***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

########## بنام خدا ##########
#پایگاه جامع اطلاع رسانی در موضوعات زیر #
..... با سلام و تحیت .. و .. خوشامدگویی .....
*** برای یافتن مطالب مورد نظر : داخل "طبقه بندی موضوعی " یا " کلمات کلیدی"شوید. ویا کلمه موردنظر را در"جستجو" درج کنید.***

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

این مرحوم حاج سید محمد فشارکی راستی خودش را ساخته بوده است می‏گویند اواخر عمر به شاگردها مثل مرحوم حاج شیخ، مرحوم نائینی شاگردهای خاصی داشته مرحوم حاج سید محمد فشارکی می‏گفته که راستش را بخواهید من می‏توانم بگویم که الان درس که می‏گویم خلوص است اما این انقلت قلت‏ها را نمی‏دانم وضعیش چیست آیا راستی خلوص است آیا راستی از آدمیت سرچشمه می‏گیرد آیا راستی می‏خواهم غلبه کنم بر این شاگرد و بگویم که حرف من درست است نه حرف تو اینها بزرگان هستند

 

 

درس اخلاق حضرت آیت اللَّه العظمی مظاهری«مدظله العالی»

موضوع: شرایط طلبگی

تاریخ: 20/ 11/ 1378

اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم بسم اللَّه الرحمن الرحیم رب اشرح‏لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یقفهوا قولی.

بحث درباره شرط سوّم از شرایط طلبگی و از شرایط روحانیت بود و آن خودسازی همین طور که تحصیلش همیشه به اندازه قدرتش مطالعه لازم است و به همان اندازه تقوا لازم است لازمتر از هر دو اینکه باید همیشه درصدد رفع رذائل باشد درصدد جلب فضائل باشد و بالاخره باید این تزکی که در قرآن شریف آمده بعد از یازده قسم می‏فرماید که «قد افلح من زکاها و قد خاب من دساها» رستگاری فقط مال آن کسیکه نفس را تزکیه کرده است درخت رذالت را کنده است درخت فضیلت به جای آن غرس کرده است بارور کرده است و از میوه او دائماً استفاده می‏کند که مصداق کاملش «مَثَلً کَلِمَةً طَیِّبَةَ کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةَ اصلها ثابت و فرعُها فِی السَّماءِ تُؤتی اُکُلها کُلَّ حینٍ بِإذْنِ رَبِّها»[1] انصافاً مصداق کامل است دو چیز را باید توجه داشته باشیم یک این کار، کار مشکلی است که بعضی‏ها می‏گویند محال است ملا شدن چه مشکل آدم شدن محال است و راستی در سرحد محال است خیلی مشکل است باید اینرا توجه بهش داشته باشیم سرسری گرفتن و تسامح و درصدد نبودن اما بخواهیم باز هم تکبر نداشته باشیم دیگر منیّت و نفسیّت نباشد روح فرعونیت نباشد معلوم است نمی‏شود این همانکه اساتید ما از مرحوم حاج شیخ نقل می‏کنند. حضرت امام می‏فرمودند که مرحوم حاج شیخ بارها می‏فرمود ملاّ شدن چه مشکل آدم شدن محال است همین یک قصه شیرینی دارد که یک کسی شمعی دست گرفته بود در روز در کوچه‏ها می‏گشت یک کسی رسید گفت چه گم کرده‏ای چه می‏خواهی پیدا کنی گفت آدم گفت نگرد که پیدا نمی‏شود خیلی مشکل است این از یک طرف از یک طرف یک توجه دیگر هم باید داشته باشیم اینکه نود و نه درصد مردم حتی ما طلبه‏ها درصدد نیستیم در جبهه نیستیم این جهاد اکبر که باید هیمشه در این جبهه باشیم این جنگ درون همیشه باید باشد همیشه ما باید مبارزه کنیم با این نفس اماره با این صفات رذیله همیشه که جهاد اکبر هم هست یک درصد هم این جهاد نیست یعنی الان شما، شما خوبها هستید انصافاً خوب‏ها را بخواهند بشمارند شما هم هستید کدام از شما هر بیست و چهار ساعت یک ساعت در جبهه هستید راستی مبارزه با منیت مبارزه با آن روح فرعونیت مبارزه با غضب و بالاخره مبارزه با صفات رذیله بگوییم نداریم که نمی‏شود بگوییم نداریم کی می‏تواند بگوید من غرور علمی ندارم این انقلت قلت ما طلبه‏ها توی درس چیست این مرحوم حاج سید محمد فشارکی راستی خودش را ساخته بوده است می‏گویند اواخر عمر به شاگردها مثل مرحوم حاج شیخ، مرحوم نائینی شاگردهای خاصی داشته مرحوم حاج سید محمد فشارکی می‏گفته که راستش را بخواهید من می‏توانم بگویم که الان درس که می‏گویم خلوص است اما این انقلت قلت‏ها را نمی‏دانم وضعیش چیست آیا راستی خلوص است آیا راستی از آدمیت سرچشمه می‏گیرد آیا راستی می‏خواهم غلبه کنم بر این شاگرد و بگویم که حرف من درست است نه حرف تو اینها بزرگان هستند اینها که نمی‏خواهند که همین جوری حرف بزنند و راستی مشکل است که انسان غرور علمی نداشته باشد روح فرعونیت نباشد کی می‏تواند بگوید این روح فرعونیت در همه هست در همه و اگر جلویش را رها کنیم فرعون می‏شود یعنی اگر غفلت کنیم فرعون که اوّل فرعون نبود یک کوزه‏گر بود می‏گویند یک آدم حسابی هم بود خدا نکند زمینه پیدا بشود بارها حضرت امام این سفارش را به ما می‏کردند که خدا نکند یک کسی یک شهرتی یک ریاستی پیدا کند اما زمینه نباشد. اقتضا نباشد خودسازی نباشد اگر راستی ما جلویش را نگیریم و زمینه پیدا بشود ادعا می‏کند ادعای «انا ربکم اعلی» حالا کی می‏تواند بگوید ندارم این مرحوم حاج شیخ رجبعلی خیاط این خیلی چیز داشته راستی خیلی چیز داشته این گفته بود من مباحثه‏ام تمام شد ظهر شد به ما اسرار کردند که ناهار اینجا بمانید ناهار ماندم وقتی سفره را انداختند این افراد پای سفره نشستند و خوشحال هم بودند که یک ناهاری به این رفقا دادیم اما یک خلجان ذهنی برایم پیدا شد که این برای من است گفت تا این خلجان ذهنی برایم پیدا شد که این برای من است لذا دید بلعم باعورا یک گوشه‏ای دارد به ریش من می‏خندد دارد تبسم می‏کند، این مال من است اینها حرف است از اینها که نمی‏شود سرسری گذشت نمی‏شود و وقتی برویم تو روش بزرگان توی روش بزرگان می‏بینیم که یک چیزهایی هست یک حسابهایی هست یک کتابهایی هست راستی این آدم مثل حاج شیخ رجبعلی خیاط این توی ذهنش بیاید اینها خوردند ناهار را من ثوابش را بردم این روح منیّت همین یک دفعه «انا ربکم اعلی» زمینه پیدا شده یک دفعه زمینه پیدا نمی‏شود مثل حاج شیخ رجبعلی خیاط راستی چیز داشته عالی راستی کشف داشته شهود داشته تشرف داشته اما بالاخره بارها ادعا می‏کند که حالا ریشه صفات رذیله کنده شد یا نه بعضی اوقات نمی‏شود دیگر «اخرما یخرج عن قلوب الصدقین حب الجاه»، عن قلوب صدیق، صدیق کی است صدیق چیست بعضی اوقات هم اگر اینکه عرض می‏کنم که باید تو جبهه باشیم بعضی اوقات اگر توی جبهه نباشیم وا مصیبتها می‏شود این روایتی که مرحوم صاحب وسائل در جلد اول وسائل در مقدمه عبادات نقل می‏کند که امام صادق(ع) فرمودند دو نفر وارد مسجد شدند یکی فاسق دیگری صدیق وقتیکه از مسجد بیرون آمدند آن فاسق صدیق شده بود آن صدیق فاسق شده بود برای اینکه وقتی وارد مسجد شدند آن فاسق گریه و زاری داشت سرافکندگی داشت خجالت‏زدگی در مقابل خدا داشت از گناهش اما آن صدیق می‏گفت ما که الحمدلله بله می‏گفت ما که همه چیزمان خوب است همین من که همه چیزم خوب است به اندازه‏ای سقوط می‏کند که می‏رسد به فسق یعنی از صدیق سقوط می‏کند به ورع از ورع سقوط می‏کند به تقوا از تقوا سقوط می‏کند به فسق نمی‏شود آقا اینها را سرسری گرفت و اتفاقاً همه ما سرسری می‏گیریم یعنی کی درصدد خودسازی هست کدام از شما در 24 ساعت یک ساعت می‏نشینید مراقبه دارید راستی ریشه‏یابی می‏کنیم ما در اصولمان در فقهمان در فلسفه‏مان می‏نشینیم انقلت قلت می‏کنیم و راستی ریشه‏یابی می‏کنیم و بعضی اوقات این ریشه‏یابی ما در فقه بسیار عالی است می‏رود تا اعماق فقه می‏رود تا اعماق زمین اما راجع به تقوا مخصوصاً راجع به خودسازی این جورها است که می‏بینید همه علما می‏گویند که این خودسازی از اوجب واجبات است من خیال نمی‏کنم شما در این کتابهای اخلاقی یک ملّا را پیدا کنید که مسئله را متعرض شده باشد و نگوید این اوجب واجبات است از نظر روش و منش هم راستی آن کسانیکه به یک مقام رسیده بودند اینها راستی کار می‏کردند و مسلم است که مرحوم شیخ انصاری می‏آمده درس حاج سید علی شوشتری شاگرد مرحوم شیخ بوده معلم اخلاق و این جمله را هم مرحوم شیخ می‏گفتند که برویم درس ایشان شاید بشود خودسازی کرد گاهی می‏گفتند که دلمان را کدورت گرفته برویم رفع کدورت بکنیم شیخ انصاری می‏آمده درس اخلاق و همچنین تا آخر یعنی کلام آنهایی که پیش ما اجر دارند پیش ما مقام دارند کدامشان اینجور نبودند و حرف دومی که من به شما دارم این است که این بی‏توجهی ما به علم اخلاق بی توجهی ما به خودسازی بی‏توجهی ما به این کتاب‏های اخلاقی الان همه شما باید این جامع السعادة تمام فصولش تمام خصوصیاتش با انقلت قلت در ذهن مبارکتان باشد. کدام هست همه شما الان باید این کتاب غزالی را بررسی کامل کرده باشید بد را از خوب تمییز داده باشید خوبش را گرفته باشید یادداشت کرده باشید بدش را برگردانده باشید به خودش کدام اینجوری هست و اینها نمی‏شود که ما سرسری بگذریم خیال نکنید آسان بشود نه علم اخلاق بقول حضرت امام می‏گفتند گفت و شنودش خیلی آسان است یک روایت می‏خوانیم می‏شود علم اخلاق نمی‏دانم یک آیه قرآن می‏خوانیم آن ظرافتها آن لطافتها مشکل هم هست آدم از کتاب جامع‏السعادة بیرون بیاید با آن لطافتها با آن ظرافتها و ظرافتهایش را درک بکند لطافتهایش را درک بکند این فرق بین رذائل خیلی مشکل است فرق بین در میان فضائل خیلی‏هاشان با هم اشتراک دارند تمیزدادن خیلی مشکل است حالا راستی شما خوبها کدامتان چهل فضیلت دارید این کلیاتش حالا شما در ذهنتان است کدام دیدید کدامتان این چهل فضیلت را از هم جدا کردید و اینها باید جدا بشود باید حرف رویش زده بشود و بالاخره کار می‏خواهد همین جوری که نمی‏شود کار بکند و قرآن حالا من آن اندازه نمی‏دانم اما حضرت امام می‏گفتند که آیه‏ای نیست که رنگ خودسازی نداشته باشد اما در اینکه ما بگوییم کتاب آدم سازی است کتاب اخلاق است این بلا اشکال است تمام قصه‏های قرآن تمام حکایتهای قرآن که تقریباً دو ثلث قرآن می‏شود برای اخلاق برای برداشت اخلاقی تمام آیات مربوط به مبداء و معاد رنگ خودسازی دارد حضرت امام می‏گفتند قوانین هم رنگ اخلاق دارد حالا قرآن خواندن خیلی لازم خیلی واجب سروکار داشتن با قرآن اقلاً ما طلبه‏ها شبانه روز یک جزء قرآن خواندن این واجب لازم برای ما واجب است لازم است این آیات را که نمی‏شود همه‏اش را حمل بر استحباب بکنیم فقه که نیست که انقلت قلت بکنیم شما در تمام قرآن مثل این آیه نمی‏توانید پیداب کنید «فَاقرءوا ما تیسَّرَ مِنَ القُرآنِ عَلمَ أَن سیکونُ منکم مّرضی وء َاخرون یضرِبونَ فِی الارضِ یبتغُونَ مِن فَضلِ اللهِ وَء َاخَرونَ یُقتِلُونَ فِی سَبیلِ اللَّه فَاقْرَءُوا ما تَیَّسرَ مِنْهُ»[2].

شما تمام قران را بگردید من بررسی کردم تأکید مثل این آیه نداریم برای چی؟ برای خواندن قرآن اولش فَاقْرَءوا ما تَیَسرَّ مِنْهُ و آخرش هم فَاقرءوا ما تَیسرَّ مِنْهُ یعنی اگر مریض هستی باید قرآن بخوانی اگر مشغول کار هستی کار اطرافت را گرفته باید قرآن بخوانی اگر در خط مقدم جبهه هستی باید قرآن بخوانی یک جزء قرآن باید بخوانی اقلاً اما حالا این یک جزء قرآن خواندن ما طلبه‏ها راستی راجع به این آیاتی که هست تفکر، تدبر «افلا یتدبَّرونَ القُرآنَ اَم عَلَی قُلُوبِ اقفالُها»[3] واقعاً خیلی تنتراق دارد تأکیدش کم نظیر است تدبر در قرآن برای خودسازی راستی چه جور می‏شود از کار بلعم باعور در می‏آید می‏گویند مستجاب الدعوه مرحوم آقای طباطبایی رضوان‏اللَّه‏تعالی‏علیه این استاد عزیز دقیق ما ایشان می‏گویند مستجاب الدعوه بوده است امّا ناگهان از کار اینجوری در می‏آید که قرآن بهش می‏گوید سگ این من خیال نمی‏کنم این فحش باشد حالا اگر فحش هم باشد خوب است من خیال می‏کنم این علاوه بر تشبیه و فحش اخبار از یک واقعیت است یعنی راستی سگ شد منافات هم ندارد آدم مثل یک سگی که نیفتد در دریا و فوراً نمک بشود بعضی اوقات هم همان نمک سگ بشود «فَمَثَلُهُ کَمَثل الکَلب انْ تَحْمِل عَلیه یَلْهث او تترکهُ یلهث»[4] تشبیه باشد کمرشکن است فحش باشد کمر شکن است اخبار از واقع باشد که هر سه ظاهراً هست کمر شکن است مگر راستی بعلم باعورا با آن تقوایش با این یک عمر ریشش را سفید کردن تا برسد به آنجا که «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیء َاتَیْنهء َایاتِنا» علم لدنی پیدا شدن همان سقوط می‏شود دیگر کی سقوطش داد منیّت تکبر همانکه حاج شیخ رجبعلی می‏گفت که تا آمد توی ذهنم که این ناهار مربوط به تو دیدم بلعم باعورا دارد به ریشم می‏خندد و باید اینها را فکر کرد. قرآن مردم را دو دسته می‏کند یعنی یک برداشت از جامعه یک دسته آن کساینکه حقیقت یاب هستند حقیقت‏جو پاک دل و راستی در صدد این هستند که حقیقت را بیابند این یک دسته که خطاب می‏شود به پیغمبر که اینها این پاک دلها اینهایی که منیّت، خودیت، غرور، تکبر اینها بر ایشان مسلط نیست «وَ اِذا سَمعوا ما انزل إِلَی الرَّسولِ تَری اعینهم تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الحَقِّ»[5] گریه شوق می‏کند الحمدلله حق را یابیدم بعد قرآن با زبان حالشان با زبان قالشان می‏گوید که خوب من چرا زیر بار نروم حق هست حق را یابیدم این یک دسته مردم که قرآن می‏فرماید افرادی که پاک دل هستند همین است «وَ اِذا سَمِعُوا مَا اُنزِلَ إِلَی الرسول تَرَی اعینهم تفیض من الدمع مِمّا عرفوا» یک ترسیم دیگر هم قرآن دارد اینها خیلی عالی است «وَ إذَ قالُ الَّهُمَّ ان کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِئْتِنا بِعَذَابٍ الیم»[6] یعنی زبان حالش زبان قالش این است می‏گوید خدایا اگر راستی این حق است من که نمی‏توانم ببینم یک سنگی یک آتشی لااقل نبینم حق را یعنی زیر بار که نمی‏روم، نمی‏روم اقلاً نبینم آتشی بیاید سنگی بیاید که بسیاری از مفسرین می‏گویند که این واقع شد در زمان پیغمبر اکرم وقتی امیرالمؤمنین را منسوب خلافت کرد این بادمجان دور قاب چین‏ها اینها خفه بودند نمی‏دانستند چی بگویند اِرعاب اینها راگرفته بود اما یک عربی از آن وسط پا شد آمد جلو گفت این از خودت بود یا از خدا، از خودت بود قبول ندارم از خدا بود نمی‏توانم ببینم یک سنگی یک آتشی بیاید من نابود بشوم پیغمبر فرمودند اینجا که نمی‏شود برو تا حقت برسد که «سَأَلَ سَائِلُ بِعَذابٍ واقِع»[7] را بعضی‏ها همین طور معنا کردند و بالاخره رفت و صاعقه او را نابود کرد این راستی یک ترسیم از جامعه هست من نمی‏خواهم بگویم این شأن و نزول همین است نه یک ترسیم از جامعه یعنی اگر انسان ناپاک شد اگر حسود شد اگر پول دوست شد دیگر طلحه و زبیر می‏شود بابا طلحه و زبیر شمشیر پیغمبر بودند وقتیکه خبر مرگ زبیر را به امیرالمؤمنین دادند امیرالمؤمنین گریه کرد امیرالمؤمنین فرمودند شمشیر پیغمبر و راستی اینها بالا بودند چرا اینجور شد یعنی طلحه و زبیر نمی‏دانستند که امیرالمؤمنین خلیفه بلافصل پیغمبر است نمی‏دانستند که از اول قصب بوده نمی‏دانستند که علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن امیرالمؤمنین است نمی‏دانستند مجسمه قرآن است قطعاً بیشتر از من و شما می‏دانستند حتماً طلحه و زبیر بیشتر می‏دانستند از ما علمی است از آنها یافتنی از ما روایت است از او درایت است و راستی یابیده بودند چه جور می‏شود اینجور می‏شود وای به منیّت وای به ریاست طلبی وای به پول پرستی دیگر همه چیز تحت‏الشعاع واقع می‏شود دیگر می‏ایستد در مقابل امیرالمؤمنین و برای کشتن امیرالمؤمنین بیست هزار نفر را به کشتن می‏دهد بیست هزار نفر کعب ابن صور این یکی از علما است مستجاب الدعوه هم هست در این جنگ جمل مستجاب الدعوه است همه بهش التماس دعا می‏گویند اما حسود است یعنی در همین که مستجاب الدعوه است همینکه مردم بهش التماس دعا می‏گویند وقتیکه امیرالمؤمنین آمد کوفه آن وضع امیرالمؤمنین آن روشنای امیرالمؤمنین یک مقدار ریاستش کم شد بنا کرد توی نماز شب نفرین به امیرالمؤمنین بکند علی را می‏شناخت می‏گفت خدایا یک تیر غیب بیاید به سینه علی من راحت بشوم این شمع ما دیگر روشنایی ندارد التماس دعا بهمان نمی‏گویند دیگر و این روشنایی علی جنگ جمل آمد جلو اینها از بصره خیلی از این احمقها را جمع کرده بودند مردم از بصره خیلی جمع کرده بودند چهل هزار نفر با هودج عایشه اینها گفتند که ما از نظر کم خوب است لشکرمان کیفش کم است آدمهای حسابی اگر بیاوریمش و امام جماعتش بکنیم خیلی خوب است لذا آمدند شب و بعد از نماز عشا که کسی نباشد این هنوز توی سجاده نشسته بود و گفتند که آمدیم و می‏خواهیم با امیرالمؤمنین بجنگیم از شما هم تقاضا داریم بیایند این اول وحشت کرد گفت مگر می‏شود با امیرالمؤمنین جنگید اقلاً ثلث قرآن درباره علی است چه جور با علی جنگید یک کیسه پول گذاشتند جلوی این گفت که بچه را با گردو می‏خواهید بازی بدهید بعضی تاریخ‏نویس‏ها تحلیل می‏کنند می‏گویند گفت پول کم است دوّم و سوّم را گذاشتند بلند شد قرآن را حمایل کرد شمشیر را حمایل کرد یک جمله گفت، گفت راستی ما هر چه فکر می‏کنیم می‏بینیم این علی لیاقت خلافت ندارد اما طائفه اَزُد این توده عایشه را گرفته بودند سردست با شتر بلند کرده بودند یک اُرد خوبی خواند گفت «یا ایها الاَزُد هذِهِ اُمُکَم فانهُ صلاتکم و صومکم» این مادر شما است ام‏المؤمنین توی قرآن است دیگر این نماز شما است این روزه شما است و بالاخره آمد امام جماعت طلحه و زبیر شد جنگ تمام شد بر نفع شیعه تمام شد راوی می‏گوید من با امیرالمؤمنین شب در میان کشته‏ها می‏گشتم امیرالمؤمنین به کسی توجه نداشت رسید به این کعب ابن صور که می‏گویند اول تیری که آمد به پیشانی این آمد و به روهم افتاد امیرالمؤمنین با آن چوبدستی او را به پشت خواباندند فرمودند که دیدی چه شد آن تیری که در دل شب می‏خواستی بر دل من بیاید به پیشانیت آمد و نابودت کرد این معلوم می‏شود امیرالمؤمنین را توی نماز شبش نفرین می‏کرده چرا حسود است؟ حالا چرا پول‏پرست است ریاست‏طلب است وقتی یک ریاست بهش بدهند کیسه‏های پول هم یکی پس از دیگری کی است بتواند بگذرد می‏دانید چی می‏شود نه خیال کنید همین جوری نه توجیه می‏کند توجیه این توجیه که «ان الشیطان لیوفون علی اولیائهم» آنهم می‏آید و الهام می‏دهد توجیه می‏کند یک دفعه می‏شود اول حیف و میل کن دنیا اما با توجیه خودش را بهتر از همه می‏داند می‏شود علی کش و علی را مستحق این کار می‏داند جرداق نصرانی یک جمله دارد این جمله شیرینی است می‏گوید بعضی اوقات رذالت انسان را می‏رساند به آنجا ولی خدا را در خانه خدا قربتاً الی اللَّه می‏کشد با توجیه اگر شماها می‏بینید که قرآن شریف می‏گوید من کتاب قرآن هستم اگر حضرت امام می‏گویند اصلاً آیه‏ای نداریم در قرآن که برای اخلاق نباشد اگر راستی قرآن لااقل دو ثلثش راجع به قرآن است برای خاطر همین است که آن علم ما موجب توجیه ما و این توجیه ما موجب کفر ما کعب ابن صور از آب در می‏آید طلحه و زبیر از کار در می‏آید عایشه از کار در می‏آید این خودسازی مشکل است کی می‏تواند بگوید من درخت رذالت را از دل کَنْدم می‏کَنَم امّا لااقل باید توی جبهه باشیم تا این اندازه باید این صفات رذیله ما آتش زیر خاکستر باشد شعله‏ور نباشد پدر همه را در بیاورد آتش زیر خاکستر باشد به این اندازه و باید همیشه در هر فرصتی مربوط به صفات رذیله فکر کنیم طرز از بین رفتنش طرز گرفتن شعله‏های او را بدانیم و راستی کار کنیم.

خدایا می‏دانی، می‏دانیم کار، کار مشکلی است توفیق این جبهه را به همه ما همیشه عنایت بفرما.

و السلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته.

 

سوره ابراهیم، آیه 24.

سوره مزمل، آیه 20.

سوره محمّد، آیه 24.

سوره اعراف، آیه 176.

سوره مائده، آیه 83.

سوره انفال، آیه 32.

سوره معارج، آیه 1.

 

 

http://akhlagh.tahzib-howzeh.ir/index.aspx?fkeyid=&siteid=239&pageid=13957&siteid=239

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۱۶