شیوه درس خارج امام خمینی به روایت یکی از شاگردان
از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم نیز نقل میکردند که یک بار فرمود: من به محضر درس مرحوم فشارکی حاضر میشدم
که به سید استاد معروف بود. مباحثی را که ایشان در درس مطرح میکردند، روی کاغذ میآوردم و به دقت مینوشتم.
یک بار که دفترم را به ایشان نشان دادم، فرمود:
سعید هلالیان
یکی از ابعاد شخصیتی امام خمینی، «بُعد علمی» ایشان بود که گاهی به تبیین این بُعد پرداخته میشود، ولی از منظر «روش شناختی» بسیار کم به آن توجه شده است. از مواردی که میتوان با پرداختن «روش شناسانه» به آن، بهرههای زیادی به دست آورد و از آنها در زندگی فردی و صنفی طلاب و نیز برنامهریزیهای تحصیلی و آموزشی استفاده کرد، «شیوه تدریس» ایشان به طور عمومی و «شیوه درس خارج» ایشان به طور خصوصی است. این کار به استفاده از «سنت شفاهی» و بهره بردن از محضر شاگردان ایشان ـ که هنوز در قید حیاتاند ـ نیاز دارد که اگر اکنون انجام نشود، بعدها مایه تأسف و افسوس فراوان خواهد شد. در این نوشتار، به بررسی شیوه درس خارج ایشان، آن طور که یکی از شاگردان ایشان، یعنی آیتالله مسعودی خمینی گزارش میکنند، پرداخته شده است.
شیوه تدریس امام به این صورت بود که ابتدا مسئلهای را مطرح میکردند و میفرمودند: این مسئله دارای مقدماتی است. بعد از ذکر مقدمات، در میان صحبتهایشان، اقوال علمایی همچون مرحوم نائینی و آخوند خراسانی را مطرح میکردند و به نقد آنها میپرداختند. معمولاً کسی نمیتوانست مقابل ایشان ایستادگی کند. یکی از خصوصیات حضرت امام این بود که اگر بحثی را از قبل مطالعه عمیق و دقیق نکرده بودند، سر کلاس عنوان نمیکردند. روی این حساب در مجالس خصوصی از طرح و دنبال کردن مباحث علمی خودداری میکردند و توجیهشان این بود که قرار بر این بحث نبوده، من مطالعه نکردهام و از صحبتهای کلی و غیرمستند و صرفاً متکی بر محفوظات خودداری میکردند. در عوض، وقتی پیش مطالعه میکردند و بر کرسی تدریس مینشستند، دقت علمی بالایی از ایشان بروز میکرد و مباحث مستوفایی را مطرح میکردند.
نکته دیگر اینکه وقتی حضرت امام در محافل درس، اقوال و آرای دیگری را مطرح میکردند، احدی از شاگردان حق اظهارنظر نداشت؛ ولی وقتی نوبت به موضعگیری خود ایشان فرا میرسید، فضا را باز گذاشته بود که طلبهها انتقاد کنند. به خاطر میآورم یک بار در مسجد سلماسی، در خلال مبحثی از اصول فقه، یکی از آقایان ترک زبان که در درس امام حاضر میشد و هنوز در قید حیات است، به امام اشکال کرد. امام جواب او را دادند. مجدداً ایراد دیگری کرد. باز هم امام پاسخ گفت. شیخ، وارد اشکال سوم شد، شاید هم همان اشکال دوم را تکرار کرد. امام عصبانی شدند و حرکتی به دستشان دادند. عینک حضرت امام روی کتابشان بود. دستشان به عینک اصابت کرد و شیشهاش شکست! بهتی در جلسه درس حاکم شد. بعد امام فرمود: آقا شیخ! حالا چه کسی ضامن این عینک ماست؟ با این حال، اشکال شیخ را استماع کردند و به رغم اینکه قبول نداشتند، راه را باز گذاشتند و فرمودند: شاید حق با تو باشد. بعد این آیه را تلاوت کردند: «لعلّ الله یحْدِث بعْد ذلک أمْرا»ً[۱]، یعنی شاید برای ما هم فردا استدراک تازهای حاصل شود و ما هم از نظرمان عدول کنیم. ظاهراً فردای آن روز، وقتی جلسه درس تشکیل شد، حضرت امام مطرح کردند که با مطالعه مجدد به این نتیجه رسیدهاند که اشکال طلبه مزبور بجا بوده است. البته این مورد تنها موردی بود که ایشان اشکال کسی را پذیرفتند.
حضرت امام، دو دوره طهارت را تدریس کردند که هر دوره، حدود دو سال به طول انجامید. حاصل تدریس طهارت، چهار جلد کتاب است که به چاپ رسیده است. وقتی دوره دوم را شروع کردند، به قدری تعداد شاگردان زیاد بود که حتی مسجد محمدیه هم گنجایش آن را نداشت. به خاطر دارم که وقتی وارد مسجد میشدم، میدیدم عدهای، در کنار در ورودی نشستهاند… دوره دوم تدریس خارج فقه ایشان در مسجد سلماسی، واقع در کوچه آقازاده بود که در نزدیکی منزل حضرت امام قرار داشت… .
شیوه تدریس ایشان بدین نحو بود که در ابتدا فرعی را بیان میکردند و بعد به نقل دیدگاه علمای بزرگ، همچون شیخ انصاری، صاحب کفایه و میرزای نایینی در این خصوص مبادرت میکردند و بعد از آن هم به نقد کلمات منقول میپرداختند. در ضمن اگر نسبت به دیدگاهی ایراد و اشکال نداشتند، آن را نقل نمیکردند. در نهایت هم نظر نهایی را عنوان میکردند و در تأیید آن به بیان روایات باب میپرداختند. گاهی اوقات هم در ابتدا به قرائت روایات باب میپرداختند و بعد میفرمودند: حال باید دید کدامیک از اقوال عقلا در این مسئله با روایات سازگاری بیشتری دارد. تا آنجا که در خاطرم مانده است، از نقل دیدگاههای عامه خودداری میکردند. همچنین حضرت امام در درس فقهشان، آنگاه که به نقل روایتی میپرداختند، روایات را یک به یک، نقل، و آنان را به ضعف یا وثوق متصّف میکردند، اما به ذکر دلیل و مبانی رجالی نمیپرداختند و آن را به درس رجال محول میکردند. یکی از خصوصیات تدریس حضرت امام که بنده در آقایان دیگر کمتر مشاهده کردهام، این بود که در تقریر مطالب، بسیار محکم و قاطع بودند. چنان هنگام مطالعه، کار را دقیق انجام میداد که گویی وحی منزل را بیان میکند و وقتی نوبت به نقل و استدلال دیدگاه خودشان میرسید، این قاطعیت به اوج خود میرسید. امام هنگام تدریس، چنان افکار شاگردانش را به درس و بحث گره میزد و درگیر میکرد که کسی خوابش نمیبرد و نیز هنگام تدریس، به تمام جزییات جلسه و حالات شاگردان اشراف داشت. روزی که برای شرکت در جلسه درس به مسجد سلماسی رفتم، مشاهده کردم عدهای از افراد، در کنار دیوار نشستهاند. امام در خلال تدریس فرمودند: «آن اصحاب چرت هم که در آنجا نشستهاند، گوش کنند!» صدای حضرت امام هنگام تدریس، بسیار قرا و رسا بود و هرگز به بلندگو نیاز نداشتند. البته بعد از اینکه جلسه تدریس ایشان به مسجد اعظم منتقل شد، برایشان بلندگو گذاشتند. بیان ایشان آنقدر شیوا بود و چنان مطالب سنگین را با بیان سلیس خود تحویل میدادند که برخی از کسانی که در درس ایشان حاضر نمیشدند، میگفتند: «وجه اینکه ما در درس آقای خمینی حاضر نمیشویم، این است که مبانی ایشان چندان عمیق نیست و این نشان میدهد درس سادهای است و عمق ندارد!»
به یاد دارم در بحث «ترتّّب»، حضرت امام دیدگاه مرحوم فشارکی را قبول نداشتند. ایشان با نقل مدعای فشارکی و نیز نقل کلام دیگر علما شروع کردند. بعد به قول معروف، زیر آب «ترتّب» را زدند و نحوه تقریر و تنزیل مطالب به قدری جالب بود که آقایانی که در درس شرکت کرده بودند، گمان بردند درس آسانی است. بعد که از جلسه خارج شدند و هنگام مباحثه فرا رسید، اشکالات بروز کرد! با این همه، با توجه به کلیدهایی که حضرت امام در اختیار طلبهها میگذاشت، خودشان از عهده حل مسائل برمیآمدند. درس حضرت امام یک درس طلبهپرور بود و هر کس که در درس ایشان حضور مییافت، خودش میتوانست پس از مدت کوتاهی تدریس کند. در میان کسانی که در درس حضرت امام به ایشان اشکال میکردند، میتوانم از آقایان آیتالله نهاوندی، آیتالله میرزا جعفر سبحانی و آیتالله ملک حسینی و نیز مرحوم حاج آقا مصطفی یاد کنم.
نظریات محقق نایینی، به زعم حضرت امام بسیار قابل خدشه بود. من به خاطر ندارم امام مطلبی را از مرحوم نایینی نقل کرده و پذیرفته باشد. هر وقت هم که شاگردان امام به ایشان اشکال میکردند، با صدای بلندی که داشتند، فریاد میکشیدند و روی نظریه خود پای میفشردند.
یک بار هم آقا میرزای ترک به ایشان اشکال کرد. امام جواب دادند. مجدداً اشکال کرد. باز هم امام جواب داد. بار سوم که این معنا تکرار شد، امام فرمود: «آقای میرزا! مطالعه کن!» میرزا در جواب گفت: «آقا! من مطالعه کردهام». امام فرمودند: «پس دیگر متأسفم!». در این حال خنده علما و شاگردان امام بلند شد. بعد از درس البته امام، از آقای میرزا عذرخواهی کردند. امام جهات اخلاقی را خیلی رعایت میکردند.
یکی از خصوصیات حضرت امام این بود که در مجالس در مباحث بینالإثنینی شرکت نمیکرد. یک بار آقای امینی میگفت: یک روز چند تن از بزرگان از جمله حضرت امام و مرحوم علامه طباطبایی را به مدرسه حجتیه مهمان کردم. بعد بحثی فلسفی را شروع کردم. در واقع هدفم این بود که آقایان را به حرف بکشانم، ولی حضرت امام وارد بحث نشدند و تمام تلاشهایم برای این منظور بینتیجه ماند. علتش هم این بود که این گونه مباحث منجر به تلاش برای تفوقجویی بر حریف میشد و امام این را خوش نداشت. بنابراین از همان ابتدا و قبل از اینکه به جاهای باریک بکشد، از ورود به بحث اجتناب میکرد و همین امام وقتی نوبت تدریسش فرا میرسید، از قبل روی دیدگاههایی که میخواست در هنگام تدریس اثبات کند، فکر میکرد و بر کرسی تدریس چنان قاطع و استوار از مواضعش دفاع میکرد که گویی همه عالم اگر جمع شوند، نمیتوانند مدّعای ایشان را ابطال کنند.
به خاطر دارم در درس اصول ایشان که به اتفاق آقای مصباح شرکت میکردیم، در بحث مقدمه واجب که میخواستند شروع کنند، حدوداً یک ماه این مبحث به طول انجامید. وقتی در خلال درس به نقل و نقد اقوال علمایی همچون مرحوم نایینی و آقا ضیاء عراقی و محقق خراسانی و نیز آقای بروجردی پرداختند، چنان با قدرت و قاطعیت و استحکام به انتقاد از مبانی دیگران و اثبات مبنای خویش پرداختند که هیچ یک از شاگردان ایشان نتوانست خدشهای در کلام ایشان وارد کند.
روزی به اتفاق آقای مصباح نشسته بودیم و یکی از مباحث مشکل مربوط به اصول فقه را با هم بررسی میکردیم. در این حال چنان به وجد آمدیم که از جا حرکت کردیم و گفتیم: «جداً چقدر ایشان خوب تدریس میکند!» در آن مقطع، هنوز حضرت امام به عنوان فردی انقلابی و حتی یک مرجع تقلید مطرح نبود.
در مجموع شاگردان حضرت امام، عشق فوقالعادهای به ایشان داشتند و حضرت امام هم متقابلاً شاگردان خود، به خصوص آن دسته را که فاضلتر بودند، دوست داشتند. یکی از خصوصیات حضرت امام این بود که شاگردان خود را وادار به مطالعه میکرد. دلیل آن هم این بود که حضرت امام در خلال درس از کلمات بزرگانی، چون آقایان نایینی، آقا ضیاء عراقی و آقای کمپانی استفاده میکردند و لازم بود شاگردان ایشان به منابع و مأخذ مربوطه رجوع، و خود، عین عبارت بزرگان یادشده را ملاحظه کنند.
از دیگر خصوصیات امام این بود که شاگردان را وادار به اظهارنظر میکرد و معتقد بود هر یک از آقایان در موردی از موارد که دیدگاهی دارد، باید زمینه را برای اظهار آن مهیا ببیند. یک بار هم جملهای را از استادشان مرحوم حاج شیخ نقل میکردند که شاگرد همیشه باید اهل نق زدن باشد. از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم نیز نقل میکردند که یک بار فرمود: من به محضر درس مرحوم فشارکی حاضر میشدم که به سید استاد معروف بود. مباحثی را که ایشان در درس مطرح میکردند، روی کاغذ میآوردم و به دقت مینوشتم. یک بار که دفترم را به ایشان نشان دادم، فرمود: «شما این مطالب را که مینویسید، چرا در مورد آنها اظهار نظر و به قول طلبهها «إن قلت» نمیکنید؟ بهتر است در ذیل هر بحث نظر خودتان را هم قید کنید. نظر من این است که شاگرد درس خارج باید ضمن اینکه به ثبت دیدگاههای استاد اهتمام ورزد، در جاهای لازم زیر نظر استاد خط بکشد و إن قلتی بزند و اگر چیزی به نظرش نمیرسد، دستکم چیزی به استاد بگوید!»
بعد مرحوم حاج شیخ در ادامه فرموده بودند: «از آن به بعد دیگر روش درس خواندن ما عوض شد و سعی میکردیم روح نقادی و اجتهادی را در خودمان تقویت کنیم و پرورش دهیم».
حضرت امام نسبت به مرحوم آقای حاج شیخ محمدحسین کمپانی، آقای حاج سید محمدکاظم یزدی و نیز شیخ انصاری، به هنگام تدریس مکاسب محرمه، اظهار علاقه بسیاری میکردند.
حضرت امام حدود هزار نفر شاگرد در زمان حیات مرحوم آقای بروجردی داشتند. یک بار با آقای مصباح صحبت بود که چند درصد از افرادی که اینجا حضور دارند، به انگیزه درس حاضر میشوند؟ طرح این مطلب بسیار تلخ بود، اما اشاره به واقعیتها داشت. برخی از بزرگان ما وقتی تدریس میکردند، بعضی از طلبهها به انگیزه تحصیل و استفاده علمی در درس حاضر نمیشدند، بلکه تنها از قیافه آقا خوششان میآمد یا میخواستند از جهات مالی بهرهمند شوند. در برخی موارد هم پای دوستی در میان بود. به هر حال، وقتی با آقای مصباح به صورت سرانگشتی حساب کردیم، به این نتیجه رسیدیم که بین۹۰ تا ۹۵ درصد از افرادی که در درس امام حاضر میشوند، اهداف جدی و مرتبط با درس و بحث دارند. وقتی به کتابخانه میرفتیم، مشاهده میکردیم غالب افرادی که در آنجا حاضر میشوند و کتاب امانت میگیرند و مطالعه میکنند، از شاگردان حضرت امام هستند. روز بعد هم همین افراد با هیجان و عطش خاصی خودشان را به درس امام میرساندند و سراپا گوش بودند و یادداشت برمیداشتند.
یکی از راههایی که برای تشخیص توفیق یک استاد وجود دارد، این است که نگاه کنید ببینید در ابتدای شروع هر جلسه درس، آیا مجلس پر است یا نه؟ در برخی موارد مشاهده میشود که یک استاد دقایق زیادی از شروع تدریسش گذشته است و تازه برخی شاگردان، لنگ لنگان دارند وارد میشوند. این نشان از عدم توفیق مدرّس دارد، اما وقتی امام در مسجد سلماسی درس را آغاز میکرد، اسکلت اصلی کلاس تشکیل شده بود و به ندرت یافت میشدند طلبههایی که دیر سر جلسه حاضر شوند، آنها که دیر میرسیدند، ناچار بودند روی پلههای ورودی مسجد بنشینند.[۲]
پینوشتها:
[۱]. طلاق: ۱
[۲]. برگرفته از خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۱ هـ . ش