منطقه احد ( غزوه احد )
تصاویر ناب از منطقه احد
و جنگ عبرت آموز احد
احد نام کوهی است در شمال شهر مدینه که حدود چهار کیلومتر با مدینه فاصله دارد. این کوه سرخ رنگ است و بریدگی و قله ندارد. در نزدیکی آن مردم مدینه مزرعه و باغ داشته و دارند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:« احد جبل یحبنا و نحبه و هو علی باب من ابواب الجنه...» (احد کوهی است که ما را دوست میدارد و ما نیز او را دوست میداریم. در کنار احد یکی از درهای بهشت قرار دارد.»
شهرت کوه احد به دلیل جنگ احد است که در دامنه آن، میان سپاه
اسلام و لشگر مشرکان قریش در گرفت. این نبرد که در هفتم شوال سال سوم هجرت روی داد، با پیروزی مشرکان و شکست تلخ یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و شهادت 70 تن از مسلمانان از جمله حضرت حمزه، عموی پیامبر، پایان یافت. اکنون نیز مقبره شهیدان جنگ احد در پایین کوه احد، زیارتگاه مسلمانان است.
منابع:
معجم البلدان، ج 1
مقوعیت احد نسبت به حرم نبوی
منطقه عمومی احد
صحنه جنگ
صحنه نبرد
موقعیت غزوه اُحد و آثار تاریخی آن
کوه و منطقه احد
پیش از ورود در بحث، لازم است اشاره کنیم که کوه احد که از شرق به غرب کشیده شده و البته مستقیم نیست، در فاصله پنج و نیم کیلومتری مسجد نبوی واقع است.
در شمال این کوه، جاده ای بزرگ ساخته اند که به طریق غیرالمسلمین معروف شده و میان آن جاده و کوه احد، کوهک های کوچکی; مانند جبل ثور قرار دارد که در روایتی از پیامبر صلی الله علیه وآله ، آنجا حدّ شمالی حرم مدینه معین شده است. در سمت جنوب کوه احد، جاده دور شهر مدینه قرار دارد; به طوری که میان این جاده و کوه، مقبره حمزه، کوه رمات، مسجد سیدالشهدا، چشمه شهدا و وادی قنات و میدانی وسیع است و در حال حاضر، توقف گاه اتومبیل ها و محل دفاع مدنی است. در همین محدوده، خانه های زیادی نیز ساخته اند.
در جنوب غربی کوه احد، باغ های نخل و زمین های زراعی فراوانی وجود دارد که در نهایت به وادی عقیق منتهی می شود.
نام گذاری این کوه به اُحد ، از آن روست که منفرد است و به سلسله جبال اطراف پیوند ندارد. برخی نیز آن را با یگانگی خداوند قرین دانسته و نامگذاریش را به احد از این روی توجیه کرده اند. نوشته اند که در جاهلیت نام این کوه عنقد بوده است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله کوه احد را سخت دوست می داشت ودرباره آن می فرمود: اُحُد جَبَلٌ یُحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ ; احد کوهی است که ما را دوست می دارد و ما هم او را دوست می داریم.
این روایت در مصادر حدیثیِ مهم آمده و تردیدی در آن نیست.
کوه رمات یا جبل عینین
بی شک کوه رمات همین کوه کوچکی است که در جنوب احد واقع شده و قبر حضرت حمزه و دیگر شهدای احد، میان آن و کوه احد فاصله انداخته است. طول کوه یاد شده، از شرق به غرب، حدود یک صد و پنجاه متر و عرض آن چهل متر می باشد. عبور قنات از سمت شرقیِ آن، به آن بخش آسیب رسانده است; به طوری که آثار آن قابل مشاهده است.
این کوه، در دوره عثمانی، به عنوان محلی برای نگاهبانی و دیده بانی مورد استفاده بوده و پس از آن نیز، خانه های زیادی روی آن ساخته شده که تا این اواخر وجود داشته است. در سال های اخیر، همه آن بناها تخریب شد تا کوه شکل طبیعیِ خود را حفظ کند.
نامگذاری این کوه به عَیْنَین ; دو چشمه ، از آن روست که در کنار آن، وادی قنات و عین الشهد قرار داشته است.
چرا مشرکان از شمال وارد مدینه شدند؟
می دانیم که مدینه در شمال مکه واقع است و طبیعی است اگر مسافری بخواهد از شهر مکه به مدینه بیاید، می بایست از جنوب شهر مدینه وارد شود. نقطه جنوبی مدینه منطقه قبا است; جایی که رسول خدا صلی الله علیه وآله در جریان هجرت از مکه به مدینه، ابتدا به آن ناحیه وارد شد. بنابراین، جای این پرسش هست که چرا مشرکان مکه، در جریان جنگ احد، از شمال وارد این شهر شدند نه از جنوب; یعنی قبا؟
این نکته را هم باید یادآوری کرد که در کنار کوه سَلْع ، دو تپه یا کوهک بوده که آن را ثنیّة الوداع می نامیدند. این محل، برای بدرقه و وداع مسافرانی بود که به شام عزیمت می کردند یا از آنجا باز می گشتند. روشن است که تبوک و در امتداد آن شام، در شمال مدینه قرار دارد، پس طبیعی است که این مسیر، محل ورود و خروج مسافران شامیِ مدینه باشد. اکنون پرسش این است که چرا سپاهیان مشرک که در جنگ احد و احزاب از مکه به مدینه می آمدند، به جای اینکه از قبا وارد شوند، این شهر را دور می زدند و از شمال به محدوده مدینه نفوذ می کردند؟
پاسخ این پرسش این است که شهر مدینه در حصاری نعل گونه یا به شکل Uقرار داشت و کوه و سنگلاخ ـ منطقه حَرّه ای ـ و خانه بود. تنها یک راه نفوذ، آنهم در قسمت شمالی شهر; یعنی قسمت بالای نعل وجود داشت و حدّ فاصل میان احد و سلع بود. و باید گفت که در این بخش، هیچ گونه مانع طبیعی موجود نبود.
استثناها و به عبارت دیگر، راههای نفوذ جزئیِ دیگری هم در بخش های جنوبی ـ جنوب شرقی ـ مدینه بود و مهم ترین آن، ناحیه ای بود که بنی قریظه سکونت داشتند. البته در ناحیه دیگرِ جنوب نیز، با وجود حرّه قبا که اشاره به همان مناطق سنگلاخی است، راه سخت دیگری نیز برای عبور و مرور انفرادی مسافران یافت می شد و آن همان راهی است که رسول خدا صلی الله علیه وآله و مهاجران مکه، در جریان هجرت، به تدریج از آنجا به شهر مدینه وارد شدند و ابتدا به محله قبا آمدند.
نکته مهم آن است که مدخل ورودی شهر در ناحیه قبا، توان عبور دادن یک لشکر مجهّز سه هزار نفری مشرکان را نداشت. به همین دلیل، آنان باید از راهی می آمدند که چنین منطقه سنگلاخی در برابر آنان نباشد. به علاوه، آنان نیاز به یک منطقه باز برای جنگ با مسلمانان را داشتند که تنها در شمال مدینه یافت می شد. از این رو، باید شهر را از جنوب به سمت شمال دور می زدند و از آنجا وارد می شدند. در سمت بنی قریظه، یعنی جنوب شرقی نیز امکان ورود نبود; زیرا در آن ناحیه، بنی قریظه سکونت داشتند و آنان به دلیل قرارداد و پیمانی که با مسلمانان بسته بودند، اجازه عبور دادن سپاه مشرکان به مدینه را نداشتند.
بنابراین، راه نفوذ سپاهیان مشرک به مدینه، منحصر به قسمت شرقی کوه احد بود که آغازِ یک منطقه باز و زراعی بود. درست به همین دلیل است که در جنگ خندق نیز مشرکان مکه، نه از جنوب، بلکه از همین قسمت های شمالی یا به عبارتی، شرق کوه احد وارد مکه شدند. آنان وقتی به دلیل وجود خندق، راه نفوذشان بسته شد، در اندیشه راه نفوذ از منازل بنی قریظه افتادند.
مسیر رسول خدا صلی الله علیه وآله از مدینه تا اُحُد
مسیری که اکنون به نام طریق سیدالشهد شهرت دارد، به طور تقریبی، همان مسیری است که رسول خدا صلی الله علیه وآله و یارانش برای نبرد با دشمنان مشرک، از مدینه تا احد طی کردند. فاصله دقیق میان مسجد نبوی با کوه، حدود پنج کیلومتر و نیم است. در این مسیر، در سمت راستِ لشکرِ اسلام; یعنی شرق مدینه، حرّه شرقی قرار داشت و در سمت غرب، کوه سلع. پس از کوه سلع تا کوه احد، زمین نخلستانی و زراعی بود که تا دامنه احد، در شمال، امتداد داشت.
دو طایفه مهم در بخشی از مسیر مدینه تا احد زندگی می کردند. نخست طایفه بنی عبد اشهل که رسول خدا صلی الله علیه وآله توقفی در محله آنان داشتند. مسجد این طایفه همان مسجدی است که به نام مسجد البُحیر یا مسجد الأسواف یا مسجدالسجده شهرت داشته و اکنون به نام مسجد ابوذر معروف است.
مسجد ابوذر
پس از آن، یک بنای کوچک معروف به شیخین، متعلق به یک پیرزن و پیرمردی بود که رسول خدا صلی الله علیه وآله در آنجا هم توقف کوتاهی داشت و مسجد الدرع که اکنون موجود است، یادگار رسول خدا صلی الله علیه وآله در آن اقامت کوتاه است. گفته اند که حضرت نماز مغرب و عشا را در آنجا گزاردند و تا صبح روز بعد همانجا ماندند. این مسجد بعدها به نام هایی چون مسجد الدرع ، مسجدالبدائع و مسجد الشیخین خوانده می شد.عنوان درع بدان دلیل است که رسول خدا صلی الله علیه وآله در آنجا درع و زره پوشید. هر چند این مسأله در کتاب های تاریخی نقل شده اما برخی آن را نپذیرفته و گفته اند که رسول خدا صلی الله علیه وآله در مدینه زره پوشید. در نقل های تاریخ آمده است که زمان حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله در شیخین، مشرکان از دور، سپاه اسلام را می دیدند و هر دو سپاه نیروهایی را جهت حفاظت از خود آماده کردند. بنابراین، شیخین در نزدیکی احد، با فاصله تقریبی یک و نیم کیلومتر بود و مشرکان در شمال کوه سلع و غربِ کوه احد، در همان دشت زراعی که بخشی از آن جُرف نامیده می شد، مستقر بودند.
مسجد الدرع یا شیخین
در امتداد این مسیر; یعنی طریق سید الشهدا، طایفه بنوحارثه زندگی می کردند. دو طایفه بنی عبداشهل و بنوحارثه، زمین های حد فاصل دو حرّه و دامنه جنوبی احد را داشتند و کشت می کردند. مسجد طایفه بنوحارثه را اکنون مسجد المستراح می نامند و این از بابت استراحت حضرت در آنجا ـ در سفر جنگی به سمت اُحد یا موضع دیگر ـ دانسته شده است.
مسجد المستراح
زمانی که نماز مغرب و عشا درمحل مسجد الدرع خوانده شد، مشرکین که ناظر سپاه مسلمانان بودند، تا مرز و کناره حرّه جلو آمدند; وَتَدْنوا طَلائِعَهُم حَتّی تَلْصِیق بِالْحَرَّة فَلا تَصَعَّد فِیها حَتّی تَرْجع خَیْلُهُم وَیهابون موضع الحرّة و محمدبن مسلمة طلیعه سپاه آنان تا نزدیکی حره آمد اما وارد آنجا نشد; چرا که از وجود حره و محمد بن مسلمه در آنجا ترس داشتند.
این حرّه باید حرّه شرقی باشد; یعنی مشرکانِ مسلّط بر این منطقه تا این سوی مدینه به سمت حرّه شرقی و البته تا ابتدای آن آمدند.
به هر روی، سحرگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله برخاست و دستور داد تا راهنمایان، آنها را به محلّی هدایت کنند که دارای موقعیتی مناسب باشد: ... یُخْرِجَنا عَلَی الْقَومِ عَلی کَثَب ، کثب به معنای تجمع و قرب آمده است; یعنی ما را به نقطه ای ببرند که در نزدیکی به دشمن باشیم. در این مسیر منازل بنو حارثه بوده که ممکن است در طی مسیر در چند نقطه متمرکز بوده اند ...فَسَلَکَ بِهِ فی بَنُو حارِثَة ثُمَّ أَخَذَ فی الأمْوال ; حضرت را از میان بنی حارثه و از باغات آنها عبور دادند.
در اینجا، سپاه اسلام از میان بستان یکی از طایفه بنو حارثه با نام مربع بن قیظی گذشت. این شخص منافق بود و اعتراض او منجر به درگیری لفظی میان بنی عبداشهل و بنو حارثه شد. این طایفه، زمین هایی در این نواحی داشتند. عبداشهل بیشتر در جنوب این منطقه نزدیک به مدینه و بنو حارثه در قسمت شمالی تر زندگی می کردند. وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله در مسیر شمال به سمت احد حرکت کرد، دشمن سپاه خود را آماده کرد.
اکنون می توان گفت که مسلمانان در شمال شرق و مشرکان در شمال غرب، با فاصله نزدیکی ـ شاید 500 تا هفتصد متر ـ بوده اند. رسول خدا صلی الله علیه وآله راه را به سمت احد ادامه داد و بالاتر رفت. سرانجام رسول خدا صلی الله علیه وآله به جایی رسید که امروزه پل قرار دارد و زمان نماز فرا رسیده بود. این نماز، نماز صبح بوده است. قنطره نیز یا روی قناتی بوده که آب آن از شرق به غرب، در دامنه جنوبیِ کوه احد جاری بوده و یا از شمال به جنوب ـ یعنی از درون شعب کوه احد ـ برابر مقبره حمزه، بر وادی بوده است که اکنون نیز این دو قنات به هم متصل هستند و روی نقطه اتصال، پلی قرار دارد. شاید در آن زمان، کمی بالاتر از نقطه فعلی، به سمت شرق بوده است.
محل استقرار سپاه اسلام و سپاه قریش
سپاه اسلام، صبح روز شنبه هفتم شوّال سال سوم هجرت، وارد منطقه احد شد. حرکت آنان از کنار حرّه شرقی، از جنوب به شمال بوده است. عبارت ابن اسحاق در بیان محل استقرار سپاه اسلام چنین است: وَمَضی رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وآله حَتّی نَزَلَ الشِّعْبُ مِنْ اُحُد فی عَدْوَة الْوادی اِلَی الْجَبَلِ فَجَعَلَ ظَهْرَهُ وَ عَسْکَرَهُ اِلی أُحُد . رسول خدا صلی الله علیه وآله رفت تا به شعب رسید ـ دهانه موجود در ابتدای احد، که تا عمق نزدیک به یک کیلومتری ادامه دارد ـ در آنجا، در ابتدای وادی ایستاد و اُحد را پشت سرگذاشت و قرارگاهش را همانجا مستقرّ کرد.
شِعب اُحُد محلّی شناخته شده است که در حال حاضر، در قسمت غرب کوه احد، برابر مقبرة الشهدا و کوه رمات قرار دارد. شعب مزبور تا عمق هفتصد و یا نهصد متریِ داخل کوه احد ادامه می یابد و وادی موجود در میان این شعب، آب های حاصل از باران در درون احد را به بیرون و به سمت فضای باز جنوب احد; یعنی منطقه جُرْف هدایت می کند. منتهای آن در درون احد مسدود است.
طبق نقل ابن اسحاق، حضرت قرارگاه را در مدخل این شعب قرار داده است. این همان عدوة الوادی است که در عبارت ابن اسحاق آمده است. طبعاً قرارگاه در مدخل شعب بوده و سپاه قدری جلوتر مستقر شده است، آن گونه که پشت سپاه اسلام کوه احد بوده وسمت چپ آنها کوه رمات یا عینین. در این وقت، سپاه مشرکین در جنوب کوه احد وغرب کوه رمات و طبعاً با فاصله ای قابل قبول از احد و محل استقرار سپاه اسلام مستقر شده است.
عبارت واقدی درباره محل استقرار سپاه اسلام چنین است: فَجَعَلَ ( رَسُولُ الله) اُحُداً خَلْفَ ظَهْرِهِ وَ اسْتَقْبَلَ الْمَدِینَةَ وَ جَعَلَ عَیْنَین عَنْ یَسارِهِ ; رسول خدا صلی الله علیه وآله احد را پشت سر، مدینه را روبرو و کوه عینین را در چپ خود قرار داد.
نظریه دیگری که واقدی نقل کرده، آن است که: حضرت پایین تر آمد، به طوری که کوه رمات در پشت سر حضرت قرار گرفت. آنگاه پشت به خورشید کرد، در حالی که دشمن در برابر او بود. در این حال مشرکان در دشتِ واقع در جنوب غرب احد موضع گرفته بودند; در حالی که پشت آنان به مدینه و رویشان به سوی احد بود.
واقدی می نویسد: وَ أَقْبَلَ الْمُشْرِکُون، فَاسْتَدْبَرُوا الْمَدِینةَ فِی الوادِی وَ اسْتَقْبَلُوا اُحُد،مشرکان پشت به مدینه، میان وادی و روبروی اُحد بودند.
بنابراین سپاه اسلام در پشت سر، احد راداشتند که پناه بسیار مناسبی بود. سمتِ چپ آنان; یعنی شرق، کوه رمات بود. تنها دشواری، فاصله میانِ رمات و احد بود که می بایست به طریقی مراقبت می شد. این کاری بود که با استقرار تیراندازان روی رمات، جبران شد.
در این وقت، دشمن هم در جنوب و جنوب غربی آنها در وادی مستقر بود. این وادی ادامه وادیِ خارج شده از شعب احد بود. درگیری در همین ناحیه میان آنها رخ داد; جایی که منطقه ای باز و وسیع و گسترده بود و میدانی برای تاخت و تاز.
چرا رسول خدا صلی الله علیه وآله پنجاه سرباز بر کوه رمات قرار داد؟
یک اشتباه عمومی در میان شماری از راهنمایان زائران و احیاناً برخی از نویسندگان شایع است و آن این است که: محلّ عبور سپاه خالد در هجوم غافلگیرانه به مسلمانان را از پشت سر و از شعب موجود در میانه احد; یعنی وادی بیرون آمده از دل کوه احد در برابر مقبرة الشهدا می دانند. با توجه به آنچه در منابع تاریخی آمده، بدون تردید، این نظریه خطا و اشتباه است.
محلّی که مسلمانان انتخاب کرده بودند، از قسمت پشت سر (شمال) امنیت داشت و این به دلیل کوهِ برافراشته احد بود که منفذی به آن سوی نداشت. تنها سمت چپ آنها (قسمت شرق) حدّ فاصل کوه رمات و احد مشکل داشت. رسول خدا صلی الله علیه وآله در این اندیشه بود که این ناحیه را نیز امنیت بخشد. این تأمین دو دلیل داشت:
1ـ جلوگیری از حمله دشمن از پشت سر به سپاه اسلام، مسأله ای که اتفاق افتاد.
2ـ ممانعت دشمن از دستبرد به قرارگاه مسلمانان، که در مدخل شِعب قرار داشت.
بنابراین، رسول خدا صلی الله علیه وآله تصمیم گرفت با مستقر کردن پنجاه نفر تیرانداز بر بالای رمات، مسلمانان کنترل حدّ فاصل میان احد و رمات را، که منتهی به قرارگاه مسلمانان می شد، در دست بگیرند.
اکنون پرسش این است که نیروهای تیرانداز مستقر در بالای کوه رمات، باید کدام منطقه را حفاظت می کردند و با تیراندازی خود، مانع از نفوذ دشمن از کدام ناحیه می شدند؟
آنچه منطقی به نظر می رسد این است: کسی که بر روی جبل رمات ایستاده، باید مراقب جنوب به سمت شرق باشد و مانع دور زدن رمات به وسیله دشمن شود. چون سمت شمال به وسیله کوه احد مسدود است و تنها راه نفوذ دشمن، جنوب رمات است که می تواند از سمت غرب (محل استقرار سپاه مشرکین) به شرق حرکت کند و کوه رمات را دور بزند و از شرق به غرب، از حدّ فاصل اُحد و رمات بگذرد و از پشت به قرارگاه و حتی به سپاه مسلمانان حمله کند. در این صورت قابل تصور نیست که تیراندازانِ روی جبل رمات، مراقب حمله از ناحیه دیگری باشند.
زمانی که خالد با سپاهش بر سر مسلمانان تاخت، مسلمانان آمادگی دفاع نداشتند. نظمشان در هم ریخته بود; بسیاری سلاح را بر زمین گذاشته و به جمع آوری غنیمت مشغول بودند.
با حمله دشمن، آنان سراسیمه بدین سوی و آن سوی گریختند و بر روی هم شمشیر کشیدند ! روشن بود که مسلمانان شکست خورده اند. بسیاری به سوی شعب موجود در کوه احد و حتی روی کوه گریختند; برخی نیز به هر سوی که توانستند فرار کردند. رسول خدا صلی الله علیه وآله همراه چند تن از یارانش، پس از درگیری سختی، خود را به آرامی به سمت شِعْب اُحد کشاندند. آنان اندکی به درون شعب رفتند و آنگاه بر بالای کوه احد (سمت راست شعب) پناه گرفتند و در سایه غاری کوچک نشستند.
هدف ما در این نوشته، بیان شواهدی است که میدان جنگ در سمت غربیِ کوه رمات بوده و پس از آغاز شدن فاجعه، به سمت شعبِ احد کشیده شده است و حضرت با رفتن به داخل شعب و بالا رفتن از کوه، از شرّ مشرکان امان یافته است.
مسیر رسول خدا صلی الله علیه وآله پس از خاتمه جنگ
نتیجه یورش سپاه شرک، تفرقه و پراکندگی و فرار مسلمانان بود. در این میان، رسول خدا صلی الله علیه وآله از اهداف اصلیِ مشرکان بود، اما به دلیل پوشیده بودنِ صورتِ آن حضرت، کسی ایشان را نشناخت. شماری از مسلمانانِ آگاه; از جمله امام علی(علیه السلام)و ابودجانه در کنار رسول خدا صلی الله علیه وآله بودند و پس از متفرّق کردن سپاهیانی که آنان را در تنگنا قرار داده بودند، همراه آن حضرت به درون شعب آمدند. مشرکان سرمست از پیروزی، در آن لحظه به داخل شعب نیامدند و تنها در همان فضای دشت گونه منطقه جرف به تعقیب مسلمانان فراری، مُثله کردنِ شهدا و احیاناً جمع آوری وسایل موجود پرداختند. در این باره که رسول خدا صلی الله علیه وآله داخل شعب شدند، کمترین تردیدی وجود ندارد.
زمانی که یکی از مشرکان با به شهادت رساندن مصعب، گمان کرد پیامبر صلی الله علیه وآله را کشته و خبر آن را اعلام کرد، ابو سفیان از خالد در این باره پرسید. خالد که متوجه ورود رسول خدا صلی الله علیه وآله به شعب شده بود، به ابوسفیان گفت: رَأَیتُهُ أَقْبَل فی نَفَر مِن اَصْحابِهِ مُصعدین فی الْجَبَل ; او را همراه شماری از اصحابش دیدم که از کوه بالا می رفت.
کعب بن مالک می گوید: وقتی مردم متفرق شدند، من نخستین کسی بودم که رسول خدا صلی الله علیه وآله را شناختم و به مؤمنان بشارت زنده بودنِ او را دادم. او می افزاید: من در آن لحظه در شِعب بودم و رسول خدا صلی الله علیه وآله اشاره کرد که ساکت شوم تا سبب شناخته شدن پیامبر صلی الله علیه وآله نشوم. طبعاً در آن لحظه هنوز خطر کاملا دفع نشده بود.
نملة بن ابی نمله نیز می گوید: وقتی مسلمانان شکست خوردند، رسول خدا صلی الله علیه وآله را با شماری از اصحابش، از مهاجر و انصار دیدم که بر گردش حلقه زده و همراه او به شعب رفتند. در آن هنگام، مسلمانان نه پرچمی داشتند و نه دسته ای منظم. این در حالی بود که مشرکان در وادی به راحتی رفت و آمد می کردند و هیچکس مانع آنان نبود. تا زمانی که دشمن در وادی و آن نواحی بود، پیامبر صلی الله علیه وآله در شعب ماند، اما پس از رفتن آنان، از شعب پایین آمدند و به جمع آوری شهدا پرداختند. افرادی که فرار کرده بودند، به تدریج بازگشتند; از شهر نیز زنان به آن سوی آمدند و همه برای دفن شهدا، که بسیاری مثله شده بودند، مشغول شدند.
آثار فعلی احد
ایستادن روی کوه رمات و نگریستن به دامنه احد، هر فردی را متأسف و ناراحت می کند و به یاد خاطره ای تلخ می اندازد; ماجرایی که سبب شهادت بسیاری از اصحاب پاک رسول خدا صلی الله علیه وآله به ویژه سید الشهدا، حمزه شد. بی گمان این منطقه عبرت آموزترین نقطه ای است که انسان در مدینه فعلی می تواند آن را بنگرد.
مسجد فسْح
زمانی که رسول خدا صلی الله علیه وآله به شِعبِ درون کوه احد رفتند، در فاصله تقریبی پانصد تا هفتصد متر، در سمت راست شعب، در پایین کوه، در شِعبی که نامش شعب جِرار بوده، در محلی نماز ظهر و عصر را خواندند. این محل بعدها مسجد شد و به نام مسجد فُسح یا فسیح شهرت یافت که البته تطبیق این نام ـ به معنای مسجد گشاد و فراخ ـ بر مسجدی به این کوچکی دشوار می نماید.
بقایای مسجد فسح
در برخی از منابع آمده است که آیه " یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَح اللهُ لَکُمْ... " در این باره نازل شده است. همان طور که سمهودی گفته، نقلِ قابلِ اعتمادی در این باره وجود ندارد. احتمال ضعیف دیگر آن است که نام اصلی آن، مسجد سَفْح ـ به معنای مسجد پایین کوه ـ بوده که به خطا فَسْح خوانده شده است. این نیز گرچه از لحاظ واقعی قابل قبول است، اما احتمالی بیش نیست.
در نقلی دیگر آمده است: أَنَّ النَّبیّ صلی الله علیه وآله صَلّی فی الْمَسْجِدِ الصَّغِیر الَّذی بِأُحُد فی شِعْب الجَرار عَلی یَمِینِک، لازِقاً بِالْجَبَل .
مسجد تخریب شده فسح در حصار
مسجد یاد شده از کهن ترین مساجد منطقه احد بوده و در روایات ائمه(علیهم السلام) نیز توصیه اکید به خواندن نماز در آن شده است. این روایت در ادامه خواهد آمد.
بنای فعلی این مسجد، یک چهار دیواری مخروبه است که دیوار دو طرف آن ویران شده و اطراف آن را نرده آهنی کشیده اند. این نرده هم زمانی که در سال 1375 رؤیت شد، رو به ویرانی بود. در میان مسجد که مساحت تقریبی آن بین پانزده تا بیست متر مربع است، مصالح ناشی از ویرانی مسجد، در داخل و بیرون آن ریخته شده است.
بدیهی است که در تخریب آن، عمد در کار بوده تا مورد تبرک مسلمانان قرار نگیرد; در عین حال، کسانی بوده اند که به رغم این تعمد، با کشیدن این نرده قصد حفاظت از این اثر دینی ـ تاریخی را داشته اند. امید می رود که در فضای جدید سعودی، این مسجد به زودی بازسازی شود.
پنجاه متر بالاتر از مسجد، در ارتفاع بیست متری، غاری کوچک وجود دارد که گفته اند آن حضرت ابتدا در آن غار مخفی شدند. این مطلب گرچه مشهور است، اما مستند تاریخی ندارد.
مسجد الثنایا
مسجد ثنایا، که به نام مبارک دندان های شکسته پیامبر صلی الله علیه وآله در غزوه احد است، مسجد دیگری است که در دامنه کوه احد و پیش از شِعب واقع شده و در فاصله پانصد قدمی مقبرة الشهدا بوده است.
مسجد ثنایا قبل از تخریب
حسام السلطنه می گوید: مسجد الثنایا ... دارای صحن کوچک و گنبدی است، به درون آن رفته، در محرابش دو رکعت نماز خواندیم و این مسجد بالاتر از بقعه حمزه، در شمال آن واقع است. این مسجد در محلی ساخته شده که عتبة بن ابی وقّاص دندان مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله را شکست. اکنون مسجدی بالاتر از مقبره حمزه، در ابتدای محله احد ـ که امتداد محله در داخل شعب است ـ وجود دارد. به نظر می رسد همان مسجد ثنایا باشد. با این حال، پس از تخریب این مسجد بعید است که کسی جرأت بازسازی آن را یافته باشد. بنابر این، باید گفت مسجد یاد شده از میان رفته است.
مسجد ثنایا پس از تخریب
میرزا محمد مهندس در سال 1294 نوشته است: به فاصله سه ربع ساعت از مدینه، مرقد حضرت حمزه سید الشهدا... است و در شمالش به بُعد پانصد قدم، تقریباً محل صدمه خوردن دندان مبارک حضرت رسول الله ... و در هشتصد و شانزده قدمی مقبره حضرت حمزه، در انتهای درّه مسجدی است که حضرت رسول الله در روز احد در حالت جراحت و به تنهایی در این مکانی که مسجد است نماز خوانده اند و حضرت صادق به عقبة بن خالد فرمودند که در این مسجد نماز بخوان.
مِهْراس
در بالای کوه احد محلی است با نام مهراس ، جایی که در دل کوه آب باران در آن جمع شده و حوضی طبیعی به شمار می آید. رسول خدا صلی الله علیه وآله با شماری از یاران و از جمله امیرمؤمنان(علیه السلام)پس از بالا رفتن از کوه احد، کنار مهراس نشستند. در این وقت، امام علی(علیه السلام)ظرف آبی را از مهراس برای شست و شوی دهان رسول خدا صلی الله علیه وآله که به دلیل شکسته شدن دندانشان خونی شده بود، گرفتند. این آب به دلیل آنکه بوی بدی داشت، مورد استفاده رسول خدا صلی الله علیه وآله که بسیار هم تشنه بودند، قرار نگرفت.
در بالای کوه احد، محلی به نام قبّه هارون ـ برادر موسی ـ وجود دارد. در برخی نقلها آمده است که هارون در سفر حج به اینجا آمده و در اینجا مدفون شده است. گفتنی است که کمترین دلیل تاریخی بر این مطلب وجود ندارد. این قبه با بنایی مخروبه و دیواری حدود یک متر و نیم باقی مانده است. قبه مزبور در بالاترین نقطه کوه احد است.
الصاعدی از محققان محلی مدینه، نوشته است که در آنجا برخی خطوط کوفی هم دیده که تنها لفظ الله آن قابل خواندن بوده است. همچنین کتیبه ای با تاریخ 993 و با نام محمدعلی جَرَسخانی بر صخره ای در آنجا وجود دارد. وی افزوده است که همین نام و تاریخ در مقبره شهدای بدر هم موجود بوده است.
شاید قبر یاد شده، منسوب به هارونی بوده که زمانی درگذشته و بعدها به خطا، به هارون برادر موسی تطبیق داده شده است! این خطایی است که موارد مشابه فراوان در باره انبیای بنی اسرائیل و امامزادگان و سادات از نسل رسول الله صلی الله علیه وآله دارد.
مسجد حمزه
مسجدی با نام مسجد حمزه در شرق مقبرة الشهدا بر سرِ پا است که دست کم می توان گفت که آن، مسجد ثنایا نیست; زیرا طبق اشاره حسام السلطنه، مسجد ثنایا در شمال مقبرة الشهدا، به پانصد قدم بوده است. احتمالا مسجد حمزه جایی ساخته شده که زمانی گنبدی داشته و به عنوان مشهد حمزه معروف بوده است.
حسام السلطنه آن را دیده، اما زیارت نکرده است. گفتنی است اگر مشهد حمزه همان باشد که اکنون مسجد حمزه است، باید به یقین گفت که مشهد حمزه در آنجا نبوده است; زیرا نبرد در محل مقبره به سمت غرب و در واقع در غرب جبل رمات رخ داده است.
مقبره حمزة بن عبدالمطّلب
سید الشهدای میدان احد، حمزه، فرزند عبدالمطّلب، عموی رسول خدا صلی الله علیه وآله بود. او زمانی به پیامبر صلی الله علیه وآله ایمان آورد که حضرت تحت فشار مشرکان و اهانت و تمسخر آنان در مکه قرار داشت. حمزه پس از گرویدن به اسلام، با شهامت در برابر مشرکان ایستاد و اهانت به رسول خدا صلی الله علیه وآله را اهانت به خود تلقّی کرد و مانع از آزار و اذیت مشرکان به آن حضرت شد.
پس از هجرت، حمزه به مدینه آمد و فرماندهی نخستین نیروهای مهاجم به مشرکان را برعهده گرفت. وی در جنگ بدر، شمار فراوانی از مشرکان را به هلاکت رساند; به گونه ای که هند، همسر ابوسفیان، کینه وی را به دل گرفت و وحشی را واداشت تا در احد به کمین حمزه بنشیند و در موقع مناسب، با نیزه وی را به شهادت برساند و او نیز چنین کرد. آنگاه هند بر سر جنازه حمزه آمد، شکم او را پاره کرد و خواست از جگر حمزه بخورد که در دهانش سنگ شد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله در شهادت حمزه، که از چهره های شاخص اصحاب بود، بسیار غمگین شد و به او لقب سیدالشهدا داد و از زنان مدینه خواست تا برای او مجلس عزا به پا کنند.
پس از آن، فاطمه زهرا(علیها السلام)، هر هفته به زیارت قبر حمزه و سایر شهدای احد می رفت. رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز در باره شهدای احد فرمود: هؤلاء شهداء، فَأتوهُم وَ سَلِّمُوا عَلَیهِم وَ لَمْ یُسَلِّم عَلَیهِمْ احدا ما قامَت السّماوات و الأرض الاّ ردّوا عَلَیه ; اینان شهیدان هستند. نزد آنان بروید و بر آنان درود بفرستید. تا زمانی که آسمان و زمین برپاست، هیچ کس بر آنان سلام ندهد، جز آن که پاسخش را بدهند.
مراغی در قرن هشتم می نویسد: از قبور شهدا، تنها محل قبر حمزه و عبدالله بن جَحْش (و بنا به نوشته برخی قبر مصعب بن عمیر شناخته شده است. بر روی این قبر، قبّه بزرگی با بنای مستحکم توسط مادر الناصرلدین الله در سال 570 ساخته شده است. بعدها سلطان قایتبای در سال 893 بر بنای این مقبره افزود. مقبره یاد شده در دوره سعودی تخریب شد تا آن که شیخ شربتلی اجازه یافت دیواری در اطراف آن بکشد. دیوار یاد شده پس از وی باز ترمیم و تعمیر شده است.
حسام السلطنه در سال 1297 هجری قمری نوشته است: اول وارد بقعه حمزه سید الشهدا شدیم. دهلیزی داشت از آنجا داخل صحن شدیم. بقعه مبارکه در سمت یسار (چپ) درِ صحن واقع است و شبیه به دو تالار تو در تو است که یک شاه نشین در وسط داشته باشد. ضریح مبارک در بقعه اول است و از دو طرف شاه نشین راهی به طرف بقعه دوّم است.
زمانی که این بقعه نیز مانند بقعه های دیگر در سال 1344 قمری تخریب شد، مزار حمزه برای سالها رها شده بود. بعدها، با تلاش شهردار مدینه، دیواری در اطراف مقبره حمزه ساخته شد و پنجره های مشبکی در دیوارهای جنوبی آن نصب گردید.
مرحوم استاد محمد باقر نجفی نوشته است که در سال 1395 قمری از سید مصطفی عطّار که سال های میانه 1361 تا 1368 قمری شهردار مدینه بوده، در باره ضریح های فولادی که بر دیوار مقبره حمزه است سؤال کرده و پرسیده است که این مشبک ها چه بوده و چطور در اینجا نصب شده است. وی گفته است: پس از تخریب بنای عظیم مشهد حمزه و صحابه مدفون در احد، زمین اطراف مقابر حصاری نداشت و مکرر دیده شد که سگ های ولگرد آن وادی، از روی قبور رفت و آمد می کردند. عده ای از عالمان مدینه، موضوع را با امیر وقت مدینه در میان گذاردند و امیر، امر به احداث دیوار و حصار بندی آن نمود. من پیشنهاد دادم که از ضریح آهنی که قبل از این به حول مقابر اهل بیت در بقیع بود و توسط علاقمندان اهل بیت(علیهم السلام) به محلی امن انتقال و از آن مراقبت می کردند، برای حصار مشهد صحابه پیامبر در احد جاسازی شود و این کار صورت گرفت. وی در پاسخ این پرسش که این ضریح را چه کسانی به حول مقابر اهل بیت گذارده اند، گفت: این ضریح طی تشریفاتی از طرف ایرانیان و حمایت شاه قاجار با همکاری و موافقت سلطان عثمانی به مدینه حمل گردید و در محل معروف به قبّه اهل بیت نصب گردید.
از رسوم مردم حجاز این بوده و گویا تا این اواخر و شاید اکنون هم هست که در دوازدهم رجب هر سال به مدینه آمده، شب را به منطقه اُحد، بر مزار حمزه سیدالشهدا می رفتند و تا صبح در فضای بازی که در اطراف کوه رمات بوده می ماندند.
متن برگرفته از کتاب آثار اسلامی مکه و مدینه نوشته رسول جعفریان
*********** ***********************************
نگاهی به جنگ احد و علل شکست مسلمانان
حرکت مشرکین به سوی مدینه
مشرکان مکّه پس از جنگ بدر، به سرپرستی ابوسفیان، تصمیم گرفتند تا همه قوای خود را متمرکز کنند و خود را از قید آنچه به نام محمّد و اسلام وجود دارد رها سازند. در ضمن به دردهای عمیق خود که از کشتگان و اسرای جنگ بدر در دل داشتند التیام بخشند و بر همان تصمیم در سال سوّم هجرت و یکسال پس از جنگ بدر، پنج هزار نفر جنگجو به فرماندهی ابوسفیان به همراه پانزده نفر از زنان قریش به سرپرستی هند همسر ابوسفیان و با دویست اسب و سه هزار شتر و هفتصد نفر زره دار به سوی مدینه حرکت کردند.
آماده شدن قریش را عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) به وی گزارش داده بود و رسول الله در انتظار چنین حمله ای به سر می برد ولی تا جهت حمله قریش مشخّص نشده بود، آن حضرت از مدینه خارج نشد.
روز چهارشنبه سیزده شوال، نیروی مشرکان خود را به کنار اُحد رسانید و در دامنه این کوه، در میان نخلستان، در محلّ مسطّحی و در کنار درّه ای که می توانست در شرایط سخت برای آنان مأمنی باشد فرود آمد و تا روز جمعه به استراحت و طرح نقشه جنگ پرداخت.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) پس از اقامه نماز جمعه، همراه هزار نفر به سوی احد حرکت کرد. عبدالله بن اُبی سرکرده منافقین، با سیصد نفر از همفکرانش از میانه راه برگشت و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با هفتصد نفر که صد نفر از آنان زره دار و پنجاه نفر کماندار و تیرانداز بود و تنها دو اسب به همراه داشتند وارد منطقه اُحد گردید و چند نفر نوجوان را به خاطر کمی سنّشان از حضور در جنگ منع کرد.
چون مجاهدان به اُحد رسیدند، پیامبر پنجاه نفر تیرانداز را به فرماندهی عبدالله بن جبیر بر لب درّه گذاشت و دستور داد ما چه در حال فتح باشیم و چه در حال شکست، شما در جای خود استوار بمانید حتّی اگر ببینید اجساد ما در روی زمین مانده و یا دشمن ما را به درون مدینه راند و یا ما دشمن را تا مکّه عقب راندیم شما از جای خود حرکت نکنید. آنگاه به لشکریان دستور داد: تا از طرف من فرمان نرسد شما جنگ آغاز نکنید.
جنگ اُحد در مرحله نخست
جنگ اُحد که روزشنبه 15 شوّال رخ داد، در دو مرحله مختلف انجام گرفت؛ در مرحله اوّل قریش شکست خوردند و در مرحله دوم شکست نصیب مسلمانان شد.
جنگ ابتدا تن به تن بود و نُه تن از پرچمداران قریش پشت سر هم وارد میدان شدند که یکی پس از دیگری به هلاکت رسیدند و این موضوع موجب تضعیف روحیه آنان گردید. سرانجام ناگزیر به حمله عمومی شدند و جنگ به اوج خود رسید، به طوری که هند و دیگر زنان قریش برای تشویق مشرکین وارد معرکه شدند و در میان صفوف می چرخیدند و دف زنان و گریه کنان جنگجویان خود را با اسم و رسم صدا کرده و کشته شدگان بدر را به یاد آنان می آوردند.
کلمات ننگ و شرف و حمیت و غیرت و ... را با آهنگ ها و آوازهای محرّک و حماسی می خواندند و مشرکان را بر حملات شدید و پایداری در مقابل مسلمانان تشویق می کردند.
طبری می گوید: در هنگامه جنگ تهاجمی، عدّه ای از مسلمانان و در رأس آنها ابودجانه و حمزة بن عبدالمطّلب و علی بن ابی طالب وارد صحنه شدند و دشمن را در هم شکستند وتا آخر صفوف پیش رفتند، در نتیجه خداوند مسلمانان را پیروز گردانید و شکست قطعی را بر مشرکان وارد آورد.
و لذا کار بر قریشیان سخت گردید و در تهاجم عمومی هم نتوانستند کاری از پیش ببرند و هزیمت و فرارشان آغاز شد و از ترس جان خود به درّه ها و کوه ها پناه بردند و مقرّ خویش را بدون مراقب رها ساختند.
مرحله دوّم جنگ و علل شکست مسلمانان!
پس از شکست سختی که بر قریش وارد گردید، صحنه جنگ دگرگون شد؛ زیرا گروهی از مسلمانان که هزیمت دشمن را دیدند، به درون درّه ای که مقرّ آنها بود حمله بردند و به جمع آوری غنیمت پرداختند. در این هنگام گروه تیراندازان که به دستور رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در دهانه درّه پاس می دادند، علی رغم مخالفت فرمانده شان، عبدالله بن جبیر، به جز ده تن، به سوی مقرّ مشرکان برای غارت غنائم پایین آمدند.
خالدبن ولید، فرمانده اسب سواران قریش از این فرصت استفاده کرد و با همراهانش کوه را دور زد و عبدالله بن جبیر را با یاران اندکش به سادگی از سر راه برداشت، آنگاه از دهانه درّه فرود آمد و مسلمانانی را که از همه جا بی خبر بر سر غنایم گرد آمده بودند به زیر شمشیر گرفت و از سوی دیگر زنان قریش صحنه گردان غائله شدند و از کوه سرازیر گشته و فراریان خود را بازگرداندند و حمله مجدّد دشمن آغاز شد! این اوّلین عامل شکست مسلمانان بود.
دوّمین عاملی که در شکست سپاه اسلام نقش داشت خبر کشته شدنِ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود. در گرماگرم جنگ و درگیری که پیامبر مجروح شد و در گودالی افتاد، «سراقه» فریاد برآورد: «محمّد کشته شد!» این خبر در میان سپاه شرک و در جبهه پریشان مسلمانان به سرعت برق پیچید و موجب شکست روحیه مسلمانان و تقویت روحی مشرکان گردید.
اینجا بود که گروهی از مسلمانان دست به عقب نشینی زدند و فرارشان شروع شد و به گفته «ابن عقبه» در میان این گروه آنچنان سردرگمی و از هم گسیختگی به وجود آمد که به جای دشمن به خودی ها حمله می کردند و برادر مسلمان خود را مجروح می ساختند.
مورّخان، از جمله طبری صحنه این مرحله از جنگ را چنین توصیف می کند: «مسلمانان با پدید آمدن شکست و شایعه کشته شدن رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، به سه گروه تقسیم شدند: تعدادی مجروح شده و از کار افتادند. بعضی استقامت ورزیدند تا به شهادت رسیدند و گروه سوّمی فرار کردند و جان به سلامت بردند!
https://azsharghi.haj.ir/زیارت-دوره-مصور-مدینه-منوره/منطقه-احد
غزوه احد
غزوه احد از غزوههای مشهور پیامبر(ص) با مشرکان مکه که در سال سوم هجری در کنار کوه اُحُد به وقوع پیوست.
قریشیان پس از شکست در غزوه بدر و به خونخواهی کشتگان بدر، آماده نبردی دیگر به فرماندهی ابوسفیان، با پیامبر(ص) و مسلمانان شدند. نقشه پیامبر(ص) و بزرگان مهاجران و انصار برای رویارویی با حمله قریش آن بود که از مدینه خارج نشوند و همان جا دفاع کنند، ولی جوانان و حمزه عموی پیامبر، خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند. سرانجام پیامبر(ص) تصمیم گرفت برای جنگ از شهر خارج شود.
نتیجه اولیه این جنگ، شکست مشرکان بود؛ اما گروهی از تیراندازان که پیامبر(ص) آنان را به فرماندهی عبدالله بن جبیر بر کوه عینین در سمت چپ کوه احد قرار داده بود، به گمان پیروزی، کوه را ترک کردند. مشرکان نیز با عبور از همین منطقه، از پشت به مسلمانان حمله کردند و آنان را شکست دادند. در این جنگ، خسارت سنگینی به مسلمانان رسید؛ از جمله شهادت حدود هفتاد نفر از مسلمانان، شهادت حمزة بن عبدالمطلب و مُثلهشدن وی، جراحت بر صورت پیامبر(ص) و شکستن دندان وی.
لشکرکشی مشرکین به مدینه
در سال سوم هجری، یک سال پس از شکست سختی که مسلمانان در جنگ بدر بر مشرکان وارد کردند، قریش به فرماندهی ابوسفیان به خونخواهی کشتگان بدر، آماده نبردی دیگر با پیامبر(ص) و مسلمانان شدند. ابوسفیان به این منظور کسانی را همچون عمرو بن عاص و ابن زبعری و ابوعزّه، به جلب همکاری دیگر قبایل برانگیخت.[۱] و سپس با لشکری که شمار آن را سه هزار نفر گفتهاند، به سوی مدینه حرکت کردند. بنا بر روایت واقدی گویا پیامبر(ص) در قبا ـ جایی در نزدیکی مدینه ـ بود که به وسیله نامهای که عمویش عباس بن عبدالمطلب پنهانی سوی پیامبر(ص) فرستاده بود، از خروج مشرکان برای نبرد خبردار شد،[۲] اما در روایات دیگر به این نامه اشارهای نشده است.[۳]
در پنجم شوال، مشرکان به عُرَیض ـ ناحیهای در نزدیکی احد ـ رسیدند و چارپایان را در مزارع آنجا برای چرا رها کردند.[۴] پیامبر(ص) به وسیله یکی از اصحاب از شمار و نیز تجهیزات آنها آگاهی یافت. تنی چند از بزرگان اوس و خزرج چون سعد بن معاذ، اسید بن حضیر و سعد بن عباده با گروهی، از بیم هجوم مشرکان تا بامداد جمعه در مسجد پاسداری میدادند.[۵]
مشورت پیامبر(ص) با اصحاب
روز جمعه پیامبر(ص) با اصحاب درباره چگونگی دفاع مشورت کرد. پیامبر(ص) بسیار مایل بود که مسلمانان از شهر خارج نشوند. بزرگان مهاجران و انصار نیز چنین میخواستند. بهویژه افرادی که تجربه جنگهای پیشین در شهر مدینه را داشتند، توصیه میکردند که مسلمانان از شهر بیرون نروند ولی جوانان و حتی صحابی بزرگی چون حمزة بن عبدالمطلب خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند. سر انجام پیامبر(ص) نظر گروه اخیر را پذیرفت.[۶]
خارج شدن پیامبر(ص) از مدینه
پیامبر(ص) با لشکر هزار نفری مسلمانان از مدینه بیرون شد،[۷] و شب را در شیخان ـ جایی میان مدینه و احد ـ منتظر ماند و بامداد روز بعد به راه افتاد.[۸]
جدا شدن عبدالله بن ابی
هنوز اندکی از ورود لشکر مسلمانان به احد نگذشته بود که عبدالله بن ابی، به سبب آنکه توصیه او را مبنی بر موضعگیری در مدینه نپذیرفته بودند، با گروهی دیگر پیامبر(ص) را ترک کرد.[۹] و شمار مسلمانان از هزار تن به ۷۰۰ تن کاهش یافت.
مقدمات جنگ
پیامبر(ص) لشکر را مرتب کرده کوه احد را پشت سر نهاد و عدهای تیرانداز به فرماندهی عبدالله بن جبیر بر کوه عینین که سمت چپ احد بود گماشت.[۱۰] مشرکان نیز صف آراستند: بر سمت راست خالد بن ولید و بر سمت چپ عکرمه پسر ابوجهل فرماندهی داشت.[۱۱] پیامبر(ص) پیش از آغاز جنگ خطبه ای خواند[۱۲] و به تیراندازان تأکید کرد تا مراقب پشت سر مسلمانان باشند و هیچگاه موضع خود را ترک نکنند.[۱۳]
پیروزی اولیه مسلمانان
در آغاز پیکار، یکی از جنگجویان مشرکان به نام طلحة بن ابی طلحه مبارز طلبید. علی(ع) به کارزار او رفت و سر انجام به خاکش افکند، مسلمانان شادمان از نخستین پیروزی، تکبیر گویان یکباره به صف مشرکان حمله بردند.[۱۴] مسلمانان به سرعت غالب آمدند و مشرکان فرار کردند.[۱۵]
شکست مسلمانان
نقاشی پیامبر(ص) بعد از جنگ احد که در قرن یازدهم هجری به دستور سلطان مراد سوم حاکم عثمانی و توسط سید سلیمان کسیم پاشا تهیه شد.
تیراندازانی که بر سمت چپ لشکر گمارده شده بودند، به طمع غنیمت، جایگاه خود را ترک کردند و اصرار عبدالله بن جبیر که آنان را به فرمانبرداری از دستور پیامبر(ص) فرا میخواند، سودی نبخشید.خالد بن ولید که پیشتر نیز به تنگهای که تیراندازان مدینه در دست داشتند، توجه کرده، ولی کاری از پیش نبرده بود.[۱۶] اینبار به تنی چند از تیراندازان باقی مانده هجوم برد و عکرمه نیز با او همراه شد[۱۷] و همگی از پشت سر به لشکر مسلمانان که در حال تعقیب پیادگان لشکر مشرکان بودند، تاختند. در این میان کسی ندا داد که پیامبر(ص) کشته شده است.[۱۸] این خبر سخت موجب تضعیف روحیه مسلمانان شد چنانچه مسلمانان پراکنده شدند و حتی برخی به سوی کوه پناه بردند.[۱۹] گفتهاند در گرماگرم نبرد، چند تن از مشرکان قصد جان پیامبر(ص) را کردند که بر اثر آن، دندان پیامبر(ص) شکست و صورت ایشان شکاف برداشت.[۲۰] در حالی که تنها شمار اندکی از یاران در کنار پیامبر باقی مانده بودند[۲۱] و پیامبر زخمهای متعدد برداشته بود به شکاف کوه پناه برد.[۲۲]
به روایت شیخ مفید از ابن مسعود: پریشانی مسلمین به جایی رسید که همگی گریختند و جز علی بن ابی طالب، کسی با رسول خدا باقی نماند. سپس چند نفر، از جمله: پیش از همه عاصم بن ثابت وابودجانه و سهل بن حنیف به رسول خدا پیوستند.[۲۳]
شهادت حمزه
مشرکان به مسلمانان حمله کردند و بسیاری از آنان را به شهادت رساندند، از همه مهمتر، حمزة بن عبدالمطلب عموی پیامبر بود که وحشی غلام جبیر بن مطعم نیزهای به تن او فرو کرد و شکم حمزه را درید و جگرش را نزد هند، همسر ابوسفیان برد که حمزه پدرش را کشته بود، و هند جگر حمزه را به دندان گزید. پیامبر(ص) از شهادت حمزه و مثله شدن پیکر او سخت اندوهگین و خشمناک شد.[۲۴]
تعداد شهدا
مسلمانان به دفن شهدا پرداختند و پیامبر(ص) بر یک یک پیکر آنها که شمارشان ۷۰ تن یا بیشتر بود[۲۵] نماز گزارد. و هر بار میفرمود تا پیکر حمزه را نیز در کنار شهیدی دیگر مینهادند و بدین گونه بر پیکر حمزه هفتاد و اندی بار نماز گزارد.[۲۶] نام شهدای احد که همگی در کنار این کوه دفن شدند به تفصیل در مآخذ کهن ذکر شده است. از مشرکان نیز بیش از بیست تن کشته شدند.
موضع گیری ابوسفیان
سرانجام وقتی دو سپاه از هم جدا شدند، ابوسفیان نزدیک دامنه کوه که مسلمانان در آنجا گرد آمده بودند، آمد و ضمن ستایش بتها، روز احد را نبردی در برابر نبرد بدر دانست.[۲۷]
حضور فاطمه (س) و دیگر زنان
پس از جنگ اُحُد به فاطمه(س) خبر دادند پدرش در جنگ آسیب دیده است؛ سنگی به چهره او رسیده و چهرهاش را خونین ساخته است. او با دستهای از زنان برخاست و آب و خوردنی بر پشت خود برداشت و به رزمگاه رفت. زنان، مجروحان را آب میدادند و زخمهای آنان را میبستند و فاطمه(س) جراحت پدر را شستشو میداد.[۲۸] خون بند نمیآمد. پاره بوریایی را سوزاند و خاکستر آن را بر زخم گذاشت تا جریان خون قطع شود.[۲۹]
تعقیب قریش
با توجه به شکست مسلمانان و احتمال شورش منافقان و یهودیان که از این جریان خوشحال بودند و نیز احتمال حمله دوباره مشرکین به مدینه، پیامبر(ص) از طرف خدا دستور یافت تا در فردای حادثه احد، مشرکین را تعقیب نماید. مسلمانان به دستور پیامبر(ع) عمل کرده، دشمن را تا حمراءالاسد تعقیب نمودند.[۳۰] این جریان به غزوه حمراء الاسد معروف شد.
زمان وقوع
غزوه احد شنبه ۷ شوال ۳ ق /۲۶ مارس ۶۲۵م اتفاق افتاد.[۳۱] برخی نیز گفتهاند در ۱۵ شوال همان سال رخ داده است.[۳۲]
نزول آیات
در منابع به چندین آیه از قرآن مجید که در شأن غزوه احد نازل شده به ویژه آیات ۱۲۱ تا ۱۲۹ سوره آل عمران اشاره شده است[۳۳] همچنین احادیثی از پیامبر(ص) در این باره نقل شده است.[۳۴] پیامبر(ص) پس از آن نیز گاهی به زیارت تربت شهدای احد میرفت.[۳۵] و از آن پس نیز کسانی که به مدینه میرفتند زیارت احد را از دست نمیدادند.
پانویس
1. ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۳۲۳ـ۳۲۲؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۱؛ نیز ر.ک: طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۰۰.
2. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۴ـ۲۰۳.
3. مثلا ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۲؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۰۲.
4. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۷ـ۲۰۶.
6. ر.ک: واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۰و۲۱۳؛ نیز ر.ک: عروه، ص۱۶۹ـ۱۶۸.
7. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۳؛ ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۳۲۶که آن را ۷۰۰ تن یاد کرده است.
8. ر.ک: واقدی، المغازی، ج۱ ص۲۱۸ـ۲۱۶.
9. عروه، ص۱۶۹، زهری، المغازی النبویة، ص۷۷، واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۹؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱ ص۶۴.
10. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۰ـ۲۱۹.
12. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۳ـ۲۲۱.
13. ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۳۲۶؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۵ـ۲۲۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۶ـ۶۵؛ بخاری، صحیح، ج۵، ص۲۹ نیز ر.ک: طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۰۹.
14. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۶ـ۲۲۵.
15. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۱ـ۴۰.
17. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۲ـ۴۱.
18. زهری، المغازی النبویة، ص۷۷؛ ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۲۷؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۲.
20. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۴ نیز ر.ک: زهری، المغازی النبویة، ص۷۷؛ طبری، تاریخ، ج۲ ص۵۱۹.
22. ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۲۳۰؛ نیز ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۸۳؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۱۸.
23. آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۲۵۶.
24. ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۳۳۳ـ۳۲۹؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۸۶ـ۲۸۵، ۲۹۰.
25. ر.ک: واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۲۸.
26. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۹۷؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴؛ بَلاذُری، انساب الاشراف، ص۳۳۶.
27. زهری، المغازی النبویة، ص۷۸؛ ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۳۳۳ـ۳۲۹، واقدی، المغازی، ج۱ ص۲۹۷ـ۲۹۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۷.
28. مغازی، ص ۲۴۹؛ و ر.ک: انساب الاشراف، ص ۳۲۴. واقدی شمار زنان را ۱۴ تن نوشته است. به نقل شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا، ص ۷۸.
29. مغازی، ص ۲۵۰؛ به نقل شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا، ص ۷۸.
30. إعلام الورى، الطبرسی ،ج۱،ص:۱۸۳.
31. واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲ـ۳۱۱.
32. ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۳۲۴؛ ابن حبیب، المحبر، ص۱۱۳ـ۱۱۲؛ نیز ر.ک: طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۳۴.
33. مثلا ر.ک: واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۹ به بعد، ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۱۰۶ به بعد؛ طبری، تفسیر، ج۴، ص۴۵ به بعد.
34. بخاری، صحیح، ج۵، ص۴۰ـ۳۹؛ ابوعبید، معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۱۷.
35. مثلا: ر.ک: بخاری، صحیح، ج۵، ص۲۹.
منابع
· آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تجدید نظر و اضافات از: ابوالقاسم گرجی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۸ش.
· ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م
· ابن حبیب، محمد، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشنتر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱ق/۱۹۴۲م.
· ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
· ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق/۱۹۵۵م.
· بخاری، محمد، صحیح، قاهره، ۱۳۱۵ق.
· بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م.
· زهری، محمد، المغازی النبویة، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
· شهیدی، سید جعفر، زندگانی فاطمه زهرا (س)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۳ش.
· طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، آل البیت، قم، ۱۴۱۷ ق، چاپ اوّل.
· طبری، تاریخ.
· طبری، تفسیر.
· عروة بن زبیر، مغازی رسول الله، به کوشش محمد مصطفی اعظمی، ریاض، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۱م.
- http://fa.wikishia.net/view/غزوه_احد