درس اخلاق حضرت آیت اللَّه العظمی مظاهری«مدظله العالی»
این مرحوم حاج سید محمد فشارکی راستی خودش را ساخته بوده است میگویند اواخر عمر به شاگردها مثل مرحوم حاج شیخ، مرحوم نائینی شاگردهای خاصی داشته مرحوم حاج سید محمد فشارکی میگفته که راستش را بخواهید من میتوانم بگویم که الان درس که میگویم خلوص است اما این انقلت قلتها را نمیدانم وضعیش چیست آیا راستی خلوص است آیا راستی از آدمیت سرچشمه میگیرد آیا راستی میخواهم غلبه کنم بر این شاگرد و بگویم که حرف من درست است نه حرف تو اینها بزرگان هستند
درس اخلاق حضرت آیت اللَّه العظمی مظاهری«مدظله العالی»
موضوع: شرایط طلبگی
تاریخ: 20/ 11/ 1378
اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم بسم اللَّه الرحمن الرحیم رب اشرحلی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یقفهوا قولی.
بحث درباره شرط سوّم از شرایط طلبگی و از شرایط روحانیت بود و آن خودسازی همین طور که تحصیلش همیشه به اندازه قدرتش مطالعه لازم است و به همان اندازه تقوا لازم است لازمتر از هر دو اینکه باید همیشه درصدد رفع رذائل باشد درصدد جلب فضائل باشد و بالاخره باید این تزکی که در قرآن شریف آمده بعد از یازده قسم میفرماید که «قد افلح من زکاها و قد خاب من دساها» رستگاری فقط مال آن کسیکه نفس را تزکیه کرده است درخت رذالت را کنده است درخت فضیلت به جای آن غرس کرده است بارور کرده است و از میوه او دائماً استفاده میکند که مصداق کاملش «مَثَلً کَلِمَةً طَیِّبَةَ کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةَ اصلها ثابت و فرعُها فِی السَّماءِ تُؤتی اُکُلها کُلَّ حینٍ بِإذْنِ رَبِّها»[1] انصافاً مصداق کامل است دو چیز را باید توجه داشته باشیم یک این کار، کار مشکلی است که بعضیها میگویند محال است ملا شدن چه مشکل آدم شدن محال است و راستی در سرحد محال است خیلی مشکل است باید اینرا توجه بهش داشته باشیم سرسری گرفتن و تسامح و درصدد نبودن اما بخواهیم باز هم تکبر نداشته باشیم دیگر منیّت و نفسیّت نباشد روح فرعونیت نباشد معلوم است نمیشود این همانکه اساتید ما از مرحوم حاج شیخ نقل میکنند. حضرت امام میفرمودند که مرحوم حاج شیخ بارها میفرمود ملاّ شدن چه مشکل آدم شدن محال است همین یک قصه شیرینی دارد که یک کسی شمعی دست گرفته بود در روز در کوچهها میگشت یک کسی رسید گفت چه گم کردهای چه میخواهی پیدا کنی گفت آدم گفت نگرد که پیدا نمیشود خیلی مشکل است این از یک طرف از یک طرف یک توجه دیگر هم باید داشته باشیم اینکه نود و نه درصد مردم حتی ما طلبهها درصدد نیستیم در جبهه نیستیم این جهاد اکبر که باید هیمشه در این جبهه باشیم این جنگ درون همیشه باید باشد همیشه ما باید مبارزه کنیم با این نفس اماره با این صفات رذیله همیشه که جهاد اکبر هم هست یک درصد هم این جهاد نیست یعنی الان شما، شما خوبها هستید انصافاً خوبها را بخواهند بشمارند شما هم هستید کدام از شما هر بیست و چهار ساعت یک ساعت در جبهه هستید راستی مبارزه با منیت مبارزه با آن روح فرعونیت مبارزه با غضب و بالاخره مبارزه با صفات رذیله بگوییم نداریم که نمیشود بگوییم نداریم کی میتواند بگوید من غرور علمی ندارم این انقلت قلت ما طلبهها توی درس چیست این مرحوم حاج سید محمد فشارکی راستی خودش را ساخته بوده است میگویند اواخر عمر به شاگردها مثل مرحوم حاج شیخ، مرحوم نائینی شاگردهای خاصی داشته مرحوم حاج سید محمد فشارکی میگفته که راستش را بخواهید من میتوانم بگویم که الان درس که میگویم خلوص است اما این انقلت قلتها را نمیدانم وضعیش چیست آیا راستی خلوص است آیا راستی از آدمیت سرچشمه میگیرد آیا راستی میخواهم غلبه کنم بر این شاگرد و بگویم که حرف من درست است نه حرف تو اینها بزرگان هستند اینها که نمیخواهند که همین جوری حرف بزنند و راستی مشکل است که انسان غرور علمی نداشته باشد روح فرعونیت نباشد کی میتواند بگوید این روح فرعونیت در همه هست در همه و اگر جلویش را رها کنیم فرعون میشود یعنی اگر غفلت کنیم فرعون که اوّل فرعون نبود یک کوزهگر بود میگویند یک آدم حسابی هم بود خدا نکند زمینه پیدا بشود بارها حضرت امام این سفارش را به ما میکردند که خدا نکند یک کسی یک شهرتی یک ریاستی پیدا کند اما زمینه نباشد. اقتضا نباشد خودسازی نباشد اگر راستی ما جلویش را نگیریم و زمینه پیدا بشود ادعا میکند ادعای «انا ربکم اعلی» حالا کی میتواند بگوید ندارم این مرحوم حاج شیخ رجبعلی خیاط این خیلی چیز داشته راستی خیلی چیز داشته این گفته بود من مباحثهام تمام شد ظهر شد به ما اسرار کردند که ناهار اینجا بمانید ناهار ماندم وقتی سفره را انداختند این افراد پای سفره نشستند و خوشحال هم بودند که یک ناهاری به این رفقا دادیم اما یک خلجان ذهنی برایم پیدا شد که این برای من است گفت تا این خلجان ذهنی برایم پیدا شد که این برای من است لذا دید بلعم باعورا یک گوشهای دارد به ریش من میخندد دارد تبسم میکند، این مال من است اینها حرف است از اینها که نمیشود سرسری گذشت نمیشود و وقتی برویم تو روش بزرگان توی روش بزرگان میبینیم که یک چیزهایی هست یک حسابهایی هست یک کتابهایی هست راستی این آدم مثل حاج شیخ رجبعلی خیاط این توی ذهنش بیاید اینها خوردند ناهار را من ثوابش را بردم این روح منیّت همین یک دفعه «انا ربکم اعلی» زمینه پیدا شده یک دفعه زمینه پیدا نمیشود مثل حاج شیخ رجبعلی خیاط راستی چیز داشته عالی راستی کشف داشته شهود داشته تشرف داشته اما بالاخره بارها ادعا میکند که حالا ریشه صفات رذیله کنده شد یا نه بعضی اوقات نمیشود دیگر «اخرما یخرج عن قلوب الصدقین حب الجاه»، عن قلوب صدیق، صدیق کی است صدیق چیست بعضی اوقات هم اگر اینکه عرض میکنم که باید تو جبهه باشیم بعضی اوقات اگر توی جبهه نباشیم وا مصیبتها میشود این روایتی که مرحوم صاحب وسائل در جلد اول وسائل در مقدمه عبادات نقل میکند که امام صادق(ع) فرمودند دو نفر وارد مسجد شدند یکی فاسق دیگری صدیق وقتیکه از مسجد بیرون آمدند آن فاسق صدیق شده بود آن صدیق فاسق شده بود برای اینکه وقتی وارد مسجد شدند آن فاسق گریه و زاری داشت سرافکندگی داشت خجالتزدگی در مقابل خدا داشت از گناهش اما آن صدیق میگفت ما که الحمدلله بله میگفت ما که همه چیزمان خوب است همین من که همه چیزم خوب است به اندازهای سقوط میکند که میرسد به فسق یعنی از صدیق سقوط میکند به ورع از ورع سقوط میکند به تقوا از تقوا سقوط میکند به فسق نمیشود آقا اینها را سرسری گرفت و اتفاقاً همه ما سرسری میگیریم یعنی کی درصدد خودسازی هست کدام از شما در 24 ساعت یک ساعت مینشینید مراقبه دارید راستی ریشهیابی میکنیم ما در اصولمان در فقهمان در فلسفهمان مینشینیم انقلت قلت میکنیم و راستی ریشهیابی میکنیم و بعضی اوقات این ریشهیابی ما در فقه بسیار عالی است میرود تا اعماق فقه میرود تا اعماق زمین اما راجع به تقوا مخصوصاً راجع به خودسازی این جورها است که میبینید همه علما میگویند که این خودسازی از اوجب واجبات است من خیال نمیکنم شما در این کتابهای اخلاقی یک ملّا را پیدا کنید که مسئله را متعرض شده باشد و نگوید این اوجب واجبات است از نظر روش و منش هم راستی آن کسانیکه به یک مقام رسیده بودند اینها راستی کار میکردند و مسلم است که مرحوم شیخ انصاری میآمده درس حاج سید علی شوشتری شاگرد مرحوم شیخ بوده معلم اخلاق و این جمله را هم مرحوم شیخ میگفتند که برویم درس ایشان شاید بشود خودسازی کرد گاهی میگفتند که دلمان را کدورت گرفته برویم رفع کدورت بکنیم شیخ انصاری میآمده درس اخلاق و همچنین تا آخر یعنی کلام آنهایی که پیش ما اجر دارند پیش ما مقام دارند کدامشان اینجور نبودند و حرف دومی که من به شما دارم این است که این بیتوجهی ما به علم اخلاق بی توجهی ما به خودسازی بیتوجهی ما به این کتابهای اخلاقی الان همه شما باید این جامع السعادة تمام فصولش تمام خصوصیاتش با انقلت قلت در ذهن مبارکتان باشد. کدام هست همه شما الان باید این کتاب غزالی را بررسی کامل کرده باشید بد را از خوب تمییز داده باشید خوبش را گرفته باشید یادداشت کرده باشید بدش را برگردانده باشید به خودش کدام اینجوری هست و اینها نمیشود که ما سرسری بگذریم خیال نکنید آسان بشود نه علم اخلاق بقول حضرت امام میگفتند گفت و شنودش خیلی آسان است یک روایت میخوانیم میشود علم اخلاق نمیدانم یک آیه قرآن میخوانیم آن ظرافتها آن لطافتها مشکل هم هست آدم از کتاب جامعالسعادة بیرون بیاید با آن لطافتها با آن ظرافتها و ظرافتهایش را درک بکند لطافتهایش را درک بکند این فرق بین رذائل خیلی مشکل است فرق بین در میان فضائل خیلیهاشان با هم اشتراک دارند تمیزدادن خیلی مشکل است حالا راستی شما خوبها کدامتان چهل فضیلت دارید این کلیاتش حالا شما در ذهنتان است کدام دیدید کدامتان این چهل فضیلت را از هم جدا کردید و اینها باید جدا بشود باید حرف رویش زده بشود و بالاخره کار میخواهد همین جوری که نمیشود کار بکند و قرآن حالا من آن اندازه نمیدانم اما حضرت امام میگفتند که آیهای نیست که رنگ خودسازی نداشته باشد اما در اینکه ما بگوییم کتاب آدم سازی است کتاب اخلاق است این بلا اشکال است تمام قصههای قرآن تمام حکایتهای قرآن که تقریباً دو ثلث قرآن میشود برای اخلاق برای برداشت اخلاقی تمام آیات مربوط به مبداء و معاد رنگ خودسازی دارد حضرت امام میگفتند قوانین هم رنگ اخلاق دارد حالا قرآن خواندن خیلی لازم خیلی واجب سروکار داشتن با قرآن اقلاً ما طلبهها شبانه روز یک جزء قرآن خواندن این واجب لازم برای ما واجب است لازم است این آیات را که نمیشود همهاش را حمل بر استحباب بکنیم فقه که نیست که انقلت قلت بکنیم شما در تمام قرآن مثل این آیه نمیتوانید پیداب کنید «فَاقرءوا ما تیسَّرَ مِنَ القُرآنِ عَلمَ أَن سیکونُ منکم مّرضی وء َاخرون یضرِبونَ فِی الارضِ یبتغُونَ مِن فَضلِ اللهِ وَء َاخَرونَ یُقتِلُونَ فِی سَبیلِ اللَّه فَاقْرَءُوا ما تَیَّسرَ مِنْهُ»[2].
شما تمام قران را بگردید من بررسی کردم تأکید مثل این آیه نداریم برای چی؟ برای خواندن قرآن اولش فَاقْرَءوا ما تَیَسرَّ مِنْهُ و آخرش هم فَاقرءوا ما تَیسرَّ مِنْهُ یعنی اگر مریض هستی باید قرآن بخوانی اگر مشغول کار هستی کار اطرافت را گرفته باید قرآن بخوانی اگر در خط مقدم جبهه هستی باید قرآن بخوانی یک جزء قرآن باید بخوانی اقلاً اما حالا این یک جزء قرآن خواندن ما طلبهها راستی راجع به این آیاتی که هست تفکر، تدبر «افلا یتدبَّرونَ القُرآنَ اَم عَلَی قُلُوبِ اقفالُها»[3] واقعاً خیلی تنتراق دارد تأکیدش کم نظیر است تدبر در قرآن برای خودسازی راستی چه جور میشود از کار بلعم باعور در میآید میگویند مستجاب الدعوه مرحوم آقای طباطبایی رضواناللَّهتعالیعلیه این استاد عزیز دقیق ما ایشان میگویند مستجاب الدعوه بوده است امّا ناگهان از کار اینجوری در میآید که قرآن بهش میگوید سگ این من خیال نمیکنم این فحش باشد حالا اگر فحش هم باشد خوب است من خیال میکنم این علاوه بر تشبیه و فحش اخبار از یک واقعیت است یعنی راستی سگ شد منافات هم ندارد آدم مثل یک سگی که نیفتد در دریا و فوراً نمک بشود بعضی اوقات هم همان نمک سگ بشود «فَمَثَلُهُ کَمَثل الکَلب انْ تَحْمِل عَلیه یَلْهث او تترکهُ یلهث»[4] تشبیه باشد کمرشکن است فحش باشد کمر شکن است اخبار از واقع باشد که هر سه ظاهراً هست کمر شکن است مگر راستی بعلم باعورا با آن تقوایش با این یک عمر ریشش را سفید کردن تا برسد به آنجا که «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیء َاتَیْنهء َایاتِنا» علم لدنی پیدا شدن همان سقوط میشود دیگر کی سقوطش داد منیّت تکبر همانکه حاج شیخ رجبعلی میگفت که تا آمد توی ذهنم که این ناهار مربوط به تو دیدم بلعم باعورا دارد به ریشم میخندد و باید اینها را فکر کرد. قرآن مردم را دو دسته میکند یعنی یک برداشت از جامعه یک دسته آن کساینکه حقیقت یاب هستند حقیقتجو پاک دل و راستی در صدد این هستند که حقیقت را بیابند این یک دسته که خطاب میشود به پیغمبر که اینها این پاک دلها اینهایی که منیّت، خودیت، غرور، تکبر اینها بر ایشان مسلط نیست «وَ اِذا سَمعوا ما انزل إِلَی الرَّسولِ تَری اعینهم تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الحَقِّ»[5] گریه شوق میکند الحمدلله حق را یابیدم بعد قرآن با زبان حالشان با زبان قالشان میگوید که خوب من چرا زیر بار نروم حق هست حق را یابیدم این یک دسته مردم که قرآن میفرماید افرادی که پاک دل هستند همین است «وَ اِذا سَمِعُوا مَا اُنزِلَ إِلَی الرسول تَرَی اعینهم تفیض من الدمع مِمّا عرفوا» یک ترسیم دیگر هم قرآن دارد اینها خیلی عالی است «وَ إذَ قالُ الَّهُمَّ ان کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِئْتِنا بِعَذَابٍ الیم»[6] یعنی زبان حالش زبان قالش این است میگوید خدایا اگر راستی این حق است من که نمیتوانم ببینم یک سنگی یک آتشی لااقل نبینم حق را یعنی زیر بار که نمیروم، نمیروم اقلاً نبینم آتشی بیاید سنگی بیاید که بسیاری از مفسرین میگویند که این واقع شد در زمان پیغمبر اکرم وقتی امیرالمؤمنین را منسوب خلافت کرد این بادمجان دور قاب چینها اینها خفه بودند نمیدانستند چی بگویند اِرعاب اینها راگرفته بود اما یک عربی از آن وسط پا شد آمد جلو گفت این از خودت بود یا از خدا، از خودت بود قبول ندارم از خدا بود نمیتوانم ببینم یک سنگی یک آتشی بیاید من نابود بشوم پیغمبر فرمودند اینجا که نمیشود برو تا حقت برسد که «سَأَلَ سَائِلُ بِعَذابٍ واقِع»[7] را بعضیها همین طور معنا کردند و بالاخره رفت و صاعقه او را نابود کرد این راستی یک ترسیم از جامعه هست من نمیخواهم بگویم این شأن و نزول همین است نه یک ترسیم از جامعه یعنی اگر انسان ناپاک شد اگر حسود شد اگر پول دوست شد دیگر طلحه و زبیر میشود بابا طلحه و زبیر شمشیر پیغمبر بودند وقتیکه خبر مرگ زبیر را به امیرالمؤمنین دادند امیرالمؤمنین گریه کرد امیرالمؤمنین فرمودند شمشیر پیغمبر و راستی اینها بالا بودند چرا اینجور شد یعنی طلحه و زبیر نمیدانستند که امیرالمؤمنین خلیفه بلافصل پیغمبر است نمیدانستند که از اول قصب بوده نمیدانستند که علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن امیرالمؤمنین است نمیدانستند مجسمه قرآن است قطعاً بیشتر از من و شما میدانستند حتماً طلحه و زبیر بیشتر میدانستند از ما علمی است از آنها یافتنی از ما روایت است از او درایت است و راستی یابیده بودند چه جور میشود اینجور میشود وای به منیّت وای به ریاست طلبی وای به پول پرستی دیگر همه چیز تحتالشعاع واقع میشود دیگر میایستد در مقابل امیرالمؤمنین و برای کشتن امیرالمؤمنین بیست هزار نفر را به کشتن میدهد بیست هزار نفر کعب ابن صور این یکی از علما است مستجاب الدعوه هم هست در این جنگ جمل مستجاب الدعوه است همه بهش التماس دعا میگویند اما حسود است یعنی در همین که مستجاب الدعوه است همینکه مردم بهش التماس دعا میگویند وقتیکه امیرالمؤمنین آمد کوفه آن وضع امیرالمؤمنین آن روشنای امیرالمؤمنین یک مقدار ریاستش کم شد بنا کرد توی نماز شب نفرین به امیرالمؤمنین بکند علی را میشناخت میگفت خدایا یک تیر غیب بیاید به سینه علی من راحت بشوم این شمع ما دیگر روشنایی ندارد التماس دعا بهمان نمیگویند دیگر و این روشنایی علی جنگ جمل آمد جلو اینها از بصره خیلی از این احمقها را جمع کرده بودند مردم از بصره خیلی جمع کرده بودند چهل هزار نفر با هودج عایشه اینها گفتند که ما از نظر کم خوب است لشکرمان کیفش کم است آدمهای حسابی اگر بیاوریمش و امام جماعتش بکنیم خیلی خوب است لذا آمدند شب و بعد از نماز عشا که کسی نباشد این هنوز توی سجاده نشسته بود و گفتند که آمدیم و میخواهیم با امیرالمؤمنین بجنگیم از شما هم تقاضا داریم بیایند این اول وحشت کرد گفت مگر میشود با امیرالمؤمنین جنگید اقلاً ثلث قرآن درباره علی است چه جور با علی جنگید یک کیسه پول گذاشتند جلوی این گفت که بچه را با گردو میخواهید بازی بدهید بعضی تاریخنویسها تحلیل میکنند میگویند گفت پول کم است دوّم و سوّم را گذاشتند بلند شد قرآن را حمایل کرد شمشیر را حمایل کرد یک جمله گفت، گفت راستی ما هر چه فکر میکنیم میبینیم این علی لیاقت خلافت ندارد اما طائفه اَزُد این توده عایشه را گرفته بودند سردست با شتر بلند کرده بودند یک اُرد خوبی خواند گفت «یا ایها الاَزُد هذِهِ اُمُکَم فانهُ صلاتکم و صومکم» این مادر شما است امالمؤمنین توی قرآن است دیگر این نماز شما است این روزه شما است و بالاخره آمد امام جماعت طلحه و زبیر شد جنگ تمام شد بر نفع شیعه تمام شد راوی میگوید من با امیرالمؤمنین شب در میان کشتهها میگشتم امیرالمؤمنین به کسی توجه نداشت رسید به این کعب ابن صور که میگویند اول تیری که آمد به پیشانی این آمد و به روهم افتاد امیرالمؤمنین با آن چوبدستی او را به پشت خواباندند فرمودند که دیدی چه شد آن تیری که در دل شب میخواستی بر دل من بیاید به پیشانیت آمد و نابودت کرد این معلوم میشود امیرالمؤمنین را توی نماز شبش نفرین میکرده چرا حسود است؟ حالا چرا پولپرست است ریاستطلب است وقتی یک ریاست بهش بدهند کیسههای پول هم یکی پس از دیگری کی است بتواند بگذرد میدانید چی میشود نه خیال کنید همین جوری نه توجیه میکند توجیه این توجیه که «ان الشیطان لیوفون علی اولیائهم» آنهم میآید و الهام میدهد توجیه میکند یک دفعه میشود اول حیف و میل کن دنیا اما با توجیه خودش را بهتر از همه میداند میشود علی کش و علی را مستحق این کار میداند جرداق نصرانی یک جمله دارد این جمله شیرینی است میگوید بعضی اوقات رذالت انسان را میرساند به آنجا ولی خدا را در خانه خدا قربتاً الی اللَّه میکشد با توجیه اگر شماها میبینید که قرآن شریف میگوید من کتاب قرآن هستم اگر حضرت امام میگویند اصلاً آیهای نداریم در قرآن که برای اخلاق نباشد اگر راستی قرآن لااقل دو ثلثش راجع به قرآن است برای خاطر همین است که آن علم ما موجب توجیه ما و این توجیه ما موجب کفر ما کعب ابن صور از آب در میآید طلحه و زبیر از کار در میآید عایشه از کار در میآید این خودسازی مشکل است کی میتواند بگوید من درخت رذالت را از دل کَنْدم میکَنَم امّا لااقل باید توی جبهه باشیم تا این اندازه باید این صفات رذیله ما آتش زیر خاکستر باشد شعلهور نباشد پدر همه را در بیاورد آتش زیر خاکستر باشد به این اندازه و باید همیشه در هر فرصتی مربوط به صفات رذیله فکر کنیم طرز از بین رفتنش طرز گرفتن شعلههای او را بدانیم و راستی کار کنیم.
خدایا میدانی، میدانیم کار، کار مشکلی است توفیق این جبهه را به همه ما همیشه عنایت بفرما.
و السلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته.
سوره ابراهیم، آیه 24.
سوره مزمل، آیه 20.
سوره محمّد، آیه 24.
سوره اعراف، آیه 176.
سوره مائده، آیه 83.
سوره انفال، آیه 32.
سوره معارج، آیه 1.
http://akhlagh.tahzib-howzeh.ir/index.aspx?fkeyid=&siteid=239&pageid=13957&siteid=239