به سوی اصفهان
ملا محمد حسین فشارکی مطالبی بیان کرد
لینک کوتاه:
محمدحسن برای ادامه تحصیل به اصفهان عزیمت نمود و در مدرسه ی صدر واقع در بازار این شهر اقامت گزید. اگر چه دوری از خانواده و خویشاوندان برایش اندکی ناراحتی به دنبال داشت، اما از این که می تواند در محضر استادان حوزه اصفهان زانوی ادب بر زمین زند و از خرمن معرفت و اندیشه انان خوشه چینی کند، شادمان بود. سطوح مقدماتی را از شیخ محمد علی حبیب ابادی[1] و شیخ علی یزدی اموخت.
شیخ علی استاد برجسته ای در شرح لمعه بود و بسیار خوب و متین درس می گفت. او از محله بیداباد با پای پیاده برای درس گفتن به مدرسه صدر می امد و در عین کمالات علمی و اخلاقی، از نظر مالی در زحمت بود. با این وجود هنگام تدریس چنان پر حرارت به بیان مطالب می پرداخت که گویی هیچ مشکلی ندارد و در نهایت ارامش به سر می برد و صدای رسایش در صحن مدرسه طنین انداز می گردید و از این جهت برایش شعری هم ساخته بودند:
واقعا مدرسه صدر صفایی دارد
بلبلی شیخ علی نام و نوایی ندارد[2]
شیخ علی مغنی را هم تدریس می کرد و از صبح تا ظهر بدون استراحت و با همتی فوق العاده چندین درس را بدون کتاب برای شاگردان می گفت و با وجود توانایی های علمی با فروتنی ویژه ای سطح را هم تدریس می کرد. از شهرت علمی و اوازه ی اجتماعی نفرت داشت و علاقه مند بود گمنام زندگی کند.[3]
محمد حسن سطوح میانه و عالی را در خدمت اساتیدی چون محمدرضا خوانساری، میرزا احمد اصفهانی و شیخ محمد علی فتحی دزفولی به پایان رسانید و در ضمن به محضر حکیم عارف و فقیه فرزانه ایت الله سید ابوالقاسم دهکردی[4] راه یافت و از رایحه معنوی وی در قلمرو عرفان و حکمت بهره مند شد.[5]
به دنبال ان در درس خارج ایت الله حاج میرزا محمدرضا مسجدشاهی اصفهانی حاضر شد و هم زمان از حوزه درسی اخوند ملا محمد حسین فشارکی در مدرسه صدر استفاده نمود.[6]
ملا محمد حسین از علمای بزرگ، فقیه اصولی، ادیب، متکلم و رجالی بود و از بزرگانی چون زین العابدین مازندرانی، حاج میرزا حبیب الله رشتی و میرزای شیرازی در نجف و سامرابهره برد. وی از مشایخ اجازه ایت الله مرعشینجفی می باشد. حاشیه رسایل، حاشیه ی طهارت شیخ انصاری از تالیفات او می باشد. وی در هشتم ذیقعده ی سال 1353ق در اصفهانوفات یافت.[7]
درباره مقامات علمی این استاد میرجهانی نقل کرده اند: وقتی ایات عظام سید ابوالحسن اصفهانی و میرزا محمد حسین نایینی به عنوان اعتراض به رژیم حاکم بر عراق به قم امدند، برخی بزرگان شهرهای دیگر از جمله مرحوم فشارکی برای ملاقات با انان به قم امدند، در جلسه ای، میرزای نایینی مساله ای را عنوان نمود. ملا محمد حسین فشارکی مطالبی بیان کرد که ایت الله نایینی با شگفتی گفت: (اخوند کهنه ملایی است!) مرحوم فشارکی استفتایات فراوانی داشت و خیلی سریع به سوالات فقهی مردم پاسخ می داد و این ویژگی بیانگر تسلط فوق العاده اش بر فقه می باشد و به قول خودش مباحث فقهی در سینه اش بود.[8]
میرجهانی در ایام تحصیل در مدرسه صدر اصفهان به رغم موفقیت های علمی و اموزشی، با مشکلات اقتصادی رو به رو بود. خودش طی خاطره ای گفته است:
(چهل روزی بود که از مدرسه بیرون نرفته بودم. نان خشک و غذای قابل مصرفی هم از جرقویه اورده بودم که بدین منظور از محل تحصیل خارج نشوم، سرانجام مواد غذایی به پایان رسید، سه روز گذشت و چیزی نخوردم پولی نداشتم که بیرون بروم و چیزی بخرم و بخورم، دلم رضایت نمی داد از کسی هم درخواستی کنم. روز سوم دیدم کسی از شاگردان مدرسه کاهو خریده، ان را تمیز می کرد و برگ های زردش را دور می ریخت، چون خلوت شد رفتم برگ های زرد را جمع کردم و به حجره ام بردم و با همان ها خود را سیر کردم.)
سرانجام چنین زهد و قناعت و استقامت جالب به همراه عبادت ها و نیایش های میرجهانی اثر خود را بخشید و فردای ان روز که ناگزیر گردید به میدان نقش جهان اصفهان برود، مشاهده کرد با چشمی دیگر به اطراف می نگرد که با دیدگان عادی متفاوت است. بسیاری از افراد را حیواناتی می دید که با هم معامله می کردند، متوجه شد این ها اهل بازارند، وحشت زده به اطراف دقیق شد، ولی باز هم این حالت برایش مشهود بود و افراد اندکی در حالت انسان بودند، با خوف و هراس در حالی که عبایش را بر سرش کشیده بود، به سوی مدرسه بازگشت و از خرید مواد غذایی منصرف گشت. یکی از استادان مدرسه به نام اقا سید محمدرضا رضوی خراسانی وقتی سیمای وحشت زده میرجهانی را دید، تعجب کرد و پرسید: مگر چه شده است؟ ایا به مرضی مبتلا شده ای یا با کسی دعوا کرده ای؟ او ماجرا را برایش نقل کرد. استاد خادم مدرسه را صدا زد و یک کاسه با مقداری پول به وی داد و گفت: برو از بازار سیرابی بگیر و بیاور. وقتی ان خادم سیرابی را اورد، استاد با اصرار به وی گفت: از این غذا بخور. و او هم ناچار و به اکراه از ان تناول نمود، از ان پس حالش عادی شد و مردم را به شکل عادی دید.[9]
پی نوشت ها:
[1] شرح حال وی به قلم نگارنده در گلشن ابرار، ج 4 امده است.
[2] مصاحبه با ایت الله ادیب، مجله حوزه، ش 26، ص 25 و 27.
[3] مصاحبه با ایت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی اصفهانی، همان، ش 58، ص 21.
[4] شرح حال این عارف والا مقام به قلم نگارنده در گلشن ابرار، ج سوم امده است.
[5] روزنامه اطلاعات، سوم بهمن 1381، 22689.
[6] روزنامه جمهوری اسلامی، 28 اذر 1381، ش 6807، ص 3.
[7] ریحانه الادب، مدرس تبریزی، ج 2، ص 342 تذکره القبور، سید مصلح الدین مهدوی، ص 84.
[8] مصاحبه با ایت الله حاج شیخ حیدر علی محقق، حوزه، ش 53، ص 54.
[9] بنابر نقل سید ابوالحسن مهدوی، حاج احمد جلوانی و سید بهاء الدین مهدوی (دریای نور، ص 15).
https://hawzah.net/fa/Mostabser/View/63756/3656/%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86?SearchText=%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D9%83%D9%8A