روحانیت و سیاست
دوشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۴:۵۸ ق.ظ
چنانکه نقل کردهاند، عالم عامل، سید محمد فشارکی اصفهانی که پس از رحلت میرزای شیرازی، در آغاز برای قبول مرجعیت به او مراجعه کردند، فرمود:
جامعه »
«و جعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها قری ظاهره و قدرنا فیها السیر» ( سبأ /18) و میان آنها و شهرهایی که برکت داده بودیم، آبادیهای آشکاری قرار دادیم و سفر در میان آنها را معین نمودیم. امامان معصوم علیهم السلام« قرای ظاهره» را دانشمندان تفسیر کردهاند که آنان راههایی هستند که مردمان را به قرای مبارکه میرسانند.
بدون تردید، اسلام مجموعهای هماهنگ و غیر قابل تفکیک است و در تمام زمینههای حیات انسانی و نیازهای فردی و اجتماعی، رهنمودهای هماهنگ با فطرت انسان و ساختار جهان ارائه داده است که راه رشد و تعالی فرد و جامعه تنها در گرو پیروی از آنهاست. در عصر ما مشعل هدایت مردم را روحانیت متعهد در دست دارد، روحانیتی که سر در طاعت امام و ولی خویش دارد و دل و جان در گرو این مسئولیت باخته است. عالم اسلامیکه مبلغ و مروج اسلام است، باید از همین جامعیت برخوردار باشد و در مسائل گوناگون جامعه، باید طبقاندیشه و فکر اسلامیخود، موضع مشخصی را برگزیند و خطی را دنبال کند و امت اسلامی را در همه جوانب زندگی راهنما باشد. اگر گفته میشود دیانت اسلام، عین سیاست است و باید عالم مسلمان در کارهای سیاسی جامعه دخالت کند، بدین معنی است که وی باید همواره بر اجرای سیاست و مدیریت صحیح پافشاری کند، و تلاش خود را در جهت کوتاه کردن دستهای پلید و خائنی که موجب نابودی اسلام و فضیلت و آزادگی میشوند، قرار دهد.
امام خمینی (ره) در مورد شهید مدرس میفرماید: « در زمانی که قلمها شکسته، زبانها بسته و گلوها فشرده بود او از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمیکرد. این عالم ضعیف الجثه با جسمینحیف و روحی بزرگ و شاداب از ایمان، صفا و حقیقت با زبانی چون شمشیر حیدر کرار رویاروی باطل ایستاد و فریاد کشید و حق را گفت و مجال را بر رضاخان کذایی تنگ و روزگارش را سیاه کرد.» (صحیفه نور، ج 19، ص 66)
اگر گفته میشود که یک عالم دینی باید در امور جامعه دخالت کند بدین معنی است که باید به احوال آن جامعه آشنایی داشته باشد چراکه شناخت هر پدیدهای، شرط اول و لازم برای حکم دادن در مورد آن پدیده است. اگر موضوعات خارجی به خوبی در ذهن انعکاس نیابد و تا آنگونه که هست، انسان آن را نشناسد، موفق به قضاوت صحیحی درباره آنها نخواهد بود.
از مصادیق این قضیه احکامی بود که امام راحل درمورد آقایان حسینعلی منتظری و شیخ علی تهرانی صادر نمود و ایشان را از دخالت در امور سیاسی منع کرد.
بخشی از نامه حضرت امام (قدس سره) در تاریخ 6/1/1368 خطاب به آقای منتظری: «. . . از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.»
در مورد آقای تهرانی نیز امام (ره)، به طعنه ازاو به عنوان کسی که کتاب اخلاق و توحید مینویسد، اما خودش از آن بیخبر است، یاد کردند.
از این رو بود که عالمان ربانی، در تصدی مقامهای دینی، احتیاطی شگفت داشتند و بر این باور بودند که برای تصدی مقامات دینی به جز فقه و قدرت بر استنباط احکام، آگاهیهای دیگر جامعه نیز لازم است.
چنانکه نقل کردهاند، عالم عامل، سید محمد فشارکی اصفهانی که پس از رحلت میرزای شیرازی، در آغاز برای قبول مرجعیت به او مراجعه کردند، فرمود: « انی لست اهلاً لذلک، لان الریاسه الشرعیه تحتاج الی امور غیرالعِلم بالفقه والاحکام من السیاسات و معرفه مواقع الامور». (من شایسته مرجعیت نیستم زیرا ریاست دینی و مرجعیت اسلامیبه غیر از علم فقه و شناخت احکام به امور دیگری مانند اطلاع از مسائل سیاسی و شناختن مواقع امور و موضعگیریهای درست در هر کار نیازمند است.)
در همین رابطه باید خطر گروهی که درمسائل سیاسی داخل نمیشوند به خیال اینکه شأن و منزلت روحانیت لکه دار نشود را گوشزد کرد.
بدون تردید، اسلام مجموعهای هماهنگ و غیر قابل تفکیک است و در تمام زمینههای حیات انسانی و نیازهای فردی و اجتماعی، رهنمودهای هماهنگ با فطرت انسان و ساختار جهان ارائه داده است که راه رشد و تعالی فرد و جامعه تنها در گرو پیروی از آنهاست. در عصر ما مشعل هدایت مردم را روحانیت متعهد در دست دارد، روحانیتی که سر در طاعت امام و ولی خویش دارد و دل و جان در گرو این مسئولیت باخته است. عالم اسلامیکه مبلغ و مروج اسلام است، باید از همین جامعیت برخوردار باشد و در مسائل گوناگون جامعه، باید طبقاندیشه و فکر اسلامیخود، موضع مشخصی را برگزیند و خطی را دنبال کند و امت اسلامی را در همه جوانب زندگی راهنما باشد. اگر گفته میشود دیانت اسلام، عین سیاست است و باید عالم مسلمان در کارهای سیاسی جامعه دخالت کند، بدین معنی است که وی باید همواره بر اجرای سیاست و مدیریت صحیح پافشاری کند، و تلاش خود را در جهت کوتاه کردن دستهای پلید و خائنی که موجب نابودی اسلام و فضیلت و آزادگی میشوند، قرار دهد.
امام خمینی (ره) در مورد شهید مدرس میفرماید: « در زمانی که قلمها شکسته، زبانها بسته و گلوها فشرده بود او از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمیکرد. این عالم ضعیف الجثه با جسمینحیف و روحی بزرگ و شاداب از ایمان، صفا و حقیقت با زبانی چون شمشیر حیدر کرار رویاروی باطل ایستاد و فریاد کشید و حق را گفت و مجال را بر رضاخان کذایی تنگ و روزگارش را سیاه کرد.» (صحیفه نور، ج 19، ص 66)
اگر گفته میشود که یک عالم دینی باید در امور جامعه دخالت کند بدین معنی است که باید به احوال آن جامعه آشنایی داشته باشد چراکه شناخت هر پدیدهای، شرط اول و لازم برای حکم دادن در مورد آن پدیده است. اگر موضوعات خارجی به خوبی در ذهن انعکاس نیابد و تا آنگونه که هست، انسان آن را نشناسد، موفق به قضاوت صحیحی درباره آنها نخواهد بود.
از مصادیق این قضیه احکامی بود که امام راحل درمورد آقایان حسینعلی منتظری و شیخ علی تهرانی صادر نمود و ایشان را از دخالت در امور سیاسی منع کرد.
بخشی از نامه حضرت امام (قدس سره) در تاریخ 6/1/1368 خطاب به آقای منتظری: «. . . از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.»
در مورد آقای تهرانی نیز امام (ره)، به طعنه ازاو به عنوان کسی که کتاب اخلاق و توحید مینویسد، اما خودش از آن بیخبر است، یاد کردند.
از این رو بود که عالمان ربانی، در تصدی مقامهای دینی، احتیاطی شگفت داشتند و بر این باور بودند که برای تصدی مقامات دینی به جز فقه و قدرت بر استنباط احکام، آگاهیهای دیگر جامعه نیز لازم است.
چنانکه نقل کردهاند، عالم عامل، سید محمد فشارکی اصفهانی که پس از رحلت میرزای شیرازی، در آغاز برای قبول مرجعیت به او مراجعه کردند، فرمود: « انی لست اهلاً لذلک، لان الریاسه الشرعیه تحتاج الی امور غیرالعِلم بالفقه والاحکام من السیاسات و معرفه مواقع الامور». (من شایسته مرجعیت نیستم زیرا ریاست دینی و مرجعیت اسلامیبه غیر از علم فقه و شناخت احکام به امور دیگری مانند اطلاع از مسائل سیاسی و شناختن مواقع امور و موضعگیریهای درست در هر کار نیازمند است.)
در همین رابطه باید خطر گروهی که درمسائل سیاسی داخل نمیشوند به خیال اینکه شأن و منزلت روحانیت لکه دار نشود را گوشزد کرد.
http://javanonline.ir/fa/news/420416/روحانیت-و-سیاست-1