سخنرانی آیت الله عبدالله جوادی آملی
مکاسب را در محضر آیت الله سید عباس فشارکی، ...
سخنرانی آیت الله عبدالله جوادی آملی
آیة الله عبدالله جوادی آملی *
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله ربّ العالمین. والصّلاه والسلام علی جمیع الأنبیاء والمرسلین. سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد. و اهل بیته الأطیبین الأنجبین. سیّما بقیّة الله فی العالمین. بهم نتولی و من اعدائهم نتبرّء الی الله.
مقدم شما حضّار گرانقدر، مهمانان ارجمند، آیات و حجج اسلام، مسئولان بزرگورار نظام را گرامی می داریم.
هفدهمین سالگرد ارتحال ملکوتی امام راحل را ارج می نهیم. حشر آن رحیل را با انبیای الهی مسلئت می کنیم. از سخنان سودمند، دلپذیر و دلنشین برادر بزرگوارمان همه متنعّم شدیم.
امّا الإمام الخمینی؛ و ما ادراک ما الإمام و من الإمام الخمینی! عنوان همایش انتخابی امام خمینی و قلمرو دین از یک سو، کرامت انسان از سوی دیگر است.
این بزرگوار کاری که خود داشت، وصفی که خود داشت، به جامعة کنونی منتقل کرد. آن وصف ممتاز امام این بود که خود کریمانه زندگی می کرد، یک. و کرامت خود را در قلمرو دین دانست، دو. این دو عنصر محوری باعث شد که هم علوم را با هم هماهنگ کرد، هم نزاع عقل و نقل را به صلح مبدّل کرد و این عقل و
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 368
نقل هماهنگ را به جامعه عرضه کرد، بعداً شیعه و سنّی را متّحد کرد؛ کلیمی، مسیحی، مسلمان را با هم متحد کرد و بالأخره جامعة انسانی را با هم متحد کرد.
اگر در قانون اساسی این سه محور آمده، محصول کرامت امام بود؛ در قانون اساسی یک وحدت ملی داریم، یک وحدت الهی داریم، و یک وحدت انسانی. هر سه از سیرة امام نشأت گرفته است.
«وحدت ملی» همة مسلمانها را به هم مرتبط می کند. «وحدت الهی» پیروان ادیان الهی را به هم مرتبط می کند.
«وحدت انسانی» می گوید: هر کس انسان است، برادر انسان است؛ منتها در حوزه خاص خود.
اگر إنّما المؤمنون اخوه است، این ندای وحدت ملی است. اگر یا اهل الکتاب، تعالوا إلی کلمه سواء بیننا و بینکم است، این صلای وحدت ادیان الهی است. اگر لا ینها کم الله عن الذین لم یقاتلو کم فی الدین سوره ممتحنه است که متن این پیام در قانون اساسی آمده است، این ندای وحدت انسانی است. انسان با انسان متحد است، موحّد با موحّد متحد است، مسلمان با مسلمان متحد است؛ اینها زیر مجموعة «کرامت انسانی» است. و کرامت انسانی آن است که در «قلمرو دین» می گنجد.
قلمرو دین آن است که انسان دین شناس باشد از یک سو، دین باور باشد از سوی دیگر، دین دار باشد از سوی سوّم؛ معرفت او دینی است، گرایش او دینی است، منش او دینی! این مثلث پربرکت، شناسنامة امام بود. و این را امام از قرآن کریم فرا گرفت.
«قرآن کریم» برای انسان اصالتی قائل است. آن را ضلع شاخص و عمود این مثلت می داند. یعنی «جهان»، «انسان»، «پیوند انسان و جهان». انسان برای جهان
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 369
نیست، بلکه به عکس! پیوند انسان و جهان به دست جهان نیست، بلکه به دست انسان است؛ که قرآن از او به (تسخیر) یاد می کند. می گوید: آسمان ها و اهل اش، زمین و اهل اش خلق شدند، اوّلاً. امّا مسخّراتٌ لکم. ما اینها را برای انسان مسخّر کردیم. مسخّر خداست، ولی در کنار سفرة تسخیر نشستن، در اختیار انسان است که او را از عمق دریا تا اوج سپهر امانتدار باشد. محیط زیست را چه در عمق دریا، چه در اوج آسمان حفظ بکند. خدماتی ارائه کند و بهره برداری فراوان ببرد. عمود این مثلث انسان است. بهره برداری اش از جهان و پیوند اش در اختیار خود او!.
اگر آیه ای که قرائت فرمودند، خدا انسان را کریم خلق کرد، این بین راه است، نه آغاز راه و نه پایان راه! در بسیاری از آیات ما را به حرمت نگه داری انسان دعوت کرده اند. در این کریمه فرمود: چون او مکرّم است، باید خدمت او شتابان حرکت کنید.
امّا پایان راه چیست؟ این سئوال، جواب می طلبد که چرا انسان کریم است؟ اگر نظام مسخّر انسان است، سئوال به این جواب می رسد: چون او کریم است. امّا این سئوال پاسخ دیگر می طلبد که چرا او کریم است؟ چرا لقد کرّمنا بنی آدم ؟ پاسخ اش این است: إنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفهً .
تای) خلیفه، تای تأنیث نیست، تای مبالغه است. اگر گفتند: زینب، عقیله بنی هاشم است [که این روزها، سالروز میلاد این بانوست]، حسین بن علی هم عقیله بنی هاشم است. این تا، تای مبالغه علامه است، نه تای تأنیث که زینب بشود عقیله بنی هاشم، و حسین بشود عقیل بنی هاشم! هر دو عقیله بنی هاشم اند.
انسان نه خلیف است، بلکه خلیفة است. اینقدر خلافت او ارجمند است که ذات أقدس إله با این مبالغه از او یاد کرد: إنی جاعلٌ فی الأرض خلیفة. این هم ایستگاه
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 370
پایانی و آخر خط نیست! وقتی جهان مسخر انسان است که انسان کریم باشد. وقتی انسان کرامت دارد که خلیفه الله باشد، امّا الخلافة ما هی؟
وقتی انسان (خلیفه) است که حرف «مستخلف عنه» را بفهمد اولاً، باور کند ثانیاً، اجراء کند ثالثاً، اگر به جای او بنشیند، نان خلافت بخورد، حرف خودش را بزند، می شود: کالأنعام بل هم أضل که شما در فلسطین اشغالی می بینید، در عراق اشغالی می بینید، در افغانستان می بینید. اگر سفرة خلافت را پهن کند؛ نان خلافت، نام خلافت، مهر خلافت در دست اش باشد، ولی سبعانه کار بکند، می شود جزء شیاطین الإنس و الجن ! اگر خلیفه است، جز حرف مستخلف عنه نباید بگوید. جز نام و یاد او نباید داشته باشد. جز پیام او را نباید بفهمد و اجراء کند.
انسان کریم است للخلافه؛ خلافت آن است که غاصبانه زندگی نکند. اگر کسی هوامدار بود، نه خدا محور؛ این خلیفه الله نیست. وقتی خلیفة الله نبود، کرمنا شامل اش نمی شود. بل هم أضل شامل اش می شود. در هر جا که باشد، گرفتار همین است. اگر آن بزرگوار گفت: ای بسا دانش که اندر سر رود ـ تا شود سرور، بدان خود سر رود؛ این مولوی را قرآن تربیت کرده. این ایران شایسته است که شاگردان این چنین بپروراند. گفت: خیلی ها عالم می شوند که سرور بشوند، ولی سرشان را در این راه می دهند!!
بسا دانش که اندر سر رود تا شود سرور، بدان خود سر رود
سرّ اش این است؛ این به جای اینکه حرف مستخلف عنه را بزند، حرف خودش را می زند! از خلافت تنزّل می کند، از کرامت به در می آید، اهبط می شود؛ ما لک أن تتکبّر فیها می شود. جزء شیاطین الإنس خواهد شد و مانند آن. این یک بخش؛
بنابراین کرامت انسان در خلافت اوست. قسمت مهم بحث این است که چگونه
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 371
انسان خلیفه می شود. امام راحل همانطوری که فرمودند، این علوم را جمع کرد. خیلی ها جامع معقول و منقول و مشهود بودند، خیلی ها عرفان خواندند و فقه خواندند و فلسفه نوشتند؛ اما بسیاری از اینها به تعبیر خود اهل حکمت و عرفان بین این علوم جمع کردند، امّا جمع مکسّر! جمع سالم کم است. آنکه عرفان اش سالم، فقه اش سالم، سیاست اش سالم، نقل اش سالم، عقل اش سالم، چنین انسانی را می گویند: جامع بین معقول و منقول و مشهود، به جمع سالم!
آنکه نه عرفان او را از فقه محروم می کند، نه فقه او را از عرفان و سیاست باز می دارد، نه فلسفه او را از فقه و عرفان جدا می کند. آنکه گرفتار مولا شد، از اوضاع می ماند، بین عرفان و دنیا جمع مکسّر کرد و نه جمع سالم.
اگر جمع مکسّر کرد، به درد کسی نخواهد خورد، چون از شکسته کسی چیزی نمی پذیرد.
امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) قبل از اینکه به جامعه تحویل داده بشود، حرف اش را به جامعه منتقل کرد، در طی این 63 سال تقریباً خودش را ساخت، بعد فرمود روی منبر مسجد أعظم که سن ام به 63 سالگی رسید؛ پیامبر أعظم (علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء) در این سن رحلت کرد، علی بن أبیطالب در این سن رحلت کردند؛ مرا از چی می ترسانید؟ من آمادة پروازم!
در اول آمد، قلمرو دین را مشخص کرد که دین را تکریم کرد، انسان را تکریم کرد. نه گذاشت به دین ستم بشود نه گذاشت به انسان اهانت بشود! آنکه عقل انسان را از دین شناسی بیرون می کند، این تازیانه توهین در دست اوست،انسان را اهانت می کند، نه کرامت! می گوید: تو حق دین شناسی نداری! آنکه عقل را از حریم دین جدا می کند، دین را در مدار نقل خلاصه می کند، به دین ستم کرده است. زیرا ارباً اربا
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 372
نموده؛ دست اش را جدا کرده، پایش را قطع کرده، قلب اش را ازش گرفته، گفته: دین همان کتاب و سنت است.
اگر دین دست و پا بریده عرضه بشود، میدان کارزار است و محاربة علم و دین است و محکوم شدن گالیله ها و کوپرنیک ها و نیوتن ها و امثال اینها ست!! اگر دین هم جمع سالم بود، اعضاء و جوارح و جوانح دین با دین بود، عقل در حرم امن دین جا داشت، دین را در برابر عقل قرار ندادیم، عقل را در برابر شرع قرار ندادیم، همواره گفتیم: «عقل و نقل»؛ نگفتیم: عقل و دین. مواظف حرف مان بودیم، مواظب فکرمان بودیم، مواظب رفتار و گفتار و نوشتارمان بودیم، عقل را در مقابل نقل قرار دادیم، همة اینها را زیر سایة دین قرار دادیم و هرگز نگفتیم: این مطلب عقلی است یا دینی! نگفتیم: عقلی است یا شرعی! گفتیم: عقلی است یا نقلی، ... .
اگر عقل حرف خدا را نفهمد که خلیفة او نیست! اگر عقل حرف إله را درک نکند که کرامت ندارد! چه خلیفه ای است که حرف مستخلف عنه را نمی فهمد؟ کی خلیفه است که حرف منوب عنه را نفهمد؟ خدای سبحان انسان را آفرید، راهی نداد به او که بفهمد خدا چه گفت؟ راهی نداد به او بفهمد که خدا چه خواست؟ راهی نداد به او بفهمد که غضب و رضای خدا چیست؟ یا اگر عقل را به انسا داد در بخش حصول، فطرت را به انسان داد در بخش شهود و حضور ؛ اینها دو بال دین شناس و دین باور ودین پذیرند.
با این فطرت و عقل انسان حرف مستخلف عنه را می فهمد. با همین عقل و فطرت می فهمد خدا یک پیکی دارد، رسولی دارد، می فهمد که بسیاری از چیزها را نمی فهمد. می فهمد که با تمام جهان در ارتباط است، ولی سرمایة او محدود است. یک رسولی را می طلبد، یک وحیی می طلبد؛ همین عقل است که وحی را دعوت
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 373
می کند، همین عقل است که فتوا می دهد به ضرورت وحی. پس عقل و فطرت در قلمرو دین همتای نقل جا دارند. سلطان علوم می شود وحی، سلطان مردم می شود امام و پیامبر، کاشف دین یا عقل است، یا نقل.
عقل» غیر از قیاس است. عقل غیر از تمثیل است. عقل غیر از قیاس و خیال و گمان و وهم است. عقل برهانی مثل نقل معتبر دوتائی، دو عامل دین شناس قوی اند که ذات أقدس إله یکی را از درون، یکی را از بیرون به انسان داد تا او حرف مستخلف عنه را بفهمد و بپذیرد و بشود «خلیفة الله».
بنابراین این کرامت انسان به خلافت او وابسته است و خلافت او به معرفت عقلی و فطری او وابسته است. اگر فهمید و پذیرفت و عمل کرد، در همین محدوده، می شود مظهر اسمای الهی و مورد تکریم الهی. آنگاه بهشت را برای او تزیین می کنند، فرشتگان به استقبال او می آیند، با سلام او را وارد بهشت می کنند. این هم یک بخش ؛ بخش دیگر اینکه: اگر ذات اقدس إله به انسان این کرامت را داد و این سرمایه را داد که بفهمد که خدا چه می گوید، به او فرمود که این سرمایة تو به اندازة هویت خود توست. کلّ جهان را نمی فهمی. در بسیاری از امور نیازمند به نقلی؛ این عقل را با نقل هماهنگ بکن!
امام راحل این کار را کرد. در طی این 50 سال اخیر زمینه فراهم شد، امّا با انقلاب اسلامی ایران، با رهبری امام و حضور مراجع بزرگوار (رضوان الله تعالی علیهم أجمعین)، آن کار زار و محاربة بین علم و دین به گفتمان، گفتگو، مذاکره و دیالوک بین علم و دین تبدیل شده است.
جنگ را به صلح تبدیل کردن یک مبنای معرفتی می طلبد. به انسان می گویند: آنچه را تو فهمیدی، اگر حق است، اگر برهانی است، اگر از فرضیه به در آمده، شده
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 374
تجربه؛ اگر از قیاس و خیال و گمان و وهم به در آمده، شده علم برهانی، به جای اینکه بگوئیم: این فهم، فهم بشری است، بگو: عقل می گوید خدا چنین کرده است.
در نوبت های قبل شاید شنیده اید که، اگر دانشگاه به این بارگاه بار یافت، قداست اش از حوزه اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست! حوزه می گوید: «خدا چنین گفت». دانشگاه می گوید: «خدا چنین کرد». نه طبیعت چنین کرد، نه روزگار چنین کرد، نه تاریخ چنین کرد؛ خدا چنین کرد زلزله را خدا چنین تنظیم کرد، سونامی را خدا چنین تنظیم کرد. مگر می شود کاری در جهان اتفاق بیفتد، در تحت تدبیر ربّ العالمین نباشد؟! این کتاب تکوین است که در اختیار علم است. آن کتاب تدوین است که در اختیار حوزویان است. آن می گوید: خدا چنین کرد، این می گوید: خدا چنین گفت. آنگاه وحدت «حوزه و دانشگاه» می شود منسجم. وحدت «علم و دین» می شود منسجم.
کرامت انسان در قلمرو دین شناسی و دین پذیری است. اگر خود را جدا کرد، شما با چه دعوتنامه ای می خواهید فرمان کرامت به او بدهید؟ او را که بیرون رانده اید، او را که از دین که مایه کرامت است، بیرون کرده اید. با چه وسیله ای می خواهید تکریم کنید؟ تنها چیزی که منشأ کرامت است، دین است، شما که صاحبخانه را بیرون کرده اید! عقل را بیرون کرده اید! گفتید: این فهم، فهم بشری است! پس صاحبخانه را دعوت کنید. بگوئید: شما هم در کنار این میز بنشینید. این میز، میز کرامت است. کسی که در اینجا سخن می گوید، سخنگو کریم است. کریمانه حرف می زند.
شما می بینید اولین سوره قرآن کریم از کرامت خدا سخن گفته است؛ اگر گفتند: در فلان جا همایشی است، یا سخنرانی است، یا درس است و مدرّس، مهندس است؛
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 375
یعنی در آنجا هندسه تدریس می کند! اگر گفتند: در فلان کلاس، مدرس فقیه است، یعنی فقه تدریس می کنند. اگر گفتند: در آنجا طبیب تدریس می کنند، یعنی در آنجا درس طب می دهند. اگر در سورة علق فرمود: إقرأ و ربک الأکرم. الّذی علّم بالقلم، یعنی ما داریم درس کرامت می دهیم. معلم اکرم دارد سخنرانی می کند. خوب اکرم دارد درس کرامت می دهد، مدرس اکرم، درس کرامت می دهد، معلم اکرم، درس کرامت می دهد. إقرأ و ربُّک الأکرم. الّذی علم بالقلم.
اگر اکرم دارد تدریس می کند، یعنی کلاس، کلاس کرامت است. او درس کرامت داد از درون و بیرون. آنها که ترجمان این درس الهی اند، بأیدی سفره، کرامٍ بَرَرِه، فرشته ها اسامی فراوانی دارند، القاب فراوان دارند، اما کرامت انتخاب شده؛ إنّه لقرآنٌ کریمٌ. این کتاب، کریم است. پیک این کتاب کریم است، مدرّس اش هم کریم است، درس کرامت می دهد. اگر درس کرامت می دهد، چرا شما و ما این دین را تجزیه کردیم؟ الّذین جعلواالقرآن عضین، الَّذینَ جعلوا الدین عضین، الّذین جعلوا الإسلام عضین. عضه، عضه؛ پاره، پاره؛ ارباً اربا عقل را کنار بردن، فهم انسان را از دین جدا کردن، این با کرامت انسان سازگار نیست.
هرمطلبی را که انسان از دریا شناسی و زیر دریا سازی تا سفینه های فضا نورد اگر بفهمد، برهانی باشد، حجّت شرعی است. اگر کسی در عمق دریا، بعد از اینکه برای او ثابت شده است طبق علوم ریاضی که اگر دست به فلان شاسی بزند، عده ای غرق می شوند؛ اگر این کار را کرد، آیا در قیامت جهنّم می رود یا نه؟ یقیناً جهنم می رود. آیا می تواند بگوید: خدایا! شما که در قرآن نگفتید در زیر دریا به آن شاسی دست نزن! یا خدا می گوید: این فهمی که من به تو دادم، آیه قرآن است؟! روایت
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 376
معتبره است!
اگر کسی سوار سفینه شد، آنجا هم دست به یک کلید زد و خطر دید، خودش را به خطر انداخت، دیگران را در مخاطره قرار داد، آیا جهنّم می رود یا نه؟ یا عذاب می شود یا نه؟ آیا می تواند بگوید: خدایا! شما که در قرآن نگفتی، در روایت نگفتی وقتی به کره مریخ رفتی، دست به فلان شاسی نزن!! یا پاسخ اش این است: این فهم تو «مِنْ ما الهَمَه الله» است. تو چرا «ما اَنْزلهُ الله» را گرفتی؟ ما الهمه الله را رها کردی؟ این کتاب ما انزله الله است، آن فطرت تو، و الهمها فجورها و تقواها است. مگر آن مال خودت بود؟ مگر آن را تو در دستگاه های حوزه و دانشگاه داشتی، یا آن رامن به تو دادم؟ من گاهی (الهام) دارم. گاهی (انزال) دارم. هر دو حرف من است. اگر وهم و خیال و توهم و پندار است که مال خودت است. اگر علم است، قابل دفاع است. برهان عقلی است، حجّت است.
شما ببینید صدر و ساقة فقه ما این است: یَدُلُّ عَلَیه العقل و النقلْ. عقلی که منزّه از خیال و قیاس و گمان و وهم است [عقل برهانی] سند فقه است. عقل برهانی سند اصول است. عقل برهانی سند کلام است. عقل برهانی سند تجربیات دینی است، عقل برهانی سند فیزیک است، سند شیمی است. می شود: «شیمی اسلامی». دیگر کسی نمی گوید: این فهم، فهم بشری است! مگر ما شیمی اسلامی داریم؟! اگر عقل اصول درست کرده با و ما کُنّا مُعَذِّبینَ حتّی نَبْعثَ رسولاً، فحولی مثل شیخ انصاری معارف فراوان در آوردند؛ برائت عقلی درست کردند. در برابر برائت نقلی. أقل و أکثر درست کردند، حکم تکلیفی درست کردند، حکم وضعی درست کردند، همه را از این نیم خط فهمیدند، شده «اصول»، علم اسلامی. اگر اَوَلمْ یروا أنَّ السّموات
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 377
والأرض کانتا رتقاً ففتقْناهما، دهها آیه در قرآن کریم که درباره خلقت است، اگر زمین شناس، سپهر شناس، فیزیکدان، ریاضیدان با ما الهمه الله برود خدمت این آیات، از این مطالب استنباط کند، می گوید: خدا چنین کرد؛ چون خدا چنین کرد، من نباید زیر دریا دست به آن شاسی بزنم، وگرنه عذاب است. نباید در سپهر که رسیدم، دست به فلان کلید بزنم، وگرنه عذاب است. آن مسئله لاضرر و اینها هم امضای حکم عقل است، نه جزء پدیده های ابتکاری نقل باشد!
بنابراین کرامت انسان در خلافت اوست. خلافت او در این است که حرف مستخلف عنه را بفهمد و فهمیدن حرف او هم ابزاری دارد و آن ابزار را ذات أقدس إله به او داد. ما باید کرامت انسان را در او بدانیم که او را از خانه بیرون نکنیم، حق او را غصب نکنیم، عقل را نگوئیم بشری است، نه الهی! او را از سفرة دین بیرون نکنیم و دین را در نقل خلاصه نکنیم که نه دنیایمان تأمین می شود و نه آخرت ما. وقتی دنیای ما و آخرت ما تأمین می شود که علم و دین به جنگ هم نیفتند. شیعه و سنّی به جنگ هم نیفتند. مسلمان و مسیحی به جنگ هم نیفتند. انسان با انسان به جنگ هم نیفتد. وقتی می توانیم که عقل و نقل را کنار هم بنشانیم و آن معارف را هم کنار هم جاسازی بکنیم.
این هم یک بخش از مطلب.
امام راحل(رضوان الله تعالی علیه) اصرار داشتند که کرامت انسان را در همین فقه جامع بین فقه اکبر و اصغر و اوسط بدانند. یعنی معارف الهی، اعتقادیات، اصول دین، اخلاقیات و احکام دینی. همة اینها را جزء مطالب اصلی دین بدانند و این را در درون انسان جاسازی کنند، بگویند: این سرمایه هست.
انسان مثل این تپّه ماهور هائی که طوفان های هوایی این شن ها را به این صورت
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 378
در آورده، نیست. این طوفان های کویری این شن ها را کنار هم جمع می کند، یک تپه درست می کند. در این تپه معدن نیست. انسان مثل این تپّه نیست. مرحوم کلینی نقل کرد: وجود مبارک رسول گرامی (ص) فرمود: النّاسْ مَعادن کَمعادِنِ الذّهبِ و الفضّه. انسان گوهر دارد، بی سرمایه خلق نشده.
چو دریا به سرمایة خویش باش هم از بود خود، سود خود بر تراش
در درون انسان گوهر هست. منتهی انبیاء مهندسان خوبی اند، زمین شناسان خوبی اند. معدن را کند و کاو می کنند. این یثیروا، یثیروا، یثیروا؛ جزء نبوت عامّه است، نه نبوّت خاصه. همه آمدند که اثاره کنند، ثوره کنند انقلابی به پا کنند، شکوفا کنند، این معدن ها را در بیاورند، بگویند: تو اینی! اگر انسان به معدن خود رسید، دیگر گدا طبعی ندارد! نه بیراهه می رود، نه کسی را می بندد. نه دستش پیش دیگران دراز است، نه دست کسی را قطع می کند. این خوی در این پسر پیغمبر بود. به سرمایة خویش بود.
حالا بنگرید، ببینید؛ ایشان گاهی دست به قلم می کرد، اعلامیّه می داد، کتاب می نوشت، فقه و فلسفه و امثال ذلک؛ دست به قلم می کرد که آثار نورانی داشت. یک وقتی هم این دستها، این انگشت ها را مشت کرد، گفت: من توی دهن این دولت می زنم و قبل از اینکه به دهن دولت بزند، دولت دهن بسته ساکت شد. خوب؛ این چه دستی است که اگر باز باشد، آن اعلامیه های جهان پسند؛ مشت بشود، عامل سقوط یک رژیم فاسد!! بنگرید، ببینید کدام دست است که اگر قهر کند، طاغوتی را ساقط می کند؛ مهر کند، جامعه ای را به دین جذب می کند!
یک بیان لطیفی اهل معرفت دارند که از همین آیات قرآن کریم گرفته شده؛ مادامی که انسان به فکر تکاثر است، دست اش به جیب اوست، یا چشم اش به کیف
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 379
دیگران است. این قارونانه زندگی می کند، سرانجام گرفتار شکم زمین خواهد شد.
خَرجَ عَلی قُومهِ فی زینَتِه می شود، خصفنا به وبداره الأرض می شود. یک شقُّ الأرضی است در برابر شقُّ القمر برای به کام فرو بردن قارون. پایان قارونی ها این است؛ هر کسی چشم اش به جیب اوست، قارونی فکر کرده. آن که می گوید: من خودم زحمت کشیدم، 30-40 سال درس خواندم، عالم شدم، همان حرف قارون را می زند. مگر آن بدبخت غیر از این گفت که: إنّما أوتیتُه علی علمٍ عندی؟! امّا هر که گفت: خدای سبحان توفیق داد، من در کنار مأدبه او نشستم و چیزی گیرم آمد، او به جائی می رسد.
خوب، تکاثر منش ها چشم شان یا به جیب خودشان است، یا به کیف دیگران. اینها قارونانه زندگی می کنند و به کام مرگ می روند. امّا اگر کسی چشم اش به جَیْب او بود؛ او موسی گونه زندگی می کند. اگر دستی به جَیْب برد، از این جَیْب دستی به در آمد، می شود «قلم امام». و اگر دستی به جَیْب برد، از این جَیْب دستی به در آورد، می شود «مشت امام». مگر موسای کلیم، اوّل دست به عصا برد، یا اوّل دست به جَیْب کرد؟ فرمود: ادخِلْ یَدَکْ فی جَیبِک تخرجْ بیضاءَ مِنْ غیرِ سوء. هر چه هست در جَیْب انسان است، در قلب انسان است. در صدر مشروح اوست.
کسی که دل تهی است، او فقط به جیب می نگرد. او یک قارون متحرّکی است. او اگر حرف موسی می زند، فکر قارونی دارد. نمی دانم یادتان باشد یا نه؛ قبل از انقلاب خواستند برای مولوی یک هزاره، چند صدمین سال بگیرند، آن طنّاز معروف گفته بود:
تو که عقل و دین نداری چو ادای من در آری؟
تو که بندة دُلاری چو زنی دم از دِلار؟!
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 380
آنکه گرفتار تکاثر است، می تواند حرف کوثر بزند؟ او قبل از اینکه بمیرد، رسوا می شود مگر جهان جای بازی کردن است؟ مگر کسی می تواند با دین بازی کند؟! مگر می تواند با حکومت بازی بکند؟! مگر می شود بازیگر را امان بدهند؟! فرمود: کم ترین بازی با خون شهدا، ریختن آبروست. مواظب خود تان باشید، مواظب آبروهایتان باشید. ذرّه ای تجاوز از خون شهدا و پیام امام و فقه و امثال ذلک، با آبروریزی همراه است. مواظب آبرویتان باشید، مواظب آخرت تان باشید، مواظب دنیایتان باشید، مواظب کرامت تان باشید. ما شما را کریم خلق کردیم، این را رایگان از دست ندهید. به این فکر باشید در جیب تان چیزی باشد. خالی بودید، خودتان را به زحمت نیندازید. از خالی بند ها کسی چیزی نمی خرد؛ حواستان جمع باشد! اَدْخِلْ یَدَکَ فی جَیبِک. آنوقت این می شود «ید بیضاء»، یک. دست به عصا بزنی، می شود اژدها، دو. اگر جناب حافظ گفته بود:
چو انگشت سلیمانی نباشد چه خاصیّت دهد نقش نگینی
این مسبوق است به آن لطیفة مولوی؛ قبل از او، سالهای متمادی قبل از او. گفت: اگر دست موسوی نداری، به عصا دست نزن! وگرنه فرعون تو را می بلعد. تو با چی می خواهی بجنگی؟ با کی می خواهی بجنگی؟ اگر این ابزار است که آنها بیشتر دارند. پس یک چیزی داشته باش که آنها ندارند. آن چیزی که آنها ندارند و تو داری دل ات باید باشد، در جَیب ات باید باشد، نه در جیب ات!
اگر امام راحل(رضوان الله تعالی علیه) به آن راه رسیده است،تازیانة علی یادش نرفته! وجود مبارک حضرت امیر بازار کوفه می رفت، تازیانه دست می گرفت، می فرمود: الفقه، ثمّ المتجّر. [این را خوب گوش بدهید؛ خوب گوش بدهید، یعنی خوب گوش بدهید]؛ الفقه، ثم المتجر. بعد فرمود: مَنِ اتّجَرَ بغیر فقه فقد ارتطمَ فی
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 381
الرِّباء. اینها تمثیل است، نه تعیین. یعنی تجارت بدون فقه آلودگی به ربا دارد. خوب سیاست چی؟ من ساس بغیر فقه چی؟ من دارس بغیر علمٍ چی؟ کسی بخواهد شروع فلسفه و عرفان بکند بغیر علمٍ، چی؟ این فقط مخصوص تجارت است؟ تازیانه برای بازار کوفه است؟ یا من ساس بغیر فقه فقد ارتطم فی الوبا؟! این فی الوبا در قبال فی الرِّیاء است. خطر تجارت، ربا است؛ خوب بله، همه مان می دانیم. امّا خطر سیاست وبا است. اما بیان وبا؛
وجود مبارک حضرت امیر نه تنها فصیح بود و بلیغ هم بود، بلکه فرمود: ما فرماندة کلّ سخنیم. إنّا لاُمراء الکلام و فینا تنشیت عروقه و علینا تهدّلتْ عصونه. ما نه تنها فصیح و بلیغیم، نه تنها أفصحُ الناس و أبلغ الناسیم، فرماندة حرفیم. می فهمیم که حرف بزنیم، کجا حرف بزنیم، چه جور حرف بزنیم، با کی حرف بزنیم. این معنای فرماندة کل قوای حرف بودن است. 25 سال حرف نزد. آن کسی که چهار تا کلمه یاد گرفته، فوراً یادداشت می کند کجا بگوید، این اسیر الکلام است، نه امیر الکلام! همین که یک مطلبی را اینجا شنیده، یا یک جا خوانده، یا از کسی فهمیده، فوراً یادداشت می کند کجا بگوید. این می شود: اسیر الکلام! فرمود: ما فرماندة کل کلامیم. حرف در اختیار ماست، اسیر ماست. 25 سال اسیرانه او را حبس کردم؛
سیّدنا الاُستاد مرحوم علامة طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) فرمود: ادب علی این بود که در پیشگاه پیغمبر حرف نمی زند! خیلی حرف است. تمام این حرف هایش مال بعد از رحلت پیامبر است. این معنی ادب است. ادب آن ظرافت کار است. اگر کسی ظریف کار نباشد، می گویند: مؤدّب نیست.
عباس عموی پیامبر بود. گفتند: أنت أکبر أم رسول الله؟ تو بزرگتری یا آن حضرت؟ فرمود: هو اکبر و أنا اسن. او بزرگتر است، ولی سنّ من بیشتر است! این را
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 382
می گویند: ادب. فرمود: ما ادیبیم. حرف در اختیار ماست. با بود پیامبر که کسی حرف نمی زند!
همین حرف سنائی را تربیت کرده. سنائی خیلی قبل از مولوی بود. مولوی برای هر کسی هم تره خورد نمی کند. حرف سنائی را در متن قرار می دهد، به عنوان شرح چندین بیت بلند در شرح سخنان سنائی حرف می زند. سنائی می گوید: با بود پیامبر، در جهان کسی حقّ حرف ندارد. مصطفی اندر جهان، آنگه کسی گوید که عقل! عقل در برابر نقل است، نه در برابر وحی! آنچه که یک فقیه، یک محدّث، یک متکلّم، یک مجتهد از روایات استفاده می کند، این محصول فهمی است که این آقا از روایت دارد؟ آنچه را که یک مبرهن از برهان های عقلی استفاده می کند، این عقل در برابر نقل است، نه در برابر وحی.
مصطفی اندر جهان، آنگه کسی گوید که عقل! آفتاب اندر سما، آنگه کسی گوید سها؟
«سُها» آن ضعیف ترین و کوچک ترین و کم رنگ ترین ستارة آسمان است که افراد سلیم الباصره یا ضعیف الباصره را با او می آزمودند. اگر کسی شب می توانست ستاره سها را ببیند، می گفتند: چشم اش سالم است. می گوید: همة عقلاء، الآن اگر 7 میلیارد بشری که روی زمین اند، همه اینها در حدّ مرحوم فارابی و بوعلی بودند، باز صادق بود که خدا بفرماید: لقد بعث فی الأمیّین رسولاً! آن یک کسی دیگر است، یک چیز دیگر است. از ابدیت خبر دارد، از ازلیّت خبر دارد، از آینده خبر دارد، از گذشته خبر داد، اینها یک راه دیگر است.
خوب؛ حالا اگر کسی خواست سخنان حضرت امیر را بشنوند، فرمود: ما نه سرلشکریم، فرماندة کل سخن هستیم. کی حرف بزنیم؛ آنقدر سخن در اسارت ماست که 25 سال من این را اسیر کردم. گفتم: ساکت باش و ساکت شد. هیچ حرف
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 383
نزد. وقتی هم که حرف به دست او افتاد، حالا شروع کرد به خطبه خواندن. یک وقت خطبه را آنقدر خواند و خواند و خواند که مخاطب جان سپرد در جریان «خطبة همام».
با اینکه این است؛ فصیح است، بلیغ است، أفصح الناس است، أبلغ الناس است، بعضی از کلمات را تکرار کرده و آن کلمة «وبا» است. این کلمة وبا مثل سل و سرطان نیست. خوب اگر کسی سرطان گرفت یا ایست قلبی داشت، یک بیماری آبروبر نیست. خوب ایست قلبی و مرد و دفن می کنند. امّا اگر کسی وبا گرفت، یک بیماری آبرو بر است. لحظه به لحظه طاس و لگن می خواهد. وبا یک بیماری آبرو بر است. این کلمة وبا در نهج البلاغه زیاد آمده است. این نه برای اینکه علی لغت ندارد! او برای اینکه به ما بفرمایند: سیاست بدون فقه آدم را آبرو ریز می کند، بلأخره؛ مَنِ اتّجر بغیر فقهٍ فقد ارتطم فی الرّباء. این تمثیل است، نه تعیین. من ساس بغیر فقه فقدْ ارتطم فی الوباء! این ارتطاب در وبا را به این صورت بازگو کرده؛ فرمود دنیا، مرتع وبی است، یعنی این چراگاه وبا خیز است، آبرو بر است. شما چه آنهائی که در این لباس بودند، چه آنهائی که در لباس دیگر بودند، در طی این 27 سال دیدید. مگر می شود با دین مبارزه کرد؟ بازی کرد؟! این لحظه به لحظه شماره می کند تا آبرو را ببرد. فرمود: مبادا خدای نکرده یک میلی متر...؛
یک وقتی،این مطلب را توی پرانتز عرض کنم تا معلوم شود این پسر پیغمبر چرا اینقدر مورد عنایت الهی بود! آن روز ما شورای عالی قضائی یک مسئولیتی داشتیم. به عرض امام رساندند که بعضی از دستگاه ها گاهی خلاف شرع انجام می دهند. همة ما ها را خواستند. از تک تک این آقایان اقرار گرفتند و شهود هم شهادت دادند. وقتی من دیدم برای ایشان ثابت شد که در فلان جا خلاف شرع پیدا شده، [خدایم شاهد
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 384
است] دیدم صورت این پسر پیغمبر سرخ شد، مثل اینکه به ناموس او هتک حرمت شده! این دین را ناموس می دانست. اگر به کسی بگویند: به ناموس تو تعدّی شده، تحمّل می کند؟ او تصمیم می گیرد، اما با صورت سرخ! دیدم مثل آتش شد. این را می گویند دین!!! من اتّجر بغیر فقه فقد ارتطم فی الرّباء، من ساس بغیر فقه فقد ارتطم فی الوباء.
مگر کسی که شش هزار سال با نفاق عبادت کرد، می شود از دست او به آسانی درآمد؟! کی الآن در کمین ماست؟ بوش و امثال بوش که ابله تاریخ اند، اینها در کمین مایند؟ یا عدوّ مبین به نام شیطان در کمین ماست؟ مگر او کم موجودی است؟ حدأقل شش هزار سال سابقة عبادی دارد. بیان نورانی حضرت امیر این است که معلوم نیست این شش هزار سال، شش هزار سال ما ها باشد که 365 روز است، یا بیشتر. خوب کسی که شش هزار سال سابقة عبادی و نفاق را دارد و یکجا همه را سوزانده، آن وقت این به ما رحم می کند؟ قسم خورده؛ گفته: من از اینها سواری می گیرم. لاحتنکنّ ذرّیّته. من احتناک می کنم. حنک و تحت حنک این ها را می گیرم تا به من سواری بدهند! هرجا من می خواهم، بروند. مگر این کار آسانی است؟
اگر نبود نماز شب امام، نبود خلوص او، نبود توسّل او، نبود ضجّه و نالة او، نبود آن أربعین گیری های او، اینقدر محفوظ نمی ماند در این طوفان. هر روز ما در مملکت (سونامی) داریم. مگر سونامی این است که فقط بدن را رها کند؟ آنکه بتواند جان را منقلب کند، آن از هر سونامی بدتر است. اگر این است، ما باید خیلی مواظب مان باشیم. این همایش ها برای همین است، که ما کریم ایم. ما از آسمان بزرگتریم، از زمین بزرگتریم، از دریاها بزرگتر یم، از تمام معادن روی زمین، معدن گاز و نفت بزرگتریم. هر دو طرف اش در قرآن کریم است.
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 385
اگر ان شاء الله کرامت مان در سایة خلافت مان تأمین شد، که برابر بخش پایانی سورة مبارکه احزاب با ما سخن می گویند: إنا عرضنا الأمانه علی السموات والأرض و الجبال فأبین أن یَحمِلنَها و اشفقن منها و حملها الإنسان. آنوقت می گوئیم: آسمان بار امانت نتوانست کشید و ما کشیدیم. امّا اگر خدای ناکرده سیاست مان بدون فقه بود، تجارت مان بدون فقه بود، معرفت ما بدون فقه بود، فلسفه و کلام ما بدون فقه بود، اینجا تک تک جزئیات را خدا می شمارد، از ما اقرار می گیرد. می گوید: تو بزرگتری یا کوه؟ تو بهتری یا زمین؟ تو بهتری یا...؟ ءَأنتُم أشَدُّ خلقاً أم السّماء بناها. إنّک لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولاً. زمین از تو بهتر است، کوه از تو بهتر است، آسمان از تو بهتر است، آخر تو به چی می ارزی؟ پس هر دو را گرفته. از آنجا آسمان بار امانت نتوانست کشید، انسان می کشد. اگر خلیفة الله بود، کرامت دارد. باری می کشد که آسمانها عاجز ند، زمین عاجز است. اگر خدای ناکرده خلیفه الله نبود، غاصبانه از مهر خلافت استفاده کرد، از خلافت می افتد، از کرامت می افتد. آنگاه در این گفتگو تک تک جزئیات را خدا به رخ او می کشد. زمین از تو بهتر است، آسمان از تو بهتر است، هر چه که تو می گذری، از تو بالاتر است. إنّک لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولاً. ءَأنتم أشدُّ خلقاً ام السماء بناها، اینها است.
بنابراین اگر کسی بخواهد إن شاء الله در فضای باز دین نفس بکشد، راهش این است. و امام (رضوان الله تعالی علیه) یک الگوی خوبی بود. بالاتر از همة اینها آن پیامبر أعظم که این سال از طرف مقام معظم رهبری، سال آن ذات مقدّس ارائه شده است که سعی همة ما بر این باشد که از آن ذات مقدس کمک بگیریم. بیانات آن حضرت را نصب العین قرار دهی؛ شاید وقتی هم به عرضتان رسید که مبادا خدای ناکرده ما طرزی زندگی بکنیم، طرزی رفتار بکنیم که وجود مبارک پیامبر در زندگی
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 386
ما نباشد. شما اگر بیشتر به وجود مبارک پیامبر انس بگیرید، می بینید این 13 معصوم به وسیلة پیامبر به قرآن می رسند. سخنان او، نامه های او؛ اگر امام یک نامه ای نوشت برای گورباچف، [من نمی دانم آن شرح کتاب آوای توحید (شرح نامه حضرت امام خمینی (ره) به گورباچف به قلم حضرت آیت الله جوادی آملی «مدظلّه») را خواندید یا نه؟، «چو شبنمی است که بر بحر می کشد رقمی»!
این پیامبر أعظم نامه برای دو امپراطوری قوی آن روز نوشت؛ مگر خاور میانه بیش از دو امپراطور داشت؟ یکی شاهنشاهی کسراهای ایران بود، یکی هم قیصر های روم. یکی در شرق حجاز بود، یکی در غرب حجاز و همین پیامبر اعظم برای هر دو نوشت: می آئید یا بیارمتان؟! این می شود. این نامه کجا، نامة علی بن أبیطالب که برای مالک نوشته کجا! پیامبر اعظم، یعنی پیامبر اعظم. و می آئید یا بیارمتان؟! آن روز در خاورمیانه غیر از این دو قدرت نبود. این همان جَیب است. و این جیب را همة ما می توانیم داشته باشیم. منتهی ما در دامنه، آنها در قلة ما در یک درجه و دو درجه، آنها در درجة میلیاردی!
اگر نبود، به ما نمی گفتند؛ همین آیاتی که در طلیعة همایش خواندند، و لقد کان لکم فی رسول الله اسوهٌ حسنه.
من در خودم احساس خستگی می کنم. امیدواریم که شما را خسته نکرده باشم.
من مجدّداً مقدم شما را گرامی می دارم. از برادر بزرگوار، ما هم حق شناسی می کنیم. از آیات، حجج اسلام، مسئولان محترم نظام، مهمانان داخل، خارج، عزیزانی که از راه دور و نزدیک آمده اند حق شناسی می کنیم. مقدمتان را گرامی می داریم. امیدواریم که ذات أقدس إله این سفر شما را پر برکت قرار بدهد. بتوانید یک رسول امین باشید. بگوئید: ما از امُّ القرای ایران اسلامی رفتیم. پیام امام، راه امام، نام امام را
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 387
به کشور هایتان إن شآءَ الله ببرید.
ما معمولاً بعد از سخنرانی چند جمله هم دعا می کنیم؛ پروردگارا! تو را به اسمای حسنایت قسم، امر فرج ولیّت را تسریع بفرما! نظام اسلامی، مقام معظّم رهبری، مراجع بزرگوار تقلید، حوزه های فقهی، فرهنگی، دانشگاهی، همه در سایة امام زمان حفظ بفرما! دولت ما، ملّت ما، مملکت ما، تمامیّت أرضی ما، جوانان ما، مهمانان عزیز، حضّار گرانقدر، همه در سایة امام زمان حفظ بفرما! حوائج مشروعة همة ما را در سایة امام زمان برطرف بفرما! بیماران مان در سایه امام زمان شفا مرحمت بفرما! أرواح مؤمنان عالم، معلّمان ما، امام راحل، شهدای انقلاب و جنگ را در سایة رحمت بی انتهایت با انبیاء محشور بفرما! امنیّت مناطق مسلمان نشین، مخصوصاً ایران، عراق، افغانستان، فلسطین و لبنان و سوریه را در سایة امام زمان حفظ بفرما! آبروی ما را در دنیا و آخرت در سایة امام زمان حفظ بفرما! لحظه ای ما را در سایة امام زمان از لطف خودت محروم مفرما! حشر ما را با خاندان عصمت و طهارت قرار بده!
غفر الله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
آیه الله عبدالله جوادی آملی، در سال 1312 شمسی در آمل به دنیا آمد.
پس از به پایان رساندن سال ششم ابتدایی، در سال 1325 شمسی، با پیشنهاد پدر و علاقۀ وافر، وارد حوزۀ علمیلۀ آمل شد و تا سال 1329 در آن شهر به تحصیل پرداخت و بخشی از درس های سطح را در آن جا به پایان برد. پس از آن رهسپار تهران شد و در مدرسه مروی که از بهترین مدارس آن روز بود. پذیرفته شد و به خواندن رسائل و مکاسب مشغول گردید.
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 388
استاد جوادی آملی، درس های رسائل و مکاسب را در محضر آیت الله سید عباس فشارکی، آقای شیخ اسماعیل جاپلقی و آقا شیخ محمد رضا محقق خواند. در بخش فلسفه نیز، شرح منظومه، طبیعیات، اشارات و بخشی از اسفار را نزد حاج شیخ ابوالحسن شعرانی و مقداری از شرح منظومه و شرح اشارات و بخشی از اسفار را خدمت آیت الله حاج میرزا مهدی محی الدین الهی قمشه ای که عارفی بی نظیر و صاحبدلی بی بدیل بود فرا گرفت برای آموختن شرح فصوص ابن عربی (شرح قیصری بر فصوص) به محضر آیت الله محمد حسین فاضل تونی رفت و درس های خارج فقه و اصول را نزد شیخ محمد تقی آملی آموخت؛ ضمن این که در علوم معقول نیز از ایشان بهره های فراوان می برد.
با هجرت به قم، در سال 1334 شمسی در درس آیات عظام: بروجردی، امام خمینی (ره)، علامه سید محمد حسین طباطبائی، محقق داماد و میرزا هاشم آملی حاضر شد. وی، ویژگی بارز درس امام خمینی را پرورش روح دقت و آزادگی علمی می داند و بر حکیمانه بودن دیدگاه های امام در درس های حوزوی تأکید می کند.
استاد جوادی آملی، حدود 25 سال از محضر علامه طباطبائی در علوم نقلی و عقلی بهره برد و در خلوت و جلوت، انیس این مفسر بزرگ قرآن کریم بود.
ایشان، تا کنون خدمات علمی و فرهنگی شایان توجهی را انجام داده است. از سال های نخستین تحصیل به تدریس و تربیت طلاب مبتدی می پرداخته است و تا کنون، شاگردان بسیار مفیدی به عالم اسلام تقدیم کرده است.
از خدمات مهم فرهنگی استاد جوادی آملی، تأسیس مؤسسۀ تحقیقاتی و نشر «اسراء» در سال 1372 است.
ایشان، تاکنون کتابهای بسیاری در زمینههای گوناگون، از جمله تفسیر، فلسفه، کلام، فقه و اصول نگاشته است که به برخی از آنها اشاره میشود:
تسنیم، تفسیر قرآن کریم (تاکنون 4 جلد)
تفسیر موضوعی قرآن کریم (در 15 جلد)
رحیق مختوم (2 جلد)
ولایت فقیه
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 389
عصارۀ خلقت، دربارۀ امام زمان(عج)
عید ولایت
ولایت در قرآن
ولایت علوی
تجلی ولایت
حکمت علوی
ظهور ولایت
دنیاشناسی و دنیاگرایی در نهجالبلاغه
علی(ع) مظهر اسمای حسنای الهی
وحدت جوامع در نهج البلاغه
حیات عارفانۀ امام علی(ع)
انتظار بشر از دین
بنیان مرصوص امام خمینی
شریعت در آینۀ معرفت
زن در آینۀ جلال و جمال
حماسه و عرفان
صهبای حج
فلسفۀ حقوق بشر
تبیین براهین اثبات خدا
حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه
مراثی اهل بیت
حکمت و عبادات
گنجور عشق
کتاب الخمس
اسرار الصلوه
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 390
علی بن موسی الرضا(ع) و القرآن کریم
علی بن موسی الرضا(ع) و الفلسفه الالهیه
کتاب الحج
بسیاری از کتابهای استاد نیز تاکنون منتشر نشده و مؤسسۀ اسراء مشغول تدوین و چاپ آنهاست.
ایشان که از یاران صدق و از شاگردان مبرَز امام خمینی بود، و در سالهای مبارزه برضد رژیم شاه از هیچ کوششی دریغ نمیورزید. از سال 1342 همراه امام بود و در طول این دوران، بارها دستگیر و مورد بازجویی ساواک قرار گرفت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز در مسؤولیتهای گوناگونی به انجام وظیفه پرداخت. در سالهای آغازین انقلاب، با حکم امام خمینی به ریاست دادگاه انقلاب و حاکمیت شرع منصوب شد و همچنین عضو شورای عالی قضایی بود. از دیگر فعالیتهای ایشان در آن دوره، تدوین لایحۀ قصاص بود.
وی، سفرهای گوناگونی به کشورهای مختلف جهان، با انگیزههای تبلیغی و سیاسی انجام داده است. یکی از مهمترین آنها سفر به شوروی سابق برای تسلیم پیام امام خمینی (ره) به گورباچف، (رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی) بود که از دید صاحب نظران جهانی، پدیدهای بسیار مهم تلقی میشد. از دیگر سفرهای مهم وی، سفر به نیویورک و شرکت در نشست ادیان و ابلاغ پیام مقام معظم رهبری بود که پیام رهبر ایران را در آن قرائت کردند.
از دیگر مسئولیتهای وی، عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی و نیز عضویت در مجلس خبرگان رهبری در دورههای اول و دوم بود. وی همچنین از اعضای جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، پیش و پس از انقلاب اسلامی بوده است و هم اکنون نیز امامت نماز جمعۀ شهر مقدس قم را برعهده دارد. ایشان، هم اکنون در حوزۀ علمیۀ قم به تربیت طلاب میپردازد.
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 391
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی
حجة الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی *
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و اشرف بربیته خاتم الانبیاء و المرسلین و علی آله الطیبین الطاهرین و اصحابه المنتجبین.
پیش از هر چیز لازم می دانم از تلاش برگزار کنندگان این جمع مبارک تقدیر و تشکر کنم و کار ارزنده ای که بیش از یک سال پی گیری شد تا این جلسه های پربار و پر ثمر تشکیل شود. از همة کسانی که در این زمینه زحمت کشیدند از مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام که مبدع و مبنای این گردهمایی بود به طور ویژه تشکر می کنم و هم چنین سپاس گزاری می کنم از حضور همه حاضران عزیز میهمانان ارجمند عالمان متفکران اندیشمندان از داخل و خارج کشور که با حضور خودشان جمع ما را برکت و گرمی بخشیدند.
بدون تردید انسان شگفت انگیز ترین آفریدة خداوند و پیچیده ترین پدیدة هستی است؛ موجودی که به هنگام آفرینش او خدا مبتهجانه به خود آفرین گفت: (فَتَبارَکَ الله اَحسَنُ الخالِقین) و گاه دیگر او را بسیار نادان و ستمگر می نامد. در روزگار ما نیز انسان بیش از هر زمان دیگر مطرح است و نام او بیش از هر ادوار تاریخی بر زبآنها جاری است. چه آن گاه که از حق و حرمت او سخن می گویند و چه آن گاه که
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 392
مرثیه سرای درد ها رنج ها ومحرومیت های او می شوند که از همیشه بیشتر است. کرامت انسان عنوان دل پذیری است که اندیشه و احساس را یک جا بر می انگیزد. عنوان این گردهمایی نیز کرامت انسان است در ذیل یک عنوان فراگیر تر و عام تر یعنی قلمرو دین. و نیز نسبت این هر دو عنوان با بینش و منش حضرت امام خمینی (ره). درک ودریافت مفاهیم ومعانی این عناوین کار آسانی نیست در عین حال، کاری است واقعاً لازم.
وقتی از امام نام می بریم نام او در درجة اول تداعی کنندة یک روحانی سیاست مدارِ انقلابی است که درست هم هست اما پیش و بیش از آن او یک عالم روشن بینِ خود ساختة دینی است و تربیت شدة حوزة معرفت عقلانی وحیانی و ذوقی اسلامی و به طور خاص شیعی. از همین پایگاه است که با احساس مسئولیت دینی برای رهایی انسان و اصلاح جامعه قیام کرده. بنابراین برای این که نسبت کرامت انسان را با دیدگاه و شخصیت امام بسنجیم قبل از آن بایدبه مهم ترین مایه و وجه شخصیت این بزرگوار توجه داشته باشیم. به نظر من بارز ترین حیثیت و شأن و وجه شخصیت امام چیزی است که من آن را «حکمت معنوی اسلامی» می نامم. انتخاب این وجه از آن روست که فاصلة خود را با عناوینی چون فلسفه، عرفان و کلام و نظایر آن حفظ کنم. بی تردید «حکت معنوی» با همة این عناوین (فلسفه، عرفان و کلام) و سایر معارف دینی بشری نسبتی دارد اما نسبت به آنها متمایز هم هست. علاوه بر تأمّل عقلانی و ذوقی در عالم وآدم حکمت معنوی ما همواره می کوشد تا تن را در چشمه سار زلال وحی الهی بشوید و نسبت به آن وفادار باشد. در عین حال که هیچ گاه باب تأویل صحیح وتفسیر کلام الهی و خدا را به روی خود و دیگران نمی بندد. و این حکمت معنوی مهم ترین مایه و پایه شخصیت امام خمینی
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 393
است. در حکمت معنوی ما هستی وهمة پدیده های هستی مظهر و مجرای نام ها و وصف های خدایند و پرسش این که انسان مظهر کدام نام و صفت خداست؟ به قرآن رجوع می کنیم: (یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ* الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ) . خداوند وقتی که از خلقت انسان سخن می گوید از خود با صفت کریم نام می برد؛ یعنی انسان مظهر نام و صفت کریم خداست و می دانیم که مظهر باید بازتابندة خصوصیت مُظهر باشد و با این دید، کرامت در ذات انسان است و عین ذات آدمی است و جا دارد که اشاره بدین نکته کنم همان گونه که استاد شهید بزرگوار آیة الله مطهری(قدس سره) در باب عدالت فرمود که عدالت می تواند و باید در سلسله علل احکام الهی قرار بگیرد تا نظام حقوقی اجتماعی و سیاسی اسلام نظامی عادلانه باشد. در مورد کرامت نیز می توان گفت: با توجه به جایگاهی که کرامت در حیطه حیات و هستی انسان دارد، می تواند و باید در سلسله علل احکام الهی قرار بگیرد وقتی از کرامت انسان و حقوق بشر صحبت می کنیم پیش از آن باید به این پرسش پاسخ دهیم که: کدام انسان و کدام بشر؟ در جامعة مدرن فرد انسان ملاک و محور همة نهاد ها و قوانین و مناسبات اجتماعی قرار می گیرد و حقوق مدنی و حقوق بشر حقوق همین فرد است از طرف دیگر جمع گرایی که در مقابل فرد گرایی مطرح می شود از تکثیر همین فرد حاصل می گردد و مبنای فلسفی ایندیودیالیسم(individualism) و کالکتیویسم (collectivism) یا فرد گرایی و جمع گرایی یکی است. از موضع حکمت معنوی ما تعارض میان لیبرالیسم فرد گرایانه و سوسیالیسم جمع گرایانه تعارضی سطحی و عارضی است. اما در دیدگاه حکمت معنوی ما انسان در عالم هستی به مقامی می رسد که مورد خطاب الهی واقع می شود. در قرآن کریم و نیز سایر کتب آسمانی بارها خطاب «ای انسان» تکرار شده است.
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 394
البته وقتی که انسان مورد خطاب قرار می گیرد حیثیت عام شامل، فراتاریخی، و واحد او مورد خطاب است و مراد از خطاب به این حیثیت انسانی است نه آن گاه که حکمی شرعی، قانونی و اجتماعی به انسان تعلیم داده می شود. از این جهت محتوا و ذات ادیان الهی یکی است و اختلاف در شرایع و احکام است.
پس با این خطاب فرد انسانی به «شخص» تعالی می یابد. این شخص کیست؟ بخش مهمی از کوشش فیلسوفان عارفان و اندیشوران از آغاز تاریخ تا کنون مصروف پاسخ دادن به این پرسش شده است. در فهم معنای شخص نباید در دام اصالت فرد و اصالت جمع فرو غلتیم. نظریة «شخص» با بیان «حکمت معنوی» من به خوبی قابل تفسیر و توضیح است. اصالت انسان و کرامت او نه به دلیل فردیت و نه به دلیل جمعیت او بلکه به خاطر آن است که «او» و فقط «او»ست ـ که مخاطب صدای قدسی واقع شده است. و با این خطاب جان او تعالی می یابد و با تعالی جان او جهان او نیز متعالی و عادلانه می شود. ولی در این راه و در این مسیر تعالی، رهزن فراوان است. آن چه که انسان را از خطاب خداوند به او غافل کند رهزن او و مانع سعادت اوست. می توان عوامل گوناگونی را بر شمرد که رهزنی می کنند و من در این جا به دو عامل به طور خاص اشاره می کنم: یکی از آنها به جهان متجدد امروز مربوط است و دیگری چیزی است که می تواند برای جوامع دینی خطرناک باشد.
عامل اولی هوس پرستی، سود انگاری و سلطه طلبی است؛ همان که امروز جهان پیشرفته و مدرن را با همه دست آورد های شگفت انگیز خودش از وادی روح و معنا غافل کرده است. و دوم ظاهر پرستی و سطحی نگری است که انسان را از محتوا و متن خطاب الهی غافل می کند، و اصلاً ویرانگر محتوای پیام الهی می شود؛ به عبارت دیگر، دنیا پرستی و ظاهر پرستی یا دنیا زدگی و تحجّر دو رهزن راه تعالی انسانند که
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 395
در اثر تذکر و خطابی که از طرف خدا به او شده است این تعالی حاصل می شود.
آن چه گفته شد مربوط به جنبة فرا تاریخی و فرا طبیعی وجود آدمی است. و انسان از تاریخ و طبیعت بزرگ تر است شاید برای درک بزرگی انسان و بزرگ تر بودن او از تاریخ و طبیعت بیان رساتر از کلام خدا نباشد که تمام آیاتی که در آغاز این جلسه خوانده شد.
(وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً).
این جا «مِنْ» به نظر من، «مِن بیانی» است نه تبیینی. خدا نمی فرماید که انسان بر بسیاری از موجودات و مخلوقات برتری دارد؛ می فرماید: انسان بر همة موجودات ـ که کثیر هم هستند ـ برتری دارد، انسان از تاریخ و طبیعت بزرگ تر است و آن چه دربارة کرامت واصالت انسان از دیدگاه «حکمت معنوی» گفتم ـ که در آثار معنوی امام هم زیاد می توان دید ـ متوجه این بعد و این شأن حیات فرا طبیعی و فرا تاریخی انسان است.
اما یک نکته حساس در این جا وجود دارد که گاه غفلت از آن موجب سوء تفاهمات بزرگ و پیدایش توهمات وحشتناک شده است و آن این که: این انسان با این عظمتش از زمین بر آمده است و در زمین و روی زمین و در متن طبیعت و در میانجامعه زندگی می کند، نادیده انگاشتن این واقعیت، بسیاری را دچار توهمات بزرگ کرده است و همین جاست که کرامت انسان با نظام حقوق طبیعی و اجتماعی و سیاسی انسان رابطه دارد و نسبت برقرار می کند. در اینجا با اشاره به چند نکته، اموری را یاد آور می شوم و بحث را به پایان می برم:
اگر انسان دارای دو ویژگی ممتاز آگاهی ( استعداد و آگاهی) و اراده است
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 396
کرامت آدمی جز در سایه آزادی اندیشه و بیان و حق انتخاب واعمال اراده او در بستر زندگی دینی و اجتماعی تجلی نمی یابد. این دو مسئله از مهم ترین حقوقی است که از دل کرامت انسان بر می آید و برای این که اشاره گذرا کرده باشم نمونه هایی از این امر را هم در دیدگاه امام هم در نظامی که دست آورد انقلاب امام بود ذکر می کنم:
1 ـ انقلاب اسلامی اگر نگوییم مردمی ترین انقلاب تاریخ بوده بی شک از مردمی ترین انقلاب های عالم بوده است. آن چه در این انقلاب به چشم می خورد محور بودن خود مردم و ابتنای حرکت آزاد مردم بر مبنای آگاهی و خواست و ارادة آنان بوده است. نقشی که امام عمدتاً از طریق بیان و ارشاد داشت این بود که این آگاهی را تقویت کند واین اراده را افزون سازد تا خود مردم آگاهانه برای تغییر وضع خویش قیام کنند.
2 ـ انقلاب اسلامی انقلابی است که به جای اتکای بر سلاح بر کلام و منطق استوار است امام حتی در بحبوحه شور انقلابی نه تنها خشونت و زور را به کار نبرده است، بلکه همواره آن را محکوم می کرد. هیچ گاه برای پیروزی در صدد ایجاد یک بازوی مسلح و به کار گیری این بازوی مسلح در برابر نظامی که تا بن دندان به سلاح مجهز بوده است، اقدام نکرده است. و فاصلة خود را آشکارا و به صراحت با نیرو های انقلابی که به اصطلاح بر قهر انقلابی متکی بودند و با اعمال زور، قصد تغییر و تحول داشتند حفظ می کرده وآنها را محکوم می کرده است همان نیروهایی که با کمال تأسف به خاطر اقتضای ذات این حرکت به دام و کام تروریسم کور افتادند.
3 ـ امام همواره بر میزان بودن رأی مردم تأکید کرده است. انقلاب ما تنها انقلابی است ـ تأکید می کنم تنها انقلابی است ـ که در کمتر از یکسال از پیروزی آن صاحب قانون اساسی شد. این قانون اساسی هم از سوی خبرگانی تدوین شد که با
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 397
رأی مردم انتخاب شده بودند و در آخر هم حاصل کار مجلس خبرگان مستقیماً به رأی مردم گذاشته شد.
یک سال پس از پیروزی انقلاب همه نهادها وارکان نظام از صدر تا ذیل با اتکای به رأی مردم به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در این کشور مستقر شد.
4 ـ امام نه تنها بر آزادی و حق انتقاد برای آحاد جامعه که بر آزادی و حرمت مخالفان نیز در نظام تأکید کرده است و مرز آزادی را بر اندازی و توطئه دانسته است.
5 ـ عدم دخالت در امور مردم، تفتیش عقاید، شکنجه، وادار کردن مردم به خلاف آن چه می اندیشند و می خواهند، یک اصل غیر قابل انکار در مواضع امام و نیز قانون اساسی است.
6 ـ کرامت انسان جزو شش اصل نبیادین حقوق اساسی و در کنار توحید، نبوت، معاد، امامت و عدل قرار گرفته است. مسئله شگفت انگیزی که در خور بررسی علاقه مندان است. و این مسئله در اصل دوم قانون اساسی آمده است.
7 ـ حق حاکمیت بر سرنوشت اجتماعی نه تنها یک حق طبیعی که حق خداداد در اصل 56 قلمداد شده است که هیچ کس نمی تواند آن را سلب کند.
8 ـ آزادی در کنار استقلال وحدت و تمامیت ارضی به صورت برجسته ای در اصل نهم آمده است و اینها را از هم تفکیک ناپذیر دانسته است.
9 ـ همة ارکان نظام و ساز و کار ادارة جامعه بر رأی مردم مبتنی است و قدرت در همه مراحل و مرافق آن بر آمده از خواست و انتخاب مردم، مسئول در برابر مردم و تحت نظارت مردم و نهادهای پیش بینی شدة مردمی در متن نظام است که بدین طریق به لحاظ تئوری جلوی هر گونه دیکتاتوری گرفته شده است.
آن چه با ماست این که این قوانین و دیدگاه ها می بایست در عمل رعایت شوند.
امیدوارم که همة ما بتوانیم با رعایت این اصول و بسیار اصول و موارد دیگر که حتماً اندیشمندان و متفکران ذکر خواهند کرد دین خود را نسبت به انسان چه در ایران و چه در سراسر جهان ادا کنیم. مطمئن هستم که سرانگشت گره گشای اندیشه وتأمل شرکت کنندگان در این گردهمایی می تواند تا حدودی غبار ابهام را از چهرة کرامت انسان بزداید و راه های زندگی بهتر را که مورد نظر و خواست خدای انسان برای انسان بوده است به ما بنمایاند. از حوصلة شما سپاس گزارم.
والسلام و علیکم و رحمة الله و برکاته
در سال 1322 شمسی در اردکان واقع در استان یزد متولد شد. پدرش، آیةالله سیدروح الله خاتمی، از روحانیون نیکنام و بلند آوازه آن دیار، عالمی فرزانه، فقیهی روشن بین و عارفی مبارز و مردم گرا بود. آن مرحوم مؤسس مدرسه علمیه اردکان بودند و امامت جمعه شهرستان یزد را بر عهده داشت. تحصیلات ابتدایی، متوسطه و دبیرستانی ایشان در اردکان طی شد و در همه این سال ها جزء شاگردان ممتاز کلاس بود. در سال 1340 پیش از اخذ دیپلم به شوق تحصیل در علوم و معارف دینی، در حالی که بخشی از مقدمات را در محضر پدر گرامی شان فرا گرفته بود، رهسپار شهر قم شد و در همان سال ها دیپلم متوسطه را نیز در رشته طبیعی گرفت.
آقای سید محمد خاتمی ضمن حضور در مبارزات سیاسی حوزه در سال های 41 و 42 به مدت چهار سال تحصیل در حوزه علمیه قم «مقدمات» و «سطح» را فرا گرفت و در سال 1344 شمسی برای تحصیل در رشته فلسفه به دانشکده ادبیات اصفهان راه یافت و همزمان با آن، سطوح عالی علوم دینی را در حوزه علمیه اصفهان ادامه داد.
در سال 1348 شمسی با درجه کارشناسی از دانشگاه اصفهان فارغ التحصیل شد، در سال 1349 شمسی در دوره کارشناسی ارشد علوم تربیتی دانشگاه تهران پذیرفته شد و به ادامه تحصیل پرداخت و در حالی که امکان استفاده از بورس تحصیلی دوره دکترا در خارج از کشور از طرف
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 399
دانشگاه تهران برایشان فراهم شده بود به شهرستان قم بازگشت و طی چندین سال اقامت، با کوشش و جدیت مراحل درس های «خارج» «فقه و اصول» و دوره عالی فلسفه را در محضر آیات عظام و استادانی چون: مرتضی حائری یزدی، وحید خراسانی، سید موسی شبیری زنجانی، شهید مرتضی مطهری و عبدالله جوادی آملی گذراند. همزمان با این ایام در درس های خصوصی شهید مطهری دربارة فلسفه هگل و مارکسیسم و معارف و کلام شرکت می جست.
آقای خاتمی که همواره دغدغه های شخصی خود را در زمینه معارف، علوم دینی، اجتماعی و فرهنگی پی گیرانه دنبال می کرد، به تألیف آثاری اهتمام ورزید که حاصل آن ده ها مقاله، گفتار و کتاب می باشد.
برخی از مسئولیت های آقای سید محمد خاتمی به شرح زیر است:
سال 1358: تصدی ریاست مرکز اسلامی هامبورگ
سال 1359: یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی نماینده مردم اردکان و میبد در مجلس شورای اسلامی.
سال 1360: سرپرست مؤسسه مطبوعاتی کیهان به فرمان امام خمینی (ره).
سال 1361: وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در کابینه جناب آقای مهندس میرحسین موسوی.
سال 1368: وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در کابینه جناب آقای هاشمی رفسنجانی.
سال 1371: مشاور رئیس جمهور و رییس کتابخانه ملی ایران.
سال 1371: آغاز تدریس در دوره های کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری در درس های اندیشه سیاسی، فلسفه سیاست و اندیشه سیاسی در اسلام.
سال 1375: عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی به فرمان مقام معظم رهبری.
سال 1376: ریاست جمهوری اسلامی ایران (دوره اول).
سال 1380: ریاست جمهوری اسلامی ایران (دوره دوم).
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 400
سخنرانی آیت الله مهدی کروبی
بسم الله الرحمن الرحیم.
قال الله تبارک و تعالی فی کتابه: «لقد کرمنا بنی آدم»
یکی از رایج ترین و شایع ترین واژه ها در بین تمام اقشار مردم، واژه انسان است. انسان ها دریای خروشانی هستند که کارهای معقول و منطقی را انجام می دهند. به همین دلیل هر قشری که مطالباتی دارد، با پنهان کردن خود در سایه مردم و سخن گفتن از آنها، قصد نیل به آن مطالبات را دارد. در این میان سیاستمداران و حاکمان و صاحبان قدرت یا آنان که به دنبال کسب قدرت هستند، بیش از سایرین از مردم دم می زنند.
سخن گفتن از بزرگی و کرامت انسان، با دو هدف متفاوت انجام می شود:
1 ـ کسانی که صرفاً هدفشان رسیدن به قدرت و حکومت است (دنیا پرستان)، نگاه ابزاری به انسان ها دارند و در واقع انسان ها را نردبان ترقی و نیل به اهداف خود می دانند. این دسته تا وقتی به قدرت نرسیده اند و نیاز به حمایت مردم دارند، از آنان دم می زنند اما به مجرد این که قدرت و حکومت را قبضه کردند، مردم را فراموش کرده و حتی علیه همان مردم که آنها را به قدرت رسانده اند، طغیان می کنند و به تعبیر حضرت امیر(ع) مانند حیوان درنده ای به جان آنها می افتند و آنها را می بلعند.
2 ـ کسانی که در زمرة مردان الهی هستند مانند انبیاء، ائمه معصومین و عباد صالح خدا که به خاطر توصیه الهی در حفظ کرامت بندگان و نیز به جهت عشق و
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 401
علاقه به مردم؛ به عنوان عباد الله، از کرامت انسانی و حفظ شأن و جایگاه آنها سخن می گویند و به دنبال احیای این شأن و منزلت والای انسانی هستند. این دسته حاضرند جانفشانی کنند تا کرامت انسانی لطمه نخورد و حقوق حقّه مردم حفظ و اعطا شود. در همین زمینه علی(ع) می فرماید: امارت بر شما در نزد من هیچ ارزشی ندارد مگر آنکه اقامة حقی کنم و ظالمی را از ظلم خویش بر همنوعانش باز دارم.
یکی از نمونه های نگاه و استفاده ابزاری از مردم، شاه معدوم ایران (محمد رضا پهلوی) بود که تا هنگامی که به ملت نیاز نداشت، مغرورانه به اعمال سیاست های مستبدانة خود مبادرت می ورزید اما همین که احساس کرد تاج و تختش در معرض تهدید و سقوط قرار گرفته است، موضع و لحن خود را خطاب به ملت تغییر داد: من صدای انقلاب شما را شنیدم. اما دیگر دیر شده بود هر چند که آن موقع هم دروغ می گفتند؛ زیرا صدای مردم باید همیشه شنیده بشود.
از آن جا که همایش در رابطه با امام و کرامت انسانی و قلمرو دین است، مناسب است تورّقی و توجّهی به ادوار مختلف زندگی این راد مرد بکنیم و ببینیم نوع تعامل ایشان با مردم چگونه بوده است؟ آیا برخوردشان، رفتارشان و گفتارشان با مردم و در رابطه با مردم، قبل و بعد از پیروزی انقلاب و رهبری این نظام مردمی، تغییر کرد یا نه؟
حضرت امام: هر چه بیشتر امکان برخورداری از قدرت را پیدا می کردند، نسبت به مردم متواضع تر و خاشع تر می شدند. سراسر وجود امام مالامال از عشق به مردم بود. زندگی امام در دو کلمه خلاصه می شد: 1 ـ خدا و توکل به او 2 ـ مردم و دفاع از حقوق آنها با نگاهی به زندگی پربار امام خمینی، می توانیم آن را به سه مرحله دسته بندی کنیم:
مرحله اول
امام در این مرحله مشغول تدریس علوم دین بودند و وارد فاز مبارزات سیاسی نشده بودند. در این مرحله، امام مشغول خودسازی است تا خود را مهیای مبارزه
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 402
طولانی و نفس گیر با رژیم فاسد پلهوی بنماید.
ایشان در سال 1314 شمسی زمانی که مشغول تدریس فلسفه و عرفان بودند نامه ای به یکی از شاگرانش می نویسد و دربارة کرامت انسان مطالبی را متذکر می شود «فإن الإنسان ممتازٌ عن سائر الموجودات باللطیفة الربانیه و الفطرة الإلهیّة» در واقع، این عبارت تفسیر آیه لقد کرمّنا بنی آدم است و به دلیل داشتن کرامت ذاتی، انسان شایستگی خلیفه خدا شدن در روی زمین را پیدا می کند (إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً) و اساساً رمز دستور الهی به ملائکه جهت سجده بر آدم (نوع بشر) در همین کرامت ذاتی او نهفته است. لذا خداوند این مخلوق خود را از نظر ظاهری و جسمانی نیز مناسب تر و متعادل تر خلق کرد تا باسعة روحانی او تناسب داشته باشد و در تأیید و تأکید این گفتار، خود فرمود که: (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ) و به خاطر این خلقت نیکو، به خود آفرین گفت (فَتَبَارَکَ الله أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ).
و طبیعی است که اگر بنا است مسئولیت خطیر جانشینی خداوند در زمین به مخلوقی از مخلوقات الهی تفویض شود، همانا او همین انسان است و این همان است که خدا خود در قرآن به آن اشاره کرده است که بار این مسئولیت را کسی جز انسان نمی توانست تحمل نماید لذا قبول نکردند به هر تقدیر، در این مرحله، امام بیشتر به مطالعه وتدریس درس های فقه و اصول و فلسفه و عرفان مشغول بودند و در آن برهه مبانی نظری کرامت انسان در مباحث علمی امام مطرح است.
مرحله دوم
دوران مبارزه امام با رژیم طاغوتی و فاسد پهلوی است. این دوره از سال 1341 شمسی پس از ارتحال آیة الله بروجردی و اقدامات مشکوک شاه در زمینة اصلاحات ارضی و سپس طرح خائنانه و ذلیلانه کاپیتولاسیون آغاز شد. امام در این مرحله، اوج
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 403
شهامت و شجاعت، و دلسوزی برای دین و ملک و ملت و استقلال مملکت و دفاع از حقوق و آزادی مردم را به معرض گذاشت و همین از ویژگی های ممتاز ایشان شد. در جای جای موضع گیری های امام، در این دوره از حیات و مبارزات سیاسی، تپیدن قلب امام برای ملت و کشور و دین کاملاً محسوس است. دفاع از حقوق ملت و پیگیری مطالبات مردم و مواظبت بر خدشه وارد نشدن به استقلال سیاسی و اقتصادی کشور از مواردی است که در تمام بیانیه ها، پیام ها و سخنرانی های ایشان به وفور و به وضوح دیده می شود تا آن جا که گاهی از شدت نگرانی نسبت به سرنوشت ملت و مملکت آرزوی مرگ می کند، خواب نمی روم: قلبم در فشار است، نگرانم؛ نگران عظمت از دست رفته مردم، پایمال شدن استقلال مملکت، تعطیل شدن دین و احکام اسلام. امام به مناسبت بر پایی جشن های 2500 ساله در نجف طی سخنرانی فرمودند:
«من می خواهم چه کنم این زندگی را، مرگ بر این زندگی من. آنها خیال می کنند که من از این زندگی خیلی خوشی دارم می برم که من و تهدید می کنند، چه زندگی است که من دارم؟ هر چه زود تر بهتر، بیایند! هر چه زودتر بهتر،... انسانی می رود آن جا کریم است. لااقل گوش انسان از اینطور چیزهایی که هر روز می شنود، هر روز ناله مردم را می شنود، هر روز اطلاع می دهند که دخترها را چه کرده اند، دخترها را کشتند بعضی شان را، سر ناهار ریختند آن قلدرها و چماق کشها، ریختند سر ناهار آب یا غذای جوش را ریختند به سر این بیچاره ها، چه شده است؟ چون گفتند ما جشن 2500 ساله را می خواهیم چه کنیم؟ جشن را آنها باید بگیرند که زندگی دارند، آنها باید بگیرند که یک حکومتی دارند که در تحت نظر آن حکومت در رفاه هستند، در پناه هستند، جشن می گیرید با این خون آشامی و کشتار؟! جشن با
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 404
فقر و محرومیت؟! جشن برای حضرت امیر باید بگیرید که مردم در سایه شمشیر او در امان بودند.»
در این مرحله هم امام مدام از حقوق مردم، کرامت مردم، زندگی مردم و عظمت و بزرگی و آزادی مردم دم می زند و یک لحظه از این امور غافل نبودند.
مرحله سوم
مهم ترین مرحله زندگی امام، در این مرحله است؛ مرحله پیروزی مبارزات ملّت با رهبری امام.
امام در این دوره قدرت فوق العاده ای پیدا کرده است؛ رژیم منحط پهلوی را ساقط کرده و نظام جمهوری اسلامی را پایه گذاری کرده است و در سایه قدرت و رهبری کاریزمای خود، از محبوبیت فوق العاده ای برخوردار است. ملت یکپارچه گوش به فرمان او است و عاشقانه منویات ایشان را اجرا می کند. امّا این امام در اوج قدرت و اقتدار، ذره ای از اعتقادش و اعتمادش و احترامش به ملت کاسته نشد و در مشی و رفتار و گفتارش کوچکترین تغییری به وجود نیامد. امام همانی بود که در مراحل قبل بود؛ با همان مرام و رویکرد، با همان احترام و مواظبت بر حقوق و کرامت انسان ها و بلکه با حساسیت بیشتر و نظارت دقیق تر؛ زیرا او اکنون حاکم است؛ حاکم بر قلبها و حاکم وظیفه اش به مراتب سنگین تر است. امام بر خلاف سیاستمداران و قدرتمندان، هیچ گاه ارتباطش را با مردم قطع نکرد بلکه پس از رهبری ارتباط ایشان با مردم وثیق تر و تنگاتنگ تر شد و به خاطر مردم در مقابل گروه ها و احزابی که می خواستند به هر ترتیبی و با هر لطایف الحیلی به قدرت برسند، قرار می گرفت و مواظب بود تا آنها که به قدرت رسیده اند، سوء استفاده نکنند و حقوق مردم را نه تنها ضایع که حتی محدود نیز نکنند.
یکی از مواردی که امام بر روی آن حساسیت نشان می داد: سلامت انتخابات و صیانت از آراء مردم بود. به این جملات توجه کنید انتخابات در انحصار هیچ کس
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 405
نیست، نه روحانیت و نه احزاب و گروه ها؛ انتخابات مال همه مردم است، سرنوشت مردم دست خودشان است. امام، زمانی این سخنان را می گفت که جامعه از نظمی بایسته و شایسته بهره مند بود و در رأس ارکان آن نیروهای انقلابی و دلسوز قرار داشتند و اعضا و کادر احزاب از چهره های انقلابی و یاران امام بودند و نزد امام از حرمت و احترام ویژه ای برخوردار بودند.در مورد علاقه امام به مردم ملاحظه کنید که ایشان در نامه ای عرفانی خطاب به فرزند برومندش حاج احمد آقا که پس از رحلت امام (ره) منتشر شده در وصف ملت ایران چنین می گوید: «ملت ایران که جان من فدای تک تک آنها باد!». یعنی آن چه برای حضرت امام اهمیت دارد، رعایت حقوق و آزادی های مشروع مردم است. در بعد سیاسی نیز به هیچ وجه خود و رأی و نظر خود را تحمیل نکردند و انتخاب نوع نظام و آرایش سیاسی جامعه را بر عهدة خود مردم گذاشت؛ زیرا این را حق مردم و متعلق به خود مردم می دانست هر چند نظر خود را نیز به عنوان یک صاحب نظر می گفت.
یکی از آثار و اقدامات ماندگار امام در زمینة رعایت حقوق مردم، انتشار بیانیة 8 ماده ای درباره تفحص از منازل و برخورد با متهمان است که یاد آور نوع بیانیه های صادره از سوی امام علی(ع)؛ نظیر عهد نامه مالک اشتر و نامه به فرزندش امام حسن(ع) است. در آن بیانیه، امام اکیداً از افشای مشاهدات امور منافی شرع و عفت در منازل مردم توسط ضابطین قضایی و متولیان امر تفحص، نهی فرمودند.
سخن خود را با کلامی از امام به پایان می برم:
«در این جا آراء ملت حکومت می کند. این جا ملت است که حکومت را در دست دارد. این ارگانها را ملت تعیین کرده است و تخلف از حکم ملت برای هیچیک از ما جایز نیست و امکان ندارد.»
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 406
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین حاج سید حسن آقا خمینی
حجة الاسلام والمسلمین حاج سیدحسن آقا خمینی
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین الصلاة والسلام علی حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد (ص) و علی اهل بیته الطاهرین.
خدمت میهمانان عزیز و مسئولان محترم کنگرة و همایش بین المللی «امام خمینی و کرامت انسان» عرض ادب و احترام دارم. برخود فرض می دانم قبل از هر چیز از ریاست محترم همایش، متفکر و دانشمند محترم و محبوب، حضرت حجة الاسلام و المسلمین آقای خاتمی که بزرگوارانه تصدی این مسئولیت را پذیرفتند و با درایت و خردمندی آن را اداره کردند تشکر کنم. هم چنین از دوستان بزگواری که در مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام در کمیتة علمی همایش این مهم را به سامان کنونی رساندند تشکر می کنم. ای کاش وقت بیشتری داشتم تا در حضور دوستان مبحث منقح تری را عرضه می کردم، اما بحث اجمالی خود را با طرح یک سؤال آغاز می کنم امروز و دیروز که به موضوع همایش فکر می کردم با سؤالی مواجه شدم فکر کردم این سؤال را در این جا مطرح کنم تا مقداری هم دربارة آن بیندیشیم. پیرامون این که نقش کرامت در زندگی انسان چیست سخن بسیار گفته شده، فکر نمی کنم کسی منکر این باشد که انسان کرامت دارد. در بعضی از مکاتب سیاسی، کرامت انسانی فی
کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمی
صفحه 407
الجمله مورد قبول است و در برخی مکاتب کرامت انسانی به صورت قضیه موجبه کلیّه پذیرفته شده، اما در هر صورت، محدوده ای از کرامت برای انسان در همه مکاتب پذیرفته شده است. آیه شریفه (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ) که اتفاقاً نه به نوع انسان بلکه به تک تک انسان ها اشاره دارد، یعنی بنی آدم را مورد خطاب قرار داده است. ممکن است طبق بعضی دیدگاه ها این کرامت مربوط به جنس آدمیان باشد برخی هم قرائتی خاص ارائه کنند و بگویند موحّدین یا حتی مسلمانان یا در یک نظام بسته فکری شیعیان. اما سؤال اساسی این جاست که چه شد که این پذیرش تئوریک و این مفهوم مورد قبول به منصة عمل نرسید؟ کدامین عامل باعث شده کرامتی که از آن سخن می گوییم در حوزة بحث و جدل او را می پذیریم، اما در زندگی و رفتار شخصی نمود نمی یابد؟
از درس و بحث مدرسه ام حاصلی نشد جز حرف دلخراش، پس از آن همه خروش
مشکل کجاست که درس و بحث مدرسه به زندگی عملی انسان ها نمی رسد؟ کرامتی که در حوزة جدال و بحث و سخن باشد صرفاً به تعبیری به حمل اوّلی کرامت است و به حمل شایع در زندگی انسان ها کرامت نیست.
به نظر می رسد که بین کرامت موجود در سخن و بحث های نظری و خطاب کنگره ها و بین رفتار ما آدمیان به عنوان انسان هایی که باید او را در زندگی شخصی خودمان ساری کنیم یک حلقه مفقوده ای وجود دارد که همان «اراده» است؛ اراده ای برای آوردنِ کرامت از حوزة درس و بحث به رفتار شخصی. و یکی از مهم ترین مقدمات اراده، تصدیق فایده است. این که ما فایدة کرامت را در زندگی شخصی خودمان تصدیق نمی کنیم و در زندگی شخصی و در رفتار هامان کریمانه برخورد نمی کنیم نتیجه همان حلقه مفقوده است.