قرآن و اسلامی کردن علوم
16ـ لسانی فشارکی، زبان قرآن، ص 22. نگا. خوش منش، حمل قرآن، پژوهشی در روش شناسی تعلیم و تحفیظ قرآن مجید، ص 270.
در بارة اسلامی کردن علوم، سخن فراوان گفته شده و می شود. اسلامی کردن علم به اسلامی کردن جهان بر می گردد و اسلامی کردن جهان نیز راهی جز بازگشت به قرآن ندارد. همانگونه که خدای بزرگ "...الأوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیم"1 است، کتاب وی نیز چنین است. اما واقع امر این است که ما در حد سخن و کلام به این مطلب اذعان داریم و در عمل چنین نیست.
قرآن در منظومه فکری و اندیشگی و ستادهای اندیشه ساز ما اول و آخر و ظاهر و باطن نشده است. امروز صحبت از تولید علم می کنیم، کاش همان گونه که برخی از بزرگان گفته اند، سخن از استخراج علم از قرآن نیز می کردیم.
علامه طباطبایی فرموده است: "علوم حوزوی به گونه ای تنظیم شده اند که به هیچ وجه به قرآن احتیاج ندارند! به طوری که شخص متعلم می تواند تمام این علوم را از صرف و نحو، بیان، لغت، حدیث، رجال، درایه، فقه و اصول فراگرفته به آخر برسد و آن گاه متخصص در آن ها بشود و ماهر شده در آن ها اجتهاد کند، لکن اساساَ قرآن نخواند و به جلد آن هم دست نزند! در حقیقت برای قرآن چیزی جز تلاوت کردنش برای کسب ثواب و یا بازوبندی فرزندان که از حوادث روزگار حفظشان کند، چیزی نمانده است؛ حال اگر اهل عبرتی، عبرت بگیر!"2
شهید ثانی در کتاب "منیة المرید" در باره شالودة قرآنی که باید پای بست دیوار و بنای علم و اندیشه ما باشد، می گوید: "مهم ترین وظیفة شاگرد ـ که از لحاظ اهمّیت در درجة نخست قرار دارد ـ این است که با دقت و اهتمام ویژه ای حفظ دقیق و درست قرآن کریم را آغاز کند، زیرا قرآن کریم اساس همة علوم می باشد. دانشمندان سلف، گذشته از علم حدیث، دیگر علوم اسلامی همچون فقه را منحصراً به کسانی تعلیم می دادند که حافظ قرآن باشند. اگر طالب علم، دست اندرکار حفظ قرآن گردد، باید سعی کند خویشتن را سرگرم کارهای دیگر نسازد که منجر به نسیان پاره ای از قرآن شود، بلکه باید همواره استمرار عمل و همبستگی خود را با خواندن و مرورِ قرآن حفظ کند. شاگرد باید پس از حفظ قرآن، به سایر علوم مربوط به قرآن روی آورد و آن ها را به طور دقیق و درست فراگیرد و ذیل آن فنون را بشناسد، و در فراگرفتن کلیاتِ فنون و صناعت های علمی، فنون مهم تر را به ترتیب بر فنون دیگر ترجیح دهد".3
حجت الاسلام قرائتی می گوید: اسلوب حوزه ها باید به گونه ای باشد که طلاب بیشتر با قرآن سر و کار داشته باشند؛ چه اشکالی داشت اولین روزی که من طلبه شدم به جای ضرب زیدٌ عمراً می گفتند "ضَرَبَ اللهُ مَثَلا"؟!4 یک اشتباهی که کردیم و کلاه سرمان رفت این بود که می گفتند: اگر درس های حوزه را بخوانید، قرآن را بهتر می فهمید و من شهادت می دهم که دروغ است؛ زیرا وقتی یک طلبه (تنها با اکتفا به همان دروس) در جامعه آمد، یک حجت الاسلام فلج است؛ یعنی دستش از قرآن و نهج البلاغه کوتاه است."5
"امروزه در کشور مصر کسی عالم و روحانی نامیده می شود (معادل حجت الاسلام در ایران) که حافظ قرآن باشد. همچنین محل هایی جهت تعلیم قرآن در تمام استان ها و اماکن مصر گسترده اند و گاه ممکن است شخصی با داشتن شصت سال سن، وارد این اماکن شود و قرآن را فراگیرد و حفظ کند".6
آیات و روایات متعدد در باب جامعیت قرآن و تبیان بودن آن برای هر چیز آمده است که اگر امت اسلامی، نخواهد به هر جهت آن ها را به عین یقین بنگرد و به تبع، بنا را بر استخراج علوم از قرآن کریم بگذارد، باید دست کم جایگاه اولویت و تقدم را برای قرآن کریم در این بین محفوظ دارد و دانش های گوناگون را دست کم، قبل از ترویج و رسمیت بخشیدن به تأیید کلام الله رسانیده و آن ها را با آن همسان و همساز نموده باشد.7
به راستی اگر ما امروزه سورة "لإیلاف" و "کوثر" را نمی داشتیم، چه فرقی به حالمان می کرد؟! اگر سوره های "فلق" و "بینه"، در قرآن نبودند، چه خللی در ادارة زندگی ما پدید می آمد؟! سورة "تکاثر" در جامعة ما چه کاره است؟! سیاست اقتصاد و نظام تعلیم و تربیت ما از این سوره چه بهره ای دارند؟! اگر سورة "بروج" و ده ها سوره مثل آن در قرآن نبود، اخلاق و رفتار و برنامه ریزی های کدامیک از ما زیر و رو می شد؟! سوره هایی که هر یک از آن ها ـ بنا بر روایات متعدد ـ می تواند ما را بی نیاز ترین و غنی ترین انسان های روی زمین گرداند، در زندگی ما چه جایی دارند؟
به گفتة متفکر و مصلح قرآنی سید جمال الدین اسدآبادی مسلمانان معتقد در آغاز، هنگامی به فراگیری علومی همچون فلسفه افلاطون و ارسطو، طب بقراط و جالینوس و هندسة اقلیدس و نجوم بطلمیوس همت گماشتند که پایه های ایمان خود را استوار کرده بودند؛ مسلمان امروزی نیز تنها باید زمانی به فرهنگ و تمدن اروپایی روی آورد که دین خود را به خوبی شناخته، توان نقادی آن تمدن را داشته باشد.
سید قطب معتقد است نباید فلسفة واقعی و حقیقی اسلام را نزد ابن سینا و ابن رشد و فارابی و امثال آنان طلب نمود، که فلسفة همة اینان سایه هایی از فلسفة یونان است؛ بلکه فلسفة اسلامی، فلسفه ای است که از بطن قرآن و حدیث پس از فراگیری و فهم قرآن استخراج شود. 8
بنده نمی خواهم در این جا حرف انقلابی بزنم. بعضی می گویند در حرف های بالا نوعی تحمّس وجود دارد و واقع امر امروز تفاوت کرده و دیگر بسان گذشته و اوضاع مثلاً چهل سال پیش نیست. اما باید دید چند درصد تفاوت کرده است و باید دید مثلاً نظر کسی مانند حضرت استاد جوادی آملی در این زمینه چیست؟ می بینیم نظرات این بزرگان که گاهی در سر درس نیز اعلام می شود، حاوی تفاوتی بنیادین نیست.
یا با توجه به سخنی که در بارة فلسفه و فلسفة یونان گفته شده، بنده شخصاً به فلسفة غرب علاقه مندم و تا جایی که بتوانم در این زمینه تتبع کرده و منابع دست اول را به زبان اصلی از نقاط مختلف ایران و غیر ایران تهیه می کنم و نزد برخی از اساتید زانو می زنم. سخن ما طرد و نفی علوم و فنون دیگر که عصاره هزاران سال تفکر است، نیست، بلکه می خواهیم بر یک نقطه و نکته انگشت بگذاریم و آن این که: بین کسی که قرآن دیدگان وی را در دانش های دیگر بگشاید و کسی که دانسته های دیگر خواسته باشد دیدگان وی را در قرآن گشوده باشد تفاوت بسیار زیاد است.
چیزی که ما الآن داریم، حالت اخیر است. ما برنامه ریزی ای نداریم که اندیشة طلبه یا دانشجو را به واقع "قرآن محور" بار بیاورد. کم نبوده و نیستند کسانی که مدارک و مدارج بالای قرآنی را گرفته اند، اما از روان خوانی قرآن محروم اند! اما ما در مقابل، زبان و اندیشه و ادبیاتی به کلی متفاوت از دیگران را در کسانی می بینیم که مثلاً در مصر و سودان و احیاناً ایران، در سنین پایین، قرآن را حفظ کرده یا آن را به خوبی فرا گرفته اند، سپس بیست سال، چهل سال، پنجاه سال، بر روی آن بستر و شالوده قرآنی بالیده، گفته و فکر کرده اند. شما هنگامی که با این اشخاص نشست و برخاست می کنید، به واقع اندیشه و ادبیاتی به کلی متفاوت از دیگران را احساس می کنید.
قرآن شالودة قلب راپایه ریزی می کند. اگر ما بخواهیم یک "بنیان مرصوص" بنا کنیم. شالوده ریزی آن باید با سخن خدا باشد. پیغمبر اکرم(ص) وقتی صاحب رسالت شدند فرمودند: "کأنما کُتِب فی قلبی کتاب؛9گویی کتابی در قلب من نوشته شده." اگر این کتاب درست در قلب جا بگیرد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ یعنی روی این اسکلت - اسکلت قرآن که داخل قلب و سینه شکل می گیرد- تمام معارف بشری را می توان کلاسه و منظم جا داد و استوار حمل کرد. این ها شعار و ادعاهای تبلیغی و رسانه ای نیست. امروز خوشبختانه این سخنان حداقل در جای خود تا حد زیادی قابلیت تبیین و اثبات دارد. سخنانی که دربارة ظرفیت ها، توانایی ها و عظمت زبان قرآن که علم خدا و "تِبْیانًا لِکلِّ شَیءٍ"10 است گفته می شود با برخی از آلات، ادوات و محاسبات جدید قابل محاسبه و قابل تبیین است.
آیت الله معرفت خدمات مهمی در وادی علوم قرآن انجام داده اند. نگارش یک دوره علوم قرآنی از سوی یک فقیه شیعی به آن زبان عربی فاخر، کار کمی در قرن گذشته نیست؛ هر چند این کار از برخی نگرش ها و نگارش های ناتمام، عاری و بری نبود. ایشان در دروس خود بارها یادآوری می فرمودند که من در برابر این "دیدگاه افراطی" که قرآن را تبیان کل شیئ می خواند، ایستاده ام. برخی اساتید و بزرگان هم با من تماس گرفته و از این ایستادگی که من داشته ام تقدیر کرده اند. ایشان همچنین قائل به "نظریه تراوشی" بودند؛ یعنی اینکه "خداوند قصد بیان هدایت انسانها را داشته، اما برخی اشارات و نظرات علمی هم در بیان او تراوش کرده است".
ما می توانیم دو نوع تفسیر و بیان قرآنی تصور کنیم: یکی تفسیری که در اداره یک درس دو واحدی و اقناع و اشباع دانشجویان آن در می ماند و دیگری تفسیری که در امتداد قول "حِکمَةٌ بَالِغَةٌ"11 و "قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلا بَلِیغًا"،12بلیغ و بالغ است و تشنگان را سیراب می کند و آنان را به بلوغ فکری و فرهنگی می رساند. ما امروز به خطابی قرآنی از این نوع اخیر، خطابی که برای دیده ها و سینه های گشوده باشد و پنجره های باز و آفاق وسیع را هدف گرفته باشد بسیار نیازمندیم؛ هم برای خودمان و این خیل جوانان و نیازمندان در دانشگاهها و جاهای دیگر و هم برای بیرون از کشور. جمهوری اسلامی می بایست از خطاب ها و نظریات قرآنی بین المللی برخوردار باشد و می بایست تبلیغ دینی ما را در خارج از کشور با این رویکردها بشناسند. کم نیستند جاهایی که بودجه های بزرگی برای تولید اندیشه ناب قرآنی هم برای داخل و هم برای خارج کشور در اختیار داشتند، اما آن بازدهی که متناسب با امکانات آنان باشد به دست نیامد.
با توجه به آنچه گفته شد، باید بگوییم که "علوم قرآنی" نیز بخشی از علوم انسانی کشور است، بخشی کوچک و نحیف از آن! یعنی رشتة علوم قرآنی، یک رشتة کلیدی و مبنایی در نظام آموزشی جمهوری اسلامی نیست! بلکه تنها رشته ای است در عرض و بلکه پایین تر از برخی رشته های انسانی دیگر. این رشته که می بایست در استخراج نظریات مبنایی و ناب رشته ای مادر باشد، از آغاز تأسیس خود تا کنون از نارسایی های فراوانی رنج برده است. متأسفانه باید گفت که اصل طراحی این رشته، روح قرآنی نداشت، بلکه از همان آغاز بر برخی مبانی دیگر بنا نهاده شد و به مسیر دیگری رفت.
چندین سال پیش یکی از اساتید ارجمند علوم قرآنی کشور طی مصاحبه ای در نشریة گلستان قرآن گفته بود: راه نجات علوم قرآنیِ کشور، تعطیلی آن است. این استاد بزرگوار قصد طعن و مزاح هم نداشت بلکه مقصودشان این بود که اگر این رشته تعطیل شود، برخی از عزیزان و افرادِ "قَائِمٌ عَلَی کلِّ نَفْسٍ بِمَا کسَبَتْ"13 سایه خود را از سر آن کم خواهند کرد و مجال برای نیازمندان واقعی و تشنگان مَعین قرآنی گشوده خواهد شد. همان کسانی که قرآن در باره شان می گوید: "وَأَمَّا مَنْ جَاءَک یسْعَی وَهُوَ یخْشَی فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّی"14به عرصه تکاپو وارد خواهند شد. این افراد می توانند از رشته های دیگر دانشگاهی باشند و اگر ما بتوانیم پژوهش را سامان و سازمان درستی بدهیم، آنان می توانند به انجام پژوهش های ریشه دار بین رشته ای دست بزنند.
رشته ای که الآن هم اکنون "علوم قرآن و حدیث" نام گرفته، می خواهد قرآن و حدیث را با هم تعلیم بدهد! چنین چیزی ممکن نیست. آیا می شود به دانشجویی که روان خوانی قرآن را نمی داند لیسانس قرآن داد؟ آیا می شود به کسی که در عمرش یک بار یک صفحه حدیث را با صدای بلند و با منظوری تعلیمی یا تعلّمی نخوانده است دکترای علوم قرآن و حدیث داد؟ در حالی که در برخی کشورهای اسلامی، سالها خواندن ترتیبیِ حدیث نزد استاد و شناخت معایب متنی و سندی و رفع اشکالات مختلف نزد اساتید متبحّر، از کارهای اصطلاحاً بیسیک و روتین آنهاست.
ما مسلمانان، از آن جا که نتوانستیم عظمت و وسعت و رقای باور ناکردنی قرآن را درک کنیم، در طول تاریخ اسلام، تا آن جا که توانستیم، آن را از مقام حقیقی خود تنزّل دادیم، تا جایی که رو در روی خدا ایستادیم و با کلام او مقابله کردیم! او در کمال صداقت و حقیقت و به قول علامه طباطبایی با بیان و دلالتی روشن تر از آفتاب15 فرمود که این کتاب "تبیان" همه چیز است، امّا ما که جرعه ای از "تبیان قرآن" را نچشیده بودیم، حرف خدا را باور نکردیم و صریحاً گفتیم و نوشتیم که این قرآن نمی تواند تبیان همه چیز باشد، بلکه تبیان بعضی چیزهاست! حقیقت های قرآنی را مَجاز گرفتیم، هر چه می توانستیم دایرة تبیین و هدایت و شفای قرآن را محدود کردیم، برای آیات قرآن هر چه ممکن بود، محذوف و مقدّر فرض کردیم، و قرآنی برای خود آفریدیم که نه تنها "تبیان" همه چیز نیست، بلکه عملاً ثابت کردیم که این "همه چیز" است که تبیان آن است!16 "وَ لَقَد ضَرَبنَا لِلنّاسِ فِی هذا القُرآنِ مِن کلِّ مَثَلٍ وَ لَئِن جِئتَهُم بِآیةٍ لَیقُولَنَّ الَّذِینَ کفَرُوا إِن أَنتُم إِلّا مُبطِلُونَ * کذلِک یطبَعُ اللّهُ عَلی قُلُوبِ الَّذِینَ لایعلَمُونَ * فَاصبِرْ إِنَّ وَعدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لایستَخِفَّنَّک الَّذِینَ لایوقِنُون"17
پی نوشت ها:
1. حدید/3.
2 ـ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج 5، ص 450.
3ـ العاملی، آداب تعلیم و تعلم در اسلام، ص 416ـ417.
4 ابراهیم/24.
5. بینات، شماره 9، بهار 1375، گفتگو با حجت الاسلام قرائتی.
6ـ مؤسسة استاد مطهری، زندگی نامه قاریان مشهور جهان، ص 87.
7ـ ر.ک. حکیمی، مکتب تفکیک، ص 18 و 52.
8ـ احمدی، سید قطب آیت جهاد، ص 76. در این زمینه همچنین ر.ک. خوش منش، بیداری و بین الملل اسلامی با مروری بر نقش داعیان قرآنی در دو سدة اخیر، ص 142.
9. بحار الانوار، ج15، ص 363.
10. نحل/89.
11. قمر/5.
12. نساء/63.
13. رعد/33.
14. قصص/8 الیٰ 10.
15ـ طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 55.
16ـ لسانی فشارکی، زبان قرآن، ص 22. نگا. خوش منش، حمل قرآن، پژوهشی در روش شناسی تعلیم و تحفیظ قرآن مجید، ص 270.
17ـ روم/58 الیٰ60.
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/5211/7603/95100/قرآن-و-اسلامی-کردن-علوم/?SearchText=فشارکی