آمیزه ی عرفان و سیاست
حتی قبل از حضور ایشان در عرصه ی سیاست و پیش از سال 1962، با علمایی که با رضا شاه مبارزاتی داشتند،
از جمله .... ملا حسین فشارکی که در سال 1924 در اصفهان علیه خدمت سربازی اجباری مبارزه کرد، تماس هایی داشت.
مترجم: سید علی اصغر سلطانی
گفته می شود که هنگامی که امام خمینی در دهه ی 1930 در قم درس اخلاق می گفت، همواره سخنانش را با جمله ی زیر از مناجات شعبانیه خاتمه می داد؛ دعای بی نظیری که از همه ی دوازده امام نقل کرده اند:
پروردگارا! مرا انقطاع کامل [از غیر خود و تعلق به] خود عطا فرما و دیدگان دل ما را به نوری روشن فرما که به آن نور تو را مشاهده کند و حجاب های نور را بردارد و به منبع عظمتت دست یابد و جان های ما به مقام قدس عزتت در پیوندد. 1
امام همواره بر مطالعه و نقل این ادعیه ی منسوب به ائمه اطهار به عنوان راهی برای دست یابی به بینش روحی و استمداد از خالق تاکیدی فراوان می نهاد. به نظر می آید مناجات شعبانیه، بسیار با قلب و روح امام همنشین بوده است و این مسئله کاملاً و در جای جای نوشته ها و گفته ها و مراحل مختلف زندگی امام نمایان است: در شرحی بر حدیث امام جعفر صادق علیه السلام درباره ی لقاء الله ـ که در شرح چهل حدیث، در سال 1939 به انجام رسید؛ در یکی از آثارش (معراج السالکین) که مربوط به جنبه های درونی دعا، است و آن هم در سال 1939 به پایان رسید؛ در جهاد اکبر یا مبارزه ی با نفس، که سخنرانی ایشان درباره ی تزکیه اخلاقی است و در سال 1972 در نجف ایراد شد؛ در مجموعه سخنارنی هایش، در خصوص تفسیر سوره ی حمد، که در دسامبر1979 و ژانویه ی 1980 از تلویزیون پخش شد؛ و در راه عشق، نامه ای که امام در سال 1983 به عروس اَش قاطمه ی طباطبائی نوشت.
شاید جمله ی «حجاب های نور را بردارد و به منبع عظمتت دست یابد» را بتوان عاملی پایا در حیات دینی امام دانست و تنها با پذیرش و به ذهن سپردن این نکته است که می توان کلیت تلاش ها و دست آوردهای امام را، از جمله دست آوردهای سیاسی ایشان، به طور الاهی، و با نگاهی کاملاً متفاوت از نگاه رهبران سیاسی معمول بود که امام توانست این جنبش انقلابی بزرگ را به پیروزی رهنمون سازد.
انسجام و جامعیت شخصیت امام و بینش او نسبت به اسلام، چنان است که تمایزات تحلیل گرایانه ی میان جنبه های مختلف آنها، به نوعی تصنعی جلوه کرده، نمایان گر تلاشی برای فهم امام است، نه حقیقت وجود او.
با وجود این لازم می دانم و ناچارم از جنبه های عرفانی و سیاسی زندگی ایشان صحبت کنم و در این راستا تاکید عمده را ـ چه از نظر سیر تحول زمانی و چه از نظر اهمیت خود مسئله ـ بر جنبه های عرفانی شخصیت او می گذارم. چه غربی ها و چه مسلمانان، امام را رهبر انقلابی نابغه و نادری می پندارد، اما همه آنانی که او را از نزدیک می شناختند و آنانی که حتی لحظه ای کوتاه ملاقاتش کردند، گواهی می دهند او بینشی فراسیاسی داشت که درست در لحظه ی مناسب و به جا اتخاذ می شد. دقیقاً همین وارد کردن سیاست در عرفان است که شاید شاخص ترین ویژگی شخصیت امام را تشکیل می دهد.
سال های اولیه ی اقامت امام در قم به خوبی اهمیت عرفان را در زندگی ایشان نشان می دهد. بی تردید قصد اولیه ی امام از رفتن به قم، در سال 1920 شرکت در درس شیخ عبدالکریم حائری بوده است که در آن روزگار شخصیتی برجسته در فقه به شمار می آمد. مدت ها پیش از این که امام در اوایل دهه ی 1960 به مقام مرجعت برسد، در این شاخه ی از علوم اسلامی (فقه) تبحر یافت. امام به زودی در قم به عرفان و علوم مربوط به آن تمایل پیدا کرد و این باعث شد تا او از بسیاری از معاصرانش فاصله گیرد. در واقع به همین سبب، معاصرانش اغلب به امام با نگاهی تردیدآمیز و حتّی خصمانه می نگریستند. سال ها بعد، امام در این خصوص چنین گفت: « باعث تأسف است که بعضی از علما این گونه تردید روا می دارند و خود را فوایدی که از مطالعه ی عرفان حاصل می شود، محروم می دارند.»
اولین راهنمای ایشان درعرفان، میرزا علی اکبر یزدی (متوفای 1926) بود که ایشان خود شاگرد حسین سبزواری و ایشان نیز شاگرد ملا هادی سبزواری (متوفای 1872) مؤلف شرح منظومه بودند. شرح منظومه یکی از کتاب های اصلی عرفان است بدین ترتیب امام به یکی از سرچشمه های تدریس و انتقال عرفان شیعه متصل شدند. راهنمای دیگر ایشان میرزا آقا جواد ملکی تبریزی (متوفای 1926) بودند که تا سال 1911 در قم تدریس می کرد. ایشان دو کلاس در فلسفه و اخلاق دایر کرده بودند، کلاسی عمومی در مدرسه ی فیضیه و کلاسی خصوصی در منزل خودشان که تنها تعدادی از شاگردان برجسته و نزدیک ایشان، از جمله امام در این کلاس شرکت می کردند. امام هم چنین درس سید ابوالحسن رفیعی قزوینی (متوفای 1975) شرکت داشتند که تفسیر دعای سحر یکی از آثار چاپ شده ی ایشان است، همان دعای عمیقی که امام اولین نوشته اش را (شرح دعای سحر) بدان اختصاص دادند. احتمالاً اولین بار مرحوم قزوینی بود که توجه ی امام را به این دعا معطوف داشت.
اما به هر حال استاد اصلی امام در عرفان، آیت الله محمد علی شاه آبادی(متوفای 1950) بود که امام در نوشته های عرفانی شان از ایشان با احترام فراوان، به عنوان «استاد الاهی ما» یاد می کنند. چندان از ورود آیت الله شاه آبادی به قم نگذشته بود (احتمالاً در اواخر دهه ی 1920) که امام با ایشان آشنا شدند. امام پرسشی از ایشان درباره ی عرفان نمودند و پاسخی دریافت کردند که باعث شد امام دریابد در محضر استادی واقعی است. آیت الله شاه آبادی ابتدا با درخواست امام برای شاگردی مخالفت کرد، ولی سپس موافقت کرد ایشان در درس فلسفه وی شرکت کندف اما آنچه امام می خواست عرفان بود و آن قدر اصرار ورزید تا آیت الله شاه آبادی موافقت کرد به ایشان درس عرفان بدهد. هر پنج شنبه و جمعه و روزهای تعطیل امام غالباً تنها و گاه با یک یا دو تن دیگر به سخنان آیت الله شاه آبادی گوش فرا می دادند که درباره ی تفسیر داوود قیصری (متوفای 1350) از فصوص الحکم ایبن عربی، مفتاح الغیب صدر الدین قونوی (متوفای 1274) و منازل السائرینِ خواجه عبداله انصاری(متوفای 1089) صحبت می کردند. علاقه مندی امام به این آثار، به ویژه به منازل السائرین، در سراسر زندگی ایشان باقی ماند.
تعلقات سیاسی و عرفانی امام اگرچه تا اندازه ی زیادی برگرفته از تعلیمات قرآن و معصومان بوده است، از جهتی ناشی از تاثیرات آیت الله شاه آبادی بر او می باشد. شاه آبادی از معدود علمای دوره ی رضا شاه بود که فریاد اعتراضش را علیه اَعمال خلاف سلسله ی پهلوی بلند کرد. وی همواره در ایام عاشورا علیه رضاشاه صحبت می کرد و یک بار به مدت یازده ماه در حرم شاه عبدالعظیم به بست نشست تا نارضایتی عمیقش را اعلام کند. در این راستا، در یکی از نارضایتی عمیقش را اعلام کند. در این راستا، در یکی از کتاب هایش به نام شذرات المعارف، که محتوایی اجتماعی و عرفانی دارد، نیز به فضای سیاسی آن زمان اعتراض می کند. شاه آبادی در این اثر تحلیل عوامل زوال و نارضایتی در جوامع اسلامی پرداخته، پیشنهاد می کند دانش اسلامی حقیقی باید در جهت حل مشکلات اجتماع و ایجاد وحدت سوق یابد و نتیجه می گیرد اگرچه تأسیس حکومت اسلامی متکامل بر عهده ی صاحب الزمان است، ولی از جنبه های سیاسی اسلام که در تعلیمات فقهی نهفته است نیز نباید به هیچ وجه غافل ماند؛ چرا که «اسلام قطعاً دینی سیاسی است» (ص ص.6ـ7).
امام در 27 سالگی با تدریس حکمت که بسیار به عرفان نزدیک است، کار تدریس اش را شروع کرد و اندک زمانی پس از آن، جلسات خصوصی تدریس عرفان را ترتیب داد. در همین جلسات بود که امام بهترین و صمیمی ترین شاگردان خود که امام بهترین و صمیمی ترین شاگردان خود را تعلیم داد و برجسته ترین آنان آیت الله مرتضی مطهری است که پس از شهادت ایشان در سال 1979، او را «پاره تن» خود نامید. متنی که به این نخبگان تدریس می شد بخش های مربوط به بحث نفس در اسفار اربعه ی ملاصدرا و شرح منظومه بوده است.
عرفان و مسایل عبادی، موضوع اولین نوشته های امام را تشکیل می دهند. در 1928 شرح مبسوطی درباره ی دعای سحر نوشت؛ دعایی که امام محمد باقر هنگام سحر در ماه رمضان می خواندند. سپس در سال 1931 مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة نوشته شد. این اثر مختصر ولی متراکم، به حقیقتِ پیامبر و ائمه پرداخته، تأملی است بر حدیث معصومین و مفهوم انسان کامل. در 1937 امام پاورقی هایی را به شرح قیصری بر فصوص الحکم، مصباح الانس، و شرح مفتاح الغیب قونوی توسط حمزه ابن فنری افزود. دو سال بعد اولین کتاب فارسی اش را به پایان رساند: شرح چهل حدیث، کتاب مبسوطی که به تفسیر چهل حدیث عرفانی و اخلاقی می پردازد. معراج السالکین و صلاة العارفین ( که به سر الصلاة نیز معروف است) اثری است که معنای هر بخش از نماز، از وضو تا تکبیرهای سه گانهدر پایان نماز را با جزییات کامل آن شرح می دهد و امام آن را در سال 1939 نگارش نمودند. اثر دیگر امام که نسبت به کتابِ فشرده و متراکم معراج السالکین قابل فهم تر است، ولی در ارتباط با همان موضوع است، کتاب آداب الصلاة است که در سال 1942 نگاشته شد. در پایان شایسته است ذکری از شرح حدیث جنود عقل و جهل به میان آوریم که در سال 1944 نگارش آن پایان یافت و تا کنون چاپ نشده است و گفته می شود که در آن دیدگاه های اخلاقی و عرفانی امام نمایان است.
به غیر از آنچه برشمردیم، در حال حاضر تلاش برای ارایه تفصیلی نقش امام در عرفان امکان پذیر و ضروری به نظر نمی رسد. اما خواننده ی علاقه مند می تواند به اثر یحیی کریستیان بونو با عنوان «امام خمینی: عارف ناشناخته ی قرن بیستم» چاپ بیروت در سال 1997، مراجعه کند که به صورت شایسته ای شخصیت عرفانی امام را تجریه و تحلیل کرده است.
در خصوص پیچیدگی زندگی امام ـ گذر از تأکید بر عرفان در مراحل اولیه و وارد شدن به حوزه ی سیاست در مراحل بعدی زندگی ـ لازم است یادآور شویم عرفان چیزی نیست که بتوان در ایام جوانی به آن پرداخت و در ایام پیری آن را به کناری نهاد، بلکه عرفان ثمره ی بینش و شناختی قدرت مند، بنیادین و پایا است؛ همان طور که سید احمد فهری ـ که در طی دهه ی 1930 در برخی از سخنرانی های امام در قم شرکت می کرد ـ گفت: که درباره آنها نوشت، دارد». به عبارت دیگر، آثار عرفانی امام چیزی جز به رشته سخن در آوردن سلوک و پیشرفت مداوم ایشان به سوی «منبع عظمت نبود. در نتیجه، شاید بتوان گفت رهبری انقلاب اسلامی توسط امام و بنیان نهادن جمهوری اسلامی ایران، در واقع از جهتی، مرحله ای از سلوک عرفانی و روحی ایشان بوده است. ثمره ی تلاش های درونی او، سرانجام از فردیت ایشان گذر کرد و با گذاردن تاثیری عمیق بر قلمرو سیاست به بار نشست.
شاید بتوان با اشاره به سه مرحله ی اولیه ی سفرهای چهارگانه ی ذکر شده در اسفار اربعه ی ملاصدرا ـ کتابی که امام عمیقاً با آن آشنایی داشت ـ برداشت فوق را از زندگی و شخصیت امام توجیه کرد. سفر اول، سفر از هستی مادی به واقعیت الاهی است ( من الخلق الی الحق)؛ سفری برای دوری از غرق شدن در جهان تو در توی به هم تنیده، به سوی حقیقت مطلق الاهی. سفر دوم در درون واقعیت الاهی و توسط خود آن واقعیت صورت می پذیرد (فی الحق به الحق)؛ این سفر عبارت است از درک کمالات الاهی و فنا شدن در اسمای الاهی و باقی ماندن در آن حالات؛ سفر سوم بازگشت از واقعیت الاهی به سوی هستی است (من الحق الی الخلق)؛ اما در انی سفر سالک به نقطه ای عزیمت اولیه باز نمی گردد؛ چرا که این سفر سفری است که به واسطه ی واقعیت الاهی(بالحق) صورت می پذیرد و حاصلش درک اسرار اَفعال الاهی است، آن طور که در جهان مادی ظهور می یابند.
اگر ان شاء الله خداوند از جسارتی که به خود دادم و درباره ی سیر روحی امام صحبت کردم، مرا عفو کند، می توان چنین گفت که دوران تاکید اولیه امام بر عرفان و مباحث مربوطه با سفرهای اول و دوم اسفار اربعه ی ملاصدرا مرتبط اند و وارد شدن امام در سیاست و به عهده گرفتن رهبری انقلاب هم قابل قیاس با سفر سوم است. آنچه قطعی است این است که بینش بی نظیری را که امام در لحظات سیاسی بحرانی در طی انقلاب و سال های اولیه جمهوری اسلامی از خود نشان می داد، نم توان صرفاً ناشی از هوش سیاسی او پنداشت، نوعی روشن بینی داشت که به او اجازه می داد فراتر از زمان را ببیند و شاید بتوان این بخش او را ناشی از داشتن ظرفیتی برای مشاهده ی افعال الاهی آن گونه که در عرصه ی سیاست به منصه ی ظهور می رسیدند، دانست. اگر این گونه تفسیر قابل توجیه باشد، آن گاه می توان به آسانی دریافت که چرا امام تا سال 1962 از فعالیت های آشکار امتناع ورزید؛ نه تنها به علت نبود تمایل برای بحث درباره ی رفتار سازش کارانه و سکوت گرایانه ی علمای آن روز، بلکه به دلیل این که نوعی آماده سازی درونی در راه بود. حرکت امام به سوی «منبع عظمت» بود که وی را قادر ساخت انقلاب را رهبری کند، انقلابی که سلوک جمعی ملت ایران بود.
پس از گفتن مطلب بالا، حال باید اذعان کرد که الگوی سفرهای پی در پی سه گانه، نوعی ویژگی استعماری گریز ناپذیر دارد، از آن رو که ملموس بودن و دست یافتنی بودن هدفی زمینی به طور قطعی فاقد قلمرو بی رد و نشان سفری درونی است، به علاوه، به کارگیری الگوی یاد شده به یک زندگی خاص نمی تواند متضمن مناظری دقیق با دوره های مشخص زمانی باشد. به همین دلیل تردید نیست که آثار علایق و وقوف سیاسی را نمی توان از زندگی امام مشخص و جدا کرد، حتی قبل از حضور ایشان در عرصه ی سیاست و پیش از سال 1962، با علمایی که با رضا شاه مبارزاتی داشتند، از جمله استادش آیت الله شاه آبادی و حاج آقا نور الله اصفهانی و ملا حسین فشارکی که در سال 1924 در اصفهان علیه خدمت سربازی اجباری مبارزه کرد، تماس هایی داشت. آیت الله انگجی و میرزا صادق آقا که به دلیل قیام 1935 مشهد برای محاکمه به تهران آورده شد و سید حسن مدرس که امام خطاب به او گفت: « رهبر کسانی که در برابر ظلم ایستادند» نیز از این جمله اند؛ به علاوه، در اشعاری که در آن زمان می سرود و مخفیانه در قم دست به دست می چرخید نیز به موضوعات سیاسی می پرداخت. ا ز این رو، در سال 1928 که رضا شاه کاپیتولاسیون را لغو کرد و بدین وسیله می خواست خود را وطن پرستی حقیقی بنماید، اما در پاسخ به این کارش شعری را سرود که مضمون زیر را داشت:
درست است که کاپیتولاسیون را ریشه کن کرد، اما تنها برای این که ریشه کن کردن ملت را نهان سازد.
اوضاع آن روز ایران چنان بود که هر حادثه ای حتی مجالس روضه خوانی نیز رنگ و بوی سیاسی به خود می گرفت. امام در مصاحبه ای در سال 1979 چنین گفت: اجتماعات روضه خوانی که او در ایام جوانی در قم شرکت می کرد، به ندرت برگزار می شد و حتی هنگامی هم که برگزار می شد، جاسوسان رژیم در آن شرکت می کردند و درنتیجه، حاضران در این جلسات، دستگیر می شدند. جلسات سخنرانی که امام درباره ی اخلاق در اوایل دهه ی 1930 در قم برگزار می کرد و سپس پس از وقفه ای دوباره در سال 1941 ادامه یافت، قطعاً برخلاف میل رژیم پهلوی بود. این سخنان اگرچه بر اساس منازل السائرین شیخ انصاری ـ که امام زیر نظر آیت الله شاه آبادی آن را خواند ـ بود، ولی برای امام فرصتی بود که همه ی اسلام از جمله جنبه های سیاسی اسلام را در این سخنرانی ها، تشریح کند.
سید احمد فهری می گوید: « زمانی را که صرف شرکت در این سخنرانی ها کردم، از زمره ی بهترین ساعات زندگی ام می دانم. امام در سخنرانی هایش اخلاق اسلامی واقعی را که از انقلاب تفکیک ناپذیر است، به گونه ای تدریس کرد که تأثیری شگرف، بر همه ی کسانی که شرکت می کردند برجای گذاشت. شرکت کننده ی دیگر در این جلسات آیت الله مرتضی مطهری می گوید: این جلسات باعث « شکل گیری بخش عمده ای از شخصیت عرافنی و عقلانی ام » شد، به علاوه، تنها طلاب نبودند که در این جلسات شرکت می جستند مردم نیز از نقاطی هم چون تهران و اصفهان نیز در این جلسات شرکت می کردند. تا قصد رژیم پهلوی را، برای تفکیک حوزه ی علمیه قم از بقیه ی ملت، خنثی سازند.
ارتباط درونی میان عرفان و عقل و سیاست، صراحتاً در کتاب کشف الاسرار ـ که اولین اثری از امام بود که در سال 1945 چاپ شد ـ نیز به خوبی مشهود است. این کتاب در ابتدا پاسخی کوبنده به کتاب اسرار هزار ساله است که با استدلالات برگرفته از وهابیت، علیه اصول اعتقادی شیعه نوشته شده بود. امام عمدتاً با بهره گرفتن از استدلال های عقلی و عرفانی منظم و آراسته، و با کمک گرفتن از علمای بزرگ حکمت و عرفان، همچون کمک گرفتن از علمای بزرگ حکمت و عرفان، همچون ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا، در این کتاب به دفاع از تشیع می پردازد؛ به علاوه، امام رواج آثاری هم چون اسرار هزار ساله را محکوم کرده، آن را ناشی از سیاست های ضد دینی رژیم پهلوی می داند. در همین کتاب کشف الاسرار است که امام برای اولین بار اصل ولایت فقیه را مطرح و تشریح کرد و بعدها این اصل پایه قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی شد.
امام در ماه مه 1944، همان زمانی که مشغول نوشتن کشف الاسرار بود، اولین اعلامیه ی سیاسی اش را صادر کرد و همگان را به اقدام برای رهایی مسلمانان ایران و مسلمانان جهان از ظلم قدرت های خارجی و عُمّال داخلی آنان دعوت کرد. دست نویس این اعلامیه با بسم الله و با جمله ی «بخوانید و به آن عمل کنید» شروع می شود. امام متن این اعلامیه را با آیه ی 46 از سوره سَبأ شروع می کند: « بگو ای پیامبر که من شما را به یک سخن پند می دهم، این که فردی و جمعی در راه خدا قیام کنید و سپس اندیشه کنید.»2 این همان آیه ای است که در ابتدای منازل السائرینِ انصاری، در ابتدای باب یغظه آورده شده است. کتاب سیر و سلوک روحی امام از ایام درس آیت الله شاه آبادی به بعد همواره با او همراه بود. پس «قیام کردن در راه خدا» نقطه ی عزیمت سیر و سلوک است، و انصاری از آن با عنوان «بیدار شدن از خواب غفلت و برخاستن از چاه رخوت» یاد می کند. امام نیز به همین منوال درباره ی آیه ی مورد نظر می گوید: «خداندِ قادر متعال، راه حرکت از دنیای تاریکِ طبیعت به سوی دورترین نقطه ی انسانیت واقعی را پیش روی بشر گذاشته است. » و فرمان خدا در این آیه «تنها راه اصلاح، در این دنیا است»، اما بلافاصله پس از تفسیر عرفانی و اخلاقی این آیه، در ادامه به تحلیل وضعیت تأسف بار مسلمانان جهان می پردازد و آن را ناشی از این می داند که همه ی مسلمانان «فقط برای ارضای نفس طماع شان قیام کرده اند» تنها به کمک « قیام برای خدا » است که مسایل و مشکلات اصلاح می شوند. در نتیجه، « قیام برای خدا » هم عملی است برای تزکیه نفس، و هم مسئولیتی است برای اصلاح امورِ امت مسلمانان، مبارزه ای هم علیه نفس و غفلت، و هم علیه فساد، بی دینی و ظلم در جهان، شاید در هیچ جادی دیگری، جز در همین تفسیری که از «قیام برای خدا» ارایه می دهد، امام به این صراحت به ارتباط تنگاتنگ درونی میان عرفان و اخلاق سیاست، در جهان بینی خود نپرداخته است.
طی حدود هیجده سالی که از صدور این اعلامیه و آغاز مبارزه ی مستمر و آشکار امام علیه رژیم پهلوی گذشته است، به نظر می رسد که امام عمدتاً سرگرم تدریس فقه و اصول و نگارش کتب ارزش مندی در این خصوص بوده است، اما گفته شد که از نگاه امام، عرفان مسئله ای با اهمیت و حیاتی بوده است و تغییر جهت ایشان به سوی تدریس و نگارش فقه و اصول را نمی توان به هیچ وجه دور یا ناپدید گشته است؛ به علاوه شواهدی وجود دارد مبنی بر این که امام حتی به تدریس این علوم عمومی هم رنگ و بوی عرفانی داده بود، و این، یکی از عوامل جذاب تعداد زیادی از طلاب به این جلسات تدریس شده بود.
بار دیگر جمله ای را زا قول سید احمد فهری نقل کنیم: امام توانست « سازگاری شریعت با منطقِ عرفان، و سازگاری عرفان با منطقِ شریعت را تشریح کند.» به علاوه، روش های تدریس در حوزه، همواره چیزی بیش تر از یادگیری رسمی را شامل می شده است؛ مجموعه ای از ویژگی های اخلاقی فردی، و نوعی جهان بینی در حوزه، از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. این که امام توانست فضایل اخلاقی را به شاگردانش منتقل نماید، به وضوح از گفته ی مرحوم محمد جواد باهنر بر می آید که گفته است: « امام به ما نوعی حس نجابت اخلاقی، مسئولیت پذیری و تعهد و غنای عقل و روح می بخشید. هنگامی که برای تبلیغ، قم را ترک می کردیم، کلماتش تا چندین روز در گوشمان شنیده می شد.»
اما در سخنرانی هایش درباره ی جهاد اکبر، همه ی هم و غمش را صرف تربیت اخلاقی و روحی شاگردانش کرد این سخنرانی ها که در خصوص مبارزه ی با شهوات و هواههای نفسانی بودند، در سال 1972 در نجف ایراد شدند. نکته ی با اهمیت در این جا این است که این سخنرانی ها، پس از مجموعه سخنرانی های معروفی که وی درباره ی حاکمیت فقیه ایراد کرده بود، اهمیت داشت و برای اولین بار به ضمیمه ی آنها چاپ شدند؛ چرا که از نگاه امام هدف از تاسیس حکومت اسلامی، تزکیه ی روحی امتِ اسلامی و کسانی است که رهبری امت را به عهده دارند (علمای دینی) و تأسیس حکومت به این امر بستگی تام دارد. موفقیت در جهاد اصغر (مبارزه علیه دشمنان خارجی اسلام) به گونه ای تفکیک ناپذیر با عمل به جهاد اکبر مربوط است.
تصادفی نیست که امام اولین حدیث را کتاب شرح چهل حدیث را به حدیثی تخصیص داده است که دو اصطلاح جهاد اکبر و جهاد اصغر از آن بر گرفته شده اند: و حتّی گروهی از جنگجویان که پیامبر (ص) آن ها را به جنگ فرستاده بود نزد ایشان بازگشتند، پیامبر خطاب به آنان گفت: خوش آمدید ای مردمی که جهاد اصغر را به پایان برده اید و جهاد اکبر را در پیش رو دارید! آنها پرسیدند: ای پیامبر خدا! جهاد اکبر چیست؟ و او پاسخ داد: جهاد علیه نفس. امام در تفسیر این حدیث، برنامه ی کامل ـ ولی مختصری ـ را برای مبارزه ی با نفس ارایه می کند که اولین مرحله ی آن اندیشه بر اساس قرآن است که در آیه ی چهل و شش سوره ی سَبَأ و در ابتدای اولین اعلامیه ی امام آمده است.
اعلامیه ها و مکتوبات متعدد امام ـ که در مجموعه ی 22 جلدی صحیفه نور گرد آمده اند و در طی سال های مبارزه ی پیش از انقلاب و 10 سال اولیه ی پس از انقلاب، توسط امام صادر شده اند، لزوماً با بحران ها و مسایل مختلف زمانی مربوط اند، اما گاه این اسناد، نکات اخلاقی و عرفانی را نیز در بر می گیرند و بالتبع بار دیگر نشانگر جدایی ناپذیری اخلاق و عرفان، از جهان بینی امام محسوب می شوند. در یکی از نمایه های صحیفه نور 700 عنوان مطلب در خصوص عرفان فهرست شده است.
در اینجا فقط به ذکر دو نمونه بسنده خواهیم کرد: در 22 دسامبر 1972 هنگام صحبت برای مردم قم، امام پیروزی انقلاب را ناشی از این واقعیت می داند که ملت ایران در مسیر خداوند حرکت کرده و بدان وسیله وجودی الاهی پیدا کرده است. در سپتامبر 1980، پس از حمله ی تجاوزگرانه عراق به ایران، امام مکرراً از شهیدانی می گفت که به لقاء الله رسیدند. لقاء الله، مفهومی مهم در عرفان است، و موضوع رساله ای بوده است که امام در دهه ی 1930 نگاشته است و به ضمیمه ی اثری که آقا جواد ملکی تبریزی، استاد امام در همین خصوص مفصلاً نوشته است، چاپ گردید. در شرح 40 حدیث، امام به صورت مفصل تری به این موضوع پرداخته و توضیح می دهد که منظور از لقاء الله علم عقلی جامع به ماهیت الاهی نیست، بلکه مقصود احاطه ی برشهود عرفانی حاصل از بصیرت است. درادامه امام بحث لقاء الله را با دعای شعبانیه مرتبط می سازد. می توان نتیجه گرفت از دیدگاه امام، شهید کسی است که « حجاب های نور » را در می نوردد. و به « منبع عظمت » دست می یابد. شاید شاهدی روشن و گویا برای بستگی مستمر امام با عرفان و حتی اعتقادش به امکان انتقال آن به عامه ی مردم، تفسیر ایشان از سوره حمد باشد که در دسامبر 1979 و ژانویه 1980 از تلویزیون ایران پخش شد. به دلایل متعددی، هنگامی که امام تفسیر دو آیه ی اول سوره ی حمد را به انجام رساند، این جلسات به تعویق افتاد، اما حتی در این شکل ناتمامش با زبانی برجسته، روشن، فصیح به آرایه ی موضوعات کلیدی عرفان، به ویژه جلوه های ظهور خدا و معانی اسماء الاهی می پردازد.
قابل توجه است بدانیم زمانی که امام بین سخنرانی ها را ایراد می کرد، ایران در حال گذر از بحران های متعددی بود: مقابله با آمریکا، فرار شاه مخلوع به آمریکا و در پی آن اشغال سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام، تلاش برای تثبیت نظم جدید، وقوع چندین توطئه علیه انقلاب و مشکلات بوجود آمده در نیروهای مسلح. در این شرایط سخت بود که امام تصمیم گرفت با آرامش خاطری که از ویژگی شخصیتی او به شمار می آمد، برای ملت ایران درباره ی مفاهیم بنیادی عرفان صحبت کند؛ مفاهیمی که اگر از نگاهی دیگر بدان بنگریم چندان به مسایل آن روز مرتبط به نظر نمی رسید.
برای درک علت این کار، شاید بهتر باشد برهه ای از زندگی امام علی علیه السلام را به خاطر آوریم که خود امام خمینی در تفسیر سوره ی حمد از آن ذکری به میان می آورد. زمانی که امام علی برای جنگ با معاویه می رفت، شروع به صحبت راجع معنای توحید کرد. یکی از همراهان پرسید آیا زمان برای بحث درباره ی چنین مسایلی مناسب است؟ و ایشان پاسخ داد: به همین علت است که با معاویه می جنگیم، نه برای خواسته های دنیایی. نتیجه ای که از این مطلب می گیریم این است که دقیقاً در زمان تلاش برای تثبیت حکومت اسلامی است که عمیق ترین معانی توحید، درست به جا و به هنگام برانگیخته می شوند و می بینیم که باز هم عرفان و سیاست، عرفان و جهاد، تفکیک ناپذیر می شوند.
تأکید امام بر لزوم درک صحیح عرفان اسلامی، حتی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیز نمایان است. در نامه به میخایل گرباچف ـ رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق ـ در تاریخ 4ژانویه 1988، امام نه تنها فروپاشی و مطرود شدن کمونیسم را با دور اندیشه ای که همه ی کارشناسان کرملین شناس را متحیر کرد، پیش بینی کرد، بلکه نسبت به مشکلات روحی و اخلاقی ای که هم اکنون روسیه دچار آن است نیز هشدار داد. امام تصریح کرد مشکلی که روسیه با آن مواجه است سرمایه، مدریریت، اقتصاد، یا آزادی فردی نیست، بلکه مشکل در نبود اعتقاد به خدا است. برای درمان این مشکل امام به گرباچف پیشنهاد داد تا فرهیختگانی را به قم بفرستد تا آثار فارابی، ابن سینا، سهروردی، ملاصدرا و ابن عربی را بخوانند.
آثار فاخر و ارزشمند دیگری نیز هستند که گواهی معتبری بر شخصیت والا مقام عرفانی امام هستند و در اواخر زندگی او به رشته ی تحریر درآمدند: اشعارش که امام در آنها پیوستن به معشوق آسمانیش را ـ که همواره آرزو می کرد ـ پیش بینی می کند و نامه هایش به پسر مرحومش حاج سید احمد خمینی و به عروسش فاطمه ی طباطبایی. ویژگی بارز این اشعار و نامه ها لحن قویاً احساسی آنها است که باعث تمایزشان با مکتوبان عرفانی ای می شود که امام در مرحله ی اول زندگیش در قم نگاشته بودند.
وصیت نامه ی عمومی امام که بعد از رحلت ایشان در سوم ژوئیه 1989 انتشار یافت، عمدتاً شامل نصایح ایشان به طبقات مختلف ملت ایران و هشدار نسبت به مشکلاتی است که ایرانیان برای حفظ جمهوری اسلامی با آن مواجه خواهند شد. بنابراین، دیگر بحث درباره ی تأکید امام بر حدیث ثقلین، حدیثی که مبنای اندیشه ی شیعی است، و اشاره ای که در مقدمه به الاسم المُسأثر(اسم محفوظ خدا) شده است، ضروری به نظر نمی رسد. مفهوم این اصطلاح را ـ که در نهایت به دعایی از پیامبر اکرم (ص) باز می گردد ـ می توان باعنوان اسم الاهی ذکر کرد که مرتبط با صفات الاهی ای هستند که تظاهر نیافته اند و هرگز نخواهند یافت و در علم نهان خدا درباره ی خودش محفوظ مانده اند. همانطور که آیت الله محمدی گیلانی گفته اند، اشاره ای که امام در ابتدای وصیت نامه اش به «اسم محفوظ» می کند. مبین این نکته است که امام می خواهد مردم پس از رحلت او به عنوان بخش مهمی از میراثی که او برای ملت گذاشته است، به ترویج عرفان بپردازند. با استمداد جستن از « اسم محفوظ » و از اسمای الاهی دیگری که تظاهر یافته اند و قابلیت تظاهر دارند، امام در بخش اصلی وصیت نامه، گویی که تا سطح افعالی الاهی ای ـ که مقارن با سطح مبارزات سیاسی ـ اجتماعی است ـ نزول می کند. سرانجام این که امام برای آخرین بار، به گونه ای مبهم، اما تردید ناپذیر، بر ارتباط میان عرفان و سیاست که سرلوحه ی سراسر زندگی او و شمه ای از هدایت قرآن و معصومان بوده است، صحّه می گذارد:
پی نوشت ها:
1.«الهی هب لی کمال الاتقطاع الیک و اَنِزْ ابصار قلوبنا بضیاءِ نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النّور فتصل الی معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلّقة بعزّ قدسک.»
2.قل انما أعظکم بواحدةٍ ان تقوموا الله مثنی و فُرادی ثم تتفکروا...
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/3814/7393/92069/آمیزه-ی-عرفان-و-سیاست/?SearchText=فشارکی