گفتوگوی منتشر نشده با فرمانده گارد نخست وزیری در زمان مصدق
موسی مهران فشارکی محافظ دفتر نخست وزیری در زمان دکتر محمد مصدق بود. او که با درجه سروانی و در سن 28 سالگی در آن جا خدمت می کرد، به رهبر نهضت ملی ایران دل بسته شد و پس از کودتا نیز با نهضت ملی همکاری کرد و به این جهت با حبس و تعزیر مواجهه شد، اما
گفتوگوی منتشر نشده با فرمانده گارد نخست وزیری در زمان مصدق
نسیم بیداری/ متن پیش رو در نسیم بیداری منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست.لازم به ذکر است که هر روز یک مطلب از نشریات مهم داخلی به صورت برگزیده در کاشی تحلیل ها ارائه خواهد شد.
موسی مهران فشارکی محافظ دفتر نخست وزیری در زمان دکتر محمد مصدق بود. او که با درجه سروانی و در سن 28 سالگی در آن جا خدمت می کرد، به رهبر نهضت ملی ایران دل بسته شد و پس از کودتا نیز با نهضت ملی همکاری کرد و به این جهت با حبس و تعزیر مواجهه شد، اما تا آخرین روزهای عمر بر آرمان های نهضت ملی پایبند ماند. این گفتگو یازده سال پیش، در سال 83 و در خانه مرحوم مهران صورت گرفت به امید ان که ادامه یابد و بشود بخشی از تاریخ شفاهی نهضت ملی. اما مرگ به او امان نداد و گذر ایام، پرده فراموشی روی مصاحبه انداخت. اما پرونده «خونابه های نفت» در شماره پیشین نسیم بیداری، غبار فراموشی را زدود و به یادم آورد که زخم های کودتا، هنوز تازه است. یادم افتاد مصاحبه شونده بعد از حدود نیم قرن ،وقتی از مصدق حرف می زد، گریه امانش را می گرفت. تصمیم به انتشار گفت و گو گرفتم تا برگ دیگری از «خونابه های نفت» باشد.
نسیم بیداری: شما 25 مرداد 1332 کجا بودید؟
من افسر محافظ دفتر نخست وزیری بودم. بنابراین در پستی که بر عهده ام بود حضور داشتم.
نسیم بیداری: در دفتر نخست وزیری؟
بله.
نسیم بیداری:آمدن سرهنگ نعمت الله نصیری به نخست وزیری یادتان هست؟
بله. او آمد . با دو جیپ و یک کامیون ارتشی پر از سرباز.
نسیم بیداری: حکم برکناری دکتر مصدق را آورده بود؟
بله. آوردن این نامه دیگر این همه لشکرکشی نمی خواست. در ثانی چرا باید نصیری این نامه را می آورد؟ این پرسشی بود که در آن زمان مطرح شد. از این گذشته نامه از نظر فنی ایراد داشت. خط اول نامه با خط پایانی آن هماهنگ نبود.
نسیم بیداری:برای همین بازداشت شد؟
دکتر مصدق دستور بازداشت او را داد. دکتر مصدق نزد شاه رفته و با او حرف زده بود. گفته بود حاضر است استعفا بدهد. او تشنه قدرت نبود. اما شاه دوست نداشت مصدق استعفا بدهد و برود. بلکه می خواست مصدق را بر کنار کند. شاه می دانست استعفای دکتر مصدق باز هم مردم را به خیابان خواهد کشاند.
نسیم بیداری: سرهنگ نصیری را شما بازداشت کردید؟
ما بازداشت کردیم. اما یادم نیست که دست بند را من به دستش زدم یا سروان داورپناه. اما در آن لحظه آن جا بودم.
نسیم بیداری:از زاهدی و حضور او به عنوان رهبر کودتا خبر داشتید؟
زاهدی حامیان زیادی داشت. از جمله آیت الله کاشانی از او حمایت می کرد. می دانستیم که زاهدی هم در کودتا حضور دارد. او از مدت ها پیش در لیست بازداشتی بود اما متواری بود و نتوانستیم او را بازداشت کنیم. پس از 28 مرداد مشخص شد که چه کسی او را در کجا مخفی کرده بود.
نسیم بیداری: از رویدادهای مرداد 1332 هنوز چیزی یادتان هست؟ شما شاهد حماسه ای بودید.
بله. امکان فراموشی آن وجود ندارد. وقایع 28 مرداد بسیار سهمگین و سرنوشت ساز بود. تمام جنبه های این واقعه باید از نو نوشته شود تا جوانان ما با مبارزات مردم ایران آشنا شوند و تاریخ مبارزات نهضت ملی ایران را بدانند. این نهضت تاج افتخار تمام نهضت های ملی دنیا بود. این را به سادگی از یاد نبریم.
نسیم بیداری: امروز بحث ما در مورد دولت دکتر محمد مصدق است. یقینا شما روزهای پایانی این دولت را به یاد دارید. زمینه های کودتا از قبل فراهم شده و در روز 25 مرداد اجرا شد. ارزیابی شما از وقایع چه بود؟
کودتای ننگین 25 مرداد که با اراده و ایمان گارد محافظ نخست وزیری شکست خورد و سرتیپ نصیری را توقیف کردیم ،موجب شد برنامه ریزی برای سقوط دولت دکتر مصدق برملا شود. پس از این بود که متوجه شدیم در واقع ما با عوامل و دخالت های دو دولت آمریکا و انگلیس و تمام عوامل وابسته به آن ها در ایران رو به رو هستیم. بنابراین متوجه شدیم که مساله بسیار جدی و قابل توجه است.
نسیم بیداری:یعنی پیش از آن نمی دانستید؟
نه به این عیانی و آشکاری. این رویداد همه چیز را بر ملا کرد.
نسیم بیداری: شما معتقدید آن چه در 25 و 28 مرداد اتفاق افتاد کودتا بود؟
بدون شک بله.
نسیم بیداری: اما این پرسش وجود دارد که آیا شاه اختیار برکناری نخست وزیر را نداشت؟
داشت. اما نه با لشکرکشی
نسیم بیداری: حالا شکل برکناری آن چه اهمیتی داشت؟
اهمیت داشت. دست خارجی و بخشی از ارتش در برکناری دکتر مصدق عیان بود. از سویی دکتر مصدق خود یک حقوقدان بود و می دانست چه باید بکند. کودتای مرداد 1332 انتقامی بود که کشورهای خارجی به دلیل ملی شدن نفت از دکتر مصدق گرفتند. شاه عامل کوچکی در این جریان بود.
نسیم بیداری: واکنش مردم به افشای کودتا در 25 مرداد چه بود و این واکنش را چگونه ارزیابی می کردید؟
ابتدا مردم در بهت قرار گرفته بودند. اما کم کم حرکت هایی در حمایت دکتر مصدق و ادامه کار دولت ملی ایران نضج گرفت. این حرکت ها تمام زندگی مردم را تحت تاثیر خود قرار داده بود. به خصوص پس از میتینگ نهضت ملی در 26 مرداد در میدان بهارستان، مردم به طور کلی از دولت حمایت کردند و همه جا صحبت از پشتیبانی مصدق بود.
نسیم بیداری: از روز 27 مرداد و شب کودتای 28 مرداد بگویید.
روز 27 مرداد تظاهرات بسیار بزرگی از سوی حزب توده ایران در میدان توپخانه برگزار شد، مردم بسیاری جمع شده بودند. در این روزها همه چیز تحت فرامین و ایده های حزب توده قرار داشت . این حزب سعی داشت رهبری جنبش اجتماعی را به عهده بگیرد.
نسیم بیداری: اما متینگ حزب توده در حمایت از مصدق بود.
بله بود.اما آن ها دنبال برنامه های خود و آن چه بدان ها دیکته می شد بودند. دولت دکتر مصدق و شخص دکتر مصدق معتقد بودند که روی حمایت آن ها نمی شود حساب کرد.
نسیم بیداری: این مساله مهمی است . آیا شخص دکتر مصدق به حزب توده و حمایت آن حزب از دولتش بدبین بود؟
بله. از این گذشته حمایت حزب توده به صورت صد در صد نبود. آن ها منتظر بودند ببینند چه دستوری می رسد. روابط شوروی با دولت مصدق هم نشان می داد که آن چه نظری نسبت به دولت ملی ایران دارند. حزب توده با وجود داشتن بهترین اطلاعات و بهترین افسران و آگاهی از تمام وقایع در شب 25 مرداد، کوچک ترین اقدامی علیه کودتاچیان انجام نداده بود. همچنین در سه روز پس از آن هم سعی داشت سوءاستفاده کند. این حزب با داشتن کادر افسری حدود 700 نفر در باشگاه افسران حتی از دستگاه های اطلاعاتی هم اشراف بیشتری روی مسایل کشور داشت. افراد این حزب حتی اسامی تمام کودتاچیان را به کمیته مرکزی حزب اطلاع داده بودند. در واقع حزب توده تنها نیروی متشکلی بود که همه چیز را به راحتی زیر نظر داشت اما کمترین کمکی به دولت نمی کرد.
نسیم بیداری:اما برخی از وابستگان این حزب بعدها اعلام کردند که اطلاعات کافی در مورد کودتا را به مصدق داده بودند.
آن ها بیانیه ای از سوی کمیته مرکزی حزب توده صادر کرده و تقریبا اسامی تمام کودتاچیان را در آن افشا کرده بودند. این اعلامیه به نام کمیته مرکزی حزب توده صادر شد و این می توانست مورد سندیت واقع شود. اما نشد . چون حزب توده در آن زمان در قالب جمعیت صلح فعالیت می کرد و مستقلا بیانیه ای نمی داد . من این بیانیه را به مصدق نشان دادم. اما خود توده ای ها هیچ حرکتی برای خنثی کردن کودتا نمی کردند. آن ها قدرت زیادی داشتند. در واقع هدف اصلی کادر رهبری حزب توده ایران این بود که از کوچک ترین بهانه ای برای به نمایش گذاشتن قدرت اجتماعی خود بهره گیرد و بدین ترتیب با به دست گرفتن رهبری جنبش اجتماعی، در واقع رهبری نهضت ملی ایران را به عهده بگیرد. چنین نیتی سبب دوری این حزب از مصدق و نهضت ملی ایران شد.
در عین حال باید گفت که بدنه حزب توده از افراد تحصیل کرده و آگاه به مسایل جهانی و بسیار سلیم النفس و پاک دامن تشکیل شده بود که خدمات بسیاری هم به کشور کردند. اما مساله اصلی، خط مشی این حزب بود که در مسیر درستی حرکت نمی کرد. مثل یک اتومبیل بسیار لوکس و پیشرفته بنز که در بیراهه می رفت. این حزب تابع و مرید شوروی بود که این تنها نقطه ضعف حزب توده به حساب می آمد.وقتی استالین درگذشت، حزب توده متینگ و مجلس ختم گسترده ای در میدان امام حسین برگزار کرد، در حالی که در شوروی همه پایکوبی می کردند. از این رو با وجود این که حزب توده علیه سلطنت و به طرفداری از دکتر مصدق تظاهرات می کرد اما هیچ کس راضی به ادامه این مساله نبود.
نسیم بیداری:همه که عضو حزب توده نبودند. به عنوان مثال احزاب ملی طرفدار مصدق چرا نیروهای خود را در طرفداری از مصدق در روز 28 مرداد به خیابان نیاوردند؟
مردم و سیاسیون در آن برهه ترس و واهمه زیادی نسبت به حزب توده پیدا کرده بودند. هر نوع تظاهراتی در تهران به نام حزب توده تمام می شد. از این رو مردم ترجیح دادند در خانه بمانند و منتظر عکس العمل دولت باشند. دکتر مصدق هم در روز 27مرداد بر اساس گزارش هایی که به ایشان می رسید، دستور داد تا از برگزاری هر نوع تظاهراتی؛ چه له و یا علیه دولت جلوگیری شود.
نسیم بیداری: در مورد وقوع کودتای 28 مرداد حزب توده به نخست وزیری اطلاعاتی نداده بود؟
ببینید، حزب توده حدود 700 افسر در اختیار داشت که همه سواد بالایی داشتند و ضد استبداد و ضد استعمار هم تلقی می شدند، اما خود حزب سرسپرده شوروی بود. حدود بیست افسر عضو این حزب در سازمان دهی کودتا حضور داشتند اما هیچ کار عملیاتی انجام ندادند. مثلا در تیپ سوم مرکز که فرماندهی آن به عهده سرهنگ شاهرخ بود، تمام تانک ها با باک پر آماده حرکت بودند و فرمانده آنان هم توده ای بود اما کوچک ترین حرکتی نکردند، در حالی که اگر دیکتاتوری باز می گشت اول دامن همین ها را می گرفت. آن ها می دانستند اگر شاه برگردد همه افسران توده ای را دستگیر می کند. خود حزب توده تنها ادعایی که دارد این است که مصدق اجازه نداد برای درهم شکستن کودتا حرکت کنیم . درست است که مصدق اجازه نداد اما وظیفه ملی آن ها چه می شود؟ اگر مصدق اجازه می داد بعدها ما از اقمار شوروی شده بودیم. بنابراین حزب توده در کل حرکتی نکرد و بیشتر کارها را خراب کرد. مقصودم کلیت کار آن هاست. در غیر این صورت افراد عضو این حزب اغلب فرهیخته و فرهنگی بودند.
مصدق می دانست نتیجه اختیار عمل دادن به حزب توده، افتادن به دامان شوروی است؟
بله. این بحث هر روزه در نخست وزیری بود.
نسیم بیداری: چگونه این اتفاق می افتاد؟
حزب توده می خواست همه چیز را تغییر دهد و ایران را تبدیل به کشوری شبیه اروپای شرقی از اقمار شوروی کند. آن ها به مصدق فشار می آوردند که برای ایران رییس جمهور انتخاب شود. این کاری بود که مصدق از آن دوری می کرد. حزب توده در جایگاهی نبود که دولت ملی بتواند به آن اعتماد کند.
نسیم بیداری: به همین خاطر مردم در 28 مرداد به نفع مصدق عکس العمل شدیدی نشان ندادند؟
ببینید، در آن زمان کسی فکر نمی کرد به این سرعت همه چیز از هم بپاشد. صبح 28 مرداد خبر رسید که چند تانک از شرق به غرب خیابان جمهوری در حال حرکت هستند و معلوم نیست که چه قصد و هدفی دارند. حفاظت خانه و دفتر نخست وزیری که در مجاورت هم بود، به عهده من و مرحوم سروان داورپناه قرار داشت. براساس گزارش ها ما متوجه شدیم که حرکت نظامیان به صورت حلقه ای به سمت نخست وزیری تنگ تر می شود. از این رو از همان اوایل صبح حالت دفاعی به خود گرفتیم تا توان مقابله احتمالی را داشته باشیم. نخست وزیری در خیابان فلسطین در کنار باغ «اصل4» قرار داشت. ما دفاع خود را در تقاطع خیابان شاه [انقلاب] و خیابان کاخ[فلسطین] متمرکز کردیم. چون ما تقاضای تانک نکرده بودیم، متوجه بودیم که این تانک ها به قصد دوستانه در حرکت نیستند. این تانک ها را متوقف کردیم و متوجه شدیم سرگرد امیر خلیلی که مسوول رساندن تانک ها به ستاد ارتش بود از بیراهه تانک ها را در حمایت از کودتاچیان به سمت نخست وزیری آورده است.
نسیم بیداری:درگیری اصلی چگونه آغاز شد؟
بعد از این درگیری، چون ما نیروی کمی در اختیار داشتیم و وظیفه ما هم پاسداری از نخست وزیری بود به داخل ساختمان برگشتیم. حوالی ظهر بود که سرهنگ دفتری که برادر دکتر متین دفتری و برادرزاده دکتر مصدق بود به همراه سرهنگ نویسی وارد نخست وزیری شدند. او در این زمان رییس گارد مرزبانی و گمرک بود. سرهنگ دفتری با گریه و زاری به عمویش می گوید امروز، روز خدمت گذاری من به عمویم است و من باید در راه شما و کشور فداکاری کنم و این که امروز تنها من هستم که به شما خیانت نخواهد کرد. او پای مصدق را می گیرد و التماس می کند و از مصدق می خواهد که پست ریاست شهربانی را به او بسپارد. او در جلوی مصدق زانو زده و کلاهش را بر زمین می کوبد و بالاخره دکتر مصدق را راضی می کند تا فرمان ریاست شهربانی را به نام او صادر کند و قول می دهد که با شدت با بی نظمی مبارزه کند. سرتیپ ریاحی با این انتصاب به شدت مخالف بود.
پس از نهار یورش دوم به نخست وزیری آغاز شد که در این یورش، عده زیادی از فواحش و لمپن ها از جایی که معروف بود به بخش 10تهران نیز حضور داشتند. بسیاری از چاقوکش ها، لوطی ها و بخش اعظمی از درجه داران بازنشسته ارتش و افسرانی که به علت فساد، مصدق آن ها را بازنشسته و یا اخراج کرده بود نیز آن ها را همراهی می کردند. در جیب بسیاری از این ها اسکناس تازه و تا نخورده صد تومانی کودتاچیان وجود داشت، ما موفق به فراری دادن همه این ها شدیم.
نسیم بیداری:از حوادث دیگر نقاط شهر اطلاع داشتید؟
نه، اصلا خبری نداشتیم. در همین اثنا بود که بی خبر از ما، اداره رادیو به تصرف کودتاچیان درآمد. همچنین از طرف سپهبد زاهدی، سرتیپ فولادوند که افسر فمیده و خوشنامی بود برای مذاکره وارد نخست وزیری شد و به مصدق پیشنهاد استعفا می دهد و می گوید جان شما در امان است.
سرتیپ فولادوند گفت شهر در دست کودتاچیان است و در این شرایط کاری از دست شما برنمی آید و خوب است که استعفا دهید. دکتر صدیقی، مهندس رضوی، مهندس حسیبی، مهندس معظمی نریمان و چند نفر دیگر هم وقتی که فولادوند با مصدق مذاکره می کرد حضور داشتند، اما چیزی نمی گفتند.
نسیم بیداری:نتیجه چه شد؟
مصدق گفت من هرگز استعفا نمی دهم. من شهید می شوم اما چون نخست وزیر قانونی هستم، تا لحظه آخر می مانم و کنار نمی روم. سرتیپ فولادوند با شنیدن این حرف ها یکه خورد و به من نگاه کرد و گفت شما گزارشی از وضعیت شهر بدهید تا شاید دکتر راضی به استعفا شوند. در این هنگام دکتر مصدق رو همه حاضران کرد و گفت: شما آزاد هستید و هر کار خواستید بکنید و دیگر مشورت من هم لازم نیست.
نسیم بیداری: به نظر شما چرا مصدق چنین رفتاری داشت؟
او متوجه بود که این حوادث در تاریخ ملت ایران ثبت خواهد شد و نباید گذرا از آن عبور کرد. مصدق به فولادوند پیشنهاد داد که روی پارچه سفیدی بنویسند جناب آقای دکتر محمد مصدق خودشان را نخست وزیر قانونی می دانند، ولی اکنون که مامورین انتظامی غیر از این می خواهند، ایشان مانند یک فرد بلادفاع در منزل مسکونی خودشان هستند از تعرض و تجاوز به منزل معظم له خودداری شود. این پارچه را به آن قسمت از ساختمان که مورد دید همه بود آویزان کردند اما به محض رفتن سرتیپ فولادوند، شاید هزار گلوله به این پرده سفید اصابت کرد و پرده را رشته رشته کردند.
نسیم بیداری:روحیه مصدق در این لحظات چگونه بود؟
خیلی روحیه خوبی داشت و اصلا متوجه خطری که برای او وجود داشت نبود. از تیراندازی ها هراسی نداشت و تا جایی که امکان داشت به وظایف نخست وزیری خود عمل می کرد.
نسیم بیداری: دفاع از نخست وزیری فقط به عهده شما بود؟
نه، کسان دیگر هم بودند اما عده ما بسیار کم بود. در اصل دفاع از منطقه ای از شهر که نخست وزیری در آن وجود داشت به عهده تیپ یکم کوهستانی بود که فرماندهی اش با سرهنگ ممتاز بود.
ممتاز مرد شریفی بود اما در بیانیه حزب توده در مورد کودتا، اسم ممتاز هم در میان افراد کودتاچی آمده بود. در روز 28 مرداد وقتی سرهنگ فولادوند از نخست وزیری خارج می شود، سرهنگ ممتاز وارد نخست وزیری شده و گزارش می دهد که همه تیپ او در اختیار کودتاچیان است و او دیگر اختیاری ندارد. سرهنگ ممتاز به دکتر مصدق اعلام کرد ارتش در قبال دولت شما اعلام بی طرفی کرده است.
نسیم بیداری:پس در واقع تمام دفاع به عهده گارد محافظ نخست وزیری بود. این گارد از چند نفر تشکیل می شد؟
مجموع محافظین نخست وزیری از افسر و درجه دار، 51 نفر بودند که پانزده نفر در آن روز شهید شدند. خود دکتر مصدق هم خود را برای همه چیز آماده کرده و این سبب شده بود که همه از روحیه بالایی برخوردار باشند. وقتی یک گلوله رسام از دیوار اتاق مصدق عبور کرده و به تخت او اصابت می کند با خونسردی می گوید: بی زحمت تخت مرا به آنطرف اتاق ببرید. یعنی اصلا بحث رفتن نبود. در همین زمان دکتر نریمان پیشنهاد می کند که همه با هم خودکشی کنیم که دکتر مصدق با عصبانیت به او تشر می زند.
نسیم بیداری: با این حساب چه چیزی باعث خروج دکتر مصدق از نخست وزیری شد؟
افرادی که با او بودند همواره از او می خواستند که از آن جا خارج شوند. او ابتدا مقاومت کرد و وقتی هوا در حال تاریک شدن بود از آن جا خارج شده و به منزل مسکونی مجاور که متعلق به یکی از تجار بود رفتند . افراد گارد نخست وزیری هم تا حدود ساعت 8 غروب مقاومت کردند.
نسیم بیداری:به نظر شما سرنوشت محتوم دولت مصدق، سقوط بود؟ این ابهام هنوز وجود داردکه چرا با تمام گزارش هایی که وجود داشت، تلاشی برای خنثی شدن کودتا صورت نگرفت. برای مثال نیروهای پاسدار اداره رادیو، ستاد ارتش، نخست وزیری، مخابرات و... تقویت نشدند؟
بله، این ایراد شما وارد است. اما به هر حال این کار صورت نگرفت من به دکتر مصدق پیشنهاد دادم این ارتش خائن است بنابراین با 200 افسر از هر درجه و مقامی که در طرفداری از دولت شما هم عقیده باشند یک نیرویی برای حفاظت تشکیل بدهیم تا از دولت و ادارات مهم آن در مواقع لازم دفاع کنند. به دکتر مصدق گفتم این ارتش، ارتش شاهنشاهی است و کارنامه اش در غائله آذربایجان آن گونه است، در جنگ جهانی دوم طی فقط چند ساعت شکست خورد، در 30تیر آن گونه عمل کرد، کودتای سوم اسفند را طراحی کرد و... بنابراین روی این ارتش نمی شود حساب کرد . مصدق قبول کرد اما تقی ریاحی نظر دکتر مصدق را عوض کرد. تیمسار ریاحی به من گفت: ای آقای سروان! شما خیلی آتشی هستید ارتش همراه دولت است . ولی تاریخ نشان داد که این ارتش با کی بود.
نسیم بیداری: و حرف آخر؟
http://akharinkhabar.com/Pages/News.aspx?id=2110624