنات, آقا شیخ محمد باقر نجفی, معروف به آخوند کاشی, آقای جهانگیرخان, استاد حکمت, آقای حاج میرزا بدیع, استاد فلسفه و آقای آخوند ملامحمد باقرفشارکی بوده اند.2. با این که کتاب, با استدلال به قرآن کریم و احادیث شریفه نبوی(ص) به نگارش درآمده بود و به موجب خوابی که دیده شده بود, مورد توجه ولی عصر, ارواحنا له فداء, واقع گردیده بود, سبب دلسردی ایشان از نشر آن, تغییر و تحول اوضاع ایران بود: روی کار آمدن مستبدان, نمایان شدن انگشت بیگانگان, اعدام شیخ فضل اللّه نوری و…
3. یکی از روحانیان بزرگ می گفت: تنبیه الامه, از کرامات مکتب ائمه هدی, سلام اللّه علیهم اجمعین, است که برای اثبات مشروعیت مشروطه نوشته شده و اهمیت به سزای آن در اثبات سیاسی و اجتماعی اسلام و نقشه و هدف کلی حکومت اسلامی است.
4. مانند تقریرات حضرات آیات: خوئی, شیخ محمد علی کاظمی خراسانی, آقا شیخ موسی خوانساری, آقا سید جمال الدین گلپایگانی, آقا سید محمود شاهرودی, آقا شیخ محمد تقی آملی, آقا سید محسن حکیم و….
5. نماز شب ایشان, هیچ گاه, نه در حضر و نه در سفر, ترک نمی شد و ملزم بود که در تمام شبها, پیش از طلوع فجر, یک ساعت الی دو ساعت, با خدای خود راز و نیاز داشته باشد.
دانشوری ژرف اندیش
آقا شیخ عبدالحسین حلّی
چیزی نمی بینم که یادآوری آن ضروری باشد, مگر امام نائینی شخصیت ناشناخته ای بود که خواسته باشم ایشان را بشناسانم.
میرزا, ناشناخته نبود همه او را می شناخته اند و می شناسند. میرزا, منزوی بود و گرایش به انزوا داشت. زمانه و عصر نتوانست ایشان را, آن گونه که باید بشناسد و بزرگی و اخلاق فاضله ایشان را درک کند. چنان برتری بر دیگران داشت که همرزمان او حسرت و غبطه او را می خوردند.
میرزا, زندگانی ممتازی داشت. در خانواده ممتاز و شریف و عزیز متولّد شد. دارای مقام و منزلت و تمکّن بود. دروس مقدماتی خود را تکمیل کرد و به شهرهای بزرگ و مراکز دینی که در آنها دروس دینی و علوم اسلامی تدریس می شد, رفت, مانند: اصفهان و سامرا و ازدرسهایی عقلی و نقلی مُدرّسان و علمای رده اول استفاده کرد. معارف الهی اسلامی, معقول و منقول, فلسفه و اصول حکمت و منطق آموخت و مدتی نگذشت که فضل و دانش در ایشان ظاهر شد. نبوغ و علم در وجود ایشان درخشش داشت و هرکس با ایشان, گفت وگو و نشست داشت, فضل و فضیلت و علم و کمال و ادب و دانشمندی ایشان را تشخیص می داد و می دید و بر گستره دانشها و اشراف ایشان بر دانشهای گوناگون: فقه, اصول, حکمت و فلسفه, درایه و علم حدیث, رجال, ریاضیّات, نجوم و تمامی دانشهای قدیم و جدید و اتقان ایشان در مبانی استنباط, آگاه می شد.
خبرگان و دانشمندان علم اصول, مرحوم میرزای نائینی را مجدد علم اصول می شمردند.
ژرفای آگاهی میرزای نائینی به اندازه ای بود که هرکس از او می پرسید, در همان مجلس, پاسخ کامل را از ایشان می شنید. در کم ترین مدّت و با اندک فکر و درنگ, جواب را با استدلال کامل و قانع کننده, به گونه مشروح و روشن بیان می فرمود و پرسش کننده, از این آگاهی و حضور ذهن, شگفت زده می شد.
همچنین وقتی که بر منبر درس و محاضره قرار می گرفت, در اجتماع بزرگ علمی عمومی, گاهی به ابیات الفیّه استدلال می جُست و گاهی ابیات منظومه حکیم سبزواری در بحث وجود و ضدّ وجود, گاه قول یکی از روایات احادیث, یا یکی از علمای معاصر خود, یا علمای پیشین را بیان می فرمود و چیزی را کم و کسر نمی گذاشت و مطلبی را فراموش نمی کرد. مطالب را با شرح و بسط و جزئیات و کلیّات آن بیان می فرمود. چقدر ما را شگفت زده می ساخت که یک روز به شعری از اشعار سعدی, علیه الرحمه, استشهاد می فرمود و روز دیگر آرایی از مورخان ادب عرب را در اشتقاقات لغوی, یا چگونگی وضع آن لغات و مبانی آن بیان می فرمود.
مسأله پیچیده ای را که راهی برای حل آن نبود, مگر با نظر دقیق, آن را با بیان روشن ثابت می فرمود, با ادله عقلی و نظر صحیح, پیچیدگیها را روشن می فرمود, به گونه ای که برای هر یک از ما, مشکل آسان می گردید و هیچ ابهامی در مسأله باقی نمی ماند.
آن درایت و احاطه علمی که در وجود امام نائینی یافت می شد, کم نظیر بود و آنچه در او وجود داشت, در کم تر کسی از بزرگان گذشته و حاضر یافت می شد. در جوانی, در کهنسالی, در مرجع تقلید بودن و در رهبر عامه بودن نفس متواضع داشت که در این درجات مختلف, ایشان فرقی نکرده بود و به همان حالت نخست بوده. هشتاد سال از عمر خود را گذرانده بود, در حالی که وقتی در خیابان و کوچه و بازار راه می رفت, ابتدا به سلام می کرد. با قیافه بشّاش و خُلق خوش از طرف احوالپرسی و دلجویی می کرد و وضعیّت داخلی و حال او را سؤال می فرمود. معلوم بود که احوال او برای ایشان خیلی مهمّ است و علاقه مندند که از وضعیّت و احوالش آگاه شوند. این خوش رویی و راه رفتن ساده و خالی از تبختر و خودخواهی, در شخص ایشان بود که قلوب بیش تر مردم را فریفته ایشان می ساخت. مردم, با علاقه و محبّت به ایشان ارادت می ورزیدند. مسبب این شکسته نفسی و نرمی اخلاق این بزرگ مرد تاریخ و این اخلاق و عادات و حسن معاشرت, تهذیب نفس و ریاضت همنشینی بااهل معرفت و سلوک و معارف و ریاضت بود. تهذیب نفس و اخلاق و فروتنی و حقیقت شناسی و رسیدن به حقایق و انصراف از ماده و عالم دنیوی و توجّه به آخرت در ایشان, بالاتر از حدّ تصوّر و خیال بود. معرفت نفس و توجّه به عالم دیگر, مورد توجه ایشان بود. از خوشیها و لذتهای دنیا و زرق و برق و جمال آن, بی نیاز بود و به عالم بالاتر و کمال بیش تر توجّه داشت.
آیت اللّه نائینی, اعلی اللّه درجته فی الجنة, توجه به دنیا نداشت, با این شخصیت و مقام, فضل و تقوا, علم و عمل, خود را هیچ می دانست.
فقیهی بود, خالی از خودبینی. صوفی بود, نه آن گونه که صوفی نمایان می نمایانند. قدس و تقوایی داشت حقیقی. صفای با طنی داشت که تصورش امکان ندارد. این سبب شده بود که سیرت ایشان, دستخوش دگرگونی نگردد. شخصیت و تقوایی داشت که مکان و زمان با رنگهای گونه گونش, در او اثر نمی کرد و فرقی پدید نمی آورد. همیشه به یک گونه و یک زندگانی و با همان اخلاق و همان مهربانی بود, نه از گذشته متأسف بود و نه به آینده خوشدل, تمام همّ خود را صرف تربیت اهل علم و علما و اهل فضل و فضلا و مجتهدان می کرد. با اخلاص و محبّت فوق العاده, با جدّ و جهد خستگی ناپذیر, برای همه نمونه جدّ و جهد بود.
آیت اللّه نائینی, مجدد علم اصول و فقه و مجدّد دین بود, چنانچه درحدیث شریف نبوی, صلی اللّه علیه و آله و سلم, وارد شده است.
(انّ اللّه یبعث علی رأس کل قرنٍ من یحفظ به الشرع الاقدس عن الزیغ.)
خداوند, در سر هر صد سالی کسی رامی فرستد که دین خدا را از اشتباهها ونارساییها بیرون آورد و آن گونه که هست حفظ کند و به مردم بشناساند.
نائینی, مجدّد سیر علم و دین و اداره کننده محوری بود که در آن دوران نظیر نداشت, نه در نجف و نه در دیگر مراکزی که فقه و اصول تدریس می شد. او بود که با افکار درست خود, روش تدریس علم اصول و فقه را تغییر داد و پیچیدگیهای آن را برطرف کرد و به گونه ای متین و قوی بنیان گذارد. علمای پیشین نتوانسته بودند این دانشها را به سادگی بیان و روشن کنند. البته پیشینیان از علما و فقها زحمتهای بسیار کشیده بودند و نوشته ها و تحقیقات دامنه داری کرده بودند, ولی به این درجه که میرزای نائینی در گشودن دشواریها کوشیده و به ژرفای مطالب رسیده بود, دست نیافته بودند وخدای متعال برای حفظ این امانت علمی و ثروت گرانبها کسی, را عطا کرد که توانایی حفظ آن را داشته باشد و هرچیزی را در موضع خود قرار دهد و زحمت و فکر خود را در راه دانش به کار برد و با اراده و توان قوی و قلبی سرشار از دوستی علم و دوستی تدریس و تفهیم, آن را به اهل علم بیاموزد و حلّ مشکلات را آسان سازد به گونه ای عمل کند که بتوانند آرای خود را عرضه کنند و اختلافها را از بین بردارند.
آیت اللّه نائینی که رحمت خدا بر او باد و خداوند متعال درجه او را رفعت بخشاید, روزانه مطالب علمی و دانش خود را بر فضلا و علما و دانشمندان حوزه علمیّه خود بیان می فرمود, به گونه ای بسیار شایسته که بهترین راه برای فهماندن و قانع کردن و نتیجه گرفتن بود. وقتی موضوعی علمی را مطرح می فرمود, مقدمات چندی برای آن موضوع بیان می کرد و اصل موضوع بحث را روشن و ساده و شیوا و نیکو شرح می داد, پس از آن که مقدمات بحث روشن می شد, وارد اصل مبحث می شد و به گونه ای آن را بیان می فرمود که هیأت علمیّه و حوزه قبول و تصدیق می کردند و بی هیچ نگرانی و تردیدی می پذیرفتند و با این شرح, شنوندگان مجلس, با استدلالهای استوار قانع می شدند و ایرادی برای آنان باقی نمی ماند.
امّا اندیشه وران که در تاریخ به آنان تکیه می شود, دوگونه اند:
گونه نخست کسانی که دانش آنان در درجه بالا قرار دارد و دانشهای خود را صیقل زده, با لباسهای گوناگون بر مجتهدان و علما عرضه می دارند و آنان با بیانات شیوا و ظریف مطالب حل شده و دسته بندی شده را می پذیرند و به کار می برند.
گونه دوم کسانی که افکار خود را با دانشهایی که به دست آورده اند, می سنجند و از آنها مسائلی تدوین می کنند که درتحقیق و سنجش, پرارزشند.
گونه سومی از دانشورانند که با فضل و فضیلت و شاخص درتاریخ و قرونند. جمع کننده بین فضل و دانشند و با دو بال پرواز می کنند و جمع کننده بین جد و جهد و اجتهادند. اینان افکار گسترده خود را با آرای دانشمندان پیش از خود صیقل می دهند و آنچه خوب و صحیح باشد, به سبک روشن و نیکو به دانشمندان حوزه خود عرضه می دارند و آرای خود را با دلیل و برهان بیان می کنند, به گونه ای که از هیچ مطلبی غفلت نمی شود و بحثها به روشنی و با بیان ساده تشریح می شوند.
آیت اللّه نائینی, از جهت دانش و فضل و دلیل و برهان از این گروه است کسی ایشان را درست نشناخته و مردم درزمان حیات پر برکت ایشان, چنانکه باید قدرشان را نشناخته بودند. اکنون که به بهشت جاوید شتافته است, نعمت وجود آن بزرگوار را بهتر خواهند شناخت; زیرا نعمت شناخته نمی شود ,مگر بعد از نبود آن. این مرد بزرگ را نیز کسی درست نشناخت, مگر بعد از فقدان او.
از جهت علم, فردی بود که همتا نداشت و بی بدل بود و تاریخ درنزدیک و دور, این مرد بزرگ را به بزرگی یاد خواهد کرد.
شناخت آینده این دانشمند گرامی, از امروز شروع می شود و این محفل و محضر, که بزرگ ترین شخصیتهای دانش و دین و تقوا در آن گرد آمده اند, نشانه بزرگی و نبوغ آن مرد بزرگ است. بیش تر حاضران از شاگردان و تربیت شدگان آن فقید سعیدند و به یاد او این مجلس برپا شده است و او در قلب فرد فرد حاضران زنده است. همه از فقدان او, حسرت و اندوه به دل دارند. اینان, در آینده نزدیک مراجع تقلید و راهنمای مردم و مدرّسان حوزه های علمی خواهند بود و این خود, بر بزرگی و شخصیّت آن فقید سعید دلالت دارد و نمودار آن است که روز فوت و فقدان آن شخصیت بزرگ, چه روز پردرد و اندوهی است.
او بود که گرفتاریها, اندوهها و دردها را برطرف می کرد. کجا چنین شخصیتی یافت می شود و کجاست روشنیهای این مرد بزرک در شبهای تار و تاریک. انتظار روشنایی او را داریم و در پی آن می گردیم و چیزی نمی یابیم. آنچه یافت می شود, مسائل الدیار است که شاعر عرب می گوید:
فأسالنها واجعل بکاک جواباً… تجد الدمع سائلاً ومجیبا….
از او می پرسم و قرار بده گریه را جواب خود, می بینید اشک چشمان سؤال کننده و جواب دهنده را.
پس شما ای نائینی بزرگ! راحتی و آسوده ای; زیرا به سعادت ابدی رسیده ای; چون از عمّار دنیا نبودی. به دوستان و یاران صالح خود ملحق گشتی و به درجه عالیه ای که دنیا برای شما و اعمال صالحه شما ساخته و پرداخته رسیدید و برای ما غیر از حسرت و ندامت ابدی نمانده است. آتشی افروختی که ما نمی توانیم آن را در دلهامان خاموش کنیم.
همه مصیبت زده و همه عزا داریم. حول و قوت و صبری نیست, مگر به خدای متعال جلّت عظمته.
مرد صلاح و سداد
آقا شیخ محمد حسین مظفر
امام نائینی را, از حیث اخلاق و معارف, سخت است که بتوانم به حاضران محترم, معرفی کنم.
قلم و بیان نارساست که شخصیتی مانند ایشان را تحلیل کند و بیان کننده زندگانی ایشان باشد.
برای آن که حقیقت شخصیت بزرگی مثل میرزای نائینی را عرض کنم, باید بعضی از حقوقی که ایشان به اهل علم, بویژه نویسنده دارد, در این جا ادا کنم.
زندگانی گرانقدر این مرد بزرگ, از هر سوی که توجّه شود, ویژگیها و مزایایی دارد; از این روی خواستم این گفتار و بیان, مختص به اخلاق و معارف گرانبهای ایشان باشد.
اخلاق فاضله ایشان: صاحب نظران بسنده نمی کنند بر آنچه از اخلاق خوش و ویژگیهای برتر در شخصیت ایشان ظاهر و نمایان گردیده, بی نظر در مجاهداتی که صاحب آن خصلتها در جنگ بانفس و غلبه بر هوای نفسانی کرده است. این اخلاق زیبا و پسندیده را یکی پس از دیگری نمایانده, گویی در محکمه الهی است و از همه زوایا, محاسبه می شود. چنان نفس را از اخلاق پست, پاک و از خصلتهای ناپسند دور کرده بود که اگر کسی بر همه شؤون اخلاقی و رفتار و برخورد ایشان با اشخاص آگاه شود, خواهد شناخت در مکارم اخلاق و جهاد با خواسته های نفس و مخالفت با هوا و هوسهای نفسانی به چه درجه ای بوده و آن هواها را چسان نابود می ساخته و خود را, چه درجلوت و چه در خلوت, نسبت به باری تعالی مخلص ساخته و پرداخته بوده که روح او یگانه محک برای کشف سرائر و اظهار آنچه که در ضمیر است, شده است.
با استاد فقید, هم پیش از آن که بر کُرسی رهبری و زعامت الهی بنشیند و هم پس از آن که بر کرسی رهبری و زعامت نشست, معاشرت داشتم.
ایشان را از پیش, صاحب اخلاق عالی و نیکو شناختم که ظاهر و باطنش یکی بود, مرد صلاح و سداد بود.
زمانی که ریاست روحانی و خدایی را بر عهده گرفت, جلال و اُبهتی داشت, به بهترین جلوه ظاهر شد. نیکیها و زیباییهایی از او پدیدار گردید که به شمار نیایند.
در زمانی که هنوز ریاست و رهبری را به عهده نگرفته بود, آنچه پس از رهبری و ریاست از ایشان دیده شد, دیده نشده بود. پس از آن که بر منصب الهی و دینی تکیه زد, خوش رو و خوش برخورد بود و با مهربانی و خوش رویی, همه را شیفته خویش ساخت. اگر از ایشان بر میزان اسلام و دستورات شرع اقدس تقاضایی می شد, با کمال خوشحالی, انجام می داد, امّا اگر تقاضای خلاف شرع و مخالف دستورات اسلامی بود, حال ایشان دگرگون می شد و اندوه و ناراحتی بر ایشان چیره می شد و گاهی حال ایشان چنان تغییر می کرد که گفتی دشمن لدود تقاضایی کرده است. اشخاص را در ایشان راهی و طمعی و رغبتی به درخواست ناروا نبود. نا امیدی بر چنین درخواست کننده ای چیره می شد. بی گمان, این طبع, از غرائز اهل ایمان و ارباب صفا و راستی است.
ایشان را خوش محضر دیدم. مجلس ایشان, بهترین مجلس بود, دربردارنده سخنان شیرین و نکته های خوش و به دور از ملال, بلکه شخص دانا میل به ادامه آن داشت, تا بیش از پیش استفاده کند و سود علمی ببرد, چنانچه از کسی خلافی در سنجش با میزان و روش دینی ظاهر می شد, دگرگون می گشت, حتی از اشخاصی که نزد ایشان عزیز بودند. این مزایا, از پاکی قلب و پاکی باطن و حق پرستی سرچشمه می گیرد.
ایشان را چنین شناختم که اگر کسی نسبت به ایشان بدی می کرد, هر کس که می بود, به تلافی نمی اندیشید, هیچ وقت در سخنان, از کسی به تعریض یاد نمی فرمود. این, از صفات اهل گذشت است. همیشه زمام زبان خود را در اختیار و بر بیان خود تسلط کامل داشت. زبان ایشان, ترجمان دل بود و بیان ایشان, پیرو گامهایی بود که به سوی بهشت بر می داشت.
این ویژگی, از بهترین و درخشنده ترین ویژگیهای ایشان به شمار می آمد.
ویژگیهای نیک ایشان, بسیارند و در مختصر نمی گنجند و از شمارش آنها, معذورم.
دانش و معارف الهیه: دانش فقهی و اصولی این مرد بزرگ را نمی توانم برشمارم.
این مهم, از نوشته های شاگردان ایشان که به رشته تحریر در آمده و چاپ و منتشر شده اند و از شاگردان مجتهد و عالمی که تربیت کرده است, به دست می آید.
آن فقید سعید, به درجه ای از علم و معارف رسیده بود که اگر به روش ترجمه نویسان بخواهم بیان کنم: علم فلسفه را از احمد و علم حکمت را از حمید و علم اخلاق را از حامد و… فرا گرفته بود, برای شما قانع کننده نخواهد بود و از خویهای وی, چیزی در یاد شما نخواهد ماند.
میرزای نائینی, فکرش از دنیا و مافیها و زرق و برق دنیا و زخارف آن, به دور بود. هوای نفس خود را کشته بود, برای این که نزد خدای خود زنده و پایدار و جاوید بماند.
ساعتی که وارد مجلس درس می شد و بر منبر تکیه می زد, نخست, آغاز به دعا و زاری به سوی پروردگار یکتا می کرد. در حالی که خاشع و خاضع بود, از او کمک می طلبید. همچنین درس را با دعای خاص خود, بین خود و خدای خود, به پایان می رسانید. همیشه در ذکر خدا و یاد خدا بود. همچنین در وقتی که مرگ را تذکر می داد, تمام خوشیهای زندگانی را به هیچ می شمرد. تمام توجّه و نظر و تکیه او به حیات باقی بود و دار فانی را هیچ می شمرد, همچنین درمحراب عبادت, تمام توجّهش به پروردگارش بود, نه دیگری. توجّهی به همنشین یا همدمی نداشت, تنها خدا بود و بس. این است دلیل این که آن مرحوم, از اهل عرفان و صفات اهل مراتب سامیه و عالیه بوده است.
آیا اطلاع دارید در هنگام ایستادن بر کنار میّت و جنازه ای که می خواست نماز میّت بر او بخواند, اندوه ایشان را فرا می گرفت و در برابر خداوند خشوع می کرد. چیزی درنظر ایشان نبود, مگر مردن و آنچه در ماوراء آن است, از راههای سخت و خوف انگیز و این آسان می کند سکرات مرگ وخوابیدن در قبر را و آنچه در پیش است. همیشه خود را به خدای خود متوجّه می دید و به غیر او, به چیز دیگری فکر نمی کرد.
توجه همیشه وی به سوی خدای متعال بود, درجمعهای عمومی یا خصوصی, همیشه به یک حالت بود و هیچ فرقی و یا اختلافی در ایشان دیده نمی شد. گاهی مجلس خود را با روایات تاریخی و گاهی با سخنان شیرین گرم می کرد و گاهی از حاضران پرسش می فرمود و دستورهایی صادر می فرمود. از بعضی نیازها می پرسید. و گاهی در فکر عمیق فرو می رفت, سپس متوجه می شدیم که در مسأله ای که دشوار است, فکر می کند و راه حلّ آن را می جوید و گاهی دیده می شد اندوه سرتاپای ایشان را فرا گرفته و ترس بر ایشان چیره شده است. از سیمای ایشان روشن می شد که به سوی خدای متعال متوجّه گردیده و با تمام وجود به او توجّه و از غیر او بریده است.
از ارباب فضیلت و اهل بصیرت و اهل حکمت و معرفت بود و دارای ویژگیهای صاحبان معرفت و بصیرت و اهل خلوت با خدای متعال. از پیچیده ترین و مشکل ترین اسرار این ویژگی آن است که دیده نمی شد که خود را مفتخر به این مزایا و اعتبارات بداند و یا ادّعایی به آن منازل و جهات شامخ و عالی داشته باشد و یا مدّعی مقاماتی باشد.
فقید سعید, نفس تزکیه شده ای داشت که آن ,سبب دارنده همه کمالها و برتریها شده و او را به مرتبه اعلای فضل و دانش رسانید بود.
به فقدان این شخصیّت, بهره مندی از کمالهای روحی و علوم ایشان قطع شد. فانا للّه وانّا الیه راجعون. سلام بر روزی که به دنیا آمدی. سلام بر روزی که از دنیا رفتی و سلام بر روزی که زنده و برانگیخته می شوی.
شکوه دین
شیخ محمد حسین مظفر
کسی نیست از آقایان حاضر, از شخصیت کم نظیر میرزای نائینی و امتیاز علمی او آگاه نباشد, تا این جانب بخواهم ایشان را بشناسانم. من توانایی آن را ندارم که شرح رفتار این فقید سعید را آن گونه که باید, بیان کنم, یا در طوماری گرد آورم و فضایل پنهان این مرد بزرگ را ظاهر و آشکار سازم و آیندگان را به بعضی از حالات این شخصیت با عظمت, آشنا سازم. اهل قلم نیز, قادر بر این نیستند; زیرا زمانه مانند او را نخواهد دید, مگر گاه به گاه و زمانه مانند او را نخواهد نشان داد, مگر به اتفاق. توفیق بهره با آنان بود که موفّق به درک محضر این مرد بزرگ شدند و از محضرش استفاده های علمی و ادبی و اخلاقی بردند و تمامی مزایای خاص ایشان را دیدند. به اختصار خواستم این گفتار را به محاضرات علمی خاص ایشان اختصاص دهم; زیرا شؤون زندگانی ایشان بسیار است و جمع آوری آنها در این اوراق امکان ناپذیر. نه نویسنده استادی توانا به آن خواهد بود و نه خطیب و دانشمند زبردستی توانایی آن را خواهد داشت.
عادت ایشان این بود که وقتی بر بالای منبر قرار می گرفت, عبای خود را به دور خود جمع می کرد و دو زانو می نشست, مانند نشستن شاگرد جلوی استاد. گمان نمی کنم این گونه نشستن برمنبر, جز برای بزرگداشت از علوم اهل بیت عصمت و طهارت و هدایت و ارشاد افراد بود. با دیدن ایشان, باهیئت زیبا بر روی منبر, شکوه در دلها افکنده می شد. بی آن که کسی آدمی را وادار کند به علم و عالم و تقوا احترام می گذاشت و مقام ایشان را مقدس و محترم می شمرد.
پس از استقرار و نشستن به این صورت بدیع, جز به دعا ابتداء نمی کرد. دعایی چنان آهسته که به گوش نمی رسید و تنها حرکات دو لب ایشان دیده می شد. بعضی از اوقات خواندن دعا طولانی می شد, به حدود ده دقیقه می رسید. اگر مختصر می فرمود, کم تر از پنج دقیقه نمی شد. در هنگام خواندن دعا, با خضوع, روی به سوی پروردگار متعال می کرد و با تمام وجود به سوی خدا متوجّه می شد, گویی از عالم اجساد مجرد گشته و روح قدسی او, به ملکوت اعلی متصل گردیده است. اگر کسی با دقّت تمام, متوجّه حالت ایشان می شد, قلبش آکنده می شد و به ایشان اقتدا می کرد, بی آن که متوجه حال خود باشد, یا قصد آن را داشته باشد و به پیروی از آن مربّی بزرگ, تمامی وجود خود را در حال دیگری می دید.
با این رفتار, خودسازی و فضیلت و تقوا را در عروق شاگردها رسوخ می داد, تا این تربیت و رفعت در آنان باقی بماند.
درسهای اصولی: کسی که در دریای فقه شنا کرده باشد, می داند چقدر احتیاج به مباحث اصول دارد و پیشینیان, مسائل اصول را همراه مسائل و بابهای فقه بیان می کردند و فقه و اصول را از یکدیگر جدا نمی ساختند و هر چه گفت و گو و بحث در مسائل فقهی گسترده تر شد, مسائل اصولی نیز گستردگی یافت. اگر کسی بخواهد قواعد اجتهاد و راه استنباط را به دست آورد, تا علم اصول را در دست نداشته باشد از عهده این کار بر نخواهد آمد; از این روی, علم اصول فقه درعصر حاضر علم مستقلّی قرار داده شده, در ردیف دیگر علوم. برای علم اصول محاضرات و قواعد خاصی تدوین گردیده و این علم دارای بابها, بخشها و فرعهای گوناگونی شده و مطالبی بر آن افزوده شده که پیش از این وجود نداشت.
طلبه ای که علم اصول می خواند, نمی داند به چه مقدار از علم اصول احتیاج دارد و چه فرعی از فروع اصول, اساس و مبنای علم فقه قرار می گیرد, تا آن که بتواند آن را تطبیق دهد و عمل کند به آنچه از استاد خود فرا گرفته است. لکن استاد ما, قدس سره الشریف, به اندازه نیاز علم فقه, علم اصول را تعلیم می داد و آنچه از فصلها و بابهای علم اصول بیان می کرد, مسائلی بود مربوط و در تماس خاص با استنباط بابهای فقه و آنچه فقیه مستنبط به آن نیاز دارد تا قواعد را استنباط کند و نشان می داد که کدام فرع مبتنی بر کدام اصل است, به شرحی مبسوط و بیانی وافی. مسائل فقهی را با اصول تطبیق می داد و به بیان شیرین و روشن, روابط بین دو علم را روشن می ساخت. و در درس علم اصول, مسائل فقهی را که مبنای آنها بر علم اصول است, مطرح می ساخت و توجه می داد در چه مسأله فقهی از کدام مسأله اصولی باید استفاده کرد و عمل استنباط, دائر بر کدام محور است. تشریح می کرد که اساس و مدرک فرع در علم اصول است; مگر آن که در آن اصل, اختلاف رأی باشد که در این صورت, درس, گستردگی خاص پیدا می کرد و با محاضرات خاص ایشان مسأله روشن می شد و این ویژگی بود که فقط
در شخص ایشان یافت می شد و در دیگر مدرسان حوزه های علمیّه, به این کیفیت دیده نشده بود که مطالب را برای شاگردان روشن سازند, به گونه ای که از هر جهت دانش پژوهان به مسائل آشنا شوند و روشن گردند که چگونه علم اصول و مسائل آن را در مباحث فقه به کار برند و مسائل فقهی را اجتهاد کنند.
درسهای فقهی: باز بودن باب اجتهاد نزد شیعه امامیّه, سبب شده است که روح زنده ای در روحانیت شیعه موجود باشد که در سایر مذاهب اسلامی وجود ندارد.
اعتماد بر نفس در مسائل اجتهاد و استخراج احکام کار آسانی نیست. بسا که برای دقّت در درستی و نادرستی یک خبر, به احاطه بر همه لوازم از احادیث و خبر و دلیل عقل و اجماع و قرآن حاجت پیدا می شود. مجتهد باید دارای علوم گوناگونی باشد, توانایی آن را داشته باشد, مسأله را استنباط و اجتهاد و استخراج کند.
آن مرحوم, در شاگردانش روح می دمید و آنان را توانا می کرد و آماده می ساخت که بتوانند در آینده قدرت وتوانایی علمی و فقهی داشته باشند و مسائل فقهی واصولی را به گونه روشن و صحیح اجتهاد و استنباط کنند و رأی خود را عرضه بدارند.
تحصیل این اعتماد واطمینان به نفس در استخراج مسائل, آسان نیست و بسا احتیاج پیدا می کند به حضور علمی و احاطه بر همه مسائل و قوه برابرسازی و اگر کسی این مقدمات را داشت و افزون بر آن, از قدرت فکری و نظر درست و حسن ذوق برخوردار بود, شخصیتی برجسته و ممتاز خواهد بود و کسی که بخت با او یاری کرده و در حلقات درس و بحث این مرد علم و تقوا و عمل حضور پیدا کرده باشد, می داند که فقید سعید جامع همه این ویژگیها و خصال عالی بود و از اسرار روایات و فهم اخبار آل محمد, صلوات الله علیهم اجمعین, که برای مستنبط ضرورت دارد, آگاهی داشت و بر لغت عرب, از جدید و قدیم, آگاه بود و چیزی از فکر و نظر ایشان پنهان نمی ماند.
فکر قوی و تعمق فکری بسیار داشت, در جمع بین اخبار ناسازگار و روایات متباین و هیچ کس قادر نیست که به این دقایق توجه کند مگر آن که جامع فضائل و دانشهای گوناگون باشد و ایشان از این حیث بی همتا بود; زیرا دانشهای فقهی و اصولی و مقدمات لازم برای اجتهاد و استنباط مسائل گوناگون علمی و عملی در ایشان جمع بود. استدلال عالی و بلند ایشان در جمیع مسائل فقهی و اصولی فراموش ناشدنی است. بر ایشان هیچ چیز در مسائل پوشیده نمی ماند. آنچه شاگردانشان می جستند از فضل و فضیلت, در ایشان یافته بودند و ایشان را اصولی مجدد و فقیهی متبحّر و دانشمند می دانستند.
روش بیان: در علم فقه و اصول فقه همه روزه, درس خود را به گونه روشن و زبان عربی شیوا و واژگان شیوا و گرانمندی و استواری ترکیب و اِعراب ارائه می داد.
اگر گاهی از روی فراموشی و بی توجهی, در اعراب و تلفظ کلمه ای اشتباهی می کرد, بر می گشت و به اصلاح آن کلمه می پرداخت. اگر درس را شروع می کرد گمان می کردی مثل سیل از کوه سرازیر شده است. مطالب را پیاپی, بدون درنگ, بیان می کرد و زوایا, چگونگیها و نکات جزئی مسائل را شرح می داد, تا موضوع بحث به پایان رسد. اگر پرسشی از ایشان می شد, به پاسخ و شرح می پرداخت. خسته نمی شد و ضعف که لازمه سن ایشان بود, بر ایشان چیره نمی گردید. در حین بحث, تمامی شرکت کنندگان, سکوت می کردند و اگر یکی از شرکت کنندگان با کناردستی خود, سخنی می گفت, بعد متوجّه می گردید چه فرصتی را از دست داده که گوش به سخنان استاد نداده و نکته ای از او فوت شده است و باید موضوع بحث را با زحمت زیاد از مدرّسان بپرسد, تا از دست داده خود را جبران کند.
این دروس هر روزه استاد ما بود که مطالب را به شرح و ساده و روشن و فشرده بیان می کرد و در وقت کم, مطالب بسیاری را ارائه می داد که از غیر ایشان, می بایست در ساعتهای بیش تری آن مطالب فرا گرفته می شد. در اواخر عمرشان به جهت ضعف و کسالت مزاج, نمی توانستند تمام مطالب خود را به شرح, آن گونه که می خواهند بیان کنند; زیرا ضعف فوق العاده عارض ایشان می شد و ایشان را از شرح و بسط زیاد باز می داشت. چنانچه شبهه ای درنظر داشت و در بین بحث نتوانسته بود آن را القاء فرماید, پس از آن که پای منبر مقداری استراحت می کرد و رفع خستگی از ایشان می شد, آن موضوع را دوباره بیان می فرمود که مبادا چیزی از آقایان و حوزه علمیّه پوشیده مانده باشد.
نکته های بین درس: در بین درس, شاگردان محضر خویش را به نکته های ظریف و مناسب مقام: مطالب تاریخی, ترجمه بعض علما و رجال حدیث, آشنا می کرد و یا از گروههایی یاد می کرد که برای گفت وگو و تحقیق مسأله علمی مهمّی تشکیل شده بودند و گاهی محل اجتماع, سال و روز تشکیل, نام شرکت کنندگان در آن مجلس تصمیمهای گرفته شده بعد از گفت وگو را نیز می گفت.
چگونگی به پایان بردن درس: از آن جا که برای هر بحثی, پایانی است و برای هر تحصیلی, تعطیلی, در پایان درس و بحث, یا به پایان رسیدن روزهای تحصیل, در آخرین جلسه درس, سخنان خود را به دعا پایان می داد.
بیش تر, دعای ایشان, برای صلاح عامه و خاصه بود و این که خداوند تبارک و تعالی, اهل علم را, راهنما وهدایت کننده قرار دهد و گمراه کننده نباشند.
در بین ذکر دعا, شکسته نفسی و فروتنی در ایشان دیده می شد و ترس از خدای متعال, بر ایشان, چیره می گشت و باچشمان اشکبار, به سوی پروردگار متوجه می شد.
اگر به حال ایشان توجه می کردی, منقلب می شدی و از دیدن ترسی که بر ایشان چیره شده بود, بی اختیار اشک از دیدگانت سرازیر می شد.
این, مختصری بود از زندگانی استاد فقید ما, جزاه اللّه عنا و عن الاسلام والمسلمین خیرا و غمره الله تعالی بواسع مغفرته و رضوانه و اسکنه برحمته بحبوحة جناته.
مشعل هدایت
آقا شیخ راضی آل یس
بهشت برین, برای شماست ای پدر علی. به راستی, به حق وحقیقت بودی و شجاعی از شجاعان دین. بر مردم ابلاغ کردی رسالت مقدسه خدای متعال را و به خلق خدا بیان کردی آنچه در توان داشتی و از هیچ چیز کوتاهی نکردی. تا توان داشتی, به خدمات بزرگوارانه ات ادامه دادی, با چراغ و روشنایی و نور تابنده ای که داشتی از دانشها و با علوم سرشاری که حامل آن بودی.
همیشه و به گونه پی گیرانه بر خود هموار کردی که شبها را به بیداری ومطالعه و بندگی خدای متعال و به پرستش بگذرانی.
در تدریس به شیفتگان علم, با جدّ و اجتهاد مطالب را بیان می فرمودی و علم و تقوا را به ما ارائه و تعلیم می دادی, تا آن که برمسند رهبری عامه نشستی. از هر جهت اطمینان کامل به تو بود و بزرگ ترین شاهد, آن منبر بلند پایه ای بود که بر آن می نشستی و از پیرامون آن نوری که روشنگر آن بود و به سوی آسمان بالا می رفت و منبر شرف یافته بود به این که خدای متعال, شیخ العلما را بر آن نشانده بود و بدین وسیله, شأن آن بالا رفته بود و ثابت می ماند قواعد واستوانه های آن و بلندی آن نمایان می شد. جمع بزرگان و شاگردان نیک در پیرامون منبر شما گرد می آمدند و می شنیدند سخنان و تحقیقات علمی شما را و بهره می بردند از آن دانشها و تحقیقها و می نوشیدیم از کأس دانش و دروس وتحقیقات علمی شما و می نوشیدند از آب زلال و گوارای افاضات شما.
از بلندی و والایی که داشتید آنان را یاری می کردید و از علوم سرشار خود, به شرح وافی و به بیان کافی روشن و منطق قانع کننده و استنباط عالمانه و حکیمانه, با جست و جو و استقرای دقیق برای آنان بیان می کردید و اگر مشکلی در فهم آنان به وجود می آمد و نمی توانستند سخنان وافی و شافی شما را درک کنند, با آن شرح صدری که در شما بود, مطالب را برای آنان می شکافتید و شرح می دادید و بحث را برای آنان دوباره ارائه می دادید, و اسرار آن را به صورت روشن, فاش می کردید, به گونه ای که هیچ اشکالی در پیرامون آن مسأله برای آنان باقی نمی ماند.
پس, بی گمان اگر بگویم مدرسه دینی, بزرگی و امامی و راهنمایی چون شما را از دست داده, گزافی نگفته ام. روزی که امّت و علمای دین شما را برای رهبری و امامت خود برگزیدند و شما هم به خواسته و انتظار آنان, پاسخ دادید و به نفوس آنان, آنچه اقتضا داشت, بخشیدید و راهنما و پناهگاه آنان بودید و واسطه پیوند آنان به کعبه وادی ایمن. به سوی پرچم شما پناه بردند و زیر آن پرچم قرار گرفتند. بزرگ ترین علما به تقلید شما روی آوردند, دلهای صالحان را جذب خود کردید.
خبر رحلت شما, قلب آنان را از جا کند و همه را مدهوش ومبهوت کرد.
این خبرِ سخت و کوبنده و مصیبت بزرگ, آنان را از پای درآورد و از اندوه, از حال رفتند. خبر درد آور وفات شما, همه جا پخش و اعلام گردید و بر مردم, درد شدیدی از مصیبت شما عارض شد و آنان را به سوگواری و عزاداری مشغول ساخت. این مصیبت و دردبزرگ است و موجب تسلیت و آرامش دلها, باقی مانده ورثه علم و تقواند.
خداوند متعال, آنان را برای حفظ دین و بقای شریعت مقدسه و رهبری بندگانش و امینان در بلادش, نگهدارد
درّی از دریای علم و شرف
علی شرقی
کشورهای اسلامی, بویژه ایران, عراق و هند و خلیج [فارس] به مصیبت بزرگی مبتلا شدند. فقدان رهبر بزرگ, فاجعه شدیدی برای عموم مسلمانان است, بویژه در این وقت و زمان.
نائین و ادب: نائین, زادگاه آیت اللّه نائینی, شهری است در نزدیکی اصفهان, مشهور به شهر علم. اصفهان پایتخت پادشاهان صفوی و مرکز علم و ادب و فقه و فلسفه بوده و نائین, در حرکت فکری و ادبی آن شهر, همراهی داشته است. نمونه بارز آن وجود و شخصیت این بزرگوار است.
خانواده فقید سعید: از خانواده های سربلند و با شخصیت و ممتاز در آن بلاد بوده است. آن فقید سعید, دارای کمالات عالیه از ادب, اخلاق و معارف فارسی و عربی بود. در مدارس ایرانی, ادب فارسی و عربی را فرا گرفت, به درجه ای که لغت عربی را در نوشتن وگفتن, به درجه ممتازی به کار می برد. و سخن گفتن ایشان به زبان عربی, در کمال استواری و امتیاز بود و درسهای خود را به زبان عربی بیان می فرمود. به این جهت, در حوزه درس ایشان, شمار طلاب عرب از عراقی, لبنانی, بحرینی و دیگر کشورهای خلیج[فارس] نسبت به دیگر حوزه ها بیش تر بود.
تحصیلات خود را در ایران, نزد استادان بزرگ اخلاق و عرفان و فلسفه و اصول و فقه اسلامی گذراند و سپس برای کامل کردن دانش خویش, به عراق و نجف اشرف, مهاجرت کرد. و در مدرسه عالی آن, به درجات بالاتر رسید. در سامرا از محضر آیت اللّه بزرگ شیرازی استفاده شایانی برد و نیز از مصاحبت آقایان آخوند خراسانی و میرزا محمد تقی شیرازی که همطراز بودند, بهره برد. در آغاز قرن چهارده هجری قمری, وارد نجف اشرف گردید. چون مرحوم علاّمه انصاری, مدرّس بزرگ نجف, به رحمت ایزدی پیوست, مقرر شد که مرکز در سامرا باشد و مدرسه علمی در آن جا تأسیس گردد. مدرّس بزرگ آن مرحوم شیرازی بود و مرحوم نائینی و خراسانی و شیرازی و صدر و اصفهانی و… از حواشی آن فقید سعید و حَمله اسرار ایشان بودند. این اجتماع در سامرا, از دیگر مدرسه های علمی دیگر متمایز و انگشت نما بود و هیچ اجتماعی به این درجه نرسیده بود. این مرکز, در عراق, نخستین مدرسه ممتاز و عالی گردید. بویژه در آن هنگام که مرحوم میرزای شیرازی, در برابر سلطان وقت, ناصرالدین شاه قاجار, قیام کرد و قرارداد تنباکو را که به زیان ایران تمام می شد, تحریم کرد و بدین جهت, تمام ایرانیها فتوای
مرجع تقلیدشان را به اجرا در آوردند و به آن عمل کردند و این قرارداد را به هم زدند. حتی خود شاه, به سربازخانه می رود در آن جا می بیند که هیچ یک از سربازان قلیان نمی کشند و همه آنان, فتوای مرجع تقلیدشان را عمل کرده, تحریم آن را به اجرا گذارده اند. سپس به کاخ خود باز می گردد و دستور شکستن همه قلیانها را می دهد و این عمل, سبب می شود که قرارداد به هم بخورد و سیادت و آقایی ایران حفظ شود و جریان به شکست مفتضحانه خارجیان در ایران منجر بگردد.
همچنین در قضیه مشروطیّت, که مرحوم آخوند خراسانی در آن پیشقدم شده بودند و بر اثر آن انقلاب عظیمی به وجود آمده بود. و نیز در مشروطیت, در دیگر ممالک: ترکیه و عراق اثر به سزایی داشت.
همچنین آیت اللّه میرزا محمد تقی شیرازی در عراق, اعراب را علیه دولت انگلیس شوراند و با آن دولت به جنگ برخاست و آیت اللّه کاشانی و آیت اللّه سید حیدر آل حیدر در آن جنگ شرکت کردند و در ابتدای امر, انگلیسیها مفتضحانه شکست می خورند, ولی در نهایت, پیروز می شوند و پس از مدتی, ملک فیصل را به پادشاهی عراق بر می گزینند. استقلال عراق از همان نهضت و قیام مرحوم شیرازی پایه ریزی شد و در پرتو فداکاریهای ایرانیان و شیعیان آن مرز و بوم, این استقلال تا به امروز باقی مانده است.
آیت اللّه نائینی در هر سه انقلاب, مشارکت جدّی داشت و قدمهای مؤثر و بلند برداشت و در سالهای بیست و بیست ویک و بیست ودو و بیست وسه, تمام اوقات خود را وقف اصلاح و سیاست و خدمات عمومی ومردمی کرد. در این اواخر, تصمیم گرفت که دخالتی در امور سیاسی نداشته باشد. و فقط اوقات خود را به خدمات دینی و اجتماعی و اخلاقی مردم و تدریس فقه و اصول اختصاص دهد.
رهبری و مرجعیّت: فقید سعید دور از رهبری و مرجعیّت عامّه نبود; زیرا ایشان در خدمات اولیه وهمراهی و کمک به مرحوم میرزای شیرازی در سامرا و نیز کمک به آخوند خراسانی در نهضت مشروطیت ایران, شرکت داشت و از مراجع ومورد مشورت و اعتماد مرحوم میرزا محمد تقی در جنگ با انگلیسیها و نهضت و استقلال عراق بود و پس از آن, به مقام رهبری و مرجعیّت عامّه عراق و ایران و سایر سرزمینهای اسلامی در سال 1920 میلادی برابر 1300 هجری قمری رسید و در خلال شانزده سال تصدی مرجعیّت تقلید عامه, نمونه برجسته ای از تقوا و صلاح و اصلاح جمیع شؤون علمی و دینی بود.
ویژگیهای اخلاقی: آیا امکان دارد نویسنده ای وصفِ اخلاق و مزایای بارز این بزرگوار را به رشته تحریر درآورد. آیا توان آن را دارد که چیزی از اخلاق و مزایا و ویژگیهای اخلاقی ایشان را بیان کند؟
از خصوصیات و اخلاق فاضله ایشان, پای بندی به اخلاق و ارزشها و تلاش برای کمال و تغذیه نفس به انواع فضیلت بود و زمانی که وجوه معیّنه به ایشان, دیر می رسید, قرض می کرد و به اقتصاد می گذراند, تا این که وجوه خود را دریافت می داشت, بدهکاریها را می پرداخت و به زندگانی خود گشایشی می داد.
از مزایای ایشان این بود که همیشه با لباسهای فاخر و تمییز و با جلال و وقار حرکت می کرد و در لباس و پوشیدن آن خیلی ذوق و سلیقه به کار می برد و در هنگام سخن گفتن و سخنرانی, سخن خود را با بیان شیوا ادا می کرد.
از مزایای ویژه ایشان در امور دینی و ارشادهای مذهبی این بود که مسائل وارده و جوابهای آن را با نظم و ترتیب ثبت دفتر مخصوص می کرد, تا چنانچه پس از آن, در آن موضوع مراجعه و یا پرسشی می شد, بدان دفتر و پاسخی که مرقوم فرموده بود, مراجعه می کرد و پاسخ می داد و این ثبت موضوعی, تمامی مسائل را در بر می گرفت, اعمّ از فارسی و یا عربی. چقدر به من شوق و سرور برانگیخت که در بعضی از جوابهای ایشان دیدم, در پاسخ سؤال کننده مرقوم شده بود, بدین گونه: نظیر این سؤال در ماه و سال فلان از من شده و جواب به این صورت داده شده است!
آیا دیده شده ثبتی و ضبطی دقیق تر از این جواب و پاسخ استوارتر از این باشد؟ و این گلی است از گلهای باغ فضیلت این فقید سعید و درّی از دریای گسترده مزایای اخلاقی او, رحمة اللّه تعالی علیه رحمةً واسعة.
خداوند عوض این فقدان را جبران عطا و مرحمت فرماید و کسی باشد که بتواند جای ایشان را بگیرد.
انه ارحم الراحمین.
روشنگر عقل و فکر
حاج شیخ کاظم ابوالتمن
زمانی بخت به من روی آورد و کامیابی بهره من گردید, که موفّق شدم در نجف اشرف در سلک دانشگاه بزرگ نجف درآیم. آن دانشگاه در آن روز, به مردان فضل و فضیلت و صاحبان مبادی عالی از ادب اسلامی درخشان بود.
فضلا, از عرب و عجم, جبل عامل, خلیج فارس, ایران, هند, آذربایجان, قفقاز و دیگر بلاد اسلامی شیعی, در آن جمع آمده بودند و فروع آنها در دیگر بلاد پراکنده بودند. نجف به عنوانِ مرکز علمی و دانش مشهور گشته بود; زیرا مردان علم و فضیلت و نمونه هایی به چشم می خوردند که در هیچ عصری چنین نبود. هر یک از آنان دارای علم و اخلاق و ادب و تقوا بودند و افراد آن جمع, ستارگانی بودند که بعدها هریک از آنان در شهری یا اُستانی می درخشیدند و تک تک آنها کمال فضیلت و علم و تقوا و آراستگی و دانشهای گوناگونی را دارا بودند. مدرسه اصفهان و دیگر مدارس, این ویژگی و اجتماع را نداشت; از این روی, همگان نمایندگان خود را به این شهر معظم تاریخی گسیل می دادند.
در اصفهان, منبری از ادب عالی و برجسته از فقهای برازنده و محدّثان ارزنده و متکلمان شایسته بر پا گشته بود و دانشگاهی از منطق, بیان, فلسفه و… تأسیس شده بود.
در نجف در روزگار درس خواندنم نزد شخصی بزرگ و فقیه دانشمند, میرزای نائینی, در آن شخصیت همه چیز را جمع و نمایان دیدم.
مدرسه ای بود از دانشهای: اصول, فقه اسلامی, حکمت, معارف قرآنی, عرفان, اخلاق, فلسفه, انشا و آداب, محاضره و بیان. دور ایشان را جمعی از فضلا و علما از فرهیختگان حوزه و جامعه نجف, احاطه کرده بودند و هرکجا می رفتند و هر کجا می نشستند, روحانیان معظم, ایشان را ترک نمی کردند.
چون وجود ایشان را مغتنم می شمردند و مانند ایشان را ندیده بودند و در حقیقت, مانند نداشت. یک شخص, این گونه جامع همه دانشها و همه خصال باشد, بی مانند بود, از هر جهت. شخصی دانا و بصیر و آگاه و هشیار بود. در همه شؤون, به ایشان مراجعه می شد. گشاینده همه دشواریها بود و رأی و نظر ایشان را از عالی و دانی فرمانبردار بودند. قلم ایشان بیان گر حق و حقیقت و روشنگر فکر و عقل و تفکر صائب ایشان بود. کلمات و انشاء ایشان تکان دهنده دربار قاجاری بود. درخشندگی ایشان از سامرا شروع شد و در نجف با حکمت و ارشاد و قوه ایمان, در خدمت به دین و مذهب مشغول شد و قیام بر اصلاح کرد. حق طلبیهای آن فقید سعید, ضرب المثل عام و خاص بود, در عالم اسلامی, بویژه در عراق. در روزهای قیام و نهضت مشروطیت در ایران, روزهای خونین انقلاب دستوری در ایران و بلاد عثمانی و در جنگ اول جهانی, در انقلاب عراق و استقلال آن و زمان تأسیس حکومت استقلالی در عراق, از رهنمودهای آن فقید سعید استفاده می شد.
در انقلابها و هیجانها, قلم و افکار برجسته و شایسته ایشان مؤثر بود.
در زمانهای گوناگون به خوبی و با فکر صحیح و نظر صائب, کارهای خود را انجام می دادند.
دروس و دانش میرزای نائینی: اما منبر این شخص بزرگ, که من مشرف شدم به حضور ایشان و خداوند مرا موفق فرمود که خوشه ای از خرمن علم و تقوا و فضل و فضیلت این مرد بزرگ بچینم, باید گفت که منبر نجف, چون شخص میرزای نائینی را ندیده و نخواهد دید, چون شخصیت میرزای نائینی, وصف ناپذیر و قلم و بیان ناتوان از ادای حقیقت و واقع آن است.
وقتی که بر منبر درس قرار می گرفتند, چشمه آبی می دیدی که در فوران است. مثل سیل مطالب و سخنان خود را به زبان عربی فصیح و شیرین القا می فرمود. چشمه هایی از مباحث علمی از او می جوشید. با هیمنه علمی و هیبت ادبی, دروس را القا می فرمود. در اطراف منبر ایشان, صدها عالم برجسته و فاضل برجسته و وارسته نشسته و از گفتار علمی و گرانبهای ایشان استفاده می کردند و مثل زمین تشنه, از آب سیرآب می گردیدند و از سخنان ایشان, بهره مند می گشتند, در حالی که تمامی مجلس را سکوت محض فرا گرفته بود, سکوتی با هیبت و خشوع. صدای ایشان به سرتاسر مجلس می رسید. مطالب را بیان می فرمود و به عبارات گوناگون به شرح و بسط می پرداخت و از فیضی به سوی فیض دیگر منتقل می شد, تا این که موضوع بحث را کامل و توجیه می فرمود, آن گاه از منبر پایین می آمد و در مجلس می نشست و سر و صداهای شنوندگان, مجلس را فرا می گرفت. به گفت وگو در موضوع بحث می پرداختند. گفتارها و دیدگاهها را می شنید و اشکالهای آنان را برطرف می ساخت. اگر سؤالی و ایرادی داشتند, باز هم پاسخ گوی آنان بود. مثل ماه تابنده ای در بین آنان بود, برای یکی بیان می فرمود برای دیگری شرح می داد, با یکی صحبت می کرد و جواب او را تمام می داد, آن گاه به دیگری پرداخته جواب او را می داد و باز به شرح و بسط مسأله ادامه می داد, تا این که طرف را قانع می ساخت, آن گاه مجلس را ترک می فرمود. این بود مجملی از حالات و حیات علمی و تاریخ ادبی این فقید سعید.
امّا تاریخ رهبری: قیام ایشان به شؤون اجتماعی و مردمی از سال 1339 هـ .ق. شروع می شود. پیش از این تاریخ کناره نشین نبود, بلکه از بهترین کمک کاران میرزای بزرگ شیرازی و آقای خراسانی و آقا میرزا محمد تقی شیرازی بودند و در دورانهای گوناگون و قیامها و نهضتها, با آنان همکاری داشتند و مجاهدات ایشان برای همگان هویدا و ظاهر است. پس از آن که نامبردگان به رحمت ایزدی پیوستند و دنیای فانی را وداع گفتند, به خدمات دینی و شوون اجتماعی قیام فرمود و مسائل و مشکلات را بر عهده گرفتند و در تمام رخدادها راهنمای همه بود. بر مسائل دینی و اجتماعی احاطه داشت در مقام و مرتبه و عقل و فکر کم نظیر بود. روش اصلاحی و کارها و افکار ایشان, نشانگر همین معنی بود. در مجلس و محفل و سفر و حضر یکسان و بر یک روال بود و اختلافی در ایشان دیده نشد.
آنچه از قلم و بیان ایشان صادر می شد در ثبت و ضبط آن خیلی تأکید داشت و اهمیّت به آن می داد, بویژه در آرای علمی و مسائل فقهی. در همین موضوع با دیگر مراجع اختلاف آشکار داشت و آنان به این موضوع مهم, اهتمام چندانی نداشتند و موضوعها را ثبت و ضبط نمی کردند. ایشان, در ضبط و ثبت اهتمام عجیب داشت و تأکید می فرمود که تمام آنها ثبت و ضبط گردد. به همین جهت بود که محاضرات علمی ایشان و نامه های وارده و صادره می بایست ثبت گردد و این کمک بزرگی در راه روشن شدن مسائل و رخدادهای گوناگون است.
مرحوم میرزای نائینی, در تربیت علمی و تغذیه فضلا و رساندن آنان به درجات عالیه از فضل و اجتهاد و دانش, کوشا و با اقتدار بود. گویی دانش عیال اوست و یاری کنندگان آن و فضلا و دانشمندان, خویشان نزدیک اویند.
او برای ما چراغهای درخشنده در شب تار و تاریک و گنجینه هایی از دانش و تقوا و فضل باقی گذاشت.
این بود یکی از مزایای روشن و درخشنده فقید سعید(ره) و نمونه بارزی از گذشتگان صالح. خداوند متعال ایشان را در بهشتهای خود قرار دهد و عنایت فرماید و بلاد اسلامی را عوض عطا فرماید که این خلاء را پُر کند و جایگزین ایشان باشد.
مرد دین و سیاست
آقا شیخ عبدالرسول خالصی
رهبری دینی در زندگانی اجتماعی و سیاسی اهمیت فراوان دارد و برای این, رهبر بزرگ را اعمال برجسته و آثار بزرگی است; زیرا توانسته است افکار مردم را به خود متوجه سازد و آرای رسا و درست خود را به آنان بفهماند و آنان را بیدار سازد و بر مشکلات خاص و عام, پیروز آید, بویژه بر مشکلات اهل علم و رجال دین و روحانیان مبارز و مراجع تقلید و مدرّسان عالی مقام و مجتهدان جامع شرایط و در مجاهدت به اصلاح امور عامه از دینی و اجتماعی و تربیتی.
مرحوم آیت اللّه میرزای شیرازی, با صدور یک فتوا, توانست حکومتِ ایران را به لرزه درآورد و سلطان وقت (ناصرالدین شاه قاجار) را وادار به عقب نشینی و لغو امتیاز تنباکو کند و مانع آن شود که مملکت ایران را به خارجیها بفروشند.
آیت اللّه آخوند خراسانی, در فتوای خود بر واجب بودن زندگی انتخابی سر و صدای عظیمی در ایران به راه انداخت و نظام حکومتی را در عهد محمد علی شاه قاجار در ایران, برگرداند.
همین روحانیان بودند که درجنگ, عراقیها را وادار به دفاع از حکومت ترکیه عثمانی اسلامی, در برابر انگلیسیها کردند و فتوای وجوب جهاد و جنگ در برابر کفّار را دادند و مرحوم آیت اللّه آقا میرزا محمد تقی شیرازی, به نام پدر این جنگ و جهاد, در عراق مشهور گردید.
و علامه آقا شیخ شریعت اصفهانی و ایت اللّه خالصی تنظیم کننده و امام نائینی و اصفهانی کمک کار و هموار کننده این جهاد بودند. همین بزرگان و مراجع تقلید بودند که فتوا به تحریم انتخابات در مجلس مؤسسان عراق دادند و آن انتخابات را تحریم کردند.
اگر سیاست بازی نبود, اگر طمعها و خودخواهیها نبود, اگر زد وخورد بر سر مسندهای بی پایه نبود, اگر هماهنگی به وجود می آمد, برای مردان دین و رجال علم, شأنی غیر از این شأن بود و قسمتی و مقامی در زندگانی غیر از این قسمت و این مقام داشتند. بلی اگر این عوامل و شرایط تغییر می کرد و دین و دیانت و مقتضیات آن, بسیار روشن می شد, آثار و نتایج آن دیده می شد و آرزوها برآورده شده, آشکارا به چشم می آمد.
میرزای نائینی, از آثار و نتایج آن راد مردان تاریخ و بقیه آن بزرگان بود که به آنان عزّت و آبرو جست. راد مرد تاریخ دینی و سیاسی عراق بود که عبادت و بندگی خدا, او را از امور مردم و اصلاح و ارشاد آنان باز نمی داشت. مرد جامد و خشکی نبود که از حوادث و وقایع کناره جوید و در آنها دخالت نکند, بلکه مرد شجاعی بود, در گرفتاریها ایستادگی و بُردباری می کرد, به سیره علمای گذشته, تلاش گر و بیدارگر بود. مشکلات سیاسی و قضایای دینی را به گونه جالب و صحیح و با نظر صائب حل و فصل می کرد, در مسائل دینی عقیده راسخ و حجّت قوی و متین داشت و به مخالفت کسان اعتنا نداشت. کتاب ایشان به زبان فارسی به نام تنبیه الاُمّه و تنزیه الملّه, که بر روش استاد خود, مرحوم میرزای شیرازی نگاشته شده و بر مبنای حکومت شرعی و زندگانی برابر احکام اسلامی تشریح گردیده, بهترین وسیله زندگانی مردم و ضامن بقای آنان است. کتابی است هماهنگ با احکام قرآن و احادیث شریف نبوی, صلی اللّه علیه وآله وسلّم, که باید به گونه گسترده چاپ و نشر گردد و در دسترس همگان قرار گیرد, تا استفاده کردن و سود بردن آن همگانی گردد.
چیزی که ما را متأسف و اسفناک می کند فقدان آن شخص بزرگ و عظیم است, آن هم در وقتی که احتیاج بسیار به مانند ایشان داریم; زیرا در عصری هستیم که متفکران و دانشمندان باب اجتهاد را باید باز نگهدارند. عصری که به مجتهدان و مقلّدان خردمند و دانشمند, سخت نیاز است که با افکار و آرای صحیح خود, گرفتاریهای جامعه را برطرف و راه شریعت و نجات را برابر معیارهای عصر بیان کنند, راه و دستورات را روشن بیان کنند و مردم و آیندگان را با مسائل حل شده و احکام بیان شده, راهنما باشند و بدین وسیله, دست کسانی را که به کژراهه می روند و بر دین و اهل دین یورش می برند, کوتاه و قطع کنند; زیرا آنان می خواهند مردان دین را از سیاست, کنار بگذارند و خانه نشین کنند و آنان را به مسجد و محراب و تدریس در حوزه های دینی, منحصر سازند, تا قناعت ورزند به فقه بدون اصول و منقول بدون معقول و نوشتن رساله هایی که از بابهای عبادات فرا نرود و تنها, پاکیها و پاک کننده ها و ناپاکیها و نماز و روزه در آن باشد و همه وجهه همت مجتهد و مرجع و رهبر, محدود به این مسائل باشد و بس, تا بسنده کند به نوشتن حاشیه بر رساله های پیشینیان جهت طلب راحتی و سلامت در کارها و دخالت نکردن در امور مردم و منزوی و برکنار بودن از همه چیز و نزدیک ساختن اجتهاد به تقلید و دوری از تجدید اظهار نظر صائب به مانند مجتهد فقیه.
خداوندا زیاد فرما مردان دینی ما, مانند شیخ بزرگوار مرحوم را که به وفات و فقد ایشان, دیوار و سدّ بزرگی از دین شکاف بر می دارد و راهنمای صلاح و اصلاح از میان اُمّت می رود و باقی علما و روحانیان را برای ما پشتیبان و راهنما قرار بده.
فقیه و اصولی نوآور
آقاشیخ محمد شراره
درزمانی که مادیّات و شهوات طغیان کرده, خودخواهی و هوسرانی به اوج رسیده و شریران بر فرزندان آدم حاکم گردیده اند, مصلحان و علمای صالح و پرهیزکار کمیابند و مردم نیاز به علمای روحانی برای اصلاح امور دارند, اُمّت اسلامی, بزرگی از بزرگان والا مقام خود را از دست داده است که زمانه مانند او را نخواهد یافت.
او, آیت اللّه آقا میرزا محمد حسین غروی نائینی, از بزرگ ترین مراجع دینی شیعی جعفری است. چنانچه بخواهید با علوّ مقام و بزرگی این شخصیّت بزرگ آشنا شوید, بخواهید بزرگی فکر و دانش و فضل و تقوا و ایمان و یقین شخصی را که به خدای خود پیوسته, بشناسید, به سیرت این فقید سعید و آثار گرانبهای این مرد خدا و بزرگی وی, توجّه و نظاره کنید که با در گذشت ایشان, نام ایشان سالهای سال باقی و زنده خواهد بود.
مرحوم نائینی, بزرگ بود و صاحب نظر و رأی و به بزرگی انگشت نمای عامّ و خاص بود و بزرگان و مجتهدان نسبت به ایشان توجّه زیادی داشته اند و همیشه از آراء صائب و فکر والای ایشان, در امور مهم, بهره و کمک می جستند; مثلاً, مرحوم آخوند خراسانی که با استبداد در ایران مبارزه می کرد و استبداد ایران را سرنگون ساخت, از آراء آن فقید سعید مستغنی نبودند. و کارهایی که انجام می دادند, با همراهی و کمک ایشان انجام می دادند. در قانون و دستورالعمل حکومت اسلامی, کتابی به رشته تحریر درآوردند به نام: تنبیه الأمّه وتنزیه الملّه, که بزرگ ترین حقوق دانان و دانشمندان در آن سرگردان مانده اند و نویسنده آن را بزرگ می دارند و می ستایند, ولی متأسفانه در آن وقت به آن کتاب و دستور, عمل نشد, با این که سرآمد تمامی قوانین گذارده شده است. این کتاب, اندوخته ای علمی شمرده می شود که آیندگان به آن عمل خواهند کرد و از نویسنده بزرگ آن, به بزرگی یاد خواهند کرد. این نبود مگر نمونه کوچکی از آثار بزرگی آن فقید سیعد. اگر بخواهم ویژگیها و برجستگیهای آن مرد را به رشته تحریر درآورم, یک مجلد پر حجم خواهد شد که توان حمل آن نخواهد بود.
مزایای مخصوص ایشان را نمی توان به رشته تحریر در آورد, ولی آنچه که به اختصار, بیانش ممکن است عرضه می دارم.
فقید بزرگ, جامع علوم معقول و منقول و فلسفه و ریاضیات بود. آنچه درنجف تدریس می گردد, از قدیم یاجدید, کسب کرده بوده. ایشان را از نوآوران علم فقه و اصول می شمردند. درنجف یا غیر نجف, طلاب علوم و مجتهدان بزرگ یافت نمی شوند, مگر آن که از فکر و نظر مرحوم میرزای نائینی بهره برده باشند. عالمان و روحانیانی که در بلاد اسلامی به سر می برند, بی واسطه یا با واسطه از شاگردان مدرسه آن فقید سعیدند.
ایشان درعلم اصول و فقه شیوه ای خاص و دلیلهای تازه ای آورده که پیشینیان, نتوانستند مانند آراء و دلیلها و قواعد آن فقید سعید را بیاورند, از این روی, ایشان را مجدد علم اصول و فقه نامیدند.
مرحوم میرزای نائینی, مبانی اصولی را به گونه جدید و خالی از مشکلات و پیچیدگی بنا نهاد و به ذهنها نزدیک کرد و مشکلات را از پیش پا برداشتند.
آرای ایشان, درهمه حوزه های علمیّه, تا به امروز, دایر است و روی آنها پایه گذاری شده و می شود. ایشان آرای پیشینیان, مانند صاحب کفایه و صاحب معالم را از مسائل زائد و پیچیده, پیراسته و مسائل اصولی و قواعد آن را ساده و خالی از هرگونه پیچیدگی و روشن و با بیان ساده در دسترس همگان گذارده, به گونه ای که گویی قواعد و اصولی به گونه نو و غیر از آن که پیشینیان در نوشته های خود آورده بودند, بنا نهاده است. می توانیم به قطع بگوییم, علم دینی و اصول فقه امروز بر پایه همان افکار و آرای مرحوم نائینی است و بس.
مرحوم میرزای نائینی, نزدیک نود سال عمر کرد و ظهر روز شنبه بیست وششم جمادی الاول 1355هجری قمری, برابر با پانزدهم آب اغسطس 1936 میلادی, پس از جهاد گسترده و طولانی در راه اسلام و مسلمانان, به رحمت الهی پیوست و سرمایه بزرگ علمی برای آیندگان و آنان که از آن علوم بهره مند می شوند, باقی گذاشت. راه و روش آن فقید سعید در علوم فقه و اصول فقه سرمشق علما و صلحا و اخیار باقی خواهد ماند.
مردم در فقدان این عالم جلیل و روحانی بزرگ, دچار اندوه و دریغ و رنج شدید روحی و جسمی شدند, چون عالمی از اعظم بزرگان علم و عمل و تقوا را از دست دادند. مغازه ها در نجف بسته شد و سکوت همه را فرا گرفت و مردم در حیرت و دهشت فرو رفتند. بعضی این خبر را باور نمی کردند. پس از اطمینان, زن و مرد بیرون ریختند, سر و سینه زنان و گریه کنان به راه افتادند.
اهل علم و طلاب علوم دینی جنازه آن فقید سعید را بر دوش و بر سر دست بلند کردند و برای غسل و کفن, به سوی جدول امیرغازی حرکت دادند. جسد ایشان در آنجا غُسل داده شد و حنوط و کفن گردید و جنازه را به سوی صحن مقدس و حرم مُطهر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب, علیه السلام, حرکت دادند و تشییع کنندگان, از زنان و مردان نجف و شهرهای نزدیک حاضر بودند و جنازه را تا صحن مُطهّر تشییع کردند و در صحن, نماز بر آن فقید سعید گزارده شد, سپس برای طواف و زیارت به حرم مقدّس حضرت علوی برده شد, پس از زیارت, طواف داده شد و وداع آخر با آن حضرت انجام گرفت, سپس به مقبره مرحوم آقا سید محمد اصفهانی, در صحن مطهّر, برده شد و در آن جا دفن گردید. تشییع کنندگان چهل الی پنجاه هزار نفربودند و همگی به سر و سینه می زدند و صدای گریه و ناله آنان در تشییع به گونه ای بود که هیچ کس به یاد نداشت برای مرجع تقلیدی, چنین گریه و زاری شده باشد.
خداوند باقی دارد بقیه علمای صالح را و رحمت فرماید آن فقید سعید را به رحمات واسعه خود و به ما صبر و اجر صابران را عنایت فرماید.
بیدار بیدارگر
گفتار حاج سید علی نقی تقوی
درخشانی علم در هر زمان, به نوآوری است که بیاید و آن را نو کند. و قواعد آن را استوار سازد. و رسوم آن را از نو پی ریزد.
از آن جا که درمذهب شیعه, باب اجتهاد باز است, امتیاز خاصی در این مذهب وجود دارد, به خلاف دیگر مذهبها که باب اجتهاد در نزد آنان بسته است و تنها ائمه چهارگانه مذاهب: حنبلی, شافعی, حنفی و مالکی حق اجتهاد داشته اند و دیگران از این حق محروم هستند و کسی حق تحقیق و اجتهاد درمسائل دینی و فقهی را ندارد و این حق را ویژه همان چهار نفر دانسته اند و این سبب شده است که مذاهب چهارگانه, محدود, بی تحرک و جامد بمانند و بر پایه های سست قرار بگیرند.
امّا شیعه اثنی عشری, چون باب اجتهاد را گشوده می داند و بر این باور است: هر کس که به درجه اجتهاد برسد و ملکه استنباط احکام را از دلیلهای چهارگانه شرعی: قرآن, حدیث, دلیل عقل و اجماع بیابد, می تواند با ورع و تقوا, استنباط حکم شرعی کند و با احتیاط کامل, حکم خدا را استخراج و عمل به علم درست بکند و از عمل به غیر علم بپرهیزد; از این روی, درهر زمانی, گروهی از دانشمندان, وقت خود را صرف می کنند, تا به درجه اجتهاد برسند و توانا بر اجتهاد بشوند و با ملکه عدالت, از قرآن, حدیث, دلیل عقل و اجماع حکم مسأله را در آوردند و برابر رأی خود, به مقلدان ارائه دهند.
علم اصول فقه, قاعده ای است برای استنباط احکام که به مرور زمان وگذشت روزگار, به فنها و گونه های گوناگون تقسیم شده و پیش رفته است.
فقه جعفری, به درجه ای بالا رفته که (ینحدر عنه السیل ولایرقی الیه الطیر) زیرا آن مرتبه حضرت مولی الموالی علی بن ابی طالب, علیه التحیة والسلام است.
و مرکز علمی آن, از زمان ائمه هدی, سلام اللّه علیهم اجمعین, شهرهای گوناگون بوده است, به مناسبت وجود شماری از دانشمندان در آن شهر, یا مهاجرت دانشمندِ نامی به آن شهر. قم, مرکز علمی نامیده شد, زمانی که در آن شهر, عالمانی چون: احمدبن محمد خالد برقی (م:274), محمدبن حسن صفار (م:290), سعدبن عبداللّه اشعری (م: 301), محمدبن علی بن بابویه, شیخ صدوق (م:381) و دیگر دانشمندان (تا اواخر سال 400هـ.ق) در آن جا می زیستند.
پس از فوت شیخ صدوق, مرکز علم, به بغداد منتقل شد و پس از چندی, به شهر ری انتقال یافت و دوباره به بغداد و بغداد به عنوان مرکز علمی مشهور شد و این, بدان خاطر بود که وکلای امام زمان(عج) در آن شهر می زیستند.
پس از آن, ابی جعفر محمدبن یعقوب کلینی ظاهر شد و پس از ایشان, ابی علی محمدبن همام بن سهیل کاتب اسکافی, سپس سلامة بن محمد ارزنی. در قرن پنجم, شیخ مفید, شریف رضی و سید مرتضی علم الهدی§… ظهور کردند, تا رسید نوبت به شیخ الطائفه ابی جعفر محمد حسن طوسی.
از قرن ششم, تا قرن هشتم, مرکز علمی, به شهر حلّه انتقال یافت. در این مرکز, ابن ادریس, یحیی بن بطریق اسدی, ابن نما محمدبن جعفر, ابن هبة اللّه, محقق جعفربن سعید, صاحب شرایع الاسلام, پسر عمّ ایشان یحیی بن سعید هذلی, علامه حسن بن یوسف بن مطهر حلّی و… پرتو افشانی می کردند.
تا این که محقق حلّی, ابن مطهر, در اواخر عمر به نجف اشرف منتقل شد و در همان جا به سال 726, درگذشت و مرکز علمی, نجف شد و حوزه نجف, بهره مند گردید از وجود شخصیتهایی چون: فخرالمحققین فرزند علامه, محقق ثانی علی بن عبدالعال کرکی, علی بن عبدالعالی میسی, شیخ محمد شمس الدین شهید اول, شیخ زین الدین, صاحب معالم, صاحب مدارک, حسین بن عبدالصمد جبعی, پدر شیخ بهایی.
پس از آن, مرکز علم از نجف, به اصفهان انتقال یافت. این مرکز علمی, از وجود دانشمندانی چون: مولی عبداللّه تستری, فرزند وی, مولی حسن بن علی, شیخ بهاءالدین عاملی, آقامیرزا محمدباقر داماد, محمدباقر مجلسی و شاگردان آن مرحوم, بهره مند بود.
در اواخر قرن دوازدهم, کربلا, مرکز علمی شناخته شد و عالم بزرگوار محدث بحرانی, وحید بهبهانی, شاگردان آن مرحوم و… آن مرکز را به نور دانش خویش, روشن ساختند.
تا این که مقرر شد سید بحرالعلوم درنجف اشرف سکنی گزیند و سید صاحب ریاض درکربلا باقی بماند.
نجف اشرف, مرکز دینی و حوزه علمیه علمای اعلام و فقهای عظام شد و عالمانی چون: سید بحرالعلوم, شیخ جعفر کاشف الغطاء, شیخ حسین نجف و… در آن مرکز محور دانش دین بودند.
شیخ و استاد بزرگ, آیت اللّه فقید اقا میرزا محمد حسین نائینی, قدس سره, در سال 1276 هجری قمری, در نائین متولد شد. پدر ایشان اقا میرزا عبدالرحیم, شیخ الاسلام نائین بود. مقدمات و دروس ابتدایی خود را در نائین کامل کرد و به درجه ای از فضل و کمال و دانش رسید, سپس در سال 1295 هجری, به اصفهان, که مرکز علم و حوزه علمیّه آن روز بود, مهاجرت کرد.
اصفهان در آن زمان, دانشگاه ایران بود, از زمان محقّق بزرگ آقا شیخ محمد تقی تهرانی صاحب حاشیه و بعد از ایشان حجة الاسلام آقا سید محمد باقر رشتی و محقق دانشمند کلباسی, صاحب اشارات و آقا سید حسن مدرّس و دیگر دانشمندان بزرگ استاد بزرگوار ما, درس فقه را نزد مرحوم حاج شیخ محمد باقر اصفهانی و اصول را نزد علاّمه میرزا ابوالمعالی خواند و نزد اقا شیخ محمد باقر اصفهانی تا سال 1300 به کسب فیض اشتغال داشت, تا آقای اصفهانی در این سال به نجف اشرف مشرف شد و در آن جا به رحمت ایزدی پیوست.
استاد ما, تا مدت دو سال دیگر در اصفهان مانده و از درس اقا شیخ میرزا محمد حسن نجفی و علاّمه آقا شیخ محمد تقی استفاده می کرد, سپس تصمیم به مهاجرت به عراق و سامرا گرفت و به سرّ من راء, مشرف شد و در آنجا به محضر استاد بزرگ, میرزای شیرازی رسید و از درس و محضر ایشان استفاده می کرد و با مرحوم آقا سید محمد فشارکی اصفهانی نیز مراوده و مذاکره علمی داشت. ولی تنها درسی که شرکت می جست, درس میرزای شیرازی بود. از استاد خود, همواره با عبارت: سیدنا الاستاد, یاد می کرد و منظور ایشان, فقط میرزای شیرازی بود, نه دیگری. سخنان و آرای مرحوم میرزای شیرازی را با احترام یاد می کرد. امّا وقتی که از آقا سید محمد فشارکی, نام می برد, عبارت سیدنا الاستاد را بر زبان نمی آورد. بعضی از شاگردان ایشان, گاه تصور می کردند که غرض ایشان از سیدنا الاستاد, آقای فشارکیاست, ولی چنین نبوده است, فقط همان میرزای شیرازی را در نظر داشته است, نه دیگری. شنیده نشد که در بحثها و گفت گوهای خود, از آقایان دیگر غیر از این دو بزرگوار, اسمی ببرد, مگر یک بار که از آقا شیخ محمد باقر اصفهانی, به مناسبت دلیل انسداد, حجیّت ظن است در طریق و بر این حکم دلیلهای زیادی اقامه کرد که عمده آنها را شیخ بزرگ انصاری, قدس سره, در رسائل آورده و به ایرادها و اشکالهای بسیار قسمت کرده و بعد مرحوم شیخ باقر, به کمک پدر شتافته و در رساله ای که ملحق به حاشیه یاد شده بوده شرح داده و در تهران به چاپ رسیده است.
و مرحوم استاد معظم آقای نائینی, طاب ثراه, پس از آن که جهات ضعف دلیلهای محقق, صاحب حاشیه را بیان کرد, فرمود: پس از ایشان, اقا شیخ محمد باقر فرزندشان به یاری پدر شتافته است و افزود: ایشان شخص دانشمند و فاضلی بوده است. بسیاری از سخنانی که پنجاه سال پیش در اصفهان از ایشان شنیده بودم, مایه شگفتی من شد, از جمله در مسأله بیع فضولی و جز آن, لکن در این مسأله چیزی نیاورده است.
سپس دلیلی را که وی بر آن تکیه کرده بود آورد و سستی و نارسایی آن را روشن ساخت.
دوران زندگانی فقید سعید پس از تحصیل: بی گمان هرگاه فقید سعید مایل به تظاهر و جلوه گر ساختن شخصیّت خود می بود, می توانست و توانا بر این کار بود.
پس از وفات استاد بزرگوارش, مرحوم میرزای شیرازی, توانایی آن را داشت که خود را شخص اول معرّفی کند و مانند کسانی که خود را چنین قلمداد کرده بودند, نمایان و ظاهر گردد. لکن آن ورع و تقوایی که در وجود میرزای نائینی بود, نمی گذاشت خود را چنین قلمداد کند و با شاگردان قدیم استاد بزرگوارش در یک صف قرار دهد. آنان در سنین بالاتر بودند و عمر شریف ایشان, بیش از چهل سال نمی گذشت. هر چند در فضل و کمال و تقوا, هیچ کمی از آنان نداشت. ایشان با آیت اللّه سید اسماعیل صدر, که یکی از مدرسان بنام حوزه سامرا بود, تا دو سال در سامرا ماند و پس از آن, در سال 1314 به کربلا هجرت کرد و در آن شهر مقدس, افزون بر با آقای صدر, به تدریس علوم فقه و اصول پرداخت.
پس از آن که تصمیم بر اقامت در نجف اشرف گرفت و به نجف اشرف مشرف شد و رحل اقامت در آن مشهد مقدّس افکند و به تدریس فقه و اصول مشغول شد و سوابقی که با مرحوم آیت اللّه خراسانی در سامرا, درحوزه درس مرحوم میرزا داشته اند, تجدید گردید ومرحوم خراسانی در امور دینی و سیاسی که در ایران رُخ می داد و قیام علیه حکومت استبدادی, با ایشان مشاوره می کرد و استاد ما نیز, برای مصالح اسلام و مسلمانان, از نهضت پشتیبانی کرد و با مرحوم خراسانی همکاری نزدیک داشت. کتاب تنبیه الأمة و تنزیه الملّه, را نگاشت که خود نهضتی بود و ایران را به لرزه در آورد. تقریظ آیات عظام: مازندرانی و خراسانی برکتاب یاد شده دلیل بر موافقت و همکاری نزدیک آن دو, با استاد ما در این نهضت بود.
کتاب یاد شده مؤیّد به دلیلهای قاطع و برهانهای قانع کننده از قرآن کریم و احادیث شریف نبوی, علیه الآف التحیّة والسلام, است و برای همه افراد, کتاب علمی و راهنمای دینی و از کرامات ائمه هدی, سلام اللّه علیهم اجمعین, به شمار می رود.
اهمیّت آن در ارائه اصول سیاسی و اجتماعی اسلام و نقشه و هدف کلی حکومت اسلامی است.
مرحوم استاد ما, درس مرحوم خراسانی حاضر نشده, لکن در جلسه هایی که برای مشاوره و مذاکره علمی تبادل نظر تشکیل می شد, شرکت می کرد.
در مسائل فقهی, درحواشی بر کتاب نجاة العباد, از آرای مرحوم نائینی استفاده برده است. در دروس اصولی خود, در آرای مرحوم خراسانی, به شرح بحث می کرد و با طرح مبانی اصولی مرحوم خراسانی, نظرخود را که بر مبانی اصولی جدید پی ریزی کرده, بیان می کرد. پس از وفات آیت اللّه خراسانی, بیش تر طلاّب به دور ایشان حلقه زدند و برای حضور در دروس فقه و اصول ایشان شتافتند.
ایشان, اول مدرّس و اعلم و اتقی درنجف اشرف شناخته شد, با این که آیت اللّه شیخ الشریعه اصفهانی حضور داشت, حوزه علمیّه نجف اشرف, در قبضه ایشان قرارگرفت و هیچ کس در نجف یافت نمی شد که بتواند در فراست و علمیّت ایشان تردیدی برانگیزد, از این روی, پس از وفات شیخ الشریعه, استاد فقید ما, مرجعیّت عامه پیدا کرد و بیش تر اهل عراق و دیگر کشورها, از دور و نزدیک, از خلیج فارس, لبنان, ایران, هند, پاکستان همه و همه به ایشان رجوع می کردند و ایشان مرجع تقلید عامه گردید. از بزرگان قیام ضدّ حکومت عراق در امر انتخابات, که مرحوم آیت اللّه شیخ مهدی خالصی, فتوا به تحریم آن داده بود, ایشان و آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی بودند که فتوای شیخ را امضا کردند و زمانی که مرحوم خالصی را از عراق تبعید کردند, اهالی عراق به تظاهرات علیه دولت پرداختند و کلیه شیعیان عراق, علیه این تبعید برخاستند و تظاهرات شدیدی علیه دولت بر پا شد و علمای نجف و کربلا, به مبادله رأی و مذاکره نشستند.
دولت عراق دخالت میرزای نائینی و سید اصفهانی و دیگر روحانیان ایرانی را در این امر, مداخله صریح درامور داخلی عراق دانست,از این روی مرحوم میرزا و جمعی از علمای وابسته به ایشان, مانند: آقا سید جمال الدین گلپایگانی, آقا سید حسن بحرالعلوم رشتی, آقا سید حسن بیرجندی تهامی, آقامیرزا اسداللّه زنجانی و جمعی از بستگان ایشان را شبانه تبعید کردند و نیز اقا سید ابوالحسن اصفهانی از نجف و آقایان سید حسن حجت و سید عبدالحسین حجت را از کربلا تبعید کردند و آقایان در قصر شیرین, مورد استقبال ایرانیان و علمای ایران قرار گرفتند و همچنین در کرمانشاه, از جانب همه طبقات اعیان و اشراف و تجار و علما استقبال شایسته به عمل آمد. در قصرشیرین در منزل آقا شیخ علی غروی و در کرمانشاه منزل حاج آقا مهدی فیض وارد شدند. در همدان نیز استقبال شایانی از آقایان شد و در منزل مرحوم کبابیان, از تجار معروف همدان, وارد شدند. چند روزی در همدان توقّف کردند, سپس به قم تشریف بردند. در آن جا آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی, مؤسس حوزه علمیه قم, روحانیّت, تجار و کسبه و اعیان, از ایشان استقبال کردند و مورد تکریم و تعظیم قرار دادند. فقید سعید, درمنزل مرحوم آقازاده, متولی آستانه قم, که از تجار و اعیان قم بود, وارد و در حوزه قم, مشغول تدریس فقه و اصول گردید و در صحن مطهّر, در مکان آقای آیت اللّه حائری یزدی, به نماز جماعت پرداخت. مرحوم حاج شیخ, نسبت به مرحوم میرزا احترام و محبت فوق العاده قایل بود; زیرا دوستی ایشان از سامرا سر منشأ می گرفت و درمجلس درس مرحوم میرزای شیرازی, با ایشان شرکت داشتند و صمیمیت از آن جا آغاز شده بود. مرحوم حاج شیخ, دروس خود را تعطیل کرده بود و تا زمانی که میرزای نائینی در قم تشریف داشت, درس و بحث منحصر به ایشان بود و می گفت: همه فضلا و طلاّب باید از وجود ایشان استفاده کنند.
پس از مدتی, از سوی دولت عراق, هیأتی مرکب از حجج اسلام: آقا شیخ جواد جواهری, آقا سید محمد علی بحرالعلوم, آقا میرزا مهدی خراسانی وچند نفر دیگر, از جمله سید باقر بلاط, که پیش از آن سرکشیک خدمه حضرت کاظمیین, علیهما السلام, و از معنونین کاظمین در بلاط و دربار ملک فیصل بود, به قم آمدند و از آیت اللّه نائینی و اصفهانی پوزش خواستند و از آنان درخواست کردند که به عراق برگردند. آقایان دعوت را پذیرفتند و به اعتاب مقدسه, بازگشتند.
در عراق, در همه شهرها استقبال شایانی از موکب آقایان گردید و اهالی, نسبت به مراجع تقلید خود احساسات پرشوری ابراز داشتند. مرحوم نائینی, به کلیه شؤون ریاست عامّه و زعامت دینی و تدریس فقه و اصول و سایر موارد رهبری, قیام می فرمود و مورد توجه خاص و عام بود.
عادات و ماثر فقید سعید: شاید تصور شود و به نظر آید که هر کس طالب ریاست عامه و برتری بر دیگران باشد, بزرک بینی و برتری جویی و خود خواهی جزء جدایی ناپذیر اوست, لکن می بینیم بعضی از رؤسا و بزرگان, دارای چنین صفاتی نبوده اند, بلکه به عکس, دارای صفات حسنه و نفس کریمه و صفات برجسته از خوبیها و سرشار از ایمان و تقوا و بلند نظری بوده اند و در اصحاب ایشان و یاران نزدیک ایشان و کسانی که با ایشان رابطه داشتند نیز این صفات عالیه و بزرگی نفس دیده می شد. در آنان نیز, بلند نظری و تقوا وایمان قوی دیده می شد و هیچ گاه, خود خواه نبودند که بر کسی چیزی تحمیل کنند یا از کسی, بدون جهت, توقعی داشته باشند, تا آن جا که شخص آزاد, گاهی در مراجعه و گفت وگوی با آنان می دید و حسّ می کرد با چه اشخاصی روبه روست که تجسم ادب و حیا و نجابت و درایت و فهمیدگی هستند و چون خود را با چنین اشخاصی روبه رو می دید, از آنان شرمنده می شد. این بود احوال بیش تر اهل زمان.
شیخ و استاد ما, مرحوم میرزای نائینی, با این که خداوند متعال به او نفوذ کلمه و نام و بزرگواری تمام عطا فرموده بود و از ریاست عمومی برخوردار بود, با همه آوازه و بزرگی و شخصیتی که داشت, فروتن و خوش برخورد و با اخلاق و سجایای برجسته بود. کسی که با ایشان برخورد می کرد, چنان مجذوب ایشان می شد و اخلاق و سجایای فاضله ایشان, چنان طرف را به خود جلب و جذب می کرد که از این دیدار سیر نمی شد. ایشان با لطف و عنایت خاص, گوش به سخن طرف می داد. این معنی, دراصحاب و یاران و شاگردان, و هر کسی که با ایشان رابطه داشت, حتی نوجوانان و فرزندان, دیده می شد.
فرزندان همان اخلاق و همان شیوه پسندیده پدر را کسب کرده اند.
همه آنان, به یک نسق و با محبّت و لطف معاشرت و فروتنند و اخلاق و رفتارشان, مثل پدر بزرگوارشان است و به اخلاق و آداب آن بزرگوار آراسته اند. نیک خلقی و تقوای او بود که آنان را نیرومند و پیرو رفتار و آثار او در علم, عمل و تقوی می ساخت.
اخلاق: آن بزرگوار با ورع و تقوی و متوجه ذات باری تعالی بود. هیچ توجهی به دنیا و مال و منال دنیا نداشت و به این جهت بود که در تحصیل آن کوششی نمی کرد و جهت رسیدن به مرکزی از مراکز و یا معرّفی خود, یا نمایاندن و شاخص کردن خود, یا جلوه دادن خود, به گونه ای که بر دیگران مقدم است و بر همه برتری دارد, تلاش نمی کرد و هیچ وقت خود را صاحب جاه و مقام یا برتر از دیگران نمی شمرد و به فکر آن هم نبود. اصرار نداشت که خود را به جامعه معرّفی کند و به مردم بشناساند. مردم خود مقام و منزلت و شخصیّت و حقیقت او را شناختند و به او رو آوردند. خود من شاهد آن بودم که بعضی از علمای هند, در زمان آیات عظام: خراسانی و یزدی در نجف اشرف بودند, ولی می گفتند از میرزای نائینی چیزی نشنیده بودیم و به خدمت ایشان هم نرسیده بودیم. از اعلمیّت ایشان اطلاعی نداشتند و پس از وفات شیخ الشریعه اصفهانی, در اختیار مرجع بین آنان اختلاف شده بود و بیش تر آنان و مردم هندوستان به ایشان مراجعه کردند و ایشان را اعلم دانستند و تقلید از ایشان کردند و بعض دیگر از علما که به نجف اشرف مشرف شده بودند و در درس ایشان حضور یافته بودند و به خدمت ایشان رسیده بودند و مقام و منزلت ایشان را دیده بودند, به اهالی هند خبر دادند و تمامی اهالی هندوستان به ایشان مراجعه و از ایشان تقلید کردند به این جهت است که می گوییم میرزای نائینی خود را روی قدمهای دنیا نینداخت, بلکه دنیا خود را در پای ایشان افکند. به دنیا راغب نبود و علاقه ای به آن نداشت. منزلت بزرگ ایشان نزد خاص و عام معلوم بود, همگان ایشان را می شناختند.
در بیان فتوا با احتیاط بود و از دادن فتوای بدون علم, برحذر بود و اهتمام داشت که فتوایی صادر نشود, مگر با تأمل و دقّت. اگر فتوایی صادر شده بود و بعد تغییر رأی برای ایشان حاصل می شد و رساله در چاپخانه بود, دستور تغییر آن را فوری صادر می کرد.
این دلیلی روشن و برهانی قاطع بر این بود که امر شرعی در نزد ایشان خطیر بوده و در امر خدا و احکام شرعی دقّت رأی و نظر داشت و کوتاهی و سستی روا نمی داشت
از عادات ایشان بود چون برای درس بر منبر قرار می گرفت باخدای خود مناجات می کرد. با چشمان پُر از اشک و حالت خضوع و خشوع. از ایشان چیزی نمی شنیدیم , فقط لبهای ایشان را می دیدیم که در حرکت است و چشمان ایشان پُر از اشک. باخالق یکتا مناجات می کرد و از او استمداد می جست و در آنچه به شاگردان خود از تحقیقات علمی و بیانات فقهی یا اصولی, بیان می کرد, توفیق و عصمت مسألت می کرد.
مناجات همه روزه ایشان, پیش از درس, ده دقیقه طول می کشید.
درس خود را با بسم اللّه الرحمن الرحیم, الحمد لِلّه ربّ العالمین و الصلوة علی سیدنا ونبیّنا محمد وآله الطیّبین الطاهرین, شروع می کرد.
دروس را به لغت عربی القا می کرد ولی دیگر علما, به زبان خود, که فارسی بود, درس می گفتند. به این جهت و جهتهای دیگر, طُلاّب عرب و عرب زبان, در دروس ایشان, از دیگر درسها, بیش تر حاضرمی شدند.
از عادات ایشان یکی این بود که در هنگام فرا رسیدن تعطیلات, در آخرین روز تدریس, درس خود را با دعا و مناجات باخدای جلّ وعلی ختم می کرد دو دست را به سوی آسمان بالا می برد و با صدای بلند, همراه با گریه و زاری دعا می کرد و برای شاگردان خود, از خدای متعال, حسن توفیق و قبول عمل و مصونیّت از عاقبت بد و از اشتباه و لغزش را خواستار می شد.
درجه علمی فقید سعید: این باب کلمه کلام و ذروه بیان است که خود را از ادای حق استاد ناتوان می بینم و نه مجله (الرضوان) را مستعد آن می بینم که در خور مقام نائینی بزرگ مطلبی نشر کند. بر آن بودم که شرح وافی ومبسوطی در این باب بدهم و دیدگاههایی را که مخصوص این بزرگوار بود, شرح دهم, و احوال ایشان را که از مراجع پیش از خود ممتاز بودند, بیان دارم.
درعلم اصول, کم نظیر و قدرت اجتهاد ایشان بی سابقه بود.
در علم فقه, که اساس و مقصود و غایت عظمی است, شایسته ترین گواه, حاشیه آن مرحوم بر عروة الوثقی است, به قیاس به حواشی پیشینیان و پسینیان و امتیازهایی که دارد.
حاشیه ایشان, با دلیلهای علمی, مأخذ حکم, استدلالهای منطقی و بیان وافی و دلیلهای محکم, درآمیخته است. این امتیاز حاشیه ایشان با حاشیه های دیگران است; زیرا آنان تنها حکم خلاف مسأله را داده اند و یا احتیاط کرده اند و دلیل حکم و مدارک آن را ارائه نداده اند. ولی در حاشیه شیخنا الاستاد, یک به یک شرح وافی داده شده و دلیل و مدارک آن به شرح کافی بیان شده است و چنانچه احوال مساعد گردید, امیدوارم در آینده موفق شوم, در هندوستان یا در نجف اشرف, آن حاشیه ها را جمع آوری ومرتّب و باب بندی کنم. با شرح و بیان لازم از دقایق نظر آن فقید عظیم و حقایق پنهانی در آن حاشیه ها, آن کتاب علمی و اثر و فوائد آن برای نسلهای آینده باقی می ماند و آنچه آن فقید عظیم جامع و دارا بود, با منزلتی که در دانش فقه و دیگر دانشهای اسلامی داشت, به جای می ماند.
کاش آقایانی که از من برترند از شاگردان آن فقید سعید, این کار را انجام دهند و آن حواشی را جمع آورند و به چاپ برسانند و بر عموم اهل علم منّت نهند و یکی از حقوق واجبه خود را در قبال آن استاد گرانقدر ادا کنند.
در عصر اخیر, همه جا, سخن از دیدگاههای آیت اللّه خراسانی, صاحب کفایة الاصول می رفته و افکار و دیدگاههای شاگردان ایشان بر سر زبانها بوده و تنها کفایه ایشان تدریس می گردیده است, ولی مرحوم میرزای نائینی, مطالب مرحوم آخوند را بررسی و مطالب تازه خود را به گونه روشن و وافی بیان کرده و معنای تحقیق و تدقیق و تنقیب را نمایانده و حقیقت اجتهاد و استنباط را بیان و شرح داده است. در نجف, در آن روزگار, با بسیاری شمار مدرسان, دو مکتب وجود داشت: مکتب کفایت الاصول خراسانی و مکتب استاد ما آیت اللّه نائینی.
شیخ فقید, مجتهد و محققی به تمام معنای کلمه بود و همیشه در مسائل تجدید نظر و در فتاوا فکر می کرد. اگر نظر تازه ای برای ایشان حاصل می شد و به رأی دیگری غیر از رأی و فتوای اولی می رسید, جواب مسأله را عوض می کرد و فتوای جدید را اعلام می داشت.
در دوره اخیر, تدریس ایشان, که در شب دهم شوال المکرم 1345 هجری قمری شروع شده بود, به حضور در درس ایشان موفّق شدم و بحمداللّه تا آخر این دوره موفّق به حضور در این درس بودم. این دوره, که آخرین دوره بود, آرای جدید خود را ارائه می داد و می توان گفت این دوره بهترین دوره تدریس ایشان و برای افاده و استفاده از همه دوره ها بالاتر و بهتر بود. این دوره نتیجه و چکیده زحمات چندین ساله آن بزرگ مرد بود, که خدا او را به رحمات واسعه خود بیامرزاد و در بالاترین مرتبه جنّات خود جای دهاد.
رسم ایشان در درس این بود که مسائل مشکل را شرح و بسط وافی و کافی می داد و مسائل آسان را به اختصار رد می شد. در مسائلی پُر اهمیت, مانند: معانی حرفیّه, تزاحم, ترتّب, شرط متأخر, مقدمه موصله, تعبدیّه و توصلیّه, اجتماع امر و نهی, یعنی درمسائل هفت گانه مقدمات و مبانی و افکار قدیم و جدید خود را به شرح بیان می کرد و به گونه روشن و با دلیل و برهان, مطالب را روشن می ساخت, به طوری که برای هیچ یک از شاگردان, شبهه یا اشکالی باقی نمی ماند. اگر کسی شبهه یا اشکالی داشت, به استاد عرضه می داشت و ایشان با خوش رویی تمام و کمال محبّت و لطف, با بیان شافی و کافی, رفع اشکال از موضوع می کرد و حقیقت امر را روشن می ساخت و سؤال کننده, به حقیقت آگاه و قانع می شد.
این مسائل, به گونه روشن, در نوشته های ایشان و شاگردان ارجمند ایشان, بیان و تحقیق شده است.
از امتیازهای ویژه ایشان, این که دیدگاهها و تحقیقهای خود را در اصول, بر مبنای استدلال و برهان, ارائه می داد و شاگردان خود را با مبانی علوم عقلی آگاه می ساخت و با درایت و تدبّر و تعمق تربیت می کرد.
آیت اللّه نائینی, افزون بر درایتی که در فقه و اصول داشت, درکلام و فلسفه نیز متبحّر و استاد بود و در ادب و لغت نیز امتیاز کافی داشت. در لغت فارسی و عربی و در بیان و فن تألیف, امتیازهای فراوانی نسبت به دیگران داشت. در انشای فتوا, دارای مهارت و تبحّر فوق العاده بود.
در عصر میرزای شیرازی, در قضیّه تحریم تنباکو, میرزای بزرگ را یاری می فرمود. در عصر آیت اللّه خراسانی و قیام مشروطیّت ایران, اعلامیه ها, نوشته ها و دستورها به قلم ایشان و برخاسته از افکار ایشان بود. همان نوشته هایی که دربار قاجار را به لرزه درمی آورد و از نجف به دیگر شهرها و کشورها تابان و نورافشان بود و با حکمت و ارشاد و صدق و قوه ایمان همراه.
نوشته های میرزای نائینی: می توانم بگویم نوشته های آن استاد بزرگ, به قیاس با دانش, کمال و تبحر ژرفی که داشت, کم بودند.
درتاریخ, علما و زعمای تحقیق و مراجع بزرگ تقلید بوده اند که از آنان نوشته ای دیده نشده است, مانند: علامه آقا شیخ حسین ماحوزی. صاحب حدائق د رلؤلؤة البحرین/7, می نویسد:
(وی, هر چند دارای فضل و دانش بسیار است, ولی ملکه تصنیف و تألیف ندارد.)
شریف العلما, که از جمله شاگردان وی, شیخ مرتضی انصاری است, نوشته ای ندارد و آنچه از نوشته های ایشان در دسترس قرار دارد, پیش نویسهایی است که بعدها پاکنویس و مرتب شد.
همچنین آقا موسی ابن کاشف الغطاء, با آن درجه عالی و مرتبه بلند, در فقه چیزی از نوشته های ایشان دیده و شنیده نشده, جز شرحی که بر رساله پدر بزرگوار خود, به نام: ( بغیه) نگاشته است که آن هم تمام نیست. از برادر ایشان شیخ علی کاشف الغطاء پرسش شد که چرا نوشته های شما کم است؟ پاسخ داد: (ابائی جیده و ابیت ردیئه) کنایه از این که پدرم خوب بود و من بد. مانند این بزرگان, در روحانیّت و بزرگان آنان بسیارند.
امّا استاد ما, به این حال نبود, لکن بسیار نویس هم نبود. با دقت نظری که در مسائل داشت, نمی توانست نوشته های بسیار داشته باشد.
از جمله رساله هایی که نوشته, به شرح زیر است:
رساله مفصّل در لباس مشکوک.
رساله در تزاحم و ترتّب.
رساله درتعبدیّه و توصّلیه.
رساله در قاعده لاضرر و لاضِرار فی الاسلام.
رساله در شرط متأخر.
رساله درمباحث الخیارات.
رساله در معاطات و بیع فضولی.
رساله های گوناگون در فقه و اصول فقه که بعضی از آنها به چاپ رسیده و بعض دیگر چاپ نشده است.
اما آنچه از شاگردان ایشان در فقه و اصول از تقریرات دروس ایشان به رشته تحریر درآمده و نشر شده بسیارند:
فوائدالاصول, در چهار مجلّد, نوشته آقا شیخ محمد علی کاظمی خراسانی.
اجود التقریرات, نوشته آیت اللّه حاج سیّد ابوالقاسم خویی.
امّا آنچه از تقریرات ایشان چاپ و منتشر نشده بسیارند بعضی از آنها برجسته اند, به عبارات روشن و زیبا و بعضی به مقدمه. متأسفیم که این نوشته ها, تا به کنون به چاپ نرسیده و کاش فرزندان صالح ایشان, تلاش ورزند و نوشته های ایشان را به چاپ برسانند تا اینکه مورد استفاده واقع گردد.
بر دانش و دانش پژوهان, زمانی گذشت که علم در عنفوان جوانی بود و فضل و دانشی جز علم دین, امتیاز نداشت و به آن توجّه خاصی وجود داشت و اشتیاق فوق العاده برای کسب این علم نشان داده می شد.
در هر منطقه از مناطق علمی, علاقه مندان فراوان بودند. در نجف, مدرس بزرگ مشتاقان آقای آخوند خراسانی وجود داشت که شاگردان او در حدود هزار و دویست نفر بودند.
اما حالا غیر از گذشته است. بیش تر مردم, دانش و فضل را در تحصیل زبانهای خارجی و غربی می دانند و علم را همان علوم و فنون عصری و جدید می شمارند و به کسب آن دانشها شوق و اصرار دارند و تمامی تلاش خود را صرف آن دانشها می کنند. به علم فقه و اصول فقه و احکام شرعی و معارف الهی توجّهی ندارند. شمار کسانی که به تحصیل شرعیّه و احکام دینیّه مشغول هستند, حتی در مراکز بزرک علمی, که باید هزارها دانش جو داشته باشد, به هزار نمی رسد. این شمار کم نیز, بیش تر مشغول به درسهای ابتدایی یا متوسطه و پایین تر از سطح هستند و بعضی از آنان, به درس خارج حاضر می شوند و می توانند به درجه اجتهاد دست یابند.
در این زمان بود که آیت آللّه نائینی برای درس خارج امتیازی بر همه درسها و بحثهای موجود درنجف اشرف قایل بود, زیرا فضلا و علمای درجه اول, که از هر نظر شایستگی داشتند و هر یک مجتهد مطلق و مرجع تقلید بودند, در درس حاضر می شدند. بحث ایشان چنان عالی و مشکل بود که طلاب متوسط, از آن, چنانکه باید, نمی توانستند بهره برند; از این روی, اگر حاضر می شدند می بایست پس از درس ایشان, از تقریر یکی از شاگردان ایشان در درس خارج, مانند: آقای سید جمال گلپایگانی, آقا سید محمود شاهرودی, آقا شیخ موسی خوانساری, آقا سید علی مدد قائنی, آقا شیخ محمد علی کاظمی خراسانی و آقا شیخ حسین حلّی استفاده کنند.
مبالغه و گزاف نیست اگر بگویم: شاگردان مخصوص ایشان, همان کسانی هستند که فردا چشمها به آنان دوخته خواهد شد و آنانند که شیخ و استادشان را زنده نگه خواهند داشت و آثار و تحقیقات علمی ایشان را به نسلهای آینده معرّفی خواهند کرد.
بیماری و وفات: رحمات خدا بر آن روح پاک و پاکیزه باد. مدت زمانی بود که به بیماریهای گوناگون مبتلا می شد. در سالهای اخیر, که در نجف اشرف درحضور ایشان مشرف بودم, هر یک یا دو ماه, درس را تعطیل می کرد, تا به استراحت بپردازد.
پس از بازگشت شنیدم بیماری ایشان شدت پیدا کرده و برای معالجه به بغداد تشریف برده است. مدّتی در آن جا, زیرنظر پزشکان به سر می برد. دولت عراق, نسبت به درمان ایشان, اهتمام داشت. پزشکان را ملازم و مراقب حال مزاجی ایشان کرده بود. بالآخره درمانها اثر نبخشید و در روز شنبه 26 جمادی الاول 1355 هجری, به رحمت ایزدی پیوست.
روز وفات ایشان روزی عجیب بود. تشییع کنندگان از اطراف نجف و کربلا و حله به نجف اشرف سرازیر شدند و در تشییع ایشان شرکت جستند.
تمامی نجف, یکپارچه گریه و زاری بود. پس از غسل, که به سرپرستی علاّمه آقا شیخ علی قمی, معروف به زاهد انجام گرفت, به صحن مقدس علوی برده شد. آیت اللّه اصفهانی بر او نماز گذارد و در حجره ای که مرحوم آقا سید محمد اصفهانی در آن مدفون بود دفن گردید. شیعیان در همه جا مجلس فاتحه برگزار کردند. و در هند هم مجلسهای فاتحه اقامه گردید. رحم الّه الفقید برحماته الواسعه.
سفیر الهی
آقا سید عبدالحسین نورالدین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم اللّه الرحمن الرحیم.
اَلا بذکر اللّه تطمئنُ القلوب, یقول سبحانه عزّ من قائل ـ ومن یعظّم شعائر اللّهِ فانَّها من تقوی القلوبشعار چیزی است که آنچه باشد, به او شناخته شود و بر آن چیز دلالت داشته باشد. بزرگ ترین شعائر خدای متعال نیز, آن است که دلالت بر او داشته باشد.
شناخت پروردگار, به شناختن سُفرا و انبیائی است که از جانب او برانگیخته شده اند. آنان حُجت بر مردمانند. آنان یگانگی خدای متعال و خالق جهان را به مردم شناساندند و نیز آنانند که قوانین و احکام الهی را به بشر رساندند. آنان سبب سعادت دو دنیای مردم هستند.
ای برادران مسلمان ومؤمن به خدا و رسول خدا و کتاب خدا و معاد او, آیا می دانید کیانند سفیران او در زمین و حجتهای او پس از انبیا و مرسلین و رسول گرامی او؟ کسانی که وارث علم پیامبر و ائمه طاهرین, صلوات اللّه علیهم اجمعین هستند. علمای دین, نگهدارنده قوانین و احکام, برابر مناهج و قرآن و احادیث نبوی و ائمه طاهرین, آنان اند که شریعت سیدالمرسلین را حفظ کرده اند و حرام و حلال و واجب و مستحب و مکروه را به مردم رسانده اند و عمر خود را در تأیید دین پیغمبر گرامی گذرانده اند. اگر خواسته باشید بر دانش ایشان اطلاع یابید, و قدر و منزلت آنان را نزد خدای متعال بشناسید, نظر کنید به آنچه در قرآن مجید, درباره آنان آمده است: (واسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون) بنگرید که چطور خداوند متعال آنان را معدن علم و منبع علم قرار داده است و علم برترین برتریهاست و گرانقدرترین مراتب فضل است. باری تعالی: می فرماید: (اِنما یخشی اللّه مِن عبادهِ العلماء) از بندگان, آنان که از خداترس دارند و حساب می برند علمایند. آنانند که از خدا می ترسند; زیرا ترس از خدا, پس از معرفت به او و قدر او عزت او وجلال او و نقمت اوست.
و علما اهل این معرفت و دانش اند و برای آنان است مجد و عظمت در نزد خدای یکتا.
خداوند می فرماید:
(افلا یرون انا نأتی الارض ننقصها من اطرافها.)
شیخ طبرسی در مجمع البیان از امام صادق, علیه السلام, نقل می کند: نقص و کمی زمین از اطرافش فوت و فقدان علماست. زمین منوّر به روشنایی علماست. اهل زمین سعادتمند می شوند و به راهنمایی آنان و متنعّم اند به ارشاد آنان که چون درگذرند, زمین از نور روشنایی ایشان محروم می شود و اهل زمین دچار بدبختی می شوند و نقصی در زمین پیدا می شود.
همین آیه شریفه, در ستایش آنان بسنده است. اگر اخبار و احادیث را در این خصوص گرد آوریم, کتابی پرحجم می شود. شگفتا, کارهای بزرگ آنان را نمی بینید. جهاد طاقت فرسای آنان و صرف نظر آنان را از خوشی و راحتی دنیا, نمی بینید. عمر خود را وقف حفظ قوانین و احکام دین خدا و آنچه بر بندگانش مقرّر و به آنان تکلیف فرموده, کرده اند, تا آنان را به سعادت ابدی برسانند و از شقاوت و نافرمانی دور دارند. آنان درس خواندند و زحمت کشیدند و بر مشکلات پیروز شدند و با زحمتهای زیاد مشکلات را آسان کردند و خود را به رنج انداختند, شب زنده داری کردند و شب و روز خود را در راه کسب علم صرف کردند, به مخالفت با دشمنان دین به پا خاستند و مُلحدان را از بین بُردند و شبهات آنان را زدودند و احکام خدا را به کرسی نشاندند و آن احکام را به بانگ بلند ندا دادند و در نشر احکام سید المُرسلین, هیچ کندی و کوتاهی نورزیدند, تا این که آن احکام را به مردمان فهماندند و هیچ کوتاهی روانداشتند تا این احکام نزد همه پیروان حق و حقیقت, معلوم و نمایان گردید. به برکت تلاش خود, مردم را روشن کردند. اگر آنان نبودند از احکام دین نشانی نمی ماند. اگر آنان نب
ودند نور پیامبر و نور احکام او به خاموشی می گرایید و مهره های اسلام از هم پاشیده می شد, لکن خدای سبحان, غالب است بر امرش, آنان را برای احیای دین خود فرستاده و توفیقات به آنان عطا فرموده, تا بتوانند دین او را زنده بدارند و آن به سبب برکت تلاش و کوشش و زحمتهای طاقت فرسای آنان است. اگر آنان نبودند علوم دین و احکام شرع مبین کهنه می شد و انوار و چراغهای هدایت رسالت پوشیده می ماند و عروه های اسلام از هم می گسیخت, ولی خدای متعال, غالب بر امر خود آنان را توفیق و تأیید بخشید تا دین او را زنده نگهدارند و شعائر او نورانی گردانند و دستورهایی که فرموده, زنده و باقی بدارند و یکی از آن شعائر عظیم و ستارگان درخشان کسی بود که آقایان محترم این احتفال عظیم را در این دانشگاه بزرگ برای او اقامه کرده اند, تا اندوه و ناراحتیهای خود را در فقدان او ابراز بدارند. من به نوبه خود تعزیت به خودم و جمیع شیعیان و مسلمانان عالم عرض می کنم. تسلیت به مناسبت فقد این امام بزرگوار و شخصیت روحانی عظیم که حبرالشیعه, عالم صالح شیعه, علاّمه شیعه و امام شیعه در همه فضائل بود: امام در علم, امام در عمل, اِمام در زُهد و پرهیزکا ری, اِمام در ورع و تقوا, اِمام در یقین و اخلاص, اِمام در ثبات و بزرگی نفس اِنا لِلّه واِنّا الیه راجعون. چقدر بزرگ است این مصیبت. چه ضایعه ای برای دین که تا روز قیامت, جبران پذیر نخواهد بود.
چه آفتابی در آسمان فضل و علم دچار کسوف گشت و چه پرچمی از اعلام هدایت به زیر افتاد.
شیعه به فقدان این فقیه بزرگ, مفید و محققّ و علاّمه خود و شیخ طائفه خود را از دست داد. حجة الاسلام و راهنما و چراغ هدایت خود را از دست داد. نمی توانم و قدرت ندارم آنچه روی داد, به بیان درآورم. زبان و بیان قاصر و قلم ناتوان از وصف ویژگیها و اخلاق پسندیده اوست و اگر پاره ای از ویژگیها و برتریهای ایشان را یادآورده باشم, خود را ناتوان از ادای حقش می بینم.
درود بر آن نفس پاک که فنا شد در خشنودی خدا. درود بر آثار برجای مانده او و خدمتهای بزرگی که کرده است. سلام بر روزی که زاده شد و سلام بر روزی که به رحمت ایزدی پیوست و سلام بر روزی که زنده و برانگیخته خواهد شد.
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4518/4534/32581/نائینی-از-نگاه-دانشوران/?SearchText=فشارکی