ناگفتههای آقاتهرانی در مورد گرین کارتش، اخراج از مدرسه حقانی و تبلیغ برای هاشمی
مرحوم حاج آقا جواد فشارکی که مدیر دبیرستان بودند ....
سهشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۵
ناگفتههای آقاتهرانی در مورد گرین کارتش، اخراج از مدرسه حقانی و تبلیغ برای هاشمی
همشهری آنلاین: دبیرکل جبهه پایداری در گفتگویی به موضوعاتی پیرامون گرین کارتش، رابطهاش با آیتالله هاشمی و ... پاسخ داد.
روزنامه اعتماد نوشت: همهچیز «پایدار» است؛ از هوا گرفته تا مردی که روبهرویم نشسته است. زور بادِ نیمه جان به ابرها نمیرسد و از جایشان تکان نمیخورند، درست شبیه خاطرههایی که حریف خطوط چهره مرد شماره یک «پایداریها» نمیشوند تا «پایداری» هم در کلامش هویدا باشد و هم در صورت و سیاستش. قرار گفتوگو را نه در دفتر کار یا خانهاش که در مسجد میگذارد و میگوید: «همینجا در حیاط مسجد خوب است، مینشینیم. »مرتضی، آقاتهرانی است اما ریشه و نسبش به اصفهان و جماعت سنگتراشها میرسد. با این حال، او به جای سنگتراشی، طلبگی پیشه کرده و در حلقه شاگردان آیتالله مصباح نشسته است؛ چه آن روزها که طلبه مدرسه حقانی بود و چه وقتی که ردای دبیرکلی جبهه پایداری را بر شانه انداخت. به مدرسه حقانی که رفت، هم درس حوزه خواند و هم الفبای سیاست مشق کرد. گرچه میگوید از اخراجیهای حقانی است اما بازهم برای آیتالله مصباح شاگرد اول بوده. شاگردی که در جوانی کتابهای بازرگان را میخوانده است و پای سخنرانیهای آیتاللهطاهری در اصفهان میرفته.
او از معدود روحانیون جمهوری اسلامی است که در همان اوان جوانی و طلبگی، «علوم جدیده» را هم خوانده و همین خواندن او را ترغیب کرده تا به جای «قم»، از «امریکا» سردرآورد و به جای «حوزه»، از «دانشگاه.»
ایران که میآید، احمدینژاد را ندیده برایش تبلیغ میکند، منبر میرود، رای جمع میکند و... احمدینژاد رای میآورد و آقاتهرانی میشود نخستین معلم اخلاق دولت در تاریخ جمهوری اسلامی. دولتی که وقتی از او میپرسم چرا با وجود معلم اخلاق، بیاخلاقی از دلش بیرون زد، میگوید: «پیغمبرها که آمدند حرف زدند همه مردم آدم شدند؟!» او اما حالا بر رابطه با مردی که ندیده، برایش تبلیغ میکرد، نقطه پایان گذاشته است: «بعد از ماجرای خانهنشینی و اینها، رفت و آمدمان با ایشان قطع شد.»
برخلاف بسیاری، آقای دبیرکل پایداری را سازناکوک اصولگرایی نمیداند اما بر اختلافشان با علی لاریجانی «پایداری» دارد و معتقد است: « مگر من باید هرچه آقای لاریجانی میگوید را قبول کنم؟» با این حال، آقاتهرانی هیچگاه گرفتار تندبادها نشده است، نه در مجلس هفتم، نه هشتم و نه نهم: «تند مزاجی خوب نیست. همه باید با آرامش حرف حسابشان را بزنند.»
اهم اظهارات رسایی در گفتگو با روزنامه اعتماد را در ادامه بخوانید:
*نمیشد اسمش را گذاشت کار سیاسی ولی آن روزها پای سخنرانی آقای هاشمینژاد میرفتیم. حاج آقا جلال طاهری هم سخنرانیهایش داغ بود که ما میرفتیم. با بچهها نهج البلاغه کار میکردیم. اما الان هر چه نگاه میکنم میبینم کارهای سیاسیام آن موقعها خیلی نبود.
* در مدرسه حقانی آزمون دادیم و قبول شدیم. وقتی آنجا رفتیم همهچیز عوض شد. تا قبل از آن یعنی در دوران دبیرستان همه این کارها به نوعی کلوپ دینی بود. من دوست داشتم کلوپ دینی را بچرخانم. جوایزی هم از مرحوم حاج آقا جواد فشارکی که مدیر دبیرستان بودند دریافت کردم، همان هفت کتاب را. اما خیلی چیزی نمیدانستم. بعد وقتی به قم و مدرسه حقانی رفتم کارهای سیاسی آنجا در اوج خودش بود. آنجا زیرنظر شهید بهشتی و شهید قدوسی و آیتالله مصباح و آیتالله جنتی اداره میشد و بحثها و مبارزات
داغ داغ بود. همه علما را گرفته بودند و در تبعید و زندان بودند. هر هفته یکبار یا دو هفته یکبار ماموران ساواک میریختند در مدرسه و طلبهها را به قصد کشت میزدند.
*(داستان اخراج از مدرسه حقانی)آن موقع بر سر مبانی و مبادی فکری به شکل طبیعی اختلاف نظر بود و برای مثال نظرات روشنفکران مورد بحث و نقد قرار میگرفت. طلبههای الان هم همین طور هستند. برای مثال، سروش میآمد یک چیزی مطرح میکرد؛ نخستین بحثش بین طلبهها شکل میگرفت و آنها به لحاظ نظری درگیر میشدند و بحث میکردند؛ اینکه چقدر درست است، چقدر غلط است، چرا گفت، چرا نگفت، باید بگوید و باید نگوید. حتی صحبتهای شهید مطهری هم مورد نقد و بررسی قرار میگرفت و موافق و مخالف داشت. بحثها ابتدا ملتهب میشد و بعد آرام آرام جای خودش را پیدا میکرد. یادم هست وقتی شهید مطهری بحث حماسه حسینی را مطرح کردند، سر و صدای زیادی به پا شد و موافقان و مخالفان به صف شدند. اینها طبیعی بود. یعنی اصل بحث و مباحثه میان طلبهها در حوزه یک مساله خیلی جا افتاده است. به خصوص رشتههای خاصی مثل آنچه ما داشتیم؛ برای مثال فلسفه اگر جایی باشد درگیری و مباحثه هم هست تا حق و باطل از هم جدا شوند. ما طلبه سال سوم و چهارم بودیم که آمدیم در مدرسه حقانی و مباحثی مطرح میشد. آن موقع زمانی بود که افکار و نظراتی از سوی بعضی دانشگاهیان مثل دکتر شریعتی مطرح میشد. نقد و بررسی نظرات و اندیشههای ایشان در مدرسه، التهاب بسیار زیادی میان طلبههای موافق و مخالف ایجاد کرد. اوضاع به قدری ملتهب بود که تقریبا تمامی کلاسها را تحت تاثیر خود قرار میداد. مسوولان میخواستند مدرسه اداره کنند و با این اوضاع، کار شدنی نبود. مرحوم آیتالله شهید قدوسی گفتند در هفته یک یا دو شب جلساتی میگذاریم تا موافقان و مخالفان بیایند بنشینند و بحث کنند. خودشان هم در نقش داور حاضر میشدند نظرات موافق و مخالف را تایید یا رد میکردند. همین رفتارشان باعث میشد طلبهها شیوه بحث کردن را یاد بگیرند. یکی از کتابهایی که ما طلبهها میخوانیم کتاب منطق است. در کتاب منطق بحث جدل و جدال و مغالطه و مناظره به طور کامل مطرح شده است. خب ما شکل کلاسیکش را خوانده بودیم و حالا میخواستیم به صورت عملی انجام بدهیم. اما در مقطعی بحثها بالا گرفت و تند شد.
*در آن جلسات و جلسههای دیگر. جناب آیتالله مصباح جمعهها جلساتی داشتند و در مبادی فکری به اندیشههای شریعتی نقد داشتند. ایشان وقتی نظراتشان را در مدرسه مطرح کردند، طلبههایی که با آیتالله مصباح موافق بودند، از موافقان نظریات شریعتی خواستند که پاسخگو باشند و دلایلشان را بگویند. ولی نشد که جواب بدهند و ایشان هم گفتند من دیگر سر کلاس نمیآیم و مدرسه را تعطیل کردند. درگیری بچهها بیشتر شد. یادم میآید شهید بهشتی هم آمدند صحبتی کردند.
*(نظر شهید بهشتی چه بود؟ با آیتالله مصباح موافق بودند یا با دکتر شریعتی؟) ایشان میگفتند در اینکه بعضی صحبتها اشکال دارد تردیدی نیست اما بیشتر حرفشان این بود که آیا این مباحث در جامعه مطرح شود یا خیر و اینکه چه رفتاری باید در قبال آنها داشت. مدیران مدرسه تصمیم گرفتند شش نفر از این طرف و شش نفر از آن طرف که تند هستند را از مدرسه اخراج کنند تا مدرسه آرامش بگیرد.
*(تحصیل در کانادا) آقای پروفسور لندورک آمد ایران. ایشان با حاج آقا مصباح رفیق بود. حاج آقا با ایشان و یکی دیگر از اساتید دانشگاه آنجا که کرسی داشت و آقای دکتر محقق صحبت کردند که عدهای از طلبهها اگر بیایند بورسیه آنجا خیلی خوب میشود چون میخواهیم راه و چاه تحقیق کردن را از غربیها یاد بگیریم و ببینیم شیوه کارشان چطور است و ما حاضر هستیم در این زمینه ارتباط علمی با یکدیگر داشته باشیم. آنها آمدند قرارداد بستند و مقرر شد ٦ نفر امسال و ٦ نفر سال بعد به کانادا اعزام شوند. یک بورسیه دانشگاهی بود که حوزه هزینههایش را میپرداخت.سه سال و نیم کانادا بودم و بعد هم برای حدود پنج سالی به امریکا رفتم.
*بنده فوقلیسانسم را که در کانادا گرفتم، در امریکا موسسهای اسلامی به راه افتاده بود به نام مرکز اسلامی امام علی(ع) . قبل از راهاندازیاش آمدند اصرار کردند که بیایید اداره آنجا را بر عهده بگیرید. من نمیخواستم بروم.
*(ماجرای گرین کارت) بعضیها الحمدالله وقتی میبینند کسی دزدی و اختلاس نکرده و آقازاده نیست و آقازاده ندارد در زندگیاش میگردند تا چیزهای دیگری پیدا کنند. نمونهاش همین که بگویند فلانی گرینکارت دارد. بله، کسی که در امریکا زندگی میکند و میخواهد موسسهای را اداره کند باید قانونا بتواند راحت به آنجا رفت و آمد داشته باشد. آن موقع برگهای بود که بیرون و داخل نمیتوانستیم برویم، بعد گفتند اگر گرینکارت بگیرید میتوانید ایران هم بیایید و بروید. خب من ایران را دوست داشتم. به همین دلیل گرینکارت گرفتم که پنج سال هم بیشتر اعتبار نداشت. در واقع سه سال آخر حضورم در امریکا گرینکارت داشتم و دو سال دیگرش هم آمدم ایران و باطل شد. دیگر هیچوقت هم نرفتم دنبالش تا کارت جدید بگیرم.نه برای مهدی [پسرم]، نه برای دخترانم و نه برای همسرم گرینکارت نگرفتم. فقط برای خودم بود.
*(معلم اخلاق دولت احمدینژاد) در مقطعی در دولت مرحوم شهید رجایی، آیتالله حائری میرفتند برای شخص ایشان درس اخلاق میدادند. آقای احمدینژاد ولی میگفتند من تنها نیستم و وزیرانم هم هستند. بعد برای وزرا هم که درس اخلاق گذاشتیم، ایشان گفتند خانمها هم احساس نیاز میکنند دو هفته یکبار برای خانمهای وزرا هم یک جلسه میرفتم.
*زمانی برای رای آوردن آقای هاشمی تلاش میکردم. بچهها همه تلاش میکردند. در بحث مترو خود بنده به عنوان رییس مجمع نمایندگان تهران در بحث مترو با محسن[هاشمی] کار میکردیم و بر کارهایش نظارت داشتم، بروید از خود محسن بپرسید.
کد خبر 376573
https://www.hamshahrionline.ir/news/376573/%D9%86%D8%A7%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D9%82%D8%A7%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%DA%AF%D8%B1%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4-%D8%A7%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%AC-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87-%D8%AD%D9%82%D8%A7%D9%86%DB%8C
درود روزتون بخیر
مطالب آموزنده و بسیار خوبی دارین
خوشحال میشم سری هم به سایت ما بزنید..
با تشکر:قلب: