پای درس اخلاق آیتالله محمدمهدی شبزندهدار
پنجشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۷، ۰۶:۵۹ ق.ظ
. اصول مرحوم فشارکی را که چاپ هم نشده، استنساخ کرده بودند
کد خبر 323015
تاریخ انتشار: ۹ تیر ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۱
- ۰ نظر
- چاپ
مدرس خارج فقه و اصول حوزه علمیه درباره جایگاه علمی آیتالله میرزا کاظم تبریزی(قاروبی) گفت: درباره ایشان متحیر بودیم که ایشان چه کرده؛ استاد هر درسی رفته بود، تقریراتش را نوشته بود و میفرمود: من قطعاً از علامه حلی بیشتر کار کردم!
ویژه نامه ضیافت مشرق - به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان و آغاز ماه مهمانی خدا بر آن شدیم که پای درس اخلاق آیتالله محمدمهدی شبزندهدار بنشینیم که بخش دوم آن با موضوع «نصیب انسان از دنیا» در ادامه میآید:
*فوز عظیم
بحث ما درباره مواعظی بود که در آیه 77 سوره مبارکه قصص ذکر شده که البته این موعظه از زبان حضرت موسی و یا از زبان مؤمنان قوم حضرت موسی(ع) خطاب به قارون است، ولی مواعظ پر مغز و بسیار قابل توجهی است که خدای متعال آنها را بیان فرموده و ائمه(ع) هم به حسب بعضی نقلها به آنها توصیه مؤکد کردهاند.
جمله اول را توضیح دادیم که «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ» این موعظه بسیار ارزشمندی است؛ البته باید توجه داشت که این، مرتبه اعلای موعظه نیست و مقام بالاتر از این هم وجود دارد؛ اگر چه خود این مقام، بسیار ارزشمند و فوز عظیم است؛ همانطور که در قرآن فرموده است: «أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ».
این که ما به واسطه زندگی دنیا و هرچه که خدای متعال به ما داده، دار آخرت را آباد کنیم، کار بسیار ارزشمند و فوز عظیمی است. بالاخره این کار تجار هوشمند است. اما کسی را میبینید که رضای خدا و تقرب به خدا را ابتغاء میکند و کاری به دار آخرت و دار دنیا ندارد؛ فکرش بالاتر است. اگرچه این شخص دار آخرت را هم دارد، ولی جایگاه کسی را دارد که خداوند را طلب میکند: «ولا یبتغی غیره و لا ینظر الی غیره»، معلوم است که او را در آخرت هم در بهترین جایگاهها قرار میدهد و همه حضرات معصومین(ع) این گونه بودند. این یک نکته که خوب است انسان در این راهها گام بردارد و این امور را بداند.
*این حرفها باید به گوش مردم بخورد
اگر یادتان باشد، مرحوم امام(ره) زمانی که بحث تفسیر را شروع کردند، جملهای فرمودند: البته آن تفسیر، تفسیری سنگین و معرفتی بود که متأسفانه تعطیل شد. فرمودند: آقای حکمی - که یکی از بزرگان علمای قم و اهل معنا بوده- میفرموده این حرفها باید به گوش مردم بخورد و ما هم این حرفها را میزنیم تا به گوش مردم بخورد، شاید بعضی افراد به فکر بیفتند و به این مقامات برسند، ولو گوینده هم فقط الفاظی را بگوید و یا در صدد عمل بر نیاید، ولی همین که به گوش مردم بخورد، شاید عدهای به این فکر بیفتند که این راهها را بروند و به آن مقامات برسند.
*نصیب انسان از دنیا
«وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»، در اینکه مفاد این جمله چیست، احتمالاتی مطرح است. در مورد این قسمت از آیه باید از دو جهت بحث کرد: یکی این که به حسب تفسیر و استظهار از آیه مبارکه چه چیزی مقصود است؛ جهت دوم این است که مفاد آیه هر چه که میخواهد باشد، این جملات خودش موعظهآمیز است. بنده از جهت دوم آنها را ذکر میکنم، نه از جهت اول که تفسیر آیه شریفه است.
احتمال اول این است که جمله «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» همانی است که در جمله قبل ذکر شد. جمله قبل این بود که ابتغاء کن به «فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ». این یک موعظه است. بعد برای اهتمام به آن میفرماید که آن را فراموش نکن؛ نصیب انسان از دنیا چسیت، آن هم نصیب حقیقیاش؟ نصیب واقعی انسان، ابتغاء به «ما اتاک الله فی الدنیا الدار الاخره»است. بعد تأکید میکند که آن را فراموش نکن.
در بعضی از روایات و نقلها هست که ائمه(ع) به مردم میفرمودند: بروید بازار سراغ طلب حلال و لا تنس عزک؛ عزت شما این است که طلب حلال کنید. اینجا هم همین است که نصیب خود را از دنیا فراموش نکن. بعضیها اصلاً تفسیر آیه را همین قرار داده و این طور فهمیده و استظهار کردهاند.
حالا چه مفاد آیه این یا چیز دیگری باشد، حرف درستی است که مواعظ را فراموش نکنیم و غفلتها ما را نگیرد. موعظهای را میشنویم و میگوییم، ولی بعد انسان فراموش میکند و این مسأله برای ما خیلی مهم است. ما که حرف میزنیم و منبر میرویم و مردم را به آخرت دعوت میکنیم، خودمان را فراموش نکنیم.
*مثل شمع نباشید
مرحوم قدوسی خیلی مرد با صفا و با اخلاص و فاضلی بودند. ایشان گاهی در مباحث اخلاقی برای طلابی که تبلیغ میرفتند، توصیه میکردند شما مثل شمع نباشید. شمع خصوصیتش این است که پرتوافشانی میکند، ولی خودش نابود میشود. میسوزد و پرتوافشانی میکند و دیگران از نور او استفاده میکنند، اما خودش تمام میشود. حالا خدای ناکرده انسان منبر برود، تبلیغ کند، حرف بزند و در اثر موعظهها و حرفهای او دیگران به خدا نزدیک و اهل عمل شوند، اما خودش این گونه نباشد یا عامل به آن حرفها نباشد؛ آنها حجت علیه خودش میشود و خودش پیش خدا روسیاه خواهد بود؛ مثل شمعی است که سوخته و دیگران از او بهره بردهاند.
معنای دوم «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» مقصود از آن، ما یبتغی به الاخره است، نه خود ابتغاء؛ یعنی مراد نعمتهایی است که ما با آنها میتوانیم ابتغاء آخرت کنیم و اینها در واقع نصیب واقعی ما از دنیا است. مثلاً همین جوانی، استعداد، سلامت و بودن در شهری مثل قم و در جوار شخصیتی مثل حضرت معصومه(س) نعمتی است که نبتغی بها الدار الاخره است. میتوانیم همه اینها را وسیله آبادی آخرت قرار دهیم. نصیب ما از دنیا همینهاست که ما با به کار گرفتن صحیح آنها میتوانیم آخرت خویش را آباد کنیم. این معنای دوم، معنای خوبی است و خیلیها هم این طور فهمیده و استظهار کردهاند. در بعضی از روایات، آیه شریفه این گونه تفسیر شده است؛ یعنی مصادیقی از وسایل ابتغاء در آنجا به خصوص نام برده شده که روشن است که آنها از باب مثال است.
کسی که حالت اشتغال به امور دنیا هنوز دامنگیرش نشده است، به خصوص در سر حد جوانی که هنوز عائلهاش زیاد نشده و اشتغالات مختلفی پیدا نکرده، اگر انسان واقعاً خودش و قوای علمی خودش را تقویت نکرده باشد، بعدها به قدری اشتغالات و امور مختلف هست که اصلاً فرصت نمیکند.
پس فراغت، یکی از نعمتها است. حضرت(ع) این نعمتها را برشمردند، ولی روشن است که اینها از باب مثال است. اینها نعمتهای بسیار مهمی است که نقش اساسی دارند و از آن طرف هم خیلی مورد غفلتاند. انسان حواسش نیست که تا سلامت و فراغت و نشاط دارد، از آن استفاده کند.
*یادی از مرحوم استاد قاروبی(1)
مرحوم استاد میفرمودند: من همیشه چاییام آماده بود؛ هر وقت خسته میشدم، یک استکان چایی میخوردم تا خستگیام مرتفع شود.،افزودند طلبهای که چاییخور نباشد، زعم من این بود که اصلاً درسخوان نیست، چون خسته میشود، چه کار میکند. ما خسته میشویم، یکی دو ساعتی که نمیتوانیم استراحت کنیم، بلکه خسته که میشویم، یک چایی میخوریم و دوباره مشغول میشویم. ایشان میفرمودند: من قطعاً از علامه حلی بیشتر کار کردم. علامهای که انسان از این همه تصنیفات و از این همه کارها، واقعاً در حیرت است که علامه با اینکه عمرش خیلی هم زیاد نیست، این هم تألیفات دارد. بنده خودم از ایشان شنیدم که میفرمودند: من قطعاً از علامه بیشتر کار کردم.
واقعا هم همینطور بود و ما خودمان در مورد ایشان متحیر بودیم که ایشان چه کرده؛ آقایانی که میگویید نمیرسیم تقریرات بنویسیم، این بزرگوار هر درسی رفته بودند، تقریراتش را نوشته بودند. حدود ده ماه درس سیدعلی بهبهانی رامهرمزی که در اهواز مدفون است، شرکت کرده و تقریراتش را نوشته بودند. اصول مرحوم فشارکی را که چاپ هم نشده، استنساخ کرده بودند.
ایشان میفرمودند: یکی از نوههای شیخ اعظم پیش من آمده بودند، برای اینکه به ایشان درس بگویم، من به آنها گفتم که به آقازادهها درس نمیگویم، چون معمولاً خیلی دنبال درس نیستند، مگر بعضیها، ولی این آقازاده را قبول کردم، به این شرط که تمام خطیات مرحوم شیخ را در اختیار من بگذارد که ایشان قبول کردند. من هم تابستانها گرم، ساعتهای ظهر عرق میریختم، میرفتم خانه ایشان و کتب مرحوم شیخ را که هنوز چاپ نشده بودند و یا حرفهای شیخ را که خطیاتش پیش آنها بود، استنساخ میکردم.
من نمیدانم بین ایشان و خدای متعال چه معاملهای بود که اصلاً دنبال نام و نشان نبودند و درصدد چاپ کتابهایشان هم برنیامدند. جهاتی بود که بین خود و خدا داشتند و این جور با اخلاص کار میکردند. خود ایشان به بنده فرمودند که من از رفتن در برخی ختمها و بعضی کارهایی که کردهام، پشیمانم؛ کاش اینها را در فقه آل محمد(ص) صرف میکردم.
احتمال سوم که بیان شده و معنای خوبی است و مرحوم علامه طباطبایی و غیر ایشان از مفسران فرمودهاند که مقصود از «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» یک دفع دخل مقدر است؛ یعنی کسی ممکن است بگوید که اگر من امکانات و داراییهایم را خرج خیرات و مبرات کنم، برای آیندهام چیزی نمیماند.
یادم میآید کسی که قریب به حال احتضار بود و شخص ثروتمندی هم بود، بعضی از اهل خیر رفته بودند که حالا که داری میروی، خدمت و کارهای خیر انجام بده، گفته بود که بچههای من را میخواهید به خاک سیاه بنشانید. ترس داشت که من اگر بخواهم با این ابتغاء دار آخرت کنم، فرزندانم بیچاره و فقیر میشوند، لذا این یک دفع دخل مقدر است که میگوید «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»؛ فراموش نکن که تو برای زندگی دنیا متاع قلیلی لازم داری و آنچه که تو در دنیا به آن نیاز داری، خیلی نیست که بترسی و نخواهی با آن آخرتت را آباد کنی و کار خیر انجام ندهی و از دیگران دستگیری نکنی. اگر این باشد، مطلب جدیدی است، بنابراین، اگر با مازاد امکاناتت، آخرتت را آباد نکنی، برای دیگران میماند. این هم احتمالی است که مرحوم علامه طباطبایی فرمودهاند و احتمال خوبی هم است.
*یکی از مظاهر عدم توکل به خدای متعال
حالا مراد آیه این باشد یا نباشد، ولی از نظر اتعاظ و موعظه مطلب درستی است. امروز یکی از مظاهر عدم توکل به خدای متعال، نمیشود و نداریم است که بر جامعه ما تأثیر گذاشته است. جامعه تشیع در اثر این القائات، از نظر تولید نسل و بچهدار شدن خیلی مراعات میکنند که از ترس است و این برای ما آثار سیاسی هم دارد؛ مخصوصا الان که ما در معرض خطریم.
معنای اخیری که عرض میکنم، ولو معانی دیگری هم برای این جمله گفته میشود، این است که باز خود این مسأله اخیر هم مهم است. «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» یعنی چه؟ یعنی درست است که ما گفتیم «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ»، ولی یک وقت خیال نکن معنایش این است که در دنیا رهبانیت را انتخاب کنی و دیگر دنبال دنیا نروی.
این، جلوگیری از یک برداشت ناصواب است. مثلاً بعضیها که در صدر اسلام این چنین برداشت بدی را کرده بودند و همه چیز را به سبب آیات زهد و مطالب این چنینی که به گوششان رسیده بود، کنار گذاشته بودند. اینها را رسول اکرم(ص) منع میکردند. درست است که باید وجه اهم کار را آخرت قرار داد، اما نصیب خویش از دنیا را هم متحدداً به حدودی که در شریعت بیان شده است، از نظر احکام الزامیه و احکام غیر الزامیه نباید فراموش کرد.
*حکایتی از درس اخلاق آیتالله قاضی
نقل است مرحوم آقای قاضی(ره) وقتی نصیحت میکردند، خیلی افراد تحت تأثیر واقع میشدند؛ مخصوصاً وقتی که درباره دنیا و بیارزشی دنیا صحبت میکردند، انقلابی در افراد ایجاد میشد. مرحوم استاد میفرمودند که باجناق مرحوم آیتاللهالعظمی شاهرودی در درس مرحوم آقای قاضی شرکت میکرده و خلاصه مرحوم آقای قاضی هم راجع به دنیا و بیاعتباری دنیا و این مسائل صحبت میکردند؛ این آقا به حدی تحت تأثیر واقع شده بود که میآید منزل و به خانوادهاش میگوید که حاضری با طلاق توافقی از یکدیگر جدا شویم؟
خانمش خیلی ناراحت میشود و میرود پیش آقای شاهرودی و گلایه میکند که شوهرم چنین حرفهایی میزند. آقای شاهرودی با ذکاوتی که داشتند، متوجه میشوند و میدانستند که منشأ آن از کجاست. به باجناق خود میفرمایند: شما من را مجتهد میدانی یا نه؟ میگوید: بله! میفرمایند: بنده حکم میکنم که بر شما حرام است که در درس آقای قاضی شرکت کنید. ایشان هم متشرع بودند و خلاصه این فتوای ایشان را گوش میدهند و دیگر نمیروند و کار به طلاق نمیانجامد.
بنابراین، معنای دیگری که برای «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» متحمل هست، این است که میگوییم در کنار توجه به «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ»، بگوییم که «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»؛ یعنی نصیب خودت را به مقداری که در شریعت گفته شده است، فراموش نکن.
خدای متعال إنشاءالله همه ما را موفق به اتعاظ به این مواعظ حسنه بفرماید.
*پینوشت:
-حضرت آیتالله میرزا کاظم تبریزی(قاروبی): در سال 1300 قمری در خانوادهای مذهبی در تبریز دیده به جهان گشود، بعد از تحصیل دروس مقدماتی در تبریز یک سال در حوزه علمیه زنجان مشغول تحصیل شد و پس از آن راهی تهران شد و مدت دو سال فلسفه را از استادان مبرز آن روز تهران آیتالله محمدعلی شاهآبادی و میرزا مهدی آشتیانی فرا گرفت، پس از تهران توقف کوتاهی در قم داشت و سپس با فشار زیاد رضاخان به حوزه علمیه قم در سال 1361 قمری برای تکمیل معلومات خود به اتفاق علامه محمدتقی جعفری راهی نجف اشرف شد و در آن دیار به فراگیری دانش، تهذیب نفس، ریاضتهای شرعی، تألیف و تدریس پرداخت. در سال 1358 شمسی به هنگام تدریس در مسجد سلماسی قم، فک ایشان بسته شد و با عدم تأثیر معالجات پس از هفت سال تدریس در قم، برای همیشه جلسه درس ایشان تعطیل شد و در مدت 16 سال پایانی حیات در منزل به تحقیق و تألیف پرداخت. سرانجام روح بلند این اسوه علم و تقوا در بیست آذر ماه 1374 به ملکوت اعلی پر کشید و پیکر مطهرش در آرامگاه ابوحسین قم به خاک سپرده شد.
*فوز عظیم
بحث ما درباره مواعظی بود که در آیه 77 سوره مبارکه قصص ذکر شده که البته این موعظه از زبان حضرت موسی و یا از زبان مؤمنان قوم حضرت موسی(ع) خطاب به قارون است، ولی مواعظ پر مغز و بسیار قابل توجهی است که خدای متعال آنها را بیان فرموده و ائمه(ع) هم به حسب بعضی نقلها به آنها توصیه مؤکد کردهاند.
جمله اول را توضیح دادیم که «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ» این موعظه بسیار ارزشمندی است؛ البته باید توجه داشت که این، مرتبه اعلای موعظه نیست و مقام بالاتر از این هم وجود دارد؛ اگر چه خود این مقام، بسیار ارزشمند و فوز عظیم است؛ همانطور که در قرآن فرموده است: «أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ».
این که ما به واسطه زندگی دنیا و هرچه که خدای متعال به ما داده، دار آخرت را آباد کنیم، کار بسیار ارزشمند و فوز عظیمی است. بالاخره این کار تجار هوشمند است. اما کسی را میبینید که رضای خدا و تقرب به خدا را ابتغاء میکند و کاری به دار آخرت و دار دنیا ندارد؛ فکرش بالاتر است. اگرچه این شخص دار آخرت را هم دارد، ولی جایگاه کسی را دارد که خداوند را طلب میکند: «ولا یبتغی غیره و لا ینظر الی غیره»، معلوم است که او را در آخرت هم در بهترین جایگاهها قرار میدهد و همه حضرات معصومین(ع) این گونه بودند. این یک نکته که خوب است انسان در این راهها گام بردارد و این امور را بداند.
*این حرفها باید به گوش مردم بخورد
اگر یادتان باشد، مرحوم امام(ره) زمانی که بحث تفسیر را شروع کردند، جملهای فرمودند: البته آن تفسیر، تفسیری سنگین و معرفتی بود که متأسفانه تعطیل شد. فرمودند: آقای حکمی - که یکی از بزرگان علمای قم و اهل معنا بوده- میفرموده این حرفها باید به گوش مردم بخورد و ما هم این حرفها را میزنیم تا به گوش مردم بخورد، شاید بعضی افراد به فکر بیفتند و به این مقامات برسند، ولو گوینده هم فقط الفاظی را بگوید و یا در صدد عمل بر نیاید، ولی همین که به گوش مردم بخورد، شاید عدهای به این فکر بیفتند که این راهها را بروند و به آن مقامات برسند.
*نصیب انسان از دنیا
«وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»، در اینکه مفاد این جمله چیست، احتمالاتی مطرح است. در مورد این قسمت از آیه باید از دو جهت بحث کرد: یکی این که به حسب تفسیر و استظهار از آیه مبارکه چه چیزی مقصود است؛ جهت دوم این است که مفاد آیه هر چه که میخواهد باشد، این جملات خودش موعظهآمیز است. بنده از جهت دوم آنها را ذکر میکنم، نه از جهت اول که تفسیر آیه شریفه است.
احتمال اول این است که جمله «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» همانی است که در جمله قبل ذکر شد. جمله قبل این بود که ابتغاء کن به «فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ». این یک موعظه است. بعد برای اهتمام به آن میفرماید که آن را فراموش نکن؛ نصیب انسان از دنیا چسیت، آن هم نصیب حقیقیاش؟ نصیب واقعی انسان، ابتغاء به «ما اتاک الله فی الدنیا الدار الاخره»است. بعد تأکید میکند که آن را فراموش نکن.
در بعضی از روایات و نقلها هست که ائمه(ع) به مردم میفرمودند: بروید بازار سراغ طلب حلال و لا تنس عزک؛ عزت شما این است که طلب حلال کنید. اینجا هم همین است که نصیب خود را از دنیا فراموش نکن. بعضیها اصلاً تفسیر آیه را همین قرار داده و این طور فهمیده و استظهار کردهاند.
حالا چه مفاد آیه این یا چیز دیگری باشد، حرف درستی است که مواعظ را فراموش نکنیم و غفلتها ما را نگیرد. موعظهای را میشنویم و میگوییم، ولی بعد انسان فراموش میکند و این مسأله برای ما خیلی مهم است. ما که حرف میزنیم و منبر میرویم و مردم را به آخرت دعوت میکنیم، خودمان را فراموش نکنیم.
*مثل شمع نباشید
مرحوم قدوسی خیلی مرد با صفا و با اخلاص و فاضلی بودند. ایشان گاهی در مباحث اخلاقی برای طلابی که تبلیغ میرفتند، توصیه میکردند شما مثل شمع نباشید. شمع خصوصیتش این است که پرتوافشانی میکند، ولی خودش نابود میشود. میسوزد و پرتوافشانی میکند و دیگران از نور او استفاده میکنند، اما خودش تمام میشود. حالا خدای ناکرده انسان منبر برود، تبلیغ کند، حرف بزند و در اثر موعظهها و حرفهای او دیگران به خدا نزدیک و اهل عمل شوند، اما خودش این گونه نباشد یا عامل به آن حرفها نباشد؛ آنها حجت علیه خودش میشود و خودش پیش خدا روسیاه خواهد بود؛ مثل شمعی است که سوخته و دیگران از او بهره بردهاند.
معنای دوم «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» مقصود از آن، ما یبتغی به الاخره است، نه خود ابتغاء؛ یعنی مراد نعمتهایی است که ما با آنها میتوانیم ابتغاء آخرت کنیم و اینها در واقع نصیب واقعی ما از دنیا است. مثلاً همین جوانی، استعداد، سلامت و بودن در شهری مثل قم و در جوار شخصیتی مثل حضرت معصومه(س) نعمتی است که نبتغی بها الدار الاخره است. میتوانیم همه اینها را وسیله آبادی آخرت قرار دهیم. نصیب ما از دنیا همینهاست که ما با به کار گرفتن صحیح آنها میتوانیم آخرت خویش را آباد کنیم. این معنای دوم، معنای خوبی است و خیلیها هم این طور فهمیده و استظهار کردهاند. در بعضی از روایات، آیه شریفه این گونه تفسیر شده است؛ یعنی مصادیقی از وسایل ابتغاء در آنجا به خصوص نام برده شده که روشن است که آنها از باب مثال است.
کسی که حالت اشتغال به امور دنیا هنوز دامنگیرش نشده است، به خصوص در سر حد جوانی که هنوز عائلهاش زیاد نشده و اشتغالات مختلفی پیدا نکرده، اگر انسان واقعاً خودش و قوای علمی خودش را تقویت نکرده باشد، بعدها به قدری اشتغالات و امور مختلف هست که اصلاً فرصت نمیکند.
پس فراغت، یکی از نعمتها است. حضرت(ع) این نعمتها را برشمردند، ولی روشن است که اینها از باب مثال است. اینها نعمتهای بسیار مهمی است که نقش اساسی دارند و از آن طرف هم خیلی مورد غفلتاند. انسان حواسش نیست که تا سلامت و فراغت و نشاط دارد، از آن استفاده کند.
*یادی از مرحوم استاد قاروبی(1)
مرحوم استاد میفرمودند: من همیشه چاییام آماده بود؛ هر وقت خسته میشدم، یک استکان چایی میخوردم تا خستگیام مرتفع شود.،افزودند طلبهای که چاییخور نباشد، زعم من این بود که اصلاً درسخوان نیست، چون خسته میشود، چه کار میکند. ما خسته میشویم، یکی دو ساعتی که نمیتوانیم استراحت کنیم، بلکه خسته که میشویم، یک چایی میخوریم و دوباره مشغول میشویم. ایشان میفرمودند: من قطعاً از علامه حلی بیشتر کار کردم. علامهای که انسان از این همه تصنیفات و از این همه کارها، واقعاً در حیرت است که علامه با اینکه عمرش خیلی هم زیاد نیست، این هم تألیفات دارد. بنده خودم از ایشان شنیدم که میفرمودند: من قطعاً از علامه بیشتر کار کردم.
واقعا هم همینطور بود و ما خودمان در مورد ایشان متحیر بودیم که ایشان چه کرده؛ آقایانی که میگویید نمیرسیم تقریرات بنویسیم، این بزرگوار هر درسی رفته بودند، تقریراتش را نوشته بودند. حدود ده ماه درس سیدعلی بهبهانی رامهرمزی که در اهواز مدفون است، شرکت کرده و تقریراتش را نوشته بودند. اصول مرحوم فشارکی را که چاپ هم نشده، استنساخ کرده بودند.
ایشان میفرمودند: یکی از نوههای شیخ اعظم پیش من آمده بودند، برای اینکه به ایشان درس بگویم، من به آنها گفتم که به آقازادهها درس نمیگویم، چون معمولاً خیلی دنبال درس نیستند، مگر بعضیها، ولی این آقازاده را قبول کردم، به این شرط که تمام خطیات مرحوم شیخ را در اختیار من بگذارد که ایشان قبول کردند. من هم تابستانها گرم، ساعتهای ظهر عرق میریختم، میرفتم خانه ایشان و کتب مرحوم شیخ را که هنوز چاپ نشده بودند و یا حرفهای شیخ را که خطیاتش پیش آنها بود، استنساخ میکردم.
من نمیدانم بین ایشان و خدای متعال چه معاملهای بود که اصلاً دنبال نام و نشان نبودند و درصدد چاپ کتابهایشان هم برنیامدند. جهاتی بود که بین خود و خدا داشتند و این جور با اخلاص کار میکردند. خود ایشان به بنده فرمودند که من از رفتن در برخی ختمها و بعضی کارهایی که کردهام، پشیمانم؛ کاش اینها را در فقه آل محمد(ص) صرف میکردم.
احتمال سوم که بیان شده و معنای خوبی است و مرحوم علامه طباطبایی و غیر ایشان از مفسران فرمودهاند که مقصود از «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» یک دفع دخل مقدر است؛ یعنی کسی ممکن است بگوید که اگر من امکانات و داراییهایم را خرج خیرات و مبرات کنم، برای آیندهام چیزی نمیماند.
یادم میآید کسی که قریب به حال احتضار بود و شخص ثروتمندی هم بود، بعضی از اهل خیر رفته بودند که حالا که داری میروی، خدمت و کارهای خیر انجام بده، گفته بود که بچههای من را میخواهید به خاک سیاه بنشانید. ترس داشت که من اگر بخواهم با این ابتغاء دار آخرت کنم، فرزندانم بیچاره و فقیر میشوند، لذا این یک دفع دخل مقدر است که میگوید «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»؛ فراموش نکن که تو برای زندگی دنیا متاع قلیلی لازم داری و آنچه که تو در دنیا به آن نیاز داری، خیلی نیست که بترسی و نخواهی با آن آخرتت را آباد کنی و کار خیر انجام ندهی و از دیگران دستگیری نکنی. اگر این باشد، مطلب جدیدی است، بنابراین، اگر با مازاد امکاناتت، آخرتت را آباد نکنی، برای دیگران میماند. این هم احتمالی است که مرحوم علامه طباطبایی فرمودهاند و احتمال خوبی هم است.
*یکی از مظاهر عدم توکل به خدای متعال
حالا مراد آیه این باشد یا نباشد، ولی از نظر اتعاظ و موعظه مطلب درستی است. امروز یکی از مظاهر عدم توکل به خدای متعال، نمیشود و نداریم است که بر جامعه ما تأثیر گذاشته است. جامعه تشیع در اثر این القائات، از نظر تولید نسل و بچهدار شدن خیلی مراعات میکنند که از ترس است و این برای ما آثار سیاسی هم دارد؛ مخصوصا الان که ما در معرض خطریم.
معنای اخیری که عرض میکنم، ولو معانی دیگری هم برای این جمله گفته میشود، این است که باز خود این مسأله اخیر هم مهم است. «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» یعنی چه؟ یعنی درست است که ما گفتیم «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ»، ولی یک وقت خیال نکن معنایش این است که در دنیا رهبانیت را انتخاب کنی و دیگر دنبال دنیا نروی.
این، جلوگیری از یک برداشت ناصواب است. مثلاً بعضیها که در صدر اسلام این چنین برداشت بدی را کرده بودند و همه چیز را به سبب آیات زهد و مطالب این چنینی که به گوششان رسیده بود، کنار گذاشته بودند. اینها را رسول اکرم(ص) منع میکردند. درست است که باید وجه اهم کار را آخرت قرار داد، اما نصیب خویش از دنیا را هم متحدداً به حدودی که در شریعت بیان شده است، از نظر احکام الزامیه و احکام غیر الزامیه نباید فراموش کرد.
*حکایتی از درس اخلاق آیتالله قاضی
نقل است مرحوم آقای قاضی(ره) وقتی نصیحت میکردند، خیلی افراد تحت تأثیر واقع میشدند؛ مخصوصاً وقتی که درباره دنیا و بیارزشی دنیا صحبت میکردند، انقلابی در افراد ایجاد میشد. مرحوم استاد میفرمودند که باجناق مرحوم آیتاللهالعظمی شاهرودی در درس مرحوم آقای قاضی شرکت میکرده و خلاصه مرحوم آقای قاضی هم راجع به دنیا و بیاعتباری دنیا و این مسائل صحبت میکردند؛ این آقا به حدی تحت تأثیر واقع شده بود که میآید منزل و به خانوادهاش میگوید که حاضری با طلاق توافقی از یکدیگر جدا شویم؟
خانمش خیلی ناراحت میشود و میرود پیش آقای شاهرودی و گلایه میکند که شوهرم چنین حرفهایی میزند. آقای شاهرودی با ذکاوتی که داشتند، متوجه میشوند و میدانستند که منشأ آن از کجاست. به باجناق خود میفرمایند: شما من را مجتهد میدانی یا نه؟ میگوید: بله! میفرمایند: بنده حکم میکنم که بر شما حرام است که در درس آقای قاضی شرکت کنید. ایشان هم متشرع بودند و خلاصه این فتوای ایشان را گوش میدهند و دیگر نمیروند و کار به طلاق نمیانجامد.
بنابراین، معنای دیگری که برای «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» متحمل هست، این است که میگوییم در کنار توجه به «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ»، بگوییم که «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»؛ یعنی نصیب خودت را به مقداری که در شریعت گفته شده است، فراموش نکن.
خدای متعال إنشاءالله همه ما را موفق به اتعاظ به این مواعظ حسنه بفرماید.
*پینوشت:
-حضرت آیتالله میرزا کاظم تبریزی(قاروبی): در سال 1300 قمری در خانوادهای مذهبی در تبریز دیده به جهان گشود، بعد از تحصیل دروس مقدماتی در تبریز یک سال در حوزه علمیه زنجان مشغول تحصیل شد و پس از آن راهی تهران شد و مدت دو سال فلسفه را از استادان مبرز آن روز تهران آیتالله محمدعلی شاهآبادی و میرزا مهدی آشتیانی فرا گرفت، پس از تهران توقف کوتاهی در قم داشت و سپس با فشار زیاد رضاخان به حوزه علمیه قم در سال 1361 قمری برای تکمیل معلومات خود به اتفاق علامه محمدتقی جعفری راهی نجف اشرف شد و در آن دیار به فراگیری دانش، تهذیب نفس، ریاضتهای شرعی، تألیف و تدریس پرداخت. در سال 1358 شمسی به هنگام تدریس در مسجد سلماسی قم، فک ایشان بسته شد و با عدم تأثیر معالجات پس از هفت سال تدریس در قم، برای همیشه جلسه درس ایشان تعطیل شد و در مدت 16 سال پایانی حیات در منزل به تحقیق و تألیف پرداخت. سرانجام روح بلند این اسوه علم و تقوا در بیست آذر ماه 1374 به ملکوت اعلی پر کشید و پیکر مطهرش در آرامگاه ابوحسین قم به خاک سپرده شد.
منبع: فارس
https://www.mashreghnews.ir/news/323015/مجتهدی-که-مانع-شرکت-در-درس-آیت-الله-قاضی-شد
۹۷/۰۷/۲۶