الخل - نسخه خطی - سند موجود در کتابخانه ملی
چهارشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۲۳ ب.ظ
ایت الله ملا محمد باقر فشارکی ، |
محل نکهداری نسخه | : | قم |
مرکز نگهدارنده نسخه | : | کتابخانه مرکز احیاء میراث اسلامی |
شماره بازیابی نسخه | : | ۱۳۰۵ عکسی |
سرشناسه | : | فشارکی ، محمد باقر بن محمد جعفر |
عنوان و نام پدیدآور | : | الخل[نسخه خطی] |
وضعیت استنساخ | : | قرن ۱۴ |
مشخصات ظاهری | : | ۴۵ صفحه |
یادداشت مشخصات ظاهری | : | خط: نسخ |
خصوصیات نسخه موجود | : | آغاز: الحمدلله و الصلاة علی سید الانبیاء و آله سادات الاوصیاء و اللعنةعلی اعدائهم الاشقیاء ، الفصل الخامس فی السهو . با خط خوردگی و تغییرات زیاد ، در آغاز شیخ عبد الکریم حائری ( یزدی ) شاگرد مولف تصریح کرده که رساله به خط فشارکی می باشد ،از تملکات سید محمد حسین حسینی جلالی ، در پایان یادداشتی اصولی از مولف مندرج است . |
معرفی نسخه | : | معرفی کتاب: فروعات فقهی مربوط به بحث خلل در نماز را مورد بررسی استدلالی قرار داده است . |
یادداشت کلی | : | نسخه اصل: کتابخانه سید محمد حسین جلالی - قم . تدوین و گردآوری: موسسه فرهنگی پژوهشی الجواد |
منابع اثر، نمایه ها، چکیده ها | : | منابع کتابشناسی: نقباء البشر ۱۱۵۸/۳ منابع کتابشناسی: عکسی مرکز احیاء ۱۲۷/۴ ماخذ: فهرست نسخه های عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی. ج.۴ |
موضوع های کنترل نشده | : | فقه |
http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=6580254&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_&sortKeyValue2=sortkey_
ترجمه و معنی الخل در فرهنگ لغت عربی-فارسی
متن اصلی | معنی |
---|---|
خَلَل [عمومی] | خَلَل : ج خِلَال: شکاف میان دو چیزى؛ «فى خِلال»: در خلال، در اثناء، در لابلاى؛ «فى خلالِ ذلک»: در لابلاى آن؛ «مِن خِلال»: از میان، از وسط، تفرقه در آراء مردم، سستى و فساد. |
خَلِیل [عمومی] | خَلِیل : ج أَخِلَّاء و خُلَّان [خلّ]: دوست ویژه؛ «خلیلُ اللّهِ»: لقب حضرت ابراهیم خلیل است، فقیر، بینوا، لاغر اندام؛ «شی ءٌ خَلِیلٌ»: چیزى که سوراخ شده باشد. |
خِلَال [عمومی] | خِلَال : ج أَخِلَّة [خلّ]: آنچه که با آن چیزى را سوراخ کنند، خلال دندان، بازمانده ى غذا در لابلاى دندانها، چوبى که در زبان بچه ى شتر قرار دهند تا نتواند شیر بمکد؛ «خِلَالُ الدِّیار»: پیرامون شهرها یا میان خانه هاى آن. |
اخْتَلَّ [عمومی] | اخْتَلَّ : اخْتِلَالًا [خلّ] عقلُهُ: خرد او مختل و دیوانه شد - الأمرُ: آن کار سست و تباه شد - توازنُهُ: توازن خود را از دست داد - لَحْمُهُ: گوشت بدن او از فرط لاغرى کم شد - الرّجُلُ: آن مرد سرکه ساخت - العَصیرُ: آب میوه سرکه شد - العصیرَ: آب میوه را سرکه کرد - الیهِ: به او نیازمند شد. |
خَلِیلَة [عمومی] | خَلِیلَة : ج خَلِیلَات و خَلَائِل: زنى که دوست ویژه و با صداقت باشد. |
متن اصلی | معنی |
---|---|
خَلَّلَ [عمومی] | خَلَّلَ : تَخْلِیلًا العصیرُ: عُصاره یا آب میوه سرکه شد، ترش و فاسد شد - العَصیرَ: آن چیز را سرکه کرد - الأَسْنانَ: دندانها را خلال کرد - فى دُعائِه: در دعاى خود ویژه گى بخرج داد. |
خِلَالة [عمومی] | خِلَالة : [خلّ]: بقیه غذا در لابلاى دندانها، خلال دندان، دوستى راستین. |
خُلَالة [عمومی] | خُلَالة : [خلّ]: مترادف (الخَلَالة) است. |
تَخَلَّلَ [عمومی] | تَخَلَّلَ : تَخَلُّلًا [خلّ] القومَ: به میان آن قوم درآمد - الرَّجُلُ: آن مرد دندانهاى خود را خلال کرد - الشی ءُ فیه: آن چیز در او نفوذ کرد - هُ بالرمح: او را با نیزه طعنه هاى پى در پى زد - المطرُ: باران در یکجا بارید و همگانى نشد. |
اخلال بالنظام [عمومی] | اخلال بالنظام : اخلال در نظم , اختلال در نظم , برهم زدن نظم , اغتشاش , بر هم زدن اوضاع |
مُخَلَل [عمومی] | مُخَلَل : [خلّ]: آنچه که در سرکه ریخته و از آن ترشى بعمل آورند. |
خَلَالة [عمومی] | خَلَالة : [خلّ]: دوستى راستین. |
خَلَال [عمومی] | خَلَال : [خلّ]: سرکه ساز، سرکه فروش. |
مُخْتَل [عمومی] | مُخْتَل : [خلّ]: کسیکه اختلال عقل دارد. |
خِلَل [عمومی] | خِلَل : ذرات غذا در میان دندانها. |
متن اصلی | معنی |
---|---|
إخلال بالنظام [عمومی] | اخلال در نظم، اختلال در نظم، برهم زدن نظم، اغتشاش، برهم زدن اوضاع. |
تَحریضُ على الاخلال بالنظام [عمومی] | تحریک به اخلال در نظم، تشویق به اغتشاش (آشوب). |
خللَ [عمومی] | عیب، نقص (نقیصه)، خلل، ایراد، اشکال، ناموزونی، ناهماهنگی، اختلال، نوسان، عدم توازن، عدم تعادل، شکاف، رخنه، سوراخ |
عَناصِر مخلة بالنظام [عمومی] | عناصر اخلالگر، عوامل اخلال در نظم، اخلالگران |
تَخَالَّ [عمومی] | تَخَالَّ : تَخَالًّا [خلّ] القومُ: آن قوم با هم دوست شدند. |
اخلال [عمومی] | اخلال : قصور در انجام امری , اهمال |
خلال [عمومی] | خلال : ازمیان , از طریق , بواسطه , در ظرف , سرتاسر , از میان , از وسط , از توی , بخاطر , از اغاز تا انتها , کاملا , تمام شده , تمام |
خلیل [عمومی] | خلیل : دوست پسر , رفیق |
مخلل [عمومی] | مخلل : ترشی , سرکه , خیارترشی , وضعیت دشوار , ترشی انداختن |
اختلال التوازن [عمومی] | برهم خوردن توازن (معادله، تعادل، موازنه و... ) اختلال در توازن، عدم توازن. |