امکان تحققپذیری معماری ایرانی اسلامی در عصر حاضر چیست؟
مهندس عبدالحمید نقره کار مدیر قطب علمی معماری اسلامی
مهندس عبدالحمید نقره کار مدیر قطب علمی معماری اسلامی و عضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت، از جمله اساتیدی است که هم به صورت علمی و هم به صورت تئوری بر روی موضوع معماری اسلامی ـ ایرانی فعالیتهای گستردهایی انجام داده است.
برای آشنایی با مبانی تئوری و مفهوم معماری اسلامی ـ ایرانی با ایشان به گفت و گو نشستهایم:
برای ورود به بحث نظر شما درخصوص امکان تحققپذیری معماری ایرانی اسلامی در عصر حاضر چیست؟
به عنوان یک بحث کلی باید بگوییم که خود قرآن مدعی است که "تبیان کل شیء" و در عین حال "هدی للعالمین" است. بنابراین با توجه به بدیهیات فرهنگ اسلامی، در واقع مکتب اسلام این قدرت، این زمینه و این بستر را دارد که مجموعه نیازهای بشر را ساماندهی کند؛ چه به عنوان یک بحث نظری عالم و آدم را تشریح کند و چه به عنوان بحث حکمت عملی راههای تکامل انسان را از راههای هبوط انسان تفکیک کند و احکام پنجگانه حلال و حرام و جهتها و غایتهای انسان را، به سمت هبوط و یا به سمت عروج، مشخص کند. این در همه مباحث مربوط به انسان و فرآیندهای انسانی ازجمله معماری و شهرسازی و مجموعه هنرها وجود دارد. در عین حال در نظر گرفتن مجموع مقتضیات زمانی و مکانی ما را قادر میکند که ضمن حفظ احکام اولیهای که ما باید به عنوان سبک و روش شیوه زندگی رعایت کنیم، احکام ثانویه، احکام حکومتی، احکام اضطراری و احکام مصلحتی هم داشته باشیم. بتوانیم اولویتها را در بخش حقوق شهروندان، حقوق عملکردهای مختلف شهری و عناصر مختلف معماری و شهرسازی طبقهبندی کنیم و حتیالمقدور اولویتها را در نظر بگیریم و نهایتا با یک اجتهاد تخصصی که در حوزه فرآیندهای انسانی لازم است، دست به عمل بزنیم. همانطور که فقهای ما در ارتباط با عبادات فردی ما و جمیع عبادات اجتهاد فقهی میکنند، یک معمار، شهرساز، پزشک و یا مهندس نیز در ارتباط با مجموع شرایط زمانی و مکانی و موضوع مورد نظر خود باید بتواند اجتهاد تخصصی انجام دهد و فرآیندی را به وجود بیاورد که ما به آن یک اثر معماری یا برنامهریزی شهری یا طراحی شهری میگوییم. در همه مباحث اسلام مثل اقتصاد و سیاست این ساختار را برای ما آماده است و متاسفانه ما آن گونه که باید و شاید از شرایطی که اسلام برای ما فراهم کرده است و در واقع بهترین راه و صراط مستقیم است و میتواند ما را به نتایج بسیار مطلوبی در همه عرصههای حیات بشری برساند، بهرهبرداری نمیکنیم. در بحث آموزشها هنوز سرفصلها و محتوای دروس ما بعد از سیواندی سال از پیروزی انقلاب، نه اسلامی و نه ایرانی است. اگر دقت کنیم هنوز استانداردهای ما مبتنی بر شرایط بومی و اقلیمیمان تنظیم نمیشود. هنوز سرانههای ما در شهرسازی مبتنی بر نیازهای واقعی ما تنظیم نشده است. هنوز سرانه مذهبی را از برنامهریزی شهری فرانسه ترجمه میکنند؛ عنوان مذهبی آن کلیسا میشود و مثلا میگویند دو دهم مجموعه خدمات شهری است. درصورتیکه آیا اوج استفاده از مساجد در ماههای رمضان و محرم به قدر کلیساها در فرانسه است؟ ببینید زیارتگاهها، حسینیهها، مساجد محله، مساجد منطقه، مساجد جمعه چه تأثیری بر جامعه ما دارد. کدام یک از اساتید محترم شهرسازی ما تحقیقات را براساس شاخصههای ایرانی بودن برنامهریزی کردهاند تا این سرانهها روشن شود؛ حالا از اسلامی بودن آن بگذریم. این دستاورد علوم تجربی است یعنی به جای ترجمه، ما باید روش علوم تجربی را از آنها بگیریم و با توجه به مسائل خودمان، حداقل استاندارها در معماری و سرانهها در شهرسازی را بومی کنیم. ما هنوز این کار را نکردهایم. اگر بخواهیم اسلامی کنیم،
نکته دوم من در مورد بحث تحققپذیری معماری و شهرسازی اسلامی است. علامه شهید مطهری میفرموند اسلام تنها مکتبی است که توانسته است رئالیسم را با ایدهآلیسم جمع کند. این یک واقعیت است. ایدهآلیسم که عالیترین درجهها را برای انسان قائل است در فرهنگ اسلامی وجود دارد. قرآن میگوید که خداوند همه چیز را برای انسان مسخّر کرده است و انسان را هم برای تکامل آفریده است. مرز تکامل انسان نیز حدّی ندارد. انسان کامل، اعلی علیّین، جانشین خدا در زمین است. یعنی این مرزی که از نظر ایدهآلیستی برای تکامل وجودی انسان در مکتب اسلام تعیین شده است در هیچ مکتبی به این اندازه تعیین نشده است. این را بدیهیات اسلامی نشان میدهد. اما با این حال در مقام عمل میگوید "لایکلف الله نفسا الا وسعها" به اندازهای که میتوانی! حجم کار اصلا مهم نیست "لکل درجات بما عملوا" یعنی آنچه عمل میکنید مهم است. هیچ کاری هم از شما برنمیآید و هیچ توانی هم ندارید. میگوید "الاعمال بالنیات" پس نیت کار خوب هم داشته باشی کافی است. دیگر از این کمتر و نسبیتر میشود با مسائل اجرایی و عملی برخورد کرد؟ بنابراین میبینیم که اسلام در مقام نظر ایدهآلیست است و در مقام عمل با توجه به مجموع شرایط زمانی و مکانی رئالیست است و حداقل ممکن را که حتی با نیت هم تببین تأمین میشود، از انسان میخواهد. پس چطور این مکتب نمیتواند تحققپذیر باشد؟ ما همگی باید این سوال را از خودمان بپرسیم. چرا ما هنوز نتوانستهایم اقتصاد اسلامی، حکومت اسلامی و در عین حال هنر اسلامی و معماری و شهرسازی اسلامی را آنطور که شایسته این مکتب و شایسته انسانهای متعهد مسلمان مومن است فراهم کنیم؟ متاسفانه این معماری و شهرسازی موجود ما نه تنها اسلامی و مناسب شهروندان مسلمان نیست، بلکه علمی هم نیست. نه حداقلهای علمی را دارد، و نه حداقلهای معیارهای بومی و ایرانی را. لذا ما باید در پی یک تحول انقلابی باشیم و همانطور که مقام معظم رهبری(مدظله العالی) تأکید فرمودند به یک مدیریت جهادی نیاز داریم. ما چه در نظام آموزشی، چه در نظام پژوهشی و چه در نظام برنامهریزی، طراحی و اجرا یعنی مهندسین مشاور و نظامهای مهندسی و چه در حوزه مدیریت این مجموعهها یعنی قوانین و آئیننامهها و مصوبات، نیاز له یک انقلاب جهادی و مدیریت جهادی داریم. اساتید ما باید مدیریت جهادی داشته باشند، پژوهشگران ما باید جهادی عمل کنند تا بتوانیم آن رسالت و مسئولیت تاریخی که امروز فرهنگ اسلامی برای دنیا دارد را محقق کنیم. اگر ما از بیداری اسلامی حرف میزنیم، این تنها یک ادعا نیست. ما اگر میگوییم که قرن 21، قرن اسلام است این تنها نباید یک ادعای توخالی و بیمحتوا باشد. ما به این یقین رسیدهایم که نظام کمونیستی نتوانست به آن اهدافی که میخواست برسد و عملا مضمحل شد. الان نظام لیبرالدموکراسی که عملا همان نظام سرمایهداری و امپریالیسم استکباری غرب است و میخواست بهشت نقدی را به جای بهشت نسیه ادیان بر روی زمین محقق کند، ببینید دارد چه بر سر دنیا میآورد. امروز آمریکا و صهیونیستها دارند چه بر سر دنیا - در منطقه خود ما- میآورند. دروغ، تزویر، خیانت و جنایت را در حد نهایت آن دارند ابراز میکنند. قطعا این نظام شکست خواهد خورد. این نظام به بنبست رسیده است. طبق بدیهیات اعتقادات اسلامی، این نظام به جایی رسیده که قطعا از بین خواهد رفت. تمام مستکبرین تاریخی وقتی به این حد از ظلم رسیدند میبینید که اراده الهی و مقدرات الهی به دست مومنین و کسانی که صلاحیت این تغییر را در جهان دارند، ایجاد میشود. بنابراین ما بروز انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را تصادفی نمیدانیم بلکه یک حادثه عظیم تاریخی و مبتنی بر مشیت الهی و حضور جدی مومنین و انسانهای ارزشمند ایران اسلامی میبینیم که در مقابل فساد و حرکتهای منفی ایستادند و این انقلاب به وجود را به وجود آوردند. البته نمیخواهیم بگوییم که ما خیلی بیمبالاتی کردیم. جنگ تحمیلی و شرایطی را بر ما تحمیل کردند که نگذاشتند ما تحول خودمان را در همه حوزهها انجام بدهیم. طبیعتا تغییراتی که جنبه اجتماعی دارد، یک بُعد تاریخی و زمانی هم لازم دارد؛ اما دیگر خیلی دیر است. ما باید به صورت جدی این تحول را پیگیری کنیم. با همان رهنمودهایی که مقام معظم رهبری(مدظله العالی) شروع این تحول از دانشگاهها است. بحث خوبی که ایشان مطرح کردند، اصلاح و ارتقاء سرفصل دروس و محتوای دروس است که الان کارگاههایی تشکیل شده است. به خصوص در علوم انسانی که میتواند ریشه سایر دروس باشد. این کار باید با جدیت بیشتر و همراهی و هماهنگی بیشتر وزارت علوم و دانشگاهها و گروهها و اساتید همراه شود. امیدواریم وقتی سرفصل و محتوای دروس، اسلامی ایرانی شد، فارغالتحصیلان نیز اسلامی ایرانی شوند و مهندسین مشاور با جهتگیری اسلامی ایرانی در تخصصهایشان به صورت عمیق ورود پیدا کنند. طبیعتا شهرداران، وزرا و مجموع برنامهریزان و کسانی که سرنوشت معماری و شهرسازی را برعهده دارند باید قبلا آموزشهای لازم را دیده باشند، توجیه شده باشند و بتوانند یک مسیر صحیح را در ارتباط با معماری و شهرسازی کشور پیگیری کنند.
به نظر شما آیا معماری فعلی شهرهای ما دارای هویت است و چطور میتوان با معماری به هویت شهری رسید؟
من به صورت اجمالی در جواب سوال قبلی پاسخ دادم که به مسئله هویت دو بخش اسلامی و ایرانی دارد. مقام معظم رهبری(مدظله العالی) نیز بر روی هر دو بخش اسلامی و ایرانی تاکید دارند. هویت اسلامی یعنی ما مبانی و منابعمان را در آموزش، تحقیقات و فرآیند خلق آثار هنری و معماری و شهرسازی از اسلام بگیریم. من عرض کردم که هنوز اکثر کتابهای درسی ما ترجمهای هستند. هنوز اکثرا زیباییشناسی ما غربی است. هنوز فلسفه هنر ما اکثرا غربی است. ما برای اسلامی شدن باید زیباییشناسی اسلامی را نهادینه کنیم. زیباییشناسی اسلامی قراردادی، جعلی و سلیقهای نیست بلکه یک مفهوم وجودی و فطری است. همه مراتب وجود را پوشش میدهد، همه انواع زیباییها را در طول هم میپذیرد، هم زیباییهای ظاهری، هم زیباییهای باطنی و هم زیباییهای ملکوتی و مفهومی. بنابراین خیلی با مفهوم زیبایی به عنوان Aesthetic فرق دارد که از قرن 19 در غرب مطرح شد. Aesthetic یک زیباییشناسی قراردادی و سلیقهای است و هر فیلسوفی هم برای خودش یک معیارهایی را تعیین میکند. بهخصوص اینکه این زیباییشناسی را به چند مصداق محدود میکنند و در واقع زیباییشناسی کاملا به عناصر مادی قلیل میدهند. درحالیکه زیباییشناسی اسلامی یک زیباییشناسی عمیق مفهومی و فطری است. با مجموعه مراتب وجود، سیر ظاهر به باطن و سیر زیباییهای ظاهری به زیباییهای مفهومی و زیباییهای ملکوتی ارتباط دارد و یک ساختار بسیار جامع و مانع دارد که قطعا در دنیا بینظیر است. این رویکرد هنوز به زبان روز تببین نشده است، هنوز وارد بحثهای درسی ما نشده است، هنوز اساتید ما عمیقا با این مبحث آشنا نشدهاند، هنوز پراکندهگویی و حرفهای سلیقهای و مُد روز و متغیر و پراکنده در فضای دانشگاهی و تحقیقاتی ما بروز و ظهور دارد. زیباییشناسی زیربنای مباحث و گرایشهای هنری و مجموع فرآیندهای انسانی است. فلسفه هنر ما نیز با فلسفه هنر لیبرالیستی، از زمین تا آسمان فاصله دارد.
بنابراین نه مکتب زیباییشناسی ما، نه فلسفه هنر ما هنوز تبیین و به عبارتی اسلامی نشده است. چون این مساله ریشه در مباحث علوم انسانی دارد، اساتید حوزه و دانشگاه باید مشترکا این را تبیین کنند. جزوات و کتابهای متعدد در این زمینه باید به صورت متقن و مبتنی بر کلام الهی و سنت معصومین نوشته و آموزش داده بشود. این مرحله اول است. مرحله دوم در حوزه فرآیندهای انسانی است. این حوزه، اندیشه انسان را میسازد و برای انسان انگیزه و گرایش مثبت و منفی ایجاد میکند. در واقع اسلام متعهد است که این دو را به ما بدهد یعنی مبانی نظری و حکمت عملی را به ما بدهد تا متوجه باشیم جهتگیری مثبت و منفی چطور میتواند اتفاق بیفتد. چون انسان موجود آزادی است و میتواند در جهت مثبت و منفی حرکت کند. تا اینجا کار مکتب است. از اینجا به بعد عمل انسان آغاز میشود، مصداق شروع میشود که شما این مصداق را به صورت کلی تمدن اسلامی نامیدید. "کلمه طیبه کشجره طیبه" اول باید آن دو باشند. ما باید حکمت نظری و حکمت عملیمان را از مکتب بگیریم و به آن معتقد و متعهد بشویم. این همان مفهومی است که به آن ایمان و عمل صالح میگوییم. ایمان یعنی معرفت صحیح و کامل و عمل صالح یعنی عمل مبتنی بر آن ایمان. این دو باید باشد. از این جا کار ما شروع میشود؛ "تواصوا بالحق". ما در اجرا، در معماری و در شهرسازی و در عالم خارج باید این مفاهیم را پیاده کنیم.
میدانیم معماری محصول نهایی تمدن است یعنی وقتی ما میخواهیم یک تمدن را در گذشته بشناسیم با معماری آن شروع میکنیم. همانطور که شما گفتید معماری تخصصی بین رشتهای است با ترکیبی از علوم تجربی و علوم انسانی. در نتیجه وقتی ما از معماری اسلامی ایرانی صحبت میکنیم باید تمدن آن ابتدا تحقق پیدا کرده باشد؛ چه در علوم انسانی و چه در سایر حوزهها. وقتی در سایر رشتهها تحقق پیدا نکرده است چگونه میتوانیم آن تفکر را در معماری ببینیم؟ آیا اساسا الان میشود راجع به معماری اسلامی ایرانی لزوما صحبت کرد؟
این سوال بسیار خوبی است. این که میفرمایید آیا میشود این تمدن را محقق دانست یا نه، پاسخ آن هم آری است و هم نه. پاسخ آری از اینجا است که درست است که در کل کشور و در کل کتابهای آموزشی، اساتید و مهندسان مشاور و مدیران این تحقق پیدا نکرده است اما آیا در افراد هم تحقق پیدا نکرده است؟ میبینیم که اسلام، انسان را در جبر محیط نمیبیند بنابراین ما انسانهایی داشتهایم و داریم که هم در حوزه نظر و هم در حوزه عمل کار کردهاند. اساتید خوبی که در این زمینه جزوه و مقاله نوشتهاند و کار کردهاند اما کارشان فردی بوده است. این را هنوز به عنوان فرهنگ جمعی نداریم. در حوزه مهندسین مشاور هم دیدهایم که به صورت فردی کارهای خوبی را انجام دادهاند یا در حوزه شهرسازی البته چون این حوزه کار جمعی است، کمتر این اتفاق افتاده یا در حوزه مدیران ممکن است که برخی از مدیران متعهد و متخصص بودهاند و تا حدی پاسخ گفتهاند اما نسبی بوده است. به هر حال آنچه در عالم ماده اتفاق میافتد نسبی است بنابراین مطلق نباید بگوییم که نداریم یا داریم. همانطور که در فرهنگ قدیم ما، در تمدن دوران اسلامی، شما کارهای برجسته فوقالعادهای میبینید اما در حکومت نیست. مجموعه معماری و شهرسازی ما ایدهآل نیست اما کارهای فوق العادهای که در جهان بینظیر است، انجام شده است. برای نمونه در ادبیات عرفانی ما، نمیتوانیم بگوییم که همه ادبیات ما عالی و اسلامی است اما اشعار حافظ، مولانا و سعدی در جهان قطعا بینظیر هستند. بنابراین افرادی بودهاند که به دلیل رسوخ علمی و معرفتی در اسلام توانستهاند آثار بیبدیل و ارزشمندی را عرضه کنند. همینطور در دوره صفویه کارهایی که در اصفهان، کاشان، شیراز یا برخی دیگر از شهرها از نظر معماری و حتی رخی از مسائل شهرسازی اتفاق افتاده است، در جهان بینظیر است. واقعا میتوانیم بگوییم که میدان نقش جهان در جهان بینظیر است و مافوق تمام آثاری است که در دنیا وجود دارد. این برداشت شخصی من است و آن را اعلام میکنم. اما آیا این در تمام شهرها بوده است و از همه جنبهها بوده است؟ میبینیم که نه اینطور نیست. به یک اعتبار، طبیعی هم هست چون ما میگوییم منتظر جامعه جهانی اسلامی هستیم که همه ابعاد آن اسلامی شود. بنابراین با تمدن اسلامی باید به صورت نسبی برخورد کرد. ما آثار خوب داریم و آثار بد هم داریم. این آثار ابعاد خوبی دارند و ابعاد ضعیفی هم دارند. آنچه که به طور کلی در ارتباط با تمدن گذشته میتوان مطرح کرد این است که به دلیل اینکه حکومتهای ما بهخصوص، اسلامی نبودند و به دنبال منافع قومی و قبیلهای خودشان بودند، بهخصوص از نظر شهرسازی و توسعه صنعت و فنآوری و تکنولوژی ساختمان و رعایت سرانهها در شهرسازی و استانداردها در معماری و بهطور خاص در این 200-300 سال بعد از عصر صفویه ما بسیار عقبمانده شدهایم چون معماری و شهرسازی وابسته به اقتصاد، صنعت و مدیریت کلان ملی است که زیرساختها را ایجاد کنند و حاکمانی که دلسوز نبودهاند، شرایط اقتصادی و صنعتی مناسب را فراهم نکردهاند. از این جهت ما نسبت به دنیای معاصر بسیار عقبافتاده شدیم و باید یک تلاش بسیار قوی را انجام بدهیم تا بتوانیم عقبافتادگی را جبران کنیم.
در دوران صفویه که میدان نقش جهان را به عنوان یک نمونه عالی داریم، شعر، ادبیات، فقه، فلسفه و حکمت ما همزمان با شهرسازی با همان سرعت پیشرفت داشته است. یعنی زیرساختهایی از فقه به حوزه ادبیات و فلسفه وارد میشده است و همینطور ادامه یافته تا در معماری و هنرهای دیگر خودش را نشان دهد. مسئله اینجاست که ما زیرساختهایی که نیاز داریم حتی به صورت فردی هم بسیار ضعیف است. یعنی هنوز آثاری مبتنی بر نیاز روز ما در حوزه فلسفه و ادبیات وجود ندارد. من فکر میکنم تا زمانی که این زیرساختها آماده نشوند، معماری اسلامی یک حالت دستوری پیدا میکند و دستورالعملی میشود که مانند خیلی از موارد دیگر تنها در کتابخانه مدیران شهرسازی و مدیران شهری ما خاک بخورد.
همانطور که عرض کردم آنچه بخواهد در عالم واقعیت اتفاق بیفتد نسبی و وابسته به مجموع شرایط زمانی و مکانی است. بسیاری از مباحث فردی ما بسیار عمیق انجام شده است. شخصیتی مثل ملاصدرا یا شیخ بهایی در زمان خودشان عالیترین مدارج فلسفی دنیا را طی کرده بودند و نظریات آنها امروز هم شاخصترین دیدگاه فلسفی راجع به هستیشناسی و انسانشناسی است یا علامه طباطبایی عالیترین تفسیر را از قرآن ارائه کردهاند یا امثال شهید مطهری و یا نمونه عالی و برجسته خود حضرت امام(ره) هستند. بنابراین نمیشود همه مسائل را با هم پیوند زد. آنهایی که بیشتر جنبه فردی و کمتر جنبه مادی داشته که عموما وابسته به شرایط زمانی و مکانی است، خیلی رشد داشته است. اما در حوزههایی که به اقتصاد، صنعت و حکومت وابسته بودهاند، کار نشده است. مثلا در فقه ما، عبادتهای فردی مانند حج، نماز، روزه تا جزئیات قابل امکان و با دقت قوی پرداخته شده است که من فکر میکنم در هیچ علمی مانند علم احکام اینقدر جزئی و دقیق وارد نشدهاند. این خواسته و سوالی بوده که مردم میتوانستند از مراجع بخواهند اما آیا میتوانستهاند راجع به حکومت هم سوال کنند که آیا این حکومت غاصب است، ظالم است و...؟ نوشتههایی کمابیش هست اما نتوانستهاند حکومت را عوض کنند. بنابراین در هنرهایی که فردی نیست مثل معماری و شهرسازی که هم مخاطب دارد و مخاطب باید بخواهد و هم وابسته به اقتصاد و صنعت و مدیریت حکومتی است، کسی به دنبال اینها نبوده است. اینها الان باید بر رویشان کار بشود و قطعا محقق خواهد بود. در واقع این از بدیهیات اعتقاد اسلامی است که آنچه اسلام میگوید به عنوان عالم تشریع قطعا در عالم تکوین تحقق پیدا میکند. در غیر این صورت اسلام خطاپذیر است. برای چه ما یقین داریم که کلام الهی و سنت معصومین که عالم تشریع است، تبیین عالم تکوین است و تببین تکامل و رشد عالم تکوین و تکامل و رشد انسانها چه در دنیا و چه در آخرت است؛ اسلام تنها مربوط به آخرت نیست بلکه اسلام "الدنیا مزرعه الآخره" را قبول دارد. میگوییم که روح سالم در بدن سالم است. بنابراین تا زمانی که معماری سالم نشود و تا زمانی که شهرسازی سالم نشود، ما یک فضای اجتماعی و فرهنگی سالم نخواهیم داشت چون اینها با همدیگر ارتباط علی و معلولی دارند. البته نه در حد جبر چون انسان همیشه میتواند از شرایط محیطی آزاد باشد اما قطعا تاثیر میپذیرد. با توجه به این مسائل من تصور میکنم که تحققپذیری یک ساختار علّی معلولی دارد. دریافت حکمت نظری و حکمت عملی اسلامی در تمام تخصصها، ریشه و پایه هر برنامهای است و باید پیاده شود تا مردم با آن آشنا شوند، فرهنگسازی شود، ترویج شود و آموزش داده شود. اگر انسانها با این شرایط پرورش پیدا کنند و البته اخلاق اسلامی و ارزشهای اسلامی و انگیزه تکامل هم در آنها زنده و بیدار باشد، قطعا بدانید که تمدنی آنگونه که شایسته فرهنگ اسلامی است محقق خواهد کرد.
لطفا نظرتان را درخصوص تنظیم سند معماری بفرمایید و اینکه این سند چقدر میتواند برای مشکلات کنونی معماری ما راهگشا باشد؟
اساسا سندهایی که از طریق مراجع قانونی و بالادستی صادر میشوند بسیار مهم هستند چون با توجه به اینکه دیدگاهها مقدار زیادی پراکنده هستند، این سندها میتوانند دیدگاههای پراکنده را منسجم کنند، جهت ببخشند و محورهای مشخصی را تبیین کنند که کلیه رشتهها بتوانند بر آن مسیر حرکت کنند. بنابراین تهیه چنین سندی آن هم از طرف شورای عالی انقلاب فرهنگی یک ضرورت قطعی تاریخی است. دیر هم شده است و باید هرچه زودتر سند را فراهم کرد. اکنون ویرایش ششم سند را برای ما فرستادند. من در چند مورد خدمت کمیسیون هنر و معماری سند را از چند بُعد مورد بحث قرار دادم: به نظر من این سند انسجام منطقی و عقلانی ندارد. هر سندی از نظر برنامهریزی راهبردی یا استراتژیک، باید ساختاری داشته باشد که انسجام منطقی و علت و معلولی و دقیق علمی داشته باشد. در سندی که ما ملاحظه کردیم متاسفانه یک مقدار بحثها پراکنده است و شبیه یک جمعآوری توصیفی است. به جای اجتهاد یک سند راهبردی، جمعآوری یک سری مطالب تلقی میشود. بر این اساس ما در چند محور در کمیسیون هنر و معماری راجع به این سند صحبت کردیم. یک محور آن راجع به ساختار آن بود. گفتیم که این ساختار باید یک وجه منطقی داشته باشد. مراحل این ساختار باید به صورت علت و معلولی تبیین شود چون فرآیند انسانی است و فرآیند انسانی یک بستر علت و معلولی را از نظر به عمل طی میکند. باید منسجم باشد، ارتباط دقیق محتوایی داشته باشد و مبتنی بر مبانی و منابع اسلامی باشد. برای اینکه همه با این ساختار هماهنگ باشند باید منابع و مبانی اسلامی در آنجا قید شود که این مبنا از کجا آمده است و باید منبع کلام الهی یا سنت معصومین آن در پاورقی یا در پیوست اشاره شود تا سریعتر بتواند یک اجماع عمومی در ارتباط با این سند ایجاد کند. باید قابلیت جهانی داشته باشد. این سند اسلامی است. اسلام هم یک بیان تاریخی و جهانی دارد پس باید جوری این سند تبیین شود که پاسخگوی ابهامات و چالشهایی که امروز در حوزه معماری و شهرسازی یا فلسفه هنر وجود دارد باشد و با زبان روز بتواند با این چالشها مقابله کند.
از نظر محتوایی، معماری کافی نیست. معماری یک جزئی از فضای عمومی شهری است. عنوان شهرسازی مهمتر است. کلان مساله بحث برنامهریزی شهری، طراحی شهری و مباحث شهرسازی است. از نظر عنوان به نظر ما باید این حتما به سند اضافه بشود و به آن در داخل متن سند پرداخته شود. از نظر محتوایی همانطور که عرض کردم زیربنای هرگونه مباحث انسانی که جهت و غایت این عمل انسان و عروج و نزول آن را تبیین میکند، زیباییشناسی و فلسفه هنر است. باید در مقدمه حتما به مباحث زیباییشناسی و فلسفه هنر به عنوان مباحث میاندانشی و به عنوان مباحث مشترک بین تمامی گرایشهای هنری- که محل بهرهبرداری تمامی گرایشهای هنری سینما، تئاتر و معماری و شهرسازی و... است- اشاره شود. پس ریشه در مباحث زیباییشناسی و فلسفه هنر است که باید مقدم بر بحث گرایشهای خاص انجام شود. نهایتا از نظر محتوایی، مباحث میاندانشی نباید تنها به بحثهای توصیفی یا مفهومی جمعبندی و خلاصهبندی شود. این نمیتواند یک سند راهبردی باشد. این یک کار میاندانشی است. باید در این سند از نظر محتوایی سه مولفه را طی کند. یکی باید راهبردها را داشته باشد که میتواند مفهومی و نظری باشد. دیگر باید راهکارها را داشته باشد که میتواند عملی باشد و سوم راه حلها را داشته باشد که ما با توجه به شرایط زمانی و مکانی راه حلهای اجرایی بدهیم. باید از وضع موجود یک آسیبشناسی کنیم و مشکلات وضع موجود را برجسته و مشخص کنیم و برای آنها در این سند راه حل بدهیم؛ راه حلهای کلی با عناوین مشخص که ما بفهمیم که این سند تنها حرف و مفهوم نیست. چون یک نفر استاد باید بتواند از این سند، برنامهریزی آموزشی و جزوه آموزشی تدوین کند، یک پژوهشگر باید از این سند روش تحقیقش را بیابد، یک طراح باید از آن فرآیند خلاقیت را درک کند و ببیند فرآیند خلاقیت چه مراحلی دارد و چطور میتواند آثار خودش را ارزیابی کند و همینطور یک برنامهریز و یک طراح شهری باید بتواند از آن استفاده کند. یعنی تا به این صورت راهبردها، راهکارها و راه حلها را نداشته باشد به عنوان یک سند تلقی نمیشود بلکه میتواند به عنوان یک مقدمه و یک مقالهای تلقی شود.
در بحث محتوا بهتر نیست که ما به جای راه حل، یک الگو داشته باشیم. و ما به جای اینکه برای مشکل فعلی راه حل داشته باشیم بنا بر الگو و آیندهمان، حالمان را بسازیم.
من صد درصد مخالف این دیدگاه هستم. الگوها مصداق وابسته به شرایط زمان و مکان هستند و آن را هنرمند، معمار و شهرساز باید اجتهاد کنند؛ اجتهاد تخصصی وابسته به شرایط زمانی و مکانی. یعنی وقتی شما با توجه به معیارهای اسلامی یک خانه شمالی دارید، طراحی یک خانه جنوبی زمین تا آسمان با آن فرق دارد. یک خانواده دو نفره یا یک خانواده 5 نفره، زمین تا آسمان با هم فرق دارد. همینطور یک اقلیم گرم و خشک با یک اقلیم مرطوب. اگر ما الگو بدهیم ثابت و بتسازی میشود. متاسفانه در فرهنگ غربی و شرقی از مفاهیمشان الگوهای ثابت ساختهاند و این از فرهنگ اسلامی خیلی دور است. مثلا میگوییم خدایتان را تعریف کن، میگوید این مجسمه زئوس است، آن را تماشا کن. درحالی که ما میگوییم خدا یک مفهومی است که ما نمیتوانیم برای آن حد و حدود قائل بشویم یعنی با آن تنزیهی برخورد میکنیم اما از نظر تشبیهی میگوییم تمام خلقت تجلی خداوند است؛ تجلی خداوند و نه خود خداوند. بنابراین ابدا نباید الگویی به عنوان یک مصداق ثابت ارائه داد بلکه مصداق وابسته به شرایط زمانی و مکانی مانند اقلیم و اقتصاد و مخاطب و... است.
از نظر شکلی نیز طبیعتا باید اول روش و مسیر تحقیق معرفی شود و کسی که میخواهد این سند را مدل و الهامبخش خود قرار بدهد باید ببیند که مسیر آن چطور تهیه شده است، چه کسی تهیه کرده است، کجا تهیه شده است، چه اساتیدی بودهاند و منابع آنها چه بوده است. اینها باید مشخص باشد. آیات و روایات پشتیبان متنها باید مشخص باشد. اینکه منابع و مبانی آن چیست تا من به صورت مستند ببینم که اسلامی است یا نه. عنوان باید مشخص کند که میخواهد چکار کند: ساماندهی میخواهد بکند یا راهبردی است. یک سند ساماندهی سامان دادن یک مسئله است و یک سند راهبردی، سندی دیگر است. بنابراین تنها عنوان سند معماری کافی نیست بلکه باید دید که چه سندی است. فهرست مطالب ندارد. کسی که با آن مواجه میشود اول میخواهد ببیند که کلیت این سند از کجا به کجا حرکت کرده است. این باید مشخص شود. معمولا سندهای راهبردی از طریق نمودار تبیین میشوند تا فرد بتواند ببیند که این مطالب چطور به هم ارتباط پیدا میکنند تا بتوانند آن را ترویج، تبلیغ و ارائه کنند. مسیر تدوین متن و میزان اعتبار آن، طبیعتا بایستی اجماع خبرگان را به دنبال خودش داشته باشد یعنی غیر از کلام الهی و سنت معصومین باید نشان بدهیم که از منابع و نظرات و بحثهای خبرگان استفاده شده است. معرفی ادبیات موضوع و پیشینه تحقیق در این زمینه میتواند بخش دیگری از سند باشد. باید ببینیم این سندها چه سابقهای دارند. در دنیا چنین سندهای راهبردی مبتنی بر مکاتب مختلف، چگونه تهیه شده و چه اشکالاتی و چه محاسنی داشته است. در خود ایران، حالا نه در مورد معماری بلکه در سایر موارد، سندها چگونه تهیه شدهاند، اشکالات و نقاط مثبت و منفی آن چه بوده است و چگونه ما سعی کردهایم که این اشکالات را نداشته باشد و یک سند متقنی را ارائه بکنیم. همینطور معرفی نهادهای مرتبطی که در تنظیم این سند با ما همکاری کردند. اینها حداقلهایی است که ما بتوانیم از نظر شکلی این سند را بپذیریم. نهایتا نکتهای که وجود دارد این است که سند با یک کمیسیون و با جلسات صحبت و گفتگو و اتاق فکر، این سند جمع نمیشود. این سند باید تحت یک پروژه تحقیقاتی به یک نهاد حقیقی یا حقوقی که ذی صلاح است و میتواند این مجموعه را جمع کند، واگذار شود. از طریق کمیسیون میتوانند یک کمیته ناظر و کارشناس عالی، به عنوان عامل چهارم یا ناظر عالی، تشکیل دهند، این کمیسیون ناظر عالی کار را انتخاب کند و به یک نهاد اجرایی واگذار کند. هم برای آن شرح خدمات تعریف کند و هم بر روی مراحلی که این کار تولید میشود، نظارت کند. نهایتا نظارت عالی توسط کمیسیون شورای عالی انقلاب فرهنگی انجام بشود و آن نهاد ذیصلاح آن کار را طبق یک برنامه زمانبندی مشخص و مراحل مشخص اجرایی کند و کار تحویل داده شود؛ کاری که نظارت، اصلاح و تکمیل شده است و شرح خدمات مشخص که نهاد اجرایی موظف باشد که از چه شخصیتها و منابعی از حوزه و دانشگاه استفاده کند.
اگر در حوزه فلسفه مباحث تئوری داریم که حتی لزومی ندارد که در جهان واقعی بتوانیم آن را حس کنیم. درمقابل معماری یک موضوع کاملا عملی است که ما در نهایت محصول را میبینیم. در شهری با این حجم سرمایه، قیمت زمین و تراکم جمعیت و ...، آیا اصلا امکان دارد که در چنین کلانشهری با این حجم ساختوساز بتوانیم اصلا تغییری ایجاد کنیم؟ با این وضعیت و با این معماری عجیب و غریبی که حتی معماری غربی هم نیستند بلکه یک معماری بیهویتی است. آیا واقعا میشود در این شهر، این تغییر را ایجاد کرد و آن را اصلاح کرد یا اینکه این سند تنها برای شهرهای جدید و جاهای دیگر غیر از تهران کاربرد دارد؟
به نکته خوبی اشاره کردید. این سند الان میتواند برای شهرهای جدید کاربرد داشته باشد. الان ما شهرهای جدید بسیاری داریم درست میکنیم. مراکز جدید تولیدی از نظر کشاورزی، دامداری و صنعتی دارد ایجاد میشود. این مراکز طبیعتا مهاجرپذیر خواهند بود. این نوع تراکم جمعیت در کلانشهرها کاملا کار غیرعلمی و نامناسبی است بنابراین ما باید به شهرهای جدید مهاجرت داشته باشیم. شهرهای جدید ما الان دارند غلط و بد طراحی میشود. قطعا در آن شهرها میتوان از ابتدا و از برنامهریزی تا طراحی و تا اجرای آن از این سند استفاده کرد. در مورد تهران و کلانشهرها و شهرهای موجود میگوییم که از هر جایی جلوی ضرر را بگیریم منفعت است. شهرداری تهران از دهه 70، یک بدعتی گذاشته است که. هنوز همان بدعت با یک نوسان کم ادامه دارد و روزبهروز دارد بدتر میشود. در اولین قدم این سند میتواند جلوی این بدعت را بگیرد و به صورت نسبی و بهتدریج شروع به حل مسائل کند. مثلا یک نمونه تاریخی آن، یثرب است. ما میدانیم که شهر یثرب شهر کفر بوده است پس معماری و شهرسازی آن هم براساس جاهلیت دوران اوایل اسلام طراحی شده بوده است. به محض اینکه پیامبر اکرم میآیند و مسجد را بنا میکنند، یثرب به مدینه یا شهر نبی تغییر نام میدهد. پس دو مولفه؛ یکی عملکرد و یکی رهبر الزامی است. این دو اگر باشند شهر به سمت اسلامی شدن سوق پیدا میکند. آیه "لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ" ما به این شهر به تاکید قسم میخوریم چون تو در اینجا هستی. تو یعنی پیامبر به عنوان رهبر و حاکم و وحی الهی اسلام یعنی در واقع سند راهبردی هم در دست اوست و خودش هم مدیر متعهد متخصص است. "وَ وَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ" یعنی شروع شد، ایمان مولود شد، انسانهای خوب مولود شدند، معماری خوب مولود شد، شهرسازی مولود شد. چون این دو به هم وصل هستند. در شهرهای قدیم هم همین است. اول برنامهها باید اسلامی باشد. انتخاب مدیران هم باید درست بشود نه مثل امروز که از رشتههای مختلف میآیند بلکه باید واقعا شهرساز و معمار باشد چه در شهرداریها، چه در وزارت مسکن و چه در شورای عالی معماری و شهرسازی. به ارزشهای علمی و ارزشهای اسلامی هم متعهد باشند. این طور جلوی ضرر هم گرفته میشود. از بدیهیترین کارها این است که بگوییم شهرسازی ظاهرسازی نیست. اینکه تنها خیابان و ماشین بر همه جا حاکم باشد، تراکمفروشی بشود، تغییر کاربری داده شود ضداصول معماری و شهرسازی هستند. خود غربیها در آخرین فرهنگ شهرسازیشان به محلهمحوری با مرکزیت دبستان رسیدهاند. محلهمحوری یعنی ما سعی کنیم که نیازهای یک محله را در خودش تامین کنیم، تقاطع پیاده و سواره را به حداقل برسانیم، سوارهها را به دوربرگردانها و کنارهها ببریم، در داخل محلهها پیادهروها را تقویت کنیم و محله با مرکزیت دبستان باشد و عملا انسانها پیاده حرکت کنند. در یک شعاع 500 متری پیرمرد، کودک و جوان، به طور طبیعی 500 متر را همه میتوانند پیاده بروند و محله هم در همان شعاع 500 متر تعریف شده است. پیادهروها بیشتر میشوند و خدمات هم در آنجا هست، بنابراین تعاملات در آنجا بیشتر میشود و ارتباطات اجتماعی تقویت میشوند. این غربتی که الان در محلات ما است که از آسانسور وارد پارکینگ میشوند و با ماشین برای کار به آن سر شهر میروند و در برگشت از پارکینگ به آپارتمانشان برمیگردند، اینها از بین میرود. ترافیک کم میشود، آلودگی هوا کم میشود، رفتوآمدهای شهری به حداقل میرسد و تعاملات و تفاهمات اجتماعی بیشتر میشود. بنابراین ما به جای اینکه به ظاهر خیابانها بپردازیم باید باطن محلهها را احیا کنیم. خب اسلام همین رویکرد علمی را میگیرد و به جای دبستان، مسجد را میگذارد. میگوییم محلهمحوری با مرکزیت مسجد و مراکز فرهنگی. در همه محلههای قدیمی ما هم همین بوده است. دبستان محل رقابت است و تنها یک قشر خاص در آن هستند. همه مردم به آن نمیروند بلکه بچهها میروند و سالی دو سه بار هم اولیا میروند اما همه اقشار حداقل سه بار در روز یا حداقل یک بار تاکید شده است که تا 40 خانه همسایه مسجد است، باید نمازش را در آنجا بخواند و تا 40 خانه همسایه شما هستند و اگر گرسنه بخوابند یا نیازی داشته باشند شما مسئول هستید. یعنی یک نوع همبستگی عظیم معنوی و انسانی و ایثار و گذشت و معنویت و تعاملات فکری به وجود میآورد. ببینید نسبت به آخرین دستاوردهای غرب چقدر دیدگاه اسلامی پیشرفتهتر، غنیتر و بهتر است؛ پس ما میتوانیم شروع کنیم. به جای اینکه مدام در خیابانها راه ماشین را باز کنیم و ماشین را حاکم کنیم، تراکم بفروشیم و جمعیت را فشرده و مشاعسازی کنیم، بیاییم اصلاح را آغاز کنیم. خانهها باید مستقل و آزاد باشند. خانوده یک حریمی دارد و محله یک معنایی دارد. باید شروع به احیای محلات بر این اساس کنیم که پیادهروهای آن را تقویت کنیم، خدماتی که لااقل در طول یک فصل لازم دارند آماده باشد و مرکزیت مساجد و مناطق زیارتی و فرهنگی آنها را تقویت و برجسته کنیم. از اینجا شروع میشود. حالا اگر نمیتوانند در تمام محلات این را اجرایی کنند، یکی یکی محلات را شروع کنند. هر منطقهای شروع به آباد کردن یک محله بکند.
http://www.sccr.ir/Pages/?current=news&gid=44&Sel=1085847