معماری غربی با مبانی اسلامی درتضاد است
آیت الله اراکی گفت: یکی از اشتباهاتی که در شهرسازی رخ میدهد این است که از شهر غربی و شهر اروپایی تقلید شود. روحی که در آنجا در شهرسازی است کاملاً با روح شهر ما متفاوت است.
به گزارش پایگاه خبری "خبر در زندگی"، متن زیر جلسه چهاردهم از سلسله دروس خارج فقه «نظام عمران و شهرسازی اسلامی» آیت الله اراکی است که در ادامه می خوانید؛
مقدمه
نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشیای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت میدهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و میشود و کار فقها است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطّاهِرِینَ
خانه و خانواده، نقطه آغاز تشکیل جامعه
مقدمتاً باید بیان کنم که در اسلام جامعه از بیت آغاز میشود و جامعه مجموعۀ بیوت است و لذا در روایت است که «کل مؤمن بیت» و نیز در روایت است که «مَا بُنِیَ بِنَاءٌ فِی الْإِسْلَامِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ التَّزْوِیجِ» خدای متعال ازدواج را پروژۀ بیتسازی میداند و هر تک شخصیت انسانی را در جامعه به عنوان یک بیت میشناسد؛ «کل مومن بیت». پس مجموعۀ این بیوت یک جامعه را میسازد. در آیۀ کریمۀ مربوط به حضرت موسی علیه السلام و قوم بنیاسرائیل نیز آمده است: «اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً». در تفسیر این آیه روایت شده است که وقتی جباران بر بنیاسرائیل بسیار سخت گرفتند به حضرت موسی و هارون علیهما السلام دستور رسید که «أَنْ تَبَوَّءَا لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتاً وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً» برای قوم خویش بیوت را شکل بده. از قرائن فهمیده میشود که مراد از این بیوت الزاماً بیت فیزیکی نیست، اگرچه بیت فیزیکی زمینۀ شکلگیری آن بیت فرافیزیکی را فراهم میکند اما میتواند بیت بدون یک بیت فیزیکی نیز شکل بگیرد.
خانواده پیامبر(ص) نقطه اتصال مومنین
بنابراین این بیتها هستند که یک جامعه را میسازند لذاست که آیه آمد: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ... * فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ». پس اگر ما جامعه را شکلیافتۀ از مجموعۀ بیوت بدانیم و بعد به این میرسیم که این مجموعۀ بیوت با یک بیت مرکزی در ارتباطاند و این مجموعۀ بیوت مجموعهای پراکنده از بیوت نیست زیرا این بیوت، بیوتی هستند که به شکلی منشعب از یک بیت واحدند و آن بیت واحد همان است که فرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً». صاحب این بیت -که از آن به اهل بیت تعبیر شده است- کیست؟
در تفسیر آیۀ «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ ...» تا آیه بعد که فرمود: «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ» روایتی آمده که در منابع اهل سنت نیز موجود است؛ روایت این است که: «قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم "فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ". فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ: أَیُّ بُیُوتٍ هَذِهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: بُیُوتُ الْأَنْبِیَاءِ فَقَامَ إِلَیْهِ أَبُو بَکْرٍ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا الْبَیْتُ مِنْهَا وَ أَشَارَ إِلَی بَیْتِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ ع. قَالَ: نَعَمْ مِنْ أَفْضَلِهَا». ابوبکر از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: «أَیُّ بُیُوتٍ هَذِهِ» این بیوت کدام بیوت است که خداوند آن بیوت را آنچنان بالا برده است که میفرماید نور خدا در این بیوت است؟! آن نوری که خداوند خود را به آن نور معرفی میکند در کدام بیت است؟ نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ میفرمایند: «هی بیوت الانبیاء و الاوصیاء».
البته در مباحث فقه المسجد توضیح دادیم که بیوت الاوصیاء و بیوت الانبیاء همان مساجداند. یعنی "کلٌ المسجد بیت للنبی و الوصی و کل بیت للنبی و الوصی المسجد". این یک قاعده است تأسیس کردیم و گفتیم به همین دلیل بیوت ائمه اطهار علیهم السلام با مسجد در حکم شریکند و به همین دلیل خدای متعال دربارۀ بیت الله الحرام فرمود: «بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ» این بیت گرچه بیت الله است اما به نظر ما بیت ابراهیم هم است. به هرحال فرمود: «هی بیوت الانبیاء و الاوصیاء». ابوبکر مجدداً میپرسد: «بیت علی و فاطمه منها؟» حضرت فرمود: «نَعَمْ مِنْ أَفْضَلِهَا» بیت علی و فاطمه از بهترین این بیوت است. همان بیوتی که اذن الله أن ترفع.
شیوه تقسیم کار امیرالمومنین(ع) و فاطمه زهرا(س)
بنابراین یک بیت مرکزی وجود دارد که بیت علی و فاطمه علیهما السلام است. این بیت مرکزی دو بخش دارد، یا دو گونه مأموریت در این بیت مرکزی مقرر شده است؛ یکی مأموریتهای برون ملکی و یکی مأموریتهای درون ملکی. در روایت است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم زمانی که امیرالمومنین علیه السلام با حضرت زهرا علیها السلام ازدواج کردند عبارتی به این مضمون فرمود: در خانه مسئول فاطمه است و از در خانه به بیرون مسئولیت با علی است.
یعنی این یک بیت است دو گونه مسئولیت دارد؛ مسئولیتهای برون ملکی و مسئولیتهای درون ملکی. مسئولیتهای برون ملکی را بر عهده امیرالمومنین علیه السلام گذاشتند و مسئولیتهای درون ملکی را به عهده فاطمه علیهما السلام قرار دادند. آن وقت درون این بیت است که مانند امام حسن و امام حسین علیهما السلام و مانند زینب و امکلثوم علیهما السلام تربیت میشوند. -البته اگر قائل به این مطلب باشیم که امکلثوم دختری دیگر از دختران امیرالمومنین و فاطمه علیهما السلام است و نگوییم که ایشان همان حضرت زینب علیها السلام هستند که گاهی با نام امکلثوم از او یاد میشدهاست.- به هرحال در مدیریت این بیت مرکزی حضرت زهرا علیها السلام نقش اول را دارند و از این بیت مرکزی است که همۀ خیر به همۀ جامعۀ اسلامی رسید.
این بیت مرکزی نهاد نخستین جامعۀ اسلامی است و هر بیتی که بتواند فردی از این بیت باشد آن هم بیت اسلامی است و هر بیت که این ارتباط را نداشته باشد یعنی شاخهای از این بیت نباشد، بیت اسلامی نخواهد بود. بیت اسلامی، بیتی است که باید از این بیت مرکزی شاخه و ریشه بگیرد. آن وقت جامعهای خواهیم داشت که از بیوتی شکل گرفته است که از این بیوت؛ «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» و در این بیوت؛ «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ * رِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلاَةِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ». لذا اگر ما جامعهای اسلامی میخواهیم، جامعه ما باید از بیوتی باشد که هر بیت آن شاخهای از بیت علی و فاطمه علیهما السلام باشد. اینکه میگوییم شاخهای باشد یک اعتبار نیست بلکه یک رابطۀ حقیقی است و نه یک رابطۀ فرضی و اعتباری و این بیت یک شخصیت اعتباری ندارد بلکه شخصیت حقیقی دارد. این بیت خواستگاه یک هویت است که این هویت تعریف دارد و این هویت در این بیت ساخته میشود و این بیت است که توانایی ساختن چنین هویتی را دارد.
شهر زنده و شهر مرده!
بحث پیرامون فقه نظام شهری است و مطلب چهارم از مطالبی که باید به آن بپردازیم مطلبی است که در گذشته نیز به آن اشاره شده است اما به لحاظ اهمیتی که دارد و اینکه بنیاد بسیاری از مطالب را تشکیل میدهد باید با تفصیل بیشتری به آن پرداخته شود.
در گذشته بیان شد که در فقه اسلامی به دو گونه شهر اشاره شده است؛ یک شهری که از آن به شهر شرعی تعبیر میشود و شهر دیگر شهر فیزیکی است که از آن به شهر عرفی تعبیر میشود. همچنین بیان شد که در اسلام، شهر فیزیکی و عرفی بر مبنای شهر شرعی بنا میشود.
در حقیقت از این نوع تقسیمی که در مباحث شهر وجود دارد این نتیجه را میگیریم که شهر در فقه اسلامی جانی و کالبدی دارد و اصولاً شهر در تعریف اسلامی یک موجود زنده است؛ شهر عبارت از چوب و سنگ و آسفالت و ساختمان و... نیست بلکه یک موجود زنده است. این موجود زنده حیات دارد و میتواند حیاتش رشد کند و یا همچون سایر موجودات زنده موت بر آن عارض شود و تبدیل به شهری مرده شود. شهر است و مردم در آن زندگی میکنند لکن این شهر شهر مردگان است یا شهر، شهر مردهای است. پس شهر خود شخصیت و حیات و موتی دارد، همچنین روح و جانی و کالبدی دارد. ما از جان شهر به شهر شرعی یا شهر فرافیزیکی و از کالبد شهر به شهر عرفی یا شهر فیزیکی تعبیر میکنیم. بنابراین هر شهر این روح و جان و یک کالبد را دارا است هرچند متفاوت از همدیگر باشند. حتی اگر شهری باشد که براساس فرهنگ غیر دینی شکل گرفته است بازهم روح و کالبدی دارد.
شهر یک موجود زنده است و مانند انسان که جان و کالبدی دارد که شئونی دارد و روحش نیز شئونی دارد؛ شهر نیز چنین است. بنابراین بر اساس این جان و روح است که باید کالبد شهر تعریف شده و ساخته شود و این شهر فرافیزیکی است که شکل شهر فیزیکی را تعیین میکند. به طوری که اشکال هندسی ساختمانها، اشکال هندسی ارتباط محلهها با یکدیگر، جایگاه خدمات شهری؛ اعم از اماکن خدماتی، اماکن مسکونی، اماکن تعلیمی و عبادی و غیره، همۀ آنچه که بحث شد باید متناسب با آن روح تنظیم شود. یعنی باید دید که روح شهر، چه روحی است به تناسب آن فیزیک شهر را تعریف کرده و بنا نهاد.
رابطه معماری ساختمان و معنویت
یک مطلبی در ساختمانهای قدیمی وجود داشته است که قالباً هم رعایت میشده است این بود که مداخل ساختمان و مظهر بیرونی ساختمان بر اساس شکل و طرح محرابی طراحی میشد. همچنین طرح گنبدها یک شکل بسیار مهم است. یک فرق و تفاوت اساسی میان این گنبدها و ساختمانهای کلیسایی مشاهده میشود؛ وقتی کلیسا میسازند و وقتی میخواهند منارههای کلیسا را بسازند با منارهها و محرابهای ما چند تفاوت دارد.
از جملۀ این تفاوتها این است که ارتباط آن نقطۀ مرکزی که بالاترین نقطۀ منارۀ کلیسایی است با قاعده و با آن خطوطی که قاعدۀ این ساختمان را تشکیل میدهد بر مبنای یک خط مستقیم است که هیچ تدَرُّجی در آن لحاظ نشده است. به هر حال ساختمان منتهی به یک نقطۀ بالا و نقطۀ برتر میشود که با نگاه فرافیزیکی دینی ما متناسب است. ما هم جهان را عبارت میدانیم از یک مجموعهای که در آن نقطۀ اوج که وجود حق تعالی است با هم تلاقی میکنند.
جهان مرکزی دارد که آن مرکز بالاترین نقطۀ جهان را تشکیل میدهد. در این معنا این طرح آنها با ما شریک است اما در این معنا که ارتباط آن نقطۀ مرکزی با تمام این جهان، ارتباط مدیریتی و تدریجی است و سلسله مراتبی وجود دارد و این سلسله مراتب به نحوی تنظیم شده که آن نقطۀ مرکزی احاطۀ بر همۀ اجزاء جهان دارد [تفاوت نگاه اسلامی است]. این امر در کلیسا دیده نمیشود اما در طرح گنبدی ما کاملاً رعایت شده است.
آن نقطۀ مرکزی بر عالم احاطه دارد و ارتباطش هم با جهان و موجودات اولاً ارتباطی احاطهای و ثانیاً ارتباطی تدریجی است یعنی جهان تشکیل شده از یک سازمان منظم و دارای یک سلسله مراتب است. خدای متعال از زبان ملائکه میفرماید: «وَ مَا مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ * وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ * وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ» فرشتگان الهی که مدبران این عالم هستند میفرمایند که هریک از ما مرتبهای ویژه برای خود داریم؛ یکی بالاتر است و دیگری پایینتر و ما در صفوف منظمی قرار داریم. پس نظم بر این جهان حاکم است، «صافون» ظاهراً نظام عرضی و «مقام معلوم» نظام طولی را بیان میکند.
از نظر طولی هر یک مقام معلومی دارند و از نظر عرضی نیز در صف هستند. معنیاش این است: ما با این نظام طولی و عرضی یک نظام بسیار هماهنگ در عالم آفرینش داریم. حال اگر بخواهیم این موضوع را در یک ساختمان نشان دهیم به شکلی که نمادی از این روح عالم در ساختمان ما نمود داشته باشد، آن روح عالمی که روح شهر ما نیز همین است و جان شهر ما هم جانی اینچنینی است -جان توحید است، جان ارتباط با خداست- این اقتضاء را دارد که ما از طرحهای این شکلی در ساختار فیزیکی شهر بیشتر بهرهمند باشیم.
وقتی وارد مدرسۀ فیضیه میشوید، وارد صحنهای مطهر ائمه اطهار علیهم السلام میشوید حتی در ساختمانهای مسیحیان نیز مشاهده شده است که یک معنویت خاصی به انسان دست میدهد هر چند اصل وجود امام و امامزادگان تأثیر زیادی در معنویت دارند اما اصل این طرح و این شکل نیز تأثیر دارد. یعنی فرق میکند که وارد چنین ساختمانی شوید یا آنکه وارد ساختمانی شوید که بر اساس خطوط مستقیم و متقاطع مثل قوطیهای کبریت کنار هم ساخته شده است. در آنها اصلاً چنین حالی به انسان دست نمیدهد.
ساختمانهایی که به این شکل هستند با ساختمانهایی که براساس طرحهای محرابی ساخته شدهاند کاملاً از لحاظ حسی که به انسان منتقل میکنند با هم متفاوت هستند. وقتی انسان به آن ساختمانهای قدیمی میرود احساس میکند که گویا همۀ این ساختمانها به یک نقطه که مرکز آن است ارتباط دارد. حالت ارتباط جهان با مرکزیت جهان آن هم به نحو احاطی را وقتی از دور نگاه میکنید کاملاً در این ساختمانها جلوهگر است. خلاصه آنکه روح شهر و جان شهر که همان نظام طولی و عرضی برقرار در عالم هستی است باید به شکلی در ساختار هندسی شهر نیز جلوهگر باشد.
تفاوت معماری غربی و معماری معنوی
یکی از اشتباهاتی که در شهرسازی رخ میدهد این است که از شهر غربی و شهر اروپایی تقلید شود. روحی که در آنجا در شهرسازی است کاملاً با روح شهر ما متفاوت است؛ یعنی انسانی را که آنها تعریف میکنند با انسانی که ما تعریف میکنیم کاملاً متفاوت است. در اسلام انسان با آسمان در ارتباط است و همیشه نگاهش به آسمان است اما انسان آنها نگاهش به زمین است و نگاه به آسمان ندارد. لذا انسان باید در شهر با آیات الهی در ارتباط باشد. یعنی نمیشود انسان شهر را از آسمان و از آیات الهی جدا کرد. اگر کاری شد که انسان شهری نه افق، نه آسمان، نه آیات الهی آسمانی و نه آیات الهی زمینی را ببیند و حتی اگر کنار شهر کوهی باشد اما کوه را هم نبیند و حتی نداند که کوهی وجود دارد و یا رودخانهای در شهر و یا کنار شهر وجود دارد، این انسان متناسب با جان شهر اسلامی نخواهد بود. انسان شهر اسلامی باید اینگونه باشد که «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا».
این نگاه به آیات الهی حیات ذکر برای انسان درست میکند. یعنی انسان را، انسانی ذاکر پرورش میدهد. لذا این بیجهت نیست که مشاهده میشود معمولاً انسانهای روستایی زلالتر و پاکترند. گاهی آثار سلامت نفس آنقدر در آنها مشخص است که آدم کاملاً تفاوت یک انسان روستایی را با یک انسان شهری احساس میکند. این نه به این دلیل است که انسان روستایی در بافت جامعه نبوده و تنها زیسته است بلکه به این دلیل است که انسان روستایی با آیات الهی در ارتباط است. همین که میرود سر زمین کشاورزی همه جا خدا را میبیند، آسمان خدا را میبیند به یاد خدا میافتد، به ستارهها نگاه میکند به یاد خدا میافتد، افق را نگاه میکند، طلوع خورشید و غروب آن را، مهتاب و غیره را میبیند به یاد خدا میافتد.
اینکه در آیۀ کریمه میفرماید: «وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هٰذَا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» اشاره دارد به همین حالت انسان و اساساً عکسالعمل طبیعی انسان در برابر آیات الهی همین است. حال اگر شهری ساختیم که این شهر اصلاً آرامش شبانه نداشته باشد این غلط است. ما این را در آینده خواهیم گفت؛ شهر باید آرامش شبانه داشته باشد. به شهر تهران نمیتوان شهر گفت؛ تا ساعت یک بعد از نیمه شب در این شهر هیاهو به پاست، آرامش در این شهر نیست، شهر باید آرامش داشته باشد.
«جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً»، «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاساً» و «وَ جَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتاً». شب باید آرامش داشته باشد. خداوند روز را برای فعالیت و شب را برای آرامش قرار داده است. شبزندهداری مکروه است مگر برای عبادت و طلب علم. فقط برای این دو گزینه گفته شده است که میشود شب بیدار ماند اما اگر این دو را کنار بگذاریم شب زندهداری مکروه است و به شدت هم مکروه است زیرا شب برای این است تا انسان استراحت کند و آرامش داشته باشد. شهر باید در شب آرامش داشته باشد. یکی از عناصر آرامش همین است که فضای نور شب نباید طوری باشد که همه جا نورانی باشد که سلب آرامش کند. نور شب با نور روز متفاوت است؛ خدا برای شب مهتاب و برای روز خورشید قرار داده است. این معنی دارد. یعنی نوری که متناسب نور شب است و زندگی شبانه باید متفاوت باشد با نوری که برای زندگی روزانه در نظر گرفته شده است.
سیستم نظام کاری از دیدگاه روایات
در آینده خواهیم گفت که در شهر اسلامی بهتر آن است که وقت شروع کار را بعد از نماز صبح قرار دهند تا ساعت دو بعد از ظهر و شیف دوم هم از ساعت سه تا هشت شب و دو شیفت تعریف کنیم. خلاصه باید نظم کاری بر اساس نماز تنظیم شود تا مردم فرصت کنند نمازشان را بخوانند. مسجد سوق هم به این معنی است که فردی که سرکار میرود نباید بگونهای باشد که اصلاً وقت نماز خواندن هم نداشته باشد بلکه باید وقت نماز، نماز و وقت کار، کار باشد.
مرحوم صدوق از پدرش روایت میکند: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فِی الْخِصَالِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِیهِ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ أَبِیهِ علیه السلام عَنْ آبَائِهِ علیه السلام قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: حَرِیمُ الْمَسْجِدِ أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً وَ الْجِوَارُ أَرْبَعُونَ دَاراً مِنْ أَرْبَعَةِ جَوَانِبِهَا».
از روایت مذکور استفاده میشود که اولاً مسجد حریم دارد و نباید مسجد طوری ساخته شود که به ساختمانهای کنار و همسایگان مسجد چسبیده باشد، بلکه باید حریم آن حفظ شود که میفرماید حریم آن چهل ذرع است یعنی کمی بیشتر از بیست متر. ثانیاً استفاده میشود که باید برای مسجد چهار ضلع در تصور شود و از هر ضلعی چهل خانه تقسیم کنیم. در اینصورت نظم بسیار جالبی در یک شهر حاکم می شود که اگر ما مسجد را اینگونه تقسیم کنیم که مسجد هر محلی در وسط آن محل قرار بگیرد و اطرافش از هر جهت چهل خانه باشد مسجدِ محل باید در مرکز محل قرار قرار داشته باشد تا از هر طرف چهل خانه داشته باشیم.