آیت الله سیدمحمدحسن میرجهانی طباطبایی
ایشان در درس خارج آیات عظام آخوند ملاحسین فشارکی (ره) و.....نیز حاضر می شدند.
- ۱ نظر
- چاپ
ماجرای ملاقات علامه "میرجهانی" که آیت الله جنتی در سخنان دیروز خود به آن اشاره کرد و دستاویز رسانه های ضدانقلاب برای تمسخر ایشان شد چه بوده است؟
به گزارش مشرق، آیت الله احمد جنتی ظهر دیروز در مراسم جشن میلاد حضرت ولی عصر(عج) در جمع زائران مسجد جمکران با بیان اینکه تشرف به محضر حضرت حجت(عج) برای افراد خاص وجود دارد، گفت: «در این زمینه افرادی دکان داری می کنند و مدعیان دروغین تشرف به حضرت زیاد شدند بگونه ای که اصل تشرف شک برانگیز شد اما باید به این نکته توجه داشت که در کنار همه این دروغ ها و دکان داری ها، عده ای از افراد خاص در زمان غیبت امام زمان(عج) به محضر ایشان مشرف شدند که یکی از آن ها شخصی به نام میرجهانی بود که من هم او را دیدهام. سید بحرالعلوم، سید بن طاووس و دیگران که خدمت حضرت می رسیدند و از برکت تشرف این افراد خاص به امام زمان(عج) هزاران نفر از پیروان آنها به مذهب تشیع روی آوردند.»
این اظهارات آیت الله جنتی کافی بود تا رسانه های ضد انقلاب که طبق معمول در کمین سخنان جالب توجه مسؤولان کشورمان هستند، موضوع ملاقات وی با علامه میرجهانی را دستمایه تمسخر خود قرار دهند.
در همین رابطه، یکی از کاربران سایت ضدانقلابی بالاترین با لحنی تمسخرآمیز نوشت: جنتی مدعی شد با یک واسطه با امام زمان ارتباط دارد!
چند سایت وابسته به گروهک تروریستی منافقین نیز این موضوع را دستمایه تمسخر قرار داده و جالب اینکه برخی رسانه های وابسته به جریان فتنه در داخل نیز با استناد به سخنان اخیر یکی از سران جنبش سبز که اتکای سیاست های داخلی و خارجی نظام به زمینه سازی برای ظهور امام عصر(عج) را مورد انتقاد قرار داده بود، این اظهارات آیت الله جنتی را به استهزاء گرفتند.
اما علامه میرجهانی که آیت الله جنتی از وی به عنوان کسی که با امام عصر(عج) ملاقات داشته است، نام برد که بود و ماجرای ملاقات های مشهور وی با امام زمان(عج) چه بوده است؟
آیت الله سیدمحمدحسن میرجهانی طباطبایی، فرزند سید جلیل القدر و ربانی میر سیدعلی محمدآبادی جرقویه ای اصفهانی (ره) در روز دوشنبه بیست و دوم ماه ذی القعده الحرام سال 1319 هـ. ق (1279 هـ. ش) در قریه محمدآباد جرقویه سفلی از توابع استان اصفهان در خانواده ای مذهبی، شریف و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت قدم به عرصه وجود نهاد.
تحصیلات
او پس از طی دوران طفولیت و کودکی در سن پنج سالگی وارد مکتب شده و در هفت سالگی تمام قرآن مجید را به انضمام کتب فارسی فرا گرفت.
سپس به یادگیری مقدمات زبان عربی اعم از صرف و نحو پرداخت و قسمتی از کتاب سیوطی را نزد یکی از فضلای روستای محل سکونت خود فرا گرفت.
بعد از آن برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه اصفهان شده و در مدرسه صدر بازار ساکن گشتند.
در اصفهان از محضر بزرگانی هم چون عالم فرزانه آقای شیخ محمدعلی حبیب آبادی (ره) و آقای شیخ علی یزدی (ره) بهره برده و به فراگیری فقه، اصول و منطق اهتمام ورزیدند.
سپس سطوح وسطی و عالیه را در خدمت مرحوم حجت الاسلام شیخ محمدرضا رضوی خوانساری (ره) و میرزا احمد اصفهانی (ره) و آیت الله محمدعلی فتحی دزفولی (ره) و آیت الله حاج سیدابوالقاسم دهکردی (ره) به پایان رسانیدند.
ایشان در درس خارج آیات عظام میرزا محمدرضا مسجد شاهلی (ره) و آخوند ملاحسین فشارکی (ره) نیز حاضر می شدند.
نجف اشرف
در سال 1364 هـ. ق (1305 هـ. ش) با اجازه پدرشان راهی نجف اشرف گردیده و در آن دیار عالم پرور از وجود مبارک اساتید ارجمندی چون آیت الله رجایی (ره)، حاج شیخ عبدالله مامقانی (ره) (صاحب رجال) و آیت الله آقا ضیاء الدین عراقی (ره) بهره مند شدند.
جنبه والای روحانی و اخلاقی و شخصیت علمی علامه میرجهانی باعث شد از جمله یاران خاص مرجع اعلی آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی (ره) گردند و در مسجد شیخ طوسی از انفاس قدسی آن بزرگوار استفاده نمایند، تا جاییکه، در مدت اقامت در نجف، نوشته ها و امور مالی آیت الله اصفهانی در دست علامه میرجهانی قرار داشت.
اقامت در مشهد و اصفهان
آیت الله میرجهانی پس از چندی، بار دیگر به اصرار پدرشان با کوله باری از علم و فضیلت معنوی به اصفهان بازگشتند.
البته سکونت دوباره ایشان در اصفهان همزمان با اواخر عمر پدر برزگوارشان گشته بود و مدتی پس از فوت پدر، علامه راه مشهد را در پیش گرفتند و حدود هفت سال هم جواری با آقا علی ابن موسی الرضا (صلوات الله علیه) را اختیار نمودند.
علامه میرجهانی در ادامه فعالیتهای علمی خود در مشهد مقدس، به تصحیح نسخ خطی قدیمی موجود درکتابخانه آستان قدس رضوی و تألیف و تصنیف وتدریس اشتغال داشتند.
محل اصلی فعالیتشان در مشهد، دو حجره در صحن عتیق بوده است. گویا وضعیت آب و هوای مشهد با مزاج ایشان سازگاری نداشته و در نهایت پس از هفت سال به تهران نقل مکان می کنند.
علامه در تهران نیز به انجام وظایف دینی بالاخص تبلیغ از طریق منبر و تألیف کتاب مشغول گشتند.
کشف سیادت و شجرنامه
عداوت و دشمنی حاکمان جور با خاندان مکرم رسول خدا صلی الله علیه و آله (سادات) در طول تاریخ اسلام، موجب گردیده است در برهه هایی از زمان عده ای از سادات، به منظور حفظ جان و بقای نسل سادات، سیادت خویش را مخفی کنند از جمله این موارد، خاندان میرجهانی است که حدود سیصد سال دوران اختفاء سیادت ایشان و خاندانشان بوده است.
جریان از این قرار بوده است که:
در زمان هجوم افغانها به ایران ظلم و ستم آنها بر مردم و زیر پا گذاشتن علنی دستورات و واجبات اسلام رشد و گسترش می یابد.
در همین ایام دو برادر سید، به نامهای میرجهان و میرعماد که ازمسیری می گذشته اند با دو افغانی که قصد تعرض به زنی را داشته اند مواجه شده و با آنها درگیر می شوند که منجر به کشته شدن یکی از افغانها و فرار دیگری و آگاه شدن بقیه از این قضیه می شود.
این ماجرا باعث می شود میرجهان و میرعماد مخفیانه به اطراف شهر اصفهان، منطقه جرقویه می گریزند. و سیادت خود را پنهان کنند تا جاییکه اطرافیان و نزدیکان آنها به طورکلی از احوالشان بی اطلاع می مانند و پس از چندی اعتقاد به فوت یا کشته شدن این دو برادر سید پیدا می کنند و حتی اموالشان را هم بین وارث تقسیم می کنند.
این رویداد به همین صورت تا زمان آیت الله میرجهانی ادامه می یابد. در این زمان ایشان به دلیل احتمالاتی که بر سید بودن خاندانشان می داده اند به دنبال کشف قضیه رفته و بالاخره پس از تحقیق بسیار، سیادت خود را ثابت می کنند و از آن پس اقوام، عموزاده ها و وابستگان به خانواده میرجهانی مسمی به سیادت می شوند.
سیادت علامه میرجهانی در زمان مرجعیت عامه مرحوم آیة الله سیدمحمدحسین طباطایی بروجردی کشف گردید و هم چنین مورد تأیید نسابه بزرگ قرن اخیر مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی قرار گرفت و پس از آنکه سالها عمامه سفید بر سر داشت، به دست مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره) عمامه سیاه سیادت بر سر ایشان گذارده شد و به این مناسبت توسط آیت الله بروجردی (ره) جشن مفصلی در مدرسه فیضیه برقرار گردید.
بازگشت به اصفهان
سالهای آخر عمر پر برکت و گهربار ایشان بار دیگر در شهر اصفهان سپری شد، ولی حتی کهولت سن و پیری مانع از انجام فعالیتهای علمی و مذهبی علامه نشد و بیان شیرین و رسای خود را در راه ترویج و گسترش دین مبین اسلام به کار بستند و قلوب بسیاری از مردم را در جهت انس و آشنایی هر چه بیشتر با حق و حقیقت رهنمون شدند که آثار و برکات این فعالیت هم اکنون نیز بر ما معلوم می باشد.
تألیفات
آیت الله میرجهانی به خاطر جامعیت در علوم و تبحر در ادبیات و داشتن ذوق لطیف و آشنایی با علوم غریبه (جفر، رمل، اسطرلاب) دارای تألیفات موثر، متعدد و متنوعی در موضوعات:
حدیث، شعر، علوم غریبه، نجوم، شیمی، طب قدیم، ریاضیات و ... می باشند. که بسیاری از آنها چاپ و حتی بعضی از آنها چندین بار چاپ شده که کل آثار و تألیفات علامه جمعاً بالغ بر پانصد و هفت اثر می باشد. در ذیل به بعضی از آن تألیفات اشاره می شود:
آیت الله میرجهانی به خاطر جامعیت در علوم و تبحر در ادبیات و داشتن ذوق لطیف و آشنایی با علوم غریبه (جفر، رمل، اسطرلاب) دارای تألیفات موثر، متعدد و متنوعی در موضوعات:
حدیث، شعر، علوم غریبه، نجوم، شیمی، طب قدیم، ریاضیات و ... می باشند. که بسیاری از آنها چاپ و حتی بعضی از آنها چندین بار چاپ شده که کل آثار و تألیفات علامه جمعاً بالغ بر پانصد و هفت اثر می باشد. در ذیل به بعضی از آن تألیفات اشاره می شود.
1- روائح السمات؛ موضوع : شرح دعای سمات
2- جنة العاصمة؛ موضوع : تاریخ ولادت و حالات حضرت فاطمه سلام الله علیها
3- نوائب الدهور؛ موضوع : علائم ظهور
4- البکاء للحسین علیه السلام؛ موضوع : ثواب گریستن و عزاداری بر حضرت سیدالشهداء (علیه السلام)
5- تفسیر ام الکتاب؛ موضوع : تفسیر سوره حمد
6- دیوان حیران؛ موضوع : شعر به زبان فارسی
7- مستدرک نهج البلاغه الموسوم بمصباح البلاغه فی مشکوة الصباغه؛ موضوع: خطبه هایی که مرحوم سید رضی (رحمة الله علیه) در نهج البلاغه جمع آوری نکرده اند یا در آن اختلاف روایت وجود دارد.
8- ولایت کلیه؛ موضوع : ولایت اهل البیت (علیهم السلام(
9- الدرر المکنون (دیوان عربی(؛ موضوع : الامام و الامامة و صفاته الجامعه و تاریخ الائمه علیهم اسلام
10- کنوزالحکم و فنون الکلم؛ موضوع: کلمات و خطبه های امام حسن مجتبی علیه السلام
11- السبیکه? البیضاء فی نسبت بعض آل نبی الطباء؛ موضوع : جزواتی در اسناد سادات عالیقدر در این کتاب در مورد سیادت خود و خاندان میرجهانی توضیحات کافی داده شده است.
12- مختصر کتاب ابصار المستبصرین؛ موضوع : در بیان مناظره شیعه و سنی
13- مقلاد الجنان و مغلاق المیزان؛ موضوع : در زمینه ادعیه و زیارات
14- ذخیرة المعاد؛ موضوع : ادعیه و آداب ساعات
15- رساله سعادت ابدی و خوشبختی همیشگی؛ موضوع : آداب تشکیل مجالس مذهبی
16- لوامع النور فی علائم الظهور
17- شهاب ثاقب؛ موضوع : در رد طایفه ضاله و مضله و طریقه منازعه با آنها.
18- مقامات الاکبریة؛ موضوع : زندگانی حضرت علی اکبر علیه السلام
19- رساله ای در احکام رضاع؛ موضوع: احکام شیردادن (فقه الرضاع)
20- رساله ای در اخبار مربوط به کواکب و نجوم فلکیات
21- رساله ای در احوالات حضرت زینب کبری علیها سلام الله
22- گنجینه سرور به صورت تلفیقی عربی و فارسی
23- نصیحت به هادی؛ موضوع : دستورات اخلاقی و نصایح به پسرشان هادی در باب تقوی و سیر و سلوک
24- گنج رایگان؛ موضوع : در بیان طلسمات و بعضی از علوم غریبه و اخبار و آثار ولایتی
25- رساله نورستان؛ موضوع : در احوالات سرزمین نورستان
26- رساله ای در مورد آیات قرآنی که مشتمل بر کلمه «رب» می باشد. (?? آیه)
27- رساله ای در ریاضیات
28- رساله ای در شیمی
29- رساله ای در طب قدیم
30- صمدیه منظومه؛ موضوع : ادبیات عرب
31- قرآن به خط ایشان همراه با تفسیر در حواشی آن و کشف الآیات
32- تقریرات حضرت آیه? الله سید ابوالحسن اصفهانی (رحمه? الله علیه(
33- دیوان حافظ به خط زیبای ایشان که هدیه به کتابخانه آستان قدس رضوی (شماره ثبت ????)
و همچنین آثار علمی دیگری در فنون متنوعه چون رساله های متعددی در جفر و رمل و اسطرلاب و نجوم
رحلت
سرانجام خورشید نورافشان و گرمی بخش عمر این علامه دهر و یگانه دوران پس از سالها تلاش بی وقفه در راه شناخت معارف دین در روز سه شنبه بیستم جمادی الثانی سال 1413 هـ. ق (1371 هـ. ش) به افول گرایید و جامعه علمی و مردم قدرشناس اصفهان را در فقدان وجود نورانی خود در سوگ نشاند.
مردم شریف اصفهان پیکر مطهر این عالم مجتهد را پس از تشییع باعظمت و پرشکوه در بقعه علامه کبیر مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) واقع در مسجد جامع اصفهان به خاک سپردند.
تشرفات علامه میرجهانی به محضر امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
آقای معادی از علامه پرسیده بود:«آیا شما با امام زمان(عج) مراوده داشتهاید؟»
فرموده بود:«یک شب تا صبح، یک صبح تا شب و یک بار هم به صورت تلفنی».
میگوید:
هر نظرم که بگذرد جلوه رویش از نظر
بار دگر نکوترش بینم از آنچه دیدهام
انگار دیدارهای او و آقایش بیش از یکی دوبار بوده است.
توفیق دیدارمحبوب
آقای معادی نقل می کنند:در جلسه ای که در منزل آقا برقرار شده بود، حاج مرشد حسین پنجه پور (مداح هیئت ابوالفضل اصفهان) مشغول خواندن یکی از اشعار علامه در ارتباط با امام زمان بودند تا رسیدند به این مصرع: تک خال لب تو دل ده لوی مرا برد
در این حال حاج مرشد حسین رو به علامه کرده و می پرسد:
آیا شما آن خال را دیده اید؟
علامه در جواب سر را بالا آورده و می فرمایند:الحمد الله رب العالمین
(کنایه از اینکه دیده ام و خدای را برای این مطلب شاکرم)
سرداب غیبت
علامه میرجهانی می فرمودند:به امر زعیم علی الاطلاق آیت الله العظمی آقا سیدابوالحسن اصفهانی (رحمة الله علیه) برای اصلاح برخی از امور با هزینه و بودجه کافی از نجف اشرف به سامراء رفتم و در آنجا میان اهل علم و خدام حرم عسکریین علیه السلام تقسیم وجوه نمودم و مخصوصاً برای صرف رفاه و ایمن بودن زوار به خدمه حرم و سرداب مقدس پول بیشتری پرداختم.
به همین سبب آنها نسبت به من احترام زیادی قائل شده بودند. یک بار کلیددار حرم گفت:
آقا اگر در مدت اقامت در اینجا امری دارید در خدمت حاضریم.
من هم درخواست کردم اگر ممکن است به من اجازه بدهند، شبها را در حرم عسکریین علیه السلام بیتوته کنم و آنها هم قبول کردند.
ده شب در حرم مطهر عسکریین می ماندم و آنها در را به روی من بسته و می رفتند تا موقع اذان صبح که در را باز می کردند. این برنامه ادامه داشت تا شب دهم که شب جمعه بود.
در حرم بسیار دعا کرده و زیارت و تشرف خدمت مولایم حضرت صاحب الأمر (عجل الله فرجه الشریف) را خواستار شدم.
موقع صبح که در را باز کردند، پس از خواندن نماز صبح به سرداب مقدس مشرف شدم و چون هنوز آفتاب عراق در نیامده و هوا تاریک بود، شمعی را در دست گرفته و از پله های سرداب پایین می رفتم.
هنگامی که به عرصه سرداب سیدم آنجا را بدون چراغ روشن دیدم و آقای بزرگواری نزدکی صفه مخصوص نشسته و مشغول ذکر گفتن بود.
از جلوی او گذشته، سلام کرده و درب صفه ایستادم و زیارت آل یاسین را خواندم، پس همانجا ایستاده و نماز زیارت خواندم در حالی که مقدم بر آن آقا بودم. پس از نماز شروع به دعای ندبه نمودم و چون رسیدم به جمله (و عرجت بروحه الی سمائک)
آن آقا فرمود:این جمله از ما نرسیده و بگویید (و عرجت به الی سمائک) و گویا فرمودند: در نماز تقدم بر امام جایز نیست یا (چرا برامامت مقدم ایستاده ای)
پس دعا را تمام کرده و به سجده رفتم که ناگهان متوجه به این آیات بینات شدم:
1- روشن بودن سرداب بدون چراغ
2- جمله دعای ندبه که فرمودند از ما نرسیده
3- تذکر اینکه چرا در نماز بر امامت مقدم شده ای
پس دریافتم به آنچه که در حرم مطهر حضرت عسکری علیه السلام خواسته و دعا نموده بودم، رسیده ام.
فورا سر از سجده برداشته که دامن حضرت را بگیرم و حوائج دیگری را در میان گذارم که دیدم سرداب تاریک است و هیچ کس در آنجا نیست.
مظهر رحمت
علامه در سرای حاج کریم واقع در بازار اصفهان منبر می رفتند و آیات عذاب و انذار را برای مردم بسیار بیان می نمودند تا اینکه حالت مکاشفه ای پیش می آید و می بینند که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سوار بر اسب، خطاب به علامه می فرمایند:
چقدر آیات عذاب می خوانید؟ از آیات رحمت هم برای مردم بخوانید.
سید ابوالحسن اصفهانی امام زمان (ع) را نشان داد
یک داستان بدون واسطه هم از مرحوم آیة الله آسیدابوالحسن اصفهانی نقل کنم. در زمان مرجعیت مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی یکی از علمای عامی بغداد، شانزده بیت در مذمت شیعه سروده بود و در آنها اعتقادات شیعیان به امام زمان را مورد استهزا قرار داده بود.
او نوشته بود که شیعیان انتظار دارند که مهدی از سرداب بیرون بیاید. این شعرها را برای بعضی از علمای نجف و از جمله آنها برای آشیخ محمدحسین کاشف الغطاء فرستاده بود.
مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء در جواب آن شانزده بیت، صد و شصت بیت بر همان وزن سروده بود و در آنها اسامی علمای سنی که قائل به امامت و مهدویت هستند و اسامی کتابهاشان را ذکر کرده بود و من آن اشعار را دارم. این عالم سنی آن شانزده بیت را برای بسیاری از علما فرستاده بود.
روزی که در منزل مرحوم آسیدابوالحسن اصفهانی نشسته بودیم، بسیاری از آقایان دیگر هم بودند. آسید ابوالقاسم اصفهانی مترجم عروة الوثقی، شیخ محمدکاظم شیرازی، خلخالی برزگ، سیدمحمد پیغمبر، دامادهای مرحوم سیدابوالحسن (سید میربادکوبه ای و آسیدجواداشکوری) نیز حضور داشتند.
در آن هنگام یک پستچی آمد و یک پاکت نامه به دست مرحوم آسیدابوالحسن داد.
ایشان نامه را باز کردند و در داخل آن دو ورقه بود، یک ورقه اشعار همان شخص سنی بود که برای صاحب نامه فرستاده بود و ورقه دیگر نامه ای بود که نویسنده آن درباره اعتقاد شیعه به مهدی (ع) از مرحوم سید دلیل و استدلال خواسته بود.
مرحوم سید نامه را خواندند و خندیدند. سپس آن نامه را با صدای بلند خواندند. نامه از طرف بحرالعلوم یمنی بود که از سادات حسنی و از علمای تریدیه بود. در این نامه بحرالعلوم یمنی دلیلی برای وجود امام زمان درخواست کرده بود.
مرحوم آسیدابوالحسن همان وقت جواب نامه را نوشتند و در ضمن نوشتند:
«شما به نجف مشرف شوید تا من امام زمان (ع) را به شما نشان بدهم!»
نامه را مهر کردند و به دامادشان آسیدجواد اشکوری دادند و فرمودند:در پست بینداز.
دو ماه از این قضیه گذشت. شبی بعد از اینکه مرحوم آسیدابوالحسن در صحن امیرالمومنین نماز مغرب و عشا را خواندند، یکی از شیوخ عرب به نام شیخ عبدالصاحب آمد و به ایشان گفت:
«بحرالعلوم یمنی به نجف آمده است و در محله وشراق در فلان جا منزل کرده است.»
مرحوم آسیدابوالحسن فرمودند: «باید همین حالا به دیدنش برویم»
ایشان همراه با عده ای از علما برای دیدن بحرالعلوم حرکت کردند. دامادهایشان و پسرشان مرحوم آسیدعلی هم همراهشان بودند.
بالاخره وقتی رسیدیم و تعارف به عمل آمد، بحرالعلوم یمنی شروع به صحبت در آن زمینه کرد. مرحوم سیدابوالحسن فرمود:
الان وقت صحبت کردن نیست چون من مستعجل هستم و کار دارم. فردا شب برای شام به منزل ما بیاید تا آنجا با هم صحبت کنیم.
سپس مرحوم سید برخاستند و همه با هم به منزل با گشتیم.
فردا شب بحرالعلوم با پسرش سیدابراهیم به منزل مرحوم سیدابوالحسن آمدند. پس از صرف شام مرحوم سید خادمشان را صدا زدند و فرمودند:
مشهدی حسین! چراغ را روشن کن میخواهیم بیرون برویم. (در آن زمان برق نبود و باید با چراغ فانوس بیرون می رفتند.)
مشهدی حسین چراغ را روشن کرد و آورد. در این هنگام مرحوم سیدابوالحسن و بحرالعلوم و فرزندش سیدابراهیم و مشهدی حسین آماده بیرون رفتن شدند. ما هم می خواستیم همراهشان برویم اما مرحوم سید فرمود:
نه! هیچ کدامتان نیایید.
هر چهار نفر آنها بیرون رفتند و چون تا برگشتن آنها زمان زیاد گذشت، ما آن شب نفهمیدیم که کجا رفتند.
فردا صبح از سیدابراهیم پسر بحرالعلوم یمنی سئوال کردیم: دیشب کجا رفتید؟
سیدابراهیم خندید و با خوشحالی گفت: «الحمدلله استبصرنا ببرکة الامام السید ابوالحسن» یعنی ما به برکت امام سیدابوالحسن شیعه شدیم.
گفتیم: کجا رفتید؟
گفت: «رحنا بالوادی مقام الحجة» در وادی السلام به « مقام حجت (ع) رفتیم. وقتی به حصار مقام رسیدیم سیدابوالحسن چراغ را از خادمشان گرفتند و گفتند اینجا بنشین تا ما برگردیم. مشهدی حسین همانجا نشست و ما سه نفر وارد مقام شدیم.» وقتی در فضای مقام داخل شدیم، سید چراغ را زمین گذاشتند و کنار چاه رفتند و وضو گرفتند و داخل مقام شدند و ما در بیرون مقام قدم می زدیم. سپس سیدابوالحسن مشغول نماز شدند. پدرم چون معتقد به مذهب شیعه نبود لبخند می زد و می خندید. ناگهان صدای صحبت کردن بلند شد، پدرم با تعجب به من گفت: کسی اینجا نبوده است! آقا با چه کسی صحبت می کند؟!
دو سه دقیقه صدای صحبتها را می شنیدیم اما تشخیص نمی دادیم که صحبت درباره چیست. هیج یک از مطالب مشخص نبود.
ناگهان سید صدا زد: «بحرالعلوم! داخل شو»
پدرم داخل شد، من هم خواستم به داخل مقام بروم اما سید فرمود: « نه تو نیا!» باز به قدر چهار پنج دقیقه صدای صحبت می شنیدم اما صحبتها را تشخیص نمی دادم. ناگهان یک نوری که از آفتاب روشن تر بود در « مقام حجت» تابش کرد و صیحه پدرم به صدای عجیبی بلند شد.
یک صیحه زد و صدایش خاموش شد.
سپس سیدابوالحسن صدا زد: سید ابراهیم! بیا پدرت حالش بهم خورده است، آب به صورتش بزن و شانه هایش را بمال تا به حال بیاید.
آب به صورت پدرم زدم و شانه هایش را مالیدم پدرم چشمهایش را باز کرد و بنا کرد با صدای بلند گریه کردن و بی اختیار از جا بلند شد و روی قدمهای سیدابوالحسن افتاد و پاهای سید را می بوسید و دور سید طواف می کرد و می گفت: «یابن رسول الله! یابن رسول الله! یابن رسول الله! التوبة! التوبة! التوبة!»
طریقه مذهب شیعه را به من تعلیم بده من توبه کردم. سپس سیدابوالحسن مذهب شیعه را به او تعلیم دادند و او شیعه شد و من هم شیعه شدم.
به هرحال این قضیه گذشت و بحرالعلوم هم به یمن باگشت. چهارماه بعد زوار یمنی به نجف آمدند و پولهای زیادی برای آسیدابوالحسن آوردند و بحرالعوم نامه ای نیز توسط زوار به حضور سید فرستاده بود و از سید تشکر و قدردانی کرده بود و نوشته بود: «از برکت عنایت و هدایت شما، تاکنون دو هزار و اندی از مقلدین من شیعه دوازده امامی شده اند.»
https://www.mashreghnews.ir/news/1750/عارفی-که-آیت-الله-جنتی-از-وی-نام-برد-کیست-عکس