اسلام محمدی به روایت نهضت حسینی
دکتر محمدعلی لساتی فشارکی
فهرست مطالب
جلسه اول: حسین منی و انا من حسین (17/7/1395)
جلسه دوم: از کعبه تا کربلا (18/7/1395)
جلسه سوم: صلی الله علیک یا اباعبدالله (24/7/1395)
جلسه چهارم: هذا بیان للناس (27/7/1395)
جلسه پنجم: هذا بلاغ للناس (1/8/1395)
جلسه ششم: این رستخیز عام (4/8/1395)
جلسه هفتم: احب الله من احب حسینا (15/8/1395)
جلسه هشتم: این حسین کیست؟ (18/8/1395)
جلسه نهم: از عاشورا تا اربعین (22/8/1395)
جلسه دهم: اربعین حسینی (25/8/1395)
جلسه اول: حسین منی و انا من حسین (17/7/1395)
"الحمدالله رب العالمین. اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم"
"حسینٌ منی و انا من حسین" حدیث مشهور نبوی است که در رده اول احادیث نبوی مشهور است و غالبا در زبان فارسی ترجمه میشود به این که پیامبر اکرم فرمودند حسین از من است و من از حسین و به دنبال این ترجمهای که (درستترین ترجمه از این حدیث شریف نبوی تلقی شده)، معمولا عنوان میشود که قسمت اول فرمودند حسین از من است که واضح است. حسین فرزند رسول خدا هستند. و اما درباره این که من از حسینم شروع میکنند به انواع توضیحاتی که میکشد به از هر دری سخنی و هر آن چه دوست دارند و به ذهنشان میآید در تفسیر و تفضیل من از حسینم به دنبال آن بیان میکنند. این سابقهای است، یک سابقه ذهنی است که این گوینده در برابر شما نشسته، از خدا را شکر حدود نیم قرن محافل حسینی دارد و شما هم کم و بیش نظیر همین سابقه و خاطره را دارید.
اما این که معنای دقیق و ترجمه صحیحتر این حدیث شریف چیست، لازمهاش توجه به این است که در زبان عربی و همچنین در زبان قرآن، از مواردی است که پذیرفته میشود و در لسان عربی مبین به کار گرفته شده و در جای خودش تثبیت شده است. محور این تعبیر حرف "مِن" است که 2 بار تکرار میشود (منی و من). معمولا با تکرار کلمه بعض، در قرآن هم داریم ،"بعضکم من بعض" و هم داریم "بعضهم من بعض". معادل صحیح و دقیق این تعبیر این است که شما یکسانید. آنها هم یکساناند. بعضکم من بعض یعنی همه شما یکسانید، مثل هم هستید. "بعضهم من بعض" یعنی کسانی که این تعبیر برایشان به کار برده شده، یکسانند و مثل هم هستند و همه آنها مثل هم هستند.
وقتی به این تعبیر توجه کنیم، معنای حسینٌ منی چنین میشود. حسین همانند من است، عین من است، مثل من است. و انا من حسین، من هم مثل حسین هستم. یعنی هر کس مرا بنگرد حسین را دیده است و هر کس پس از من حسین را بنگرد مرا دیده است. هیچ فرقی بین ما نیست. من و حسین، فرزندم، عینا مثل هم هستیم. و برای این که حدیث نبوی در شأن نبی اکرم باشد، یعنی ما به ازاء نظری و عملی داشته باشد، توأم با رهنمودی باشد، توأم با حکمی باشد، هرگز به این معنا نخواهد بود که ما مثل هم هستیم. مسلّما یک بهره هدایتی منظور است. یعنی همانگونه که من پیامبر خدا هستم، خاتم النبیین هستم و اراده الهی تعلق گرفته است که تا قیام قیامت هدایت و رهبری جهانیان را به عهده بگیرم (قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا) حسین هم اینچنین است. حسین هم "ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة" است (که یکی دیگر از احادیث مشهور نبوی است).
این حدیث مسلما از حد این که پدر بزرگی بخواهد تعریفی از نوه خود کرده باشد فراتر است. شأن نبی اکرم این است که وقتی سخنی میفرمایند، بهره هدایتی آن را لحاظ کنند. جنبه ارشادی آن را لحاظ کنند. در این حدیث هم آن که خیلی مهم است، پیامبر اکرم میفرمایند حسین مانند من است، از من است، یعنی مانند من است، عین من است و من هم مانند حسینم، عین حسینم، ما هر دو مثل هم هستیم. ما هر دو یکی هستیم. یعنی اگر زمانی دیگر من را نیافتید، سراغ حسین بروید و همانگونه که الان من هر چه میگویم سخن خدا است، حسین من هم هر چه گفت سخن خداست. همانگونه که من الان به هر سویی که شما را هدایت کنم راه خداست و تضمین شده است در جهت نجات و سعادت شما، حسین هم چنین است.
یک لایه بعدی این رهنمود پیامبر اکرم را اگر توجه بکنیم، در جهت آدرس دادن هدایت اسلام، دعوت اسلام، اساس اسلام، محتوای اسلام، آدرس دادن همه اینها، از سوی آورنده آیین اسلام، آورنده قرآن کریم، به سمت حسین ابن علی ابن ابی طالب علیه السلام ما را به تأملی نزدیک میکند که شما به صورت نامگذاری این سلسله نشستهایی که به لطف خدا قرار است از امروز شروع شود و در روزهای آینده با برنامهریزیهایی که میشود ادامه پیدا میکند تحت عنوان گفتمان قرآنی در دانشگاه صنعتی شریف، ما را به این عنوان نزدیک میکند که به سمع و نظر شما رسیده: اسلام محمدی به روایت نهضت حسینی.
ما به لطف خدا درصدد هستیم که با عناوین مختلف که به نحوی تا 10 عنوان پیشبینی شده و به شما ارائه شده، مجموعه بحثهایی را دنبال کنیم که بتواند این مسأله بسیار مهم را به صورتهای مختلف تثبیت بکند. اسلامی که پیامبر اکرم آوردهاند و برای این که این اسلام چگونه در نهضت حسینی تثبیت شد، تحکیم شد، تبیین شد، تفسیر شد، هم برای نزدیک شدن به ذهن، هم از جهت این که بارها به لطف خدا اصرار داریم که بهره هر چه بیشتر این گفت و گوها، چه در قسمتهای ارائه مطلب و چه در قسمتهایی که با شما گفت و گو میکنیم (که معمولا یک سوم آخر زمان اعلام شده است) و در کل این مباحث تا آنجا که می شود بیشتر بحث را قرآنی دنبال بکنیم.
مطمئنا توجه دارید که هرگز قرآن به معنای منهای حدیث نیست. هرگز قرآن به معنای این که هر چیزی که خودمان یا دیگران مستقیم از قرآن دریافت کردهایم، بدون تایید حدیث و سیره و سنت معصومین، ما بخواهیم دنبال آن باشیم، نیست، ولی بهره قرآنی بحث ها را اصرار داریم به لطف خدا تا آنجا که میتوانیم افزون تر کنیم. اساس را نزدیکتر شدن به قرآن قرار بدهیم. همان عنوان گفتمان قرآنی که انتخاب شده دنبال کنیم که هر چه زودتر و هر چه بیشتر به سهم خودمان کوشش کنیم که قرآنیتر فکر کنیم، قرآنیتر سخن بگوییم، قرآنیتر مسائل را بیان کنیم، قرآنیتر راجع به مسائل بیندیشیم. حالا مقداری این بحث های ما جلو برود، خواهیم دید که غالب این تمرینها در این بحثها هست. یعنی برخی مواقع روی چگونه گفتن مطلب درنگ میشود، گاهی روی چگونه شنیدن و دریافت کردن مطلب درنگ میشود، گاهی هم روی چگونه اندیشیدن راجع به مطلب درنگ میشود. این ها همه چیزهایی است که ما به آنها نیاز داریم، اینها همه زمینههایی است که ما در آنها مشکل داریم، مشکلات اساسی ما هم نوعا در همین زمینههاست. و الا کتاب کم نداریم، بحث کم نداریم، گفت و گو کم نداریم، انواع و اقسام همه چیز فراوان داریم. 15-14 قرن است که آنچه را که بخواهید روی هم انباشته شده است. ولی نیازهای اساسی هم چنان جا مانده است.
برای این که مطلب به ذهن نزدیکتر شود و زمینه بیان مطلب، قرآنیتر شود، حالا که ما میخواهیم از اسلام آورده شده و دعوت شده و بنیانگذاری شده توسط پیامبر خاتم شروع کنیم و 50 سال حرکت کنیم بیاییم تا سال 60 – 61 هجری و در این حدود از زمان گذشته بر اسلام و نزول قرآن، نسبت اسلام را در دو طرف این طیف بسنجیم و مسیر این اسلام را مورد توجه قرار بدیم، قرآن زمینهای به ما نشان میدهد که ابتدا برگردیم به قبل از اسلام، اگر از قرآن سئوال کنیم که آیا اسلام قبل از ظهور پیامبر اسلام سابقه داشته است، جواب به روشنی مثبت است. آیا عنوان مسلم، به تعبیر فارسی مسلمان که البته مسلمان کلمهای است که با یک حرف اضافه شدن به سلمان، یعنی سلمان گونه بودن، درست شده است، چون شاید اولین فردی که مثل ما به اسلام گرایش پیدا کرده و ما افتخار میکنیم به او، سلمان فارسی است، شاید به همین جهت و به همین ترتیب سلمان تبدیل به مسلمان شده باشد و به ما مسلمان میگویند از آن جا که شبیه سلمانیم یا مثل سلمان حرکت کردهایم.
حال برای این که بحث دقیقتر باشد طبعاً مسلمان در شکل عربیش و در زبان قرآن مطرح است که کلمه مسلم است. قرآن در دو جا به روشنی به ما میگوید یکی در سوره بقره که آشنا هستید و چه بسا در بحثهایمان به آن باز گردیم، "و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسماعیل و ..." آن زمان، "ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم". "ربنا و اجعلنا مسلمین لک و ..." حضرت ابراهیم دارد به خدا عرض میکند که خدایا مرا مسلم بپذیر و مسلم قرار بده، پسرم اسماعیل هم که دارد با من همکاری و همیاری میکند که بیت عتیق تو را بسازیم، بیت الله الحرام را بسازیم، مقرر فرما که من و اسماعیل دو مسلم اولیه باشیم و آیه آخر سوره حج، آیه 78 و پایانی سوره مبارکه حج "و جاهدوا فی الله حق جهاده..." "هو سماکم المسلمین من قبل و فی هذا"، اسم مسلم را حضرت ابراهیم مسلم گذاشته و خدا پذیرفته است. ابراهیم به این نام اندیشیده، این نام را پسندیده، طراحی کرده و خداوند هم پذیرفته، تأیید کرده، "هو سماکم المسلمین". من و شما را که الان در قرن 15 هجری در دهه عاشورا نشستهایم و از پیامبر اکرم و از فرزند ایشان، حضرت اباعبد الله الحسین علیهم السلام سخن میگوییم، ما را به تعبیر فارسی آن مسلمان نامیده است. بنابراین اسلام سابقه ممتدی قبل از ظهور پیامبر اسلام دارد.
هنوز مدت زمان زیادی مانده است تا پیامبر اسلام بر حسب ظاهر ظهور کنند و قرآن نازل بشود و پیامبر اکرم دعوتشان را از مکه معظمه در جوار بیت الله الحرام، آغاز کنند، ولی اسلام، مسلمانی و مسلم مطرح است. و به این ترتیب ما میبینیم که میتوانیم سه تا اسلام را در نظر بگیریم. یعنی حداقل آموزه قرآن برای ما این است، به ما راه را این طور نشان میدهد که هرگاه خواستید به اسلام بیندیشید، اسلام را بررسی کنید، بدانید شما با سه مرحله از اسلام مواجه هستید.
منتهی اول نمیخواهیم بگوییم سه نوع اسلام، چون یک اسلام بیشتر نیست ولی سه مرحله دارد. مرحله اول آن اسلام ابراهیمی است. این مرحله را طی می کند و میرسد به مرحله اسلام محمدی و این اسلام منتظر است برای به کمال رسیدن تا برسد به اسلام حسینی. "حسین منی و انا من حسین". یعنی در زمان خود صدور این عبارت باید شنوندگان این حدیث شریف نبوی متوجه شوند و متوجه بودند که پیامبر اکرم به ایشان میگوید که این اسلامی که من آوردهام، من دعوت کننده به سوی آن هستم، قرآنش را آوردهام، "و یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم" و همه این کارها و همه این مأموریتها انجام میشود ولی برای شما و شمای نوعی زمانی هدایت اسلام به کمال میرسد و دعوت اسلام محکم میشود که همانند من که حسین بن علی است وارد صحنه بشود.
به تعبیری، نهضت حسینی که ما از آن استفاده کردیم و طبعا اگر آن زمان پیامبر این واژه را به کار میبردند مفهوم نبود، وقتی در آن دقت میشود نهضت حسینی هم آورده جدیدی ندارد. از یک طرف زمانی که حضرت امام حسین(ع) بخواهند حرکت کنند از مدینه با محمد ابن حنفیه صحبت میکنند از جمله مثل دیگران و صحبت این میشود که چرا شما اصرار بر این حرکت دارید از مدینه به مکه و از مکه به کوفه؟ حضرت سید الشهدا این عبارت تاریخی این وصیت نامه را برای برادرشان می نویسند: "ان الحسین اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله، جاء بالحق من عند الحق و ان الجنة الحق و ان النار حق و ان الساعة آتیة لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور و..." اینها هیچ کدام تازه نیست، اینها همه دعوت پیامبر است. هیچ چیزی بیشتر به آن افزوده نشده است. آن چه مطرح است از این جا به بعد است که نهضت حسینی جایگاه خودش را تعریف میکند، که اگر قرار نیست حرفی اضافه شود این همه اصرار و این همه جدیت و این همه تعریف دقیق از این جهاد و حرکت به چه حساب است؟
"و إنی لا اخرج عشرا و لا بطرا و لا مفسدا ولا ظالما" و "انها خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی"، 50 سال است امت جد من به حساب مسلمانی زیستهاند. 50 سال، نیم قرن مسلمانان به حساب خودشان مسلمان زیستهاند. به حساب خودشان با قرآن همراه بودهاند. به حساب خودشان همان مسلمانی بودهاند که خدا میخواسته است. همان مسلمانی بودهاند که "هو سماکم المسلمین من قبل و فی هذا"، همان مسلمانی که ابراهیم از درگاه خدا طلب کرده بود. ولی در شرایطی که سخت این مسلمانی و این نوع مسلمان زیستن نیاز به اصلاح دارد. "و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر" وصیتنامه حضرت تأکید میفرماید که بحث من بحث امر به معروف و نهی از منکر است. "و اسیر بسیرة جدی" منتهی چه امر به معروف و چه نهی از منکری؟ همانها که مربوط به سیره رسول الله میباشد و نه منکرهای تعریف شده دیگر و دیگران. "اسیر بسیرة جدی و ابی علی ابن ابی طالب" هیچ تغییری ایجاد نشده و در عین حال همان گونه که اسلام ابراهیمی منتظر طی مراتب ارتقاء و کمال بوده است تا با دعوت خاتم پیامبران به کمال و ارتقاء دست یابد، این طرف هم منتظر نهضت حسینی بوده است تا به کمال برسد.
حالا که ما یکی از اساسیترین مسائل اسلام را در این سیستم اندیشهگی میآوریم، در این سامانه تفکری که آن را تعریف کردیم، گفتیم که این سیستم تفکری را قرآن به ما نشان میدهد (که اسلام از زمان ابراهیم آغاز شد نه با دعوت پیامبر خاتم). اما اسلامی که پیامبر خاتم دعوت به سوی آن کرد و پای آن ایستاد و 23 سال آن اسلام را تثبیت کرد، از نظر اوج، ارتقاء و کمال قابل مقایسه با اسلام ابراهیمی نبود. در بعضی جاها از جمله مباحث سیره نبوی در قرآن کریم و در کتاب مطالعات قرآنی در سیره نبوی ما این تعبیر را به خودمان اجازه دادیم به کار ببریم و هرچه بیشتر گذشته و مطالعه بیشتر کردیم محکمتر شدیم در این تعبیر که اسلام ابراهیمی اگر با اسلام پیامبر اکرم مقایسه شود یک حالت پیش دبستانی دارد نسبت به اصل اسلام و یک مقدمه است. یعنی در حدی که عرصه را برای ظهور اسلام آماده کرده است. حالا این اصل اسلام هم وقتی ظهور میکند آن قدر مسأله دارد که اگر نهضت حسینی نبود و در فاصلهی حدود 50 سال آن مسائل اساسی آن را حل نکرده بود معلوم نبود چقدر و چند قرن طول می کشید تا آن تحکیمها و تثبیتها و تفسیرهای دقیق را که لازم دارد به آن برسد، به آن کمال که لازم دارد دست پیدا کند. خوب یکی از مسائل اساسی اسلام را که ما ناگزیر هستیم با کم شدن وقتمان، امروز به آن توجه کنیم مسأله توحید است. (برای این که بتوانیم بهتر و سریعتر نتیجه بگیریم همان خداشناسی است). این خداشناسی را ما بهتر در نظر میگیریم. حق این است که تا زمان پیامبر اسلام اسمش را خداپرستی بگذاریم.
خداپرستی، پرستش به معنای تکریم کردن، تجلیل کردن، دقیقا معنای پرستش آن پرندهای است به نام پرستو، یعنی دور چیزی گشتن، چیزی را براش ارزش قائل بودن، در حد این که آدم دور آن بگردد. خدا پرستی که سمبل و نماد این خداپرستی هم توسط حضرت ابراهیم خلیل الله ساخته میشود و کعبه پذیرفته میشود، "ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم". خداوند متعال هم از خلیل خود می پذیرد. "و اذن فی الناس فی الحج" و پایه حج را خدا میگذارد که طواف دور خانه کعبه که یک نماد عظیم و برجسته و شاخص از پرستش است شکل بگیرد. بیایند حج بگذارند، "و لیطوفوا بالبیت العتیق" اساس حج را هم طواف دور این بیت عتیق قرار بدهد. این پرستش است. اما شما گامهای بالاتر از پرستش را میبینید که اگر تقسیم کنیم به سه مرحله خداپرستی، خداشناسی و خدادوستی که در نهضت حسینی ظاهر شده است، شما میبیینید که در اسلام ابراهیمی حداکثر از خداپرستی تجاوز نمیکنید. خدا پرستش میشود، تجلیل میشود، تکریم میشود. خوب از بت هم همین مقدار تجلیل میشود. بتها هم همینگونه مورد تجلیل و تکریم واقع میشوند. من حواسم هست که بعضی از این عبارات را میشود به گونه دیگری گفت که این صراحت را نداشته باشد، ولی به عکس عمد داریم که به همین صراحت که واقعیت دارد بگوییم که راه صحبت باز بشود که ببینیم ما به این بحث ها نیاز داریم. باید یک جاهایی خیلی از رودربایستیهای ذهنی و فکری را کنار بگذاریم. شما تا زمان پیامبر اسلام میبینید که خداپرستی و بت پرستی خیلی تفاوت ندارد. در بت پرستی دور جسم، گشتنی است، در بغل گرفتنی است، در مقابلش سجده کردنی است، در مقابلش خم شدنی است، برای آن نذر و قربانی آوردنی است، با او راز و نیاز کردنی است. با خدا هم همین طور رفتار می شود.
سراغ از خداشناسی بگیریم تا مطلب معلوم بشود. خدا چقدر در اسلام ابراهیمی شناخته شده است؟ صفات خدا، اسماءالحسنی الهی چقدر در اسلام ابراهیمی شناخته شده است، چقدر مطرح شده، اینها آیات قرآن است. دو داستان در قرآن به تفضیل و تفسیر خیلی بیشتر از داستانهای دیگر مطرح شده است:
1- داستانهای حضرت موسی علیه السلام (موسی و فرعون و موسی و بنی اسرائیل)
2- داستانهای حضرت ابراهیم علیه السلام
البته حجم مربوط به داستانهای حضرت ابراهیم به مراتب بیشتر از داستانهای دیگر است. یعنی حجم قابل توجهی از قرآن پیرامون داستانهای حضرت ابراهیم است. که اگر وقتی سئوال میکنیم خداشناسی چقدر در داستانهای حضرت ابراهیم مطرح است به جواب قابل توجهی نمیرسیم. میبینیم مقدمهای بیش نبوده است. شما با دقت بررسی کنید، فقط 5 یا حتی 3 مورد از اسماء الحسنی الهی را در اسلام ابراهیمی و در قصههای ابراهیمی که در قرآن کریم به تفضیل بیان شده پیدا کنید و استخراج بکنید. از خدا شناسی خبری نیست. فقط صحبت از خداپرستی است. همان چیزی که متأسفانه امروز در جادههای ایران شاهد آن هستیم. عبارتهایی که بازگشتی است به همان اسلام ابراهیمی. عبارتهایی که مایه خداشناسی ندارند. فقط قربون صدقه خدا رفتن، تو بمیری و من بمیرم به خدا گفتن و دورت بگردم و فدات بشم و از این حرفها. این اسلام ابراهیمی است.
هر چه بیشتر در آیات قرآنی که در این زمینه است تأمل کنید، بیشتر مییابید که اسلام ابراهیمی بهره بسیار کمی از خداشناسی و معرفۀ الله دارد. حالا کار اصلیِ اسلامِ مد نظر قرآن معرفت الله است. آن عبارت تاریخی حضرت امام خمینی(ره) که فرمودند اگر قرآن نبود باب معرفۀ الله بسته بود الی الابد. این را در جایی میفرمایند که دارن بیان میکنند که قرآن به تفصیل وارد بحث معرفت الله شده. معرفتالله یعنی خداشناسی، یعنی شناخت خدا که نقایص اسلام ابراهیمی را تکمیل میکند. تا کی فقط صحبت از پرستش خدا باشد؟ تا کی خداشناسی متوقف در خداپرستی و تعارف و تکلف باشد؟ شما نباید تعجب بکنید از این که بیت الله الحرام را ابراهیم خلیل الله برای خدا میسازد، ولی زمانی که پیامبر به رسالت مبعوث میشوند داخل این کعبه چه خبر است؟ اطراف این کعبه چه خبر است؟ چیزهایی که رودربایستی ندارد اینهاست که بیت الله الحرامی را که ابراهیم خواسته است که خدا از او بپذیرد و مرکز گسترش اسلام قرار بدهد، مراحلی بر او گذشته که تا به این جا رسیده است که بنابر روایت مشهور تاریخ 360 بت شناسنامهدار، نه شناسهدار طایفهای، شناسههای تاریخی، اقلیمی، اینها در آنجا جمع شدهاند.
خوب حالا اگر ما این جا یک سئوالی بگذاریم به این صورت که اگر نهضت حسینی به این سرعت انجام نشده بود - به خصوص 50 سال که از رحلت پیامبر اکرم گذشت این اتفاقات افتاد - اگر بیشتر از این ها میگذشت آیا دوباره کعبه که با دعوت پیامبر خاتم و فرزند ابراهیم خلیل الله از بتها تطهیر شده بود و بتها از کعبه خارج شده بودند، این امکان وجود نداشت که دوباره بت خانه بشود؟ اینها سوالاتی است که تأمل میطلبد. ما داریم از اینجا شروع میکنیم، میگوییم باید بیندیشیم، بررسی کنیم و از قرآن بیشتر از همه و در کنار قرآن از حدیث و سیره و سنت معصومین استفاده کنیم، از زندگی این انسان 250 ساله به تعبیر مقام معظم رهبری استفاده کنیم.
ما در این جا بر این مسأله تأمل میکنیم که اسلام در مرحله اسلام ابراهیمی خداشناسیش در حد خداپرستی است. در اسلام پیامبر اکرم این قالب خداشناسی که از حد خداپرستی بالاتر نرفته است مایه خدا شناسی به خودش می گیرد. پر میشود از خداشناسی. از معرفت الله پر میشود، آیات قرآن پر از معرفت الله است. اسماء الحسنی الهی یک به یک به تفصیل در قرآن به شیوههای مختلف تبیین و تفسیر میشوند. عمده کار پیامبر اکرم در 23 سال پیامبری، تعریف خدا است، معرفی کردن و شناسانیدن خداست، که خداپرستی مایه پیدا کند، هدف خداپرستی نباشد، ارتباط انسان با خدا از پرستش ساده بچه گانه ارتقاء پیدا کند به یک پرستش انسان مآبانه، خداشناسانه، همراه با یک خداشناسی عمیق و وسیع، با معرفت نسبت به اسماء الحسنی.
در اسلام حسینی این خداشناسی به خدادوستی ارتقاء پیدا میکند. درخداشناسی، انسان هنوز در جایگاه انسانی خودش است و خدا در مقام رفیع خدایی خودش است و انسان فقط توانسته است در پرتوی اسلام و قرآن بر شناختش از خدا بیفزاید و خدا را بیشتر و بیشتر بشناسد. ولی هنوز رابطه محکمی که قرار است بین خدا و انسان به وجود بیاید به وجود نیامده است. رابطه خداشناسی که ارتقاء یافته اسلام ابراهیمی است حالا جای خودش را به خدا دوستی میدهد، یعنی انسان در نهضت حسینی میآموزد و یاد میگیرد که صرفا پرستش خدا کافی نیست و بلکه صرفِ شناخت خدا هم کافی نیست. این که انسان بتواند با شرح و تفصیل، اسمهای خدا را بشناسد، بداند و بر زبان بیاورد و معنای آنها را بداند، روابط اسماء الحسنی را بداند، بحثهای توحیدی بتواند انجام بدهد، به تعبیر حضرت امام در اوایل انقلاب کتاب توحید بتواند بنویسد، این کافی نیست. خدا دوستی لازم است. آنچه که قرار است مایه نجات و سفینة النجاة باشد، خدا دوستی است.
خدا دوستی عبارت از این است که انسان بیاموزد و برای او جا بیفتد که زندگی انسانی اسلامی عبارت از این است که من همیشه مسأله اساسی زندگیام باید این باشد که من و خدا دوست هستیم. الان خدا دوست دارد من کجا باشم و دوست ندارد کجا باشم. اساس نهضت حسینی بر این است. یعنی حاصل همه جوابهایی که حضرت امام حسین به سؤال کنندگان و حتی اعتراض کنندگان در مدینه دادند یا در هشتم ذی الحجه در مکه پاسخهایی که به مردم دادند که چرا پشت به کعبه میکنند و راهی کربلا یا کوفه میشوند، این است که مسأله من این است که خدا دوست دارد من کجا باشم؟ من یقین دارم که خدا دوست ندارد که حسین، فرزند رسول خدا، در این روز و این ماه و این سال و این وقت از تاریخ، در مکه مانند دیگر حاجیان به ظواهر اسلام، به گشتن دور کعبه، خودش را راضی کند. کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود، حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست.
تمام مسأله این است شما که خیال میکنید که کعبه همه چیز است. خیال می کنید کعبه همه چیز اسلام است. خیال می کنید اسلام محمدی مساوی با کعبه است. در صورتی که اسلام ابراهیمی مساوی با کعبه بود. اسلام محمدی هرگز مساوی کعبه نیست. اسلام ابراهیمی به کعبه پایان یافت و در اسلام ابراهیمی کعبه مقصود بود. در اسلام ابراهیمی اگر به کعبه میرسیم، به همه چیز آن اسلام خواهیم رسید. اگر دور آن طواف می کردیم، دیگر چیزی از اسلام و مسلمانی کم نداشتیم. بله، نتیجهاش همین شد که فرقی هم نمیکرد که حالا با بت بیاییم و یا بدون بت. این که این کعبهای که دور آن میچرخیم اطرافش پر از بت است یا مطهر از بت و آلودگیهای آن است، اصلا مهم نبود، چون کعبه همه چیز بود.
اساس اسلامی که پیامبر اکرم آورد این بود که کعبه مقصود نیست، کعبه نقطه عزیمت است. در نهضت حسینی این نشان داده شد و ثبت شد. مردم دیدند کسی که همانند رسول خدا میباشد، قبول دارند که عین رسول خدا میباشد، قبول دارند که اگر رسول خدا هم الان بود، همین کار را میکرد، همین حرف را میزد، همین حرکت را انجام میداد، پشت به کعبه کرده میگوید من فردا صبح حرکت میکنم به سوی کوفه و کربلا. هرکس دریافت کرد که من چه میگویم و هر کس که بصیرت کافی پیدا کرده است، دنبال من بیاید. این بصیرت یک نشانه است که داشته باشید.
در بحثهای آینده، ما فقط این مقایسه اسلام ابراهیمی، محمدی و حسینی را نداریم، مقایسه فقه ابراهیمی، محمدی و حسینی، حج ابراهیمی، محمدی و حسینی و ... را خواهیم داشت. ببینید این حج حسینی چه شکلی دارد. آیه اول سوره حج را دقت فرمائید: "یا ایها الناس اتقوا ربکم، ان زلزلة الساعة شئ عظیم". تا زمان امام حسین، مسلمانان در مراسم حج این آیه را میخواندند و فکر میکردند دارند سوره حج را تفسیر میکنند. در حالی که میبینید که حج هست ولی خبری از زلزله نیست. چون قرآن آن چنان که باید باشد تفسیر نشده است. نهضت حسینی تفسیرش می کند. خیال میکنند که حج فقط گشتن به دور کعبه است، در صورتی که میبینند حج در شرایط خاصی تعریف میشود به پشت کردن به کعبه و رفتن به جایی که کعبه باز تعریف شود، رفتن به جایی که کعبه تطهیر شود. تا وقتی که از کربلا بر میگردیم، دور کعبه تطهیر شده طواف کنیم، حرکت به سوی جایی است که حج را باز تعریف کند. حجی که اگر انجامش دهیم، مطلوب خدا و رسول خدا خواهد بود. این کار نهضت حسینی است.
ببینید این ها 3 نمونه است که ما دنبال خواهیم کرد. اگر به لطف خدا گفت و گوهای ما با شما ادامه پیدا کرد، خواهید دید که تقریبا همه جاهایی که مسأله شناخت داریم، اندیشه اسلامی داریم، فرهنگ اسلامی داریم، ناگزیر از این 3 مرحله عبور خواهیم کرد. مرحله ابراهیمی، مرحله محمدی و مرحله حسینی.
"السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین"
سوال) ابهامی برای بنده پیش آمده است، شما فرمودید در بت پرستی حب وجود نداشته، یعنی تفاوتی که بین اسلام ابراهیمی و بت پرستی هست این است که در بت پرستی حب وجود نداشته، ولی مثالی که به ذهن بنده رسید در داستان حضرت یوسف(ع) و زلیخا، زلیخا آمد و پارچهای روی بت کشید تا خدایش گناهی که انجام میدهد را نبیند، ظاهرا این همان حب به بت بوده همچنین در حدیث داریم که در اسلام محمدی مهم آن عرفانیست که پشت حب وجود دارد و شناخت خداوند مهمتر از حب است. اما سوالی که دارم این است که امام حسین(ع) وقتی پشت به کعبه میکنند در سخنانشان دارند که من برای برپایی یک حکومت اسلامی قیام میکنم؟
پاسخ) سوال دوم شما که خیلی سوال به جایی هم هست را باید اجازه بگذاریم بحثها مقداری پیش برود تا ببینیم در نهضت حسینی از همان ابتدا بحث تشکیل حکومت اسلامی هست یا نه و قسمت اول که مبتنی بر بحث امروز بود توجه کردن به دو مساله است که یکی دنبالهای بود بر بحث ما که در اسلام محمدی قرار بود این پایه گذاشته شود که خدا دوستی جایگزین دنیا دوستی بشود که این کار برد تا در نهضت حسینی خودش را نشان داد. وقتی میگوییم تا نهضت حسینی منظورمان این نیست از زمان رسالت پیامبر تا زمان امام حسین(ع)، کسانی که خدا پرستی را به خدا دوستی تبدیل کرده باشند، نبودند، اینجا پر واضح است چه کسانی بودند، حضرت علی(ع) بودند، حضرت زهرا (س) بودند، عمار یاسر بودند، سلمان فارسی بودند و ... منتهی اینها معدودند اکثریت مسلمانانی هستند که خداپرست شده اند ولی این خداپرستی در وجود آنها تبدیل به خدا دوستی نشده و به همین لحاظ هست که کربلا شکل میگرد. ما یکی از اسنادی که در تاریخ بلعمی داریم در خصوص به قتل رسیدن عمر سعد این است که مختار در صدد برمی آید که عمر سعد را به قتل برساند میفرستد دنبال پسر عمر سعد. پسر عمر سعد را میآورد از او میپرسد پدرت کجاست میگوید خانه نشسته و مسلمانیش را میکند. مختار میگوید اگر قرار بود در خانه باشد چرا زمانی که باید در خانه مینشست ننشست بعد یکی از یارانش را میفرستد میگوید برو عمر سعد را ببین در چه حال است زنده یا مرده او را برای ما بیاور. وقتی به خانه عمر سعد میرود ما بین الطلوعین بود عمر سعد نماز میخوانده است و بر سجاده نشسته بود و بلند شد که بیرون بیاد پایش به لباسش گیر میکند و به زمین میفتد و مامور مختار امانش نمیدهد و سرش را جدا میکند و نزد مختار میبرد ... اینطور است قضیه، افرادی مثل عمر سعد در اوج خداشناسی واقعه کربلا را میسازند یعنی در اوج خداشناسی به جایی نرسیدند که رابطه دوستی با خدا داشته باشند که یک شب تا صبح تصمیم بگیرد خدا الان دوست دارد من به جنگ پسر رسول خدا بروم یا نه.
در آن قسمتی که فرمودید زلیخا روی بتش پارچه کشید ما هم این را میخواهیم بگوییم بتپرستی حدش همین است که نهایتش من شرم بکنم از بت و یک پارچهای رویش بکشم، وقتی پارچه کشیدم یعنی دیگر دین بیدین. تعبیری که قرآن بکار برده این است که خدای آنها در مقامیست که اگر بخواهند نبیند نمیبیند و این یک نماد از خداپرستی است که خدادوستی را تجربه نکرده و کافیست فقط از این خدا و بت دور بشوی تا نبیند. در همان حالت یوسف را داریم که میگوید "معاذ الله" و خودش را در دامن خدا میاندازد تا کائنات نتواند او را متحول کند و اثر بگذارد.
سوال) در خصوص مطلبی که فرمودید محبت خدا در نهضت حسینی ظهور پیدا میکند باز در قرآن آیاتی وجود دارد که مردم را به محبت خدا دعوت میکند و یا مطلبی که فرمودید خدادوستان در زمان پیامبر محدود بودند، مگر بعد از عاشورا این افراد تعدادشان بیشتر شد؟ یا در داستانی که درباره عمر سعد فرمودید طبق فرمایش حضرت علی(ع) یک دسته از سه دسته بندگان خدا بخاطر دوستی با خدا، خدا را عبادت میکنند و دو دسته دیگر یک دسته از ترس عذاب و دسته دیگر بخاطر بهشت خدا را عبادت میکنند آیا ترس از عذاب هم میتواند باعث دوستی با خدا بشود؟
پاسخ) در خصوص مطلبی که فرمودید من تشکر میکنم از شما که زمینه بحث را گفتید، زمینه بحث همین است و سراغ آن خواهیم آمد. انواع توحیدها را بحث میکنیم خصوصا با سورههای انفال و توبه بحث زیادی داریم که مرتبط با نهضت حسینی است و نهضت تصویر عملی این آیات است نه اینکه فقط این آیات را داشته باشیم و بخوانیم و حفظ کنیم. ما میخواهیم این ذهنیت را تقویت کنیم که ببینیم این آیات منهای نهضت حسینی هیچ تقسیری ندارد همانطوری که تاریخ ثابت کرده و نشان داده است. همانطور که اردوی مقابل نهضت امام حسین هم نماز میخوانند، اذان دارند، قاری و حافظ قرآن دارند و ... . میخواهیم اینها را بررسی کنیم آیاتی را که نهضت حسینی به آنها معنا میدهد و بدون نهضت هیچ معنا و نمودی ندارند اینها بحثهایی است که باید باز شود.
سوال) میخواستم بپرسم این سیری که مطرح فرمودید که اول انتظاری که از انسان مطرح میشود پرستش باشد و بعد از آن در نهضت محمدی شناخت به آن اضافه میشود و به دوست داشتن منتهی میشود، میخواستم بگویم به این سیر اشکال وارد میشود آن هم اینکه پرستش از دوست داشتن آغاز میشود و وقتی شناخت به آن ضمیمه میشود ارتقاء پیدا میکند، آیا میشود این شناخت و پرستش را به شکل دوسویه مطرح کرد؟
پاسخ) ببینید بین گرایش و دوستی فرق است، اینکه ما به چیزی گرایش داشته باشیم لزوما به این معنی نیست ما از روی دوست داشتن آگاهانه به سمت آن گرایش داریم ولی چون ذهن ما عادت کرده، گرایش و دوستی را یکی تلقی کند ما دچار مشکل میشویم ما نیاز داریم ذهنمان را روی این گونه تعابیر متمرکز و دقیق کنیم. ما نیاز داریم این تسامح و سهلانگاریها را بشکنیم چون تمام قرآن با ظرافتهای خاصی مطرح شده که با این روش نمیتوانیم به نتایج مد نظر برسیم.
امیدواریم تحت هدایت و زیر سایه قرآن بتوانیم در راه ترویج این موضوعات گامی برداریم.
"السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین"
جلسه دوم: از کعبه تا کربلا (18/7/1395)
در جلسه قبل، صحبت از اسلام ابراهیمی، اسلام محمدی و اسلام حسینی و همچنین ارتقا یافتن اسلام در این 3 مرحله بود. با صراحت کمتری مطرح کردیم که گرچه قرآن نازل نشده بود، اما کتابهای آسمانی نازل شده بودند و پیامبران الهی به تبیین آیین الهی پرداختند. اما مسأله بشر و مخاطب کتاب آسمانی مطرح بود.
قرآن در نهضت حسینی آن چنان تفسیر و تبیین میشود که در هر مورد آن آدم با این احساس مواجه است که آیا این آیه قبل از نهضت حسینی وجود داشته است؟ قطعا وجود داشته است. اما آن چنان که باید و شاید کارساز و تکان دهنده نبوده است. در این باره هر چه بیشتر تاریخ را بعد از پیامبر اکرم تا واقعه عاشورا مطالعه میکنیم مطلب روشنتر می شود. بنده خودم در ابتدا فکر میکردم که تنها چند آیه در قرآن این حالت برایشان وجود دارد. اما به تدریج متوجه شدم که این جنبه عمومی دارد. گویا قرآن در نهضت حسینی دوباره نازل شده است. پیش تر صحبت از فقه ابراهیمی، فقه محمدی و فقه حسینی شد. الان قصد داریم صحبت از فهم قرآنی قبل و بعد از نهضت حسینی داشته باشیم. قرآن با این نهضت از لایههای متراکمی که آن را احاطه کرده بودند بیرون آمده و خودش را نشان میدهد. گویا از نو نازل میشود. تا حالا این آیات کجا بودند؟ امروز یکی از آنها را میخوانیم. در مباحث قبلی به آیات پایانی سوره حج اشاره کردیم. "ملعۀ ابیکم ابراهیم ..." سابقه اسلام مربوط به زمان حضرت ابراهیم است. ایشان پدر مسلمانان هستند. دین ما اسلام است و ملت و کیش قدیمی ما از ابراهیم خلیل الله است. اما اسلام ابراهیمی همه مطلب نیست بلکه بخشی از مطلب است. در واقع قسمت آغازین مساله و مقدمه است. تازه ارتباط این دو را پیدا کردیم. "هو سماکم المسلمین... لیکون الرسول شهیدا علیکم و تکون الشهدا علی الناس." این مطلب در اسلام ابراهیمی سابقه ندارد. آورده قرآن و پیامبر خاتم است. تمام اینها برای این است که در پرتوی قرآن، مانند پیامبر اکرم، شهید و شاهد همه مردم بشوید. پیامبر اسلام، پیامبرساز است، تربیت میکند. انسانهایی تربیت میکند تا مثل پیامبران، مردم برایشان مهم باشند.
"و اقیمو الصلوة و اتوا الزکوه ..." تمام این ها مربوط به اسلام محمدی است. هر چه بیشتر در اسلام ابراهیمی متمرکز شویم و مطالعه کنیم، میبینیم خبری از این کمالات نیست. به جز موارد نادری که مربوط به خود حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل و دیگر پیامبران و بعضی از انسانهای پاک و وارسته است. بسیاری از این آیات تازگی دارد.
ذهنیت رایجی که از کتابهای درسی گرفتهایم این است که ادیان قبلی ناقص بوده و با اسلام کامل شدهاند. این دیدگاه از پایه و اساس غلط است. دین و کتاب خدا نمیتواند ناقص باشد. فرق است بین ناقص بودن و کمال نداشتن. صحبت از نقص نیست بلکه صحبت از ارتقاء کیفی است، این درست است که رابطه ادیان قبلی با اسلام نسبت نقص و تمام نیست، نسبت کمال و کمال بیشتر است. حالا قرآن این ارتقا کیفی را تهیه میکند و به آن چه از پیشینیان آورده میافزاید. ولی در مرحله قبل از نهضت حسینی منتظر است تا این موارد معنا شود.
آیه 77 سوره حج: "یا ایها الذین امنوا ... ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربکم و افعلوا الخیر لعلکم تفلحون" برگردیم قبل از نهضت حسینی. زمانی که سخن از کربلا نیست، سخن از شهادت و نهضت حسینی و ... نیست، اما قرآن نازل شده است، پیامبر مأموریتش را به نحو احسن انجام داده است، مردم قرآن دارند. بیاییم در آن فضا این آیه را بشنویم و معنا کنیم: "ارکعوا واسجدوا واعبدوا ربکم و افعلوا الخیر".
ارکعوا، خب شبانه روز رکوع میکنیم. حداقل 17 بار رکوع میکنیم. و اسجدوا، انجام میدهیم. و اعبدوا ربکم، خب با همین رکوع و سجده خدا را عبادت می کنیم. و افعلوا الخیر، کار خیر هم انجام میدهیم. مگر میشود مسلمان کار شر انجام دهد؟ تازه روزه هم میگیریم و حج هم میرویم و خمس و زکات نیز میدهیم. در نتیجه بنا بر آخر آیه به همین سادگی به درجه فلاح و رستگاری میرسیم (لعلکم تفلحون). این سرنوشت بسیاری از آیات قرآنی بوده و همچنان هست. اگر همچنان نهضت حسینی برایشان کلاس و تدریس نداشته باشد، وضعیت همین است. رستگاری همین رکوع و سجده و روزه و حج و زکات و ... است.
حضرت سید الشهدا علیه السلام در حدیثی به نوعی تفسیر این آیه را بیان می کنند: "ان الله یحب معالی الامور و یبغض سفاسفها"؛ سفاسف جمع سفساف است. سفساف نقطه مقابل عالی و ازرشمند است یعنی پیش پا افتاده. خداوند کارهای عالی و ارزشمند را دوست دارد و از کارهای پیش پا افتاده و کم ارزش بدش می آید. این یکی از دهها حدیث از ایشان است که ثبت شده است. (متاسفانه احادیث ثبت شده ایشان خیلی زیاد نیست) خدا کار بزرگ دوست دارد. کاری که دقت لازم در آن نشده باشد را دوست ندارد. نسبت این حدیث با آیه مذکور چیست؟ همانگونه که پیشتر اشاره شد به نوعی ایشان در این حدیث تفسیر وافعلوا الخیر را بیان میفرمایند. اگر سیر آکادمیک کلمه خیر را در مفردات قرآنی که به تلاش و همت اهل بیت علیهم السلام انجام شده است توجه بکنیم، میتوان 3 معنا برای این کلمه در نظر گرفت. 1- هرگاه خوب در مقابل شر قرار بگیرد ، خیر خیر است و شر شر. 2- یک جاهایی بعد از خیر حرف اضافه من است. در این حالت یک چیزی با یک چیز دیگر مقایسه می شود. مثلا خیر من الف شهر. 3- کاربرد سوم که به نوعی گم شده است و در عین حال در قرآن بسیار مورد توجه است. مثلا در آیه "کنتم خیر امة اخرجت للناس" و همچنین "تدعون الی الخیر". این جا هیچ کدام از 2 تعریف اول نیست. در این جا به معنای گزیده و شایسته است که اگر، هر کس ببیند تأیید میکند که این حرکت واقعا ارزنده و شایسته است. به همین جهت بعد از "و اعبدوا ربکم" می آید، عبادت شکل میگرد، بندگی جای خودش را پیدا میکند، حال، این بندگان خدا قرار است که فرمان خدا را انجام بدهند تا به رستگاری برسند. وگرنه رستگاری در کار نیست. حاصل تمام سخنان امام حسین(ع) همین آیه است که میخواهم رمز فلاح و رستگاری جامعه مسلمانی را بیان کنم. مسلمانان فکر میکنند این رمز را در اختیار دارند. تصور میکنند که صرفا با همان رکوع و سجده و ... به رستگاری میرسند. یقین میکنند که فلاح و رستگاری همین است. حضرت در پاسخ به آن ها میفرمایند: اگر واقعا صلاح و رستگاری مسلمین در این است که کار مسلمان به جایی رسیده است که یزید امیرالمومنین باشد، خداحافظ اسلام. کدام اسلام؟ حضرت در جواب کسانی که در شگرف بودند که چرا در 8 ذی الحجه فرزند پیامبر اکرم به جای مناسک حج، پشت به کعبه می کند و رهسپار راه دیگری می شود به ایشان میفرمایند اگر فکر میکنید اسلام همین است، به کسی که ادعا میکند امیر شماست بنگرید. یزید نماز میخوانده است و مردم هم با او میخواندند و رستگاری خود را جشن میگرفتند. امام میفرمایند که آن خیری که رمز فلاح و رستگاری است، نه این است، بردگی و بندگی یزید و معاویه و ... . آن خیری رمز فلاح و رستگاری است که از انسانهایی سر بزند که از بردگی و بندگی غیر خدا درآمده باشند و رکوع و سجده آنها معنا داشته باشد. معنایش را فهمیده باشند. باید بهترین را انجام بدهید. آن هم در یک مقایسه عمیق و دقیق و صحیح که برگرفته از معیارهای قرآنی باشد. قرآن باید معیار بشود، سبک زندگی بشود. با آن باید تشخیص بدهیم که آن کار ممتاز چیست؟ برجستهترین چیست؟ امام حسین نشان دادند که چگونه میتوان آن را تشخیص داد و انجامش داد. بعد از نهضت ایشان، تاکنون کسی نیامده است که بررسی کند و غیر این را آورده باشد. حضرت چنان عمل کردند که از آن بهتر نمیشود. چنان عمل کردند که قابل مقایسه با هیچ کاری نیست. قربانی شدن بود ولی چگونه قربانی شدن؟ قربانی دادن ولی چگونه قربانی دادن؟ این قربانی شدن به نوعی با ذبح حضرت اسماعیل در قرآن سوره صافات مقایسه شده است، "فلما اسلما و ..." بیایید تماشا کنید. "فانظر ماذا تری". خدا فرموده تکلیف است. اما آیا بهتر از این هم وجود دارد؟ قرآن میگوید منتظر باشید، از صابرین باشید. بهتر از این هم در راه است. این قضیه پایان نیافته است. اینها نقظه آغاز است، نه نقطه پایان. کل داستان حضرت ابراهیم یک نوع تمرین است. الگویی ابتدایی است "و فدیناه بذبح عظیم". این شروع ذبح عظیمی است. که در ابراهیم و اسماعیل هم باید مثل دیگران منتظر بمانید. تفسیر مشهور غلط این آیه، ذبح قوچ بهشتی است. اما تفسیر درست چیست؟ از محضر امام حسن عسگری علیه السلام سؤال شد آیا این تفسیر برای این آیه درست است؟ ایشان فرمودند: نه منظور از ذبح عظیم در این آیه جد ما و یاران ایشان است که در صحرای کربلا ذبح شدند. چگونه قربانی کردن مهم است. ذبح ذبیحالله تایید میشود اما آن گونه که باید قربانی بشود نشده است و خیلی فرق دارد با حالت امام حسین(ع) که بعد از شهادت آن همه عزیزان و فرزندان و برادران و اصحاب که چه جایگاه والایی نزد امام حسین(ع) داشتند، امام بفرماید: بسم الله و باالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله (دعای قربانی در اسلام). این قربانی با آن قربانی فاصله زیادی دارد و زمین تا عرش الهی فرق دارد.
"السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین"
سوال) با توجه به مطالبی که فرمودید اگر ممکن است منبعی را معرفی کنید که بشود سیر تحقیقی و اطلاعاتی را بطور کامل تهیه کرد؟
پاسخ) در این خصوص بنده سه کتاب را معرفی میکنم که ببینید و گزینش داشته باشید ولی چون سیر مطالعاتی خواستید توصیه میکنم هر سه را مطالعه کنید که اگر خواستید هر سه را مطالعه کنید این یک دو سه را رعایت کنید اول تاریخ طبری که با عنوان تاریخ بلعمی به فارسی ترجمه شده و ترجمه خوبی هم هست که مرکز مطالعات فرهنگی آن را چاپ کرده و متن تاریخ با توضیحات زیبایی که مترجم دارد متنی قوی شده است و یکی از امتیازات این اثر این است که ما از اثر نویسندهای استفاده میکنیم که شیعه نیست و از این نظر خیالمان راحت است و حرف و حدیثی نیست که امام خودشان است و کربلا را با نگاه شیعی ساختند و ... دوم کتاب تاریخ عاشورا سلسله گفتارهای ویرایش شده مرحوم ابراهیم آیتی از بزرگان معاصر ما و از شبیه ترین افراد به شهید مطهری که با یک تصادف صوری توسط ساواک به شهادت رسیدند و توسط یکی از چهرههای ماندگار علوم و حدیث مرحوم علی اکبر غفاری نسب سخنان و آثار ایشان گردآوری شد و سوم کتاب حماسه حسینی از مرحوم استاد شهید مطهری.
این تقریبا سیر مطالعاتی کاملی است که بعید است کسی مطالعه کند و بعد نداند کجا باید برود و چه بسا اگر بدون سیر مطالعاتی ما جلو برویم و ندانیم که کجاییم و چه چیزی را مطالعه میکنیم، با مشکلات زیادی مواجه خواهیم شد.
سوال) مطلبی که فرمودید در خصوص رمز رستگاری مسلمانان را اگر میشود مجدد توضیح مختصری داشته باشید؟
پاسخ) ما آیهای خواندیم، که آخرش "لعلکم تفلحون" هست آیه 77 سوره حج یکی مانده به آخر. "لعل" در قرآن در کارهایی که ما در علوم داریم شبیه فلش نهایی در معادلات شیمی میباشد که این طرف هر چیزی هست منجر میشود به آن طرف، "لعلکم" این است.
اول آیه تا "لعلکم" این است که: ای کسانی که ایمان آوردهاید رکوع کنید، سجده کنید و خدا را عبادت کنید و کار خیر کنید. فهمی که نهضت حسینی از این آیه به ما میدهد با عمل امام حسین(ع) تفسیر میشود، هم تفسیر مفهومی و هم تفسیر مصداقی.
ما قبلا هم گفتیم که در این سلسله نشستها بنا داریم زندگی خودمان را بررسی کنیم همان چیزهایی که با آنها حشر و نشر داریم را در گفتمان قرآنی مورد تامل و تفکر قرار بدهیم و دنبال حرفهایمان با هم باشیم که روی آنها بحث کنیم تا به نتیجه و جمعبندی برسیم.
سوال) انتظار شما از ما در نگاه و رفتار و تفکرمان بعد از جلسه چیست و ما چطور میتوانیم این بیانات را در زندگیمان پیاده کنیم؟
پاسخ) دقیقا اینکه اولا احساس کرده باشید که خیلی از چیزهایی که قبلا میاندیشیدیم نیاز به بررسی مجدد دارد و دوم در خودمان این نیاز را ایجاد کنیم، آمادگی را ایجاد کنیم که بتوانیم دانستهها و اندیشههای خودمان را مجدد بازخوانی و بررسی کنیم.
"السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین"
جلسه سوم: صلی الله علیک یا اباعبدالله (24/7/1395)
"بسم الله الرحمن الرحیم. اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا عبده و رسوله. اللهم صل علی محمد و آل محمد"
دستور العملِ ماندگاری است از امام صادق علیه السلام که فرمودند: "اذا ذکرت الحسین فقل ثلاث صلی الله علیک یا ابا عبدالله".
زمانی که به یاد جد ما اباعبدالله افتادی سه مرتبه بگو "صلی الله علیک یا ابا عبدالله".
این آموزه پیشوای مذهب را عنوان این بحث قرار دادیم. این مطلب دو قسمت دارد: قسمت اول، عبارت صلی الله علیک که به نوعی پیشنهاد یک جایگزین برای السلام علیک است. گرچه این به معنای منسوخ شدن السلام علیک نیست. سلامی که از طرف خدا، ملائکه، پیامبران، صلحا، شهداء و تمامی انسانهایی که صلاحیت پیگیری سلام خدا و ملائکه را دارند میباشد. اما وقتی مخاطبش امام حسین قرار میگیرد این از نوع صلوات است نه سلام که به نوبه خود بحث زیادی میطلبد. این مطلب به تفسیر و تفصیل در کتاب مطالعات قرآنی در سیره نبوی، فصل هفتم به آن پرداخته شده است که ما جداگانه به آن نمیپردازیم.
مراد اصلی ما در این جا قسمت دوم حدیث است: "یا اباعبدالله" کنیه حضرت سید الشهداء که به آن خواهیم پرداخت.
قبل از ادامه بحث، 2 بازگشت به بحث های جلسه گذشته خواهیم داشت:
1- خواندن شعر صغیر اصفهانی، این عارف و محدث و دانشمند والا مقام در قیافه شاعر اهل بیت علیهم السلام که در سرودهای معروف پیرامون حضرت سیدالشهداء میگوید:
یا حسین ای که شهید از ستم قوم دغایی / وی که هم خون خدا هم پسر خون خدایی
هم تو پرورده دوش علی و دامن زهرا / هم تو زینت ده آغوش رسول دو سرایی
سجده بر خاک سر کوی تو آرند خلایق / جان فدای تو که هم قبله و هم قبله نمایی
به خدا هم تو خلیلی به خدا هم تو ذبیحی / به خدا هم تو حرم هم تو صفا هم تو منایی
کعبه از کرب و بلا کسب شرف میکند الحق / تا تو آسوده به دارالشرف کرب و بلایی
2- با توجه به مطالبی که جلسه گذشته پیرامون آیه "وافعلوا الخیر" مطرح شد، بنده انتظار داشتم ذهن بعضی از شما حضار گرامی سراغ "حی علی خیر العمل" برود. این عبارت هم ترکیبی از کار خیر است. اذان اقامه مانند تک تک آیات قرآن کاملا وحیانی است و به پیامبراکرم وحی شدهاند. اما تاریخ به درستی این را نشان میدهد که اینها هم مانند بسیاری از آیاتی که در جلسه قبل پیرامون "خیر" بیان شد به درستی تفهیم و تعلیم نشدهاند. به خصوص تا قبل از نهضت عاشورا. مردم منتظر بودند که در نهضت حسینی "اشهد ان لا اله الا الله" با نغمه خاص و جدیدی بیان شود. تا قبل از نهضت عاشورا، وقتی صحبت از فهم حی علی خیرالعمل میشد عدهای معتقد بودند که چون قبل از آن دعوت به نماز و رستگاری شده است (حی علی الصلوة و حی علی الفلاح)، این هم تأکیدی است بر همان نماز. لذا چون یک بار به نام رستگاری به نماز دعوت و تأکید شده است دیگر نیازی به آن نیست و میتواند حذف شود. خیر، همان نماز است. اما همانگونه که پیشتر اشاره شد مسلمانان تا قبل از نهضت حسینی در فهم اینها مشکل داشتند. این ساده فهمی به اذان و اقامه هم منتقل شده بود. بعضی گفتند که اگر تأکید زیادی به نماز داشته باشیم ممکن است مسلمانان به سمت دیگر وظایفشان مانند جهاد رغبتی نداشته باشند. لذا بهتر است آن را حذف کرد. اما همان طور که بحث کردیم، "خیر" اوجی دارد که انتظار خدا از مسلمانان همان اوج آن است. هدف از نماز فلاح و رستگاری است. اما کدام نماز میتواند منجر به رستگاری شود؟ نمازی که مطابق با شایسته عمل کردن باشد. همان شایستهای که اگر انجام نشود همه چیز از بین میرود و اگر انجام شود نگرانی قابل توجهی پیرامون انجام ندادن مابقی وجود نخواهد داشت. این همان فلاح و رستگاری است که خداوند در قرآن می فرماید: "قد افلح المؤمنون. الذین هم فی صلاتهم خاشعون".
بحث دوم، دو نوع فهم از قرآن وجود دارد. یک فهمی که قرار نیست قرآن فهمیده شود و دیگری فهمی که قرار است قرآن در آن به طور کامل فهمیده و فهمانده شود.
عنوان اباعبدالله را زمینهای قرار میدهیم برای مطرح کردن بحث عبادت در قبل و بعد از نهضت عاشورا.
اباعبدالله که در ساختار و عبارات عربی گاهی ابوعبدالله و گاهی ابی عبدالله می شود و هر 3 حالت وجود دارد و فرقی باهم نمیکند، یکی از انواع نامهاست که در زبان عربی کنیه نامیده میشود. (در زبان و ادبیات عربی کنیه، داستان مفصلی دارد که واردش نمیشویم). این عبارت یک معنایی فراتر از کاربرد زبانی به خودش گرفته است. فارغ از این که نوعاً در زبان عربی هرکس اسمش حسین است کنیهاش ابوعبدالله است، مانند حسن که معمولا کنیهاش ابوعلی و علی کنیهاش ابوالحسن است، فارغ از این مسائل، نکته مهمی وجود دارد و آن هم عبارت "اَب" است. اَب به معنای پدر است. پدری که فرزندانی دارد و قرار است آن فرزندان مانند پدر بشوند. قرار است این پدر، فرزندان خود را مانند خود بپروراند. حال در این جا این اَب اضافه شده است به عبدالله؛ بنده خدا. میتواند این کنیه ایشان نشانه ای باشد که ایشان پدر بندگان واقعی خدا هستند. پدرعبدالله واقعی هستند. این مطلب را از این جهت میتوان بررسی کرد که در نهضت حسینی روایت دیگری از خداپرستی مطرح میشود که بندگان راستی میپروراند. قصد داریم تا آن حدی که موقعیت و زمان به ما اجازه میدهد این بحث را باز کنیم، به خصوص در فضای قرآن، تا معلوم بشود وقتی میگوییم در نهضت حسینی خداپرستی باز تعریف شده و تعریف جدیدی برایش ایجاد شده است، این جدای از قرآن نبوده و در آن موجود بوده است. ولی تفاوت این است که این گونه بیانها قبل از نهضت حسینی وجود نداشته است. کما اینکه در نشست بعدی بیان خواهیم کرد که قرآن قبل از نهضت حسینی بوده است ولی بلاغش وجود نداشته است.
در یک نگاه موضوعی به قرآن، میتوان به فضاهای مختلفی از عبادت دست پیدا کرد. عباراتی از قبیل "مخلصاً له الدین" و یا "هذا صراطٌ مستقیم". اما شاید بهترین میانبری که اذهان با آن آشناترند و میتوان به کمک آن یک تقسیمبندی جامعی از عبادت ارائه داد، سخنی است از حضرت علی علیه السلام که در حکمت 237 نهج البلاغه میفرمایند:
"اِن قوماً عبد الله رغبتاً، فتلک عبادۀ التجار. و اِن قوماً عبد الله رهبتاً، فتلک عبادۀ العبید. و اِن قوماً عبد الله شکراً، فتلک عبادۀ الاحرار".
هر 3 نوع عبادت خداست. ما منکر وجود این انواع نیستیم. اما بحث این است که کدام یک سعادتآور است و کدام یک تضمینی برای سعادت بشر ندارد. موضوع اصلی این است.
گروه اول کسانی هستند که در عبادت خدا چیز یا چیزهایی دیدند که به واسطه تمایل به آنان خدا را عبادت میکنند که مهمترین نکتهای که در آنان تمایل ایجاد کرده است بهشت برین خداوند است. اینان مانند تاجران، رفتاری تاجر مسلکانه دارند که هر جا سود بیشتری داشته باشد به سمت همان رفته و همان جا سرمایه گذاری میکنند.
گروه دوم کسانی هستند که همچون بردگان و به خاطر ترس از ارباب خود، او را عبادت و اطاعت میکنند که میتوان مهمترین عامل بازدارنده در این افراد را ترس از آتش جهنم دانست.
اما گروه سوم که مورد تأیید اسلام و قرآن هستند، کسانی هستند که همچون انسانهای آزاد و آزاده و به دور از هرگونه قید و بند و وابستگی خدا را عبادت میکنند. چرا؟ به خاطر این که خدا را شایسته و لایق عبادت میدانند. خدا را به خاطر خود خدا عبادت میکنند. نه به خاطر ترس و نه به خاطر طمع.
مسألهای که در نهضت حسینی به شدت با آن برخورد کردیم این بود که عبادت گروههای اول و دوم به هیچ عنوان پایدار و مقاوم و تضمینکننده نخواهد بود. البته در تمامی اتفاقات نهضت عاشورا، از مکه و مدینه گرفته تا کوفه و کربلا و شام، یک طرف قضیه، حقهها و تزویرگریها و تهدیدهای معاویهای بود. اما طرف دیگر قضیه این بود که مردم در مقابل این زر و زیورها و بعضاً تهدیدها، مقاومت نکرده و تسلیم میشدند. قبل از تسلیم در برابر یزید و عبید الله و شمر نماز میخواندند و بعد از آن هم نماز میخواندند و خدا را عبادت میکردند. نماز خواندن و قرآن خواندن را نشانه مسلمانی میدانستند. اما چرا این عبادت نه تنها منجر به رستگاری آنها نشده، بلکه آنها را به هلاکت کشانده و موجب بدبختی آنان شده است؟ اینجا مجدد به همان انواع عبادات در سخن حضرت امیر علیه السلام میرسیم. آنان که تاجرانه خدا را عبادت میکردند، وعدههای نقد یزید را بر بهشتی که هنوز نیامده ترجیح میدادند و آنان که به خاطر ترس از جهنم عبادت میکردند، جهنمی را که دستگاه یزید با ایجاد رعب و وحشت برایشان ایجاد کرده بودند را غیرقابل تحمل دیده و لذا تسلیم شدند. علت کمی اصحاب امام حسین در مقابل سپاه دشمن همین بوده است. احرار کمتر کارگر و فعال شده بودند، کمتر بیان شده بودند.
حال بیایید یک نمونه از این نوع مقایسهها را در قرآن بررسی کنیم:
خداوند در سوره مبارکه بقره میفرماید: "فمن الناس من یقول ربنا اتنا فی الدنیا حسنة فما له فی الآخرة من خلاق. و منهم من یقول ربنا اتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النار ... و من الناس من یعجبک قوله فی الحیوة الدنیا و یشهد الله علی ما فی قلبه و هو الد الخصام. و اذا تولّی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل و الله لا یحب الفساد. و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوفٌ بالعباد".
عدهای از مردم کسانی هستند که می گویند خدایا به ما فقط در دنیا خوبی و حسنة عطا کن، فقط به فکر دنیا هستند و از همانها کسانی هستند که میگویند علاوه بر دنیا در آخرت هم خوبی و حسنة عطا کن. یعنی هم دنیای خوبی میخواهند و هم آخرت خوبی و در مقابل از عذاب آتش میترسند و تقاضای دوری از آن را دارند. این تقسیم بندی ادامه پیدا میکند تا می رسد به این که بعضی از مردم کسانی هستند که ظواهر صحبتهایشان در دنیا تو را متعجب و شگفت زده میکند و نیز خدا را شاهد بر درستی ادعاهایشان میگیرند. آنان دشمنترین دشمنان اسلام و انسانیت هستند. طبعاً و قطعاً وقتی این آیه را میخوانید، اولین کسی که در ذهنها شکل میگیرد، معاویه خواهد بود. کافی است تا به قدرت و مقام برسند، شروع به فساد و نابودی میکنند. در حالی که خداوند فساد را دوست ندارد. حال چرا گروه سوممی تواند مطرح بشود؟ به دلیل وجود گروه اول و دوم.
بالاخره کسانی باید بیایند با این معضلات مبارزه کنند و جامعه را از این منجلاب نجات دهند. لذا در آیه بعد میخوانیم کسانی از مردم هستند که حاضرند جان خود را فقط برای رضای خدا فدا کنند. قطعا یکی از شأن نزولهای این آیه، وجود نازنین حضرت سید الشهداء علیه السلام و یاران باوفای ایشان هستند. چرا که دیگر برای اینان مانند گروه اول و دوم، دنیا و آخرت مطرح نیست. فقط رضای خدا مد نظر است.
حال چرا گروه دوم که هم دنیای خوبی میخواهند و هم آخرت، در اسلام مورد پسند نیست؟ در مباحث تفسیری مفصل به این قضیه پرداختهایم. تاریخ نشان میدهد که چنین کسانی دینشان دارای استحکام و مقاومت لازم نبوده و نخواهد بود. در مواقع حساس وابسته دشمنان اسلام و جنایتکاران شدهاند. در حالی که میدیدند که آنها دشمن اصلی مسلمانان هستند، با این وجود به دلیل ضعف در ایمان، تسلیم و وابسته آنان میشدند. نهضت حسینی تعلیم داد که این تفکر نجات بخش نخواهد بود. نه برای فرد و نه برای جامعه مسلمین. دنیا و آخرت خوب با هم به همراه دوری از آتش، ترکیب خوبی نیست چرا که در هر صورت به دنیا توجه دارند. در کنار دنیا و بعد از آن به دنبال آخرت خوبی هستند در حالی که این قضیه از اساس مشکل دارد.
حضرت امام حسین علیه السلام وقتی که به سرزمین کربلا رسیدند یک پیامی برای بنی هاشم ارسال کردند که به نوعی تفسیر آیاتی است که الان تلاوت کردیم و خیلی وقت لازم دارد تا خوب جا بیفتد. "بسم الله الرحمن الرحیم. کأنّ الدنیا لم تکن و کأنّ الاخرة لم تزل". ایشان میفرمایند که باید دنیا را چنان دید که اصلا نبوده و نیست. یعنی تنها یک راه نجات وجود دارد و آن این است که بتوان دنیا را با همه تظاهراتش و عینیتی که دارد و مخصوصا این که انسان در آن زندگی میکند، نادیده گرفت. هم چنین آخرت را نباید طوری در نظر گرفت که بعد از دنیا به وجود خواهد آمد. آخرت از اول وجود داشته و خواهد بود. این دنیا حجابی است که انسان آخرت را نبیند و آخرت بین نباشد و تیشه به ریشه خودش بزند. زندگی و حیات انسان آخرتی است و نه دنیوی. این آموزه نهضت حسینی است. کسانی که در کنار امام شهید شدند یا بعد از آن اسیر شدند، اسلام را این طوری فهمیده بودند که انسان باید دنیا را نادیده بگیرد و زندگیاش را در پرتوی قرآن، آخرتی ببیند. آخرت را درست ببیند تا دنیا را درست بسازد. از دست نا اهلانش بگیرند و راه صحیح زندگی را به انسانها نشان بدهند. راهی که به نجاتشان منتهی بشود.
مثالی دیگر برای بررسی نگاه دنیوی به اسلام و قرآن:
عمرسعد دانشمند و متکلم بود. قاری و حافظ قرآن بود. این تعابیر حداقل تعاریفی است که میتوان درباره او گفت. آیات و سورههای قرآن در ذهنش ساری و جاری بود. اما بدون بیان نهضت حسینی و بدون یک قالب فرهنگی جدید. او قرآن را در حد الفاظ شناخته بود و به راحتی میتوانست به آیات قرآن استشهاد کند. از این جهت واقعا قابل تأمل است. امثال او و شمر خیلی زیبا قرآن را بیان میکنند. اما به بیان دیگر بیانشان هولناک هم است. قرآن بدون بیان، روش، تدبر، راه فهم و بصیرت قرآنی، چه کسانی را میتواند تربیت کند؟ شمر، عمرسعد، یزید. کسانی که لشکر کربلا را آماده و تربیت می کنند. تا حدی که عمرسعد خطاب به لشکریانش در روز عاشورا میگوید: "یا خیل الله ارکبی و بالجنة ابشری"؛ بله، آنها خودشان را لشکر خدا میدانستند. ای لشکریان خدا بروید به سمت کشتن حسین و یارانش که این عمل مساوی است با بهشت الهی.
اینها با چه اسلام و قرآنی آشنا شده بودند؟ در این 50 سال بعد از رحلت پیامبر اکرم، قرآن چگونه از اهل بیت جدا شده بود که این چنین عمل میکردند؟ کسانی که درصدد برکناری امام حسین بودند در واقع به دنبال حذف قرآن بودند. حذف باطن قرآن همراه با عترت، بیش از حذف امام حسین مدنظر بود. چرا که حسین در کنار قرآن بر همه پیروز است. حسین را هدف قرار گرفتند که با نگه داشتن ظاهر قرآن، راه فقه قرآنی (یا به تعبیر مقام معظم رهبری فقه واقعی) را ببندند و خیالشان راحت شود که همچنان میتوانند با صنف قاریان و حوزههای خود، ظاهر قرآن را نگه دارند. ظاهر اسلام در کنار ظاهر قرآن. این هدف اصلی کسانی است که به کربلا آمدند. ظاهر هدف، کشتن فرزند رسول خدا و یارانش بود. اما در یک دقت ثانوی میتوان به حذف فهم حقیقی قرآن دست پیدا کرد. این اساس هدف آنها بود.
حالا ان شاالله این مطلب را در جلسات آینده پی خواهیم گرفت تا به توفیق الهی این نگاهی که در این بحثها مطرح کردیم بتواند بیشتر باز شود.
"الهم صل علی محمد و آل محمد"
سوال) بنده دو سوال خدمتتان داشتم، یکی پیرامون سه آیه سوره بقره که تلاوت فرمودید در خصوص ضلالت و سعادت مطلق که با همین موضوع سه آیه هم در سوره واقعه داریم، برداشتی که بنده از فرمایشات شما داشتم این بود که حسنه در دنیا و آخرت صرفا جنبه مادی دارد و میرسیم به همان عبادت تاجرانه که قبلا مطرح فرمودید لذا در این خصوص میخواستم توضیح بیشتری بفرمایید اما سوال دومم اینکه شان نزول آیه "و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله" در کنار واقعه کربلا به لیله المبیت هم مرتبط دانسته شده لذا در این خصوص هم اگر توضیح بفرمایید ممنون میشوم.
پاسخ) از آخر بپردازیم به فرمایشات شما که مکمل خوبی بود برای نکاتی که گفتم، بنده عرض کردم در مجموع فضای اسلامی، شان نزول این آیات به سید الشهدا(ع) باز میگردد ولی خب تعابیر مختلف دیگری هم وجود دارد، اما در خصوص مطلبی که فرمودید این دستهبندی همان دستهبندی در سوره واقعه است. با بررسی بیشتر میبینیم این دستهبندیها این گونه نیست در آن دسته بندی، اهل نجات بودن اصحاب یمین مطرح نیست ولی اینجا زمینه سیاق مورد تردید است برای همین اشاره تاکیدی کردم به "منهم" و نه "من الناس" و این قابل توجه است و نمیشود به راحتی از آن گذشت. اما آن قسمتی که گفتید مرتبط به ذکر قنوت "ربنا اتنا ..." میباشد به عنوان چیزی که جا افتاده مطرح میشود نه غلط مصطلح که البته بهتر بود این گونه هم جا نمیافتاد اما اگر با فرضی که شما فرمودید، خدا میفرماید "ربنا آتنا ..." صرفا جنبه مادی نباشد که مشکلی در آن نیست ولی مطلب قابل توجه این است که سیاق آیات را اگر طبق اصول مطرح شده در کتاب سخنان آقا بررسی کنیم (که ایشان تاکید داشتند سیاق آیات باید به شکل جدی در تفسیر مورد توجه قرار بگیرد) آیات قبل، جایگاه آیه در سوره، مطالب و محتوای سوره بقره و ... را که بررسی کنیم طبق الگوی تربیتی پیامبر این فرهنگسازی پیاده میشود که نمیتواند صرفا یک دعا و درخواست مادی بوده باشد و معنای خیلی گستردهتری باید داشته باشد.
سوال) در ابتدا تشکر میکنم از بحثی که ارائه فرمودید سوالی که برای بنده پیش آمد اینکه با توجه به فرمایش حضرتعالی که فرمودید عبادت مردم شام تاجر مآبانه بود و در نتیجه آن، چنین تصمیماتی رقم خورد. در حالی که بنظر می رسد قضیه عکس این موضوع است، فرهنگی بین آن مردمان وجود دارد که وقتی اسلام و دین هم به آنها میرسد آن را وارونه معنا میکند یعنی آن زیرساخت فرهنگی باعث میشود اسلام اینطور برای آنها معنی شود. نکته دوم هم اینکه فرمودید قرآنی که بدون بلاغ مورد توجه قرار میگیرد، ترسی را ایجاد میکند که آموزش قرآن نقش مهمی دارد و ما میبینیم نقش مهم را تفکر تکفیری، در گسترش قرآن در دنیای امروز دارد و در کل اروپا قرآن چاپ میکنند و پخش میکنند و این رفتار خلاف مشرکان زمان پیامبر بود که مانع شنیدن و پخش قرآن میشدند بنابراین بنظر میرسد نقش مروج در پخش و آموزش دادن قرآن خیلی مهم است.
پاسخ) بله، خیلی برش خوبی را مطرح کردید، این تفکر تکفیری بحث را به روز آورد. این برش زیر ساخت فرهنگی هم که شما فرمودید از نگاه من همان زیر ساخت اسلامی است که اسلام را در کنار قرآن مطرح میکند یعنی دقیقا منظور همان نگاه سطحی، به قرآن در آن بازه در سطح شام و کوفه بود. قرآنی که در مسجد جامع دمشق، در محافل اسلامی دمشق، حوزه آموزش و قرائت سطح خوبی دارد ولی از نوع دیگریست که بسیار تهیتر از قرآنیست که در جاهای دیگر وجود دارد (به لحاظ محتوایی و عمل کردن). ولی موضوعی که فرمودید در حوزه آموزش کاملا درست است و اساس قرآن بر آموزش است و خیلی مسائل را نحوه آموزش قرآن تعیین میکند که قاریای مثل یزید تربیت شود یا کسی مثل مسلم ابن عوسجه تربیت بشود. الان در مساله تفکر تکفیری نگرانیای که وجود دارد و میتواند آن را کامل از بین ببرد رواج مطالعه درست قرآن است که همین باعث میشود افراد از آن نوع تفکر فاصله بگیرند.
"السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین"
جلسه چهارم: هذا بیان للناس (27/7/1395)
"بسم الله الرحمن الرحیم ... الحمدالله من اول الدنیا الی فنائهم و من الاخرته الی بقائها."
"اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله (اللهم صل علی محمد و آل محمد)"
"هذا بیان للناس" عبارتی است که در قرآن کریم فقط یک جا آمده در آیه 138 سوره آل عمران ... از دیر باز از همان آغاز مفسرین دو نظر داشتند درباره این که "هذا" اشاره به چیست؟ یکی اینکه اشاره به کل قرآن است و یکی اینکه اشاره به آیات قبل از آن است بخصوص آیه 137 که یعنی این روزگار قبل از شما برنامه های فراوان داشته، آدمیان زندگانی گوناگونی داشتند، فراز و نشیبهای فراوان بوده است (فسیروا فی الارض یعنی در جهان سیر کنید) که از دیرباز بعد از نزول این آیه دو برداشت از آن بوده، یکی اینکه سیر فیزیکی انجام بشود. افراد حرکت کنند، سیر و سفر کنند و شکل دیگر هم اینکه از طرق مختلف از جمله مطالعه تاریخ و غیره نوع دیگری سیر در تاریخ زندگی بشر داشته باشند (فانظروا کیف کان ...) که سرگذشت گذشتگان را لحاظ کنید خصوصا سرنوشت مکذبان را، فرجام بازندگان را، فرجام کسانی که موفق نبودند، فرجام کسانی که بازنده شدند، فرجام کسانی که اثر مثبتی از آنها در دنیا باقی نمانده و جز طعن و لعن و بدنامی یادگاری بجای نگذاشتند.
بحث ما مبتنی بر مشارٌ الیه دیگری است برای "هذا" که همانقدر محکم و مستند است که آن دو قول تفسیری دیرینه متقن میباشند که بعضی گفتند کل قرآن است و بعضی گفتند آیات قبل خصوصا آیه قبل را فقط شامل میشود که توضیح دادیم. اگر مشار الیه را به آیات بعد منتقل کنیم به همین اندازه مستند و متقن است چون اگر قرار باشد که منظور از "هذا" اشاره به کل قرآن باشد که خب به خصوص به آیاتی که نزدیک است به این عبارت باشد توجه آن بیشتر است چه قبل این آیه و چه بعد این آیه. و اگر دومی باشد چرا مشار الیه "هذا" آیات قبل و بعد باشد؟ به عبارت دیگه چه دلیلی وجود داشته است که "هذا" در آیه به عنوان یک خاتمه تلقی شده ( که این میتواند خودش یک سرآغاز باشد همانطور که میتواند خاتمهای برای آیات قبل باشد و سرآغازی هم برای آیات بعد باشد). حالا میخواهیم این را تجربه کنیم که اگر سرآغازی برای آیات بعد باشد چه اتفاقی میتواند بیفتد؟ "بیان للناس" چگونه باز میشود، چه مولفههایی از «بیان للناس» مطرح میشود؟ بیان للناس برای مردم چه پروندههایی را باز میکند؟ بلافاصله آیه بعد داریم "و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین". سست نشوید، اندوهگین نشوید درهیچ شرایطی، غمی که مانع فعالیتهای شما بشود، مانع حرکت صحیح زندگی شما بشود البته به شرط ایمان. "انتم الاعلون" باید برتر باشید، به کمتر از برترین بودن نباید راضی باشید.
"و لیعلم الله الذین امنوا" کسانی که ایمان دارند باید خودشان را معلوم کنند، باید خودشان را بشناسند، باید خودشان را واقعا تعریف کنند که اهل ایمانند، با زندگیشان باید این را نشان بدهند، خدا سند میخواهد مدرک میخواهد از شما، شهید میخواهد از شما "اخذکم الشهدا".
واژه شهدا کاربردش در قرآن با کاربردش بین مردم کاملا متفاوت است، به این صورت که معنای آن خیلی فراتر از معنایی است که در ذهن ما وجود دارد. هم نام خداست و هم از مواردیست که از ما خواسته شده در مکتب قرآن و مقام تربیت الهی و از طریق پیامبر اسلام به مردم منتقل بشود و همچنان که خدا شهید است مردم هم به فراخور زندگی شهید باشند بنابراین معنای شهید در قرآن بسیار فراگیر و جامع است. قسمتی از آن این است که به کسی که در راه خدا کشته شود شهید گفته شود و این از معانی حاشیه آیات برداشت میشود.
زندگی شهید هم میتواند به قتل در راه خدا پایان یابد و هم میتواند طوری باشد که شهید باشد ولی پایان زندگیش به کشته شدن در راه خدا نباشد. ما الان امام خمینی را بنا به فرهنگ عمومی و مردمیای که ذهن ما را ساختاربندی کرده است نمیتوانیم شهید بنامیم چون در میدان جنگ کشته نشدند و سعی کردیم اصلاحش کنیم که لقب ابوالشهدا به ایشان دادیم ولی در یک تحقیق موضوعی قرآنی ایشان در صدر شهدا قرار میگیرند. تمام ویژگیهایی که شهید به معنای قرآنی خود دارد در وجود امام بوده است و هیچوقت این مقام شهید بودن ایشان موکول نبود به اینکه حتما در جبهه در راه خدا به قتل برسد.
"والله لا یحب الظالمین"؛ شما تصور کنید که هر کدام از این عبارات یک کتاب است. هر کدام از این موارد را در قرآن دنبال کنید حداقل یک کتاب توضیح دارد حالا بخواهد به مردم برسد دهها کتاب لازم دارد تا این مطالب به مردم منتقل شود و در جای خودش قرار بگیرد.
"ام حسبتم ان تدخل الجنه ..." حسبتم یعنی پنداشتهاید، پنداری که میتواند با واقعیت اصلا نسبتی نداشته باشد. بسیاری از کسانی که میپندارند اهل بهشت هستند اهل بهشت نخواهند بود. این هم خودش یکی از آن پروندههاست که باز میشود. با پندار نمیشود اهل بهشت شد اگر با پندار میشد اهل بهشت شد خیلی قبلتر از ما یهودیها گفتند که بهشت مال یهودیهاست و غیر یهودیها را راه نمیدهند، مسیحیان گفتند که بهشت مال مسیحیهاست و غیر مسیحیها را راه نمیدهند ... اینها فقط آرزوهای واهی است، هیچ بهرهای از حقیقت نداره، هیچ تضمینی ندارد.
چرا بهشت مال یهودیان باید باشد؟ اولا چرا غیریهودیان را راه ندهند ثانیا روی چه حساب؟ یا مسیحیان! یا مسلمانانی که در حد "ام حسبتم" هستند. کسانی که حالتشان نسبت به اهل بهشت بودن قطعی است، یقین دارن اهل بهشتند. چه کسی گفته انسانی که در زندگی صبر و صبوری نداشته اهل بهشت است؟ روی چه حساب؟ کسی که در دنیا اهل جهاد نبوده (جهاد هم در قرآن طیف معنایی گسترده دارد در زمینه های مختلف) چطور میتواند به بهشت چشم داشته باشد؟
آیه کامل که "هذا بیان للناس" در آن آمده در ادامه آن "و هدی و الموعظه للمتقین" هست. تقریبا میشود این جمعبندی را کرد که از آغاز تاکنون چه در تفسیر چه در ترجمه، اینگونه آیه را فهمیدند که این قرآنی که برای همه مردم بیان است فقط برای متقین موعظه و هدایت است. با اندکی دقت و حاکم کردن اصول زبانی قرآن در این آیه معلوم میشود که این چنین نیست و هر سه در کنار هم برای للناس مطرح گردیده بعد که للمتقین می آید بدل از للناس است به این معنی که البته در عین اینکه قرآن برای همه مردم هدف گذاری شده است، کسانی که این موعظه و هدایت بر آنها کارساز خواهد شد در دنیا و آخرت متقیناند. حالا ما در ترتیب سلسله مباحثمان با پیوندی که ایجاد کنیم بین بحثهای قبلیمان دنبال بیانی از "هذا بیان للناس" هستیم که بصورت مشخصتری آیاتی را که بعد این آیه خواندیم و بیان کردیم که هذا میتواند مورد اشاره به آنها باشد، در زمان نزول قرآن ضمن اینکه توجه مسلمانان را جلب میکرد و توجه آنها را به گذشته و تاریخ و به زندگی خودشان جلب میکرد، لذا برای همین است که می گوییم "هذا" به آیات بعد از خود برمیگردد که اگر این "هذا" را به گذشته این عصر بگیریم به نوعی غفلت کردن از زمان حاضر رخ میدهد.
اگر به ما گفته میشود زندگی گذشته را مطالعه کنیم برای این است که خودمان را بهتر بشناسیم، زندگیمان را بهتر بشناسیم که معنای آیه هم همین است و منظور مطالعه سیره گذشتهای است که تبدیل به سنت شده است، ملموس است، محسوس است به گونهای که شما میتوانید زندگی امروز خود را با زندگی قبلیها محک بزنید و ببینید کجا هستید در کدام فراز و فرود زندگی فردی و اجتماعی سیر میکنید، نسبت شما با جامعه خودتان چیست، نسبت جامعه با شما چیست و ... .
ما میخواهیم "هذا بیان للناس" را به عنوان شنونده عاقل این گونه بفهمیم که مراد خداوند متعال این است که توجه ما را به زندگی خودمان جلب بکند و راه و روش زندگی را به ما یاد بدهد، هذا بیان للناس فقط در این صورت معنادار میشود، هذا بیان للناس یعنی همه چیز را باید برای مردم روشن بکند. چگونه؟ وقتی که این فهم از آن وجود داشته باشد که همه چیز زندگی خودمان را با آن تطبیق بدهیم این معنادارش میکند و همانطور که در زمان نزول این آیات شنوندگان نخست این آیات موظف بودند که به این آیات اینگونه توجه بکنند که زندگی خودشان را مورد توجه و کنکاش قرار بدهند، برای ما هم همینطور است و امروز که داریم این آیات را میخوانیم، زمانی فهم و خوانش صحیحی خواهیم داشت که آیه را با زندگی خود مطابقت دهیم. همین مساله درباره نهضت حسینی و تاریخ عاشورا هم مطرح است، تاریخ عاشورا اگر قرار باشد بعنوان یک مساله گذشته مربوط به چهارده قرن قبل گفته شود، تکرار شود و حتی گوشزد شود چه فایدهای خواهد داشت.
"هذا بیان للناس" همانطور که درباره قرآن است میتواند درباره قرآن عمل شده هم باشد، میتواند زندگی یک قرآن ناطق هم باشد، همانطور که پیغمبر برای تفسیر عینی این آیات و آیات دیگر به مردم فرمودند "ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاۀ"، این همان چیزیست که ما بیشتر دنبال آن هستیم، "هذا بیان للناس" نهضت حسینی است، تاریخ عاشوراست، زندگی امام حسین(ع) است که به تایید پیامبر که حرف او نص وحی است "حسین منی و انا من حسین" حسین عین پیامبر است و در شرایطی قرار میگیرد که ضلالتی بر مردم حاکم است که کم از ضلالت جاهلیت نیست. آنجا ضلالت مبین بود اینجا اگر از من بپرسید نام این ضلالت چیست شما را آدرس میدهم به سوره ابراهیم که در آیه سوم آن شما میرسید به عبارت "اولئک فی ضلال بعید". آن ضلالت زمان جاهلیت ضلالت ویژه و پیچیدهای بود که از ابعاد و آثار بسیار پیچیدهای برخوردار بود که نگو و نپرس و این ضلالت بعید که از کلمه بعد میآید، به این معنی است که هر چقدر آن را پیگیری کنی و پیش بروی میبنی دور دستتر است. اما این ضلالت بعید چگونه بوجود آمده است؟ از ابتدای سوره بخوانید تا آیه 3 زیاد فاصلهای ندارد: "بسم الله الرحمن الرحیم، الر، ..."
قرآن را پیامبر خاتم میآورد، قرآن را تببین و تعلیم میدهد و در نهایت بعنوان امانت به مردم میسپارد. پیامبر اکرم کارش این بوده که به واسطه قرآن مردم را از ضلالت به نور ببرد و به متن صراط مستقیم هدایت کند.
چگونه اینها به وجود آمدند؟ "الذین یستحبون الحیاه الدنیا علی الاخره ..."، در میان کسانی که قرآن را شنیدهاند، قرآن را خواندهاند، پیامبر اسلام را دیدهاند یا با فاصله کمی از پیامبر میزیستهاند و آیات را از پیامبر مستقیم میشنیدند اما این مساله وارد زندگی آنها شده است ( الذین یستحبون ...). در علوم عربی این موضوع مطرح هست که یکی از معانی باب استفعال این است که به تدریج انجام میشود مخصوصا مرحله به مرحله. "یستحبون الدنیا" یعنی این کسانی که آخر آیه مهر ضلال بعید بر آنها خورده میشود از حب و دوستی با دنیا شروع کردند تا به آن مرحله رسیدند. یکی از معانی ضلالت بعید در اینجا این است که بعید است این ضلالت پایان پذیرد این گمراهی خیلی پیچیدهتر از این شده است که با یک اشاره به راه بیاید. از کجا شروع شده این ضلالت؟ از یک حب و دوستی با دنیا، دنیایی که ارزش محبت ندارد، پیوستن به دنیایی که ارزش پیوستن ندارد، وابسته شدن به دنیایی که ارزش وابستگی ندارد. حب دنیا به راحتی تبدیل به دنیاپرستی میشود و این دنیاپرستی ریشه خدا پرستی را میزند و ممکن است فقط ظواهری از خداپرستی بماند ولی هیچ محتوایی از آن باقی نمانده باشد. اینگونه نیست که شخص یک دفعه دوستدار دنیا بشود، دنیاپرست و بخاطر دنیا خدا را رها کند و ارزش های انسانی را زیر پا بگذارد و هر جفایی را کند چون دنیا برایش مهم است. این یکباره اتفاق نمیافتد آرام آرام و مرحله به مرحله اتفاق میافتد به گونهای که انسان متوجه نمیشود و دربست در اختیار دنیا قرار میگیرد چه بسا به زبان لا اله الا الله بگوید در ماذنهها در روز چندین بار شهادت به رسالت پیغمبر و حی علی الصلاه گفته شود ولی "ویل للمصلین ..." هم اتفاق بیفتد و نمازی که محتوا ندارد.
از یک جایی به بعد شروع میکنند به ترجیح دادن دنیا به مسائل اخلاقی و مسائل انسانی، به اطاعت از خدا به بندگی از خدا و همه چیز. این ترجیح دنیا بر آخرت چیز سادهای نیست. در جلسه قبلی آیه را خواندیم که چه بسا از اینجا شروع شود که دنیا و آخرت مساوی با هم دیده میشوند و بنای انسان بر این میشود که به گونهای زندگی کنم که دنیا و آخرت خوب داشته باشم (در عمل این میشود بطور معمول با یک شروع غلط که عبارت از این باشد)، ولی دنیا و آخرت هم سنگ هم نیستن و در یک سطح نیستند. آنجایی هم که دنیا را در کنار آخرت میبیند از همان جا اشتباه شخص شروع میشود وقتی که عظمت آخرت را نمیخواهد ببیند و ابدیت آخرت را نمیخواهد ببیند از آنجا اشتباه شروع میشود و طولی نمیکشد که وابستگی به دنیا شروع میشود مانند خیلی بیماریهایی که هیچ علائمی ندارند این هم هیچ نشانه و علامتی ندارد و کسی متوجه نمی شود مگر اینکه کسی واقعا دلسوز آن باشد. نهضت حسینی به خوبی به ما نشان میدهد، تاریخ پنجاه سال اول اسلام بعد از پیامبر را ببینید فراوان کسانی هستند که این سرنوشت را داشتند، انسانهای نمازخوان و قرآنخوانی که از اسلام هیچ محتوایی نداشتند و حقشان همین است که خدا در آیات ابتدایی سوره ابراهیم میگوید "فویل للکافرین ..." چه کسی میگوید اینها مسلمانند؟ اینها کافرند. اینها از اسلام و قرآن هیچ بهرهای نبردند اینها کافر حقیقی هستند و از کسی که کافر واقعی است چگونه میشود توقع داشت آثار تعالیم پیامبر و قرآن در زندگی خودش را نشان بدهد.
تاکید ما این است که قرار نیست این آیات از گذشته باشد و درباره گذشتهها بگوید اتفاقا میخواهیم از زندگی امروز و فعلی خودمان بگوییم. میگوییم قرآن دلیل ندارد ما را به جاها و افراد دیگر آدرس بدهد بلکه دارد درباره خود ما صحبت میکند، زندگی خود ما را بیان میکنند. همین که آدمهایی وابسته دنیا شدند که به آنها بگویی دنیا پرست شدی وابسته دنیا شدی به آنها بر میخورد این حرفای یک دنیا پرست است. آدمهایی که مسلمانند ولی راه اسلام را سد میکنند، بین مسلمانها قرار میگیرند ولی زندگی اسلامی بقیه مسلمانان را خراب میکنند، کارهایی میکنند که حتی الامکان زندگی مسلمانان از زندگی اسلامی دور بشود. قرآن به صراحت میگوید اینها به واسطه دنیاپرستیشان اصلا دوست ندارند راه مستقیم خدا را بروند و اصلا دوست ندارند مردم در راهی سیر کنند که سعادت دنیا و آخرت باشد. پایان آیه هم به صراحت میگوید آنقدر گمراه شدند و گمراهیشان عمق پیدا کرده که به ضلالت بعید میروند. نهضت حسینی میآید افشاگری میکند، میآید زندگی عمر سعدها را می گوید، زندگی شمرها را می گوید و همه کسانی که در جایگاه خلافت مسلمین نشستند و خود را امیرالمومنین میدانند ولی یزیدند، کسانی که خودشان را کارگزار خدا میدانند ولی ابن زیاد هستند. این که به تعبیر پیامبر نهضت حسینی مصباح الهدی و سفینه النجاه است بخاطر این خصوصیت است اگر درست فهمیده شود.
"السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی الاصحاب الحسین"
سوال) می خواستم بپرسم آیات ابتدایی سوره ابراهیم که فرمودید، فقط مختص مسلمانان است یا بطور عام مطرح شده است؟
پاسخ) فقط که نه ولی ما تاکید کردیم سیاق آیات بیشتر ما را متوجه میکند به موضوعی که بحث کردیم، کسانی که کافرند ولی مستقیم نام کافر ندارند که در آیه سوم توضیح آن آمده است همچنین نمیتوانیم بگوییم مصداق آیه فقط کافران هستند چون آیات بعدی نشانههایی از افراد غیرکافر را هم ذکر کرده. مثلا همانگونه که مسلمانان یستحبون علی الدنیا را میبینیم کافران یستحبون علی الدنیا را هم میبینیم ... اما اصل سیاق بیشتر به مسلمانانی است که خود را کافر نمیدانند ولی خدا و قرآن هم آنها را کافر میدانند. البته منظور در اینجا تولید انبوه کافر هم نیست و بحث نهضت حسینی است که ما پیام نهضت را طوری مطرح کنیم که مصداقها شناسانده شوند.
سوال) بنده نقدی داشتم که نام جلسه گذاشته شده امام حسین(ع) مساوی قرآن که میتواند پشتوانه آن هم حدیث ثقلین باشد اما مثلا امام حسین را که بخواهیم بشناسیم از روی زیارت جامعه کبیره خودشان نور هستند اما در این جلسه برای شباهتسنجی با قرآن یک ویژگی مطرح شد آن هم اینکه هر دو فرقانی هستند که برخی از دین نمایان را رسوا کردند در حالیکه نقاط مشترک زیادی وجود دارد در صورتی که میشد از آیات جامعتری از قرآن در خصوص طرح این شباهت استفاده کرد.
پاسخ) البته، شما نگاه کلان به نهضت حسینی را مطرح میکنید که خیلی کامل و درست هم توضیح فرمودید البته وقتی شما بخواهید زودتر به یک نتیجه برسید برشی از مطلب را انتخاب میکنید که ما ان شا الله در بحث های آتی مصداقهای دیگر را مطرح خواهیم کرد. اشاره خوبی داشتید که نهضت حسینی به اندازه قرآن وسعت دارد و به اندازه قرآن فراگیر است و در جلسات بعدی به این نکات هم خواهیم پرداخت.
سوال) سوالی که بنده داشتم این است که چرا با توجه به اینکه در حدیث ثقلین قرآن بعنوان ثقل اکبر مطرح شده اما امروز رفتار و برخورد جامعه با این موضوع برعکس شده است، میخواستم اگر در صورت امکان این موضوع را یک ریشه یابی بفرمایید.
پاسخ) نکته ظریفی را اشاره فرمودید، البته در اینجا بحث بزرگتر و کوچکتری نیست و کاملا واضح است در زندگی عینیت، جامعیت بیشتری نسبت به مکتوبات دارد ولی چرا در کلام پیامبر، اکبر و اصغر مطرح شده؟ به طور خلاصه به نسبت زندگی ما اکبر و اصغر مطرح نشده است و از این نظر کاملا یکپارچه و جدانشدنی هستند و چون قرآن کلام خداست و نسبت مستقیمتری به خدا دارد از این جهت بعنوان ثقل اکبر مطرح گردیده است. اگر تربیت قرآنی و در پرتو قرآنی را از پیامبر اکرم بگیریم دیگر پیامبری ایشان اهمیتی نخواهد داشت.
سوال) آیا میشود از ضلالت بعید که فرمودید نشانههایی ذکر کنید که بتوانیم در زندگی روزمره متوجه آن بشویم؟
پاسخ) اساس ضلالت بعید این است که ما بنا را بر این بگذاریم که وقتی خدا دارد با ما صحبت میکند وقتی خدا میگوید کافرین، منظورش این است که ما مراقب باشیم کافر نشویم. وقتی خدا سورهای را برای منافقان نازل میکند منظور این است که ما مراقب باشیم منافق نباشیم. باید مراقب باشیم وقتی خدا موضوعی را مطرح میکند آن بخش از موضوع مرتبط با ماست که مراقب باشیم آن شرایط را نداشته باشیم ... ان شالله در بحث های آتی بیشتر به مصداقها خواهیم پرداخت ولی شما بنا را بر این بگذارید که بیشتر مسایلی که ما امروز با آنها سروکار داریم به طور نوعی "الدین یحبون الدنیا ..." است که میشود امروز زندگی را با نگاه به این آیه در نظر گرفت و دید اینها چیزهاییست که نباید باشد و اصلا به قیافه ملتی که حدود 40 سال پیش انقلاب الهی داشتند به تعبیر امام، نمیخورد. کوچه و خیابانها، رفتارها، گفتارها، رحمت و شفقت اسلامی؛ اینها را نگاه کنید ببینید چقدر در جامعه ما هست، البته حق دارید و مطالب هم باید در حد ضرورت مصداقیتر بشود.
امیدواریم این مباحث راه را باز کند برای مباحث آتی.
"اللهم صل علی محمد و آل محمد"
جلسه پنجم: هذا بلاغ للناس (1/8/1395)
"الحمد الله رب العالمین و اشهد ان محمد عبده و رسوله. اللهم صل علی محمد و آل محمد"
بند یازدهم از دوازده بند محتشم کاشانی را با هم می خوانیم که مرثیه خوانی هم کرده باشیم:
ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای / وز کین چه ها در این ستم آباد کردهای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول / بیداد کرده خصم و تو امداد کردهای
ای زاده زیاد نکرده است هیچ گه / نمرود این عمل که تو شداد کردهای
بحث امروز ما عبارت "هذا بلاغ للناس" است که مثل "هذا بیان للناس" یک بار در قرآن به کار رفته است و آن هم آخرین آیه سوره ابراهیم است. سورهای که در وسط همین سوره آیه کلمات طیبه و خبیثه را داریم.
"هذا بلاغ للناس ...": بلاغ بیانی است که وجوه امتیازی برتر و موثرتر از بیان را با خودش دارد تا بلاغ شده است. در این گفتگوی مختصر که نمیشود کار سوره شناختی کرد فقط مجبوریم به اشارات مختصر اکتفا کنیم. در آیاتی که بیان آن درباره معرفی قرآن مطرح میشود معمولا عباراتی را داریم که بازتاب بلاغ را طرح میکند و از مخاطب توقع دارد علمش، بیانش، تفکرش، آگاهیش را تقویت کند مثال آن هم به آیات 52 و پایانی سوره ابراهیم دقت کنید.
اینجا آیه عبارت "اولی الالباب" را مطرح میکند، اولی الالباب از دیدگاه قرآن همان تعقلکنندگان هستند که در مسیر به کار گرفتن عقل و درست اندیشیدن حرکت کردند و تمام ویژگیهای تعقل و تدبر و در مسیر هدایت حرکت کردن و دائم بهتر شدن و بصیرت و همه اینها را دارا میباشند. قرآن وقتی میتواند تنذیر کند که بیانش تبدیل به بلاغ شود، بلاغ به معنی رسیدن پیام به کسانی که باید برسد میباشد. همانگونه که در آیه داریم باید بیانی که پیامبر مامور بودند به بلاغ برسد و به گونهای بیان شود که علاوه بر بیان به مرحله بلاغ برسد و از گذرگاه بلاغ بگذرد تا توسط مخاطب دریافت شود.
این چیزی است که در جلسات قبل به چند شکل به توجه و تاکید به آن پرداختیم که این بلاغ شدن بیان قرآن برای بسیاری از مسلمانان نخستین منتظر ماند تا به نهضت حسینی برسد و تا عملا این نهضت اتفاق نیفتاد برای بسیاری همچنان قرآن به مرحله بلاغت نرسیده بود.
تا وقتی اسلام محمدی به نهضت حسینی میرسد، اسلام و قرآن به مرحله بلاغ میرسد یعنی پیام کامل رسیده است و این انتقال پیام صورت گرفته و تازه مردم میفهمند قرآن چه میگوید و چه میخواهد؟
بیان یعنی روشن شدن ولی بلاغ به این معنی است که مخاطب در زندگی خود نشان دهد که آن بیان را دریافت کرده و نامگذاری دوران بلوغ نیز به همین دلیل است و نشان میدهد شخص به مراحلی رسیده که میفهمد. این تبدیل شدن بیان به بلاغ به حدی مهم است که اگر انجام نشود یعنی رسالت پیامبر انجام نشده است، البته این به معنای کوتاهی پیامبر در بیان نیست اما در عین حال اینقدر شواهد فراوان است که اگر اینها انجام شده چرا شرایط مسلمانان اینطور است؟ اگر پیام رسیده چرا این همه کاستی در زندگی مسلمانان وجود دارد؟ (پس بلا شک هنوز پیام بطور قاطع منتقل نشده است).
به همین دلیل پیامبر (ص) میفرماید تکمیل دین و نقش رسالت با تکمیل قیام نهضت حسینی است و تعبیر "حسین منی و انا من حسین" نیز به همین دلیل است که پیامبر میگوید حسین جای من قرار میگیرد و کارهایی را انجام میدهد که من انجام میدهم و اگر امام حسین این بازتلاوت و حتی بازتنزیل قرآن را انجام نمیدادند بلاغ قرآن و حتی بیان قرآن تمام نبود آن چنان که باید و شاید تمام نبود. اینجا مطلب قابل توجه این است که متن نهضت حسینی درست باید به شکل متن و با دقت به تمام مولفهها و خطوط اصلی و فرعی دیده شود تا اسلام و قرآن آن چنان که باید و شاید بلاغ و بیان شود. وقتی این چنین نهضت حسینی بررسی شود، مثل اسوه حسنه رسول الله که از لحظه بعثت تا لحظه رحلت پیامبر باید بررسی میشد تا سنت رسول الله که بیانگر کلام الله است به بلاغ برساند و تبلیغ قرآن انجام بشود نهضت حسینی هم دقیقا همانطور هست.
برای همین کسانی که دغدغه اسلام و قرآن را دارند باید قرآن را در مصحف حسینی تلاوت کنند و قرآن را در نهضت حسینی مورد بازخوانی و باز تلاوت قرار دهند. یکی از مسایل مهم ما در عالم اسلام و در ارتباط با اسلام و اسلامشناسی این است که باور به اسوه حسنه رسول الله باور پررنگی نیست که با توجه به سیاق سوره احزاب این آیات مطرح میکند که اسوهای که خدا به شما داده و از شما میخواهد زندگی و سیرت رسوال الله است. همانطور که رهبری فرمودند همه در کشور ما قرآن را تجلیل میکنند اما عده کمی قران میخوانند و عده قلیلتری در قرآن تدبر میکنند درباره اسوه حسنه بودن رسول الله هم همین روال وجود دارد.
همه بعد از شنیدن نام پیامبر صلوات میفرستند هر چند مستحب است اما جایی که باید زندگی رسول الله را وارد زندگی کنند، وارد سیاست کنند، وارد اخلاق کنند کوتاهی میکنند. در یکی از فرازهای سوره ابراهیم داریم که نعمت هدایت انبیا را مردم قدر ندانستند و همین باعث بسیاری از سختیها و مصائب شد.
وقتی سنت پیامبر و تعالیم قرآن میآید در نهضت حسینی بازخوانی میشود و ساز و کار نهضت حسینی از نو دیده میشود وضعیتی به خودش میگیرد که قابل مقایسه با قبل نیست. شما میبینید در همان سالهای ابتدایی بعد از وفات خلیفه دوم به حضرت علی پیشنهاد میشود ما حاضریم امور مسلمین را به شما بسپاریم مشروط بر اینکه شما به سنت شیخین عمل کنید که حضرت فرمودند ممکن نیست. من فقط به کتاب خدا و سنت رسول الله و برداشت خودم از قرآن عمل میکنم.
ما مسائل متفاوتی داریم یکی از آنها اینکه افرادی نمیخواهند بپذیرند نهضت حسینی تفسیر عملی سنت و سیره اسوه حسنه رسول الله هست و به همین دلیل ما نمیتوانیم بطور مطلق بگوییم نهضت حسینی تفسیر جامع و کامل اسوه حسنه رسول الله هست یا بیان بلاغ قرآن. به همین دلیل منتظر میمانیم برای گفتگوهای بعدی که بیشتر بپردازیم به این موضوعات و بتوانیم بیشتر مسایل را باز کنیم.
متاسفانه در جایی که ما در قرآن کریم بطور قطعی هیچ افزایش و کاهشی نداریم در متن نهضت حسینی که باید آن را برای تفسیر قرآن مورد بازخوانی قرار دهیم این مساله را داریم. متن نهضت حسینی دچار تحریف شده است، امروز به دو نمونه از این تحریفهامیپردازم:
1- در داستان شهادت فرزند بزرگ حضرت امام حسین(ع)، علی اکبر(ع) است که به این قسمتش کار دارم که مقاتلی که شهادت ایشان را اینقدر به تاخیر انداختهاند که رسیده به شهادت خود امام یک تحریف اساسی در مقتل ایجاد کردند که میتواند بازخوردهای زیادی در برداشت از مقتل داشته باشد، بعضی مقاتل شهادت ایشان را به عنوان آخرین شهید مطرح کردند در صورتی که با تحقیق متون تاریخی و با تحلیلهای عقلی و زیارتنامه حضرت علی اکبر(ع) به این نتیجه میرسیم که ایشان اولین شهیدی که از بنی هاشم به میدان رفتند میباشند به همین دلیل بسیاری بزرگان در سلام به امام حسین(ع) ابتدا بر اصحاب سلام میدهند سپس بر اولاد امام حسین(ع).
2- با همان استنادها و با مقتل خوانی عالمانه نکته بعدی زمان و چگونگی شهادت حضرت عباس(ع) است، چیزی که بسیار رواج دارد در روز عاشورا خصوصا در جاهایی که از شهدای مختلف می خوانند شهادت ایشان را نیز مطرح میکنند که این نیز یک تحریف خطرناک است چون طبق اسناد مختلف اوج غربت امام حسین(ع) در روز عاشورا به خاطر نبود حضرت عباس(ع) است. حتی شب عاشورا حضرت عباس(ع) حضور ندارد، تمام هیمنه لشکر دشمن در مقابل حمله یاران امام حسین(ع) طبق تعریف تاریخ مثل برگ خزان به زمین میریختند در این میان حضرت عباس(ع) تا غروب تاسوعا که در میان یاران امام حسین(ع) بودند باعث میشد دشمن لحظهای آرامش خاطر نداشته باشد به همین دلیل تمام واهمه دشمن این بود که اگر حضرت عباس به میدان بیاید معادله جنگ به هم خواهد خورد به همین دلیل با یک ترور ناجوانمردانه و حملات غافلانه باعث شهادت ایشان شدند، به نحوی که در آن ساعات و در آن بیشهها و با حملات ناگهانی از دور به ایشان جسارت کردند و ایشان را به مقام شهادت رساندند. یکی دیگر از این دلایل هم ابیاتی است که امام حسین(ع) در شب عاشورا زمزمه میکردند (که چون بحث ناخواسته به اینجا کشیده شد الان در خاطر ندارم).
"السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین"
سوال) در ادامه تحریفات عاشورا که فرمودید، بنده چیزی شنیدم که میخواستم ببینم درست است یا خیر. تعداد شهدای کربلا آیا واقعا 72 نفر بوده؟ و اینکه از طرف مقابل چه تعداد کشته شدند؟
پاسخ) در حدی که من می دانم و مطرح شده بسیار زیاد بودند کسانی که از لشکر عمر سعد کشته شدند توسط یاران امام حسین و خود حضرت امام حسین(ع) این از مسلمات است، بنابراین اگر چیزی که شما اشاره کردید مبنی بر این باشد که تعداد کشته شدگان زیاد نیست خب این درست نیست البته در برخی آمارها هم اغراق در تعداد کشته شدگان شده. در مورد 72 تن نیز باز حاصل یکی از تحقیق ها چنین بوده است که دقیق 72 نفر نبوده اند و معلوم نیست این عدد از کجا آمده است چون بر اساس شمارش سرهای به نیزه رفته عدد 84+1 بوده که آن یک هم راس مبارک امام حسین(ع) بوده است. عدد 72 فقط یک دلیل میتواند داشته باشد که در تاریخ جلسات روضه خوانی امام حسین(ع) در روز عاشورا مجالسی در تهران وجود دارد مثل مجالسی که مثلا آیت الله کمرهای در منزل خودشان داشتند که در آن جلسات نحوه شهادت 72 نفر را میخواندند یعنی 72 تن از این شهدا مقتل ثبت شده در تاریخ دارند.
سوال) تشکر میکنم از استاد گرامی، یک سوالی داشتم. بحث تکریم قرآن در جوامع ما وجود دارد همانطور که تکریم پیامبر هم وجود دارد اما برخی اصول قرآن در زندگی ما وارد نشده است. در حوزه سیاست در حوزه اقتصاد در حوزه جامعه و ... علت این چیست؟ ما اگر بخواهیم به آن سمت برویم که به عنوان مثال اقتصاد ما بر طبق قرآن باشد راهکارش چیست و باید چکار کنیم؟
پاسخ) همین جاست که ما میگوییم باید بازخوانی کنیم ... در زمان معاویه همه داراییها و اموال کجا تجمع پیدا میکرد؟ نزد حکومت معاویه و کسانی که منویات معاویه را پیاده میکردند. این در کنار داستان عقیل برادر حضرت که اندکی بیشتر از حضرت علی(ع) سهم میخواست و حضرت علی(ع) نیاز برادر محتاج نابینای خودش را با آهن داغ شده پاسخ میدهد، دیده میشود. این از آن جاها باید خوانده بشود، اقتصاد، روابط اجتماعی، اخلاق، کارگزاران، عزل و نصبها و ... همه اینها در نهضت حسینی قابل بررسی است و در سنت پیامبر و سنت حضرت علی(ع) قابل مطالعه است. البته این مباحث را در جلسه بعدی که با موضوع "این رستخیر عام" میباشد به نوعی پاسخ خواهیم داد.
سوال) بنده سه سوال به ذهنم رسید، اول سندیت مقاتل با توجه به اینکه گفته میشود معمولا پیروز جنگ آنها را مینوشته اند آیا قابل استناد است؟ دوم بحث آرایش و فنون جنگی که در سپاه امام وجود داشت که شما می فرمایید یمین و یسار در سپاه امام وجود نداشته؟ در بحث بلاغ و بیان هم که فرمودید نهضت حسینی بلاغ دین را انجام داده اگر این را بخواهیم اینطور بگیریم کسانی که آن موقع جنگیدند عباداتشان تاجرانه بود شاید بلاغی برایشان صورت نگرفته بود که جلوی امام حسین(ع) ایستادند؟
پاسخ) بله خب همینطور است ... کار نهضت حسینی همین بود که اتمام حجت کند که ما هنوز به این بحثها نرسیدهایم که باید ابلاغ میشد و اقرار گرفته میشد که این پیام به شما رسیده است و احدی نتواند عذر داشته باشد. درباره قسمت اول که فرمودید اگر تمام متون با هم دیده شود و محقق منابع را با هم در نظر بگیرد میتوانند مکمل هم باشند خصوصا با شرطی که مطرح کردیم که اساس آنها قرآن باشد و با تجهیز کامل محقق پیش برود مشکل حل ناشدنیای پیش نخواهد آمد. درباره اصول جنگ هم بحث باید باز بشود که امام حسین(ع) رفته بودند بجنگند یا شهید شوند؟ یک جهاد بود کربلا یا یک دفاع؟ که البته در نظر داریم انشالله در بحث های آتی بیشتر مورد توجه قرار دهیم. اما اگر بخواهیم بطور نقد پاسخ بدهیم باید با رجوع به بخش امامت و شهادت امام حسین(ع) در کتاب مقام معظم رهبری به آن پاسخ داد و مطالعه کرد که اهداف حرکت و نهضت امام حسین(ع) چه بود و چرا نهضت حسینی برپا شد.
"السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین"
جلسه ششم: این رستخیز عام (4/8/1395)
"اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد عبده و رسوله. اللهم صل علی محمد و آل محمد"
رستخیر عام، عنوان گفتگوی ما در این نشست ششم از سلسله نشستهای اسلام محمدی به روایت نهضت حسینی، تعبیری است از نهضت حسینی که محتشم کاشانی موفق شده است در دوازده بند شهرت یافته تاریخی آن را به کار ببرد.
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین / بی نفخ صور خواسته تا عرش اعظم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست / این رستخیز عام که نامش محرم است
توجه دارید که ترکیب زیبای دیگری که بکار برده رستخیز عظیم است که گرفته شده از همان ذبح عظیم است که قبلا ذکر شد.
نهضت حسینی بلا شک یک رستحیز عام است، بی شک یک قیامت در دنیای مادی است و سال به سال این رستخیز عظیم بصورت همگانیتر و عمومیتر و بدون حد و مرز دین و مذهب و نژاد برگزار میشود و همه ساله حداقل یکبار با حلول محرم و عاشورا تکرار میشود و اثرگذاری آن برای همه قابل درک است. بحثهای مختلفی در ارتباط با نهضت حسینی با چنین عنوانی میتواند وجود داشته باشد و باید وجود داشته باشد تا معلوم شود که چنین تعریفاتی مبالغه نیست و رستخیز عام بودن نهضت حسینی مثل رستخیز عظیم بودن کربلاست و حقیقیترین وقایع عالم است علت آن هم بهره عمیق آن از حقیقت است.
طبق معمول به توجه بیشتر به بعضی بحثها ناگزیر هستیم بخاطر محدودیتهایی که در زمان و مکان داریم وگرنه آن چنان تمام جوانب آن مهم است که نمیتوان از بخشی از آن چشمپوشی کرد بنابراین صحبت گزینش بحث نیست ولی توجه به بعضی بحثهاست که با توجه به زمان محدود فقط طرح بحث میکنیم. یکی از آن بحثها این است که یک بار دیگر این عنوان را تکرار کنیم که به حق عاشورا و نهضت امام حسین(ع) علی رغم کوتاهی زمان که به نحوی به دو ماه هم نمیرسد یک سوالی ایجاد کرده است و آن سوال این است که آیا هدف امام حسین(ع) تدارک دیدن این رستخیز عام بود؟ امام حسین(ع) از قصد هدفش این بود که این چنین رستخیزی را ایجاد کنند؟
طبق تعبیر مقام معظم رهبری (مدّ ظلّه العالی) در کتاب انسان 250 ساله که با عمق نسبی و کارساز، نهضت حسینی را بررسی میکنند این موضوع بصورت نیمه درست قابل تایید است، یعنی طبق نظر ایشان نشانههایی مبنی بر درست بودن این نظر وجود دارد و برخی نشانهها هم بر عدم درستی این موضوع دلالت دارد.
ما نمیتوانیم به امام حسین(ع) نسبت بدهیم که هدفشان از این نهضت این بوده است که یک بساط رستخیز عامی درست کنند که حداقل سال به سال از نو مطرح بشود و ماندگار شود. یا به شکل دیگر میشود این سوال را مطرح کرد هدف امام حسین(ع) تشکیل حکومت بود یا رفتن به استقبال شهادت؟ که در این بحث که رهبری مطرح کردند راجع به همین، دو هدفگذاری مشهور برای نهضت امام حسین(ع) مطرح میکنند که هیچکدام درست نیست و حداکثر می توان گفت نیمه درست می باشند. مشکل کسانی که مطرح می کنند قصد امام حسین(ع) سرنگونی حکومت یزید و تشکیل حکومت بوده است و هم چنین کسانی که گفتند برنامه امام مبنی بر شهید شدن بوده این میباشد که اصلا اینگونه سوالات درست نیست و خلط هدف و نتیجه است. حقیقت مطلب این است که حضرت یک هدفی داشتند که نه این است و نه آن و نه هر هدف دیگری که کسی بخواهد برای نهضت امام حسین(ع) مطرح کند، اینها اگر قابل بحث باشد به عنوان نتیجه میتواند مطرح شود همان طوری که امام خمینی(ره) فرمودند ما مامور به نتیجه نیستیم ما فقط وظیفه را انجام میدهیم.
از قصد بر این مطلب تاکید میکنم که این دو هدف یا اهداف دیگری که ممکن است به ذهن افراد آمده باشد که هدف امام حسین(ع) از قیام بوده درست نخواهد بود و حداکثر نیمه درست خواهد بود ولی وقتی بصورت یک عبارت کلی درمیآید بلا شک درست نخواهد بود.
امام در وصیتی که به برادرشان (محمد حنفیه) انجام میدهند هدف را خروج از وضعیت موجود اعلام میکنند، خروج از یزید، نه، بلکه خروج از این وضعیت اسلام، هدف را اصلاح امت جدشان اعلام میکنند (البته این موضوع با ارادت و حب نوه به پدربزرگ یکی نمیتواند باشد). امت اسلام که امت جد من هست نیاز به اصلاح دارد یعنی دچار فساد شده است یعنی از داخل پوسیده و در حال نابود شدن است. بنابراین اگر اسم عمومی این حرکت هم جهاد باشد به همان معنی جهادی که در زمان پیامبر بوده این کاملا اشتباه است.
طلب اصلاح که امام میفرماید یعنی من طالب اصلاح کامل نیستم چون بعضی اصلاحات قابل انجام نیست، کلمه طلب را به این دلیل اعلام میفرماید که تا آنجایی که بشود قصد اصلاح دارم. البته توجه دارید که تمام این جوانب بحثهای مختلفی میطلبد چون یکی از بارهای معنایی این عبارت این است که من اصلاحطلبی یک گروه بعد یک گروه دیگر را ندارم و نمیخواهم اصلاح دائم انجام دهم به همین دلیل این قیام الگوی کسانی میشود که در طول تاریخ قصد تغییر و بهبود شرایط و تغییر فساد را دارند.
امام میفرماید این نهضت من بی سابقه هم نیست، سابقه آن سیره پدرم و قبلتر از آن هم سیره جد من میباشد و چارچوب عملکردم در اجرای این سیرهها امر به معروف و نهی از منکر است. جالب است در انقلاب هم اگر نگاه کنیم شاید اولین بارقه انقلاب در بحثی است که امام در رساله توضیح المسائل خودشان مطرح کردند و عمل کردند، حضرت امام اولین بار مطرح کردند که چرا رساله باب امر به معروف و نهی از منکر ندارد؟ و این یک کار خیلی ظریفی بود که خیلیها را توانست آگاه کند که بسیاری از مسائل از ریشه مشکل دارد و فقط میوه ندادن درخت مشکل نیست.
امر به معروف و نهی از منکری که در مکتب حسینی تمام اسلام است، آن امر به معروف و نهی از منکری که از نوع اصحاب کهفی باشد نیست. امام حسین در وصیت نامهشان هدف اصلی را امر به معروف مطرح میکنند، در قرآن آیه این وصیت در سوره توبه است که میفرماید مفسد و طاغوت را برداریم و حکومت را هم بدست بیاوریم که اگر هم کامل محقق نشد باز هم فرقی ندارد چون هدف نیست.
در ورود کاروان امام به شهر شام یک نفر جلو میآید که نامش هم در تاریخ به نام ابراهیم ابن طلحه ثبت شده و از موقعیت استفاده میکند به طعنه خطاب میکند به حضرت سجاد(ع) که پیروزی با چه کسی بود؟ امام سر بلند میکنند و میفرمایند کمی صبر کن ساعتی صبر کن تا هنگام نماز شود، ظهر که شد جوابت را دریافت میکنی. هدف این بود، و هدف یزید و یزدیان از اساس این بود که این ندا چند بار در شبانه روز داده نشود، ابوسفیان این را صریحا گفته است که این ذکر "و رفعنا لک ذکرک" نباشد. خب عاشورا اتفاق افتاده، قتل و غارتها شده، الآن اسرا را آوردند با آن وضع در بازارها میگردنند که صدای اذان بلند میشود.
بنابراین، این رستخیز عام که (مهمترین مصداق آن، همان محرم و صفر است) باید توجه شود که یک قالب و نتیجه از نتایج است و مساوی با نهضت حسینی نیست، اشتباهی که خیلیها دارند و نهضت حسینی را مترادف با نهضت عاشورا و محرم و صفر میدانند که اینطور نیست.
بنده یادم است قبلا در اصفهان مجالس عزای حسینی در طول سال قطع نمیشد و دهههای مختلف بود در تمام طول سال و مردم هم به تناسب اوضاع زندگی شرکت میکردند و جا افتاده بود. این سنت خیلی خوب بود و واقعا احیا کردنی است. یکی از مسائل نهضت امام حسین(ع) عمومی بودن و همگانی بودن آن است که این نباید از آن گرفته شود و نباید منحصر به حسینیه و مسجد شود، همه جا به شکلهای مختلف باید باشد آن هم نه فقط ایام محرم و صفر بلکه تمام سال؛ تا زنده بماند و مولفههای اصلی نهضت حسینی حفظ شود و از خیلی تحریفهایی که ممکن است در نهضت اتفاق بیفتد جلوگیری کند.
یک مطلب برای پایان در نظر گرفتم که امروز مطرح کنم و بازگشتی به ایامی است که وقایع عاشورا اتفاق افتاد، در آن ایام بلاد اسلامی چه وضعیتی بود؟ در کربلا دارد این اتفاقات میافتد و به روز عاشورا میرسد، کوفه چه وضعی دارد؟ مساجد دایر هستند، اذانها گفته میشود، مسجد جامع کوفه قبل از اذان صبح باز است و مردم میآیند و نماز شب هم میخوانند ولی آن طرف فرزند رسول خدا کشته میشود. این به ما توجه نمیدهد که ما باید نسبت به وضعیت کشور اسلامی بیشتر حساس باشیم؟ حتی کشور، نه فقط یک شهر. از نهضت حسینی باید اینگونه درس بگیریم.
حالا این سوال را هم بگذارید کنارش که اردوگاه اصلی شیطان در اینجا کجا بود؟ اگر از من بپرسید میگویم بین مکه و مدینه شاید هم دو اردوگاه یکی در مکه و یکی در مدینه. یعنی در دو پایتخت اسلام دارد کار میکند.
"السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین"
سوال) سوالی که برای من مهم است که شاید درسی بتوان برداشت کرد این است که چه اتفاقی میافتند که همانطور که فرمودید محمد حنفیه که مورد اعتماد بوده و امین است و به امام نزدیک است، به این جمعبندی میرسد که باید قعود کند و تکلیفی برای قیام ندارد؟
پاسخ) حتی تاکید مطلب شما هم این میتواند باشد که هر دو هم فرزند امیر المومنین(ع) هستند بنابراین سوال خیلی جدیتر میشود. درستترین جواب این میشود که این یک بحث مفصل میخواهد که پیشبینی کردیم به آن بپردازیم هر چند امروز هم به آن اشاره کردیم، نکته اصلی این است که فقط مساله اینکه امام حسین(ع) نوه رسول خداست مطرح نیست که اگر اجازه بدهید برای اینکه هیمنه بحث شکسته نشود فعلا به همین اکتفا کنیم که رمز آن اینجاست. در طول تاریخ اسلام فراوان داریم از این چنین مصداقهایی که قابل بحث است، گاهی در خانوادهها اینچنین موضوعی را داریم و گاهی حتی بین شاگرد یک استاد با خود استاد که نظراتشان کاملا در مخالفت هم قرار میگیرد.
جلسه هفتم: احب الله من احب حسینا (15/8/1395)
"بسم الله و بالله و الحمدلله و خیر الاسماء لله ... اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته، السلام علینا و علی عباد الله الصالحین، السلام علیکم و رحمه الله و برکاته."
به لطف خدا در این مرحله از سلسله نشستهایی که با هم داشتیم تصور ما این است که در نشستهای گذشته نماز واجبمان را که در نظر داشتیم گذاردهایم و امروز به تعقیباتش رسیدهایم.
"ان الله و ملائکه یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما"
به ما آموختهاند بهترین تعقیبات برای هر نماز واجب سه صلوات است که یکی از دلایل آن این است که اگر توفیق ادای تعقیبات را نداشتیم با این کار حداقل سهم کوچکی را داشته باشیم و البته گفتنِ همین بهترین و با فضیلتترین تعقیب نماز است. آیهای که تلاوت شد و در پایانش صلوات فرستاده میشود آیه 56 سوره احزاب هست که مطابق حدیث نبوی "حسین منی و انا من حسین" که از نزدیکترین تفاسیر به این آیه میتواند باشد میتوانیم مخاطب علی النبی را یصلون علی الحسین بدانیم چون نبی اکرم خود حسین است.
امام صادق(ع) شکل صلوات خاص به امام حسین را سه مرتبه با خطاب خاص "صلی الله علیک یا ابا عبدالله" معرفی کردند، یک صلوات دیگری هم در کنار این صلوات میتواند مطابق آموزههای مختلف شکل بگیرد که آن را بعنوان مقدمه گفتگوی نشست بعدی با موضوع این حسین کیست مطرح میکنیم به این صورت: "اللهم صل علی الحسین و جده و ابیه و امه و اخیه و ولده"
کل پیامبری، ختم کار پیامبران، کل ائمه اطهار از اول تا آخر همه در محیط دایرهای هستند که مرکز آن حسین بن علی است.
اما عنوان گفتگوی امروز حدیث دیگر نبوی است که پیامبر فرمودند "احب الله من احب حسینا"، معنایی که زودتر متبادر به ذهن میشود حالت دعایی این عبارت است چون با یک فعل ماضی شروع میشود. حاصل آن میشود که هر کسی دوستدار حسین باشد مشمول دعای پیامبر قرار میگیرد و به حساب پیامبر مشمول رحمت الهی قرار میگیرد.
نگاه دوم که این هم بیسابقه نیست ولی طبیعتش این بوده که بعد از معنای اول مطرح میشود این است که زیرساخت این کلام برعکس است یعنی احب الحسین من احب الله؛ هر آن کس که محب حسین بن علی باشد، بیچون و چرا مورد محبت الهی قرار میگیرد و این تضمین در کلام پیامبر اکرم وجود دارد و پیامبر این حقیقت را که خود به خود وجود دارد تضمین کردند.
با درنگ در عنوان اسلام محمدی به روایت نهضت حسینی مطرح کردیم که اسلام در یک نگاه دقیق مساله محور پژوهشیِ سه اسلام است، اسلام ابراهیمی، اسلام محمدی که ارتقا یافته اسلام ابراهیمی است و سوم اسلام حسینی. محور تمام این موضوعات هم خداست و مطرح کردیم در کنار این سه نوع، سه نوع خداشناسی هم مطرح میشود که به ترتیب خداپرستیای که در زمان حضرت ابراهیم رواج داشت، خداشناسی در اسلام محمدی و تکمیل یافته این دو مرحله که خدا دوستی باشد در نهضت حسینی متبلور میشود.
اسلام تکاملیافته با اسوه حسنه قرار دادن امام حسین کمک میکند تا فرد دوست خدا شود که دائم به یاد خدا باشد تمام اسماء الهی را درک کند و در مسیر تکامل قرار بگیرد و این اسماء الحسنی را در رفتار و کلام و شکل زندگی و افکارش و در همه زمینهها تحقق ببخشد؛ عزیزوار زندگی کند، حکیموار زندگی کند، در شان خدای عزیز و حکیم زندگی کند.
ما تعبیر "هیهات من الذلّه" را داریم که حسین بن علی چون دوست خدای عزیز است با تمام وجودش دریافته است که خدای عزیز ذلت من را نمیخواهد، همان که خدا میفرماید تمام عزت نزد خداست و بعد آن نزد رسول خداست.
قرار است من خدا را بشناسم که انسانِ تراز این خدا باشم و به اصطلاح به جایی برسم که "رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند".
طبق فرمایش امام خمینی(ره) اگر قرآن نبود باب رسیدن به خدا الی الابد بسته بود، شما تا وقتی قرآن نبود با هر منطق و دیدی نمیتوانستید به معرفت خدا نزدیک شوید، همانطور که مسیحیت باب خداشناسی ندارد و فقط تاکید دارند بر ایمان به خدا و اصلا اساس مسیحیت این است که اگر میتوانی باور کنی ایمان کامل و مطلق به خدا را میتوانی یک مسیحی متدین باشی.
برعکس اساس قرآن و اسلام محمدی یک خداشناسی جامع است که میگوید خدا صاحب اسماء حسنی است، وصف خدا اساس قرآن است و با دعوت پیامبر برای جا انداختن این خداشناسی به جای آن خداپرستی است که وجود و فکر انسانها می تواند خدایی بشود، از همه وجودشان تطهیر شود نه فقط اینکه در خانه خدا بت نباشد، تمام وجود انسان شرکزدایی بشود. برای همین بود که پیامبر سالها ایستاد مقابل کعبهای که بیش از سیصد بت در آن هست و نماز خواند چون مفهموم بالاتری در ذهن دارد که این شرکزدایی از درون مردم انجام شود نه فقط پاککردن محیط از بت و ظواهر بتپرستی.
برای همین پیامبر سالها منتظر میماند تا نهضت حسینی بیاید و به این شرکزدایی عینیت بدهد و زندگی کاملا منطبق با "لا اله الا الله" را پیاده کند چون وقتی کسی خدا را با اسماء حسنی بشناسد اصلا جایی برای کس دیگری نمیتواند داشته باشد. کسی که امام حسین را اسوه حسنه در خدادوستی قرار بدهد چنین آدمی میشود و در هر راه و هر کلمهای جز خدا برای او اصلا مطرح نیست.
تمام زندگیش عین توحید میشود و هر چه شما میگردید کوچکترین اثری از شرک نمیبینید. قرآن میفرماید غالب مومنین به خدا، آمیزهای به شرک دارند چون این طبیعت انسان است و خدا هم به همین سبب میگوید از هر انسان به اندازه تواناییش میخواهد.
حالا هر دوست و دشمنی با ملاکهای خداشناسی که قرآن مطرح میکند بررسی کند نمیتواند یک لحظه شرک در تمام زندگی حسین بن علی پیدا کند. در گفتگوی بعدی بیشتر در این باره حرف میزنیم تا معلوم شود تفاوت تفکر شیعی با دیگر تفکرات اسلامی چیست؟ در شخصیت و زندگی و گفتار امام حسین آن هم نه فقط در محدوده از مدینه تا کربلا و منجر به شهادتشان، بلکه از آغاز یعنی حدود دو سال مانده به هجرت، از آنوقت بررسی کنید.
کسی مثل جابر بن عبدالله انصاری که اربعین دو سال بعد از شهادت به مزار امام حسین میرود همبازی بچگی امام هست و به همین دلیل به یاد آن دوستیهای گذشته امام را خطاب میکند یا حبیبی یا حسین.
یکی از مناقب مولا علی(ع) که احدی در این منقبت با ایشان شریک نیست این است که ما دم از شخصی میزنیم که یک چشم برهم زدن شرک برای او وجود نداشت. امام حسین(ع) هم همینطور در دوستی خدا طوری است که پیامبر میفرماید احب الله من احب حسینا.
موردی که نفی آن را در قرآن به شکلهای مختلف میبینیم، یهود و نصارا میگفتند ما احب الله هستیم ولی خب خدا چه؟ آیا خدا هم دوست شماست؟ همین که شما گفتید خدا هم دوستی شما را پذیرفت؟ ادامه آیه میگوید همین حد که شما مخلوق خدا هستید خدا شما را دوست دارد و نه بیشتر.
کدام عقل قبول میکند که این شخص میگوید من دوست خدا هستم و در عین حال هم خدا ]او را[ را عذاب میدهد و هم گناه میکند؟ این ظلم به خداست. محبت باید دو طرفه باشد. شما به خدا شرک میورزید تا خدا دوستی شما را بپذیرد؟!
آیه داریم که خدا میگوید اگر میخواهید محبتتان را ثابت کنید باید از فرستاده من که پیامآور مودت و محبت من بین شماست پیروی کنید و در کنار او باشید. به هر میزان تبعیت کنید خدا هم شما را دوست خواهد داشت و تمام آثار محبت خدا را که از جمله آنها رحمت و غفران واسعه است شامل حالتان خواهد شد.
امتحان این محبت هم همین است که شخص هر کاری میکند تا خودش را به محبوب خود نزدیک کند. وقتی طرف میتواند مدعی محبت خدا بشود که هر کاری کند تا مطابق میل و فرمان خداوندش حرکت کند. تشیع یعنی این.
جلسه آینده ان شا الله بحث ما در مورد این موضوعات است: چرا حسین؟ چرا حسین بن علی باید محور باشد؟ حسین بن علی از جهات مختلف خصوصا این نهضتی که برایش سنگ تمام گذاشت و توانست بطور کامل خدادوستی را در آن پیاده کند به مقام دوستی و محبت با خدا رسید و همین باعث میشود حدیث نازل شود که: احب الله من احب حسینا.
در تاریخ کسانی بودند که خواستند به این محبت برسند اما نتوانستند. در نهضت حسینی همه چیز کامل شده و به معنای اکمل خودش رسیده و همین حسین بن علی را به اسوه حسنه تبدیل میکند و امام را در شان رسول الله قرار میدهد که پیامبر میفرماید: حسین منی و انا من حسین.
کار نهضت حسینی عینیت بخشیدن به آن اسوه حسنه است، اسوه حسنهای که حتی کاملتر از اسوه حسنه عصر اسلام محمدی است و با همه اتمام حجت میکند و پنجاه سال بعد، گفتههای پیامبر را متجلی میکند.
"السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین"
سوال) تشکر میکنم از شما استاد بزرگوار، میخواستم بگویم همانطور که شما محبت خدا را ارتقا یافته اسلام محمدی دانستید برای بنده سوال است که این محبت زمانی موثر است که محبت درستی باشد چون الان میبینیم که مثلا علم کلام، فلسفه و ... بین مسلمانان هستند که مبنای آنها خداشناسی است اما به نتیجه واحد نرسیده اند و اختلافات زیاد است، میخواستم بدانم این خداشناسی باید چطور باشد؟ من از کلام شما اینطور برداشت کردم که میخواهید بفرمایید قرآن باید محور باشد در تمام این علوم، اما الآن هم منبع اصلی قرآن است ولی در عمل تعارض هم پیدا میشود، شاید الآن این خدا شناسی وضعیت روشنی برای ما ندارد و نمیدانیم کدام را باید محور بگیریم.
پاسخ) من از فرمایشات شما اینطور برداشت کردم بحث این است که خداشناسی که ما از آن صحبت میکنیم فقط از مسیر قرآن و سیره رسوال الله میگذرد و نه از چیز دیگر. ما حتی اگر بگوییم این علوم به نتیجه هم نرسیدند که خب نرسیدند و ما هم همین را میگوییم، ما به عنوان مسلمان به راههایی رفتیم که نرسیدیم و از این راه گفتمان قرآنی میخواهیم بگوییم راهی برویم که برسیم و شاگرد مکتب قرآن بشویم و شاگرد رسول الله بشویم و به ویژه از مکتب حسینی اسلام را ملموس و عینی کنیم. اگر بگوییم آن علوم هم به نتیجه رسیدهاند بنده میگویم بله به نتیجه رسیدهاند اما نتیجه آن خدمت به مسلمانان و اسلام نبوده است و هر آنچه تاکنون برداشت شده تنها استشهاد و تزیینی از قرآن در آن بوده است و هیچ گاه با نگاه مرجعیت به قرآن نگاه نشده است.
هرگز نمی شود گفت مرجع علم و کلام و فلسفه از قرآن و پیامبر بوده است، اصل موضوع اصلا مال این طرف نیست. عرفان و فلسفه و اخلاق اسلامی هم حتی همینطور است و برداشت شده از قرآن و سیره پیامبر (ص) نیست فقط مزین شده به قرآن و برخی جاها مورد استشهاد و استناد قرار گرفته است و سیره و سنت پیامبر نیست. تمام حرف و مساله ما هم همین است و میگوییم چون دیدیم این راهها ما را به نتیجه نمیرساند باید برگردیم و راه را اصلاح کنیم. در آیاتی که بررسی کردیم دیدیم هنوز معنایی می شود برداشت کرد که تاکنون حتی اینگونه خوانده نشده تا اینکه به تدبر و تفکر برسد، ما میگوییم قرآن را بیاوریم در مصحف حسینی تلاوت کنیم، ان شا الله.
جلسه هشتم: این حسین کیست؟ (18/8/1395)
"بسم الله الرحمن الرحیم ... الحمد لله کما هو اهله بما مستحقه ... اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله. اللهم صل علی محمد و آل محمد."
"السلام علی الحسین و جده و ابیه و امه و اخیه و ولده"
این صلواتی است که قبلا هم به برکت این صلوات متبرک شده بودیم در این محفل قرآنی حسینی و اشاره کرده بودیم که این صلوات نماد محوریت حسین ابن علی است هم در مجموعه خامس آل عبا و هم 12 امام معصوم و هم در مجموعه 14 معصوم که در این عبارت اشاره شده است.
بنا بود که این نشست ما تحت عنوان این حسین کیست به جواب این مساله بپردازد که چرا حسین؟ این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟
جواب کامل این سوال، قطعا آن چیزی که به نظر خیلیها ممکن است برسد که جواب را منحصر در این بدانند که حسین فرزند رسول خداست نوه رسول خداست یا فرزند مولا علی هست، نیست. همینجا یک مساله مهم را در قالب یک حدیث محوری مطرح کنیم که امام صادق(ع) در فضاهای مختلفی فرمودهاند که "ولایتی لعلی بن ابیطالب خیر من ولادتی منه". درست است که من فرزند علی ابن ابیطالب هستم اما ولایت من در ارتباط با امام علی(ع) بهتر و برتر و مهمتر است از ولادت من از نسل ایشان و به عنوان فرزند ایشان. این مطلب اساسی و اصلی است.
در مورد امام حسین(ع) هم باید بررسی و گفتگوها به این سمت برود. مقام معظم رهبری عباراتی دارند که خیلی به جاست که ما با این عبارات شروع کنیم، در کتاب انسان 250 ساله که کتاب بسیار اساسی و محوری است در صفحه 173 آمده که: حالا چرا امام حسین این کار را بکند؟ چون زمینه انجام این واجب در زمان امام حسین پیش آمد مثلا اگر این زمینه در زمان امام علی النقی پیش میآمد امام علی النقی این حادثه و رخداد عظیم را انجام میدادند. در زمان قبل امام حسین پیش نیامد و بعد از ایشان هم در تمام طول امامت تا غیبت پیش نیامد. این جواب درست و دقیق است که چرا حسین.
من بیشتر مایلم که مطابق بیان مقام معظم رهبری بیشتر توجه را بر مقایسه نهضت حسینی با سیره پیامبر اکرم متمرکز کنیم و چنین تعبیراتی داشته باشیم که مثلا اگر امام حسین بجای پیامبر در ماجرای صلح حدیبیه قرار میگرفتند یقینا آن قرارداد صلح را همانگونه که پیامبر امضا کردند امضا میکردند و برعکس اگر پیامبر اکرم (ص) در این فضا قرار میگرفتند و در راه کوفه و در مسیر کربلا راه برایشان بسته میشد پیامبر هم همان گونه که امام حسین مقاومت کردند و فداکاری کردند دقیقا همین کار را انجام می دادند.
جان سخن این است که می توان گفت یکی از مهمترین پایهها و اساس تشیع که آن را از بقیه گرایشها و فرقههای اسلام در گذشته و حال و آینده متمایز میکند این است که برای دیگر مسلمانان جهان روز و ساعت رحلت پیامبر اکرم پایان قطعی عمر پیامبر در میان مردم است و از آن به بعد مسلمانان باید خودشان را با آنچه قبلا دریافت کردهاند اداره کنند اما شیعه بعد از آن روز و ساعت که جهان اسلام خودش را یتیم شده دید سیره پیامبر را 250 سال بعد هم ادامه داد. یعنی از 10 هجری تا 260 هجری سیره پیامبر اکرم حضور دارد. هم از جهت واقعیت و هم از جهت اعتقاد شیعیان هر کدام از امامان عین حضور پیامبر اکرم هستند. همین جا از این نگذریم که در جاهایی خیلی اهمیت پیدا میکند و برخی با تصور معکوس این موضوع، زندگی خود را ادامه میدهند و خطای بزرگی است. امام صادق میفرمایند حدیث من حدیث رسول خداست و این یک ذیلی دارد که خیلی مهم است که علما اعتقاد دارند اگر حدیث هرکدام از امامان ثابت شد ما سند دیگری نمیخواهیم و این سخن برای ما عین سخن پیامبر است.
این تنها مساله حدیث نیست بلکه بقیه مسایل هم همین گونه است و این تفاوت شیعه و سایر مذاهب است.
بنابراین حسین بن علی یکی از 12 نفری است که عین پیامبر اسوه حسنه است. پیرو حسین بن علی پیرو رسول خداست. به اضافه اینکه در شرایطی امام حسین قرار میگیرد که عملا این امکان برای ایشان ممکن میشود که در این موقعیت قرار بگیرند که نه قبل از ایشان و نه بعد از ایشان برای کس دیگری اتفاق نیفتاده باشد. اینجاست که آن یگانه بودن و دومی نداشتن امام حسین و نقش ایشان به عنوان تبیین کننده اسوه حسنه رسول اکرم مطرح میشود. جواب چرا حسین، اینجاست.
قبل از اینکه بحث را ادامه بدهیم، ابتدا به این حاشیه میپردازیم که از جمله بیانات رهبری راجع به امام حسین(ع) در همان کتاب که اشاره شد این عبارات است که اگر این حادثه را دقیق در نظر بگیرید با تدبر ببینید شاید بشود گفت انسان میتواند در حرکت چند ماهه امام حسین از مدینه تا کربلا بیش از صد درس مهم بشمارد. در ادامه میفرماید نخواستم بگویم هزاران درس، ممکن است هر اشاره آن بزرگوار یک درس باشد.
صد سرفصل که هر کدام برای یک امت و کشور برای قرب به خدا درس است. بخاطر این است که حسین بن علی در دنیا مثل خورشیدی در میان مقدسان عالم میدرخشد، اگر انبیا و اولیا را مانند ستاره در نظر بگیریم ایشان مثل خورشید میدرخشند.
یکی از این سر فصلها و درسها جایگزینی "چرا من نه" هست بجای "چرا من"؛ جاهایی که غالب آدمها میگویند چرا من، نهضت حسینی میگوید چرا من نه.
غالب حرفها و نصیحتهای متفاوت با نگاه امام حسین که به آنها اشاره کردیم این بود که چرا شما؟ درست است اشکالات هست اما چرا شما خودتان را درگیر کنید؟ و اساس فکر و عقیده و ایمان و اسلام امام حسین این است که چرا من اولی نباشم؟ چرا به عکس فکر کنم که همیشه باید دیگرانی اول باشند و بعد من باشم؟ چرا من اولی نباشم؟ یعنی در عین اینکه امامت و رهبری وجود دارد تفکر یک مسلمان متقی باید این باشد که چه ایرادی دارد من اولی باشم وقتی تشخیص این است که من الان باید حضور داشته باشم. این جان مایه اصلی نهضت حسینی است که امام به نحوی عمل کردهاند که اباعبدالله هستند، پدر کسانی هستند که عبدالله و بنده راستین خدا در طول تاریخ هستند.
وقتی تکلیف برایشان روشن میشود دیگر تردید نمیکنند و بجای خیلی تاخیر انداختنها اقدام میکنند و اعلام میکنند اقدام من چگونه اقدامی است.
هم در جهت بحث امروز هم در جهت تکمیل بحثهای قبلی، امام حسین با زندگیای که داشتند خصوصا این حرکت چند ماهه، رهبر و پیشوای قومی بودند که قرآن به عنوان "یحبهم و یحبونه" آنها را معرفی میکند (سوره مائده آیه 54): مردمانی که خدا آنها را دوست دارد و آنها هم خدا را دوست دارند.
ما یک مطالعه قرآنی هم اینجا اضافه کنیم که شما با کلمه یحبه یک فهرست 41 ردیفه در قرآن میبینید که صفات و علاقه مندیهای خدا را مطرح می کند، مثل ان الله یحب المقسطین، ان الله لایحب المفسدین، و الله یحب المطهرین، ان الله لایحب الخائنین، ان الله لایحب المفسدین، ان الله لایحب المصرفین، ان الله یحب المتوکلین و ...
به صورت یک خاطره عرض کنم که: در ترکمن صحرای کشورمان که ما یک زمانی با گروهی از جمله نماینده مجلس وقت این توفیق را داشتیم که یک هفته تمام بین این برادران و خواهران مسلمان زندگی کردیم، یکی از برنامههایی که در ترکمن صحرا، مسلمانان ترکمن دارند جشن یک ماهه میلاد پیامبر اکرم است که از غروب شب اول ماه ربیع الاول تا آخر ماه به این صورت است که درب خانهها اغلب باز است و سفرهها پهن است و غذا آماده است و مراسم مولودیهای مختلف هم دارند، منظورم از این خاطره این است که از جملههای ثابت مولودیهای این افراد این است که خطاب به حضرت رسول عرض میکنند "مرحبا جدا الحسین مرحبا" یعنی پیامبر را با جد امام حسین بودن وصف میکنند.
اما چه میشود که این قوم و حضرت سید الشهدا به عنوان پیشوای این قوم میدرخشند؟، زمینه اینطور آماده میشود که طبق فرمایش رهبری، برههای از زمان گذشته بود دوران سختیهای اولیه کار یعنی ظهور اسلام گذشته بود و دایره کشور وسیعتر شده بود و دشمنان سرکوب شده بودند و غنائم مختلفی در کشور تقسیم شده بود و عدهای در مقام اشرافیت ظهور کرده بودند. عناصری با نام اسلام و با انتساب با افرادی در کارهای ناشایست وارد شدند و کسانی پیدا شدند که برای مهریه دخترانشان یک میلیون دینار و یک میلیون طلا قرار میدادند. قضایا کمتر از یک دهه بعد از رحلت پیامبر شروع شد. چنین عنوان شده بود که تساوی آنها با دیگران درست نیست و حرکتهای منجر به انحراف از این نقطه ظریف شروع شد تا به اواخر دوران عثمان رسید و در این دوره وضعیت به گونهای شد که صحابه پیامبر جزء سرمایه داران قومها شدند. کسانی که افتخارشان حضور در کنار پیامبر بود در ردیف اول سرمایهداران قرار گرفتند.
این جاهلیتی که بعد از پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر خودش را نشان داد اگر قیام امام حسین نبود اسلام، دیگر از لابهلای آن جاهلیت جدید بعد رحلت پیامبر قابل جستجو نبود.
دو خطر عمده همواره اسلام را تهدید میکند یکی دشمن خارجی و یکی اضمحلال داخلی؛ که از این دو خطرناکتر هم خطر درونی در داخل اسلام است و قیام امام حسین هم برخاسته از یک آگاهی نسبت به این مساله است. ضرورت و فوریت این اصلاح از این جهت است. در عالم اسلام ارتداد ایجاد شده و جاهلیت اولی برگشته است بدلیل اینکه غالب و پوسته اسلامی دارد و اینبار جدیتر از دوران جاهلیت قبل پیامبر هم هست.
معاویه در اولین خطبه خلافتش گفت مردم من کاری به دین شما ندارم کاری به آخرت شما هم ندارم من فقط به دنیای شما کار دارم و اعلام میکنم که دنیای شما دست من است و من چنان قدرتی دارم که هر کس را اراده کنم از دنیا برخوردار نباشد برخوردار نخواهد شد و بر همین اساس تا آخر هم حکومت کرد و بیخود نیست که شیطان نگران این است که این پوسته اسلامی که روی حکومت معاویه هست خدشهدار شود و شیطان نگران نماز اول وقت معاویه میشود.
نهضت حسینی آگاهیها میدهد، هشدارها میدهد اولویت ها را نشان میدهد جایگاه مسائل را نشان میدهد و وزن واقعی مسائل را مشخص میکند.
نهضت حسینی برای تمام جمعیتها تا قیام قیامت کشتی نجات و چراغ هدایت میشود که هرگاه قرار است اسلام دچار جاهلیت بشود نهضت حسینی تنها راه نجات اسلام و اسلامیت در تمام دورانها است.
من با یک خاطره بحثم را تمام کنم و زمان را در اختیار شما بگذارم. اوایل انقلاب بود و اولین سالهای دفاع مقدس در مجموعهای با افرادی آشنا بودیم از جمله یکی از شهدای گرانقدرمان که حدود بیست سال داشت و آثار و توصیفات مختلفی داشت و هنرمند بود، خب ایشان رفت جبهه و شهید شد، ما طبق عرف باید میرفتیم خدمت خانواده ایشان متوجه شدیم که این شهید عالی قدر از خانوادهای برخاسته بود که اصلا خانواده شبیه او نبود و یکدفعه مواجه شدیم با یک وضعیت خاص و غیرقابل پیشبینی. طبیعی بود که برخورد خوبی با ما نداشته باشند و ما هم باید برای آنها جواب میداشتیم، وضع و حال آنها هم شرایط خاصی بود. من اشاره کردم بگذارید جواب را خدا بدهد زمانی که ما خواستیم بیایم به خانه این شهید یک حجله دیدیم و نمیدانستیم که آن حجله جواب است، حجله جوانی بود که او شهید نبود. مطرح کردیم این جوانی که فوت کرده کیست؟ گفتن پسرخاله این شهید است و بر اثر مشروبات در خارج از کشور در جوی کنار خیابان از دنیا رفته است و ما فهمیدیم همین موضوع خودش بهترین جواب این خانواده است که اگر این جوانان با ردای شهادت از دنیا نمیرفتند به چه شکلهایی ممکن بود از این دنیا سفر کنند.
"السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین"
سوال) سوال این است که بعد از جریان عاشورا مساله خلافت چقدر متحول شد؟ ظاهرا چندان بهتر هم نشد اگر بدتر نشده باشد؟ یک سوال دیگر هم اینکه الگوگیری از عاشورا از دیرباز برای ما مساله است که مثلا منِ دانشجو چطور میتوانم از نهضت عاشورا درس بگیرم؟
پاسخ) آنچه بعد از این گونه بحثها مطرح است همینگونه است که ما اهمیت این بحثها را مطرح کنیم چون بیش از این زمان ما هم اجازه نمیداد، قسمت اول هم اینکه آنچه اتفاق افتاد اینکه به تعبیر دیگر خلافت به جایگاه اصلی خودش برنگشت و امامان به خلافت برنگشتند و اتفاق خاصی نیفتاد ولی چیزی که خیلی مهم است و برای به یاد ماندن خوب است در نظر باشد، قضیهای است که از قدیم گفتهاند که ماهیان آمدند نزد ماهی بزرگ که ما یک عمر است یک مشکل اساسی داریم آن را برای ما حل کن، ما میخواهیم بدانیم آب چیست؟ مساله همین است، اگر هیچ اتفاقی نیفتاد حداقل آن این است که بعد از 14 قرن هنوز اسلام باقی مانده تا کسانی که میخواهند مسلمان باشند و اسلام را پیاده کنند و دنیا و آخرتشان را با اسلام سامان دهند بتوانند.
جلسه نهم: از عاشورا تا اربعین (22/8/1395)
”بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین. اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله. اللهم صل علی محمد و آل محمد”
”السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و علی زوار القبر الحسین”
از عاشورا تا اربعین عنوان گفتگوی ما در این نشست نهم از سلسله نشستهای اسلام محمدی به روایت نهضت حسینی است. از ساعتی بعد از ظهر عاشورا مرحله بعد از عاشورا آغاز میشود که مرحله تعیین کنندهای را به ثبت میرساند تا اربعین و اربعین خود سرفصل جدیدی است.
یکی از مواردی که میشود گفت تحریف متن واقعه عاشوراست - که البته معمولا روضه خوانها بیشتر این مساله را مطرح میکنند - این است که بعد از عاشورا تا سه روز اهل بیت امام حسین(ع) در کربلا بودند و بعد حرکت داده شدند به سمت کوفه و بعد شام. اگر در مقابلش بدانیم واقعیت این بود که دشمن به محض آنکه به هدف گذاری عاشورا، که فقط شهادت امام بود رسید، لحظه برایش مهم تر بود که صحنه را ترک کند و بیشتر ترسی دامن گیرشان شد که توان ماندن در کربلا را نداشتند چه برسد به روز بعد و ساعت بعد. یادمان باشد همیشه در طول تاریخ این فاتحان بودند که تمایل داشتند در منطقه فتح بمانند ولی اینها فاتح نبودند که بخواهند بمانند، بلافاصله شکستشان را درک کردند، هر چند در ظاهر احساسی که تمام وجودشان را پر کرده بود را نشان نمیدادند.
بلافاصله بعد از شهادت امام مرحله بعد از عاشورا شروع شده و به سرعت فرماندهان و سرکردگان درصدد برآمدند از صحنه دور شوند و خودشان را به مقامات بالا و مشخصا به ابن زیاد برسانند.
در عالم چیزی که مانده است ادامه نهضت حسینی است همانگونه که تا عاشورا ادامه پیدا کرده بود حالا از عاشورا به بعد ادامه پیدا میکند، در این مرحله رهبری تعبیر زیبایی دارند که میفرمایند رهبر این نهضت حسین دوم است که منظورشان از حسین دوم حضرت زینب کبری(س) است من عین کلام ایشان را می خوانم:
"زینب کبری(س) یک زن بزرگ است، عظمتی که ایشان دارد از چیست؟ نمیشود گفت دختر امام علی یا خواهر حسنین است. نسبتها هرگز نمیتوانند چنین عظمتی خلق کنند. امامان ما دختر داشتند ولی چرا هیچ کدام به این مقام نرسیدند؟ کار ایشان، تصمیم ایشان به ایشان چنین عظمتی بخشید. بخش عمده این عظمت از اینجاست که موقعیت را شناخت و طبق هر موقعیت یک انتخاب کرد. بعد از شهادت حسین بن علی که دنیا ظلمانی شد ایشان یک نوری شد و درخشید که فقط انسانهای والای تاریخ بشریت یعنی پیامبران میتوانند به آنجا برسند."
چنانچه در این تعابیر خواندیم مساله مهم در نهضت حسینی و فهم نهضت حسینی و فهم این متن این است که هر فرد در هر موقعیتی که هست، موقعیت را بشناسد و بداند وظیفه او در آن مقطع چیست و بداند که الان خدای من از من چه میخواهد و انتظار دارد من چه کنم؟ چه بگویم؟ بایستم یا بروم یا برگردم؟ تمام جزء و کل وظیفه خودش را در این قاموس شناسایی کند.
آیه 111 سوره توبه از کسانی میگوید که جان و زندگی خودشان را به خدا میسپارند، اگر جنگ پیش بیاد وارد میدان میشوند و اگر هم جنگ نباشد تمام زندگی خود را وقف خدا میکنند، این قوم و گروه میشوند یاران امام حسین که به معنای قرآنی همگی شهید هستند و رهبری مانند امام حسین پیدا میکنند.
این کار معامله با خدا و این جماعتی که با خدا معامله کردهاند در مقابل آن مفسدان هولناکی که همیشه بودهاند قرار میگیرند، این از رأفت خداوند است که در میان بندگانش همیشه کسانی را دارد که در مقابل فساد و دشمنیها با انسانیت و با هر کسی که بخواهد دم از اخلاق بزند میایستند، اینها مظهر رحمت خداوندند مظهر رافت خداوند و مظهر رحمه للعالمین هستند که در برابر مفسدان میایستند و کارشان این است که نگذارند در اثر این کج رویهای ظالمان صراط مستقیم برای همیشه بسته شود، نگذارند که حرکت اسلام به صفر برسد و متوقف شود.
یکی از چیزهایی که بارها توجه به آن لازم است این است که ما اگر به عظمت مصیبت عاشورا توجه داریم و میشناسیم و در زیارت عاشورا آن را با "مصیبه ما اعظمها" میخوانیم نباید فقط از باب غصه و اندوهگینی به موضوع نگاه کنیم که البته آن هم مهم است اما وقتی تحت تاثیر این مصیبت بزرگ قرار میگیریم درک کنیم چه فاجعه بزرگی در اسلام رخ داده بود که لازمهاش این مصیبت عظما بود. مثالی که در این زمینه هست حوزه پزشکی است، جراحی بزرگ و دوران نقاهت طولانی قطعا به دلیل یک جراحی بسیار مهم و سخت بوده و از همین راه میشود گفت که بیماری اسلام در زمان امام حسین چقدر جدی و سخت بوده که چنین مصیبتی را باید برای بهبود آن متحمل شد.
از نگاه دیگر اگر واقعا سوال کنیم چطور دشمنان امام دلشان آمد در مقابل فرزند رسول خدا که خود رسول خداست، رسول خدایی که حق حیات به گردن آنها دارد بایستند؟ در واقع در مقابل کسی بایستند که اگر امروز زنده هستند حیاتشان را از او دارند؟ همه زندگی و حیاتشان را مدیون رسول خدا هستند.
قرآن در سوره حدید آیه 17 فرموده زمان فاصله شد و این زمانی که فاصله شد توانست کارشان را به اینجا برساند مثل تعبیری که قرآن درباره داستان حضرت موسی و گوساله سامری دارد و آنجا حضرت موسی میفرماید خیلی طولانی شد؟!! چهل شبانه روز باعث شد شما برگردید به آن جهالت خودتان و گوساله پرست شوید؟ قرآن میفرماید اگر این فاصله کارساز شد دیگر آن دل سنگ شده و از کار افتاده و دچار قساوت شده.
اینجا وقتی سوال میکنیم که چرا در مقابل حسین بن علی - و در اصل در مقابل رسول خدا – ایستادند، قرآن به ما میگوید کجای کار اینها مشکل داشت. خدا را هم فراموش کردند چه برسد به رسول خدا و چه برسد به فرزند رسول خدا!
امام سجاد(ع) در سخنی میفرمایند کار اسلام به جایی رسیده است که وقتی ما از قرآن و اسلام سخن میگوییم ما را مسخره می کنند، این شدت ارتداد جامعه است، جامعهای که در آن عمر سعد به امام میگوید اگر توبه کنی من بهشت را برای تو تضمین میکنم!
کیان نهضت حسینی این است که اگر امام حسین فرزند حضرت رسول نبودند هم به عنوان یک مسلمان این کار را انجام میدادند و به همین مقام و منزلت میرسیدند، همین مصباح الهدی و سفینه النجاه میشد، راه فهم بهتر این موضوع این است که ما نهضت حسینی را بدون نسبت ایشان با پیامبر بررسی کنیم تا عمق نهضت را بهتر بشناسیم.
حضرت عباس(ع) و زینب کبری(س) امام نیستند اما در نهضت حسینی بهترین عملکرد ممکن را دارند و به اسوه حسنه تبدیل میشوند، یاران دیگر امام هم همین طور؛ با تمام اختلافات فرهنگی و اجتماعی و قبیلهای تبدیل به اسوه حسنه میشوند، افرادی که در نهضت حسینی قرار میگیرند در یک جریان قرار میگیرند که این جریان منتج به نجات میشود. همان کاری که شهید فهمیده در زمان جنگ انجام داد، این نشان میدهد این نوجوان شاگرد برازنده مکتب امام حسین است.
امیدواریم در مسیر پیاده سازی، عمل و مهمتر تلاوت و قرائت نهضت جد حسین ابن علی(ع) توفیق پیدا کنیم.
"السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و علی زوار القبر الحسین"
سوال) با سلام، سوالی برای بنده پیش آمده است، تمام ویژگی هایی که از نهضت امام حسین برشمردید، با دخالت ندادن امامت امام چه ارتباطی دارد؟ و اگر موضوع اسوه بودن امام را کنار بگذاریم چه بخشهایی از این نهضت کنار گذاشته میشود؟
پاسخ) اولا تاکید کنیم که بحث امامشناسی با جایگاه خودش نباید کنار گذاشته شود ولی یکی از عواملی که میتواند مانع شود که نهضت حسینی تحقق پیدا کند این است که ما دائم مساله امام بودن امام را پررنگ کنیم، این باعث میشود ناخودآگاه ما به این سمت برویم که خب ایشان امام بودند و اصلا خلقتشان از نور دیگری بود و کافیست انسان از عمق و جانش با این موضوع درگیر شود که این مساله شامل حال من نمیشود بنابراین باید با ظرافت خاصی مطرح شود که گفتیم از وقتی که نهضت حسینی از مدینه آغاز شد امام حسین(ع) اگر فرزند رسول خدا نبودند هم باید چنین میکردند، این راه تاثیر گذاری نهضت حسینی است. اشاره کردم ما خودمان چند ده سال را در محافل حسینی گذراندهایم دلیل خیلی از این اثر نگذاشتنها و نقش نبستن نهضت حسینی در زندگی ما همین است که بر امامت امام حسین تاکید ناشیانه شده یا ناخودآگاه ما کار خودش را کرده و مانع شده است تا بپذیریم که کار امام حسین یک کار مسلمانی بوده نه کار امامتی.
در نهضت حسینی شما تمام فرمایشات امام را نگاه کنید میبینید اشارات امام هم این طور هست که اگر میخواهید امامت من را هم نگاه کنید، بله امامت من هم اقتضا میکند این کار را انجام بدم اما فقط از جنبه امامت به آن نگاه نکنید بلکه این وظیفه مسلمانی من است. اگر این چنین تعبیر کنیم این نهضت حسینی میتواند برای همه صحبت کند، برای همه سخن داشته باشد و همه دستور و الگوی راه را از نهضت حسینی برداشت کنند. باید دائم تفکیک کنیم شخصیت و امامت امام حسین را تا مسئولیتهای امامت و مسلمانی ایشان تفکیک شود.
"اللهم صل علی محمد و آل محمد"