پساپلاسکو
پساپلاسکو
این یادداشت اگرچه از سری یادداشتهای «معماری انقلاب اسلامی» نیست که نویسنده سودا دارد عناوین آن را به چهل برساند، اما به غرض در همین دستهبندی قرارگرفته است؛ چندان هم بیربط نیست.
***
ساختمان پلاسکو فروریخت؛ در حوالی ساعت یازده و بیست و نه دقیقه آخرین روز دیماه یکهزار و سیصد و نود و پنج. در حالی که با توجه به ابعاد حادثه و رشادت آتشنشانهای فداکاری که جان خود را در این حادثه از دست دادند، فروپاشی پلاسکو یک عزای ملی را بر کشور حاکم کرد. اگرچه این عزای ملی به ظاهر برای پاس از جان گذشتهگی آتشنشانان شهید بود اما پلاسکو نیز یک ساختمان عادی نبود!
ساختمان پلاسکو نخستین ساختمان بلند ایران و در واقع نخستین تجسم فراگیر و دقیق مدرنیسم در معماری ایران است. یعنی در برابر نجواهای آرام معماری مدرنی که داشت تدریجا و با دیالوگی منطقی وارد خانهسازی در ایران میشد، یک فریاد بلند از حضور مدرنیسم در پهنه شهر تهران و در معنای وسیعتر ایران زمین بود. ساختمانی که در سال ۴۱ شمسی یعنی حدودا همزمان با شروع نهضت اسلامی در ایران علم شد؛ دو شروع همزمان، یکی فریاد گذر از سنت و ورود به عصر جهانشهر مدرنیسم و دیگری فریادی بلند از دل جهان سنت و تمدن توحیدی. بیشتر از آنکه مهم باشد این ساختمان به دست حبیبالله القانیان یهودی ساخته شده است یا مثلا به دست یکی از عالمزادههای درباری! خود ساختمان پلاسکو و نقش مهم آن در تاریخ معاصر ایران اهمیت دارد. پلاسکو یک ساختمان تنها نبود؛ نمادی قدرتمند بود از حضور و سیطره و تجسم مدرنیسم در معماری ایران و صدالبته به دلیل نقش قوی معماری در بازی با فرهنگ، نمادی دقیق از مدرنیسم ایرانی. حتی جزئیات فلزی پلاسکو را نیز باید نتیجه دیالوگ بستر ایرانی آن با اندیشهها و بیانیهها و صنعت مدرن دانست.
پلاسکو فروریخت؛ ۵۵ سال پس از ساخته شدنش، فریاد پلاسکو خاموش شد.
درست در ساعت سه و سی و دو دقیقه بعد از ظهر بیست و چهارم تیرماه یکهزار و سیصد و پنجاه و یک، یعنی ده سال پس از افتتاح ساختمان پلاسکو، با انفجار و تخریب مجموعه "پروئیت ایگو" که دقیقاً بر اساس منشور سیام و دستورالعمل های مدرن مسکن ساخته شده بود، معماری مدرن در اروپا مرد. تخریب پروئیت ایگو نه تنها تخریب یک ساختمان و نه حتی مرگ معماری مدرن، که به نوعی مرگ مدرنیسم در اروپا و ورود غرب به دوران پسامدرن خود به شمار میآید.
فروپاشی ساختمان پلاسکو را یقینا از این جهت که نماد قاطع مدرنیسم ایران بود، باید پایان مدرنیسم در معماری ایران تلقی کرد. هرچند دقیقا مانند وضعیت مدرنیسم در اروپا، این مرگ خیلی پیشتر و طبعا آرام شروع شده باشد و تنها نیاز به تیر خلاصی نمادین در این میانه باشد.
اما ورود ایران به دوران پس از مدرن خود چه تفاوتی با ورود اروپا دارد؟ شاید بد نباشد که این میانه دوباره به اختلاف پروئیت ایگو و پلاسکو و تخریبشان نگاهی کنیم.
پروئیت ایگو که نماد مدرن اروپاییست، در پی بالاگرفتن بحرانهای اجتماعی و بزهکاریهای ساکنین و عدم امنیت و سلامت و ... و به تدبیر خود صاحبان امر در اروپا تخریب شد؛ یک گذار آگاهانه و ناگزیر از مرحلهای به مرحلهای. یعنی دقیقا مدرنیسم -همانطور که از آن انتظار میرود و از تمامی نحلهها و جریانها و سبکها و رویههای عصر جدید هم انتظار میرود- به دلیل نابسندهگی ذاتیش، خود دلیل ناکارآمدی خود شد. اما پلاسکو چه طور!؟
پلاسکو، نماد معماری مدرن ایران و به بیانی نماد دوران مدرن ایرانی، به آتش سوخت و به غفلت ریخت؛ و تا آخرین ساعات این ناغافل، داشت مثل همیشه با بستر خود کار میکرد. این هم بد نیست دیده شود که نماد معدوم مدرن اروپایی در مسکن و نماد معدوم مدرن ایرانی در بازار متبلور شد.
رویکرد مدرن -که خیلی زود از غربی بودن به مرحله جهانی شدن رسید-، در بستر خودش یک واقعیت زنده بود و ناچار باید در خانه متبلور میشد؛ و در همان بستر به ناکارآمدی خودش رسید و در همان بستر با انتقاد و بعد با انزجار و بعدتر با انهدام روبهرو شد. مدرن یک پاسخ بود در بستر خودش به خلاهایی و بعدتر خودش خلاهایی با خودش آورد که دیگر راضیکننده نبود.
اما در ایران سالهای ۴۰ و ۵۰ ما اساسا چالشهایمان هم مانند دستآوردهایمان وارداتی بود. مدرنیسم وارد شده بود و چون با پول وارد شده بود، لاجرم باید در بازار به تبلور واقعی خود میرسید. برای همین است که پلاسکو در بستر بازار آن روزها ناگهان با چهل و اندی متر ارتفاع قد میکشد و با نماد بزرگ کانادادرای تبلیغاتیش به تمام دستگاه سنتی بازار دهانکجی میکند. اما ما در غفلت چند ده ساله میمانیم. شاید هم اساسا چون مدرن پاسخی به سوالی برای ما نیست، پس آن قدر هم جدی وارد زیست ما نمیشود که با خودش خلاهایی بیاورد که آگاهی در پس آن خلاها ما را به طی دورانی دیگر راهنما باشد. شاید هم اساسا لایههای غفلت بشری در دوران ما آنقدر ضخیمتر شده است که امکان این آگاهی به مراتب کمتر شده باشد. ما با مدرن وارداتی به نحوی همزیستی میکنیم که انگار نه انگار هر لحظه دارد بر روی زندهگی ما تاثیرات خودش را میگذارد. و صدالبته روزگار که چون ابر میگذرد به کسی وفا نمیکند؛ پس پلاسکو به غفلت ما و به سبب آتش فرومیپاشد.
مانند همه تجربههای دیگر جهانی ما زمانی پیشتر و به تدریج از مرحلهای گذشتهایم که امروز نمادش را هم تقدیر به زمین نشاند. اما همان غفلتی که بر گذار مدرنیسم از ما بر ما حاکم بود بر سایر دورانهای وارداتی ما نیز حاکم است. چیزی که مسالهی ما نبوده است، قدرت آگاهیبخشی به ما را ندارد و این طور ما میگذریم و او نیز میگذرد؛ نوعی همزیستی ناآگاهانه و پرتاثیر که بر خلاف تخدیر انتخابشدهی تمدن غربی که با خودش سودای روزی بیداری و آگاهی دارد، نوعی تخدیر آرام و بیصداست...
***
پلاسکو فروریخت؛ ۵۵ سال پس از ساخته شدنش، فریاد پلاسکو خاموش شد، در حالی که فریاد همزادش دارد پژواک خود را در پنج قاره جهان میشنود.
پ.ن: این وسط حتی همین حواشی حادثه که آن را تبدیل به یک خاطره تلخ ملی اما خوشایند و غرورآمیز کرد همه از جنس همان فریاد همزاد بود که اتفاقا ریشه در اصولی کیفی داشت که جهان کمی به کل در مقابل آن ایستاده است. حتی پلاسکو و حادثهش هم به فریاد او دیگرگون شد. پلاسکو میتوانست غمبارهای زانوسستکن برای نظام ناقصالخلقه مدرن ایران باشد اما به ارادهای خود را از بازی سطح نازل ادوار کمی معاصر بیرون کشید و به خاطرهای کیفی در ذهن یک ملت بدل شد.
http://yanon.blog.ir/1395/11/post-pelasco