ماجرای حق الناس سید محمد فشارکی و رویای صادقه
شفقنا- در حاشیه حوزه گوشه ای از اخبار، تحلیل ها و گفت وگوها با موضوع معارف دینی را بدون هیچگونه پیشداوری و قضاوت صرفا جهت اطلاع خوانندگان از منابع مختلف انتخاب و گزارش می کند.
حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی بیان می کنند: وقتی که آسید جمال گلپایگانی به ایران آمده بود، حاج آقای والد ما و آقای صدوقی این جریان را از ایشان شنیدند: آقا سید جمال گلپایگانی از آقای نایینی نقل میکرد که وی، استادش آقا سید محمد فشارکی را بعد از وفاتش، خواب دیده است. میگفت: انگشتش را گرفتم و پرسیدم: در آن عالم چه خبر است؟ سید محمد فشارکی گفت: از این سؤال منصرف شوید، من اگر جواب بدهم، در بین ساکنان آن عالم به دهنلقّی معروف میشوم! آقای نایینی گفت: به مقداری که این وصله به شما نچسبد، بفرمایید.
ایشان در پاسخ گفت: من قبل از اینکه از این عالم بروم، هیچ نگرانی نداشتم، الّا دو نگرانی، که هر دو برطرف شد: یکی در حال احتضار و یکی هم بعد از وفات به فاصلهی یکی دو روز.
نگرانی اوّل، از ناحیه زن و بچهام بود؛ زیرا سختی زندگی برای من با لذّت علمی همراه بود. لذا قابل تحمّل بود، امّا آنان که از لذّت علم محروم بودند، صرفاً اذیت میشدند. در حال احتضار به من تعلیم داده شد که شما نگران نباشید، بعد از شما تأمین میشوند!
نگرانی دوم من این بود که ۲۵ روپیه به قصاب روبهروی مسجد هندی بدهکار بودم. من دَیْن او را نداده، از دنیا رفتم. در تشییع جنازهام، وقتی از مقابل دکان قصّاب میگذشتم. قصاب دست به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، من ۲۵ روپیه از سید محمد فشارکی طلب داشتم، او را حلال کردم! این جور بود که این نگرانی هم رفع گردید.
آقای نایینی میگفت: امام جمعه تبریز هزار تومان برای سید محمد فشارکی میفرستد، ولی وقتی میرسد که جنازهی او را تشییع میکردند و بدین ترتیب، این پول به ورثهی ایشان رسید و مطلب اوّلی که در خواب دیده بودم، واقعیت پیدا کرد.
امّا برای تحقیق مطلب دوم، پیش قصّاب رفتم. گفتم: استاد ما بدهکار بود؟ گفت: بله، گفتم: چند؟ گفت: ۲۵ روپیه. من دست کردم از جیبم ۲۵ روپیه درآوردم. قصاب گفت: من طلبکار بودم ولی آن را ابراء کردم. گفتم: چه موقع؟ گفت: وقتی که جنازهی سید محمد فشارکی را از مقابل دکّان ما عبور میدادند!
انتهای پیام
fa.shafaqna.comhttps://fa.shafaqna.com/news/777729/