مقاله درخصوص " اصول معماری اسلامی"
مقاله نخست درخصوص اصول معماری اسلامی :
پژوهش در هنر اصیل معماری اسلامی ایرانی
مهندس رضا دهشیدی
مقدمه
آداب و رسوم و ضوابط معماری چگونه تعیین میشود؟ شارع مقدس اگر قالب معماری میداد، جلوی تکامل را میگرفت. محتوای آثار معماری کشور های اسلامی با معماری اسلامی یا آنچه که قبلاً در مورد معماری قدیم آمده است، فرق دارد. اگر معماری اثری را ارائه دهد که در آن ایده های غیر اسلامی خود یا دیگران را به کار گرفته باشد؛ دیگر آن اثر معماری، معماری اسلامی نیست؛ بلکه معماریای است با ایده های متفاوت یا حتی معماری من درآوردی. پس چگونه میتوان اثری را با معماری اسلامی به وجود آورد یا چگونه میتوان آن را که کمتر اسلامی است، بیشتر اسلامی نمود؟ فراموش نشود وقتی که صحبت از کلمه اسلامی به میان میآید، در مقابل آن، کلمه غیر اسلامی هم وجود دارد. لذا این سؤال مطرح میشود: معماری اسلامی چیست؟ چه چیزی باعث اسلامی شدن یک اثر معماری میشود؟
از معماری اسلامی تا معماری مکروه
از احادیث نبوی (ص) چنین بر میآید که او نزدیکان خود را به زندگی در ساختمانها تشویق نمینمود و حتی این ممنوعیت ها در قرآن نیز پیداست. آثار معماری را میتوان به لحاظ اسلامی بودن در سه گروه دستهبندی نمود: معماری اسلامی، معماری مکروه (یا قابل سرزنش) و معماری غیر اسلامی.
معماری غیر اسلامی آن است که با آنچه در شریعت بدان اشاره شده مغایرت داشته باشد که نمونه های بسیاری را میتوان در ساختمانهای موجود مشاهده نمود؛ به عنوان مثال، ساختمانهایی که مشرف بر منازل مسلمین است.
معماری سزاوار سرزنش، همانطوریکه توسط پیغمبر اکرم (ص) سفارش شده، من جمله پرهیز از زینت مساجد و زیادهروی در اتلاف ثروت مسلمین است، مثل مجموعه مسجد جمکران.
معماری اسلامی، اثری است که ارتباط قلبی انسان را در پرستش خدای قادر تبارک و تعالی برقرار میسازد. حقیقت آن است که اسلام در آغاز طلوع خود، جز اصول اخلاقی، چیز دیگری همراه نداشته و در مراحل اولیهاش به لحاظ ایجاد و یا الهام یک هنر جدید، از مسیحیت هم ضعیفتر بوده است. از طرفی میدانیم هنر هرگز از هیچ برنمیخیزد و اصالت آن، داشتن ریشه در آثار گذشته است؛ به قول معروف تا ریشه در آب است، امید ثمری هست.
آندره گدار معمار فرانسوی و مؤلف سه جلد کتاب آثار ایران مینویسد: تفاوت در ساختمانهای قبل از اسلام با ساختمانهای بعد از اسلام، نه در ساختمان و نه در شکل آن و نه حتی در طرح نقشه آنها است؛ بلکه در منظر و لباسی است که اسلام بر اندام ساختمانهای دوره ساسانی پوشانده و خواسته است مفهومی به آنها بدهد که معماری ایرانی با معماری مردمی که تحت رژیم اسلامی زندگی میکنند به وضوح متمایز باشد.
اینکه میگوییم معماری رنگ و بوی اسلامی پیدا کند، یعنی چه؟ چون اسلام جهان شمول است و برای همه ملل ظهور نموده، چنین به نظر میرسد که در مرحله نخست، معماران باید ساختمانی بسازند که در آن سه نکته اساسی در نظر باشد؛ اول، توجه به عملکرد صحیح بنا؛ چرا که ساخت و ساز بنا برای تفنن نیست. آنچه لازم است باید ساخته شود و این ملازمت توجه دقیق به عملکرد درست بنا است؛ دوم، باید بدانند در کجا و در چه مکانی میسازند. توجه به پارامتر زمانی و مکانی، لازمه انجام کار درست است؛ سوم، اینکه در اجرای این اثر، یک پیام فرهنگی هم داشته باشد؛ چرا که هدف اسلام ایجاد محیطی برای تکامل انسان است که بتواند به سوی کمال صعود کند. یک معمار مسلمان میداند خداوند متعال صاحب جلال و اکرام بوده و در عین حال جمیل است و جمال را دوست دارد. همچنین اعتقاد دارد هدف از زندگی دنیوی، رجعت به سوی خداوند و رسیدن به کمال است. پس اثر معماری خود را بر سه پایه جمال، جلال و کمال بنا و استوار میکند.
آنچه در نقوش و تزئین بنای اسلامی جلوهگر است، جمال خوانده میشود و به آنچه به ابعاد و کشش سطوح و به کمپوزیسیون احجام توجه دارد، جلال اطلاق میشود. همچنین اگر این شیوه از معماری در جهت محتوای معنوی و تلفیق با مبانی اسلامی و در قالب کبریایی باشد، به آن کمال گویند.
بدیهی است با وجود جمال و جلال، کمال هم به وجود میآید. به قول غزالی، ساختمان زیبا جمال باطن سازنده آن را هویدا میسازد و نماینده معنوی و معرفت حق است. ابن مرزوق نیز معتقد است که ابنیه و مساجد ایرانی، جلالت اسلام را آشکار میکند، چنانچه در مرمت و تعمیر آنها قصوری روی دهد، در روز قیامت عندالله مسئول خواهند بود.
سیدحسین نصر مینویسد: معماری مسجد از روی قرآن سرچشمه میگیرد. هر چند در برخی متون دیده میشود معماری را مسلمین از منابع ساسانی و نظیر آن اقتباس کردهاند، ولی شکل بیرونی مسجد به صورت رمزی تجلی اسماء و صفات خداوند است؛ به این نحو که گنبد جلوهگر جمال الهی است و منارهها نشانه جلال و در مجموع، کبریایی او، یعنی کمال را نشان میدهند.»
«اریک اشرودر» مستشرق انگلیسی که سالها در معماری اسلامی کار نموده و در این زمینه کتاب هم دارد، مینویسد: یکی از رموز پایداری اصول دین اسلام در ایران، ساخت مساجد آنها است که با گذشت قرنها این مساجد با ساخت عناصری نظیر گلدستهها و گنبد و سردرها و صحن آبنما و هشتی و شبستان که با رعایت جوهره اصلیشان به صورتهای مختلف ولی تکرار اندر تکرار در ساخت و سازها حفظ کردهاند، میباشد.»
اصول معماری اسلامی
با توجه به جمیع جهات و توجه به آنچه تاکنون بر معماری اسلامی گذشته و آنچه که شارع بدان نظر دارد، میتوان این نوع معماری را با اعمال هفت اصل تبیین شده ذیل به وجود آورد. این اصول در همه جا به صورت کم و زیاد اعمال شده، به طوریکه اعمال این اصول ضمن نگرش به هنر مردمان سرزمینهای اسلامی، مکتبهای رایج پنج گانه متداول دنیای اسلام را به وجود آورده و به صورت محدودتری شیوههای معماری را در هر ناحیهای معمول داشتهاند. این اصول عبارتند از: توحید، اخلاص، علم، حیا و حجاب، عبادت و احترام، اقتصاد و ذکر.
توحید:
یکی گفتن به زبان، یکی دانستن، یکی دیدن، یکی شدن وجود خدا؛ یعنی کمال هنر. اعتقاد به خدای واحد و مورد پرستش همه ملل، این یگانگی را به وجود آورده که در مجموعه شهرهای اسلامی دنیا و در همه جا این وحدت دیده میشود؛ در شهرهای اسلامی به لحاظ داشتن نشانههای اسلامی نظیر مساجد، اماکن مقدسه و مذهبی، بازارها، میادین و در بین مردم، به کارگیری زبان عربی به مثابه زبان اول و یا زبان دوم و کتابت آن در همه نقاط. این وحدت ناشی از یک فرهنگ و نشأت گرفته از یک کتاب آسمانی است و این فرهنگ، خصوصاً در معماری مؤثر بوده است؛ مثل رعایت جهت قبله یعنی در یک شهر اسلامی، وحدت سمت و سو را به وجود میآورد. این یگانگی را دور از عادات مختلف مردمانی اعم از سیاه و سفید، زرد و سرخ و حتی وجود شرایط علمی و افکار متفاوت، جدا از مکاتب مختلف معماری و شیوههای آنها که در جهت و وحدت قدم برداشتهاند، میبینیم. مساجد همه ملل، دارای صحن، غُرفات، حجرهها و شبستان رو به مرکز، یک میانسرا که در مرکز این میانسرا آب پاک و مطهر وجود دارد و قد برافراشته، گلدسته ها و مناره و گنبدها را در همه جا میبینیم که همه و همه در جهت وحدت هستند. این وحدت را حتی در هنرهای مستظرفه، نظیر کارهای گره و رسمی بندیها و مقرنس نیز احساس میکنیم که همه به یک جهت و یک مرکز ختم میشوند.
همچنان که همه در هر کجای دنیا که باشند به سوی یک قبله تعظیم و احکام الهی را اجرا میکنند و مساجد قبرستانها و شهرهای خود را در این جهت میسازند و با این همه کثرت، در آن وحدت دارند. این وحدت و یگانگی در هنر هم دیده میشود؛ یکی بودن در مبانی معماری در هنر اسلامی، وجود خدای یگانه و کتاب آسمانیاش که در جای جای این کتاب حکمت، وحدت را بیان نموده است. حکمت یعنی بیان اسرار هارمونی؛ یعنی برای نواختن آهنگ یگانگی، باید همه این هارمونیها را شناخت و به کار برد. اصل مسلمانی یعنی تسلیم به هارمونی، تسلیم به تناسبات که زیبایی را به وجود میآورد و زیبایی، ما را مسلمان میکند. خلاقیت یعنی کشف هارمونیها، کشف تناسبات در یک اثر هنری. بنابراین نبود تناسبات و هارمونی یعنی عدم خلاقیت. نظام عالم از واحد به کثیر و از کثیر به واحد است. عوامل وحدتبخشی از کثرت، شناخت تقارن، توازن، تعادل، تناسب و ... هستند. این عوامل و این هارمونیها رد پای وحدتاند که میتوان تحت عناوین ذیل این عوامل را دستهبندی نمود:
1. تقارن: وحدت در محوریت با مرکزیت؛
2. تناسب: وحدت در ابعاد و اندازهها؛
3. توازن: وحدت در هارمونیها؛
4. تعادل: ایجاد وحدت در حجم ها و وزن ها؛
5. توافق: وحدت در عمل و فکر و در انتخاب عملکرد معماری؛
6. تطابق: ایجاد وحدت با طبیعت و ساختمان؛
7. تشابه: همان وحدت در شکل است؛
8. تجانس: وحدت در جنس و صفت است؛
9. تناظر: وحدت در دید است؛
10. تساوی: در همه چیز.
شناخت و به کار بستن این هارمونیها، یک اثر هنری را به هنر اسلامی، به ویژه در معماری نزدیک میکند. هنر معماری، خود عرصه مناسبی برای نشان دادن عوامل فوق است، زیرا معماری، خود بر اصول هندسی استوار است. به همین دلیل ایدئولوژی هنر اسلامی هندسه است که تغیر نمیکند، ولی در هر زمان و مکانی هنری بر این مبنا عرضه میشود.
اخلاص
ساختمانهای مسکونی همه بدون پیرایهاند. خلوص فقط باید برای خدا باشد. باید از هر چه زشتی و پلیدی است، دور باشد. همه چیز باید زیبا باشد: ان الله جمیل و یحب الجمال. در روند احداث ساختمانهای عمومی، آنچه هنرمندان دارند در طبق اخلاص تقدیم میکنند. اکثر اماکن وقفیاند؛ ساده و بیپیرایه و دور از اسراف. در اماکن باید همه چیز پاک، بیپیرایه و خالص باشد. آب را که نشانه پاکی است، در جای جای بنا به کار میبرند. نور را در همه ساختمان گردش میدهند. نور نشانه خلوص و پاکی است. هر چه که میسازند به سوی آسمان نشانه دارد و همه چیز متعلق به اوست و در نهایت اخلاص قرار دارد. همه اماکن اشاره به آسمان دارند؛ گنبدها، دور قوسها، تیزی بالای دربها و پنجرهها همه نوک تیزاند و همه به آسمان اشاره دارند؛ حتی به هم دروغ نمیگویند. آنچه هست واقعیت دارد و از ساخت دکور درها و پنجرههای کاذب خودداری میشود. از ساختن هر چیزی که در آن نشانهای از ریا یا نشانهای از اخلاص در پیشگاه خداوندی نداشته باشد، پرهیز میکند. دروغ در معماری اسلامی جایی ندارد؛ حتی در بنا کردن احجام معماری، مصالحی که در آن به کار رفته، رابطه دارند. این نکته به ویژه در نیارش بنا دیده میشود. مصالح انتخاب شده و فرمهای انتخابی باید خود ایستا باشند، نه اینکه با توسل به ترفندهایی این نیارش را تأمین کنند. در جریان ساخت کلیسای عظیم «سن بیرو» در رم، وقتی «میکل آنژ» گنبد عظیم کلیسا را که با عرض 42 متر و ارتفاع 140 متر برافراشت، بیشتر بر زیبایی و عظمت آن توجه نمود و هنوز چند سالی از افتتاح آن نگذشته که گنبد در حال فروریختن بود. به ناچار پاپ مجبور شد با فراخوانی از صنعتگران کشور چارهاندیشی کند و با اجرای کمربندی فلزی به دور گنبد، از انهدام آن جلوگیری نماید؛ یعنی اینکه گنبد خود ایستا نبود، بلکه با بستن کمربند اضافی، ایستایی آن را تأمین کردند؛ امری که به هیچ وجه در تاریخ معماری ایرانی اسلامی تاکنون اتفاق نیفتاده است. آنچه در اجرای عملی اخلاص باشد، بالطبع زیبایی نیز به وجود خواهد آمد. زیبایی به معنای قشنگی و جمال نیست؛ بلکه معنی آن زیبندگی، پذیرفتنی، دل خواستن، به سامان بودن و به تناسب بودن است. منبع زیبایی خدا است. زیبایی مقیاس ندارد؛ همچون آسمان که با داشتن زیبایی باشکوه خود، بدون مقیاس است و ابعاد طلایی هم ندارد. هنرمندان در دنیا درهم و دینار وقف نکردند، بلکه زیبایی و هارمونی و تناسبات را وقف کردند. همه علم، یعنی رعایت تناسبات؛ خلاقیت، یعنی کشف تناسبات و عدم رعایت تناسبات در هر چیزی، یعنی عدم خلافیت. افلاطون با شاگردانش یک ماه در ماهیت زیبایی بحث کردند و به این نتیجه رسیدند که زیبایی یعنی تناسب داشتن باید یک چیزی از مظهر زیبایی در آن دمیده باشد.
باید توجه داشت که اعداد طلایی و اعمال و رعایت آنها هر چند در ایجاد زیبایی بدون تاثیر نیستند، ولی اصلاً ضامن زیبایی نبوده و باید از اعداد طلایی و خطوط ناظم نقوش و محورها استفاده کنی. از طرفی باید توجه داشت که اینها در طرحها محوریت و هدایت میبخشد. برای ایجاد زیبایی باید از سایر قواعد نظیر رعایت تقارن، تعادل، تشابه، توازن و... در اصل توحید شرح داده است، استفاده کرد. گفتهاند زیبایی عصای زیبندگی و داشتن تناسبات و مناسبت ها در یک اثر اسلامی است و بایستی به سوی سادگی و بیپیرایهای رفت و در انتخاب فرمها و تزئینات متناسب و زیبنده دقت نمود. در بعضی از اماکن متبرکه امروز میبینیم که چنان پرکار و شلوغ کارنمودهاند که انسان به جای آنکه در این مکانها به سکینه و آرامشی که لازمه حضور قلب در عبادت است برسد، آن را از دست میدهد؛ حتی به جای استفاده از رنگهای نجیب و ساده و خودداری از تنوع رنگها، آنچنان شلوغ و پرکار عمل کردهاند که انسان را مضطرب مینماید.
علم
علم در سایه دوران حکومتهای اسلامی، به ویژه قرون چهارم و پنجم هجری پیشرفتی بسزا و درخشانی داشته است و مسلمانان در همه زمینه های علمی صاحب نظر بودهاند؛ چه در علم و فنون فیزیک و شیمی و ریاضیات و چه در زمینه علوم و معرفت اسلامی. لذا آنها از دانستههای علمی و از معرفت اسلامی، یعنی از هر دو علم، استفاده کردهاند؛ به ویژه از هندسه که ایدئولوژی معماری است و بر مبنای آن در هر زمان و هر مکانی اثری نو ارائه میشود، نهایت استفاده را نمودهاند. استفاده از ریاضیات در معماری اسلامی جزء اساسیترین کار آنان است؛ چه در سطوح و احجام بنا و چه در ریزترین نقوش تزئینی نظیر گرهها، اسلیمیها و...؛ همه و همه در عین حال از معرفت دینی هم بهره برده و تمام این دانستهها را بر در و دیوار کتابت کردهاند. کتیبههایی را در مساجد، اماکن عمومی و حتی در خانهها اجرا کرده اند که سازنده فرهنگاند؛ به طوریکه بیشترین تزئین اصلی این بناها با استفاده از این کتیبههاست.
ساخت و تزئین بنا، یعنی استفاده از علم و از معرفت اسلامی است؛ معرفتی ناشی از علوم الهی. هر نقشی نکتهای را بیان کرده و گوشهای از معرفت الهی را نشان میدهد. چنانچه به دقت نگاه شود، کاربرد انواع خطوط، انواع اسلیمی و نقوش آنها، همگی با استفاده از علم هندسه بوده و از آن نشأت میگیرد. به جرئت میتوان گفت هنر اسلامیای نداریم که در آن از هندسه استفاده نشده باشد. در محاسبه نیارش بناها و در تزئین آنها، در خوشنویسی و کتابت و حتی در زمینه نگارگری و موسیقی نیز مسئله هندسه مطرح است. در احداث بنا، ابتدا پیش از هر چیز به پیمون بنا که در غرب به آن مدول گویند، توجه داشتهاند. کلمه پیمون معادل مدول است که در زبانهای خارجی مصطلح است و آن بدین معناست که با داشتن ضوابطی، حتی یک بنّای معمولی روستایی در روستای دور افتادهای در کرمان میتوانست یک گنبد با دهانه 10 متر را به گونهای بسازد که بزرگترین معمار در پایتخت میساخته است.
کاربرد پیمون با مدول خیلی فرق دارد؛ مدول همه چیز را یکنواخت میکند ولی پیمون از یک نواختی خارج میسازد. معمار وقتی با پیمون کار میکرد، مطمئن بود که از لحاظ طرح و تناسب و محاسبه نیارش بنا از هر لحاظ کارش را درست و صحیح انجام داده است.
برخلاف عدهای که ادعا میکنند هیچگاه یک معمار ایرانی هنرمند نبوده و همیشه کارش با فن توامان است، قطعاً هنرمند بوده است. اصولاً در قدیم هنرمند به کسانی میگفتند که ما الان به آنان صنعتگر میگوییم و آنهایی که با علم سروکار داشتند، حتی علم استاتیک را جزء هنرمندان ندانسته، بلکه بر عکس به آنها صانع میگفتند و هنرمند به کسانی اطلاق میشد که بتوانند کار صنعتی بکنند.
برای طرح ساختمان، نخست اندامهای آن را اندازه میکردند. پیمون را در آن گنجانیده و با کم کردن و افزودن پیمونها، اندازه دلخواه هر یک از اندامهای ساختمان را به دست میآوردند و با اعمال سایر اصول معماری اسلامی، اثر زیبایی خلق میکردند؛ مثلاً برای پدید آوردن قرینه، از جفت و برای بر هم زدن آن از متضاد این لغت، یعنی پد جفت استفاده میکردند. پد جفت برای از بین بردن یکنواختی بنا نظیر ساختمانهای قبل از اسلام و جفت را برای پدید آوردن آرامش دلخواه بعد از اسلام به کار میگرفتهاند. دیگر از مواردی که در ساخت و ساز معماری اسلامی بدان توجه میکردند، استفاده از علم ایستایی بنا یا نیارش است. نیارش که در معماری گذشته هم به کار گرفته میشد، به مجموعه عواملی که بنا را نگاه میداشته اطلاق میگردیده است که مجموعاً شامل استاتیک بنا، فن ساختمان و مصالح شناسی بوده است.
اگر معماری در شناخت مصالح و همچنین مقاومت آنها شناخت داشته باشد و به خوبی اندوخته باشد، میتواند کارهای مهمی را انجام دهد که امروزه با تیرآهن و بتون انجام میدهند. اگر کسی بخواهد علم نیارش را فرا بگیرد باید ساختمانهای قدیمی را مطالعه و به دقت بررسی نماید. مثلاً در ابرقو گنبدی بدون اندود وجود دارد که تماماً مقاومت مصالح است، همچنین در یزد چهار گنبد مدرسه ضیائیه به همین نحو ساخته شده است. در این باره مثالهای زیادی میتوان ارائه نمود. که نشان میدهد معماران قدیم ما به خوبی از علم نیارش آگاهی داشته و استفاده میکردند. ما هم با توجه به پیشرفت امروزه علم بایستی در معماری اسلامی از علم نیارش بهترین سود را بجوییم.
چنانچه بناهایی با رعایت اصول فوق ساخته شود، آنها را معماری اسلامی میتوان نامید. البته فراموش نشود معماری اسلامی با معماری مسلمانها متفاوت است. تمام دنیا میگویند هنر اسلامی، ولی ما در آن هم افراط و هم تفریط میبینیم که کار بیهوده هم شده است، ولی در عین حال از نظر دنیا شاهکار هنر اسلامی شناخته شده است. این مطلب با معماری اسلامی که روح اسلامی داشته باشد متفاوت است. ضمناً لازم نیست هر ساختمانی با قوس و گنبد و مناره، معماری اسلامی باشد؛ بلکه چنانچه مطابق این هفت اصل ساخته شده باشد، شاید بتوان آن را معماری اسلامی نامید.
حیا یا حجاب
اسلام برای حفظ و رعایت حجاب توصیه اکید نموده است. لذا لزوماً ساختمانهای اسلامی هم بایستی دارای حجاب باشند. آنها برای ایجاد حجاب، به ویژه ساختمانهایی که مصرف شخصی داشتهاند را درون گرا میساختند، ولی ساختمانهای اماکن عمومی نظیر کوشکها را برون گرا بنا میکردند. برای درونگرایی ساختمان، اتاقها را در اطراف میانسرا میساختند و اگر ساختمان بزرگتری میخواستند به دو بخش اندورنی و بیرونی طراحی و اجرا مینمودند؛ زیرا یکی از باورهای مردم ایران ارزش نهادن به زندگی شخصی و حرمت آن و نیز عزت نفس آنان بود که این امر به گونه ای معماری را دورنگرا کرده است. فضای درونگرایی مانند آغوش گرم و بسته است و از هر سو رو به درون دارد؛ از در ورودی که وارد میشدند، ابتدا یک هشتی داشته که به دو دالان متصل بود: یکی برای بخش اندرونی و دومی برای قسمت بیرونی. چرا که بخش اندرونی در حجاب کامل باید باشد. از طرفی با ساخت پنجره های کوچک و با ایجاد شبکه و پنجرههای مشبک، حجاب بیشتری به بنا میدادند. حتی کوبه درها متفاوت بوده که تفاوتی بین مرد و زن بودن مراجعه کننده مشخص باشد. ملاحظه میشود ساخت اندرونی و بیرونی برای رعایت کامل حجاب است. زیرا محل زندگی، همچون قفس بازی نیست که در معرض دید و نمایش مردم قرار گیرد. سعی میشد بناها اِشرافی به یکدیگر نداشته باشند و حتی از بیرون طوری باشد که به یکدیگر فخر نفروشند. مسلمان ایرانی هم مثل عرفا به درون بیشتر از برون توجه داشتهاند و این مهم، خود مسئلهای است که جنبه مذهبی دارد. انسان باید در خانه یا محل کارش آرامش داشته باشد. بعضیها تصور میکنند پس از آمدن اسلام به ایران، مسئله حجاب پیش میآید؛ در حالیکه چنین نیست. زیرا حجاب پیش از اسلام هم در ایران بوده و حجاب زرتشتیها خیلی مفصلتر است؛ مثلاً در مورد زنهای هخامنشی، کلمه پردگی وجود داشته که بیانگر همه چیز است. اصولاً انسان میل دارد پوشیده باشد و بیشتر این اصل از حالت شرقی بودن مردمان این مرز و بوم نشأت گرفته است. انسان در اثر رعایت حجاب، وقتی به مجموعه شهرها و ابنیه کسانی که در آنجا زندگی میکنند و به حجاب اعتقاد دارند نگاه میکند، این اعتقاد را در خود کالبد شهر هم ملاحظه مینماید؛ مثلاً اگر کوچه های یزد و کاشان را ببینید، هر کدام از این خانه ها به مثابه یک انسان خودش را در حجابی پوشاندهاند. مثل مردان که خود را در عبا و لباده و زنها خودشان را در چادر میپوشانند. وقتی وارد بنا میشویم، آنگاه آن زیباییها جلوهگر میشود.
اگر به شهر بزرگتری مثل تهران بیاییم و در معماری آن دقت کنیم از توی خیابان به راحتی میتوان حتی درون اتاق خواب را که از بالا به پایین شیشه است، ببینیم و حدس میزنیم چه نوع انسانهایی در اینجا زندگی میکنند. این معماری بیحجاب، انسان را بی حجاب میکند و آن معماری با حجاب یزد و کاشان، افراد دیگری را با ویژگیهای خاص خود معرفی میکند.
معماری غربی مثل انسان غربی یک نوع تحرک ظاهری را دارد؛ یعنی شما وقتی به یک معماری غربی مینگرید، میبینید در ظاهر متحرک است؛ یعنی شما را به حرکت بصری و بیرونی دعوت میکند، ولی معماری اسلامی این حرکت را در درون خود دارد. به عبارت دیگر، ما قهرمانان نشسته داریم (رستم) و مغرب زمین قهرمانان متحرک (سوپرمن). معماری اسلامی هم یک معماری قهرمانی است که حرکت هم دارد، منتها در درون. سکوت و آرامشی در بیرون دارد، ولی درونش پر از غوغاست که در بیرون انعکاسی ندارد. مثل ظاهر یک مؤمن. انسان این سکینه و آرامش را میبیند. ولی در قلبش تپشها و جوششها و تنشها را دارد. این همان است که وقتی مؤمن به عمق خود فرو میرود، قلبش هم به سکون گرایش پیدا میکند. به هر میزانی که معمار این دریافت باطنی را پیدا میکند، انعکاسش در اثر معماریاش هم به حدی میرسد که انسان احساس میکند و مسلم است در فضای معماری حاضر شده احساس آرامش و راحتی وجود دارد.
ساخت بناهای اندرونی و بیرونی رعایت خواست مردم؛ یعنی معماری مردموار است. انسان به درونگرایی نیاز دارد و منزل باید درونگرا باشد. رعایت این شیوه چنین مینماید که مردم ایران زندگی در شبستان و نمازخانهها را که متضمن آرامش درون چهاردیواری دربست است، میپسندند.
اقتصاد
در قرآن کریم آمده است خداوند مسرفین را دوست ندارد. رعایت اقتصاد، یک اصل اسلامی است. معماری اسلامی به گونهای است که در ساخت ساختمانها نهایت صرفهجویی میشود. پرهیز از اسراف یعنی هر چیزی را به جای خود به کارگیرند؛ هر مصالحی را در جای مناسب خود و به حد نیاز مصرف کنند و این عین عدالت است. اینکه میگوییم هر چیز به جای خود، فقط در مورد مصالح مصرفی بنا نیست، بلکه این پرهیز از اسراف چه برای مصرف نوع مصالح، چه احداث فضاهای بیهوده و بعضاً از روی تفنن و چه مصرف مصالح نابجا و چه احداث ساختمان بدون توجه به عملکرد و کاربری بهینه آن و یا عدم توجه به مکان و زمان احداث بنا. لذا رعایت این اصل تا آنجا است که اگر درست و با دقت عمل شود، چه بسا سرنوشت و مسیر خیلی از بناهایی که اکنون به نام بنای اسلامی میسازیم و یا میشناسیم، تغییر پیدا میکند. به نظر میرسد اصل با صرفه بودن، مهمترین بحث معماری اسلامی است. زیرا این اصل، برخوردی ملموس با زندگی روزمره توده عظیم مردم دارد و میتواند اثرات مهمی در زندگی آنان داشته باشد. لذا برای یادآوری دامنه وسیع اثرگذاری و کاربرد این اصل ذیلاً به شرح مختصری در بعضی از ابعاد آن میپردازیم:
الف) معماری مردم پسند
معماری باید مقیاس انسانی داشته باشد. یک معمار هیچ وقت نمیآید یک سالن سینما بسازد و اسم آن را اتاق خواب بگذارد. مقیاس اتاق خواب همچنین وقتی وارد راهروی میشویم که فقط یک در دارد، ابتدای ورودش بسته است. جایی که دیوارش ضخیم نباشد در آن طاقچه میسازند. اندازهها مشخص و بر اساس منطق است، نه هوس و کسی نمیتواند آن را تغییر دهد. مثالهای بسیاری برای مردموار کردن بنا و در نهایت اسلامی کردن آنها میتوان زد که از آن جمله، کاربرد اعداد قدسی در بناهاست؛ چرا که این اعداد ارتباط مستقیم با اعتقادات مردم داشته و مورد علاقه مردم هستند. رعایت آن نیز اثر معماری را مردم پسند میکند. اصل مردم واری یعنی رعایت خواستههای مردم، چه عاطفی، چه مذهبی و چه اقتصادی؛ اینها جزء نیازهای اولیه مردم است، چه در باغ سازی، چه در ساختن مساجد و مدارس و چه در خانه و یا در هر بنایی دیگر.
رعایت اقتصاد تا بدانجا است که اگر جایی میتوان با خشت منزل ساخت، باید با همان خشت ساخت؛ نه اینکه با آجری که از راه دور با هزینه گزاف تهیه میشود، اجرا شود. همچنین نباید فضای مسکونی مطابق نیاز چند نفر را فقط برای یک نفر ساخت و اتاق خواب دو نفره با اندازه چند برابر و... . لذا رعایت اندازه و ابعاد فضاها خود عین اقتصاد است. الزام به رعایت ابعاد مورد نیاز، خود باعث میشود که حتی فرم و شکل یک اثر معماری را تغییر دهد، زیرا شکل و حجم ظرف، تابع مظروف است.
ب) خودکفایی
معماران گذشته به موضوع خودکفایی بسیار اهمیت میدادند و اصطلاح خود بسندگی را انتخاب میکردند؛ مثلاً یک معمار اهل کاشان یا یزد هیچگاه راضی نمیشد که سیمان از یک شهر دیگر بیاید و او شروع به کار کند. البته اگر چیزی لازم بود از آن سر دنیا هم میآورد، ولی اگر میتوانست از اطراف خودش تهیه کند، اولی تر بود و در این مورد آنقدر وسواس داشت که حتی سنگ آهک را از نزدیکترین کوهی که دم دستش بود، تهیه میکرد. البته تا زمان کریمخان چنین میکردند. به عنوان نمونه میبینیم در مسجد فهرج یزد که به سال 45 یا 46 هـ. ق ساخته شده و از قدیمیترین مساجد دنیاست که تا کنون بر جای مانده، همه چیزش را از همان محل تهیه کردهاند. اگر کاه نبود که کاهگل برای نماسازی بسازند و یا برای اندود کردن از خارشتری استفاده میکردند. خارشتری را با آسیاب خرد و از آن کاهگل ساخته اند که از کاه گل معمولی هم بهتر شده است و میدانیم که به این خار (ژاژ) میگویند و ژاژ خایی، یعنی هر چه میجوند، جویده نمی شود و چون تلخ است، حشرات موذی روی آن اثر نمیگذارد؛ این در حالی است که بناهای دیگر یزد و کاشان ر ا که میبینید، موریانه کاههای توی کاهگل را خوردهاند، با آنکه آنها را مرتباً تعمیر کردهاند، اما مسجد فهرج با آن عمر طولانی سالم مانده. همچنین در همانجا بنایی است به نام شهدای فهرج و زیارتگاهی هم دارد. این بنا همهاش خشت و چینه است. نمای آن هم کاهگل است. البته باریک روان و ژاژ همان که به جای کاه کار میکردند و گل رس. فقط میماند که نمای بنا را چه کنند. چون نمیتوانسته از آن مصالح استفاده کند، از سنگریزههای کوچک رنگارنگ که سیل با خودش از بیابانهای کویر میآورده، استفاده میکردند. معمار این ریز سنگها را نشانده و از آن استفاده کرده و به صورت یک تابلوی نقاشی درآورده است. انسان اینها را که میبیند در مییابد که آنان چگونه برای هر چیز کوچکی فکر میکردند. برای اشاعه خودبسندگی یا خود کفایی اصطلاح «بوم آورد» دارند؛ بوم آورد یعنی چیزی که از خود آن سرزمین حاصل شود که این خود یک درسی است. یک اصطلاح دیگر (ایدری) هم دارند؛ یعنی متعلق به همین جا، اینجایی. حتی کسی که میخواست خانه بسازد تا آنجایی که گل رس داشت، خاکش را بر میداشت با همان خاک خشت میزد. اگر گل و گچ و آهک میخواستند از نزدیکترین محل ممکن تهیه میکردند. نمای ساختمان ازکاه گل «ارزه» بود؛ یعنی ریگ روان. این را به کاه گل میزدند. لذا به آن کاهگل ارزه میگفتند که مخصوص نما بود و اگر نمای رنگی میخواستند، رس رنگی را از معدن استخراج میکردند. رس رنگی در بعضی جاها تنوعش بسیار زیاد است. مثل ابیانه که سه یا چهار رنگ است؛ ارغوانی، زرد، قهوه ای و ... . تنوع رنگ دارد. ولی در جاهایی مثل یزد و کاشان و اصفهان، جاهای مخصوص که خاکهای بسیار خوشرنگ داشتهاند که با همان کاهگل رنگی نما را میساختند. این نوع نماها جلوی تشعشع فوق العاده آفتاب را میگرفته و دم گیرهایی با گچ داشته که به آن کاهگل دمگیر میگویند که جزء نماهای زیباست. فکر نکنید در یزد و کاشان که کم باران می آید از این نوع نما استفاده میکردند، بلکه در ماسوله هم عیناً همین کار را میکردند و هر شش یا هشت سال تجدید میکردند. در مازندران همین طور؛ منتها به جای کاه، شلتوک برنج به کار میبردند که خوشرنگتر هم هست. در سواد کوه هم چنین است؛ منتهی به جای سیمان از قیر چارو که همان ساروج است استفاده میکردند. انواع و اقسام ساروج بوده است که با خاکستر و ماسه و آهک میساختند. قیر چارو، ملاتی است که برای آجر و سنگ چینی به کار میبردند. در قدیم ملات ماسه و آهک بیشتر به کار میرفت و قرنها باقی میماند.
ج) معماری پرهیز از اسراف
خداوند مسرفین را دوست ندارد. پس در معماری اسلامی بایستی از انجام هرگونه کار بیهوده و یا اسراف در ساختمان احتراز نمود. بنابر این لازم بود ابعاد را مطابق نیاز انتخاب کنند.
اینکه تزئینات در هنر اسلامی برای چیست، باید گفت که هر عامل تزئینی در معماری اسلامی صرفاً یک عامل تزئینی نیست، بلکه یک علت مهم فنی داشته است؛ مثلاً کاشی، عایق رطوبت و حرارت است و یا اینکه در روی این کاشی نقش انداخته اند هم برای این بوده که بتوان آن را تعمیر کرد. زیرا عمر کاشی زیاد نیست و حدوداً ده الی پانزده سال بیشتر دوام ندارد. رفو کردن یا ترمیم نمودن آن با بودن نقش، کار ترمیم را آسان میکند، مثل رفوکردن قالی که اگر نقش نداشته باشد، نمیتوان آن را دقیق رفو کرد. دیده میشود در معماری اسلامی هیچ معماری اجازه ندارد چیز بیهوده به کار ببرد؛ حتی در تزئین بنا، هنرمند مسلمان ایرانی سعی میکرده تا آنچه را که ضرورت داشته و ناگزیر به انجام آن بوده را به بهترین نحوی اجرا کند؛ مثلاً پوشش در ایران باید دو پوشه باشد، اعم از طاق چوبی و سنگی که با شیروانی ساختهاند و یا با طاق یا با گنبد اینها باید دو پوش باشد. علتش هم این است که چون قالب نداشتهاند، نمیتوانستهاند زیرش را مرتب کنند. بنابراین گنبد را با کمال راحتی از پشت میساخته و بالا میرفته و از زیر به طرز قشنگی کار میکردند. از حسن دیگر دو پوش این است جلوی حرارت تابستان و سرمای زمستان را میگرفته است. طرحهای پوشش زیر را به صورتهای مختلف در میآوردند که خودش زیباترین اثرهاست. درکاربندیها ممکن است فکر شود کاربندی را برای اینکه ساختمان زیبا باشد ساختهاند، ولی علت واقعی این بوده که برای معمار یزدی و یا کاشانی امکان نداشته سقف را قاببندی کند. البته اگر امکان داشت، میکرد که شاید قشنگتر هم بود. در هر حال برای رعایت این اصل میبایستی از هر گونه تزئینات اضافی و یا کاربرد مصالح گران و اضافی و یا ساختن فضاهای بیهوده و بدون نیاز پرهیز نمود. بدین ترتیب است که یک اثر معماری به اسلامی بودن خود نزدیک میشود.
عبادت، احترام
در شریعت اسلام هر کسی بدون واسطه انسانی میتواند عبادت کند. لذا در معماری اسلامی چنین به نظر میرسد همه ساختمانهایی که به واسطه نیازهای مختلف بشری ساخته میشود، باید فضای ساده و بیپیرایه و پاک همچون مسجد باشند؛ یک شهر یعنی یک مسجد که خصوصیات عمومی یک مسجد را یک شهر با همه اماکن آن باید داشته باشند تا یک شهر اسلامی به وجود آید. در همه شهر میباید نمادهایی از یک شهر اسلامی به صورت شفاف و برجسته نمود پیدا کند تا هر شهروندی خود را در یک شهر اسلامی احساس کند؛ به ویژه اینکه در همه جا چه در مسجد و بازار و منزل میتوان عبادت کرد. هر چند مسجد فضای بیشتری برای عبادت دارد، ولی منزل و مسجد عین هم هستند: در مسجد بدون کفش را میروند، در منزل هم، در مسجد معامله نمیکنند، در منزل هم، در مسجد به چشم نامحرم به هم نگاه نمیکنند، در منزل هم.
محتوای معماری همه بناها و با هر کاربردی میتواند محتوی مسجدی هم داشته باشد. یک اثر معماری با یک محتوای عبادی، مسلم است پاکی میطلبد. اماکن باید طوری بنا شوند که دور از هر ناپاکی باشند. توالتها خارج از محیط آلودگیها و در بیرون بنای اصلی ساخته میشوند. آبریزگاهها در گوشه ای از حیاط، طوری ساخته میشود تا با پیمودن مسافتی، تطهیر کفش فراهم شود. احترام و حفظ حرمت منزل بر ساکنان آن واجب است. لذا حفظ و حرمت و ادای احترام در مسجد، واجبتر از منازل است. مساجد باید عاری از هر ناپاکی باشند و ورود هر پلیدی به مسجد حرام است. این قرابت مسجد و منزل آنچنان است که در مسجد میتوانند مدتی را به حالت اعتکاف زندگی کنند. در معماری اسلامی نحوه معماری مساجد و همچنین اماکن مقدسه مانند مقابر ائمه و اولیاء و امام زادگان (ع) حتی دیگر اماکن عمومی، تقریباً نظیر یکدیگر و هر کدام حرمت خاص خود را دارند؛ به طوری که برای هر طرح، یک سلسله مراتب حرکتی و برای اماکن مقدسه یک سلسله مراتب تشرف وجود دارد، مثلاً در این اماکن در قسمت ورودی یک جلوخان و یا بست وجود داشته و حتی در قسمت جلوی آن زنجیر داشتهاند که مراجعهکنندگان به طور سواره وارد نشوند و حرمت مکان رعایت شود؛ مثل بازار زنجیر در مشهد که به آن زنجیر بست میگفتند. هر کدام از اماکن مقدسه و بقاع متبرکه و مقبره امامان و امام زادگان و درِ خانه بزرگان و حتی تلگرافخانه (در زمان قاجاریه)، بیت محتهدین، سفارتخانهها، یک مکان بست وجود داشته است که با گذاشتن زنجیر، پناهگاه و مأمن و ملجأ ستمدیدگان بوده است.
در سلسله مراتب تشرف به اماکن مذهبی برای اینکه زائرین در مسیر حرکتی خود آمادگی روحی برای تشرف پیدا کنند، در معماری این اماکن ابتدا بست و سپس صحن، کفشداری، رواقها و سپس گنبد خانه میساختند. بست، مکانی است به صورت مستطیل شکل که سه طرف آن بسته و در قسمت ورودی که رو به شهر دارد، باز میباشد و در انتهای بست، پس از عبور از سردر اصلی وارد صحن میشوند. مکان بست به علت مکان مکث که یک طرف به فضایی روحانی و یک طرف به شهر اتصال دارد، حالت محیط برزخ را دارد و این بدان معناست که هر چه آلودگی زندگی است در این نقطه (بس + است). بستها در قدیم مکانی برای اعتراض بوده است. اگر ظلمی به مظلومی میرسید و این مظلوم راه به جایی نداشت، در این محل اصطلاحاً بست مینشست تا به وضعش رسیدگی کنند و دادخواهی شود و تا زمانی که این دادخواهی به عمل نمیآمد، کسی متعرض آن ستمدیده نمیشد.
یکی دیگر از مواردی که در معماری اسلامی در راستای عبادت و احترام است، اینکه مجموعه اماکنی که بنا میگردند برای ماندگاری و حفظ از تعرض، آن را وقف میکردند. نفس وقف، خود برقراری یک نوع مدیریت بهرهبرداری و نگهداری از بناهاست؛ به طوری که برای بسیاری از این اماکن به علت استمرار ارائه خدمات، یک حالت قدسی و احترام را به وجود آورده است. سازندگان این بناها سعی نمودهاند اگر مجموعهای میسازند از هر لحاظ کامل بوده و نیازهای مختلف را برآورده کند؛ مثلاً مصلای هرات نه تنها محل نماز بوده، بلکه در آن اماکنی نظیر مدرسه، مسجد، خانقاه، دارالحفاظ و دارالشفاء ساخته شده و حتی ابنیه اقتصادی دیگری نیز بنا نمودهاند و برای حفظ این بناها و تأمین هزینههای بهرهبرداری و تعمیرات آن، مستحدثات را وقف این اماکن نمودهاند.
برای به وجود آوردن امکان عبادت در همه اماکن، تطابق محورهای اصلی بناها در جهت قبله، جزء اساسیترین نیاز جهت محورهای اصلی بناها بوده و این موضوع بحثی به نام استهلاک قبله را در معماری مطرح نموده است؛ به طوری که تأثیرات مهمی در طراحی پلان ساختمانها به وجود آورده است. خوشبختانه جهت قبله در ایران که بیشتر در جهت جنوب غربی کشور بوده تا حدودی با شرایط اقلیمی تطابق دارد و مشکل جدی را به وجود نیاورده است. این نکته آنچنان حائز اهمیت است که اگر به مجموعه بنای میدان نقش جهان اصفهان و ابنیه اطراف آن، مثل مسجد امام و شیخ لطفالله و عالی قاپور توجه شود، دیده میشود که چگونه این تغییر محورهای میدان، کاخ و مسجد، در طراحی پلان بناها تاثیر جدی و مستقیمی در طراحی بنا داشته است؛ به گونهای که اگر این الزام نبود، قطعاً این مجموعه به شکل دیگری طراحی میگردید.
ذکر
در بناهای اسلامی سعی شده به طور مداوم ذکر خدا باشد یا اینکه به نحوی ذکر خدا را به مردم یادآوری نماید. لذا از کتابت اسما و صفات الهی سود جستهاند. این ذکرها بیشتر با انتخاب آگاهانه و از روی متون قرآنی و همچنین ادعیه و اوراد منقول صورت گرفته که بیشتر در بیان توحید و نبوت و در بناهای منتسب به شیعیان، بیشتر در مورد ولایت است. ذکر متون قرآنی و سماءالهی در وسط یا در بلندترین و بهترین نقطه منظر بنا شده و نوعاً در چکاد ایوانها و طاقها کلمه الله بالای گنبدها کتابت شده و آنچنان در این موارد پیش رفته اند که رسم الخط کوفی بنایی را که حروف آن بدون دور بوده و با ابعاد آجر نیز همخوانی دارد برای این منظور ابداع کردهاند و با ترکیب و کتابت به اشکال مختلف، نقوش هندسی زیبایی را در سطوح بنا و حتی در مرکز مقرنس و شمسهها کار نمودهاند. اصولاً اکثر معماران مسلمان، خود فقیه بوده و حتی به آنان مولانا خطاب مینمودند. نمونه بارز آن شیخ بهایی و مولانا قوام الدین شیرازی است و این دانش فقاهت به آنان اجازه میداد که مناسبترین آیات قرآنی و یا فرازهایی از این ادعیه را انتخاب کنند.
قبل از اسلام، متولیان دین زردشت با آتش روشن کردن در منارهها (مناره محل نار بوده) همچنین مسیحیان با نواختن زنگ، مؤمنین را به عبادت دعوت میکردند؛ ولی مسلمانان با ساختن گلدسته و مأذنه و اقامه اذان در آنها همان کار را نمودهاند؛ یعنی با کلمات، مسلمانان را دعوت به نماز کردند، نه با آتش و زنگ. گلدسته برای بیان ذکر خدا در بلندترین نقطه بنا شد و در عین حال استفادههایی چون نیارش نیز از آنها کردهاند.
جالبتر آنکه وقتی ساختمانهای بلندی نظیر گلدستهها را میساختند، برای اینکه از حوادث روزگار و تخریب زلزله مصون بماند، دور تا دور گلدسته ها را با آیاتی که حافظ بنا باشد، کتابت و تزئین نمودهاند که این نکته را در بیشتر آثار میبینیم. آنها برای ذکر نام خداوند و نام اولیاء دین (چه در ظاهر و چه در باطن) آنچنان وسواس داشتهاند که حتی در ساخت بناها هم سعی میکردند که مثلاً جمع تعداد اطاق با تعداد پنجرهها با اعداد مقدس نام آنان به حساب ابجد تطابق داشته باشد؛ نظیر مدرسه خان شیراز با 92 حجره که عددش اسم مقدس پیغمبر (ص) است و همچنین دوازده راهرو با دو رواق، جمعاً 14 مکان و با چهار مدرس که همه را جمع کنیم، میشود 110 به معنای علی (ع) و با چهار اطاق خادم و موذن جمعاً 114 که معادل تعداد سوره های قرآن میباشد. معماران مسلمان موضوع ذکر را به صورت باطنی نه تنها در مساجد بلکه در همه جای یک شهر اسلامی رعایت کردهاند و حتی در شهرسازی سعی کردهاند، شوارع در جهت قبله و یا عمود برآن باشد. سی وسه پل در اصفهان که در واقع یک پلبند است، معمار بنا تعداد دهانه های پل را سیوسه چشمه اجرا کرده است، به طوریکه با دریاچهای که در جلوی پلبند تشکیل میشود، این سی و سه دهانه در آب منعکس شده و تبدیل به 66 چشمه میگردد که به حساب ابجد، معادل کلمه الله میشود که این اسم جل جلاله به بانی ساختمان پل، یعنی الله وردی خان نیز اشاره دارد. بنابراین در این موارد آنچنان دقت داشتهاند که سعی میکردند حتیالمقدور دیوارهای اتاقهای مسکونی در جهت قبله باشد. چرا که در همه حال و در همه جا تمام نمودها باید نشانی از یک شهر اسلامی و ذکر نام الهی باشد.
http://blog.ir/panel/javadfesharaki/post_edit/#new
http://www.farsnews.com/news/13910320001017/-اصل-حاکم-بر-معماری-اسلامی
مقاله دوم درخصوص اصول معماری ایرانی اسلامی :
از چهار مکتب معروف هنر اسلامی، مکتب ایرانی اسلام از همه وسیعتر است. آن سه مکتب دیگر که خیلی هم بارور است، یکی «مکتب مصر» است که مرکزش مصر است و بر مبنای معماری قدیم مصر استوار است. درباره این مکتب بسیار زیاد صحبت شده، چه به وسیله مصریها و چه به وسیله خارجیها که در این زمینه خیلی کار کرده اند. یکی دیگر «مکتب شام» است که از قسمت غربی ترکیه، یعنی از نزدیک ما شروع می شود و شام قدیم، سوریه، اردن و لبنان و فلسطین را در بر می گیرد و تا حجاز پیش می رود و در آنجا به معماری مکتب مصر بر می خورد. سومی «مکتب مغرب» است که ریشه ایرانی دارد، هم از لحاظ تاریخی و هم از نظر کسانی که این هنر را به مغرب منتقل کرده اند. این مکتب تمام مغرب عربی قدیم (یعنی مراکش و تونس و لیبی و الجزایر) را در بر می گیرد و دو شعبه می شود که یک شعبه اش، شعبه اندلس است که مکتب بسیار وسیعی است و بسیار هم روی آن کار شده است. این مکتب نفوذش را به طرف شرق خیلی پیش نیاورده و همانجا رو به غرب منتشر شده است. پربارتر از همه، «مکتب ایران» است؛ نه اینکه عقیده بنده باشد، کتبی که راجع به هنر اسلامی در هر رشته ای نوشته می شود، می بیند دو، سه عکس از سوریه و مصر - با همه پرباری اش - هست و مابقی جملگی تعلق به ایران، هندوستان و یا بین النهرین دارد.
این مکتب اولاً وسعتش از لحاظ جغرافیایی بسیار زیاد است. از بین النهرین شروع می شود، از ایران فعلی عبور می کند، تمام ایران قدیم و خراسان بزرگ را در بر می گیرد، از آمودریا و کوههای قفقاز بگیرید تا جنوب در مسقط، اثر می گذارد. از این طرف هم که می دانید افغانستان و پاکستان و هندوستان را تا اندونزی فرا چنگ می آورد و طوری است که مثلاً اگر شما کتاب «تاریخ هنر هند» را مطالعه می کنید، دفعتاً از معماری هند که به معماری ایران می رود، اصلاً دنیای آن معماری تغییر می کند و تاثیر معماری ایران ظاهر می شود و البته منکر این نمی توان شد که آثار محلی بر آنها تاثیر گذاشته؛ چنان که در شهرهای مختلف ما اثر گذاشته است. مانند شیوه معماری یزد و کاشان و نائین که خودش جزو یزد است، با هم تفاوتهای اندکی دارند؛ ولی به طور کلی از لحاظ اصول یکی هستند.
درباره این مکتب مهم است که به خودم اجازه می دهم پیغام گذشته آن را تا آنجا که دریافته ام، بدون کم و کاست تحویل بدهم. اینها را باید دانشمندان جوان ما تبلیغ کنند. هنر ما اصولی دارد که اگر هنرمند از آن منحرف نشود و در راه نادرست نیفتد (به خصوص با این سلیقه هایی که به ما تحمیل شده است) هر خطی که بکشد و هرچه بسازد، اسلامی است. واقعاً باید ببینیم خودمان چه داریم و اگر منطقی نیست، آن را با دلیل رد کنیم و اگر منطقی است، دنباله اش را بگیریم. این گونه که باشد هیچ گاه این پیوند گسستنی نیست و همیشه ادامه دارد.
به هر حال آن اصول را اگر بخواهیم بررسی کنیم، می بینیم در این چهار شیوه معروف معماری ایران بعد از اسلام که خراسانی، آذری، رازی و اصفهان است، تمام این اصول سر جایش باقی است و هیچ گونه تغییری نکرده است، الان هم نباید تغییر پیدا کند. اینها را که آدم در نظر بگیرد، می تواند دنباله آن را بگیرد و این رشته پاره شده و گسسته از هم را دوباره به یکدیگر گره بزند. البته این پارگی و ستردگی فقط در هنر معماری نیست، در نقاشی و شعر و ادبیات هم هست. باید از صد و بیست سال پیش پاره شده این دو را با یکدیگر گره زد و دنباله اش را گرفت؛ منتها اگر راه نادرست پیموده شود، نتیجه عکس می دهد، مثلاً اگر ما بخواهیم جایی را نوسازی کنیم و از معماری اسلامی استفاده کنیم، فکر می کنند که معماری اسلامی حتماً باید گنبد و مناره داشته باشد و در گنبدش هم از کاشی استفاده شده باشد و پنجره هایش هم قوس وار باشد و گوشه هایش هم کج و هشت ضلعی باشد! این حرفها اصلاً مطرح نیست.
اصول هنر ایرانی
هنر ایران بعد از اسلام اعم از معماری، نقاشی و صنایع دستی، چند اصل مهم دارد که اگر اینها رعایت شود، آنگاه می توان از هنر اسلامی دم زد.1- قبل از همه مردم داری است، وقتی یک معمار قدیمی را می برید در یک اتاق قدیمی که متناسب نیست و از او می پرسید که: «این اتاق چه عیبی دارد؟» می گوید: «مردم دار نیست»، یعنی مقیاس انسانی ندارد. این خیلی مهم است. شما اگر مثلاً سه دری خانه های یزد یا کاشان را بنگرید که جای خواب زن و شوهر با بچه هایشان است، می بینید آن خانواده آنجا خوابیده اند و اسبابهایی را که کمتر با آن سرو کار داشته اند، در طاقچه بلند گذاشته اند و بعداً دور آن را خط کشیده اند و به همان اندازه ساخته اند. از لحاظ مساحت هم درست از آنجایی که لازم نبوده، از همان جا خط کشیده اند و به همان جا محدودش کرده اند. از لحاظ ارتفاع درست آن چیزی است که باید داشته باشند، نه یک ذره زیاد نه یک ذره کم و گاهی اوقات این دقت به سانتیمتر می رسد. فرض بفرمایید مقیاس اتاق خواب چیزی است در حدود 4/20 در 3/70 که الان هم در هتلها می بینیم اتاق خوابها به همین اندازه است؛ یعنی به همین نتیجه رسیده اند. از لحاظ ارتفاع هم درست همان ارتفاعی است که نزدیک 2/80 است؛ همان ارتفاعی است که الان معماری مدرن هم در همه جا پذیرفته است. معمار، اینها (یعنی افراد مورد نظر) را کنار یکدیگر گذاشته و دورش را به اندازه لازم خط کشیده؛ این طور شده که این خانه در خور آدمی شده است.
هیچ وقت یک معمار ایرانی نیامده یک سالن سینما بسازد و اسمش را اتاق خواب بگذارد. درست آن چیزی را ساخته که به اندازه و به قاعده بوده است. وقتی وارد راهرو می شوید، یک در دارد که روبرویش در «پستو» است و مثلاً جایی که دیوار کلفت بوده، «دولابچه» درآورده است و جایی که دیوار کلفت نبوده «طاقچه» درآورده است. آنجا از لحاظ «نیارش» و «استاتیک» بنا که خیلی به آن اهمیت می دادند، اندازه اش مشخص و بر اساس منطق است نه هوس، تا کسی بتواند آن را تغییر بدهد؛ ولی در همان «پنج دری» که می رویم، جایش تغییر می کند یا در اتاق «ارسی» اندازه اش تغییر می کند. اینها همه همین طور است که گویی واقعاً معمار آدمها را در داخل اتاق گذارده و دورش را خط کشیده است. در مدرسه و مسجد هم بدین گونه است؛ مثلاً «مدرسه خان شیراز» را در نظر بگیرید. البته آن خدا بیامرز استاد بزرگ حسین شعاع شیرازی، شیفته و دیوانه اهل بیت بود. هیچ اصراری نبود که اعداد مقدس را در معماری بگنجاند. نه کسی او را مجبور کرده و نه داعیه چنین کاری داشته است؛ ولی خود به خود این مشقت را تحمل کرده تا به آن عشقش برسد و چند عدد مقدس را در معماری اش بگنجاند. اینجا 92 حجره دارد که عددش اسم مقدس پیغمبر (ص) است. 12 راهرو دارد، تناسب خود اینها با یکدیگر را ببینید! راهرو جایی است که آدمی را به قسمتهای مختلف هدایت می کند، با 2 رواق در طبقه دومش که می شود 14 تا. تعداد مَدَرس هایش 5 و یک مسجد دارد. اینها را که با هم جمع می کنید، می شود 110 تا با 4 اتاق خادم و موذن 114 می شود. تمام اعداد مقدس اسلامی را در این مدرسه آورده است. 114، تعداد سوره های قرآن کریم است. او هیچ اجباری نداشته که چنین کند؛ ولی عاشق و شیفته بود. از اینها که بگذریم، در این مدرسه فقط فضا برای درس خواندن است. یک محوطه باغ مانند، مثل بهشت در وسط و دورش را حجره قرار داده است. طلبه ای که از حجره اش بیرون می آید تا به سراغ همدرسش برود و با او بحث کند، رد آن صفه و ایوانچه جلو وارد می شود. حجره درست به اندازه نیاز آدم است، یک طرفش رختکن است و طرف دیگرش جای بخاری است، بعد پستو است. معمار از ارتفاع استفاده می کند و پستوی دو طبقه می سازد. طبقه پایینش انبار و آشپزخانه است و با چند تا پله بالا می رود تا به جای خلوتی که پنجره هایش رو به باغ باز می شود - و جای بسیار خوبی برای درس خواندن و مطالعه و تفکر کردن است - می رسد این را می گویند «مردم داری».
این مدرسه از طبقه بالایش به جای راهرو و رواق که در پشت انداخته، به طرف باغ و حجره ها بزرگتر شده و متعلق به کسانی است که تحصیلات ابتدایی را طی کرده اند؛ یا مثلاً درس «خارج » می خوانند، آن ایوان که رو به حیاط است، از طرف حیاط به آن دسترس نیست و جایی است که اگر بخواهند چیزهایی آنجا بگذارند، می توانند و حکم پستو را پیدا حالا بیاییم و این مدرسه را برداریم و عکسش کنیم و درست مثل هتل، یک راهرو بیندازیم در وسط، اتاقهایی هم در این سو و آن سویش بسازیم و توالت و حمام هم در آنجا قرار بدهیم و کاری کنیم که آدمی از فرط تنبلی هیچ گاه از اتاق خارج نشود، در حالی که حتی در مدارس جدید هم که در اروپا و آمریکا ساخته شده، متخصصان تعلیم و تربیت به این نتیجه رسیده اند که توالت و حمام را باید از اتاق جدا کرد تا شاگرد از اتاقش خارج شود و به هوای آزاد بیاید و این عیناً همان طور است. مدرسه خان شیراز شش راه دارد که به توالت و دستشویی و رختشویی که در زیرزمین بوده، منتهی می شود.
حالا بیاییم این ساختمان را به هتل تبدیل کنیم، طلبه ها چه زمانی همدیگر را می بینند؟ درست مثل خانه من است که در آپارتمان بغل دستی ام همسایه ام را نمی شناسم و هرگز او را ندیده ام. او به پارکینگ می آید و سوار اتومبیلش می شود و می رود. من هم سرم را زیر می اندازم و می روم تا زودتر به خیابان برسم. اصلاً کاری به همسایه بغلی ندارم. بنده معتقدم اگر الان هم بخواهیم مدرسه ای بسازیم، باید به همان گونه سابق باشد. اگر این طور نباشد، دیگر اسلامی نیست، دیگر مدرسه نیست، چیز دیگری است. این مردمداری که در تمام چیزها در نظر می گرفتند، چه در باغ سازی، چه در ساختن مسجد و مدرسه، چه در خانه و چه در هر بنایی آن را رعایت می کردند، اصل خیلی مهمی بوده است.
2- اصل دوم، خودبسندگی است. یکی از آقایان به من ایراد می گرفت که: «این اداها چیست و خودبسندگی چه صیغه ای است؟» گفتم: یادم است که 60 سال پیش پدر خدا بیامرزم اصرار داشت که بعضی از اشعار شعرای شیعه را حفظ کنیم، یکی از آنها این شعر امیر معزی است که من از 60 سال پیش حفظ بوده ام:
مرا شفاعت این چند تن بسنده بود:
محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن
گذشتگان به خود بسندگی بسیار اهمیت می دادند و اصطلاحاتی که در کنار این کلمه هست، نشان می دهد که تا چه اندازه خود را راحت کرده بودند. یک معمار اهل کاشان یا یزد هیچ گاه راضی نمی شد که سیمان از یک شهر دیگر بیاید و او شروع به کار کند. اگر واقعاً چیز لازمی بود، از آن سر دنیا می آورد، ولی اگر می توانست از اطراف خودش تهیه کند، اولیتر بود. او حتی سنگ آهک را از نزدیکترین کوهی که دم دستش بود، پیدا می کرد.
خاک رس را پیدا می کرد، ولی گاهی یکی از مصالح مثل آجر را نمی توانست به کار ببرد، مثل شیراز که خاکش آجر نمی گیرد و همیشه آجر را از جاهای دیگر می آورند و تا زمان کریم خان چنین می کردند و الان هم آجر شیراز از اصفهان می آید. حالا جایی را در نظر بگیرید مثل «مسجد فهرج» که در سال 45 یا 46 ق ساخته شده و از قدیمی ترین مساجد دنیاست که بر جای مانده، وقتی آن را نگاه کنید، می بینید که همه چیزش را از همان محل تهیه کرده، اگر گاه نداشته که کاهگل بسازد (چه برای نماسازی و چه کاهگل معمولی برای اندود) خارشتر را دست ساز کرده و از آن کاهگل ساخته اند که از خود کاهگل هم بهتر شده است و می دانید که به این خار «ژاژ» می گویند و ژاژخایی یعنی هر چه می جوند، جویده نمی شود، و همچنین حشرات و حیوانات موذی روی آن اثر نمی گذارند. شما بناهای دیگر یزد و کاشان را که می بینید، کاههای توی کاهگل را خورده اند، با آنکه آنها را تعمیر کرده اند، آقای مهندسی می گفت که: «کاههای تمام این بناهای جدید را موریانه خورده است.» در صورتی که مسجد فهرج با آن عمرش سالم مانده. در همان جا بنایی است به نام «شهدای فهرج» که سرو بسیار زیبایی هم دارد که متاسفانه خشک شده. در آنجا زیارتگاهی قرا دارد. یکی از کسانی را که در آنجا دفن کرده اند، ظاهراً وحشی قاتل حمزه سید الشهداست که بعد از اسلام به اینجا می آید و کشته می شود و دیگری هم خواهرزاده حضرت امیرالمومنین (ع) است. اینجا دیده می شود که در خود بنا همه اش خشت و چینه است، نمای آن هم کاهگل است. البته با ریگ روان و ژاژ، همان که به جای کاه کار می کردند و گل رس. فقط می مانده که اینجا را چه کند؟ چون نمی توانسته از آن مصالح استفاده کند. ببینید که چه حسن سلیقه ای به خرج داده است: در سیلهایی که در بیابان و کویر می آید و سنگریزه های کوچک رنگارنگ با خودش می آورد، او این سنگها را نشانده و از آن استفاده کرده و چقدر هم زیبا کار کرده، واقعاً یک تابلو نقاشی است! آدمی وقتی اینها را می بیند، در می یابد که اینها چگونه برای هر چیز کوچکی فکر می کردند و این نشات یافته از تربیت اسلامی شان بود.
خیلی تعجب می کنیم وقتی می بینیم که قرآن صراحتاً به ما معماری را یاد می دهد، به خصوص در مورد معماری می گوید که چه کنیم: «والله جعل لکم من بیوتکم سکنا و جعل لکم من جلود الانعام بیوتا تستخفونها یوم ظعنکم و یوم اقامتکم و من اصوافها و اوبارها و اشعارها اثاثاً و متاعاً الی حین: خداوند برای شما، از خانه هاتان آرامگاهی قرار داد و از پوست چارپایانتان خانه هایی که به روز رفتن یا ماندنتان سبک بر می گیریدشان و از پشمها و کرکها و موهاشان پوششی و دست مایه ای قرار داد تا... هنگامی.» (سوره نحل، آیه 80)
این یک دستور کامل است و اگر آدمی دنبال آن را بگیرد، به همه این نتایج می رسد: «از پوست چهارپایان برای شما خانه هایی فراهم کردیم که سبک باشد.» چون در عربستان همیشه لازم نبود که سقف باشد، وقتی آفتاب نبود، سقف را بر می داشتند. پوست در آن زمان، سراجی نمی شد و معمولاً ارزان قیمت هم بود، اینها را برای سقف به کار می بردند و در ضمن سبک هم بود و سفر هم که می رفتند، چادرهایشان را با همین ها می ساختند و از پشم و کرک و مویش، از همه اینها می توانید رخت و کالا تهیه کنید و هیچ چیزش را دور نیندازید. گوسفند را همان طور که تا زنده است از همه چیزش استفاده می کنید، وقتی هم که کشته می شود، حتی شاخش را هم دور نیندازید و از آن دسته چاقو بسازید.
این خود بسندگی در کنارش یکی دو اصطلاح هست که خیلی مرا گرفته و اینکه رویش تکیه می کنم، برای این است که خیلی با منطق است: یک اصطلاح «بوم آورد» است، بوم آورد مثل «مادر آورد»، یعنی چیزی که از خود این سرزمین حاصل می شود. خود این درس است. یکی دیگر اصطلاح «ایدر» است، یعنی متعلق به همین جا باشد. کسی که می خواست خانه بسازد، تا آنجایی که گل رس داشت، خاکش را بر می داشت، همین را بر می داشت و خشت می زد. اگر گچ و آهک می خواستند، از نزدیکترین محل ممکن تهیه می کردند، نمای ساختمان از کاهگل «ارزه» یعنی ریگ روان بود. این را چون به کاهگل می زدند، به آن کاهگل «ارزه» می گفتند که مخصوص نما بود. خاک کاه را می شستند و رس رنگی را هم از معدن استخراج می کردند. رس رنگی در بعضی جاها تنوعش بسیار زیاد است؛ مثل ابیانه که سه یا چهار رنگ است: ارغوانی، زرد، قهوه ای و حنایی. یا در خرقان که هزار رنگ دارد؛ ولی جاهایی مثل یزد و کاشان و اصفهان، جاهای مخصوصی با خاکهای بسیار خوشرنگ داشته که با آن کاهگل، نما را می ساختند. آن هم نمایی که تشعشع فوق العاده آفتاب را می گرفته و دم گیری هایی با گچ داشته است که به آن کاه گل دم گیری می گویند که زیباترین نماهاست. این را نه فکر کنید فقط در یزد و کاشان که باران نمی آید استفاده می کردند، در ماسوله هم عیناً همین کار را می کردند؛ منتها 8 سال یک مرتبه، 6 سال یک مرتبه. همین طور در مازندران؛ منتها به جای کاه، شلتوک برنج به کار می بردند که قشنگتر هم هست. در سواد کوه هم چنین است.
الان ما باید تا حد امکان صرفه جویی کنیم. این همه سیمان را از کجا باید بیاوریم؟ جای اینها را «چارو» می گرفته؛ یکی چارو که همان «ساروج» است، یکی «نم بند» است که از انواع و اقسام ساروج است که با خاکستر و ماسه و آهک می ساختند. یکی هم «چاروی گچی» است که برای ملاط آجر و سنگ به کار می بردند. الان دیوار را با آجر می سازند و ملاطش ماسه سیمان است. آجر بعد از مدتی از بین می رود، به خصوص آجرهای فعلی، ماسه سیمانی در لای آجر می ماند که ترک می خورد، یا مثلاً به جای آن دو ملاطی که پیشتر با ماسه آهک می ریختند، یا آهک «وش» کرده می ساختند که قرنها می ماند. در قصر شیرین آن جویی که به عراق می رفته، هنوز «دوال» اش نشکسته، درست مثل فولاد، در صورتی که شما هر سال دور باغچه را با ماسه سیمان دوال می ریزید، زمستان بالا می آید و از نو باید سیمان به این گرانی را بردارید و کار بکنید؛ منتها این را باید بر اساس اصول ساخت. همه چیزش در همه جای ایران پیدا می شود: گل رس خالص دارد، شکر سنگ در همه جای ایران پیدا می شود که به آن «سنگ مها» هم می گویند، در بعضی جاهای ایران به صورت خمیر است. بعضی جاها به صورت گرد است؛ مثلاً در سلطانیه به صورت گرد است، خاکه است. در اصطهبانات به صورت خمیر است. وقتی آن را اندود کنیم، مثل سنگ تراورتن می شود، سیلیس خالص است. در اطراف قزوین و به خصوص در گردنه ی آوج به صورت رگه سفید موجود است. در کرج دیده اید کف رودخانه مثل اینکه ظرف چینی شکسته باشد، معدنش هم در نزدیک گچسر است. پیشتر شیره سوخته انگور یا شیره سوخته خرما یا سوخته نیشکر هم به آن می زدند و این بسته به محل بود؛ یعنی هر جایی که از آن بیشتر می یافتند. امروزه این مشکل وجود دارد که شیره انگور آن همه نیست تا بگذارند بسوزد و ثانیاً اگر باشد، آن را می خورند. گفتند: «با سکنجبین می توان وضو گرفت؟» ظریفی گفت: «اول بخور تا بعد من فکر وضویش را هم بکنم!»
حالا اگر این نمی شود، در عوض چیزی ارزانتر و راحت تر در بازار هست. مانند «قیر چارو» که خیلی ارزان است. ما در قزوین این کار را کردیم. اگر به چهلستون قزوین بروید، مشاهده می کنید که ستونی کنار در وسطی هست که ما آن را تعمیر کردیم. این را با شیره انگور سوخته ساخته ایم و خیلی هم خوب شد؛ ولی چون دیدیم گران تمام می شود، همین قیر چارو را به جای شیره انگور سوخته زدیم. شما چاقو بردارید و رویش بکشید، اگر توانستید بر آن خط بیندازید. تیزترین چاقو را با بیشترین فشار اگر بر آن وارد آورید، باز نمی توانید خطش بیندازید. وقتی چنین چیزی دم دست هست و همه جا هم هست و این قدر هم با دوام است، چرا آدم این را بگذارد کنار؟ این سیمان را از کجا می آورید و چرا؟ چرا این همه زحمت بکشیم؟ چرا از راه دور سیمان را به اینجا بیاوریم؟ از اینها می توان استفاده کرد. اینها را باید زنده کرد؛ منتها با مطالعه. باید آزمایشگاه باشد و گروهی روی آن کار کنند، این خود بسندگی واقعاً اهمیت دارد.
3- سومین اصل پرهیز از هرگونه بیهودگی است. وقتی کسی اتاقی برای خواب می ساخته، درست برای خوابیدن یک زن و شوهر و بچه شان می ساخته، نه آن طور که یک سالن بزرگ سینما بسازد با تزیینات فراوان. بعضی ها تا اینها را می گوییم، جواب می دهند: «پس این همه تزیینات در هنر اسلامی چیست؟» اینها توجه ندارند که کاش عایق حرارت و رطوبت بوده نه فقط یک عامل تزیینی. می گویند: «چرا نقش انداخته اند؟ » آن هم برای این بوده که بتوان آن را رفو کرد؛ برای اینکه کاشیی را که هشت سال بیشتر دوام ندارد، بتوان ترمیم کرد؛ مثلاً قطعه ای از کاشی گنبد شیخ لطف الله وقتی می افتد، معماری کمند می اندازد، بالا می رود و آن قطعه را سرجایش قرار می دهد. این همیشه با همان طرحی که اولین مهندس داده، سرجایش می ماند؛ مثل رفو کرن قالی که اگر نقش داشته باشد، می توان آن را دقیق رفو کرد، و الا ماهرترین رفوگرها نمی تواند یک ساتن یک دست و ساده را رفو کند. به قدری اینها پایبند به پرهیز از بیهودگی بودند که حتی در عزیزترین جا - ما عزیزتر از حرم حضرت رضا (ع ) که نداریم - حتی در آنجا هم به خود اجازه نمی دادند که چیزی بیهوده به کار ببرند. هرچیزی را که به نظر می آید تزیین است، می بینید که ضرورت داشته؛ منتها هنرمند مسلمان ایران سعی می کرده تا آنچه ضرورت داشته و ناگزیر بوده که آن را کار کند، به بهترین نحوی ارائه اش بدهد.
پوشش در ایران باید «دو پوشه» باشد، اعم از طاق چوبی و سنگی که با شیروانی ساخته اند، یا با طاق یا با گنبد. اینها باید دوپوش باشد، علتش هم این است که چون قالب نداشته اند، نمی توانستند زیرش را مرتب کنند. آن گنبد را مثل تابلو با کمال راحتی از پشت می ساخته و بالا می رفته و با آن طرز خیلی قشنگ کار می کرده و یک محفظه با عایق هوا هم می گذاشته. خانه های تهران تا 30، 40 سال پیش این گونه بود؛ مثلاً ما خانه ای داشتیم که سه دری های رو به حیاط با دو سقف داشت: یکی شیب دار و یکی هم با تیرهای نازکتر که یک طرفش 30 سانتیمتر بود و طرف دیگرش 60، 70 سانتیمتر. به این ترتیب آب پشت بام وارد ناودان می شد و لکه هم ایجاد نمی کرد و جلوی حرارت تابستان را هم می گرفت و در برابر سرمای زمستان هم سدی شدید بود. این را یا به صورتهای مختلف در می آورد که خودش زیباترین چیزهاست یا به صورت «کاربندی».
بعضی ها فکر می کنند که کاربندی را ساخته اند برای اینکه زیبا باشد؛ ولی علت واقعی این بوده که کار دیگری نمی توانسته انجام بدهد. اگر می توانست، قاب می بست. همان یزدی یا کاشی اگر می توانست، قاب می بست، قشنگتر هم بود. شاید او نمی توانسته، نه مصالحش را داشته و نه می توانسته آن کار را بکند، برای اینکه موریانه در همان روز اول کلکش را می کند. این است که با گچ و نی سقف دومی را می بسته. این جواب کسانی است که می گویند: «حالا نمی شود اسلامی ساخت.» آن وقتی که هنوز رابیتس را به ایران نیاورده بودند، من یادم است که صندوقهایی با نی می ساختند که شبیه به حصیر بود و بیشتر هم رشتی ها اینها را می ساختند. اینها را باید برداشت و ساخت، لازم هم نیست فلزش را از جای دیگری بیاوریم. خودمان الان ذوب آهن داریم، من نمی گویم از سیمان استفاده نکنیم، ولی چرا وقتی سیمان نداریم از جای دیگر بیاوریم؟ البته اگر لازم شد، حتماً باید سیمان به کار ببریم.
4- چهارمین اصل پیمون است. این کلمه معادل «مدول» است در زبانهای خارجی. «پیمون» ضوابطی بوده که یک بنای معمولی روستایی در یک روستای دورافتاده کرمان می توانست یک گنبد را با دهانه 10 متر آن گونه بسازد که بزرگترین معمار در پایتخت می ساخت. پس لازم نبود هر جایی یک استاد بزرگ داشته باشد. در زمان شاه عباس، هزار کاروانسرا در ایران ساخته می شود. معروف است شاه عباس می خواست هزار کاروانسرا بسازد، اما وزیرش می گوید: «999 تا بساز، برای اینکه هزار را آدمی می گوید و رد می شود، ولی 999 جلوه خاصی دارد!» من تا آنجا که شمرده ام و متوجه شده ام، تعداد این کاروانسراها 820 عدد است؛ اگرچه خراب شده، ولی هست. همه اش هم متعلق به زمان شاه عباس نیست، بلکه به زمان شاه عباس دوم، شاه صفی و شاه تهماسب هم تعلق دارد. بالای آنها سر در دارد، این سردرها کاربندی می خواسته، آنها که نمی توانستند در بیابان برای ساختن هر کاروانسرایی یک استاد بزرگ بگمارند. این استاد از اصفهان راه می افتاد و تا بندرعباس می رفت و ر این مسیر به نظارت در ساخت و ساخت تمام کاروانسراها می پرداخت.
بنا هم با «پیمونی» که داشت، دیوار را بدون هیچ گونه اشکالی سوار می کرد. برای اینکه مثلاً در یک مستطیل 5*3 فقط می توان یک کار 12 در آورد. این فرمولی دارد که از آن نمی توان گذشت و این خود به خود بیرون می آید. خوشبختانه روی این مطلب کتاب خوبی به نام «هندسه در معماری ایران» نوشته شده است که این کار بندیها را نشان می دهد. همین طور پیمون و اندازه هایی که به هیچ وجه امکان اشتباه نداشته است یا مثلاً به آژندها و ملاط و اندودها و چیزهای چسباندنی روی کار می پردازد.
کاربرد «پیمون» با «فرمول» خیلی فرق دارد. فرمول همه چیز را یکنواخت می کند. این وقتی کار را انجام می داد، مطمئن بود که از لحاظ طرح و تناسب و محاسبه از هر لحاظی کارش درست است و طرح و محاسبه و اجرا را تواماً با کمک «پیمون» انجام می داد.
معماری ایران به رغم آنکه بعضی ها ادعا می کنند، هیچ گاه یک هنر خالص نبوده و همیشه با فن توامان بوده است. اصلاً «هنرمند» به کسانی می گفتند که ما الان به آنان «صنعتگر» می گوییم و آنهایی که با علم سر و کار داشتند، مثلا «استتیک» را جزو هنر می دانستند و به اینها برعکس می گفتند «صانع»؛ مثلاً کسی که خوب نقاشی به کرده، به او «صانع» می گفتند.
یکی صنعتگر از چین، نام، فرهاد
غلام تو، ولی از خویش آزاد
به اینها صنعتگر می گفتند. هنرمند به کسانی می گفتند که کار صنعتی بکنند و به این خیلی اهمیت می دادند. در قدیم فنی بود شامل استتیک امروز به اضافه مصالح شناسی. معلوماتی در مورد جنس مصالح و ساختن و کاربرد اندودها و آژندها و اینها را روی هم رفته «نیارش» می گفته اند. هر جایی ضابطه خاصی داشته که همین نیارش تکلیفش را روشن می ساخته است؛ بنابراین معمار اشتباه نمی کرده و فرقش با «مدول» یونانی همین است.
5- اصل پنجم معماری سنتی ما همین به کارگیری نیارش است. این طور که بنده از اساتید زبان شناسی پرسیده ام، نیارش یعنی «آنچه بنا را نگه می دارد» این دو فن وقتی با هم مخلوط می شده، به آن «نیارش» می گفته اند و این محصول 60 سال کار مداوم و مستمر بوده است؛ یعنی دانشکده معماری قدیم ایران از پنج سالگی یک معمار شروع می شد تا وقتی به 60 یا 65 می رسید، تازه آنگاه استاد می شد! گنبدی بود در ابرقو که درست از وسط خراب شده بود. البته این گنبد الان بسیار خوب تعمیر شده است، حتی اندود هم ندارد که نشان بدهد این تکه تعمیر شده! این قشنگ نشان می دهد و بهترین کتاب است. اگر کسی می خواهد درباره معماری ایران مطالعه کند، باید از این بناها دیدن کند. الان کسی نیاز به طاق زدن ندارد، مگر جایی که واقعاً باید این کار را بکند. چرا در بلوچستان بناها را بی خودی با آهن و بتون بسازند؟ در آنجا اصلاً بتون نمی شود ساخت. یا با آهن برای چه بسازند؟ زمین هم که زمین خداست، دیوار را 9/5 متر هم بگذارند، هیچ مانعی ندارد! بنابراین هیچ دلیلی ندارد که در آن هوا با تیرآهن و بتون بسازند. آنجا را هنوز می توان همان گونه ساخت؛ منتها اصول را به بهترین نوع در نظر بگیرند، نه اینکه ادا در بیاورند، بازار شام نشود.
در یزد چهار گنبد مدرسه ی ضیائیه را داریم که مقارن حمله مغول ساخته شده و این جواب کسانی است که به این گنبد، گنبد مغولی می گویند. خیال می کنند چنگیز خان شیوه ساخت این گنبد را به ایران آورده است! حتی کسانی متاسفانه مثل استاد عباس اقبال آشتیانی که خدا بیامرزدش، با همه دقتش در تاریخ مغول می گوید: «این گنبد به شیوه مغولی است.» در صورتی که این گنبد مقارن حمله مغول تمام شده بود. در «تاریخ جعفری یزد» می خوانیم که اینجا 613 ه.ق تمام شده است. یا مثلاً کاشیکاری معرق را که می گویند بعد از مغول رایج شده، در دوره های قبلی هم داشتیم، مثل دوره «قراختایی» که قبل از مغول در ایران بودند. مثالش گنبد سبز کرمان است که سردرش تقریباً شبیه مسجد کبود تبریز است و کاشیکاری معرق به این زیبایی دارد. اینها اشتباهاتی است که گردن ما انداخته اند. مثل قیر و گونی که همه خیال می کنند از فرنگ آمده، در نزهه القلوب راجع به قلعه اصطهبان می گوید که عضدالدوله دیلمی فرمود برای اینکه آب استخر بیرون نرود، با دو توپ کرباس و سه لای زفت پوشاندند و بعد دیوارش را چیدند؛ یعنی قبل از همه، ما بناهایمان را عایق می کردیم. چه عایق رویش که با کاشی می کردیم و چه عایق زیرینش و از همه اینها بالاتر، زیرزمینهای مقبره ای چغازنبیل - 1250پ، م - که اصلاً ملاطش با قیر است. ساختمان های دیگرش هم با اینکه با خشت است، اما اول در قیر طبیعی می خواباندند و بعد آن را می ساختند و بالا می آوردند. این هم شیوه گنبد سازی ما بوده است از خشت و هم استفاده از قیر و گونی.
حالا ملاحظه بفرمایید مسجدی را که با کوهی از آهن ساخته شده! وقتی با خشت آن بابا ساخته و هیچ کس هم تعمیرش نکرده گفته اند که پول خرج مدرسه ضیائیه را درون گنبد گذاشته اند، که مهندس بزرگواری تکمیلش کرد. آنها فکر کرده بودند در زیر گنبد گنج است و به همین دلیل آن را خراب کردند، و گر نه از آنوقت تا حالا کاری به آن نداشتند. تازه رویش هم فضله کبوتر است، که خیلی هم به ساختمان صدمه می رساند. در آنجا مقبره دو تن از بزرگان شیعه بود : علاء الدوله کاکویه و زنش. حالا آدم بیاید این زمانه با یک جنگل آهن، مسجدی بسازد، آن هم در شرایطی که کمبود آهن داریم، نباید این کار را بکنند. این را می گویند غیر اسلامی! در حالی که این مدرسه به عنوان نمونه معماری اسلامی مطرح شده است. این در معماری اسلامی، کفر محض است، توهین به قرآن و به اسلام است!
6. اصل دیگر، درون گرایی است. ما می بینیم که تمام بناهای روی سکوی تخت جمشید دوریک حیاط است ؛ درست است که الان چیزی از آن به جای نمانده. آپادانا هم به صورت بیرونی است و مثل یک بالا خانه سردر است که در خانه های ایرانی رو به بیرون است و کاری به داخل ندارد، به خصوص آن تالار خشایارشا که الان موزه و کتابخانه تخت جمشید است. ملاحظه بفرمایید که چه وسواسی به کار برده. این که می گویند کاخ مرکزی، درست همان «کریاس» خانه است، با یک راهروی پیچ دار به حیاط می آید و بعد به ایوان وارد می شود، جلویش بسته است. بعد به حیاط خلوت می رود و مجدداً به راهرویی که دارای 6 اتاق است و در خودش دستشویی و پستو هم دارد، می رسد. اگر کسی قدری کاوشگر باشد، باید خیلی زحمت بکشد تا یکی از اصحاب اندرونی را ببیند، این مساله همیشه بوده. دیگر اینکه آدم می خواهد در خانه اش راحت باشد و هر چه می خواهد، بکند؛ مثلاً بنده دلم می خواهد بنشینم کنار حوض خانه ام و چایی بخورم، پیژامه هم پایم باشد و یک پیراهن تکه و پاره هم تنم کنم؛ نمی خواهم هیچ کس از خانه روبرو نگاهم کند و ببیند چه می کنم. انسان به این درون گرایی احتیاج دارد. هنرمندان ایران هم مثل عرفا به درون بیشتر از برون توجه داشتند و این هم باز یک مساله مذهبی است وانسان باید در خانه یا کلاس یا محل کارش آرامش داشته باشد و حواسش پرت خیابان و این بر و آن بر نشود. «مدرسه میرزا جعفر» را در نظر بگیرید، شما فکر می کنید در این حجره هایی که رو به میدان است، با توجه به جمعیتی که در اطراف می آیند ومی روند، طلبه می تواند درس بخواند؟ مسلماً اگر مطالعه بکنیم، می بینیم آنهایی که اتاقشان رو به حیاط است، درسشان بهتر از آنانی است که حجره هایشان رو به خیابان است.
بعضی ها خیال می کنند که پس از آمدن اسلام به ایران موضوع حجاب پیش می آید، در حالی که چنین نیست. اولاً حجاب پیش از اسلام هم در ایران بوده؛ حجاب زرتشتی ها خیلی مفصل است. در مورد زنهای هخامنشی کلمه «پردگی» همه چیز را می رساند؛ یا مثلاً آن داستانی که مبنای کتاب «استر» است. در هر صورت آن موقع هم این موضوع بوده و به همین مناسبت امری است که در همه جای ایران مطرح بوده، حتی در شمال ایران که پوشیده از جنگل است. اگر خانه های قدیمی را در بابل و آمل و لاهیجان و تنکابن نگاه کنید، در می یابید که عیناً بدین گونه است که گفتم. این برای آن است که وقتی شب شد، آدمی سلطان خود باشد. اینکه می گویند چهار دیواری اختیاری، و در کتب لغت آن را کاخ اختصاصی ترجمه کرده اند، هیچ معنای این چنینی ندارد، بلکه معنایش نهانخانه وخلوتخانه است که به آن «اسپرلوس» یا به قول یزدیها «اسپردلوس» یعنی جدا شده، آزاد و گستاخ می گویند؛ یعنی یک جای جدا شده آزاد. همشهری های مابه مقاطعه «اسپرده» می گویند و به کسی که سهم خاصی دارد، می گویند :«نبودی، اسپرده ات را جا گذاشتیم.» یعنی سهم جدا شده ات را. این چیزها مردم دوست داشتند و هیچ اهمیتی به خارج نمی دادند. می بینید که خانه واقعاً یک نیمه کاخ است یا شاید از کاخ هم قشنگتر باشد.
بنا در دنیا دو جور است : یک وقت مثل قفسی است که در وسط باغی گذارده اند واز آن روزنهای گشاده اش می شود مناظر اطراف را دید؛ در شرق و غرب و شمال و جنوب ایران به خاطر طبیعت و اقلیم منطقه شان چنین جاهایی وجود دارد. در ایران اگر می خواستیم چنین بنایی بسازی، فرض بفرمایید در ماهان کرمان، این حیاطهای بهشت مانند مثل مقبره شاه نعمت الله ولی را می خواستند در یک سطح بزرگتری درست کنند، مگر امکان داشت؟ ولی آن حیاط کوچک و متناسب را می توان به این صورت زیبا در آورد. کسی هم که این کار را کرده، با نیت خیر بوده و فکر می کند که مسجد اگر گنبد نداشته باشد، مسجد نیست. پیشتر، یک دهانه 10 یا 15 متر را غیر از اینکه با گنبد بپوشانند، هیچ راه دیگری نداشت. مجبور بودند با استفاده از پیشرفته ترین تکنیک ها این گنبد را بسازند و می بینیم که تا حالا هم دوام داشته است؛ ولی الان یک دهانه 60 یا 120 متری را با کمال راحتی می زنند.از مردم داری بیرون آمدن و دروغ گفتن یک گناه نابخشودنی است.
ایران و یونان
من نمی خواهم هنر یونانی را که می گویند پیشرفته ترین و مادر همه هنرهاست، تخطئه کنم؛ ولی بد نیست مطلبی را که پروفسوری یونانی گفته، بازگو کنم. او گفته بود: «من توصیه می کنم هر کس می خواهد بناهای باستانی را ببیند، اول یونان را ببیند و بعد ایران را.» پرسیده بودند : «چرا؟» گفته بود: «اگر اول به ایران برود، می تواند دو بنا را که هر دو به یک کار می آمده و در یک زمان و شاید به دست یک نفر هم ساخته شده باشد، ببیند که شباهتی به هم ندارد.» واقعاً هم این گونه است، ما این همه مسجد داریم. کدام اینها به یکدیگر شباهت دارند؟ یا مثلاً بناهای زمان ساسانی، هیچ دو بنایی به یکدیگر شباهت ندارند، یا مثلاً همین چهلستون قزوین حتی در دو گوشه اتاق این بنا شبیه به هم نیست. معماری ما تا این حد تنوع دارد؛ ولی در یونان بدون اغراق همه اتاقها یک مستطیل است که دو ردیف ستون در دو طرفش قرار گرفته است. البته نمی توان منکر هنرشان که فوق العاده عالی است، شد ؛ ولی این یکنواختی را «مدول» به وجود آورده است.یادم است در سالهای 1318 و 19 که ما دانشکده هنرهای زیبا بودیم، بچه ها را وادار می کردند که از روی آثار کلاسیک کپی بردارند. ستونهای دروه یونیک دوریک، کورنتیان و غیره اصلش از ایران است ؛ منتها اینجا موقعیت پرورش نداشته، متروک شده و فقط به صورت یک سمبل در ساختان ها در آمدهاست ؛ ولی در آنجا پیشرفت کرده، چون با وسایلشان متناسب بوده است. اینجا وقتی که می خواستند بنایی را طرح کنند، بچه هایی را که پروژه می دادند، وادار می کردند که از همین چیزهای کلاسیک طرح کنند؛ مثلا یک بنای سه طبقه یا چهار طبقه بوده، پایینش باید توسکان باشد، بعدش دوریک، بعدش یونیک و آخر سر هم کورنتیان. گاهی اوقات اتفاق می افتاد که مثلاً طبقه چهارم به 6 متر ارتفاع می رسید! کار دیگر هم نمی شد انجام داد؛ چون «مدول» است و نمی شد آن را به هم بزنند، در صورتی که درایران امکان ندارد بناهای اسلامی اش دو تا طارمی نامناسب داشته باشد. هر چیزی متناسب با قاعده خودش است و همه اش هم «پیمون»؛ این تفاوت «مدول» با «پیمون» است.
وقتی کسی می خواهد یک شهرک تازه بسازد، فکر نکند که وقتی می گویند: «اسلامی بساز»، یعنی طاق و گنبد بزن و درجایی که اصلاً خاک ندارد، آجر بپز!اسلامی بودنش یعنی این که اگر در خوزستان و سوسنگرد می خواهی خانه بسازی، حتماً سقفش دو متر باشد؛ حتماً جایی باشد که مسائل درون گرایی را در نظر بگیری؛ مصالحش را تا حد امکان از محل تهیه کنی، چیز بیخودی نسازی. اگر فرنگیها می گویند: « چون شما تختخواب نداشتید، اتاق خوابهایتان را کوچک می ساختید.» از ایشان بپرسید که : «جای خشکی مثل کاشان یا یزد، تختخواب به چه کار می آید؟» حالا کسی نمی گوید که حتما این گونه زندگی کن، مگر ژاپنی ها این کار را نمی کنند؟ شما هتل ژاپنی را ببینید، واقعاً به اندازه یک قوطی است. این است که وقتی این مسائل را در نظر بگیرند، هر جوری بیافرینند و با هر چه بسازند، معماریشان اسلامی است.
منبع مقاله:
مطلب سوم :
خلاصه کتاب سبک شناسی معماری ایرانی، استاد محمدکریم پیرنیا –
همراهان خط معماری می توانند در این قسمت، خلاصه کتاب سبک شناسی معماری ایرانی تالیف دکتر محمدکریم پیرنیا را بطور رایگان دانلود نمایند.
گوشه ای مطالب :
هنر و معماری در جهان پهناور اسلام دارای چهار دبستان با شیوه بنیادی است :
-۱ شیوه مصری
-۲ شیوه شامی
-۳ شیوه مغربی
-۴ شیوه ایرانی
اصولی را که در هنر ایران و به ویژه در معماری وجود داشته ، م یتوان به پنج اصل تقسیم کرد .
– مردم واری
– پرهیز از بیهودگی
– نیارش
– خودبسندگی
– درون گرایی
مردم واری ، یعنی داشتن مقیاس انسانی به عبارت دیگر رعایت تناسب میان اندام های ساختمانی با اندام های انسان و توجه به نیازهای او در کار ساختمان سازی است ، و آن را می توان در عناصر مختلف معماری ایران مشاهده کرد . به طور مثال اگر سه دری را که هما ن اتاق خواب است ، در نظر بگیریم ، اندازه آن بر حسب نیازهای مختلف یک زن و مرد ، بچه یا بچ ه های آنها ، لوازم مورد نیاز و … در نظر گرفته
شده است . به طوری که عملکرد اتاق و طرز قرارگیری عناصری چون درها ، روزنه ها و … نیز بر همین اساس و به دقت انتخاب شده است . جهت قراردادن وسایل مثل تشک ، لحاف و … پستویی می ساخته و برای وسایل ضروری نیز طاقچه هایی تعبیه می شده است . در دیگر عناصر نیز این تلفیق ، منطق و زیبایی مشاهده می شود . به طور مثال برای جلوگیری از گزند گرمای زیاد ایران ، دیوار را دو پوسته می ساختند و یا نور را از سقف می گرفتند و دهها مثال دیگر .
دریافت
حجم: 10.2 مگابایت