گنجینه معارف : میرزا محمد تقی شیرازی «میرزای دوم »
آن گاه با دوست ومصاحب و هم مباحثه خود، سید محمد فشارکی اصفهانی همراه نخستین دسته ازمهاجران به سامراء رفت و....
میرزا محمد تقی شیرازی «میرزای دوم »
(متولد 1270-متوفی 1338 ه.ق)
میرزا محمد تقی شیرازی فرزند عارف کامل،حاج میرزا محب علی بن میرزامحمد علی گلشن شیرازی،از فحول علمای امامیه در قرن چهاردهم می باشد.
او عالمی بوده است عامل،فاضل،کامل،متقی و از شاگردان نام آور فاضل اردکانی،و حاج میرزا محمد حسن شیرازی که بعد از وفات استاد معظم خود،میرزای شیرازی اول،در سامراء متصدی اداره حوزه علمیه سامراء و تدریس آن شد، وشاگردانی که در مکتب تدریسی او تربیت یافته اند،به «اصحاب سامراء»معروف می باشند که از آن میان مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی،مؤسس حوزه علمیه قم می باشد.
تالیفات او:
او دارای تالیفات و آثار قلمی متعددی است که از آن میان:
1-شرح مکاسب شیخ مرتضی انصاری،که در تهران چاپ شده است.
2-شرح منظومه رضائیه،تالیف سید صدر الدین عاملی
3-القصائد الفاخره،فی مدح العترة الطاهره (1)
4-رساله علمیه که بعدها مورد تحشیه برخی از فقهاء واقع شده است.
موقعیت عراق و نجف:
رشد سیاسی و اجتماعی او از سالهای پیش،از 1300 ه.ق آغاز می شود،از آن روزی که عراق،کشور همسایه و مجاور ما،یکی از ایالتهای نفوذی بریتانیای کبیر(که در آن زمان سیطره نفوذ و استعمار خود را در آفاق شرق،و به خصوص سرزمینهای اسلامی گسترده بود)به شمار می آمد.
کشور عراق،به خاطر موقعیت خاص طبیعی و جغرافیائی اش،همیشه مطمع نظر بیگانگان،به ویژه قدرتهای بزرگ استثمارگر بوده است و حکومتهای استعمارگربین المللی،همواره نظر سوء و خائنانه به این کشور خوش آب و هوا و زرخیزداشته اند.از سوی دیگر کشور عراق روی موقعیت خاص مذهبی و فرهنگی،همیشه مورد توجه محافل علمی و معنوی جهان اسلام بوده است و چون مهد تمدنهای گذشته،و مرکز روابط فرهنگی و علمی جهان اسلام به شمار می آمده است،از این روروزگاری طولانی مرکز خلافت اسلامی قرار گرفته بود.وجود دانشگاه نظامیه بغداد ومرکزیت حوزه علمی نجف،تمرکز مراقد مطهر پیشوایان راستین اسلام در عراق،هرکدام به تنهایی عواملی هستند که قلوب علاقمندان و شیفتگان را به آن دیار جذب می کند،به حدی که امروز بیشتر شیعیان وجب به وجب با شهرها و استانها،و گاهی حتی کوی و برزنهای آن کشور،آشنایی دارند و خود را در سرنوشت آن همچون کشورخویش سهیم و دخیل می دانند و طرد ایادی استعمار را از آن منطقه همانند دیار خویش و وطن مالوف خود واجب و فریضه الهی می دانند.
در میان شهرهای عراق،نجف،کربلا،کاظمین و سامراء از موقعیت معنوی خاصی برخوردارند که نه تنها دیگر شهرهای جهان،که حتی سایر شهرهای عراق نیزفاقد آنند،و باز در میان شهرها هم،شهر نجف موقعیت مذهبی،سیاسی و اجتماعی ویژه ای دارد که آن را والاتر و ارجمندتر از سایر شهرها می سازد.نجف که پایگاه تربیتی میرزای دوم،و نیز پایگاه پرورش فکری و رشد مذهبی بسیاری از بزرگ مردان عالم اسلام،و برگزیدگان مشرق زمین است،با سابقه معنوی، فرهنگی و تاریخی خود که به قریب هزار سال می رسد،اکنون نیز مرکز علمی و پایگاه تربیتی آزاد مردان و مجاهدان راه رستگاری و رهایی بشر از قید و بند استعمار و استبداد است.مردانی که نسل درنسل آنان از صدها سال پیش همواره در برابر ظلم و ستم ایستادگی کرده اند و هرگز دربرابر زور و زورگویی تسلیم نشده اند،سهل است که غالبا خود برافروزنده پرچم استقلال و انقلاب بوده اند.
در این میان جنبشهای سیاسی و انقلابی سترگی که خاستگاه آنها نجف اشرف بوده،در تاریخ سیاسی شرق و ممالک اسلامی بخش ویژه ای را به وجود آورده که می توان آن را«جنبش سیاسی عراق »نامید.
نویسنده کتاب «ثورة النجف »،در این باره نوشته است:
«نجف اشرف در اواخر قرن نوزدهم و قرن بیستم میلادی،در یک جنبش سیاسی و ملی درگیر شد که هدف آن عبارت از نجات اسلام از مسیرهای انحرافی بودکه استعمار برای آن تدارک دیده بود،و نیز رهایی ملتهای مسلمان از یوغ استعمار واستثمار نابود کننده و فقر بنیان کن و بی سوادی عمومی و بیماریهای همه گیر بود.
موقعیت خاص نجف،چنان بود که بازتاب و اخبار تمامی انقلابات و تحولات مهم سیاسی ایران و عراق به گونه ای در آن شهر منعکس می شد و این انعکاس نتایج وآثار گوناگونی را در پی می آورد.» (2)
فتواها و تلگرافهای شدید اللحنی که همواره از نجف به سوی فرماندهان وقدرتهای سلطه گر آن روز ترکیه و ایران سرازیر می شد،نمونه ای کامل و گویا ازموقعیت نجف و نیروی اثرگذاری آن بر افکار عمومی مسلمین می باشد.به همه این دلایل است که مرجع مسلمانان ناگزیر می بایست مرجعی باشد آزادی خواه،حافظ وحامی قانون و مرجعی که عوامل استعمار و استثمار و استبداد را از ایران و عراق بزدایدو از آن منطقه ریشه کن سازد.
علاوه بر ایران و کشورهای مجاور بیش از هفتاد درصد از مردم خود عراق مادامی که از نجف و مراجع مقیم این شهر اجازه نمی گرفتند،چه آشکار و چه پنهان دست به هیچ گونه حرکت انقلابی نمی زدند،مخصوصا در امر جهاد و مبارزه با آنچه دشمن اسلام و مسلمانان است،فقط و فقط از نجف دستور می گرفتند.
چنین بود که در طول سالها،نجف مرکز تجمع متفکران آزاده و آزادی خواه سیاسیون و انقلابیون عراق،ایران،ترکیه و دیگر کشورهای اسلامی گردیده بود.
اشغال نیروهای اجنبی:
با این مقدمه است که باید گفت،نجف که در جنگ جهانی اول تحت اشغال نیروهای بیگانه درآمده بود،در راه دفاع از هستی و موجودیت خود محل مشورت ورایزنی زعمای اندیشمند و پیشگامان مسلح عشایر و نیز محل تشکیل انجمنهای سیاسی و اجتماعی گردیده بود،و در همین مسیر بود که رهبری انقلاب 1920 میلادی(1337 ه.ق)نیز به پرچمداری و پیشوایی مجاهد بزرگ آگاه،و مرجع مذهبی رزمنده،مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی یا میرزای دوم،مسیر شایسته خود را پیمود.
میرزای دوم با کمال صلابت و ایمان و در اوج شجاعت دینی و آگاهی وهوشیاری اسلامی،خاصه به هنگام رو در رویی با حوادث ضد اسلامی و دسیسه های ضد قرآنی،نیروهای استعمار بریتانیا و عوامل دست نشانده محلی آن،موضع راستین خود را انتخاب و اتخاذ کرد.در آن هنگام هنگامه ها،میرزای دوم با تلاش پرثمر و پیکارجدی،به مقابله و دفاع پرداخت و هنگامی که به مراحل باریک رسید،امر به دفاع ازحریم اسلام داد و با صادر کردن فتوای انقلابی و پر همیت خود عراق را تکان داد. (3)
گفتار حاج آقا بزرگ تهرانی:
مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی،در کتاب «نقباء البشر»درباره میرزای دوم ومبارزات و مجاهدات وی می نویسد:
«...میرزا محمد تقی حائری شیرازی،پیشوای انقلاب عراق و نخستین برافروزنده شعله آن شورش و جنبش،از بزرگترین عالمان و مجتهدان عصر خود بود.
او یکی از مشهورترین چهره های شناخته شده در علم و تقوی و غیرت و شهامت دینی بود،چنانکه خود او برایم تعریف کرد، در شیراز زاده شده و در کربلا پرورش یافته است،در همان خاک پاک،مقدمات علوم اسلامی را فرا گرفته است تا در فضل و دانش به رتبه ای رسیده که شایسته رسیدن به چنان مقام و موقعیتی بود.آن گاه با دوست ومصاحب و هم مباحثه خود، سید محمد فشارکی اصفهانی همراه نخستین دسته ازمهاجران به سامراء رفت و به محضر درس میرزای شیرازی(ره) پیوست و سپس درشمار برترین شاگردان حوزه درسی میرزای اول درآمد.وی به زودی یکی از ارکان بحق تحقیق این حوزه شد،به حدی که در دوران زندگی خود استاد ارجمند،جمعی ازشاگردان فاضل و مبرز استاد،به محضر درس و بحث او روی می آوردند.این روش ادامه داشت تا آن که استاد بزرگوار درگذشت،و میرزا محمد تقی شیرازی به خاطرشایستگی و فضل و دانش و برازندگی خود،به جانشینی وی تعیین شد و مرجع تقلیدشیعیان گردید.
از آن روز بود که وی،وظیفه سنگین و مسئولیت تعهد شگرف خود را با انجام تکالیف سنگین مرجعیت و رهبری عالم تشیع در نهایت ایمان و شجاعت انجام داد ودر همین مسیر و جهت،به رهبری قیام،صدور فتواهای انقلابی و درس گفتن و تربیت دانش پژوهان پرداخت.مردان بزرگی را پرورش داد که هر کدام در تاریخ مبارزات ومجاهدات اسلامی نقطه عطفی به شمار می روند.» (4)
گفتار مرحوم صدر:
آیة الله سید حسن صدر،نویسنده کتاب ارزشمند«تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام »در کتاب «تکمله »می نویسد:«بیست سال با وی معاشرت داشتم،در این مدت یک لغزش و خلافی هم از او ندیده و یک روش ناپسند و مستهجن از او مشاهده نکردم، دوازده سال با او هم بحث بودم و همواره نظرهای دقیق و افکار عمیق و یادآوریهای علمی و ارزنده از او می شنیدم و استفاده می بردم.» (5)
آنچه بیش از هر چیز دیگر به شخصیت میرزای دوم،عظمت و اعتبار داده و او رادر میان صدها تن از مجتهدان و دانشمندان معاصر خود ممتاز و برجسته ساخته است،احساس تعهد و مسئولیت در برابر حوادث و پیشامدهای بزرگ زندگی اجتماعی مسلمانان است،او خود را شریک و سهیم حوادث مربوط به زندگی ملتهای مسلمان،در هر نقطه ای از دنیا می دانست و از فدا کردن جان خویش در راه انجام مسئولیتهایش دریغ نداشت.
او با احساس عمیق مسئولیت،دریافته بود که در دوران زعامت و رهبری او نبایدبیگانگان و استعمارگران بین المللی در سرزمینهای اسلام و مهد و پایگاه تعالیم انبیاء وپیامبران رخنه کنند و فکر و اندیشه و اصالت فرهنگی آنها را به خصوص در زمینه فرهنگ اسلامی خدشه دار سازند.
او بر آن بود که هیچ کس،هیچ مقام،هیچ نیرویی و هیچ کدام از قدرتهای بزرگ خارجی آن روز،حق ندارند منابع مسلمانان را به یغما برند،منافع آنها را پایمال کنند واقتصاد مسلمانان را تباه سازند.از این رو چون به وضوح می دید که کشور پرقدرت انگلیس و استعمارگر درجه اول آن روز جهان،بر خلاف ایده و عقیده او رفتار می کند،و از استثمار ملتهای مسلمان دریغ ندارد،پرچم مبارزه علیه این کشور پر قدرت روز واستعمار سیاه آن برافراشت و در راه پیکار و جهاد به خاطر دفاع از حقوق و حدود وموازین اسلامی جان بر کف گرفت.
میرزای دوم،در این راه به لفظ «فداکاری »معنای خاص بخشید.او همه امکانات و نیروهایش را در راه مبارزه گذاشت،و حتی فرزندان خود را در این راه فدا کرد.
در همان روزهای آغاز مبارزات بزرگش،فرزندش میرزا محمد رضا،درحوادث عراق دستگیر و بازداشت شد و اسیر عوامل مزدور بیگانه گردید.استعمارانگلیس همان زمان ملت عراق را مجبور کرده بود تا نماینده دولت بریتانیا، «سرپرسی کاکس »را به عنوان رئیس حکومت عراق بپذیرند و همه جا و در همه موارد از اوامر وفرمانهای او اطاعت کنند.
با صدور چنین دستوری برای تحت فشار قرار دادن ملت مسلمان عراق،میرزای دوم به وضوح و روشنی دریافت که نیروهای استعماری بریتانیای کبیر می رود تا تسلطبیگانگان به کشورهای اسلامی را ابعاد تازه ای بدهد،از این رو در اوج بحرانی که باگسترش دامنه تسلط غرب به شرق مسلمان درگرفته بود،فتوایی صادر کرد که لرزه برارکان حکومت استعماری انگلیس درافکند.در این فتوی به صراحت گفته شده بود که انتخاب غیر مسلمان به حکومت مسلمانان جایز نیست.
متن فتوی چنین است:
«ان المسلم لا یجوز له ان یختار غیر المسلم حاکما»
محمد تقی الحائری الشیرازی
این فتوی و هم زمان با آن مقاومت و مبارزه منفی اش،اثر عمیقی بر دلهای دردمند مسلمانان استعمار شده و تحت استعمار قرار گرفته،به جای نهاد و آنان را درابعادی وسیع به مسئولیت سیاسی و اجتماعی خود آگاه ساخت.این فتوی بالاتر ازهمه،به ملل اسلامی هشدار داد که سرنوشت زندگی سیاسی و اجتماعی و فردی آنان،باید به وسیله خود مسلمانان تعیین و مشخص گردد و هیچ نیروی بیگانه و اجنبی،با هراندازه قدرت و سلطه گری نباید و حق ندارد در این مسائل دخالت کند.
میرزای دوم در راه مبارزه گسترده خود علیه پر قدرت ترین نیروی استعماری آن زمان،تنها به صدور فتوی اکتفاء نکرد، بلکه هم زمان با اجرای فتوی یک محفل سری هم تشکیل داد که اعضای آن را تنی چند از علماء مبرز و روحانیون مجاهد و مبارز به نامهای:شیخ مهدی خالصی،سید هبة الدین شهرستانی و سید ابو القاسم کاشانی و...تشکیل می دادند.
این گروه هر روز،و گاه روزی چند بار جلسات خود را به طور سری با حضوروی تشکیل می دادند و نتیجه مذاکرات و تصمیمات خود را میان روحانیون نجف ورؤسای عشایر فرات پخش و توزیع می کردند و افکار عمومی را در پیشبرد اهداف اسلامی،توجیه و رهبری می کردند.
میرزای دوم،در مقام رهبری مجاهدات ضد استعماری ملل مسلمان به طور اعم،و ملت عراق به طور اخص،اعلامیه ها، نامه ها و فتواهای متعددی نوشته و صادر کرده،است که از آن میان برای آن که نمونه ای به دست داده باشیم،به دو نامه اشاره می کنیم:
نامه تکان دهنده:
در نامه اول خطاب به مردم عراق چنین می نگارد:
«برادران عراقی!هم رزمان شما در بغداد،کاظمین،نجف،کربلا و دیگر جاهاهم پیمان شده اند که دست به تظاهرات مسالمت آمیز زنند و برخی از این تظاهرات راآغاز کرده اند،خواسته همه مردم حقوق مشروع ملت عراق است که نتیجه آن استقلال این کشور است بر اساس یک حکومت عدل اسلامی.
بنابراین وظیفه همه شما است که نمایندگان خود را برای مطالبه این حقوق به بغداد گسیل دارید،سعی کنید به امنیت مردم ضرر و آسیب نرسد و در میان خودتان اختلاف ایجاد نگردد.توصیه می کنم در این جهاد بزرگ به همه عقاید و افکاری که درمیان مردم وجود دارد،احترام بگذارید.»
تاثیر این نامه،شگرف و بیرون از حد تصور بود.همین که این نامه در میان مردم عراق پخش شد و دست به دست گشت.در مدتی اندک نمایندگان مردم از شهرهای مختلف،حتی از روستاهای عراق دسته به دسته به بغداد سرازیر شدند. قدرتهای انگلیس،در آغاز کار را جدی نمی گرفتند و باور نمی کردند که تنها فتوی و یک نامه ازطرف یک رهبر مذهبی بتواند چنین شور و هیجانی برپا کند و بدینگونه هزاران نفر را ازاقصی نقاط کشور به راه اندازد و موجی چنین خروشان به پا کند.اما چون دو روز گذشت و ناگهان دیدند که سیل خروشان مردم خشمگین به سوی بغداد سرازیر شده است و دیگر در خیابانها و کوچه های بغداد راهی برای عبور پیدا نمی شود،تازه دریافتند که چه خطری احاطه شان کرده است.
در اثر احساس این خطر بود که انگلیسیها برای جلوگیری از عواقب آن دست به شدت عمل و اعمال خشونت زدند.
تامین اعتبار جهاد:
در این هنگام،میرزای دوم که می دید تجهیزات ملت مسلمان در برابر نیروی استعماری و قدرت کم مانند انگلیس،تاب مقاومت ندارد و به خصوص از لحاظ مالی هر آن بیم می رود که مسلمانان از پای درآیند،فتوای مشهور خود را که فتوای مهم ومسئولیت برانگیزش بود،صادر کرد و دستور داد که هزینه مجاهدین از راه زکات اموال مسلمانان،تامین گردد.
با صدور این دستور،مسلمانان متمکن و مرفه،حتی آنان که عوایدشان تنهاکفاف مخارج خود و خانواده شان را می داد، دسته دسته راه افتادند و زکات خود را به دست خویش در اختیار رهبر مبارز و نهضت ضد استعماری گذاشتند تا در راه جهاد وراه خدا مصرف کند.
سران حکومت انگلیس و کارگزاران آنها،حیرت می کردند و برای آنهاباور کردنی نبود که در میان ملتی-به زعم خودشان-عقب مانده نیروی تعاون وهمکاری و همیاری تا این اندازه دقیق و منظم و سنجیده و آگاهانه باشد،مردمی که خودتحت فشارهای متعدد به سختی زندگی می کنند،در موقع لزوم بدین گونه دست یاری به یکدیگر بدهند و در برابر دشمن مشترک،یک پارچه متفق و متحد شوند و پشت دشمن را بلرزانند.
هر چه بر نیروی مبارزه و مقابله و قدرت ستیزه گری ناشی از وحدت مسلمانان عراق افزوده می شد،انگلیس هم بر فشار و شدت عمل خود می افزود و به عکس،هر چه اعمال خشونت و زور و فشار انگلیسها بیشتر می شد،ملت مسلمان و به پا خاسته عراق،بیشتر ایستادگی و مقابله و مبارزه می کردند،با این حال،رهبری مجاهدین عراق،زمانی متوجه شد انگلیسها به راستی نیروی عظیمی از افراد تحت فرمان خود را برای جنگ با مسلمین تجهیز کرده اند،عنقریب است که این نیروی کارآزموده و مجهز ومسلح،تشکل و یک پارچگی و نیروی ستیز و رزمندگی آنان را درهم بریزد.
نامه دوم:
میرزای شیرازی دومین نامه خود را خطاب به مردم عراق صادر کرد.این نامه که گویی کلمات آن شعله های آتشین سرکش بود که به خرمن خشک جان و روان مسلمانان می افتاد،آنان را به راستی یکپارچه تبدیل به شعله می کرد و به جان استعمارگران انگلیسی می انداخت.
همین نامه است که حاوی فتوای معروف و تاریخی میرزای دوم است ومورخین و محققین تاریخ ملل شرق و به خصوص تاریخ مبارزات مسلمانان ونهضتهای اسلامی از آن چنین یاد کرده اند:
«فتوایی تکان دهنده و برانگیزاننده که در سرنوشت مردم عراق و دیگرکشورهای مجاور تاثیری خاص داشت و استعمارگران را چنان دچار وحشت واضطراب کرد که ناگهان خود را در یک قدمی نابودی دیدند.»
این نامه تکان دهنده و فتوای تاریخی با این عبارت آغاز می شود:
«مطالبة الحقوق واجبة علی العراقیین و یجب علیهم فی ضمن مطالباتهم رعایة السلم و الامن و یجوز لهم التوسل بالقوة الدفاعیة اذا امتنع الانگلیز عن قبول مطالباتهم »
(بر مردم عراق استیفای حقوق خود واجب است،در خلال اقدامات خود،صلح و امنیت را در نظر داشته باشند،اما در صورتی که دولت انگلیس از پذیرفتن پیشنهادهای آنان سرباز زند،مردم می توانند از سلاح استفاده کنند و با دشمن خود بجنگند.) (6)
با صدور این فتوی،وضع دگرگون شد.مردم مسلمان و زجر کشیده و ستمدیده و محروم مانده عراق،تا آن زمان بلا تکلیف و بی هدف و سرگردان بودند و نمی دانستنددر نهایت امر در برابر استعمارگران جهان غرب،باید چه کنند و چه جبهه ای داشته باشند؟ولی اکنون با صدور فتوایی به این روشنی و وضوح،دیگر کمترین نقطه تاریک و مبهمی باقی نمانده بود.چون زعیم عالیقدر و رهبر و مرجع عراقی مبارز و آگاه،تکلیف مردم را روشن ساخته،آشکارا به ملت عراق اجازه داده بود که همه اعم از شیعه و سنی،یک دل و یک جهت و یک پارچه،در صفوف مبارزه قرار گیرند و کار را ازمرحله دفاع محض بگذرانند و در صورت لزوم جبهه خود را از«تدافعی »به «تهاجمی »تغییر دهند.
همین فتوی و به دنبال آن بر انگیختن یکپارچه ملت مسلمان عراق،پایه های نهضت بزرگ را بنیان نهاد و هسته مرکزی انقلاب عراق را تشکیل داد.
گرچه میرزا محمد تقی شیرازی،چهار ماه پس از صدور این فتوی،دعوت حق را لبیک گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد،ولی نهضت و انقلابی که پایه گذاری کرده بود،نه تنها خللی نیافت،بلکه از بیم آن که مبادا در ارکان آن سستی و فتوری راه یابد،مردم عراق آن را با جان و دل،و با تلاش و جان فشانی بیشتری دنبال کردند و انقلاب راچنان محکم و استوار پابرجا و زنده نگاه داشتند که فرماندهان و عمال حکومتی انگلیس در عراق،با هراس و ناباوری می گفتند:«این مسلمانان چگونه ملتی و چگونه مردمی هستند که حتی پس از مرگ فرمانده خود از هم نمی پاشند و حتی یک پارچه تر ومتشکل تر می شوند؟»آنها نمی دانستند که در مرحله جهاد اسلامی،دیگر تنها شخص رهبر مطرح نیست،بلکه آنچه مطرح و سرنوشت ساز است،«هدف رهبری »است وهدف رهبری اسلامی،به خصوص در زمینه نهضتهای ضد ستم با تولد یک رهبر ایجادنمی شود تا با درگذشت او هم از میان برود.رهبری اسلامی نیرویی است مداوم ودنباله دار که در طول تاریخ معنوی زندگی مسلمانان ادامه دارد و از یک نسل رهبری به نسل رهبری بعدی سپرده می شود،چون فرمان حقیقی خود را از متن تعالیم اسلام دریافت می دارد.
بدین گونه پس از درگذشت میرزای دوم،دیگر مراجع عالیقدر،به خصوص شاگردان و خوشه چینان خرمن فضل و تقوی و شجاعت اخلاقی و شهامت مذهبی اش،راه او را دنبال کردند و رهبری نهضت مردمی او را به عهده گرفتند و آنان نیز چون خودمیرزا،در این راه جان به کف نهادند و بی توجه به جان و زندگی خاکی و فانی خود،پیش تاختند.
هم رزمان مرحوم میرزا:
از جمله علمای مشهور و مجتهدین بزرگی که در آن جنگ و جهاد ضداستعماری شرکت جستند،این نامها در تاریخ مبارزات اسلامی ملت عراق بیشتر ودرخشان تر به چشم می خورد:
1-مرحوم سید محمد طباطبایی،فرزند ارشد آیة الله العظمی سید کاظم یزدی
2- و3-آیة الله آقای سید مصطفی کاشانی،و فرزند برومندش آیة الله سیدابو القاسم کاشانی
4-آیة الله سید محمد تقی خوانساری
5- و6- آیة الله شیخ مهدی خالصی و فرزند ارجمندش،مرحوم شیخ مهدی خالصی زاده
7-آیة الله شیخ محمد باقر زنجانی
که هر یک در رهبری نهضت اسلامی پایه گذاری شده توسط میرزای دوم،نقش حساس و تاریخ سازی به عهده داشتند.
آنان هفته ها و ماهها در مناطق کوهستانی عراق که سنگر مجاهدین اسلامی بود،در اطراف بصره،مزیرعه،در حومه قرنه، عماره،ناصریه،کوت و قصیبه که در حوزه شهر بغداد واقع است،به دفاع در مقابل نیروهای انگلیسی و مبارزه با نیروهای مهاجم پرداختند و از کشور اسلامی عراق حمایت و پاسداری کردند.حمایت آنان در حقیقت تنها حمایت از یک کشور اسلامی نبود،بلکه حمایت از سنگر اسلام بود،چرا که رهبران ملل اسلامی آشکارا دریافته بودند که اگر استعمارگران غرب در یک سنگرموفق شوند و مردم یک نقطه مسلمان نشین را تحت استعمار و استثمار درآورند،درصدد هر چه بیشتر گسترش دادن متصرفات خود بر آمده،قدم به قدم پیش خواهندرفت و سلطه استعمارگرانه خود را در سایر کشورهای اسلامی نیز گسترش خواهند دادو بر این گونه در تضعیف کشورهای اسلامی و استضعاف ملل مسلمان،حد و مرزی نخواهند شناخت.از این رو،این رهبران بر آن بودند که در همان گام نخست ازپیشروی و پیشتازی استعمارگران جلوگیری کرده،از دست اندازی آنان به حدود و ثغورکشورهای اسلامی و تسلط یافتنشان بر جان و زندگی سیاسی و اجتماعی و فردی مسلمانان ممانعت به عمل آورند.
شهیدان فضیلت:
در آن جنگ خونین و پردامنه،بسیاری از علماء مشهور و روحانیون طراز اول وپیشگام،و رهبران مبارز و آگاه به خاطر شرکت مستقیم چهره به چهره در میدانهای کارزار،شربت شهادت نوشیدند که یکی از آنان،شهید راه حق،آیة الله زاده یزدی بودکه در میدان جنگ به شهادت رسید و عده ای دیگر،گروهی از روحانیون بودند که گرچه در میدان جنگ جان نسپردند،ولی بر اثر صدمات و آسیبهایی که در میدان جنگ دیدند،به بستر افتادند و چندی بعد،بی آنکه از بستر برخاسته باشند،به دنبال صدمات وارده بدرود حیات گفتند،و از جمله این افراد،یکی هم آیة الله سید مصطفی کاشانی،پدر مرحوم آیة الله سید ابو القاسم کاشانی،مبارز مشهور عصر پهلویهای خائن،و یکی از بنیان گذاران نهضت اسلامی مردم ایران در چهل ساله اخیر،و از تلاشگران اندیشه حکومت اسلامی بود.
این درست است که در آن جنگ و جهاد،کشور عثمانی(ترکیه)از مهاجمین جنگ اول شکست خورد و متفقین این کشور اسلامی را میان خود تقسیم کردند،همچنین درست است که در همان زمان،سوریه و لبنان تحت قیمومیت فرانسه درآمدند و فلسطین و عراق نیز زیر سلطه انگلیس ماندند،ولی پیروزی مسلمانان در آن جنگ،پیروزی صوری نبود، بلکه پیروزی معنوی و باطنی بود.در همان دوران پرمخافت و مصیبت بار بود که آگاهی و شعور سیاسی مسلمانان به گونه ای روز افزون رو به تزاید گذاشت،و از آن پس،ملل مسلمان شرق در راه استخلاص و آزادی واستقلال موطن خود کوشیدند و در این راه آن قدر مقاومت و مداومت نشان دادند،تاسرانجام پیروزی نهایی را از آن خود کردند.
در مورد نقش حساس و تاریخ ساز علمای روحانی و پیشوایان دینی مبارز ومجاهد در پیشبرد اهداف نهضتهای اسلامی، یک مورخ و نویسنده غربی به نام «مس بل »می نویسد:
«...رجال دین از مؤثرترین و بزرگترین مبلغین شورش عراق بودند،و این روش را همیشه در خلال جنگ و بعد از آن داشتند.همین نفوذ روحانیت باعث گردید که متصدیان امور حکومت اقدام به تاسیس مدارس جدید کنند تا با تضعیف موقعیت مدارس دینی و معطوف داشتن توجه جوانان و نوجوانان از این مدارس به مدارسی که به شیوه های غرب اداره می شود،مقام و موقع دین و مذهب را در دل نسل جوان ضعیف کنند و با این توطئه،ریشه شورشها و نهضتها را چه در زمان خود و چه در ادوارآینده از بیخ و بن خشک کنند و از میان بردارند.» (7)
با این همه،پژوهشگران امروز جهان برآنند که ملل مسلمان با برپا داشتن نهضتهای اصیل و مقاوم،خود نشان داده اند که اسلام و مسلمانان،فریب این توطئه ها رانمی خورند و اگر هم مدتی،بر اثر توطئه های استعمارگران از اهداف اسلامی خود دوربیفتند،سرانجام یک حادثه،یک هشدار یا یک ضربه بیدار کننده کافی است تا بینش اسلامی خود را باز یابند.
گروهی از علماء و مجاهدین که در سال 1333 ه.ق از کاظمین به سوی جبهه نبرد با انگلیس می روند.از راست به چپ گروه نشسته:
1-میرزا مهدی فرزند آخواند خراسانی 2-آیة الله شیخ جواد جواهری فرزند صاحب جواهر3-آیة الله سید محمد سعید حبوبی 4-آیة الله سید مصطفی کاشانی 5-آیة الله سید علی داماد6-آیة الله سید محمد یزدی فرزند صاحب عروه که در این جنگ به شهادت رسید7-آیة الله سید محمد علی بحر العلوم 8-شیخ اسحاق رشتی.سید جوانی که پشت سر بحر العلوم ایستاده است،عکس جوانی مرحوم آیة الله العظمی میلانی می باشد.ردیف عقب،نفر وسط،آیة الله سید ابو القاسم کاشانی است که پشت سر پدرش آیة الله سید مصطفی کاشانی دیده می شود.
ابعاد و موازین آن را در دل و جان تقویت کنند و با ایثار جان خود،در راه احیای اسلام و نجات آن از سلطه استعمارگران نشان دهند که در نظر آنهاعالی ترین مکتب نجات بخش،اسلام و تعالیم عالیه اسلام است.
این رمز را میرزا محمد تقی شیرازی معروف به میرزای دوم که یکی از مجاهدین و بنیان گذاران نهضت خونین می باشد، نشان داد.رمز رسیدن به ریشه و اصل را.
او با مجاهدت شور انگیز خود نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ملل مسلمان به وجود آورد که نباید از نظر دور داشت، مجاهدات وی گرچه در عراق آغاز شد،درعراق ریشه گرفت و در عراق برگ و بار داد،ولی درختی که او با جان فشانی خودآبیاری کرد،درختی تناور بود که سایه های جان بخش برگ و بار آن در همه آفاق سرزمینهای اسلامی گسترش یافت و مبارزات او ضربه ای آگاه کننده ای بود که کلیه جهان اسلام را بیدار و هوشیار ساخت.
وفات او:
او پس از عمری تلاش و کوشش در راه تعلیم و تربیت در حوزه علمیه سامراء ونجف،بالاخره در دهه اول ذی حجه سال 1338 هجری قمری،در 68 سالگی،در شهرنجف درگذشت،و حوزه علمیه آن شهر،به مناسبت مرگ او تعطیل عمومی شد، و باکمال تجلیل جنازه او به کربلای معلا نقل گردید و مرحوم آیة الله شریعت اصفهانی برجنازه اش نماز گزارد،و در یکی از حجرات صحن مقدس حسینی(ع)دفن شد.
پی نوشتها:
1- ریحانة الادب،ج 6،صفحه 65 و66.
2- ثورة النجف،ص 172.
3- یکصد سال مبارزه روحانیت،ج 1،تالیف نگارنده.
4- نقباء البشر،ج 1،ص 261.
5- تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام.
6- ثورة النجف،ص 172.
7- بیدارگران اقالیم قبله،استاد محمد رضا حکیمی،ص 92 تا127.
https://hawzah.net/fa/Article/View/4690/میرزا-محمد-تقی-شیرازی-میرزای-دوم-/?SearchText=فشارکی