مصاحبه با آیه الله حاج شیخ محمد رضا طبسی
از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در درس شنیدم که فرمود: جلداول [درر] رااز محضر مبارک آقا سیدمحمد فشارکی و جلد دوم رااز خدمت پر فیض مرحوم آخوند استفاده کرده ام. مرحوم استاد از مرحوم آقای آخوند بسیار با عظمت یاد می کرد. در ضمن نقل خاطراتی که از محضر پر برکت مرحوم آقای آخوند داشتند می فرمودند: من در درس آقای آخوند در طول هفته هیچ اشکالی نمی کردم بلکه مجموع اشکالات
طول هفته را در روز چهارشنبه مطرح می کردم. از جمله اشکالات من این بود که مرحوم آقای آخوند علم اجمالی را مقتضی تنجز می دانستند نه علت نامه تااین که در دوره آخر خیلی با ایشان دست و پنجه نرم کردم واستاد رااز مبنای خود برگرداندم. مرحوم شیخ می فرمود:این مجموعه ( ان قلت ) هایی که در علم اجمالی کفایه هست مربوط به اشکالات بنده می شود.
در طول تاریخ مقدس تشیع در حوزه های علوم دینی رجالی بلند همت نستوه و ظلم ستیز تربیت و به اصلاح جامعه همت گماشته اند.
خصایص والایی که در تربیت شدگان مدرسه انسان پرور جعفری سراغ داریم بی تردید بی نظیراست.
مطالعه شرح حال و زندگی شاگردان این مدرسه انسان را به شگفتی وا می دارد که چگونه این همه انسان به قله بلند کمال رسیده اند و سیرتهای نیکو یافته اند.
انسانهایی که در همه لحظه های زندگی بلند نظر و گران نفس بوده و با تلخی و تنگی معیشت و فشار زمانه شب از روز نشانخته و در راه کسب و نشر علوم اسلامی و حراست از باورهای دینی ناآرام و سخت کوش بودند. در تمام مراحل عمر قدمی از راه تقوی و زهد و موازین الهی بیرون ننهادند و در جمیع شوون و زوایای زندگی خود را حاضر قاهر و ناظری درون بین دیدند.
این مردان بزرگ برای اعتلای کلمه حق از سخره دنیاطلبان فشاراهریمنان تکفیر بسته ذهنان و خدعه دورویان و دونان هراس و واهمه ای به دل نگرفتند. با کوشش و بردباری به ابلاغ حقایق دین و نشر معارف والای تشیع همت گماشتند و در حراست از ارزشهای تکامل آفرین پای فشردند.
عالم عامل مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمدرضا طبسی نجفی که در این مقال گوش دل به رهنمودهای او می داریم واز تجربه های گرانقدراو زاد راه می گیریم و با گوشه هایی از زندگی پربار او
آشنا می شویم ستاره ای ازاین منظومه درخشان و حلقه ای از شجره طیبه حوزه های علوم اسلامی بود.
او راست روی رااز پدر بزرگوارش آموخت و با گوارای حقایق دانش دینی و شهد دلپذیر و گوارای عبادت و عبودیت الهی انس گرفت.
سحرخیزی پدر اخگر عشق حق را در جان اوافکند.
اشکهای نیمه شب پدر شمع فطرت او را فروغ بخشید.این ربوبی مایه تلاش و سرمایه بردباری و پایداری او در پیکار با نفس و پیمودن مدارج کمال گردید.
روح بی قراراو علوم رایج دو حوزه طبس و مشهد مقدس را در نور دید. با هجرت به حوزه پر رونق آن روز قم توفیق درک محضر عارفان و فقیهانی همچون: عارف واصل میرزا جواد ملکی تبریزی فقیه عارف آیت الله شاه آبادی حکیم الهی سیدابوالحسن رفیعی قزوینی آیت الله حاج شیخ حسن کاشی آیت الله میرزا علی اکبر یزدی و آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم را یافت و نزد آنان دانش فقه واصول حقایق اسفار و حکمت و لطایف عرفان و سلوک را آموخت. مدتی قرین و همدم عارف سالک آیت الله میرزا جوادملکی تبریزی بود وازاو جز فقه اخلاق و عرفان علوم دیگر از آن جمله ریاضی را فرا گرفت.
ذهن جستجوگر و روح حقیقت جوی او رااساتید حوزه علمیه قم قانع نکرد و در پی گسترش معرفت دینی و ژرفایی دانش فقه واصول خود با وجود مخالفت موسس حوزه علمیه قم مرحوم آیت الله حائری یزدی راهی نجف اشرف شد. در حوزه نجف از محضر آیا و بزرگانی همچون آیت الله میرزا محمد حسین نائینی آقا ضیاء عراقی شیخ محمدحسین اصفهانی (کمپانی ) سیدابوالحسن اصفهانی و عبدالهادی شیرازی بهره ها گرفت. آن مرحوم در زمن مرجعیت آیت الله العظمی سیدابوالحسن اصفهانی به عضویت شورای افتای ایشان انتخاب شد. دراین شورا توفیق همدالی و هم فکری با بزرگانی چونان: شیخ کاظم شیرازی شیخ موسی خونساری شیخ محمدعلی کاظمی شیخ حسین حلی و میرزا حسن بجنوردی را یافت.
مرحوم آیت الله طبسی بااینکه در نگاه همه اساتید و بزرگان و مراجع زمان خود توان افتا و رساله نویسی را داشت و دارای بیش از شصت اجازه اجتهادی و حدیثی از آن بزرگان بود بر مسندافنتا ننشست واز طریق دیگر که صلاح و خیرامت در آن بود به دفاع از نوامیس تشیع و موازین شریعت محمدی (ص ) پرداخت.
آن مرحوم با زبان و قلم به حفظ کیان پرداخت واین مهم را نه تنها برای خود مایه کاستی ندانست که تکلیف وافتخار همه دین شناسان مسولیت شناس و فقیهان متعهد می شمرد.
دراین راستا فارغ ازنام و عنوانهای علم سوز و وقت بر باده ده به تحقیق و تبلیغ دین با لم و بیان پرداخت.
روح بلند او که شیفته دفاع از تشیع بسط ارزشهای اسلامی و عامل به تکلیف بود او را آنچنان در خود غرق کرده بود که به هیچ چیز جز حراست از مرزهای اعتقادی اسلام و عمل به تکالیف دینی نمی اندیشید.او به علم به دیده ابزار هنگامه گرم کن و مایه فخر و تبختر نمی اندیشید که علم را بسان مشعلی برای هدایت اجتماع به دست
گرفت تا جان انسانها و راه اجتماع را روشنی بخشد.
دراین راستاهوشیارانه مرزهای عقیدتی اسلام را پاس داشت و در مقابله با هر انحرافی باید بیضای برهان و قرآن به مبارزه دست یازید و آثار گرانقدری بدین شرح از خود به یادگار گذاشت.
الشیعه والرجعه اثبات الرجعه تبصره المتعلمین فی عقایدالمومنین ذخیره العباد فیما یتعلق بالمعاد القول الفصیح فی اصول الدین الصحیح مصباح الهدی فی الرد علی القادیانیه مصباح الاضلام الصوفیه المبتدعه النجعه فی الرجعه عقدالفوائد فی اصول العقاید دروس فی العقاید.
آرمان آن مرحوم عینیت یافتن احکام و معارف زندگی سازاسلام بود. در دل او نورامید به آینده درخشان در سرنوشت مسلمانان موج می زد. انقلاب اسلامی را حرکتی عمق در راه پیاده شدن آرمان انبیاء واولیای الهی در جهان می دانست. آرزوی پیراستن عتبات و حرمین مبارک رااز لوث سلطه حرامیان به وسیله رزمندگان در سر می پروراند. نگران جبهه ها و جنگ بود. آرزوی شرکت در آن میدان مقدس را داشت و دراین راه فرزند برومندش را فدا کرد.
او حامی عالمان مصلحی همچون: مرحوم آیت الله مدرس و حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بود و حمایت ازامام خمینی قدس سره را حمایت ازامام زمان می دانست.
اساسا آن مرحوم حرکت اصلاح گرایانه و ایجاد جامعه دینی رااز وظایف عالمان مسوولیت شناس می دانست ازاین روی با همکاری و عالمانی دین باور و مسوولیت شناس [ جمعیت العلماء] را در نجف اشرف پی نهاد. سخن درابعاد زندگی آن بزرگ بویژه روش اخلاقی او بسیاراست که دراین مقال نمی گنجد.
شکر خدای را که فرزندان فاضل آن مرحوم که مقام پدر نیک درک کرده و شهد گوارای سخن و سیرت او را با جان چشیده اند در زمان حیات آن بزرگوار مصاحبه ای باایشان ترتیب داده و برای چاپ دراختیار ما گذاشته اند که ضمن تشکراز آن عزیزان اینک در پنجمین سالگرد رحلت آن مرحوم (متوفی 63/10/28) این گفتگوی سازنده و مفید را تقدیم شما خوانندگان عزیز می کنیم.
حوزه
استاد: بنده در هیجدهم ماه شعبان سال 1324 هجری قمری در شهر مقدس مشهد ( هنگامی که والدینم به قصد زیارت حضرت امام علی ابن موسی الرضا( ع ) به مشهد مقدس مشرف شده بودند) متولد شدم. والد مرحوم من شیخ عباس مردی فاضل با ورع و در شهرستان طبس به صلاح و تقوی معروف بود.
بنده مبادی اولیه تحصیل را در همان شهرستان طبس نزد مرحوم آخوند ملامحمد مرحوم شیخ محمدعلی مدرس مرحوم میرزا جعفر و مرحوم احمدامام گذارندم. در پانزده سالگی به امر مرحوم والد برای ادامه تحصیلات راهی مشهد مقدس شدم. جهت تکمیل مقدمات: (صرف نحو معانی بیان بدیع و منطق ) خدمت مرحوم میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری رسیدم و نزد آن مرحوم مغنی و مطلول و منطق را خواندم. و در دروس سطح از خدمت آقایان: مرحوم شیخ کاظم دامغانی مرحوم میرزا محمدحسین شهرستانی مرحوم میرزا محمد باقر مدرس مرحوم سیدمرتضی یزدی مرحوم سیدعباس شاهرودی و همچنین مرحوم حاج آقا محقق نوغانی بهره بردم و مقداری نزد مرحوم آخوند همدانی از کتاب شرح بیست باب ملامظفر در هیئت تلمذ کردم.
هنگامی که من در مشهد مقدس مشغول تحصیل بودم حوزه علمیه قم در حال شکل گیری و پایه ریزی بود. تازه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم آمده و در حال تشکیل حوزه علمیه بودند. مرحوم ملاهاشم خراسانی که از علما بزرگ خراسان بودند طی نامه ای سفارش مرا پیش حاج شیخ عبدالکریم نمودند. در هیجده سالگی به قم مشرف شدم. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حجره ای را در مدرسه فیضیه برایم معین کردند. بنده کتاب مکاسب شیخ و دو جلد کتاب آخوند را در قم خدمت مرحوم میرزا علی یثربی و رسائل شیخ و مقداری از کتاب منظومه مرحوم سبزواری را خدمت آقاسیدمحمدتقی و خوانساری و کتاب ریاض را نزد مرحوم
آقا میرزا جوادملکی تبریزی و فلسفه منظومه را خدمت مرحوم میرزا علی اکبر یزدی و مرحوم آقا شیخ حسن کاشی و کتاب فصوص محی الدین را نزد مرحوم آقا میرزا محمدعلی شاه آبادی و کتاب اسفار را نزد مرحوم آقا سیدابوالحسن رفیعی خواندم.
همچنین از محضر شریف آقایان: شیخ محمدرضااصفهانی و حاج میرزاصادق اصفهانی ( هنگامی که آن دو بزرگوار در قم بودند) نیز استفاده کردم.
بنده یکی از مقیدین بحث اخلاق مرحوم آقا میرزا جواد ملکی بودم[ و پیش ایشان درس خصوصی داشتم]. ایشان دو ساعت به غروب در مدرسه فیضیه [ریاض می فرمود] یادم هست یک روز بحث این آیه را مطرح کردند: [ الذین قالوا ربناالله ثم استقاموا] و فرمودند: نمردم و در وادی السلام نجف اشرف برای العین دیدم که ارواح مومنین دور هم هم حلقه زدند.
مدت هشت سال از محضر پر برکت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری در درس خارج بهره بردم. دراین درس سعی کامل داشتم که چیزی را کم نگذارم و کما هو حقه به آن برسم. روزهای درسی را در قم اینگونه آغاز می کردم: هر روز تا طلوع آفتاب جمعا یازده درس و بحث داشتم.
واین روال معمول درس من در حوزه علمیه قم بود. بعداز مدت هشت سال تصمیم گرفتم جهت ادامه بهره وری ازاستوانه های علم و معرفت عازم نجف اشرف شوم. در آن حوزه کهنسال و در جوارامیرالمومنین ( ع )از محضر مرحوم آقاضیاءالدین عراقی و مرحوم آقا میرزا حسین نائینی در علم اصول بهره های فراوان کسب کنم.
همچنین مدت پانزده سال از محضر مرحوم آقا سیدابوالحسن اصفهانی استفاده کردم. آن مرحوم نسبت به من لطف بسیار داشتند و همواره مرا مورد ملاطفت پدرانه خود قرار می دادند. دراین پانزده سال تقریبا ملازم و همراه ایشان بودم. البته دراین میان از محضر مبارک آقایان: شیخ محمدکاظم شیرازی شیخ محمدحسین کمپانی و حاج میرزا علی ایروانی شیخ محمدجواهد بلاغی قدس الله اسرارهم بهره ها بردم.
این دوران یعنی دوران تحصیل بسیار دوران شیرین و بیادماندنی است. لذت این دوران را هیچ گاه نمی توان فراموش کرد حتی اگر با مرارت و مشکلات بسیار توام باشد.
البته طبیعی است که در آن دوران مشکلات تحصیل خیلی بیشتراز حالا بود و صبر واستقامتی فراوان را می طلبد.اکنون در مقام این نیستم که به شرح آن مشکلات بپردازم و فقط می خواستم عرض کنم: با وجود تمام مشکلات باز دوران تحصیل یک دوران ممتازی در زندگی به حساب می آید و دیگر دورانها با آن قابل مقایسه نیست.
حوزه: در صورت امکان مقداری از خاطرات آموزنده دوران تحصیل خود را برای ما و خوانندگان عزیز بفرمائید.
استاد: آغاز خاطرات تحصیلی من مربوط می شود به دورانی که بیش از ده سال از سن من نمی گذشت. در آن هنگام مرحوم والدم در طبس برای اقامه نماز صبح و بیان درس تفسیر واحکام به مسجد آقامیرزاابوالحسن خندقی می رفت. آن مرحوم مرا بسیار تشویق می کرد که باایشان هنگام سحر به مسجد بروم. به این ترتیب من به سحرخیزی عادات کردم و مزه تعلیم را ابتداء از آن جلسات تفسیر واحکام چشیدم. بعد که وارد حوزه مشهد مقدس حوزه علمیه قم و حوزه نجف اشراف شدم جو تحصیل را بسیار صمیمی و مخلصانه یافتم. تمام تلاش دوستان و آقایان طلبه های واساتید محترم درس و بحث بود و یزی نمی توانست مانع باشد. عرض می کنم جو صمیمی و مخلصانه به جهت این که این دو خصوصیت بسیار کارگشا و مفید بود بجوری که بسیاری از مشکلات رااز میان بر می داشت.
زمانی که در قم مشغول تحصیل بودم هفت نفر در یک حجره ساکن بودیم که این خود در نظر بدوی مشکل بزرگی است که هفت نفر طلبه که هر یک درس و بحث مطالعه دارند در یک حجره ساکن باشنداما ما مشکلی نداشتیم و در کمال صفا و صمیمیت هر یک مشغول امور خود بودیم و به درس و بحثمان می پرداختیم.
هنگام نماز یکی از ما هفت نفر جلو می ایستاد و بقیه به اواقتداء می کردند. در مخارج روزانه هم اینگونه بود که هر هفت نفر شهریه خود را دراول ماه درون
کیسه ای می ریختیم و در طول ماه هرکس به مقداری که احتیاج داشت از آن برداشت می کرد. در بعضی از پنج شنبه و جمعه ها برای استراحت به باغهای اطراف قم می رفتیم کا گاهی آقا سیدمحمدتقی خوانساری و آقا سیداحمد خوانساری و یا آقای سیدمحمد حجت همراهمان بودند که ضمن استراحت مباحث مفیدی هم مطرح می گشت.
این صفا و صمیمیت در حوزه علمیه نجف اشرف نیز به خوبی مشاهده می شد. یک رنگی و بی تکلفی بر تمام روابط سایه گسترده بود. من فکر می کنم آن صفا و صمیمیت بین استاد و شاگرد در دیگر مراکز آموزشی کم نظیر باشد.
حوزه: حضرت عالی اشاره فرمودید: مشکلات تحصیل در گذشته افزون بر امروزه بوده است. اگر ممکن است مروری کوتاه بر آن مشکلات داشته باشید.
استاد: بطوری طبیعی در گذشته امکانات کم و محدود بود. مطالعه و مباحثه در نور چراغهای نفتی و تحمل گرما و سرمای آن روز بدون وسیله های امروزی مشکل عمومی محسوب می شد.
جداازاین حوزه ها به لحاظ عدم امکانات مادی متعارف در یک فشار مضاعف بسر می بردند. یادم هست که یک وقت در نجف آنقدر فشار زندگی زیاد و غیرقابل تحمل شد که مجبور شدم روانداز خودم را بفروشم و به احدی اظهار نکردم. این وضع عمومی حوزه ها بود. عزت نفس و قناعت دو یار تحصیلی طلب بود. همانگونه که عرض کردم ناملایمات مانع درس خواندن نمی شد. آنگاه که قم بودم مساله جنگ جهانی هم مشکلی دیگر شده بود. به حوزه ها خیلی صخت می گذشت. گاه می شد که نان هم گیرما نمی آمد. بااین حال درس و بحث ادامه داشت و ما با نشاط کامل مشغول بودیم. یادم نمی رود که گاهی خادم مدرسه فیضیه ازاول شب برای تهیه نان عازم نانوائی می شد و تا صبح در صف نانوائی می ایستاد.
صبح هم که نان را می آورد نمی توانستیم تشخیص بدهیم که آنچه به عنوان نان آورده نان است یا چیز دیگر.
اکنون بحمدالله شرائط از هر نظر برای درس خواندن آقایان فراهم است و من عجب دارم که چرا آقایان طلبه هاازاین موقعیت مناسب کمال استفاده را نمی برند و آنگونه که باید جدیت ندارند. شرائط بهتر باید به تلاش و کوشش بیشتر منتهی شود نه سستی و کاهلی.
حوزه: جا دارد سوالی پیرامون آغاز تبلیغ در حوزه علمیه قم پرسیده شود:
استاد: در زمان طلبگی ما اینگونه رسم نبود که آقایان برای تبلیغ مسافرت کنند و منبر بروند.ابتداء و تعدادی دیگر از دوستان از جمله آقایان: شیخ علی اصغر صالحی شیخ غلامعلی مازندرانی سیدمحمد قزوینی و شیخ محمد بروجردی در یکی از حجره های مدرسه فیضیه جلسه ای تشکیل دادیم و شبهای پنج شنبه گرد هم جمع می شدیم و هر هفته یک نفراز ما احادیثی رااز جلد عاشر (مطابق با 43 44 45 چاپ جدید) کتاب بحارالانوار می خواند که نوعی تمرین بود.
رفته رفته حجره کنار ما که آقای شیخ محمدحسین ساوجی بودند و دیگر حجرات ازاین روش تبعیت کردند. کم کم این کار باب شد و دوستان به ضرورت امر تبلیغ و منبر رفتن واقف شدند. دهه آخر صفر من به ساوه رفتم و دوستان هم نقاط دیگر را برای امر تبلیغ انتخاب کردند مثلا: در یک سفر دیگر بنده و مرحوم حاج شیخ ابوالفضل زاهدی به آباده شیراز رفتیم.
به این طریق تبلیغ و منبر رفتن در حوزه علمیه قم مرسوم شد. مرحوم آیه الله حاج شیخ عبدالکریم هم به این رشته علاقه فراوان داشتند واز آن حمایت کردند. مرحوم حاج شیخ مردی بسیار روشن و فکور بود و درامور بسیار خود می اندیشید مثلا در همین مساله تبلیغ و منبر رفتن درست است که ازاصل مساله حمایت
می کردنداما راضی نبودند هر کسی با هر قدر معلومات و هرگونه شرایط منبر برود. ایشان تا به افراد از هر لحاظ اطمینان پیدا نمی کرد اجازه منبر رفتن و تبلیغ را نمی داد به این جهت افراد را امتحان می کرد. یادم هست که یک آقا شیخ یزدی بود که بسیاراصرار داشت جهت تبلیغ اعزام شود واز مرحوم حاج شیخ اجازه می خواست. مرحوم حاج شیخ به ایشان فرمودند منبر بروید تا منبر شما را ببینم.
وقتی حاج شیخ منبراو را دیدند فرمودند: خیر تو به درد منبر نمی خوری و نباید تبلیغ بروی. بله مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در تمام امور دقیق بود واینگونه نبود که از کنار آنها ساده و بی توجه بگذرد. خاطرات زیادی حاکی از دقت ایشان درا مور دارم که ذکر تمامی آنها به درازا می کشد. طلبه ای به قصدادامه تحصیل از منطقه سلطان آباداراک آمده بود واز مرحوم حاج شیخ طلب شهریه کرد.ایشان فرمودند: باید امتحان بدهید. بعدازامتحان و مشخص شدن ضعف آن آقا مرحوم حاج شیخ به ایشان فرمودند: شما به درد طلبه شدن نمی خورید و باید پی کار دیگری بروید.
مقصوداین است که مرحوم حاج شیخ واقعا از یک روشن بینی و ظرافتهایی برخوردار بود واینگونه امور را سهل و ساده نمی گرفت.
حوزه: لطفا مقداری راجع به چگونگی تشریف فرمایی مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم و شکل گیری حوزه علمیه صحبت بفرمائید.
استاد: پسر مرحوم حاج آقا محسن عراقی ایشان را به ایران آورد. در ابتداء مرحوم استادناالاعظم آیت الله حائری به قصد زیارت حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام تشریف آورده بودند. مدتی ایشان در منطقه سلطان آباداراک اقامت فرمودند واین مدت در حوزه علمیه آنجا به تدریس مشغول شدند. علمای قم مانند: آقا شیخ ابوالقاسم کبیر آقا میرزا محمد آقا حاج شیخ مهدی و آقا میرزا فخرالدین نوه دختری میرزای قمی رحمه الله علیهم گرد هم جمع شدند و تصمیم
گرفتند که مرحوم حاج شیخ را دعوت کنند که به قم تشریف بیاورند: دراین زمینه استخاره ای هم کرده بودند که این آیه شریفه آمده بود: فاتونی باهلکم اجمعین لذااز مرحوم حاج شیخ دعوت شد وایشان هم پذیرفتند.
گویا مرحوم حاج شیخ گران آمده بود که حوزه علمیه قم متروک و منزوی باشد چرا که بعداز زمان مرحوم ملاصدرا صدرالمتالهین و مرحوم فیض کاشانی صاحب تفسیر این حوزه کم کم ضعیف شده بود تا جائی که درابتدای ورودایشان به قم اکثر حجره های مدرسه فیضیه قف بود و تعدادی هم دراختیار دراویش بود که مرکزی برای آنان شده بود. مرحوم حاج شیخ که تشریف آوردند با زحمت زیاد توانستند بر مشکلات فائق شوند و حوزه علمیه را دوباره بنا کنند.
مرحوم حاج شیخ بسیار زحمت می کشید. همت شیخنا واستادنا لاعظم آقای حائری تربیت اخلاق کریمه بود.او برای اهل علم پدری مهربان بود. براستی مردی با ورع و با تقوی بود.از مال دنیا هیچ چیز نداشت و هیچ وقت دنبال اینگونه مسائل هم نبود. یادم نمی رود که مرحوم حاج آقارضا جابلقی یک خانه خرید که تقدیم ایشان کند ولی مرحوم حاج شیخ نپذیرفت واز قبول این هدیه سرباز زد. حاج آقا را اصرار کرد که حداقل اجازه بدهد منزل را به فرزند ایشان آقا مرتضی تقدیم کند. دراینجا بود که حاج شیخ قبول کردند.ایشان یکی از مشایخ اجتهادی و روایتی حقیر بود.
استاد ما معمولا در درس فقه کتاب حدائق را همراه داشت و در بیان علت می فرمود: حدائق روایات هر باب را خوب استقصاء کرده است. وقتی یک فرع علمی عنوان می شد مرحوم حاج شیخ بیش از همه به کتاب شریف ریاض مراجعه می فرمود.
از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در درس شنیدم که فرمود: جلداول [درر] رااز محضر مبارک آقا سیدمحمد فشارکی و جلد دوم رااز خدمت پر فیض مرحوم آخوند استفاده کرده ام. مرحوم استاد از مرحوم آقای آخوند بسیار با عظمت یاد می کرد. در ضمن نقل خاطراتی که از محضر پر برکت مرحوم آقای آخوند داشتند می فرمودند: من در درس آقای آخوند در طول هفته هیچ اشکالی نمی کردم بلکه مجموع اشکالات
طول هفته را در روز چهارشنبه مطرح می کردم. از جمله اشکالات من این بود که مرحوم آقای آخوند علم اجمالی را مقتضی تنجز می دانستند نه علت نامه تااین که در دوره آخر خیلی با ایشان دست و پنجه نرم کردم واستاد رااز مبنای خود برگرداندم. مرحوم شیخ می فرمود:این مجموعه ( ان قلت ) هایی که در علم اجمالی کفایه هست مربوط به اشکالات بنده می شود.
از جمله مشکلات و ناملایماتی که در مرحوم حاج شیخ عبدالکریم با آن دست به گریبان بودند معاصر بودن ایشان با رضاخان بود.اعمال خلاف شرع رضاخان باعث رنج و زحمت حاج شیخ بود. رضاخان مامور بود. تا ریشه اسلام را درایران بخشکاند. در راستای این ماموریت تمام اعمال او خلاف شرع و خلاف اسلام بود. حاج شیخ ازاین مسائل بسیار در رنج بود تا مساله کشف حجاب رسید که ایشان دیگر نتوانست تحمل کند و نامه ای خطاب به رضاخان نوشت و در آن متذکر شد و جریاناتی این روزها در حال شکل گیری است که قابل تحمل نیست و من نمی توانم نسبت به آن ساکت باشم.
در قضیه مرحوم شیخ محمدتقی بافقی مرحوم حائری مدتی قم را به عنوان اعتراض ترک کرد. جریان ازاین قرار بود: خانواده رضاخان در ایام نوروز به صورت بی حجاب بالای بام صحن حرم حضرت معصومه (س ) ظاهر شده بود. آقا سیدباقر ناظم که ازاصحاب مرحوم بافقی بود بالای بام رفته تا آنان را که با وضع مفتضحی بودند پائین بیاورد. عیال رضاخان فورا با رضاخان با تلفن تماس می گیرد و می گوید: چرا نشسته ای؟ در حالی که به حریم تو توهین شده است: رضاخان با چند ارابه توپ وارد قم می شود به این خیال که صحنه خونین مسجد گوهرشاد مشهد را تکرار کند. به صحن می آید و با چکمه وارد حرم می شود لگدی به ضریح مطهر می زند و با صدای بلند می گوید که: شیخ محمدتقی کجاست؟ عمال او میروند و جناب شیخ را میآورند. رضا خان آنقدر با لگد به کمر مرحوم بافقیمی کوبد که آن مرحوم تا آخر عمر گرفتار بیماری شده بود.
دراین ماجرا مرحوم حاج شیخ عبدالکریم به عنوان اعتراض از شهر خارج می شود و به زنبیل آباد می رود و می گوید: هر کسی که از طلبه های من است نباید هیچ
دخالت دراین جریان بکند.
مرحوم بافقی را به حالت تبعید در حضرت عبدالعظیم نگاه می دارند. گروههایی از مردم تهران به عیادت ایشان می روند وایشان در همان حال به امر به معروف و نهی از منکر خودادامه می دهد. گویا بعضی از سران دولت خدمت ایشان می روند و می گویند که: شما دست ازاین حرفها بردارید تا ما تقاضای استخلاص شما را بکنیم. مرحوم بافقی پاسخ می دهد که: شما و رضاخان هیچ هستید و من از هیچ چه توقعی کنم؟! من نوکر امام زمان ( عج ) هستم هر کار می خواهید بکنید.
در زمان مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم وضع حوزه نجف بسیار خوب و عالی بود. مرحوم آیت الله اصفهانی و آیت الله نائینی و آیت الله آقاضیاء عراقی و بسیاری دیگرازاساتید فقه واصول و کلام در نجف بودند.
حوزه علمیه آنجا رونق خوبی داشت. بنده بعداز هشت سال استفاده از محضر پر برکت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم از حضورایشان اجازه گرفتم و عازم حوزه علمیه نجف اشرف شدم.
مرحوم آیت الله نائینی قبل از شروع درس مطالبی را زیر لب زمزمه می کردند که چندین دقیقه طول می کشید و بعد درس را شروع می فرمودند. تا ایشان در قید حیات بودند کسی متوجه نشد که آن مطالب چه بود.
از جمله شاگران مبرز مرحوم آقای نائینی یکی آقا شیخ محمدعلی خراسانی صاحب تقریرات و دیگری هم آقا شیخ حسن حلی بود.
حوزه: علت مهاجرت مرحوم آیت الله نائینی و مرحوم آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی به ایران چه بود؟
استاد: مرحوم شیخ مهدی خالصی یکی از علمای بزرگ و مرد مبارزی بود.ایشان به دولت وقت عراق واستعمارگران انگلیسی همواره اعتراض داشت. مجلس وقت عراق را یک مجلس فرمایشی نه مردمی می دانست و می گفت که نمایندگانی از شیعیان هم باید در مجلس باشند. خلاصه حرف ایشان این بود که: دولت بایداز ما
باشد و در دست ما.این حرفها. برای دولت عراق واستعمارگران انگلیسی گران آمد به این جهت ایشان را به ایران تبعید کردند.
مرحوم آیت الله آقای سیدابوالحسن اصفهانی و مرحوم آیت الله نائینی به تایید آقای خالصی و در مقام اعتراض وانتقاد به دولت عراق درس را تعطیل کردند واز نجف خارج شدند و عازم کربلا گردیدند. دولت وقت هراسان شد چرا که تصور می کرد مردم به طرفداری ازاین دو بزرگوار مغازه ها را تعطیل خواهند کرد و تظاهرات خواهندداشت به این جهت به صالح حمامه فرماندار کربلا دستور داده بودند که: اگراجتماعی از مردم به طرفداری از مرحوم سید و مرحوم نائینی تشکیل شد نیروهای انتظامی برخوردی با مردم نداشته باشند که وضع بدتر می شود و حتی تاکید شده بود که با آنان بااحترام برخورد کنند تا وضع از آنچه که هست بدتر نشود. در ضمن این دستور آمده بود که: اگر مردم ازاین دو نفر حمایت نکردند و آنان را به حال خود گذاشتند فورا آنان را به ایران تبعید کنید. متاسفانه احدی از مردم نجف ازاین دو بزرگوار حمایت نکردند. به طرفداری از آن بزرگوار نه مغازه ای تعطیل شد و نه اعتراضی شنیده شد. صالح حمامه هم که هیچ اعتراض و عکس العملی رااز مردم ندید با کمال وقاحت و بی احترامی مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم آقا میرزا حسین نائینی را به ایران تبعید کرد.
مردم بی وفا که در کنار ماشین نزدیک خیمگاه جمع شده بودند تنها به عنوان خداحافظی برای آن دو بزرگوار دست تکان می دادند.
مردم قم از آن دو بزرگواراستقبال خیلی خوب و شایان توجهی به عمل آوردند.
حدود یک فرسخ با پای پیاده جهت استقبال بیرون رفتند. در بیرون همین شاه جمال جهت استقبال از آن دو بزرگوار چادر زده بودند.
مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم هم درس را تعطیل کردند و به قایان طلبه ها فرمودند: شما هم به استقبال بروید. وایشان خودشان هم آمدند.
حوزه: مدتی که آقایان: آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی و آیت الله نائینی ایران بودند آیا در حوزه علمیه قم به تدریس هم پرداختند؟
استاد: بلی هر دو بزرگوار درس را شروع کردند. مرحوم آیت الله اصفهانی در منزلی که مرحوم آقای بروجردی بودند اقامت کردند و مرحوم آیت الله نائینی در محله یخچال قاضی ساکن شدند. قریب نه ماه وضع به همین صورت بود. در غیاب مرحوم آقا سیدابوالحسن امور اجتماعی و مالی حوزه نجف اشرف را فرزندایشان مرحوم سید حسن اداره می کردند وامور علمی و تدریسی آنجا را آقایان: آیت الله شیخ محمد کاظم شیرازی و آیت الله شیخ محمدحسین کمپانی و آیت الله میرزا آقااصطهباناتی و آیت الله شیخ محمدحسین کاشف الغطاء بر عهده داشتند.
حوزه: جریانی را از ملاقات حضرت عالی و مرحوم آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی نقل می کنند دوست داریم این جریان رااز خود شما بشنویم لطفا بفرمائید.
استاد: در سفری که به مکه معظمه مشرف بودم مرحوم آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی هم آنجا بودند. در مدینه منوره به قصد دیدار ایشان به همراه آقا سیدمحمدتقی طالقانی که نماینده مرحوم آیت الله بروجردی در مدینه بود واز دوستان صمیمی ما بود خدمت آقای کاشانی رفتیم. ایشان داخل باغ بزرگی که برایشان گرفته بودند اقامت داشتند. ماموران دولتی اطراف باغ را محاصره کرده بودند و مانع وروداشخاص می شدند مگر کسی را که خود آقای کاشانی طلب می کرد. وقتی ما رفتیم طبق معمول مامورین مانع شدند. آقای طالقانی به مامورین گفت: به آقا بگویید: آقای طبسی آمده است. مامورین گفتند: صبر کنید. یکی از آنها داخل
رفت و بعداز چند لحظه صدای مرحوم آقای کاشانی بلند شد که فرمودند: آقای طبسی بفرمائید. ما داخل شدیم. مرحوم آقای کاشانی لب حوض ایستاده بودند و به گرمی از مااستقبال کردند. فرمودند: فنجانی قهوه آوردند. بساط صبحانه مختصری پهن بود وایشان قصد داشتند صبحانه میل بفرمایند. به ما تعارف کردند. در سفره یک پیاله ماست و یک خوشه انگور بود.
عده ای ازاصحاب ایشان از جمله آقایان: شمس ابهری و شمس قنات آبادی حضور داشتند.
بعداز تعارفات معمولی مرحوم آیت الله کاشانی در ضمن فرمایشات خود از حوزه علمیه نجف به لحاظ عدم همکاری در مورد جریان ملی شدن صنعت نفت باایشان گلایه کردند و فرمودند هیچ کدام از آقایان به جز آیت الله آقا سید محمد تقی خوانساری ما را یاری نکردند در همین حین یک تلگرافی برای ایشان رسید.ایشان نگاهی به آن انداختند بی اختیار بر پای خود زدند و گفتند: آخ یک نفر را داشتیم که این هم از دستمان رفت.
دراین تلگراف خبرفوت مرحوم آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری که آنان زمان در قم تشریف داشتند مخابره شده بود.
چند روز بعد دو مرتبه ایشان را بعداز نمازجماعتی که خودایشان در حرم پیامبراکرم (ص ) بر پا کرده بودند دیدم مرااز دور دیدند و صدایم کردند نزدیک شدم به من فرمودند: آقای طبسی می خواهم ازاینجا به بیروت واز آنجا به ایران بروم. برایم دعای مسافر بخوان و دعا کن خداوند مرا براین خبیث (رضاخان ) نصرت دهد.
حوزه: آیااز مرحوم آیت الله شهید سیدحسن مدرس هم خاطره ای دارید.
استاد: مرحوم مدرس در مدرسه سپهسالار (شهید مطهری ) در شبستان زیر ساعت تدریس می فرمودند. من هم گاهی موفق می شدم از قم به درس ایشان می رفتم. روزی در جلسه درس نامه ای خدمت ایشان آوردند.ایشان نامه را که ملاحظه
فرمودند آن را پرت کردند و فرمودند:اعتنا نکنید.
(ظاهرا نامه از طرف رضاخان یا دستگاه حکومت او بود) و بعد با یک دنیا تاسف فرمود: چکار کنم اگر پنج نفر مثل خودم می داشتم بااین کفش دهانش را خرد می کردم.
یک روز عیدغدیر از قم به تهران رفتم و خدمت مرحوم آیت الله مدرس رسیدم. ایشان نشسته بودند و فوج فوج مردم برای دیدن و دست بوسی ایشان می آمدند و عید را تبریک می گفتند. دراین بین یک شخص عینکی ( از طرف حکومت ) آمد و گفت: فرموده اند: دو نفر دو نفر برای دیدن شما بیایند که اینجا شلوغ نشود. مرحوم مدرسی با تندی به خدمتکار خود فرمودند: عموغلی این شخص را بیرون کن. بعد فرمودند:او غلط کرده چنین گفته است. بعد رو به ما کردند و فرمودند:او (رضاخان ) برای سردار سپه بودن خوب است (نه برای شاهی).
البته در زندگانی مرحوم مدرس ازاینگونه اتفاقات زیاد رخ داده که کم و بیش در ضمن احوالات ایشان نقل شده است. این شیوه معمول علمای بزرگ ما بوده است که در مقابل قدرتی سر خم نمی کردند و در مواجه با آنان عزت و شرف خود را کاملا محفوظ می داشتند.
در زمان زعامت مرحوم آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی که رئیس علی الاطلاق بود چندین بار سفیر دولت انگلستان توسط کلیدار نجف از مرحوم سید تقاضای ملاقات می کند. مرحوم سید می فرماید: من بااینان کاری ندارم. کلیددار چندین بار خواهش می کند تا این که مرحوم سید ساعتی از شب را برای ملاقات تعیین میکنند. در آن ساعت عبدالرزاق شهردار نجف کلیدار حرم طه حسین مقسم شهریه هندیها همراه سفیر انگلیس به حضور سید شرفیاب می شوند.
اتفاقا در آن ایام مرحوم سید در یک مضیقه شدید مالی قرار گرفته بوده بعداز مقداری گفت و گو سفیرانگلیس چکی را خدمت ایشان تقدیم می کند. ناگهان مرحوم سیداز زیر تشک خود حواله ای به همان مبلغ در آورده ضمیمه چک می نماید و به سفیرانگلیس می گوید:
شنیده ام درانگلستان فقرای بسیاری هستند لذا از شما می خواهم این وجه حواله را به
ضمیمه مبلغ چک خودتان بین آنان تقسیم کنید. سفیر با سرشکستگی کامل از جلسه بیرون می آید و به اطرافیان خود می گوید: خواستیم سید را بخرم ولی ایشان ما را خرید.
همچنین زمانی که مرحوم آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی در کاظمین در قصر عارف آقا کنار دجله تحت نظر بودند عبدالاله ولیعهد فیصل برایشان وارد می شود با تعجب می بیند که طاقچه های اتاق پراز بسته های دیناراست. به سید عرض می کند: آنقدر که شما دراین طاقچه ها پول نقد دارید در تمام خزینه ما نیست. سید با بی توجهی کامل فرموده بودند:این مقدار پول چیزی نیست زیرا دو برابر آن مصرف روزانه ماست.
حوزه: دراینجااز محضر حضرت عالی تقاضا می کنیم که مقداری ما و دیگر طلاب عزیز را نصیحت بفرمائید.
استاد: درابتدای صحبت عرض کردم که متاسفانه امروز با توجه به امکانات فراهم شده برای تحصیل آقایان طلبه ها آنگونه که بایدازاین امکانات بهره لازم را نمی گیرند. فراغت های ناشی از بهبودامکانات نباید بیهوده صرف گردد. در قدیم از فرصت های اندک نیز بهره های خوب برده می شد و علی رغم ناملایمات زیاد تلاش فراوانی بود. در تابستان گرمی خدمت مرحوم شیخ عبدالله مامقانی صاحب رجال رسیدم. هوا به شدت گرم و سوزان بود ولی آن مرحوم لنگی به کمر بسته در طبقه فوقانی منزل مشغول نوشتن کتاب تنقیح المقال (رجال مامقانی ) بود.ایشان در آن هوای گرم و عدم امکانات خنک کننده با حدیت کامل ادامه کار می داد و هیچ احساس خستگی و ناراحتی نمی کرد. در حین اشتغال کمتر حاضر به ملاقاتهای حضوری می شد. یادم هست که ایشان زنبیلی را بوسیله طناب از طبقه بالا به پائین آویزان کرده بود واگر کسی سوال یا حرفی داشت در یاداشتی می نوشت وایشان بوسیله یادداشت دیگری پاسخ می گفت.
بنده آن روز برای کاری خدمت ایشان رسیدم. مرحوم مامقانی در ضمن سخنانی فرمودند: یک شب هنگام نوشتن به کتاب رهن تهذیب شیخ طوسی احتیاج پیدا کردم هراندازه فکر کردم که این هنگام از شب کتاب را از کجا پیدا کنم فکرم به جائی نرسید. دلم شکست واشکم جاری شد. به امام زمان ( ع ) متوسل شدم عرض کردم: سیدی من برای شما زحمت می کشم و این کار مال شماست بنابراین باید کمک کنید. ناگهان گویا به من الهام شد که در میان کتابهای پاره واوراق باطله ای که در گوشه طاقچه اتاق بود نگاه کنم. من قبلا چندین بار آنها را زیر و رو کرده بودم و حتی احتمال نمی دادم که مطلوب من آنجا باشد. بلافاصله از جابرخاستم و مجددا آنها را جستجو کردم. ناگهان به یک کتاب تهذیب برخوردم که با خط بسیار جالبی نوشته شده بود. فورا آن را برداشتم و مورداستفاده قرار دادم. چند روزی این کتاب نزد من بود واز آن مطالب مورد نظر را نقل واستفاده می کردم. بعداز پایان استفاده آن کتاب ناپدید شد و هر چه گشتم آن را نیافتم.
مقصوداین که آنچه علمای بزرگ ما به آن دست یافتند و به سادگی و راحتی حاصل نشده بلکه نتیجه زحمات بسیار آنان است. البته تلاش و کوشش باید مقرون به تقوی و پرهیزگاری و تهجد هم باشد.این دواگراز یکدیگر جدا بیفتند فایده ای ندارد. چه تلاشها و کوششهای زیادی که مثمرثمر واقع نگشتند و نتیجه مطلوب نداند. آثار بزرگان ما محصول هر دو خصلت است یعنی تقوی و تلاش. از قول همسایه مرحوم آخوند خراسانی صاحب کفایه نقل می کنند که گفته است: بین اتاق ما واتاق مرحوم آقای آخوند یک تیغه نازک بیشتر فاصله نبود هر موقع از شب از خواب بیدار می شدم متوجه می شدم که مرحوم آقای آخوند مشغول تهجد و عبادت بود. تلاش و کوشش هرگاه مقرون به تهجد و عبادت شود توفیق می آورد محبوبیت می آورد.
این که ما می بینیم کسی مانند مرحوم آقای صدراصفهانی که ازاعاظم علمای ما بود و بعداز میرزای شیرازی عده ای به ایشان رجوع کردند اقرار به عظمت مرحوم آقای آخوند دارد و آنگاه که از کربلا جهت زیارت به نجف اشرف مشرف می شد شبها عبا را به سر خود می کشید و در پله های مسجد طوسی می نشست تا درس مرحوم آقای آخوند را گوش کند و بعد می فرمود آقای آخوند کفایه را برای من وامثال من
نوشته است این کی امر معمول و کوچک نیست. چه بسا کسانی دیگر هم تلاشهایی داشتند ولی اینگونه ثمر نداده است. نقش تقوی و رابطه خالص با خداوند تبارک و تعالی را نباید دست کم گرفت. نقل شده است در ابتداء عده ای از طلبه های نجف برای آقای آخوند شرط و شروطی را گذاشته بودند که اگرایشان بپذیرندازایشان تروج و تبلیغ کنند. مرحوم آخوند در جواب فرموده بود: من هرگز به خدا شرک نمی ورزم.
تقوی واخلاص از همین آقای آخوند بااین عظمت علمی مردی چنان متواضع و خلیق می سازد که زندگی خود را در سطح یک طلبه معمولی بنا می کند. نقل شده است که مرحوم آقای آخوند دراواخر عمر شریف خود می فرمود:افتخار من این است که اکنون رسائل مرحوم شیخ انصاری را می فهم. آخوندی که خود کم نظیرترین حوزه درسی را چه کما و چه کیفا در حوزه علمیه نجف داشت.
مرحوم میرزا محمد فیض می فرمود: روزی پس از درس مرحوم آقای آخوند من و آقا ضیاء عراقی در دو طرف در مسجدایستادیم و شاگردان درس را شمردیم هزار و هفتصد نفر بودند.
البته این اشتغال علمی بزرگ و کم نظیر ایشان راازاجتماع و مسائل و گرفتاری جاری مردم نیز غافل نکرده بود.اینگونه نبود که فقط سر به درس او بحث خود داشته باشند و به امور دیگر توجه نکنند.
آقای شیخ حسین آخوند فرزند مرحوم آقای آخوند برایم نقل کرد: در جریان حمله روس به ایران مرحوم آقای آخوند تصمیم داشتند که برای نجات ایران به سوی ایران حرکت کنند. قرار براین بود که صبح روز حرکت ابتدااایشان به مسجد سهله بروند و پس از دعا و نماز عازم ایران بشوند.اطرافیان پیشنهاد کردند که هنگام سحر ابتداء به حرم مشرف شوند و بعد به مسجد سهله بروند.
دراین هنگام ناگهان مرحوم آقای آخونداحساس دل درد شدید می کنند. برای رفع دل دردایشان قدری نبات داغ آوردند. دراین بین ایشان به اطرافیان خود فرمودند: قلم و دوات بیاورید تا وصیت کنم. اطرافیان عرض کردند: آقا شما که ناراحتی ندارید. فرمودند:اینطور می گویم. بالاخره ایشان وصیت را نوشتند و بعد هم رحلت
فرمودند. آنجا شایع بود که ایشان را مسموم کرده اند و کیفیت آن هم بدین گونه بیان می شد: هنگامی که مرحوم آقای آخوند به کربلا جهت زیارت مشرف شده بودند فردی یک عدد سیب به ایشان تعارف می کند وایشان آن را تناول می فرمایند و بعداز تاول احساس ناراحتی می کنند و تا هنگام رحلت که بیش از دو هفته بطول نینجامید ایشان مرتب این احساس ناراحتی را داشتند و ناراحت بودند.
بعداز تلاش و تقوی مساله اخلاق بسیاراهمیت دارد. ما که علماء را وارث انبیاء می دانیم علاوه بر تقوی و علم در جهت اخلاق هم باید وارث انبیاء باشیم چطور سلوک انبیاء بهترین سلوک و روش بود ما هم باید در میان مردم بهترین سلوک و روش را داشته باشیم. و بگونه ای زندگی کنیم که این وراثت برای همه محسوس باشد.
از ما توقع این است که بهترین اخلاق را با مردم داشته باشیم.
علم تنها کافی نیست اخلاق هم لازم است. بزرگان ما به علم تنها بهاء نمی دادند. نقل شده است که یکی از شاگردان میرزای بزرگ که عازم ایران بود ازایشان درخواست اجازه اجتهاد کرد. مرحوم میرزا به ایشان فرمودند:اگر چه شما ملا و مجتهد هستید ولی اخلاق خوب و مردمداری ندارید به این لحاظ این اجازه به نفع شما نیست.
شما دراین عبارت خوب دقت کنید. مرحوم میرزا فرد را ملا و مجتهد می داند در عین حال به او جازه اجتهاد نمی دهد چرا که اخلاق خوب و مردمداری ندارد.این سیره بزرگان واعاظم مااست که باید پیروی شود.
فرد وقتی که به حد علمی رسید و تقوا و پرهیزگاری شایسته اخلاق و رفتار حسنه ای پیدا کرد آنگاه باید چنان متواضع باشد که معاشر خوبی برای مردم به حساب آید تا بتواند هادی آنها بشود. نمونه هایی که ما از شدت و مراقبت بر تواضع در میان بزرگان داریم واقعا از حد ذکر افزون است و نمی توان در مثل اینچنین گفت و گویی به تمام آنهااشاره کرد.
نقل است که مرحوم کاشف الغطاء فرموده بودند:اگر تمام آثار فقهی را بشویند یا به دریا بریزند من می توانم دوباره تمام مسائل فقهی را ازابتداء تاانتهاء بااستدلال
کافی بنویسیم. این چنین فردی با چنین احاطه علمی نیمه های شب خود را روی خاک می انداخت و خطاب به خود می فرمود: [کنت جعیفرا ثم جعفرا ثم صرت شیخ جعفر ثم شیخ العراف ثم شیخ الاسلام فماانت]. جعفر توابتدا جعفر کوچک بود بعد جعفر شدی بعد شیخ جعفر شدی بعد شیخ العراق گشتی واکنون شیخ الاسلام هستی. جعفر حالا چه هستی خودت را گم نکن.
بله مقصوداین که یک عالم کامل کسی است که جدای از علم و معرفت تقوا و اخلاق خود را به زبور و فروتنی بیاراید و آنگاه با مردم معاشرت داشته باشد. ما باید با مردم باشیم و هیچ گاه رابطه خودمان را با آنان قطع نکنیم. مردم باید به مااعتماد کنند و ما راامین در دین خود بدانند و ما هم باید با تبلیغ و دیگر مسائل درخدمت آنان باشیم.
اگر خدای نکرده رابطه حوزه های علمیه با مردم قطع شود همان می شود که عرض کردم: مرحوم آیت الله اصفهانی و مرحوم آیت الله نائینی را تبعید کردند به خلاف تصور حکومت که خیال می کرد مردم از آنان حمایت می کنند و شورش خواهد شد آب از آب تکان نخورد و هیچ حمایتی انجام نگرفت.
امروز را که بحمدالله علم اسلام بر دوش با کفایت حضرت آیت الله امام خمینی است باید قدر دانست وازامکانات موجود برای هر چه بهتر پیاده شدن اسلام استفاده کرد. ما هر چه می توانیم بایدازایشان واهداف مبارکشان حمایت کنیم. بایدازایشان حمایت کرد من حمایت ازایشان را حمایت ازامام زمان ( ع ) می دانم. من هر شب به وجود مبارک ایشان برای توفیق دعا می کنم. کسانی که مخل هستند باید تنبیه شوند.
آرزو می کنم که کاش توان داشتم و حالم مساعد بود تا دوشادوش رزمندگان عزیز در جبهه شرکت می کردم. برای رزمندگان اسلام آرزو می کنم که مظفر و منصور به اوطان خود مراجعت بفرمایند و بتوانند انشاءالله بعداز پاک کردن عراق از حزب کافر بعث بیت المقدس عزیز را از جماعت صهیونیست پاک و منزه بفرمایند و پرچم پرافتخار و شریف جمهوری اسلامی را در آنجا به اهتزاز در آورند.
1. دراین مصاحبه درس آموز و راه گشا نام برزگان و علمای بسیاری آمده است. پرداختن به زندگی همه آنها را صفحات محدود مجله بر نمی تابدازاین روی اشاره ای بسیاری کوتاه و گذرا به ویژگیهای چند تن از آن بزرگان خواهیم داشت. امید آن که توفیق شناختن شناساندن واقتدا به این اسوگان فضیلت یار گردد.
2. سیدالفقا حضرت آیت الله سیدعباس شاهرودی فرزند سیداسماعیل موسوی شاهرودی مشهدی از بزرگان علمای خراسان بود. فلسفه را نزد میرزاابوالحسن جلوه آموخت و فقه رااز محضر آیت الله العظمی میرزا محمد حسن آشتیانی فرا گرفت او بسیاری به یاد خدا بود و با قرآن انسی ویژه داشت. وی در سال 1341 ه.ق. دارفانی را وداع گفت.
3. عالم ژرف نگر و نکته بین آیت الله سیدعلی کاشانی راسخ در علم و عمل بود. او دارای ذهنی نقاد اندیشه ای پویا و روحی بلند بود. آن بزرگوار زاهدانه و متواضع زیست. امید آن که طالبان علم شخصیت آن بزرگمرد را شناخته و سیرت او را در حوزه علم فرا دید خود نهند. روحش شد و مقامش بلند مرتبه باد.
4. عارف واصل عالم فرزانه زمان حضرت آیت الله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی جامع علوم شریعت و طریقت بود.او در سلوک مقام قرب نوافل و فرایض را پیمود. بیان اوصاف آن خورشیدالهی از عهده ما خارج است. تامل در آثاراو چون: [ اصرارالصلوه] و[ رساله لقاءالله] نمودار گوشه ای از فضائل و مقدمات اوست. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
5. آیت الله میرزا علی اکبریزدی در سال 1288 دیده بجهان گشود. پس ازاتمام مبادی نزدی علمای یزد به مشهد مقدس هجرت کرد واز محضراساتید آن دیار به بهره ها برد. عشق او به کسب کمالات او را به سبزوار کشاند. و مدتی در آن شهر از محضر شاگردان حکیم سبزواری حکمت و سلوک آموخت سپس به قم مهاجرت کرده و در آن شهر مبارک ضمن کسب کمالات علمی و عملی به تبلیغ اراشاد تدریس واقامه جماعت مشغول بود.
6. عارف الهی عالم ربانی و فقیه صمدانی مرحوم حاج میرزا محمدعلی شاه آبادی از علما مراجع و حکمای بزرگ حوزههای علوم دینی تهران و قم بود. فقیه و عارفی زمان شناس و متعهد بود.او نه تنها در فقه و اصول مدارج بالایی را پیمود که در سلوک واخلاق سرآمد زمان خود گردید. در مقام آن حضرت همین بس که بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت آیت الله امام خمینی قدس سره الشرف دست پرورده حوزه عرفانی آن بزرگوار بود. وی در سال 1292 ه.ق. دراصفهان دیده به جهان گشود و در سال 1369ه.ق. به لقای محبوبش شتافت.
7. آیت الله حاج میرزا حسین نائینی از علمای بزرگ حوزه های شیعه بود. بیشتر علماء و مراجع و بزرگان امروز حوزه های شیعه شاگرد حوزه درسی آن جناب می باشند.او در سال 1355 ه.ق. به آن سرای شناخت. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
8. حضرت آیت العظمی سیدابوالحسن موسوی اصفهانی که مدتی زعامت و مرجعیت شیعه را به عهده
داشت عالمی جامع بود. روشن بینی فراست و بلند نظری را با زهد و تقوا و عروج به مقامات عالیه اخلاقی جمع کرده بود. حلم بردباری و سعه صدر آن حضرت زبان زد خاص و عام بود فانی درانجام تکلیف و مسئولیت الهی بود. علیه استعمارگران شیطان صفت انگلیس به مبارزه جدی دست زد و با نور تقوا دسیسه های آنان را نقش بر آب کرد. خدمت مولا و آقاامام زمان ارواحنا له الفدا بارها شرفیاب گردیده بود. و در دوران زعامت حوزه روحانیت و شیعه از هیبت و هیمه ویژه ای برخوردار بود.
9. براساس اصل قرآنی: [ لتسئلن یومئذ عن النعیم] و مثل مشهور: [ هر که بامش بیش برفش بیشتر] طالبان علم دراین روزگار مبارک و در بهتر نورانی جامعه اسلامی باید به تلاشی ده چندان اسلاف علمی خود دست یازند و بااراده نستوه و همتی بلندازامکانات عظیم امروز بهره گیرند و حوزه های علوم دینی را به باروری صد چندان حوزه های گذشته رساند و بااستخدام روشهای تبلیغی و آموزشی نوانوار معارف فطرت پذیر قرآن و تشیع را بر جهان و جوامع امروز بگسترانند. نگاه فطرت حق جوی میلیونها جوان پاک و آزاده جهان به تعهد و تلاش ماست.
10. شهید وارسته و مجاهد پاکباخته حضرت آیت الله حاج شیخ محمدتقی بافقی یزدی عالمی مسوولیت شناس و پرشور بود. در کالات علمی و عملی به مقام والایی رسید. فانی و محوانجام تکالیف و بسط شریعت محمدی (ص ) بود و دراین راه بیم واندوهی به دل راه نمی داد. علیه ظلم و خلاف کاریها و بدعتهای رضاخان قیام کرد. دراین راه مقدس شکنجه و جسارت های آن جانی را به جان خرید.او هماننداجداد پاکش به هر مکانی که قدم نهاد انوار معنوی والهی او در آن فضا تحولی شگرف پدید آورد. در زندان شهربانی رضا قلدر زندانیان را دگرگون ساخت و در تبعیدگاهها حقایق دین را برای مردم تبیین کرد.
برای آگاهی بیشتر ر. ک:[ مجاهد شهید آیت الله حاج شیخ محمد بافقی] محمد رازی.
11. فقیه روشن بین حکیم بزرگ عارف واصل حضرت آیت الله حاج شیخ محمد حسین اصفهانی (کمپانی )از آن گروه عالمانی بود که علم شریعت و طریقت را یکجا جمع کرد. در فقه واصول دارای اندیشه هایی ژرف و دقیق بود.از خود آثار وجودی و حکمی فراوان به یادگار نهاد. بیشتر مراجع زمان از حوزه درسی آن بزرگوار بهره گرفته اند. نظریات اصولی و فقهی آن مرحوم هم اکنون در حوزه های علوم دینی مورد توجه دقیق و محور بحثهاست.
آن مرحوم در سال 1296ه.ق. دیده به جهان گشود و در سال 1361 ه.ق. به سوی محبوبش شتافت.
12. آیت الله حاج شیخ مهدی خالصی عالمی مجاهد متقی متعهد و مسوولیت پذیر بود. با حکومت آن روز عراق به مبارزه برخاست و در راه حراست ازارزشهای دینی والهی گرفتاری و تبعید را به جان خرید.از شاگردان مبرز حوزه درس آیت الله العظمی میرزا حبیب الله رشتی و حاج شیخ محمدحسین کاظمی بود. فردی زاهد و کم گوی بود. آن مرحوم در سال 1277 ه.ق. متولد شد و در روز دوازدهم محرم الحرام 1361 ه.ق. در جوار حضرت ثامن الائمه[ ع] به کوی دوست شتافت.
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4518/7306/91068/مصاحبه-با-آیه-الله-حاج-شیخ-محمد-رضا-طبسی/?SearchText=فشارکی