***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

########## بنام خدا ##########
#پایگاه جامع اطلاع رسانی در موضوعات زیر #
..... با سلام و تحیت .. و .. خوشامدگویی .....
*** برای یافتن مطالب مورد نظر : داخل "طبقه بندی موضوعی " یا " کلمات کلیدی"شوید. ویا کلمه موردنظر را در"جستجو" درج کنید.***

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

کشکول پندها

يكشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۱۰ ق.ظ

روزی در منزل استادم، مرحوم سیدمحمد فشارکی جمعی از اهل سامرا بودند که ناگاه آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی که در مقام علمی مانند مرحوم فشارکی بود، تشریف آورد و صحبت از بیماری وبا شد


مجله  پرسمان  دیماه سال 1390 شماره 108 
کشکول پندها

بی اعتنایی به امر خدا

خداوند دو مَلَک را مأمور کرد تا شهری را سرنگون کنند. چون به آن جا رسیدند، مردی را دیدند که خدا را می خواند و تضرّع می کرد. یکی از آن دو فرشته به دیگری گفت: این دعاکننده را نمی بینی؟

گفت: چرا، اما امر خداست؛ باید اجرا شود.

اولی گفت: نه، باید از خدا سؤال کنم.

به خدا عرض کرد: در این شهر بنده ای ترا می خواند و تضرع می کند؛ آیا عذاب را نازل کنیم؟

حق تعالی فرمود: امری که دادم، انجام دهید، آن مرد، هیچ گاه برای امر من، رنگش تغییر نکرده و از کارهای ناشایست مردم، خشمگین نشده است.1

بدحجاب و جهنّم

فرزند شیخ رجبعلی خیاط می گوید: «پدرم با چشم برزخی، چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. یکی از دوستان پدرم می گفت: یک روز با جناب شیخ به جایی می رفتیم؛ یک دفعه من دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لباس شیکی داشت، نگاه می کند! از ذهنم گذشت که جناب شیخ به ما می گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و حالا خودش این طور نگاه می کند! جناب شیخ گفت: «تو هم می خواهی ببینی که من چه می بینم؟ ببین!» من نگاه کردم؛ دیدم از بدن آن زن، مثل سُرب گداخته، آتش و سُرب مذاب به زمین می ریزد و آن آتش به کسانی که چشم هایشان به دنبال اوست، سرایت می کند.

جناب شیخ گفت: این زن راه می رود و روحش یقه مرا گرفته، او راه می رود و مردم را همین طور با خودش به آتش جهنم می بَرَد.2

دل های پُر از نور

بسمه تعالی

به آقای حمیدرضا ملایی فرزند شهید احمد ملایی از فردوی قم

فرزند عزیزم! نامه تو به پدر شهیدت را در روزنامه خواندم.

آن چه نوشته ای، حرف دل خیلی هاست؛ اما این را بدان که یاد شهدا را هیچ کس نمی تواند از سینه این ملت بزداید. همان طور که یاد شهید کربلا همیشه زنده است، یاد شهیدان کربلای ایران هم زنده خواهد ماند و دل هایی را پُر از نور و روح هایی را پُر از معرفت و عظم خواهد کرد.

نهال مبارکی که با خون آنان آبیاری شده است، روز به روز برومندتر خواهد شد؛ ان شاء ا....

این بار که به پدرت سلام کردی، سلام مرا هم به او برسان.3

سیدعلی خامنه ای، 07/02/1379

ارزش لعن دشمنان اهل بیت علیهم السلام

عارف بالله، «میرزا اسماعیل دولابی» می فرماید: «پیرزنی از دوستان اهل بیت علیهم السلام خدمت حضرت صادق علیه السلام رسید و دو ژاکت را که خودش بافته بود، مقابل آن حضرت گذاشت و به وی عرض کرد: هنگام بافتن اولین ژاکت، پیوسته صلوات فرستاده ام و موقع بافتن دومین ژاکت، دشمنان شما را لعن کرده ام و حالا تقاضایم این است که یکی از این دو را برای خودتان بردارید و دیگری را به من بدهید که بپوشم.

حضرت ژاکتی را که هنگام بافتنش دشمنان اهل بیت علیهم السلام را لعن کرده بود، برای خود برداشت و ژاکتی را که موقع بافتنش صلوات فرستاده بود، به خود آن خانم داد که بپوشد».4

پلکان حرام

به شهید بهشتی(ره) گفتند: حالا که «مرگ بر شاه» همه گیر شده، حالا شعار بدهیم: «شاه زنازاده است، خمینی آزاده است».

او آشفته شد و گفت: رضاخان، ازدواج کرد و این شعار حرام است. از پلکان حرام که نمی شود به بام سعادت حلال رسید.5

عظمت یک روحانی

اولین سفیر آمریکا در ایران، در خاطرات خود چنین می نویسد:

«... حُکام شرع، ملّا یا مجتهد نامیده می شوند که بزرگ ترین مجتهدهای حالیه که به منزله رئیس عدالت خانه حالیه ممالک فرنگ است، حاجی ملّاعلی کنی است... حاج ملا علی، شخصی مسنّ است و ظاهراً مایل به تجمّل نیست؛ بلکه میل به سادگی زیاد دارد، اگر چه املاک او زیاد است، مع هذا، نمی خواهد جلال و ظاهرسازی به خرج دهد.

وقتی در کوچه ای راه می رود، بر قاطری سفید سوار می شود و فقط یک نفر نوکر دارد؛ اما جمعیت از هر طرف کوچه به جلوی او ازدحام می کنند؛ مثل این که وجودی ملکوتی است. اگر یک کلمه بگوید، می تواند اعلی حضرت شاه را از سلطنت خلع کند.

وقتی به نزد اعلی حضرت شاه می آید، پادشاه به جهت احترام او، قیام تمام به عمل می آورد. سربازهایی که در سفارت ممالک متحده آمریکا قراول می کشیدند، به من گفتند که اگر چه ما برای حفظ وجود شما این جا فرستاده شده ایم، اما اگر حاجی ملاعلی امر کند، همه شما را می کشیم».6

زیارت عاشورا و مادر امام زمان (عج)

مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم فرمود: اوقاتی که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینی بودم، اهالی سامرا به بیماری وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده ای می مردند.

روزی در منزل استادم، مرحوم سیدمحمد فشارکی جمعی از اهل سامرا بودند که ناگاه آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی که در مقام علمی مانند مرحوم فشارکی بود، تشریف آورد و صحبت از بیماری وبا شد و این که همه در معرض خطر مرگ هستند.

مرحوم میرزا فرمود: اگر من حکمی بکنم، آیا لازم است انجام شود یا نه؟

همه گفتند: آری.

فرمود: من حکم می کنم که شیعیان ساکن سامرا از امروز تا ده روز، همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را هدیه به مادر امام زمان(عج)، حضرت نرجس خاتون نمایند؛ تا این بلا از آنان دور شود.

اهل مجلس این حکم را به همه شیعیان رساندند و مشغول زیارت عاشورا شدند. از فردا، شیعیان، دیگر در معرض تلف واقع نمی شدند؛ ولی غیرشیعیان می مردند و بر همه اهل سامرا این نکته واضح و ظاهر شد.

برخی از غیرشیعیان از آشنایانشان از شیعه می پرسیدند: سبب چیست که از ما افرادی می میرند و از شما نمی میرند؟

به آنان گفته شد: همه زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام می خوانند؛ تا در معرض وبا و طاعون قرار نگیرند و خداوند هم دفع بلا می کند.7

عاشق روضه

سردار اسماعیل قاعانی درباره مقام معظم رهبری می گوید:

برایش فرقی نمی کرد؛ جبهه را خانه خودش می دانست! حاضر نبود رسمش را کنار بگذارد. بساط روضه را هرجا که می رفت، علم می کرد؛ خط مقدم بود یا نه؛ جان پناه مناسبی داشت یا نداشت. ...

دهه که می گرفت، تأکید داشت مثل همیشه شب آخر را روضه امام رضا علیه السلام بخواند.

آن وقت بود که سعی می کرد خودش را به بچه های مشهد برساند.8

ترس از مولا

روزی حضرت کاظم علیه السلام از در خانه «بُشْر حافی» در بغداد می گذشت که صدای ساز و آواز و رقص را از آن خانه شنید. ناگاه کنیزی از آن خانه بیرون آمد و در دستش خاکروبه بود و بر کنار در خانه ریخت. امام علیه السلام فرمود: ای کنیز! صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ عرض کرد: آزاد است.

فرمود: راست گفتی، اگر بنده بود، از مولای خود می ترسید.

کنیز چون برگشت، بُشْر حافی بر سر سفره شراب بود؛ پرسید: چرا دیر آمدی؟ کنیز جریان ملاقات را با امام علیه السلام نقل کرد.

بُشْر حافی دگرگون شد و با پای برهنه بیرون دوید و خدمت آن حضرت رسید و عذر خواست و اظهار شرمندگی کرد و از کار خود توبه کرد.9

پی نوشت:

1. نراقی، جامع السعادات، ج 2، ص 231.

2. کیهان فرهنگی، شماره 206، آذر 1382، ص 66.

3. نرم افزار حدیث ولایت، مؤسسه پژوهشی - فرهنگی انقلاب اسلامی.

4. مهدی طیب، مصباح الهدی، ص 286.

5. مجید تولائی، صد دقیقه تا بهشت، ص 121.

6. سیدمهدی شمس الدین، شنیدنی های تاریخ، ص 116.

7. سیدعبدالحسین دستغیب، داستان های شگفت، ص 323.

8. احمد طهماسبی، شمیم خاطره ها، ص 101.

9. سیدمجتبی موسوی، درسی از اخلاق، ص 184.





https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4892/7647/95930/کشکول-پندها/?SearchText=فشارکی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۲۸