***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

########## بنام خدا ##########
#پایگاه جامع اطلاع رسانی در موضوعات زیر #
..... با سلام و تحیت .. و .. خوشامدگویی .....
*** برای یافتن مطالب مورد نظر : داخل "طبقه بندی موضوعی " یا " کلمات کلیدی"شوید. ویا کلمه موردنظر را در"جستجو" درج کنید.***

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

‏لذا هنگامی که پس از رحلت میرزای شیرازی اوّل، برای قبول مرجعّیت به‏‎ ‎‏آیةالله سیدمحمد فشارکی _ ره _ مراجعه کردند، فرمود:‏

‏‏«‏‏انی لست اهلاً لذالک، لانّ الریاسة الشرعیة تحتاج الی امور غیر العلم بالفقة و الأحکام من‏‎ ‎‏السیاسات و معرفة مواقع الأمور و أنَا رجل وسواسی فی هذه الأمور فاذا دخلت فسدت و لم‏‎ ‎‏اصلح و لا یسوغ لی غیر التدریس‏‏».‏‎[137]‎‏ ‏

 

http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_124653/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8/%D9%86%D9%82%D8%B4_%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%88_%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9%D8%A7%D8%AA_%D8%A7%D8%AD%DA%A9%D8%A7%D9%85_%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87_%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%88_%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86_%D9%88_%D8%AF%DA%AF%D8%B1%DA%AF%D9%88%D9%86%DB%8C_%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9%D8%A7%D8%AA_%D8%A7%D8%AD%DA%A9%D8%A7

زمان و مکان و دگرگونی موضوعات احکام

زمان و مکان و دگرگونی موضوعات احکام

‏‏یعقوبعلی برجی

‏‏ ‏‏‎

 

کتاب نقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 67

‎‏ ‏

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 68

‎‏ ‏

‏‏بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ‏

‏‎ ‎

‏‏ ‏‏گفتار اول  کلّیات

مقدمه:

‏‏اسلام، به شهادت قرآن و سنت، دین جامع، جهانی و جاودانه است. آیات‏‎ ‎‏زیادی در قرآن بر این مدّعا تصریح دارد و در سنت، علاوه بر عمل پیامبر (ص)‏‎ ‎‏که با فرستادن نامه هایی که رسالت جهانی اسلام در آنها منعکس بود و به‏‎ ‎‏زمامداران کشورهای زمان خود، رسالت جهانی خود را اعلام نمود، در گفتار‏‎ ‎‏نیز به جهانی و جاودانگی بودن این دین مقدس تصریح و تأکید شده است.‏‎[1]‎‏ با‏‎ ‎‏توجه به مدعای فوق، یکی از جدّیترین سئوالات قرن حاضر رخ می نماید و آن،‏‎ ‎‏اینکه چگونه می توان نیازهای متغیّر انسان را، که محصول شکلهای جدید‏‎ ‎‏زندگی و تمدن انسان است، با تعالیمی که مخاطبان مستقیم آن گروهی از‏‎ ‎‏انسانها، با فرهنگ و تمدن مربوط به دهها قرن پیش بوده اند، پاسخگو بود؟‏‎ ‎‏مرحوم شهید مطهری (ره) این موضوع را بدین گونه مطرح ساخته است:‏

‏‏«اشکال در مسألۀ «اسلام و مقتضیات زمان»، اشکال ‏

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 69

‎‏ ‏

‏‏همزیستی و هماهنگی دو سنتی است که در طبیعت خودشان بر ضد یکدیگرند.‏‎ ‎‏یکی از این دو در طبیعت خود ثابت و لایتغیّر است [مکتب و تعالیم آن] و دیگری‏‎ ‎‏در طبیعت خودش متغیّر و سیّال و ناثابت است [زمان و مقتضیات آن].‏‎[2]‎

‏‏این مسألۀ متناقض نما، گریبان هر مکتب و آیینی را که داعیۀ جهانی و‏‎ ‎‏جاودانگی دارد، خواهد گرفت. از این رو برای رهایی از این تنگنا باید چاره ای‏‎ ‎‏اندیشید و در جهت حل آن فکری کرد.‏

‏‏حضرت امام خمینی _ رض _ رمز پویایی و جاودانگی فقه را توجه به دو عنصر‏‎ ‎‏«زمان» و «مکان» دانسته و می‏‎‎‎‏ فرماید: «زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در‏‎ ‎‏اجتهادند».‏

‏‏و از ضرورت توجه به این دو عنصر، لزوم احاطه و آگاهی مجتهد، به‏‎ ‎‏مسائل زمان را نتیجه گرفته و می نویسد:‏

‏‏«آشنایی با روش بر خود با حیله ها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان،‏‎ ‎‏داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر‏‎ ‎‏جهان، شناخت سیاستها، حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته شدۀ آنان ... از‏‎ ‎‏ویژگیهای یک مجتهد جامع است.»‏‎[3]‎

‏‏گرچه فقیهان نامدار شیعه در طول تاریخ، این واقعیّت را در استنباطهای‏‎ ‎‏خود مدنظر داشته و در پاسخ به مسائل مستحدثه از آن یاری جسته اند، ولی‏‎ ‎‏حضرت امام _ قدس سره _ اولین فقیهی است که به نقش این دو عنصر در اجتهاد‏‎ ‎‏تصریح نموده است. پس از طرح اصل فوق توسط امام (ره) کتابها، مقالات و‏‎ ‎‏سخنرانیهای بسیار ارزنده و مفیدی در شرح و تفسیر آن عرضه شد؛ با این حال‏‎ ‎‏تبیین زوایای مبهم و تشخیص حوزه های گوناگون کاربرد آن نیازمند تحقیقات‏‎ ‎‏دقیق و فنی است. تشکیل کنگرۀ جهانی «نقش زمان و مکان در اجتهاد» این‏‎ ‎‏امکان را فراهم ساخته تا صاحبنظران و محققان، تحقیقات و نوآوریهای خود،‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 70

‎‏ ‏

‏‏را عرضه نموده و این اصل ارزشمند را به عنوان روشی جدید در خدمت‏‎ ‎‏شیوه های سنتی استخراجِ احکام شرعی قرار دهند. نقش دو عنصر زمان و مکان‏‎ ‎‏را از زوایای مختلف می توان بررسی کرد؛ نظیر نقش دو عنصر زمان و مکان در‏‎ ‎‏دگرگونی ملاکات، عرفها و عادتها، نقش آن در فهم روایات و حل تعارض‏‎ ‎‏آنها، نقش آن در عروض عناوین ثانویه و... .‏‎[4]‎

‏‏ما ـ به یاری خدای متعال ـ ، در این نوشتار به موضوع «زمان و مکان و‏‎ ‎‏دگرگونی موضوعات» می پردازیم و پس از تعریف موضوع و اقسام آن، انواع‏‎ ‎‏دگرگونیهایی را که موضوع در بستر زمان و مکان پیدا می نماید، مطرح‏‎ ‎‏می سازیم. دگرگونی ماهیت و ذات موضوع، دگرگونی قیود یا بعضی صفات‏‎ ‎‏موضوع، دگرگونی مصادیق موضوع، دگرگونی اسم و عنوان موضوع،‏‎ ‎‏دگرگونی اضافات و نسبتهای موضوع، توسعۀ موضوع و تضییق آن و پیدایش‏‎ ‎‏موضوعات جدید، از دگرگونیهایی است که مورد رسیدگی قرار گرفته و نتایج‏‎ ‎‏برگرفته از این دگرگونیها عرضه شده است. با آنکه فقها در کتابهای فقهی به این‏‎ ‎‏قبیل دگرگونیها استناد کرده و از آن در استنباطهای خود سود جسته اند، ولی با‏‎ ‎‏کمال تأسّف در مقام تطبیق با واقعیتهای عینی، تنها به ذکر چند مثال استحاله،‏‎ ‎‏انقلاب و انتقال اکتفا نموده، و پا را از آنها فراتر ننهاده و عناوین کلی فوق را که‏‎ ‎‏در حوزۀ بسیار وسیعی قابل انطباق هستند، در حصار چند مثال قدیمی زندانی‏‎ ‎‏کرده اند. در صورتی که اگر در استنباط هر حکمی این دگرگونیهای وارده بر‏‎ ‎‏موضوعات مورد توجه قرار گرفته و موضوع شناسی کاملی از آن به عمل آید،‏‎ ‎‏تحوّلی شگرف در فقه ایجاد می شود و توان آن را برای پاسخگویی به مسائل‏‎ ‎‏مستحدثه و نوپیدا افزایش داده و فتاوای فقیهان را با واقعیتهای عینی و نیازهای‏‎ ‎‏روزافزون و پیچیده جامعه منطبق تر می سازد. چه بسا بی اطلاع از ویژگیهای‏‎ ‎‏موضوع به صدور حکمی خواهد انجامید که با واقعیت بسیار فاصله دارد. به‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 71

‎‏ ‏

‏‏همین جهت، اختلاف فتاوی فقها، پیش از آنکه از فهم حکم سرچشمه گیرد، به‏‎ ‎‏شیوۀ نگرش به موضوع و مقدمات و شرایط آن باز می گردد. به همین منظور در‏‎ ‎‏پایان مقاله به وظیفۀ فقیهان در شناخت موضوعات اشاره نموده و به طرق شناخت‏‎ ‎‏موضوعات پرداخته ایم. امید است ـ ان‏‏‎شأالله‏‏ ـ گامی هر چند کوچک در راستای‏‎ ‎‏روشن شدن بعضی زوایای مبهم و تاریک این اصل حیاتی برداشته باشیم.‏‎[5]‎

الف) تعریف موضوع

1 ـ پاره ای از تعاریف فقهاء نسبت به موضوع‏‏ 

‏‏موضوع از اصطلاحات بسیار رایج در کتابهای فقهی است. بیشتر فقیهان از‏‎ ‎‏ورود به تعریف حدی و رسمی آن پرهیز نموده و به وضوحش واگذار کرده اند.‏‎ ‎‏تعدادی از فقیهان نیز به تعریف آن پرداخته اند. مرحوم محقق نائینی می نویسد:‏‎ ‎‏«‏‏مرجع الموضوع و السبب و الشرط فی باب التکالیف و فی باب الوضعیّات الی معنی‎ ‎واحد و هو الامر الذی رتّب الحکم الشرعی علیه، فقد یعبّر عنه بالموضوع و اخری یعبّر عنه‎ ‎بالسبب کما انه قد یعبّر عنه بالشرط... نعم جری الإصطلاح علی التعبیر عن الأمر الذی رتّب‎ ‎الحکم الوضعی علیه بالسبب... و عن الامر الذی رتّب الحکم التکلیفی علیه بالموضوع او‎ ‎بالشرط‏‏».‏‎[6]‎‏ ‏

‏‏ بازگشت موضوع و سبب و شرط، هم در باب تکالیف و هم در باب احکام‏‎ ‎‏وضعی، به یک معنی است و آن عبارت است از آن چیزی که حکم شرعی بر آن‏‎ ‎‏مترتّب شده است، که گاهی از آن به موضوع تعبیر می شود و گاهی از آن تعبیر به‏‎ ‎‏سبب و گاهی نیز تعبیر به شرط می شود. جز آنکه اصطلاح بر این است که از آن‏‎ ‎‏امری که حکم وضعی بر آن مترتب شده، به سبب تعبیر می شود، و از آن امری‏‎ ‎‏که حکم تکلیفی بر آن بار شده، به موضوع یا شرط تعبیر می شود.‏

‏‏و در جای دیگر در تعریف موضوع می نویسد:‏

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 72

‎‏ ‏

‏‏«‏‏و المراد بالموضوع هو ما اُخذ مغروض الوجود فی متعلق الحکم کالعاقل البالغ المستطیع‎ ‎مثلاً و بعبارة اخری المراد من الموضوع هو المکلف الذی طولب بالفعل او الترک بماله من القیود‎ ‎و الشرائط من العقل و البلوغ و غیر ذالک‏‏».‏‎[7]‎

‏‏منظور از موضوع عبارت است از آنچه مغروض الوجود در متعلق حکم اخذ‏‎ ‎‏شده است؛ مانند عاقلِ بالغِ مستطیع ـ مثلاً ـ در موضوع وجوب حج. به عبارتی‏‎ ‎‏دیگر، منظور از موضوع عبارت است از مکلفی که با قیود و شرایطش، از قبیل‏‎ ‎‏عقل و بلوغ و غیر اینها، مورد طلب فعل یا ترک واقع گردد.‏

‏‏مرحوم شهید صدر (ره) در تعریف موضوع می نویسد:‏

‏‏«‏‏و متعلق المتعلقات و هی الأشیاء الخارجیه التی یتعلق بها المتعلق الاوّل کالقبلة و الوقت فی‎ ‎الصلاة و الخمر فی لاتشرب الخمر و العقد فی اوفوا بالعقود و هذا ما یسمّی بالموضوع‏‏».‏‎[8]‎

‏‏متعلقِ متعلّق، عبارت از اشیای خارجی است که متعلق اوّل بر آن تعلّق‏‎ ‎‏گرفته است. مانند قبله و وقت در نماز، خمر در ‏‏«لاتشرب الخمر»‏‏؛ و عقد در‏‎ ‎‏«‏‏اوفوا بالعقود‏‏، و این همان چیزی است که موضوع نام گرفته است.‏

‏‏از ظاهر عبارتهای فوق سه تعریف گوناگون از موضوع به دست می آید.‏‎ ‎‏مرحوم محقق نائینی یک مورد موضوع را آن چیزی معرفی می کند که حکم بر آن‏‎ ‎‏مترتب شده باشد و در جای دیگر موضوع را «مکلّف با یک سری شروط و قیود»‏‎ ‎‏معرّفی می نماید. و مرحوم شهید صدر متعلق المتعلق را ـ که همان اشیای‏‎ ‎‏خارجی هستند ـ به عنوان موضوع معرفی می نمایند. آیا جمع میان این تعریفهای‏‎ ‎‏گوناگون امکان پذیر است؟ و بر فرض امکان، چگونه می توان میان این‏‎ ‎‏تعریفهای مختلف جمع نمود؟‏

2 ـ نقد و بررسی‏‏ 

‏‏موضوع، یک اصطلاح منطقی است که کاربردهای گوناگونی دارد. گاهی‏‎ ‎‏منظور از موضوع، موضوع علم است و گاهی موضوع در قضایا مورد نظر‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 73

‎‏ ‏

‏‏می باشد و در صورت دوم، موضوع همان چیزی است که محمول بر آن حمل‏‎ ‎‏می شود که تقسیمات مختلفی از جهات گوناگون دارد که در منطق از آنها بحث‏‎ ‎‏می کنند. به نظر می رسد فقیهان در باب موضوع اصطلاح ویژه ای ندارند و آن را‏‎ ‎‏در همان معنای منطق به کار می برند. و از این رو که محمولها را در علم فقه غالباً‏‎ ‎‏احکام شرعی تشکیل می دهد، لذا در تعریف آن گفته اند موضوع آن چیزی است‏‎ ‎‏که حکم بر او مترتّب شده باشد. اگر حکم بر اشیای خارجی (متعلّق المتعلّق)‏‎ ‎‏حمل شده باشد، آن شیئ خارجی را موضوع گویند و اگر بر مکلّف با یک سری‏‎ ‎‏شروط حمل شده باشد، این مکلف را موضوع نامند و ... دلیل بر این مدّعا،‏‎ ‎‏کاربردهای گوناگون این کلمه در سرتاسر فقه می‏‏ ‏‏باشد. بنابراین تعریفهای فوق‏‎ ‎‏هر کدام ناظر به بخشی از موضوعات است و با یکدیگر هیچگونه تنافی ندارند.‏‎ ‎‏و از آنجا که منظور از موضوع، در عنوان مقاله روشن است، لذا به طرح همین‏‎ ‎‏چند نظر در اینجا اکتفا نموده و مباحث دیگر را پی می گیریم.‏

ب) تفاوت موضوع و متعلّق‏‏ 

1 ـ تفاوت میان موضوع و متعلق از دیدگاه فقهاء

‏‏مرحوم نائینی _ ره _ در تفاوت میان موضوع و متعلّق می نویسد:‏

‏‏«‏‏لا اشکال فی ان کل حکم له متعلّق و موضوع و المراد من المتعلّق هو ما یطالب به العبد‎ ‎من الفعل و الترک کالحج و الصلاة و الصوم و غیر ذالک من الأفعال و المراد بالموضوع هو ما اخذ‎ ‎مفروض الوجود فی متعلق الحکم کالعاقل البالغ المستطیع مثلاً و بعبارة اخری المراد من الموضوع‎ ‎هو المکلف الذی طولب بالفعل او الترک بما له من القیود و الشرائط من العقل و البلوغ و غیر‎ ‎ذالک‏‏».‏‎[9]‎

‏‏بدون هیچ شبهه ای، هر حکم، متعلّقی و موضوعی دارد. منظور از‏‎ ‎‏متعلّق، همان چیزی است که از بنده طلب می شود؛ اعم از فعل و ترک، مانند‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 74

‎‏ ‏

‏‏حج، نماز، روزه و غیر اینها از افعال. و مراد از موضوع آن چیزی است که در‏‎ ‎‏متعلّق حکم مفروض الوجود اخذ شده است. مانند عاقلِ بالغ مستطیع مثلاً. به‏‎ ‎‏عبارت دیگر، مراد از موضوع مکلفی است که با قیود و شرایطش، از عقل و‏‎ ‎‏بلوغ و غیر اینها، مورد مطالبه واقع شده است.‏

‏‏مرحوم شهید صدر در تفاوت میان موضوع و متعلق می نویسد:‏

‏‏«‏‏ان الأحکام الشرعیه لها متعلقات و هی الأفعال التی یکون الحکم الشرعی مقتضیاً‎ ‎لإیجادها او الزجر عنها کالصلاة فی صلّ و شرب الخمر فی لاتشرب الخمر و متعلق المتعلقات‎ ‎و هی الأشیا الخارجیه التی یتعلق بها المتعلق الاوّل کالقبلة و الوقت فی الصلاة و الخمر فی‎ ‎لاتشرب الخمر و العقد فی اوفوا بالعقود و هذا ما یسمّی بالموضوع‏‏».‏‎[10]‎‏ ‏

‏‏احکام شرع، متعلقهایی دارند که عبارت است از افعالی که حکم شرعی‏‎ ‎‏ایجاد آنها را یا منع از آنها را اقتضا می کند؛ مانند نماز در «صلّ» و شربِ خمر در‏‎ ‎‏«‏‏لاتشرب الخمر‏‏». و متعلق المتعلق هایی دارد که عبارت است از همان اشیای‏‎ ‎‏خارجی که متعلق اوّل بر آن تعلّق گرفته است؛ مانند قبله و وقت در نماز، خمر‏‎ ‎‏در «‏‏لاتشرب‏‏ ‏‏الخمر‏‏» و عقد در «‏‏اوفوا بالعقود‏‏. و این همان چیزی است که‏‎ ‎‏موضوع نامیده می شود.‏

2 ـ نقد و بررسی

‏‏متعلّق احکام، به عقیدۀ همه فقها، همان افعال مکلفین است. طبق این‏‎ ‎‏تعریف، تفاوتش با موضوع اصطلاحی در این است که موضوع مفروض الوجود‏‎ ‎‏اخذ می شود و سبب برای حکم است و در رتبۀ مقدّم بر آن و متعلق، مسبب و در‏‎ ‎‏رتبۀ متأخر از حکم قرار دارد. البته این تفاوتها در صورتی است که این دو عنوان‏‎ ‎‏(موضوع و متعلق) در کنار یکدیگر قرار گیرند. تنها در این صورت است که دو‏‎ ‎‏معنای متفاوت پیدا می نمایند، ولی هنگامی که هر یک به تنهایی به کار روند، به‏‎ ‎‏جای یکدیگر استعمال می شوند. لذا مرحوم شیخ اعظم انصاری _ ره _ از وطن،‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 75

‎‏ ‏

‏‏مغازه، تمر، فاکهة، کنز، معدن، غوص‏‎[11]‎‏ و... به عنوان متعلق نام برده است؛‏‎ ‎‏در صورتی که مسلّم این است که بر این عناوین تعریف موضوع صادق است.‏

‏‏شایان ذکر است که فقیهان در کاربرد این دو عنوان چندان مقیّد نبوده اند که‏‎ ‎‏هر یک را در همان معنای دقیق و مورد خاص خود به کار برند؛ بلکه بسیای‏‎ ‎‏موارد متعلق را در معنای موضوع و موضوع را در معنای متعلق به کار برده اند.‏

‏‏در هر صورت منظور ما از موضوع در این نوشتار، همان چیزی است که‏‎ ‎‏حکم شرعی بر آن بار می شود؛ اعم از آنکه موضوع مصطلح باشد یا متعلق مصطلح.‏

ج) اقسام موضوع‏‏ 

‏‏موضوعاتِ احکام، از زاویه های گوناگون تقسیم می گردد. تقسیمی که در‏‎ ‎‏بحثها دارای ثمره است، تقسیم موضوعات به اقسام ذیل است:‏

1 ـ موضوعات مستنبط شرعی

‏‏موضوعات مستنبط شرعی به آن دسته از موضوعاتی که شرع در معنای لغوی‏‎ ‎‏آنها تصریف نموده و آنها را در مفهومی جدید به کار برده است، اطلاق می طلبد.‏‎ ‎‏نظیر صلوة، صوم، حج و ... این الفاظ در لغت به معنایی بوده و در فرهنگ‏‎ ‎‏اسلامی به معنای دیگری استعمال شده است. و اینکه آیا این استعمال به وسیله‏‎ ‎‏خود شرع انجام پذیرفته (حقیقت شرعیه) و یا اینکه شارع آنها را به طور‏‎ ‎‏مجازی، در معنای مناسب به کار برده و بر اثر کثرت استعمال در دوره های بعد‏‎ ‎‏در این معانی و مفاهیم جدید حقیقت شده اند (حقیقت متشرعه) بحثی است که‏‎ ‎‏در اصول فقه به آن رسیدگی می شود و برای رعایت اختصار از طرح آن‏‎ ‎‏خودداری می گردد.‏

2 ـ موضوعات عرفی

‏‏موضوعات عرفی به آن دسته از موضوعات که هنگام پیدایش اسلام در میان‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 76

‎‏ ‏

‏‏مردم رایج بوده و مردم بدانها پایبند بوده اند، مانند انواع عقود و ایقاعات،‏‎ ‎‏قصاص، نکاح، طلاق و... اطلاق می گردد. موضع اسلام در برخورد با آنها‏‎ ‎‏یکسان نبوده است. دسته ای از آنها را به طور کلی تخطئه کرده و موضع منفی در‏‎ ‎‏برابر آنها گرفته است؛ مانند بیع عُربُون،‏‎[12]‎‏ مزابنه‏‎[13]‎‏ معاملات ربوی،‏‎[14]‎‏ سنت‏‎ ‎‏پسر خواندگی و ... .‏

‏‏پیامبر گرامی اسلام (ص) در وصیتش به معاذبن جبل می‏‎‎‎‏ فرماید:‏

‏‏«‏‏اَمت امر الجاهلیّة الا ما سنّه الإسلام و اظهر امر الإسلام کله صغیره و کبیره‏‏».‏‎[15]‎‏ ‏

‏‏دستۀ دیگری از موضوعات عرفی، با تنقیح و تهذیب و یا ضمیمه کردن یک‏‎ ‎‏سری شروط و قیود، مورد تأیید قرار گرفته است. یکی از این موضوعات،‏‎ ‎‏عنوان «مسافر» می باشد. شرع مقدس در صدق این عنوان بر شخص ـ در باب‏‎ ‎‏صلاة و صوم ـ مسافت معین و قصد را شرط نموده است. صاحب مفتاح الکرامه‏‎ ‎‏می نویسد: «‏‏[من شرائط القصر] قصد السفر و هی ثمانیه فراسخ‏‏».‏‎[16]‎‏ ‏

‏‏البته این صرفاً در باب صلاة و صوم است، ولی در ابواب دیگر معاملاتی،‏‎ ‎‏مانند مضاربه و... باز همان معنای عرفی موردنظر شارع است. لذا شهید در باب‏‎ ‎‏مضاربه می نویسد:‏

‏‏«‏‏و المراد بالسفر العرفی لا الشرعی و هو ما اشتمل علی المسافة المعینه‏‏».‏‎[17]‎‏ یعنی منظور‏‎ ‎‏از سفر، سفر عرفی است نه سفر شرعی که مشتمل بر مسافت معینی است.‏

‏‏نمونۀ دیگر، عنوان فقیر است که موضوع مصرف زکاتها قرار گرفته‏‎ ‎‏است. صاحب مفتاح الکرامه می نویسد:‏

‏‏«‏‏و الفقراء و المساکین و یشملها من قصر ماله عن مؤنة سنة له و لعیاله‏‏».‏‎[18]‎‏ یعنی عنوان‏‎ ‎‏فقرا و مساکین کسانی را شامل می شود که، اموالشان از مؤنه سال خود و عیالش‏‎ ‎‏کم آید نمونۀ دیگر عنوان «وطن» است. مرحوم شیخ حسن صاحب جواهر‏‎ ‎‏می نویسد:‏

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 77

‎‏ ‏

‏‏«‏‏والمراد من الوطن الذی یتم فیه و ان عزم علی السفر قبل تخلل العشرة، و هو کل موضع‎ ‎یتخذه الانسان مقراً و محلاً له علی الدوام الی الموت‏‏».‏‎[19]‎

‏‏منظور از وطنی که نماز در آن تمام است، اگر چه قبل از تمام شدن ده روز‏‎ ‎‏مسافرت نماید، عبارت است از جایی که انسان به طور دائمی تا زمان مرگ برای‏‎ ‎‏زندگی انتخاب کرده است.‏

‏‏و از همین قبیل است تعیین مقدار کُر، وقت بلوغ، قصر و... ‏

‏‏مرحوم شهید اول می نویسد:‏

‏‏«اموری که حدود آن عادتاً بر مردم پنهان می ماند، روش شریعت بر آن است‏‎ ‎‏که برای آنها حدود و ضوابطی روشن تعیین نماید. و از آن جمله است تعیین‏‎ ‎‏تعداد سنگ استنجا، مقدار مسافت برای سفر شرعی، قرار دادن عقل از شرائط‏‎ ‎‏تکلیف».‏‎[20]‎

‏‏صاحب جواهر در شرح فرمایش محقق که در تحدید جیران چنین نوشته‏‎ ‎‏است: ‏‏و قیل لمن یلی داره الی اربعین ذراعاً و هو حسن‏‏، می نویسد:‏

‏‏«‏‏ولعله غیر مناف للاوّل ضرورة انه تحدیه للعرف بذالک کما هی عادة الشارع فی مثل‎ ‎ذالک، کالوجه و المسافة و نحو هما مما یشک فی بعض الافراد منها بعدم معرفة التحقیق فی العرف‎ ‎علی وجه یعلم الداخل فیه و الخارج عنه فیضبطه الشارع الذی لا یخفی علیه الشیئی بما هو حدله‎ ‎فی الواقع و لیس ذالک منه معنی جدید، و لا ادخال لما هو معلوم الخروج فی العرف‎ ‎و بالعکس‏‏».‏‎[21]‎

‏‏شاید این معنا که جیران را به چهل زراع تحدید کرده، با آن معنای اول [که‏‎ ‎‏مفهوم جیران را به عرف واگذار نموده] تنافی ندارد. زیرا این در حقیقت تحدید‏‎ ‎‏مفهوم عرفی است؛ چنانکه در مواردی مانند وجه، مسافت، و امثال آن ـ که‏‎ ‎‏معنای عرفیش مشکوک است ـ عادت شرع بر این قرار گرفته که در مفهوم آنها‏‎ ‎‏دخالت نماید و آنها را تحدید کند و این ایجاد معنای جدید از ناحیۀ شرع یا‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 78

‎‏ 

داخل نمودن چیزی که از نظر عرف خارج است و بالعکس، نمی باشد.‏

‏‏حضرت امام خمینی _ قدس سره _ می نویسد:‏

‏‏«‏‏فان الزوجیة من الامور العقلائیه و من الإعتبارات التی یکون اساس الحیاة الإجتماعیة‎ ‎و نظامها متوقفاً علیها و لا تکون من المخترعات الشرعیه. نعم ان الشرایع قد تصرفت فیها نوع‎ ‎تصرفات فی حدودها لا انها اخترعتها بل اتخاذ الزوج و تشکیل العائله من مرتکزات بعض‎ ‎الحیوانات ایضاً‏‏».‏‎[22]‎‏ ‏

‏‏زوجیّت از امور عقلانی و از اعتباراتی است که اساس حیات اجتماعی و‏‎ ‎‏نظامهای اجتماعی بر آن توقف دارد و از مخترعات شرعی نمی باشد. آری،‏‎ ‎‏شرایع در حدود آنها تصرفاتی نموده اند، نه اینکه آن را اختراع کرده باشند؛ حتی‏‎ ‎‏ازدواج و تشکیل خانواده از ارتکازات بعضی حیوانات نیز می باشد.‏

‏‏دسته سوم از موضوعات عرفی، موضوعاتی هستند که شارع در آنها تصرفی‏‎ ‎‏ننموده و معیارِ دریافت مفاهیم و تعیین مصادیق، همان دریافت عرف، لغت و‏‎ ‎‏مراجعه به خبره است. به این دسته از موضوعات، اصطلاحاً موضوعات صِرف‏‎ ‎‏می گویند و آنها بخش اعظم موضوعات فقهی را تشکیل می دهند. به عنوان مثال‏‎ ‎‏در کتاب الطهارة ملاک و معیار در تشخیص بلوغ، اناء، دلو، اطلاق و اضافه،‏‎ ‎‏منی، تحقق غسلۀ ثانیه، مسمّی قروح و جروح، جاری و راکد، مفهوم جلل،‏‎ ‎‏معنای سکر و... عرف معرفی شده است. مرحوم صاحب جواهر می نویسد:‏

‏‏«‏‏بل قد عرفت سابقاً ان البلوغ من موضوعات الاحکام الشرعیه التی مرجعها العرف‎ ‎و العادة و انما یتعین الرجوع الی الشرع فی تحدید الموضوعات مع الشک، دون الیقین الذی قد‎ ‎عرفت حصوله فی المقام‎[23]‎‏... ‏‏و المرجع فی الإناء و الآئیه و الا و انی الی العرف کما صرح به غیر‎ ‎واحد‎[24]‎‏... ‏‏ینبغی ان یکون المرجع فی الدلو الی العرف العام‎[25]‎‏... ‏‏لان امر الإطلاق و الإضافه‎ ‎یرجع الی العرف‎[26]‎‏... ‏‏و المرجع فی تحقق الغسلة الثانیة العرف‎[27]‎... و یرجع فی مسمی القروح‎ ‎و الجروح الی العرف‎[28]‎... و المراد فی صدق المرتین العرف کما فی غیره من الالفاظ‏‏».‏‎[29]‎


‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 79

‎‏ ‏

‏‏آیت الله خوئی می نویسد:‏

‏‏«‏‏فالی هنا تحصل ان مفهوم الجلل کبقیة المفاهیم العرفیة لابد فی تعیینه من الوجوع الی‎ ‎العرف و لا اعتبار بشیئی مما ذکروا، فی تعریفه‏‏».‏‎[30]‎

‏‏مرحوم صاحب جواهر می نویسد:‏

‏‏«‏‏... و المرجع فی معنی السکر و فی الفرق بینه و بین الاغماء و نحوه العرف‏‏».‏‎[31]‎‏ ‏

‏‏همچنین در کتاب الصلاة معیار در تعیین مفهوم و تشخیص مصداق قیام،‏‎ ‎‏جهر و اخفات در قرائت، تقدم و مساوات در صفهای جماعت، کسی که‏‎ ‎‏شغلش مسافرت است (در باب مسافرت است) و... عرف معرفی شده است. ‏

‏‏مرحوم صاحب جواهر می نویسد:‏

‏‏«‏‏والمرجع فی القیام الی العرف‎[32]‎... ان المرجع فیها (جهر و اخفات) الی العرف کما‎ ‎هو الضابط فی کل مالم یرد به تحدید شرعی‎[33]‎... و کیف کان فمدار التقدم و المساوات‎ ‎العرف‎[34]‎... واوجه منه ایکاله (من کان شغله السفر) الی العرف‏‏».‏‎[35]‎

‏‏همچنین در معنای مؤنه سنه در کتاب الخمس و نفقه در کتاب النکاح،‏‎[36]‎‎ ‎‏احیاء،‏‎[37]‎‏ مفهوم رشد و سفه در کتاب حجر، مفهوم لقطه و لقیط، مفهوم‏‎ ‎‏تصرف، قبض،‏‎[38]‎‏ مما ثلت کیل‏‎[39]‎‏ و وزن، شرط، مفهوم غنا، و... در کتاب‏‎ ‎‏المکاسب به عرف واگذار شده است. و نیز در مبحث وقف، در وقف‏‎ ‎‏به جیران،‏‎[40]‎‏ شیعه،‏‎[41]‎‏ فقرا،‏‎[42]‎‏ مسلمانان،‏‎[43]‎‏ مؤمنان،‏‎[44]‎‎ ‎‏اولاد،‏‎[45]‎‏ عشیره،‏‎[46]‎‏ منسوبین،‏‎[47]‎‏ هاشمیین،‏‎[48]‎‏ قوم،‏‎[49]‎‏ سبیل الله‏‎[50]‎‏،‏‎ ‎‏سبیل الثواب‏‎[51]‎‏ و... عرف را مرجع دانسته اند و نظیر همین بحث را در کتاب‏‎ ‎‏وصیت، ایمان و بسیاری از کتابهای دیگر مطرح ساخته و در همه آنها به‏‎ ‎‏مرجعیّت عرف پافشاری نموده اند.‏

‏‏شایان ذکر است منظور فقیهان از مرجعیت عرف در تشخیص این قبیل‏‎ ‎‏موضوعات، این نیست که تشخیص موضوعات به عوام و مقلدان واگذار شده و‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 80

‎‏ ‏

‏‏فقیهان در این باب هیچگونه مسؤولیتی ندارند، بلکه هدفشان این است که در این‏‎ ‎‏قبیل موضوعات عرف به عنوان منبعی از منابع شناخت صحیح موضوعات‏‎ ‎‏می باشد و فقیهان در فهم موضوعِ احکام، از فهم عرفی باید کمک بگیرند.‏

گفتار دوّم زمان و مکان و دگرگونی موضوعات

‏‏تاکنون ثابت گردید که اکثر موضوعات احکام را موضوعاتِ عرفی و امضایی‏‎ ‎‏تشکیل می دهد و یکی از ویژگیهای این قبیل موضوعات این است که با دگرگونی‏‎ ‎‏عرفها و عادتها در بستر زمان و مکان، آنها نیز دستخوش دگرگونی می گردند و با‏‎ ‎‏دگرگونی آنها، احکامی که بر آن موضوعات بار شده اند نیز دگرگون می گردند.‏‎ ‎‏فقیهان آگاه به زمان در کتابهای فقهی به این واقعیت اعتراف نموده و در‏‎ ‎‏استنباطهای خود آن را مورد توجه قرار داده اند. مرحوم شهید اوّل _ ره _ می نویسد:‏

‏‏«‏‏یجوز تغیّر الأحکام بتغیّر العادات کما فی النقود المتعاورة و الاوزان المتداوله و نفقات‎ ‎الزوجات و الأقارب. فانها تتبع عادة ذالک الزمان الذی وقعت فیه و کذا تقدیم العواری بالعوائد‎ ‎و منه الأختلاف بعد الدخ‏‏ول ف‏‏ی قبض الصداق، فالمروی تقدیم قول الزوج عملاً بما کان علیه‎ ‎السلف من تقدیم المهر علی الدخول و منه اذا قدم شیئا قبل الدخول کان مهراً اذا لم یسم غیره‎ ‎تبعا لتلک العادة. فالآن ینبغی تقدیم قول الزوجه و احتساب ذالک من مهر المثل و منه اعتبار الشبر‎ ‎فی الکر و الزر‏‏ع ف‏‏ی المسافة فانه معتبر بما تقدم لا بما هو الآن ان ثبت اختلاف المقادیر کما هو‎ ‎ظاهر‏‏».‏‎[52]‎

‏‏جایز است دگرگونی احکام با تغییر عادتها، چنانکه در نقدهای متداول و‏‎ ‎‏وزنها و نفقۀ زوجه ها و نزدیکان چنین است. این امور تابع عرف و عادت همان‏‎ ‎‏زمانی است که در او واقع گردیده است. و از این قبیل است اختلاف بعد از‏‎ ‎‏دخول در قبض صداق، روایت بر مقدم بودن قول زوج رسیده، از این رو که‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 81

‎‏ ‏

‏‏سلف عادتشان بر این بوده که قبل از دخول مهر را می پرداختند. و به خاطر همین‏‎ ‎‏عادت است که اگر چیزی را زوج قبل از دخول به زوجه بپردازد، در صورتی که‏‎ ‎‏نامی از غیر مهر برده نشود، از مهر محسوب می گردد، ولی در زمان حاضر در‏‎ ‎‏چنین موردی باید قول زوجه را مقدم داشت و مهر المثل را برای زوجه ثابت‏‎ ‎‏نمود. و از همین قبیل است اعتبار «وجب» در محاسبۀ «کر»، و «زراع» در‏‎ ‎‏محاسبۀ «مسافت» که در صورت اختلاف مقادیر باید عرف و عادت گذشته را‏‎ ‎‏مورد توجه قرار داد، نه عادت حالا را.‏

‏‏حضرت امام خمینی _ قدس سره _ می نویسد:‏

‏‏«‏‏ثم ان العیب من العناوین التی تختلف الأنظار فیها بحسب الأمکنة و الأزمنه و الإعتبارات‎ ‎و العقاید فربّما یکون شیئی فی بعض الأزمنة عیباً و لا یعد عیباً فی زمان آخر، بل قد یعد کمالاً‎ ‎و کذا مع اختلاف الأمکنه کما فی قصر شعر المرأة من الاصل حسب اختلاف الأمکنة و الأزمنه‎ ‎و سواد اللون و بیاضه فی النسأ حسب اختلاف البلاد و کما فی کون المرأه قلیلة الولادة فانه عیب‎ ‎فی بعض النواحی و کما فی الآخر و کذالک الختان کمال فی محیط المسلمین و الیهود و عیب فی‎ ‎محیط النصاری فلا بدّ من الإیکان الی العرف مع رعایة محیط المتعاملین بحسب الأزمنه‏‏».‏‎[53]‎

‏‏عیب از عناوینی است که نظرها دربارۀ آن، به حسب مکانها و زمانها و‏‎ ‎‏اعتبارات و عقاید، مختلف است. چه بسا چیزی در بعضی زمانها عیب محسوب‏‎ ‎‏می گردد و در زمان دیگری همان چیز عیب نمی باشد، حتی گاهی کمال‏‎ ‎‏محسوب گردد. به حسب اختلاف مکانها نیز عناوین مختلف می گردند، چنانکه‏‎ ‎‏در کوتاه کردن موی سرزن، به حسب اختلاف مکانها و زمانها، نظرها مختلف‏‎ ‎‏است. و در مورد سفیدی و سیاهی پوست زنان، به حسب اختلاف سرزمینها‏‎ ‎‏نظرها مختلف می باشد. همچنین کم بچه آوردن زن در بعضی نواحی عیب‏‎ ‎‏است و در بعضی دیگر کمال. و نیز ختنۀ پسران در محیط مسلمانان و یهود کمال‏‎ ‎‏است و در محیط نصارا عیب. این قبیل امور را باید به عرف واگذار کرد، با‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 82

‎‏ ‏

‏‏رعایت محیط و زمان صاحبانِ معامله.‏

‏‏از فقیهانی که اهتمام ویژه ای به این موضوع داشته اند، شیخ حسن صاحب‏‎ ‎‏جواهرالکلام است. وی در جای جای این کتاب ارزشمند بر دگرگونی‏‎ ‎‏موضوعات عرفی در بستر زمان و مکان پافشاری کرده و در مقام استنباط احکام‏‎ ‎‏شرعی توجه کاملی به این واقعیت مبذول داشته است.‏

‏‏ما در این نوشتار نمونه هایی از سخنان این فقیه سختکوش را، به ترتیب کتب‏‎ ‎‏فقهی، نقل می کنیم و برای رعایت اختصار از هر کتاب یک نمونه نقل می نماییم.‏

‏‏کتاب الطهاره‏

‏‏در مبحث نزح بئر می نویسد:‏

‏‏«‏‏و کأن مجهولیة مقدار الدلو مما یرشد إلی الاستحباب لإختلافه باختلاف الازمنة‎ ‎و الأمکنة و غیر ذالک‏‏».‏‎[54]‎

‏‏گویا مجهول بودن مقدار دلو ارشاد به استحباب نزح تبر دارد (نه وجوب‏‎ ‎‏آن). زیرا مقدار دلو به اختلاف زمانها و مکانه و غیر آنها، متفاوت می گردد.‏

‏‏کتاب الصلاة‏

‏‏در مبحث عدالت امام جماعت، بعد از تعریف عدالت و اینکه رعایت‏‎ ‎‏مروت در عدالت لازم است، می نویسد:‏

‏‏«‏‏و بالمروة ان لایفعل ماتنفر النفوس عنه عادة و یختلف ذالک باختلاف الأشخاص و الأزمنه‎ ‎و الأمکنة‏‏».‏‎[55]‎

‏‏مراد از مروت آن است که عملی به طور عادی موجب تنفر نفوس می گردد،‏‎ ‎‏مرتکب نشود و این به اختلاف اشخاص و زمانها و مکانها متفاوت می باشد.‏

‏‏کتاب الخمس‏

‏‏ ـ در مبحث خمس ارباح مکاسب و اینکه وجوب خمس بعد از مؤنۀ سال‏‎ ‎‏است، می نویسد:‏

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 83

‎‏ ‏

‏‏«‏‏فلیست الأخبار حینئذ خالیة عن الإشارة الی المراد بالمؤنه بل و لا عن تحدیدها بالسنة، نعم‎ ‎هی خالیة عن تفصیل المؤنه و بیانها، کخلوها عن بیان العیال واجبی النفقة او الاعم منهم‎ ‎و مندوبیها و هو فی محله فی کل منهما سیّما الاوّل لعدم امکان الإحاطة ببیان ذا‏‏لک جم‏‏یعه،‎ ‎خصوصاً مع ملاحظة الأشخاص و الأزمنه و الأمکنه و غیرها. فالاولی ایکاله الی العرف‎ ‎کایکال المراد بالعیال الیه‏‏».‏‎[56]‎‏ ‏

‏‏اخبار از اشاره به مؤنه و تحدید آن به «سَنَه» خالی نیست. آری از تفصیل و‏‎ ‎‏بیان مؤنه خالی است؛ چنانکه از بیان عیال ـ چه واجب النفقه و چه اعم از واجب‏‎ ‎‏و مستحب خالی است ـ خالی بودن اخبار از بیان این دو، بویژه اولی، بجاست.‏‎ ‎‏زیرا بیان همه جانبه و کامل آن ممکن نیست؛ بویژه با ملاحظۀ اشخاص و زمانها و‏‎ ‎‏مکانهای مختلف و غیر آنها که با اختلاف آنها مؤنه نیز مختلف می گردد.‏

‏‏پس بهتر آن است که به عرف واگذار گردد، چنانکه بیان عیال به آنان‏‎ ‎‏واگذار شده است.‏

‏‏کتاب الزکاة‏

‏‏در اینکه اگر فقیر، خانه، خادم و اسبهای متعدد داشته باشد، آیا جایز است‏‎ ‎‏دادن زکاة به او؟ می نویسد:‏

‏‏«‏‏و بالجمله المراد علی ما یناسب حاله حاجة و عزاً فی جمیع ذالک کمّاً و کیفاً و یختلف باختلاف‎ ‎الأشخاص و الازمنه و الأمکنه‏‏».‏‎[57]‎

‏‏در همه این امور کمّاً و کیفاً مدار مناسبت، حال فقیر است از جهت احتیاج و‏‎ ‎‏عزّت. و این به اختلاف اشخاص و زمانها و مکانها مختلف می باشد.‏

‏‏کتاب الحج ‏

‏‏در مبحث کفّارۀ صید می فرماید روایاتی که دلالت دارند که کفارۀ صید‏‎ ‎‏کبوتر یک درهم است، این درهم قیمت سوقیة کبوتر نیست. و در مقام استدلال‏‎ ‎‏می نویسد: «‏‏ضرورة اختلافها باختلاف الازمنة و الطیور و غیرهما من الاحوال‏‏».‏‎[58]‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 84

‎‏ ‏

‏‏بدیهی است که قیمت سوقیه کبوتر به اختلاف زمانها و انواع کبوترها و غیر‏‎ ‎‏اینها مختلف است.‏

‏‏کتاب البیع‏

‏‏در اینکه مدار در مکیل و موزون بودن عرف بلد است، می نویسد: «‏‏المدار فی‎ ‎المکیل و الموزون و المعدود علی المسمی بذالک، من حیث تعارف بیعه باحد الأعتبارات اوبها علی‎ ‎وجه یعد بیعه بدونها بیع مجهول و غرر، فیه وردالحکم حینئذ مدار ذالک، و ان اختلف باختلاف‎ ‎الاقطار و الأمصار و الأزمنه و لیس ذالک من اختلاف الأح‏‏کام الشرع‏‏یه نفسها، بل هو من‎ ‎اختلاف موضوعاتها و عنوانها التی تدور مداره‏‏».‏‎[59]‎

‏‏در مکیل و موزون و معدود بودن مدار بر اسم است، به گونه ای که متعارف‏‎ ‎‏است معامله با آنها و بدون رعایت آنها بیع مجهول و غرری بشود. حکم دایر‏‎ ‎‏مدار آن است، گرچه به اختلاف مکانها و زمانها مختلف می گردد و این اختلاف‏‎ ‎‏حکم شرعی نیست، بلکه اختلاف موضوعات و عناوینی است که حکم شرعی‏‎ ‎‏دایر مدار آنها است.‏

‏‏کتاب الرهن ‏

‏‏در اینکه آیا جایز است مال یتیم را قرض بدهند و چیزی را به عنوان رهن‏‎ ‎‏بگیرند، می نویسد:‏

‏‏«‏‏و علی کل حال فالأولی ایکان الأمر الی الضابطه غبطه المذکور الذی هو مختلف‎ ‎باختلاف الاحوال و الازمنه و الأمکنه‏‏».‏‎[60]‎

‏‏به هر حال بهتر است امر را موکول کنیم به ضابطه ای که ذکر شد (غبطه) که‏‎ ‎‏به اختلاف حالات و زمانها و مکانها دگرگون می گردد.‏

‏‏کتاب الحجر‏

‏‏در مورد ملاک رشد و سفاهت می نویسد:‏

‏‏«‏‏ان المدار فی السفه و الرشد علی العرف فقد یقال بتحقق الاوّل منهما فیه بصرف جمیع‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 85

‎‏ ‏

‏‏المال فی وجوه البر، خصوصاً بالنسبه الی بعض الأشخاص و الأزمنه و الأمکنه و الاحوال‏‏».‏‎[61]‎‎ ‎‏مدار در سفاهت و رشد بر عرف است. گاهی گفته می شود؛ صرف جمیع‏‎ ‎‏اموال در راه خیر سفاهت محقق می گردد، بویژه نسبت به بعضی از اشخاص و‏‎ ‎‏در بعضی زمانها و مکانها و حالات‏

‏‏کتاب الودیعه ‏

‏‏در مورد حفظ ودیعه می نویسد:‏

‏‏«‏‏(و تحفظ الودیعه بما جرت العادة بحفظها) به (کالثوب و الکتب فی الصندوق و الدّابة فی‎ ‎الاصطبل و الشاة فی المراح او ما یجری مجری ذالک فی الحرز لمثلها فی العاده کما هو الضابط‎ ‎فی کل‏‏ مالا حدله ف‏‏ی الشرع الذی منه ما نحن فیه... بل علیه تحصیل الحرز لها مقدمةٍ للحفظ‎ ‎الواجب علیه، نعم الظاهر اختلافه باختلاف الأزمنه و الأمکنة‏‏».‏‎[62]‎

‏‏ودیعه حفظ می شود با آنچه عادت بر حفظ ودیعه با آن است؛ مانند جامه و‏‎ ‎‏کتاب در صندوق و چهارپای در اصطبل و گوسفندان در آغل و مانند آن که عرفاً ‏‎ ‎‏حرز امثال این موجودات محسوب می گردد. چنانکه همین ضابط هر چیزی‏‎ ‎‏است که شرعاً برایش حدی تعیین نشده که مورد ما از همین باب است و بر‏‎ ‎‏شخص است که برای نگهداری ودیعه حزر به دست آورد. آری مصادیق حزر‏‎ ‎‏به اختلاف زمانها و مکانها مختلف می باشد.‏

‏‏کتاب النکاح ‏

‏‏در مورد نفقۀ واجب زوجه می نویسد:‏

‏‏«‏‏(لابد فی الکسوة من زیادة فی الشتأ للتدثر کالمشحوه للیقظة و اللحاف للنوم) و غیر‎ ‎ذالک مما یختلف باختلاف الازمنه و الامکنه و النساء... (و یرجع فی جنسه الی عادة امثال المرأة‏‏».‏‎[63]‎‏ ‏

‏‏در پوشش لازم است در فصل سرما افزوده شود؛ مانند لباده برای بیداری و‏‎ ‎‏لحاف برای خواب و غیر اینها از اموری که به اختلاف زمانها و مکانها وزنها‏‎ ‎‏مختلف می گردد و در جنس آن به عادت مانند آن زن مراجعه می شود.‏

‏‏ 

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 86

‎‏ 

الف) انواع دگرگونیهای موضوع

‏‏پیشتر روشن گردید که با اختلاف زمانها و مکانها، موضوعات نیز مختلف و‏‎ ‎‏دگرگون می گردند. اینک باید توجه کرد که این دگرگونیها، انواع گوناگونی‏‎ ‎‏دارد: دگرگونی ممکن است در ذات و ماهیت موضوع پدید آید و یا در قیود،‏‎ ‎‏شرایط و بعضی صفات آن. نیز در پاره ای از اوقات ممکن است تبدل در مصداق‏‎ ‎‏موضوع یا در اسم و عنوان آن باشد. حتی گاهی در خود موضوع هیچ تبدّلی‏‎ ‎‏حاصل نشده است، ولی در نسبتها و اضافات موضوع دگرگونی پدید می آید.‏‎ ‎‏گاهی دگرگونی به صورت توسعه یا تضییق موضوع رخ می نماید. فقیه در مقام‏‎ ‎‏استنباط باید همۀ این دگرگونیها را مورد توجه قرار دهد و با شناخت دقیق و‏‎ ‎‏همه جانبۀ موضوع، حکم شرعی را بدان بار نماید. یکی از وجوه تمایز فقیهان‏‎ ‎‏جامع و آگاه به زمان از دیگران در همین نکته نهفته است. ما در این نوشتار با‏‎ ‎‏استفاده از کلمات فقیهان به توضیح مختصر هر یک از این دگرگونیها‏‎ ‎‏می پردازیم.‏

1 ـ دگرگونی ماهیت موضوع‏‏ 

‏‏منظور از این نوع دگرگونی آن است که خصوصیات خود شیئ ـ جدای از‏‎ ‎‏احکام و روابطی که با سایر اشیا دارد ـ تماماً تغییر کند و از نظر عرفی نوعی تغییر‏‎ ‎‏ماهوی در آن پدید آید؛ مثل اینکه مردارِ سگ در زمین شوره زار پس از مدتی‏‎ ‎‏استحاله پیدا کند و به نمک مبدل شود. یا عذرۀ متنجس بسوزد و خاکستر شود. یا‏‎ ‎‏بول تبدیل به بخار گردد و امثال آن. در صورت چنین تغییری در چیزی، حکم آن‏‎ ‎‏نیز عوض می شود.‏

‏‏مرحوم شیخ انصاری _ ره _ می نویسد:‏

‏‏«‏‏کیف کان فالذی ینبغی ان یراد هنا من الإستحالة استحالة الموضوع و تبدّلها الی مغایره‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 87

‎‏ ‏

‏‏عرفاً، سوأ کان تبدّلها بتبدل ذاتیاتها او بعض خصوصیاتها العرضیة. فلو فرضنا ان النجاسة حمل‎ ‎فی کلام الشارع علی الماء المتلبس بالتغیّر او المتصف بکونه فی الکوز وزالت الصفة، زالت‎ ‎النجاسة لان المحمول تابع للموضوع فبزواله یزول و ثبوته فی موضوع آخر یحتاج الی دلیل‎ ‎و التمسک بالاستصحاب غیر معقول لان بقاء الحکم فی غیر موضوعه غیرمعقول‏‏».‏‎[64]‎

‏‏به هر حال مراد از استحاله در اینجا استحالۀ موضوع پیشین و تبدل آن عرفاً به‏‎ ‎‏موضوع دیگر است؛ چه تبدل موضوع به تبدّل ذاتیاتش باشد و چه تبدل در بعضی‏‎ ‎‏از خصوصیات عرضیش باشد. اگر فرض کنیم نجاست در کلام شارع بر آبی که‏‎ ‎‏متغیر است و یا متصف به بودنش در کوزه است بارشده و این صفات زایل‏‎ ‎‏شوند، نجاست نیز زایل می گردد. زیرا محمول تابع موضوع است و با زوال‏‎ ‎‏موضوع زایل می گردد و ثبوت آن محمول در موضوع دیگر محتاج به دلیل است‏‎ ‎‏و تمسک به استصحاب بقای حکم معقول نیست. زیرا بقای حکم در‏‎ ‎‏غیر موضوعش معقول نیست.‏

‏‏مرحوم آیت الله خوئی _ ره _ می نویسد:‏

‏‏«‏‏ثم ان الدلیل علی مطهریة الاستحاله هو ان بالاستحالة یتحقق موضوع جدید‎ ‎غیر الموضوع المحکوم بنجاسته لانه انعدم وزال و المستحال الیه موضوع آخر فلابد من ملاحظة‎ ‎ان ذالک الموضوع المستحال الیه هل تثبت طهارته بدلیل اجتهادی اولم تثبت طهارته کذالک؟‎ ‎فعلی الاول لامناص من الحکم بطهارته یعیّن ذالک الدلیل کما انه علی الثانی یحکم بطهارة‎ ‎المستحال الیه ایضاً لقاعدة الطهارة... و نجاسته قبل الاستحاله قد ارتفعت بارتفاع موضوعها‎ ‎و لا معنی لبقاء الحکم عند انعدام موضوعه‏‏».‏‎[65]‎

‏‏دلیل بر مطهریت استحاله این است که با استحاله موضوع جدیدی، غیر از‏‎ ‎‏آن موضوعی که حکم شده بود به نجاستش، به وجود می آید. زیرا موضوع قبلی‏‎ ‎‏نابوده شده و از میان رفته و مستحال الیه موضوع دیگری است و باید این موضوع‏‎ ‎‏جدید ملاحظه شود که آیا طهارتش به وسیلۀ دلیل اجتهادی ثابت شده یا نه؟ در‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 88

‎‏ ‏

‏‏صورت اول، به سبب آن دلیل اجتهادی حکم به طهارتش می شود و در صورت‏‎ ‎‏دوم نیز حکم می شود به طهارت به سبب قاعدۀ طهارت. و نجاستی که قبل از‏‎ ‎‏استحاله داشته با از میان رفتن موضوعش، مرتفع می شود. و معنا ندارد با انعدام‏‎ ‎‏موضوع حکم، نجاست باقی بماند.‏

‏‏مطلبی که در ذیل این قسمت از بحث طرح آن لازم است این است که آیا هر‏‎ ‎‏مکلفی حق دارد برای فرار از انجام تکالیف، خود را از موضوعی خارج و به‏‎ ‎‏موضوع دیگر داخل نماید؟ مثلاً موضوع وجوب صوم، مکلّفِ حاضر است،‏‎ ‎‏حال آیا انسان برای فرار از روزه حق دارد سفر کند و موضوع وجوب صوم را‏‎ ‎‏دگرگون سازد؟ یا مثلاً موضوع وجوب حج، مستطیع است، حال آیا شخص‏‎ ‎‏مستطیع حق دارد قبل از موسم مال خود را به کسی ببخشد تا از موضوع وجوب‏‎ ‎‏حج خارج گردد و پس از موسم آن را تحویل گیرد؟ و یا اینکه شخص برای فرار‏‎ ‎‏از ربای معاملی، معامله را به صورت دو هبه درآورد که هر کدام جنس خود را‏‎ ‎‏بدون قصد معاوضه به دیگری ببخشد یا اینکه دو مقدار متساوی را معاوضه کنند و‏‎ ‎‏زیاده را صاحب زیاده هبه کند؟ یا برای فرار از ربای قرضی، قرض را به صورت‏‎ ‎‏بیع شرط در آورند؟ و...‏

‏‏این بحث همان بحث معروف حیل شرعی است که تفصیل آن از عهدۀ این‏‎ ‎‏نوشتار بیرون است. پاسخ اجمالی این سؤالات این است که اگر تبدل موضوع‏‎ ‎‏در امر عینی خارجی واقع گردد، مانند مثالهایی که در آغاز بحث طرح گردید،‏‎ ‎‏بدون شک با دگرگونی موضوع حکم نیز دگرگون می گردد و هیچ محذوری‏‎ ‎‏پیش نمی آید؛ امّا اگر دگرگونی تنها در اسم و عنوان باشد، چنانکه در حیله های‏‎ ‎‏ربا هست، در این صورت اگر این تغییر صوری موضوع، مبارزه با اغراض‏‎ ‎‏مقنن باشد و در حقیقت کلاه بر سر شارع گذاشتن باشد، مسلماً جایز نخواهد‏‎ ‎‏بود و تنها در غیر این صورت جایز است. نظیر آنکه سفر می کند تا نماز را قصر‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 89

‎‏ ‏

‏‏کند و روزه را افطار نماید. زیرا در حقیقت بر خلاف غرض شارع عمل‏‎ ‎‏نکرده است، بلکه شارع خودش در مورد قصر حکمی وضع کرده و در مورد‏‎ ‎‏سفر حکمی دیگر و از سفر اختیاری مانع نشده است. مرحوم صاحب جواهر‏‎ ‎‏ _ ره _ از فقیهانی است که بر حقیقت فوق تصریح نموده و بعد از نقل روایتی در‏‎ ‎‏مذمت حیلۀ اصحاب سبت ـ که برای فرار از صید روز شنبه انجام می داده اند ـ ‏‎ ‎‏می نویسد:‏

‏‏«‏‏او لمعلومیة منافات ذالک للغرض المراد من النهی عن الأصطیاد و هو الطاعة و الإمتثال فی‎ ‎مقام الأختبار لهم و لعلّ من ذالک ما یتعاطاه بعض الناس فی هذه الأزمنه من التخلّص مما فی ذمّته‎ ‎من الخمس و الزکاة، ببیع شیئ ذی قیمه ردّیة بالف دینار مثلاً من فقیر برضاه لیحتسب علیه ما‎ ‎فی ذمته عن نفسه ولو بان یرفع له شیئاً فشیئاً، ممّا هو مناف للمعلوم من الشارع من کون المراد‎ ‎بمشروعیة ذالک نظم العباد و سیاسة الناس فی العاجل و الآجل بکفّ حاجة الفقراء من مال‎ ‎الأغنیاء بل فیه نقض للغرض الّذی شرّع له الحقوق و کل شیئ تضمّن نقض غرض اصل‎ ‎مشروعیة الحکم یحکم ببطلانه کما او مألذالک غیر واحد من الأساطین‏‏».‏‎[66]‎‏ ‏

‏‏حضرت امام خمینی(ره) نیز از این رو که راهها و حیله های فرار از ربا، از‏‎ ‎‏قبیل تغییر صوری موضوع است که با اغراض مقنن در تنافی است، همۀ آن‏‎ ‎‏حیله ها را مردود شمرده و می نویسد:‏

‏‏«‏‏ضرورة ان الحیل لاتخرج الموضوع عن الظلم و الفساد و تعطیل التجارات و غیرها مما هی‎ ‎مذکورة فی الکتاب و السنة... ولو قیل: ان ما ذکر من الظلم و الفساد نکتة جعل الحکم لاعلته‎ ‎یقال: مسلّم، لکن ذالک یوجب صحة التخصیص و التقیید و اما المخالفة لتمام الدلاله فلا یمکن‎ ‎تصحیحها بذالک، و فی المقام اذا کان الحکمة فی حرمة الربا ما ذکر من المفاسد لایجوز التخلّص‎ ‎عنه فی جمیع الموارد بحیث لایشدّ عَنه مورد، للزوم اللغو فی الجعل، فتحریم الربا لنکتة الفساد‎ ‎و الظلم و ترک التجارات و تحلیله بجمیع اقسامه و افراده مع تغییر عنوان لایوجب نقصاً فی ترتّب‎ ‎تلک المفاسد من قبیل التناقض فی الجعل او اللغویه فیه‏‏».‏‎[67]‎‏ ‏

‏‏ 

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 90

‎‏ 

2 ـ دگرگونی قیود یا بعضی صفات موضوع‏‏ 

‏‏گاهی موضوعات احکام، دارای یک سری قیودی است که در زمانها و‏‎ ‎‏مکانهای مختلف دگرگون می شوند و با تغییر یکی از قیود، در حقیقت موضوع‏‎ ‎‏حکم دگرگون شده و در نتیجه حکم نیز دگرگون می شود. این قیود دو دسته اند:‏‎ ‎‏یک دسته قیود عینی و قابل تجربه هستند. مثلاً موضوع حرمت، آب انگوری‏‎ ‎‏است که به جوش آید و دو ثلث آن کم نشده باشد. با زایل شدن هر یک از قیود‏‎ ‎‏حرمت نیز زایل می گردد. دستۀ دیگر از قیود، اعتباری هستند. مثلاً شیئی‏‎ ‎‏خارجی که قید «مملوک» بودن را دارد، دیگران نمی توانند بدون اجازه مالک در‏‎ ‎‏آن تصرف کنند. و یا زن با قید همسر و زوجه بودن بر مرد حلال و نفقه اش‏‎ ‎‏واجب است. این زن، تا وقتی که این قید اعتباری را دارد، احکام مخصوص به‏‎ ‎‏خود دارد و وقتی طلاق داده شود، احکام دیگری خواهد داشت.‏

‏‏مرحوم شیخ آقا ضیاء الدین عراقی می نویسد:‏

‏‏«‏‏... لأنّ موضوع الاحکام الکلیة انّما هو المفاهیم الکلیّة و باختلاف القیود و تبادل‎ ‎الحالات یختلف المفهوم المأخوذ موضوعاً للحکم‏‏».‏‎[68]‎

‏‏... زیرا موضوع احکام همانا مفاهیم کلی است و با دگرگونی قیود و تبادل‏‎ ‎‏حالات مفهومی که موضوع حکم قرار گرفته، دگرگون می شود (و به تبع آن‏‎ ‎‏حکم نیز دگرگون می شود). آیا دگرگونی هر قیدی و خصوصیتی موجب‏‎ ‎‏دگرگونی موضوع و در نتیجه دگرگونی حکم را به دنبال دارد؟‏

‏‏خصوصیات و قیودی که در احکام اخذ شده اند، چند دسته اند: دسته ای از‏‎ ‎‏آنها مستقیماً به خود حکم بر می گردند و دسته ای به موضوع و دسته ای به غرض و‏‎ ‎‏مصلحت حکم. آن دسته از قیود که در موضوع اخذ شده اند، با دگرگونی آنها‏‎ ‎‏حکم نیز دگرگون می شود. و آن دسته از خصوصیات و قیودی که در غرض و‏‎ ‎‏ملاک دخالت دارند، به نوبۀ خود به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی از آنها در‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 91

‎‏ ‏

‏‏اصل غرضیّت غرض دخالت دارند، به گونه ای که با از میان رفتن قید و‏‎ ‎‏خصوصیت اساساً غرضی باقی نمی ماند. طبیعی است که با دگرگونی این قبیل‏‎ ‎‏قیود حکم نیز دستخوش دگرگونی می شود. و گروهی از آنها در فعلیت غرض‏‎ ‎‏و مصلحت دخالت دارند و دگرگونی آنها موجب می شود که غرض و مصلحت‏‎ ‎‏به فعلیت نرسد.‏

‏‏مرحوم محقق اصفهانی می نویسد:‏

‏‏«‏‏ان الخصوصیّة المأخوذة فی الواجب تارةً تکون مقدمةً للمقتضی بحیث یکون الخاص‎ ‎واجبا و اخری یکون دخیله فی فعلیة الغرض و مثلها یکون شرطاً للواجب فعلی الاّول یکون‎ ‎المقید بما هو واجباً نفسیاً و علی الثانی یکون الواجب النفسی مقیداً. فمفروض الوجوب النفسی‎ ‎حینئذ ذات الفعل و انّما قید الواجب بتلک الخصوصیة لدخلها فی الغرض فتکون تحصیلها واجبا‎ ‎بوجوب مقدّمی‏‏».‏‎[69]‎

‏‏خصوصیاتی که در واجب اخذ می شوند، گاهی مقوّم مقتضی هستند و در‏‎ ‎‏اصل غرضیت غرض دخالت دارند؛ به گونه ای که ماهیت خاص واجب‏‎ ‎‏می شود. و گاهی در فعلیت غرض دخالت دارند. این قبیل قیود، قیود واجب‏‎ ‎‏هستند (نه وجوب). در صورت اول، مقید بما هو مقید وجوب نفسی دارد و در‏‎ ‎‏صورت دوم واجب نفسی که عبارت است از ذات فعل مقید می شود و دلیل‏‎ ‎‏تقییدش این است که این قید در فعلیت غرض دخالت دارد. لذا از باب مقدمۀ‏‎ ‎‏واجب، تحصیلش واجب است.‏

‏‏مرحوم آقاضیاء الدین عراقی می نویسد:‏

‏‏«‏‏واعلم بان القیود فی دخلها فی المصلحة علی ضربین منها مایکون راجعا الی مقام الدخل‎ ‎فی اصل الإحتیاج الی الشیئی و اتصاف الذات بکونها صلاحاً و محتاجاً الیها بحیث لولاه لما‎ ‎کاد اتصاف الذات بکونه مصلحة و صلاحاً و منها مایکون راجعاً الی مقام الدخل فی وجود‎ ‎المحتاج الیه و تحقق ما هو متصف بالمصلحة و الصلاح فارغاً عن اصل اتصافه بالوصف العنوانی...‏‎ ‎‏ ‏


‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 92

‎‏ ‏

‏‏ما هو من قبیل الاول یکون فی مرتبة سابقة علی ما کان من قبیل الثانی، من جهة انه بدونه لایکاد‎ ‎یتحقق موضوع المتصف کی ینتهی الی مقام دخل قیود وجود المتصف‏‏».‏‎[70]‎

‏‏قیود در دخالتشان در مصلحت بر دو گونه اند: دسته ای از آنها در اصل‏‎ ‎‏احتیاج به شیئی و اتصافش به مصلحت دخالت دارند، به گونه ای که در صورت‏‎ ‎‏فقدان قید اساساً ذات متصف به مصلحت و صلاح وجود پیدا نمی کند. دسته ای‏‎ ‎‏دیگر در فعلیت غرض و اتصاف عنوانی که ذاتاً دارای مصلحت است به‏‎ ‎‏مصلحت فعلی دخالت دارند. دسته اوّل در مرتبۀ سابق بر مرتبۀ دوم است. زیرا‏‎ ‎‏بدون آن ذاتی که متصف به مصلحت باشد وجود ندارد تا نوبت رسد به مرتبۀ‏‎ ‎‏دخالت قید به فعلیت غرض.‏

‏‏یکی از لغزشگاههای استنباط، تفکیک میان این قیود مختلف است. شک‏‎ ‎‏در حکم در بسیاری از موارد ناشی از شک در این است که قیود مأخوذ در خطاب‏‎ ‎‏از چه نوع قیودی است. آیا از آن دسته قیودی است که با زوال آن حکم نیز زایل‏‎ ‎‏می گردد و یا اینکه از آن دسته‏‏‎ای است که با زوالش حکم زایل نمی‏‏ گردد.‏‎ ‎‏مرحوم شیخ انصاری این واقعیت را بسیار زیبا ترسیم نموده می نویسد:‏

‏‏«‏‏فاعلم انه کثیراً مایقع الشک فی الحکم من جهة الشک فی ان موضوعه و محله هو الامر‎ ‎الزایل و لو بزوال قیده المأخوذ فی موضوعیته حتی یکون الحکم مرتفعاً او هو الامر الباقی و الزایل‎ ‎لیس موضوعاً و لا مأخوذاً فیه فلو فرض شک فی الحکم کان من جهة اخری غیر الموضوع کما‎ ‎یقال ان حکم النجاسة فی الماء المتغیر، موضوعه نفس الماء و التغیر علة محدثه للحکم فیشک فی‎ ‎علیته للبقاء‏‏».‏‎[71]‎

‏‏بسیاری مواقع شک در حکم از جهت این است که روشن نیست موضوع و‏‎ ‎‏محل حکم آیا امر زایلی است، ولو با زوال قیدی که در موضوع اخذ شده تا در‏‎ ‎‏نتیجه حکم نیز مرتفع و زایل گردد، یا اینکه موضوع باقی است و آنچه زایل و‏‎ ‎‏مرتفع شده نه موضوع است و نه قیدی که در موضوع اخذ شده باشد. و اگر بر‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 93

‎‏ ‏

‏‏فرض شکی در حکم باشد از ناحیۀ دیگری، غیر از موضوع، است؛ چنانکه‏‎ ‎‏گفته شده موضوع حکم به نجاست در آب متغیر، خود آب است و تغیر علت‏‎ ‎‏محدثه حکم است و علیتش برای بقا مشکوک است.‏

3 ـ دگرگونی مصادیق موضوع‏‏ 

‏‏احکام شرع به صورت قضایای حقیقیه بیان شده اند و شامل افراد و مصادیق‏‎ ‎‏موجود در زمان خطاب و مصادیق مفروض می گردند. یکی از تأثیرات بسیار‏‎ ‎‏مهم زمان و مکان، ایجاد دگرگونی در مصادیق موضوعات احکام است و با‏‎ ‎‏پیدایش تحوّل در مصداق، حکم آن نیز متحوّل می گردد. یکی از برجستگیهای‏‎ ‎‏حضرت امام _ قدس سره _ در استنباطهایش توجه به این نکتۀ بسیار مهم بوده‏‎ ‎‏است. وی در مورد حرمت بیع سلاح به دشمنان دین می نویسد:‏

‏‏«‏‏ینبغی تقدیم امر قبل النظر الی الأخبار؛ و هو ان موضوع البحث لیس مطلق ما ینطبق علیه‎ ‎عنوان السلاح کائنا ما کان، بل الموضوع ما کان سلاح الحرب فعلاً و هو یختلف بحسب‎ ‎الأزمان. فربّما کان شیئی فی زمان و مکان سلاح الحرب دون الآخر. ففی الأزمنة القدیمه‎ ‎کانت الأحجار اخاصة و الفلاخن و الأخشاب آلة له ثم انقرض زمانها و خرجت تلک الآلات‎ ‎عن صلاحیة السلاح فقامت مقامها اسلحة اخری کالسیف و الرمح و العمود و النیزک و الترس‎ ‎و الدرع و نحوها، ثم انقرضت هی و قامت مقامها غیرها الی هذه الأعصار فالمراد من السلاح‎ ‎فی الموضوع سلاح الیوم ای الذی یستعمل فی الحروب لا ما انقرضت ایامه و خرجت عن‎ ‎الاستعمال فیها فان اراد بعض اعداء الدین و اهل الحرب حفظ الأسلحة القدیمة لقدمتها و کونها‎ ‎عتیقة لامانع من بیعها و خارج عن موضوع بیع السلاح من اهل الحرب بلا ریب کما‎ ‎لایخفی‏‏».‏‎[72]‎‏ ‏

‏‏پیش از نگاه به اخبار تقدیم امری شایسته است و آن اینکه موضوع بحث،‏‎ ‎‏مطلق چیزی که عنوان سلاح بر او منطبق باشد نیست، بلکه موضوع آن چیزی‏‎ ‎‏است که فعلاً اسلحۀ جنگ است و مصادیق آن به حسب زمانها مختلف می گردد.‏‎ ‎‏ ‏


‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 94

‎‏ ‏

‏‏چه بسا چیزی در زمانی و مکانی اسلحۀ جنگ است که در زمان و مکان دیگر‏‎ ‎‏نیست. در زمانهای قدیم سنگهای خاص، فلاخن و چوب وسیلۀ جنگ بود.‏‎ ‎‏سپس دورۀ آنها منقرض شد و آنها از صلاحیت وسیلۀ جنگ بودن خارج شدند و‏‎ ‎‏اسلحه های دیگری جای آنها را گرفت؛ مانند شمشیر، نیزه، عمود، تیر، سپر،‏‎ ‎‏زره و امثال آنها. سپس دورۀ اینها نیز منقرض گردید و اسلحه های دیگری جای‏‎ ‎‏اینها را گرفت، تا نوبت رسید به اسلحه های این زمان. پس مراد از سلاح در‏‎ ‎‏موضوع بحث، سلاح روز است. یعنی آنکه در جنگها به کار می رود، نه آنیکه‏‎ ‎‏دوره اش منقرض گشته و در جنگها کاربرد ندارد. پس اگر بعضی از دشمنان‏‎ ‎‏دین و یا اهل جنگ اسلحه های قدیم را برای حفظ آنها و عتیقه بودنش بخرند،‏‎ ‎‏بدون شک از بحث بیع سلاح به دشمنان دین خارج خواهد بود.‏

‏‏در عبارت فوق، حضرت امام _ قدس سره _ بر دگرگونی مصادیق موضوع در‏‎ ‎‏بستر زمان و مکان تصریح کرده و از آن در مقام استنباط بخوبی استفاده کرده‏‎ ‎‏است.‏

4 ـ دگرگونی اسم و عنوان موضوع‏‏ 

‏‏یکی از دگرگونیهایی که در بستر زمان و مکان بر موضوع وارد می گردد،‏‎ ‎‏دگرگونی اسم و عنوان موضوع است. در این قبیل دگرگونیها، هیچ تبدّل و‏‎ ‎‏تغییری در ماهیت موضوع یا قیود و مصادیق آن، ایجاد نمی گردد، بلکه صرفاً‏‎ ‎‏اسم و عنوان موضوع عوض می شود. این نوع دگرگونی به نوبۀ خود بر دو قسم‏‎ ‎‏است: قسمی از آن هیچگونه تأثیری در تغییر حکم شرعی ندارد؛ مثل اینکه در‏‎ ‎‏زمان پیامبر (ص) و ائمه (ع) از وقف به «صدقه» تعبیر می شده، ولی امروزه این‏‎ ‎‏عنوان دگرگون شده است و چنین تعبیری رایج نیست. مرحوم صاحب حدائق‏‎ ‎‏می نویسد:‏

‏‏«‏‏لایخفی علی من له انس بالأخبار و من جاس خلال تلک الدیار أن الوقف فی الصدر‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 95

‎‏ ‏

‏‏الاوّل اعنی زمن النبی (ص) وزمن الأئمه (ع) انّما یعبّر عنه بالصدقة لکن هذا التعبیر محفوف‎ ‎بقرائن عدیده و الفاظ کثیره تدل علی ارادة الوقف‏‏».‏‎[73]‎

‏‏بر کسی که انسی با اخبار دارد و غور در آنها نموده، روشن است که از وقف‏‎ ‎‏در دورۀ اول، یعنی زمان پیامبر (ص) و ائمه (ع)، به صدقه تعبیر می نمودند، ولی‏‎ ‎‏این تعبیر همراه با یک سری قرائنی بود که دلالت می نمود بر وقف. قسم دیگری‏‎ ‎‏از تبدل اسم و عنوان وجود دارد که موجب تغییر حکم می گردد و این قسم دوم‏‎ ‎‏در اینجا مورد نظر ماست. مثلاً انسان معنون به عنوان کافر، موضوعِ نجاست‏‎ ‎‏است و با تبدّل این عنوان به عنوان مسلمان حکم نجاست نیز تبدّل پیدا می نماید.‏‎ ‎‏مرحوم شیخ انصاری در مقام استدلال برای تغییر حکم می نویسد:‏

‏‏«‏‏...لانّ النجاسة کانت معلقة علی موضوع الکفر و لا یصدق الکافر علیه بعد التوبة‎ ‎و استصحاب کفره المتیقن قبل التوبه مرفوع‏‏».‏‎[74]‎

‏‏... زیرا نجاست معلق شده بود بر موضوع کفر و بعد از توبۀ کافر بر او‏‎ ‎‏صادق نیست و استصحاب کفر یقینی ـ که قبل از توبه داشت ـ نیز مردود است. ‏

‏‏مرحوم آیةالله خوئی _ ره _ در همین مسأله به تبدّل عنوان تصریح نموده و‏‎ ‎‏می نویسد:‏

‏‏«‏‏...لانّ بالاسلام یتبدّل عنوان الکافر و موضوعه فیحکم بطهارته کما هو الحال فی بقیة‎ ‎الأعیان النجسه لان الخمر او غیرها من الاعیان النجسه اذا زال عنوانها زال عنها حکمها‏‏».‏‎[75]‎

‏‏زیرا با اسلام، عنوان کافر و موضوعش تبدّل پیدا می کند. در نتیجه حکم به‏‎ ‎‏طهارت آن می شود و سایر اعیان نجس نیز همین حال را دارند. زیرا از خمر یا‏‎ ‎‏غیر آن از اعیان نجس، هنگامی که عنوانش زایل شد، حکمش نیز زایل می شود. ‏

‏‏و در جای دیگر در مقام استدلال بر مطلب می نویسد:‏

‏‏«‏‏ان النجاسة فی الاعیان مترتبة علی عناونیها الخاصة من البول و الخمر و الدم و هکذا.‎ ‎فالخمر بما هی خمر نجسة لا بما انها جسم مثلاً و هکذا الحال فی غیرها من الأعیان و هو معنی‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 96

‎‏ ‏

‏‏قولهم الأحکام تتبع الأسماء بمعنی انها تدور مدار العناوین المأخوذه فی موضوعاتها فاذا زال‎ ‎عنها عنوانها زال حکمها لامحاله فیحکم بعدم نجاسة الخمر و عدم حرمتها اذا سلب عنها‎ ‎عنوانها و اتصف بعنوان آخر‏‏».‏‎[76]‎

‏‏نجاست در اعیان نجس مترتب است بر عناوین خاص بول، خمر، دم و...‏‎ ‎‏پس خمر به خاطر صدق عنوان خمر نجس است، نه به خاطر صدق عنوان‏‎ ‎‏جسم. و همچنین است سایر اعیان نجس. و همین است منظور کسانی که‏‎ ‎‏می گویند احکام تابع اسما هستند. یعنی احکام دایر مدار عناوینی هستند که در‏‎ ‎‏موضوعاتشان اخذ شده است، و هنگامی که عنوانش زایل شود، ناگزیر حکمش‏‎ ‎‏نیز زایل می گردد. در نتیجه حکم می شود به عدم نجاست خمر و عدم حرمت آن‏‎ ‎‏در صورتی که عنوان خمر از آن زایل شود و عنوان دیگری پیدا کند.‏

‏‏نمونۀ دیگر از تبدل عناوین، دواهایی است که خوردن آنها در حال صحت‏‎ ‎‏عنوان ضرر دارد و حرام است و در حال مریضی همین عنوان به عنوان نفع متبدل‏‎ ‎‏می شود و خوردنش جایز است. حضرت آیةالله شیخ جواد تبریزی می نویسد:‏

‏‏«‏‏حاصل ما یذکره فی الفرق بین الادویه التی لایجوز استعمالها حال الصحة و بین مثل‎ ‎الأبوال الطاهرة التی لا یجوز شربها اختیاراً ان الحرمة فی الا‏‏وّل ثابتة لأستعمالها بعنوان انّها‎ ‎ضارة للجسم و یتبدل هذا العنوان حال المرض فیکون استعمالها صلاحاً للجسم و هذا بخلاف‎ ‎الابوال فان حرمة شربها بعنوان انّها من الخبائث و لیس انتفاء الحرمة عن شربها حال التداوی او‎ ‎غیره لتبدل عنوان الخبیث بالطیب بل باعتبار الإضطرا‏‏ر ال‏‏ی المحرم. فلا یوجب جواز البیع فی‎ ‎الأدویة لثبوت المالیه لها قیاس الأبوال الطاهرة علیها حتی فیما اذا استعملت للتداوی‏‏».‏‎[77]‎

5 ـ دگرگونی اضافات و نسبتهای موضوع‏‏ 

‏‏مقصود از این نوع دگرگونی، تغییر در نسبتها، اعراض و روابط یک شیء با‏‎ ‎‏سایر امور خارج از خود است. نمونۀ روشن این نوع دگرگونی، تبعیت و انتقال‏‎ ‎‏است. مثلاً موی بدن، ناخن و چرک بدن کافر، نجس است و با تبدل در عنوان‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 97

‎‏ ‏

‏‏کافر، موی بدن، ناخن، چرک و... نیز به تبعیت پاک می شود. زیرا موی بدن او‏‎ ‎‏وقتی کافر بود اضافه به کافر بود و هم اینک با تبدل در اضافات همه طاهر هستند.‏‎ ‎‏مرحوم آیةالله خوئی می نویسد:‏

‏‏«‏‏...لان نجاسة فضلاته کطهارتها انّما هی من جهة التبعیة لبدنه و لا جل اضافتها الیه فاذا‎ ‎اسلم انقطعت اضافتها الی الکافر و تبدلّت بالاضافة الی المسلم فلا یصدق بعد اسلامه ان الشعر،‎ ‎شعر کافر او الوسخ و سخه بل یقال انه شعر مسلم و و‏‏سخه کما‏‏ تقدم‏‏».‏‎[78]‎

‏‏... زیرا نجاست امور وابسته به کافر همانند طهارت این امور از جهت‏‎ ‎‏تبعیت از بدن و اضافه بدان است و پس از اسلام این اضافه و نسبت از کافر‏‎ ‎‏منقطع و به اسلام مضاف می گردد و پس از اسلام صدق نمی کند که گفته شود‏‎ ‎‏این مو، موی کافر و این چرک، چرک اوست، بلکه گفته می شود موی مسلمان و‏‎ ‎‏چرک مسلمان.‏

‏‏یکی دیگر از مصادیق روشن این نوع دگرگونیها، انتقال است. مثلاً وقتی‏‎ ‎‏خون نجس منتقل می شود به بدن حیوانی که خون جهنده ندارد و دگرگونی در‏‎ ‎‏اضافه و نسبتش حاصل می گردد، حکمش نیز دگرگون می شود. زیرا هنگامی‏‎ ‎‏که اضافه به انسان داشت، نجس بود و اینک که این اضافه متبدل شده به اضافۀ به‏‎ ‎‏حیوان طاهر حکمش نیز از نجاست به طهارت تبدل پیدا کرده است. مرحوم‏‎ ‎‏آیةالله خوئی می نویسد:‏

‏‏ان النجس کدم الانسان او غیره ممّا له نفس سائله قد ینتقل الی حیوان طاهر لیس له لحم‎ ‎و لا دم سائل کالبق و القمل او ا‏‏نّ له لحماً و لا نفس سائله له کالسمک عل‏‏ی نحو تنقطع اضافته‎ ‎الاولیة عن المنتقل عنه و تتبدل الی اضافة ثانویه الی المنتقل الیه بحیث لایقال انه دم انسانٍ مثلاً بل‎ ‎دم بق او سمکة و نحوها لصیرورته جزء من بدنهما بالتحلیل بحیث لایمکن اضافته الی الانسان‎ ‎الاّ علی سبیل‏‏ العنا‏‏یة و المجاز فالدم و ان کان هو الدم الاول بعینه إلاّ ان الاضافة الی الانسان فی‎ ‎المثال تبدلّت بالأضافة الی البق او السمکة فهو لیس من الإستحاله فی شیئی لانه یعتبر فی‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 98

‎‏ ‏

‏‏الإستحاله تبدل الحقیقة الی حقیقة اخری مغایرة مع الاوّل و الحقیقة الدمویه لم تتبدل ‏‏بحق‏‏یقة‎ ‎اخری فی المثال بل تبدلت اضافته فحسب و لااشکال حینئذ فی الحکم بطهاره ذالک النجس لانه‎ ‎دم حیوان لانفس له و مقتضی عموم ما دل علی طهارت دمه او اطلاقه هو الحکم بطهارته‏‏».‏‎[79]‎

6 ـ توسعۀ موضوع‏‏ 

‏‏موضوعات احکام، همانند سایر موضوعات، در بستر زمان با پیدایش‏‎ ‎‏دگرگونی در جوامع بشری و پیشرفت علم و صنعت، دستخوش تحوّل گردیده‏‎ ‎‏و بسیار توسعه پیدا نموده است. به عنوان مثال در باب شرکت، امروزه‏‎ ‎‏شرکتهای بزرگ تجاری و غیرتجاری مدرن، کارتلها، تراستها و ... پیدا‏‎ ‎‏شده اند. و یا در باب اجاره، مسائل جدید حقوق کار، بیمه های اجتماعی‏‎ ‎‏کارگران، سند یکاها و... پدید آمده اند. و یا در باب سبق و رمایه ـ که با هدف‏‎ ‎‏تمرین و ورزیده شدن در امر مبارزۀ مسلحانه و جنگ تشریع‏‎[80]‎‏ شده ـ به جای‏‎ ‎‏اسب و اسلحه های ساده قدیم، اسلحه های مدرن جنگی، نظیر هواپیما، توپ و‏‎ ‎‏تانک‏‎[81]‎‏ و... به صحنه آمده است. و یا قانون تألیف قلوب ـ که به منظور تألیف‏‎ ‎‏قلوب کفار، منافقین و مسلمانانی‏‎[82]‎‏ ضعیف الایمان بودجه خاصی اختصاص‏‎ ‎‏داده شده ـ اکنون می تواند در مورد تمام حرکتها و نهضتهای آزادیبخش جهان‏‎ ‎‏بکار برود. و یا جعاله را که عبارت از متعهد شدن شخص (حقیقی یا حقوقی) به‏‎ ‎‏پرداخت دستمزد معلوم در برابر عمل معین است، اکنون در مورد تعهد در برابر‏‎ ‎‏اکتشاف معدن و اجرای پروژه های خاص می توان توسعه داد و ... .‏

‏‏یکی از مصادیق توسعۀ موضوع، احتکار است. بعضی احتکار را در چند‏‎ ‎‏نوع مواد غذایی، مانند گندم، جو، خرما، کشمش، روغن و نمک منحصر‏‎[83]‎‎ ‎‏کرده اند. گروه‏‎[84]‎‏ دیگر می گویند‏‎[85]‎‏ موارد احتکار محدود به مواد غذایی نیست؛‏‎ ‎‏چون معیار و ملاک تشریع آن نجات مردم از تنگناهای اقتصادی به هنگام عسرت‏‎ ‎‏و شدت‏‎[86]‎‏ است و این موضوع نسبت به شرایط زمانی و مکانی تغییر می کند.‏‎ ‎‏

 ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 99

 

‏مثلاً در بعضی از روایات روغن به عنوان مورد احتکار آمده و در برخی دیگر‏‎ ‎‏نیامده است. بنابراین اختصار به موارد منصوص نه تنها وجهی ندارد، بلکه با‏‎ ‎‏ملاک مذکور نیز منافات دارد. از این رو موارد منصوص ممکن است به نحو‏‎ ‎‏قضایای خارجیه باشد که امامان معصوم (ع) با توجه به نیازهای اقتصادی عصر‏‎ ‎‏خود تعیین مصداق فرموده اند. و نظیر همین مطلب در باب موارد زکات قابل‏‎ ‎‏بررسی است.‏‎[87]‎

7 ـ تضییق موضوع‏‏ 

‏‏نوع دیگر از دگرگونی که در موضوعات عرفی در بستر زمان و تحولات‏‎ ‎‏جوامع بشری و پیشرفت علم و صنعت و ابزار تولید و توزیع پدید آمده، تضییق‏‎ ‎‏موضوع است. به عنوان مثال در گذشته، که ابزار احیای موات محدود و ساده‏‎ ‎‏بود، فقها با استناد به اطلاق روایاتی از قبیل «‏‏من احی مواتاً فهی له و...‏‏»‏‎[88]‎‏ فتوا‏‎ ‎‏به مالکیت زمینهای موات احیا شده داده بودند. صاحب مفتاح الکرامه می نویسد:‏

‏‏«‏‏والمیت منها [الاراضی] یملک بالاحیأ باجماع الاُمّة اذا خَلّت عن الموانع... و لاّن الحاجة‎ ‎تدعوا الی ذالک و تشتّد الضرورة الیه ‏‏لان الإنسان ل‏‏یس کالبهائم بل هو مدنی بالطبع لابد له من‎ ‎مسکن یأوی الیه و موضع یختص به فلو لم یشرع لزم حرج العظیم بل تکلیف بما لا یطاق‏‏».‏‎[89]‎

‏‏اراضی میّت زمانی که خالی از موانع باشند، به اجماع امت با احیا مملوک‏‎ ‎‏می گردند. زیرا این امر مورد احتیاج و بشدت ضروری است و انسان همانند‏‎ ‎‏چهارپایان نیست، بلکه مدنی بالطبع است و بناچار نیازمند خانه ای است که در آن‏‎ ‎‏زندگی کند و زمینی که در آن کشاورزی نماید. و اگر این امر مشروع نباشد،‏‎ ‎‏حرج و مشقت بزرگ، بلکه تکلیف بما لایطاق، لازم می آید. آیا در این زمان که‏‎ ‎‏شخص با تراکتور و دیگر ابزار پیشرفتۀ کشاورزی روزانه می تواند دهها هکتار‏‎ ‎‏زمین را احیا نماید، می توان با تمسک به اطلاق «‏‏من احیی...‏‏» قائل به مالکیت‏‎ ‎‏بی حد و مرز زمینهای موات احیا شده شویم؟ آیا این منافات با حکمت تشریع این‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 100

‎‏ ‏

‏‏قانون ندارد. حضرت امام خمینی در پاسخ نامۀ حجت الاسلام قدیری به این‏‎ ‎‏مطلب اشاره نموده و می نویسد:‏

‏‏بنابر نوشته جناب عالی... انفال که بر شیعیان تحلیل شده است، امروز هم‏‎ ‎‏شیعیان می توانند بدون هیچ مانعی با ماشینهای کذائی جنگلها را از بین ببرند و‏‎ ‎‏آنچه را که باعث حفظ و سلامت محیط زیست است نابود کنند و جان میلیونها‏‎ ‎‏انسان را به خطر بیندازند و هیچکس هم حق نداشته باشد مانع آنها باشد.‏‎[90]‎

‏‏نمونۀ دیگر از تضییق دایرۀ موضوعات، احیای معادن و حیازت مباحات، از‏‎ ‎‏قبیل مراتع، جنگلها، دریاها، طیور، و حوش و... است. آیا می توان با تمسک‏‎ ‎‏به عمومات ادلۀ لفظی، از قبیل «‏‏من سبق الی ما لا یسبق الیه مسلم فهو له‏‏»، زمینۀ‏‎ ‎‏فعالیتهای استخراجی را برای همگان به طور بی حد و مرز آماده نمود؟‏

8 ـ پیدایش موضوعات جدید

‏‏از عصر تشریع تاکنون بر حسب احتیاجات مردم به طور مستمر موضوعات‏‎ ‎‏جدیدی در فقه پدیدار گشته و مسائل جدیدی وارد فقه گردیده است. عوامل‏‎ ‎‏گوناگونی در پیدایش این موضوعات سهیم بوده اند. یکی از مهمترین آنها،‏‎ ‎‏پیروزیها و فتوحات اسلامی بود که دامنۀ نفوذ اسلام را در کشورهای آسیائی و‏‎ ‎‏آفریقائی و بخشی از اروپا گسترش داد و از این طریق تمدنهای گوناگون به حوزۀ‏‎ ‎‏وسیع اسلامی اضافه شد و به تناسب آن نیازها و موضوعات جدیدی پدید آمد.‏‎ ‎‏این روند پس از تحولات جدید تمدن انسانی و پیدایش انقلاب صنعتی شتاب‏‎ ‎‏گرفت و با تحقق حکومت اسلامی در ایران و به صحنۀ عینیّت آمدن فقه، فقیهان‏‎ ‎‏در برابر سیل سؤالات و امواج استفتائات قرار گرفتند. مسائل مستحدثه، آن به‏‎ ‎‏آن، پا به عرصۀ وجود نهاد و مسائل مبهم و بی جواب به روی هم انباشته شد. این‏‎ ‎‏مختصر، گنجایش طرح همۀ این قبیل موضوعات را ندارد و تنها به طرح چند‏‎ ‎‏نمونه از مسائل مستحدثه و مورد ابتلای اقتصادی، پزشکی و قضائی اکتفا می شود.‏

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 101

‎‏ ‏

‏‏موضوعات مستحدثۀ قابل طرح در بخش اقتصادی فراوان است. طرح و‏‎ ‎‏بررسی هر یک از آنها نیازمند حداقل یک مقالۀ مستقل می باشد و برای رعایت‏‎ ‎‏اختصار به طرح اجمالی چند نمونه از آنها اکتفا می شود.‏

ب) موضوعات مستحدثه

1 ـ بورس اوراق بهادار

‏‏کلمۀ بورس، واژۀ فرانسوی و به معنای مبادله است. در اصطلاح‏‎ ‎‏اقتصادی، به نوعی بازار داد و ستد یا نوعی سیستم خرید و فروش اطلاق می شود‏‎ ‎‏که در آن اسناد و اوراق مالی، پولهای کشورهای مختلف، طلا و امثال آن مبادله‏‎ ‎‏می شوند. لذا گفته می شود بورس اوراق بهادار، بورس ارز، بورس طلا و...‏‎ ‎‏البته اگر بازار بورس به طور مطلق عنوان شود، منظور خرید و فروش‏‎ ‎‏اوراق بهادار است. اوراق بهادار دو دسته اند: اوراق قرضه و اوراق سهام.‏‎ ‎‏اوراق بهادار، مجموعه اسنادی قانونی هستند که دارای مالیت اعتباری‏‎ ‎‏می باشند. این اوراق دارای قیمت اولیه و یا قیمت اسمی هستند که توسط‏‎ ‎‏منتشر کنندۀ آن (دولتها و شرکتها) روی آنها ثبت می گردد. خریداران در ابتدا در‏‎ ‎‏مقابل اخذ این اوراق همان مبلغ اسمی را به عنوان قیمت اولیه می پردازند، اما‏‎ ‎‏این قیمت بالا و پایین می رود. اوراق بهادار در اقتصاد فعلی دنیا نقش بسیار‏‎ ‎‏مهمی دارد و اینکه اهداف عقلائی و قابل قبولی در این فعالیتها» وجود دارد،‏‎ ‎‏مورد وفاق حداقل عقلای اقتصاد است. همچنین اینکه موضوع اوراق بهادار و‏‎ ‎‏فعالیتهای مربوط به آن در فقه ما از مسائل مستحدث است، کاملاً روشن است.‏‎ ‎‏حال آیا می توانیم در حکومت اسلامی هم این ابزار را برای رسیدن به اهداف‏‎ ‎‏به کار بریم؟ اگر می توانیم براساس کدام مبنای اسلامی است؟ و اگر نمی توانیم‏‎ ‎‏پس برای کنترل حجم پول و نقدینگی چه ابزار موفّقی براساس احکام اولیۀ‏‎ ‎‏ ‏


‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 102

‎‏ ‏

‏‏اسلام داریم؟ آیا می توانیم معاملۀ این نوع اوراق را، چون دارای مالیت اعتباری‏‎ ‎‏هستند، تحت عمومات «‏‏احل الله البیع‏‏» و امثال آن در آوریم؟ و آیا این معامله‏‎ ‎‏ربوی نمی باشد؟ و... به هر حال همۀ اینها نیاز به اجتهاد فقها می باشد.‏‎[91]‎‏ ‏

‏‏2 ـ حقوق مالکیتهای فکری‏‏ (‏‏حق التألیف، حق الاختراع، حق الطبع،‎ ‎حق الأنتشار‏‏) این رشته حقوق، در حقیقت، ساخته، و پرداختۀ بعد از انقلاب‏‎ ‎‏صنعتی است و به دو شاخۀ اصلی تقسیم می شود:‏

‏‏(1 ـ 2) مالکیتهای صنعتی و تجارِی، شامل اختراعات و ...‏

‏‏(2 ـ 2) مالکیتهای ادبی و هنری، شامل تصنیفات و تألیفات هنرمندان،‏‎ ‎‏نویسندگان، شعرا، موسیقیدانان و دیگر انواع آثار علمی و هنری.‏

‏‏از نظر حقوقدانان، هر مؤلف یا مخترع، دارای دو حق است: یکی حق‏‎ ‎‏بهره برداری، نظیر تکثیر، تولید، انتشار و... و کسب منافع مادی از این طریق،‏‎ ‎‏و دیگر حق اخلاقی. یعنی اثر همیشه با نام صاحبش همراه است و به نام او باقی‏‎ ‎‏می ماند. مقررات مربوط به حمایت از این حقوق در هر کشوری وضعیت‏‎ ‎‏خاصی دارد. در این خصوص بایستی به دو کنوانسیون بین المللی اشاره نماییم:‏‎ ‎‏نخست کنوانسیون پاریس که در سال 1873 به وسیلۀ یازده کشور جهان جهت‏‎ ‎‏حمایت از مالکیتهای صنعتی در پاریس تشکیل شد، و دوم کنوانسیون برن که‏‎ ‎‏مربوط است به حمایت حقوق مالکیتهای ادبی و هنری، نظیر انواع کتب ادبی،‏‎ ‎‏هنری و داستانی، رمان، شعر، آواز، تابلو نقاشی، کارهای معماری، عکسهای‏‎ ‎‏هنری و آثار سینمایی. ایران کنوانسیون اوّل را امضا کرده و دوم را امضا‏‎ ‎‏نکرده است.‏

‏‏در ایران راجع به حقوق مالکیتهای صنعتی، قانونی در پنجاه و یک ماده به‏‎ ‎‏تصویب رسیده که به نام «ثبت علائم و اختراعات» است (تیر ماه 1310) و برای‏‎ ‎‏حمایت از حقوق مؤلفان و مصنفان، قانون حمایت از مؤلفان و مصنفان و‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 103

‎‏ ‏

‏‏هنرمندان در 11 دی ماه 1347 به تصویب رسید.‏‎[92]‎

‏‏برای اثبات مشروعیت مسألۀ فوق از راههای زیر می توان وارد شد:‏

‏‏(3 ـ 2) عمومات وارده در شرع راجع به حقوق فردی و احترام به آن، شامل‏‎ ‎‏این گونه حقوق می گردد؛ به گونه ای که تجاوز به آن مصداق ظلم و شرعاً حرام‏‎ ‎‏است.‏

‏‏(4 ـ 2) حقوقی که از نظر عقلا حق شناخته می شود و آثاری بر آن‏‎ ‎‏مرتّب می کنند تا دلیل شرعی بر نفی حق بودن آنها قائم نشود، نفی شدنی‏‎ ‎‏نیست.‏‎[93]‎‏ و از ترتب آنها نمی توان جلوگیری کرد. همان طور که در باب ملکیت‏‎ ‎‏لازم نیست دلیل ثبوت آن قائم شود، بلکه مجرد عدم قیام دلیل بر عدم ملکیت‏‎ ‎‏برای ثبوت شرعی کافی است.‏

‏‏(5 ـ 2) عقلا بما هم عقلا، در تمام جوامع اسلامی و غیر اسلامی، برای این‏‎ ‎‏حقوق ارزش قائل هستند. این گونه مسائل جزء آراء محموده و مؤدای عقل‏‎ ‎‏عملی هستند و بنابر قاعدۀ ملازمه (‏‏کلما حکم به العقل حکم به الشرع‏‏) شارع‏‎ ‎‏مقدس نیز همان را می گوید.‏

‏‏به هر حال مسألۀ فوق از مسائل مستحدثه ای است که اثبات مشروعیت آن‏‎ ‎‏نیازمند استنباط و اجتهاد فقیهان می باشد.‏

3 ـ بیمه

‏‏بیمه از موضوعات مستحدثه‏‏‎ای است که‏‏ ـ بحمدالله ـ مورد توجه فقیهان‏‎ ‎‏واقع گردیده و تعدادی از فقیهان به بحث و بررسی دربارۀ آن پرداخته و زوایای‏‎ ‎‏مبهم آن را روشن ساخته‏‏‎اند.‏

‏‏بیمه عبارت است از تضمین و تعهد جبران خسارت احتمالی، بر دارایی یا‏‎ ‎‏جان کسی، در برابر مقدار معینی از مال. بیمه دارای انواعی است؛ از قبیل‏‎ ‎‏بیمه‏‏‎های اشیاء، مانند اتومبیل، آتش سوزی و... و بیمه‏‏‎های اشخاص، مانند بیمۀ‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 104

‎‏ ‏

‏‏درمانی، از کار افتادگی،عمر، مسؤولیت و... ‏

‏‏در اینکه آیا بیمه جزء یکی از عقود معهود در فقه است یا اینکه خودش یک‏‎ ‎‏عقد مستقلّی است، اختلاف است. بر فرض که عقد مستقلی باشد، اینکه آیا‏‎ ‎‏لازم است یا جزء عقود جایز به شمار می آیند، و بر فرض که جزء عقود متعارف‏‎ ‎‏باشد، آیا با عقد ضمان تطبیق می نماید یا عقد صلح به شرط قبول خسارت از‏‎ ‎‏طرف مصالح له یا با عقد هبه به شرط قبول خسارت از طرف موهوب له و... نظر‏‎ ‎‏واحدی وجود ندارد.‏‎[94]‎‏ و نیز مباحثی از قبیل شرکت تعاونیها،‏‎[95]‎‏ سرقفلی و حق‏‎ ‎‏کسب و پیشه،‏‎[96]‎‏ خرید و فروش چک و سفته،‏‎[97]‎‏ از موضوعات مستحدثه ای‏‎ ‎‏است که در بخشِ اقتصادی نیازمند بررسیِ دقیق فقهی است.‏

‏‏همچنین در زمینۀ پزشکی مسائل مستحدثۀ گوناگونی پدید آمده که نیازمند‏‎ ‎‏پاسخی در خور و عالمانه است؛ مانند تشریح جسد مسلمان برای آموزش‏‎ ‎‏دانشجویان، کالبدشکافی برای تشخیص جرم در مرگهای مشکوک،‏‎[98]‎‎ ‎‏خرید و فروش اعضا،‏‎[99]‎‏ تلقیح و تزریق نطفۀ مرد اجنبی به زن، جراحی بینی یا‏‎ ‎‏گوش برای زیبایی،‏‎[100]‎‏ پیوند عضوی که با حد یا قصاص قطع شده و فروش عضو‏‎ ‎‏قطع شده در حد یا قصاص، تغییر جنسیت و احکام حقوقی هر یک، کنترل‏‎ ‎‏موالید، بستن لولۀ رحم در زنان یا لولۀ منی در مردان، سقط جنین درمانی،‏‎ ‎‏گرفتن منی برای آزمایشات به طریقۀ استمنا‏‎[101]‎‏ و... و در مباحث قضائی،‏‎ ‎‏مسائلی همچون لوث و قسامه، پرداخت دیه بر عاقله، چگونگی رسیدگی به‏‎ ‎‏اتهام قتل، شیوه های رسیدگی به کشف جرم، بازپرسی و بازرسی، شیوۀ‏‎ ‎‏دادرسی و ادلۀ اثبات دعوا و... از مباحث مورد ابتلائی هستند که نیازمند‏‎ ‎‏بازنگری مجدد می باشند.‏

‏‏یکی از حقوق دانان کشور می نویسد:‏

‏‏در شیوۀ دادرسی و ادلۀ اثبات دعوا و طرق کشف جرم و دست یافتن به‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 105

‎‏ ‏

‏‏حقیقت و در نتیجه تضمین قضاوت عادلانه و احقاق حق، هر چند در متون‏‎ ‎‏اسلامی و روش پیامبر... دستورالعملهایی وجود دارد، ولی حقیقت این است‏‎ ‎‏که روش دادرسی عمدتاً یک امر عقلی و عرفی است که با توجه به موقعیت زمانی‏‎ ‎‏و مکانی و پیشرفتهای علمی ممکن است تغییر کند. و لذا استبعادی ندارد اعتباری‏‎ ‎‏که شاهد و سوگند در یک زمان داشت، در زمان دیگر به خاطر گستردگی جامعه‏‎ ‎‏و عدم شناخت مردم نسبت به یکدیگر، بدان گونه که در جوامع کوچک و‏‎ ‎‏محدود وجود دارد، و عدم پایبندی مردم به سوگندها و قول و قرار خود از اعتبار‏‎ ‎‏کمتری برخوردار گردد. و در عوض اسناد رسمی و یا استفاده از نظریات علمی‏‎ ‎‏کارشناسی اعتبار بیشتری پیدا کند. فرضاً اگر روزی تنها راه انکار فرزند از جانب‏‎ ‎‏مرد توسل به لعان بود، اگر علم پزشکی پیشرفته بتواند به طور قطعی تعلّق‏‎ ‎‏بچه‏‏‎ای را به مردی نفی کند، آیا اعتبار دادن ب‏‏ه این مسألۀ کارشناسی و عدم توسل‏‎ ‎‏به لعان اشکال دارد و بر خلاف موازین شرع است؟»‏‎[102]‎

ج) وظیفۀ فقیه در تشخیص موضوعات‏‏ 

‏‏وظیفۀ فقیه در تشخیص موضوعات، از مسائل بسیار مهم و قابل تأمل در فقه‏‎ ‎‏است. بسیاری تصوّر می کنند وظیفۀ فقیه تنها بیان احکام است و نسبت به‏‎ ‎‏موضوعات احکام وظیفه‏‏‎ای ندارد. زیرا بخش اعظم موضوعات را موضوعات‏‎ ‎‏عرفی تشکیل می دهد و فقیهان تصریح نموده ‏‏‎اند که مرجع در تشخیص این قبیل‏‎ ‎‏موضوعات عرف است. آیا براستی فقیه وظیفه ای در تشخیص موضوعات‏‎ ‎‏ندارد؟ و اگر احیاناً وظیفه‏‏‎ای دارد، تا چه اندازه و در چه موضوعاتی است؟‏

‏‏فقیهان در این مسأله دیدگاههای گوناگونی ارائه کرده اند که در ذیل به آنها‏‎ ‎‏اشاره می شود:‏

‏‏دیدگاه اوّل: تفصیل میان موضوعاتی که نیازمند به اثبات هستند و غیر آنها.‏‎ ‎‏ ‏


‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 106

‎‏ ‏

‏‏فقط تشخیص موضوعات دستۀ اول در حوزۀ وظایف فقیه قرار دارد. این تفصیل‏‎ ‎‏از سخنان مرحوم شیخ یوسف بحرانی استفاده می گردد. وی می نویسد:‏

‏‏«بعضی از دوستانم سؤال نموده‏‏‎اند آیا واجب است در موضوعات احکام‏‎ ‎‏شرعی، همچون خود آن احکام، تقلید کرد یا نه؟ مثلاً اگر فقیه زید را مستحق‏‎ ‎‏زکات می داند، یا بر این باور است که جهت قبله فلان جهت معین است، ولی‏‎ ‎‏بر مقلد ثابت نباشد، وظیفه چیست؟ در پاسخ او نوشتم که ظاهر سخن اصحاب‏‎ ‎‏در مسألۀ رؤیت هلال آن است که اگر هلال نزد حاکم شرع یا مقلَّد ثابت شد،‏‎ ‎‏دیگران باید به او عمل نمایند. تفصیل سخن این است: موضوعاتی که نیازمند‏‎ ‎‏اثبات هستند و از قبیل حقوق النّاس یا حقوق‏‏‎الله می‏‏ باشد، تشخیص آنها صرفاً در‏‎ ‎‏صلاحیت فقهاست. امّا آن دسته از موضوعات که نیازمند به اثبات نمی باشند،‏‎ ‎‏مانند جهت قبله یا دخول وقت نماز، در این گونه موضوعات شارع بر هر‏‎ ‎‏مکلفی، اعم از فقیه و مقلّد، واجب کرده که اگر یقین به قبله و دخول وقت‏‎ ‎‏دارند، نماز را بخوانند، و اگر علم ندارند به ظن عمل نمایند. و برای‏‎ ‎‏به دست آوردن این گونه موضوعات راهها و نشانه‏‏‎هایی نیز قرار داده است».‏‎[103]‎‏ ‏

‏‏بررسی: اگر منظور ایشان از موضوعاتی که نیازمند به اثبات هستند، آن‏‎ ‎‏دسته از موضوعاتی است که شارع در آنها تصرف نموده و قیود و شرایطی بر آنها‏‎ ‎‏افزوده که امروزه از آنها به موضوعات مستنبطه عرفیه و لغویه تعبیر می شود، در‏‎ ‎‏این صورت درباره دستۀ اوّل نظر ایشان صحیح است؛ امّا نسبت به دستۀ دوم ـ که‏‎ ‎‏موضوعات صرف باشد ـ این نظر تمام نیست و پس از این ثابت خواهیم نمود که‏‎ ‎‏تشخیص بسیاری از موضوعات صرف نیز بر عهده فقیه است.‏

‏‏دیدگاه دوّم: تفصیل میان موضوعاتی که در آنها اخبار از قول شارع است با‏‎ ‎‏موضوعاتی که چنین نیستند، که تنها آن دسته از موضوعاتی که در آنها اخبار از‏‎ ‎‏قول شارع می باشد به عهدۀ فقیه گذاشته شده و مرجع در سایر موضوعات خود‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 107

‎‏ ‏

‏‏عرف می باشد و مقلّد باید به تشخیص خود عمل نماید. این مطلب از سخنان‏‎ ‎‏مرحوم ملااحمد نراقی استفاده می شود.‏‎[104]‎

‏‏بررسی: ظاهراً تفصیل مرحوم نراقی همان چیزی است که بعداً به نام‏‎ ‎‏«موضوعات مستنبطه شرعی و عرفی و موضوعات صرف» مشهور گردید. اگر‏‎ ‎‏منظور این باشد، این قول طرفداران دیگری نیز دارد؛ از آن جمله مرحوم آیةالله‏‎ ‎‏خوئی می باشد. وی همین تفصیل را قائل شده و می نویسد:‏

‏‏«‏‏لاینبغی التوقف فی عدم جواز التقلید فی الموضوعات الصرفة لان تطبیق الکبریات علی‎ ‎صغریاتها خارج عن وظائف المجتهد حتی یتبع فیها رأیه و نظره فان التطبیقات امور حسیّة و المجتهد‎ ‎و المقلد فیها سواء بل‏‏ (قد‏‏) یکون العامی اعرف فی التطبیقات من المجتهد فلا یجب علی المقلد ان‎ ‎یتابع المجتهد فی مثلها، امّا الموضوعات المستنبطة الشرعیه کالصلاة او العرفیة و اللغویه الصحیح‎ ‎وجوب التقلید فیها‏‏».‏‎[105]‎‏ ‏

‏‏عدم جواز تقلید در موضوعات صرف سزاوار هیچگونه توقفی نیست. زیرا‏‎ ‎‏تطبیق کبریات بر صغراهایش در حد وظایف مجتهد نیست تا لازم باشد که نظرش‏‎ ‎‏پیروی شود. تطبیقات، امور حسی هستند و مجتهد و مقلّد در آن مساوی‏‎ ‎‏می باشند، بلکه گاهی عوام در این گونه تطبیقات آگاهتر از مجتهد هستند. و بر‏‎ ‎‏مقلد واجب نیست که در مانند این امور از مجتهد پیروی نماید. امّا موضوعات‏‎ ‎‏مستنبطۀ شرعی، مانند نماز، یا مستنبطه عرفی و لغوی، نظر صحیح وجوب تقلید‏‎ ‎‏در این قبیل موضوعات است.‏

‏‏طبق این تفسیر دیدگاه دوم نیز به همان دیدگاه اوّل بر می گردد و همان ایرادی‏‎ ‎‏که دیدگاه اوّل دارد، بر این دیدگاه نیز وارد می گردد.‏

‏‏مرحوم شیخ حسن صاحب جواهر می نویسد:‏

‏‏«‏‏فان الظاهر مشروعیة التقلید للعامی فی الحکم الشرعی و فی الموضوعات و مصادیقها‎ ‎النظریه المحتاجة الی بحث و ترجیح لایصلح له إلاّ الاوحدی من الناس‏‏».‏‎[106]‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 108

‎‏ ‏

‏‏ظاهر این است که تقلید عامی در حکم شرعی و موضوعات و مصادیق‏‎ ‎‏نظری، که محتاج به بحث و ترجیح است، به گونه ای که جز نوادری از مردم از‏‎ ‎‏عهدۀ آن بر نمی آیند، مشروع می باشد.‏

‏‏دیدگاه سوّم: تفصیل میان موضوعات روشن و غیر آن.‏

‏‏مرحوم آیت‏‏‎الله حکیم _ ره _ بعد از آنکه موضوعات احکام شرعی را به دو‏‎ ‎‏قسم مستنبط شرعی و عرفی و لغوی تقسیم کرده و هر کدام را به دو قسم روشن و‏‎ ‎‏غیر روشن تقسیم نموده، می نویسد:‏

‏‏«‏‏والثانی من کل منهما محتاج الی التقلید لعموم ادلَته کالصلاة و الصیام و الصعید و الغنا‎ ‎و الإناء و الجزع و الثنی و نحوها و البناء علی عدم جواز التقلید فیها یقتضی البناء علی وجوب‎ ‎الاجتهاد او الإحتیاط فیها و لایظن الالتزام به من احد‏‏».‏‎[107]‎

‏‏قسم دوم (غیر روشن) از هر یک از دو قسم موضوعات (مستنبط شرعی و‏‎ ‎‏عرفی) محتاج به تقلید است؛ به سبب عموم ادلۀ تقلید، مانند نماز، روزه،‏‎ ‎‏صعید، غنا، اناء، جزع و ثنی و مانند اینها. عدم جواز تقلید در این امور مستلزم‏‎ ‎‏وجوب اجتهاد یا احتیاط در این امور است و گمان نمی رود احدی بر آن ملتزم‏‎ ‎‏باشد.‏

‏‏طبق این دیدگاه مستنبط شرعی یا عرفی بودن ملاک نیست، بلکه ملاک‏‎ ‎‏روشن بودن موضوع و عدم آن است. اگر موضوع روشن نباشد، بر فقیه‏‎ ‎‏لازم است آن را برای مقلدین خود روشن سازد؛ چه موضوع مستنبط شرعی‏‎ ‎‏باشد و چه عرفی.‏

‏‏دیدگاه چهارم: تفصیل میان موضوعات مستنبطۀ شرعی و سایر موضوعات:‏‎ ‎‏فقط تشخیص و استنباط دستۀ اول از موضوعات در حوزه وظایف فقیه است و‏‎ ‎‏مقلد وظیفه دارَد و در این قبیل موضوعات از فقیه تقلید نماید؛ امّا در سایر‏‎ ‎‏موضوعات ـ چه موضوعات مستنبطه عرفی و لغوی و چه موضوعات صرف ـ خود‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالات

صفحه 109

‎‏ ‏

‏‏مقلّد باید موضوع را تشخیص دهد و حق ندارد در این امور تقلید کند.‏

‏‏سید محمدکاظم یزدی از طرفداران این دیدگاه محسوب می گردد. وی‏‎ ‎‏می نویسد:‏

‏‏«‏‏و فلا یجری التقلید... لا فی الموضوعات المستنبطة العرفیه او اللغویة و لا فی الموضوعات‎ ‎الصرفة... و امّا الموضوعات المستنبطة الشرعیّة کالصلاة و الصوم و نحو هما فیجری التقلید فیها‎ ‎کالاحکام العملیه‏‏».‏‎[108]‎

‏‏تقلید نه در موضوعات مستنبطه عرفی یا لغوی، و نه در موضوعات صرف‏‎ ‎‏جاری نمی شود؛ امّا موضوعات مستنبطۀ شرعی، مانند نماز، روزه و مانند آن‏‎ ‎‏دو، همانند احکام عملی، مجرای تقلید واقع می شوند.‏

‏‏حضرت امام خمینی _ قدس سره _ نیز در حاشیۀ عروةالوثقی همین دیدگاه را‏‎ ‎‏تقویت کرده است.‏

‏‏دیدگاه پنجم: شناخت همۀ موضوعات بر عهده فقیه است.‏

‏‏مرجعِیت فقیه در تشخیص و استنباط موضوعات مستنبطۀ شرعی مورد قبول‏‎ ‎‏همگان است و نیازی به اثبات ندارد. لذا بحث را دربارۀ موضوعات عرفی‏‎ ‎‏متمرکز می نماییم.‏

‏‏در مباحث پیشین ثابت شد که موضوعات عرفی در بستر زمان و مکان متحوّل‏‎ ‎‏و دگرگون می شوند. سپس هشت نوع از این دگرگونیها را با نقل شواهد و‏‎ ‎‏دلایل به اثبات رساندیم؛ از آن جمله دگرگونی ذات و ماهیت موضوع،‏‎ ‎‏دگرگونی قیود، شرایط و صفات موضوع، دگرگونی در مصادیق موضوع،‏‎ ‎‏دگرگونی در نسبتها و اضافات موضوع، توسعه و تضییق آن و بالأخره پیدایش‏‎ ‎‏موضوعات جدید و...‏

‏‏طبیعی است اثبات حکم بدون تشخیص موضوعات امری است غیرمعقول و‏‎ ‎‏نیز تشخیص دقیق موضوعات، بدون توجه به این دگرگونیها، امکان‏‏‎پذیر‏‎ ‎

‏‏ ‏
‏‎

 

 

 

‏‏ ‏
‏‎

 

http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_124653/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8/%D9%86%D9%82%D8%B4_%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%88_%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9%D8%A7%D8%AA_%D8%A7%D8%AD%DA%A9%D8%A7%D9%85_%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87_%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%88_%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86_%D9%88_%D8%AF%DA%AF%D8%B1%DA%AF%D9%88%D9%86%DB%8C_%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9%D8%A7%D8%AA_%D8%A7%D8%AD%DA%A9%D8%A7

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۰۴