تاسوعای حسینی
نوشته اند مرحوم حاج آقا هادی فشارکی اصفهانی از علمای بزرگ و صاحب رساله) بیش از هشت سال بود که ازدواج کرده بود، ولی بچه دار نمی شد. سرانجام نذر می کند چنانچه خداوند به او پسری بدهد، نامش را «ابوالفضل» بگذارد و اگر صاحب دو پسر شد، نام دیگری را نیز «عباس» بگذارد.
با اینکه پزشکان گفته بودند همسر حاج آقا هادی هرگز باردار نخواهد شد، ولی پس از دو سال خداوند به او دو پسر عطا کرد که نام های مبارک ابوالفضل و عباس را برای آنان برگزید.1
1. علی ربانی خلخالی، چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج 2، ص 536.
شنبه
5 دی 1388
9 محرم 1431
26.Dec.2009
یک جرعه آفتاب
امام سجاد (ع)
حضرت زین العابدین( ع( می فرماید: «برای حضرت ابوالفضل در نزد خداوند تبارک و تعالی، مقام شامخی است که همه شهیدان در روز قیامت به حال او غبطه می خورند».1
1. نک: شیخ صدوق، خصال، ج 1, ص 68؛ بحارالانوار، ج 22، ص 274.
امام صادق ع)
پیشوای ششم شیعیان، امام صادق ع) می فرماید: «عموی ما، عباس بن علی، بصیرتی نافذ و ایمانی استوار داشت و همراه برادرش اباعبدالله جهاد کرد و نیکو از امتحان برآمد و به شهادت رسید».1
1. عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج 2, ص 128.
حضرت ولی عصر عج)
در زیارت نامه منسوب به حضرت بقیةالله الاعظم می خوانیم:
«سلام بر عباس، فرزند امیرمؤمنان که جانش را در راه مواسات با برادرش تقدیم کرد. دنیایش را در راه تحصیل آخرت صرف, و جانش را برای محفاظت از برادرش قربانی کرد».1
1. نک: سوگنامه آل محمد، ص 299.
آثار محبت و دوستی به خاندان رسالت در احادیث رسول خدا ص)
«مَنْ اَکرَمَ أَوْلادِی فَقَدْ اَکرَمَنی وَ مَنْ اَهانَهُمْ فَقَدْ أَهانَنی؛ کسی که اولاد مرا اکرام و احترام کند، به من احترام کرده و کسی که به آنها اهانت کند، به من اهانت کرده است».1
«اِحْفَظُوا فِی عِتْرَتِی، فَاِنَّهُمْ وَدِیعَتِی؛ حق مرا درباره عترت من نگه بدارید؛ چه آنان امانت من نزد شمایند».2
«اکرموا اولادی و حسنّوا آدابی؛ اولاد مرا اکرام کنید و آداب مرا نیکو انجام دهید».3
«حَقَّتْ شَفاعَتی لِمَنْ اَعانَ ذُرِّیتِی بِیدِهِ وَ لِسانِهِ وَ مالِهِ؛ حق کسی که ذریه مرا به دست و زبان و مالش یاری کرد، آن است که من او را شفاعت کنم».4
1. ینابیع الحکمه، ج 3، ص 220.
2. چهره درخشان قمر بنی هاشم، به نقل از: تاریخچه خواجو.
3. ینابیع الحکمه، ج 3، ص 218.
4. شیخ حر عاملی، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 376.
اشاره
ورودیه
محمدکاظم بدرالدین
نام: عباس
کنیه: ابوالفضل، ابوفاضل؛
لقب: قمر بنی هاشم، باب الحوائج، طیار، سقّا و...؛
تولد: 4 شعبان سال 26 هجری در مدینه؛
شهادت: محرم الحرام سال 61 هجری در کربلا، کنار نهر علقمه؛
پدر: حضرت علی ع)؛
مادر: فاطمه کلابیه، معروف به ام البنین؛
سن مبارک: حدود 35؛
خلیفه غاصب زمان به هنگام شهادت: یزید بن معاویه لعنة الله علیه.
زورق نشین دریای بی کران علم
محمدکاظم بدرالدین
عباس در کودکی، زورق نشین دریای بی کرانه معرفت بود و به سان ماه تابان، از خورشید وجود پدر نور می گرفت. قمربنی هاشم همواره خود را بر ساحل دریای علوم و معارف می دید و با فراستی چشمگیر و دقتی فراوان، خوشه چین خرمن حقایق ولایت بود. حضرت ابوالفضل از بلندای بینش علمی حضرت علی ع) بهره های بسیاری برد، به گونه ای که پیشوای نخست شیعیان می فرماید: «اِنَّ وَلَدی العباسَ زُقَّ العلم زَقّا؛ همانا فرزندم عباس در کودکی علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر که از مادرش آب و غذا می گیرد، از من معارف فرا گرفت».1
آری، این چنین حضرت علی ع) با عبارتی کوتاه، بلندای عظمت علمی فرزندش را توضیح می دهد.
1. نک: ثمرات الاعواد، ج 10، ص 105؛ عبدالرزاق المقرّم، العباس، ص 94.
علی ع)، ام البنین س) و فرزندشان عباس
محمدکاظم بدرالدین
1. حضرت علی ع) به ام البنین فرمود: «نام طفل را چه گذاشتید؟» ام البنین عرض کرد: من در هیچ امری بر شما سبقت نگرفته و نمی گیرم. هر نامی که خودتان مایل هستید، بر او بگذارید! حضرت علی ع) فرمود: «من او را به اسم عمویم، «عباس» نامیدم».1
2. روزی از روزها حضرت علی ع) فرمود: « ام البنین! فرزندت عباس نزد خدای تبارک و تعالی منزلتی عظیم دارد و خدای متعال در عوض دو دستش، دو بال به او مرحمت خواهد کرد که با فرشتگان در بهشت پرواز کند. همان گونه که این عنایت را به جعفر بن ابی طالب کرده است.» ام البنین با شنیدن این بشارت ابدی و سعادت جاودانه، شادمان شد.2
3. حضرت علی ع) در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان به ام البنین می فرماید: «درباره حضرت عباس ع) به تو سفارش می کنم که مبادا وی، برادرش حسین را در روزی که یاور ندارد، فراموش کند».3
1. میر سیدعلی موحد ابطحی، حضرت اباالفضل, مظهر کمالات و کرامات، ج 1، ص 166.
2. سردار کربلا ترجمه العباس)، ترجمه: ناصر پاک پرور، ص 164.
3. عباس عزیزی، 480 داستان از فضایل، مصائب و کرامات حضرت اباالفضل العباس، ص 29.
چرا به آن حضرت، عباس گفته می شد؟
محمدکاظم بدرالدین
در منتخب طریحی و دیگر کتاب ها، در وصف حضرت اباالفضل آمده است: «کالجَبَلِ العَظِیمَ وَ قَلبُهُ کالطّور الجَسیم لانَّهُ کانَ فارِساً هماماً وَ بَطَلاً ضَرغاماً وَ کانَ جَسوُراً عَلی الطَّعین و الضَّربِ فِی مَیدانِ الکافِرِ وَ الحُرُوب».
فرزند رشید امیرالمؤمنین [علی ع)] در جنگ ها و غزوه ها با شجاعان عرب پنجه در می افکند، داد مردانگی می داد و جرئت و قوت را از حیدر کرار به ارث برده بود؛ پس به دلیل عبوس بودن بر دشمنان و غیور و باصلابت بودن در میدان های نبرد، عباس نامیده شد.
گفتار مجری
محمدکاظم بدرالدین
نویسنده کتاب مقتل الحسین ع) می نویسد: «دانشمند بزرگ، شیخ کاظم سبقی برای من نقل کرد: یکی از دانشمندان برجسته و مورد اطمینان نزد من آمد و گفت: من رسول و فرستاده حضرت قمر بنی هاشم هستم و افزود: من آن حضرت را در خواب دیدم، به من فرمود: «چرا شیخ کاظم سبقی مصیبت مرا نمی خواند؟» عرض کردم: من همواره می شنوم که شیخ کاظم مصیبت شما را می خواند. فرمود: «به شیخ کاظم بگو این مصیبت را بخوان و بگو هرگاه سوارکاری از پشت اسب بر زمین سقوط کند، دست های خود را حائل قرار می دهد. حال اگر اسب سواری چون من، تیر در سینه اش باشد و دست هایش نیز قطع شده باشد، چگونه و با چه سختی به زمین خواهد افتاد؟»1
1. مقرم، مقتل الحسین ع)، ص 326.
عباس ع) و تربیت علمی فرزندانش
قمر بنی هاشم، سنت نبوی را جامه عمل پوشاند و با «لبابه»، دختر عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب ازدواج کرد. ثمره این پیوند را پنج فرزند؛ چهار پسر به نام های عبیدالله، فضل، حسن، قاسم و یک دختر به نام حَدائقُ الْأُنْسِ نقل کرده اند.
حضرت عباس چون پدر بزرگوارش، امیرالمؤمنین علی ع)، در تربیت فرزندانش بسیار کوشا و حساس بود. آن حضرت می کوشید فرزندانش را با مسائل معنوی و اخلاقی و دانش و اندیشه اسلامی و شجاعت و ایثار آشنا کند و از آنان افرادی خودساخته و مفید و کارآمد بسازد. تاریخ و آنچه در ماجرای کربلا و پس از آن گذشت، گواه خوبی بر این حقیقت است؛ زیرا در روز عاشورا دو فرزند رشید عباس بن علی ع) که در مکتب پدر تربیت یافته بودند، با وجود سن کم، با شجاعت حیدری به قلب دشمن زدند و تعدادی از آنان را به هلاکت رساندند و خود نیز به شهادت رسیدند. برخی فرزندان ابوالفضل العباس ع) در شهامت و شجاعت شهره شدند و برخی دیگر در زمره دانشمندان راستین و چهره های چشمگیر در عرصه آموزه های اهل بیت ع) درآمدند و برخی, مبلغان شایسته ای برای اسلام ناب محمدی بودند.1
1. هفتاد و دو درس زندگی از سیره عملی ابوالفضل العباس ع)، صص 50 و 51.
سخن بزرگان
با محوریت علم حضرت عباس ع)) علامه شیخ عبدالواحد مظفر
«عباس، از فقهای عظام و علمای اَعلام بوده و شکی نیست که او وحید در فقاهت و علم است».1
1. نک: بَطَل العلقمی، ج 2، صص 184 و 185.
آیت الله شیخ محمدابراهیم کلباسی
«طبقه رعیت را درک مقام و مرتبه فضل او میسر نیست، بلکه عباس، علم ربانی دارد و عالِم ربانی است».1
1. نک: خصائل العباسیه.
علامه میرزا محمدعلی اردوبادی
علامه قصیده ای سروده است که ترجمه برخی ابیات آن چنین است: «عباس که عالم به قرآن، آگاه به طریق هدایت و علم و دین و منسوب به خمسه طیبه است، شأنش را بس والاتر از آن می دانم که تیری پرتاب کند و به هدف ننشیند یا کرداری از او سر زند و آلوده به گناه باشد. ما همانند زاده رسول خدا ص) یعنی امام حسن و امام حسین ع)) عصمت را در او شرط نمی دانیم، اما چنین نیست که بگویی از او گناهی سر زده باشد...».1
1. نک: مجید زجاجی کاشانی، سقای کربلا، ص 70.
علامه محقق، مولا محمدباقر بیرجندی
«عباس ع)، از بزرگان اهل فضل و بصیرت خاندان عصمت و طهارت بوده، بلکه عالِم تعلیم نیافته است و این با برخورداری او از تعالیم پدرش منافاتی ندارد».1
1. 480 داستان از فضایل، مصائب و کرامات حضرت اباالفضل العباس ع)، ص 102، به نقل از: محمدباقر بیرجندی، کبریت احمر.
علامه مامقانی
«وَقَدْ کانَ منْ فُقَهاء اَولادِ الأئِمَّةِ؛ حضرت اباالفضل العباس ع) از فقهای فرزندان امامان ع) بود».1
1. امیر مؤمنان علی ع)، دست های قمر بنی هاشم را پس از ولادت بوسید. ازاین رو، گفته اند: می توان دست فرزند را از سر عطوفت و شفقت بوسید.2
2. در زیارت نامه منسوب به حضرت ولی عصر عج) و در سلام آن حضرت عج) به قمر بنی هاشم به چهار فضیلت سقای کربلا، حضرت عباس ع) اشاره شده است:
الف) جانش را نثار برادر کرد؛
ب) دنیا را وسیله نیل به آخرت قرار داد؛
ج) نگهبان سپاه و خیمه های حرم حضرت سیدالشهدا ع) بود و بسیار کوشید آب را به لب تشنگان برساند؛
د) دو دستش در راه جهاد فی سبیل الله قطع شد.3
3. حضرت ابوالفضل العباس ع)، با توجه به زمان تولدش، پنجمین پسر حضرت علی ع) است. فرزندان آن حضرت عبارتند از: امام حسن ع)؛ امام حسین ع)؛ حضرت محسن که در سال 11 هجری قمری سقط و شهید شد؛ محمد حنفیه و حضرت عباس.
4. بنا بر ظن قوی نقل است محل دفن سر مقدس حضرت قمر بنی هاشم به همراه سر مقدس علی اکبر و حبیب بن مظاهر) در قبرستان باب الصغیر دمشق در سوریه است.4
1. نک: تنقیح المقال، ج 2، ص 128.
2. چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج 1، ص 9.
3. همان، صص 11 و 12، به نقل از: سوگنامه آل محمد.
4. نک: علامه سید محسن امین جبل عاملی، اعیان الشیعه، ج 1، ص 627.
متن ادبی
یک روز تا وصال
محمدرضا سنگری
یک روز تا وصال، تا اسارت و تازیانه و غربت باقی است. یک روز تا تقسیم حسین ع) میان زمین و آسمان، تا بوسه تیر بر مشک، تا گلخنده حلقوم اصغر و تا وداع آخرین حسین ع) باقی است. یک روز تا غروب غمناک تنهایی زینب، تا ضجّه های یتیمانه کودکان سرگشته، تا بازگشت ذوالجناح شرمسار بی سوار با زینی واژگون و تا حریق جگرسوز خیمه ها، یک روز تا قهقهه مستانه پیش قراولان قساوت و طلایه داران ظلمت و جنایت باقی است؛ یک روز که همه فرداست؛ همه زمان و قاموس بزرگ قیام.
تاسوعا؛ مقدمه عشق، دیباچه شرف، مدخل ایثار و ورودگاه خون و حماسه و اشک است. در تاسوعا, از حنجره های خشک عطش زده، تنها واژه وداع می گذرد.
تاسوعا، صور اسرافیل دل هاست و بیدارباش جان های خفته و الگوی حق پویان جست وجوگر.
تاسوعا، روز نمایش الفت و صدق، همت و عشق، پایمردی و رادی و فداکاری و پاک بازی است و تاسوعاییان، عاشوراییان فردایند؛ آنان که در شب حادثه، گریزگاه نمی جویند و عاشورای عزت را به عافیت ذلت نمی فروشند.1
1. محمدرضا سنگری، سوگ سرخ، صص 23 و 24 با اندکی تلخیص).
شعر
کاش ساقی دوباره برمی گشت
سودابه مهیجی
آه اگر دست های عاشق سرو، در هجوم خزان نمی افتاد
صبر آغوش بی ادامه نبود...، ماه از آسمان نمی افتاد
بعد از آن دست های شهرآشوب، آبرویی برای آب نماند
کاش ساقی دوباره برمی گشت تا شراب از دهان نمی افتاد
ساقی سبز ماه پیشانی منعکس شد در آب، اما نه
در دل تنگنای کینه نهر، مهر او بی گمان نمی افتاد
مَشک دلواپس غرور تو بود، عشق دلواپس سه شعبه تیر
کاش بالا بلند دریا را لرزه بر زانوان نمی افتاد
رد پای تو بر جبین فلک، دست ها در کویر جا مانده...
خون اگر سرنوشت عشق نبود، اتفاقی چنان نمی افتاد
برخیز از آب
سودابه مهیجی
با آن لب چاک چاک پرهیز از آب
تو: سوره شکوه های یکریز از آب...
بال و پر طفلان عطش شعله ور است
ققنوس نفس بریده، برخیز از آب!
چون تیغ دو دم
مهدی رحیمی
تیغ در بین دو ابروش به هم برگشته
آن که ابروش چنان تیغ دو دم برگشته
بس که موزون و تراز است به چشمم انگار
پیش بالاش بلندای علم برگشته
رد پایش طرف آب چرا این گونه ست؟
یک قدم رفته به پیش و دو قدم برگشته
خوب دقت کنی از طرز قدم ها پیداست
که به کرّات سرش سمت حرم برگشته
چَقَدر تیر که تا سینه او آمده و
دختری خورده به عباس قسم برگشته
از سر یوسف تا آخر قرآن تنش
آیه کوتاه دست قلم برگشته
تیغ واکرده دو ابرو وسط پیشانیش
آن که ابروش چنان تیغ دو دم برگشته
دو دست دلیر
سودابه مهیجی
کبودِ حنجره ها بغض پیر من بودند
سراب ها همگی در مسیر من بودند
عطش عطش، دلم از خیمه گاه سر می رفت
و بچه ها عطش ناگزیر من بودند
خدا به خاطر پروانه ها مرا می خواست
که گریه هاشان بغض اخیر من بودند
به نام نامی دریا به قلب آب زدم...
...
فرشته های پریشان در آَستان خدا
دعا برای دو دست دلیر من بودند
کسی نبود بنالد ز آب های جهان
که مهر مادر تنها اسیر من بودند
هجوم خیرگی تیرهای لاجرعه
جواب تشنگی سر به زیر من بودند
...
چقدر شرم من از خیمه ها نگفتنی است
چقدر چشم به راه سفیر من بودند...
آبرو داری
علی خیری
در کرب و بلا، حسین را یاری کرد
با دست بریده هم علمداری کرد
لب تشنه، ولی به یاد لب های حسین
از آب گذشت و آبرو داری کرد
لاله عباسی
بیژن ارژن
ای لاله! تو از سلاله عباسی
خون نامه ای از رساله عباسی
بر کتف بدون دست او سبز شدی
زان، نام تو گشت لاله عباسی
اباالفضل
احمد چگینی
ستون خیمه مولا، اباالفضل
علمدار سپاه «لا»، اباالفضل
درون هر دلی با ذکر نامت
قیامت می شود برپا، اباالفضل!
جوانمردی، وفا، غیرت، شجاعت
گرفته از تو رونق یا اباالفضل!
در آن سو لشکری از تیغ و خنجر
در این سو یکه و تنها اباالفضل
فرات ای تشنه جاوید تاریخ!
بگو آخر چه کردی با اباالفضل؟
برادر
جعفر رسول زاده
خورشید بود و علقمه، فصل دمیدنش
چشم زمانه تاب نیاورد دیدنش
بی دست ماند و شد عَلَم عشق سرنگون
خون خدا گریست به در خون تپیدنش
از پا نشست بر سر بالین او حسین ع)
آسان نبود داغ برادر چشیدنش
سر تا به پا خدا شد و چشمش به خون نشست
توحید ناب بود، دل از خود بریدنش
مظلوم آن شهید که وقتی به خون تپید
مظلومه ای چو فاطمه آمد به دیدنش
سقایی
محمود شاهرخی
ای روی دل افروزت آیینه زیبایی
وی عشق جهان سوزت سرمایه شیدایی
رخسار بدیع تو، دیباچه نیکویی
اخلاق شریف تو، مجموعه زیبایی
ای مهر سپهر حُسن، ای ماه بنی هاشم
کی ماه کند هرگز با روی تو همتایی
در سوگ تو می گریم وز درد تو می نالم
داغ تو به دل دارم چون لاله صحرایی
در عقل نمی گنجد این نکته که در عالم
لب تشنه کسی ماند با منصب سقایی
عمو
عباس سودایی
بیا خواهر، ببین آن روبه رو را
پدر را، التهاب جست وجو را
مگر جای شهیدان آسمان نیست
که روی خاک می جوید عمو را؟
داغ آب
حمیدرضا شکارسری
در سوگ تو داغ، بر دل آب افتاد
اشک از دل چشم و چشم، از خواب افتاد
ای کاش که من عصای دستت بودم
آن لحظه که زانوانت از تاب افتاد
عَلَم با دست افتاد
محمدرضا سهرابی نژاد
در آن هنگامه پرشور پیکار
جوانمردی تجلی کرد و ایثار
بنازم استقامت را که آن روز
عَلَم افتاد با دست علمدار
روسیاهی فرات
محمدرضا سهرابی نژاد
در آتش بی پناهی گریه می کرد
گل گم کرده راهی گریه می کرد
کنار نقش سقای عطشناک
فرات از روسیاهی گریه می کرد
آیینه احساس
محمدرضا سهرابی نژاد
توفان شد و شاخه گل یاس شکست
در دیده مرد، اشک الماس شکست
بر سینه مَشک تیر جانسوزی خورد
یک علقمه آیینه احساس شکست
لرزه بر تن آب
محمدرضا سهرابی نژاد
تکبیر تو چون به گوش مرداب افتاد
صد رعشه ز خوف در دل خواب افتاد
وقتی که قدم به شط نهادی ای مرد!
از ترس تو لرزه بر تن آب افتاد
زیرنویس ها
بال فرشته بود که می ریخت بر زمین؛ وقتی که آفتاب فرود آمد بر ساحل فرات به میقات.
ضیاءالدین ترابی
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
یک جرعه نگاه تو عطش را کافی است
من آب نمی خواهم، برگرد عمو!
مهناز سپهری
عمو در تن ندارد تاب، بی آب
علی اصغر ندارد خواب، بی آب
عمود خیمه را انداخت مولا
که یعنی کودکانم! آب بی آب
محمدحسین ابوترابی
عجب پاییز زردی، یاس من کو؟
نکشت این غم مرا، احساس من کو
نمی خواهم نمی خواهم دگر آب
خداوندا! عمو عباس من کو؟
حمیدرضا شکارسری
گرفته بغض غم راه گلومو
نمی بینم خدایا روبه رو مو
گمونم تا حرم راهی نمونده
نریز ای مشک بر خاک آبرومو
حسن بیاتانی
دلم مست و لبم مست و سرم مست
بخوان ای دل که صبرم رفت از دست
بخوان ای دل! محرم آمد از راه
بخوان، اجر تو با عباس بی دست
علیرضا قزوه
فریاد تو انقلاب را معنا کرد
بوی نفست گلاب را معنا کرد
آن روز برای شوکت شطّ فرات
دست تو شکوه آب را معنا کرد
محمدحسین کاظم زاده
بر توسن موج، خشم آوا زده بود
مانند علی بر صف هیجا زده بود
آبی مگر آورد حرم را ز فرات
سقای حسین دل به دریا زده بود
مشفق کاشانی
چون جنگلی از شکوفه های یاس است
دستان شکفته اش پر از احساس است
مردی ز تبار خاک و خون، عز و شرف
او تشنه ترین عاشقان، عباس است
عبدالرضا رادفر
رها شد دست تو، اما دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو....
چقدر اینجا دل خسته زیاد است
دل زینب، دل مولا، دل تو
حبیب نظاری
نگاهی را که پرپر داشت، بوسید
و هر زخمی برادر داشت، بوسید
رسید و خم شد و از روی شن ها
دو دست ماه را برداشت، بوسید
حبیب نظاری
عموی سینه چاک و تیر در چشم
دو دست روی خاک و تیر در چشم
برادر، کودکان، آتش، عطش، زخم
«اخا ادرک اخاک» و تیر در چشم
حبیب نظاری
دریغا یاس را یاری نکردی
گل احساس را یاری نکردی
زمین کربلا با من بگو آه
چرا عباس را یاری نکردی
ابراهیم درویشی
شکسته آسمان می گرید امشب
چه خسته آسمان می گرید امشب
کنار قبر عباس دلاور
نشسته آسمان می گرید امشب
حیدر منصوری
آورده اند که...
نذر حضرت عباس
محمدکاظم بدرالدین
نوشته اند مرحوم حاج آقا هادی فشارکی اصفهانی از علمای بزرگ و صاحب رساله) بیش از هشت سال بود که ازدواج کرده بود، ولی بچه دار نمی شد. سرانجام نذر می کند چنانچه خداوند به او پسری بدهد، نامش را «ابوالفضل» بگذارد و اگر صاحب دو پسر شد، نام دیگری را نیز «عباس» بگذارد.
با اینکه پزشکان گفته بودند همسر حاج آقا هادی هرگز باردار نخواهد شد، ولی پس از دو سال خداوند به او دو پسر عطا کرد که نام های مبارک ابوالفضل و عباس را برای آنان برگزید.1
1. علی ربانی خلخالی، چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج 2، ص 536.
شفا
محمدکاظم بدرالدین
شخصی نقل می کند: روز تاسوعا برای مسئولان و کارکنان بیمارستان بوعلی تهران روضه خواندم. جوانی که بر تختی خوابیده بود، مرا صدا زد و گفت: آرزو داشتم مثل همه جوان ها برای حضرت ابوالفضل عزاداری کنم. تاسوعا و عاشورا گذشت. روز اربعین در بازار، نوحه می خواندم، جوانی را دیدم که با شور خاصی سینه می زند. پس از روضه خوانی جلو آمد و گفت: آقا! مرا می شناسی؟ گفتم: خیر. گفت: یادتان هست روز تاسوعا کنار تخت من آمدید؟ شب که شما رفتید، حضرت ابوالفضل العباس ع) آمد و به من فرمود: «برخیز!» گفتم: طاقت ندارم. گفت: «از خدا شفای تو را خواستم و الحمدلله بهبود حاصل شد».1
1. همان، ص 472.
کتابستان
موسوی المقرّم، سید عبدالرزاق، سردار کربلا، مترجم: ناصر پاک پرور، نشر مولود کعبه.
موحد ابطحی، میر سید علی، حضرت اباالفضل ع) مظهر کمالات و کرامات، انتشارات عصر ظهور، 1377.
عمادزاده، حسین، زندگانی قمر بنی هاشم و حضرت علی اکبر و حضرت علی اصغر، انتشارات کتابچی، 1379.
محمودی، عباسعلی، سیره ابوالفضل العباس، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی فیض کاشانی، 1375.
لقمانی، احمد، سپهسالار عشق، انتشارات بهشت بینش، 1382.
محدثی، جواد، عباس بن علی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379.
محمدی اشتهاردی، محمد، پرچمدار نینوا تحلیل زندگانی حضرت ابوالفضل العباس)، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1378.
هادی منش، ابوالفضل، ماه در فرات نگرشی تحلیل به زندگانی حضرت عباس ع))، قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1381.
بهشتی، احمد، قهرمان علقمه، انتشارات اطلاعات، 1374.
ربّانی خلخالی، علی، چهره درخشان قمر بنی هاشم، شامل 240 کرامت حضرت عباس ع) نسبت به شیعیان، اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان), قم، انتشارات مکتب الحسین.
عزیزی، عباس، 480 داستان از فضایل، مصائب و کرامات حضرت اباالفضل العباس ع)، انتشارات صلاة، 1382.
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/3872/7546/94121/تاسوعای-حسینی/?SearchText=فشارکی