***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

########## بنام خدا ##########
#پایگاه جامع اطلاع رسانی در موضوعات زیر #
..... با سلام و تحیت .. و .. خوشامدگویی .....
*** برای یافتن مطالب مورد نظر : داخل "طبقه بندی موضوعی " یا " کلمات کلیدی"شوید. ویا کلمه موردنظر را در"جستجو" درج کنید.***

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

نقل از آقای نائینی

يكشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۷، ۰۴:۵۷ ق.ظ

 وی سید محمد فشارکی را بعد از وفاتش خواب دیده است. وی می گفت:


رؤیای مرحوم نائینی
رؤیای مرحوم نائینی
تاریخ انتشار : 1396/9/9
بازدید : 218
منبع : دهقان، اکبر؛ هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص: 397

آقا سید جمال گلپایگانی از آقای نائینی شنیدند که وی سید محمد فشارکی را بعد از وفاتش خواب دیده است. وی می گفت: انگشتش را گرفتم و پرسیدم در آن عالم چه خبر است؟ سید محمد فشارکی گفت: از این سؤال منصرف شوید. من اگر جواب بدهم در بین ساکنان آن عالم به دهن لقی معروف می شوم! آقای نائینی گفت: به مقداری که این وصله به شما نچسبد بفرمایید. 


ایشان در پاسخ گفت: من قبل از اینکه از این عالم بروم هیچ نگرانی نداشتم الا دو نگرانی. که هردو برطرف شد. یکی در حال احتضار و یکی هم بعد از وفات به فاصله یکی دو روز. نگرانی اول از ناحیه زن و بچه ام بود زیرا سختی زندگی برای من با لذت علمی همراه بود. لذا قابل تحمل بود اما آنان که از لذت علم محروم بودند صرفأ اذیت میشدند در حال احتضار به من گفته شد که شما نگران نباشید خانواده شما بعد از شما تأمین می شوند!


نگرانی دوم من این بود که 25 روپیه به قصاب روبروی مسجد هندی بدهکار بودم. من بدهی او را نداده. از دنیا رفتم. در تشییع جنازه ام وقتی از مقابل دکان قصاب می گذشتم قصاب دست به آسمان بلند کرد و گفت خدایا من 25 روپیه از سید محمد فشارکی طلب داشتم او را حلال کردم! این نگرانی هم رفع گردید. آقای نائینی می گفت: امام جمعه تبریز هزار تومان برای سید محمد فشارکی میفرستد ولی وقتی میرسد که جنازه او را تشییع میکردند.


و بدین ترتیب این پول به ورثه ایشان رسید و مطلب اولی که در خواب دیده بودم واقعیت پیدا کرد.. اما برای تحقیق مطلب دوم پیش قصاب رفتم. گفتم استاد ما بدهکار بود؟ گفت بله.. گفتم چند؟ گفت: 25 روپیه. من دست کردم از جیبم 25 روپیه در آوردم قصاب گفت: من طلبکار بودم ولی آنرا بخشیدم. گفتم چه موقع؟ گفت: وقتی که جنازه سید محمد فشارکی را از مقابل دکان ما عبور می دادند![1]

پی نوشت ها

[1] جرعه اى از دریا ج 1 ص 538.




https://hawzah.net/fa/goharenab/View/47930/%D8%B1%D8%A4%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AD%D9%88%D9%85-%D9%86%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D9%86%DB%8C-/?SearchText=??????

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۰۸