سرهنگ حمیدرضا محمدی فشارکی
احمد بن اسداللّه فشارکی اصفهانی، از اطبای حاذق و از اساتید دانشکده پزشکی اصفهان بوده است.
۱ - معرفی اجمالی
۲ - آثار و تالیفات
۳ - پانویس
۴ - منبع
دکتر احمد فشارکی فرزند حاج میرزا اسداللّه، از طرف مادر، نواده ملاّعلی اکبر فشارکی فرزند ملاّمحمّدجعفر میباشد. در سال ۱۳۳۷ قمری متولّد شد. تحصیلات خویش را در رشته پزشکی در دانشکده پزشکی تهران به پایان رسانید، و از اوّل تاسیس آموزشگاه عالی پزشکی و دانشکده پزشکی به عنوان دانشیار، و اخیرا استاد مشغول انجام وظیفه است. طبیبی است حاذق، و در فنّ طبابت ماهر. مردی خلیق و مهربان و متدیّن و پاک روان است. برخی از تالیفات و آثار او در رشته پزشکی به طبع رسیده است. وی پس از تاسیس دانشکده پزشکی اصفهان، ریاست آزمایشگاه فیزیولوژی آن را برعهده داشته، و در این دانشکده به تدریس پرداخته، و به مقام استادی نائل آمده است. وی مدّتی معاونت دانشکده پزشکی و سپس ریاست اداره کلّ دبیرخانه دانشگاه اصفهان را برعهده داشته است.
این کتابها از تالیفات و ترجمههای ایشان است:
۱. فیزیولوژی سلسله اعصاب؛
۲. فیزیولوژی تیرویید؛
۳. فیزیولوژی هیپوفیز؛
۴. مطالعه درباره تغییرات همودینامیک و الکتریک در موارد کولالبوس بیماران قلبی (به زبان فرانسه)؛
۵. فیزیولوژی سلسله اعصاب.
| ۱. | ↑ راهنمای دانشکده پزشکی و داروسازی اصفهان، ص۵۸. |
مهدوی، سید مصلحالدین، اعلام اصفهان، ج۱، ص۳۸۵.
http://wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%B3%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%91%D9%87_%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1%DA%A9%DB%8C_%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C
از علمای بزرگ اصفهان، همچون و آخوند فشارکی و.... ، فقه آموخت
(۲۰) نصر بن حسن مرغینانی، محاسن الکلام، چاپ محمد فشارکی، اصفهان (۱۳۶۴ ش).
دیع، علم ، از فنون بیان و بلاغت.
۱ - معنای لغوی
۲ - معنای اصطلاحی
۳ - انواع بدیع
۴ - سیر تحولات علم بدیع
۴.۱ - حدود بدیع
۴.۲ - گسترش حدود بدیع
۴.۳ - تمایز علوم ادبی
۴.۴ - افزایش شمار صنایع بدیعی
۵ - علم آرایش کلام
۵.۱ - مراد از وجوه تحسین
۵.۲ - بدیع بعد از بلاغت
۵.۳ - بدیع فرع معانی و بیان
۶ - موضوع و غرض و غایت
۷ - اقسام علم بدیع
۷.۱ - انحصار بدیع در معنی
۸ - علم بدیع در زبان فارسی
۸.۱ - قدیمی ترین اثر
۸.۲ - آثار دیگر
۹ - فهرست منابع
۱۰ - پانویس
۱۱ - منبع
[ویرایش]
واژه بدیع صفتی است بر وزن فعیل (مشبّهه) دارای دو معنی فاعلی «پدیدآورنده» و مفعولی «نوپدید و شگفت»؛ و از همین معناست که در آغاز برای نامگذاری نوآوریهای شاعران عباسی در صناعات ادبی و سپس به صورت عنوانی کلی برای انواع مجاز لغوی به کار رفت و سپس عنوانِ علمی خاص شد.
[ویرایش]
علم بدیع در اصطلاح ادیبان، سومین فن (بعد از معانی و بیان) از فنون بلاغت، و موضوع آن آرایشهای سخن فصیح و بلیغ در نظم و نثر است.
[ویرایش]
به این آرایشها «محسّنات» و «صنایع بدیع» نیز میگویند و آنها را به «لفظی» و «معنوی» بخش میکنند.
دسته نخست، خاص زیباییهای لفظی و عمدتاً شامل تسجیع ، ترصیع ، تجنیس و نظایر و فروع آنهاست و دسته دوم که بیشتر برای زیباسازی معنوی کلام است، اما به تبع الفاظ و نه به استقلال، شامل تشبیه ، استعاره ، مجاز ، کنایه ، حسن تعلیل و فروع آنها میشود.
[ویرایش]
سه تن از عالمان بلاغت در شناساندن معنای اصطلاحی بدیع نقش اساسی داشتهاند: مبرّد (متوفی ۲۸۵)؛ ابن قتیبه (متوفی ۲۷۶)؛ و بویژه جاحظ که در البیان و التبیین سخن بدیع را تنها از آنِ اعراب دانسته
و این واژه را گاه به معنای زیبا و شگفت و گاه در معنای اصطلاحی آن - یعنی ظرایف و فنون ادبی و بلاغی ـ به کار برده است.
ابن معتز (متوفی ۲۹۶) نخستین کسی است که برای این تعبیر حد و مرز مشخصی قایل شده و گفته است که مطالب خود را از قرآن ، احادیث ، کتابهای لغت و اشعار قدما نقل کرده است تا شاعرانی چون بشّار (متوفی ۱۶۷)، ابو نواس (متوفی ۱۹۸) و دیگران پیشرو این علم قلمداد نشوند؛ به نظر او فنون ادبی در شعر عرب بتدریج به بدیع موسوم شده است.
وی مباحث بلاغی را نیز ضمن بدیع آورده است، چنانکه استعاره، تجنیس، مطابقه ، و اعتراض را در یک سلک کشیده و به هفده صنعت اشاره کرده است.
پس از او، قدامه بن جعفر (متوفی ۳۳۷) در نقد الشّعر، ابوهلال عسکری (متوفی ۳۹۵) در الصّناعتین، ابن رشیق قیروانی (متوفی ۴۵۶) در العُمده و خفاجی (متوفی ۴۶۶) در سرّالفصاحه هر یک به نوعی مفهوم بدیع و محاسن کلام را گسترش دادهاند.
گفتنی است که مرغینانی صاحب محاسن الکلام بیش از دیگران راهِ ابن معتز را پیش برده و کتاب او مهمترین منبع رادویانی در ترجمان البلاغه بوده است.
اما هیچیک از آنان علوم ادبی را بهطور علمی از یکدیگر جدا نکردهاند و این کار بر دست عبدالقاهر جرجانی (متوفی ۴۷۱) به انجام رسیده است، هر چند که در کار او نیز تداخل فنون ادبی دیده میشود.
نقطه عطف در تاریخ بلاغت عرب با سکّاکی (متوفی ۶۲۹) پدید آمد.
او علوم ادبی و بلاغی را بهطور دقیق مشخص و از یکدیگر متمایز ساخت، ولی به جای اصطلاح بدیع تعبیر محسّنات را به کار برد.
پس از او خطیب قزوینی (متوفی ۷۳۹) صاحب تلخیص المفتاح این اصطلاح را آورد و سپس سعدالدّین تفتازانی (متوفی ۷۹۲) و دیگر شارحان تلخیص المفتاح به شرح و بسط و نقد آرای سکّاکی پرداختند.
از روزگار تفتازانی تاکنون هیچ مطلب اصولی به بلاغت افزوده نشده است.
اما در بدیع اضافاتی چند وارد شد تا آنجا که به گفته عبدالوهّاب حموده، از علمای مصر و شام ، صنعتهایی بر آنچه اهل شرق وضع کرده بودند افزوده شد، چنانکه ابن ابی الاصبع مصری (متوفی ۶۵۴) شمارِ صنایع ادبی را در تحریر التحبیر خود به نود رسانید یعنی حدود سی صنعت بدان افزود.
بعدها صنایع بدیعی به ۱۴۰ نوع بالغ گشت.
[ویرایش]
تفتازانی بدیع را علمِ شناختِ وجوه تحسین (آرایش) کلام بعد از رعایت مقتضای حال و رعایت وضوح دلالت دانسته است.
حاجی خلیفه در تفسیر سخن تفتازانی میگوید که مراد از وجوه تحسین، معنای عام آن نیست، یعنی آنچه در بلاغت مطرح است از نظر مطابقت کلام با مقتضای حال که خود نوعی تحسین ذاتی است و نیز خالی بودن از تعقید معنوی و جز اینها، اعّم از اینکه داخل در بلاغت باشد یا در لغت و صرف و نحو، مشمول «وجوه تحسین» که در تعریف بدیع آمده نیست؛ زیرا بعضی از وجوه تحسین از توابع بلاغت به شمار نمیرود؛ از جمله خالی بودن از تنافر، مخالفت قیاس و ضعف تألیف جزو علم بدیع نیست، بدان سبب که بلاغت خود موقوف است بر خالی بودن سخن از آن عیوب.
بنابراین، مراد از وجوه تحسین باید موارد دیگری باشد که در مبحث بلاغت مطرح نیست.
نکته دیگر اینکه این تعریف که موقوف به «رعایت مطابقت کلام با مقتضای حال» شده دلالت دارد بر اینکه این وجوه تحسین بدیعی، بدون تحقق بلاغت، تحقق عینی پیدا نمیکند.
ازینرو اگر بلاغت تحقق نیابد، وجوه تحسین مانند مرواریدهایی آویزان بر گردن خوکان خواهد بود.
همچنین قبول این تعریف از بدیع، این نکته را روشن میکند که زییاییهای بدیعی عارضی است و داخل در تعریف بلاغت نیست بلکه خودِ بلاغت است.
باید توجّه داشت که بدیع را ذیلی بر دو علم بلاغت (معانی و بیان) گرفتهاند نه نوعی مستقل از علوم ادبی؛ چه پس از تحقق بلاغت حاصل میشود، زیرا مرجع بلاغت، اعم از اینکه در کلام باشد یا در متکلّم، دو چیز است: نخست احتراز از خطا در ایراد معنی سپس تمیز سخن فصیح از غیر آن.
مورد اول احتراز از تعقید معنوی یا تعقید مطلق را دربر نمیگیرد و در مورد دوم، گوییم معیار فصاحت و معرفتِ آن تا حدودی در علم لغت و صرف و نحو آمده و گاه با احساس سر و کار دارد.
برای احتراز از خطا در ایراد معنا به علمی نیازمندیم و برای احتراز از تعقید معنوی به علمی دیگر؛ ازینرو معانی و بیان را برای این دو منظور وضع کردهاند.
اما برای وجوه تحسینی که پس از تحقق بلاغت عرض وجود میکنند، علم بدیع وضع شده است.
[ویرایش]
حاجی خلیفه موضوع و غرض و غایت این علم را در تعریف مذکور محقق میداند، اما فایده آن را دلنشینی و گوشنوازی میانگارد که به علت زیبایی براحتی از راه گوش بر دلها مینشیند.
سپس در تدوین این علم میگوید: اگر چه معانی و بیان دارای حسن ذاتیاند، لیکن گاه به حسن عَرَضی نیاز میافتد؛ چه زیباروی اگر عاری از زیب و زیور باشد، چه بسا بعضی از زیباییهایش در نظر جلوهای نکند.
این علم هر چند از حیث رتبه بعد از معانی و بیان قرار دارد، این تأخّرِ رتبت علمی به معنای عدم استقلال آن نیست، زیرا در این صورت بسیاری از علوم مستقل شمرده نمیشود.
[ویرایش]
علم بدیع پس از تعریف درست و تعیین حدود و ثغورش، به دو قسم لفظی و معنوی تقسیم شد و نخستین کسی که چنین کاری کرد سکّاکی بود.
حاجی خلیفه نیز در این باره میگوید وجوه تحسین یا مربوط به معناست اگر چه عاری از تحسین لفظ باشد یا به تحسین لفظ برمی گردد که اولی را معنوی و دومی را لفظی گویند.
صاحب نفایس الفنون نیز در باب بدیع و موضوع آن گفته است که جمعی از متأخّران همچون سکّاکی علم معانی و بیان را در زمره صناعت بلاغت دانستهاند و علم بدیع را از اجزای مکمل آن؛ و برخی دیگر علم بدیع را از صناعت فصاحت گرفتهاند و معانی و بیان را از صناعت بلاغت.
درباره ملاک شناخت و تمیز این علوم نیز میگوید که این علم به اعتبار مدلول، «معانی» است؛ به اعتبار دلالت، «بیان» و به اعتبار تحسین و تزیین، «بدیع».
و نیز میان بلاغت و فصاحت فرق است؛ زیرا بلاغت به معنا تعلّق دارد و فصاحت به لفظ؛ از اینجاست که گویند معنیِ بدیع و لفظِ فصیح ونه برخلاف.
[ویرایش]
در زبان فارسی ، این علم همچون دیگر علوم ادبی استقلالی کسب نکرد و تعالیم ادب عرب عیناً به فارسی برگردانده شد و ادیبان و بلیغان از آن تقلید کردند.
قدیمترین اثر فارسی در علم بدیع، ترجمان البلاغه است که هر چند به قول مؤلّف آن اجناس بلاغت را از تازی به پارسی درآورده است
اما در آن رنگ ایرانی بیش از تمام آثاری که بعد از آن و تا زمان ما تألیف شده محفوظ مانده است.
با این حال، او نیز بعضی مباحث بلاغت چون تشبیه و استعاره را جزو مباحث بدیع آورده است.
یک قرن بعد، رشید وطواط حدائق السحر را به قصد معارضه با رادویانی، بر بنیاد ترجمان البلاغه تألیف کرد.
او استعاره و تشبیه را ضمن صنعتهای بدیعی آورده و بلاغت و بدیع را کاملاً تفکیک نکرده است،
پس از او شمس قیس مباحث بلاغی تشبیه و استعاره را ضمن صنایع بدیعی آورده و صنعتهای شعری را «بدایع کلامی» خوانده است،
اما هیچیک از آنان، عنوان مستقلّ بدیع را به کار نگرفتهاند؛ چنانکه رادویانی به جای آن عنوان «اجناس بلاغت» را آورده و رشید وطواط اصطلاح «بدایع شعر» را برگزیده
و شمس قیس «محاسن شعر» و «صناعت مستحسن» را به کار برده است.
شرف الدّین رامی نیز حقایق الحدائق را به عنوان ذیلی بر حدائق السحر نوشته اما نامی از بدیع نبرده است.
[ویرایش]
(۱) علاوه بر قرآن.
(۲) ابن رشیق، العمده فی محاسن الشعر و آدابه و نقده، چاپ محمد قرقران، بیروت ۱۴۰۸.
(۳) ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، او، طبقات الشعراء، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۰۲ـ۱۹۰۴.
(۴) ابن معتز، کتاب البدیع، بغداد ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۵) مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المختصر، قم.
(۶) عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام هارون، بیروت ۱۹۹۰.
(۷) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب والفنون، چاپ افست تهران ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۸) محمد بن عبدالرحمن خطیب قزوینی، تلخیص المفتاح، قاهره ۱۹۶۵.
(۹) عبدالله بن محمد خفاجی، سرّالفصاحه، چاپ عبدالمتعال صعیدی، قاهره ۱۳۵۰/۱۹۳۲.
(۱۰) دائره المعارف الاسلامیه، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۶۹)، ذیل «بدیع، تعلیق»، (نوشته عبدالوهاب حموده).
(۱۱) محمد بن عمر رادویانی، ترجمان البلاغه، چاپ احمد آتش، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۲) حسن بن محمد رامی، حقایق الحدائق، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۱۳) محمد بن محمد رشید وطواط، حدایق السحر فی دقایق الشعر، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۴) یوسف بن ابی بکر سکاکی، کتاب مفتاح العلوم، بیروت (۱۳۴۸).
(۱۵) محمد بن محمود شمس الدین آملی، نفائس الفنون فی عرایس العیون، چاپ سنگی تهران.
(۱۶) محمد بن قیس شمس قیس، کتاب المعجم فی معاییر الاشعار العجم، تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینی، چاپ مدرس رضوی، تهران (۱۳۳۸ ش).
(۱۷) حسن بن عبدالله عسکری، کتاب الصناعتین: الکتابه والشعر، چاپ علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۹۵۲.
(۱۸) قدامه بن جعفر، نقد الشعر، استانبول ۱۳۰۲/۱۸۸۴.
(۱۹) محمد بن یزید مبرد، الکامل، مصر ۱۳۶۵.
(۲۰) نصر بن حسن مرغینانی، محاسن الکلام، چاپ محمد فشارکی، اصفهان (۱۳۶۴ ش).
[ویرایش]
| ۱. | ↑ عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۴، ص۵۵، چاپ عبدالسلام هارون، بیروت ۱۹۹۰. |
| ۲. | ↑ عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۴، ص۵۵، چاپ عبدالسلام هارون، بیروت ۱۹۹۰. |
| ۳. | ↑ ابن معتز، کتاب البدیع، ج۱، ص۵۳، بغداد ۱۳۹۹/۱۹۷۹. |
| ۴. | ↑ ابن معتز، کتاب البدیع، ج۱، ص۱، بغداد ۱۳۹۹/۱۹۷۹. |
| ۵. | ↑ مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب والفنون، ج۱، ص۲۳۳، چاپ افست تهران ۱۳۸۷/۱۹۶۷. |
| ۶. | ↑ دائره المعارف الاسلامیه، ذیل «بدیع، تعلیق»، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۶۹)،(نوشته عبدالوهاب حموده). |
| ۷. | ↑ مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المختصر، ج۱، ص۱۳۵، قم. |
| ۸. | ↑ مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب والفنون، ج۱، ص۲۳۲، چاپ افست تهران ۱۳۸۷/۱۹۶۷. |
| ۹. | ↑ مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب والفنون، ج۱، ص۲۳۲، چاپ افست تهران ۱۳۸۷/۱۹۶۷. |
| ۱۰. | ↑ مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب والفنون، ج۱، ص۲۳۲، چاپ افست تهران ۱۳۸۷/۱۹۶۷. |
| ۱۱. | ↑ مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب والفنون، ج۱، ص۲۳۲، چاپ افست تهران ۱۳۸۷/۱۹۶۷. |
| ۱۲. | ↑ یوسف بن ابی بکر سکاکی، کتاب مفتاح العلوم، ج۱، ص۱۷۹، بیروت (۱۳۴۸). |
| ۱۳. | ↑ مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب والفنون، ج۱، ص۲۳۲، چاپ افست تهران ۱۳۸۷/۱۹۶۷. |
| ۱۴. | ↑ محمد بن محمود شمس الدین آملی، نفائس الفنون فی عرایس العیون، ج۱، ص۴۰، چاپ سنگی تهران. |
| ۱۵. | ↑ محمد بن عمر رادویانی، ترجمان البلاغه، ج۱، ص۳، چاپ احمد آتش، تهران ۱۳۶۲ ش. |
| ۱۶. | ↑ محمد بن عمر رادویانی، ترجمان البلاغه، ج۱، ص۲، چاپ احمد آتش، تهران ۱۳۶۲ ش. |
| ۱۷. | ↑ محمد بن عمر رادویانی، ترجمان البلاغه، ج۱، ص۴۰، چاپ احمد آتش، تهران ۱۳۶۲ ش. |
| ۱۸. | ↑ محمد بن عمر رادویانی، ترجمان البلاغه، ج۱، ص۴۴، چاپ احمد آتش، تهران ۱۳۶۲ ش. |
| ۱۹. | ↑ محمد بن محمد رشید وطواط، حدایق السحر فی دقایق الشعر، ج۱، ص۲۹، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۶۲ ش. |
| ۲۰. | ↑ محمد بن محمد رشید وطواط، حدایق السحر فی دقایق الشعر، ج۱، ص۴۲، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۶۲ ش. |
| ۲۱. | ↑ محمد بن محمد رشید وطواط، حدایق السحر فی دقایق الشعر، ج۱، ص۲۴، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۶۲ ش. |
| ۲۲. | ↑ محمد بن محمد رشید وطواط، حدایق السحر فی دقایق الشعر، ج۱، ص۳۴۵، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۶۲ ش. |
| ۲۳. | ↑ محمد بن محمد رشید وطواط، حدایق السحر فی دقایق الشعر، ج۱، ص۳۶۵، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۶۲ ش. |
| ۲۴. | ↑ محمد بن محمد رشید وطواط، حدایق السحر فی دقایق الشعر، ج۱، ص۱، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۶۲ ش. |
| ۲۵. | ↑ محمد بن قیس شمس قیس، کتاب المعجم فی معاییر الاشعار العجم، ج۱، ص۳۲۸، تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینی، چاپ مدرس رضوی، تهران (۱۳۳۸ ش). |
| ۲۶. | ↑ حسن بن محمد رامی، حقایق الحدائق، ج۱، ص۲، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۴۱ ش. |
[ویرایش]
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بدیع»، شماره۸۰۰.
http://wikifeqh.ir/%D9%81%D9%86_%D8%A8%D8%AF%DB%8C%D8%B9?hilight=%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1%DA%A9
(۷) فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران: اس پی آر، ترجمه منصوره اتحادیه (نظام مافی) و منصوره جعفری فشارکی (رفیعی)، تهران ۱۳۶۴ ش.
[ویرایش]
او جهت تحصیل به اصفهان مهاجرت نموده و از حضرات آیات: ، ، ، ، ، ، ، محمّدحسین فشارکی و بهره گرفت. همچنین از برخی اساتید همچون فشارکی و نجفی اجازه دریافت نمود
نزد جمعی از علمای اصفهان از جمله شیخ محمّدعلی نوری فشارکی تحصیل کرده است. نوری فشارکی در سوم رمضانالمبارک ۱۳۴۷ق جهت او اجازه روایت نوشته است
و در نظرخواهی بعدی «مرحله دوم» از 21 نفر کارشناسان، وکلای مبرز در حوزه قانون تجارت و متخصصان بازار سرمایه نظیر آقایان نجمی هاشمیفشارکی،.... و وکلای مشهوری مانند ... نظرخواهی شد
آیتالله حائری دانشمند زبده و معروفی بود که سالها در سامرا و نجف نزد استادان مشهوری چون سیدمحمد فشارکی اصفهانی
اسداللّه بن آقامحمد فهامی دردشتی اصفهانی، از وعّاظ اصفهان و از مخصوصین آخوند محمّدحسین فشارکی بوده است.
نزد و آخوند ملّاحسین فشارکی و دیگران تحصیل کرده
در درس ... و آخوند ملّامحمّدحسین فشارکی حاضر شد
در درس حاج ...، ...، حاج ..، ... و ملاّمحمّدباقر فشارکی حاضر شد.
یکی از شخصیتهایی که سیدابوالقاسم دهکردی در مکتب اصفهان از وی استفاده کرد، آخوند ملامحمدباقر فشارکی متوفی به سال ۱۳۱۴ هـ .ق استاد میرزای شیرازی است، کتابعنوان الکلام از او است
از استادان وی :
آقا سید محمد طباطبایی اصفهانی (فشارکی) وی فرزند میرزا ابوالقاسم زوارهای بود و در روستای فشارک (فشارک، به فتح فاء و کسر راء، روستایی در ناحیه کوهپایه اصفهان است.) اصفهان متولد شد. وی از چهرههای برجسته حوزههای سامرا و نجف اشرف به شمار میرفت و از شاگردان برجسته میرزا محمد حسن شیرازی بود و به جهت موقعیت ممتاز علمی، در زمان حیات استاد خود، در حوزه علمیه سامراء، به تدریس مشغول بوده است.