بازخوانی شیوههای انگلستان در کنترل قیامهای ضداستعماری/دکتر عبدالکریم مشایخی
ــ فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران، ترجمه: منصوره اتحادیه و معصومه جعفری فشارکی، تهران، نشر تاریخ ایران، چاپ اول، 1364، ص203
ــ برای آگاهی بیشتر درباره پلیس جنوب ایران رک: فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران، ترجمه: منصوره اتحادیه و معصومه جعفری فشارکی، تهران، نشر تاریخ ایران، چاپ اول، 1364؛ منیره راضی، پلیس جنوب ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1381
بررسی مقاومتهای اصیل و خودجوش مردمی در قالب تحقیقات تاریخی، ضمن گشایش درکی نو از این تحولات، آسیبها و چالشهای آن را آشکار میسازد. مقاومتهای مردم جنوب ایران در برابر استعمارگران، خصوصاً انگلیسیها، میتواند از دو زاویه تحلیل شود: اول، فرایند جوشش قیامها و تحولات مقاومتهای مردمی و آسیبهای آن، و دوم، نحوه مواجهه استعمارگران در کنترل و مهار نیروهای آزادشده از این قیامها در جهت منافع سلطهگرانه خود. در نوشتار زیر، چگونگی تعامل و تعارض نیروهای مقاومت جنوب و استعمار انگلیس، و فرجام آنها بررسی شده است.این مقاله در ماهنامه زمانه شماره 52 درج شده است.
در اوایل ماه اوت 1914.م جنگ جهانی اول شروع شد و کشورهای آلمان، روسیه، فرانسه و انگلستان درگیر جنگ شدند. کمی بعد ژاپن، ایتالیا و عثمانی نیز به جنگ پیوستند. اعلان جنگ عثمانی به روسیه خطر جنگ و عواقب آن را به مرزهای ایران کشاند.
دولت مستوفیالممالک در غیاب مجلس شورای ملی با صوابدید جمعی از رجال معروف کشور تصمیم گرفت بیطرفی ایران را رسماً اعلام نماید، تا بدینوسیله کشور را از مهلکه جنگ دور کند. با شروع جنگ جهانی اول و پیوستن عثمانی به اتحاد مثلث، انگلستان در خلیجفارس وضع را بسیار خطرناک یافت، زیرا از یک سو، مواضع خط مقدم مرزهای عثمانی به منابع نفتی خوزستان نزدیک بود؛ منابعی که انگلستان امتیاز بهرهبرداری از آنها را داشت و در چنین اوضاعی برای تأمین سوخت نیروهای دریایی خود سخت بدان نیازمند بود. از سوی دیگر، بوشهر به عنوان باارزشترین منطقه ارتباطی، اقتصادی و سیاسی خلیجفارس، کانون فعالیتهای شدید ضد انگلیسی شده بود.
شایان ذکر است که عملیات در بینالنهرین از مرکز فرماندهی و تدارکاتی بوشهر هدایت میشد و انگلیسیها بهشدت محتاج تسلّط بر اوضاع بوشهر و کنترل آن بودند.
بهرغم آنکه دولت ایران در اول نوامبر 1914.م/ دوازدهم ذیالحجه 1332.ق در جنگ بین متّحدین و متّفقین اعلام بیطرفی کرده بود، انگلیسیها مکرراً، با مداخله در امور اداری و انتظامی بوشهر، این بیطرفی را نقض میکردند، زیرا بهخوبی میدانستند که تسلط بر خلیجفارس، یعنی تسلّط بر بوشهر، و این اقدام انگلیسیها، نیروهای ملی ــ مذهبی منطقه را به عکسالعمل شدید علیه آنها برانگیخت.
در چنین اوضاعی چشمپوشی از حاکمیت بر بوشهر به معنای بهخطر افتادن منافع سیاسی و اقتصادی انگلستان در سراسر منطقه خلیجفارس بود، و این مساله برای آنان خیلی گران تمام میشد.
با آغاز جنگ جهانی اول، واسموس بوشهر را به قصد برلین ترک کرد و دکتر لیسترمن به عنوان کنسول آلمان به جانشینی او انتخاب شد. دکتر لیسترمن که در چارچوب برنامههای سیاسی دولت آلمان، مأمور ایجاد درگیری بین نیروهای محلی با نیروهای انگلیسی بود، مبارزه پیگیری را علیه انگلیسیها در بوشهر و نواحی اطراف سازماندهی کرد که به نوشته مورخالدوله سپهر از جمله این اقدامات، خرابکاری در تأسیسات تلگرافخانه بوشهر و توزیع اسلحه بین مخالفان انگلیسیها و طرفداران آلمانها بود.
در همین بحبوحه، انگلیسیها اسناد و مدارکی بهدست آوردند که بیانگر مأموریت چند نفر آلمانی، تحت پوشش شرکت وانکهوس، و خود کنسول آلمان برای تخریب مؤسسات انگلیسی در بوشهر، و ترغیب رئیسعلی دلواری برای هجوم به بوشهر و اخراج نیروها و اتباع انگلیسی از این شهر بود. بنابراین، مقامات بریتانیایی در یک عملیات سریع، دکتر لیسترمن و یک نفر کارمند شرکت وانکهوس به نام آیزنهوت (Eisenhut) را دستگیر کردند و بلافاصله به هند تبعید نمودند.
پس از انتشار خبر دستگیری مأموران آلمانی، مخبرالسلطنه، والی فارس، به عنوان نماینده دولت ایران به این عمل اعتراض کرد و طی تلگرافی به نماینده سیاسی دولت انگلیس متذکر شد که کنسول دولت آلمان در بوشهر را رها نماید والّا علیه این دستگیری شکایتنامهای تهیه میکند و در آینده هم اجازه نخواهد داد که در نقاطی که ژاندارمری تأسیس شده است، این طور بیطرفی ایران را نقض نمایند.
به نوشته سایکس، مخبرالسلطنه از درسخواندههای برلین و دوستان آلمان بود که بر فارس حکومت میکرد. مخبرالسلطنه، چندینبار آزادی دکتر لیسترمن و کارمندان شرکت وانکهوس را خواستار گردید، امّا به درخواستهای وی اعتنایی نشد.
پس از اسارت کنسول و تاجر آلمانی، مردم بوشهر در اجتماعی پرشور به نقض حاکمیت و بیطرفی ایران اعتراض کردند و اقدامات جدی و فوری دولت را خواستار شدند.
موقرالدوله، حاکم وقت بوشهر، در تلگرافی به تاریخ بیستوپنجم ربیعالثانی 1333.ق به تهران، نظریات بوشهریها را چنین گزارش کرد: «الساعه که نیمساعت به ظهر مانده، از مسجد نو بوشهر برگشتم. هیجان عمومی به درجهای است که فوق تصوّر است. چنین ازدحامی در بوشهر هیچ وقت دست نداده بود و کل علما و عموم طبقات اهالی حضور داشته، ملخص خطابه علما این بود که سه سال است بدون اینکه هیچ ضرر مالی و جانی از بنادر به انگلیسیها رسیده باشد، در آنجا اخلال کرده و عدهای قشون نگاه داشته و حالا هم هتک حرمت و نقض بیطرفی دولت را کردهاند.»
رئیسعلی دلواری پس از اعتراض کتبی به بازداشت دکتر لیسترمن و همراهش، به یک رشته عملیات چریکی علیه مواضع انگلیسیها و متّحدان اروپایی آنها در بوشهر دست زد که نتیجه آن وارد آوردن تلفاتی به نیروهای نظامی فرانسوی، روسی و انگلیسی بود.
حملات مکرّر رئیسعلی دلواری به مواضع انگلیسیها در بوشهر، دولت بریتانیا و نایبالسلطنه هندوستان را بر آن داشت که طرح اشغال نظامی بوشهر را در دستور کار خود قرار دهند. انگلیسیها در تاریخ هشتم اوت 1915.م/ بیستوششم رمضان 1333.ق بوشهر را اشغال کردند. عملیات اشغال بوشهر از زمین و دریا با حمایت توپخانه ناوگان دریایی انگلیس انجام شد.
قوای انگلیس بلافاصله مقرّ حاکم بوشهر، ادارات گمرک و ساختمان پست و تلگراف را اشغال نمودند، اشخاص آزادیخواه و وطنپرست بوشهری را دستگیر و به شهر «تانه» هندوستان تبعید کردند. در اقدام بعدی، انگلیسیها تمبری را منتشر ساختند که روی آن جمله «بوشهر در تصرّف بریتانیا» چاپ شده بود.
دو روز بعد از اشغال بوشهر، نیروهای انگلیسی برای اجرای یک رشته عملیات تنبیهی، بوشهر را به قصد دلوار ترک کردند. در این عملیات انگلیسیها از چهار کشتی انگلیسی به نامهای «جونو»، «پیراموس» (Pyramus)، «لورنس» (Lawrence) و «دلهوزی» (Dalhausie) استفاده کردند و علاوهبراین، تعداد بسیاری از سربازان انگلیسی در آن شرکت کردند.
از آنجایی که دشمن سرسخت انگلیسیها، شخص رئیسعلی دلواری و نیروهای تحت فرمانش بود، انگلیسیها روستای دلوار، پایگاه تنگستانیها، را آماج حملات خود قرار دادند. با نابود گشتن نخلستان دلوار، رئیسعلی نبرد با انگلیسیها را آغاز کرد. برآیند نخستین نبرد دلواریها و نیروهای انگلیسی در روز نخست، به نوشته مورخالدوله سپهر، در خون غلتیدن شانزده انگلیسی و در دومین روز نبرد، کشته شدن هفتاد سرباز انگلیسی و عقبنشینی آنان به بوشهر بود.
خبر بهتآور پیروزی رئیسعلی دلواری خون تازهای در رگهای مبارزان جنوب جاری ساخت. واسموس که پس از شکست ژوئیه 1915.م کمتر فعال بود، با شنیدن خبر پیروزی دلاوران دلواری بهسرعت دست به کار شد و در دیداری با زایر خضرخان اهرمی، او را به خیزش دیگر و روانه ساختن دوهزار تن به یاری رئیسعلی دلواری برای هجومی بزرگ به بوشهر برانگیخت. در این نبرد نیز، به نوشته مورخالدوله سپهر، ارکان حرب بریتانیا، مقیم بینالنهرین اعلامیهای صادر کردند که در آن تلفات انگلیسیها را در دلوار و بوشهر یکصد و پنجاه نفر تخمین زده بودند.
پیروزیهای پی در پی رئیسعلی دلواری حسادت برخی از سران قیام را برانگیخت. در نتیجه درصدد برآمدند او را به قتل رسانند. در تاریخ سوم سپتامبر 1915.م رئیسعلی دلواری به همراه چند نفر از همرزمانش به قصد شبیخون به قرارگاههای سربازان انگلیسی به تنگک صفر، واقع در ده کیلومتری جنوب شرقی بوشهر، عزیمت کرد. آنها در مواضعی حسّاس قرار گرفتند و اردوگاه افراد دشمن را آماج گلولههای خود ساختند، امّا ناگهان یکی از همراهان رئیسعلی به او هجوم آورد و او را به شهادت رساند.
نبرد کوه کُزی
مرگ غیرمنتظره رئیسعلی دلواری که بهدست یکی از نیروهای محلّی و تفنگچیان وی انجام گرفت، ضربه سختی بر مبارزان تنگستانی و دشتی وارد ساخت. نیروهای انگلیسی مستقر در بوشهر که میدانستند مبارزان بوشهر به انتقام خون رئیسعلی، حمله سراسری بزرگی را تدارک خواهند دید، بلافاصله خود را تجهیز کردند و آماده دفاع شدند.
حمله سراسری تنگستانیها و متحدان آنها در صبح روز نهم سپتامبر 1915.م/ بیستونهم شوال 1333.ق در منطقه کوه کزی، واقع در پانزده کیلومتری بوشهر، آغاز شد. در این نبرد بهرغم مقاومت دلیرانه مجاهدان تنگستانی، و ضربات بسیاری که بر نیروهای تحت امر ژنرال بروکینگ (Broking) وارد شد، سرانجام نیروهای مجاهد به دلیل تعجیل در طرّاحی حمله و کمبود تجهیزات جنگی و خصوصاً نبود تدارکات لازم، شکست خوردند.
بر اساس گزارشهای ژنرال بروکینگ و ژنرال نیکسون تلفات وارده بر نیروهای انگلیسی حدود یکسوم نیروهای سوار، دو افسر انگلیسی، میجر پنینکتون و لیوتنان ال.ای. تورنتون (L. I. Thoronton) و دو افسر هندی و یازده نفر از افراد دیگر بود. همچنین علاوه بر بیستوپنج نفر تلفات سوارهنظام شانزدهم، واحد رزمی نیروی دریایی، پنج نفر؛ نیروی یازدهم راجپوت، سیوچهار نفر؛ و پیاده نظام نودوششم نیز بیستودو نفر تلفات دادند. ژنرال نیکسون در تاریخ سیزدهم سپتامبر/چهارم ذیقعده طی گزارشی به مقامات انگلیسی اعلام کرد که عملیات کوه کزی بر ایلات و عشایر داخلی بوشهر تأثیر شگرفی نهاده است و توصیه کرد که برای حمله به عناصر متخاصم و انهدام نهایی آنها، از قوای خانهای هوادار انگلیس کمک گرفته شود، امّا حکومت هندوستان با این توصیهها موافقت نکرد. انگلیسیها که بخش مهمی از نیروهای نظامی خود را از جبهه بینالنهرین به بوشهر اعزام کرده بودند، در منطقه کوتالعماره عراق متحمّل شکست سنگینی شدند تا آنجا که سرکلارمونتاسکرین ابراز عقیده کرد که عامل شکست بریتانیا در نبرد کوتالعماره فعالیت مأموران آلمانی بهخصوص واسموس در بوشهر و انتقال بخش عظیمی از نیروهای نظامی بریتانیا به بوشهر بوده است.
فشار نیروهای مبارز ضد انگلیسی در بوشهر و شیراز، و مشکلات انگلیسیها در اداره و کنترل بوشهر آنان را واداشت که سرانجام از ادامه اشغال آن شهر صرفنظر کنند. دولت بریتانیا و نایبالسلطنه هند تصمیم گرفتند با ایرانی کردن جنگ بوشهر و برسرکارآوردن یک حاکم ایرانی طرفدار انگلیس (احمدخان دریابیگی) در ظاهر به اشغال غیرقانونی آن شهر پایان دهند.
این امر ممکن نبود مگر به واسطه مقاومت گسترده و مستمر نیروهای وطنخواه بوشهر، دشتی و دشتستان و تنگستان. در نتیجه مدتی بعد از اشغال بوشهر بهناچار طی توافقی با دولت ایران و ایالت فارس در شانزدهم اکتبر 1915.م/ هفتم ذیحجه 1333.ق، طی مراسم ویژهای، پرچم انگلیس از فراز دارالحکومه بوشهر (عمارت امیریه) برداشته شد و پرچم سه رنگ ایران به جای آن قرار گرفت. البته انگلیسیها ظاهراً به اشغال بوشهر خاتمه دادند، امّا تا پایان جنگ جهانی اول نیروهای نظامی خود را در منطقه نگاه داشتند و در عملیات نظامی دیگری علیه مردم بوشهر شرکت کردند.
اسارت سرهنگ اوکانر در شیراز
پیروزیهای پیدرپی آلمانیها در منطقه جنوب سبب گردید آنها از همه نیروهای پشتیبان سیاست خود در ایران و ناخرسندان از سیاست انگلیس و روسیه بهرهبرداری نمایند.
در اوایل سال 1912.م/1330.ق هرجومرج و بینظمی کامل در ایالت فارس حاکم بود. ناامنی مسیرهای تجارتی، تخریب کامل سیمهای تلگراف و دشمنیهای درونطایفهای در شیراز سبب گردید دولت وقت ایران با موافقت وزیرمختار انگلیس حکمران جدیدی به نام مخبرالسلطنه هدایت برای ایالت فارس انتخاب نماید.
مخبرالسلطنه که در برلین تحصیل کرده و بهشدت آلماندوست بود، در تمام مدت سه سالی که فردریک اوکانر (W. F. Oconnor) مسئولیت کنسولگری انگلیس را در شیراز بر عهده داشت، حکمران کل فارس بود.
در همین زمان کورت وسترو (Kurt Wustrow)، کنسول جدید آلمان در شیراز، مشغول به کار شده بود. حضور مخبرالسلطنه هدایت، حاکم طرفدار آلمان، و تمایل عمیق ژاندارمری فارس نسبت به آلمانیها، زمینهساز تشکیل یک کمیته طرفدار آلمان در منطقه گردید.
شهادت رئیسعلی دلواری که آوازه مقاومت او در سراسر ایران و از جمله شیراز انتشار یافته بود، باعث اندوه فراوان و تهییج جوانان این شهر علیه انگلیسیها شد. پس از شهادت رئیسعلی، ماژور علیقلیخان، مجلس ختمی در مسجد وکیل شیراز بر پا نمود و هزاران نفر با چشم اشکبار در مجلس ترحیم رئیسعلی دلواری شرکت کردند.
بعد از چند روز در شیراز هیجان عمومی به حدی رسید که اهالی درصدد برآمدند قشون ملی تشکیل دهند و با انگلیسیها مقابله نمایند. گردانندگان اصلی این قشون ژاندارمری، آقاشیخعبدالحسین ذوالریاستین و آقاسیدمحمدتقی گلستان و پسران شیخالاسلام و ثقهًْالاسلام بودند. قیامکنندگان فارس علیه منافع انگلیس، نخست سیمهای تلگراف را بریدند و سپس با کار گذاشتن چند توپ در چند جای شیراز به کنسولگری انگلیس هجوم بردند و سرهنگ دوم فردریک اوکانر و همکارانش را به اسارت گرفتند.
نهضت شیراز با نام «کمیته ملی حافظین استقلال ایران» یازده تن انگلیسی اسیر را به اَهرَم فرستادند. از جمله اوکانر، کنسول انگلیس در شیراز، خانم و آقای فرگوسن (Fergussen) گرداننده بانک شاهی در شیراز، آقای ایرتن (Ayrton)، آقای اسمیت (Smith)، تلگرافچی و دستیارانش، بازرگانی به نام لیوینگستن (Livingstone)، خانم و آقای پتیگرو (Pettigrew)، و خانم و آقای کریسمس (Christmas)، کارکنان کنسولگری و تنی چند از هندیهایی که در خدمت انگلیسیها بودند، به اهرم فرستاده شدند تا آنان را به واسموس که در آنجا بود، واگذار کنند. به این ترتیب گروگانهای انگلیسی در اختیار واسموس قرار گرفتند.
اُسرا در مسیر شیراز به بوشهر، اول به برازجان نزد غضنفرالسلطنه برازجانی، حاکم آن منطقه، و سپس به قلعه اَهْرَم نزد زایرخضرخان، حاکم قدرتمند جنوب که از دوستان واسموس بود، فرستاده شدند. زایر خضرخان، حاکم تنگستان، آنان را در دژی نگه داشت.
مورخالدوله سپهر، قلعه اَهْرَم را مکانی متعفّن معرفی میکند که اسرای انگلیسی در آنجا روز و شب جز بازی بریج مشغولیتی نداشتند. اما کریستوفر سایکس که درباره شرایط نگهداری اسرا در اهرم تحقیق نموده است، اهرم را قلعه بزرگی معرفی میکند که برجهای چهارگانه آن جلب توجه میکرد و در آن زمان، زایرخضرخان که با خانواده خود و مستخدمانش در همان قلعه زندگی میکرد با کمال مردانگی دو باب از اتاقهای مناسب قلعه را که قبلا محل سکونت خود او بود، به انگلیسیها اختصاص داد. بعد از ورود اسرای انگلیسی به اهرم، سرهنگ تریور (Trevor) تصمیم گرفت به آن منطقه لشکرکشی کند؛ اما هنگامی که خبر اعزام نیروهای نظامی به زایر خضرخان رسید، حکم اعدام اسرا را صادر کرد که این اقدام، انگلیسیها را به تجدید نظر در تصمیم خود مجبور نمود. اوکانر مینویسد که تنگستانیها هر زمان که به دلیل بعضی وقایع یا شایعاتی مبنی بر حمله دشمن از بوشهر، برانگیخته یا بدگمان میشدند با نشان دادن کارد و تفنگهایشان همگی را به قتل تهدید میکردند.
بهرغم اینکه اسرای انگلیسی به این نتیجه رسیده بودند که بهترین شیوه برای رویارویی با آن اوضاع پراضطراب حفظ آرامش کامل است، اما رویارویی تعدادی از افراد گشت شناسایی نیروهای انگلیس با افراد زایرخضرخان در چند مایلی قلعه اهرم، آنچنان شرایط ملتهبی بهوجود آورد که تحمل آن برای افرادی مانند پتیگرو که دچار عارضه قلبی بود، غیر ممکن مینمود. پتیگرو که به هنگام دستگیری پایش شکسته و تا اهرم بر روی تخت روان حمل شده بود، از آن زمان به بعد قوای جسمیاش رو به تحلیل گذاشت و همواره عصبی و متشنج به نظر میرسید، در نتیجه در روز بیستوهفتم آوریل 1915.م/ بیستوسوم جمادیالاخر 1334.ق به علت ایست قلبی فوت کرد.
انگلیسیها میدانستند که واسموس آلمانی از نفوذ و اقتدار چشمگیری نزد تنگستانیها برخوردار است و در پشت همه این وقایع، نقش وی و دولت آلمان مشخص است. بنابراین اوکانر و سرهنگ تریور، نماینده سیاسی انگلیس در بوشهر، تصمیم گرفتند برای دستیابی به توافقی با زایرخضرخان، شیخحسینخان چاهکوتاهی و غضنفرالسلطنه برازجانی به منظور رهایی زندانیان از طریق مبادله اسرا یا هر طریق دیگر، مذاکراتی را آغاز نمایند. مکاتبات انجامشده نتیجهبخش بود؛ سرهنگ تریور موفق شد خان اهرم و دو یار دیگرش را به پذیرش شرایطی معقول متقاعد کند. اسرای انگلیسی با تعدادی از رزمندگان ایرانی که در مقاطع مختلف به دست سربازان انگلیسی اسیر شده بودند، مبادله گشتند و وجوهی نیز که خوانین بوشهر پیشتر نزد انگلیسیها به ودیعه گذاشته و انگلیسیها آن را مصادره کرده بودند، مسترد گردید. در این میان صلحنامهای نیز بین دو طرف منعقد شد که برخی از مفاد پذیرشی انگلیسیها چنین بود: 1ــ استرداد اسرای تنگستانی و دشتی که در جنگ گرفتار شده بودند، از جمله خالو حسین دشتی و هر کس دیگری که انگلیسیها در اختیار داشتند؛ 2ــ استرداد حاجعلی تنگستانی، کدخدای تنگک و اتباعش، 3ــ مرخصی آلمانیهایی که در بنادر خلیجفارس گرفتار شده بودند، یعنی کنسول و تاجر آلمانی با خانمش و طبیب آلمانی در بندر ریگ و سه نفر تاجر آلمانی که در بنادر دیگر گرفته بودند؛ 4ــ تحویل دادن چای توقیفی اهالی تنگستان که در بحرین ضبط شده بود؛ 5ــ پس دادن دو هزار تومان پول آقای شیخحسینخان سالار اسلام که در بوشهر گرفته بودند؛ 6ــ افتتاح آزادراه بوشهر برای عبور و مرور عموم اهالی بهخصوص اهالی تنگستان و عدم تعرّض احدی به راه شاهی.
زایرخضرخان و شیخحسینخان هم شروط زیر را متقبل شدند: 1ــ استرداد اسرای انگلیسی که هشت نفر بودند و دو نفرشان را به سبب مریضی و به مقتضای عالم انسانیت مرخص کرده بودند؛ 2ــ برقراری امنیت راه شاهی در حدود خاک خود، به طوری که اگر مالالتجارهای گم شود، غرامت آن را بدهند؛ 3ــ حفظ خط تلگراف پس از تعمیر آن.
این قرارداد در تاریخ هفتم اوت 1915.م/ هفتم شوال 1334.ق در محل سر بَسْت چُغادَک به امضای ماژور تریور، قائممقام کنسول انگلیس در بوشهر، و زایرخضرخان تنگستانی (امیر اسلام) و شیخحسینخان چاهکوتاهی (سالار اسلام) رسید.
اهداف تشکیل پلیس جنوب ایران
با شروع جنگ جهانی اول (1336ــ1332.ق/1918ــ1914.م) حضور نظامی انگلستان در کرانههای شمالی خلیجفارس، بهویژه بوشهر، افزایش یافت. بعد از گذشت یک سال از جنگ جهانی اول براساس قراردادی که دو دولت روسیه و انگلیس منعقد کردند، روسها در شمال یک دیویزیون قزّاق مستقر کردند و انگلیسیها نیز درصدد برآمدند تا قوایی همانند، به نام پلیس جنوب ایران (South Persia Rifles) در جنوب مستقر نمایند.
انگیزه اصلی این اقدام انگلیسیها بسته ماندن راه شاهی (راه بوشهر ــ شیراز) بود که با معضل ناامنی روبرو شده و این امر برای اتباع انگلیسی و کالاها و مالالتجاره آنها مشکلات فراوانی فراهم نموده بود.
با توجه به اینکه نیروی ژاندارمری را انگلیسیها منحل کرده بودند، به نظر میرسد مشکلات ناشی از اخذ وجوه راهداری از سوی خوانین محلی، همچنین بسته بودن مسیر بوشهر ــ شیراز که از سال 1915.م آغاز شده و تا زمان تشکیل پلیس جنوب نیز همچنان مسدود مانده بود، مهمترین عوامل تشکیل پلیس جنوب باشد.
البته انگلیسیها هدف از تشکیل این نیرو را حفظ امنیت داخلی و خنثی کردن توطئههای آلمانها علیه خودشان عنوان کردند و اعتبارات مالی مورد نیاز آن را نیز به صورت وام در اختیار دولت ایران قرار دادند.
سایکس ــ که از سال 1894.م تا 1913.م کنسول انگلیس در کرمان بود و به منطقه آشنایی کامل داشت و به زبان فارسی تسلط بود ــ در بیستوچهارم ژانویه 1916.م به فرماندهی پلیس جنوب، که فرماندهان آن را خود انتخاب کرده بود، برگزیده شد. او در مارس 1916.م به بندرعباس وارد شد و دو ماه بعد کرمان و بلوچستان را تصرف کرد، آنگاه دستور حمله به فارس را صادر نمود. پلیس جنوب بعد از شکست عشایر فارس پیروزمندانه وارد شیراز شد.
تشکیلات پلیس جنوب
در تشکیلات پلیس جنوب فرماندهان، انگلیسی بودند و افسران ایرانی (صاحبمنصب) حداکثر تا درجه سرگردی (یاور) ممکن بود ارتقا پیدا کنند.
این نیرو تحت امر یک افسر انگلیسی بود که ارکان حرب او در شیراز قرار داشت و دارای دو بریگاد به نام فارس و کرمان بود. فرماندهی هر دو بریگاد را افسران انگلیسی بر عهده داشتند که به هر یک از دو فرمانده، چهار افسر انگلیسی کمک میکردند.
بریگاد سه باطلیان پیاده و سه اسکادران سواره و یک گروهان مهندسی و یک دسته میرایوز چهار توپی داشت. باطلیان پیاده مرکب از سه، چهار گروهان بود و هر گروهان چهار رصد داشت و هر رصد شامل چهار جوخه بود. سوارهنظام از رژیمانهای سه، چهار اسکادرانی تشکیل میشد که هر اسکادران دارای چهار دسته و هر دسته، سه جوخه بود. فرماندهی اسکادران را یک صاحبمنصب با عنوان سروان (سلطان) و فرمانده دسته را یک ستوان (نایب) و فرمانده جوخه را یک صاحبمنصب جزء با عنوان گروهان (وکیلباشی) در دست داشت. هر بریگاد دارای یک اداره و انبار مهمات بود. اسلحه و لوازم ساخت انگلیس بود که به قشون هند داده بودند. پیادهنظام با تفنگ بلند و سوارهنظام با کارابین مدل 303 مسلح شده بود. توپخانه توپهای ده پوندی کوهستانی انگلیسی داشت و لباس نیروها به جزء کلاه که ایرانی بود، متحدالشکل و مطابق لباس قشون بود. افراد به طور داوطلب برای سه سال استخدام میشدند، ولی بعد از انقضای مدت خود میتوانستند، قبول خدمت نمایند. پس از خاتمه خدمت، حقوق بازنشستگی (تقاعد) یا بازخرید (انعامی) به افراد داده نمیشد. حقوق و مزایای صاحبمنصب ایرانی با درجه یاور حداکثر هزارودویست قران و سرباز چهل قران در ماه تعیین شده بود و به افراد قشون جنوب جیره جنس شامل کلیه مایحتاج خوراک یک نفر داده میشد. صاحبمنصب انگلیسی و هندی حقوق خود را بر پایه روپیه دریافت میکردند و هر گاه یک نفر در جنگ کشته یا مجروح میشد، به بازماندگان یا خود او انعامی مطابق درجه یا وضعیت بازماندگان تعلق میگرفت. افراد پلیس جنوب موظف بودند پس از استخدام در هر نقطه ایران که مأمور شدند، خدمت نمایند.
واکنش دولتهای ایران نسبت به پلیس جنوب
پیروزیهای پی در پی پلیس جنوب سبب گردید دولت انگلستان برای اولین بار پیشنهاد به رسمیتشناختن این نیرو را برای فرمانفرما، رئیسالوزرای وقت، مطرح نماید. کابینه فرمانفرما باوجود اینکه با مشکلات مالی مواجه بود و به کمک مالی دولت انگلستان نیاز مبرم داشت، حاضر به پذیرش شرایط انگلیسیها نشد و در نتیجه بعد از دو ماه سقوط کرد.
در کابینه بعدی که در تاریخ چهارم اوت 1916.م/ چهارم شوال 1334.ق به ریاست سپهدار اعظم، محمدولیخان تنکابنی، تشکیل شد، این پیشنهاد مجدداً مطرح گردید. کابینه سپهدار با این درخواست موافقت کرد، امّا با زیرکی تمام با قید این شرط که به رسمیت شناختن پلیس جنوب ایران در شرایط فورسماژور (وضع و شرایط پیشبینینشده: Force Majeure) بوده و تأیید آن منوط به تصویب و تصدیق مجلس شورای ملی و مؤسسان است، راه گریز برای دولت خود و کابینههای بعدی را فراهم نمود.
وثوقالدوله، که رئیسالوزرای بعد از سپهسالار بود، در دوره اول صدارت خود تحت تأثیر افکار عمومی از پذیرش رسمی پلیس جنوب خودداری نمود، امّا به دلیل مشکلات مالی فراوان از کمکهای مالی دولت انگلستان هم صرفنظر نکرد، در نتیجه موافقت کرد که پلیس جنوب را به رسمیت بشناسد، مشروط بر اینکه این نیرو بعد از پایان جنگ زیر نظر دولت ایران قرار گیرد.
در دورههای بعد نیز کابینههای علاءالسلطنه، عینالدوله و مستوفیالممالک همگی از تسلیم در برابر درخواست دولت انگلستان مبنی بر پذیرش رسمی پلیس جنوب خودداری ورزیدند.
در وضعیتی که انگلیسیها از تغییر کابینههای پیشین طرفی نبسته بودند بار دیگر وثوقالدوله در سال 1337.ق مأمور تشکیل کابینه شد. اکنون سفارت انگلیس امیدوار بود که دولت ایران پلیس جنوب را به رسمیت بشناسد و این نیرو از حمایت دولت برخوردار گردد.
شایان ذکر است که کنار رفتن دولت روسیه از صحنه سیاسی ایران، اوضاع را به نفع انگلیسیها دگرگون ساخته بود. انگلستان که اینک خود را در عرصه سیاست ایران بیرقیب میدید، فرصتی تاریخی بهدست آورد تا با تحمیل قرارداد 1919.م بر دولت وثوقالدوله، ایران را به صورت یک کشور تحتالحمایه درآورد.
امضای قرارداد 1919.م از سوی وثوقالدوله در غیاب مجلس، در حالی که کشور در اشغال قوای بیگانه بود، با واکنش شدید وطنپرستان ایرانی مواجه شد.
در این زمان پلیس جنوب بیش از همه با نیروهای محلی و مردمی جنوب ایران درگیر شده بود. شیخحسینخان چاهکوتاهی، زایرخضرخان اهرمی و غضنفرالسلطنه برازجانی، سه تن از احراری بودند که به نیروهای پلیس جنوب حمله کردند.
این خوانین مبارز و ضد انگلیسی در طی سالهای جنگ جهانی اول توانسته بودند راه شاهی (بوشهر ــ شیراز) را ببندند و مشکلات فراوانی برای نیروهای انگلیسی فراهم نمایند. مشکل اصلی در نبرد با خوانین نامبرده این بود که آنها پس از شکست نیز تشکیلات خود را به ارتفاعات صعبالعبور هدایت میکردند و برای حملات بعدی آماده میشدند؛ بنابراین پیروزی قطعی بر آنان هیچگاه مقدور نبود. همین امر نیز از جمله دلایل پیشروینکردن نیروهای انگلیسی مستقر در بوشهر در این خطه در خلال سالهای جنگ جهانی اول به شمار می رفت، تا آنجا که حتی خود سایکس، که یکی از اهداف مهمش بازگشایی جاده بوشهر ــ شیراز بود، نیز برای رسیدن به شیراز، بهناچار مسیر دیگری را برگزید. تمامی این عوامل سبب گردید در سپتامبر 1918.م/ ذیحجه سال 1336.ق دولت بریتانیا و دولت هند تصمیمی قاطع مبنی بر گشایش جاده بوشهر ــ شیراز اتخاذ کنند، امّا به تصریح سایکس، این اقدام با تعدادی کمتر از بیستهزار نفر ممکن نبود؛ و تهیه مقادیر هنگفت آذوقه و مهمات برای آنان نیز، نیازمند وجود یک مسیر ارتباطی مطمئن در این خطه بود؛ لذا برای رفع مشکل حمل و نقل قوای نظامی، یک خط راهآهن سبک از بوشهر تا برازجان کشیده شد.
دولت وثوقالدوله نیز به منظور همراهی با سیاست انگلیس، تلگرافی را که به سرپرسی کاکس، وزیرمختار جدید انگلیس، وعده کرده بود، به حاکم ایرانی بوشهر، احمدخان دریابیگی، مخابره کرد. وثوقالدوله ضمن این تلگراف از حاکم بنادر خواست در بازگشایی جاده، احداث خط آهن و اعاده نظم از هیچ گونه همراهی و کمکی به نیروهای انگلیسی مضایقه نکند. وی همچنین دستور داد که هر کسی را که با نیّات مسالمتآمیز انگلیسیها مخالفت کند، شدیداً مجازات کنند.
شیخ حسین خان چاهکوتاهی، زایرخضرخان اهرمی و غضنفرالسلطنه برازجانی در پی آگاهی از تصمیم دولت انگلیس مبنی بر احداث خط راه آهن از بوشهر به برازجان با نگاشتن نامهای به نماینده انگلیس، به این امر اعتراض کردند که این نامه بدون پاسخ گذاشته شد.
درگیریهای شیخحسینخان چاهکوتاهی (سالار اسلام) و زایرخضرخان اهرمی (امیر اسلام) با پلیس جنوب و نیروهای انگلیسی ساکن بوشهر هرچند سرانجام به کشته شدن شیخحسینخان چاهکوتاهی و یکی از فرزندانش منجر شد، مرگ این سردار مبارز پایانبخش مبارزات مردم با پلیس جنوب نبود، بلکه نقطه آغازی برای انتقامجوییهایی فرزندان و دوستداران او از این نیرو گردید.
نارضایتی صولتالدوله قشقایی از پلیس جنوب و اظهار مخالفت دولتهای مرکزی با این نیرو، با قیام ضد استعماری ناصردیوان کازرونی و مبارزان تنگستان، دشتی و دشتستان، سایکس را در وصول به اهداف خود ناکام گذاشت.
شایان ذکر است در مدتی که جنگ جهانی اول ادامه داشت، حضور پلیس جنوب ایران از نظر اولیای سیاست انگلستان موجه بود، اما پس از پایان جنگ و انعقاد قرارداد 1919.م، که هدف اصلی آن بهوجود آوردن ایرانی فرمانبردار انگلستان بود، مخالفتهای داخلی و خارجی با حضور نظامیان انگلیسی در ایران بیشتر شد. بنابراین با توجه به وجود خطراتی که از ناحیه بلشویسم، ایران را تهدید میکرد و مخالفتهایی که از زمان شکلگیری پلیس جنوب از طرف دولتهای وقت و مردم ایران در مورد این نیرو ابراز شده بود، انگلیسیها سرانجام به این نتیجه رسیدند که تنها راه خروج از این بنبست جانشینی دولتی است که با تشکیل ارتشی یکپارچه برای پاسداری از منافع بریتانیا و جلوگیری از پیشروی بلشویسم در ایران قدرتمندانه اقدام لازم را انجام دهد.
با اجرای کودتای سوم اسفند 1299.ش/ بیستویک فوریه 1921.م از سوی سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج، انگلیسیها طرح خود را عملی میدانستند، در حالی که در معرض حمله انتقامجویانه عشایر و نیروهای مردمی قرار داشتند، بنابراین با یک اقدام حسابشده، پلیس جنوب ایران را منحل کردند و بدین ترتیب خود را از دامی که در آن گرفتار شده بودند، خلاص کردند.
پینوشتها
* رئیس بنیاد ایرانشناسی بوشهر؛ مدرس دانشگاههای بوشهر.
ــ جیمز مابرلی، عملیات در ایران، کاوه بیات، تهران، رسا، چاپ اول، 1369، ص 21
ــ مورخالدوله سپهر، ایران در جنگ بزرگ 18 ــ 1914.م، تهران، چاپخانه طوفان، چاپ دوم، 1362، ص 158
ــ کشف تلبیس یا دورویی و نیرنگ انگلیس، به کوشش عینالله کیانفر، پروین استخری، تهران، زرین، چاپ سوم، 1363، ص 28
ــ اسناد جنگ جهانی اول در ایران، به کوشش بهروز قطبی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1370، ص 151
ــ سر پرسی سایکس، تاریخ ایران، ترجمه: سید محمدتقی فخر دایی گیلانی، ج2، تهران، دنیای کتاب، چاپ دوم، 1363، ص 680
ــ مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات تهران، کتابفروشی زوّار، چاپ سوم، 1361، ص270
ــ اسناد جنگ جهانی اول در جنوب ایران، به کوشش کاوه بیات، قم، مرکز بوشهرشناسی با همکاری انتشارات همسایه، چاپ اول، 1377، ص 64
ــ همان، ص 65
9 - P.R.O, FO248/ 718
ــ مورخالدوله سپهر، همان، ص 77
ــ محمدحسین رکن زاده آدمیت، دلیران تنگستانی، تهران، اقبال، چاپ نهم، 1370، ص 100
ــ مخبرالسلطنه هدایت، همان، ص 270
ــ جیمز مابرلی، همان، ص 138
ــ مورخالدوله سپهر، همان، ص 78
ــ همان، ص 79
ــ جیمز مابرلی، همان، ص 153
ــ همان.
ــ سرکلارمونت اسکرین، جنگ جهانی در ایران، ترجمه: غلامحسین صالحیار، تهران، نشر سلسله، چاپ اول، 1363، ص 20
ــ سیدقاسم یاحسینی، رئیسعلی دلواری، تهران، شیرازه، چاپ اول، 1376، ص 187
ــ جیمز مابرلی، همان، ص 157
ــ خاطرات فردریک اوکانر، ترجمه: حسن زنگنه، تهران، شیرازه، چاپ اول، 1376، ص 69
ــ سرپرسی سایکس، همان، ج 2، ص624
ــ میرزاابوالقاسمخان کحالزاده، دیدهها و شنیدهها (خاطرات)، به کوشش مرتضی کامران، تهران، چاپخانه کتیبه، چاپ اول، 1363، ص 357
ــ همان، ص 358
ــ همان.
ــ مورخالدوله سپهر، همان، ص 80
ــ کریستوفر سایکس، فعالیتهای جاسوسی واسموس یا لارنس آلمانی، ترجمه: حسین سعادت نوری، تهران، وحید، چاپ اول، 1348، ص 119
ــ خاطرات فردریک اوکانر، همان، ص 128
ــ همان، ص129
ــ همان، ص 133
ــ روستای تنگک در فاصله پنجکیلومتری جنوب بندر بوشهر قرار دارد و همان جایی است که رئیسعلی دلواری به قتل رسید.
ــ محمدحسین رکنزاده آدمیت، همان، ص 209
ــ چغادک روستایی است در فاصله بیستکیلومتری شرق بوشهر که در مسیر جاده بوشهر ـ شیراز قرار گرفته است.
ــ کاوه بیات، «جنگ جهانی اول در جنوب ایران (گزارشهای کنسولگری بریتانیا در بوشهر)»، کنگره بزرگداشت هشتادمین سالگرد شهادت رئیسعلی دلواری، چاپ اول،1373، ص 76
ــ عبدالحسین شاهکار، «پلیس جنوب ایران»، مجموعه مقالات بزرگداشت شهید رئیسعلی دلواری، به کوشش سیدمحمدحسن نبوی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1377، ص 100
ــ ایرج ذوقی، تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرتهای بزرگ 1925 ــ 1900، تهران، پاژنگ، چاپ اول، 1368، ص 155
ــ مخبرالسلطنه هدایت، همان ، ص291
ــ فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران، ترجمه: منصوره اتحادیه و معصومه جعفری فشارکی، تهران، نشر تاریخ ایران، چاپ اول، 1364، ص203
ــ ایرج ذوقی، همان، ص174
ــ درباره مبارزات خوانین جنوب با نیروهای پلیس جنوب ر.ک: موسی مطهریزاده، جنبش استعماری جنوب و آزادیخواهان کازرون، تهران، نشر قو، چاپ اول، 1378؛ سیدعبدالله بلادی بوشهری، لوایح و سوانح، تصحیح سید قاسم یاحسینی، بوشهر، کنگره رئیسعلی دلواری، 1373؛ محمدحسین رکن زاده آدمیت، فارس و جنگ بین الملل، ج 2 و 1، تهران، اقبال، 1375
ــ سرپرسی سایکس، همان، ج 2، ص 785
ــ جیمز مابرلی، همان، ص 40
ــ بیات، اسناد جنگ جهانی اول، ص 88
ــ فلوریدا سفیری، همان، ص 254
ــ برای آگاهی بیشتر درباره پلیس جنوب ایران رک: فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران، ترجمه: منصوره اتحادیه و معصومه جعفری فشارکی، تهران، نشر تاریخ ایران، چاپ اول، 1364؛ منیره راضی، پلیس جنوب ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1381؛ موسی مطهریزاده، جنبش استعماری جنوب و آزادیخواهان کازرون، تهران، نشر قو، چاپ اول، 1378؛ گزارشهای سالانه کنسولگری بریتانیا در بوشهر (1339ــ1332.ق/21ــ1914.م)، ترجمه: کاوه بیات، چاپخانه علوی بوشهر، چاپ اول، 1373؛ کریستوفر سایکس، فعالیتهای جاسوسی واسموس یا لارنس آلمانی، ترجمه: حسین سعادت نوری، تهران، وحید، چاپ اول، 1348
https://basirat.ir/fa/news/8166/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B4%DB%8C%D9%88%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D9%86%D8%AA%D8%B1%D9%84-%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%85%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B6%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D9%85%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%AE%DB%8C