***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

########## بنام خدا ##########
#پایگاه جامع اطلاع رسانی در موضوعات زیر #
..... با سلام و تحیت .. و .. خوشامدگویی .....
*** برای یافتن مطالب مورد نظر : داخل "طبقه بندی موضوعی " یا " کلمات کلیدی"شوید. ویا کلمه موردنظر را در"جستجو" درج کنید.***

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

زندگی نامه آیة الله العظمی فقیه سبزواری

دوشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۲۹ ق.ظ

ایشان در دوران فراگیری علوم اسلامی از بسیاری از عالمان دین و فقیهان نامدار شیعه «اجازه اجتهاد» گرفته بود، آیت الله شیخ محمد حسن فشارکی؛....، و لذا به زادگاه خود، اصفهان، مراجعت نمود.

 

http://faghihsabzevari.blogfa.com/?p=22

 

محمد تقی آملی حکیم فقیه: زندگی نامه خودنوشت

 

 

محمد تقی آملی حکیم فقیه: زندگی نامه خودنوشت

 

تحریر از:اکبر ثبوت

 در روز چهارشنبه یازدهم ذی‌قعده سنهء هزار و سیصد و چهار هجری(1304  ق)به دنیا آمدم.چون به اولین‌ مرحلهء آمادگی برای تعلّم رسیدم،پدر مرا به مکتب فرستاد تا در اندک زمانی از خواندن فارسی فارغ گشتم؛متعاقب‌ آن نیز مار به مدرسهء خازن الملک برای تعلّم علوم عربیّه فرستاد.در حدود ده سالگی از خواندن سیوطی و جامی و امثال آن فراغت یافتم و شخصا برای قرائت علم معانی،آقا شیخ محمد هادی طالقانی(ره)را به استادی اختیار کردم. در اوان سنهء هزار و سید و بیست و دو هجری(1322  ق)خدمت سید جمیل الموسوم بالجلیل که در عصر خود در گفتن مطوّل اشتهار تامی داشته،باب ایجاز و اطناب و مساوات مطوّل را خواندن گرفتم.او حقیقتا خلاق معانی و بیان بود و خود می‌گوید:

اندر بیان،بیان معانی نموده‌ای‌

و اندر بدیع،بدیع سخن پروریده‌ای

لکن متاسفانه در آن هنگام مرضی همگانی بروز کرده و مرا از درک خدمت آن سید مرحوم ساخت؛و در اواخر آن سال آن سید جلیل به آباء بزرگوار خود ملحق شد.در خدمت آقا شیخ محمد تقی طالقانی،شروع به شرح لمعه‌ کردم و پس از قرائت چند جزوی از آن متذکر شدم که«آب در کوزه و ما تشنه لبان می‌گردیم»پس خدمت والد را گزیدم تا آن که لمعه و سپس ریاض را در خدمت ایشان قرائت نمودم،و در فقه و اصول جز خدمت والد نزد کسی‌ نمی‌رفتم.

سپس شوق تحصیل علوم ریاضی به سر افتاد.خدمت دایی مکرم خود شیخ عبدالحسین هزار جریبی،خلاصة الحساب شیخ بهایی و هیئت فارسی قوشچی و شرح چغمینی و شرح بی‌ست باب ملامظفر و مقداری از تحریر اقلدیس‌ را دیدم.

در این اوان مشروطیت در ایران طلوع کرد،و طلوع آن،غروب سعادت من بود.مرحوم پدرم به دلیل تصلب در دیانت،با اساس مشروطیت مخالف گردید و کار منتهی شد به جایی که همه روزه به ما خبر می‌رسید که در انجمن‌ آذربایجانی‌ها تجمع کرده‌اند و اکنون برای قتل شما رهسپار می‌شوند.

بعد از چندی عشق تحصیل علوم عقلیه به سر افتاد،و امور عامهء شوراق-تا مسئلهء چهاردهم-را در خدمت والد تلمّذ کردم.و از شرح لمعه و قوانین فارغ شده به فرائد و مکاسب مشغول شدم.گویا روز سوم از شروع به فرائد بود که‌ شهر طهران آشوب شد،و ولی‌خان تنکابنی و علیقلی بختیاری با یک عده مسلّح به شهر وارد شده،نائرهء جنگ بین‌ ایشان و دولتیان که مدافع سلطنت محمد علی شاه قاجار بودند بالا گرفت؛ و این در روز بیست و هفتم جمادی الثانی‌ سنهء یک هزار و سیصد و بیست و هفت هجری قمری بود(1327 ق)و ما آن راز کتاب را بر گذاشتیم.و صدای‌ توپ و تفنگ با اقتران آن به خوف،عاقبت فکر ما را مشوش کرد.و بالأخره ولی‌خانیان فائق آمدند،و محمد علی شاه‌ پس از التجاء به سفارت روس از سلطنت مخلوع؛و احمد شاه که طفل صغیری بود به جای او منصوب گردید،و رؤسای مشروطیّون زمامدار امور گردیدند.عصر پنجشنبه یازدهم رجب سنهء هزار و سیصد و بیست و هفت هجری‌ (1327 ق)جماعتی از اهل علم طهران که با مشروطیت مخالفت داشتند،به سرداری مرحوم حاج شیخ فضل اللّه‌ نوری،دستگیر و در نظمیّه که در آن اوان تحت ریاست یفرم ارمنی بود محبوس شدند،از آن جمله مرحوم پدرم‌ محبوس شد.عصر شنبه سیزدهم رجب مرحوم حاج شیخ فضل اللّه را به دار آویختند.

در روز یکشنبه چهاردهم رجب،مردم تماشاچی بر حسب دعوت سید یعقوب شیرازی که در آن زمان ناطق آن‌ محلّه بود و اکنون از حال او بی‌خبرم،در میدان توپخانه برای تماشای دار زدن پدرم حاضر شدند،ولکن فاجعهء اعدام‌ مرحوم شیخ فضل اللّه انعکاس عجیبی بخشید،و چون عالم کشی تا عصر در ایران معمول نبود-آن هم به این‌ طور فجیع-لذا نیمی از اهل شهر را گویا از خواب بیدار کرد،و وقوع این حادثه به حکم شیخ ابراهیم زنجانی- معرفو به یهودیّت-بود،امو در امور مشروطیت ساعی بود.و بالأخره به عضویّت در ادارهء اوقاف نامزد شد و به همان‌ شغل ماند تا بمرد.

و مباشرت یفرم ارمنی در این کار(اعدام شیخ)انزجار بیشتری در مدرم پدید آورد؛تا به حدی که زمامدران، از وقوع فتنه خائف گشته،و برای تبرئهء خود،این امر را به رؤسای آن دورهء حوزهء نجف اشرف منسوب داشتند،و چنین اظهار کردند که وقوع این حادثه‌ برای امتثال فرمان روحانیّون نجف بود،هر کس را در این مطلب شبه‌ایست‌ خود از نجف با تلگراف استعلام نماید.

حتی آن که شایع شده بود که‌ در آن چند روزه،تلگراف برای کسب‌ اطلاع در این مورد،مجانی است.و من‌ اطّلاع یقینی در این مورد پیدا نکردم و مداخلهء روحانیّون نجف در آن ماجرا اگر چه به کلّی بی‌اصل نبود،لیکن با استعلام از آنها با تلگراف هم مطلبی مکشوف‌ نمی‌شد،زیرا مکن بود که از گرماشاه یا قصر شیرین،جوابی ساختگی مطابق‌ با میل زمامداران به اسم علمای نجف مخابره شود و موافق با واقع نبوده باشد. بلی چیزی که الان مرا به خاطر است اینکه از طرف سه نفر روحانیّون آن‌ عصر،با تلگراف مخابره شده بود که دفع نوری و آملی به هر قسم که باشد لازم است‌1.

خلاصه انعکاس سوء اعدام مرحوم شیخ،مانع از قتل مرحوم پدرم و سایر محبوسین گردید.و در حقّ پدرم حکم به تبعید بیرون آمد.پس از هفته‌ای‌ از اعدام شیخ،مرحوم پدرم را به نور مازندان تبعید کردند.و به حاکم آنجا- مصدّق الممالک نوری و پسرش ملقب به معاضد الممالک از علمداران مشروطیت‌ -سپردند،و او در مدّت پنج سال تحت الحفظ در مازندان محبوس بود.

این ضعیف پس از تبعید پدرم به مازندران،مبتلا به همّ و غم‌ها و ناراحتی‌ها گردیدم و با وجودی که اوان شبابم بود و سنین عمرم 23 یا 24 بود7مسئولیت عائله‌ای سنگین به دوشم افتاد و در فشار قرار گرفتم.خود دارای عیال و چند اولاد بودم،و عادلهء پدر نیز به آن ضمیمه گردید و اصول لوازم زندگانی پدر را هم از طهران می‌بایست ارسال دارم.از طرف مردم به هیچ‌وجه تفقّدی از من نمی‌شد،و بقایایی از رجال قاجاریه‌ نیز با وجودی که مخالفت پدرم با مشروطیت،بالعرض به نفع آنان تمام می شد و از چگونگی حالم مطّلع بودند، مساعدتی نمی‌کردند؛بلکه اذیت‌هایی از آنان دیدم؛و مردم متفّرقه هم که در دوره‌ای لاف دوستی می‌زدند ترک‌ دوستی کرده،بلکه رفتار خود را به دشمنی آمیختند.و من در احوال آنان مصداق این سخن منسوب به مولی الموالی‌ را مشاهده می‌کردم: النّاس فی زمن الاقبال کلاشّجرة و حولها النّاس مادامت بها الثّمرة حتّی اذا ما عرت حملها انصرفت فربما لم یکن‌ خبره خبره-صدق صلوات اللّه علیه.(در زمانی که اقبال با توست،مانند درختی میوه‌دار هستی که مردم گرد آن هستند. اما سپس که مانند درخت بی‌میوه بودی چنان از تو رو گردان می‌شوند«که گویی نبوده است خود آشنایی.»)

از جمله از بعضی از اهل علم طهران که اینک سر به زیر خاک فرو کردند-سامحهم اللّه بلطفه و کرمه- امور غیر مترقّبه دیدم.و من در تمام آن احوال صبر را از دست نداده،پیرامون جزع نگردیدم.و اگر چه از آزار مردم‌ بسی لطمات و صدمات دیدم لکن همهء آنها را نعمت‌های الهی شناختم. چه از هر دری مطرود شدم بابی به سوی‌ قاضی الحاجات بر خود مفتوح دیدم.و چنانچه انسانی سالک می‌بودم،طریق روشن و روش حسنی برای سلوک خود می‌دیدم.و در آن حال متذکّر معنی این شعر مولوی می‌شدم:

این جفای خلق با تو در جهان‌

 گر بدانی گنج رز آمد نهان‌

خلق را با تو چنین بدخو کند

تا ترا ناچار آن سو کند

با همهء این احوال،شوق تحصیل مرا قائدی به خیر بود. با تراکم محنت‌ها و فتنه‌ها دست از طلب بر نداشتم،و در ماه‌ شوال به خود باز آمدم که اینک اوضاع دنیا دگرگون و پدر در مازندران محبوس است.گرفتم که او را از این حبس خلاصی‌ نباشد،آخر نه مرا کاری باید؟اینک پدر را رفته باید پنداشت و خود در کار خود باید شتفات.و همی خیالم قوت گرفتن کرد تا آن که در منقول به محضر افادت شیخ جلیل نبیل و فاضل‌ علی الاطلاق الشیخ رضا النوری المازندرانی که هم در مدرسهء منیریه سمت تدریس،و هم در خانه به افادت اشتغل داشت،راه‌ یافتم.جناب معظم در تدریس فرائد،یگانه استاد بود و تا کنون‌ نظیری در مباحثهء رسائل برایشان ندیده‌ام.بالجمله فرائد را از رسالهء برائت خدمتشانحاضر شده به انتها رسانیدم و سپس از سر،شروع کرده،ایضا با آخر ختم کردم.یعنی یک دوره و نصف‌ دوره برای استماع رسائل به حوزهء ایشان حاضر شدم؛این درس‌ غالبا با فقهی نیز توأم بود-از مکاسب یا غیر آن.لیکن غرض‌ من،بیشتر استماع رسائل ایشان بود،و گویا ایشان را هم در تدریس آن کتاب اهتمام بیشتر و سعی اتمّ بود.ایشان بالأخره‌ به امامت مسجد حاج میرزا زکی واقع در بازارچهء سنگلج طهران‌ قیام نموده،در عصر روز شنبه شانزدهم ربیع الاول سنهء هزا و سیصد و پنجاه و پنج هجری(1355 ق)به رحمت حق پیوست‌ و فردای آن روز در حضرت عبدالعظیم مدفون گردید.

برای دیدن معقول به مجلس افادت مرحوم شیخ علی‌ نوری حاضر شدم،و از طلاب سفلهء آن حوزه بسی اهانت‌ها دیدم.لیکن شوق تحصیل مرا مدد نمود؛و از آن اهانت‌ها از پا نیافتادم،و عواطف حکیمانه رحیمانهء استاد نیز مرا کمک‌ نموده،دو دوره امور عامّهء شوارق-که آن مرحوم تخصّص در تدریس آن بود و او را بر آن حواشیی است که چاپ شده-پیش‌ ایشان دیدم.و پس از انجام آن به مدرس تحقیق مرحوم میرزا حسن کرمانشاهی مدرس مدرسهء سپهسالار قدیم-که حکمت‌ مشاء را استادی کامل بود-شتافتم و به آن حوزه با کمال‌ انس می‌رفتم و از گزند مردم سفله و موذی آسوده بودم.کتاب‌ شرح اشارات-از آغاز تا پایان-و سفر نفس اسفار و مقداری از الهیات و طبیعیات شفا و بسیاری از شرح فصوص قیصری را در محضر آن استاد خواندم،تا حوادث روزگار منتهی به‌ سال‌های سخت قحطی گردید،و در سنهء هزار و سیصد و سی و شش هجری(1336 ق)قحطی شدید روی داد، و استاد معظم به واسطهء فشار قحطی و ضعف پیری به مدرسه نیامد،اما من سماجت کرده،دست از طلب نکشیدم، و با وجودی که خانه‌ام نزدیک میدان مشق،و خانهء ایشان نزدیک به دروازه غار بود،همه روز بعد از ظهر به خانه‌ ایشان رفته و از محضرشان استفاده می‌بردم؛تا بالأخره در همان سال آن مرحوم را سفر لقاء اللّه پیش آمده به منزلگه‌ حقیقی پیوست و رفاقت ملأ اعلی را اتخاذ نمود.

در خلال این احوال والد ماجدم(ملا محمد آملی)نیز که چندی بود از مازندران مراجعت کرده بود به عالم آخرت‌ انتقال یافت و با هم‌نامشان خاتم النبیین محشور گردید و در روز اوّل شعبان سنهء هزار سیصد و سی وشش هجری‌ (1336 ق)به رحمت ایزدی پیوست.پس از انتهای مراسم تعزیت آن مرحوم،به شغل امامت مسجد حاج مجدالدوله‌ مشغول شدم،و در وعظ و اندرز و مذاکرات اخلاقی و تربیت خلق مقامی بس منیع اتخاذ کردم،و هم در صبح‌ها به مدرس افادهء حاج شیخ عبدالنبی نوری-که جامع معقول و منقول و در این هر رشته پیشرو کسانی بود که‌ محضرشان را درک کرده‌ام-حاضر می‌شدم.

در سنهء هزار و سیصد و چهل هجری(1340 ق)شوق مسافرت‌ به عتبات عرش درجات را در خود یافتم،پس در مقام طلب بر آمدم.و با وجود تهی دستی و قرض وافر و کثرت عیالات،رو به حضرت مولی‌ الموالی آوردم.به ساده‌ترین وجهی کار سفرم ساخته آمد.به علاوه از حسد حاسدین هم به جهت رفتن به مسجد مجد الدوله ملول،و هم از این شغل خطیر در اندیشه بودم؛و لذا با تحصیل اجازهء اجتهاد از مرحوم‌ حاج شیخ عبدالنبی نوری،پس از تفویض مسجد به سید جلیلی از دوستانم،در روز شنبه سیم شعبان سنهء هزار و سیصد و چهل هجری‌ (1340 ق) با عائلهء خودبه سمت عتبات حرکت کردم؛و در ماه مبارک با رؤسای آن‌ بلد شریف و نوع اهل علم آن مأنوس شدم.اگر چه هنگام حرکتم از طهران،اختلاف مشروطه و مستنبدی در بین اهل طهران کهنه شده‌ بود،بلکه می‌توان گفت به کلی مضمحل بود،و نوع اهل علم را از این‌ راه خلافی نبود،بلکه همه با هم می‌زیستند.لیکن بقایای این اختلاف‌ در روش سکنهء نجف اشرف میلی قابل و منزلی با قرار داشت،و من‌ بنده به این جهت در کشمکش بودم و هم به جهت انتساب به پدر، مورد عنایت بعضی از رؤساء نمی‌شدم،به این جهت طریق سلامت‌ اتخاذ کردم و خود را از مؤانست با هر دو طرف کنار کشیدم.

مجلس افادهء آقا ضیاء الدین عراقی را برای خود اختیار کردم تا در آن‌ مدرس محترم یک دوره اصول از آغاز تا پایان را دیدم،و قسمت‌هایی‌ از فقه را برخوردم و آنچه شنیدم بنوشتم و آنچه نوشتم مذاکره کردم و به تحقیق اندر شدم.تا آن که مرا شوق شنیدن بحث‌های آقای نائینی‌ پیدا شده،پس از تکمیل دورهء مباحثه آقای عراقی به درس ایشان‌ حاضر شدم و از آخر مباحث استصحاب تا آخر تعادل و تراجیح،و از اول مباحث الفاظ تا رسالهء برائت را خدمتشان استفاده کردم.

به مباحثهء آقا سید ابوالحسن اصفهانی که در آن اوان،اصول منقّح‌ خارج می‌فرمود حاضر می‌شدم،و آنچه از درس ایشان هم استفاده‌ کردم به دام کتابت قید کردم.تا سنین هزار و سیصد و چهل و هشت(1348 ق)و چهل و نه(1349 ق) و پنجاه‌ تقریر-که در شب‌ها تاجار حرم د صحن مطهر منعقد می‌داشتم-خسته شدم،به علاوه کمال نفسانی در خود نیافتم، و جز دانستن بافته‌هایی چند که قابل هزاران نوع اعتراض بود چیزی نداشتم.و همواره از خستگی ملول و در فکر برخورد به کاملی،وقت می‌گذراندم.و هر کسی می‌رسیدم با ادب و خضوع تجسسی می‌کردم که مگر از مقصود حقیقی اطلاعی بگیرم.

و در خلال این احوال با سالکی ژنده‌پوش برخوردم،و شب‌ها را در حرم مطهّر حضرت مولی الموالی-ارواحنا  فداء عتبته-تاجار حرم با ایشان به سر می‌برد،و او اگر چه کامل نبود لیکن من از صحبتش استفاداتی می‌بردم‌2 تا آن که موفق به ادراک خدمت کاملی شدم،و به آفتابی در میان سایه برخوردم،و از انفاس قدسیّهء او بهره‌ها بردم‌3،و در مسجد کوفه و سهله شبهایی تنها مشاهداتی کردم.و کم‌کم باب مراوده با مردم را به روی خود بستم و به مجالس مباحثات حاضر نمی‌شدم،و دروسی را که خود داشتم ترک کردم.و چند سالی بر این حال بماندم تا مرا شوق بازگشت به طهران پدید آمد.پس از استخاره با حضرت معبود،در ماه ربیع الاول سنهء هزار و سیصد و پنجاه و سه هجری(1353 ق)از نجف اشرف حرکت کردم؛و اواخر ماه مذکور به طهران رسیدم‌4.

همواره با غم و اندوه دست به گریبانم؛و از پیش روزگار در سوز و گدازم.نه مرا حال قراری و نه پای‌ فراری و نه شوق به کاری و نه دنیایی و نه آخرتی«هذا ما کنزتم لا نفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون-این است آنچه‌ را برای خود نهادید پس آنچه را نهادید بچشید.(توبه53/)اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا.

آثار حکیم آملی

1.حاشیه بر مکاسب در دو جلد که تقریرات درس خارج مرحوم نائینی است،2.تعلیقه بر شرح منظومهء حاج‌ ملا هادی سبزواری در فلسفه،3.کتاب الصلاة،ایضا در تقریرات مرحوم نائینی.4.شرح بر عروة الوثقی از مرحوم‌ آیت اللّه سید محمد کاظم یزدی،به نام مصباح الهدی که دوازده جلد آن به چاپ رسیده است،5.شرح اشارات بوعلی‌ سینا که اثری از آن در دست نیست،6.رساله در احکام رضاع که از چگونگی آن اطلاّعی در دست نیست،7.اثبات‌ صانع از ماتریالیسم تا ایدئالیسم-مشتمل بر افاضات آن مرحوم در مسجد مجد الدوله،گردآوری ابوالقاسم میرزایی‌ و اسماعیل سراجیان مقدم که به چاپ رسیده است.8.اثبات توحید،شامل بحث از صفات جمالیه و جلالیهء حضرت‌ حق که توسط شاگردان غیر معمّم آن مرحوم گردآوری و چاپ شده است،9.حیات جاوید،در دو جلد که جمعی از شاگردان آن مرحوم گردآوری نموده‌اند و خلاصهء مطالبی است که حکیم آملی شب‌های چهارشنبه تحت عنوان درس‌ اخلاق برای جمعی از متدینین افاضه نموده‌اند،01.تقریرات درس مرحوم میرزای نائینی در اصول فقه که به قلم‌ مرحوم آملی تقریر گردیده،ولی به چاپ نرسیده است،11.منتهی الوصول غوامض کفایة الاصول،و آثار متفرقهء دیگر در فقه:رهن،وقف،وصیت،و رسائلی در قاعدهء لاضرر و اصاله الصحه و غیره.

از شاگردان آن بزرگوار:1.مرحوم آیت اللّه سید محمود طالقانی؛2.آیت اللّه جوادی آملی که در خلال سال‌های‌ 32 و 1331 افتخار شاگردی آن عالم عامل را داشته‌اند؛3.آیت اللّه حسن‌زادهء آملی؛4.آیت اللّه سید رضی شیرازی؛ 8.حجت الاسلام آقا سید علی شاهچراغی،از روحانیون به نام و مشهور تهران و از نخستین مدیران و برنامه‌ریزان‌ حسینیهء ارشاد؛6.جناب دکتر مهدی محقق خراسانی؛7.دکتر سید جعفر سجادی؛نگارندهء این سطور نیز سال‌ها از خوشه‌چینان محضر منور ایشان بوده و از مجالس درس و افادهء خصوصی و عمومی ایشان در حکمت،اخلاق و سلوک و فقه بهره‌های فراوان برده است.

پی‌نوشت‌ها از آیت اللّه حسن‌زاده آملی

1.از جناب استاد آملی-قدّس سرّه-سؤال کردم آن سه نفر روحانیون نجف در آن عصر که گفتند دفع نوری و آملی به هر قسم که باشد لازم است چه کسانی بودند؟در جواب فرمود:آخوند محمد کاظم خراسانی صاحب کفایه الاصول،و حاج میرزا حسین‌ طهرانی،و شیخ عبد اللّه مازندرانی.

2.از جنابش پرسیدم که این سالک زنده‌پوش چه کسی بود؟در جوابم نام او را به زبان نیاورد.بلکه همین قدر فرمود که آدم‌ خوبی بود ولکن جواب‌گوی ما نبود.

3.از حضرتش پرسیدم این انسان کامل کدام بزرگوار بوده است که سرکار عالی در محضرش زانو زده‌اید و تسلیم او شدید و آن همه او را به عظمت یاد می‌فرمایید؟فرمودند:جناب حاج سید علی آقای قاضی طباطبایی تبریزی-قدس سره.

4.تاریخ وفات آن جناب روز شنبه 29 شوال سنهء 1391 ق مطابق  27 / 9 / 1350 شمسی است.جنازهء وی از تهران به ارض قدس‌ رضوی حمل شده و در جوار حضرت علی بن موسی الرضا(ع)در باغ رضوان در مقرهء فقیه سبزواری حاج میرزا حسین«ره» به خاک سپرده شد-رضوان اللّه علیه-1س از مراجعتش از نجف اشرف به تهران تا زمان ارتحالش که در حدود 83 سال است، بیت الشرف آن جناب در تهران همواره بیت المعمور تدریس و تصنیف و تکمیل نفوس مستعدّه بوده است.انسان معنی واقعی‌ عشق به علم و معارف را از سیرت حسنهء او مشاهده می‌کرد.و او را از مصادیق بارز این حدیث شریف می‌یافت:قالت الحواریّون‌ لعیسی:یا روح اللّه من نجالس؟قال:من یذکر کم اللّه رؤیته،و یزید فی علمکم منطقه،و یرغبکم فی الاخرة علمه(حواریان به‌ عیسی(ع) گفتند:با که همنشینی کنیم؟پاسخ داد:با کسی که دیدن او شما را به یاد خدا اندازد و سخن او بر علم شما بیفزاید و علم او شما را به آخرت راغب گرداند)

 

مجله کتاب ماه فلسفه ، اسفند 1387 ، شماره 18 ، صفحه 66

 

برچسب‌ها: محمد تقی آملی

+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 20:44 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

اولین طرح شورایی کردن اداره‌ی حوزه‌های علمیه‌ و خمس و زکات و موقوفات عامّه‌در ایران در 1326

 

 

حوزه علمیه سبزوار ، مبتکر و مجری

اولین طرح شورایی کردن اداره‌ ی حوزه‌ های علمیه‌ 

و خمس و زکات و موقوفات عامّه‌ در ایران در سال 1326 شمسی 

( 71 سال قبل )

 

پروفسور سید حسن امین‌

1-    کلیات

شورایی کردن امور یعنی حسن استفاده از نظام‌ «خرد جمعی».امتیاز و برتری روش مدیریت شورایی بر شیوه‌ی استبداد رأی و فرد محوری به اندازه ‌یی واضح و لایح است که محتاج تأکید و تکرار نیست.آبراهام لینکلن‌ گفته بود اگر قدرت به نحو انفرادی به دست عیسی مسیح‌ سپرده شود،[به قول ما نعوذ بالله و به قول او بدون نعوذ باللّه‌]فاسد خواهد شد!

از سوی دیگر،امروز ثابت است که حتی بزرگ ‌ترین‌ دانشمندان جهان به طور انفرادی تنها بخشی از توانایی‌های مغزی خود را به کار می‌گیرند.بنابراین مسلّم‌ است که اگر اشخاص،عقل خود را روی هم بریزند و از یک‌ دیگر با حسن نیت مشورت بپذیرند ، نتیجه‌ی کار به نفع‌ اکثریت خواهد شد؛چنان که امروز هیچ یک از کارهای‌ بزرگ جهان چه در صحنه ‌ی نظر و چه در ساحت عمل ، کار انفرادی نیست و محتاج تعاون و همیاری تعدادی انبوه از اهل فکر و نظر است . این اصل اساسی ، در سرتاسر جهان‌ و از جمله در ایران در اغلب زمینه‌های عمرانی،بهداشتی، آموزشی،مطبوعاتی،تبلیغاتی،علمی،فرهنگی،اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مقبولیت یافته است.

در قرآن مجید نیز استفاده از مشورت یکی از صفات‌ مؤمنان شمرده شده است:

و الذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلوه و امرهم شوری بینهم و مما رزقناهم ینفقون

(سوره‌ی شوری،آیه‌ی 38)-مؤمنان کسانی‌اند که امر خدای را اجابت کنند،نماز را برپای دارند،کارشان را به‌ مشورت یکدیگر انجام دهند، و از آن‌چه روزی ایشان‌ کردیم،به دیگران انفاق کنند.

اصول 100 تا 106 قانون اساسی جمهوری اسلامی هم‌ بر اصل اداره‌ی شورایی امور تکیه دارد.با این وصف،جای‌ دریغ است که اصل شورا در زمینه ‌ی مرجعیت دینی و رهبری مذهبی به طور عام،و استفاده از منابع مالی و فرهنگی روحانیت شیعه به طور خاص،کم‌تر مورد قبول‌ واقع شده است.

2- شورایی کردن روحانیت شیعه

پس از ارتحال آیت اللّه حاج شیخ عبد الکریم حایری‌ یزدی در 1315 ، چندی سخن از شورایی شدن مدیریت‌ حوزه‌ی علمیه‌ی قم و همکاری آیات ثلاث ( آیات:سید محمد حجت کوه کمره‌ای، سید محمد تقی خوانساری و سید صدر الدین صدر) در میان آمد که عملی نشد.اما بار دیگر،در پی ارتحال آیت اللّه سید ابو الحسن اصفهانی در 1325 همین امر مطرح شد و به فکر بعضی‌ها رسید لیکن‌ در هیچ کجا عملی نشد.جز آن که مرحوم آیت اللّه استاد سید علینقی امین پس از شهریور 1320 در تجدید و بازسازی حوزه‌ی علمیه ‌ی سبزوار،با تشکیل « هیأت‌ علمیه ی سبزوار» ، برای شورایی کردن مدیریت منابع‌ انسانی و مالی روحانیون طرحی جامع و اساسی ارائه داد که‌ در 1326 به بعد تا مدتی اجرا شد.

النهایه با تثبیت مرجعیت‌ عام آیت اللّه بروجردی،و مخالفت ایشان با طرح‌ شورایی شدن مدیریت حوزه‌های علمیه،قضیه مسکوت‌ ماند تا آن که در پی فوت ایشان در فرودین 1340 دوباره، بحث شورایی شدن سازمان روحانیت و ایجاد وحدت درشیوه‌ی توزیع بودجه‌ی وجوه واجبه‌ی خمس و زکات،مطرح‌ شد که با جدی ‌ترین آن‌ها در مجموعه مقالاتی با عنوان بحثی‌ درباره‌ی مرجعیت و روحانیت(تهران،سوی شرکت سهامی‌ انتشار،1341)انتشار یافت.

از جهت تاریخی،از اولین و جامع ‌ترین و بهترین نظریه‌ها در باب سازمان روحانیت، مقاله‌ یی به قلم شهید استاد مرتضی‌ مطهری است که با عنوان«مشکل اساسی در سازمان‌ روحانیت» نخست پس از فوت آیت اللّه بروجردی در مجموعه‌ مقالات 1341 شرکت سهامی انتشار چاپ شده و پس از انقلاب‌ در ده گفتار ایشان به چاپ رسیده است.(انتشارات صدرا،چاپ‌ نوزدهم،1382،صص 283-317)

استاد مطهری در این مقاله نوشته است:«علت اصلی و اساسی نواقص و مشکلات روحانیت،نظام مالی و طرز ارتزاق‌ روحانیین است.علّة العلل همه‌ی خرابی‌ها سهم امام است... نه وضع و تشریع ماده ‌یی به نام سهم امام،بلکه طرز اجرا و استفاده از این ماده.»(مطهری،ده گفتار،چاپ نوزدهم،صص 285- 286)

شهید مطهری در ادامه ، راه اصلاح سازمان روحانیت را چنین ارائه می‌دهد:«راه اصلاح یک چیز است:سازمان دادن‌ به بودجه‌ی فعلی روحانیت...بودجه‌ی روحانیت...راه‌ اصلاحش بیلان در مراکز روحانیت به طوری که احدی از روحانیین مستقیماً از دست مردم ارتزاق نکند.هرکس به‌ تناسب خدمتی که انجام می‌دهد از آن صندوق که در اختیار مراجع و روحانیین طراز اول حوزه‌های علمیه خواهد بود، معاش خود را دریافت کند.»(همان‌جا،صص 307-308)

عین این پیشنهاد را آیت اللّه استاد سید علینقی امین بیست‌ و پنج سال قبل از آن در فاصله‌ی فوت آیت اللّه سید ابو الحسن‌ اصفهانی و برآمدن آیت اللّه بروجردی،طی مرامنامه و اساسنامه‌ی هیأت علمیه‌ی سبزوار برای اولین بار،در سطح‌ کشور ارائه داده بود که اداره‌ی حوزه‌ی علمیه و گردآوری و توزیع وجوه بخش خصوصی و عمومی قرار نگیرد و بعدها موردی پیش نیاید که یکی از روحانیون در مناظره‌ی تلویزیونی‌ خود با رقیب انتخاباتی‌اش بگوید که من سیصد میلیون تومان‌ پول را از یک«مفسد اقتصادی»برابر عرف روحانیون شیعه از بابت وجوهات از او گرفته‌ام!

باری،این تشکیل صندوق وجوهات و موقوفات مشترک در 1326،حاصل فکر و ذهن زنده یاد آیت اللّه استاد امین بود که‌ متن مرامنامه را به امضاء اکثریت روحانیون معتبر سبزوار در آن‌ تاریخ (قریب پنجاه نفر) رساندند و البته اولین امضاءکننده‌ی‌ این اساسنامه در همان سطر اول شخص ایشان(سید علینقی‌ امین) بودند و نسخه‌ ی اصلی آن اساسنامه (به خط عمو زاده و شوهر خواهر ایشان مرحوم سید یحیی نظام زاده وکیل پایه‌ی‌ یکم دادگستری) نزد خود ایشان محفوظ بود که اکنون در کتابخانه‌ی ایشان موجود است و ما عین متن دست نویس مزبور را در این‌جا گراور می‌کنیم.

3- امضاء کنندگان

اولین امضاءکننده‌ی مرامنامه،مرحوم آیت اللّه سید علینقی‌1 امین متخلص به ابن امین،فرزند مرحوم امین الشریعه و برادر زاده‌ی مرحوم نظام العلمای سبزواری بود.دومین‌ امضاکننده‌ی مرامنامه‌ی مزبور،پس از آیت اللّه امین،مرحوم‌ حاجی میرزا علیرضا مدرس(از مدرّسان پیشکسوت،نخبه و زبده،در گذشته‌ی 6 بهمن 1334)،سومین حاج شیخ ولی الله‌ اسراری2(نوه‌ی حاج ملا هادی سبزواری ) ، چهارمین مرحوم‌ حاج میرزا محمد تقی فقاهتی (برادر زاده‌ی آیت اللّه فقیه‌ سبزواری مقیم مشهد)، پنجمین مرحوم حاج سید عبد الله‌ برهان (عموی آیت اللّه العظمی سید عبد الاعلی سبزواری مقیم‌ نجف) و ششمین امضاء کننده مرحوم آیت اللّه حاج میرزا حسن‌ سیادتی3 بودند که در تاریخ امضا یعنی در سال 1326 اعلم من‌ فی البلد و مرجع محبوب مردم بود و موقوفات سرشار عامّه‌ی‌ سبزوار باید به تولیت او به مصارف خیریه می‌رسید.

دیگر امضاءکنندگان این متن مدرسان و روحانیون نامدار حوزه‌ی علمیه‌ی سبزوار بودند،از جمله:

1-مرحوم استاد حاج شیخ محمد صادق محمدی که بعدها مدتی مدرس معقول و منقول در دانشکده‌ی الهیات دانشگاه‌ تهران شد و من نیز گاهی از دانشکده‌ی حقوق به کلاس درس‌ او می ‌رفتم.

2- مرحوم حاج شیخ محمد تقی عندلیبی(شوهر خواهر آیت اللّه حاج سید عبد الاعلی سبزواری) که از شاگردان مرحوم‌ حاج آقا حسین قمی بود و بعدها از علمای مقیم مشهد شد.

3- مرحوم حاج سید علی سیادتی5 از مدرسین معقول که غالباً اسفار ملا صدرا را تدریس می‌کرد.

4-مرحوم حاج شیخ حسن‌ علیمحمدی که از شاگردان آیت اللّه‌ سید محمود شاهرودی و حاج میرزا حسن بجنوردی در نجف بود.

5-مرحوم حاج سید محمد باقر فقیه‌ سبزواری(پسر مرحوم آیت اللّه حاج‌ میرزا حسین فقیه سبزواری مقیم‌ مشهد)

مرحوم آیت اللّه امین،هم‌چنین‌ برای ایجاد حسن ارتباط و تفاهم بین‌ روحانیون،صبح روزهای پنجشنبه‌ نشستی علمی و ادبی و فرهنگی در منزل خود برقرار کردند که در مسائل‌ مختلف اظهار نظر و تبادل رأی‌ می‌کردند.

4-متن سند

مرامنامه‌ی هیئت علمیه‌ی‌ سبزواری مورخ 1326 که مقدمه‌ی آن‌ از حیث تئوریک و مبانی فلسفه‌ی‌ اخلاق و علم الاجتماع و حقوق و کلام‌ جدید نیز حائز اهمیت بسیار است،از جهت سازمان‌دهی روحانیت شیعه، سندی دیگر از سوابق ممتد تلاش‌های‌ ایرانیان در زمینه‌ی شورایی کردن‌ مدیریت‌هاست.ما متن نسخه‌ی خطی‌ اساسنامه و مرامنامه‌ی هیأت علمیه‌ ی‌ سبزوار را که سابقاً مضامین آن در یادنامه‌ی مرحوم آیت اللّه استاد سید علینقی امین (به کوشش مرحوم احمد نیکوهمت،انتشارات دستان،1380،صص‌ 60-61) درج شده بود،به عنوان یک سند معتبر تاریخی که برای آیندگان موجب اعتبار و مایه‌ی افتخار است،در این‌جا عیناً منتشر می‌کنیم:

«بسم الله الرحمن الرحیم‌ نظر به این که قوام اجتماع هر جامعه و ملتی مرهون‌ اخلاقیات آن است،به قسمی که اگر اخلاقیات آن جامعه رو به‌ انحطاط نهد،جامعه همان اندازه منحط،و هر آینه به صلاح‌ گراید،جامعه هم به همان اندازه راه صلاح و ارتقاء خواهد پیمود و اخلاق اجتماع جز با قوانین اجتماعی اصلاح ‌پذیر نیست،چرا که هرگاه هر فردی به تشخیص خود در صدد اصلاح خود برآید،تشخیصات مختلف و اختلاف اخلاق سبب هرج و مرج‌ اخلاقی و نتیجتاً هرج و مرج اجتماعی خواهد شد.پس افراد هر جامعه وقتی می‌توانند با یکدیگر زندگی و موجد تمدن و حفظ و اعتلای آن گردند که به یک اخلاق متخلق و ملتزم باشند و چنان‌چه موجد این اخلاقیات خود جامعه باشد،گذشته از این که‌ این معنی ثابت شده است که بشر خود نمی‌تواند به مصلحت‌ خود پی برد و فرضاً فرد چندی مشخّص باشد،تشخیص آن‌ها ناقص که اکثراً در مصالح خود راه خطا پیموده و به فرض محال‌ که در مصالح شخصی راه خطا نپیمایند،قطعاً قدرت تشخیص‌ مصالح اجتماع را نداشته،بماند که تشخیصات آن‌ها در مصالح‌ فردی هم متضاد و خود این تضاد تشخیص موجب تصادم و بروز هرج و مرج بین آن‌ها خواهد بود.چرا که به حکم عقل‌ کسی باید برای جامعه و جوامع تعیین تکلیف نموده و آن‌ها را ملتزم به یک رویّه نماید که بر تمام آن‌ها برتری و به طوری بر مصالح افراد و خانواده‌ها و جمعیت‌ها و دهکده‌ها و قصبات و شهرستان‌ها و مملکت‌ها و دستجات و طبقات مختلفه‌ی آن‌ها احاطه داشته باشد که بتواند مصالح و مضار آن‌ها را بدون افراط و تفریط امتیاز داده و قوانینی به وجود آورد که با رعایت و عمل‌ به آن قوانین،حقوق هر فرد و جمعیت کوچک و بزرگ و هر دسته و طبقه طوری حفظ شود که کم‌ترین مصادمه با حقوق‌ دیگران نداشته باشد.و وضع چنین قانونی که حقیقت اخلاق و عبارت أخری آن است،به دلایل فوق که از ادلّه‌ی بدیهیه است‌ برای هیچ کس میسر نیست مگر ذات باری تعالی قدس اسمه و به شهادت دوست و دشمن قانونی که بتواند دردهای جزیی و کلی فردی و جمعی بشر را شفا بخشد و آن‌ها را در تمام اتصالات حقوقی و غیرحقوقی مصون و مانند روح واحدی قرار دهد،قانون شریف اسلامی یعنی قرآن کریم است و برای‌ عمل کردن به تعالیم عالیه‌ی قرآن دانستن و پی بردن به حقایق‌ آن لازم و حصول این مقصود جز به وسیله‌ی علماء اعلام-  کثر الله تعالی امثالهم و ایدهم بفضله و برکاته و تاییداته - و محدثین عظام که مبلغین احکام و فرمایشات خیر الانام و اولاد کرام آن حضرت اعنی ائمه اثنی عشر(علیهم السلام)،هستند محال است،لهذا«هیئت علمیه‌ی سبزوار» مرکب از علماء اعلام و محدثین عظام امضاکننده‌ی ذیل این مرامنامه‌ جلسه ‌یی در تاریخ چهاردهم ذیحجه الحرام یکهزار و سیصد و شصت و شش‌[هجری قمری-ششم آبان 1326] تشکیل و با اصول و مواد ذیل موافقت و ملتزم به اجرای آن شدند.

اصل اول - تشکیل حوزه‌ی علمیه و سرپرستی از محصلین علوم دینیه و طلاب سه مدرسه‌ی قدیمه‌ی سبزوار و این اصل مشتمل بر چهار ماده است.

ماده‌ی اول - وادار نمودن طلاب به تحصیل و امتحان‌ آن‌ها سه ماه به سه ماه و در صورتی که طلبه از عهده‌ی امتحان‌ برنیاید،از شهریه و حقوق و مزایایی که برای محصلین معیّن‌ است،محروم گردد.

ماده‌ی دوم - تعیین مدرسین برای هر یک از طبقات‌ محصلین و مکلف نمودن مدرسین به تدریس و مواظبت کامله‌ از تحصیل محصلین علوم دینیه.

ماده‌ی سوم - مواظبت کامله در حسن آداب فردی و اجتماعی ومعاشرتی طلاب و مدرسین و در صورت بروز خلاف‌ ادب از طلبه یا مدرسی،تنبیه او،و در صورت تکرار موضوع و یا تکرار بی‌ادبی،اخراج از مدرسه.

ماده‌ی چهارم - توجه کامل به درآمد موقوفات مدارس‌ سه‌گانه‌ی مزبور و رسیدگی به حساب متولیان و تامین حقوق‌ طلاب و مدرسین هر مدرسه از درآمد همان مدرسه و در صورت عدم کفاف،جبران آن از محل موقوفات عامه که‌ مصرف آن طلاب سبزوار یا مطلق بریّات و یا مجهول المصرف‌ باشد.و در صورتی که دولت دست از موقوفات عامه برندارد و نگذارد متولی شرعی آن‌ها که اعلم بلد است،جمع‌آوری و به‌ مصارف مقرره و مقتضیه برساند و یا درآمد مزبور آن‌ها کفایت نکنند،تامین نقیصه از تفاضل وجوه بریه از محل اخماس و زکوات واجبه و غیره.

اصل دوم-تمرکز کلیه‌ی حقوق و وجوهات بریه از اخماس و زکوات واجبه و غیرها در محل معین و تحت نظر اشخاص معین و مسئول و این اصل مشتمل بر سه ماده است.

ماده‌ی اول-مخارج آقایان علمای اعلام با رعایت شئون‌ شخصی و واردین بر آن‌ها مقدم و قبل از هر مصرف دیگری‌ از وجوه مزبوره برداشت خواهد شد.

ماده‌ی دوم-حقوق اشخاصی که برای جمع‌آوری و نگاهداری وجوه مزبور تعیین می‌شوند.

ماده‌ی سوم-وجوهی که از محل‌های مزبور در صورت‌ اقتضا و لزوم و تصویب آقایان،به علما و واردین پرداخته‌ می‌شود و یا مصارفی که ضرورت آن را آقایان تصدیق نمایند.

اصل سوم-امر به معروف و نهی از منکر و وادار نمودن‌ مردم به رعایت تکالیف شرعی از طریق پند و موعظه در منابر و مجالس و مجامع و در صورت امکان و اقتضاء از راه نشریات‌ و بالاخره به انحاء مقتضیه.

این مرامنامه به امضای آقایان می‌رسد و مقرر داشتند که‌ نظامنامه ‌ی جامعی که مبیّن اصول و مواد فوق باشد،تنظیم و آن هم بعد از تصویب آقایان عظام به امضای ایشان ممضی و سپس به موقع اجرا گذاشته خواهد شد.

سید علینقی امین-حاجی‌]شیخ علیرضا[مدرّس-حاج‌ شیخ ولی الله اسراری(نوه‌ی حاج ملا هادی حکیم سبزواری‌ متخلص به اسرار)-محمد تقی بن مهدی الحسینی(- فقاهتی)-در عمل کردن به مواد و اصول مزبوره با اتفاق آقایان‌ علماء و روحانیین و اهالی منبر دامت تأییداتهم حاضریم. الاحقر عبد الله الموسوی المدعو به برهان-حاج سید عبد اللّه برهان-

بسم الله الرحمن الرحیم حسبنا الله و نعم‌ الوکیل و به نستعین

.الاحقر حسن الحسینی السیادتی- آیت اللّه حاج میرزا حسن سیادتی-محمد باقر فقیه سبزواری‌ (پسر مرحوم آیت اللّه فقیه سبزواری مقیم مشهد)-حاج شیخ‌ هادی اسلام دوست(شوهر خواهر آیت اللّه سید عبد الاعلی سبزواری مقیم نجف)-حاج شیخ علی اکبر نوباغی-سید ابو القاسم نقیبی-حسن افصح المتکلمین-صحیح است‌ الاحقر محمد تقی السدیری(حاج شیخ محمد تقی عندلیبی)- محمد حسین ناصر-سید علی بهشتی-اقل السادات(امضاء لا یقرء)-عباس(نام‌خانوادگی لا یقرء)-محمد حسین عراقی‌ -سید اسد الله محمدیان-عبد الوهاب عارفی-اسماعیل‌ شهیدی-حاج شیخ محمد صادق محمدی(مدرس)-حاج‌ شیخ حسن علیمحمدی-محمود نقیبی-محمد علی شارعی‌ -محمد علی فخر-حاج شیخ صادق صدیقی مزینانی-حاج‌ شیخ محمد میان آبادی-میرزا جعفر مشکانی-حاج شیخ‌ موسی مؤید-میرزا ابراهیم رفیعی-عبد الغفور خالصی-حاج‌ شیخ عباسعلی رحیمی-امضاء لا یقرء-امضا لا یقرء-مصطفی‌ الحسینی السیادتی(-حاج سید مصطفی سیادتی)-نعمت الله‌ سدیری(عندلیب)-سید علی اکبر سیادتی-حسین طالبی- امضاء لا یقرء».

4-بهره‌ی سخن

مقصود از نشر این سند ارزشمند،آن است که نشان دهد روحانیون روشنفکر ایران در شصت و سه سال پیش حتی برای‌ اداره‌ی سنتی‌ترین نهاد اجتماعی ایران که روحانیت شیعه‌ است،چه افکار نو و عادلانه ‌یی مبتنی بر استفاده از مدیریت‌ شورایی و وحدت نظر در شیوه‌ی تجمیع سازمان‌های روحانیت‌ داشتند.سزاوار است که روحانیون امروز و نیز نسل‌های بعد، دنبال کار بزرگان گذشته را بگیرند و خدمات آنان را در جهت‌ تعمیق اصل استفاده از خرد جمعی در همه‌ی سطوح علمی و عملی و اجتماعی دنبال کنند.اکنون کلام مولوی را حسن ختام‌ این مقال قرار می‌دهیم:

عقل را با عقل دیگر یار کن‌

امر شوری بینهم را کار کن‌

مشورت،ادراک و هشیاری دهد

عقل‌ها را عقل‌ها یاری دهد

این خردها چون مصابیح انور است‌

 بیست مصباح از یکی روشن‌ تر است

و الذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلوه و امرهم شوری‌ بینهم و مما رزقناهم ینفقون

(سوره‌ی شوری،آیه‌ی 38) -مؤمنان کسانی‌اند که امر خدای را اجابت کنند،نماز را برپای‌ دارند،کارشان را به مشورت یکدیگر انجام دهند،و از آن‌چه‌ روزی ایشان کردیم،به دیگران انفاق کنند.

 --------------------------------------------------

 

منبع :

مجله حافظ ، تیرماه 1389 ، شماره 71 ، صفحه 13 ،

نویسنده : سید حسن امین

 

http://ensani.ir/fa/article/download/255133

+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 20:14 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

علامه شیخ جعفر زاهدی ، دریافت کننده اجازه اجتهاد از مرحوم فقیه سبزواری


علامه شیخ جعفر زاهدی ، دریافت کننده اجازه اجتهاد از مرحوم فقیه سبزواری


استاد زاهدی در 10 ربیع الاول‌ 1335 ق.در مشهد مقدس دیده به جهان‌ گشود.پدرش آقا محمود فرزند فرج اللّه‌ اهل بروجرد است که در مشهد مقدس‌ اقامت نمود .

زنده‌یاد زاهدی پس از نشو و نما رو به‌ تحصیل علوم دینی آورد و مقدمات و دروس ادبیات عرب را از محضر اساتیدی‌ چون:شیخ محمد تقی شاهرودی، شیخ محمد کاظم دامغانی،شیخ حسن‌ هروی(ادیب هروی)و شیخ محمد تقی‌ ادیب نیشابوری آموخت.و دورهء سطح را نزد آیات:شیخ مجتبی قزوینی و شیخ هاشم قزوینی با موفقیت سپری کرد


نامبرده دروس عالی خارج فقه و اصول را از حضرات آیات:حاج میرزا احمد کفائی خراسانی،سید یونس‌ اردبیلی،میرزا مهدی آشتیانی،شیخ‌ محمد رضا کلباسی و سید محمد هادی‌ میلانی،و دروس حکمت و فلسفه را از حکیمانی چون:شیخ سیف اللّه ایسی، شیخ مجتبی قزوینی و میرزا مهدی آشتیانی‌ استفاده نمود،و خود به تدریس و تربیت‌ طلاب پرداخت.ایشان رسما از سال‌ 1337 ش.در دانشکدهء الهیات دانشگاه‌ مشهد مقدس به تدریس معقول و منقول‌ اشتغال ورزید و دانشجویان بسیاری را تربیت کرد


علامه زاهدی در اثر داشتن مقامی‌ ارجمند و جایگاهی والا در علوم اسلامی‌ از آیات و علمای بسیاری،موفق به‌ دریافت اجازات علمی و روایی شد که‌ می‌توان به اجازت حضرات آیات:سید حسین فقیه سبزواری (1337 ش.)، شیخ هاشم قزوینی(1378 ق.)،حاج آقا بزرگ تهرانی(1378 ق.)،سید علی‌ بهبهانی رامهرمزی (1388 ق.)،سید علی مدد قائینی(1382 ق.)سید محسن‌ طباطبایی حکیم(1385 ق.) شیخ‌ محمد رضا کلباسی،سید شهاب الدین‌ مرعشی (1385 ق.)،میرزا حسن بن‌ موسی احقاقی(1400 ق.)از و سایر طرق و مذاهب:احمد عادل خورشید «پیشوای طریقهء شاذلیه»(1392 ق.)، محمود رنکوسی(1392 ق.)،شیخ‌ ابو العباس امرانی حسنی مغربی‌ (1396 ق.)،محمد ادیب حسون«نزیل‌ حلب»(1392 ق.)اشاره کرد


علامه زاهدی از سال 1356 ق. در مدرسهء نواب و خیرات خان مشهد به‌ تدریس ادبیات و فقه و اصول و تفسیر و حکمت پرداخت.آنگاه به تدریس‌ حکمت و فلسفه رو آورد و شرح منظومه و شرح اشارات و سایر کتب عقلی را درس‌ گفت


استاد زاهدی سرانجام پس از عمری‌ خدمت و تدریس در سال 1419 ق. مطابق با 1377 ش.در 84 سالگی درمشهد مقدس به دیدار یار شتافت

 

مجله آینه پژوهش ، فروردین و تیر 1378 ، شماره 55 و 56 ، صفحه 186

 

 

برچسب‌ها: علامه شیخ جعفر زاهدیاجازه اجتهاد

+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 17:37 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

حجة الاسلام استاد سید علی اصغر بنی هاشمی ، از شاگردان مرحوم فقیه سبزواری

 

حجة الاسلام استاد سید علی اصغر بنی هاشمی

 

از شاگردان مرحوم فقیه سبزواری

 

مرحوم سید علی اصغر بنی هاشمی در سال 1320 هجری شمسی در خانواده‌ای روحانی در یکی از روستاهای توابع تربیت حیدریه چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در همان روستا به پایان رساند و سپس برای فراگیری علوم اسلامی و معارف الهی به حوزه علمیه مشهد هجرت کرد

مقدّمات و ادبیات عرب را در کمتر از زمان معمول نزد استاد ادیب نیشابوری خواند، لمعتین را در محضر استاد نامدار حوزه مرحوم میرزا احمد مدرس و رسائل و مکاسب و کفایة را در محضر اساتید متبحّر آن زمان حوزه علمیه مشهد؛مانند:استاد سید ابراهیم علم الهدی، شیخ عبدالرّضا خلیلی، استاد شمس، فقیه سبزواری و شیخ حسین بجستانی فراگرفت.پس از اتمام سطح، به سبب عشق فراوان به تحصیلات حوزوی و برای استفاده بیشتر از اساتید حوزه علمیه قم به آن دیار هجرت کرد و در دروس اساتید بنام حوزه علمیه همچون آیة اللّه وحید خراسانی شرکت نمود.وی ضمن ادامه تحصیل به تدریس سطح متوسطه در مدرسه حقانی قم نیز پرداخت. پس از چند سال تلاش علمی در حوزه قم به سبب گرفتاریهای شخصی به مشهد مقدّس مراجعت نمود و کار تحصیل و تدریس را همچنان تداوم بخشید و با شرکت در درس آیة اللّه میلانی و استاد علم الهدی به مدارج علمی خود در فقه و اصول افزود.ایشان از جمله شاگردان موفق آیة اللّه میلانی بود و در چند نوبت امتحان که در آن زمان، در مدرسه ایشان برگزار می‌شد، به عنوان فرد ممتاز معرّفی گردید

قدرت بیان و تسلط بر متون درسی که حاصل سالها تدریس بود، موجب گردید نامبرده پس از انقلاب به عنوان استادی مقبول و توانا و همگام با انقلاب در حوزه علمیه مشهد شناخته شود و در سطوح مختلف تدریس نماید

وی در یکی دو سال اخیر، تدریس خارج فقه و اصول را آغاز نمود، و شاگردانی را مجذوب درس خود کرد. همچنین از اعضای فعّال ممتحنین دروس حوزه که همه ساله در پایان سال تحصیلی برگزار می‌شود، بود

بدین ترتیب مرحوم حجة الاسلام والمسلمین بنی هاشمی دین خود را به حوزه ادا نمود و منشأ خدمات علمی شایسته‌ای گردید

سجایای اخلاقی و برخورد صمیمی و چهره شاداب، پشتکار و جدیّت و رسیدگی به مشکلات طلاب و دقت در مراعات حلال و حرام، از خصوصیات آن مرحوم بود.

در سحرگاه 26 بهمن ماه 76، حجّة الاسلام والمسلمین علی اصغر بنی هاشمی از اساتید حوزه مشهد مقدّس به ندای حق لبیک گفت و به لقاء اللّه پیوست.

اساتید، فضلا، طلاب حوزه و اقشار مختلف مردم در تشییع باشکوهی که از پیکر پاک این عالم ربّانی به عمل آوردند، مقام وی را ارج نهادند.پیکر پاک این عالم متعهد در جوار مرقد ثامن الائمه حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السّلام به خاک سپرده شد . روحش شاد و راهش پر رهرو باد

 

منبع :

مجله پژوهش های اسلامی اجتماعی ، بهار 1377  ،  شماره 12  ،  صفحه 195

 

برچسب‌ها: شاگردان

+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 14:13 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

مربع عشق ، شرح حال استاد مهدی الهی قمشه ای ، از شاگردان مرحوم فقیه سبزواری

 مربع عشق  ، شرح حال استاد مهدی الهی قمشه ای ، از شاگردان مرحوم فقیه سبزواری

 

مربع عشق 

 

مقدمه :

العالم حی و ان کان میتا. (1) دانشمند زنده است گرچه از دنیا رحلت نموده باشد. (حضرت علی «ع» ) هماهنگونه که ستارگان در آسمان به پرتو افشانی مشغولند و شب هنگام جویندگان راه را در صحاری و وادیه ها راهنما می باشند، دانشمندان وارسته با خلق آثار مفید و پدید آوردن معارف عمیق و روشنگر خود، به جامعه فروغ بخشیده و تفکر صحیح را اشاعه می دهند و با تلاشهای علمی خویش که بر باورهای دینی و موازین قرآنی و روائی استوار است.

کژی ها و نادرستی های ذهنی و روحی جامعه را برطرف نموده و آدمیان را از سقوط در باتلاق تردید و توهم و افکار ناروا می رهانند. این فرزانگان و استوانه های عرصه اندیشه و عمل با توضیح و تبیین حقایق و انتشار مکارم به رشد جامعه و بالندگی و پویایی انسانها کمک کرده اند. چنین فرهیختگانی به رغم محرومیتها و مشقات فراوان در راه احیای فضائل، شکیبائی پیشه نموده و سرمایه ارزشمند خویش یعنی عمر با برکت خود را در این راه مصرف نموده اند.

یکی از شخصیت های فرزانه حکیم صمدانی، عالم ربانی و مفسر کبیر قرآن آیت ا... میرزا مهدی الهی قمشه ای است که آیتی از جلوه حق و اسوه وارستگی و اخلاص به شمار می رود و در آثار منظوم و منثورش الهام از معارف قرآنی و روایات منقول از اهلبیت قابل مشاهده است و نگاشته های وی با پندها و حکمت های عالی و تذکرات اخلاقی توام می باشد.

همو که بر اثر معرفت، خدای خویش را از روی عشق می پرستید و با عرشیان و عالم قدس و ملکوت آشنایی داشت. خودش می گوید :

خوشا شپهر مرغ عرش آشیان

که بنشسته در طرف بامم هنوز

 

حکیم الهی قمشه ای ( تربیت یافته قرآنی ) :

اخلاق و رفتار این حکیم وارسته سرشار از صفا و صداقت و توام با قناعت و مناعت است، که هرگز اجازه نداده در گرانبهای خود را در خدمت ارباب بی مروت دنیا به کار گیرد و جز به ندای پاک خود سخن بگوید. نیاکان حکیم میراز مهدی الهی قمشه ای از سادات بحرین بوده اند که همگی از بزرگان علم و معرفت و اغلب از حافظان قرآن به شمار می رفته اند. این کاروان پربار چون جویباری با طراوت از چشمه پر بهره بحرین منشا گرفته و به سوی ایران روان گردیده اند و در شهر عالم پرور قمشه اقامت گزیده اند.

همسر مرحوم الهی اظهار داشته است : مرحوم الهی از سادات بحرین هستند که در زمان نادرشاه که سادات را شکنجه می دادند، اجداد ایشان مخفیانه از بحرین به قمشه مهاجرت می کنند و در آنجا اقامت می ورزند و سیادت خود را پنهان می کنند و ایشان اظهار می داشتند که سیاست ما محرز است.

خود حکیم می فرمایند : شب جمعه ای در پای ضریح امام رضا (ع) بیتوته کردم و درخواست نمودم که اگر سیاست من محرز است، تائید شوم، سر به ضریح گذاشتم و با حال خضوع و خشوع خوابم برد. صدا زد : سید مهدی بیا جلو. من توجه نکردم چون مرا به سید مهدی خطاب نمی کردند. بار دیگر صدا قوی تر شد و گفت : با تو هستم سید مهدی بیا جلو، برخاستم و جلو آمدم، از آن طبق سرپوشیده عمامه سبزی بیرون آوردند و بر سر من گذاردند و فرمودند :

« لعنه الله علی خارج النسب، و من به سیادت خود یقین حاصل نمودم و مطمئن شدم که سیادت من محرز است. ایشان در سال 1319 هجری قمری در شهرضا در خانواده ای که جویبارهای ایمان و زهد و پارسائی در آن جاری بود و فضای آن به صفای معنوی و طراوت روحانی ناشی از کردار نیک و اعمال صالح آراسته بود به دنیا آمد. نامش را مهدی نهادند و بعدها که در دامنش و حکمت و تدریس سرآمد اقران گشت و فروغ ایمانش تابیدن گرفت به محی الدین ملقب شد و در شعرو ادب تخلص دالعه را برای خود برگزید.

شرایط خانوادگی و محیط تربیتی میرزا مهدی رایحه معطر پروا پیشگی را بر مشام ذهن این نوباوه وارد می ساخت و زمزمه ای توام با ذکر و نیایش و صلوات و عبادت، سرود توحید و نغمه ملکوتی را در گوش و روانش طنین می افکند.

گوئی از نخستین روزهای کودکی، مولود مورد اشاره تحت چنین فضای پاکیزه ای به نحوی پرورش می یافت که فطرت الهی و سرنوشت معنوی او را شکوفا و بارور می ساخت و او را برای تلاشی سترگ و مسئولیتی مهم و خطیر مهیا می نمود.

در سن 5 سالگی به مکتبخانه رفت و تا 7 سالگی مقدمات ادبیات فارسی و عربی را آموخت و سپس نزد پدر و اساتید و ادبای شهر به پیگیری تحصیلات و فراگیری علوم دینی پرداخت .

با وجود خردسالی به دلیل هوش سرشار و برخورداری از حافظه قوی کتب مهم و مشکل زبان و ادب فارسی و عرب را یاد گرفت و در ده سالگی شرح نظام را نزد پدر آموخته بود .

در 15 سالگی در ادب عرب به مقامی رسید که شرح نظام نیشابوری و مغنی اللبیب ابن هشام و مطول تفتازانی را تدریس می نمود که این موضوع از توانائی علمی او در آن سنین نوجوانی حکایت دارد . به دلیل زکاوتی که داشت کمتر نیاز می دید که به مرور درسها بپردازد و اوقات فراغت خویش را برای کمک به معاش خانواده سپری می کرد، در واقع هنگام تحصیل به کسب نیز اشتغال داشت. ابتدا شاگرد قنادی حاج محمد حسین قناد را داشت و در این حرفه مهارت بسزائی یافت و خود استاد قنادی شد و مدتی با پسر عموهایش به صورت شراکت کارگاه قنادی دائر نمود. اما شروع جنگ جهانی اول و آشفتگی ناشی از این حادثه آنان را به ورشکستگی کشانید و ناگزیر گردید مجددا به توصیه پدر دست از کار کشید و تمام توانایی خویش را به مصروف فراگیری علوم اسلامی و معارف تشیع نماید.

• اساتید استاد الهی قمشه أی در شهرضا :

1- ملا محمد هادی فرزانه قمشه ای : که استاد فقه و اصول و حکمت در شهرضا بود و حوزه درس فلسفه داشت و در ضمن به مسائل اجتماعی و سیاسی عنایت داشت و شاگردان خود را به این امر واقف می ساخت.

2- حسین امین جعفری : از فضلائی است که حکیم الهی مجلس درس وی را غنیمت می شمرد. بدینگونه حکیم الهی تحصیلات مقدماتی، بخشی از علوم انسانی و آثار فقهی را در موطنش آموخت و در ضمن از تجربیات علمی و دانسته های پدری فاضل و وارسته بهره مند بود.

پدرش ملا ابوالحسن فرزند خود را با زبانی شیرین و فصیح موعظه می نمود و با اندرزها و فصایحی شوق پسر را برای دانش اندوزی افزون می نمود، اما در فصل شکفتن مهدی و در سن 14 سالگی دو گوهر گرانمایه یعنی پدر دانشمند و مادر ترک سرشت خود را از دست داد و از همان زمان نوجوانی با ناملایمات و مشکلات آشنایی یافت اما او از این حوادث هراسی به دل راه نداد و این ضایعات سخت را تحمل کرد و دست از کسب دانش و تحصیل علوم دینی برنداشت.

هجرت حکیم از شهرضا به اصفهان :

با آنکه در شهر قمشه اساتیدی بزرگ در عرصه فقاهت و حکمت و عرفان وجود داشتند که می توانستند این نوجوان تشنه معرفت را سیراب نمایند اما وی به ماندن در وطنش راضی نبود و می خواست بار سفر بسته و قمشه را به قصد اصفهان و بهره مند گشتن از حوزه علمی این شهر ترک کند. لذا بر خلاف ممانعت برادر بزرگش در صبحگاهی عزم جزم نمود و نان و ماستی تهیه کرد و در دستمالی بست و پیاده راهی اصفهان شد. در اصفهان وارد مدرسه صدر شد و در حجره طلاب قمشه ای ساکن اصفهان مسکن گزید و از محضر استادان این دیار بهره مند شد.

اساتید استاد قمشه ای در اصفهان :

1- شیخ محمد حکیم خراسانی : که مدت یک سال حکیم الهی در محضر او تلمذ نمود. حکیم خراسانی تا پایان عمر در مدرسه صدر حجره و چند حوزه درس داشت که عمده اش درس فلسفه بود.

2- آیت الله سید حسن مدرس : هجرت حکیم الهی به مشهد : حکیم الهی به طور ذاتی جویای حقیقت بود، از این جهت بیش از یکسال در حوزه اصفهان نماند و این دیار را به قصد مشهد مقدس ترک نمود و در مشهد به مدرسه نواب راه یافت و در این مکان حجره ای اختیار نمود و به تحصیل پرداخت برادربزرگش مرحوم حسین علی بخشی از هزینه معاش و مخارج تحصیلات او را تامین کرد ایام اقامت ایشان در مشهد، توام با مشقت و سختی بود روزگار را با قناعت گذرانده و حتی ماه تا ماه غذای پختنی نمی خورد و چون اهل ریاضت بود گاهی به دشتهای اطراف می رفت و در طول هفته از میوه درخت توت ارتزاق می نمود .

آن مرحوم طی خاطراتی از دوران طلبگی خویش و سختیهای مرارت بار آن در مشهد چنین سخن به میان آورده است : روزی سخت به کتابی نیاز داشتم و امکان خرید آن برایم نبود، این کتاب در دست یکی از دوستان هم مباحثه ام بود که او هم چون نیاز داشت به عنوان عاریت به من نداد. از این بابت بسیار متاثر و ناراحت بودم، شب هنگام غمگین سر بر بالین نهادم، در عالم رویا پدرم را مشاهده کردم که به من گفت : مهدی این کتاب را که احتیاج داشتی برایت فرستادم و به حسین ( برادر بزرگتر ) توصیه کرده ام که مقداری پول هم برایت بفرستد. صبح آن روز از خواب برخاستم و پس از انجام نماز ناگهان دیدم درب مدرسه باز شد و خادم مدرسه نزد من آمد و گفت : پستچی برایت مبلغی پول آورده است، از اینکه خواب آن شب به رویایی صادق تبدیل شد. بسیار خوشحال شدم، در اولین فرصت به کتابفروشی مراجعه کردم اما وقتی چشمانم به کتاب افتاد شگفت زده شدم زیرا آن کتاب از نظر مشخصات با کتابی که دوست طلبه ام داشت شباهت فراوان داشت. از کتابفروش پرسیدم این کتاب را فلان شخص برایتان آورده است؟ او گفت بله، کتاب اوست ولی پس آورده است.

در همان ایام تحصیل در مشهد شبی به خواب دیدم که از مشهد به سوی تهران می روم و مرحوم مدرس را دستگیر کرد. به اطراف خراسان می برند، در راه همدیگر را ملاقات کردیم. مرحوم مدرس کتابی در دست داشت آن را به من داد و گفت این جنایتکاران ما را تبعید کرده اند شما این کتاب را بگیرید و بروید به جای من درس بدهید. هنگامی که از خواب بیدار شدم گفتم این یک رویای آشفته است، من کجا و فقیه مجاهدین چون مدرس کجا. اما اوضاع زمانه این خواب را به عینیت بخشید و من پس از سالها تحصیل به تهران آمدم و در همان جائی که شهید مدرس به تدریس مشغول بود به تربیت طلاب پرداختم.

اساتید حکیم الهی قمشه ای در مشهد :

1- میرزا عسگری شهید معروف به آقا حکیم بزرگ : آن بزرگوار جامع منقول و معقول و حاوی فروع و اصول و در خراسان مرجعیت و ریاست تامه داشته و دارای کرامات بوده است. معروف است : چون در شبها و سحرها به زیارت آستان قدس رضوی مشرف می شدند درب روضه مطهره برایش مفتوح می گردید و می گویند نیمه شبها شخصا برای فقرا و ایتام به صورت ناشناس مواد غذایی می برد.

2- آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی : در دوران مرجعیت و زعامت این فقیه فرزانه رویدادهای مهمی رخ داد از جمله کشف حجاب از سوی رضاخان است که آیت الله قمی موضع گیری شجاعانه ای در این مورد داشت و حرکت اعتراض آمیز ایشان منجر به قیام خونین مسجد گوهرشاد گردید لذا رژیم شاه ایشان را به عراق تبعید کرد.

3- شیخ اسد الله یزدی مشهور به هراتی از دیگر اساتید الهی قمشه ای است که در هیئت و علوم ریاضی استاد ماهری بود. مرحوم الهی شرح فصوص قیصری را در محضر شیخ اسدالله یزدی تلمذ نمود و به دیگران سفارش می کرد که بی وضو در این درس حاضر نشوید.

4- حاج ملا محمد علی معروف به فاضل که جرعه های حکمت و عرفان را به کام حکیم الهی جاری ساخت. این عارف محقق محضر قضاوت داشته و سالها در عرصه معقول و منقول مشغول به تدریس بود. و جماعت زیادی از عارفان و حکیمان از بیان و تقریر او بهره گرفته اند.

5- حاج شیخ حسن مشهور به فاضل برسی که از مدرسین بزرگ آستان قدس رضوی بود در فقه و اصول مهارت داشت و فوائد شیخ مرتضی انصاری را تدریس می کرد.

6- حاج میرزا حسین فقیه سبزواری خراسانی از زعمای حوزه علمیه مشهد و از روسای روحانیت خراسان به شمار می رفت و آثار خیری از خود به جای گذارده است.

7- میرزا مهدی اصفهانی، که در جوار بارگاه حضرت رضا «ع» حوزه درسی داشت حکیم الهی را به جلسات پرفیض خود راه داد و او را از فروغ خویش بهره مند ساخت.

هجرت از مشهد :

حکیم الهی قمشه ای پس از طی مدارج علم و حکمت و کسب معارف قرآنی و روائی در مشهد مقدس از محضر دانشورانی که مختصرا به آنان اشاره گردید، برآن شد تا به تهران آید و از آنجا به ری و قم سپس به عراق رفته و به حوزه نجف اشرف برود ولی زمانه خیمه اش را به تهران زد و خاک ملک ری دامنگیرش ساخت. مرحوم الهی می گفت خانه مادر هر شهری ساخته شده است و آن مدرسه است، با مدرسه و طلاب انس زیادی داشت، در مدرسه بر طلاب آشنا وارد می شد و در اولین مرحله عنان سخن را در دست می گرفت و حضار را نصیحت می کرد.

حکیم الهی در تهران به مدرسه سپه سالار ( شهید مطهری فعلی ) وارد شد. شبهای جمعه در منزل خود جلسه تفسیر برقرار می کرد و جمعی از اهل فضل و کمال در آن شرکت می کردند. در یکی از شبها سخن از مدرس به میان آمد فرمود : بعد از اتمام تحصیلات در مشهد به قصد ادامه تحصیلات عازم نجف اشرف بودم که به تهران آمدم و در مدرسه سپه سالار اقامت کردم با مدرس قبلا آشنایی داشتم ایشان در آن موقع سخت مشغول تعمیرات سپه سالار بود، نخستین شب که در مدرسه ماندم کمی بعد از اذان صبح صدای عصا شنیدم دیدم مدرس است سلام کردم نگاهی به من کرد و فرمود :

آشیخ مهدی! کی آمدی؟ عرض کردم دیروز از مشهد فرمود : چه قصدی داری؟ گفتم عازم نجف هستم. فرمود : ان شاءالله موفق باشی، طولی نکشید که طلاب آمدند و مدرس درس کنایه را شروع کرد. من مدتی در آنجا ماندم و به درس ایشان می رفتم و ایام اقامتم طول کشید، ایشان روزی از من پرسیدند مسافرت شما چه شد؟ عرض کردم :

چشم مسافر چو بر جمال تو افتد

عزم رحیلش بدل شود به اقامت

فرمودند : خوب درس و بحث را شروع کن. من ضمن اینکه به درس ایشان می رفتم، یک درس منطق و یک درس فلسفه را هم در مدرسه شروع کردم.

محمد طاهر فقیه نصیری مشهور به آقا میرزا طاهر تنکابنی از اساتید حکیم الهی در تهران بود. پس از تاسیس دانشگاه در کشور، مدرسه سپه سالار که محفل ادبا، و مجلس حکما بود، به دانشکده معقول و منقول تبدیل گردید، مرحوم استاد الهی ضمن تدریس منطق و حکمت و ادبیات در آن دانشکده یکی از برجسته ترین اساتید دانشگاه تهران شناخته شد و با نوشتن کتاب ( توحید هوشمندان ) به درجه دکترا از آن دانشکده نائل آمد، همچنین به عنوان استاد زبان عربی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول افاضه به مشتاقان معرفت بود.

دکتر امیر محمود انوار می نویسد : آشنایی من با این عارف ادیب سالها پیش در محفل یکی از ادبا رخ داد. پیری نورانی و روشن ضمیر را دیدم که آفتاب صدق و صفا و علم و دانش از سیما و گفتارش پرتو افشان بود، حاضران مجلس دید. برسیمای نورانیش دوخته، گوش بر آوای آرام وی فرا داده بودند. قبل از این دیدار چه بسا ذکر فضائل و فواضل ایشان می شنیدم و گاه گاه اشعاری از دیوان این پیر فرزانه روشن ضمیر می خواندم و بوی گل از گلاب می بوئیدم و من که پیوسته در کسب دانش از افواه رجال می کوشیدم آرزو می کردم که روزی دولت دیدار این بزرگمرد نصیبم شود تا اینکه در آن مجلس شریف که عارف و عامی و عالم و دانی دل بر سنجش نهاده بودند به درگاه فضل و دانش و محبت و صفای او بار یافتم. یاد دارم که چون به تدریس حکمت و عرفان می پرداخت بحری بود مواج و ژرف، با حافظه ای قوی و نیرومند و استدلالی رصین و استوار.

با جملاتی شیوا و دلربا و ساده، مفاهیم مشکل فلسفی را بیان می فرمود و در تایید مطالب خود از اشعار فلسفی و عرفانی شاعران بزرگ پارسی و تازی چون مولوی، حافظ، سعدی، ابن فارص و محی الدین عربی شاهد می آورد و در پایان با فروتنی خاصی شعر خویش را می خواند.

با وجود کهولت و کبر سن آیات قرآن و اخبار و احادیث و عبارات کتاب اشارات و اسفار و شرح منظومه سبزواری و فصوص الحکم محیی الدین بن العربی و کتب دیگر فلسفی و ادبی را به خاطر داشت و چون به سخن می پرداخت گاه می شد که یک ساعت، تنها درباره یک بیت از منظومه سبزواری یا یک حدیث و خبر سخن و چون به تدریس علم عروض می پرداخت بر وزنهای گوناگون و تعبیراتی که با رخ دادن زحاف و علل در آن وزنها به وجود می آید فی البداهه شعر می گفت.

شاگردان استاد حکیم الهی قمشه ای :

1- یکی از شاگردان استاد الهی علامه حسن زاده آملی است که از خاطرات خود بیان می کند: وقتی در محضر مبارک جناب آقای قمشه ای بودم، فرمودند آقا شما خیر می بینید، عرض کردم: الهی آمین، اما آقا شما چرا این فرمایش را می فرمائید؟ و روی چه لحاظی این بشارت را به من دادید که خیر می بینم؟ ایشان فرمودند چون شما را زیاد نسبت به اساتید متواضع می بینم خیلی مراعات ادب با اساتید می کنی و آنها را در نام بردن، نام نیک می بری، این ادب و تواضع سبب می شود که شما به جائی می رسید و خیر می بیند.

بنده حریم اساتید را بسیار بسیار حفظ می کردم، سعی می کردم در حضور استاد به دیوار تکیه ندهم سعی می کردم چهار زانو بنشینم، حرف را مواظب بودم زیاد تکرار نکنم، چون و چرا نمی کردم که مبادا سبب رنجش استاد بشوم، مثلا یک وقتی در محضر همین آقای قمشه ای بودم، ایشان در حالت چهارزانو نشسته بود، پای راستش بیرون بود، من پهلوی ایشان نشسته بودم خم شدم و کف پای ایشان را بوسیدم. ایشان برگشتند و به من فرمودند چرا این کار را کردی؟ گفتم من لیاقت ندارم که دست شما را ببوسم همین قدر که پای شما را ببوسم برای بنده خیلی مایه مباهات است، خوب چرا این کار را نکنم؟ قریب یازده دوازده سال در محضر ایشان بودم، در این سالیان درسهای ما شبها بود بعد از نماز مغرب و عشاء تمام منظومه به غیر از منطق و از اول الهیات اشعار تا آخر آن و از اول نمط چهارم اشارات تا آخر آن را در خدمت جناب آقای قمشه ای خواندم تمام حکمت منظومه متاله سبزواری و مبحث نفس اسفار و حدود نصف شرح خواجه نصیرالدین طوسی بر اشارات شیخ الرئیس را نزد ایشان تلمذ نمودم و نیز در مجلس تفسیر قرآن آن جناب خوشه چین بوده ام.

آیت الله حسن زاده آملی مدت 11 سال از محضر حکیم الهی استفاده نموده است و از زمره دانشوران معاصرند که جامع حکمت نظری و عملی هستند.

2- علامه جوادی آملی یکی دیگر از شاگردان استاد الهی می باشند . ایشان می فرماید : درس مرحوم الهی نسبت به سایر اساتید با روحتر و پرورنده تر بود. چون روزها در دانشگاه تدریس می کردند ما شبها به کلاس درسشان می رفتیم و نماز مغرب و عشاء را به ایشان اقتدا می کردیم بین نماز مغرب و عشاء اشارات را تدریس می کرد و اصرار داشتند نمازشان اول وقت باشد.

3- آیت الله حاج سید محمد حسن لنگرودی : ایشان می فرماید : مرحوم قمشه ای حالات بسیار خوبی داشت، با آنکه استاد دانشگاه بود و دارای عنوان و مقام ظاهری بود خیلی ساده زندگی می کرد به یاد دارم برای پسرشان مجلس عروسی گرفته بود خیلی ساده و در آن چند نفر از ما طلاب که تعدادمان به ده نفر می رسید شرکت داشتیم.

ایشان در تابستان به مشهد می آمد و تدریس می کرد و در مشهد نیز شاگردانی چون کاظم مدیر شانه چی ـ دکتر سید محمد باقر حجتی ـ دکتر محمد باقر محقق داشتند. از دیگر شاگردان مرحوم الهی حاج شیخ عبدالرحیم ملکیان است که در شعر تخلص ناصح دارد و از بنی اعمام ایشان محسوب می شدند و قریب 40 سال است که در شهرضا به تدریس علوم دینی و وعظ و تبلیغ اشتغال دارند و دارای دیوانی منظوم می باشند.

بر کران قرآن :

حکیم میرزا مهدی الهی قمشه ای از دوران کودکی با این کلام مقدس آشنا بود و خانواده فاضلش وی را با تعالیم قرآنی پرورش داده بودند و صوت فرحزای قرآن از نخستین روزهای حیات با روح و جان این فاضل عابد آشنا بود بعدها در طریق زندگی و در سیر تلاشهای علمی قرآن چراغ هدایت و مشعل پر نور حکیم الهی قرار گرفت و انی از این کلام نور جدا نبود.

در واقع قرآن برای وی هم زبان دل بود و هم ترجمان اعتقاد، شنیدن آیات، تقدسی را برایش تداعی می کرد که هم آرام بخش بود و هم شکوهمند، شکوهی معنوی که شفا و رحمت را در برداشت که ( و نزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنین ) و آرامش که نتیجه آن هدایت و ایمان است. بهره وری وی در عرصه شعر و نیز در میدان حکمت و عرفان از تاثیر و جاذبه آیات به دلیل همین تقدس و عزت است که قرآن در ذهن و ضمیرش داشت و شکوه و اقتداری که در والائی معانی و فخامت الفاظ آن ملاحظه می کرد.

به دیگر سخن، قرآن بزرگترین یاور و مددکار و استوارترین پناهگاه برای وی بود، گاه در آثارش علاوه بر استشهاد و تمسک، سخن خویش را با آیات قرآن موکد نموده تا خواننده در برابر منطق استوار قرآن و مفاهیم قانع کننده آن ناگزیر از پذیرش مضامین مورد بحث باشد و در کتاب و حکمت الهی، او از این نمونه را به کرات شاهدیم.

ایشان در سالهای 1320 تا 1322 حواشی ارزنده ای بر تفسیر ابوالفتوح رازی که قدیمی ترین تفسیر فارسی شیعه است نوشته اند که از نظر فن به دور نبوده است.

ایشان نخستین کسی است که بر خلاف عادت قدما که قرآن را ترجمه تحت اللفظی می کردند روش جدیدی در ترجمه و تفسیر قرآن به کار برد و برای نخستین بار قرآن را به زبان فارسی روان و خوانا مورد استفاده عموم مردم ترجمه کرد و بدون آنکه در اصل معنا دخل و تصرفی کند تفسیر خلاصه ای با بیان ساده و قابل فهمی ارائه داد.

به طوریکه آیه الله بروجردی که در تفسیر قرآن تبحر خاصی داشتند تفسیر مرحوم قمشه ای را پسندیده و احترام می گذاشتند و در مقام مقایسه با دیگر تفاسیر چنین فرموده بودند :

اصلا هیچ ترجمه ای را با ترجمه آقای الهی قمشه ای مقایسه نکنید، کاری که ایشان کردند بسیار فوق العاده است.

آیت الله حاج سید محمد حسن لنگرودی از شاگردان حکیم الهی درباره ماجرای ترجمه و تفسیر قرآن ایشان می گوید ، استادش فرموده بود : یکی از کتابفروشیهای تهران از من خواست قرآن را ترجمه و تفسیر کنم قراری هم گذاشت که در مقابل هرچند صفحه ترجمه، مقداری پول بدهد، من هم قبول کردم و شروع به ترجمه نمودم، چون در هر هفته بیش از آن مقدار که در نظر آقای کتابفروشی بود ترجمه می کردم و طبعا باید پول زیادتری می پرداخت بهانه درآورد، به او گفتم آقا من این را بهانه قرار داده ام تا چنین توفیقی نصیبم بشود، شما هر مقدار که دوست دارید بپردازید، خلاصه با این وضع ترجمه را به پایان رساندم و با پول ترجمه آن توانستم به حج مشرف بشوم. ناگفته نماند که آن مرحوم بعدها اصلاحات فراوانی در این ترجمه مقدماتی بعمل آورد، این نوع ترجمه تفسیر گونه را برخی نپسندیده اند و عقیده دارند ترجمه مزبور با مباحث تفسیری مخلوط شده است به گونه ای که نه ترجمه است و نه تفسیر. بطوریکه طول حجم ترجمه تفسیر آلود مرحوم الهی قمشه ای از بعضی از تفاسیر قرآن از جمله تفسیر جلالین و بشر و المصحف المفسر کمتر نیست. مرحوم قمشه ای فقط در بعضی از موارد از پرانتز استفاده کرده اند.

ترجمه تفسیر گونه مرحوم الهی نخستین بار در سال 1323 هـ. ش به چاپ رسید و در طبع های بعدی به دو گونه عرضه شد یکی در صفحات روبروی مصحف و دیگر در ذیل آیات :

این ترجمه تا کنون دهها بار از سوی ناشران مختلف به چاپ رسیده است. فرزند ایشان دکتر حسین الهی محمد باقر بهبودی و حسین مسعودی اصلاحاتی در این ترجمه به عمل آورده اند که به صورت جداگانه چاپ شده است.

وجه تمایز این ترجمه با ترجمه های قبل از خود در این است که از زبانی ساده و مورد پسند عمومی برخوردار بوده و توضیحاتی براساس اعتقادات شیعه بر آن افزوده شده است.

با همه تقدهایی که بر این ترجمه وارد آمده، تلاش مزبور در بین مسلمین فارسی زبان جایگاه ویژه ای دارد و حتی پس از دهها ترجمه دیگر هنوز به خوبی از آن استقبال می شود.

در بهار سال 1375 قرآن کریم با ترجمه الهی از سوی دو ناشر تهرانی به نامهای دارالکتب الاسلامیه و رشیدی به طبع رسید که ناشر دومی به فاصله ده روز بار دیگر قرآن با این ترجمه را تجدید چاپ کرد.

کشتی نجات :

حکمی الهی در خانواده ای رشد یافت که با محبت نسبت به اهلبیت زندگی می کردند و لذا او از دوران طفولیت روان و اندیشه اش را در چشمه پر بهره عترت شستشو داد و به تدریج در سیر زندگی بر ایمان و

معرفت خود افزود و در اطاعت از اوامر الهی سعی بیشتر نمود تا آنکه محبتی ملکوتی در اعماق وجودش ریشه دوانید که بر اثر آن هرچه را که از خدا و منتسب به او بود دوست می داشت و بر این اساس خاندان عصمت و طهارت محبوب او گردید. از طرفی با تحقیق در آثار و سیره اهلبیت مشاهده کرد که این ستارگان درخشان آسمان امامت از هرگونه نقص و کاستی منزهند و آراسته به کمالات ملکوتیند و بدین گونه آن سروران را شایسته دلبستگی می دانست.

حکیم قمشه ای با این تلاش عملی و ایمانی آن محبتی را که به صورت سنتی و موروثی نسبت به خاندان عصمت و طهارت داشت تعمیق بخشید و ارتباط قلبی با ائمه را وسیله جذب و جلت معنویات امام و نور گرفتن از خورشید معنویت و معرفت او کرد و چون قلب مستعدی داشت از این فروغ معنوی بهره های فراوان برد.

او کسانی را دوست می داشت و با آنان الفت افزون تری برقرار می کرد که در خط ولایت باشند و از دشمنان خاندان وحی در هر لباس و مرامی که بودند بیزاری می جست و اظهار تنفر می کرد. حب امام در وجود وی با اطاعت توام بود و اعتقاد داشت نمی توان دعوی محبت اهل بیت را کرد و از فرامین آنان سرپیچی نمود، نگاهی به اخلاق و رفتار این اسوه اخلاص چنین ادعائی را کاملا تائید می کند. او حتی در عرصه های علمی بر کشتی اهل بیت سوار شده بود تا با اطمینان کامل به ساحل نجات برسد. در آثار و سروده هایش به وضوح مشاهده می شود که از تعالیم اهل بیت و سخنان گهربار آنها ملهم بوده و یا آنکه نوشته های خود را با کلام این بزرگواران بیمه کرده است.

او بر این باور بود که بدون رعایت دستورات ائمه که چیزی جز فرامین خدا نمی باشد، انسان به سوی کمال رهنمون نمی شود و حتی از سلوک عرفانی هم نمی تواند بهره ای عاید خود سازد، آری این خاندان هستند که طریق نیل به حق را با تبیین حق و باطل و خطا و صواب بر اهل ایمان ارائه می کنند و سلوک در این راه، علامت ایمان است.

ایمان وی در اقرار زبانی خلاصه نمی شد و تصدیق قلبی را همراه داشت، تصدیق قلبی وی نیز مقرون به اخلاص بود و ائمه هدی کسانی را به ساحل هدایت می رسانند که از تعلقات رسته باشند و چون حکیم الهی قمشه ای اینگونه زندگی کرد، از چشمه حکمت اولیاء الهی بهره مند شد. دکتر محمود انوار در مورد مرحوم الهی می نویسد :

استاد الهی قمشه ای را در حکمت و ادب پایه ای بس بلند است و او را باید عارفی با ذوق و حکیمی عالیقدر و سخنرانی نکته سنج به شمار آورد .... به خصوص در تفسیر و ترجمه قرآن کریم در عصر ما شخصیتی شاخص و ممتاز داشت، در آخر عمر نیز در ترجمه خود بر قرآن تجدید نظر کرد و علاوه بر تصحیح حواشی مفیدی بر آن افزود ....

در دانشکده معقول و منقول به تدریس منطق و حکمت و ادبیات پرداخت و پس از 35 سال تدریس در دانشگاه بازنشسته شد ولی منزل وی برای دانش دوستان و ادب جویان خود به منزله دانشگاهی بود که دسته دسته برای کسب فیض به آنجا روی می آوردند.

* توجه حکیم الهی به ادبیات و شعر :

حکیم الهی قمشه ای در ادبیات و شعر و شاعری ید طولائی داشت. دکتر انوار که از تربیت یافتگان مکتب اوست می گوید : الهی در عالم شعر و ادب نیز نامی ارجمند دارد و قصائد و غزلیات دلکش و دلربای او زبانزد خواص و عوام است ولی از همه اینها مهمتر مراتب اخلاقی و روحانی اوست که در درجاتی بالاتر قرار دارد و نور وارستگی و بی نیازی و بلند همتی و عرفان منش و خداشناسی از آثار نغز او جلوه گر است.

استاد الهی در فنون مختلف شعری از قصیده و غزل دو بیتی و مثنوی و غیره طبق آزمایی کرده است. او شاعری توانا بود و در شعر به جنبه های عرفانی آن نیز توجه داشت و اشعارش از شور و حال کافی برخوردار است.

غزلیات حکیم الهی مشحون از جذبیات و حالات عرفانی است و بیشتر غزلیات پرشور مولانا را در اذهان تداعی

توجه حکیم الهی به ادبیات و شعر :

حکیم الهی قمشه ای در ادبیات و شعر و شاعری ید طولائی داشت. دکتر انوار که از تربیت یافتگان مکتب اوست می گوید : الهی در عالم شعر و ادب نیز نامی ارجمند دارد و قصائد و غزلیات دلکش و دلربای او زبانزد خواص و عوام است ولی از همه اینها مهمتر مراتب اخلاقی و روحانی اوست که در درجاتی بالاتر قرار دارد و نور وارستگی و بی نیازی و بلند همتی و عرفان منش و خداشناسی از آثار نغز او جلوه گر است.

استاد الهی در فنون مختلف شعری از قصیده و غزل دو بیتی و مثنوی و غیره طبق آزمایی کرده است. او شاعری توانا بود و در شعر به جنبه های عرفانی آن نیز توجه داشت و اشعارش از شور و حال کافی برخوردار است.

غزلیات حکیم الهی مشحون از جذبیات و حالات عرفانی است و بیشتر غزلیات پرشور مولانا را در اذهان تداعی

می کند و در آن غزلیات علاوه بر مضامین عارفانه گاهی انتقادهای تند و صریح همچون غزلهای حافظ هم قابل مشاهده است.

 

برچسب‌ها: شاگردان

+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 13:46 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

سخن مدیر مسؤول مجله سفینه

 

سخن مدیر مسؤول  مجله سفینه

 

استناد به استنادهای میرزای نایینی در اجازه اجتهاد که به مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری داده است .

 

نویسنده : شهری،محمد حسین

 

بسم الله الرحمان الرحیم

خدای را بر آفریدگانش دو حجت است: حجت آشکار، که پیامبران و جانشینان بحقّ آنان‌اند، و حجت پنهان که عقل سرشته شده در نهاد مردمان است. (اصول کافی، کتاب العقل والجهل، حدیث 12 )

این کلام بلند امام کاظم علیه‌السلام ،نشانگر راهی روشن فرا روی انسانها است که هر چه بیشتردرآن درنگ وتأمّل کنیم،پرده‌هایی دیگر ازحقایق الهی پیش روی ما بالا می‌رود.

یک نکته مهم در این سخن نورانی الهی، آن است که این دو حجت، هر دو از ناحیه خدای آفریدگار، مأموریت یافته‌اند تا بندگان او را هدایت کنند. از این رو، هیچگاه از هم جدایی ندارند، و همواره با هم و در کنار هم، مشعل برای رهنمونی بشر، بر می‌افروزند.

* * *

ارزش این گوهر والای‌کانِ ولایت، بالاتر از توضیح یاد شده است. بر مبنای آموزه‌های وحیانی، اساسا یکی از مهمترین اهداف پیامبران ، برانگیختن و بیدار کردن عقول آدمیان است. این حقیقت را وصیّ بحقّ انبیای الهی، امام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جمله‌ای کوتاه چنین بیان می‌دارد:

«فبعث فیهم رسله ... لیثیروا لهم دفائن العقول» (نهج البلاغه، خطبه 1   )

دفینه چیست؟ دفینه، سرمایه‌ای است متعلق به یک انسان، که خودش از آن مالکیت، بی‌خبر است. هر کس خاک‌ها را به کناری زند و دفینه متعلق به یک فرد را به او نشان دهد، سرمایه‌ای عظیم به او نمایانده است. و آن فرد ـ اگر قدرشناس باشد ـ خود را همواره مدیون می‌داند نسبت به راهنمای دلسوزی که دفینه را به او نمایانده است.

* * *

چنین است که خرد پیشگان خردورز، همواره خود را مدیون پیامبران و جانشینان بحقّ آنان می‌دانند، چرا که نه تنها با عقل همراه و توأمان‌اند، بلکه اساسا به احیای این نعمت خداداد الهی برخاسته‌اند و همواره گرد و غبار غفلت را از روی آن می‌زدایند، تا انسان به مدد این گنج بی‌رنج ـ که موهبت واهب العطایا است ـ در ادامه راه تا نهایت بی‌پایان دنیای واپسین، به سلامت راه سپرد.

* * *

کلمات جاودانه امیر خردها و پیشگام خردورزان صلوات الله علیه، خوان احسان را بدان‌سان برای سالکان راه هدایت گسترده که تمام آنان، خود را مدیون حضرتش می‌دانند. افزون بر آن، خورشید هدایت این کلمات را به گونه‌ای پرتو افکن می‌دانند که هر سخن زیبا از هر حکیم و عارف و فرزانه‌ای را در برابر آن، مانند پرتو لرزان شمعی در پیشگاه خورشید می‌بینند.

سخن ابوالفتوح، مفسّر حکیم شیعی قرن ششم، بسیار ژرف و راهگشا است، که پس از نقل خطبه‌ای از امام امیراالمومنین علیه‌السلام در تفسیر خود (ذیل آیه 34 سوره احقاف) می‌نویسد:

«این خطبه، جامع است این معنی را که لایق این آیت است. و به عوض آن آوردم که در تفسیرها آورده‌اند از کلام زهّاد و سِیَرِ عبّاد. و برای آن به پارسی نیاوردم تا رونق فصاحت و مبالغت در بلاغت ، از کلام او علیه‌السلام ـ که بر او مسحه‌ای از طلاوت کلام نبوی است و طراوتی از کلام ربّانی ـ به توفیق الهی فوت نشود. و این یک خطبه از کلام او، اینجا بس است. (تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 17، ص 269 )

* * *

ابوالمجد محمدبن مسعود تبریزی دانشمند شافعی قرن هشتم، در مجموعه نو یافته «سفینه تبریز» ـ که در سالهای 721تا 723 تدوین کرده ـ صد کلمه از کلمات قصار علوی را گزیده و در صدر آن می‌نویسد «روی عن علی بن ابی طالب کرّم الله وجهه مائة کلمة تفی‌ء کل کلمة منها بألف من محاسن الآداب ( ظ: آداب ) کلام العرب. ولو قلت أنّ اهل الارض یعجز عن مفهومها لصدقت».

«از علی بن ابی طالب کرّم الله وجهه صد کلمه روایت شده که هر یک از آنها با هزار سخن از نیکوترین سخنان کلام عرب برابری می‌کند. و اگر بگویم که تمام اهل زمین از آوردن مانند آن ناتوان‌اند، به یقین راست گفته‌ام» (سفینه تبریز، چاپ عکسی مرکز نشر دانشگاهی، 1382، ص 99 )

* * *

با کمترین پژوهش، نمونه‌هایی دیگر از این گونه سخنان در بیان اهل نظر، اعمّ از شیعه و سنّی و مسیحی و غیر آنان می‌توان یافت. نمونه را، به سخن فقیه بزرگ قرن چهاردهم، مرحوم آیة‌الله میرزا محمد حسین نایینی بنگریم که پس از اعطای اجازه روایت به یکی از دانشوران معاصر خود، در توصیه به او می‌فرماید:

«او را سفارش می‌کنم بدانچه امیرالمؤمنین صلی الله علیه و آله الطاهرین فرزند خود ابامحمدحسن علیه‌السلام را پس از بازگشت از صفین توصیه فرمود. بخشی از آن وصیت، که وصیت نامه حضرتش به تمام شیعیان است تا روز قیامت، این کلام از آن امام همام است که فرمود:

فانّی اوصیک ای بنیّ بتقوی الله و لزوم امره، و عمارة قلبک بذکره. و أحی قلبک بالموعظة، و أمته بالزهادة، و قرره بالفناء، و بصّره فجائع الدنیا، و أعرض علیه اخبار الماضین، و ذکّره بما اصاب من کان قبلک من الأوّلین.

فانظر فیما فعلوا، و عما انتقلوا، و این حلّوا و نزلوا. فانک تجدهم قد انتقلوا عن الأحبّة و حلّوا دارالغربة. و کأنّک عن قلیل قد صرت کأحدهم، فأصلح مثواک، و لا تبع آخرتک بدنیاک ـ

تا آخر آنچه در این وصیت مبارک آمده است.

و نیز بر تو باد ـ نور دیده‌ام ـ به کثرت تأمّل و تدبّر در کلماتی که در نهج‌البلاغه از آن حضرت صلوات الله علیه وآله الطاهرین رسیده است، درخطبه‌های مبارکی که با یادکردِ مرگ پیوند دارد، خصوصا کلامی که از حضرتش روایت کرده که پس از تلاوت آیه «الهاکم التکاثر» فرمودند.(1)

چرا که کثرت تأمّل و تدبّر در آن کلام و قرار دادن آن پیش چشمان، از ارج و جایگاه

______________________________

1 ـ این خطبه، در نهج البلاغه به تحقیق مرحوم فیض الاسلام، به شماره 212 (ص 694 ـ 703) آمده است.

 

ویژه برخوردار است.»(1)

میرزای نایینی در جای دیگر، در مورد خطبه اخیر می‌فرماید:

«زاهدان، از کثرت تدبّر در این خطبه مبارک، به درجاتی از زهد و تقوی رسیده‌اند که جز خدا و راسخون در علم، کسی از آن درجات خبر ندارد»(2)

* * *

جای شگفتی نیست از خدای احسن الخالقین، که به کلام این بنده برگزیده خود ـ امام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ـ ویژگی‌های زیادی داده است، از جمله خوب سخن گفتن، و در کنار آن: سخن خوب گفتن. کم نیستند گویندگانی که در کلام آنها، تنها یک جنبه می‌توان یافت: جمال ظاهر یا کمال باطن. امّا حکمت علوی، جامع هر دو جنبه است. و دریغا! که در بررسی آن، به وجهه بیرونی آن یعنی فصاحت و بلاغت بیشتر پرداخته‌اند. و ژرف نگریِ درون مایه آن، سهمی کمتر در پژوهش‌ها داشته است.

* * *

در این مجال کوتاه، برای این که جان را به نظاره‌ای از چند منظر به سخنان «امیر کلام» تبرّک بخشیم، به «کلام امیر» پرداختیم. و این شماره را به «حکمت علوی» اختصاص دادیم، بوستانی پر از گل‌های معطّر، که جاودانه کتاب «نهج‌البلاغه» تنها «یک شاخه گل دماغ پرور» از آن بوستان معطّر است. این سیر و سفر معنوی ـ به حول و قوّه خدای بزرگ ـ در شماره آینده نیز ادامه خواهد یافت.

* * *

این مجموعه کم برگ ـ که امید است پربار باشد ـ به خوانندگان پژوهنده خود، پیامی کوتاه و ژرف دارد. هدف، آن است که هر یک از این عزیزان، از خود بپرسد:

______________________________

1 ـ این جملات، از اجازه روایتی میرزای نایینی به آیة‌الله میرزا حسین فقیه سبزواری (1309 ـ 1386 هجری قمری) انتخاب و ترجمه شد. ر.ک.«عمری پرافتخار، خاطرات زندگانی حضرت آیت الله العظمی فقیه سبزواری»، حسین نوقانی و محمد ناصری. مشهد: بورس کتاب، 1346، ص 39 ـ 40.

2 ـ بخشی از اجازه مرحوم میرزای نایینی به آیة‌اله میرزا مهدی اصفهانی، متن کامل این اجازه در منبع زیر آمده است: متألّه قرآنی، محمد علی رحیمیان فردوسی، قم: دلیل ما، 1382، ص 413 ـ 415.

 

«من برای ترویج ارزش‌های نهفته در این کلمات نورانی، چه کاری کرده‌ام؟».

با امیدی روشن و باوری محکم به این نویدِ امیدِ آفرینِ واپسین جانشینِ مولی الموالی، حضرت بقیة‌الله ارواحنافداه، که فرمود:

ان استرشدت، اُرشدت و ان طلبت، وجدت (بحار الانوار، ج 51، ص 339 )

اگر (به راستی) راه رشد و هدایت را بخواهی، ارشاد شوی. و اگر طلب کنی، می‌یابی.

 

منبع  :

مجله سفینه ، پاییز 1383 ، شماره 4

+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 12:52 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

شرح حال دو حکیم فقیه

(5) و بعد اللتیا و التی اقول:ان احق الفضائل بالتعظیم، و اسبقها فی استحقاق التقدیم هو العلم، اذ لا شرف الا و هو نظامه، و لا کرم الا و هو ملاکه و ترجمه: شهرستان آمل یکی از شهرهای طبرستان-که خداوند اهل آن را از حرص و درازی آرزو مصون دارد-متولد شدم.

ابیات زیر را جهت آشکار شدن بعضی از حالات سروده‌ام.[ترجمه شعر]:آمل مولد من است و فرزندان «جوان»از نسب اصیل و حسب مرواریداند.و مادرم از فرزندان آل رسول است که هر گاه آرزوها حاصل آید بدان افتخار کنم.

هفده سال در آمل پروده شدم.سپس از آن جا به دیار غربت مهاجرت کردم.در طلب علوم عقلی و نقلی و کشف مشکلات و بازنمودن گره‌های مسائل دشوار آنها کوتاهی نکردم تا اینکه در امور یاد شده به مرحله‌ای که آدمی با جدیت و کوشش بدان می‌رسد، دست یافتم.ولی با این همه تاکنون یعنی سال 1332 هجری قمری برای خود مرتبه‌ای از مراتب استواران و درجه‌ای از درجات کاملان و فضیلتی از فضائل بلندپایگان نمی‌یابم.بنابراین سزاوار است که برای خود به اشعار منسوب به فخر رازی تمثل جویم.[ترجمه شعر]:پایان گامهای خردها، پای‌بند است و بیشتر کوشش جهانیان گمراهی است-جان‌های ما از کالبدهایمان در اندوه و ترس‌اند و باقی مانده دنیای ما رنج و سختی است-چه بسا مردان و دولتهایی بدیدیم که همگی بسرعت هلاک شدند و در گذشتند-چه بسا کوه‌هایی که مردان به قله‌های آنها صعود کردند، پس آن مردان همه مردند و کوه‌ها بر جای خویش ماندند-از بحث‌ها در طول عمرمان جز آنکه قیل و قالی جمع کردیم سودی نبردیم.

و این شعر فارسی نیز بدو منسوب است:

دل گر چه در این بادیه بسیار شتافت

مویی به ندانست بسی موی شکافت

گر چه ز دلم هزار خورشید بتافت

لیکن بکمال ذره‌ای راه نیافت.

گذشته از آنچه گفته آمد گویم:بدرستی علم است که سزاوارترین فضیلت‌ها به برگداشتن و پیشترین آنها در استحقاق مقدم داشتن است.زیرا علم است که مایه انتظام هر بلندی و بزرگی، و ملاک هر کرامت و بزرگواری،

قوامه، و لا سیادة إلا و هو ذروتها و سنامها، و لا سعادة الا و به صحتها و قوامها.به یکسب الانسان رفعة القدر و علو الامر فی حیاته.و یحوز جزیل الاجر و جمیل الذکر بعد وفاته.و هو الصدیق اذا خان کل صدیق، و الشفیق اذا لم یوثق بکل ناصح شفیق.و العلماء ورثة النبیین، و سادة المسلمین، و الدعاة الی یوم الدین، و للّه درّ القائل فی نظم الفرس:

مال مایل بود ای ابن یمین علم طلب

کز تو یکدم نشود در غم و شادی منفک

علم دادند به ادریس و به قارون زر و سیم

شد یکی فوق سماک و دگری تحت سماک

(6) ففی العلم حیاة القلوب من الجهل، و نور الابصار من الظلمة، و قوة الابدان من الضعف، یبلغ به العبد منازل الاخیار، و مجالس الابرار، و الدرجات العلی فی الاولی و الآخرة.و الذکر فیه یعدل بالصیام، و مدارسته بالقیام.به یطاع الرب و یعبد.و به توصل الارحام و یعرف الحلال و الحرام.و العلم امام العمل و العمل تابعه.یلهمه السعداء و یحرمه الاشقیاء.فطوبی لمن لا یحرمه اللّه منه حظه هذا. (7)

و قد ذکر عند مولانا جعفر بن محمد-علیهما السلام-قول النبی-صلی اللّه علیه و آله و سلم-: «النظر الی وجه العالم عبادة»فقال:هو العالم الذی اذا نظرت الیه ذکرک الاخرة، و من کان علی خلاف ذلک فالنظر الیه فتنة.

و قال(ص)ایضا:العلماء امناء الرسول علی عباد اللّه ما لم یخالطوا السلطان، فاذا خالطوه و داخلوا الدنیا فقد خانوا الرسل، فاحذروه. (8)

و قال(ص)لأصحابه:«تعلموا العلم، و تعلموا للعلم السکینة و الحلم، و لا تکونوا جبابرة العلماء فلا یقوم علمکم بجهلکم». (9)

ترجمه: و اوج هر سیادت و آقایی، و مایه صحت و قوام هر خوشبختی است.به واسطه علم است که آدمی در زندگی به بلندی منزلت و بعد از مرگ به پاداش بزرگ و یاد نیکو دست می‌یازد.و هموست که برای انسان به گاه خیانت همه دوستان، دوستی واقعی، و به گاه بی‌اعتمادی به همه ناصحان مهربان، مهربانی صمیمی است.و دانشمندان هستند که وارثان پیامبران و سروران مسلمان و خوانندگان مردمان به روز جزایند.از خدا خیر کثیر باد شاعر پارسی‌گوی را که چنین سرود:

مال مایل بود ای ابن یمین علم طلب

کز تو یکدم نشود در غم و شادی منفک

علم دادند به ادریس و به قارون زر و سیم

شد یکی فوق سماک و دگری تحت سمک

بنابراین در علم است که حیات دلها از جهالت و نور دیده‌ها از ظلمت و نیروی کالبدها از سستی است.به واسطه علم است که بندگان به منازل نیکان و مجالس نیکوکاران و درجات عالی بار می‌یابند.گفتگوی علم معادل روزه‌داری و درس گفتنش مساوی شب‌زنده‌داری است، بوسیله علم است که پروردگار عالم عبادت و اطاعت می‌شود و به علم است که ارتباط خویشاوندان به یکدیگر وصل و حلال و حرام خدا شناخته می‌گردد و علم است که پیسوای عمل و عمل پیرو اوست.خداوند آنرا به نیک بختان می‌آموزد و بدبختان را از آن محروم می‌کند.پس خنک آنکو که خداوند او را از علم بی‌بهره نسازد.

نزد مولایمان جعفر بن محمد-علیهما السلام-از فرموده رسول خدا-صلی اللّه علیه و آله و سلم-درباره اینکه نگاه به صورت عالم عبادت است.سخن به میان آمد، پس آن جناب فرمود:مراد رسول خدا-صلی اللّه علیه و آله و سلم-عالمی است که هر گاه به او نگاه کنی ترا به یاد آخرت اندازد و هر عالمی که بر خلاف این بود، پس نگاه به او گناه و مایه گمراهی است.و نیز رسول خدا-صلی اللّه علیه و آله و سلم-فرمود:علما امانت‌داران پیامبران بر بندگان خدایند البته تا وقتی که با سلاطین در نیامیزند پس هر گاه با آنان در آمیختند و در امور دنیا مداخله کردند، به تحقیق به پیامبران خیانت کرده‌اند، پس از آنان حذر کنید.و نیز آن جناب به یاران خویش فرمود:علم را و بخاطر علم آرامش و بردباری را فراگیرید و دانشمندانی سرکش مباشید که دانایی شما در اثر نادانیتان قامت راست

و عن عیسی-علی نبینا و علیه السلام-أنه قال: مثل عالم السوء مثل صخرة وقعت فی فم النهر لا هی تشرب الماء و لا هی تترک الماء لیخلص الی الزرع.

و من کلام بعض الأکابر اذا رأیت العالم یلازم السلطان فاعلم أنه لص، و ایاک أن تخدع بما یقال من انه یرد مظلمة أو یدفع عن مظلوم فان هذه خدعة ابلیس اتخذها فجار العلماء سلما.

و قال بعض الحکماء:اذا أوتیت علما فلا تطف نور العلم بظلمة الذنوب فتبقی فی الظلمة یوم یسعی أهل العلم بنور علمهم.

و قال-صلی اللّه علیه و آله و سلم-:خیانة الرجل فی العلم أشد من خیانته فی المال.

و فی المقام خبایا إلا أن هذا القدر کاف لمن القی السمع و هو شهید.و الغرض من تسوید هذه الأوراق تلخیص بیان صرف عمری الی هذه الغایة و أعوذ باللّه الکریم من مصرفه الی البطالة و الجهالة، و سقوطی من البین یوم القیامة، مع عداد نفسی من ارباب العقول و اصحاب المعقول.و قد کنت من البدایة الی هذه النهایة مشغول القلب ناقص العیش غرضا للبلایا و الآفات، و عرضا للخطایا و الهفوات سیما فی هذه الأزمنة التی الخیرات فیها علی الاطلاق متراجعة، و الهمة من تقدیم الحسنات قاصرة، و الأفعال الحسنة منطمسة، و الأقوال الصادقة مدروسة، و طرق الضلالة و الجهالة مفتوحة، و ابواب العدالة و الانصاف مسدودة، و الجور ظاهر و العلم متروک، و الجهل مطلوب، و اللؤم و الدنائة مستولیان، و الکرم و المروة متواریان، و المحبة ضعیفة، و العداوة قویة، و العلماء الاخیار مستذلون محقرون، و الجهال الاشرار محترمون موقرون، و المکرو الخدیعة یقظان، و الوفاء و الحمیة نائمان، و الکذب مؤثر و الصدق مردود منغمر، و الحق مغلوب و منهزم، و الباطل مظفر و محترم، و متابعة الهواء سنة متبوعة، و احکام الشرع ترجمه: نمی‌کند.و از حضرت عیسی-علی نبینا و علیه السلام- روایت است؛که:مثل دانشمند بد(بی‌خیر) مثل سنگ سختی است که در دهانه جوی واقع گشته باشد که نه خود آب می‌آشامد و نه آب را رها می‌کند تا به کشت و زرع پیوندد.

در کلمات بعضی از بزرگان چنین آمده است:هر گاه دیدی که عالم با سلطان ملازمت دارد، پس بدان که او دزد«راهزن»است.مبادا که فریفته این گفته شوی که او با این کار حقی را به صاحب حق باز می‌گرداند یا از مظلوم دفاع می‌کند زیرا بدرستی این سخن مکری است شیطانی که دانشمندان فاجر، آن را نردبان پیشبرد مقاصد خود قرار داده‌اند.

و یکی از حکیمان فرمود:هر گاه دانشی نصیبت شد مبادا که نور دانش را با تاریکی گناهان خاموش کنی و روزی که اهل دانش با نور علمشان شتاب می‌گیرند، تو در ظلمت و تاریکی باقی بمانی.و بالأخره رسول خدا- صلی اللّه و علیه و آله و سلم-فرمود:خیانتی که آدمی در کالای دانش می‌کند بسیار سختر از خیانتی است که در مال می‌کند.

در این جا امور پنهان فراوان است ولی برای کسی که شاهدانه گوش فرا دهد همین قدر کافی است.غرض از سیاه کردن این اوراق آن است که بطور خلاصه بیان کنم عمر خویش را تاکنون به چه صورت گذرانده‌ام.و به خداوند پناه می‌برم از اینکه آن را به بطالت و جهالت صرف کنم و با اینکه خود را از صاحبان عقل و یاران معقول به حسال می‌آورم، در روز رستاخیز یکباره از میان ساقط شوم.از آغاز تاکنون همواره دل پریشان بوده و در تیررس سختیها و آسیبها و معرض خطاها و الغزش‌ها قرار داشتم.

مخصوصا در این زمان که مطلق خیرات بساط خویش از بسیط زمین بر چیده و به محل خود بازگشته‌اند همت‌ها از مقدم داشتن نیکی‌ها کوتاه، کارهای نیک ناپدید، سخنان صادقانه کهنه، راههای گمراهی و جهالت باز درهای دادخواهی انصاف بسته، ستم هویدا، دانش متروک، جهل مطلوب، پستی و دون صفتی چیره، کرم و مردانگی پوشیده، دوستی ضعیف، دشمنی نیرومند، نیکان علما خوار و محقر، نادانان شرور محترم و گرامی، مکر و فریب بیدار، وفا و پرهیز خواب، دروغ برگزیده، راستگویی مردود و فرورفته، حق مغلوب و شکست‌خورده، باطل پیروزمند و با حرمت، پیروی از خواهش نفسانی روشی پیروی شده، احکام شرع مهمل و  

ضائعة معطلة، و المظلوم المحق ضئیل ذلیل، و الظالم المبطل عزیز نبیل، و الحرص غالب و القناعة مغلوبة، و العالم غدار و الزاهد مکار، و اتفق العلم فی أیدی جماعة هم أسراء التقلید، و طفقوا یتعاطونه من غیر توثیق و تسدید، کل صناعتهم اللجاج و العناد، و جل بضاعتهم الانحراف عن منهج الرشاد.و قد أجمعوا فی هذه الایام المنحوسة مع شرکائهم الغاوین علی أمر قد اسخطوا اللّه فیه علیهم، و أعرض بوجهه الکریم عنهم، و احل بهم نقمته، و جنبهم رحمته، و استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکر اللّه، فتبّالهم و لما أرادوا من ابداع مقالة فی الدین، و تأسیس اساس مخالف لطریق الحق المبین فلهجوا بکلام بدعة غایتها هدم شریعة سید المرسلین، و اظهار فتنة کقطع اللیل المظلم لا یطفأ حر نارها الی یوم الدین، و تبعهم أشباه الناس الهمج الرعاع اتباع کل ناعق، غیر المستضسیئین بنور العلم، و لا الملجئین الی رکن وثیق رکین (10) و ان أصروا الندامة بعد حین کندامة یزید اللعین فی قتل سید شباب أهل الجنة أجمعین. (11)

فلما رأت جماعة من اهل الحق (12) ظهور هذه البدع المحدثة و اثارة تلک الفتن المستحدثه انکروا علیهم غایة الانکار، و اصروا علی النکیر علیهم نهایة الاصرار خوفا من الملک القهار و طرده ایاهم فی دارالقرار، حیثما قال الرسول المختار-صلی اللّه علیه و آله الاطهار-:«اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنة اللّه». (13)

و عند ذلک قد صاروا أهدافا لسهام البلایا و المنایا، (14) و لم توف رعایة الحق فیهم فقتل منهم من قتل، (15) و سبی من سبی، و اقصی من اقصی، و شرد من شرد، و نفی من نفی، و طرد من طرد، و جری القضاء لهم بما یرجی له حسن المثوبة.

و قد کنت من المنفیین المشردین (16) من عقر داری الی دیار الغربة و بلاد الوحشة.و لولا حبوط الأجر و الثواب فی افشاء المصیبة، و زیارة الصواب فی الصبر ترجمه: معطل، ستمدیده حق‌پیشه حقیر و خوار، ستمگر باطل کیش عزیز و شرافتمند، آزچیره، قناعت مغلوب، عالم بی‌وفا و زاهد فریبکار است.علم در دست گروهی است که خود در دست تقلید اسیرند و آن را بدون استواری و راستی به دست می‌گیرند.همه کارشان لجاجت و دشمنی و تمام سرمایه آنها انحراف از راه درستی و راستی است.

در این روزها نامبارک، همراه با شریکان گمراهشان بر امری اتفاق نمودند که خداوند را در آن، بر خود خشمناک ساختند و او نیز از آنان روی بگردانید و عقوبت خویش بر آنها نازل و رحمت خود از آنان دور کرد.شیطان بر آنها چیره گشت و از یاد خداوند غافلشان ساخت.نفرین بر آنان و بدعتی که در دین نهادند، و اساسی که برخلاف راه آشکار حق بنیان نمودند.شیفته سخن بدعتی شدند که پایان آن خرابی شریعت سید المرسلین، و آشکار ساختن فتنه‌ای است که حرارت آتشش تا روز رستاخیز فرو نخواهد مرد.

نامردمانی فرومایه ونادان که پیرو هر بانگ و صدایی‌اند و با نور دانش روشن نگشته و به پایه‌ای استوار پناه نبرده‌اند، از آنان پیروی کردند.گر چه بعد از مدتی، مانند پشیمانی یزید لعین در کشتن سرور جوانان بهشت، از کرده خود سخت پشیمان شدند.

گروهی از اهل حق، چون پیدایش این بدعتها منکر و برانگیختن آن فتنه‌های نو را مشاهده نمودند، آنان را به سخت‌ترین شیوه نهی کردند و بر نهی خویش اصرار وزیدند.چرا که به اقتضای فرموده رسول خدا-صلی اللّه علیه و آله-آنجا که فرمود:هر گاه در امت من بدعتی پدیدار گردد، باید دانشمند دانش خویش را آشکار سازد، پس هر کس چنین نکند لعنت خداوند بر او باد از شهریار چیره(خداوند)و اینکه آنان را در خانه آخرت براند ترسناک بودند.

اینجا بود که آن بزرگان اهل حق، هدف تیرهای بلا و مرگ قرار گرفتند و حق درباره آنان مراعات نشد.پس گروهی از آنان کشته و جمعی اسیر و فرقه‌ای از وطن خویش دور گردیدند و قلم قضا برایشان به چیزی که مایه امید پاداش نیکوست، جاری گشت.

و من از جمله کسانی بودم که از خانه خود به دیار غربت و بلاد وحشت تبعید شدم.اگر فاش ساختن مصیبت موجب هدر رفتن اجر نمی‌شد و اگر پنهان داشتن بلا و صبر بر آن  

علیها و کتمانها لا شبعت المقال فی ما جری علیّ فی هذه الاوقات، لکنی اشکوا بثی و حزنی الی اللّه تعالی طلبا لذخر یوم المیعاد.قال امیر المؤمنین- علیه السلام-:«ثلاثة من کنوز الجنة:کتمان الصدقة، و کتمان المصیبة، و کتمان المرض».و قال- علیه السلام-:«الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد، و لا ایمان لمن لا صبر له».

ثم بعد حصول فترة قلیلة من هذه الفتنة الشدیدة انتقلت من هذه المرابع الموحشة الی مسقط رأسی و موطن آبائی و سکنت فیها سنتین، ثم هاجرت الی مطمورة الری. (17)

این بود آنچه را که مرحوم آیة اللّه مولی محمد آملی در شرح حال خود نگاشته‌اند.

ترجمه: موجب فزونی پاداش نمی‌بود، هر آینه درباره آنچه در آن اوقات بر من گذشت داد سخن می‌دادم ولی برای آنکه ذخیره روز میعاد را طلب کرده باشم، شکایت غم و اندوه خویش را فقط به خداوند متعال باز می‌گویم امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:

سه چیز از گنجینه‌های بهشت است:پنهان داشتن صدقه، آشکار نساختن مصیبت، پوشیده داشتن بیماری.و نیز آن جناب فرمود:صبر در مقایسه با ایمان به منزله سر است نسبت به بدن، بنابراین آن را که صبر نباشد ایمان ندارد.

سپس بعد از مدت کمی که از فتنه سخت گذشت، از آن اقامتگاه وحشتناک به محل تولد خود و موطن پدرانم منتقل شدم و دو سال در آنجا سکونت داشتم و بعد به نهان خانه ری مهاجرت کردم.

آیة الله محمد تقی آملی

أما صورت مکتوب دوم-اعنی شرح حال جناب استاد آیة الله حاج شیخ محمد تقی آملی قدس سرّه الشریف-به قلم خودش این است: (18) همانا متولد شدم در طهران از رحم طیبه والده‌ام صبیه مرحوم ملا محمد معروف به سیبویه هزار جریبی اصل، الطهرانی المسکن، و الشاه عبد العظیم مدفن، که شمه‌ای از ترجمه ایشان را در ظهر کتاب شواهد الآیات که از مصنفات آن مرحوم است نگاشتم. (19)

در روز چهارشنبه یازدهم شهر ذی قعده سنه هزار و سیصد و چهار(1304 ه)بدنیا آمدم.و چون به بدایت قابلیت تعلم رسیدم پدر مرا به مکتب فرستاد تا در اندک زمانی از خواندن فارسی فارغ، و مرا در مدرسه خازن الملک برای تعلم علوم عربیه فرستاد.و در حدود سن ده سالگی از خواندن سیوطی و جامی و امثال آن فارغ؛خود برای قرائت علم معانی آقا شیخ محمد هادی طالقانی-ره-را به استادی اختیار کردم.و در اوان سنه هزار و سیصد و بیست و دو هجری(1322 ه)خدمت سید جمیل الموسوم بالجلیل که در عصر خود در گفتن مطول اشتهار تامی داشته، باب ایجاز و اطناب و مساوات مطول را خواندن گرفتم.و حقیقة خلاق معانی و بیان بود که خود گوید:

اندر بیان بیان معانی نموده‌ای

و اندر بدیع بدیع سخن پروریده‌ای

ولکن متأسفانه در آن هنگام مرض عام طلوع کرده و مرا از درک خدمت آن سید محروم ساخت، و در اواخر آن سال آن سید جلیل به آباء کرام خود ملحق شد.

و در خدمت آقای طالقانی به شرح لمعه شروع کرده پس از قرائت چند جزوی از آن متذکر آن که

«آب در کوزه و ما تشنه لبان می‌گردیم»

 

خدمت والد را گزید تا آن که لمعه و قوانین و سپس ریاض را در خدمت ایشان قرائت نمودم، و در فقه و اصول سوای خدمت والد نزد کسی نرفتم.

سپس شوق تحصیل علوم ریاضی به سر افتاد، خدمت خال مکرم خود شیخ عبد الحسین هزار جریبی، (خلاصة الحساب شیخ بهائی)و هیئت فارسی(فارسی هیئت قوشچی)و شرح چغمینی و شرح بیست باب ملا مظفر و جمله‌ای از تحریر اقلیدس را دیدم.

در این خلال مشروطیت در ایران طلوع کرد، و مطلع آن مغرب سعادت من بود.و مرحوم پدرم از راه تصلب در دیانت مخالف با اساس مشروطیت گردید و کار منتهی شد به جایی که همه روزه ما را خبر می‌رسید که در انجمن آذربایجانیها تجمعی و اکنون برای قتل شما رهسپار می‌شوند.

بعد از چندی عشق تحصیل علوم عقلیه بسر افتاد، و امور عامه شوارق را در خدمت والد، و تا مسئله چهاردهم را نزد ایشان تلمذ کردم.و از شرح لمعه و قوانین فارغ شده به فرائد و مکاسب مشغول شدم.و گوئیا روز سوم از شروع به فرائد بود که شهر طهران آشوب شد، و ولی خان تنکابنی و علی قلی بختیاری با یک عده مسلح به شهر وارد شده نائره قتال بین ایشان و دولتیان که در تحت سیطره سلطنت محمد علیشاه قاجار بودند بالا گرفت، و این در روز بیست و هفتم ماه جمادی الثانی سنه هزار و سیصد و بیست و هفت هجری قمری بود(1327ه ق).و ما در آن روز کتاب را برهم گذاشتیم.و صدمه صدای توپ و تفنگ با اقتران آن به خوف، عاقبت فکر ما را مشوش کرد.و بالأخره ولی خانیان فائق آمد، و محمد علیشاه پس از التجاء به سفارت روس از سلطنت مخلوع و احمد شاه که طفل صغیری بود منصوب گردید، و تمام رؤسای مشروطیون زمامدار امور گردیده.تا در عصر پنجشنبه یازدهم شهر رجب سنه هزار و سیصد و بیست و هفت(1327ه ق)جماعتی از اهل علم طهران که با مشروطیت مخالفت داشتند به سرداری مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری، دستگیر و به نظمیه که در آن اوان تحت ریاست«یفرم ارمنی»بود محبوس شدند، از آن جمله مرحوم پدرم محبوس شد.«و در عصر روز شنبه سیزدهم رجب سنه هزار و سیصد و بیست و هفت(1327ه ق)مرحوم حاج شیخ فضل الله مصلوب گردید».

و مردم تماشاچیان در روز یکشنبه چهاردهم رجب سنه هزار و سیصد و بیست و هفت(1327ه ق) بر حسب دعوت سید یعقوب شیرازی که در آن زمان ناطق آن محله بود و اکنون از حال او بیخبرم، در میدان توپخانه برای تماشای صلب پدرم حاضر شدند، ولکن فجیعه مصلوبیت مرحوم شیخ انعکاس عجیبی بخشید، و چون عالم‌کشی تا آن عصر در ایران معمول نبود آنهم به این طور فجیع لذا نصف از اهل شهر را گویا از خواب بیدار کرد، و وقوع این حادثه به امر شیخ ابراهیم زنجانی که معروف به یهودیت بود لکن در امور مشروطیت ساعی بود، و باالأخره به عضویت در اداره اوقاف نامزد و به همان شغل بماند تا بمرد.

و مباشرت یفرم ارمنی بیشتر در مردم انزجار پدید آورد تا به درجه‌ای که زمام‌داران از تهاجم فتنه خائف، و برای تبرئه خود این امر را به رؤسای آن دوره نجف اشرف منسوب داشتند، و چنین اظهار کردند که وقوع این حادثه برای امتثال فرمان روحانیون نجف بود، هر کس را در این مطلب شبهه‌ایست خود از نجف با تلگراف استعلام نماید، حتی آن که شایع شده بود که در آن چند روزه تلگراف برای استخبار این امر مجانی است.و من علما اطلاع پیدا نکردم و مداخله روحانیون نجف اگر چه بکلی بی‌اصل نبود، لیکن از استعلام آنها با تلگراف هم مطلبی مکشوف نمی‌شد، چه آن که ممکن بود از کرمانشاه یا قصر جواب به اسم نجف مخابره شود مطابق با میل زمامداران در صورتی که موافق با واقع نبوده باشد بلی چیزی که الآن مرا خاطر است از طرف سه نفر روحانیون آن عصر با تلگراف مخابره شد که دفع نوری و آملی به هر قسم که باشد لازم است. (20)

و بالجمله سوء انعکاس مصلوبیت مرحوم شیخ، دفع قتل از مرحوم پدرم و سایر محبوسین نمود.و در حق پدرم حکم به تبعید بیرون آمد، پس از هفته‌ای از صلب شیخ مرحوم، پدرم را به نور مازندران تبعید کردند، به حاکم آنجا که در آن زمان مصدق الممالک نوری و پسرش که در آن عصر معاضد الممالک ملقب بود از علمداران مشروطیت بود سپردند، و در مدت پنج سال تحت الحفظ مصدق و معاضد در مازندران محبوس بودند.

و این ضعیف پس از ازعاج پدرم به مازندران، مبتلا به هموم و احزان، و مقارن تجرّع غصص و کرب گردیده با وجودی که اوان شبابم بود و سنین عمرم در حدود 23 یا 24 بود، مبتلا به عائله بزرگی و به فشار قرین شد.خود دارای عیال و چند تن اولاد بودم، عائله پدر بر آن ضمیمه گردید، و اصول لوازم زندگانی پدر را هم از طهران می‌بایست ارسال دارم، و از طرف مردم به هیچوجه تفقّدی از من نمی‌شد، و بقایای از رجال قاجاریه با وجودی که مخالفت پدرم با مشروطیت بالعرض با نفع آنان تمام می‌شد و از چگونگی حالم مطلع بودند، مساعدتی نمی‌کردند، بلکه اذیتهایی از آنان دیدم.و مردم متفرقه هم که در دوره‌ای لاف دوستی می‌زدند ترک دوستی کرده، بلکه با دشمنی آمیختند.و من در احوال مصداق فرمایش منسوب مولی الموالی مشاهده می‌کردم که فرمود:«الناس فی زمن الاقبال کالشجرة و حولها الناس مادامت بها الثمرة حتی اذا ما عرت حملها انصرفت فربما لم یکن خبره خبره»صدق صلوات الله علیه.

و از آن جله از بعضی از اهل علم طهران که اینک سر به زیر خاک فرو کردند-سامحهم الله بلطفه و کرمه-امور غیرمترقبه دیدم.و من در تمام آن احوال صبر را از دست نداده، پیرامون جزع نگردیدم.و اگر چه از عقوق مردم بسی لطمات و صدمات دیدم لکن همه آنها را عوائد الهی شناختم چه از دری مطرود شدم بابی به قاضی الحاجات بر خود مفتوح دیدم.و چنانچه انسان سالکی می‌بودم طریق روشن و روش حسنی برای سلوک خود می‌دیدم، و در آن حال متذکر معنی این شعر مولوی می‌شدم:

این جفای خلق با تو در جهان

گر بدانی گنج زر آمد نهان

خلق را با تو چنین بدخو کند

تا ترا ناچار رو آن سو کند

و با همه این احوال شوق تحصیل مرا قائدی به خیر بود، و با تراکم محن و فتن دست از طلب بر نداشتم، و درماه شوّال سنه هزار و سیصد و بیست و هفت (1327 ه ق)بخود باز آمدم که اینک اوضاع دنیا مبدّل و پدر در مازندران محبوس، گرفتم که او را از این حبس خلاصی نباشد، آخر نه مرا کاری باید، اینک پدر را رفته باید پنداشت، و خود در کار خود باید، شتافت.وهمی خیالم قوّت گرفتن کرد تا آن که در منقول به محضر افادت شیخ جلیل نبیل و فاضل علی الاطلاق الشیخ رضا النوری المازندرانی که هم در مدرسه منیریه سمت تدریس، و در خانه هم به افادت اشتغال داشت، و جناب معظم یگانه استادی است در تدریس فرائد، و الی الآن نظیری در مباحثه رسائل بر ایشان ندیدم.بالجمله فرائد را از رساله برائت خدمتشان حاضر شده به انتهاء رسانید، و سپس از سر شروع کرده ایضا به آخر ختم کرد، یعنی یکدوره و نصف دوره برای استماع رسائل به حوزه ایشان حاضر و در این خلال غالبا با فقهی هم توأم بود، از مکاسب یا غیر آن، لیکن مرا غرض در استماع رسائل ایشان بیشتر بود، و گویا ایشان را هم در تدریس آن اهتمام بیشتر وسعیشان اتم بود.و بالأخره به امامت مسجد حاج میرزا زکی واقع در بازار چه سنگلج طهران قیام نموده در عصر روز شنبه شانزدهم شهر ربیع الاول سنه هزار و سیصد و پنجاه و پنج هجری(1355 ه ق)به رحمت حق پیوست و در روز یکشنبه هفدهم شهر مذکور در حضرت عبد العظیم مدفون گردید.

و برای دیدن معقول به مجلس افادت مرحوم شیخ علی نوری حاضر شدم، و از سفله طلاب آن حوزه بسی اهانتها دیدم، لیکن شوق تحصیل مرا مدد نمود از آن اهانات از پا نیافتادم، و عواطف حکیمانه رحیمانه‌ 

استاد نیز مرا کمک نموده دو دوره امور عامه شوارق که آن مرحوم متخصص در تدریس آن بود و او را بر آن حواشی است مطبوعه، پیش ایشان دیدم.و پس از انجام آن به مدرس تحقیق مرحوم میرزا حسن کرمانشاهی مدرس مدرسه سپهسالار قدیم که حکمت مشاء را استادی کامل بود شتافتم و به آن حوزه با کمال انس می‌رفتم و از سفله موذیات آسوده بودم؛ کتاب شرح اشارات من البدایه الی النهایه و سفر نفس اسفار و جمله‌ای از الهیات شفاء و برخی از طبیعیات آن و معظمی از شرح فیصوص قیصری خواندم، تا دوره روزگار منتهی به سنین قحط عظیم گردید، یعنی سنه هزار و سیصد و سی و شش (1336ه ق)مجاعه شدید روی داد، و استاد معظم بواسطه فشار قحط و صدمه پیری به مدرسه نیامد، و من سماجت کرده دست از طلب نکشیدم با وجودی که خانه‌ام نزدیک خیابان میدان مشق، و خانه ایشان نزدیک به دروازه غار بود همه روزه بعد از ظهر به خانه ایشان رفته و از محضرشان استفاده می‌بردم، تا بالأخره در همان سال آن مرحوم را سفر لقاء الله روی داده و قالب تهی کرده به منزلگاه حقیقی پیوست و رفاقت ملأ اعلی را اتخاذ نمود.

و در خلال این احوال والد ماجدم که چندی بود از مازندران مراجعت کرده بودند (21) به عالم آخرت انتقال یافت و با سمیّشان خاتم النبیین محشور گردید و در روز اول ماه شعبان سنه هزار و سیصد و سی و شش (1336ه ق)به رحمت ایزدی پیوست.پس از انتهای مراسم تعزیت آن مرحوم به شغل امامت مسجد حاج مجد الدوله مشغول شدم، و به وعظ و اندرز و مذاکرات اخلاقی و تربیت خلق مقامی بس منیع اتخاذ کردم، و هم در صبحها به مدرس افاده حاج شیخ عبد النبی نوری که جامعی بود در معقول و منقول و کان قدوة من ادرکته فیهما حاضر می‌شدم.

تا در سنین هزار و سیصد و چهل هجری (1340ه)مرا شوق به مسافرت عتبات عرشی درجات به خاطر افتاد، در طلب آن بر آمدم با وجود تهی دستی و قرض وافر و کثرت عیالات، متوجه حضرت مولی الموالی بایسیر وجه کار سفرم ساخته آمد.و به علاوه از حسد حاسدین هم به جهت رفتن به مسجد مجد الدوله ملول بودم، و هم از این شغل خطیر در اندیشه بودم، تا بالأخره با تحصیل اجازه اجتهاد از مرحوم حاج شیخ عبد النبی نوری پس از تفویض مسجد به یک سید جلیلی از دوستانم در روز شنبه سیم ماه شعبان سنه هزار و سیصد و چهل(1340 ه)با عائله خود به سمت عتبات حرکت کردم، و روز غره ماه رمضان المبارک سنه هزار و سیصد و چهل (1340 ه)به نجف اشرف مشرف و در خانه‌ای جنب مقبره مرحوم شیخ خضر شلال، منزل کردم؛و در ماه مبارک با رؤسای آن بلد شریف و نوع اهل علم آن مأنوس شدم.اگر چه هنگام حرکتم از طهران شقاق مشروطه و مستبدی در بین اهل طهران کهنه شده بود، بلکه می‌توان گفت بکلی مضمحل بود، ونوع اهل علم را از این راه خلافی نبود، بلکه همه با هم می‌زیستند، لیکن بقایاء این شقاق در روش سکنه نجف اشرف میلی قابل و منزلی با قرار داشت، و من بنده به این جهت در کشمکش بودم و هم مورد عنایت بعضی از رؤساء به جهت انتساب به پدر بسته نمی‌شدم، به این جهت طریق سلامت اتخاذ کردم و خود را از مدانست با هر دو حوزه کنار کشیدم.

و مجلس افاده آقای ضیاء الدین عراقی را برای خود اختیار کردم تا در آن مدرس محترم یک دوره اصول من البدایه الی النهایه دیدم، و اشطاری از فقه را برخوردم و آنچه شنیدم بنوشتم و آنچه نوشتم مذاکره کردم و به تحقیق اندر شدم.تا آن که مرا شوق شنیدن ابحاث آقای نائینی پیدا شده، پس از تکمیل دوره مباحثه آقای عراقی به درس ایشان حاضر شده از آخر مباحث استصحاب الی آخر تعادل و تراجیح، و از اول مباحث الفاظ الی رساله برائت خدمتشان استفاده کردم. (22) و به مباحثه آقای اصفهانی(آقا سید ابو الحسن اصفهانی)که در آن اوان اصول منقح خارج می‌فرمود حاضر می‌شدم، و آنچه از درس ایشان هم استفاده کردم به دام کتابت قید کردم. (23) 

تا سنین هزار و سیصد و چهل و هشت(1348 ه) و چهل و نه(1349)و پنجاه(1350)نه آن که خود را مستغنی دیدم، بلکه ملول شدم، چه آن که طول ممارست از تدرس و تدریس و مجالس تقریر که در شبها تاجار حرم در صحن مطهر منعقد می‌داشتم خسته شدم.به علاوه کمال نفسانی در خود نیافتم، بلکه جز دانستن چند ملفقاتی که قابل هزاران نوع اعتراض بود چیزی نداشتم.و همواره از خستگی ملول و در فکر برخورد به کاملی وقت می‌گذراندم و به هر کس می‌رسیدم با ادب و خضوع تجسسی می‌کردم که مگر از مقصود حقیقی اطلاعی بگیرم.

و در خلال این احوال به سالکی ژنده‌پوش برخوردم، و شبها را در حرم مطهر حضرت مولی الموالی-ارواحنا فداء عتبته-تاجار حرم با ایشان بسر می‌بردم.و اگر چه کامل نبود لیکن من از صحبتش استفاداتی می‌بردم. (24)

تا آن که موفق به ادراک خدمت کاملی شدم، و به آفتابی در میان سایه برخوردم، و از انفاس قدسیه او بهره‌ها بردم، (25) و در مسجد کوفه و سهله شبهایی تنها مشاهداتی کردم.و کم کم باب مراوده با مردم را به روی خود بستم و به مجالس مباحثات حاضر نمی‌شدم، و دروسی را که خود داشتم ترک کردم.و چند سالی بر این حال بماندم تا مرا شوق بازگشت به طهران پدید آمد.پس از استخاره با حضرت معبود در ماه ربیع الاول سنه هزار و سیصد و پنجاه و سه (1353 ه)از نجف اشرف حرکت کردم، و اواخر ماه مذکور به طهران رسیدم. (26) و همواره به تجرع غصص و احزانم و از پیش‌آمدهای روزگار در سوز و گدازم.نه مرا حال قراری و نه پای فراری و نه شوق به کاری و نه دنیایی و نه آخرتی‌«هذا ما کنزتم لانفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون»(التوبه-35)اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا.

و ختم می‌کنم این اوراق را به رسم بعضی از اجازاتی که اساتید عظام مرا اهل آن دانسته و اقتداء بالسلف الصالح به این ضعیف مرحمت کردند و مرا در سلک روات اخبار اهل اطهار-ع-منخرط داشتند.و الحمد لله علی انعامه و افضاله، و له الشکر علی آلائه.

صورة کتابة السید الاجل الامجد، السید الجلیل و السند النبیل، صاحب المقامات العالیات و الکرامات الباهرة السید ابی تراب الخوانساری النجفی-قده- ابن عم السید الجلیل السید محمد باقر صاحب روضات الجنات، و السید محمد هاشم الچهار سوقی الاصفهانی-قدس سرهما-و هی هذه:

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله علی نواله، و صلی الله علی عباده الذین اصطفی محمد و آله.و بعد فان جناب العالم الزکی و الحبر اللوزعی و الفاضل الکامل الالمعی و العدل التقی النقی الشیخ محمد التقی الطهرانی-دام فضله-ابن المرحوم المبرور قدوة العلماء الراسخین و حجة الاسلام و المسلمین الملا محمد الآملی-طیب الله رمسه و قدس الله روحه-قد استجاز منی تأسیا بالسلف الصالحین، و تیمنا بالدخول فی سلسلة الرواة عن النبی و الائمة المعصومین، فاجزت أن یروی عنی ما صحت لی روایته من کتب اصحابنا الحدیثیة و الدعائیة لا سیما الاربعة التی علیها المدار:الکافی و الفقیه و التهذیب و الاستبصار للمحمدین الثلاثة- قدس الله ارواحهم-؛و الثلاثة المتأخرة المشتهرة اشتهار الشمس فی رابعة النهار:الوسائل و الوافی و البحار للمحمدین الثلاثة ایضا؛و الصحیفة السجادیة و المصباحین للطوسی و الکفعمی، و کتب ابن طاوس و غیرها و سائر تصانیف علمائنا الابرار؛و تصانیفی لا سیما کتابی الکبیر المسمی بسبیل الرشاد فی شرح نجات العباد المشتمل علی جل الاخبار و استیفاء تمام الادلة و الاقوال، و کتاب قصد السبیل و تحریر الاحکام بالدلیل، و غیر ذلک؛و تصانیف سائر العلماء من العامة و الخاصة فی سایر العلوم التی یحتاج الی النقل عنهما بطرقی المتصلة الی مصنفیها.

و من اعلی طرقی الیها ما ارویه عن مشائخی و هم یزیدون عن عشرة من تلامذة الشیخین العلامتین 

المنتهی الیهما ریاسة الامامیة خاتم الفقهاء و المجتهدین الشیخ محمد حسن بن الشیخ باقر صاحب الجواهر، و خاتم المحققین الشیخ مرتضی الانصاری

-قدس الله روحهما-.

و منهم سید المحققین السید حسین التبریزی؛و فقیه اهل العراق بل کافة الآفاق الشیخ محمد حسین الکاظمی؛و المحقق المدقق الزاهد الأواه المولی لطف الله المازندرانی؛و ابن عمی و زوج اختی السید المحقق المحدث العدل البدل صاحب الکرامات و المقامات السید محمد الخوانساری؛ و المحقق المدقق السید هاشم الچار سوقی الاصبهانی صاحب اصول آل الرسول و مبانی الاصول و غیرهما؛و اخوه الاکبر المحقق المدقق المحدث الماهر السید محمد باقر صاحب روضات الجنات و غیرها من التصانیف الفاخرة؛و علامة المجتهدین الشیخ محمد باقر بن الشیخ محمد تقی صاحب الحاشیة علی اصول المعالم؛و العالم الربانی و الفاضل الصمدانی الشیخ عبد العلی الاصفهانی- قدس الله ارواحهم-؛و غیرهم ممن لا حاجة الی ذکره، فأنا اروی عنهم جمیعا بحق الاجازة عن الشیخین المذکورین.

و الشیخ محمد حسن-ره-یروی عن السید الجلیل العلامة السید جواد العاملی صاحب مفتاح الکرامة عن شیخه الاجل الاکبر الشیخ جعفر صاحب کشف الغطاء عن السید مهدی بحر العلوم؛و هو تارة یروی عن جدی الثالث السید محمد المحقق بن العلامة السید حسین بن المحدث العلامة السید ابی القاسم جعفر الخوانساری عن والده عن المحدث المجلسی صاحب البحار.

و الشیخ مرتضی الانصاری-ره-یروی تارة عن المحقق النراقی المولی احمد بن المولی مهدی بن ابی ذر النراقی عن والده عن الوحید البهبهانی، و اخری عن المولی احمد عن السید مهدی بحر العلوم بطریقبه الی صاحب البحار یروی الوسائل عن الشیخ محمد الحر العاملی و هو آخر من اجازه و استجاز منه‌و یروی الوافی عن المولی محمد حسن الفیض الکاشانی.و یروی سائر الکتب بطرقه المذکورة فی اجازات البحار.و اعلاها سندا انه یروی عن والده الملاّ محمد تقی المجلسی عن شیخه الشیخ بهاء الدین العاملی عن والده الشیخ حسین بن عبد الصمد عن الشهید الثانی عن الشیخ شمس الدین محمد بن داود المؤذن الجزینی عن الشیخ ضیاء الدین علی بن الشهید الاول محمد بن مکی عن فخر المحققین ابی طالب محمد بن الحسن بن یوسف بن المطهر الحلی عن والده الامام العلامة عن المحقق ابی القاسم جعفر بن سعید عن السید السعید شمس الدین ابی علی السید فخار بن معد الملولی عن الشیخ الامام ابی الفضل شاذان ابن جبرئیل القمی نزیل مهبط وحی الله و دار هجرة رسول الله عن الشیخ الفقیه عماد الدین جعفر بن محمد الطوسی عن والده الشیخ الطوسی مصنف التهذیب و الاستبصار عن الشیخ  

المفید عن ابن قولویه عن محمد بن یعقوب الکلینی مصنف الکافی.و یروی الشیخ المفید بلا واسطة عن الصدوق محمد بن علی بن بابویه مؤلف الفقیه.

و اما کتب ابناء طاوس فنرویها عن العلامة عنهم.و اما الصحیفة الکاملة فنرویها عن الشهید الاول عن السید تاج الدین محمد بن القاسم بن معیة عن والده السید جلال الدین القاسم بن معیة عن عمید الرؤساء هبة الله بن حامد و الشیخ علی بن سکون معا عن السید الاجل بهاء الشرف الی آخر ما فی سند الصحیفة المذکور فی اولها.

و نرویها ایضا عن السید فخار عن محمد بن ادریس عن بهاء الشرف الخ.و عن العلامة عن والده عن ابن نما عن محمد بن ادریس عن بهاء الشرف الخ.و نرویها ایضا عن الشیخ الطوسی عن الشیبانی الی آخر السند.

و اما اسانیدنا الی باقی الکتب و سائر الطرق الیها فمعلومة من کتب الاجازات، لا سیما اجازات البحار و لؤلؤة البحرین و مناقب الفضلاء و اجازاة الشهید الثانی و غیرها فلا حاجة الی ذکرها.

و ارجو من جنابه الدعاء فی مواطن الاجابة.و حرره بیمناه الداثرة ابو تراب الخوانساری فی ثالث شهر ذی الحجة الحرام من شهور سنة اثنتین و اربعین و ثلاثمائة بعد الالف من الجهرة فی الغری.

صورة کتابة الشیخ الجلیل و الفاضل النبیل افضل المتأخرین علما و عملا و شیخ المجتهدین زهدا و تقوی الشیخ اسد الله الزنجانی-قدس الله سره و طیب رمسه-المتوفی فی ایام البیض من شهر رجب من شهور سنة ثلاث و خمسین و ثلاثمائة بعد الالف من الهجرة فی ارض الغری و المدفون فی الصحن الشریف رزقنا الله مجاورته حیا و میتا، و قد ناولها ایای فی شهر شوال من شهور سنة 1348 من الهجرة:

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین، و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین ما دامت الربوبیة ثابتة للذات المقدسة.اما بعد فقد استجاز منی جناب العالم الفاضل الکامل التقی النقی المجتهد الشیخ محمد تقی الطهرانی-دام عزه-ابن العالم قدوة العلماء الصالحین العاملین حجة الاسلام و المسلمین المولی محمد الآملی. (27)

این بود آنچه که مرحوم استاد آیة الله حاج شیخ محمد تقی آملی-قدس سره الشریف-در شرح حال خود مرقوم فرموده‌اند.

یاداشتها

(1)-ولکن نسخه‌ای را که حضرت استاد آملی به رسم امانت به من داده بود، از روی نوشته اصل به قلم والد ماجدش استنساخ شده بود؛بلکه ظاهر عبارات آن چنین می‌نمود که نسخه اصلی را یکی به دیگری املاء-یعنی دیکته-می‌کرد، و از آن نویسنده اغلاط املایی بسیار به عبارات روی آورد، لذا ما روایات را از مصادر آنها یافته و نقل کردیم، و اشعار فخر رازی را از تاریخ ابن خلکان تصحیح کردیم و همچنین دو بیت ابن یمین را از دیوانش، و بسیاری از کلمات را به موازین قواعد ادبی.

(2)-متأسفانه دعای آنجناب مستجاب نشده است و الآن کما کان.

(3)-در زمان ما نیز طایفه‌ای از آملیها به نام طایفه جوان شهرت دارند، حتی فامیلی برخی به جوان آملی موسوم است در بیان«بنو جوان»تعلیقه‌ای در هامش نسخه یاد شده به امضای«منه»-یعنی از مرحوم ملا محمد آملی- بدین صورت مرقوم است:«هم طائفة ینسبون الی العارف المحقق و المکاشف المحق طالب الآملیّ -قده-حیث لقب بالجوان لما قاله فی بعض سوانحه: «

که بختم جوانست و من هم جوانم

 

»و له دیوان شعر معروف حسن جیّد.و من هذه الطائفة المولی المحقق الشریف محمد الملقب به شریف العلماء-طاب ثراه، و جعلت الجنّة مثواه-منه ره». 

ایشان گروهی‌اند که به عارف محقق و مکاشف محق طالب آملی قدس سره منسوبند، چرا که وی به«جوان»لقب گرفته بود، از آنروی که در بعضی از سروده‌های خود چنین گفته:«

که بختم جوان است و من هم جوانم

 

»او را دیوان شعری است معروف و نیکو.و از همین طایفه است ملا محمد محقق شریف، ملقب به شریف العلماء که تربتش پاک و بهشت جایگاهش باد.

دیوان ملک الشعراء طالب آملی(متوفی 1036ه ق) در سنه 1346 ه ش، به اهتمام و تصحیح و تحشیه و مقدمه فاضلانه آقای طاهری شهاب از انتشارات کتابخانه سنائی طهران به حلیت طبع متحلّی و متجلّی شده است.

عبارت فوق طالب آملی:«که بختم جوانست و من هم جوانم»مصراع دوم بیت یکی از قضائد دیوانش است.و آن قصیده‌ای است میمیه به تعداد 59 بیت بدین عنوان:«قصیده در حسب حال خویش و مدح خان غازی»، و بدین

 

سماک به کسر اول نام دو ستاره روشن از ثوابت است: یکی به نام سماک اعزل، و دیگری به نام سماک رامح.

7-عبارات مذکور در وصف علم متخذ از دو روایت است: یکی از حضرت رسول اللّه-صلی اللّه علیه و آله و سلم- که از مالی شیخ طوسی-رضوان اللّه علیه-در بحار روایت شده است(ج 1، ط 1 کمپانی، ص 55)؛و دیگری از جناب وصی امام امیر المؤمنین علی- عله السلام-که از امالی صدوق-رضوان اللنّه علیه- نیز در بحار روایت شده است.(ج 1، ط 1کمپانی، ص 54).

8-به«باب ذم علماء السوء و لزوم التحرز عنهم»از بحار رجوع شود.(ج 1، ط 1کمپانی، ص 97).

9-بحار الانوار، ج 1، ط 1 کمپانی، ص 80.

10-از فرموده‌های حضرت وصی امیر المؤمنین امام علی-علیه السلام-به شاگردش کمیل کامل- رحمة اللّه علیه-است.(نهج البلاغه، حکمت 147، ط تبریز چاپ سنگی رحلی، ص 277 و 288).

11-بعد از آن که نسخه اصل امانی را پس از استنساخ، به حضرت استاد آیة اللّه حاج شیخ محمد تقی آملی- قدس سره الشریف-مسترد داشتم، از آن جناب پرسیدم که برای مرحوم والد ماجد شما چه واقعه  

تلخی پیش آمده بود که آن بزرگوار این همه ناله و سوز و گداز دارد و اظهار تأسف و تلهف می‌فرماید و از افرادی سخت دلگیر و اندوهگین است و از آنان شکایت دارد و تبری می‌جوید و...؟

در پاسخم فرمودند:پدرم چون حاج شیخ فضل اللّه نوری جدا مخالف با مشروطه و مشروطه‌خواهان بود منطق ایشان این بود که این مردم به ما دروغ می‌گویند و با ما سر خدعه و مکر و حیله دارند؛ما باید فقط قرآن کریم را که کتاب وحی الهی و دستور العمل مدینه فاضله انسانی، و معجزه باقیه حضرت خاتم الانبیاء-صلی اللّه علیه و آله و سلم-است حفظ کنیم؛ما نمی‌دانیم که حرف مشروطه از کجا برخاسته است و از چه دهن‌آلوده‌ای تلفظ و تفوه شده است و بیگانگان چه اهداف سوء و افکار فریبنده دارند، ما را چه حاجت که با وجود قرآن کریم به دنبال این‌گونه حرفها برویم؟

سپس فرمودند که کار ما به جایی رسیده بود که وقتی من به حکم ضرورت از خانه بیرون آمده بودم و به جایی می‌رفتم مردم از کنار خیابان و مغازه‌ها از روی استنکار و بیزاری به من اشاره می‌نمودند که این شخص پسر فلانی است، بدین معنی که کأنّ ما از دین خدا برگشته‌ایم و از قرآن و اسلام روی بر تافته‌ایم.برخی از اشارات در مکتوب دومین که در شرح آن جناب است گفته آید.

و آن که فرموده است:«و ان اصروا الندامة...»استاد عزیزم حضرت آیة اللّه آقا شیخ عزیز اللّه طبرسی-رضوان اللّه علیه-روزی بعد از اتمام جلسه درس به مناسبتی که سخن از مشروطه پیش آمد، فرمود:«مشروطه‌خواهان پس از شهادت حاج شیخ فضل اللّه نوری و فجایع دیگر گفته‌اند:«ما مشروطه مشروعه می‌خواستیم، نه این مشروطه».

12-مرادش از این«جماعت اهل حق»علمای مخالف مشروطه است.مانند آیات عظام:حاج شیخ فضل اللّه نوری حاج شیخ عبد النبی نوری و خود آنجناب اعنی مولی محمد آملی در تهران، و آقا سید محمد کاظم یزدی و آقا شیخ مهدی نوائی آملی-قدس اللّه اسرارهم-در نجف اشرف.

13-اصول کافی معرب، ص 44، حدیث دوم، باب البدع و الرأی و المقاییس.نظیر این حدیث در بحار از محاسن برقی بدین صورت نقل شده است:«ابن محبوب عن معاویة بن وهب قال:سمعت ابا عبد اللّه علیه السلام قال قال رسول اللّه-صلی اللّه علیه و آله و سلم-ان للّه عند کل بدعة تکون بعدی یکاد بها الایمان ولیا من اهل بیتی موکلا به یذب عنه ینطق بالهام من اللّه و یعلن الحق وینوره و یرد کید الکائدین و یعبر عن الضعفاء فاعتبروا یا اولی الأبصار و توکّلوا علی اللّه»(ج 1، ط 1، چاپ کمبانی، ص 166).

معاویة بن وهب گوید:از امام صادق علیه السلام شنیدم که آن جناب از قول رسول خدا صلی اللّه علیه و آله نقل نمود که آن حضرت فرمودند:به درستی که خدا را در هر بدعت ایمان ستیزی که بعد ازمن بوجود می‌آید، نگاهبانی است از میان اهل بیت من که بر ایمان موکل است و از آن دفاع می‌کند.به الهامی از سوی خداوند سخن می‌گوید و حق را آشکار می‌سازد.کید دشمنان را برگردانده و از جانب ضعیفان تکلم می‌کند، پس ای صاحبان بصیرت عبرت گیرید وبر خداوند توکل کنید.

14-یکی از اساتید حضرت آیة اللّه استاد حاج شیخ محمد تقی آملی، عالم اوحدی آیة اللّه جناب حاج شیخ عبد النبی نوری بوده است چنان که به نص صریح آن جناب در شرح حالش در مکتوب دوم گفته آید.روزی این کمترین حسن حسن زاده آملی به تنهایی در محضر مبارکش در منزل آن جناب در چهار راه حسن آباد تهران برای جواب گرفتن ازمسائلی علمی تشرف حاصل کرد.در آن روز پس از چند سؤال و جواب به مناسبتی فرمودند که:«تهران زمان ما بلد علم بود، و علمای بزرگ و نامداری در معقول و منقول بودند، و مع ذلک جناب حاج شیخ عبد النبی نوری در معقول و منقول اعلم من فی البلد بود».

و نیز معلم عصر علامه ذوالفنون حضرت استاد آیة اللّه حاج میرزا ابو الحسن شعرانی-جزاه اللّه عنا خیر جزاء المعلمین-یکی از اساتیدش حضرت آیة اللّه حاج شیخ عبد النبی نوری بوده است.روزی که پس از جلسه درس عمومی، من شخصا برای درس خصوصی هیأت و ریاضیات به حضور انورش مشرف بودم، به مناسبتی از مردم زمانه با استادش حاج شیخ عبد النبی نوری سخن به میان آورد، و فرمود:«آقا با این که در تهران زمان ما علمای بزرگ در علوم عقلی ونقلی بودند، جناب حاج شیخ عبد النبی نوری در معقول و منقول اعلم من فی البلد بوده است»-یعنی همان حرفی را که حاج شیخ محمد تقی آملی فرموده بود ایشان نیز فرمودند-.

پس از آن مرحوم استاد شعرانی فرمود:«جناب حاج شیخ عبد النبی نوری در اواخر عمرش بر اثر ضعف چشم قادر بر مطالعه کتاب نبود، مرحوم استاد میرزا طاهر تنکابنی آن چنانی که خود استاد اعظم بلد آن روز بود احتراما به مجلس درس حاج شیح عبد النبی حاضر می‌شد، و هر روز کتاب اسفار را به مقدار یک 

درس قرائت می‌کرد و جناب حاج شیخ عبد النبی گوش می‌داد، که همین خواندن و گوش کردن به منزلت مطالعه کردن حاج شیخ عبد النبی بود، سپس مرحوم حاج شیخ عبد النبی شروع می‌فرمود برای شاگردان محضر که از آن جمله من خودم بودم، مقصود و مراد صاحب اسفار را تقریر کردن، آن چنان که مرحوم میرزا طاهر تنکابنی یکپارجه اذن واعیه فانی در تقریر مطالب اسفار از زبان مبارک حاج شیخ عبد النبی نوری بوده است.»

پس از آن استاد علامه شعرانی فرمود:«آقا این حاج شیخ عبد النبی نوری آن چنانی مانند مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری سخت مخالف مشروطه و مشروطه‌خواهان بوده است.و تبلیغات سوء کار را به جایی کشید که مردم علاوه بر این که درب مسجد را- مسجد حاج شیخ عبد النبی نوری در سرچشمه تهران را-به روی او بسته‌اند، خانه او را-در سرچشمه مقابل مسجدش-در حالی که خود آن جناب و عائله او در خانه بوده‌اند سنگسار کردند.و پس از شهادت حاج شیخ فضل الله نوری و وقایع ناگواری که در تهران و سائر بلاد از قتل و هتک و حبس و نهب و تبعید و غیرها، که مردم فهمیدند از ایادی اجانب چه زخمی خورده‌اند، کثرت جمعیت نمازگزار با حاج شیخ عبد النبی در مسجد نامبرده دیدنی بود.»

15-سر سلسله شهدای فاجعه مشروطه، جناب آیة الله حاج شیخ فضل الله نوری-رضوان الله علیه-بوده است.

روزی حضرت استاد اعظم آیة الله حاج میرزا ابو الحسن حسینی رفیعی قزوینی-رفع الله درجاته-پس از جلسه درس به مناسبتی فرمودند:«مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری مجتهد مسلم بوده است، و بسیار جای تعجب است که چه پیش آوردند که یک روحانی مجتهد مسلم برای حفظ جانش تقیه نکرده است.»

و نیز حضرت استاد علامه شعرانی روزی بعد از جلسه درس مکاسب شیخ انصاری-قده-به مناسبتی فرمود«من حواشی رحوم حاج شیخ فضل الله نوری را بر مکاسب شیخ دیده‌ام، و حقا با حواشی آقا سید محمد کاظم یزدی برابری می‌کرد و از آن کم نداشت».

16-بعد از مصلوب شدن شهید حاج شیخ فضل الله نوری، نوبت مصلوب شدن آخوند ملا محمد آملی بود، چنان که به نص صریح فرزندش آیة الله حاج شیخ محمد تقی آملی در مکتوب دوم گفته آید.ولیکن از مصلوب شدن جناب حاج شیخ فضل الله نوری انعکاسی عجیب روی آورد که از دار زدن آن حضرت منصرف شدند، و حکم تبعید او را به هرات افغانستان صادر کرده بودند، جز این که از دگرگونی اوضاع روز و اختلاف مردم تبعیدش را به هرات نیز صلاح خودشان ندیدند، و برای این که از رد حکمشان شکست سیاسی نخورند، جستجو کردند که در ایران کدام آبادی هموزم با هرات است تا این که«کرات»نور مازنداران را یافتند و به مردم تلقین کردند که حکم تبعید ایشان به«کرات»بود نه به هرات.

و پنج سال در کرات نور مازندران محبوس بوده است.

17-بعد از شرح حال آن جناب، نامه‌ای از شخصی است که حاوی حکایت یک رؤیا و قصیده‌ای نونیه در مدح آن جناب است.و آن رؤیا نیز درباره همان قصیده است، و لیکن چون اشعار قصیده سست به نظر آمد از نقل آن اعراض کردیم.و بعد از اتمام قصیده، حضرت استاد آیة الله حاج شیخ محمد تقی آملی تاریخ وفات آن جناب را-اعنی والد ماجدش را-با ذکر مؤلفاتش به قلم خودش چنین نگاشته است:

«و توفی قدس سره و طیب الله رمسه و حشره الله مع سمیه محمد خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله فی صبیحة یوم الاحد الیوم الاول من شهر شعبان المعظم سنة ست و ثلاثین بعد الالف و الثلاثمأة، و قد مضی فی عام وفاته قدس سره عن عمر ثلاث و سبعون سنة، و دفن جنب مقبرة استاذه الحکیم الآقا میرزا ابو الحسن الاصفهانی الطباطبائی‌[یعنی حکیم جلوه‌]فی روضة الصدوق ابن بابویه-قدس سره-.

و له مؤلفات رشیقة و رسائل دقیقة و حواشی نمیقة:

منها حواشیه علی الفرائد للشیح الاعظم الانصاری-قدس سره-.

و منها تحقیقاته فی مباحث الالفاظ.

و منها شرحه علی الکلمة الشریفة:لا اله الا الله.

و منها حواشیه علی شرح المطالع.

و منها حواشیه علی شرح الشمسیة، مطبوعة.

و منها رسالته الفتوائیة المسماة بتلخیص الفرائض، مطبوعة مشتمله علی اعظم مسائل ابواب الفقه من العبادات و المعاملات و الاحکام.

و منها حواشیه علی الاسفار، لم نکن منها عندنا نسخة. حرّره الفقیر محمد تقی الآملی فی یوم السبت التاسع و العشرین من ذی‌الحجة الحرام من سنة 1371 ه.ق.

در صبح روز یکشنبه اول شعبان سال 1336 در سن 73 سالگی وفات یافت و در کنار استادش حکیم آقا میرزا ابو الحسن جلوه در روضه صدوق ابن بابویه مدفون گشت.

خداون تربتش را پاک و او را با هم نامش محمد خاتم 

الانبیاء صلی الله علیه و آله محشور فرماید.

آن جناب را تألیفاتی لطیف و رسایلی دقیق و تعلیقاتی نیکوست.از آن جمله است:

1-حاشیه بر رسایل شیخ انصاری(قدس سره)

2-تحقیقاتی در مباحث الفاظ

3-شرح کلمه شریفه«لا اله الا اللّه»

4-حاشیه بر شرح مطالع

5-حاشیه بر شرح شمسیه(چاپ شده)

6-رساله عملیه بنام تلخیص الفرائض(چاپ شده) 7-حاشیه بر اسفار.

در روز شنبه 29 ذیحجة الحرام سال 1371 قمری بدست محمد تقی آملی تحریر شده

[به من فرمود:«نسخه اسفار محشّای به حواشی والدم و به خط خو آن جناب را کسی از من به رسم امانت برده است، نه من او را در خاطر دارم، و نه او کتاب را به ما رد کرد.]

18-آن جناب حقا از اعاظم علمای معاصر و جامع معقول و منقول و مجتهد در فروع و اصول بود، چنان که حائز منقبتین علم و عمل بود.هم در مراقبت حظی اوفر داشت که دارای رتبت عندیت بود، و هم در سلوک الی اللّه نصیب اوفی داشت که واجد عزم و همت بود، و هم در تدریس توفیق والا داشت، و هم در تصنیف ید طولی‌.آن جناب را بر راقم حق عظیم است، رفع اللّه درجاته و جزاه خیر جزاء المعلمین.

بعد از رحلت آیة اللّه حاج حسین آقای بروجردی-ره- بسیاری از امامیه به آیة اللّه آقا سید محسن حکیم-ره- رجوع می‌نمودند و شهرت مرجعیت با آن جناب بود.

در همان اوائل امر که روزی این کمترین در محضر مبارک استاد آیة اللّه حاج میرزا ابو الحسن شعرانی در تهران تشرف داشته است، تنی چند از طلاب مدارس به حضورش رسیدند و عرض کردند:ما به چه کسی رجوع کنیم؟در جواب فرمود:به آقای حاج شیخ محمد تقی آملی، چه اگر ایشان از آقای حکیم بیشتر نداشته باشد کمتر ندارد.

19-نسخه شریف«شواهد الآیات»تصنیف مرحوم ملا محمد معروف سیبویه هزار جریبی به دستخط مبارک آن جناب اکنون در تصرف نگارنده است.و آنچه را که مرحوم استاد آملی به دستخط مبارکش در ظهر آن در ترجمه او مرقوم داشته است بدین صورت است:

«بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین.هذه کراریس فی شواهد الآیات مسطورات بیدی مؤلفها و جامعها الغریق فی بحار رحمة ربّه الودود المولی محمد الهزار جریبی محتدا، و الطهرانی مسکنا، و فی جوار السید الکریم عبد العظیم الحسنی علیه السلام مدفنا.و لم یخرج منه -قدس سره-الاهذه المجموعة التی وقعت فیما بین هاتین الدفتین.و کان-رحمة اللّه علیه-لمهارته فی النحوی دعن بسیبویه.و کان جدی من طرف الام.و لم تکشف لی اوقات کتابته لهذه الأوراق، الا أنه-قدس سرّه-کان فی القرن الثالث عشر الهجری.

و کان تاریخ وفاته علی ما نقله الخالی الأعزّ...بالوباء العام، و دفن فی رواق سیدنا المکرم عبد العظیم-علیه السلام-بحذاء باب المسجد الذی خصص فی هذا الأوان بالنسوان.و له عند وفاته خمسة اولاد، ثلاث بنون:

أحدهم الشیخ الأمجد الزکی المتخصص فی الهندسیة و الحساب من العلوم الریاضیة، الشیخ عبد الحسین- قدس اللّه نفسه الزکیة و حشره مع مولاه الحسین علیه السلام-کان عالما جلیلا.و ارتحل آخر عمره بمشهد مولانا الرضا-أرواحنا فداء عتبته-و توفی به و دفن فی صحنه الشریف.

و ثانیهم الشیخ الجلیل الشیخ احمد و هو موجود فی هذه الغایة-حفظه اللّه عن کل عافة و عاهة-.

و ثالثهم الشیخ الفقیه الشیخ علی و لم ادرکه-رحمة اللّه علیه-.

و بنتان:احدیهما والدتی التی من اجل النساء زهدا و عبادة و تقوی، و لم اذکر منها ترک زیارة العاشوراء فی ایام حیوتها یوما قط.توفت فی لیلة العشرین من ذی القعدة من سنة اثنتین و عشرین ثلاثمائة بعد الالف من الهجرة، و دفنت بجوار الشیخ الصدوق ابن بابویه- رحمة اللّه علیها-.

و ثانیتهما خالتی المرحومة المغفورة ام کلثوم، و لم ادرکها-رحمة اللّه علیها-.

و انا الحقیر الفقیر، کثیر الزلل قلیل العمل طویل الأمل، المبتلی بسوء الخاتمة، و الواقع فی زمان لم ترعین مثله، ولم تذهب الی خاطر محنه و شدائده، زمان المحن و الأحزان، زمان الغصص و سوء الأقران، زمان قهر اللّه علی عباده بظهور مقته و قهرمانه(کذا)، زمان ذهب عن الاسلام رسمه و لم یبق منه حتی اسمه، زمان ابتلاء الناس بسوء صنائعهم بدولة رضا خان البهلوی الذی اخذهم من فوقهم و من تحت ارجلهم، و ذبح ابنائهم و استحیی نساءهم، و امر برفع الحجاب فی البلاد، و جعل نساء المسلمین بعد الستر مکشوفات، و بعد العز مذلّلات، و غیّر البسة الرجال المسلمین بألبسة الافرنج و الأر و پائین، و غیّر اخلاقهم و مسالکهم و شعائرهم.و کل ذلک لمّا کفروا بنعمة اللّه و غیّروا ما بأنفسهم فان اللّه سبحانه لا یغیّر ما بقوم(من نعمة) 

حتی یغیّروا ما بأنفسهم.و نسأل الله العافیة من البلاء، و أن لا یأخذنا بسوء صنائعنا، و رحم علی ضعفنا و عجزنا و ضرنا و فقرنا فانا فقراء الی رحمته و هو الغنی الودود.

و کان تاریخ کتابة هذه الصحیفة فی صبیحة یوم الخمیس الحادی عشر من شهر ذی الحجة الحرام من سنه 1354 من الهجرة، و انا الحقیر الفقیر محمد تقی بن محمد الآملی غفر الله لهما فی بلدة طهران فی محلة سنگلج».

این بود آنچه را که آیة اللّه حاج شیخ محمد تقی آملی- قدس سره-در ظهر نسخه شواهد الآیات ملا محمد هزار جریبی در شرح حال آن جناب نوشته است.و جای تاریح وفات بیاض بوده است که ما نیز بدان تأسی کردیم.

آن که از خالش مرحوم عبد الحسین وصف فرموده است که متخصص در حساب و هندسه از علوم ریاضی بوده است، راقم را خاطره‌ای شیرین در این موضوع است، و آن این که پس از خواندن فارسی هیأت قوشچی و شرح چغمینی در هیأت در محضر استاد علامه شعرانی- شرف اللّه نفسه الزکیة-فرمودند حالا باید اصول اقلیدس در حساب و هندسه به تحریر خواجه نصیر الدین طوسی را بخوانید، و این بنده آن کتاب را نداشته است تا این که در یکی ازکتابفروشیهای طهران نسخه‌ای مطبوع از آن که از بدو تا ختم به حواشی مرحوم عبد الحسین نامبرده و به دستخط مبارک و امضای آن جناب است بدست آمد.و حضرت استاد شعرانی آن مرحوم را می‌شناخت و از دیدن نسخه تحریر اصول اقلیدس ایشان بسیار شگفتی نمود.قال اما منا ابو عبد الله الصادق علیه السلام:«ابی الله ان یجری الاشیاء الابأسبابها...» (حدیث 7، باب 7، کتاب حجت کافی، ج 1، ص 140 معرب).

20-از جناب استاد آملی-قدس سره-سؤال کردم آن سه نفر روحانیون آن عصر در نجف که گفتند دفع نوری و آملی به هر قسم که باشد لازم است چه کسانی بودند؟ در جواب فرمود:آخوند محمد کاظم خراسانی صاحب کفایة الاصول، و حاج میرزا حسین طهرانی، و شیخ عبد الله مازندرانی.

21-یعنی از پنجسال تبعیدی در کرات نور مازندران به طهران مراجعت کردند.

22-از برکات ادراک آن محضر جلدین تقریرات نائینی بر مکاسب شیخ انصاری بدین عنوان بطبع رسیده است: التعلیقة علی مکاسب المرحوم العلامة الانصاری- قدس سره-من تقریرات بحث المرحوم الاستاد الاعظم المیرزا محمد حسین الغروی النائینی-طاب مضجعه- للحاج الشیخ محمد تقی الآملی-عفی عنه-

و همچنین سه جلد کتاب صلوة بدین عنوان:کتاب الصلوة من تقریرات بحث العلامة الفذ المیرزا محمد حسین النائینی الغروی-قدس سره-للحاج الشیخ محمد تقی الآملی-عفی عنه-به طبع رسیده است.

23-از افادات ادراک آن محضر کتاب دیگرش بدین عنوان است:کتاب منتهی الوصول الی غوامض کفایة الاصول من افادات سیدنا العلامة الربانی السید الو الحسن الاصفهانی-قدس سره العالی-لمؤلفه العلامة التقی الحاج الشیخ محمد تقی الآملی الطهرانی-دام ظله العالی-که به طبع رسیده است.

و آن جناب را علاوه بر جزوات چندی در توحید و در مسائل اخلاقی، یکدوره تعلیقه بر شرح حکمت منظومه متأله سبزواری-قدس سره-و یکدوره شرح بر«العروة الوثقی»آیة الله سید محمد کاظم یزدی-رضوان الله علیه-در دوازده مجلد است که همگی به طبع رسیده‌اند، و آثار دیگر نیز دارد از قبیل متفرقات در فقه: رهن، وقف، وصیت، و رسائلی در رضاع و قاعده لا ضرر و اصالة الصحة در ید و صحیحة لا تعاد و غیرها.

24-از جنابش پرسیدم که این سالک ژنده‌پوش چه کسی بودند؟در جوابم نام او را به زبان نیاورد بلکه همینقدر فرمود که آدم خوبی بود ولکن جواب‌گوی ما نبود.

25-از حضرتش پرسیدم این نسل کامل کدام بزرگوار بوده است که سرکار عالی در محضرش زانو زده‌اید و تسلیم او شدید و آن همه او را به عظمت یاد می‌فرمایید؟فرمودند:جناب حاج سید علی آقای قاضی طباطبائی تبریزی-قدس سره-

26-تاریخ وفات آن جناب روز شنیه 29 شوال سنه 1391 ه.ق مطابق 27/9/1350ه.ش است.جنازه وی از تهران به ارض اقدس رضوی حمل شده است و در جوار 

ثامن الائمة حضرت علی بن موسی الرضا(ع)در باغ رضوان در مقبره فقیه سبزواری حاج میرزا حسین-ره- به خاک سپرده شد-رضوان الله علیه-.

پس از مراجعتش از نجف اشرف به تهران تا زمان ارتحالش که در حدود 38 سال است، بیت الشرف آن جناب در تهران همواره بیت العمور تدریس و تصنیف و تکمیل نفوس مستعده بوده است.انسان معنی واقعی عشق به علم و معارف را از سیرت حسنه او مشاهده می‌کرد.و او از مصادیق بارز حدیث شریف:«قالت الحواریون لعیسی:یا روح الله من نجالس؟قال:من یذکر کم الله رؤیته، و یزید فی علمکم منطقه، و یرغبکم فی الآخرة عمله»می‌یافت.و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون.و این فرموده حضرت عیسی روح الله-علیه السلام-حدیث هجدهم اربعین علامه شیخ بهائی-علیه الرحمه-است که باسنادش از حضرت رسول الله-صلی الله علیه و آله و سلم-روایت کرده است.

27-این صورت اجازه در نسخه اصل به همین گونه ناتمام مکتوب بوده است.

مولانا: تو مپندار که همه اسراف آن باشد که چند درمی بگزاف خرج کنی، یا چند خروار گندم بی‌حساب خرج کنی، یا میراثی مال بسیار بگزاف به عشرت خرج کنی؛اسراف بزرگ آن است که عمر عزیز[بیهوده صرف کنی‌]که یک ساعته عمر را که به صد هزار دینار نیابند که:«الیواقیت تشتری بالمواقیت و المواقیت لا تشتری بالیواقیت».یعنی چون وقت عمر مهلت دهد، یاقوتها و گوهرها توان بدست آوردن، امّا به صد هزار یواقیت و جوهر، مواقیت عمر نتوان خریدن.

«به زر نخریده‌ای جان را، از آن قدرش نمی‌دانی

که هندو و قدر نشناسد متاع رایگانی را»

مجالس سبعه، ص 37-38

 

منبع  :

کیهان اندیشه ، خرداد و تیر 1373 ، شماره 54

 

برچسب‌ها: محمد تقی آملیفقیه سبزواری

+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 21:19 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

نامه آستانقدس ، آغازی بر پیدایش رسانه ها در نهادی نوپا

 

 

 

 نامه آستانقدس ، آغازی بر پیدایش رسانه ها در نهادی نوپا

 

ابراهیم حافظی

مقدمه:

آستان قدس رضوی به عنوان نهادی پویا به لحاظ تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی سهم به سزایی درفرهنگ وتاریخ این مملکت داشته است. معرفی و شناساندن بیشتر این نهاد در جامعه، از بایدها و دغدغه های این نهاد عظیم ازقدیم الایام تا کنون بوده است. معرفی و اطلاع رسانی فعالیتهاوخدمات علمی وفرهنگی درکنار سایر امور عمرانی و زیر بنائی از مواردی است که سعی شده درآستان قدس مطرح شود. جریده نگاری که در مشهدازسال1318قمری(1279شمسی)باانتشار ((روزنامه ادب)) آغازشده بود سبب گردید سالیان بعدنشریات متعدد و به شیوه های مختلفی در این شهر و شهرهای دیگر خراسان چاپ شوند، به شکلی که 20 سال بعد از انتشار روزنامه ادب ((مجله الکمال)) که اولین مجله چاپ مشهد است توسط یکی از کارکنان آستان قدس رضوی فضل الله آل داوود (بدایع نگار آستان قدس) درحوزه علوم اسلامی و درمشهدمنتشرشد و از جمله نشریاتی است که انتشار آن منتسب به آستان قدس رضوی است[1]، با این حال برای انتشار اولین نشریه رسمی و بامدیریت مجموعه آستان قدس رضوی چهل سال پس از انتشار ((الکمال)) طول کشید، تازمینه شکل گیری وانتشار نشریه درآستان قدس به وجود آید و گامی نو درراستای اطلاع رسانی و خدمات فرهنگی در این مجموعه برداشته شود. ((نامه آستان قدس)) نشریه فرهنگی، دینی، خبری است که به همت نیابت تولیت وقت آستان قدس رضوی ((محمد مهران)) که خود شخصیتی مطبوعاتی بوده بنا نهاده شد وی باارائه مقالات مختلف در مدت بیش از پنجاه سال برای مطبوعات،آشنایی نسبتا" کاملی باعرصه جریده نویسی پیدا کرده بود و از این طریق وباتوجه به نفوذی که درمجموعه آستان قدس داشت، نشریه فوق رادرتیرماه سال1339شمسی باانتشار اولین شماره پایه ریزی نمود.[2]  انتشار ((نامه آستان قدس))  در شروع کار با تلاش جمعی از نویسندگان دانشمند و فاضل، آغاز شد و سعی گردید  با نگاهی جدید به مجموعه آستان قدس برای معرفی آن و همچنین ارائه مقالات دینی که مورد نیاز جامعه علمی بود، تلاش شود و  با همین رویه است که خیلی زود جایگاه مناسبی در بین خوانندگان پیدا می کند.[3]

 

 

 

 

 

 

 

شناسنامه توصیفی نشریه:

عنوان: نامه آستان قدس                                                                روش: د ینی خبری                                                  موسس:محمد مهران 

 مدیر: فخرالدین حجازی (ش1تا23)    تقی بینش  (ش 24تا39)                                                                          ناشر : آستان قدسرضوی  

محل انتشار : مشهد     فاصله انتشار: ماهانه/ دوماهانه/فصلنامه                                                       زبان:فارسی،انگلیسی،عربی   بهاء: اشتراک سالانه 300 ریال     تک فروشی 30 ریال                                  شروع انتشار: تیر 1339                پایان انتشار:   تیر 1353  آدرس: مشهدبن بست علیا دفتر کتابخانه آستان قدس رضوی/ صحن جدیداداره انتشارات وتبلیغات آستان قدس                                           اعضاء تحریریه:احمدگلچین معانی،محمد تقی دانش پژوه، عبدالحسن مشکوه الدینی، محمدتقی شریعتی ،کاظم مدیر شانه چی

اندازه وقطع: 15/522/5                                                                         تعدادصفحات: به طور میانگین 140صفحه در هر شماره

آنچه در مورد اهداف ورویکرد نشریه می توان اشاره نمود، بر اساس مطالعه مندرجات است که معرفی فعالیتها،خدمات وابنیه، نفایس و اماکن آستان قدس رضوی جزء اهداف اصلی آن بوده است ودر این میان مسائل اخلاقی، اعتقادی و اسلامی و ارائه مقالاتی دراین زمینه توسط اساتید وصاحبنظران از جمله مقوله هائی است که سعی شده بر اساس رویکرد فرهنگی و دینی مجموعه آستان قدس رضوی مورد توجه قرار گیرد.

در مطالعه ((نامه آستان قدس)) چهار دوره انتشار را می توان معرفی نمود و این بنا به تحولاتی است که در انتشار این نشریه مشاهده شده است.

 

دوره اول: (1339-1345)             

(( نامه آستان قدس)) با فکر و همت محمد مهران تاسیس می شود، مدیریت آن به فخرالدین حجازی و ریاست هیات تحریریه به دکتر فیاض (رئیس دانشکده ادبیات مشهد) واگذار می شود. اگر این دوره را عصر فعال و برجسته نشریه محسوب نمائیم بیراه نخواهد بود و این ادعا بنا بر کمیت و کیفیت مقاله هایی است که به شیوه علمی ودینی ارائه و نیز علاوه بر آن اخبار زیادی از فعالیتها و خدمات آستان قدس معرفی شده است. حجازی که خود شیعه ای متعهد بوده در این زمینه بیشترین تلاش را داشته تا نشریه ای وزین منتشر نماید. خسروشاهی در خاطراتش نقل می کند: حجازی به دلیل اینکه حاضر نبوده در سرمقاله ثناخوان مهران و اولیای او باشد، در شماره اول هیچ نامی از او به میان نمی آید، البته بعد از انتشار شماره اول، مهران برکنار و سید جلال الدین تهرانی استاندار و نایب التولیه می شود و مدتی از نشر ((نامه آستان قدس)) جلوگیری می کند ودر توجیه این امر به خسروشاهی چنین توضیح می دهد که((خیال می کردم که مجله بی فایده ای است اما بعد که استقبال محافل مختلف رادیدم اجازه نشر آن رادادم)) و بدین ترتیب با مدیریت حجازی شماره دوم ازبهمن 39 منتشر شد. [4]

 

دوره دوم: (مهر45- 1338)

از مدیریت تقی بینش شروع می شود که به جای حجازی ابتدا به عنوان سرپرست و سپس مدیر مجله انتشار آن را به دست می گیرد. در این زمان رویکرد ارائه مقالات با شماره های قبلی تفاوت دارد، به نحوی که بینش خود در شماره 24 که انتشار آن تحت سرپرستی او انجام شده است، ذیل یادداشت از قول دکتر فیاض می آورد:  که اگر ((نامه آستان قدس)) را مرکزی فرض کنیم و مطالب آن را دایره، نخستین دایره آستانه است، بعد مشهد، بعد طوس و خراسان و بعد مباحث دینی به معنی عام کلمه (1345:ص5) در دوره اول مباحث دینی و اعتقادی برابر اخبار آستانه از ارجحیت برخوردار بوده است.[5]

 

دوره سوم: (1338- 1352)

زمانی است که با روی کار آمدن استاندار جدید و نایب التولیه وقت آقای ولیان، به دکتر متینی رئیس دانشگاه فردوسی پیشنهاد می دهد تا انتشاری ((نامه آستان قدس)) را به دست گیرد، دکتر به اصرار ولیان با این شرط آن را می پذیرد که خود از قبول مسئولیت در نشریه معاف باشد، ولی چند تن از اساتید دانشگاه را در دانشکده های الهیات و ادبیات مشهدبرای انتشار آن به عنوان هیات تحریریه به ولیان معرفی نماید. در نهایت طرح و رویکرد انتشار آن که از شماره 38 می باشد، به این شکل ارائه می گردد: ابتدا اخبار آستان قدس و گذشته آن، بعد معارف اسلامی و خاندان عصمت و طهارت ارجحیت داشته باشد و مقاله هایی ارائه شود که در دیگر مجله های خبری و تحقیقی اثری از آنها دیده نمی شود، البته اداره و بودجه آن تحت نظر آستان قدس خواهد بود، ضمن اینکه مقاله هایی که هیات تحریریه تصویب می کند از طرف دبیر هیات تحریریه به چاپخانه فرستاده شود، بدون آنکه لازم باشد مانند گذشته برای چاپ مقالات از شخص یا اداره معینی در آستان قدس کسب اجازه شود که همه اینها مورد قبول نایب التولیه قرار گرفت و به این ترتیب نخستین شماره دوره جدید از آذر 1353 با سرپرستی تقی بینش و با نظارت هیات تحریریه پیشنهادی دانشگاه فردوسی مشهدمنتشر شد و پس از انتشار شماره 39 (بنا به دلایلی که به دست نیامد) متوقف گردید. [6]

 

دوره چهارم: (1361- ادامه دارد)

با توقف انتشار ((نامه آستان قدس)) در سال 1355 تا پس از انقلاب اسلامی دیگر خبری از انتشار نشریات از سوی مجموعه آستان قدس نیست. تا اینکه در اولین گام در پائیز 1361 مجددا" نشریه ای با عنوان ((مشکوه)) زیر نظر شورای علمی آستان قدس و به مدیریت علاء الدین حجازی با هدف ترویج افکار و عقاید اسلامی و انقلاب اسلامی شروع به انتشار نمود. به گفته محمد مهدی رکنی این نشریه قبل از انقلاب اسلامی با عنوان((نامه آستان قدس)) منتشر می شد. به استناد این قول نشریه ((مشکوه)) ادامه روند((نامه آستان قدس)) محسوب می شودکه تاکنون انتشار آن ادامه داشته  ودارد. مشکوه تا شماره 10 با نظارت و همت اداره امور فرهنگی منتشر و پس از آن امتیاز انتشار آن به بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی واگذار شد.

 

بررسی محتوایی نشریه:

((نامه آستان قدس)) در اولین شماره، سخن آغازین را به پیام نیابت تولیت وقت وبه قول خسروشاهی ثناگویی از شاه در بازدید از پروژه های حرم و همچنین معرفی ضریح جدید نصب شده در سال 1338 شمسی اختصاص داده است. از دیگر مطالب اولین شماره، تاریخچه زندگانی حضرت رضا، ارائه آمار و اطلاعات از ابنیه، اماکن و کتابخانه آستان قدس، معرفی نسخه خطی((خلاصه المقامات)) و مقاله ای درباره اسطرلاب و کاربرد آن می باشد. این شماره در 96 صفحه حاوی این مقالات است.

مطالعات انجام شده به لحاظ محتوایی بر روی نشریه از چند جهت قابل تامل است، سعی بر آن است به صورت مختصر، شمه ای از آمار و اطلاعات استخراج شده ارائه گردد. به لحاظ موضوعی مقالات و اطلاعات ارائه شده در 39 شماره منتشر شده از مجله را به ترتیب زیر می توان دسته بندی نمود.

مدیران ((نامه آستان قدس)) :

فخرالدین حجازی:

حجازی متولد 1308شمسی در سبزوار و از شاگردان وهمراهان محمد تقی شریعتی است .وی درسبزوار هفته نامه ((جلوه حقیقت)) راکه عمده مطالب آن توسط خودش نوشته می شد به شیوه اخلاقی درتیر ماه 1331  منتشر کرد. وی بعد از کودتای 28 مرداد32 و پس از انتشار 32 شماره از ((جلوه حقیقت)) به مشهد می آید و اقدام به تدریس در دبیرستان آستان قدس رضوی وانجام فعالیتهای فرهنگی می کند، وبعداز چند سال فعالیت در مشهد به توصیه آیت الله میلانی به تهران میرود وانتشارات بعثت راتاسیس می نماید پس از پیروزی انقلاب در اولین انتخابات مجلس به عنوان نماینده اول مردم تهران به مجلس شورای اسلامی راه یافت. در سال 82نیز نشان درجه دوم تعلیم وتربیت ازسوی رئیس جمهور وقت به او اعطا شد. حجازی سرانجام در تاریخ 29 اردیبهشت 86 دارفانی را وداع گفت.

حجازی در مدت تصدی مدیریت ((نامه آستان قدس)) 23شماره راتا بهمن 44منتشر میکند. مطالب چاپ شده از وی در این مجله، سرمقاله هایی است که در هر شماره  تا زمان تصدی نوشته است. حجازی برکناری خود   از مدیریت مجله را چنین شرح می دهد که(( پس از انتصاب تیمسار باتمانقلیچ به استانداری خراسان به جای سید جلال تهرانی، وی از من دعوت کرد که در مسجد گوهرشاد سخنرانی کنم و چون احتمال نمی داد که دعوت را رد کنم هماهنگیها را انجام داده بود و من از آیت ا... میلانی کسب تکلیف کردم که ایشان فرمودند سخنرانی نکنم و من چنین کردم، این امر مرا مبغوض استاندار نایب التولیه آستانه قرار داد و از مدیریت مجله برکنار شدم [7]

 

تقی بنش:

 بینش متولد 1300 شمسی در شهر مشهد است وی پس ا              ز تحصیلات عالیه در فیزیک و ادبیات، موسیقی نظری و نوازندگی را  فرا گرفت. بینش به سبب وابستگی به آستان قدس رضوی امکان مطالعه و بررسی نسخ خطی و متون قدیمی موسیقی را داشت و تلاش بسیاری برای شناساندن موسیقی قدیم ایران به نسل جدید نمود. از شماره 24 (مهر 45) تقی بینش به جای حجازی مدیریت نشریه رابه دست می گیرد،وی که از ابتدای انتشار ((نامه آستان قدس)) مطالب متعددی رادر نشریه به چاپ رسانده و جزء فعالترین نویسندگان مجله محسوب می شود، تا آخرین شماره به عنوان سرپرست یا مدیر مجله همکاری داشته است و پس از آن به تهران می رود و با مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی به همکاری می پردازد وبیش از 35 مقاله را در این دایره المعارف به چاپ می رساند. وی در سال 1374 دارفانی را وداع گفت.[8]

 

مرور نوشتارها درباره ((نامه آستان قدس)):

مطالعه نوشته های دیگران بیانگر آن است که ((نامه آستان قدس)) در نوشته های قدیم و جدید انعکاس داشته است. خسرو شاهی که از علاقه مندان و هم مسلکان حجازی است و تا زمان تصدی وی بر مدیریت نشریه، مقاله هایی را نیز برای چاپ ارائه کرده است، جزء مخالفان سرسختانه تغییر مدیریت توسط تیمسار باتمانقلیچ بوده است و با مقاله ای که برای مجله ((خواندنیها)) ارسال میکند، اعتراض خودرا آشکارا بیان می کند. در این مقاله به اخلاق و رفتار حجازی در مدت مدیریت نشریه اشاره می شود و می گوید: مجله آستان قدس می خواست یک نشریه وزین، آبرومند و متین و پرمطلب باشد تا باعث سرافکندگی ما در داخل و خارج نگردد، ولی کسانی که انتظار داشتند این مجله هم مانند دیگر مطبوعات حرفه ای ثناگوی این و آن باشد، سرانجام نگذاشتند  این مجله در راه خود پیش رود.وی همچنین در بخشی ازخاطرات خود می آورد که ((نامه آستان قدس)) پس از حجازی مسخ شد و مقاله های علمی و دینی آن قطع گردید زیرا نویسندگان دانشمند و مسلمان ، گویا حاضر به همکاری با هیات جدید نشدند و با ارائه فهرست مندرجات آخرین شماره دوره مدیریت حجازی و اولین شماره مدیریت تقی بینش، سعی در اثبات مقایسه خود دارد، به عقیده وی اکثر مقالات دوره حجازی از محتوای دینی و اخلاقی برخوردار است و لی از دوره جدید ، اندکی از نویسندگان دوره حجازی با نشریه همکاری دارند و محتوای علمی و دینی مقالات هم فوق العاده کمرنگ شده است.[9]

خسروشاهی در بخشی دیگر از مقاله مندرج در ((مجله خواندنیها)) بیان میکند، مجله آستان قدس که رویه دینی و مذهبی دارد وظیفه آن ارشاد مردم است نه ثناگوئی  و دعاگوئی بر فلان مقام دولتی یا استاندار و اذعان دارد که تا زمان تصدی حجازی بر ((نامه آستان قدس)) اصول اسلامی رعایت شده ولی پس از آن بیشتر به  مباحث ثنا گوئی پرداخته اند تا سعی در ارائه مقالات علمی و اسلامی داشته باشند.[10]

علی اصغر امیرانی مدیر مجله خواندنیها در شماره 34 سال 27 این نشریه در مقاله ای با عنوان(( تملق چیست و متملق کدام است؟)) به بررسی این موضوع از زوایای مختلف پرداخته و در بخشی از آن اشاره می کند، یکی از نشریات سودمند و مایه آبروی کشور که با بودجه موقوفات آستان قدس چاپ و منتشر می شود، نشریه آستان قدس مشهد است. در هرشماره با استفاده از گنجینه کتابهای خطی کتابخانه آستان قدس و علم و ایمان استادان دانشگاه مشهد و دیگر اساتید مطالب تحقیقی سودمندی منتشر می شود که الحق مورد استفاده بسیاری از مسلمانان ایران و جهان قرار گرفته است. در ادامه به شماره مخصوص از نامه آستان قدس  با دیدی انتقادی اشاره می کند که این نشریه تحقیقی و علمی شش صفحه تمام روی کاغذ سفید اعلاء صرف چاپ مطالب و موضوعاتی می کند که مایه خجالت است] او می گوید این شش صفحه متن تلگرافهای تبریکی است که به مناسبت یا بی مناسبت ظرف مدت 2 سال از طرف تیمسار باتمانقلیچ برای شاه مخابره شده است. امیرانی ادامه می دهد که استاندار با این ندانم کاری نه تنها سطح صفحات این نشریه سودمند را تا سرحد ستون آگهی های مبتذل روزنامه های عصر پائین آورده، بلکه از مقام خود نیز به قصد تحمیق مردم سوء استفاده کرده است. [11]

بررسی فهرستهای موجودی آرشیوهای مطبوعاتی بیانگر آن است که این نشریه علاوه بر آرشیو کتابخانه آستان قدس(دوره کامل را دارد)، در کتابخانه مجلس، کتابخانه ملی، کتابخانه مرکزی فارس، ابن مسکویه اصفهان و حتی در کتابخانه علوم کشور آذربایجان برخی شماره های آن موجود است.[12]

 

یادداشتها:

1-      بدایع نگار به دلیل پایبندی بیش لز حد به زبان عربی  مجله الکمال را بر وزن الهلال مصر منتشر نمود. بسیاری از علما و روحانیون  همچون سید حسین نجفی و حسین الحسین اللواسانی و... به خاطر همین  پایبندی و اینکه ((الکمال)) را حامی حقوق اسلامی می دانستند، توصیه می کردند که عموم مسلمین ، این مجله را آبونه شوند. برخی از علما نیز برای ترویج مطالعه این نشریه، پس از تهیه، آن را وقف می نمودند. ضیاء الاسلام از این جمله افراد است که با وقف 10 نسخه یکی از شماره های نشریه برای 4 مدرسه در مشهد توصیه نمود با امانت گرفتن آن توسط عموم مردم، پس از مطالعه مسترد نمایند.  بدایع نگار درشماره 1 سال 2 نشریه می آورد(( مجله الکمال را از نظریه، جاروبکشی آستان قدس و غلامی دربار امامت دایر ساختیم تا شبهات و ظلالات را از دلهای مسلمین به آیات و براهین جاروب نمائیم و گرنه سوای وجه اشتراک و احساسات مسلمین، منابع عایداتی ندارد.))

2-      صالحیار، غلامحسین. چهره مطبوعات معاصر.- تهران: پرس اجنت، 1351.

3-      پایگاه استاد سیدهادی خسرو شاهی.- دسترسی:   

      http:// www.khhosroshahi.net/article-art.php?

 

4-      همان.

5-      ------. یادداشت. نامه آستان قدس. ش24 (مهر45)، ص5.

6-      متینی، جلال. {یادداشت}. نامه آستان قدس، ش 38، ص1-4.

7-      همان (پایگاه استاد خسروشاهی)

8-      نیستانی، جواد. یادی از مرحوم استاد تقی بینش. کلک،            ، ص648-651.  و همچنین وجدانی، بهروز. شرح زندگی و خدمات علمی شادروان تقی بینش. میراث فرهنگی، ش15، ص60-63.

9-      همان (پایگاه استاد خسروشاهی)

10-   -------. نامه ای از حوزه علمیه قم درباره نشریه آستان قدس و مجله جوانان و خود ما. خواندنیها. ش 39 (1345)، ص8و50.

11-  امیرانی، علی. تملق چیست و متملق کدام است؟ . خواندنیها، ش34 (1345)، ص1-2.

12-  اتابکی، تورج (گردآورنده). فهرستگان قفقاز: فهرستگان روزنامه ها، نشریات ادواری فارسی، عربی، ترکی، عثمانی و آذربایجانی موجود در در کتابخانه های آذربایجان و گرجستان/ برگردان به فارسی: مهدی جعفری خانقاه.- تهران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه، 1384.      و سودبخش، لیلا. فهرست نشریات ادواری کتابخانه مرکزی فارس(شهید آیت ا... دستغیب).- شیراز، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس، 1368.     و نوروز مرادی، کورش. راهنمای مطبوعات اسلامی( فهرستگان یکصد سال نشریه های ایران و ایرانیان). قم: دلیل ما، 1382.


 

https://www.google.com/url?q=https://library.aqr.ir/Portal/file/%3F1096988/%25D9%2586%25D8%25A7%25D9%2585%25D9%2587_%25D8%25A2%25D8%25B3%25D8%25AA%25D8%25A7%25D9%2586_%25D9%2582%25D8%25AF%25D8%25B3.doc&sa=U&ved=0ahUKEwj3nNayjpnaAhUEZd8KHcImCbYQFggNMAM&client=internal-uds-cse&cx=007576860866114816231:9gef3icsyhy&usg=AOvVaw0JVAAwxraIS-LhS6z5VCYw

 

برچسب‌ها: نامه آستانقدس

+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 17:22 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

مرحوم آیة الله حاج سید جواد فقیه سبزواری ، یکی از واقفان برجسته کتاب به آستانقدس رضوی

 

 


مرحوم آیة الله حاج سید جواد فقیه سبزواری ، یکی از واقفان برجسته کتاب به آستانقدس

رضوی

 


(نگاهی به تاریخچه وقف، واقفین و مصارف موقوفات آستان قدس رضوی)


گوهر وقف در گنجینۀ آستان قدس رضوی

تاریخچه وقف و موقوفات آستان قدس رضوی

قدیمی‌ترین سند موجود وقف به آستان حضرت رضا علیه‌السلام، به تاریخ 931 هجری قمری به نام عتیق علی بن احمد ملک طوسی برمی‌گردد، اما در این میان، پاره‌ای قرآن وقفی نیز موجود است که زمان آن سال 393 هجری قمری را نشان می‌دهد. پس از آن وقف‌نامۀ علاءالدین حاجی قدمت بیشتری دارد که تاریخ آن سال 933 هجری قمریست. از وقفیات قرن دهم می‌توان موقوفات سید لطیف شاه حسینی و سید جلال‌الدین محمد و سید ابوالفتح علی الحسینی را نام برد. از قرن یازدهم به بعد اسناد فراوانی موجود است که تقریبا همه آنها بازخوانی شده و در پایگاه نرم‌افزاری آستان قدس رضوی موجود است. از مهم‌ترین این اسناد، طومار علیشاهی و عضد الملک است.

طومار علیشاهی

از قدیمی‌ترین و با ارزش‌ترین اسناد مربوط به تشکیلات اداری و موقوفات آستان قدس رضوی طومار علیشاهی است که به همت قلی‌خان معروف به علیشاه و یا عادلشاه -والی خراسان و برادرزادۀ نادرشاه افشار- و پس از مرگ نادرشاه به سال 1160 هجری قمری تهیه شده است. این طومار سیاهه‌ای از کل موقوفات شناخته‌شدۀ آستان قدس رضوی و مسجد جامع گوهرشاد- از ابتدا تا زمان صدور طومار است. البته خود علیشاه نیز تعداد یکصد زوج ملک بر موقوفات پیشین افزوده که وقف‌نامۀ جداگانه‌ای داشته و متأسفانه در دست نیست، اما رقبات آن در طومار ذکر شده است.

طومار عضدالملک

طومار عضدالملک، سیاه‌ای از موقوفات مطلقه و خاصه (دارای وقف‌نامه و معلوم المصرف) آستان قدس رضوی، به تفکیک هر شهرستان که تا سال 1273 هجری قمری در تصرف این آستان مقدس بوده است. این طومار از مهم‌ترین تلاش‌های تاریخی در جهت صیانت، حراست و حفظ موقوفات آستان قدس رضوی به شمار می‌رود.

برجسته‌ترین واقفان حریم رضوی

مقام معظم رهبری، بزرگ‌ترین واقف کتب خطی آستان قدس رضوی

مقام معظم رهبری تاکنون بیش از 16 هزار نسخه کتاب خطی و چاپ سنگی را به گنجینۀ کتب خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی اهدا نموده‌اند که از این حیث بزرگ‌ترین واقف کتب خطی آستان قدس رضوی به شمار می‌روند. علاوه بر این، معظم‌له تاکنون بیش از 1700 قلم اشیای قیمتی و تزئینی به مرکز موزه‌های آستان قدس رضوی اهدا نموده‌اند که به منظور نمایش هدایای ایشان، گنجینه‌ای اختصاصی در موزه آستان قدس رضوی ایجاد شده است. این گنجینه شامل انواع آثار هنری، نظیر تابلوهای خط و تذهیب، نقاشی، فرش، معرق چوب، معرق صدف، سوزن‌دوزی، قلم‌زنی روی مس، انواع ظروف و مدال‌هاست که توسط شخصیت‌های داخلی و خارجی به مقام معظم رهبری هدیه شده و تا کنون بخشی از آن در معرض دید عموم قرار گرفته است.

تولیت فقید آستان قدس رضوی آیت‌الله واعظ طبسی

مرحوم آیت‌الله واعظ طبسی -از واقفان بزرگ این آستان مقدس- در سال 1380 یک باب کتابخانه و حسینیه امام رضا(ع) را وقف بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) نمودند. از دیگر موقوفات ایشان، مجتمع مسکونی ثامن‌الأئمه مشهد و مدرسه مرحومه بانو واعظ طبسی در خواجه ربیع است.

موقوفات ملک، بزرگترین واقف

موقوفات مرحوم ملک به عنوان یکی از بزرگترین موقوفات کل کشور، دربرگیرندۀ بالغ بر 63 هزار هکتار املاک و اراضی کشاورزی و شهری، 5/123 حلقه چاه عمیق امانی، اجاره‌ای و اصلاحات ارضی و نیز مستغلات، نفایس کتابخانه‌ای و موزه‌ای، در پهنه وسیعی در شهر توس تا چناران و از سنگ‌بست، فریمان، نصرآباد تا تربت جام و همچنین تهران گسترده شده و فعالیت دارد. مرحوم ملک همچنین دو بیمارستان در تربت جام و چناران، احداث نموده و مقبرۀ سلطان محمد عابد در کاخک گناباد را در سال 1347 شمسی مرمت نمود.

مرحوم علامه حاج شیخ محمد تقی شوشتری(ره)

علامه حاج شیخ محمد تقی شوشتری(ره) در سال 1320 قمری در شهر نجف اشرف دیده به جهان گشود. ایشان در وصیت‌نامه‌ای همۀ کتاب‌های خود را که مشتمل بر 105 نسخه خطی، 238 نسخه کتاب چاپ سنگی و 1017 نسخه کتاب چاپی بود وقف آستان قدس رضوی کرد و به تبعیت از وی، ورثۀ محترم ایشان، تنها منزل آن مرحوم را که 300 متر مربع بود وقف آستان مقدس رضوی نمودند. وی سرانجام در 29 اردیبهشت 1374 در سن 95 سالگی دار فانی را وداع گفت.

مرحوم حضرت آیت‌الله سید محمد جواد فقیه سبزواری

آیت‌الله سید محمد جواد فقیه سبزواری (1309- 1384 هجری شمسی) فرزند آیت‌الله العظمی سید حسین فقیه سبزواری در مشهد مقدس به دنیا آمد. وی کتب نفیس خود را مشتمل بر 458 نسخه کتاب چاپی و چاپ سنگی، وقف کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی نمود.

حضرت آیت‌الله حاج آقا محمد بروجردی


آیت‌الله حاج آقا محمد بروجردی در سال 1225در بروجرد متولد شد. این روحانی گرانقدر در سال 1367 اقدام به احداث کتابخانه با زیربنایی بالغ بر 430 متر مربع نمود، سپس کتابخانه شخصی خود را با 28 نسخه کتاب خطی و هزار نسخه کتاب چاپی، وقف آستان رضوی کرد. ایشان علاوه بر وقف کتابخانه، واقف مسجد رنگینه، دانشکده پرستاری دانشگاه آزاد بروجرد و.. اند.

حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید علی محمد وزیری موسوی(ره)

مرحوم واقف فرزند حاج سید مهدی وزیری موسوی به سال 1270 در شهر یزد متولد شد. احیای حوزه علمیه پس از شهریور 1320 ایجاد کتابخانه وزیری در سال 1334، احیا و تشکیل هیأت حامیان مسجد جامع کبیر، ایجاد جامعه و مدارس تعلیمات اسلامی در سال 1334 و نشر آثار اسلامی از طریق کتابخانه وزیری از اقدامات ارزنده ایشان در شهر یزد است. کتابخانه وزیری در سال 1348 با 3300 نسخه خطی و17967 جلد کتاب چاپی وقف آستان قدس رضوی شده است.

مرحوم حاج سید یحیی مرتضوی

مرحوم حاج سید یحیی مرتضوی از خیرین شهر رفسنجان بود که در 1296 شمسی دیده به جهان گشود. باقیات‌الصالحاتی از ایشان به یادگار مانده که همه را به آستان قدس رضوی تقدیم کرده؛ از جملۀ آنها، هنرستان دخترانه مرتضوی، بیمارستان و مهد کودک حاج سید یحیی مرتضوی، کتابخانه مرتضوی رفسنجان، و مجتمع فرهنگی جوادالأئمه(ع) است.

حاج علی اکبر بجستانی مقدم (1385- 1294 هجری شمسی)

مرحوم حاج علی اکبر بجستانی مقدم، از جمله بزرگ‌ترین واقفان پس از پیروزی انقلاب اسلامی آستان قدس رضوی است که یکی از موقوفات ارزشمند وی، کارخانه تولید بتن‌های سبک موسوم به هبلکس است که آن را در مساحتی به وسعت 17 هکتار احداث و پس از راه‌اندازی، به همراه بخشی از دارایی‌های خود و همسرش، در سال 1366 وقف آستان قدس رضوی نمود.

مرحوم حاج عباس امین

شادروان حاج عباس امین ملقب به�امین التجار�، در اسفند سال 1297 شمسی در رفسنجان دیده به جهان گشود. زنده‌یاد موقوفاتی را وقف آستان رضوی نموده‌ که از آن جمله می‌توان کتابخانه امام علی بن موسی‌الرضا(ع) در امین‌شهر رفسنجان و هنرستان باقرالعلوم(ع) را نام برد.

مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالجلیل جلیلی

ایشان خدمات ارزنده‌ای از جمله توسعه مسجد مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی، تجدید بنای مسجد مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدهادی جلیلی، تجدید بنای حسینیه مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدهادی جلیلی، احداث مسجد حاج عباسقلی زارعین و... را انجام دادند.

حضرت آیت‌الله سید محمدتقی حکیم

در سال 1375 مصادف با ولادت امام حسین(ع) کتابخانه‌ای توسط مؤسسین حضرت آیت‌الله سید محمد تقی حکیم واقف منابع کتابخانه‌ای کتب خطی، چاپ سنگی و چاپی و مرحومه حاجیه خانم مرضیه حکیم واقف منزل شخصی در منطقه نیاوران تهران با زیربنای 120 متر مربع افتتاح گردید. در سال 1379 کتابخانه مذکور با بیش از 6 هزار جلد کتاب چاپی و 107 جلد کتاب چاپ سنگی و 150 جلد کتاب خطی و دست‌نویس وقف بارگاه ملکوتی حضرت ثامن الحجج گردید. در حال حاضر این کتابخانه بیش از 167 نسخه کتاب خطی، بیش از 288 نسخه کتاب چاپ سنگی و بیش از 25 هزار نسخه کتاب چاپی را در اختیار طالبان علم قرار داده است.

حضرت آیت‌الله العظمی آیت‌اللهی شیرازی(ره)

زنده‌یاد حضرت آیت‌الله العظمی حاج سید عبدالباقی موسوی آیت‌اللهی شیرازی(ره) کتابخانه خویش را با مجموعه‌ای مشتمل بر حدود 550 نسخه کتاب و مرقعات خطی، جزوه و قرآن خطی، کتاب چاپی و کتاب عکسی، و بیش از 500 جلد کتاب چاپی، وقف ساحت قدس ولی‌الله الأعظم حضرت بقیه‌الله(عج) نمود. این کتابخانه وزین به همت یکی از نوادگان ایشان، از جانب متولیان در سال 1374 تحویل آستان قدس رضوی شد.

�محمد ارجمند کرمانی� سلطان قالیِ کرمان

از برجسته‌ترین واقفان فرش، زنده یاد �محمد ارجمند کرمانی� فرزند سوم حاج محمد جعفر کرمانی است.از استاد قالی‌های زیادی در خزانه و گنجینۀ فرش آستان قدس نگهداری می‌شود که سالیان سال مزیّن‌کنندۀ حرم مطهر رضوی بوده است و برخی از برجسته‌ترین آثار ایشان اکنون در موزۀ فرش آستان قدس رضوی در معرض دید هنردوستان قرار دارد.

مصارف موقوفات

موقوفات کتابخانه

موقوفاتی که تمام یا بخشی از درآمد آن به کتابخانه اختصاص یافته، دارای 19 واقف و 91 رقبۀ وقفی شامل مزرعه، قنات، باغ، زمین، کاروانسرا، آب، دکان، کتاب و کتابخانه در شهرهای مشهد، تربت حیدریه، کرمان، نیشابور، تربت جام، یزد، تهران و بروجرد است. تاکنون فعالیت‌های مهمی از عواید این موقوفات انجام گرفته که از جملۀ آنها احداث کتابخانۀ مرکزی آستان قدس رضوی و بیش از 40 کتابخانه با بیش از 150 هزار متر مربع فضای کتابخانه‌ای در سراسر کشور، مدیریت و ساماندهی 10 کتابخانۀ وقفی، تهیۀ بیش از 15 میلیون نسخه منابع کتابخانه‌ای در کتابخانه‌های وابسته به آستان قدس رضوی، امکان بهره‌مندی بیش از 600 هزار عضو کتابخانه‌های وابسته به آستان قدس رضوی در سراسر کشور و... است.


موقوفات خاص سوگواری و روضه‌خوانی

موقوفاتی که تمام یا بخشی از درآمد آن به سوگواری اختصاص یافته، دارای 59 واقف و 138 رقبه وقفی شامل مزرعه، قنات، باغ، زمین، کاروان‌سرا، آب، منزل، دکان و.. در شهرهای مشهد، تبریز، کرمان، دامغان، چناران، نیشابور، تربت حیدریه، رشت، اسفراین، کاشمر، ساوه، جهرم، تربت جام، تهران، قوچان و طبس است. از عواید آن، فعالیت‌هایی چون برگزاری سالانه هزاران جلسه سخنرانی، مداحی، قرائت ادعیه و... در حرم مطهر و دیگر اماکن متبرکه رضوی است.

موقوفات فرش

موقوفاتی که تمام یا بخشی از درآمدشان به فرش اختصاص یافته، دارای 9 واقف و 14 رقبه وقفی شامل مزرع، قنات، باغ، زمین، کاروانسرا، آب، دکان و ... در مشهد، چناران، قزوین، تربت حیدریه، کرمان، نیشابور و ساری است. از عواید این موقوفات فعالیت‌های همچون مفروش‌کردن سالانه بیش از 26 میلیون متر مربع اماکن متبرکه صورت می‌گیرد. تولید سالانه 4500 مترمربع فرش دستباف حرم مطهر در شرکت فرش آستان قدس رضوی، خریداری فرش‌های جدید، ایجاد اشتغال بیش از هزار نفر به طور مستقیم و غیر مستقیم، تنظیف سالانه بیش از 30 هزار متر مربع فرش، و ... از دیگر اقدامات است.

موقوفات فقرا و مستمندان

موقوفاتی که تمام یا بخشی از درآمدشان به مستمندان اختصاص یافته، دارای 28 واقف و 55 رقبه وقفی شامل مزرعه، قنات، باغ، زمین، آب، منزل، دکان و سهام کارخانه در مشهد، قزوین، تربت جام، یزد، تربت حیدریه، قوچان، نیشابور، تبریز، شیراز و دمشق است.

موقوفات درمانی و بهداشت زائران

موقوفاتی که تمام یا بخشی از درآمد آن به امور بهداشتی و درمانی اختصاص یافته، دارای 87 واقف و 260 رقبه وقفی در مشهد، قزوین، کرمان، سبزوار، گرگان، یزد، کرج، رفسنجان، ساری، شاهرود، تبریز، ورامین، دامغان، تهران، بابل، بیجار، رشت، شیراز، سمنان و.. است که از عواید آن فعالیت‌هایی همچون احداث بیمارستان رضوی، دارالشفای امام، 
بیمارستان چناران و.. و درمانگاه‌های مختلف با زیربنای بیش از 100 هزار متر مربع، ارائه خدمات به بیش از سه میلیون نفر در سال، تولید بیش از 30 قلم انواع دارو و اشتغال مستقیم و غیرمستقیم صدها نفر است.

وقف در خدمت رفاه زائران و مسافران

ضرورت ارائه خدمات مطلوب در مسیرهای منتهی به مشهد مقدس، موجب ساخت نمازخانه و مجموعه‌های اقامتی و رفاهی میان‌راهی با ساختار و معماری متناسب و اسلامی در فواصل مشخص شد که تاکنون 20 مجتمع به بهره‌برداری رسیده، همچنین زائرشهر رضوی و زائرسرای مشهد در حال احداث است که با افتتاح آن هزاران نفر از خدمات اسکان بهره‌مند می‌شوند.

وقف در خدمت در راه‌ماندگان (ابناءالسبیل)

در این رابطه تاکنون 57 واقف نیکوکار بخشی از اموال و درآمد خود را به این امر مهم از جمله تهیه البسه، پاپوش، زاد و توشه، هزینه عودت به وطن، هزینه زوّار پیاده، هزینه درمان زوّار وکمک به مستحقان و فقرای زوّار و.. اختصاص داده‌اند.
وقف درخدمت پذیرایی از زائران (مهمانسرای حضرت)

مهمانسرا در گذشته عهده‌دار تهیه غذا برای اهالی پنجگانه کشیک خدام بوده اما بعد از اندکی پذایرایی از زائران را انجام می‌داده که اکنون این روند طبق نیات واقفان ادامه دارد. اکنون روزانه هزاران نفر در مهمانسرا پذیرایی می‌شوند که با اجرای طرح توسعه، ظرفیت آن چند برابر می‌شود.

وقف در خدمت روشنایی حرم

موقوفات بسیاری وقف روشنایی حرم مطهر و اماکن متبرکۀ رضوی می‌شود که از جمله آن، 235 رقبه وقفی شامل مزرعه، قنات، باغ، زمین، کاروانسرا، آب، دکان، و... در جای جای کشور است و 103 واقف موقوفاتشان صرف این مهم می‌شود. از عواید این موقوفات، فعالیت‌هایی همچون روشن‌نگهداشتن روزانه بیش از 30شعله لامپ در اماکن متبرکه رضوی، رفع عیب و تنظیف بیش از 1400 دستگاه لوستر، 450 دستگاه دیوارکوب و 400 لامپ گازی تک‌شعله، و... انجام می‌شود.

وقف در خدمت فرهنگ

بنیاد پژوهش‌های اسلامی، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، دانشگاه امام رضا(ع)، بنیاد فرهنگی رضوی، مؤسسه فرهنگی قدس، سازمان کتابخانه‌ها، موزه‌ها و مرکز اسناد، مؤسسه آفرینش‌های هنری، شرکت به‌نشر، مؤسسه چاپ و انتشارات، مؤسسه خدمات مشاوره‌ای و مؤسسه تربیت بدنی از جمله مؤسسات فرهنگی آستان قدس رضوی است که از عواید حاصل از موقوفات تأسیس شده و در امر نشر و ترویج فرهنگ رضوی فعالیت می‌نمایند.

وقف در خدمت ترویج قرآن کریم

آستان مقدس با تکیه بر موقوفات متعددی که خاص امور قرآنی وجود دارد، با اجرای برنامه‌های متنوع قرآنی در سطوح مختلف و برای سنین و اقشار گوناگون جامعه، حرم مطهر رضوی را به عنوان فعال‌ترین نهاد مذهبی کشور در امور قرآنی به ثبت رسانده است.

موقوفات تنظیف و تعطیر حرم مطهر


فعالیت‌هایی همچون تنظیف روزانه حرم مطهر به مساحتی بالغ بر 300 هزار متر مربع، حفظ و نگهداری از فضای سبز حوزه اماکن متبرکه با بیش از 37 هزار متر مربع، عطرافشانی اماکن متبرکه با بیش از 1500 هزار کیلو گلاب، عطرافشانی سالانه اماکن متبرکه با بیش از 2500 هزار کیلو اسانس، عطرافشانی سالانه اماکن متبرکه با بیش از 3 هزار و 500 کیلوگرم کندر، اسپند، عود و... از تمام یا بخشی از درآمد موقوفاتی که به این مهم اختصاص یافته شامل 12 واقف و26 رقبه وقفی شامل انواع مزرعه، قنات، باغ، زمین، منزل و دکان، کاروانسرا و.. در مشهد، کرمان، نیشابور، و تربت حیدریه انجام می‌گیرد.
علاوه بر آنچه ذکر شد، مجموعه‌ای بی‌مانند از کتب خطی و چاپ سنگی نفیس و اسنادی ارزشمند در گنجینه کتب خطی و مرکز اسناد آستان قدس رضوی موجود است که در سایۀ گوهر والای وقف، روز به روز بر تعداد منابع آن افزوده می‌شود و در حال حاضر این مراکز را به یکی از غنی‌ترین منابع کتب خطی و مرکز اسناد دنیا تبدیل کرده است.


https://library.aqr.ir/portal/home/?news/436734/439920/1096100/(%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87-%D9%88%D9%82%D9%81%D8%8C-%D9%88%D8%A7%D9%82%D9%81%DB%8C%D9%86-%D9%88-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%B1%D9%81-%D9%85%D9%88%D9%82%D9%88%D9%81%D8%A7%D8%AA-%D8%A2%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%B1%D8%B6%D9%88%DB%8C)

 

+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 15:20 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

وقف کتاب " آیین جعفری " در کتابخانه آستانقدس رضوی توسط مرحوم فقیه سبزواری

 

وقف کتاب " آیین جعفری "  در کتابخانه آستانقدس رضوی توسط مرحوم فقیه سبزواری

 

کتاب آیین جعفری تالیف مرحوم هادی نوری در سال 1324 شمسی که از اولین رساله هایی است که پس از شهادت حاجی ایرانی مرحوم ابوطالب یزدی توسط عمال جنایتکار ملک سعود (در 1322 شمسی ) نوشته شده و به این موضوع پرداخته است.  نسخه ای از آن توسط مرحوم آیت الله العظمی سید حسین فقیه سبزواری اعلی الله مقامه الشریف که از واقفان بزرگ کتاب در آستان مقدس رضوی بوده اند، وقف آن کتابخانه شده و در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است.

 

https://t.me/kamyarsedaghat/209

برچسب‌ها: وقف کتابآیین جعفریکتابخانه آستانقدس رضویفقیه سبزواری

+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 13:12 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

زندگینامه آیة الله میرزا احمد مدرس یزدی

 

 

مجله مشکوة

زمستان 1375

شماره 53

 

زندگینامه آیة الله میرزا احمد مدرس یزدی

 

نویسنده : مدیرشانه چی،کاظم

 

در عصر پهلوی در فاصله انحلال و تجدید سازمان روحانیت، یکی از ارکان حوزه علمیه مشهد مرحوم مدرّس بود. توضیح این که رضاشاه پس از سفر به ترکیه و مشاهده به‌اصطلاح اصلاحات آتاتورک رئیس جمهور آن کشور1 در پی دوران 660 ساله امپراتوری عثمانی ـ که از آن جمله اتحاد شکل لباس ملیتهای مختلف ترکیه به لباس اروپایی و کشف حجاب از بانوان بود2 ـ تصمیم گرفت این دو موضوع را در ایران پیاده کند. تنها مانع اجرای این عمل جسورانه، وجود روحانیت شیعه ایران بود که برخلاف روحانیت بیشتر ممالک اهل سنت (که دولت را اولوالامر و مطاع می‌دانند) وابسته به دولت نبود بلکه از زمان صفویه که تشیع در ایران رسمیت یافت، به عنوان نیابت عامه از امام زمان، مستقل از دولتها صاحب نفوذ در اقشار متدینین و مورد احترام مردم و حتی دولتمردان بوده است؛3 و پیداست که روحانیت نمی‌توانست در مقابل تصمیم شاه که مخالف سنت دینی و اجتماعی مردم بود سکوت کند.

در عصر پهلوی در فاصله انحلال و تجدید سازمان روحانیت، یکی از ارکان حوزه علمیه مشهد مرحوم مدرّس بود.

در مشهد که آن زمان دارای مهمترین حوزه علمیه و مبرزترین روحانیون عصر بود، قیام مردم به رهبری روحانیت با خشونت هر چه تمامتر در قضیّه مسجد گوهرشاد سرکوب شد و به دنبال آن روحانیون سرشناس یا تبعید و یا به انزوا کشانیده شدند4 و یا مدّتها در حبس رژیم به وضع اسفناکی گذرانیدند. قاطبه طلاّب و روحانیون جز پنج نفر (از جمله مرحوم مدرّس یزدی  ( خلع لباس شدند.

مدارس علمیه سرتاسر کشور تعطیل گردید. نهایت این که در قم به پایمردی آیت‌اللّه‌ حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی مدرسه فیضیه و در مشهد به زعامت همین پنج نفر روحانی و بعض فضلا مدرسه سلیمان‌خان (نزدیک بازار) و مدرسه خیراتخان (دربست سفلی) و ابدالخان (در پایین خیابان) کم‌وبیش پنهانی محل تردد جمعی از علما و طلاّب قرار گرفت. در سال 1314 شمسی موضوع اتحاد شکل و در همان سال کشف حجاب بانوان عملی شد. این وضع که تا سال 1320 شمسی ادامه داشت یکی از سخت‌ترین و بحرانی‌ترین زمانهای اختناق در طول تاریخ روحانیت ایران است که هنوز خاطره‌هایی از آن به یاد سالخوردگان باقی است.

در شهریور سال 1318 شمسی جنگ جهانی دوم پیش آمد و در پی تجاوز قوای روس به کشور ایران (در سال 1320)، رضاشاه به جزیره موریس تبعید شد و پسرش که آن زمان قدرتی از خویش نداشت روی کار آمد، در پی آن خراسان و آذربایجان توسط همسایه شمالی (اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) اشغال گردید، قوای نظامی از هم پاشید و اغلب تجهیزات نیروهای نظامی و انتظامی به دست قشون روس افتاد.

در این فرصت، روحانیت دوباره سازمان گرفت و با حمایت روحانیون، بانوان با پوشش اسلامی از زندان خانه به در آمدند.

در مشهد که آن زمان دارای مهمترین حوزه علمیه و مبرزترین روحانیون عصر بود، قیام مردم به رهبری روحانیت با خشونت هر چه تمامتر در قضیّه مسجد گوهرشاد سرکوب شد

مرحوم مدرّس که پیش از اختناق از مدرّس‌ین سطوح مشهد و در دوران مزبور جزو پنج نفر روحانی استثنایی بود در زمان فترت و تعطیل حوزه درس لمعتین و قوانین را برای عده‌ای از طلاب که باقی مانده بودند در مدرسه ابدالخان (که در زاویه کوچه‌ای دور از چشم دژخیمان پهلوی بود) ادامه داد و این تنها درس بود که با حضور جمعی از طلاب در خارج منازل سلسله درس و بحث را استوار داشت.

همچنین آیة‌اللّه‌ میرزا مهدی اصفهانی در منزل خود به درس خارج فقه و معارف اهل بیت برای شاگردان خود اشتغال داشت. پس از شهریور 1320 و تجدید حیات روحانیت نیز اولین درس رسمی حوزه توسط مدرّس به گونه آشکار و در مسجد گوهرشاد جامع شتات طلاب حوزه علمیه مشهد و اطراف گردید.

خاندان مدرّس

حاج میرزا احمد فرزند برومند حاج میرزا حسین مدرّس یزدی است که از زادگاه خود، یزد به قصد زیارت و کسب فیض از دربار ولایتمدار رضوی راهی مشهد شد، و در مدرسه فاضلخان که در کنار روضه رضویه قرار داشت و از معتبرترین مدارس علمیه مشهد بود به تدریس ادبیات عرب پرداخت، به طوری که در دروس مغنی و مطول و غیره مشار بالبنان واقع گردید.

آصف‌الدوله که خود مردی فاضل و ادیب بود و از طرف شاه قاجار والی ایالت خراسان شده بود، روزی ازفاضلخان بازدید نمود. قضا را درس حاج میرزا حسین و صدای رسای او و حوزه گرم و پرنشاطش بی‌اختیار آصف را در جمع طلاب قرار می‌دهد و از باب امتحان از استاد معنی و ترکیب شعری از اشعار عرب را می‌پرسد که بی‌درنگ جواب می‌شنود. آنگاه استاد به آصف می‌گوید حضرت والا اجازه می‌فرمایند من هم سؤالی از ایشان بکنم؟ جواب می‌دهد بفرمایید و استاد سؤالی طرح می‌کند که آصف برای طفره از جواب می‌گوید: الحق شما نهنگ العلمایید، و از این زمان نهنگ‌العلماء لقب استاد می‌شود که گاهی نیز این لقب به فرزند برومندش حاج میرزا احمد نیز گفته می‌شد.

باری سید حسن و خانواده‌اش که از همسر و دو دختر و دو پسر تشکیل می‌شدند مدتها در جوار بارگاه ملکوتی امام رؤوف به آرامی روزگار گذرانیدند و سرانجام سید ندای ارجعی را لبیک گفته سر بر آستان رضا نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

حاج میرزا حسین با علاقه‌ای که به کار تدریس داشت فرزندش میرزا احمد را در کنف تربیت خویش طالب علمی فاضل و بالمآل جانشین خود ساخت.

حاج میرزا احمد پس از پدر سفری به یزد می‌کند و با فروش خانه پدری به قصد توطن در مشهد و استفاده و افاده به این آستان مهاجرت می‌نماید. پس از تکمیل سطوح، از محضر درس خارج حاج سید عباس شاهرودی5 (که تا آخرین نفس استاد از انفاس قدسیه‌اش بهره برد) و نیز از درس فقه حاج آقا حسین قمی6 و حاج میرزا محمّد آقازاده7(فرزند ارشد آخوند خراسانی) بهره‌ها برد و چنان که قبلاً اشارت رفت با توشه‌ای که از خرمن فیض این بزرگواران کسب کرده بود خود مستقلاً عهده‌دار تدریس سطوح فقه و اصول گردید و به عنوان مدرّس رسمی شرح لمعه و قوانین و مکاسب و کفایه مشعلدار پژوهندگان از انوار فقه آل محمّد گردید.

چنان که اشاره شد پس از قضیه مسجد گوهرشاد مرحوم قمی راهی عتبات عالیات گردید و مرحوم آقازاده از اهانتها که بر او و همگنانش از ناحیه رضاشاه وارد آمد در تبعیدگاه خود حضرت عبدالعظیم برای همیشه سر بر آستان آن بزرگوار نهاد. در این دوران مرحوم مدرّس پناهگاه طلاب مشهد بود، و محضر درسش جامع شملی برای طالبان از دفتر فقه آل محمّد بود. و با تجدید حیات حوزه در شهریور 1320 رکن رکین تدریس سطوح این دیار گردید که چون شمعی در جمع طلاب، روشنی‌بخش دلها و فروزنده چراغ دانش در جانها بود، به گونه‌ای که معمولاً چهار تا پنج درس در روز در جمعی که روزبه‌روز فزونی می‌یافت تدریس می‌فرمود: لمعتین، قوانین، مکاسب و احیاناً کفایه.

خصوصیات درس مرحوم مدرّس

درس استاد با احاطه‌ای که بر اثر تکرار بحث و تدریس، مسلّم وی بود از جهات ذیل نیز امتیاز داشت:

نخست نظم و ترتیب درس که جز در روز تعطیل، منظم و مداوم و در ساعت مقرر تشکیل می‌شد و حتی برنامه و روز شروع درس در سال آینده را در جلسات پایانی درس یکساله اعلام می‌کرد. لذا مدار شروع و اختتام سایر دروس حوزه علمیه مشهد (که کم‌کم رونق گرفته بود) تشکیل و تعطیل درس مرحوم مدرّس بود.

استاد در برفهای سنگین زمستان مشهد (که معمولاً برف بام خانه‌ها نیز به کوچه‌ها منتقل می‌شد) صبحگاه که هنوز عابران برفها را در مسیر خود لگدکوب نکرده بودند و قهراً پای تا زانو در برف فرو می‌رفت با قدمی استوار راهی محل درس می‌گردید و در رأس ساعت مقرر بر کرسی درس (که معمولاً در مسجد گوهرشاد منعقد می‌شد) قرار می‌گرفت. و شبستان سرد مسجد را (که آن زمان بخاری و گرمی به آن راه نیافته بود) با نفس گرم خود گرما می‌بخشید و چنان با حرارت سخن می‌گفت که طلاب سردی زیلوهای نمناک زیر پای خود را پرنیان می‌انگاشتند.

نظم حضور استاد در درس چنان بود که حتی فوت فرزند سه ساله ایشان سبب تعطیل درس این بزرگوار نگردید زیرا کار تدفین نور دیده را به فرزندان واگذار و خود راهی مسجد و درس و بحث شدند و این خود درسی دیگر برای طالبان علم بود که سوانح ایام نباید جریان تعلیم و تعلّم را متوقف سازد.

دیگر از ویژگیهای استاد روح طلبگی و بی‌آلایشی و تواضع این رادمرد بود. با طلاب چون پدری مهربان بود و در صراط همدردی با آنان صدیقی دردآشنا بود چنان که پس از فراغت از درس و حتی در مسیر مراجعت به خانه (با خستگی ناشی از القای دو درس در یک نشست) با رویی گشاده و تبسّمی بر لب پاسخگوی اشکالات و مشکلات درس و بحث آنان بود.

دیگر از خصوصیات استاد آن بود که همچون قشر ضعیف طلاب زندگانیی ساده داشت. در معیشت به قناعت آن هم از دسترنج خویش می‌گذرانید.

نظم حضور استاد در درس چنان بود که حتی فوت فرزند سه ساله ایشان سبب تعطیل درس این بزرگوار نگردید

توضیح این اجمال چنان است که مزرعه‌ای در چهار فرسنگی مشهد و بر سر راه مشهد به نیشابور از عیال نخست خویش به وی رسیده بود که چون فاقد آب کافی بود به کشت دیمه و یا به عنوان مرتع اغنام از آن استفاده می‌شد و این کار رنج فراوان و استفاده‌ای اندک داشت لذا سایر شرکا سهام خویش را به قیمومت استاد واگذار کرده بودند که سید پس از تحصیل سهم‌الارض مالکانه عشری از آن را به عنوان حق‌الزحمه برداشت می‌نمود و از این عشریه و آنچه خود کشته بود اعاشه می‌فرمود و طی دوران شصت ساله تدریس خویش درهمی از وجوه شرعیه اعم از خمس و سهم امام علیه‌السلام استفاده ننمود و فقط در یکی دو سال آخر عمر که دیگر توان خویش را از دست داده بود به مقدار کفاف و عفاف از وجوه بریه صرف کمبود معیشت می‌کرد و در دوران اشتغال به امر تدریس حتی از اخذ صرف و اعطای سهم امام نیز احتراز داشت و مراجعان را به زعمای حوزه ارجاع می‌فرمود و لذا از ناخشنودیهای متوقعان در امان بود و در نتیجه ارادت و ابراز علاقه طلاب به معظم‌له بر مدار خوف و رجای دنیاوی نبود بلکه بر محور وداد ابوّت و بنوّت استاد و تلمیذ و مفید و مستفید دایر بود.

تدریس دروس جنبی

حوزه‌های علمی معمولاً در ماه مبارک رمضان و نیز حدود دو ماه از تابستان تعطیل می‌باشد، و اکثر طلاب یا برای تبلیغ و یا به عنوان دیدار خویشاوندان و اهل دیار خود مشهد را ترک می‌نمودند. بدیهی است با کثرت طلاب ساکن مشهد، چه بومی و چه کسانی که برای منبر و تبلیغ سفر نمی‌کردند، جمعی در این ایام در شهر باقی می‌ماندند که مایل بودند اوقات فراغ خود را با گذرانیدن دروس فرعی و جنبی پر کنند.

مرحوم مدرّس به تقاضای طلاب، درس تفسیر، هیئت و حساب را در صبح و شب افاده می‌فرمود (که دو درس اخیر مقدّمه آموزش مبحث وقت و قبله و مبحث ارث که به محاسبات نیاز داشت به شمار می‌رفت). یاد دارم این بنده نیز در یکی از تعطیلات تابستانی که استاد در مشهد اقامت داشتند از این فرصت استفاده کرده و از درس هیئت ایشان بهره بردم.

خانواده مدرّس

مرحوم مدرّس پس از فوت پدر بزرگوار و سفری که به یزد نمود برای همیشه به مشهد مهاجرت فرمود. در این هنگام بازماندگان پدرش حاج میرزا حسین مدرّس، سه دختر و دو پسر بودند که دختران در مشهد ازدواج کرده و زندگی می‌کردند و پسر کوچکتر پس از چندی به پدر ملحق شد و فرزند ارشد حاج میرزا حسین به نام میرزا احمد که در این هنگام جوانی هیجده ساله بود درصدد برآمد از مختصر سهم‌الارث پدر، خانه‌ای برای سکونت خود و احیاناً همسر آینده‌اش تهیه کند. بدیهی است در چنین موارد خویشاوندان او که همسران دو خواهرش بودند8 و هر دو در زمره فضلای حوزه و وارستگان به شمار می‌رفتند مورد مشاوره قرار گرفتند و چون بین میرزا داود9 (که خود از علما و فرزندش مرحوم بدایع‌نگار10 از ادبای مشهد بودند) با پدر و شوهر خواهر میرزا احمد مودت و معاشرت برقرار بود. موضوع مصاهرت میرزا احمد و ازدواج با دختر میرزا داود که زنی متدیّن و با کمال بود طرح گردید و بزودی این فرخنده وصلت جامه عمل پوشید، و نتیجه این ازدواج دو فرزند ذکور به نام سید جلال‌الدین و سید قوام‌الدین بود که دومی هم‌اکنون در قید حیات11 و از خدمه عتبه علمیه رضویه و مشهور به تواضع و حسن طویّت است، و فرزند نخست (با شهرت حاج سید جلال مدرّس و خوشنویس) که مع‌الاسف هم‌اکنون چهره در نقاب تراب دارد عالمی وارسته و فاضلی برومند و شاعری توانا بود که حایز مراتب عالیه علم و عمل گردید و در شمار مدرّسین سطوح حوزه و ائمه محترم جماعت در مسجد گوهرشاد قرار داشت، و چنان که اشارت رفت علاوه بر جهات علمی مجسمه‌ای از اخلاق حسنه و صفات پسندیده بود و با این همه از ذوق هنری و قریحه ادبی و طبع شعری وقّاد برخوردار بود.

از خصوصیات استاد آن بود که همچون قشر ضعیف طلاب زندگانیی ساده داشت. در معیشت به قناعت آن هم از دسترنج خویش می‌گذرانید.

استاد خط نستعلیق را خوب می‌نوشت، انواع مرکب تحریر را به گونه عالی می‌ساخت، اشعارش در قالب قطعه و قصیده و مثنوی ملیح و موزون و استوار بود. دریغا که در سنین کمال و کمال نبوغ به بیماری سرطان درگذشت و پدر را که برف پیری بر سر داشت با مرگ خود داغدار و حوزه علمیه را با فقدان خویش سوگوار ساخت.

مرحوم مدرّس در سفر دیگری که به زادگاه خود یزد نمود با علویه‌ای از خاندان سیادت و نجابت ازدواج کرد و با وی به مشهد برگشت و چون همسر سابق پس از برهه‌ای درگذشت، این سیده شفیقه تا پایان عمرِ استاد تنها شریک زندگانی او بود و نتیجه این زندگی مشترک، سه پسر به نامهای سید محمّد و سید علی و سید حسین و یک دختر بود که پسران هر یک به جهتی از کمال آراسته‌اند و دخت محترم استاد مادر فرزندان این بنده و واسطه شرف انتساب و مصاهرت این فقیر با خاندان رسالت‌اند.

آنچه یاد شد فرزندان صلبی استاداند که هر یک خود فرزندان و بعضاً نوادگان دارند که شمار آنان از مجال این مقال خارج است؛ ولی اشاره به این نکته مناسب است که در میان بستگان نسبی و سببی (احفاد و اصهار) استاد جمعی از عالمان دین و اهل فضل و کمال نام مدرّس را زنده و خاندان وی را به سِمَت علم و فضیلت معرّف‌اند که این نیز از برکات و خلوص نیّت و حسن طویّت آن بزرگوار است که مثل کَلَمَةٌ طَیِّبَةٌ کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ اَصْلُها ثابِتُ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتی أکُلَها کُلُّ حینٍ بِاِذْنِ اللّه‌ِ.12

کرامات استاد

اکنون که سخن از حسن طویّت استاد رفت، بجاست که این مقال را با ذکر کرامتی از معظم‌له حسن ختام بخشیم:

مرحوم مدرّس از حدود ده سال پیش از فوت کراراً به عیال و اولادشان می‌گفتند که من در سال 1386 قمری رخت از این عاریت‌سرا بیرون می‌برم و این خبر را به مخبری که در رؤیا به ایشان فرموده بود مستند می‌کردند و خود بر این معنی یقین داشتند چنان که هر سال‌شمار سنوات باقی عمر را بازگو می‌کردند و در سال 1386 که در کمال صحّت و سلامت بودند مکرر این خبر را تکرار می‌نمودند و حتی در بهار آن سال که درختان تازه قبای سبز به تن کرده بودند و درخت توتی که در منزل استاد بود به بار نشسته بود می‌فرمود: من امسال از توت این درخت نخواهم خورد. و چنین شد زیرا بدون سابقه، قولنجی سخت حال استاد را دگرگون ساخت طبیب معالج که خود از ارادتمندان استاد بود تشخیص آپاندیسیت داد و تنها امید حیات بیمار را عمل جراحی دانست. استاد به بیمارستان امام رضا علیه‌السلام منتقل گردید و با اجازت خود و فرزند بزرگش سید قوام‌الدین عمل جراحی با موفقیت انجام شد ولی پس از یک شب از این واقعه ناگهان حال وی به وخامت گرایید، اوره خون بالا رفت و امید حیات استاد پایین آمد و هنگام سحر مرغ روح سیّد به ملکوت اعلی پرواز نمود و ندای فَارْجِعی اِلی رَبِّکَ راضِیَةً مَرْضِیَّةً را به لسان حال پاسخ گفت که:

ای خوش این روز که پرواز کنم تا بر دوست

به هوای سر کویش پروبالی بزنم

قضا را این سانحه در شب ربیع‌المولود جدش اتفاق افتاد، صبح عید جنازه سلاله رسول اکرم را با جلالی هر چه تمامتر تا بارگاه قدس پور موسی، حضرت ابوالحسن الرضا تشییع کردند و پیکر شریفش را به خاک پاک بارگاه امام رؤوف سپردند و این بود سرگذشت دوران 86 ساله عمر شریف استاد که عاشَ سعیداً و ماتَ سَعیداً.

زنده جاوید ماند آن که نکونام زیست

کز اثرش ذکر خیر زنده کند نام را

 

+ نوشته شده در شنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 22:48 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

نقش عناصر و نمادهاى مذهبى شیعه در نهضت ملى ‌شدن صنعت نفت

کد مطلب۲۷۰۵۶

 http://www.razavi.news/fa/report/27056/%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%B5%DB%8C-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%B1%D8%B6%D9%88%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%DB%8C%DA%A9-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D8%B9%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D9%BE-%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D9%86-%D8%AD%D8%B1%D9%85-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B9

 

+ نوشته شده در جمعه دهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 20:49 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

آیة الله حاج سید محمد تقی آل هاشم ، امام جمعه پیشین تبریز و پدر امام جمعه فعلی تبریز ، از شاگردان مر

 

 

 

آیة الله حاج سید محمد تقی آل هاشم ، امام جمعه پیشین تبریز و پدر امام جمعه فعلی تبریز ،

از شاگردان مرحوم فقیه سبزواری

 

مردی که عمری احکام را به زبان ساده گفته است

 

آیت الله آل هاشم


کسانی که نزدیکی‌های افطار برنامه‌های رادیو تبریز را گوش می‌دهند و یا برنامه‌های شبکه استانی تلویزیون را تماشا می‌کنند قطعاً صدا و چهره آیت‌الله محمدتقی آل‌هاشم برایشان آشناست.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از تبریز بیدار، آیت‌الله آل‌هاشم در بیش از یک دهه از طریق صدا و سیما دقایقی قبل افطار در صفحه تلویزیون ظاهر شده و با لهجه‌ی زیبای خودش آیه‌ی شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ را تلاوت و تلاش کرده است تا احکام اسلامی را نشر نماید. وی از کسانی است که سالیان مدید در شب‌های ماه مبارک رمضان با بیان احکام روزه و نماز و مسایل شرعی مورد نیاز آحاد جامعه به زبانی ساده مهمان خانه‌های مردم از طریق امواج تلویزیونی بوده است.

یکی از خصوصیات بارز این عالم بزرگوار، بیان احکام به زبان آذری و در سطحی بسیار ساده است به‌طوری که این سادگی باعث شده است پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ما که زبان فارسی را آن‌طور که باید، درک نمی‌کنند پای صحبت‌های حاج‌آقا آل‌هاشم بنشینند تا احکام روزه‌داری را از وی بیاموزند و یا با وی مروری دیگرباره بر مسایل شرعی داشته باشند.

امروزه تلویزیون برای بیان احکام بهترین منبر برای علماست و علمایی در این کار موفق‌تر هستند که ویژگی‌های این مدیم را بشناسند و آیت‌الله آل هاشم این ویژگی‌ها را می‌شناسد. وی می‌داند که افراد باسواد به خیلی از منابع دسترسی دارند و اگر سؤوال و یا مشکل شرعی داشته باشند می‌توانند به کتاب‌های مربوط مراجعه کنند و یا با تماس با دفتر یکی از علما جوابِ سؤوال خود را بگیرند. هم‌اکنون بیشتر مراجع سایت‌های اینترنتی دارند و شما می‌توانید به‌راحتی به‌صورت آنلاین و یا آفلاین مسایل "مبتلا به" را مطرح کرده و جواب مبسوط آن را در کمترین زمان ممکن دریافت کنید.

آیت‌الله آل‌هاشم به‌خوبی می‌داند که کسانی هستند که توانایی استفاده از این امکانات را ندارند که می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد؛ عده‌ای سواد کافی برای بهره بردن از امکانات را ندارند (و هنوز خیلی از پدربزرگ‌ها و مادر‌بزرگ‌ها به‌ویژه در شهرستان‌ها هستند که از نعمت سواد بی ‌بهره‌اند) و عده‌ای ممکن است امکانات لازم را (از جمله دسترسی به اینترنت) نداشته باشند. از این رو، حاج‌آقا آل‌هاشم با بیان ساده و بی‌آلایش خودشان که عاری از الفاظ مشکل است همیشه مورد توجه مخاطبان بوده‌اند و خیلی از جوان‌ها اولین احکام‌ را از وی یاد گرفته‌اند.

آیت‌الله آل‌هاشم امسال نیز مثل سال‌های قبل مهمان خانه‌های ما پیش از افطار خواهد بود و مثل همه سال‌ها، احکام شرعی را به زبان ساده بیان خواهد کرد

حاج‌آقا آل‌هاشم کیست؟

آیت‌الله سید محمدتقی آل‌هاشم در سال 1313 هجری-شمسی برابر با 1353 هجری-قمری در تبریز دیده به جهان گشود. سید محمدتقی از سنین کودکی، قرآن و علوم دینی از محضر بزرگانی چون آخوند ملا رسول ایمانی، ملا ابراهیم شکری، آخوند ملا احمد جعفری و آخوند ملا ابراهیم صدری آموخت. سپس به طور رسمی وارد حوزه علمیه تبریز شد و مشغول تحصیل علوم دینی گردید.

حاج‌آقا پس از ده سال تحصیل در تبریز برای تکمیل دروس در سال 1375 هـ. ق راهی حوزه علمیه نجف شد. آیت‌الله آل‌هاشم پس از یک سال اقامت در نجف و بهره‌مندی از علمای آن سامان به ایران بازگشت و در قم ساکن شد. وی در قم از محضر آیات عظام سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی، امام خمینی و سید حسین بروجردی استفاده کرد.

پس از مدتی در مشهد اقامت گزید و نزد بزرگانی چون حضرات آیات: سید حسین فقیه سبزواری، سید محمدهادی میلانی و سید موسی اردبیلی به تکمیل دروس حوزوی پرداخت.

آیت‌الله آل‌هاشم بعد از بازگشت به تبریز علاوه بر کارهای اجرایی به تبلیغ دین و شریعت اسلام و تدریس در حوزه علمیه پرداخت. وی همزمان با این کارها، دست به تألیف کتاب‌های متعددی زده است. آیت‌الله آل‌هاشم چندین سال است سمت امام‌جمعه موقت تبریز را نیز بر عهده دارد.

مصطفی علیمردانی


http://www.dana.ir/news/106540.html/%D9%85%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B9%D9%85%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%AD%DA%A9%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%AF%D9%87-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA

برچسب‌ها: آل هاشمشاگردان

+ نوشته شده در پنجشنبه نهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 22:48 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

شرح حال جناب آقای دکتر سید محمد حسن میر فضائلیان ، از شاگردان مرحوم فقیه سبزواری

 

 

 

شرح حال جناب آقای دکتر سید محمد حسن میر فضائلیان ، از شاگردان مرحوم فقیه سبزواری

http://lavason.com/1395/09/11/%D8%AF%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B4%D9%85%DB%8C%D9%85-%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85-%D9%81%D8%B6%D8%A7%D8%A6%D9%84/

 

در تاریخ هشتم فروردین 1397 ، به دیدار جناب آقای دکتر میر فضائلیان رفتم و گفتگویی در ارتباط با حال و هوای حوزه علمیه مشهد ( در دهه بیست و سی ) و خاطراتشان از مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری و بزرگان و علمای دیگر مشهد  داشتم که انشاء الله پس از پیاده سازی گفتگو ، در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت .

 

سید محمد فقیه سبزواری

 

برچسب‌ها: گفتگو

+ نوشته شده در پنجشنبه نهم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 14:59 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

Ayatollah Faghih Sabzevari

 

A Visit to Rezvan Garden

 

 

The story of this cemetery has been circulated by the residents of Tabarsi Neighborhood for a long time:

Abdul Momen Khan of Uzbeks commanded his men to massacre civilians and they started with Noghan Neighborhood. People, who survived from this pogrom, gathered around Abdul Momen Khan and begged him for mercy by calling Imam Reza’s (Peace Be upon Him) Holy Name. He commanded his men to stop the massacre. After that, the place that the pogrom had been started in it was called “Killing Field” and the place that the pogrom was ceased in it was called “Eid Place” and people said their prayers in this place as a sign of thankfulness.

However, after this pogrom led by Abdul Momen Khan in 997 Anno Hegira, the mentioned place was called “Killing Field” i.e. the Cemetery of Innocent Civilians.    

Rezvan Garden or the Cemetery of Killing Field was a part of Hamid Ibn-e Quhtabah’s Garden where Imam Reza (Peace Be upon Him) settled when entering Sanabad.

There was a cemetery named “Killing Field” in one of the most crowded neighborhoods of Mashhad on the northern side of the Holy Shrine of Imam Reza (Peace Be upon Him) but the cemetery was demolished due to the building of urban regeneration. The only evidence is an old picture taken by Abdullah Qajar – the famous photographer of Qajar Perid in 1992.

When Imam Reza (Peace Be upon Him) entered Sanabad, he settled in a part of Hamid Ibn-e Quhtabah’s Garden and there is a strong possibility that ritual washing of Imam Reza’s (Peace Be upon Him) body was performed in the very place after his martyrdom. According to the historical documents, the area of this garden was 1600 m x 1600 m.

For this reason, the place was called “Killing Field”. Etemad al-Saltanah – minister of Naser al-Din Shah (about 95 years ago) has written: “in the middle of the cemetery, there is a house known as “Baktashi Prayer Hall” and some believe that the place is the very Hamid Ibn-e Quhtabah’s Garden where Imam Reza (Peace Be upon Him) has settled. There was a chamber in the very place and a white stone installed on the wall where Imam Reza’s (Peace Be upon Him) Sacred Footprint was drawn.”

 Ferdows al-Tavarikh the writer told the story of naming this cemetery as follows:

“Abdul Momen Khan of Uzbeks commanded his men to massacre civilians and they started with Noghan Neighborhood. People, who survived from this pogrom, gathered around Abdul Momen Khan and begged him for mercy by calling Imam Reza’s (Peace Be upon Him) Holy Name. He commanded his men to stop the massacre. After that, the place that the pogrom had been started in it was called “Killing Field” and the place that the pogrom was ceased in it was called “Eid Place” and people said their prayers in this place as a sign of thankfulness. However, after this pogrom led by Abdul Momen Khan in 997 Anno Hegira, the mentioned place was called “Killing Field” i.e. the Cemetery of Innocent Civilians.”   

Judge Ahmad Qumi says: “A piece of this land was dedicated to a space as Muslims’ cemetery and also there is a strong possibility that ritual washing of Imam Reza’s (Peace Be upon Him) body was performed in the very place after his martyrdom." This place is currently designated for a mosque and the then custodian commanded to build walls around this place and installed a portal and a door for pilgrims to come and go. Some prominent figures such as Sheikh Tabarsi are buried in this cemetery.

 During the reign of Reza Shah of Qajar Dynasty the former square was built around the cemetery and the cemetery was closed. After building the northern street of the Holy Shrine of Imam Reza (Peace Be upon Him), its name changed to Tabarsi Street which has been considered one of the important streets of Mashhad. Some people believe that a part of the mentioned cemetery was buried in the square and the rest was surrounded by a high wall forming a garden.

Rezavan Garden was located on the northern square between Haj Agha Jan and Tabarsi Streets in 1931. From 1929 to 1933, Muhammad Vali Khan was the custodian of Rezvan Garden but its name has been taken from a historical source. From that time forward, the officials of the garden started to develop this place by planting trees and improving the soil. As a result, they changed it to a beautiful and large garden. Then the garden was transferred to Ministry of Culture and a school named “Ghazali School” was built in this place. The late Haj Mirza Hussein Faghih Sabzevari – a great and respected scholar of Mashhad - decided to renovate the cemetery. For this reason, they negotiated with Astan Quds Razavi Organization and concluded a contract to start the project. The development plan was provided with the purpose of building a grand courtyard named “Razavi Grand Courtyard” and its plan was similar to New and Old Courtyards’ plans. Different chambers were designated for the first floor to bury the dead persons and the second floor was allocated to clergymen. A high veranda was built on the four sides like the plan implemented for the Old Courtyard.  The lower chambers were transferred to wealthy people and they paid full cost of building the chambers. Also, some multi-storey graves were built in the middle of the courtyard. When Rezvan Garden became popular, rich people swarmed and purchased the rest of the chambers to build private graves for their family members and they engraved their family names on the graves. During a construction project of the Holy Shrine of Imam Reza (Peace Be upon Him), chambers and private parts of the cemetery were demolished in 1974. Then a new courtyard was built known as Rezvan Garden. There are prominent figures who are buried in the mentioned cemetery such as Shiekh Tabarsi the writer of  Majma’ al-Bayan, Sharaf al-Din Abu Taher Qumi (buried in the sixth century Anno Hegira), Seyed Fakhr al-Din (known as Green grave; buried in the eighth century Anno Hegira), Ali Shah Afshar (Nader Shah’s nephew and also his successor; buried in the twelfth century Anno Hegira, Ayatollah Faghih Sabzevari, Fazel Bastami and Seyed Ahmad Kabir [one of the followers of Imam Reza (Peace Be upon Him)].

References

Karami, Shabnam, “A 1200-year-old Cemetery in Mashhad”, Shahr Ara Newspaper, 21st October 2013, No. 1258

Khorasan News

“The History of Astan Quds Razavi Organization”, Vol. 1

Compiled by Farzaneh Mojrian

 

 https://www.aqr.ir/Portal/home/?news/478888/478906/990228/A-Visit-to-Rezvan-Garden-

 

برچسب‌ها: Ayatollah Faghih Sabzevari

+ نوشته شده در دوشنبه ششم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 17:35 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

منابع اطلاعاتی مرکز اسناد آستان قدس رضوی، روایتگر زندگی جراح مسیحی که مسلمان شد

 

منابع اطلاعاتی مرکز اسناد آستان قدس رضوی، روایتگر زندگی جراح مسیحی که مسلمان

شد

مجموعه‌ای از منابع اطلاعاتی مدیریت امور اسناد و مطبوعات آستان قدس رضوی، زندگی مرحوم پروفسور رک(روش) بولون؛ جراح مسیحی بیمارستان امام رضا(ع) را روایت می‌کند.

 

به گزارش آستان‌نیوز، کارشناس واحد مطالعات اسناد وقف سازمان کتابخانه‌ها، موزه‌ها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، در این باره گفت: پروژه تاریخ شفاهی پروفسور روش بولون، جراح برجسته بلژیکی که 15 سال در بخش جراحی بیمارستان امام رضا(ع) مشغول به خدمت بود و در اواخر عمرش مشرف به اسلام شد، یکی از پروژه‌های ارزشمند بخش تاریخی شفاهی این سازمان به شمار می‌رود.


غلامرضا آذری خاکستر افزود: در قالب این پروژه تاریخ شفاهی، حدود 20 ساعت مصاحبه با ده نفر از شاگردان پروفسور بولون در طول سال‌‌های 1384 تا 1385 انجام شده و مجموعه‌ای از اسناد و عکس‌های تاریخی مرتبط با این پروژه گردآوری شده است که در آرشیو مدیریت امور اسناد آستان قدس رضوی نگهداری می‌شود.


وی بیان کرد: دکتر حسین اسدی با اختیاراتی که از طرف آستان قدس رضوی به منظور استخدام جراح برای بیمارستان امام رضا(ع) داشت، از پروفسور بولون دعوت کرد و این جراح مسیحی از مرداد 1333، به مدت سه سال در بیمارستان امام رضا به عنوان رئیس بخش جراحی مشغول به خدمت شد. البته این قرارداد بارها تمدید شد؛ به‌طوری که او تا سال 1348، ریاست بخش جراحی بیمارستان امام رضا(ع) را بر عهده داشت.


آذری خاکستر ادامه داد: حضور بولون در این بیمارستان از این جهت مهم و حائز اهمیت است که برای نخستین بار، جراحی نوین در خراسان شکل می‌گیرد و با توجه به امکاناتی که آستان قدس رضوی در اختیار او قرار می‌دهد، بخش جراحی بیمارستان از تجهیزات مدرنی برخوردار می‌شود و سطح خدمات آن رشد چشمگیری می‌کند.


وی با اشاره به اینکه شاگردان بسیاری نزد بولون، جراحی عمومی را فرا گرفتند، اضافه کرد: او نه تنها مردی انسان‌دوست و متعهد در کارش بود، بلکه به بیماران نیازمند نیز کمک بسیار می‌کرد. حتی نصف حقوق خود از آستان قدس رضوی را صرف مداوای اقشار محروم و آسیب‌پذیر جامعه می‌کرد.


این کارشناس اسناد مدیریت امور اسناد و مطبوعات آستان قدس رضوی گفت: پروفسور بولون در طول خدمت خود در جوار بارگاه ملکوتی امام هشتم(ع)، بارها تحت تأثیر محیط حرم مطهر رضوی و همچنین کرامات این امام همام در شفای بیماران، قرار گرفت و سرانجام در اواخر عمرش با تشرف به دین مقدس اسلام در حضور آیت‌الله فقیه سبزواری، مسلمان شد و نامش را عبدالله گذاشت.


وی تصریح کرد: با تأسیس بیمارستان امام رضا(ع) در سال 1313 شمسی، آستان قدس رضوی با هدف رونق پزشکی و پیشرفت این علم، اقدام به استخدام پزشکان خارجی به‌خصوص در بخش جراحی این بیمارستان کرد و پزشکانی از کشورهای آلمان، چک و فرانسه در آن مشغول به خدمت شدند که در این میان، نام پروفسور بولون؛ جراح مسلمان بلژیکی در تاریخ پزشکی مشهد ماندگار شده است.


آذری خاکستر با بیان اینکه پروفسور عبدالله بولون(متولد 1912 میلادی) بر اثر سکته قلبی در 14 مرداد 1348 فوت کرد و در ضلع شرقی آرامگاه خواجه‌ربیع مشهد به خاک سپرده شد، متذکر شد: در حال حاضر مشغول نوشتن کتابی درباره این جراح برجسته هستم که در تهیه منابع اطلاعاتی آن از منابع متنوع موجود در سازمان کتابخانه‌ها، موزه‌ها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی نیز استفاده کرده‌ام.


یادآور می‌شود، پژوهشگران می‌توانند از گنجینه نفیس و کم‌نظیر اسناد مکتوب و غیرمکتوب آرشیو مدیریت امور اسناد و مطبوعات سازمان کتابخانه‌ها، موزه‌ها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، طبق ضوابط این سازمان با مراجعه به این مدیریت در جوار حرم مطهر رضوی بهره‌مند شوند.

 

https://news.aqr.ir/portal/home/?news/38388/5968/1109242/%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%B9-%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%AF-%D8%A2%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%B1%D8%B6%D9%88%DB%8C%D8%8C-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DA%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AC%D8%B1%D8%A7%D8%AD-%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%AD%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%85%D8%B3%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D8%AF

 

برچسب‌ها: اسلام یک پزشک مسیحیعبدالله بولون

+ نوشته شده در دوشنبه ششم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 15:16 توسط سید محمد فقیه سبزواری  | نظرات

مرحوم فقیه سبزواری ، میرزا احمد کفایی و میرزا مهدی اصفهانی ، مؤسسن حوزه علمیه مشهد

مرحوم فقیه سبزواری ، میرزا احمد کفایی و میرزا مهدی اصفهانی ، مؤسسن حوزه علمیه

مشهد

کد خبر: ۲۷۳۴۱۱

تاریخ انتشار:۱۸ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۳:۳۶

بررسی اجمالی تاریخ اجتماعی شهر مشهد در دهه 30 و 40 ش.

گفتنی است نام اصلی مشهد «سناباد» بود و سناباد تا پیش از شهادت امام رضا (ع)، یکی از توابع قصبه یا شهر کوچک نوقان بود

چکیده
شهر مشهد از گذشته های دور، از جنبه های مختلف اهمیت داشته است. بعد از ورود اسلام و شهادت امام رضا (ع) در این شهر بدست مأمون خلیفه عباسی، بر اهمیت مشهد بیش از پیش افزوده گشت و منجر به تبدیل آن به یکی از مهمترین مراکز حضور شیعیان شد. وجود بارگاه امام رضا (ع) در مشهد در تاریخ اجتماعی و سیاسی این شهر نیز تأثیرات آشکاری را داشته به طوری که در مشاغل، تحصیلات و آموزش و جمعیت این شهر نیز موثر بوده است. 

مقاله حاضر با توجه به اهمیت مشهد در وقایع مختلف تاریخی، قصد دارد به این سوال پاسخ دهد که شهر مشهد در دهه 30 و 40 از لحاظ اجتماعی دارای چه ویژگی هایی بوده است؟ از این رو جهت رسیدن به پاسخی مطلوب، بهره گیری از شیوه توصیفی– تحلیلی و استفاده از روش کتابخانه ای را برگزیده است. با مطالعات انجام شده می توان مدعی بود که در دوره زمانی مورد بحث، شهر مشهد همواره اهمیت خود را حفظ نمود به گونه ای که یکی از مهمترین مراکز تشیع و تعلیم طلاب، یعنی حوزه علمیه مشهد گرچه مورد بی مهری از سوی رژیم پهلوی قرار گرفت، با تلاش زعمای آن توانست به فعالیت خود همچنان ادامه دهد؛ و مراکز اقتصادی مهمی نظیر کارگاه های ریسندگی، مسافرخانه داری و ... در این دوره از اهمیت زیادی برخوردار بود.

واژگان کلیدی
مشهد، دوره پهلوی، حوزه علمیه مشهد، حرم امام رضا (ع)، تاریخ اجتماعی.

مقدمه
شهر مشهد، مرکز استان خراسان رضوی است که از گذشته های دور یعنی از دوران باستان تا به امروز از اهمیت زیادی برخوردار بوده است ولی بعد از ورود اسلام به این منطقه، از آنجایی که دروازه ای برای رسیدن به سرزمین های شرقی محسوب می شد، این خطه نیز مورد توجه سپاهیان اسلام قرار گرفت. بعدها با روی کار آمدن خلافت عباسی و استقرارشان در این منطقه، بر اهمیت این منطقه افزوده شد و اوج این اهمیت بعد از شهادت امام رضا (ع) در سال 61 ق. بود که منجر شد قیام های متعددی در این منطقه به خونخواهی ایشان انجام گیرد. همچنین از این پس هر زمان که حاکمان شیعه بر سر کار بودند توجه ویژه ای به این شهر داشتند که از جمله در دوره صفویه، شاهان صفوی در عمران و آبادانی این شهر و حرم مطهر تلاش زیادی کردند. 
شایان ذکر است مشهد از لحاظ وجود حوزه علمیه در آنجا، همواره حائز اهمیت بوده است ولی در دهه 30 و 40 با توجه به گرایش محمدرضا شاه به نوگرایی، از کانون توجه حکومت خارج شد و حتی در برخی از موارد سعی در سرکوب آن را نیز داشتند. با این وجود به دلیل توجه علمای آن شهر، حوزه علمیه این شهر همچنان به فعالیت خود ادامه داد؛ تا جایی که در دهه 50 توانست طلابی را تربیت کند که اکثراً وارد نهضت امام شوند. به علاوه در این دوره دانشگاه مشهد نیز کانون پرورش افکار روشنفکران بود، البته باید این نکته را مورد توجه قرار داد که اکثر دانشجویان این دانشگاه نیز بلافاصله بعد از شروع مبارزات علیه رژیم، به موج انقلاب پیوستند.

گفتنی است با توجه به اهمیت این شهر از نگاه شیعیان، همواره زائران زیادی از سراسر جهان جهت زیارت از حرم مطهر امام رضا (ع) راهی مشهد می شدند و  این امر منجر به ایجاد مشاغلی نظیر هتل داری، رستوران داری شده و همچنین وجود معادن سنگ های گران بها نیز باعث ایجاد مشاغلی نظیر سنگ تراشی شد. از این رو با توجه به موقعیت جغرافیایی و تاریخی مشهد، اقتصاد این شهر نیز متأثر از آن بوده است.

نکته پایانی فعالیت های فرهنگی و اجتماعی از سوی کشورهایی نظیر آمریکا و بریتانیا در دوره مورد بحث، کاملاً محسوس است. هر یک از اینان در آغاز، فعالیت خود را صرفاً ارتقاء سطح فکری و فرهنگی مردم ایران می دانستند و فرهنگ و تمدن ایران را با دید تحقیر می دیدند. بنابراین این نوع کانون ها، تلاش داشتند تا ظاهراً در راستای فرهنگی ولی باطناً تسلط هر چه بیشتر بر کشور و مردم ایران را داشته باشند. در این راستا در شهر مشهد نیز کانون هایی توسط خارجیان دایر بود و بیشتر اینان تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن 1357 همچنان به فعالیت خود ادامه دادند.

وجه تسمیه شهر مشهد
درباره وجه تسمیه «مشهد» باید گفت، واژه ی عربی «مشهد» به معنای «محل شهادت» است، زیرا این شهر مدفن امام رضا (ع) است که در سال 61 ق. بدست مأمون خلیفه عباسی به شهادت رسید. (1) گفتنی است نام اصلی مشهد «سناباد» بود و سناباد تا پیش از شهادت امام رضا (ع)، یکی از توابع قصبه یا شهر کوچک نوقان بود تا این که حضرت علی بن موسی (ع) در سناباد مدفون گشت و از آن پس نام این محل کوچک، به «مشهد» تبدیل یافت و در مدتی کوتاه، اعتبار و شهرت زیادی یافت. (2)

موقعیت جغرافیایی 
در شرق ایران کنونی سرزمین وسیعی به نام ایالت خراسان واقع است که همواره وسعت و حدود آن تغییر یافته است. این خطه مهد تمدن و ادب ایران باستان و دوره اسلامی بود که به دلیل موقعیت جغرافیایی همواره مورد تعرض قبایل متعدد قرار می گرفت. (3)
شهر مشهد مرکز شهرستان مشهد از شهرهای استان خراسان رضوی، در  36 ثانیه و 33 درجه و 59 دقیقه طول جغرافیایی و در 18 ثانیه و 15 درجه و 36 دقیقه عرض جغرافیایی و در بلندی 970 متری از سطح دریا و در 964 کیلومتری تهران قرار دارد و کشف رود از 5 کیلومتریش می گذرد. این رود و شاخه هایش نقش مهمی در اقتصاد شهر دارند. همچنین مشهد در دشتی قرار گرفته که نزدیک ترین کوه به آن کوه معجونی است که با شهر 4 کیلومتر فاصله دارد و جزو کوه های بینالود می باشد. همچنین از لحاظ آب و هوا معتدل و متمایل به سرد و خشک است. (4)
از جمله مهمترین فرآورده های کشاورزی شهر گندم، جو، حبوبات، دانه های روغنی، سیب، گلابی، آلو، گیلاس، انگور، هلو، زرد آلو، گردو آلبالو، شلیل، شفتالو، گوجه سبز و توت است. (5)
معرفی اجمالی موقعیت حرم حضرت علی بن موسی الرضا (ع)
شهر مشهد در اطراف مقبره امام علی بن موسی الرضا (ع) که در قریه ی سناباد چهار فرسخی طوس، جنب قبر هارون الرشید مدفون است ایجاد گردید. در قرن دهم میلادی در زمان ابن حوقل، قریة مزبور دیوار محکمی داشت و مقبره مکان مقدسی محسوب می شد. در همان قرن کلمة «المشهد» در کتاب مقدسی دیده می شود. همچنین ابن بطوطه ی سیاح، بنای مدوری را توصیف نموده که بالای مقبره ساخته بودند که دارای روپو ش های حریر و شمعدان های روشن بود.(6)
بنابراین حرم امام موسی بن الرضا (ع) مکان مقدسی است که در مرکز شهر واقع است و تا به امروز به روی کفار بسته است. سیاحان اروپائی به ندرت خود را به خطر انداخته اند و وارد حرم شده اند. همچنین در جنب حرم مرکز تجارت شهر یعنی بازار اصلی وجود دارد که پشت بازار دروازه ی مرتفع دیگری واقع است که از آنجا به حیاط عمده که به صحن عتیق معروف است، راه دارد.(7) بازار این شهر از لحاظ اجناسی که در آن یافت می شود بسیار جالب توجه است و طبق ادعای برخی از سیاحان خارجی تا سال ها تجارت این بازار در اختیار بازرگانان روسی بود و تقریباً تمامی کالاهای مورد نیاز را از روسیه وارد می کردند. (8) 
در مدخل حرم اتاقی بزرگ ساخته شده که کف آن از سنگ مرمر و با قالی های گرانبها پوشیده شده و دیوارها با خطوط عربی کاشی کاری شده است. بر بالای همه ی عمارت، گنبدی از جنس طلا ساخته اند که زوّار از ارتفاع زیاد می توانند آن را مشاهده کنند. همچنین در زیر گنبد بزرگ علاوه بر قبر امام رضا (ع)، قبر هارون الرشید و عباس میرزا پسر فتحعلی شاه واقع است.(9)

معرفی محلات شهر مشهد
محلات شهر مشهد از زمان صاحب مطلع الشمس تغییر زیادی نکرده است و فقط می توان به دو محله ارگ و پاچنار اشاره کرد که اینان را صنیع الدوله جز محلات کوچک شمرده است؛ ولی در زمان حاضر جزو محلات بزرگ محسوب می شود و تعداد محلات بزرگ را 8 محله شمرده؛ همچنین محله ی ارگ بر اثر احداث خیابان های پهلوی و جم، مخصوصاً بنای مهمترین دوائر دولتی در ارگ، نسبت به سابق بسیار آباد شد. محله پاچنار نیز بر اثر مهاجرت آذربایجانی ها به مشهد، که اکثرشان در این محله سکنی گزیدند و ایجاد مریض خانه آمریکایی در آن، منجر به آباد شدن این محله شد. (10)
شایان ذکر است مرکز آباد و پرجمعیت شهر مشهد نواحی اطراف آستان مقدس است که قدیمی ترین خیابان-های شهر از این ناحیه می گذرد. همچنین بازار بزرگ (سرشور) که مهمترین مرکز معاملات و تجارت شهر است نیز به صحن مقدس منتهی می شود.(11)

معرفی صنایع و مشاغل 
یکی از منابع درآمد اهالی مشهد، از روزگار قدیم وجود زوّار حرم حضرت امام رضا (ع) است. در گذشته-های دور به دلیل عدم وسایل نقلیه مناسب، رفت و آمدها در سطح محدودتری بود. ولی با راه افتادن راه آهن تهران- مشهد، جمعیت بیشتری از سراسر کشور راهی این شهر شدند.
این گونه رفت و آمدها، علاوه بر تأثیر بر اقتصاد عمومی، مشاغل جدیدی نیز در مشهد به وجود آورد که مهمترین آنها مشاغل مسافرخانه داری و میزبانی از زائران است. غیر از این شغل، مشاغل دیگری که در رابطه-ی مستقیم با موقعیت مذهبی و مسافری این شهر دارد عبارت است از:
1- فروشندگی اجناس زوّار: یعنی اجناس لوکس و سبک قیمتی که معمولاً توده مردم به منظور سوغات از آنها خریداری می کنند. 
2- سنگتراشی: یعنی تراشیدن و ساختن ظروف و مخصوصاً دیگ، از سنگ مخصوصی که بنا به یک روایت عامیانه، حضرت امام رضا (ع) هنگام عبور از کنار کوهی که معدن سنگ است، درباره آن دعا به برکت کرده اند. در مشهد همچنین بازاری از قدیم بوده است که معروف به بازار سنگ تراش ها است و عده ی زیادی از راه فروش این نوع ظروف امرار معاش می کردند. (12)
به علاوه در این شهر در دهه سی و چهل از جمله مهمترین حِرَفی که مردم از دیرباز بدان اشغال داشتند: نجاری، آهنگری، حلبی سازی، کوزه گری، زرگری، کفش دوزی، ورشو سازی، نخ تابی، سبد بافی، ریخته گری، خاتم کاری، دوات گری، رنگ رزی و ... است. شایان ذکر است در مشاغلی مانند: قالی بافی، سنگ تراشی، شال بافی و قناویز بافی، فیروزه تراشی و حکاکی، صنعتگران این شهر مهارت خاصی را از خود نشان داده اند.(13)

بررسی وضعیت مسافرخانه ها و استقرار زائران
شهر مشهد گرچه از لحاظ توریستی و جلب مسافران خارجی، در ردیف اول شهرهای ایران نبوده، ولی از لحاظ رفت و آمد مسافران ایرانی، بی شک در میان شهرهای ایران در درجه ی اول است. به خصوص در سال های دهه 30 که راه آهن تهران-مشهد راه اندازی شد، (سال 1336 ش.) تعداد مسافرانی که به دلیل جنبه-ی مذهبی این شهر و به منظور زیارت به مشهد مسافرت می کردند، به شدت افزایش یافت. به خصوص طی این سال ها از آنجایی که مسافرت زائران ایرانی به عراق و زیارت بقاع عتباب امکان پذیر نبود، هر سال جمعیت زیادی از شهرهای مختلف ایران و برخی از کشورهای مسلمان، به مشهد مسافرت می کردند؛ و این وضعیت، منجر می شد تا تعداد زیادی هتل و مسافرخانه در این شهر پدید آید. (14)
این مسافرخانه ها اکثراً در نزدیک آستانه، یعنی در فلکه آستان قدس، بالا خیابان، پایین خیابان، خیابان تهران، خیابان طبرسی و کوچه و بازارها و گذرهای فرعی این چند خیابان قرار گرفتند. همچنین این شهر در ایام خاصی نظیر روزهای اول فروردین، فصل تابستان و اوقاتی که از لحاظ مذهبی مهم هستند، مورد توجه مسافران قرار می گیرد.(15)

اقتصاد مشهد در اواخر دهه سی و اوایل دهه چهل
در طول سده های گذشته، همیشه بیشترین میزان درآمد مردم مشهد از راه جذب زائر و سیاح بود و بازار این شهر نیز همواره امکان جذب خریداران را داشت. علی رغم مسأله جهانگردی و بازار، مشهد عموماً فاقد اقتصاد مبتنی بر صنعت و فن آوری بود. در اواخر دهه ی 30 و اوایل دهه 40، منهای چندین کارگاه و کارخانه ی کوچک که در زمینه مواد غذایی و صنعت فرش در مشهد فعالیت داشتند، کارخانه های زیادی وجود نداشت. (16) 
کارخانه قند آبکوه با 570 کارگر، تربت حیدریه با 613 کارگر و کارخانه قند ثابت فریمان، کارخانه قند شیروان و قوچان هر کدام با حدود 500 کارگر و کارخانه قند چناران با 430 نفر کارگر، در شمار بزرگترین کارخانه های تولید مواد غذایی خراسان بودند.(17)
همان گونه پیشتر اشاره شد، بیشترین زمینه ی فعالیت صنعتی در خراسان به نساجی و قالیبافی اختصاص داشت. شرکت سهامی نخ ریسی و نساجی خسروی خراسان که در سال 1313 در مشهد تأسیس شد و در سال 1319 شروع به کار کرد، بزرگترین واحد نساجی خراسان در دهه 30 و 40 بود. در سال های 1340 تا 1342 حدود 700 نفر کارگر زن و مرد در این کارخانه مشغول به کار بودند که متوسط دستمزد ماهیانه کارگران نخ ریسی در این سال ها 1200 ریال در ماه بود.(18) 
علاوه بر کارخانه نخ ریسی، کارگاه های حلاجی پشم نیز در مشهد فعال بودند که از جمله مهمترین آن می-توان به این موارد اشاره کرد: 
- کارخانه حاج ابوهادی: این کارخانه در سال 1332 تأسیس شد. در این کارخانه 20 نفر کارگر مرکب از 5 زن و 15 مرد  کار می کردند. کار مزد روزانه هر یک از زنان 30 و هر یک از مردان 70 ریال بود.
- کارخانه حلاجی پشم خراسان از کارگاه های مشهور مشهد بود که در کوچه سیاه آب واقع شده بود. این کارخانه در سال 1337 تأسیس شد و 20 نفر کارگر زن و مرد داشت.
- کارخانه حلاجی حاج غلامرضا حسن زاده که در سال 1340 تأسیس شد که 10 نفر کارگر داشت.
- کارخانه حلاجی حسن زاده تربتی که در سال 1337 تأسیس شد که دارای 10 کارگر بود.
- کارخانه حلاجی صلواتی دارای 8 کارگر زن و مرد بود.
- کارخانه حلاجی احمدیان، در سال 1333 تأسیس شد و دارای 20 نفر کارگر بود. (19)
گفتنی است علاوه بر کارخانه های حلاجی پشم، تعداد زیادی کارگاه پشم ریسی نیز در مشهد فعال بودند که بزرگترین آن متعلق به عبدالهیان بود که در سال 1340 با 34 کارگر تأسیس شد. همچنین پشم ریسی وطن، خجسته، شرکت ناظمیان، توکل، شیر پنجه در همین دوره فعال بودند و بیشتر آنها در پایین خیابان در میدان اعدام قرار داشتند. گفتنی است عمده صنعت پشم ریسی را زنان خانه دار که تعداد آنها بیش از 5 هزار نفر می شد، به عهده داشتند. هر زن کارگر به طور متوسط، روزانه نیم کیلو پشم را می ریسید و 25 ریال مزد دریافت می کرد.(20) 
در سال 1335، حدود 2352 دستگاه یا دار قالی در مشهد وجود داشت و روی هم رفته 4231 نفر در این کارگاه های کوچک مشغول به کار بودند. از این عده 3286 نفر مزدگیر و 1345 نفر در کارگاه های شخصی خود کار می کردند. بنا به گزارش نشریه آمار سال 1335 مشهد، از این عده، 40 درصد (1900 نفر) بین 7 تا 10 سال و 25 درصد (حدود 1150) در سنین بین 10 تا 25 سال و 25 در صد (950 نفر) بین 25 تا 40 سال و 15 درصد باقی (حدود 631 نفر) بالاتر از 40 سال داشتند. (21) 
از جمله مهمترین شرکت های مهم تولید فرش در مشهد در دهه 30 و 40 عبارت بودند از : شرکت سهامی فرش ایران که نزدیک به نیمی از تولیدات کارگاه های شهر را در اختیار داشت و بعد از آن شرکت های صابر، کافی، شش کلانی، مخمل باف، غیوری، زرینه، عمواوغلی، پیمان، اخوان، حاجی نادر، قاضی خان، سخاوتی، نجف پور، ریحانی و فاضلی بودند.(22)
در سال 1341 به علت رکود بازار و اقتصاد کشور، دستمزد کارگران از جمله کارگران قالی بافی، نسبت به سال های قبل کاهش یافت. تولید شرکت سهامی فرش ایران، در این سال در مشهد، 7300 متر مربع، در سال 1342 مقدار 7700 متر و در سال 1343 مقدار 8050 متر بود.(23)

بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی مشهد در دهه 30
در اواخر دهه 30 مردم مبارز مشهد به دلیل سرکوب نهضت ملی، تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت، استبداد روز افزون، فساد و زورگویی دستگاه حاکمه، پریشان و سرخورده بودند. همچنین با توجه به شرایط نامناسب اجتماعی، عدم آگاهی در میان مردم به خصوص ساکنین روستاها بیداد می کرد؛ به گونه ای که 75 درصد از مردم ساکن روستاها و بیش از 85 درصد، بی سواد و ناآشنا با هر نوع علم و دانشی بودند. در مشهد بیش از سه کتابخانه عمومی وجود نداشت و بیشتر مطبوعات محلی از سوی عناصر وابسته به رژیم منتشر می شدند. تقریباً هیچ حزب و تشکیلات سازمان یافته ای در عرصه ی جامعه وجود نداشت و آخرین مقاومت مردم مشهد در قالب «نهضت مقاومت» در سال 1336 سرکوب شد و همه گردانندگان آن دستگیر و راهی بازداشتگاه های مخوف رژیم شدند. به علاوه حوزه علمیه خراسان در شرایطی بسیار نامناسب به حیات کُند و بی رمق خود ادامه می داد، (24) که به مختصری از فعالیت های آن در نوشتار پرداخته خواهد شد.

اقدامات خیریه در دهه 40 در مشهد
از مهمترین پدیده های مذهبی مشهد، تأسیس درمانگاه های خیریه عمومی برای افراد مستضعف است که نخستین بار در سال 1340 ش. چند نفر از خیرین، به انگیزه ی حس نوع دوستی، به تأسیس درمانگاهی در یکی از نقاط پرجمعیت و فقیرنشین مشهد (پایین خیابان) پرداختند و نام آن را «درمانگاه آیت الله بروجردی» نهادند. از آن پس، چندین درمانگاه که بعضی مجهز به وسایل مدرن و بیمارستان نیز بودند، توسط خیرین راه اندازی شد، که هر یک را به نام یکی از ائمه و پیشوایان دینی نام نهادند. برنامه این درمانگاه ها ویزیت و داروی مجانی برای بیماران مستضعف بود. بودجه ی اصلی آن از راه کمک افراد خیر و متمول تأمین می شد و بخش مختصری از پول آن نیز از طریق مراجع و علما تأمین می گشت و مقدار ناچیزی یعنی 5 تا 10 ریال را از مراجعین می گرفتند. (25) 
معروفترین این درمانگاه ها عبارت بودند از: درمانگاه و بیمارستان موسی بن جعفر (ع)، درمانگاه و بیمارستان جوادالائمه (ع)، درمانگاه بروجردی، درمانگاه خاتم الانبیاء، درمانگاه حسین بن علی و درمانگاه حجتی. (26)

فعالیت های سیاسی- فرهنگی آمریکایی ها در مشهد
بعد از خروج ارتش سرخ روسیه از خراسان در سال 1324، آمریکا به طور نامحسوسی جایگزین شوروی شد و از سال 1329 با فعال کردن کنسولگری و نهادهای فرهنگی و اقتصادی خود در مشهد و برخی دیگر از شهرهای خراسان در همه حوزه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی فعالیت های خود را بیش از پیش افزایش داد. (27) 
شایان ذکر است در سال 1328 یعنی چهار سال بعد از تخلیه خاک خراسان از نیروهای اشغالگر روس، کنسولگری روس در مشهد تأسیس شد. در سال 1339 «ادوارد تامس» کنسول، «لیندوال» کنسول یار و «والتر وایت» رایزن فرهنگی کنسولگری آمریکا در مشهد بودند. در مراسم تودیع لیندوال روسای بیشتر ادارات و اعضای انجمن ایران و آمریکا شرکت داشتند. مردم مشهد نیز به آمریکایی ها به نسبت به شوروی ها و انگلیسی ها نگاه خوشبینانه تری داشتند. (28)
گفتنی است طبقه آگاه نسبت به رویدادهای داخلی و خارجی بی تفاوت نبودند و اخبار روز نیز بیشتر از طریق کنسولگری آمریکا بدست می آمد. از این رو در روز 23 تیر سال 1339، مردم مشهد توسط کنسولگری آمریکا در جریان آغاز مبارزات انتخاباتی دموکرات ها و جمهوری خواهان آمریکا که منجر به انتخاب جان. اف کندی سناتور شد، قرار گرفتند. در هنگام اوج گیری انتخابات، کنسول آمریکا براساس نظر دولت متبوع خود و به منظور ایجاد فضای تبلیغاتی مساعد، امتحانی از دانش آموزان دبیرستان های شهر مشهد به عمل آورد و تعدادی از آنها را برای مدت یک سال از محل بورس آمریکایی «فول سرویس» به این کشور اعزام کرد. این افراد که روز به روز بر تعدادشان افزوده می شد، بعد از اتمام دوره تحصیل خود، به مشهد بازگشتند و مشاهدات خود را در اماکن مختلف شهر از جمله در انجمن ایران و آمریکا طی کنفرانس هایی که ترتیب داده می شد، در اختیار اهالی مشهد قرار می دادند و از محاسن فرهنگ و تمدن غرب و معایب فرهنگ بومی سخن می گفتند.(29) 
کنسولگری آمریکا از هر فرصتی برای آشنایی مردم با فرهنگ غرب و انتقال آن به ایران و از بین بردن ارزش ها و سنن ایرانی- اسلامی استفاده می کرد. در این راستا در روز دوم آبان 1339 کنسولگری آمریکا، فیلم رنگی به نام «میراث کوروش» را که یک فیلمبردار آمریکایی تهیه کرده بود در مشهد به نمایش گذاشت و در همین روز تامسن، در مجلسی که نائب تولیت آستان قدس رضوی، فرماندهی لشکر 12، کفیل استانداری، روسای ادارات، روزنامه نگاران، نمایندگان سیاسی خارجی مقیم مشهد و چهره های مشهور شهر به همراه همسرانشان شرکت داشتند، در تالار رازی دانشکده پزشکی، درباره اهمیت زبان فارسی و فرهنگ و تمدن ایران باستان سخنرانی کرد. همچنین چند روز بعد دکتر دوگلاس گریری، متخصص تاریخ و جغرافیا، با اساتید دانشکده ادبیات در محل این دانشکده دیدار کرد و با آنها در زمینه های تخصصی خود گفتگویی داشت.(30) 
قابل ذکر است، ادوارد تامسون به راحتی در مسائل شهر مشهد دخالت می کرد و در وظایف مسئولین شهر اظهار نظر می نمود. وی در 23 آبان 1339 بعد از ابطال انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی، درباره انتخابات و ویژگی های این دوره در محل انجمن ایران و آمریکا سخنرانی کرد. همچنین وی با تشویق تحصیل کردگان، توجه دانشگاهیان و محافل علمی مشهد را به سوی دانشگاه های آمریکا و ادامه تحصیل در این کشور جلب کرد. (31)
در ادامه باید افزود در روز 12 خرداد سال 1341 مأموریت تامسن به عنوان کنسول آمریکا در مشهد به پایان رسید و «ویلیام.م.کلونجر» جانشین وی شد و به تدریج رفت و آمد آمریکایی ها به مشهد بیشتر شد. در مرداد 1341 بوتیین و اسکوفیس، به عنوان مأمورین وزارت خارجه آمریکا به مشهد آمدند و مجلس معارفه ای در کنسول گری آمریکا تشکیل شد. اکثر شخصیت های نامی مشهد در این مجلس حاضر شدند و در روز 5 شهریور ماه، جولیس هولمز، سفیر آمریکا به مشهد آمد. وی در باغ ملک آباد با سید جلال الدین تهرانی، استاندار خراسان و نائب تولیت ملاقات داشت و درباره اوضاع سیاسی و اجتماعی مشهد گفتگو کردند. گفتنی است در این دوره نمایندگان سیاسی آمریکا تحت عناوین مختلف با مسئولین مشهد مذاکره کردند و مقامات این شهر نیز به دلیل شیفتگی مفرطی که نسبت به فرهنگ و تمدن غرب، به خصوص آمریکا داشتند، به ارائه اطلاعات محرمانه به اینان می پرداختند. (32)
تأسیس اداره اصل چهارم در مشهد
اصل چهارم در زمان ریاست جمهوری ترومن در راستای اجرای طرح مارشال، بعد از جنگ جهانی دوم برای بازسازی و فعالیت عمرانی، نوع دوستی کشورهای عقب مانده موجودیت یافت. دکتر هنری جربنت نخستین رییس اداره اصل چهارم بود که به ایران آمد و کار خود را از ایران آغاز کرد و به تدریج دامنه ی فعالیت های او به کشورهای دیگر نیز کشیده شد. (33) 
اداره ی اصل 4 در اوایل مهر سال 1331 با حضور دکتر هوشنگ رام، رابط وزارت دارایی و اداره اصل 4 و اونز، معاون اداره و ریچارد برنهارت، در مشهد دایر شد. تأسیس این نهاد در مشهد، منجر به واکنش های تندی از سوی مردم و تشکل های سیاسی این شهر شد. همچنین در این برهه زمانی، مطبوعات از آزادی نسبی برخوردار بودند و اصل 4 را به عنوان مرکز جاسوسی آمریکا می دانستند و در روزنامه  ی ایران مبارز که در مشهد به چاپ می رسید، آمده است: 
«هنوز چند صباحی بیش از مبارزه جانانه ملت ما علیه امپریالیزم یغماگر انگلستان نمی گذرد و هنوز کفن-های آزادگانی که در راه عظمت و استقلال ایران، جان خود را مردانه فدا ساخته اند، نخشکیده که این بار آمریکای تازه نفس به امید طلای سیاه ما، دندان تیز کرده و به مثابه گرگ درنده و خطرناک، کشور پهناور ما را میدان تاخت و تاز قرار داده است. هنوز مادران فرزند مرده ما، جامه سیاه از تن بیرون نکشیده اند و هنوز مردان جوان مرده و دوشیزگان نامزد به خاک سپرده ی ما از خاطرات شوم و تلخی را که در ذهن دارند، از خاطر نزدوده اند که اصل چهار مأمور اجرا و تداوم جنایات شده است...سیل خروشان مستشاران آمریکایی، کشور ما را پایگاه سیاست تازه نفس واشنگتن قرار داده است...» (34)
در سال 1337 لیدن هایم ریاست اصل چهارم ناحیه خراسان را عهده دار بود و بعد از وی توماس مور به عنوان کفیل اصل چهارم در مشهد بود. در این زمان دانشسرای کشاورزی و مزرعه کشاورزی طرق با نظارت اصل 4 اداره می شد و آموزشگاه جدید پرستاری مشهد، کارخانه کمپوت سازی مشهد و شرکت تعاونی روستایی فریمان با همکاری اصل 4 تأسیس شد. همچنین در برخی از جراید محلی خراسان، اتمام ساختمانی شهرداری مشهد و اصلاح برخی از خیابان های این شهر را از خدمات این اصل دانستند. (35)
در تیر ماه 1338 اقدامات اقتصادی آمریکا در قالب اداره اصل 4 شدت بیشتری یافت. رابرت لیندوان، رییس اصل 4 در در همین سال به مشهد آمد و رابرت ای بامبرگر را به عنوان مشاور امور اداری استان خراسان و شهرستان مشهد معرفی نمود.(36) وظیفه اصلی بامبرگر نیز از این قرار بود: طراحی روش های سازمانی ادارات دولتی و تعلیم کارمندان اداری، پیشنهادات مربوط به خط مشی ادارات به وزارتخانه های مربوطه، نظارت فنی بر فعالیت قسمت امور اداری عمومی، دادن نظر مشورتی به استانداران جهت اجرای مسئولیت های مربوط به هماهنگ کردن فعالیت های عمرانی شهرستان ها، دادن مشورت به روسای ادارات تابعه استان ها در زمینه اجرای برنامه تجدید سازمان ادارات خارج از مرکز، تشخیص مستمر موانع و مشکلاتی که در راه اجرای برنامه های سازمان های دولتی وجود دارد و گزارش آن به امور اداری عمومی هیأت عملیات اقتصادی آمریکا مستقر در تهران، دادن مشورت به شهرداران و روسای انجمن های شهر در زمینه توسعه برنامه اتحادیه شهرداری های ایران، توسعه برنامه های اصلاح امور مدیریت، تشویق به ایجاد کلاس های کارآموزی در قسمت مدیریت اداری برای کارمندان. (37)
در سال 1338 «دونالد کفیلان» ریاست اصل 4 مشهد را عهده دار شد. از اقدامات مهم وی تشکیل سمینار بودجه بود. این سمینار توسط دانشگاه مشهد و اداره اصل 4 ترتیب داده شد و روز 15 فروردین 1339 افتتاح گشت. (38)
در 25 خرداد 1339 «رالف جونز» به جای کفیلان مسئول اصل 4 خراسان شد. در آذر ماه 1339 ادوارد ویلز سفیر کبیر آمریکا در ایران و رئیس اصل 4، هر دو از مقام خود استعفا کردند و شایع شد که آمریکا قصد دارد فعالیت های اصل 4 را در ایران متوقف و منحل کند ولی عملاً اصل 4 همچنان تا سال های بعد نیز به فعالیت های خود ادامه داد.(39) 
گفتنی است تعداد زیادی از کارمندان اداره اصل 4، آمریکایی بودند و کارهای مهم و کلیدی را در اختیار داشتند. اصل 4 معاونت های گوناگون و مشاورین اقتصادی، مالی، فرهنگی و بهداشتی داشت و آنها را به شهرهای مختلف می فرستادند و با کارکنان این سازمان جلسات مشورت تشکیل داده می شد و آنها دائماً از سیاست های جدید آگاه می شدند.(40)
فعالیت های شورای فرهنگی بریتانیا در مشهد
«شورای فرهنگی بریتانیا» در دهه 30 در مشهد تأسیس شد و تا سال 1357 که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید، به فعالیت های خود ادامه داد. شورای مزبور علاوه بر آموزش زبان انگلیسی، فعالیت های فرهنگی مختلفی را نیز انجام می داد. این شورا محل اجتماع انگلیسی های مقیم مشهد و محل رفت و آمد سیاحان، مستشرقان و اندیشمندان انگلیسی به خراسان محسوب می شد و تعداد زیادی از اهالی این شهر نیز با حمایت مالی این شورا، با عناوین مختلف عازم انگلستان شدند.(41) 
در 20 مهر سال 1339 شورای فرهنگی بریتانیا، از چندین استاد برجسته دعوت به عمل آورد که از جمله دکتر لارنس لکهارت، مستشرق انگلیسی بود که مطالعاتی درباره ایران و تاریخ آن داشت.(42) همچنین جرج موریس معلم زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آکسفورد نیز در آذر 1340 به مشهد دعوت شد.(43) 
شایان ذکر است به طور کلی از دهه 30، سازمان های بین المللی متعددی با عناوین مختلف در ایران شروع به فعالیت کردند که از جمله مهمترین آنها باشگاه های بین المللی لاینز، کلوپ انترنشنال روتاری، جمعیت تسلیح اخلاقی بشر و ... بود که در میان سازمان های مزبور تشکیلات نیمه مخفی لاینز و روتاری شعبی را در مشهد دایر کردند و بیشتر بلندپایگان و اشخاص مطرح این شهر نیز به عضویت آن درآمدند. (44)
نظام آموزشی در مشهد 
در مشهد نظام آموزشی مانند سایر شهرهای ایران، به دو گونه تقسیم می شد، نخست سیستم آموزشی که تحت تأثیر علما و روحانیت و برگرفته از شرع اسلام بود که در شهرهای مذهبی نظیر مشهد و قم به دلیل وجود حرم امام رضا (ع) و حرم حضرت معصومه (ع)، مورد توجه بوده است. نوع دوم آموزش به شیوه نوین بود که در دانشگاه ها وجود داشت و در شهر مشهد نیز با تأسیس دانشگاه مشهد این نوع تعلیم و آموزش به وضوح دیده می شد. بنابراین در اینجا به معرفی دو مرکز مهم آموزش دینی یعنی حوزه علمیه مشهد و موسسه وعظ و تبلیغ و دیگری آموزش به سبک مدرن یعنی دانشگاه مشهد پرداخته خواهد شد.
1- حوزه علمیه مشهد در دوران حکومت محمدرضا شاه
در دوره صفویه، از آنجایی که خاندان شیعه مذهب بر ایران حاکمیت داشتند، شهر مشهد که بارگاه امام رضا (ع) بود مورد توجه زیادی قرار گرفت. بنابراین این شهر از لحاظ علمی و درسی نیز رشد یافت و کم کم حوزه علمیه آن نیز در ردیف حوزه های بزرگ و معروف عالم تشیع درآمد و مدارس متعددی در آنجا بنا شد. (45) 
در دوره های بعد، هر زمانی که حاکمان توجه زیادی به تشیع داشتند، این شهر و به خصوص حوزه علمیه آن رونق می یافت و هر زمانی که حاکمانی بی توجه به مذهب بر سر کار بودند، به دلیل عدم توجه و یا حتی تلاش در راستای نابودی مذهب، حوزه علمیه مشهد در معرض نابودی قرار می گرفت؛ که از جمله در دوره رضا شاه به دلیل کنار گذاشتن مذهب و روی گردانی رضا شاه از روحانیون، مدارس علمیه در شهرهای مختلف، به بهانه های متعدد مورد سرکوبی قرار گرفت. 
گفتنی است همزمان با پایان یافتن حکومت رضا شاه در سال 1320 و روی کار آمدن محمدرضا پهلوی، زعامت حوزه علمیه مشهد را سه عالم بزرگ و برجسته ی مشهد یعنی آیت الله حاج میرزا احمد کفایی به همراه آیت الله سبزواری و آقا میرزا مهدی اصفهانی در دست گرفتند و با تلاش های خستگی ناپذیر، بار دیگر به بازسازی حوزه علمیه این شهر پرداختند که منجر به رشد و پویایی آن شد.(46)
در همین دوره حضرت آیت الله العظمی سید محمد هادی میلانی به مشهد عزیمت کردند و به درخواست علما و فضلای حوزه در این شهر سکنی گزیدند. با حضور آن عالم بزرگوار در مشهد، حوزه علمیه حرکت رو به رشد سریع تری را دنبال کرد. آیت الله سید علی خامنه ای وضعیت آن روز حوزه علمیه مشهد را این گونه توصیف می کنند:
«بنده فراموش نمی کنم آن وقتی که مرحوم آیت الله میلانی (رضوان الله تعالی علیه) [که حق عظیمی بر گردن این حوزه دارند و من امروز با خود فکر کردم که وظیفه دارم اسم شریف آن بزرگوار را با تجلیل و عظمت در این جا یاد کنم. این حوزه، بهره ی زیادی از ایشان برد] وارد شهر مشهد شدند و حوزه مشهد را با آثار علمی خودشان مزیّن و مباهی کردند... مرحوم آقای میلانی در شهر ماندند و حوزه مشهد رونقی پیدا کرد...» (47)
همچنین در این دوره تعداد زیادی از مدارس علمیه در شهرهای مختلف به بهانه های متعدد از سوی حکومت، تخریب شد، که از جمله می توان به مدرسه حاج حسن، باقریه، ابدال خان، باغ رضوان، فاضل خان، مستشاریه، نو و حاج آقا جان اشاره کرد که در طی دهه ی 30 به طور کلی نابود شدند. برخی از این گونه مدارس نیز به دلیل عدم توجه، رو به سوی نابودی رفتند و در بعضی از این مدارس، طلاب به دشواری در حجره های نامناسب به سر می بردند.(48) 
با وجود تلاش های رژیم مبنی بر حذف تدریجی مدارس دینی، مردم مشهد با حمایت و رهبری عالمان و روحانیون شهر به تأسیس مدارس علمیه اقدام کردند. مرحوم حاج حسین عابدزاده بناهای چهارده گانه ای به نام چهارده معصوم(ع) احداث کرد و مردم نیز با همکاری روحانیون، 17 مدرسه علمیه در این دوره تأسیس کردند. (49)
2- موسسه ی وعظ و تبلیغ 
در دهه 30 تلاش شد تا یک دانشکده اسلامی در مشهد تأسیس شود، از این رو در 17 بهمن سال 1338 اساسنامه موسسه وعظ و تبلیغ که به دو رشته وعظ و تبلیغ تقسیم می شد، از سوی شورای عالی فرهنگ تصویب گردید و به دانشگاه معقول مشهد ابلاغ شد. این موسسه بعد از تأسیس در مشهد به صورت وابسته به دانشکده معقول و منقول عمل می کرد و سرپرستی آن را دکتر مجتهدزاده عهده دار بود. (50) 
موسسه وعظ و تبلیغ برای سال تحصیلی 40-1339، سی نفر دانشجو از طلاب علوم دینی انتخاب کرد. آنها با ارائه گواهینامه سال ششم دبیرستان یا تصدیق مدرسی از وزارت فرهنگ تا روز 23 شهریور 1339 ثبت نام کردند و روز 26 شهریور از داوطلبان امتحان ورودی به عمل آمد و موسسه وعظ و تبلیغ روز 12 آبان به طور رسمی شروع به کار کرد. (51)
همچنین در روز 12 بهمن 1339 مصادف با روز ولادت امام زمان (عج) از سوی دانشجویان دانشکده علوم معقول و منقول، مجلس جشنی در تالار رازی دانشگاه برگزار شد. در این مراسم محدث خراسانی، شفیعی کدکنی از دانشجویان موسسه وعظ و تبلیغ و استاد محمد تقی شریعتی، استاد دانشکده معقول و منقول از اجرا کنندگان این مراسم بودند.(52) 
شایان ذکر است در دهه چهل با آغاز نهضت امام و نفوذ غرب بر ایران، تعداد دانشجویان موسسه وعظ و تبلیغ که همگی از خانواده های مذهبی بودند، رفته رفته کاهش یافت.(53) 
3- دانشگاه فردوسی مشهد
در مورد چگونگی تأسیس دانشگاه پزشکی مشهد باید گفت، در سال 1318 رضاخان دستور داد تا دانشگاه پزشکی در مشهد تأسیس شود. سال بعد، پروفسور ابرلین رییس دانشکده پزشکی تهران به این منظور به مشهد آمد. وی بعد از مطالعات زیاد به ضرورت تأسیس دانشگاه مزبور اذغان داشت ولی مشکل عمده نبود فارغ التحصیل در دوره های متوسطه در مشهد بود. کمی بعد دکتر ادیب از سوی دکتر ابرلین مأموریت یافت تا به مشهد بیاید، وی نیز بعد از مطالعه و مشاوره با پزشکان بیمارستان شاهرضا به این نتیجه رسید که بهتر است به جای دانشکده پزشکی، آموزشگاه طب تأسیس کند. این تصمیم مورد تصویب قرار گرفت و محل آن نیز دبیرستان فردوسی در نظر گرفته شد. آموزشگاه با 34 دانشجو از مهر 1319 شروع به کار کرد. کمی بعد یعنی در اواخر سال 1322 بعد از دو سال بلاتکلیفی، آموزشگاه طب زیر نظر دانشکده پزشکی تهران قرار گرفت و برخی از اساتید آن از تهران به مشهد می آمدند. این آموزشگاه به مدت ده سال دوام آورد و فارغ التحصیلان آن به نام «بهدار» ملزم به خدمت به مدت هشت سال در مناطق محروم بودند. (54)
با تلاش های صورت گرفته در نهایت تصویب شد در سال 1326 با تأسیس دانشگاه در مشهد موافقت شود. در این راستا در روز 27 شهریور 1328 نخستین آگهی پذیرش دانشجو برای سال اول دانشکده پزشکی انتشار یافت و در همان سال دانشکده پزشکی مشهد تأسیس شد. گفتنی است در سال های 1339-1340 در دانشکده پزشکی 315 مرد و 13 زن تحصیل می کردند. در سال بعد با تلاش های دکتر سامی راد، دانشکده پزشکی تبدیل به دانشگاه شد. همچنین در سال 1334 دانشکده ادبیات نیز به ریاست دکتر فیاض تأسیس شد. در سال تحصیلی 1335-1336 رشته های تاریخ و جغرافیا نیز به رشته ها افزوده شد. (55) 
نتیجه 
شهر مشهد در دهه 30 و 40 ش. در عرصه های مختلف، فعالیت داشت. وجود حرم مطهر امام رضا (ع) منجر به اهمیت این شهر در نزد شیعیان شد. زائرانی که همواره برای زیارت می آیند در اقتصاد، فرهنگ و جامعه آن تأثیر زیادی گذاشتند؛ به گونه ای که مشاغل زیادی برای ارائه خدمات به زائران بوجود آمده است. همچنین وجود بارگاه امام رضا (ع) منجر به سکنی گزیدن روحانیون و علمای بزرگ شیعه در مشهد شد و حضور این افراد نیز باعث رونق و شهرت حوزه علمیه اش گشت و این مرکز توانست طلابی متعهد و فعال در عرصه علمی و سیاسی را تربیت کند که بیشتر آنها در سالیان بعد، در زمره همراهان انقلاب اسلامی شدند. به علاوه به دلیل وجود دانشگاه در این شهر، تحصیل کردگان زیادی در مشهد بودند که یا جزو اهالی شهر بودند و یا از سایر شهرهای دیگر به آنجا می آمدند و این امر باعث افزایش اهمیت علمی شهر مشهد شد.
گفتنی است با توجه به موقعیت جغرافیایی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، سایر دول نیز به اهمیت این شهر به خوبی واقف بودند، بنابراین درصدد تسلط هر چه بیشتر بر آنجا برآمدند و سعی داشتند تا فرهنگ متأثر از مذهب که در میان ساکنان آنجا طی سالیان دراز وجود داشت را از بین ببرند و غربی گرایی را جایگزین آن نمایند؛ ولی به دلیل تلاش های نیروهای مذهبی به رهبری روحانیون، اقدامات کشورهای بیگانه ای نظیر شوروی، انگلیس و آمریکا راه به جایی نبرد و طی سالیان بعد که آتش انقلاب شعله ور شد، مردم این خطّه در جرگه پیشگامان مبارزه حضور یافتند.
 

 

http://faghihsabzevari.blogfa.com/?p=22

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۱۲