احترام آیت الله شیخ عبدالکریم حائری به امام خمینی - کتاب دیدار در نوفل لوشاتو
- . آیتالله حاج شیخعبدالکریم حائری«مؤسس حوزه علمیه قم» (1276- 1355 ق) در سال 1276 در میبد یزد چشم به دنیا گشود و پدر وی کشاورزی پرهیزگار بود. پس از تحصیل مقدمات و سطوح در یزد راهی عتبات مقدسه شد و از محضر اساتید بزرگی همچون سید محمد فشارکی و شیخفضلالله نوری استفاده نمود. در سال 1332 هجری بنا به دعوتی که از ایشان شد به اراک مهاجرت نمود و در آنجا حوزهای بنیان گذاشت و مدت 8 سال به پرورش فضلا و طلاب علومدینی پرداخت. مسافرتی به قم و زیارت حضرت معصومه(س) داشت و در همین مسافرت بحث ماندن ایشان و تأسیس حوزه علمیه قم به میان آمد و به اصرار علماء بالاخص آیتالله بافقی سرانجام در سال 1340 ه. ق در شرائطی دشوار به طور رسمی حوزه علمیه قم را تأسیس نمود. طلاب در ابتدا حدود 600 نفر بیشتر نبودند بخصوص به خاطر جریانات سیاسی و طرح مسأله«متحدالشکل شدن البسه» و کینه رژیم رضاشاه درسها خارج از شهر برگزار میشد. و شبها طلاب برای استراحت به حوزه باز میگشتند. آیتالله حائری در برابر کشف حجاب شدیداً پایداری نمود و اعلان کرد تا پای جان باید ایستاد. از خدمات دیگر آیتالله حائری بنای دارالاطعام و تأسیس مریضخانه برای بیماران میباشد. ساختن قبرستان نو، تعمیر دو مدرسه علمیه دارالشفاء و فیضیه و ساختمان بیمارستان فاطمی از دیگر خدمات اوست. تألیفات او عبارتند از: تقریرات درس- دررالفوائد- الّرضاع- الصلوه- المواریث النکاح. آیتالله حائری سرانجام در شب 17 ذیعقده 1355 دارفانی را وداع گفت و در جوار حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.
http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_88203/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8/%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1_%D8%AF%D8%B1_%D9%86%D9%88%D9%81%D9%84_%D9%84%D9%88%D8%B4%D8%A7%D8%AA%D9%88/%D8%A7%D8%AD%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%85_%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%B4%DB%8C%D8%AE_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85_%D8%AD%D8%A7%D8%A6%D8%B1%DB%8C_%D8%A8%D9%87_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C
احترام آیت الله شیخ عبدالکریم حائری به امام خمینی
احترام آیتالله شیخ عبدالکریم حائری[1] به امام خمینی
مرحوم آسید محمد حسین تهرانی که چند سال پیش فوت کردند در اوایل مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی در مسجد قائم واقع در سعدی شمالی نماز میخواند. محل زندگی او هم نزدیک دولاب[2] تهران بود. سالها بود که به مشهد هجرت کرده و تألیفات.
کتاب دیدار در نوفل لوشاتو
- ذخیره
- صفحه 12
ذی قیمتی به جهان تشیع عرضه کرده است. ایشان از علما و فضلای حوزه علمیه قم بود و به دعوت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی برای تاسیس حوزه علمیه به قم عزیمت نمود. یکی از روزهایی که من به همراه سایر دوستان هم مبارزه ای به دولاب رفته بودیم، مهمان یکی از این دولابی ها بودیم. درهمان مجلس یکی از همان دولابی ها برای ما تعریف می کردند که از همان ابتدایی که حوزه علمیه قم تشکیل شد امام خمینی مورد توجه آیت الله حاج شیخ عبد الکریم حائریی زدی قرار گرفته بود. به طوری که وقتی حاج میرزا مهدی بروجردی از طرف آیت الله حائری یزدی مسئولیت اجرایی و پرداخت شهریه طلاب را به عهده میگیرد امام خمینی وقتی می بینند که یک حوزهای با آن اهمیت، همه کارها دست یک نفر است، یکی از روزها آمد نزد مرحوم آیت الله حائری وقتی نشست رو کرد و گفت: آقای حاج شیخ چرا عنان همه کارهای حوزه علمیه را به دست یک نفر سپرده اید؟ آیا این کار درست است؟ آیت الله سید محمد حسین تهرانی هم در آن جلسه حضور داشتند. ایشان هم خاطراتی را از آشیخ عبدالکریم حائری و امام نقل کردند. از صحبت ایشان این طور استنباط میشد که آیت الله حائری برای امام احترام خاصی قائل بودند.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 13
- . آیتالله حاج شیخعبدالکریم حائری«مؤسس حوزه علمیه قم» (1276- 1355 ق) در سال 1276 در میبد یزد چشم به دنیا گشود و پدر وی کشاورزی پرهیزگار بود. پس از تحصیل مقدمات و سطوح در یزد راهی عتبات مقدسه شد و از محضر اساتید بزرگی همچون سید محمد فشارکی و شیخفضلالله نوری استفاده نمود. در سال 1332 هجری بنا به دعوتی که از ایشان شد به اراک مهاجرت نمود و در آنجا حوزهای بنیان گذاشت و مدت 8 سال به پرورش فضلا و طلاب علومدینی پرداخت. مسافرتی به قم و زیارت حضرت معصومه(س) داشت و در همین مسافرت بحث ماندن ایشان و تأسیس حوزه علمیه قم به میان آمد و به اصرار علماء بالاخص آیتالله بافقی سرانجام در سال 1340 ه. ق در شرائطی دشوار به طور رسمی حوزه علمیه قم را تأسیس نمود. طلاب در ابتدا حدود 600 نفر بیشتر نبودند بخصوص به خاطر جریانات سیاسی و طرح مسأله«متحدالشکل شدن البسه» و کینه رژیم رضاشاه درسها خارج از شهر برگزار میشد. و شبها طلاب برای استراحت به حوزه باز میگشتند. آیتالله حائری در برابر کشف حجاب شدیداً پایداری نمود و اعلان کرد تا پای جان باید ایستاد. از خدمات دیگر آیتالله حائری بنای دارالاطعام و تأسیس مریضخانه برای بیماران میباشد. ساختن قبرستان نو، تعمیر دو مدرسه علمیه دارالشفاء و فیضیه و ساختمان بیمارستان فاطمی از دیگر خدمات اوست. تألیفات او عبارتند از: تقریرات درس- دررالفوائد- الّرضاع- الصلوه- المواریث النکاح. آیتالله حائری سرانجام در شب 17 ذیعقده 1355 دارفانی را وداع گفت و در جوار حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.
- . محله دولاب یکی از محلات قدیمی تهران است. این محله که در قسمت جنوبی میدان شهدا و در شمال میدان خراسان قرار گرفته، دارای سابقهای بسیار درخشان در دفاع از اسلام و دیانت و انقلابیون مسلمان است. در سالهای نهضت اسلامی این منطقه عموما دارای جالیزارهای کشت صیفی جات بود که تا سالهای اخیر نیز برخی از آنها وجود داشت، مردم خونگرم و مسلمان این منطقه، در آن سالها عمدتا به کار کشاورزی و تامین غذای مردم اشتغال داشتند و در جریانات انقلابی نیز نقش فعالی داشتند. سابقه حمایت از مرحوم شهید نواب صفوی و پناه دادن وی در این منطقه و حضور در تظاهرات و راهپیماییهای مختلف به حمایت از نهضت اسلامی، از افتخارات این منطقه است. در جریان 15 خرداد نیز، این مردم خداجو، در تظاهرات ضد رژیم شرکت کردند و رژیم شاه از فرط عصبانیت آنان را متهم کرد که با گرفتن مبلغ 15 ریال به تظاهرات آمدهاند و از آنجا که کلیه تظاهرات به نفع رژیم شاه با مخارجی از قبیل چلوکباب و پول تو جیبی بود نهضت مردم نیز به این امر متهم شد. در جریان خیزش نهضت اسلامی در سالهای 56 و57 نیز محله دولاب نقش بسیار فعالی داشت که یکی از آنها حضور در سخنرانیها، مراسم و دسته جات سینهزنی با شعارهای انقلابی، حمایت از مبارزین و پناه دادن به آنها، چاپ و تکثیر بسیاری از اطلاعیهها و شرکت در تظاهرات روز هفدهم شهریور میدان ژاله بود که با کشتار عظیم مردم توسط رژیم شاه، به میدان شهدا مبدل شد. آزاد مرد شهید طیب حاج رضایی، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، 1378، ص 118-19).
تولد رضا پهلوی و عذر خواهی برقعی از امام
تولد رضا پهلوی [1] و عذر خواهی برقعی از امام
قبل از تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی، فرح، همسر شاه رضا پهلوی را باردار بود، شاه هم برای عوام فریبی، فرح را در یکی از زایشگاههای جنوب شهر در خیابان مولوی بستری کرد. اسم آن زایشگاه را هم به نام زایشگاه فرح نامگذاری کردند. رضا پهلوی آنجا بدنیا آمد. [سید مرتضی] برقعی یکی از منبریهای به نام قم در یک
صفحه 13
مصاحبه رادیوئی در تهران از طرف جامعه علما و روحانیت[2] تولد نوزاد شاه را به محمدرضا تبریک گفت: این مراسم با عکس و تفصیلات در جراید ایران منعکس شد، از طرف روحانیان حوزه قم هیچ گونه واکنشی نشان داده نشد؛ لیکن نسل جوان روحانی – که طبق تعالیم اسلام، هر گونه ارتباط و تایید ظلمه و حکام جائر و طاغوت را حرام میدانستند – با همکاری برخی از دانشجویان مسلمان دانشگاه تهران، اعلامیه ای زیر عنوان «جامعه روحانیت قم نماینده ندارد» انتشار دادند و عمل مخالف و مباین با اسلام آقای برقعی را محکوم کردند. این اقدام نیز مورد تمجید امام قرار گرفت. متن اعلامیه مزبور اینگونه است:
برای آگاهی ملت مسلمان ایران
«جامعه روحانیت قم نمایندهای ندارد»
چون در این روزها، در بعضی از محافل پایتخت عنصری معلوم الحال را نماینده جامعه روحانیت قلمداد کرده اند و این امر باعث شگفتی و آزردگی عموم طبقات گردیده و مخصوصاً دوستان دانشجوی ما جویای صحت و سقم جریان هستند، لذا با وجود آشنایی کاملی که به وضع روحانیت قم داشتیم، پس از تماس با حوزه علمیه، برای روشن شدن اذهان عمومی ناگزیر از نشر این اطلاعیه گشتیم.
اولاً ملت ایران باید آگاه باشد که در طول چهل سال که از تاسیس حوزه علمیه قم میگذرد، هرگز سابقه نداشته که جامعه روحانیت قم نماینده به مرکز اعزام دارد و هرگاه در پاره ای از مسائل ذی نظر بوده، نماینده دولت را به قم احضار و نظرات خود را ابراز میداشتند کما اینکه در هفته اخیر آقای وزیر کشور برای اضعاء اوامر حضرات آیات الله شریعتمداری و گلپایگانی به قم آمده و به منازل ایشان رفتند. با توجه به این مراتب، شخص مرتضی برقعی که اخیراً او را نماینده روحانیان قم معرفی کرده اند، هیچ گونه بستگی با جامعه روحانیت ندارد و در مراجعت از مرکز مورد توبیخ مراجع بزرگ
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
- ذخیره
- صفحه 14
روحانی قرار گرفته و از طرف محصلین حوزه علمیه نیز تنبیه میشود؛ ثانیاً نکته قابل توجه اینکه حوزه مقدسه علمیه و شهر مذهبی قم مورد علاقه و تکریم خاص میلیونها مسلمان میباشد و هدف اصلی حوزه که به دست توانای عالم بزرگ ربانی مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی – اعلی الله مقامه – بنیان گذارده شد، نشر احکام و حقایق مذهب جعفری است و هرگز از این راه چه در دوره زعامت ایشان و چه در دوره ریاست قائم مقامان آن مرحوم «آیات الله فقید: حجت، صدر، خوانساری – رضوان الله علیهم-» که در بحرانی ترین مواقع بود، منحرف نشد و سال 24 که مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی – قدس سره – سرپرستی حوزه را به عهده گرفتند و دو سال بعد که این سرپرستی منجر و توام با زعامت علی الاطلاق ایشان گردیده و [در] نتیجه حوزه علمیه قم به اوج شوکت و قدرت رسید، گامی از هدف اصولی خود فرا ننهاد و هرگز علیه مصالح ملت ایران اقدامی ننمود؛ ولی متأسفانه از بدو رحلت پیشوای فقید شیعیان، ایادی ناپاکی به منظور لکه دار نمودن حوزه علمیه به تکاپو افتاده که نمونه بارز آن نماینده تراشی و نشر اخبار و عناوین مجعول در جراید است. چنانکه در روزنامه کیهان مورخ 8 آبان ماه جاری، در مورد معافیت محصلین مشمول حوزه علمیه، شخص مرموز دیگری به عنوان نماینده علمای اعلام معرفی شده است [3] که بکلی عاری از حقیقت و مورد تکذیب است.
دانشگاهیان تهران و بخصوص دانشجویان قمی که از نظر علاقه ای که به مبانی مذهبی دارند، توجه جامعه روحانیت را به حساس بودن موقعیت کشور معطوف داشته و انتظار دارد با کیاست و دوراندیشی بیش از پیش مراقب جریانات بوده، تا برای توطئه گران و هرزه گویان مجالی باقی نماند.
دانشجویان قمی دانشگاه تهران [4]
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 15
برقعی وقتی به قم بر می گردد حضرت امام او را احضار می کند و سخت با او برخورد می کند و به او می فرمایند: از طرف چه کسی این نمایندگی به شما داده شده است که این تبریک را گفتی؟[5] او که فکر نمی کرد کار نامناسبی انجام داده و تصور این را هم نمیکرد که کسی با او برخورد کند، خیلی ناراحت می شود و از امام عذرخواهی می کند و اظهار می کند که جبران خواهد کرد.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 16
- . 9 آبان 1339.
- . البته این تبریک از طرف یکی از مراجع وقت صورت گرفت و ایشان به نمایندگی از آن مرجع این وظیفه را به عهده گرفتند.
- . سید مهدی روحانی، از عناصر وابسته به دربار و نماینده به اصطلاح مذهبی شاه در فرانسه.
- . نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ج 1، ص 121-123.
- . حجتالاسلام سید حمید روحانی در کتاب نهضت امام خمینی به این مساله اشاره میکند: امام خمینی که از این عمل سید مرتضی برقعی خشمگین و ناراحت بود، فورا او را به حضور طلبید و به این کار ناروا و نا شایسته وی شدیدا اعتراض کرد و به او پند و اندرز داد که از هر گونه نزدیک شدن و ارتباط با دستگاه خودداری ورزد و دامن خود را به «وابستگی» آلوده نسازد و وضع یکی از وعاظ معروف تهران را به او یاد آوری کرد که تا وقتی با دستگاه ارتباط داشت، منفور جامعه روحانیت و ملت ایران بود و آنگاه که از دستگاه دوری گزید میان مردم محبوبیت و وجهه پیدا کرد. نامبرده که سخت تحت تاثیر گفتار پند آمیز و حکیمانه امام خمینی قرار گرفته بود، به گریه افتاد و از کار ناشایسته خود اظهار ندامت و پشیمانی کرد و متعهد شد که دیگر به چنین اعمال ناشایسته و خلاف اسلامی دست نیازد. (نهضت امام خمینی، ج 1، ص123).
رحلت آیت الله بروجردی و کناره گیری امام از مرجعیت
س: شما در مراسم خاکسپاری آیت الله بروجردی شرکت داشتید؟
ج: بله، چون پدر و مادرم در قم ساکن بودند من هر هفته شبهای جمعه برای دیدار آنها به قم می رفتم. وقتی از قم به من خبر دادند که آیت الله بروجردی فوت کرده، صبح زود رفتم به قم و در تشییع جنازه ایشان که کم نظیرهم بود شرکت کردم[1]. در مراسم تشییع جنازه خیلی از بزرگان و مراجع شرکت کرده بودند. مراجع آن موقع: آیت الله گلپایگانی، آیت الله مرعشی و آیت الله شریعتمداری بودند. آقایان مراجع همه در مسجد اعظم مراسم ختم گذاشتند بجز امام. امام هم بعد از ختم همه آقایان در مسجد سلماسی مراسم ختمی را اعلام کردند. من خودم در حالی که یک نوجوان بودم احساس کردم که ایشان خیلی بی اعتنا به مظاهر دنیوی هستند و یک حالت گوشه گیری دارند و نمیخواهند که مطرح شوند، تا این موقع شناخت دقیقی از امام نداشتم تا اینکه یک
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
- ذخیره
- صفحه 16
مقاله ای در باره امام در روزنامه اطلاعات چاپ شد. فکر کنم بعد از فوت آقای بروجردی همان شب یا فردایش روزنامه اطلاعات یک بیوگرافی از امام چاپ کرد. در آن بیوگرافی عنوان شده بود که شخصیتی که واجد صلاحیت، زعامت و مرجعیت جامعه مسلمین است، حاج آقا روح الله خمینی است. تا آن روز شاید جز خصیصین کسی امام را نمی شناخت. خود من هم نمی شناختم. یک چنین چیزی در ذهنم هست که در آن مقاله حاج آقا روح الله خمینی برای مرجعیت و زعامت جامعه مسلمین معرفی شده بود.
بیوگرافی ایشان هم در روزنامه چاپ شد. آن روزها هم که می دانید هنوز مشخص نشده بود که آقای خمینی از چه تفکر و شخصیتی برخوردار است. و الا مسعودی مدیر مسئول روزنامه اطلاعات که وابسته به رژیم بود چنین مقاله ای را به چاپ نمیرساند. این مقاله قلوب دلهای آماده را به خود جذب کرد و به همگان فهماند که حاج آقا روح الله کیست.
س: آن مطلب تکثیر شد؟
ج: روزنامه اطلاعات آن را منتشر کرد و توسط ما هم تبلیغ شد.
س: بعد از فوت آیت الله بروجردی چه اتفاقی افتاد؟
ج: بعد از فوت مرحوم آقای بروجردی، آقایان گلپایگانی، نجفی و شریعتمداری مهر ایشان را شکاندند. [2]
س: مهر آیت الله بروجردی را شکستند؟
ج: بله، مهر مربوط به آیت الله بروجردی که مربوط به مرجعیتش بود. از این سه نفر، آیت الله نجفی نان حوزه را تقبل کرد. آقای گلپایگانی و آقای شریعتمداری هم شهریه را تقبل کردند. خوب امام هم خودش را در معرض مرجعیت قرار نمیداد. خود این حرکت امام مردم را بیشتر تحریک میکرد. من آن دوران از آقای گلپایگانی تقلید می کردم وحسابهایم را با ایشان صاف می کردم. وقتی به خانه علما می رفتم مثلاً موقعیت
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 17
آقایان، اطرافیان و فرزندان آنها را میدیدم، ملاحظه میکردم که شرایط زندگی آنها قابل مقایسه با آقای خمینی نبود. در حالی که ما وقتی می رفتیم منزل حضرت امام، حاج آقا مصطفی اصلاً خودش را نشان نمی داد که از آن آقازاده هایی باشد که بیاید و در کارها دخالت کند. همیشه کنار بود. او هم ویژگی های خاصی داشت اینکه امام می فرماید: مصطفی امید آینده اسلام بود. آن تیزی و آن متانت حاکی از پرمعنا بودن حاج آقا مصطفی است[3]. ایشان با من و آقای عراقی خیلی صمیمی بود. یک وقت می رفتیم جای دیگر پیدایش می کردیم در حالی که او باید کنار امام و داخل خانه باشد. حضرت امام اهل داشتن دم و دستگاه نبود. این بود که امام خیلی روی من تأثیر گذاشت.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 18
- . آیت الله بروجردی دهم فروردین 1340 فوت کرد.
- . این جزو رسوم مرجعیت بود. وقتی مرجعی از دنیا میرفت مُهر ایشان را میشکستند.
- . وقتی امام از تشییع جنازه مرحوم حاج آقا مصطفی بازگشت ... تنها دو جمله از امام(س) در رابطه با فرزندش شنیده شد؛ یکی همان جمله اول که مصطفی امید آینده اسلام بود و دیگر در اولین مراسم شروع درسشان بعد از آن واقعه، بسیار گذرا و کوتاه از کسانی که تسلیت گفته و یا به دیدنشان آمده، تشکر کردند و صحبتی کوتاه داشتند و فرمودند: خداوند الطاف خفیهای دارد و الطاف جلیهای و چه بسا این اتفاقات از الطاف خفیهای بوده باشد که الان متوجه نمیشویم، ولی در واقع لطف و مرحمت الهی باشد که در هر حال، هر چه از دوست رسد نیکوست. (حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی، آرشیو گروه تاریخ).
شرایط سیاسی اجتماعی در آغاز نهضت امام خمینی
س: در شروع نهضت امام خمینی شرایط سیاسی و اجتماعی آن روز چگونه بود؟
ج: شرایط سیاسی ـ اجتماعی ایران با مشکلات گوناگونی روبرو بود، کشور ایران نزدیک به دو قرن زیر سلطه استعمار روس و انگلیس قرار داشت و در کودتای 28 مرداد سال 1332 آمریکا جانشین استعمار پیر بریتانیای کبیر شد. شاه فاسد که سرمست کودتای 28 مرداد بود، با به شهادت رساندن مرحوم شهید نواب صفوی و یارانش[1]،
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
اختناق بیشتری در جامعه به وجود آورد. شرایط اجتماعی آن روز حاصل برنامه ریزی استثمارگرانی بود که سعی داشتند مردم را از صحنه سیاسی و اجتماعی خارج کرده تا هستی جامعه را به غارت ببرند؛ نه تنها مردم کوچه و بازار، بلکه طبقات دانشگاهی و غیر دانشگاهی هم حالت انزوا به خود گرفته بودند. در میان اقشار روحانی هم به همین شکل بود. در برخی از مساجد اگر روحانی دو رکعت نماز می خواند و سپس عبایش را به سر می کشید و هیچ بحثی هم برای مردم نمی کرد، می گفتند چه آدم خوبی است! این روش انزوایی و عدم دخالت در مسائل سیاسی - اجتماعی را استثمارگران برای مردم، تبدیل به فرهنگ کرده بودند. اما امام خمینی - رضوان الله تعالی علیه - با این فرهنگ مبارزه کرد. ایشان در درسشان فرموده بودند: «علیٌ جندیٌ». بعضی که این جمله امام برایشان تازگی داشت، میگفتند: حاج آقا روح الله گفته است علی نظامی است. در حالی که امیرالمؤمنین علی(ع) در غزوات متعددی که در کنار پیامبر گرامی اسلام حضور داشت، گاهی تا نود زخم بربدنش وارد شده بود.
امام خمینی این روحانی فقیه و عارف که بیش از چهل سال از بهترین مدرسین حوزه علمیه قم بود در چنین موقعیتی پا به عرصه مبارزه با رژیم فاسد شاه گذاشت و در آن برهه از تاریخ با استراتژی خود و با عزمی الهی قیام نمود و در راه تغییر رژیم شاهنشاهی هیچ تردیدی به خود راه نداد.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
- صفحه 19
- . سیدمجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی، فرزند سیدجواد، در 1303 شمسی در خانی آباد نو یکی از محله های تهران متولد شد. پس از اتمام دورهِ ابتدایی وارد دبیرستان صنعتی شد و همزمان درس حوزوی آموخت. در آذر 1321 اولین سخنرانی خود را در زمینهِ هجوم بیگانگان و تهدید بنیادهای مذهبی ایراد کرد و به سوی مجلس تظاهراتی راه انداخت. چندی بعد به نجف رفت و تحصیل علوم دینی را ادامه داد. در همان ایام با مطالعهِ یکی از آثار احمد کسروی که در آن به ائمه اهانت شده بود، درس را نیمه کاره رها کرد و به ایران آمد و در 1324 شمسی جمعیت فدائیان اسلام را تشکیل داد. فدائیان حدود ده سال فعالیت کردند و سرانجام در جریان ترور ناموفق حسین علاء در 1334 شمسی دستگیر شدند و در 27 دی 1334 نواب صفوی به همراه سه تن از یارانش واحدی، طهماسبی و ذوالقدر اعدام گردید.
دلایل روی آوردن به امام
س: در همان دیدارهای اولیه با امام و سخنرانی ایشان شما و دوستان شما به چه نتیجه ای رسیده بودید. به عبارت دیگر با قرار گرفتن در کنار امام به دنبال چه چیزی بودید؟
صفحه 19
ج: ببینید در ابتدا واقعاً خیلی بعید به نظر می رسید که ما یک روزی به پیروزی برسیم. اما این جوان ها که مثل پروانه دور حضرت امام جمع بودند و ایشان را قبول داشتند، قیام امام برایشان حق بود. قطعی بود که یک قیام به حقی است. حرکت، حرکت به حقی است.
بنابراین در ابتدا ما تکیه مان به امام بود. او برای ما جاذبه داشت و همه دور امام مثل پروانه جمع بودند. ما قدم به قدم می دیدیم که امام مثل یک معمار زبردست یک ساختمان عظیمی را طراحی می کند. یک بار به همراه آقای عسگر اولادی که به نزد امام رفتیم[1] ایشان با عزم راسخی گفت: به برادران و دوستانتان بگوئید که ما راه سخت و پرپیچ و خمی پیش رو داریم اگر بنا باشد مأموری به شما حمله کند و وحشت کنید، کار پیش نخواهد رفت.
من هنوز کلمات امام مثل زنگ توی گوشم صدا می کند. این شوخی نیست شما ببینید قدم به قدم این مراحل طی می شود. از دادگستری قم یک اخطار برای امام فرستادند اصلاً امام اعتنا نکرد. البته این علاقه و محبت به امام فقط مختص به ماها نبود. مرحوم حاج عباس فرشاد یک فرد عادی و تاجر بود. او عاشق امام بود و امام را خوب می شناخت.
ایشان فوت کرد. این مرد یک تاجر به نام در بازار تهران بود. جزء آن مجاهدین و پیروان مرحوم آیت الله کاشانی بود و با پدر خانم من هم شریک بود. یک شب آمد منزل ما، همان شب که امام را گرفته بودند، شبانه آمد منزل ما و شروع کرد به گریه کردن. هیچ چیزی هم کم نداشت، ثروتمند خوشنامی بود. گفتم: چرا گریه می کنی؟ کمی که آرام شد، گفتم: نگران نباش ما کارهایی کرده ایم که دستگاه عقب نشینی می کند. حالا گاهی می بینیم این عنایتها از الطاف الهی بود. اینها چیزی نبود که بشود به تصویر کشید. اینها از علاقمندان به امام بودند و تمام این حرکتها و علاقمندی ها به امام خودجوش
صفحه 20
بود. خوب البته علمای دیگر هم بودند اما شجاعت امام را نداشتند. امام محکم در مقابل رژیم شاه ایستاده بودند و این موضوع علاقه ما به ایشان را چند برابر کرد.
وقتی که به ترکیه تبعید می شوند در اولین نامه ای که به خانواده شان می نویسند، می فرمایند: حال من خوب است، نگران نباشید و برای آزادی من هم به هیچ کس متوسل نشوید. و تمام اتفاقات دیگر که در نجف و پاریس افتاد. تمام اینها دلایل خوبی بود که ما امام را بر همه کسانی که در آن موقع بودند، ترجیح دهیم.
صفحه 21
- . تفصیل خاطره این دیدار در فصول بعدی آمده است.
امام خمینی دل ها و قلبها را تسخیر کرد
س: به نظر شما حضرت امام با چه قدرتی توانست به مبارزه با شاه بپردازد؟
ج: شرایط انزوائی که بعد از 28 مرداد سال 1332 در کشور ما حکم فرما بود اثرات نامطلوبی بجا گذاشت، حتی در روحانیون ما نیز این حالت انزوا فرهنگ شده بود، بطوری که دخالت نکردن در مسائل سیاسی ـ اجتماعی آنها را هم در بر گرفته بود و این حالت مدتها ادامه داشت تا اینکه امام خمینی در چند بُعد مبارزه را شروع کردند. یکی از مهمترین ابعاد مبارزه از انزوا خارج کردن و روحیه دادن به مردم و گروه های مختلف بود. وقتی به حادثه فیضیه می رسیم حضرت امام رژیم شاه از سر تا پا مسلح را چنان می کوبد که پایه های سلطنت 2500 ساله به لرزه می افتد و در یک اعلامیه قیام الهی را اینگونه عنوان می کند، شاه دوستی یعنی غارتگری....
شاه دوستی یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام ...
شاه دوستی یعنی تجاوز به احکام اسلام ...
شاه دوستی یعنی کوبیدن روحانیت ...
بدین ترتیب امام خمینی با جسارت و رشادت خواب طلائی رژیم وابسته شاه را بر هم زد. ایشان در فرمایشاتشان جملاتی به این مضمون فرمودند: ... اصول اسلام در
صفحه 21
معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است با این احتمال تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب (ولو بلغ ما بلغ[1]) ......
من اکنون قلب خودم را برای سرنیزه های مأمورین شما حاضر کردم ولی برای قبول زورگوئی ها و خضوع در مقابل جباری های شما نخواهم....
امام خمینی این اسطوره مقاومت در قدم به قدم مبارزه با چنان جسارت و رشادتی به وظایف خطیر خود پرداخت که همه قشرهای مبارز و مسلمان کشورمان را که کناره گیری از مبارزه و دخالت نکردن در مسائل سیاسی - اجتماعی که بیگانگان در گذشته فرهنگ کرده بودند، زدود و مردم را با خدا محوری به میدان مبارزه با رژیم آورد.
از امام امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ سؤال می کنند: شما درب قلعه خیبر را با چه قدرتی کندید؟ امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند: با قدرت معنوی. بی اغراق باید بگوئیم، امام خمینی با خدا محوریش، با آن قدرت ایمانش، مبارزه را به پیروزی رساند. من که از ابتدای مبارزه حتی قبل از تصویبنامه انجمن های ایالتی و ولایتی خدمتشان می رفتم آن جاذبه عرفانی و روح ایمانی و نفوذ او در همان وهله اول مرا به خود جذب کرد. آری امام همه دل ها و قلبها را تسخیر خود می کرد.
صفحه 22
- . صحیفه امام؛ ج 1، ص 178.
متحجرین به نام مذهب جلوی حرکت امام ایستادند
س: زمانی که نهضت حضرت امام در سالهای 42 و 41 شکل گرفت. همزمان طیفهایی از متحجرین به نام مذهب جلوی این حرکت ایستادند. در مورد این گروهها و شاکله فکریشان توضیح بفرمایید؟
ج: در رابطه با تحجر و قشریون و کسانی که به طرق مختلف از ابتدای نهضت سدی در برابر حضرت امام بودند، باید تا حدودی زوایای آن دوره را ذکر کرد و بعد به آنها پرداخت. حضرت امام وقتی نهضت را شروع کردند؛ چندین طیف مانع راهشان
صفحه 22
بودند، هم از روحانیون هم از تحصیلکرده های دانشگاه و یک طیفی هم از عوام که بعداً توضیح خواهم داد؛ اینها ناخودآگاه مانع بودند.
در ابتدای حرکت برای ما بسیار مهم بود که بدانیم امام در طی مسیر با چه طیفهایی روبرو هستند که باید آنها را خاموش کنند تا بدین وسیله اسلام ناب محمدی را به مردم بشناسانند، زیرا با وجود آنها رساندن صدای نهضت به مردم مشکل بود. خوشبختانه بخش اعظم مردم به لحاظ قداست امام و خدا محوری امام به عنوان کسی که بیش از 40 سال از بهترین مدرسین حوزه قم بودند اعتقاد داشتند و اینکه آغازگر نهضت کسی بود که خود عارف، فقیه، فیلسوف و یک شخصیت جامع بود، مردم اقبال خوبی به ایشان کردند. بعید می دانم غیر از ایشان اگر کس دیگری نهضت را شروع می کرد، می توانست با آن طیفهایی که مقابلش بودند این نهضت را به سوی اسلام ناب محمدی پیش ببرد.
س: انجمن حجتیه هم در میان مخالفین قرار می گرفتند؟
ج: بله، یکی از طیفهایی که جلوی حضرت امام ایستاد، انجمن حجتیه بود. که طیف شاگردان مرحوم حلبی بودند و غالبا هم دانشگاهی بودند. خاطرم هست یک زمانی ما یکی از بخشنامه های سری به ارتش را از طریق رابطمان با ارتش که آن زمان مرحوم شهید عراقی بود، به دست آوردیم و خدمت حضرت امام بردیم. محتوای این بخشنامه شبیه مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی در حذف قسم به قرآن بود. ایشان فرمودند، این را ببرید تا شیخ محمود حلبی ببیند. مرحوم شهید حاج صادق امانی و مرحوم شهید عراقی مأمور بودند که این بخشنامه سری را به ایشان نشان بدهند، حلبی که مدعی بود میگوید این را از کجا بدست آورده اید؟ تمام حرف ما با آنها این بود که امروز ریشه اسلام را دارند از بیخ می برند و شما در این میان عَلَم مبارزه با بهائیت را بلند کرده اید؟ این کار مثل هرس کردن شاخ و برگهای درختی است که باعث رشد بیشتر بهائیت می شود. با این کار شما عامل بیشتر مطرح شدن آنها هستید. این طیف از طیفهایی بودند که در مقابل حضرت امام و با اسم دین ایستاده بودند و سخنشان این
صفحه 23
بود که شاه در زیر سایه امام زمان (عج) حکومت می کند و حکومت شیعه را باید حفظ کرد و دشمن اصلی بهائیت است.
س: به جز انجمن حجتیه چه طیفهای دیگری در مقابل نهضت امام قرار داشتند؟
ج: یک طیف دیگر، گروهی از روحانیون (حدود 50 تن) و بعضاً روحانیون برجسته تهران بودند؛ که متشکل عمل می کردند و جلسات هفتگی داشتند. زمانی که مساله غصب فلسطین پیش آمد و مسلمانان آن خطه زیر فشار صهیونیستها قرار گرفتند و امام شعار حمایت از مردم محروم و ستمدیده فلسطین و مبارزه با اسرائیل غاصب را سر دادند؛ اینها شعار «الکفر مله واحده» را مطرح کردند که یعنی جامعه کفار همه یکی هستند، و فرقی بین اسرائیل با سایر کشورهای غیراسلامی نیست. به این منظور می خواستند بحث حضرت امام را لوث کنند و از محوریت بیاندازند. آنها قشری از روحانیون بودند که اکثراً سالخورده بودند.
یک بار حضرت امام به من فرمودند که لیست اینها را برای من بیاورید زیرا آن زمان من یکی از رابطین مؤتلفه بودم، که به حضور امام می رسیدم. آن روز من به اتفاق یکی از دوستان مؤتلفه به خدمت امام رسیدم. امام ما را به اتاق خصوصی بردند لیستی که خواسته بودند خدمتشان تقدیم کردم و عرض کردم ریشه آن در قم است و سر شاخه آن در تهران است. دیدم امام به آن دوست همراه من نگاه می کنند و ظاهراً مطلبی دارند، عرض کردم خدمتشان که ایشان از برادران مؤتلفه هستند و کاملا هم مورد اعتماد میباشند. امام فرمودند: با رژیم شاهنشاهی جنگیدن راحتتر است اما با اینها چه باید کرد؟
س: فرمودید یک قشر هم از عوام جامعه بودند آیا آنها هم طیف متشکل و منظمی بودند؟
ج: خیر، این قشر تصورشان این بود که ولایت دوستی اهل بیت است. لکن فقط در حرف و در دل، روحانیای را روحانی خوب می دانستند که برود مسجد نماز بخواند و حرفی نزند و عبایش را به سرش بکشد و برود. میگفتند چه آدم خوبی است. البته ناگفته نماند استعمار خیلی تلاش و هزینه کرده بود که چنین تفکری در عوام ما شکل
صفحه 24
بگیرد، همین که روحانی وارد سیاست و انتقاد از مسائل جاری می شد، از چشم چنین قشری می افتاد و اینها مسلماً از همان طیف روحانی خط فکری می گرفتند. ببینید حضرت علی(ع) بعد از پیامبر(ص) با چه قشرهای وسیعی برخورد داشتند که همه آنها هم به اسم مذهب جلوی ایشان ایستاده بودند. در حقیقت، حضرت امام در آغاز مبارزه با یک چنین حرکت دشواری مواجه بودند.
س: این طیفهایی که جلوی حضرت امام و جریان مبارزه اسلامی می ایستادند آنهم با ظاهر روحانی و مذهبی اینها طیف متشکل و یک کل واحد بودند؟ یا چند جریان مجزا از هم که هر کدام بطور طبیعی نسبت به نهضت واکنش داشتند؟
ج: قاعدتا یکی دو طیف از اینها متشکل بودند مثل جریان حجتیه یا جریانی که شعار «الکُفرمِلة واحدة» می دادند و حتی یک بخش از اینها را ساواک سازماندهی و حمایت می کرد. مثلاً حجتیه در استانهای مختلف کشور در خبررسانی، از ساواک کمک می گرفت.
س: مطالبی که حضرتعالی می فرمایید، حاکی از خطرناک بودن اندیشه این طیف است. بخصوص که اینها با ظاهر مذهب و تقدس حرف خود را می زدند، لذا اگر ممکن است، حداقل افراد شاخص این طیفها را نام ببرید تا اندیشه و خط اینها برای مردم مشخص شود. زیرا به هر صورت اینها نمرده اند و پس از انقلاب هم حضور دارند و ممکن است اندیشه خود را مجدداً تبلیغ کنند، لذا ضروری است که اینها بازشناسی شوند؟
ج: این خطری که شما می فرمایید امروز به این شدت وجود ندارد. زیرا زمانی که حضرت امام حرکت خود را آغاز کردند، در مسیر مبارزه بجایی رسیدند که اقبال عمومی مردم منورالفکر و جوانان بحدی بالا بود که تمام این مخالفین به حاشیه تاریخ پیوستند و برای همیشه خاموش شدند و حتی بعضی از اینها به نهضت امام جذب شدند و عدهای دیگر برای همیشه به حاشیه رانده شدند و اثری از اینها به آن صورت باقی نماند.
صفحه 25
حتی در مرحله اولی که امام در 15 خرداد بازداشت شدند، حدود چند ماه قبل از دادگستری قم به ایشان اخطار داده بودند. آنها مسیر را بگونه ای انتخاب کرده بودند که بیشتر بوسیله قشریون جلوی نهضت امام گرفته شود، حتی ما در بازار کسانی را داشتیم که به سکه دورو معروف بودند. مثلاً آقایی بود که از یک سو با مردم و روحانیت همراه بود و از سوی دیگر با ساواک همکاری داشت ولی اینها به جایی نرسیدند و با موج نهضت اسلامی همه کنار زده شدند، تا جایی که امروز بقایای اینها حتی ابا دارند که سابقه چنین فعالیتها و تفکراتی را برای خود ذکر کنند، چه رسد به تبلیغ این افکار.
س: برگردیم به جریان تحجر، فرمودید اینها در ابتدای مبارزه ظهور و بروزشان بیشتر بود و فرمودید که بعضی از اینها طیفهایی از علما بودند. اینها استدلالشان در مقابل استدلالهای منطقی که نهضت حضرت امام در امر مبارزه داشت، چه بود؟
ج: پاسخ این مساله ساده است. مگر ابوموسی اشعری در مقابل امیرالمؤمنین(ع) با ظاهر مذهبی قرار نگرفت و کار را تا جایی پیش نبرد که نتیجه جنگ صفین برعکس شد؟ چه استدلالی داشت؟ یک مشت عوام را دور خود جمع کرده بود و عوام فریبی می کرد اینها هم همین تفکر را داشتند و عوام فریبی می کردند. آنچه باعث شد در نهضت امام کم کم تاثیر این متحجرین از بین برود، روشن شدن اذهان مردم بود که امام بسیار بر آن تأکید داشتند. البته فراموش نکنیم که خداوند در قرآن کریم فرموده: ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم، یعنی اگر مرا یاری کنید خدا یاریتان می کند و شما را ثابت قدم می دارد. حقیقتاً آن صفای باطن و خلوص امام به عنوان یک عارف بزرگ بسیار مؤثر بود. بطوری که کم کم کسانی که وزنه های بزرگی در حوزه بودند و در حد اجتهاد و حتی مرجعیت مطرح بودند، می بینیم در مقابل ایشان قرار میگیرند و حضرت امام در محوریت توجه جامعه قرار می گیرند. یکی از این قشریون مثلاً آیت الله شریعتمداری بود. خاطرم هست، در ابتدای نهضت خدمت امام رسیدم، عرض کردم، این آقا مستقیم با اطلاعات شهربانی و ساواک مرتبط است. حضرت امام فرمودند:
«این را جایی مطرح نکن»
صفحه 26
اما فتنه او تا بعد از انقلاب هم ادامه داشت. خاطرم هست اندکی پس از انقلاب چماقدارانی به طرفداری از آیت الله شریعتمداری به شهر قم ریختند و مردم را کتک زدند. البته بخاطر تدبیر حضرت امام که سریعاً پیام دادند«کسی با اینها درگیر نشود» حادثه عمیق نشد وگرنه مردم آنها را تکه تکه می کردند. شاید اصل توطئه هم همین بود که طرفداران دو آیت الله یعنی، حضرت امام و شریعتمداری در قم با هم درگیر شوند، این کانون فتنه ای شود و به کل کشور سرایت کند. الحمدلله با تدبیر امام چنین نشد. همان زمان حدود 800 نفر از آذری های جاده ساوه به حمایت از آیت الله شریعتمداری با همان حس قومیت راهی قم شدند و تا پشت دروازه قم هم آمدند. همزمان با آنها چماقداران شروع کردند به زدن مردم و شکستن شیشه های مغازه داران قم. البته مردم غیور قم اینها را بیرون راندند. حالا اگر این 800 نفر هم وارد شده بودند چقدر درگیری دامنه دارتر می شد؟ البته اینها ذاتاً مثل آن چماق به دستها توطئه گر نبودند و بخاطر سادگی و تفکر بسته فریب خورده بودند، خوشبختانه ما بخاطر ترس یا پی بردن به اصل ماجرا وارد قم نشدند و برگشتند ولی این مسائل به لطف خدا ادامه نیافت و با افزایش آگاهی مردم از دامن زدن به چنین توطئه هایی جلوگیری شد. البته توطئه ها ادامه داشت بطوری که شهادت امام جمعه تبریز، آیت الله مدنی، از جمله این توطئه هاست.
س: حضرت امام برای جلوگیری از عوام فریبی های متحجرین و آگاهی دادن به مردم چه روشهایی داشتند؟
یکی از فراستهای امام این بود که از ماههای محرم و صفر جهت آگاه سازی افکار عمومی خیلی خوب استفاده کردند. می دانید که علما در سال، 3 ماه (محرم، صفر، رمضان) را بطور کامل جهت تبلیغ در اختیار دارند. در سال 42 ایشان در آغاز محرم طلاب را به سراسر کشور بسیج کردند و گفتند «بروید و مردم را در مسائل سیاسی و اجتماعی کشور آگاه سازید». و خیلی خوب از این فرصت استفاده کردند. لذا پیام نهضت به اقصی نقاط کشور رسید.
خدا بیامرزد مرحوم حاج شیخ جواد فومنی را، ایشان در مسجدی در خیابان خراسان نماز می خواندند، چند بار توسط ساواک او را گرفتند و بردند و از او خواستند
صفحه 27
سخنرانی نکند. آخرین بار از او تعهد گرفتند که منبر نرود. همان شب که آزاد شد بعد از جماعت روی زمین نشست و صحبت کرد. یعنی اگر آن متحجرین بودند، یک چنین روحانیون روشن و شجاعی هم بودند که یاری می کردند. در آن سال ساواک هم خیلی سعی کرد منبریها را بترساند و تهدید کرد که در رابطه با شاه و آمریکا و اسرائیل صحبت نکنند و از آنها تعهد می گرفت که امام با سخنرانیهای مستمر این جو را شکستند و فرمودند: این اقدام ساواک غیر قانونی است و چه حقی دارد دولت که نگذارد علیه اسرائیل صحبت شود و ... و خیلی به وعاظ روحیه دادند که مسائل را بگویند.
س: فرمودید یک طیف از متحجرین جنگ با معاویه را جنگ با قرآن شمردند و اینگونه جلوی امیرالمؤمنین ایستادند، منظور شما کدام طیف است؟
ج: این بیشتر به همان طیف قبل از انقلاب بر می گردد، که مردم را به سکوت کردن دعوت می کردند. همان گروه علما که در تهران بودند و شعار «الکفرمله واحدة» می دادند. همان تفکری که دین از سیاست جداست. اینها همان طیف ولایی بودند که می گفتند ولایت در زمان غیبت فقط محبت داشتن است و جنگ فقط باید با حضور امام معصوم باشد و....
لکن موج هوا خواهی امام اینها را کلاً بیرون ریخت و به حاشیه راند و گرنه اینها تا قیام حضرت مهدی (عج) هم خواهند بود. بلکه بعد از آن هم خواهند بود. لکن با درایت حضرت امام در حاشیه قرار گرفتند. این نوع تفکر قشری در برابر اسلام ناب محمدی به رهبری امام خمینی تاب مقاومت نداشت.
س: با توجه به اینکه حضرتعالی توفیق داشتید در دوران مبارزه محضر مبارک حضرت امام را درک کنید، آیا خاطره ای از این مبحث که حضرت امام از قدسی کردن بیمورد و رنگ مذهب دادن بی جهت به همه امور پرهیز داشته باشند و جلوگیری کنند، دارید؟ با توجه به اینکه یکی از ویژگیهای قشریون معمولاً رنگ مذهب دادن به همه چیز و درکهای غلطشان از دین است؟
صفحه 28
ج: امام خمینی در رابطه با اسلام با هیچ کس رودربایستی نداشت. حرکت امام خمینی از ابتدای انجمنهای ایالتی و ولایتی بر پایه خدامحوری بود. یک نمونه بارز آن واکنش نسبت به سخنان مرحوم فخرالدین حجازی نماینده اول تهران بود. ایشان وقتی در حسینیه جماران در سخنرانی اش از امام خمینی تمجید کرد؛ بلافاصله امام این عارف خدا جو که عمری نفس طغیانگر خود را سرکوب کرده است، او را از این ستایشها نهی کردند[1]. اصولاً امام خمینی با محوریت اسلام و قرآن حرکت کرد تا این نهضت و انقلاب به پیروزی رسید و هیچ گاه از مسیر اسلام منحرف نشد.
س: کدام یک از ویژگیهای حضرت امام را باعث پیشبرد نهضت و شاخصه محوری حرکت می دانید؟
ج: من زمانی که پایان نامه ام را دفاع کردم، یکی از شاخصه های نهضت امام را خدامحوری ذکر کرده بودم. استاد راهنما پرسید که این چه معنی دارد؟ مگر سایر علما خدامحور نبودند؟ جهت توضیح مطلب به فاجعه فیضیه اشاره کردم. این فاجعه از آنجا رخ داد که حضرت امام و برخی از علما طی اعلامیه ای اعلام کردند در سال 42 عید ندارند. اما روز وقوع حادثه حمله به مدرسه فیضیه، برخی از علمای بزرگ آن دوره که در مجلس حاضر بودند، نتوانستند مجلس را حفظ کنند لذا از فیضیه به منزلشان رفتند و در را بستند، ولی امام همان روز در حالی که محور قضیه هم نبودند. وقتی یک عده از مردم ریختند به منزلشان و شرح ماجرا را دادند و گفتند شما هم احتیاطاً درب منزلتان
صفحه 29
را ببندید. امام فرمودند: هرکس می ترسد برود. در منزل من باز است اگر اینها هم بیایند با من کار دارند نه با شما.
مورد دیگر اینکه فردای آن روز جو در قم برگشت، بطوری که بعضی از طلاب از منازل خارج نمی شدند و تاکسی ها متدینین را سوار نمی کردند و زائرینی که از سراسر کشور برای شهادت امام صادق (ع) به زیارت حضرت معصومه (س) آمده بودند، همه مرعوب شده بودند. صبح فردا امام بیانیه ای دادند و جو را کاملا شکستند. [2] بیان اینکه
صفحه 30
اعلام حقایق واجب است و شاه دوستی یعنی جنایت، یعنی حمله به دانشجویان امام صادق ـ علیه السلام ـ وقتی این حقایق را امام بیان کردند خفقان ایجاد شده را بطور کامل از بین برد تا جایی که هدف رژیم که ایجاد یک جو سکوت در کشور بود برعکس شد و موج اعتراض و هیجان بین مردم با آن بیانیه از نو شکل گرفت.
اگر چه بسیاری از علمای مبارز همیشه همراه امام بودند ولی در آن برهه، برش امام را نداشتند. من نام این ویژگی خاص رهبری امام را «خدامحوری» گذاشته ام و این شاخصه اصلی بود که ایشان را از همه متمایز کرد و باعث شد در محوریت مبارزه بمانند و همه در مبارزه به ایشان اقتدا کنند و حتی بعضی از علمای با سابقه نیز از ایشان پیروی و حمایت کنند تا جایی که به پیروزی انقلاب انجامید.
صفحه 31
صفحه 32
- . آقای فخرالدین حجازی، نماینده اول مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی بود. ایشان در مورخه 4 خرداد 1359 سخنرانی خود در حضور امام را با جمله «بابی انت و امی» آغاز کرد و بقیه محتوای سخنرانی نیز در تجلیل از مقام والای امام بود که با گلایه شدید امام روبرو شد: «....من خوف این را دارم که مطالبی که آقای حجازی فرمودند درباره من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان برای من یک غرور و انحطاطی پیش بیاید. من به خدای تبارک و تعالی پناه می برم از غرور. من اگر خودم را برای خودم نسبت به سایر انسانها یک مرتبتی قائل باشم، این انحطاط فکری است و انحطاط روحی. من در عین حال که از آقای حجازی تقدیر می کنم که ناطق برومندی است و متعهد، لکن گله می کنم که در حضور من مسائلی که ممکن است من باورم بیاید فرمودند...» (صحیفه امام؛ ج 12، ص 343)
- . متن پیام امام به علمای تهران که در تاریخ 13 فروردین 1342 برابر با ذی القعده 1382صادر شد به شرح ذیل میباشد: بسم الله الرحمن الرحیم انَّالله و انَّا الَیهِ راجِعُونَ.به وسیله حضرت حجت الاسلام آقای حاج سید اصغر خوئی- دامت افاضاته. خدمت ذی شرافت حضرات علمای اعلام و حجج اسلام تهران- دامت برکاتهم. تلگراف محترم برای تسلیت در فاجعه عظیم وارده بر اسلام و مسلمین موجب تشکر گردید. حمله کماندوها و مامورین انتظامیِ دولت با لباس مبدل و به معیت و پشتیبانی پاسبانها به مرکز روحانیت خاطرات مغول را تجدید کرد. با این تفاوت که آنها به مملکت اجنبی حمله کردند، و اینها به ملت مسلمان خود. و روحانیون و طلاب بی پناه. در روز وفات امام صادق- علیه السلام- با شعار «جاوید شاه» به مرکز امام صادق و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حمله ناگهانی کردند و در ظرف یکی دو ساعت تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان- صلوات الله و سلامه علیه- را با وضع فجیعی، در محضر قریب بیست هزار مسلمان، غارت نمودند و دربهای تمام حجرات و شیشه ها را شکستند. طلاب از ترس جان، خود را از پشت بامها به زمین افکندند. دستها و سرها شکسته شد. عمامه طلاب و ساداتِ ذریه پیغمبر را جمع نمود آتش زدند بچه های شانزده- هفده ساله را از پشت بام پرت کردند کتابها و قرآنها را- چنانکه گفته شده- پاره کردند. اکنون روحانیون و طلاب در این شهر مذهبی تامین جانی ندارند. اطراف منازل علما و مراجع محصور کارآگاه و گاهی کماندو و مامورین شهربانی است. مامورین تهدید می کنند که سایر مدارس را نیز به صورت فیضیه درمی آوریم. طلاب محترم از ترس مامورین لباسهای روحانیت را تبدیل نموده اند. دستور داده اند که طلاب را به اتوبوس و تاکسی سوار نکنند. در مجامع عمومی مامورین به روحانیون- عموما- و به بعضی افراد- به اسم- ناسزا می گویند و فحشهای بسیار رکیک می دهند. شبها پاسبانها ورقه های فجیع با امضای مجهول پخش می کنند. اینان با شعار «شاه دوستی» به مقدسات مذهبی اهانت می کنند. «شاه دوستی» یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، و تجاوز به مراکز علم و دانش «شاه دوستی» یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه های اسلام و محو آثار اسلامیت «شاه دوستی» یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت. حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق، واجب «وَلو بَلَغَ ما بَلَغَ». اکنون که مرجع صلاحیتداری برای شکایت در ایران نیست و اداره این مملکت به طور جنون آمیز در جریان است، من به نام ملت از آقای عَلم، شاغل نخستوزیری، استیضاح می کنم: با چه مجوز قانونی در دو ماه قبل حمله به بازار تهران گردید، و علمای اعلام و سایر مسلمین را مصدوم و مضروب نمودید؟ با چه مجوز علما و سایر طبقات را به حبس کشیدید که جمع کثیری در حبس به سر می برند؟ با چه مجوزی بودجه مملکت را خرج رفراندم معلوم الحال کردید؟ در صورتی که رفراندم از شخص شاه بود- و بحمدالله ایشان از غنیترین افراد بشر هستند- با چه مجوز مامورین دولت را که از بودجه ملت حقوق می گیرند برای رفراندم شخصی التزاما به خدمت واداشتند؟ با چه مجوزی در دو ماه قبل بازار قم را غارت کردید، و به مدرسه فیضیه تجاوز نمودید و طلاب را کتک زده و آنها را به حبس کشیدید؟ با چه مجوز در روز وفات امام صادق- سلام الله علیه- کماندوها و مامورین انتظامی را با لباس مبدل و حال غیرعادی به مدرسه فیضیه فرستاده و این همه فجایع را انجام دادید؟من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مامورین شما حاضر کردم، ولی برای قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را برملا می کنم. اکنون یک چشم مسلمین بر دنیای خود، و چشم دیگرشان بر دین خود گریان است. و حکومت چند ماهه شما با کارهایی که می کنید اقتصاد، زراعت، صنعت، فرهنگ، و دیانت مملکت را به خطر انداخته، و مملکت از هر جهت در شُرف سقوط است. خداوند تعالی اسلام و مسلمین را در پناه خود و قرآن حفظ فرماید. روح الله الموسوی الخمینی (صحیفه امام؛ ج 1، ص 179-177).
فصل دوم: شکل گیری هیات های موتلفه اسلامی
شکلگیر ی هیأتهای مؤتلفه اسلامی
صفحه 33
یار دیرین شهید نواب صفوی
شهید عراقی[1] از افراد برجسته فدائیان اسلام بود و سالیان درازی در کنار شهید نواب صفوی مبارزه کرده و بارها از طرف رژیم فاسد شاه بازداشت شده بود.
در یک برهه که مرحوم شهید نواب صفوی در زندان شهربانی زندانی بود، تصدی ریاست شهربانی کل کشور با سرهنگ کوپال بود، تعدادی از برادران فدائیان اسلام برای ملاقات با مرحوم شهید نواب صفوی به زندان رفتند و در داخل بند زندان اعتصاب می کنند که سرلشکر کوپال دستور برخورد می دهد که یکی دو روز درگیری بین پلیس
صفحه 35
و آنها به وجود می آید، در آن جریان مرحوم شهید عراقی هم حضور داشت، او کوله باری از تجربه مبارزه با رژیم فاسد پهلوی بود.
صفحه 36
- . محمد مهدی عراقی، فرزند غلامعلی در سال 1309 ه. ش در محله پامنار تهران متولد شد و در 16 سالگی به عضویت فداییان اسلام در آمد و در اعتراض به بازداشت سید مجتبی نواب صفوی به مدت 6 ماه به زندان افتاد. وی پس از نهضت امام، از بنیانگذاران و عضو شورای مرکزی هیاتهای مؤتلفهی اسلامی بود. عراقی در سازماندهی تظاهرات 15 خرداد 1342 و طرح و اجرای حکم الهی در باره حسنعلی منصور و هماهنگی میان نیروهای مبارز و ورود امام خمینی به ایران نقش فعالی داشت. وی در اول خرداد 1343 به اتهام اغتشاش در تظاهرات روز عاشورا دستگیر، ولی به علت معرفی خود به اسم مستعار، در 31 تیر آزاد گردید. وی پس از گذشت 7 ماه مجددا در 25 بهمن به اتهام شرکت در قتل منصور و حمل اسلحهی غیر مجاز دستگیر و به اعدام محکوم شد. با وجود این، با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم و در بهمن 1355 آزاد شد. وی پس از پیروزی انقلاب، مسئولیتهای مختلفی از قبیل: سرپرستی زندان قصر، عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و مدیریت مالی روزنامهی کیهان را به عهده گرفت. حاج مهدی عراقی، در 4 شهریور 59 به وسیله گروه فرقان به شهادت رسید (کاظم مقدم، خشونت قانونی، انتشارات محدث، چ اول، تهران 1380، ص 437).
چگونگی آشنایی شهید عراقی با امام
س: شهید عراقی که بعد از کناره گیری به انزوا رفته بود، چگونه شد که از مؤسسین هیأت های مؤتلفه اسلامی شد؟
ج: شهید عراقی از آن مجاهدین مسلمانی بود که از نخستین روزهای نوجوانی در صف مبارزه با رژیم وابسته پهلوی به پا خاسته بود و پس از اعدام نواب صفوی و فدائیان اسلام حالت انزوا و گوشه گیری را برای خود انتخاب کرد، لذا من حیفم آمد که این مجاهد نستوه خستگی ناپذیر را به امام خمینی وصل نکنم. یک روز به مهدی تلفن زدم و پیشنهاد کردم فردا که روز جمعه است بیا با هم به قم برویم، او هم به لحاظ صمیمیتی که با من داشت گفت: دیگر چه نقشه ای برای من کشیده ای، به او گفتم: نقشه ای نیست میخواهم شما را ببرم قم به دیدار مراجع خصوصاً حاج آقا روح الله خمینی، در هر حال او را راضی کردم و صبح فردا که روز جمعه بود، به اتفاق هم به قم رفتیم، ابتدا به منزل آیت الله گلپایگانی، آیت الله نجفی و آیت الله شریعتمداری رفتیم و بعد از این دیدار او را به منزل حضرت امام بردم.
وقتی به منزل امام رسیدیم تعدادی از علاقه مندان امام از تهران به خدمت ایشان آمده بودند، در آن زمان بسیاری از مریدان امام از جمله این افراد برای کسب تکلیف خدمت ایشان می رسیدند. امام هم در پاسخ این عده فرمودند: این رژیم تا مرحوم بروجردی زنده بود و مرجعیت یکپارچه داشت شاه جرأت نداشت حرکتی انجام دهد. اکنون که آن مرجعیت یکپارچه وجود ندارد میخواهد مقاصد سوئی که دارد عملی کند. او نوکری خودش را می خواهد اعمال کند. او سوء نیت دارد. میخواهد تغییر مذهب بدهد. شما وظیفه دارید که ابتدا مردم را نسبت به مسائلی که می گذرد آگاه کنید. تقریباً به این مضامین مطالبی را عنوان کردند.
وقتی به طرف تهران برمی گشتیم در بین راه مهدی رو کرد به من و گفت:
صفحه 36
این همان کسی است که ما میخواهیم.
آقا مهدی با دیدن چهره ملکوتی امام و کلام شیوای او تحت تاثیر آن عالم ربانی قرار گرفت و از آن تاریخ دیگر آرام و قرار نداشت.
صفحه 37
ویژگی شهید عراقی
س: خوبست از زبان شما که سالیان زیادی با مرحوم عراقی ارتباط داشتید، ویژگی آن شهید بیان شود؟
ج: شهید مهدی عراقی مرد بزرگی بود، آدم باهوش و سریع الانتقال و به تمام معنا یک مجاهد فی سبیل الله بود. او سرتا پا در مقابل برادرانش ایثار می کرد.
من از روزگار نوجوانی با او دوست بودم. در مؤتلفه هم با هم همرزم بودیم. او به مردانگی و ایثار در مقابل برادرانش مشهور بود و عمرش را در راه مبارزه با رژیم فاسد پهلوی سپری کرد. شهید عراقی مرد خدا بود و به امام خمینی بی حد عشق می ورزید. امام هم ایشان را خیلی دوست داشت، به طوری که در شهادتش فرمودند: او یک نفر نبود. بیش از بیست نفر بود، مرگ در رختخواب برای او کوچک بود. او در راه اهداف بلندش و در آرزوی رسیدن به محبوبش شربت شهادت نوشید[1].
صفحه 37
- خوشحالم که اگر دو نفر را از دست دادیم، قلب میلیونها انسان را متوجه به خود دیده و دل آنان را در دست داری. تجلیل امام خمینی از شهید مهدی عراقی به مناسبت شهادت او و فرزندش حسام: بسم الله الرحمن الرحیم. من ایشان را حدود بیست سال است که می شناسم. مهدی عراقی یک نفر نبود، او به تنهایی بیست نفر بود. حاج مهدی عراقی برای من برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادت ایشان برای من بسیار سنگین بود اما آنچه مطلب را آسان می کند آن است که در راه خدا بود. شهادت او بر همه مسلمین مبارک باشد. او می بایست شهید می شد برای او مردن در رختخواب کوچک بود. [برادر شهید: ما خوشبختیم که هدیه ای به پیشگاه حضرت ولیّ عصر و نایب آن حضرت، امام خمینی، تقدیم داشتیم.]. این هدیه ای است برای خدا. [فرزند کوچک شهید عراقی: پدر من در مقابل دو شخصیت سر تعظیم فرود آورد: اول مرحوم نوّاب صفوی و دوم امام خمینی. و من م.]. شما خدا را دارید که فوق هر نیرویی است. (صحیفه امام؛ ج 9، ص 350).
شکل گیری جمعیت های موتلفه اسلامی
س: جمعیت های موتلفه اسلامی چگونه شکل گرفت؟
ج: از بدو تصویبنامه انجمن های ایالتی و ولایتی سه گروه مذهبی، جدا از هم فعالیت می کردند. تا اینکه این مصوبه ضد اسلامی با مقاومت مراجع عظام از جمله مخالفت شدید حضرت امام لغو شد. پس از لغو تصویبنامه یکی از شب ها امام این سه گروه مذهبی را دعوت فرمودند. بنده، آقای مهدی عراقی و آقای حبیب الله عسگر اولادی در قم خدمت ایشان رسیدیم. وقتی در اطاق عمومی منزل حضرت امام در انتظار دیدارشان بودیم، مشاهده کردیم دو گروه دیگر هم که در این ایام همکاری داشتند حضور دارند، امام(س) تشریف بردند داخل و ما سه گروه را دعوت کردند به اطاق دیگری. ابتدا حضرت امام از اینکه در این سه ماه این گروه ها تلاش کردند تا این مصوبه لغو شود تشکر و قدردانی نمودند، سپس فرمودند: عیب نیست برای شما که سه گروه مؤمن و متدین هستید جدا ازهم کار کنید، بیایید با هم باشید و یکی بشوید. ما نیاز به وحدت داریم.
آن شب به تهران بازگشتیم و در طول یک ماه چهار جلسه گذاشتیم، نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که از هر گروه 4 نفر انتخاب شوند تا شورای 12 نفره تشکیل گردد. پس از تشکیل شورا مجدداً خدمت امام رسیدیم و عرض کردیم: آقا به امر حضرتعالی ما یکی شدیم و اسم آن را هم جمعیت مؤتلفه اسلامی گذاشتیم. آن شب امام خیلی خوشحال شدند و در حق ما دعا کردند،
سپس فرمودند: چند نصیحت به شما می کنم، اول اینکه این حزبی ها را بین خودتان راه ندهید. شما سه گروه مؤمن و مسلمان هستید. اینها هر جا منافعشان ایجاب بکند شما را رها خواهند کرد. دوم اینکه شما برای عضوگیری برادریابی کنید، و سوم آنکه در تصمیم گیری ها سعی کنید اقلیت را قانع کنید، تا بتوانید راهی که در پیش دارید مصمم تر حرکت کنید.
تقریباً به این مضمون نصایحی فرمودند. این جلسه ای که در خدمت امام بودیم بسیار جلسه خوبی بود. یکی از هنرهای امام این بود که این جویهای باریک را بهم
صفحه 38
وصل کرد و نهایتاً رود بزرگی از آن تشکیل داد. امام خمینی با همین شیوه و با همت بلند انسان های مؤمن و متفرق را در کنار هم قرار داد و بدین وسیله اثر حرکت استعماری دو قرن اخیر دولت های بیگانه را که مردم ما را در مسائل سیاسی و اجتماعی گمراه کرده بودند، خنثی و با همان شیوه پیامبر گونه اش مردم ما را به وحدت و یکپارچگی رساند.
در همان جلسات حضرت امام فرمودند: در تصمیم گیری ها طبیعتاً موافق و مخالف نظر می دهد اما شما سعی کنید که مخالفین را قانع کنید و برای ادامه بهتر این راه در تصمیم گیری های خودتان کمتر مشکل پیدا کنید.
این هدایت های امام راهنما و کارگشای خوبی شد، نتایج آن نصایح امام بعدها در اجرای حکم اعدام انقلابی حسنعلی منصور، در بازداشتگاههای مخوف رژیم فاسد شاه و در بیدادگاه های نظامی رژیم فاسد پهلوی، به وضوح بر ما آشکار گردید. خوشبختی ما این بود که یک مورد نفوذی هم در بین جمعیت ما پیدا نشد و در پرونده های عمومی ما و فرد فردمان هیچ گزارشی از تشکیلات ما در اختیار مأمورین ساواک و اطلاعات وجود نداشت.
س: برای تحقق توصیه های حضرت امام چه تدابیری اندیشیده شد؟
ج: برای ما و دوستانمان که دوران نوجوانی را پشت سر می گذاشتیم و حوادث و جریان هایی مثل نهضت ملی، مرحوم آیت الله کاشانی، اقدامات مصدق و قوام السلطنه را درمبارزات آن روز کشور زیر نظر داشتیم، لازم می دیدیم نصیحت حضرت امام را نسبت به احزاب آن روز کاملاً توشه راهمان کنیم و با تشکیل شورای مرکزی جمعیت های مؤتلفه اسلامی با تدبیر بیشتری ادامه دهیم. وقتی با تشکیل شورای مرکزی مؤتلفه موافقت شد برای استحکام هر چه بیشتر شورای مرکزی تصمیم گرفتیم شورای فقهی در جمع مان داشته باشیم، چرا که برای هر کاری نمی توانستیم وقت امام را بگیریم، این بود که این موضوع را در شور گذاشتیم و بحث شد که افراد واجد شرایطی که با اهداف جمعیت و رهبر انقلاب هماهنگی داشته باشند انتخاب کنیم تا برای ادامه
صفحه 39
راه و فعالیت مبارزاتی خودمان مشکلی به وجود نیاید. به این ترتیب افراد ذیل را انتخاب کردیم:
1ـ آیت الله دکتر سید محمد بهشتی
2ـ آیت الله مطهری
3ـ آیت الله انواری[1]
4ـ حجت الاسلام والمسلمین مولائی
با این برادران مذاکره شد و اینها موافقت خودشان را اعلام کردند.
اولین جلسه با 16 نفر تشکیل گردید، این شخصیت ها افراد برجسته و از شاگردان ممتاز امام خمینی بودند. جلسه ادامه پیدا کرد و در نحوه برگزاری جلسات و نحوه وقت گذاری توافق گردید، نحوه رای گیری در جلسه هم مطرح شد. مرحوم شهید دکتر بهشتی رئیس جلسه بود، نسبت به رای گیری، آقای مولائی پیشنهاد کردند: شما بیایید ابزار دست ما باشید. این برای بنده و دوستان خیلی سنگین بود. اصولاً اینگونه فکر کردن، برادران را از آن تلاش و سازندگی باز می داشت و مردگی و بی تحرکی در انسان به وجود می آورد. اعضای شورای مرکزی جدید، بحران های گوناگون دوران نهضت ملی و مسائل سیاسی کشور را تا حدودی گذرانده بودند، برای آنها دشوار بود که بعنوان ابزار دست قرار گیرند. اصولاً این نحوه رأی گیری، راه پیشرفت و توسعه را سد می کرد. وقتی این مسأله مطرح شد من از رئیس جلسه آقای دکتر بهشتی وقت گرفتم و پیشنهاد نمودم که نحوه رأی گیری به این شکل باشد که در رابطه با مسائل فقهی، همه تسلیم شما هستیم، اما در مسائل سیاسی و اجتماعی بهترین شکل اینست که هر کس دارای
صفحه 40
یک رای باشد. آقای دکتر بهشتی کمی مکث کردند و سپس رو کردند به مرحوم شهید مطهری و آقایان دیگر و گفتند: دوستان این حرف درستی است. لذا این پیشنهادی که ارائه شد، تصویب گردید.
س: جزئیات جلسات به اطلاع حضرت امام رسید؟
ج: صحبت شد که یک جلسه خدمت امام برسیم و شورای فقهی را پیشنهاد کنیم تا نظر امام را داشته باشیم. بنابراین خدمت حضرت امام رسیدیم و عرض کردیم: دوستان به این نتیجه رسیدند که ما مزاحم شما نشویم با این اشتغالات زیاد فرصت شما گرفته شود، لذا بهتر دیدیم یک شورای فقهی در کنار شورای مرکزی داشته باشیم تا برای هر مساله کوچکی وقت ذی قیمت شما گرفته نشود. به همین دلیل آقایان شهید مطهری و شهید بهشتی، انواری و آقای مولائی را برای تصمیم گیری در مسائل فقهی انتخاب کردیم. امام هم فرمودند: همه آقایان قابل قبول هستند. بعد فرمودند: آقایان مطهری و بهشتی مورد تایید تام من هستند. تقریباً به این مضمون و خیلی خوشحال شدند که تشکل های اسلامی شکل منطقی تری به خود گرفته است.
صفحه 41
- . آیتالله محی الدین انواری در سال 1305 در همدان به دنیا آمد. پس از تحصیلات دوره ابتدائی، آموزش علوم دینی را پی گرفت، در سال 1341 همراه با شهید مرتضی مطهری و شهید آیتالله دکتر بهشتی هسته روحانی هیاتهای مؤتلفه اسلامی را تشکیل داد و پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور دستگیر شد و به 15 سال زندان محکوم گردید. آیتالله انواری پس از پیروزی انقلاب اسلامی نماینده مجلس شورای اسلامی شد و نیز از طرف حضرت امام(ره) به عنوان نماینده ایشان در شهربانی منصوب گردید. ایشان از عناصر اصلی جامعه روحانیت مبارز میباشد. و سرپرستی ایشان در مساجد به عهده ایشان میباشد. (روزشمار انقلاب اسلامی، ج1، ص 275)
آشنایی با آیت الله شهید دکتر بهشتی
س: زمینه های شکل گیری و ارتباط و آشنایی شما و دوستان موتلفه با شهید بهشتی[1] به چه زمانی بر می گردد؟
ج: الحق باید گفت شهید بهشتی یک فقیه، یک فیلسوف بزرگ، یک شخصیت علمی و یک مدیر توانمند و بزرگ بود. در مورد ارتباط من با شهید بهشتی بایستی عرض کنم که
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 41
ارتباط من با ایشان قبل از نهضت امام و از سال 1338 بود. ایشان مدرسه دین و دانش را در قم تاسیس کرد و برای این کار هم هیچ نوع پولی از دولت دریافت نمی کرد. او زندگی ساده ای داشت و در کمال ساده زیستی زندگی می کرد و با استفاده از حقوق معلمی امورات زندگی خود را می گذراند. شهید بهشتی حتی برای سخنرانی مذهبی که در مناسبت های مختلف ایراد می کرد مبلغی دریافت نمی کرد.
زمینه آشنایی من از موقعی شروع شد که ایشان حدود سال 1338 در منزلی نزدیک به میدان بهارستان جلساتی درخصوص مالکیت در اسلام داشت که آقای طالقانی هم همین بحث را ایراد می کردند.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 42
من آقای بهشتی را اولین بار در این جلسات دیدم و از همان جلسه اول جاذبه ایشان مرا گرفت. وی بیانات قدرتمند و قوی ای داشت. همراه با آغاز نهضت اسلامی و بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی در سال 40 ایشان را از قم تبعید کردند به تهران و اجازه فعالیت در قم را به ایشان ندادند. خوب تهران هم که آمدند باز در آموزش و پرورش با آقای برقعی و دکتر باهنر کتاب های دینی آموزش و پرورش را تدوین می کردند.
س: شهید بهشتی درجریان تاسیس مدرسه رفاه هم بودند؟
ج: خوب ایشان جزء هیئت امنای رفاه بودند لذا هم درمدرسه رفاه از وجود ایشان استفاده می کردیم و هم در شورای مرکزی جمعیت های موتلفه اسلامی.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 43
- . دکتر سید محمد حسینی بهشتی در سال 1307 هجری شمسی در اصفهان در خانواده ای متدین متولد شد. پس از پایان دوره تحصیلات متوسطه به تحصیل علوم دینی در حوزه علمیه اصفهان روی آورد و به سرعت مدارج علمی قابل توجهی را سپری نمود. وی در کنار تعلیم فقه و اصول به یادگیری فلسفه رغبت زیادی نشان داد و با توجه به اینکه برای تکمیل تحصیلات خود به حوزه علمیه قم مهاجرت کرد. بعد از سال 1330 تا 1335 به مدت 5 سال نزد مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبایی به فراگیری فلسفه پرداخت. پس از این مرحله تصمیم گرفت تحصیل در رشته فلسفه را در دانشگاه ادامه داده و در این رشته به اخذ درجه دکترا نائل گردد. وی که بشدت به تعلیم و تربیت نسل جوان اعتقاد داشت در سال 1333 به تاسیس دبیرستان دین و دانش که خود مدیریت آن را به عهده داشت همت گماشت. دکتر بهشتی در سال 1334 برای اداره مرکز اسلامی هامبورگ به آلمان عزیمت کرد که تا سال 1339 بعنوان امام جماعت مسجد هامبورگ فعالیت می نمود. وی در این دوران 5 ساله موفق شد تشکل اولیه انجمنهای اسلامی دانشجویان ایران در خارج را تاسیس نماید، رغبت فراوان وی به تربیت نسل جوان باعث شد در سال 1349 به استخدام وزارت آموزش و پروش درآید و بعنوان کارشناس کتابهای تعلیمات دینی در سازمان کتابهای درسی ایران وظیفه ای حساس را عهده دار گردد. هرچند دکتر بهشتی در سال 1354 توسط ساواک دستگیر گردید اما این بازداشت نتوانست مانع تلاشها و فعالیتهای سیاسی او گردد چه وی با آغاز نهضت اسلامی ملت ایران به رهبری امام خمینی یکی از ارکان اصلی و ثابت تظاهرات و راهپیمایهایی گسترده مردم علیه رژیم جبار شاه بود. در آستانه ورود حضرت امام به ایران دکتر بهشتی در مرکزیت تصمیم گیری ستاد استقبال از حضرت امام بود و دیدگاهها و نظرات ایشان مستمرا به امام خمینی در پاریس منعکس می گردید. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به فرمان امام خمینی در شورای انقلاب عضویت یافت و بعد از مدت کوتاهی از سوی امام به ریاست دیوان عالی کشور و ریاست قوه قضائیه منصوب گردید. از ابتکارات دکتر بهشتی در ماههای نخست پیروزی تاسیس حزب جمهوری اسلامی بود. وی بعنوان دبیرکل حزب اهداف، خط مشی و برنامه های حزب را با مشورت و همکاری یاران خود تعیین می نمود. نقش شهید بهشتی در اداره مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی از مدیریت مثال زدنی و منحصر به فرد او سرچشمه می گرفت. با توجه به حاکمیت سیاسی اعضای نهضت آزادی در دوران دولت موقت و پس از آن دوران ریاست جمهوری بنی صدر، شهید بهشتی بعنوان یکی از استوانه های اصلی و محکم خط امام در مقابله با لیبرالیسم به شمار می رفت. سرانجام این وفاداری به خط امام و حمایت از آن به شهادت وی در مقر حزب جمهوری اسلامی در 7 / 4 / 1360 منجر شد. (آرشیو گروه تاریخ)
درس جهان بینی شهید بهشتی
قبل از عزیمت آیت الله بهشتی به آلمان، ما حدود شانزده نفر بودیم که جلسات درسی با ایشان داشتیم که مرحوم رجائی هم در جمع ما بودند. آقای بهشتی در این جلسات به ما درس جهان بینی اسلام می دادند و خودشان هم می فرمودند که من شما را می خواهم بسازم تا شما دیگران را بسازید. بنابراین هرهفته یک شب از عصر تا آخر شب در جلسه ای که حدود 4 تا 5 ساعت طول می کشید ما در خدمت ایشان بودیم. بعضی وقتها شام هم بودیم ولی نه شامی که اسباب زحمت خانواده ها باشد. ایشان خیلی حساسیت داشتند که نکند حقوق خانواده ها به بهانه اینکه ما می خواهیم مبارزه بکنیم رعایت نشود لذا ایشان پیشنهاد کردند که برای شام نان و پنیر و سبزی کافی است. حتی یکشب یادم هست، یکی از برادرهایی که از ما دعوت کرده بود علاوه بر نان و پنیر و سبزی غذای دیگری هم درست کرده بود، اما شهید بهشتی نخوردند.
در درس های جهان بینی شهید بهشتی بحث های فلسفی هم بود. گاهی هم بین افراد بحث های تندی در می گرفت. ولی ایشان مثل کوه استوار بود و با متانت و مهربانی خاصی پاسخ همه را می دادند. خوب این برای ما خیلی غنیمت بود که ایشان وقتشان را هفته ای یک شب به ما اختصاص داده بودند.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 43
ماجرای تهیه خانه برای شهید بهشتی و یک خاطره آموزنده
یک خاطره دیگر هم از ایشان دارم نمی دانم گفتم یا نه، ایشان که از آلمان به ایران آمدند جایی برای اسکان نداشتند. خوب 5 سال آلمان بودند. یک روز به من زنگ زدند که من یک خانه ای در خیابان عین الدوله (خیابان ایران) دیدم شما بیایید و نظر بدهید. من گفتم: شما که ماشین ندارید من خدمت شما می رسم و با هم می رویم. لذا رفتم خدمتشان و ایشان را سوار کردم. گفتند ما مهمان هم داریم اول می رویم سرچشمه میوه می خریم و در ماشین می گذاریم و بعد می رویم برای دیدن منزل. میوه را خریدیم بعد رفتیم خیابان عین الدوله، وقتی رسیدیم به منزل مورد نظر در زدیم. مرحوم بهشتی از صفات خوب و ویژگی هایی متعددی برخوردار بود. یکی از آنها تقدم در سلام بود. یک شخصیت بزرگ علمی و فلسفی همانند او، همیشه تقدم در سلام داشت. خیلی بعید بود که آدم بتواند زودتر به او سلام کند. وقتی در زدیم و کسی آمد و در را باز کرد وارد منزل شدیم یک آقا پسر جوانی روی مبل نشسته و لنگش را هوا کرده بود. خوب مرحوم بهشتی یک هیبتی داشت. سید هم بود و همیشه هم وقتی جایی وارد می شد می گفت آقا سلام علیکم، سلام کردنش اینطور بود، با همان شیوه گفتند: آقا سلام علیکم. این پسرک اصلاً به روی خودش نیاورد من یک مقدار رنگم تغییر کرد که این چقدر بی ادب است. آقای بهشتی که متوجه ناراحتی من شدند به من اشاره کردند و گفتند: برویم خانه را ببینیم. من هم به اتفاق ایشان رفتم و همه جا را دیدیم. بعد مرحوم بهشتی گفت برویم سراغ پسرک. آمدند به همان اتاقی که پسرک روی مبل دراز کشیده بود و رو کرد به این آقا پسر و گفت: آقا سلام علیکم. این پسرک هنوز لنگش در هوا بود. شهید بهشتی دو سه تا سوال از او کرد و گفت:
«پسرم نظرت نسبت به جهان چیست؟»
تا بهشتی این مطلب را گفت پسرک لنگ هایش را کشید پائین و زبانش به لکنت افتاد. سپس شهید بهشتی گفت:
«می دانی این جهان مجموعه ای به هم پیوسته است که انسان جزئی از این جهان به هم پیوسته است و کمال این جهان از طریق انسان است.»
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 44
بعد به آن پسر گفت:
«می دانی فرق بین ما و غربی ها چیست؟ فرق بین ما و آنها این است که ما مسلمانیم و هر انسانی خلئی در وجودش هست. ما که مسلمانیم آن خلأ را با کارهای خیر و کمک به مردم پر می کنیم. عاطفه زیادی در وجودمان هست.»
شهید بهشتی یک همچنین تعبیری کرد. بعد فرمودند:
«اما غربی ها چون مادی فکر می کنند به طرف تحصیل مال و ثروت می روند، تمایلشان به خوراک بیشتر می شود، میل جنسی پیدا می کنند و می روند تا حد افراط، اما در انتها به پوچی می رسند. اما ما آدم داریم که شاید صدسالش باشد تمام آن دعاها و عبادات و کارهایش را مرتب و منظم انجام می دهد به دلیل اینکه ما موحدیم، خداپرستیم. دارای اعتقاد به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام هستیم. سیره ما این است و ما آن خلأ را با اعتقاداتمان پر می کنیم.»
به نوعی شهید بهشتی خواست آن جوان را که خام بود بفهماند که اشتباه کرده است. پسرک پس از این بحث، مودبانه در مقابل شهید بهشتی ایستاد و برای بدرقه ایشان تا دم درب خانه آمد و احترام کاملی به شهید بهشتی گذاشت. این خاطره ای از یک معلم اخلاق بود که من به خاطر داشتم.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 45
مدیریت شهید بهشتی بی نظیر بود
ایشان در آن درسهایی که میداد خیلی مصّمم بود. یادم هست فرمهای ماشین شدهای بود که توسط ایشان تهیه شده بود و در اختیار ما قرار میگرفت. اولین بحث این بود که ما برای اداره زندگی و اداره اجتماع برنامهریزی کنیم. اگر برنامه ریزی نکنیم میدویم، کار زیاد میکنیم ولی پیش نمیرویم. کار باید برنامهریزی داشته باشد. باید براساس برنامه رفت جلو و الا به روزمرگی دچار میشویم. خسته میشویم. کارهایمان پیش نمیرود. از نظر مدیریت مرحوم شهید بهشتی بی نظیر بود.
س: آن چندسال که ایشان آلمان بودند ارتباط شما چطور بود؟
ج: ما در آن سالها ارتباطی نداشتیم اما وقتی برگشتند مجداً ارتباطمان برقرار شد.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 45
س: حضور آیتالله بهشتی در هیئت امنا تا چه حد کارگشا بود؟
ج: یادم هست مدرسه رفاه را تازه خریده بودیم و بنیه مالیمان کم بود تا دبیرستان توسعه پیدا کرد، آن سالها یادم هست که گروه فرهنگی رفاه یک میلیون تومان در سال که آن روز خیلی پول بود، کسری داشت. دو هفته یک مرتبه جلسه هیئت امنا تشکیل میگردید. با ایشان قرار گذاشته بودیم که یک ساعت زودتر در دفتر مدرسه حاضر شویم؛ من هم بعضی از تجار و افراد را برای کمک به مدرسه دعوت میکردم و ایشان هم برای آنها صحبت میکردند تا آن افراد برای جبران کسری به مدرسه کمک کنند. دو سه جلسه من این کار را تکرار کردم، در جلسه سوم که آقایان رفتند ایشان مرا صدا کردند و فرمودند: تو بروی و روبزنی به هرکسی و آنها را با چه زحمتی بیاوری اینجا و من هم یک روضه بخوانم، نه این کار فایده ندارد. بعد فرمودند: «سالی یک جلسه مالی میگذاریم و کسری را به نسبت تقسیم میکنیم، هر کس خودش محل کسری را پر خواهد کرد.»
بنابراین سالی یک جلسه مالی گذاشته شد.
شهید بهشتی در بخشهای دیگر هم مثل کارهای فرهنگی موثر بودند. هیچوقت هم به هیچکس نمیگفتند که وقت ندارم با این همه تراکم تقویم شان دستشان بود، شما که مراجعه میکردید نمیگفتند وقت ندارم مثلاً میگفتند: «دو ماه دیگر ساعت 2 بعدازظهر وقت دارم» مینوشتند گوشه صفحه تقویمشان و شما هم منتظر میشدید تا دو ماه دیگر. حتی در بعضی از کارهای اجتماعی- اقتصادی، زمانی که ما در زندان بودیم، دوستان ما شرکتی درست کردند به نام شرکت قائمیان، من هم در آن شرکت سهم کوچکی داشتم. بعدها میان اعضا در اداره شرکت اختلاف ایجاد شد. ما مجبور شدیم کسی را میان خودمان حَکَم قرار دهیم. این بود که شهید بهشتی را حَکَم قرار دادیم. نوع رسیدگی را وقتی انسان میدید به خوبی متوجه میشد که آدم توانمندی است.
س: مبتکر این قضیه شهید بهشتی بود؟
ج: نه، خودمان این کار را کردیم اما وقتی وارد شدند تمام و کمال وقت گذاشتند. در مجموع حضور این گونه افراد مفید فایده بود و باید بگویم افرادی چون حضرت
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 46
آیتالله خامنهای، آیتالله هاشمی رفسنجانی و آیتالله شهید بهشتی و آیتالله شهید مطهری از شاگردان توانمند حضرت امام بودند که در دوران نهضت از بازوان قوی امام بودند و در هرجا که قرار میگرفتند مفید و مثمر ثمر بودند.
س: در رابطه با فعالیت مسلحانه، نظرشهید بهشتی چه بود؟
ج: تا آن زمان که شهید بهشتی عضویت فقهی شورای مرکزی جمعیتهای موتلفه را داشتند، موتلفه شاخه نظامی نداشت.
س: بالاخره در جایی به این نتیجه میرسیدید که ... ؟
ج: بله بعد از تبعید حضرت امام به ترکیه ما دیدیم اعلامیه فایده ندارد خود همان بزرگواران و روحانیون مرتبط با ما از جمله آیتالله هاشمی و آیتالله بهشتی میگفتند یک کار فوقالعاده انجام شود. اینها معتقد بودند که بایستی چند نفر از سران رژیم به زمین بیفتند. این بود که جریان ترور سران رژیم در شاخه نظامی مطرح شد.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 47
منزل امام در قم تحت کنترل مامورین امنیتی بود
س: رفت و آمد شما و دوستانتان به منزل حضرت امام آزاد بود؟
ج: نمیدانم این خاطره را گفتم یا نه، در قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی یک شب با آقای حبیبالله عسگر اولادی و دو نفراز دوستان دیگر رفتیم خدمت امام. منزل امام هم در محله یخچال قاضی قم بود، از چند کوچه به منزل امام راه داشت، مأمورین اطلاعات شهربانی هم این کوچههائی که منتهی به منزل امام میشد را با دوچرخه زیر نظر داشتند. مأمورین وقتی ما سه نفر را دیدند که به طرف منزل امام در حرکت هستیم، به دنبال ما آمدند. ما هم فرار کردیم به طرف منزل امام، وقتی وارد خانه شدیم یکی از دوستان که همراه ما بود حالش به هم خورد و زبان او بند آمد. وارد اطاق که شدیم حضرت امام تشریف آوردند، جریان دنبال کردن ماموران اطلاعات شهربانی را تعریف کردیم. ایشان دستور دادند چای آوردند آن برادر هم که زبانش بند آمده بود از آن چایی خورد تا کم کم حال او بهتر شد و لکنت زبان او برطرف گردید. حضرت امام رو کردند به ما و فرمودند: به برادران بگویید ما راه سخت و پرپیچ و خمی را در پیش
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 47
داریم، اگر بنا باشد ماموری به شما حمله کند و شما وحشت کنید کار پیش نخواهد رفت. تلقی ما از این بیان امام این بود که تا سرحد شهادت پیش برویم.
شبی که امام را از قم دزدیدند و با یک هواپیمای نظامی به ترکیه تبعید کردند، آن بیان امام که فرمودند: ما راه سخت و پر پیچ و خمی را در پیش داریم در خاطر ما زنده شد.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 48
آشنایی و ارتباط من با آیت الله خامنه ای
س: سابقه آشنایی شما با حضرت آیتالله خامنهای به چه تاریخی برمیگردد؟
ج: رابطه من با حضرت آیتالله خامنهای از مقطع نهضت امام شروع شد. خوب در جمع شاگردان خاص امام، مرحوم شهید مطهری، دکتر بهشتی، آقای باهنر و آقای خامنهای جایگاه خاصی داشتند. نهضت که شروع شد، اینها بیشتر در جریان مبارزه قرار گرفتند، خوب ابتدا اینها در مکتب تشیع مقالاتی مینوشتند، لذا من یک آشنایی دورادور داشتم، اما بعد از شروع نهضت اسلامی و در جریان مبارزه و جلسات، ارتباط تنگاتنگی با اینها داشتیم.
س: ایشان به مسجد قبا رفت و آمد داشتند؟
ج: نه.
س: حسینیه ارشاد چطور؟
ج: بله، حسینیه ارشاد بودند.
حتی موقعی که آقای خامنهای از مشهد به تهران میآمدند جا و مکان ثابتی نداشتند، گاهی هم به منزل آقای شانه چی تشریف میبردند تا استراحت و یا مطالعه کنند. یک بار من به ایشان پیشنهاد کردم که من در خانهام زیر پارکینگ یک دفتری دارم، کنارش هم سرویس بهداشتی کامل هست، کاری هم به داخل خانه ندارد که شما ناراحت باشید، ایشان آمدند، دیدند و پسندیدند و یک مدت کمی آنجا بودند، کلید خانه خدمتشان بود.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 48
مدتها بعد یکی از شبها در منزل تنها بودم زنگ درب خانه به صدا درآمد، آیفون را برداشتم گفتم کیست؟ گفت طبسی آمدم دم درب دیدم آقای خامنهای و آقای طبسی هستند. آقا فرمودند: فکر کردیم اینجا از همه جا راحتتر هستیم. خدمتشان عرض کردم که تشریف بیاورید داخل، وقتی آمدند داخل مهمانخانه فرمودند: حالا چی داری بخوریم، گفتم که گوشت داریم، نان هم داریم، میتوانم برایتان کباب چنجه درست کنم. از بیرون هم اگر بخواهید، میتوانم بگویم چلوکباب بیاورند، گفت: نه، همان خوب است. خوب، نشستند. من هم رفتم توی آشپزخانه و مشغول گوشت در آوردن و چنجه درست کردن شدم. دیدم ایشان آمدند بالای سر من و فرمودند: تنهایی؟ گفتم: بله. گفتند: خانم ات کجاست؟ عرض کردم: خانم بیمارستان است. گفتند: برای چه؟ گفتم: خدا یک اولاد به من داده است. گفتند: اسمش را چه گذاشتهای؟ گفتم: اسمش را گذاشتهام: یاسر.
غذا که آماده شد به آقا عرض کردم: غذا از این بهتر هم دارم. در مقابل سوالشان که گفتند: چی؟ گفتم: یکی از دوستانم از پاریس یک نواری از امام آورده، خوشحال شدند گفتند بگذار. گفتم غذا را که آوردم نوار را هم میگذارم که گوش بدهید. غذا را آوردم و نوار را گذاشتم داخل ضبط و روشن کردم.
نوار مربوط به بیانات حضرت امام در مسأله حجاب اسلامی بود که امام شب گذشته در پاریس پیرامون آن صحبت کرده بودند.[1] منظور این که ایشان خیلی به امام محبت داشتند. آقای خامنهای هم خدا وکیلی هیچ تغییری نکردهاند. من با خیلی از
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 49
شخصیتها مأنوس بودم و ارتباط داشتم. تغییراتی در زندگی و رفتارشان ایجاد شده است اما آقای خامنهای هیچ تغییری نکردهاند.
آن روز هم که وضع و حال امام بد میشود و صبح سران سهقوا خدمت امام میرسند، آقای هاشمی رو میکند و میفرمایند که ما برای رهبری مشکل داریم، امام میفرمایند نه مشکل ندارید. چند دفعه میگوید، ایشان هم میگویند نه مشکل ندارید.
بعد از این که میروند، بعدازظهر آقای هاشمی میآید پیش امام و میگوید که شما چرا میگویید که ما مشکل نداریم ما برای مسأله رهبری مشکل داریم. ایشان رو میکنند و میگویند شما تا آقای خامنهای را دارید مشکل ندارید. خوب ببینید حتی آن جلسه افطاری که این را گاهاً در تلویزیون نشان میدهند خیلی محسوس است که امام افطار نمیکنند تا ایشان بیایند. خوب خدا را شکر که امام یک همچون یادگاری برای ما گذاشت تا ما سربلند باشیم.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 50
- . احتمالا این نوار مربوط به مصاحبه حضرت امام خمینی با خبرنگار فرانسوی درباره حوادث و اوضاع آینده ایران بود که در تاریخ 7 بهمن 1357 برابر با 28 صفر 1399 در نوفل لوشاتو انجام گرفت و در بخشی از آن خبرنگار فرانسوی از امام پرسیدند: برخی از رسوم اسلامی مانند حجاب اجباری رها شده است. آیا در جمهوری اسلامی از نو اجباری خواهد شد؟ که حضرت امام در پاسخ فرمودند: حجاب به معنای متداول میان ما، که اسمش حجاب اسلامی است، با آزادی مخالفتی ندارد اسلام با آنچه خلاف عفت است مخالفت دارد. و ما آنان را دعوت می کنیم که به حجاب اسلامی رو آورند. و زنان شجاع ما دیگر از بلاهایی که غرب به عنوان تمدن به سرشان آورده است به ستوه آمده اند و به اسلام پناهنده شده اند. (صحیفه امام؛ ج 5، ص 541)
درخواست اجازه استفاده از وجوهات و ممانعت آیت الله خامنه ای
بعد از اینکه آقای خامنهای رهبر شدند، یک مرتبه رفتم خدمتشان و یک مقدار پول برای خانواده شهیدان خواستم و در رابطه با وجوهات و اجازهای که امام به من داده بود هم به ایشان توضیحاتی دادم ایشان رو کرد به من و گفت: «ببینید امام در آن مقطعی که به تو اجازه داد، درست بود. چون مبارزه بود. ایشان به شما اجازه داده که پول بگیری و خرج کنی. به خیلیها هم اجازه نمیداد که اینجور دستشان باز باشد. اما، من وجوهات را برای این کار نمیدهم ولی از حساب دیگر هر چه پول بخواهید، میتوانید خرج کنید و اگر تشخیص میدهید به من بگوئید. اما از وجوهات اجازه نمیدهم.»
ایشان در رابطه با مساله وجوهات سخت میگرفت. فردای آن روز دیدم که آقای گلپایگانی[1] دنبال من میگردد که چرا نمیآیی پول را بگیری، خوب ایشان این دقت
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 50
نظر را از همان اوان جوانی و حتی در دوران طلبگیاش داشت. از آن سالهایی که ما با ایشان در تماس بودیم و ارتباط داشتیم خیلی دقیق بودند.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 51
- . حجتالاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی مسئول دفتر مقام معظم رهبری.
مسئولیت های من در سازمان حج و زیارت
س: در دوران ریاست جمهوری آیتالله خامنهای شما چه مسولیتهایی داشتید؟
ج: از همان روزهای اول که اولین حج (در سال 58) انجام شد آیتالله انواری و شهید محلاتی از بنده دعوت کردند که برای راهاندازی سازمان حج بروم، لذا به عنوان عضو هیئت امنای شورایعالی حج و زیارت انتخاب شدم.
س: با توجه به مسوولیتی که داشتید به دیدار حضرت امام هم میرفتید؟
ج: من نوعاً به دیدار حضرت امام تنها میرفتم یا گاهی برخی از اعضای شورای مدیریت سازمان و معاونین خواهش میکردند که در دیدار با امام آنها را هم ببرم. گاهی هم با وزیر ارشاد برای عرض گزارش خدمت امام میرسیدیم.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 51
سابقه آشنایی من با آیت الله هاشمی رفسنجانی
س: نحوه آشنایی خودتان با جناب آقای هاشمی رفسنجانی و سابقه مبارزاتی که در طول نهضت با ایشان داشتید را بیان بفرمایید.
ج: اگر بخواهم دقیقتر بیان کنم بایستی خدمتتان عرض کنم که آشنایی من با جناب آقای هاشمی رفسنجانی از فوت مرحوم آیتالله بروجردی و از سال 1340 به بعد بود. آقای هاشمی رفسنجانی از شاگردان خوب حضرت امام بودند و من از همان ابتدای مبارزه شاهد تیزهوشی و نبوغ فوقالعاده ایشان بودم.
آقای هاشمی رفسنجانی مورد علاقه حضرت امام بود. ایشان از همان آغاز طلبگی فرد روشن بینی بود ومقالات ایشان در مجله مکتب تشیع حکایت از بینش خوب ایشان داشت.
زمانی که مبارزه به تمام معنی از طرف جامعه روحانیت و مردم شروع شد، رژیم مغرور شاه برای فشار به روحانیت شروع به گرفتن طلاب برای سربازی نمود، در جمع
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 51
اولین گروههای طلابی که برای سربازی اعزام شد آقای هاشمیرفسنجانی هم بود. امام هم در واکنش به جریان سربازگیری طلاب جملاتی به این مضمون به روحانیون گفتند: شماها برای هدایت سربازان آماده بشوید.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 52
پیام امام به طلاب اعزام شده به سربازی
شاه فکر نمیکرد که امام از این توطئه سربازگیری بتواند بهترین بهرهبرداری را بکند. لذا بردن روحانیون به سربازی موجب آن شد که طلاب با توصیههای امام در بین سربازان و ارتشیان نیز نفوذ کنند تا زمینههای تحول ایجاد شود[1]. آقای هاشمی پس از دوره تعلیمات نظامی از باغشاه فرار کرد، این شجاعت را ایشان از روزهای اولیه انقلاب داشت.
حتی وقتی منزل آقای هاشمی که در دوراهی قلهک بود و مأمورین آمدند تا ایشان را در منزل خودش بازداشت کنند، ایشان با زرنگی از درب دیگر فرار کردند.
لازم به ذکر است که اولین منبری که آقای هاشمیرفسنجانی در تهران رفتند از طریق دوستان ما درخیابان نیروی هوایی بود و در همین ایام در هیأت انصار الحسین هم درس میدادند.
در هیات انصار تخته سیاهی گذاشته میشد و ایشان بحث شان را بصورت درسی ارائه میکردند و غالباً از سورههای کوچک قرآن شروع میکردند. درهرجلسه از بین حضار فردی را انتخاب میکردند که درس گذشته را بازگو کند. این بود که افراد شرکت کننده ناچار بودند در حول و حوش درس مطالعه داشته باشند. این کلاسها،
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 52
جلسات خیلی خوب و مفیدی بود و از درسهای ایشان به نحو خوبی استفاده شد. به طور کلی در بسیاری از مسائلی که برای ما پیش میآمد همیشه از مشورت آقای هاشمی بهره میبردیم و راهنماییهای ایشان با آن هوش سرشار و اطلاعاتی که داشتند واقعاً ارزنده بود.
خوب این ارتباط کماکان ادامه داشت حتی تا این سالهای آخری که آقای هاشمی زندان بودند منزلشان در خیابان بوعلی بود، بعد از آنجا رفتند قیطریه و از قیطریه هم آمدند خیابان امیر سرابی، (جنوب خیابان دولت)، این ارتباط کماکان ادامه داشت.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 53
- . متن پیام امام به طلاب به شرح ذیل است: نگران نباشید، تزلزل به خود راه ندهید، و با کمال رشادت و سربلندی، و روحی قوی بایستید. شما- هر کجا که باشید- سربازان امام زمان (عج) می باشید و باید به وظیفه سربازی خود عمل نمایید. رسالت سنگینی که اکنون به عهده دارید روشن ساختن و آگاه کردن سربازان و درجه دارانی است که با آنان سر و کار دارید که لازم است از انجام این رسالت مقدس اسلامی غفلت نورزید. تعلیمات نظامی را با کمال جدیت و پشتکار دنبال کنید هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی خود را قوی سازید مبادا یکوقت خدای نخواسته ضعف و تزلزلی از شما بروز کند که موجب سرشکستگی روحانیت می شود، و برای شما عواقب ناگواری همراه خواهد داشت (صحیفه امام؛ ج1، ص188)
از مشاورت یاران امام محروم نبودیم
همچنان که ارتباط ما با امام در جریان مبارزهای که شروع شده بود بیشتر میشد با یاران و مبارزین نیز آشنایی پیدا میکردیم و آقای هاشمی از جمله این افراد بود. البته از دیگر دوستان انقلاب که از مشاورت آنها استفاده میکردیم آقای باهنر، آقای مفتح و آقای مطهری بودند؛ منتهی اینها سابقه علمی داشتند و به تناسب آن هم در مراکز علمی از جمله دانشکده معقول و منقول مشغول تدریس بودند.
بنابراین به تناسب کارهایی که در طول مبارزه پیش میآمد من و دوستانم از مشورت آیتالله خامنه ای، مرحوم بهشتی و آقای باهنر استفاده میکردیم و از راهنماییها و توصیههای ایشان بهره میبردیم.
اواخر دورانی هم که امام در نجف بودند از آنجا که این برادران در دسترس نبودند و بعضاً در زندان بسر میبردند روزهای خاصی در منزل شهید اسلامی در خیابان عین الدوله جلسه سه نفره داشتیم.
س: در جلسه سه نفره چه کسانی بودند؟
ج: من، شهید صادق اسلامی و آقای خامنهای.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 53
نقش صادق امانی در موتلفه
س: نقش مرحوم صادق امانی در تشکیلات مؤتلفه چه بود؟
ج: مرحوم شهید صادق امانی یکی از اعضاء برجسته شورای مرکزی جمعیت موتلفه اسلامی بود. ایشان در کمیسیون سه نفرهای بود که بنده و شهید عراقی نیز در آن عضویت داشتیم.
س: کمیسیون سه نفره چه مسئولیتی داشت؟
ج: پرونده افرادی که تقاضای عضویت در تشکیلات جمعیت موتلفه اسلامی را داشتند و همه مراحل عضو گیری را طی کرده بودند، برای چک نهایی به این کمیسیون سه نفره میآمد و نظر نهایی توسط کمیسیون سه نفره اعلام میشد. البته کمیسیون وظایف مهمتری نیز بر عهده داشت. مثلاً روزهایی که قرار بود حکم نهایی در مورد حسنعلی منصور اجرا شود، در جلسه کمیسیون سه نفره، مرحوم شهید عراقی و شهید صادق امانی خیلی با هم بحث کردند. قرار بود یک نفر از آنها مستقیماً در زمان اجرای حکم حسنعلی منصور حضور داشته باشد که شهید عراقی گفت: «تو باید بمانی نسبت به توسعه و آموزش تشکیلات تلاش کنی»، شهید صادق امانی متقابلاً به شهید عراقی گفت: «تو باید بمانی و تشکیلات را سامان بدهی». در نهایت پس از بحث زیاد، شهید امانی در این بحث دو نفره غالب شد و شهید عراقی را متقاعد کرد که تو باید بمانی. این دو نفر در رفتن به میدان شهادت از هم سبقت میگرفتند، این است معنای ایثار و فداکاری در راه خدا. شهید عراقی سالیان طولانی عنفوان جوانی خود را با رژیم فاسد
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 54
شاه مبارزه کرد و مدتها زندانی رژیم طاغوت بود، شهید صادق امانی نیز شخصیتی بود که عمر خود را در راه مبارزه با رژیم فاسد شاهنشاهی و تربیت نوجوانها سپری کرد.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 55
ویژگی ها و خصوصیات شهید اسدالله لاجوردی
س: در رابطه با سابقه آشنایی خودتان با شهید لاجوردی؛ ویژگیها، خصوصیات اخلاقی، نقش ایشان در مبارزه، حضور ایشان در موتلفه و ارتباط ایشان با امام خمینی توضیح بفرمایید.
ج: من با شهید لاجوردی از سالهای 1324 که نوجوان 12 سالهای بیش نبودم آشنا شدم. منزل ما در همسایگی محل ایشان در کوچه دکتر ثمر بخش خانی آباد بود، شهید لاجوردی در کوچه وزیر نظام زندگی میکرد، نبش همان کوچه مسجدی بود که در آن مسجد با ایشان آشنایی پیدا کردم، پدر ایشان کمی بالاتر از مسجد نزدیک بازارچه قنات آباد چوب فروشی داشت. ارتباط تنگاتنگ ما از همان ابتدای نهضت اسلامی شروع شد. سه گروهی که به امر امام خمینی پس از لغو مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی شورای مرکزی 12 نفره را تشکیل داد. شهید لاجوردی و من از اعضاء اصلی آن شورای مرکزی بودیم و ارتباط ایشان با امام خمینی نیز از این طریق بود. در سال 1343 که رژیم شاه
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 55
امام خمینی را به ترکیه تبعید کرد در رابطه با اعدام انقلابی حسنعلی منصور ایشان هم بوسیله ساواک بازداشت شد و در زندان انفرادی قزل قلعه، زندان انفرادی عشرت آباد، زندان شماره 3 و 4 زندان قصر با ایشان هم بند بودیم.
اما در رابطه با خصوصیات اخلاقی شهید لاجوردی باید بگویم که ایشان فردی باهوش، مومن و شجاع بود. آن شهید بزرگوار از عزت نفس بالایی برخوردار بود. او فردی ساده زیست بود. شهید لاجوردی خیلی مهربان بود اما در مبارزه با رژیم فاسد شاه سرسخت و شکست ناپذیر بود.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 56
آشنایی من با مرحوم آیت الله مصطفی خمینی
س: با شهید حاج آقا مصطفی خمینی در قم ارتباط داشتید؟
ج: شروع آشنایی من با مرحوم حاج آقا مصطفی از همان ایام اعلان لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بود. ابتدا این را بگویم که مرحوم حاج آقا مصطفی بر خلاف بعضی از آقازاده ها که بیشتر در صحنه و همیشه مراقبند، اینطور نبود. مرحوم حاج آقا مصطفی متانت و وزانت خاصی داشت. در ملاقاتها کمتر می آمد کنار امام و یا خدای ناکرده دخالتی در کارهای امام نمیکرد و یا کاری را بعهده نمیگرفت. ایشان در زمانی هم که در قم بودند بیشتر مشغول همان درس و بحث حوزه بودند. البته ایشان نگاه تیزبینی داشتند و همیشه در کنار امام حضور داشت، این طور نبود که امام را رها کند. اما همانند خیلی از آقا زادهها در پی مطرح کردن خودش نبود. من یادم هست که از همان اوایل قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی که به منزل امام می رفتیم
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 56
ایشان کنار بود ولی حالا اینکه بیاید ببیند کی می آید، کی می رود دخالت نمیکرد. وزانت خاصی داشت. از ویژگیهای دیگر ایشان شوخ طبعی شان بود. غالباً من با مرحوم شهید عراقی که به بیت امام می رفتیم گوشه اطاقی می نشستیم میدیدیم که ایشان کمتر دور و برحضرت امام هستند. گاهی هم در همان اتاق به اتفاق مرحوم حاج آقا مصطفی بودیم و با هم گپ میزدیم. خیلی خوش مشرب، خوش خلق و خوش برخورد بود و این ارتباط همین طور ادامه داشت. گاهی او می آمد و به ما می گفت: «شما چرا نمی روید تو؟» البته ما سعی میکردیم آخر وقت و پس از همه خدمت امام برسیم.
س: ارتباط شما با مرحوم حاج آقا مصطفی به کجا ختم شد؟
ج: ارتباط بنده و شهید عراقی با حاج آقا مصطفی خیلی گرم و صمیمی بود، بعد از تبعید به ترکیه و عراق دیگر ارتباطی نداشتیم تا اینکه خبر شهادت ایشان را شنیدیم.
س: ارتباطی از طریق مکاتبه، نامه و یا تلفن نداشتید؟
ج: نه، نداشتیم.
س: خاطره یا نقل قولی از زبان دیگران دررابطه با ایشان یادتان هست؟
ج: الان من حضور ذهن ندارم. اما آنچه مشهور بود، همانطوریکه حضرت امام فرموده بودند، ایشان امید آینده اسلام بود.
س: خبر شهادت ایشان که رسید هیات موتلفه چه برنامه و مراسمی را تدارک دید؟
ج: ما مترصد فرصت بودیم تا با رژیم مقابله کنیم. لذا وقتی خبر شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی رسید با آن برخورد خاصی که امام داشتند، برای ما تعریف کردند که حضرت امام خیلی وزین و خیلی سنگین در مراسم فرزندشان حضور پیدا کردند و در فرمایشاتشان فرموده بودند: مصطفی امید آینده اسلام بود ما از آن خیلی بهره برداری کردیم. لذا موتلفه شروع کرد به مراسم گذاشتن. هم در قم، هم در تهران و هم مسجد ارگ و شاید اداره بیشتر آن کارها بعهده بچه های موتلفه بود.
س: جرقه این کار توسط موتلفه زده شد؟ یا اینکه خودجوش بود؟
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 57
ج: خودجوش که نه، ببینید آن روز چون خفقان شدیدی در کشور حکم فرما بود، ساواک در هر مساله کوچک و یا بزرگی برخورد بدی داشت. تنها گروه اسلامی سازمان یافته که نهضت امام را دنبال میکرد، جمعیتهای موتلفه بود. موتلفه با آن سوابق و تبعید امام و با آن کارهایی که داشت شروع کرد به فعالیت کردن و زمینه های مساعدی را برای هرچه باشکوهتر برگزار کردن مراسم بزرگداشت ایشان فراهم کرد که اتفاقاً همان روز هم من خودم درمسجد ارک بودم که آقای [حجتالاسلام و المسلمین حسن] روحانی منبر رفتند و حاج آقا روح الله خمینی را با نام امام خمینی مطرح کردند و مردم شروع کردند به صلوات فرستادن. البته قبلش هم صلوات بود. یادم هست که حتی در مسجد قبا برنامه هایی که گذاشته بودیم، آقای بازرگان[1] جزء سخنرانهایش بود که وقتی اسم خمینی پیش آمد مردم سه تا صلوات فرستادند. یک شب ایشان اعتراض کرد که برای چی برای پیغمبر یک صلوات می فرستید و برای حاج آقا روح ا... سه تا صلوات می فرستید. ما هم به شهید مفتح اعتراض کردیم که نباید ایشان را دعوت کنید. بنابراین سال 56 که مرحوم حاج آقا مصطفی فوت کرد[2]. جریان انقلاب یک شور زیادی پیدا کرد و مخالفتها با شاه علنیتر شد و بدنبال آن راهپیماییهای عظیم و طولانی شروع شد.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 58
- . مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت.
- . با شهادت آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان 1356 مراسم هایی در شهرهای مختلف ایران آغاز شد تحرک شدیدی در میان حوزه های علمیه و طبقات عموم مردم ایجاد گردید.
انتقال پیام امام به آقای فلسفی
یک شب من، شهید عراقی و آقای عسگر اولادی رفتیم منزل امام؛ یکی دو نفر داخل بودند که ایشان اصرار کردند که خوب بیایید بروید. رفتیم داخل، دیدیم آقای طاهری ریزی آنجا است. جریان از این قرار بود که مرحوم فلسفی[1] رفته بود به استان اصفهان و
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 58
کرمان و رفسنجان و امام پیام داده بودند شما که به آن منطقه می روید و دوستانی که میبینید، مردم را در جریان مسائل اجتماعی و سیاسی قرار بدهید. منتهی مرحوم فلسفی به آن مناطق که میروند هیچ بحثی از مسائل روز نمیکنند. ما که وارد شدیم خدمتشان، من و شهید عراقی سلام کردیم و نشستیم و دیدیم که ایشان دارند با آقای طاهری صحبت می کنند. میفرمایند: «من پیامی دارم شما برای آقای فلسفی میبرید؟» آقای طاهری هم فرمودند: بله.
س: کدام طاهری؟
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 59
ج: طاهری ریزی. اصفهانی است و الان هم شاید در هلال احمر باشند.
س: معلم بودند؟
ج: خیر روحانی هستند.
امام رو کرد به ایشان و فرمودند: آن بخشنامه را بیاورید. ماجرا مربوط به آن لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی [2]بود که در آن، قید اسلام از انتخاب شوندگان برداشته شده بود و در مراسم سوگند، به جای قرآن، کتاب آسمانی قید شده بود. این بند بصورت یک بخشنامه سری به ارتش ابلاغ شده بود و یک نسخه از آن را شهید عراقی از طریق بعضی افسران ارتش که با او در ارتباط بودند، به دست آورده بود. وقتی امام بخشنامه را ملاحظه فرمودند، همان جا فرمودند: این را ببرید و به آقای شیخ محمود حلبی نشان دهید. آقای حلبی خودش را وقف مبارزه با بهائیان کرده بود و شاید هدف امام از ارسال این بخشنامه برای ایشان آن بود که میخواست مبارزه آنان به سمت رژیم شاه نشانه گرفته شود.
امام بعد در درس خارجشان به این قضیه اشاره کردند. این جریان وقتی قوت گرفت رژیم شاه، ارتشبد حجازی را مامور کرده بود که به شکلی با امام تماس بگیرند تا رضایت امام جلب شود؛ ارتشبد حجازی هم یک افسر گلپایگانی را نزد امام فرستاد.
امام هم به آنها اولتیماتوم داده بود: من به این قانع نمی شوم شما باید کتباً امضا کنید و در رادیو هم اعلام بکنید که ما از این دو چیز صرفنظر کردیم. بعد امام رو کردند و فرمودند: به این رژیم باید ضربه زد تا در جای خودشان میخکوب شوند. اگر بنا باشد سکوت کنیم آنها پیشروی خواهند کرد. درست من یادم هست ایشان این جمله را فرمودند: اگر ما سکوت کنیم آنها پیشروی خواهند کرد ما باید به اینها ضربه بزنیم و اینها را عقب بنشانیم. بالاخره حرف امام به کرسی نشست و آنها به طور کتبی در رسانهها اعلام کردند.
س: منظورشان این بود که چرا مرحوم فلسفی سکوت کردهاند؟
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 60
ج: بله، اشاره ای هم به مرحوم فلسفی بود که چرا ایشان که به دو استان اصفهان و کرمان سفر کرده سکوت کردهاند، و مطلبی در رابطه با مسائل اجتماعی و سیاسی نگفته است. مرحوم فلسفی خطیب توانایی بود و اگر خدای ناکرده آقای طاهری که می خواست پیام امام را بدهد با ظرافت عمل نکند ممکن است اثر منفی به جای بگذارد. بلافاصله نمی دانم من بودم یا شهید عراقی گفتیم: آقا اجازه می دهید؟ ما این ماموریت را انجام بدهیم. امام تاملی کردند و فرمودند: باشد شما انجام بدهید. لذا ما وقتی که آمدیم تهران با ایشان مسائل را در میان گذاشتیم. ایشان هم در سخنرانی خودشان در مسجد ارک بیانات زیبایی علیه دولت ایراد کرد و در مسجد آذربایجانیها [3] هم به استیضاح دولت پرداخت.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 61
- . حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی در سال 1285 شمسی در تهران درخانوادهای متدین و اهل علم به دنیا آمد. در سال 1322 نخستین منبر عمومی خود را به مناسب ورود آیتالله حاج آقا حسین قمی به دعوت علمای بزرگ تهران در مسجد شاه (امام فعلی) رفت. به دلیل جذابیت بیان و طرح مسائل علمی در منبر و انتقاد از انحرافات اخلاقی و اجتماعی موجود در جامعه و گاه انتقاد از برنامه و عملکرد دولتمردان و مخالفت با غربزدگی منبرها و سخنرانیهای او با استقبال عامه مردم روبرو میشد تا جایی که گاه مسجد شاه مملو از جمعیت میشد و مردم در بازار به سخنان او گوش میدادند. سخنرانیهای ماه رمضان او مستقیما از رادیو پخش میگردید. مرحوم فلسفی رابطه نزدیکی با مرجعیت وقت حضرت آیتالله العظمی بروجردی داشت و از طرف مامور ملاقات با دکتر مصدق و شاه برای طرح نظرات معظم له میشد. بنا به دعوت آقای بروجردی دهه آخر صفر هر سال به قم عزیمت میکرد و صبحها در منزل ایشان منبر میرفت. در سال 1333 که مرحوم آقای بروجردی نگرانی خود را از رشد و فعالیتهای بهائیان در ارکان اجرایی و تصمیمگیری حکومت به اطلاع شاه رساند آقای فلسفی لبه تیز حملات خود را متوجه بهائیان نمود تا جائی که فرمانداری نظامی تهران ناچار شد به دلیل جو مخالفت شدیدی که ایجاد شد معبد حظیره القدس این فرقه ضاله را در تهران مصادره نماید البته دولت شاه که بر اثر کودتا روی کار امده بود از یک طرف با پخش سخنرانی آقای فلسفی و از سوی دیگر تقویت بهائیان سعی میکرد مساله اصلی سیاسی روز را که قدرت یافتن دولت کودتا با پشتیبانی امریکا و مزدوران داخلی نظیر شعبان جعفری و … بود از اولویت مخالفت بیندازد که تا حد زیادی هم موفق گردید. پس از اعلام رسمی مخالفت حضرت امام با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که یکی از شرایط انتخاب شوندگان سوگند به کتاب آسمانی به جای قران مجید بود امام طی نامهای به آقای فلسفی از او خواست این موضوع را در منبرهای خود مطرح نماید. امام در قضیه فاجعه مدرسه فیضیه هم توسط شهید عراقی به او پیغام داد این فاجعه را در منبر خود زنده نگهدارد. آقای فلسفی پس از قیام 15 خرداد به دستور صریح علم نخستوزیر وقت به زندان افتاد. و مورد غضب دستگاه واقع شد و برای دومین بار از سال 1343 تا سال 1350 به مدت 7 سال از منبر ممنوع شد. در این دوران وقت خود را صرف تالیف کتابهای تربیتی و اخلاقی مینمود. پس از انقضای دوران ممنوعیت منبر که مجددا فعالیت تبلیغی خود را آغاز کرد ساواک که سابقه مخالفت های او را در تحریم رفراندوم شاه در سال 41 و قیام 15 خرداد و … دیده بود با تهیه و پخش عکسهای ساختگی غیر اخلاقی از او سعی در مخدوش کردن شخصیت وی نمود و به همین بهانه مجددا او را ممنوع المنبر کرد که این دوران تا سال 1356 ادامه داشت. حجتالاسلام فلسفی علی رغم کبر سن تا واپسین دم حیات خود به عنوان خطیبی توانا به ایراد سخن میپرداخت و سرانجام در زمستان سال 1377 دار فانی را وداع گفت. (آرشیو گروه تاریخ)
- . لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی در روزنامه های 16 مهر 1341 منتشر شده بود.
- . مسجد و مدرسه شیخ عبدالحسین واقع در بازار تهران به مسجد ترکها یا مسجد آذربایجانیها معروف است. این مسجد مرکز فعالیتهای الهی و اسلامی بود و بنا به گفته مرحوم حجتالاسلام و المسلمین فلسفی، امام خمینی هم به این مسجد خیلی عنایت داشتند (برای اطلاعات بیشتر به خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 255 مراجعه کنید.)
افشای توطئه رژیم و اعلامیه استنصار
س: مهمترین اقدام امام خمینی در جریان تصویب نامه انجمنهای ایالتی و ولایتی چه بود؟
ج: در جریان تصویب نامه انجمنهای ایالتی و ولایتی اولین گام مبارزه با رژیم را حضرت امام برداشت و مراجع وقت را به منزل آیتالله حائری بزرگ دعوت به تشکیل جلسه کرد.
در آن جلسه امام توطئه رژیم وابسته شاه را کاملاً برای آقایان مراجع باز کردند و با یک حرکت جمعی مبارزه را شروع کردند. به دنبال اعتراض حضرت امام تلگرافهای اعتراضآمیزی نیز نسبت به مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی شاه زده شد، شاه از طریق علم- نخستوزیر وقت - پاسخ همه آقایان مراجع را ارسال کرد بجز امام.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 61
عدم پاسخ به حضرت امام، شیطنتی بود که رژیم بدین وسیله میخواست امام را منزوی کند.
همان اوایل تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی روزی در قم در خدمت امام بودم، حضرت امام با آیتالله گلپایگانی تلفنی صحبت میکردند و جملاتی به این مضمون فرمودند: آن یکپارچگی مرجعیت آیتالله بروجردی تمام شد. اگر با هم نشویم، و یکی نشویم زیر چکمه این رژیم ما را له خواهند کرد. رژیم شاه بر آن بود که با بی اعتنایی امام خمینی را که با همت تمام در مقابل این تصویبنامه ضد دینی و اسلامی ایستاده بود، منزوی کند.
یکی از ویژگیهای حضرت امام خمینی این بود که همواره رهبری انقلاب اسلامی را در راستای رسالت انبیاء میدانستند و به مردم گوشزد میکردند که حتی انبیاء الهی خودشان را خدمتگزار مردم میدانستند نه حاکم. درست در همین نقطه بود که امام اعلامیهای صادر کردند و روی سخنشان با مردم بود؛ ما که در جمع برادرانمان این اعلامیه را نقد میکردیم اسم آن اعلامیه را به نام اعلامیه استنصار گذاشتیم، این اعلامیه در بین اسناد ما بود منتهی از آنجا که اغلب در تعقیب و مراقبت مامورین امنیتی بودیم، ناچار شدیم این اسناد را امحاء کنیم. در نظر خواهیها، هر کس که این اعلامیه بدستش رسید ناخودآگاه اظهار میکرد زعامت جامعه مسلمین را آقای خمینی باید به عهده بگیرند. در آن اعلامیه امام، مردم یک چنین دیدی را پیدا کردند.
س: چرا نام این اعلامیه را استنصار گذاشتید؟
ج: برای اینکه در آن اعلامیه، امام[1] از مردم کمک خواسته بود.
س: دستگیری اول شما مربوط به توزیع همین اعلامیه بود؟
ج: مربوط به اعلامیه استنصار امام بود. وقتی این اعلامیه را تکثیر کردیم، تمام نیروهایمان را برای توزیع آن تقسیم کردیم و هر کدام یک منطقه را برای توزیع به
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 62
عهده گرفتیم. من از خیابان استانبول شروع کردم که همان شب بازداشت شدم. آن روزها شهربانی حاکم بود و ساواک هنوز تشکیلاتش پا نگرفته بود. بعد از چند روز با وساطت آیتالله بهبهانی مرا آزاد کردند.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 63
- . این اعلامیه در پاسخ به سئوال بازرگانان و اصناف قم در باره انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی در آذر 1341 صادر شد. برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به صحیفه امام؛ ج 1، ص 108.
دیدار بازرگانان و تجار تهران با امام خمینی در قم
در آن زمان من در بازار حضرتی تهران بودم، آقای حاج سید محمود محتشمی[1] از دوستان همسایه محل کارم را صدا کردم و به ایشان گفتم: در حال حاضر موقعیتی که امام خمینی دارد، ما باید بعنوان تجار و بازرگان این بازار از آیتالله خمینی حمایت کنیم.
س: این حمایتها به چه شکلی انجام شد؟
ج: نوع جدیدی از اتوبوسهائی آمده بود به نام ماگیروس، سه دستگاه از این اتوبوسها را اجاره کردیم و از تجار و بازرگانان بازار حضرتی تهران نام نویسی کردیم تا در مقابل رژیم شاه حرکت جدیدی را در جامعه ایجاد کنیم و مردم حمایت خود را از امام خمینی بصورت دسته جمعی ابراز نمایند. برنامه حرکت 6 صبح تعیین شد. شبی که فردای آن روز بایستی به قم حرکت میکردیم، پدر من هم در قم مریض بود. نیمه شب بود به من اطلاع دادند فوت کرده است لذا من همان نیمه شب به آقای سید محمود محتشمی اطلاع دادم که پدرم فوت کرده و قرار است که در صحن مطهر حضرت معصومه دفن شود و چون قرار بود که من با اتومبیل خودم آقای حاج سید محمدرضا
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 63
غروی را به قم ببرم و با این اتفاقی که برای پدرم افتاده نمیتوانم این کار را بکنم لذا شما این هماهنگی را انجام دهید و من انشاءالله در صحن مطهر حضرت معصومه-سلام الله علیها - به شما ملحق خواهم شد.
س: آقا سید محمد رضا غروی[2] در تهران ساکن بودند؟
ج: بله، حجتالاسلام حاج سید محمد رضا غروی در مدرسه مروی بودند و از ظهر به بعد در بازار حضرتی تهران برای معیشت خود به شغل قماش اشتغال داشت.
س: ایشان خودشان تصمیم گرفتند با شما بیایند؟
ج: ما ابتدا از حجتالاسلام حاج سید علینقی تهرانی[3] دعوت کردیم که با تجار و بازرگانان بازار حضرتی تهران که برای حمایت از مراجع بالاخص حاج آقا روح الله خمینی به دیدار آنها برویم که ایشان امتناع کرد لذا از آقای حاج سید محمد رضا غروی خواستیم که در معیت ایشان به دیدار امام خمینی برویم.
خوشبختانه حدود ساعت 9 صبح بود که هر سه اتوبوس ماگیروس از تهران وارد قم شدند و در صحن اتابکی در مراسم تدفین پدرم شرکت کردند. پلاکاردی که در تهران تهیه کرده بودیم روی آن نوشته شده بود:
تجار و بازرگانان بازار حضرتی تهران برای پشتیبانی مراجع عظام بالاخص حاج آقا روح الله خمینی به قم آمدهاند.
وقتی پلاکارد را باز کردیم به غیر از جمعیت خودمان مردم هم به ما پیوستند. ابتدا به منزل حضرت آیتالله گلپایگانی و بعد به منزل امام خمینی رفتیم. ابتدا آقای سید
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 64
محمدرضا غروی جمع بازرگانان و تجار بازار حضرتی را معرفی و حمایت همه جانبه خود را اعلام کردند.
بعد از آقای غروی آقای حسین مطیعی شعری سروده بود با این مضامین:
جذبه عشق اول از جانانه پیدا میشود
شمع چون روشن شود پروانه پیدا میشود
در دل بشکستهام مهر ترا دادم مکان
آری، آری، گنج در ویرانه پیدا میشود
خضر را هم شد چو عشق تو گریزان شد خرد
در فداکاری بسی دیوانه پیدا میشود
می شود پیدا نظام عالمی از اتحاد
نظم گیسوی پریش از شانه پیدا میشود
تا نجات امت از بیداد طاغوت زمان
چون خمینی رهبر فرزانه پیدا میشود
در جوار حضرت معصومه آن دخت امام
موسوی زاده یکی دردانه پیدا میشود
هر که بیند روی او محو جمالش میشود
تا زپشت پرده آن جانانه پیدا میشود
راه امت را برای نسلها روشن نمود
راه حق از رهبری فرزانه پیدا میشود
همچو جد خود حسین ابن علی فریاد زد
اتحاد از همت مردانه پیدا میشود
مرجع عالی مقام ما خمینی زنده باد
همچو او مرجع برای ما نه پیدا میشود
در آن جلسه امام خمینی یکصد تومان به آقای مطیعی صله داد و سپس بیانات بسیار خوبی ارائه کردند که اثرات فوقالعادهای در آن جمع داشت. جلسه که تمام شد من
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 65
برای مراسم ختم پدرم در قم ماندم اما به برادرانی که به تهران مراجعت میکردند تذکر داده شد که اگر پلیس راه حسن آباد جلوی شما را گرفت بگویید برای تشییع جنازه پدر آقای توکلی به قم رفته بودیم، البته همانطور که پیش بینی شده بود پلیس راه پاسگاه حسن آباد ماشینها را نگه میدارد، آنها هم اظهار میکنند ما آمده بودیم برای تشییع جنازه پدر آقای توکلی بینا لذا پلیس راه پاسگاه حسن آباد هم آقایان را رها میکند.
در برگشت به تهران از تجار و بازرگانان بازار حضرتی و از افرادی که برای پشتیبانی مراجع و امام خمینی دعوت شده بودند یک ارزیابی به عمل آمد و خوشبختانه اثرات بسیار سازنده در آنها گذاشته شده بود.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 66
- . سیدمحمود محتشمی پور در سال 1309 شمسی در جنوب تهران متولد شد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی در بازار مشغول کار شد. در سنین جوانی با فعالیتهای نواب صفوی آشنا شد و در برخی جلسات فدائیان اسلام شرکت جست. پس از ترور حسنعلی منصور به دست هیاتهای موتلفه دستگیر و روانه زندان شد. در ماجرای مخالفت امام با تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی، همراه با اعضای هیاتهای موتلفه اسلامی به توزیع اعلامیههای امام خمینی پرداخت و دستگیر شد. پس از هجرت امام خمینی به نوفل لوشاتو فرانسه، به آن جا رفت و مدتی در امر پذیرایی میهمانان حضرت امام و انتظامات محل فعالیت نمود. آقای محتشمیپور، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به مدت چند سال در هیات امنای بنیاد شهید انقلاب اسلامی عضویت داشت و از سال 1367 به بعد در مغازه خویش به کسب و کار مشغول است.
- . حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدرضا غروی در سال 1297 در مشهد به دنیا آمد. وی دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران سپری کرد و سپس برای کسب علوم دینی از محضر استادانی چون مرحوم آشتیانی، عماد رشتی، شیخ بعدالرزاق قائنی و صدرآرایی بهره بود. ایشان در جریان نهضت اسلامی حضرت امام خمینی از جمله روحانیون فعالی بود که در مساجد تهران ضمن ایراد وعظ و خطابه، نسبت به آگاه سازی مردم از جریانات روز به ویژه مسائل مختلف قیام مبادرت میورزید و بارها در این راه مورد تعقیب و آزار نیروهای امنیتی رژیم شاه قرار گرفت. وی در دوران تبعید حضرت امام در نجف، نماینده ایشان برای جمع آوری وجوهات شرعی بود.
- . مرحوم علینقی جلالی معروف به تهرانی در مسجد کوچه ارامنه در بازار حضرتی تهران امام جماعت مسجد بود.
تدارک راهپیمایی از مدرسه حاج ابوالفتح به طرف دانشگاه تهران
س: با فرا رسیدن ماه محرم و بیانات حضرت امام در 28 اردیبهشت 1342 و توصیهها و رهنمودهای ایشان، هیئتهای موتلفه اسلامی چه فعالیتی را انجام داد؟
ج: جلسه شورای مرکزی، جمعیتهای موتلفه اسلامی تشکیل گردید. برای روز عاشورا برنامهای تدارک دیده شد. برای این منظور به اتفاق حاج مهدی عراقی و آقای عسگر اولادی، در قم به خدمت امام رسیدیم و خدمتشان عرض کردیم ما برنامهریزی کردهایم که در روز عاشورا از مدرسه و مسجد حاج ابوالفتح در میدان شاه (میدان قیام فعلی)، دسته منظمی را با پلاکاردهایی حاوی شعارهای روز به طرف دانشگاه تهران حرکت دهیم. آن روز این پیشنهاد را خدمت امام دادیم. بعد از یکی دو روز برای دریافت جواب خدمتشان رسیدیم. امام فرمودند: شما قول میدهید که این برنامه را در روز عاشورا آبرومندانه انجام دهید؟
خدمتشان عرض کردیم که تا سرحد جانمان سعی خواهیم کرد که این برنامه را آبرومندانه انجام دهیم، امام خمینی هم موافقت خودشان را اعلام فرمودند.
س: چه مطالب دیگری در آن دیدار رد و بدل شد؟
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 66
ج: ایشان ریز کار را هم میخواستند بدانند. گفتیم: ما برنامه مان این است که اولاً از یک مسجد یا مدرسهای حرکت کنیم و برای این کار مدرسه و مسجد حاج ابوالفتح در میدان شاه را در نظر گرفتهایم؛ تا از آنجا به طرف میدان بهارستان و از خیابان مخبرالدوله و میدان فردوسی به طرف دانشگاه تهران حرکت کنیم و برگشت هم همین مسیر طی شود. امام بعد از سوالاتی فرمودند: این کار باید آبرومندانه انجام شود. خدمتشان عرض شد: برنامه مان هم این است. ایشان هم تایید کردند و مجدداً فرمودند: قول دهید که آبرومند انجام شود. ما هم برای برگزاری این مراسم از همه دوستانمان در تشکیلات موتلفه و نیز دوستان دیگر که خارج از مجموعه موتلفه بودند، استفاده کردیم.
س: امام از چه چیزی نگران بودند؟
ج: منظور امام این بود که از عاشورای حسینی مهمترین بهره برداری شود و با توجه به اینکه بسیج بزرگی از فضلا و مبلغین و هیات مذهبی تدارک دیده شده است، این حرکت موتلفه، حرکت قابل قبول و تاثیرگذاری باشد.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 67
پیش بینی ساواک برای برهم زدن راهپیمایی
س: یعنی به درگیری منجر نشود؟
ج: خیر، ما خودمان را آماده کرده بودیم که اگر نیروهای امنیتی هم به ما حمله کنند، از یک آمادگی کاملی برخوردار باشیم. البته احتمال میدادیم که رژیم حرکت راهپیمایی روز عاشورای جمعیت موتلفه اسلامی را خنثی کند، در هر حال ما تا حدودی آمادگی کامل داشتیم.
س: برنامه راهپیمایی چطور به اطلاع عموم رسانده شد؟
ج: بعد از موافقت امام خمینی در شورای مرکزی در خصوص نحوه اعلام آن بحث شد و تصمیم گرفتیم که اخبار را دهن به دهن به مردم برسانیم یا بصورت اعلامیه و تراکت. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که بایستی بصورت اعلامیه و تراکت این راهپیمائی را اعلام کنیم، ولو اینکه نیروهای امنیتی در بهم زدن راهپیمائی بسیج شوند.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 67
ما هم از همه امکانات استفاده کردیم و از طریق دوستان و سمپاتهائی که در تهران داشتیم، بصورت اعلامیه، تراکت حتی بعضی دوستان بصورت دستنویس، همه محلات تهران را از راهپیمائی روز عاشورا مطلع کردیم. از طرفی چند روز مانده به عاشورا اطلاع پیدا کردیم که سازمان اطلاعات و امنیت از جاهلهای تهران نظیر طیب[1]، حسین رمضان یخی، ناصر جگرگی برای بر هم زدن دسته راهپیمائی در روز عاشورا خواسته تا بوسیله آنها این راهپیمائی را در نطفه خفه کنند. ما هم برای خنثی کردن برنامه نیروهای امنیتی این مساله را در شورای مرکزی جمعیتهای موتلفه مطرح کردیم و سرانجام به من و حاج مهدی عراقی ماموریت داده شد با این افراد وارد صحبت شویم، آقای عراقی با طیب و بنده هم با حسین رمضان یخی گفتگو کردم.
شهید عراقی بوسیله حاج مسیح، برادر طیب با ایشان ملاقات کرد و او را در جریان راهپیمائی روز عاشورا قرار داد[2]. طیب در ملاقات با حاج مهدی در نهایت شجاعت و
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 68
مردانگی میگوید: من خودم حسینیام و روضه خوانی دارم و هرگز من با این حرکت عزاداران حسینی درگیر نخواهم شد. ایشان شب عاشورا هم دستور میدهد تعدادی عکس امام خمینی را تهیه کنند و شب عاشورا دستهای که او حرکت میدهد در هر پرچم یک قطعه عکس امام خمینی الصاق میکند. مامورین امنیتی هم هر چه به او تذکر میدهند و تهدید میکنند اعتنا نمیکند. از طرفی بنده که مامور بودم با حسین رمضان یخی گفت وگو کنم بوسیله شیخ عزیز الله ریخته گر[3] با حسین یخی قرار گذاشتیم و با چند نفر از برادران موتلفه از جمله آقای کاوکتو، حاج حسین آقای کمد ساز [4]، که محل کار او محله سرپولک بود و شیخ عزیز الله در یک روز بعد از ظهر به منزل حسین رمضان یخی در باغ فردوس[5] رفتیم. در آن دیدار من به ایشان گفتم: ما با نظر آقای خمینی تدارک دیدیم که روز عاشورا از مدرسه حاج ابوالفتح [6] در میدان شاه به طرف دانشگاه تهران راهپیمائی و عزاداری کنیم، اما شنیدیم که سازمان امنیت از شما خواسته که روز عاشورا به این دسته حمله کنید و از راهپیمائی ما پیشگیری شود، ایشان هم مثل مرحوم طیب گفت: من خودم روضه خوانی میکنم و هرگز با امام حسین(ع) و آقای خمینی در نمیافتم؛ بله آنها از من خواستهاند؛ اما من به شما قول میدهم که
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 69
همین امشب از تهران خارج شوم که آنها نتوانند از من برای بهم زدن دسته عاشورای حسینی استفاده کنند.
س: اشعار آن روز در شورای مرکزی تدوین شد؟
ج: خیر، حاج صادق امانی طبع شعر داشت و دارای ذوق فوقالعادهای بود. او اشعار را سروده بود. ما هم پلاکاردهائی را تدارک دیدیم و شعارها و عکسهای امام خمینی را به هر پلاکاردی الصاق کردیم و قرارمان این بود که در هر فاصلهای هم یک نفر قرآن در دست بگیرد و از رو بخواند. با وجودی که نیروهای امنیتی بسیج شده بودند اما ما برای به هم زدن این راهپیمائی عظیم هیچ دغدغهای نداشتیم. برنامهریزی ما منظم بود. شب عاشورا هم به اتفاق آقای حبیبالله عسگر اولادی و تنی چند از اعضای شورای مرکزی در منزل شهید عراقی در رستم آباد بیتوته کردیم و با تعهدی که به امام داده بودیم قرارمان بر این بود که همه اعضای شورای مرکزی صبح عاشورا در صف اول راهپیمائی حاضر باشیم. نیروهای امنیتی هم که از عصر شب عاشورا در آماده باش بودند، درب مدرسه حاج ابوالفتح را زنجیر انداختند و اطراف مسجد و مدرسه را نیروهای مسلح مجهز به سرنیزه مستقر کردند. چند نفر از برادران جمعیت موتلفه اسلامی که در حوالی مدرسه مستقر بودند، تمام حرکات نیروهای امنیتی را زیر نظر داشتند و لحظه به لحظه اتفاقات را به ما گزارش میکردند، اما تیم اجرایی که مجری راهپیمائی بود در اطراف مدرسه مستقر شدند تا در اولین فرصت برنامه خود را اجرا کنند. صبح روز عاشورا جمعیت آنقدر حضور پیدا کرد و بصورت فشرده مردم مومن و متدین ما حضور یافتند که نیروهای امنیتی با حضور مردم که سیل آسا به طرف مسجد و مدرسه حاج ابوالفتح در حال حرکت بود، وحشت زده صحنه را ترک کردند. سپس زنجیری که از طرف نیروهای امنیتی به درب مدرسه بسته بودند بلافاصله بچههای مجری راهپیمائی آن را شکستند و برنامه شروع شد. در ایوان مدرسه، مرحوم شهید عراقی و حاج صادق امانی مراسم را شروع کردند، شهید صادق امانی شعرهائی که سروده بود، قرائت کرد. «خمینی خمینی خدا نگهدار تو، بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو ...» درهمین اثنا ناصر جگرکی و دوستانش در حالی که به سر و سینه خود
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 70
میکوبیدند با خواندن اشعاری وارد مدرسه حاج ابوالفتح شدند. بلافاصله مرحوم شهید عراقی یکی از برادران موتلفه را مامور کرد و پیام داد که به ناصر بگو این دسته مربوط به امام حسین(ع) است؛ اگر بخواهی کوچکترین حرکتی انجام دهی تیکه بزرگت گوشت است. ناصر جگرگی که موقعیت را نامناسب دید بلافاصله با عدهای که آمده بود برگشت و از مدرسه خارج شد. راهپیمائی براساس برنامهای که تنظیم شده بود انجام گرفت. حرکت از خیابان ری بطرف میدان بهارستان شروع شد، از میدان بهارستان تا چهارراه مخبرالدوله مالامال از جمعیت بود، بیش از دویست هزار نفر جمعیت حضور پیدا کرده بود، شهید عراقی در چهارراه مخبرالدوله رفت بالای نردهها و برای جمعیت صحبت کرد. اولین جمله هم این بود: کجایند آنهائی که رفراندوم قلابی انجام میدهند. این خطاب به شاه بود که رفراندوم برگزار کرد و خودشان آراء را به صندوقها ریختند و عدهای هم حضور نمایشی در رفراندوم پیدا کردند. بعد از سخنرانی شهید عراقی حرکت بطرف دانشگاه تهران شروع شد، راهپیمائی با عظمت تا دانشگاه ادامه پیدا کرد.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 71
- . شهید طیب حاج رضایی را حر انقلاب لقب دادند. زیرا از لشکر یزید به زیر بیرق امام حسین پناه برد. او در دل عشق حسین را داشت. در اواخر سال 1341 و اوایل 42، طیب دچارتحول درونی شد و بارها دوستان و آشنایان از دهانش شنیده بودند که گفته بود: «خدایا پاکم کن، خاکم کن» و سرانجام در 11 آبان 42 اینگونه شد.
- . شهید عراقی خاطرهی جالبی در مورد علت دگرگونی طیب دارد. این خاطره نشان میدهد که طیب به دلیل ارادت به امام خمینی و روحانیون اقدام به نصب عکس امام بر روی علم خود نمود. پیام امام خمینی که از طریق حاج مهدی عراقی به گوش طیب رسید، طیب را دچار چنان تحول روحی نمود که دست از جان شسته، برای دفاع از امام و اسلام به میدان آمد. شهید عراقی میگوید: «برای دیدن مرحوم طیب، رفتیم و گفتیم که ما منزل آقا (امام خمینی) بودیم. آنجا به مناسبتی صحبت شد و اسم طیب وسط آمد. بچهها گفتند که این دستهای که روز عاشورا ما میخواهیم راه بیندازیم، ممکن است اینها بیایند و نگذارند و به هم بزنند. آقا (امام خمینی) گفت: «نه، اینها علاقهمند به اسلام هستند و اینها هم اگر یک روزی یک کارهایی کردهاند، آن عرق دینیش بوده، روی به حساب تودهایها و کمونیستها و اینها آمدهاند یک کارهایی کردهاند [اشارهی امام خمینی به دخالت مرحوم طیب در کودتای 28 مرداد است. در حکومت دکتر مصدق تودهایها به قدرت سیاسی بسیار نزدیک شدند و بیم آن میرفت که حکومت کمونیستی در ایران تشکیل شود. این موضوع علما و مردم را به دکتر مصدق بدبین ساخته بود] اینها کسانی هستند که نوکر امام حسین علیه السلام هستند، در عرض سال همه فکرشان این است که محرمی بشود، عاشورایی بشود به عشق امام حسین سینه بزنند، خرج بکنند، چه بکنند و از این حرفها، خاطر جمع باشید». مرحوم طیب جواب داد اینها عید هم از ما میخواستند استفاده بکنند (جریان مدرسهی فیضیه) شما خاطر جمع باشید که اینها تا حالا چندین بار سراغ ما آمدهاند و ما جواب رد به آنها دادهایم، حالا هم همینجوره. همان جا دست کرد یک صدتومانی داد به اصغر ـ پسرش گفت میروی عکس حاج آقا را میخری میبری تو تکیه به علامتها میزنی.
- . عزیزالله ریختهگر فردی بسیار فعال در دوران مبارزات بود. وی وابستگی به هیچ حزب یا گروهی نداشت. از بچه های دولاب بود که بین علما رابط بود. به لحاظ داشتن شغل ریخته گری در جریان انقلاب پوسته های نارنجک میساخت و بین مبارزین پخش میکرد.
- . حسین آقای کمد ساز از اعضای بسیار فعال موتلفه بوده، بسیار امین و مورد اعتماد بود. پیرمردی بسیار علاقمند به امام بود که در خیابان سرپولک نزدیک به منزل آیتالله بهبهانی کمد سازی داشت. از وجود ایشان در بعضی ملاقاتها استفاده میکردیم.
- . باغ فردوس نام کوچهای در خیابان مولوی در آن زمان بوده است.
- . این مسجد در میدانی که از یک سو به شهرری و از سوی دیگر به میدان مولوی راه دارد قرار گرفته است. در کنار این مدرسه حوزه علمیهای بود که راهپیمایی عاشورا از آنجا آغاز گردید.
حرکت به قم و ارائه گزارش راهپیمایی به امام خمینی
در پایان راهپیمایی وقتی برادران شروع کردند به خواندن قطعنامه، من و حبیبالله عسگراولادی و شهید عراقی که قرار بود گزارش راهپیمائی را خدمت امام تقدیم نمائیم. به طرف قم حرکت کردیم. وقتی به قم رسیدیم حضرت امام آن روز در منزل فرزندشان شهید حاج آقا مصطفی - که روبروی منزل خود امام بود - بودند. خدمت امام رسیدیم و گزارش کامل راهپیمائی را خدمتشان ارائه دادیم. البته امام هم از عزاداریهای روز عاشورا در سراسر کشور مخصوصاً تهران اطلاعات خوبی داشتند. مردم هم انصافاً خیلی خوب عمل کردند. اکثر دستهجات عزاداری حوادث روز را دراشعارشان سروده بودند. امام هم تصمیم گرفته بودند که عصر روز عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی داشته باشند.
کتابدیدار در نوفل لوشاتو
صفحه 71
در همین جا لازم است خاطرهای را خدمتتان عرض کنم. بعد از گزارش دسته عزاداری جمعیتهای موتلفه اسلامیخدمت امام، بنده موقعیت را مغتنم شمرده و در حالی که روبروی حضرت امام نشسته بودم خدمتشان عرض کردم: از شروع این نهضت اسلامیطبقات مختلفی خصوصاً جوانها و دانشجویان و طبقات تحصیل کرده زیادی به بیت شما مراجعه میکنند بعضی از افرادی که در دفتر شما هستند صلاحیت این کار را ندارند و ضرورت دارد که افرادی که روابط عمومیخوبی داشته باشند در اینجا حضور داشته باشند تا بصورت گرم تری این ترددها را پاسخگو باشند. امام بلافاصله فرمودند: منظورتان چه کسی است؟ خدمتشان عرض کردم: آقای خلخالی. ایشان فرمودند: ایشان فرد موثقی است، خدمتشان عرض کردم نه از باب ثقه بودن، از باب اینکه فردی باید در دفتر باشد تا این سیل جوانها و دانشجویان و تحصیل کردههائی که به بیت شما مراجعه میکنند، روابط عمومی خوبی داشته باشد و آنها را تحویل بگیرد، بعد از این توضیح امام بلافاصله فرمودند: بر شما واجب است که در اینجا هر وقت چیزی میبینید، تذکر دهید.
http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_88203/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8/%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1_%D8%AF%D8%B1_%D9%86%D9%88%D9%81%D9%84_%D9%84%D9%88%D8%B4%D8%A7%D8%AA%D9%88/%D8%A7%D8%AD%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%85_%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%B4%DB%8C%D8%AE_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85_%D8%AD%D8%A7%D8%A6%D8%B1%DB%8C_%D8%A8%D9%87_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C