جبر و تفویض - نسخه خطی -کتابخانه مدرسه حجتیه (مجتمع آموزش عالی فقه)
ملا محمد باقر فشارکی
محل نکهداری نسخه | : | قم |
مرکز نگهدارنده نسخه | : | کتابخانه مدرسه حجتیه (مجتمع آموزش عالی فقه) |
شماره بازیابی نسخه | : | ۷۰۱/۳ |
سرشناسه | : | فشارکی ، محمد باقر بن محمد جعفر |
عنوان و نام پدیدآور | : | جبر و تفویض[نسخه خطی] |
وضعیت استنساخ | : | شنبه ۱۵ جمادی الثانی ۱۲۹۸ |
مشخصات ظاهری | : | ۱۲۶-۲۱۸( ۹۲ صفحه)، ۱۶ سطر؛ ۱۷×۲۱ س م |
یادداشت مشخصات ظاهری | : | نوع و تزیینات جلد: گالینگور لاجوردی مقوایی،عطف چرمی نارنجی، جدید خط: نستعلیق |
خصوصیات نسخه موجود | : | آغاز: بسمله.اما بعد چنین گوید این بنده جانی محمدباقر ابن محمدجعفر الاصفهانی که چون معرفت سر اختیار در افکار بسیاری از مردم دشوار است و اغلب مردم روزگار بمقتضای فطرت ایشان طالب آنند که خود را بری از تقصیر و نقصان دانند و همه تقسیر را بگردن غیر استوار کنند... انجام: و همین قدر از بیان از برای شکوک و شبهات از برای حلال زادگان کفایت میکند و از برای حرام زادگان هم حجت تمام شد عناوین سفید مانده است؛در حاشیه تصحیح شده است. |
معرفی نسخه | : | معرفی کتاب: رساله ای کلامی با عناوین «بدانکه» که پیرامون جبر و تفویض بحث کرده که در آن با استفاده از آیات قرآن به رد عقاید قائلین به جبر به خصوص منتخبین علم حکمت و صوفیه پرداخته است.آقا بزرگ در الذریعه رساله ای با همین عنوان از محمدباقر بن محمدجعفر القهی الاصفهانی به تاریخ ۱۲۸۱ق. نقل کرده،که به نظر می رسد با توجه به تفاوت آغاز نسخه معرفی شده،با نسخه حاضر متفاوت است. (همایی،بهروز؛صدرایی خویی،علی) |
یادداشت کلی | : | تدوین و گردآوری: موسسه فرهنگی پژوهشی الجواد |
منابع اثر، نمایه ها، چکیده ها | : | منابع کتابشناسی: مدرسه حجتیه ص ۱۲۰ مجتمع آموزش عالی فقه ۲ : ۵۰۰ ماخذ: فهرست نسخه های خطی کتابخانه مجتمع آموزش عالی فقه. ج.۲ |
موضوع های کنترل نشده | : | کلام و اعتقادات |
http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=6569698&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_&sortKeyValue2=sortkey_
یکی از جنجالی ترین موضوعات دینی، موضوع جبر و تفویض است.
آیا انسان در کارهای خود کاملاً مجبور است و هر چه از او سر میزند براساس جبر الهی است و خودش هیچ اختیاری ندارد؟ یا برعکس، کاملا آزاد است و همه چیز در اختیار اوست و خداوند هرگز در کار او دخالتی ندارد و از هر گونه اقتداری در محدوده اقبال انسان بیبهره است؟!
برخی طرفدار نظریه جبر و برخی طرفداری نظریه دوم هستند که آن را تفویض مینامند. (تفویض یعنی واگذاری تامّ همه کارها به خود انسان و بیرون شدن اختیار از زیر اقتدار الهی)
بنابر اصول موجود در قرآن و فرمایشات معصومین، هر دو نظر، غلط است. در روایات امامان معصوم چنین آمده است:« لاجبر و لا تفویض بل امر بین الامرین.» (جبر و تفویض هر دو غلط است و ماجرای اختیار انسان و رابطهاش با اراده و اختیار الهی چیزی بین این دوست.) نه خداوند در محدوده کارهای انسان هیچکاره است و نه اعمال آدمی از روی جبر است، چرا که انسان مثل سایر موجودات در گرفتن اصل و محدوده وجود، محتاج خداوند است. یعنی نه فقط در ابتدای خلقت، بلکه هر لحظه در حال گرفتن فیض وجودی است. جهان هستی دائماً در حال وجودگیری است و لحظهای نمیتواند از منبع فیض جدا شود. اگر لحظه ای فیض الهی قطع شود، همه موجودات نابود خواهند شد.
پس خداوند لحظه به لحظه به انسانها هستی میبخشد و انسان در هر لحظه، خودش، صفاتش، افعالش و همه مظاهر وجودیش تجلیات فیض خدایند و اراده اش، اختیارش، فکرش و دست و پایش، و. . . در حال فیض گیری از خداست و از خودش هیچ ندارد.
بنابراین هر کاری از انسان سر می زند کار خود اوست و هیچ جبری در کار نیست ولی تفویض هم نیست که انسان سرِپای خود باشد. بلکه همان طور که گفته شد اعمالش به خداوند هم مرتبط است. افعال آدمی جدا از خداوند و بیرون از اقتدار وی نیست بلکه در ارتباط مستقیم و مداوم با پروردگار است، و این است معنی جبر و تفویض.
منابع:
برگرفته از کتابهای عدل الهی شهید مطهری، طلب و اراده، المیزان علامه طباطبائی و....
دایره المعارف، ج 3، ص 266؛ لغت نامه دهخدا؛ اصطلاحات علوم و فنون، ج 1، ص 600 و 551
جبر و تفویض
مسئله اختیار یکی از مهمترین مسائلی است که همیشه مورد توجه متکلمان و محققین بوده و در مقابل آن دو نظریه جبر و تفویض قرار دارد. دیدگاه جبر، انسان را مجبور میداند. در مقابل، دیدگاه تفویض معتقد است خدا بعد از خلقت، دیگر کاری به جهان ندارد و اداره امور را به انسان واگذار کرده است.
امروزه شاهد دیدگاههای باطلی هستیم که گاهی ناشی از عدم تفکر صحیح در مسأله جبر و اختیار است. جبر و تفویض در واقع دولبه یک پرتگاهند. افراط در نظریه جبر، که اختیار انسان را کاملا زیر سوال میبرد و تفریط بیش از حد در نظریه تفویض، که اختیار همه امور را به دست انسان میداند، هر دو باطلند. این مقاله که مقدمه چند مقاله دیگر در این زمینه است، بهطور اجمالی این سه دیدگاه را بیان کرده و شما را با کسانیکه به آنها معتقدند آشنا میکند. برای تحقیق بیشتر در این زمینه میتوانید طبق سیری که در انتهای مقاله بیان شده به مقالات دیگر هم مراجعه کنید.
در ابتدا چکیده مطالب ارائه شده است:
چکیده
بحث جبر و تفویض و امر بین الامرین یکی از مباحث مربوط به عدل الهی است که از دیرباز در علم کلام مطرح بوده است.
سه گروه جبریّۀ نخستین، اهل حدیث و اشاعره قائل به جبر هستند؛ هر چند اهل حدیث و اشاعره نمیپذیرند که جبری هستند، ولی با بررسی دیدگاه آنها به جبر میرسیم.
در مقابل دیدگاه تفویض است به رهبری قلیان دمشقی و قدریان نخستین که قائلند خداوند کارها را به انسان واگذار کرده است.
اما دیدگاه صحیح امر بین الامرین یا اختیار است.
جبر و تفویض نزاع قدیمی
یکی از مباحثی که به عدل الهی مربوط میشود و متکلمان آن را در ذیل بحث عدل الهی در کتابهای کلامی مطرح کردهاند بحث جبر و اختیار یا به تعبیر دقیقتر جبر و تفویض و امر بین الامرین است. بحث جبر و اختیار از زمانهای قدیم در فلسفه و کلام مطرح بوده است. حتی معروف است که در فلسفۀ یونان باستان در قرن چهار قبل از میلاد نیز عدهای به نام رواییان قائل به جبر و اپیکوریان قائل به تفویض بودند.
برای آشنایی بیشتر با دیدگاه جبر میتوانید مقاله «مسأله جبر» و برای آشنایی با دیدگاه تفویض مقاله «تفویض امور به انسان» را مطالعه نمایید.
قبل از اسلام در جزیره العرب این بحث مطرح بوده و مشرکان آنطور که قرآن کریم نقل میکند قائل به جبر بودند که در این باره میفرماید:
﴿سَیَقُولُ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا﴾ 1
به زودی مشرکان خواهند گفت اگر خدا میخواست ما و پدران ما مشرک نمیشدیم.
یعنی خداوند اراده کرده است که ما مشرک بشویم و ما هم مشرک شدهایم بنابراین این شرک، ارادۀ خدا است و ما نمیتوانیم غیر از این عمل کنیم و این خواست خدا است.
بعد از اسلام، در زمان پیامبر این مسأله مطرح نبود اما بعد از پیامبر گزارشاتی وجود دارد که مسألۀ جبر و همینطور تفویض مطرح شده است.
قائلین جبر
گروههای کلامی سه گروه بوده که طرفدار جبر هستند گرچه بعضی از آنها میپذیرند که طرفدار جبر هستند و بعضی نمیپذیرند. گروهی جبری نخستین هستند که رئیس آنها جهم بن صفوان بود. آنطور که در کتابهای فرق و مذاهب نقل شده است آنها قائل به جبر بودند. بعد از آنها اهل الحدیث دیدگاهها و مطالبی دارند که از آن بوی جبر استشمام میشود و بلکه صراحت در جبر دارد ولی آنها خود را جبری نمیدانند. و همینطور اشاعره نظریهای در باب کسب دارند که میگویند انسان فعلی را که خداوند خلق کرده است را کسب میکند و ما طرفدار کسب هستیم نه جبر. اما با توجه به معنایی که از کسب ارائه کردهاند مشخص میشود که این هم چیزی جز همان جبر نیست. دیدگاه جبر در قرن اول و دوم مطرح بوده است.
قائلین تفویض
در مقابل دیدگاه تفویض است به رهبری قیلان دمشقی و قدریان نخستین، به این بیان که خداوند کار را تفویض کرده؛ یعنی به انسانها واگذار کرده است و بعد از این که انسان را آفرید امور را به آنها واگذار کرده و هیچ دخالتی ندارد و انسانها رها هستند و هر کاری بخواهند میتوانند انجام دهند. و در واقع خداوند دخالتی در زندگی انسان و سرنوشت انسان ندارد. آنها قضا و قدر الهی را نفی میکردند. البته بعضی از محققین گفتهاند این گروه قائل به تفویض مطلق نبودند بلکه صرفاً جبر را رد میکردند و به تفویضی معروف شدند. به هر حال این اختلاف نظر وجود دارد که آیا آنها تفویضی بودند یا نه؟ بعدها معتزله دیدگاههایی را بیان کردند که لازمۀ آن تفویض است، گرچه آنها هم خود را تفویضی نمیدانستند.
نظر صحیح در مسأله جبر و تفویض
در چنین شرایطی مسأله جبر و تفویض از ائمۀ اطهار مورد سؤال قرار میگرفت. از ائمۀ اطهار سؤال میکردند که کدام یک از این دو دیدگاه درست است؟ آیا دیدگاه جبریه درست است یا دیدگاه قدریه درست است؟ آیا دیدگاه معتزله درست است یا دیدگاه اهل الحدیث درست است؟ ائمه (ع) در پاسخ میفرمودند که هیچ کدام از اینها درست نیست، نه جبر درست است نه تفویض:
﴿لَا جَبرَ وَ لَا تَفویض بَل أمرٌ بَینَ الأمرین﴾ 2
واقعیت نه جبر است نه تفویض، بلکه امری است بین جبر و تفویض.
بله جبر و تفویض دو لبه یک پرتگاه هستند و هر دو ناصحیحند. انسان مختار آفریده شده لکن اختیارش در طول قدرت و اراده الهی است.
ما به دلیل اهمیت موضوع جبر و تفویض و در مقابل اختیار، این سه دیدگاه را در سه مقاله مستقل مورد بررسی قرار دادهایم. برای تحقیق بیشتر در این زمینه میتوانید ابتدا مقاله «مسأله جبر» و مقاله «تفویض امور به انسان» را مطالعه نموده و سپس مقاله «دیدگاه شیعه در مسأله جبر و اختیار» را ملاحظه بفرمایید تا با دیدگاه صحیح آشنا شوید.
https://imanoor.com/blog/predestination-and-delegation/
معانی جبر و تفویض
معانی جبر و تفویض
بدان که از برای «تفویض» یک معنایی است که در مبحث جبر و تفویض مذکور است. و آن عبارت از آن است که حق تعالی در امری از امور، از غایت القصوای خلقت عوالم غیبیه و مجرده تا منتهی النهایات عالم خلق و تکوین، خود را ـ نعوذ بالله ـ از تصرف قیومی در آن منعزل فرماید؛ و امر آن را به موجودی، چه کامل و تام و روحانی و صاحب اختیار و اراده، یا موجودی طبیعی و مسلوب الشعور و الارادة، واگذار کند که آن موجود در آن امر تصرف تام مستقل داشته باشد. و «تفویض» به این معنا نه در امر تکوین و نه در امر تشریع و در سیاست عباد و تأدیب آنها به احدی ممکن نیست بشود، و مستلزم نقص و امکان در واجب و نفی امکان و احتیاج در ممکن است.
و در مقابل آن «جبر» است. که آن عبارت است از سلب آثار خاصه از مراتب وجود، و نفی اسباب و مسببات یکسره و القای وسایط یکباره. و این نیز مطلقاً باطل و مخالف با برهان قوی است. و این نیز اختصاص به افعال مکلفین ندارد، چنانچه مشهور است؛ بلکه نفی جبر و تفویض به این معنا سنة الله جاریه است در تمام
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 13
مراتب وجود و مشاهد غیب و شهود... و این اخباری که اثبات تفویض نموده ـ چه در تشریع بعض احکام مثل روایت شریفی که در کافی سند به حضرت باقر ـ علیه السلام ـ رساند که فرمود: «رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ قرار داده دیۀ عین و نفس را، و حرام فرمود نبیذ و هر مسکری را. شخصی از آن حضرت پرسید: "بدون آنکه چیزی بیاید؟" (یعنی وحی برسد) فرمود: "آری، تا معلوم شود کسی که اطاعت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ کند از کسی که معصیت او کند."»[1] و مثل اضافه نمودن بر نمازها چند رکعت،[2] و مستحب نمودن روزۀ شعبان و سه روز از هر ماه،[3] یا مطلق امور خلایق؛ چنانچه در روایات شریفۀ دیگر است مثل روایت کافی: باسناده عن زرارة قال سمعت ابا جعفر ـ علیه السلام ـ و ابا عبدالله ـ علیه السلام ـ یقولان: ان الله عزوجل فوض الی نبیه امر خلقه لینظر کیف طاعتهم. ثم تلا هذه الایة: ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا.[4] و روایات دیگر به این مضمون یا قریب به آن نیز وارد است ـ بر غیر این معنا محمول است.
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 14
و علمای اعلام وجوهی و محاملی ذکر فرمودند. یکی آن است که جناب محدث خبیر، مجلسی[5] ـ رحمه الله ـ از ثقة الاسلام کلینی[6]، و اکثر محدثین نقل فرمودند، و خود ایشان نیز آن را اختیار فرمودند، و حاصل آن این است که خدای تعالی پس از آنکه پیغمبر را تکمیل فرموده به طوری که هیچ امری را اختیار نفرماید مگر آنکه موافق حق و صواب باشد و به خاطر مبارک آن سرور چیزی خطور نکند که مخالف خواست خدا باشد، تفویض فرموده به او تعیین بعضی امور را؛ مثل زیاد نمودن در رکعات فرایض، و تعیین نوافل در روزه و نماز، و غیر ذلک. و این تفویض برای اظهار شرف و کرامت آن سرور است در بارگاه قدس الهی ـ جل جلاله. و اصل تعیین آن حضرت و اختیار او به غیر طریق وحی و الهام نیست؛ و پس از اختیار آن سرور، تأکید شود آن امر از طریق وحی.[7] و وجوه دیگری قریب به این وجه مرحوم مجلسی ـ اعلی الله مقامه ـ شمرده؛ از قبیل آنکه تفویض امر سیاست و تعلیم و تأدیب خلق به آن حضرت شده است، یا تفویض بیان احکام و اظهار آن، یا عدم اظهار آن به حسب مصالح اوقات، مثل زمان تقیه، به آن حضرت و سایر معصومین شده است.[8] ولی در هیچیک از این وجوهی که این بزرگواران ذکر کرده اند بیان کمیت تفویض امر به آنها، به طور ضابطۀ برهانیه که منافات نداشته باشد با اصول حقه، مذکور نشده.
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 15
و نیز بیان فرق بین این تفویض با تفویض مستحیل نشده؛ بلکه از کلمات آنها و خصوصاً مرحوم مجلسی ـ رحمه الله ـ معلوم می شود که اگر مطلق امر ایجاد و اماته و رزق و احیا به دست کسی غیر حق تعالی باشد، تفویض است، و قائل به آن کافر است؛ و هیچ عاقلی شک در کفر آن] نکند]. و امر کرامات و معجزات را مطلقاً از قبیل استجابت دعوات دانسته اند و حق را فاعل آن امور دانند؛ ولی تفویض تعلیم و تربیت خلق و منع و اعطا در «انفال» و «خمس» و جعل بعض احکام را درست و صحیح شمارند. و این مبحث از مباحثی است که کمتر تنقیح مورد آن شده، فضلاً از آنکه در تحت میزان صحیح آمده باشد؛ و غالباً یک گوشۀ مطلب را گرفتند و بحث از آن نمودند.(12)
* * *
باید دانست که در «تفویض» مستحیل، که مغلولیت یدالله و تأثیر قدرت و ارادۀ عبد باشد مستقلاً، مابین عظایم امور و صغایر آن به هیچوجه فرقی نیست. چنانچه احیا و اماته و ایجاد و اعدام و قلب عنصری به عنصری تفویض به موجودی نتواند بود؛ تحریک پر کاهی نیز تفویض نتواند بود، ولو به ملک مقربی یا نبی مرسلی، از عقول مجرده و ساکنین جبروت اعلی گرفته تا هیولای اولی. و تمام ذرات کائنات مسخر در تحت ارادۀ کاملۀ حق و به هیچ وجه و در هیچ کاری استقلال ندارند؛ و تمامت آنها در وجود و کمال وجود و در حرکات و سکنات و اراده و قدرت و سایر شئون محتاج و فقیر، بلکه فقر محض و محض فقرند. چنانچه با قیومیت حق و نفی استقلال عباد و ظهور و نفوذ ارادة الله و سریان آن نیز مابین امور عظیمه و صغیره هیچ فرقی نیست؛ چنانچه ما بندگان ضعیف قادر
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 16
هستیم به اعمال ضعیفه، از قبیل حرکت و سکون و سایر افعال؛ بندگان خاص خداوند و ملائکۀ مجرده قادرند به افعال عظیمه احیا و اماته و رزق و ایجاد و اعدام. و همان طور که جناب ملک الموت موکل به اماته است و اماتۀ او از قبیل استجابت دعا نیست، و جناب اسرافیل موکل به احیاست و از قبیل استجابت دعوت نیست، و از قبیل تفویض باطل هم نیست، همین طور اگر ولی کامل و نفس زکیۀ قویه ای، از قبیل نفوس انبیاء و اولیاء، قادر بر اعدام و ایجاد و اماته و احیا به اقدار حق تعالی باشد، تفویض محال نیست و نباید آن را باطل شمرد. و تفویض امر عباد به روحانیت کامله ای که مشیتش فانی در مشیت حق و اراده اش ظل ارادۀ حق است، و اراده نکند مگر آنچه را حق اراده کند و حرکتی نکند مگر آنچه که مطابق نظام اصلح است، چه در خلق و ایجاد و چه در تشریع و تربیت، مانع ندارد بلکه حق است. و این حقیقتاً تفویض نیست. چنانچه اشاره به این معنی نموده است در حدیث ابن سِنان[9] که در فصل بعد مذکور می شود.
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 17
و بالجمله، به آن معنای اول، تفویض در هیچ امر جایز نیست و مخالف براهین متقنه است. و به معنای دوم، در تمام امور جایز است؛ بلکه نظام عالم درست نشود مگر با ترتیب اسباب و مسببات: ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها.[10] و بدان که تمام این معانی، که به طریق اجمال ذکر شده، برهانی است و مطابق میزان صحیح برهانی و ذوق و مشرب عرفانی و شواهد سمعیه است. و الله الهادی.(13)
* * *
ان المسئلة بما هی معنونة فی مسفورات اهل الکلام فرع من فروع اصل المسئلة العقلیة و مظان البحث العقلی اوسع منه بل من بین السماء والارض کما سیتضح و لعله الیه الاشارة فیما ورد ان بین الجبر والتفویض منزلة اوسع مما بین السماء و الارض تأمل:
... فنقول: هل المعلولات الصادرة من عللها والاثار والخواص المترتبة علی الاشیاء و المسببات المربوطة بالاسباب والافعال الصادرة عن الفواعل سواء فی عالم الملک او الملکوت او المجردات او المادیات و سواء صدر ان الفواعل الطبیعیة کاشراق الشمس و احراق النار او الحیوانیة والانسانیة او الاثار والخواص المترتبة علی الاشیاء کحلاوة العسل و مرارة الحنظل و سواء کان الفاعل مختاراً اولاً و بالجملة کل ما یترتب علی شیی بای نحو کان هل هو یترتب علیه و صادر منه علی سبیل الاستقلال والاستبداد بحیث لایکون للحق ـ جل شأنه ـ تأثیر فیها و انما ـ شأنه تعالی ـ خلق المبادی فقط و نسبته الی العالم کالبناء والبناء بحیث یکون بعد
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 18
الایجاد منعزلاً عن التأثیر والتدبیر و یکون الشمس فی اشراقها والنار فی احراقها والانسان فی افعاله والملائکة فی شئونها مستقلات و مستبدات و یکون وجود الباری و عدمه والعیاذ بالله فی فاعلیة العبد و منشأیة الوجودات للاثار علی السواء و انه تعالی اوجد العقل مثلاً و فوض الامر الیه او اجد المکلف و فوض افعاله الیه او انه تعالی کما هو فاعل المبادی فاعل الاثار بلاوسط ولا فاعلیة ولا تأثیر لشئ من الاشیاء ولا علّیّة لموجود بالنسبة الی غیره ولا خاصیة لموجود بل الاشیاء کلها منعزلة عن العلیة والتأثیر والخواص والاثار لکن جرت عادة الله بایجاد اشیاء عقیب اشیاء کالاشراق عقیب وجود الشمس والاحراق عقیب النار والارادة والقدرة فی الانسان والفعل عقیب الارادة والعلم بالنتایج عقیب الاقیسة والاشیاء کلها علی السواء فی عدم التأثیر لکن الجاهل بالواقع یری ترتب الاثار علی المؤثرات غفلة من حقیقة الامر حتی ان قوله کل انسان حیوان و کل حیوان جسم لا ینتج کل انسان جسم.
و کانت نسبتها الی النتیجة کنسبة ضرب فعل ماض و یضرب فعل مضارع بالنسبة الیها لکن جرت عادة الله تعالی علی ایجادها عقیب الاولیین لا الاخیرتین فالتفویضی یری انعزاله تعالی عن التأثیر مطلقاً الا فی المبادی والجبری یری انعزال الخلق عنه و استناد الکل الیه تعالی بلاوسط و بنحو المباشرة.[11](14)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 19
- . عن زرارة، عن أبی جعفر (ع) قال: «وَضَعَ رسول الله (ص) دیةَ الْعَیْنِ وَ دیةَ النَّفْسِ وَ حَرَّمَ النَبیذَ وَ کُلَّ مُسْکرٍ فَقال لَه رَجُلٌ: وَضَعَ رَسُولُ الله (ص) مِنْ غَیْرِ اَنْ یَکُونَ جاءَ فیهِ شَئٌ؟ قالَ: نَعَمْ، لِیُعْلَمَ مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَعْصیهِ.» اصول کافی، کتاب الحجة، «باب التفویض إلی رسول الله (ص) و إلی الائمة(ع) فی أمر الدین»، ح 7.
- . وسائل الشیعه، ج 3، کتاب الصلاة، باب 13 از ابواب اعداد الفرائض، ح 12 و 14.
- . فضیل بن یسار از امام صادق(ع) نقل می کند: وَ سَنَّ رَسُولُ الله (ص) صوم شَعْبانَ وَ ثَلاثَة أَیّامٍ فی کُلِّ شَهْرٍ مِثْلَیِ الْفَریضَةِ؛ فَأَجازَ الله عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذلِکَ. (پیغمبر خدا(ص) روزه ماه شعبان و سه روز از هر ماه را سنت قرار داد تا روزه های مستحبی دو برابر واجب شد. پس خداوند آن را برای پیغمبر خود روا دانست.) وسائل الشیعه، ج 7، ص 361، باب 28 از ابواب صوم مندوب، ح 5.
- . «کلینی با سند خود از زراره روایت می کند که گفت از امام باقر و امام صادق ـ علیهماالسلام ـ شنیدم که فرمودند: "همانا خدای عزوجل امر آفریده هایش را به پیغمبرش واگذار فرمود تا ببیند چگونه فرمان می برند." سپس این آیه را تلاوت فرمود: "آنچه را پیامبر برای شما آورده بگیرید، و از آنچه بازتان داشته باز ایستید."» اصول کافی، ج 1، ص 266، کتاب الحجة، «باب التفویض الی رسول الله (ص) و الی الائمة(ع) فی امرالدین»، ح 3.
- . ملاّ محمّدباقر بن محمّد تقی مجلسی اصفهانی، مشهور به علاّمه مجلسی (1037ـ1111 هـ . ق) از علمای بزرگ شیعه که در علوم مختلف اسلامی بخصوص حدیث متبحّر بود. وی در جمع احادیث امامیّه کوشش زیادی کرد. مهمترین اثر وی کتاب بحارالأنوار نام دارد.
- . محمّد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی، معروف به «ثقة الاسلام» (ـ 328 هـ . ق) از بزرگان و محدثان شیعه و شیخ مشایخ اهل حدیث است. وی اوّلین مؤلف از مؤلفان کتب اربعه شیعه بوده و کتاب عظیم کافی را در سه بخش «اصول» و «فروع» و «روضه» گرد آورد.
- . مرآة العقول، ج 3، ص 144، کتاب الحجة، «باب التفویض الی رسول الله (ص)»، ح 1.
- . مرآة العقول، ج 3، ص 141، کتاب الحجة، «باب التفویض الی رسول الله (ص)»، ح 1.
- . کافی بِاِسْنادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سنانٍ قالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبی جَعْفَرٍ الثّانی(ع)، فَأَجْرَیْتُ اْختِلافَ الشِّیْعَةِ، فَقالَ: «یا مُحَمَّدُ، إنَّ الله تَبارَکَ وَ تَعالی لَمْ یَزَلْ مُتَفَرِّداً بِوَحْدانِیَّتِهِ؛ ثُمّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فاطِمَةَ، فَمَکَثُوا أَلْفَ دَهْرٍ، ثُمَّ خَلَقَ جَمیعَ الأَشْیاءِ فَأَشْهَدهُمْ خَلْقَها وَ أَجْری طاعَتَهمْ عَلَیْها وَ فَوَّضَ أُمُورَها إلَیْهِمْ، فَهُمْ یُحِلُّونَ ما یَشاؤُونَ وَ یُحَرِّمُونَ ما یَشاؤُونَ؛ وَ لَنْ یَشاؤُوا اِلاّ أَنْ یَشاءَ الله تَعالی. ثُمَّ قالَ: یا مُحَمَّدُ، هذِهِ الدِّیانَةُ الَّتی مَنْ تَقَدَّمَها مَرَقَ؛ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها مُحِقَ؛ وَ مَنْ لَزِمَها لَحِقَ. خُذْها إلَیْکَ یا مُحَمَّدُ.» «در کافی با سندش از محمّد بن سنان روایت کرده که او گفت من در محضر امام محمّدتقی(ع) از اختلاف شیعه سخن گفتم، حضرت فرمود: "ای محمّد خدای تبارک و تعالی همواره در یگانگی خود بی همتا است. در آغاز محمّد و علی و فاطمه را آفرید؛ آنها هزار دوران بماندند. سپس همه چیزهای دیگر را آفرید و ایشان را برآفریدگان خود گواه گرفت و اطاعت ایشان را بر آنها مقرر ساخت و کارهای آفریدگان را به آنها واگذاشت؛ پس آنها هرچه را خواهند حرام سازند و هرچه را خواهند حلال کنند؛ و هرگز نخواهند جز آنچه را که خدا بخواهد." سپس فرمود: "ای محمّد، این است آن آیینی که هرکه از آن پیش افتد از دین بیرون رفته است؛ و هرکه از آن عقب بماند، نابود گردد؛ و هر که با آن همراه باشد، به حق رسیده است. ای محمّد، آنچه را گفتم مغتنم شمار".» اصول کافی، ج 1، ص 441، کتاب الحجّة، «باب مولد النبی(ص) و وفاته»، ح 5.
- . کافی، ج 1، ص 183، کتاب الحجة، «باب معرفة الإمام و الردّ إلیه»، از امام صادق (ع) روایت کرده است: «أبی الله أن یجری الأشیاء إلاّ بالأسباب ...» و همچنین در بصائرالدرجات، ص 26، جزء اوّل، باب 4، ح 2.
- . با آن که مسأله جبر و تفویض در کتابهای کلامی عنوان گردیده [ولی خود] فرعی از فروع یک مسألۀ عقلی است؛ و چنانچه روشن خواهد شد دامنه آن بحث عقلانی گسترده تر از [بحث] جبر و تفویض، بلکه به وسعت فاصلۀ میان آسمان و زمین است و شاید به همین معنی اشارت نموده باشد آنچه در خبر آمده است که میان جبر و تفویض فاصله ای است بیشتر از فاصلۀ میان آسمان و زمین. در این نکته نیک تأمّل نما. پس می گوییم: آیا معلولهایی که از علل خود صادر شده اند و یا آثار و خواص اشیا و مسبب هایی که به اسباب (خاص) مربوطند، و افعالی که از فاعلها سر می زند صرف نظر از این که در عالم ملک باشد یا ملکوت، عالم مجردات یا مادّیات، و نیز صرف نظر از این که از فاعلهای طبیعی سرزده باشد مثل تابش خورشید و سوزندگی آتش، یا فاعل حیوانی یا انسانی یا آثار مترتّب بر اشیا باشد مثل شیرینی عسل و تلخی حنظل، و صرف نظر از این که فاعل آن فعل یا اثر دارای اختیار باشد یا نه، و به طور کلّی هر آنچه بر شی ء به هر نحو ممکن مترتّب باشد، آیا به نحو استقلال و استبداد از آن صادر شده به طوری که خداوند ـ جلّ شأنه ـ هیچگونه تأثیری نداشته و نقش حق تعالی فقط آفرینش مقدّمات است؛ و نسبت میان او و عالم مانند نسبت بنّا به ساختمان است به گونه ای که پس از ایجاد آن از تأثیرگذاری و ادارۀ آن برکنار باشد. و (مثلاً) خورشید در تابش و آتش در سوزندگی و انسان در کارهایش و فرشتگان در امورشان وجودهای مستقل و خودمداری هستند، و العیاذ بالله ، بودن یا نبودن خداوند در انجام کارها توسّط بنده و یا ایجاد آثار توسّط موجودات یکسان است؟ و خداوند متعال مثلاً عقل را آفریده و امور را به او واگذار فرموده است، و مکلّف را آفریده و کارهایش را به خود او واگذارده، و یا او همچنان که فاعل مقدمات است بلاواسطه، فاعل آثار نیز هست و هیچ چیز فاعلیّت و تأثیری ندارد و هیچ موجودی علّت موجود دیگر نیست و هیچ موجودی خاصیّتی ندارد؛ بلکه همۀ اشیا از علیّت و تأثیر و خواص و آثار برکنارند تنها سنّت خداوند چنین است که بعضی چیزها را به دنبال چیزهای دیگر ایجاد کند؛ مثلاً تابش را به دنبال وجود خورشید و یا سوزانندگی را به دنبال آتش، و اراده و قدرت را در انسان، و فعل را در پی اراده، و علم به نتایج را، که خود در پی قیاس حاصل می شود، قرار داده است. (و بنابراین) همۀ اشیا در عدم تأثیر یکسانند ولی کسی که واقعیت امر را نمی داند ترتب آثار بر مؤثرات را مشاهده می کند. و حتی این استدلال که هر انسانی حیوان است و هر حیوانی جسم، الزاماً به این نتیجه که پس هر انسانی جسم است منتج نمی شود، و نسبت این استدلال با نتیجه اش مانند نسبت جملۀ ضرب فعل ماضی است و یضرب فعل مضارع با آن نتیجه (یعنی هیچ ارتباط واقعی ندارد). ولی سنّت خداوند چنین جاری شده که جسم بودن انسان را به دنبال دو جمله اوّل (یعنی حیوان بودن هر انسان و جسم بودن هر حیوان) قرار داده و نه به دنبال دو جملۀ دوّم (یعنی ماضی بودن ضرب و مضارب بودن یضرب). پس آنکه اعتقاد به تفویض دارد خدواند متعال را از مطلق تأثیر، جز در مبادی برکنار می داند. و آن که به جبر معتقد است همۀ مخلوقات را از مطلق تأثیر برکنار دانسته و همۀ تأثیرات را بدون واسطه و مستقیماً به خداوند متعال استناد می دهد.
ردّ مذاهب جبر و تفویض
اما التفویض فلان استقلال موجود فی الایجاد انما یعقل اذا سدت العلة جمیع الاعدام الممکنة علی المعلول والا لم یکن مستقلاً فیه فاذا توقف وجود المعلول علی الف شرط و کان فی قدرة الفاعل ایجاد ما عدی واحد منها فسد عدم المعلول من ناحیته ماعدی الواحد منها لم یکن علة تامة مستقلة ولا فاعلاً بالاستبداد والاستقلال فی الایجاد و هذه المقدمة ضروریة لاتحتاج الی
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 20
الاثبات و من الاعدام الممکنة علی المعلول عدمه بعدم فاعله و مقتضیه و لیس فی شأن ممکن من الممکنات مجرداً کان او مادیاً سد هذا العدم والا انقلب الممکن بالذات الی الواجب بالذات...
و ایضا المعلول بالذات فی الفاعل الالهی ای فاعل الوجود بتمام هویته و حاق حقیقته و ذاتیته متعلق و مفتقر الی العلة و یکون ذاته بذاته عین الافتقار والتعلیق و صرف الربط والاحتیاج و لو کان شیئا له الافتقار حتی یکون افتقاره زائداً علی ذاته و تعلقه بالعلة عارضاً علی اصل هویته یستلزم ان یکون واجباً وجوده و جوهره و عرضه المعلولیة و هو واضح الاستحالة و مرادنا من المعلول بالذات هو وجود الممکن الذی هو اثر جعل الجاعل والا فالمهیات لیست مجعولة ولا موجودة الا بالعرض لکونها اعتبارات و انتزاعات من حدود الوجود والوجود المعلولی ذاته الافتقار والتعلق ولو استغنی فی حیثیة من الحیثیات ینقلب من الامکان والافتقار الذاتی الی الوجوب والاستغناء و هو مستحیل بالضرورة...
و ایضاً المستقل فی الایجاد لابد و ان یکون مستقلاً فی الوجود لان الایجاد فرع الوجود ولا یمکن اشرفیته عنه...
فالتفویض بمعنی جعل ممکن مستقلاً فی الفاعلیة مستحیل و مستلزم للانقلاب المستحیل سواء فی ذلک المجرد والمادی والفاعل المختار و غیره فلا یعقل تفویض الایجاد والفعل والاثر والخواص الی موجود.
ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذباباً ولو اجتمعوا له و ان یسلبهم الذباب شیئاً لا یستنقذوه منه ضعف الطالب والمطلوب ما قدروا الله حق قدره ان الله لقوی عزیز.[1][2](15)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 21
بدانکه استقلال موجودی از موجودات در عملی از اعمال ممکن نیست، مگر آنکه فاعل و موجد تمام اعدامی را که جایز است بر معلول سد کند، که اگر موجودی دارای صد شرط باشد در وجود، و علت سد اعدام ممکنۀ از معلول را از ناحیۀ نود و نه شرط بکند و یکی از شرایط به زمین بماند، ممکن نیست که آن علت مستقل در ایجاد آن معلول باشد. پس، استقلال در علیت متوقف بر آن است که آن علت سد جمیع اعدام ممکنۀ بر معلول را بنماید تا معلول را
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 22
به حد وجوب رساند و موجود کند. و بالضرورة و البرهان معلوم است که در تمام دایرۀ ممکنات، از قاطنین جبروت عظمی و ملکوت علیا تا ساکنین عالم ملک و طبیعت، تمام قوای فعالۀ باطنه و ظاهره، از این شأن و مقام منعزل اند؛ زیرا که اول عدمی که بر معلول جایز است، عدم آن به عدم علت فاعله و مؤثره است،[ و] در سلسلۀ ممکنات موجودی نیست که سد عدم معلول را از این جهت بکند، زیرا که این مستلزم انقلاب امکان ذاتی به وجوب ذاتی و خروج ممکن از حدود بقعۀ امکان است. و این در بدیهیت عقل ضروری محال است. پس، معلوم شد که استقلال در ایجاد استقلال در وجود لازم دارد، و این در ممکنات صورت نگیرد. و از این بیان معلوم شد که تفویض در ایجاد و در هیچ شأنی از شؤون وجودیه به هیچیک از موجودات ممکن نیست. و این اختصاص به مکلفین و افعال آنها ندارد. گرچه به حسب کلمات جاریه در افواه متکلمین اختصاص فهمیده می شود، ولی از ابواب متفرقه می توان فهمید عمومیت نزاع را؛ منتها آنکه چون بحث در افعال مکلفین مهم است در طریقۀ اصحاب کلام از این جهت نزاع را در آن طرح کردند. بالجمله، ما کار به نزاع متکلمین نداریم و در صدد جستجو و تحقیق حق هستیم، و معلوم و واضح شد عدم امکان تفویض بر هیچیک از موجودات در هیچ امری از امور.(16)
* * *
و اما ابطال الجبر فمع ان تحقیقه کتحقیق ابطال التفویض علی ماهو علیه موکول الی بیان مقدمات مبرهنة فی العلم الاعلی لکن لامحیص عن الاشارة الی بعض الوجوه فیه.
منها ان الوجود لما کان اصلاً فی التحقق و بسیطاً لاجنس له ولا
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 23
فصل و من ذاته ان یکون ذامراتب و مشککاً بالتشکیک الخاص لامحالة یتعلق کل مرتبة ناقصة بالمرتبة المتلوّة تعلقاً ذاتیاً غیر متجافیة عنها بحیث یکون تعلقها بمرتبة اخری غیرها موجباً و مساوقاً للانقلاب الذاتی المستحیل و مقدمات هذا البرهان تطلب من مظانه...
و منها انه تعالی لما کان بسیطاً فی غایة البساطة و جمیع صفاته و شئونه الذاتیة یرجع الی الوجود الصرف البسیط فلا یتصور فی ذاته و صفاته التجدد والتصرم والتغیّر والا لانقلب البسیط مرکباً والفعلیة الصرفة قوة والوجوب بالذات امکاناً و لازم بساطة الذات والصفات ان ما یصدر منه یکون صادراً من حاق ذاته و تمام هویته و صرف حقیقته فلو صدر المتجددات والمتصرمات عنه تعالی من غیر وسط و بالمباشرة والمزاولة یلزم منه التصرم والتغیّر فی ذاته و صفاته التی هی ذاته و قد تقدم فساد کون الارادة من صفات الفعل لا الذات فما صدر عنه تعالی لایمکن ان یصدر من ارادته لامن ذاته اومن ذاته دونها فانها عین ذاته فاذاً صدور المتغیر والمتصرم منه تعالی مستلزم لحدوث القدیم اوقدم الحادث بالذات و ثبات المتغیر بالذات...
و منها ان صدور الکثیر بلا وسط من الواحد البسیط من جمیع الجهات مستلزم للترکیب والتکثیر فیه و هو خلف و ما قیل ان ذلک مستحیل فی غیر الفاعل المختار و اما هو فله ان یفعل باختیاره کل ما اراد فلیس بشیئی فان الاختیار والارادة عین الذات البسیطة و ما صدر عنهما صدر عنها و تحقق الکثرة والتجدد فی الارادة عین تحققهما فی الذات و قیاس ارادته تعالی فعله الارادی و کذا صدور الفعل عنه تعالی علی الانسان مع الفارق و غالب الاشتباهات منشائه هذا القیاس الباطل فأین الانسان الناقص الکثیر المتکثر المتغیر المتصرم ذاتاً و صفاتاً و رب الارباب البسیط الذات والصفات و ما
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 24
قد یتوهم انه یلزم من ذلک قصور فی قدرته تعالی و مغلولیة یدالله فاسد سیأتی ما یدفعه...
و منها ان حقیقة الوجود ذاتها عین منشأیة الاثار ولا یمکن سلب الاثار مطلقاً عن ذاته لمساوقته لسلب ذاته فلا یمکن ان یکون موجود مسلوباً عنه الاثار بل سلب الاثر عن وجود مستلزم لسلبه عن کافة الوجودات حتی وجود الواجب لبساطة حقیقة الوجود واشتراکه المعنوی فتدبر جیداً.[3](17)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 25
بطلان مذهب جبری نیز معلوم شود پس از اشاره به مذهب آنها. و آن آن است که گویند هیچیک از وسایط وجودیه در ایجاد موجودات مدخلیت ندارد و انسان توهم مدخلیت می کند. مثلاً قوۀ ناریه در حرارت به هیچ وجه مؤثر نیست، و عادة الله جاری شده پشت سر ایجاد صورت ناریه حرارت ایجاد کند، بدون اینکه اصلاً صورت ناریه در او مدخلیت داشته باشد؛ که اگر عادة الله جاری شده بود که برودت را دنبالۀ صورت ناریه ایجاد فرماید، فرقی با الان که به این ترتیب جاری شده نداشت. و بالجمله، حق بی توسیط وسایط، خود به ذات مقدس خود مباشر جمیع افعال مکلفین و آثار موجودات است.[4] و به خیال خودشان این مذهب را برای تنزیه و تقدیس حق اختیار نمودند تا یدالله را مغلوله ندانند: غلت ایدیهم و لعنوا[5] با این تنزیه و تقدیس! که در سنت برهان و مذهب عرفان مستلزم نقص و تشبیه است، و آن مستلزم تعطیل است. چنانچه اشاره به آن در فصل سابق نمودیم که حق تعالی کمال مطلق و وجود صرف است و در ذات و صفات او تحدید و نقص تصور ندارد، و آنچه متعلق و ایجاد و جعل الهی است موجود مطلق و فیض مقدس اطلاقی است، و ممکن نیست که وجود محدود ناقص از آن ذات مقدس صادر شود؛ هیچ نقصی از نقص در ایجاد نیست،
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 26
بلکه تمام تحدیدها و نقصها از نقص در مستفیض و معلول [است]؛ چنانچه متکلمین تصور کردند. و این در محل خود ثابت است.[6] پس، آنچه از وجود و معلول ممکن است مرتبط به ذات مقدس حق تعالی بلاواسطه باشد موجود مطلق و صریح وجود است. و آن یا فیض مقدس است، بنا بر مسلک عرفا؛ یا عقل مجرد و نور شریف اول است، بنا بر مذهب حکما.
و به بیان دیگر، شک نیست که موجودات در قبول وجود مختلف می باشند: بعضی از موجودات است که قبول وجود می کنند ابتدائاً و استقلالاً، چون جواهر مثلاً؛ و بعضی از موجودات است که قبول وجود نکنند مگر پس از موجودیت شی ء دیگر و به تبعیت موجود آخر، مثل اعراض و اشیای ضعیف الوجود؛ مثلاً تکلم زید بخواهد موجود شود، از اموری است که قبول وجود نمی تواند بکند مگر به تبع؛ و اعراض و اوصاف بدون وجود جواهر و موصوفات آبی از وجودند و امکان تحقق ندارند؛ و این از نقص ذاتی و نقصان وجودی خود این موجودات است، نه نقصان در فاعلیت و موجدیت حق تعالی شأنه. پس، معلوم شد که جبر و نفی وسایط وجودیه در سلسلۀ موجودات امکان ندارد.
و از براهین قویه در این باب آن است که چنانچه ماهیات به حسب نفس منعزل از تأثیر و تأثر] هستند] و جعل بالذات به آنها متعلق نیست، همچنان حقیقت وجود بذاته منشأ تأثیر است که نفی تأثیر از آن مطلقاً مستلزم انقلاب ذاتی است. پس، ایجاد مراتب وجود بی آثار و منفی الاثر مطلقاً ممکن نیست و موجب نفی شی ء از ذات خود است.(18)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 27
- . حج / 73 ـ 74.
- . امّا ردّ عقیدۀ تفویض بدین دلیل است که: استقلال یک موجود در ایجاد [موجود دیگر] آنگاه معقول است که علّت، راه تمامی عدمهای ممکنه را بر معلول بسته باشد وگرنه علّت در ایجاد آن شی ء مستقل نخواهد بود. بنابراین چنانچه وجود معلول، تکیه بر هزار شرط داشته باشد و فاعل قادر باشد که همۀ آن شروط، جز یکی را ایجاد نماید و یا تمام راههای عدم وجود معلول جز یکی از ناحیۀ آن فاعل سد شده باشد [باز هم] آن فاعل علّت تامۀ مستقل و فاعل استبدادی و مستقل نخواهد بود. و این مقدمه بدیهی بوده و نیازی به اثبات ندارد. و از جملۀ نیستی ها و عدمهایی که ممکن است به معلول عارض شود یکی نیز عدم آن، به سبب عدم فاعل و اقتضا کنندۀ آن (معلول) است که برطرف نمودن چنین عدمی در شأن هیچ یک از ممکنات اعم از مجرد و مادی نیست. زیرا در غیر این صورت (که ممکنی بتواند راه چنین عدمی را سد نماید) ممکن بالذات به واجب بالذات تبدیل می گردد. دلیل دیگر بر بطلان مذهب تفویض: معلولِ بالذات در فاعل الهی ـ یعنی فاعلِ وجود ـ با تمام هویّت و کنه حقیقت و ذاتش، وابسته و نیازمند به علّت است؛ و ذات آن، عین فقر و تعلّق و ربط و احتیاج محض است. و اگر آن معلول، چیزی باشد که متّصف به نیاز و فقر است تا این که فقرش زاید بر ذاتش بوده و تعلقش به علت وصفی عارض بر اصل هویتش باشد. [چنین فرضی] مستلزم این است که وجود و جوهرش واجب بوده و معلولیّت آن عرضی باشد که محال بودن چنین فرضی روشن است. و منظور ما از معلول بالذات همان وجود ممکنی است که اثرِ جعل جاعل است وگرنه ماهیات نه مجعول بوده و نه وجودی دارند مگر بالعرض؛ زیرا که ماهیات اعتبارات و انتزاعاتی از حدود وجودند. و وجود معلولی، ذاتش فقر و تعلق است و اگر در حیثیتی از حیثیات خود بی نیاز باشد در آن صورت از امکان فقر ذاتی به وجوب و استغنای ذاتی برخواهد گشت؛ و چنین چیزی به ضرورت (عقل) محال است. و نیز مستقل در ایجاد حتماً باید مستقل در وجود هم باشد، زیرا ایجاد فرع بر وجود است و اشرف بودن ایجاد بر وجود ممکن نیست. بنابراین تفویض به این معنی که ممکن در فاعلیّت مستقل قرار داده شود محال و مستلزم انقلاب محال (یعنی تبدیل ممکن به واجب) است؛ و در این مورد موجود مجرد و مادی یکسان بوده و میان فاعل مختار و غیرمختار تفاوتی نیست. بنابراین تفویض امر آفرینش و فعل و اثرگذاری و خواص به موجودی دیگر، مورد پذیرش عقل نیست. «کسانی که آنها را به جای الله به خدایی می خوانید، اگر همگی جمع شوند، مگسی را هم نمی توانند بیافرینند، و اگر مگسی چیزی از آنها برباید، بازستاندنش را نتوانند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند. خدا را چنان که سزای اوست نشناختند که خدا ذاتی است توانا و سرافراز».
- . و امّا دلیل مذهب جبر با آن که بحث و تحقیق شایسته در مورد آن، مانند ردّ مذهب تفویض، موکول به بیان مقدّماتی است که در حکمت متعالیه بر آنها استدلال شده لکن گریزی از اشاره به پاره ای از آنها نیست: اوّل: از آنجا که در عالم تحقق، وجود اصل است و همچنین بسیط است و جنس و فصلی ندارد، و دارای مراتب بودن و مشکک بودن به تشکیک خاصّ، حیثیّت ذاتی آن است، به ناچار هر یک از مراتبِ ناقص آن به مرتبه ای که قبل از آن است تعلّق ذاتی و بلافصل دارد، به گونه ای که تعلّقش به مرتبه ای دیگر غیر از آن مرتبه، مستلزم و مساوی با انقلاب ذاتی و محال است. مقدّمات این برهان را باید در محلّ خودش جستجو کرد. دوم: چون خداوند متعال در نهایت بساطت بوده و همۀ صفحات و شؤون ذاتی او به وجود صرف بسیط باز می گردد تصوّر تجدّد و زوال و دگرگونی دربارۀ ذات و صفات او نمی شود، زیرا در غیر این صورت بسیط به مرکّب، و فعلیّت محض به قوّه، و وجوب بالذات به امکان، تبدیل می شود و حال آن که لازمۀ بساطت ذات و صفات این است که آنچه از او صادر می شود از حقیقت ذات و تمام هویّت و صرف حقیقتش صادر شده باشد. بنابراین چنانچه امور متجدد و گذران بدون واسطۀ مستقیم از خداوند متعال صادر شده باشند لازمۀ چنین چیزی زوال و دگرگونی در ذات و صفات اوست که عین ذات حق تعالی هستند. و پیش از این نادرستی این مطلب را که اراده از صفات فعل، نه ذات است بیان کردیم. پس آنچه از خداوند متعال صادر شود نمی تواند از ارادۀ او صادر شود و از ذاتش نه، یا از ذات صادر شود بدون اراده، زیرا که اراده عین ذات اوست. بنابر این صدور هر موجود تغیّر و گذرانی از خداوند متعال مستلزم حادث شدن وجود قدیم و یا قدیم بودن حادث بالذّات و ثبات متغیّر بالذّات خواهد بود. سوم: صدور چیزهای زیاد، بدون واسطه از چیزی که واحد من جمیع الجهات و بسیط باشد مستلزم ترکیب و تکثیر (در یک چیز) است و این خلاف وحدت و بساطت است. و این که گفته شده چنین چیزی در فاعل غیر مختار محال است ولی خداوند هر کاری را به اختیار خود انجام می دهد (بنابراین صدور کثیر از او، بدون واسطه، محال نیست) این سخن درست نیست. ]زیرا] اختیار و اراده عین ذات بسیط است و آنچه از اراده و اختیار صادر شود در واقع از ذات صادر گردیده و وجودِ کثرت و تجدّد در اراده عین وجود آنها در ذات است. مقایسه اراده و اختیار خداوند متعال و صدور کارهای ارادی از او با انسان، قیاس مع الفارق است و بیشتر اشتباهات از همین قیاس نادرست سرچشمه می گیرد. انسانِ ناقص متکثّر متغیّر زوال پذیر در ذات و صفات کجا و رب الارباب بسیط در ذات و صفات کجا؟ این گمان که عدم صدور کثیر از واحد بسیط بدون واسطه مستلزم قصور در قدرت خداوند متعال و دست بسته بودن اوست پنداری بیهوده است که بیان ردّ آن خواهد آمد. چهارم: حقیقت وجود به ذات خود، عین منشأیّت آثار است و نفی آثار از ذات وجود، به هیچ وجه غیر ممکن نیست، زیرا این امر مساوق با سلب ذاتِ وجود از وجود است. بنابراین ممکن نیست که موجودی در حالتی که آثارش از آن نفی شده، وجود داشته باشد، بلکه نفی اثر از یک وجود مستلزم نفی اثر از جمیع وجودات، حتی وجود واجب است، و این به سبب بساطت حقیقت وجود و اشتراک معنوی آن است؛ در این مطلب خوب بیندیش.
- . کشف المراد، ص 239-240. فی علم الکلام، ج 2، ص 62، 78 ـ 79.
- . «دستهایشان بسته باد و (به سبب آنچه گفتند) از رحمت حق دور گشتند.» (مائده/64)
- . اسفار اربعه، ج 2، ص 127 به بعد، سفر دوم، مرحله ششم، بحث علت و معلول، به ویژه فصول : 2، 13، 14، 25 ، 26، 28، 29 و ج 6 صفحه 320 به بعد سفر سوم، موقف چهارم، فصل 3.
اختیار و آزادی انسان
آنچه که به سر انسان می آید از خیر و شر، از خود آدم است. آنچه که انسان را به مراتب عالی انسانیت می رساند، کوشش خود انسان است و آنچه که انسان را به تباهی در دنیا و آخرت می کشد، خود انسان و اعمال خود انسان است.(19)
11 / 5 / 60
* * *
خدای تبارک و تعالی تغییر نمی دهد، مگر اینکه ما خودمان تغییر بدهیم خودمان را اگر... چنانچه خودمان را تغییر دادیم برای دفاع از کشور خودمان، دفاع [در مقابل] چپاولگری، دفاع [در مقابل] ظلم و ستمگری، خداوند اسبابش را فراهم می کند...
این یک سنت الهی است که کارهایی که می شود روی اسباب و مسببات، خدای تبارک و تعالی کار می کند، اسباب و مسببات، است.(20)
4 / 7 / 58
* * *
منافات قاعدۀ «الشئ مالم یجب...» با اختیار انسان
من الإشکالات فی المقام: أنه من المقرر فی الفلسفة أن الشئ مالم یجب لم یوجد و وجوب الشئ ضرورة تحققه و امتناع لا تحققه فحینئذٍ یکون صدور الفعل عن الفاعل واجب التحقق و ما کان کذلک یکون الفاعل مضطراً فی إیجاده ملجئاً فی فعله.
و قد فصّل جمعٌ من المتکلمین بین ما یصدر عن الفاعل المختار فمنعوا القاعِدة لئلا ینسدَّ باب إثبات الاختیار للواجب و بین غیره
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 28
لئلاّ ینسدَّ باب اثبات الصانع تعالی فکأنّهم بنوا جریان القاعدة العقلیة علی أهوائهم لاعلی ما ساق إلیه البرهان فکأنّ النتایج دعتهم إلی قبول البراهین لا هی هدتهم الی النتایج.[1](21)
* * *
عدم منافات قاعدۀ مذکور با اختیار انسان
اما عدم منافاتها[2] لمختاریّة الفاعل المختار فهو ایضاً بمکان من الوضوح بعد فهم مفادها[3] فإن مقتضی القاعدة انّ الممکن ما لم یصر واجباً لم یصر موجوداً و العلّة التامة باقتضائها أوجب المعلول فأوجده فأیة منافاةٍ بین هذا و بین کون الفاعل مختاراً لأنّ الفاعل المختار بارادته و اختیاره و فعالیّته أوجب الفعل فأوجده و هذا یؤکّد اختیاریة الفاعل...
و بعبارةٍ اُخری إنّ العلّة موجبةٌ بالکسر فإذا کان الموجد مختاراً یکون موجباً بالکسر باختیاره و المتکلم لعدم استشعاره بموضوع القاعدة و برهانها و مفادها زعم انّ الإیجاب والوجوب ینافیان الإختیار مع ان الایجاب بالاختیار لایعقل أن یصیر علة و منشاً للاضطرار والوجوب الجائی من قبل العلّة یستحیل أن یؤثّر فیها...
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 29
نعم هنا نکتة اُخری قد نبّهنا علیها و ینبغی تذکارها و هو أنّ العلّة المستقلة التامّة ما تسدّ بذاتها جمیع الأعدام الممکنة علی المعلول و بهذا المعنی لم یکن و لایکون فی نظام الوجود ما یستقل بالعلیّة و التأثیر الاّ ذات واجب الوجود علت قدرته و غیره تعالی من سکان بقعة الإمکان لیس له هذا الشأن لکونهم فقراء إلی الله والله هو الغنی الحمید.[4]
و لعلّ فی توصیف الغنی بالحمید فی القرآن الکریم إشارة لطیفةٌ إلی ما أشرنا إلیه سابقاً من انّ المحامد کلّها من مختصّات ذات الواجب الغنی الذی بغنائه الذاتی أعطی کمال کل ذی کمال و جمال کل ذی جمال فمبادی المحامد والمدایح منه و إلیه هو الأول والآخر والظاهر والباطن و هو بکل شئ علیم[5].[6] (22)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 30
منافات قضا و ارادۀ ازلی با اختیار انسان
من الإشکالات انّ نظام الکیان بقضّه و قضیضه تابع ارادة الله تعالی و قضائه و تنتهی سلسلة الوجود فی الغیب والشهود الی ارادة ازلیةٍ واجبةٍ بالذات لایمکن تخلف المراد عنها فیجب صدور ما صدر من العبد بالقضاء السابق الإلهی والإرادة الازلیة فیکون مضطراً فی أفعاله فی صورة المختار و به یرجع مغزی قول من یقول أنّ علمه تعالی بالنّظام الاتم مبدأ له فانّه تعالی فاعلٌ بالعنایة و التجلّی فنفس تعلّق علمه مبدأ لمعلوماته و هی تابعة لعلمه لا العکس کما فی العلوم الانفعالیّة بل العلم والارادة والقدرة فیه ـ تعالی شأنه ـ متحققات بحقیقةٍ واحدة بسیطةٍ والوجود الصرف صرف کل کمال و لیست القدرة فیه تعالی کقدرة الإنسان تستوی نسبتها الی الفعل و الترک لأنّ واجب الوجود بالذات واجب الوجود من جمیع الجهات واستواء النسبة جهةٌ امکانیة تستحیل تحققها فی ذاته البسیطة الواجبة بل قدرتها أحدیة التحقّق کارادته و هما عین علمه بالنّظام الأتم فالنظام الکیانی تابعٌ لعلمه العنائی.
و بما قرّرنا یدفع ما قد یقال أنّ العلم تابعٌ للمعلوم و لایمکن أن یکون علةٌ له فان ذلک شأن العلوم الانفعالیّة لا مثل علمه تعالی الذی هو فعلیّ و فعلٌ محض.[7](23)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 31
کیفیّت تعلّق اراده حق به نظام هستی
و التحقیق فی الجواب عن الشبهة ما أسلفنا فی تحقیق الامر بین الأمرین و نزیدک بیاناً:
انّ علمه وارادته تعلقا بالنظام الکونی علی الترتیب العلّی و المعلولی و لم یتعلّقا بالعلّة فی عرض معلوله و بالمعلول وسطٍ حتّی یقال انّ الفاعل مضطّرٌ فی فعله فاوّل ما خلق الله تعالی هو حقیقةٌ بسیطةٌ روحانیة بوحدتها کلّ کمالٍ و جمالٍ و جفّ القلم بما هو کائنٌ و تّم القضاء الالهی بوجود. و مع ذلک لمّا کان نظام الوجود فانیاً فی ذاته ذاتاً وصفةً و فعلاً یکون کلّ یوم هو فی شأنٍ.
فحقیقة العقل المجرّد و الروحانیة البسیطة المعبّر عنها بنور نبیّنا ـ صلی الله علیه و آله ـ والملک الروحانی صادر منه تعالی بلا وسطٍ هی بما انّها صرف التعلق و الربط ببارئه ـ تعالی شأنه ـ تعلقاً لایشبه التعلّقات المتصوّرة و ربطاً لایماثل الروابط المعقولة یکون ما صدر منها صدر منه تعالی بنسبةٍ واحدةٍ لعدم البینونة العزلة بینه تعالی و بین شئٍ لکونه تعالی صرف الوجود من غیر مهیّة و هی مناط البینونة العزلة و سائر الموجودات و العلل المعانقة لها لم تکن مع معالیلها بهذه المثابة فالحقیقة العقلیّة ظهور مشیة و ارادته کما ان الطبیعة یدالله المبسوطة خمّرت طینة آدم بیدی اربعین صباحاً.[8] فمن عرف کیفیّة ربط الموجودات علی ترتیب سببی و مسبّبی الیه تعالی
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 32
یعرف انّها مع کونه ظهوره تعالی تکون ذات آثار خاصّة فیکون الانسان مع کونه فاعلاً مُختاراً ظلّ الفاعل المختار و فاعلیّته تعالی و ما تشآؤون إلاّ أن یشآءالله .[9]
فتحصّل من جمیع ما ذکرنا انّ تعلق ارادته تعالی بالنظام الأتم لاینافی کون الانسان فاعلاً مختاراً.[10](24)
* * *
عدم تأثیر اراده عبدودر افعال
عدم دخالت مبادی اختیار در اختیاریّت اختیار
لزوم اختیاری بودن مبادی اختیار
انّ من جملة الاشکالات الواردة فی باب الارادة الحادثة: انّ الإرادة الإنسانیّة اذا کانت واردة علیه من خارج بأسباب و علل منتهیة إلی الإرادة القدیمة، فکانت واجبة التحقّق سواء ارادها العبد ام لم
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 33
یردها، فکان العبد ملجأً مضطرّاً فی إرادته، الجأته الیها المشیة الواجبة الإلهیّة و ما تشآؤون إلاّ أن یشآء الله فالإنسان کیف یکون فعله بارادته حیث لاتکون ارادته بارادته؟ و الاّ لترتبت الارادات متسلسلة إلی غیر نهایة...
الجواب عن أصل الإشکال:
و الحق فی الجواب عن أصل الإشکال ما افاد بعض اعاظم الفلاسفة: من ان المختار ما یکون فعله بارادته، لا مایکون ارادته بارادته و الاّ لزم ان لاتکون إرادته ـ تعالی ـ عین ذاته، و القادر ما یکون بحیث إن أراد الفعل صدر عنه الفعل وإلاّ فلا، لا مایکون إن أراد الإرادة للفعل فعل و إلاّ لم یفعل [11]. انتهی.
أقول: إن من الواضح الضروری عند جمیع [افراد النوع]الإنسانّی أنّ الفعل الصادر عن اختیار و علم و إرادة موضوع لحسن العقوبة إذا کان علی خلاف المقرّرات الدینیّة أو السیاسیّة المدنیة عند الموالی العرفیّة، و العقلاء کافّة یحکمون باستحقاق عبیدهم [العقوبة] بمجرّد فعل مخالف للمولی اختیاراً منهم، و هذا حکم ضروریّ عندهم فی جمیع امورهم، و لیس هذا إلاّ لأجل أنّ الفعل الذی [هو] موضوع حسن العقوبة عندهم هو الفعل الصادر عن علم و إرادة و اختیار، و إن لم تکن تلک المبادئ بالاختیار، و العقلاء لاینظرون و لایلتفتون إلی اختیاریّة المبادئ و إرادیّتها و کیفیّة وجودها، بل الملتفت إلیه هو الفعل الصادر، فإن کان صادراً عن اختیار یحکمون علی فاعله باستحقاق المثوبة أو العقوبة؛ بحیث تکون تلک الشبهات فی نظرهم شبهات سوفسطائیّة فی مقابل البدیهة.
فلو قیل: إنّ الفعل الاختیاریّ ما یکون مبادئه اختیاریّة، فلا وجه لاختصاص الاختیاریّة بالإرادة، بل لابّد من الإسراء بها إلی کلّ ما هو
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 34
دخیل فی وجود الفعل من وجود الفاعل و علمه و شوقه و إرادته، فیلزم أن لایکون فعل من الأفعال اختیاریّاً حتّی فعل الواجب ـ تعالی شأنه ـ فلابّد من محو کلمة الاختیار من قاموس الوجود، و هو ضروریّ البطلان.
و لو سُلّم فلنا أن نقول: إنّه لایعتبر فی صحّة العقوبة عند کافّة العقلاء الاختیاریّة بالمعنی المدّعی من کون الفعل اختیاریّاً بجمیع مبادئه، فإنّ صحّة العقوبة من الأحکام العقلائیّة و المستصحّات العقلیّة، و هذا حکم جارٍ رائج بین جمیع العقلاء فی الأعصار و الأدوار لایشکّون فیه، و [قد] یشکون فی الشمس فی رابعة النهار، مع أنّ الإرادة لیست بالإرادة، و الاختیار لیس بالاختیار.
و لیعلم: أنّ مجرّد صدور الفعل عن علم و إرادة لیس موضوع حکم العقل لصحّة العقوبة و استحقاق العقاب؛ ضرورة أنّ الحیوانات ـ أیضاً ـ إنّما [تفعل ما تفعل] بعلم و إرادة، ولو کانت إرادیّة الفعل موضوعاً للاستحقاق للزم الحکم باستحقاق الحیوانات، فما هو الموضوع هو صدور الفعل عن الاختیار الناشئ عن تمیّز الحسن من القبیح.
و الاختیار: عبارة عن ترجیح أحد جانبی الفعل و الترک بعد تمیّز المصالح و المفاسد الدنیویّة و الاُخرویّة، فإنّ الإنسان بعد اشتراکه مع الحیوان بأنّ أفعاله بإرادته و علمه، یمتاز عنه بقوّة التمیّز و إدراک المصالح الدنیویّة و الاُخرویّة، و قوّة الترجیح بینهما، و إدراک الحُسن و القبح بقوّته العقلیّة الممیّزة.
و هذه القوّة مناط التکلیف و استحقاق الثواب و العقاب، لا مجرّد کون الفعل إرادیّاً، کما ورد فی الروایات: أنّ الله لمّا خلق العقل استنطقه... إلی أن قال: بک اُثیب، و بک اُعاقب[12] فالثواب و العقاب بواسطة
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 35
العقل و قوّة ترجیحه المصالح و المفاسد و الحسن و القبح.
هذا، و أمّا مسألة إرادیّة الفعل، فالحقّ فی الجواب: أنّ الفعل الإرادیّ ما صدر عن الإرادة، فوزان تعلّق الإرادة بالمراد وزان تعلّق العلم بالمعلوم من هذه الحیثیّة، فکما أنّ مناط المعلومیّة هو کون الشی ء متعلّقاً للعلم، لاکون علمه متعلّقاً للعلم الآخر، کذلک مناط المرادیّة هو کونه متعلّقاً للإرادة و صادراً عنها، لاکون إرادته متعلّقاً لإرادة اُخری، فلیتدبّر.[13](25)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 36
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 37
- . یکی از اشکالات موجود در بحث اراده و اختیار این است که: در فلسفه ثابت شده است که شی ء تا واجب نشود، وجود پیدا نمی کند و وجوب شی ء عبارتست از ضرورت تحقق آن و امتناع تحقق نیافتنش. در این صورت صدور فعل از فاعل واجب التحقق است؛ و هر فعلی که چنین باشد فاعل ناگزیر از ایجاد آن و مجبور به صدورش می باشد. جمعی از متکلّمین بین فعلی که از فاعل مختار صادر می شود با فعل فاعل غیر مختار تفاوت قائل شده اند، و قاعده را در فاعل مختار جاری ندانسته اند و این تفاوت بدان سبب بوده که باب اثبات اختیار برای واجب تعالی و باب اثبات صانع بسته نشود. ولی چنین به نظر می رسد که اینها جریان قاعدۀ عقلیه را بر آرا و خواسته های خود بنا نهاده اند، نه بر آنچه برهان اقتضا می کند. چنان که گویا نتایج آنها را به قبول براهین می خواند نه این که برهان آنها را به پذیرش نتیجه خوانده باشد.
- . مراد قاعدۀ «الشئ ما لم یجب لم یوجد» است.
- . قاعدۀ مذکور در صفحات 114 تا 124 کتاب طلب و اراده تألیف حضرت امام(س) توضیح داده شده است.
- . فاطر/15.
- . حدید/3.
- . اما عدم منافات قاعدۀ مذکور (الشئ ما لم یجب لم یوجد) با اختیار فاعل مختار پس از فهم مفاد آن کاملاً روشن می گردد زیرا مراد و مفهوم قاعدۀ این که ممکن تا آنگاه که واجب نشده باشد موجود نخواهد گشت. و علّت تامه بنابر اقتضای خود، معلول را واجب نموده و پس از آن ایجادش می کند. بنابراین چه منافاتی میان این مسئله و مختار بودن فاعل وجود دارد؟ زیرا فاعل مختار بنابر اراده و اختیار و فعالیّت خود، فعل را واجب نموده و ایجادش می کند و این (خود) مؤکد مختار بودن فاعل است. و به عبارت دیگر علّت همان چیزی است که شی ء را واجب می کند؛ و اگر ایجاد کننده مختار باشد شی ء را به اختیار خود واجب می نماید. و متکلّم (که قائل به منافات این قاعده با اختیارات) چون موضوع قاعده و استدلال و مفاد آن را درک نکرده است چنین می پندارد که ایجاب و وجوب با اختیار منافات دارند، و حال آن که معقول نیست که ایجاب اختیاری، علّت و منشأ اضطرار (فاعل) شود؛ و محال است که وجوب ایجاد شده از طرف خود علّت، مؤثر در اضطرار آن باشد. (زیرا در آن صورت تقدّم شی ء بر خودش لازم می آید). البته در اینجا نکتۀ دیگری هم هست که ما پیش از این بدان توجه داریم و یادآوری آن سزاوار است. و آن این که علّت تامّۀ مستقل آن علّتی است که خود به تنهایی بتواند راه همۀ اعدام و نیستی هایی را که ممکن است بر معلول عارض شود، سد نماید. و با این تعریف در نظام هستی هیچ علّتی که در علیّت و تأثیرگذاری مستقل باشد به جز ذات واجب الوجود ـ قدرتش بلندباد ـ نبوده و نخواهد بود، و سایر موجودات در عالم امکان از چنین شأن و مقامی برخوردار نیستند، زیرا همۀ آنان محتاج به خداوند هستند، و خداوند بی نیاز ستودنی است. و شاید در این که قرآن کریم در این جا «غنی» را با صفت «حمید» توصیف نموده است، اشارۀ لطیفی باشد به آنچه در پیش بیان نمودیم: همۀ محامد خاص ذات واجب بی نیازی است که با بی نیازی ذاتی که دارد به هر صاحب کمالی کمال بخشیده و هر صاحب جمالی را جمال عطا نموده است. پس مبدأ همۀ محامد و مدایح از اوست و به او باز می گردد «اوّل و آخر و ظاهر و باطن اوست و او بر همه چیز دانا است».
- . از اشکالات بحث اراده و اختیار این است که سراسر نظام هستی تابع اراده و حکم خداوند متعال است، و سلسلۀ وجود از غیب و شهود به ارادۀ ازلی واجب بالذات منتهی می گردد که تخلّف هیچ موجودی از آن ممکن نیست. بنابر این آنچه از بنده صادر می شود به دلیل قضای سابق خداوند و ارادۀ ازلی است و بنده در اعمال خویش در حقیقت، مضطر و مجبور و در ظاهر، مختار است. و این است معنای سخن کسی که می گوید: علم خداوند متعال به نظام اتمّ منشأ آن نظام است، زیرا خداوند متعال فاعل بالعنایة و تجلّی است. پس خود تعلّق علم او (به موجود) مبدأ معلومات (یعنی موجودات) است و آنها پیرو علم اویند نه این که علم خداوند پیرو آنها باشد، چنان که در علوم انفعالی است. بلکه در حق تعالی علم و اراده و قدرت همگی به حقیقت واحد بسیط متحققند و وجود صرف، صرفِ هر کمالی است. و قدرت او از سنخ قدرت انسان نیست که نسبت آن بافعل و ترک مساوی باشد، زیرا واجب الوجود بالذات از همه جهت واجب الوجود است. در حالی که تساویِ نسبت (فعل و ترک) یکی از جهات امکان است که تحقق آن در ذات بسیط واجب محال است، بلکه قدرت او مثل اراده اش احدیّ التعلّق است، و آن دو عین علم او به نظام اتمّ هستند، و لذا نظام هستی علم عنایی حضرت حق است. از آنچه گفتیم پاسخ سخنی که گفته اند: علم تابع معلوم است و نمی تواند علّت آن باشد، داده می شود. زیرا تابعیّت، شأن علوم انفعالی است نه علمی مانند علم خداوند متعال که علم فعلی و فعلیّت محض است.
- . عوالی اللئالی، ج 4، ص 98، روایت 138.
- . انسان/30.
- . پاسخ این شبهه همان است که در بحث امر بین الامرین گفتیم و در اینجا برای توضیح بیشتر اضافه می کنیم: علم و ارادۀ خداوند متعال به نظام هستی به ترتیب علّت و معلول تعلّق گرفته است نه به علّت در عرض معلول و یا به معلول بدون علّت، تا گفته شود که فاعل در فعلش مضطر است. پس نخستین چیزی که خداوند تعالی آفرید حقیقتی بسیط و روحانی بود که به وحدتش همۀ کمالات و جمالهاست و با آفرینش او قلم تقدیر هر آنچه می بایست بُود، نوشت و قضای الهی (برای ایجاد) پایان یافت؛ ولی با این وصف چون نظام وجود ذاتاً و صفتاً و فعلاً در ذات او فانی است (و این نظام تدریجی و ترتیبی است) هر روزی او در کاری آفرینشی جدید است. پس حقیقت عقل مجرد و روحانیّت بسیط که ـ از آن به نور پیامبر ما، درود خداوند بر او و خاندانش باد، و فرشته روحانی تعبیر شده است ـ بدون واسطه از ذات حق تعالی صدور یافته است، چون صرف تعلّق و ربط به خداوند ـ تعالی شأنه ـ است بنحوی که شباهتی به هیچ یک از تعلّقاتی که تصوّر می شود و یا ارتباطهایی که عقل می تواند درک نماید، ندارد؛ بنابراین آنچه از او صادر شود به همان نسبتی که از او صادر شود از خداوند متعال صادر شده است؛ زیرا میان خداوند متعال و اشیاء بینونت عزلت (یعنی دوگانگی مانند دوگانگی دو چیز جدا از هم) وجود ندارد، زیرا خداوند متعال صرف الوجود است که ماهیّت ندارد و مناط و ملاک بینونت عزلت ماهیت است. و سایر موجودات با علل خود چنین ارتباطی ندارند که میانشان بینونت عزلت نباشد. پس حقیقت عقلیّه ظهور مشیّت و ارادۀ حق تعالی است، همچنان که طبیعت در واقع دستِ گستردۀ خداوند است. «گل آدم را در چهل روز با دو دست (جمال و جلال) خود سرشتم». پس هرکس که نحوۀ ارتباط موجودات را به همان ترتیب سببی و مسببی، با حق تعالی درک کند متوجه می شود که با وجود این که آنها ظهور خداوند متعالند دارای آثار و خاصیتهایی (نیز) هستند، پس انسان با آن که فاعلی مختار است ظلّ فاعل مختار و فاعلیّت آن ظل فاعلیّت فاعل مختار، خداوند تعالی است. چیزی را اراده نمی کنید مگر آن که خدا بخواهد. از تمام آنچه که بیان کردیم چنین شد که تعلّق ارادۀ خداوند متعال به نظام اتم هیچ منافاتی با این که انسان فاعلی مختار باشد، ندارد.
- .الأسفار، ج 6، ص 388.
- . الاصول من الکافی، ج 1، ص 10، کتاب العقل و الجهل.
- . از جملۀ اشکالاتی که در باب «ارادۀ حادث» شده چنین است: اگر ارادۀ انسانی از خارج بر او به وسیلۀ اسباب و عللی که به ارادۀ قدیم منتهی می شود وارد شود، تحقق چنین اراده ای واجب است چه بنده اراده بکند و چه اراده نکند. پس بنده در ارادۀ خود مجبور و ناچار است، مشیّت واجب الهی او را مجبور کرده است. «و نمی خواهید مگر آنچه خدا بخواهد». پس چگونه انسان کارش به ارادۀ خودش است وقتی که ارادۀ او به اراده اش نیست؟ وگرنه، اراده ها تسلسل پیدا می کند و بی پایان ادامه می یابد... جواب اشکال: پاسخ درست از این اشکال آن چیزی است که برخی از بزرگان فلاسفه گفته اند: آنچه را ما می پذیریم فعل انسان به ارادۀ اوست نه این که ارادۀ او به اراده اش باشد وگرنه لازم می آید ارادۀ خداوند تعالی عین ذاتش نباشد، و قادر کسی است که وقتی ارادۀ کاری کرد آن کار از او صادر بشود و اگر اراده نکرد صادر نشود. نه این که قادر کسی است که اگر ارادۀ اراده برای کاری کرد انجام دهد و اگرنه، انجام ندهد. می گویم: از موضوعات روشن و ضروری پیش همۀ افراد نوع انسان موضوع «حُسن مجازات» است در فعل سرزده از اختیار و علم و اراده، اگر مخالف دستورات دینی و یا فرامین سیاسی مدنی پیش رهبران جامعه باشد، و همۀ خردمندان حکم می کنند که بندگان آنها به مجرد این که کاری اختیاری در مخالفت مولی از آنان سر زده باشد، استحقاق مجازات را دارند. و این حکم پیش آنها در تمام موارد ضروری است. و دلیل آن غیر از این نیست که موضوع «حسن مجازات» پیش آنها کار سرزده از علم و اراده و اختیار است، هر چند این مبادی به اختیار نباشد. خردمندان به اختیاری بودن مبادی و ارادی بودن آنها و چگونگی وجود آنها نمی نگرند و توجّه نمی کنند، بلکه مورد توجّه آنها کار انجام شده است، اگر این کار از اختیار سرزده باشد حکم به استحقاق پاداش یا مجازات فاعل آن می کنند، به گونه ای که آن شبهات پیش آنان همانند شبهه های سوفسطایی در برابر بدیهیات است. اگر گفته شود؛ کار اختیاری فعلی است که مبادی آن اختیاری باشد، دلیلی ندارد که اختیاری بودن اختصاص به اراده داشته باشد، بلکه باید به تمام چیزهایی که در تحقق فعل دخالت دارد از وجود فاعل و علم او و شوق و ارادۀ او تعمیم داده شود، بنابراین لازم می آید هیچ فعلی از افعال حتّی فعل واجب تعالی اختیاری نباشد و باید کلمۀ اختیار را از فرهنگ وجود پاک کرد. نادرستی چنین سخنی ضروری است. و اگر آن را بپذیریم می توانیم بگوییم: در درستی مجازات پیش همۀ خردمندان اختیاری بودن به این معنای ادّعا شده اعتباری ندارد: فعل اختیاری، باید تمام مقدّمات آن اختیاری باشد. درستی مجازات از احکام عقلایی و پذیرفته های عقلی است و این حکم بین همۀ خردمندان در تمامی دورانها و روزگارها جاری و رایج بوده و کسی در آن تردید نکرده است و شک در آن همانند شک در وجود خورشید در وسط آسمان می باشد. با این که اراده به اراده نیست و اختیار به اختیار نمی باشد. و باید دانسته شود؛ مجرد صدور فعل از علم و اراده، موضوع حکم عقل برای «درستی مجازات و استحقاق آن» نیست، زیرا حیوانها نیز آنچه انجام می دهند به علم و اراده است و اگر ارادی بودن فعل موضوع استحقاق باشد لازم است حکم به استحقاق مجازات حیوانات نیز بشود، پس موضوع «حُسن مجازات» فعل اختیاری است که منشأ آن شناخت خوب از بد باشد. و اختیار عبارت از ترجیح یکی از دو طرف فعل و ترک، پس از شناخت مصالح و مفاسد دنیایی و آخرتی کار است . انسان پس از اشتراکش با حیوان در این که کارهای او به اراده و علم است از حیوان به نیروی تمیز خوب و بد و درک مصالح دنیوی و اخروی و ترجیح بین این دو ممتاز است. و ادراک خوبی و بدی به نیروی عقلی تمیزدهنده است. و این قوه ملاک تکلیف و استحقاق پاداش و مجازات است نه صرف این که کار ارادی باشد چنانچه در روایات آمده است: «خداوند وقتی عقل را آفرید آن را به سخن در آورد...» تا آنجا که می فرماید: «به تو پاداش می دهم و به تو مجازات می کنم». پس پاداش و مجازات به دلیل عقل و ترجیح مصالح و مفاسد و خوبی و بدی است. امّا موضوع ارادی بودن فعل، جواب درست و حق این است: فعل ارادی کاری است که از اراده سر زده شود ، پس ملاک تعلّق اراده به مُراد و ملاک تعلّق علم به معلوم یکسان است. پس همان طور که معیار معلومیّت این است که آن چیز متعلّق علم باشد نه این که علم به آن متعلّق علم دیگر باشد، همین معیار مرید بودن است که متعلَّق اراده و صادر از آن باشد نه این که اراده متعلّق اراده دیگر است. پس در آن باید درنگ شود.
فصل سوم :امر بین الأمرین
امر بین الأمرین
بیان حقیقت امر بین الأمرین
فصل فی بیان المذهب الحق و هو الامر بین الامرین والمنزلة بین المنزلتین و فیه طرق:
منها انه بعد ما علم ان التفویض و هو استقلال الممکن فی الایجاد والفاعـلیة والجبر و هو سلب التأثیر عن الموجود و مزاولته تعالی للافعـال والاثار مباشرة و بلاوسط مستحیلان. اتضح سبیل الامر بین الامرین و هو کون الموجودات الامکانیة مؤثرات لکن لا بالاستقلال و فیـها الفاعلیة والعـلیة والتأثـیر لکن من غیر استقلال و استبداد و لیس فی دارالتحقق فاعل مستقل سوی الله تعـالی و سائـر الموجـودات کمـا انها موجـودات لا بالاستقـلال بل روابـط محضة و وجـودها عین الفقـر والتعـلق و محض الربـط والفـاقة تکـون فی الصفـات والاثـار والافعـال کذلـک فـمع انها ذات صفـات و آثـار و افعـال لم تـکن مستقـلات فی شئ منها کمـا تقـدم برهـانه فمـن عـرف حقیقة کـون الممـکن ربطاً محضاً عرف ان فعله مع کونه فعله فعل الله فالعالم بما انه ربط صـرف و تعـلق محض ظهور قـدرته الله و ارادتـه و علمـه و فعـله و هذا عیـن المنزلة بین المنزلتین والامـر بین الامـرین و لعله
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 39
الیـه اشـار فی قولـه و هـو الحق و مارمیت اذرمیت ولکن الله رمی[1] حیـث اثـبت الرمـی من حیث نفـاه فقـال رمیـت و مارمیـت فان الرمـی کونه منـه لم یکن بقوتـه و استقلالـه بل بقـوة الله و حولـه و قولـه و ما تشآؤون الاّ ان یشآء الله [2] فاثـبت المشـیة للّه من حیـث کونـها لهـم لا بأن یـکون المؤثر شیئین او فعـلین بالاشتراک بـل بمـا ان مشیة الممکن ظهور مشیته تعالی و عین الربط والتعلق بها... التفویضی اخرج الممکن عن حده الی حدود الواجب بالذات فهو مشرک والجبری حط الواجب تعالی عن علو مقامه الی حدود بقعة الامکان فهو کافر لقد سمی مولینا علی بن موسی الرضا ـ علیهما السلام ـ القائل بالجبر کافراً والقائل بالتفویض مشرکاً علی روایة صدوق الطائفة کما عن عیونه[3] والامر بین الامرین هو الطریقة الوسطی التی للامة المحمدیة ـ صلی الله علیه و آله ـ و هی حفظ مقام الربوبیة و حدود الامکانیة.
الجبری ظلم الواجب حقه بل الممکنات حقها و التفویضی کذلک والقائل بالامر بین الامرین اعطی کل ذی حق حقه.
الجبری عینه الیمنی عمیاء فسری عماه منها الی الیسری والتفویضی عینه الیسری عمیاء فسری منها الی الیمنی والقائل بالمنزلة بین المنزلتین ذوالعینین.
الجبری مجوس هذه الامة حیث نسب الخسائس والنقائص الی الله تعالی والتفویضی یهود هذه الامة حیث جعل یدالله مغلولة غلت
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 40
ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان[4] والقائل بالامر بین الامرین علی الحنفیة الاسلامیة.[5](26)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 41
بیان دیگری از امر بین الأمرین
معلوم شد که تفویض و جبر هر دو در مشرب برهان تام و ضوابط عقلیه باطل و ممتنع است، و مسلک «امر بین الامرین» در طریقۀ اهل معرفت و حکمت عالیه ثابت است؛ منتها در معنای آن بین علما ـ رضوان الله علیهم ـ اختلاف عظیم است. و آنچه در بین تمام مذاهب اتقن و اسلم از مناقشات و مطابقتر است با مسلک توحید مشرب عرفای شامخین و اصحاب قلوب است؛ ولی] این] مسلک در هر یک از معارف الهیه از قبیل سهل ممتنع است که حل آن با طریقۀ بحث و برهان ممکن نیست، و بدون تقوای تام قلبی و توفیق الهی دست آمال از ادراک آن عاجز است. از این جهت آن را به اهلش که اولیای حق هستند باید واگذار نماییم، و ما به طریقۀ اصحاب بحث وارد این وادی شویم. و آن آن است که تفویض را که عبارت از استقلال موجودات است در تأثیر، و جبر را که نفی تأثیر است، برأسه نفی کنیم و منزله ای بین المنزلتین، که اثبات تأثیر و نفی استقلال است، قائل شویم و گوییم منزلۀ ایجاد مثل وجود[ و] اوصاف وجود است: چنانچه موجودات موجودند و مستقل در وجود نیستند و اوصاف برای آنها ثابت است و مستقل در آن نیستند، آثار و افعال برای آنها ثابت و از آنها صادر است ولی[ غیر] مستقل در وجودند، و فواعل و موجداتی غیر مستقل در فاعلیت و ایجادند.(27)
* * *
فاعلیّت مخلوقات مظهر و مجلای فاعلیّت خداوند
ان کل موجود من الموجودات بذواتها و قواها الظاهریّة و الباطنیة من شؤون الحق و اطواره و ظهوراته و تجلیاته.
و هو ـ تعالی و تقدس ـ مع علو شأنه و تقدسه عن مجانسة مخلوقاته و تنزّهه عن ملابسة التعینات، و أنّه فی المظاهر الخلقیة
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 42
ظاهر فی مرآة العباد، و هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن، کذلک الأفعال و الحرکات و التأثیرات کلّها منه فی مظاهر الخلق. فالحق فاعل بفعل العبد و قوّة العبد ظهور قوّة الحق: وَ ما رَمَیْتَ إذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ الله رَمی.[6] فجمیع الذوات و الصفات و المشیئات و الارادات و الآثار و الحرکات من شؤون ذاته و صفته و ظلّ مشیئته و ارادته و بروز نوره و تجلیه؛ و کلُّ جنوده و درجات قدرته؛ و الحق حق و الخلق خلق؛ و هو تعالی ظاهر فیها و هی مرتبة ظهوره.
ظهور تو به من است و وجود من از تو و لست تظهر لولای لم اکن لولاک
فمن نسب الفعل إلی الخلق و عزل الحق عنه، بزعم التنزیه و التقدیس، فهو قاصر و ظالم لنفسه و حقّه، و محجوب عن الحق مطرود عن الرب؛ تنزیهه و تقدیسه تقصیر و تحدید و تقلید؛ فهو داخل فی قوله المَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ عاکف فی الکثرات بلا توحید.
و من نسبه إلی الحقّ مع عدم حفظ الکثرة فهو ضال بتجاوزه الاعتدال، داخل فی قوله الضآلّین.
و الصراط المستقیم و الطریق المستبین الخروج عن التعطیل و التشبیه، و حفظ مقام التوحید و التکثیر و اعطاء حق الحق و العبد.
فعند ذلک ینکشف للعبد أنّ ما اصابه من حسنة فمن الله و ما اصابه من سیّئة فمن نفسه؛[7] فإنّ السیّئة من سوءالاستعداد و نقصان الوجود و هما قسطا العبد. و الحسنة من الخیرات و الجهات الوجودیة، و هی قسط الرب. و ینفتح له سرّ قوله تعالی: قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ الله ِ.[8] فانّ القابل من التجلی العینی؛ کما قال محی الدین[9]: «والقابل
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 43
لایکون الاّ من فیضه الاقدس.»[10][11](28)
* * *
فنای دار تحقّق در حق تعالی
باید دانست که در علوم عالیه مقرّر و ثابت است که جمیع دار تحقّق و مراتب وجود، صورت «فیض مقدّس» که تجلّی اشراقی حق است، می باشد. و چنانچه «اضافۀ اشراقیّه» محض ربط و صرف فقر است، تعیّنات و صور آن نیز محض ربط می باشند و از خود حیثیّت و استقلالی ندارند. و به عبارت دیگر، تمام دار تحقّق فانی
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 44
در حق، ذاتاً و صفتاً و فعلاً، هستند؛ زیرا که اگر موجودی از موجودات در یکی از شؤون ذاتیّه استقلال داشته باشد، چه در هویّت وجودیّه و چه در شؤون آن، از حدود بقعۀ امکان خارج شود و به وجوب ذاتی مبدّل گردد. و این واضح البطلان است. و چون این لطیفۀ الهیّه در قلب راسخ شد و فؤادْ ذوق آن را چنانچه باید و شاید کرد، بر او سرّی از اسرار قدر کشف شود و لطیفه ای از حقیقت «امر بین الامرین» منکشف گردد.
پس، آثار و افعال کمالیّه را به همان نسبت که به خلق نسبت دهند، به همان نسبت به حق نیز نسبت توان داد، بدون آن که مجاز در هیچ طرف باشد. و این در نظر وحدت و کثرت و جمع بین الامرین متحقّق گردد.(29)
* * *
امر بین الأمرین و نفی استقلال بندگان
ناصیۀ بندگان به دست حق تعالی است، و قدرت بر تنفس و نگاه کردن ندارند مگر با قدرت و مشیت حق تعالی، و آنها عاجزند از تصرف در مملکت حق به جمیع انحاء تصرفات، گر چه تصرف ناچیزی باشد، مگر با اذن و ارادۀ آن ذات مقدس؛ چنانچه حق فرماید: «خدای تعالی فقط خلق می کند هر چه بخواهد و اختیار فرماید هر چه اراده کند؛ کسی را در امر خود اختیاری نیست یعنی استقلالاً منزه است خدای تعالی از شریک در تصرف در مملکت وجود.»[12]... زیرا که حق جل و علا خالق است و مؤثری جز او نیست، و تمام اراده ها و مشیتها ظل اراده و مشیت ازلی سابق اوست.(30)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 45
امر بین الأمرین و فاعلیّت علی الإطلاق خداوند
قدرت فقط در دستگاه قدس ربوبیت پیدا می شود و فاعل علی الاطلاق و مسبب الاسباب، آن ذات مقدس است. تمام مخلوقات اگر پشت به پشت هم دهند که یک پشه خلق کنند نتوانند؛ و اگر پشه ای از آنها چیزی برباید، نتوانند پس بگیرند.[13] قدرت پیش حق تعالی است. اوست مؤثر در تمام موجودات. با هر زحمت و ریاضتی شده در قلب خود با قلم عقل نگارش ده که لا مُؤثّر فِی الوُجود اِلاّ الله «نیست کارکنی در دار تحقق جز خدا.»... ارادۀ حق تعالی قاهر به همۀ ارادات است؛ اگر قلبت به این کلمۀ مبارکه اطمینان حاصل کرد و او را تسلیم این عقیده نمودی، امید است کارت به انجام رسد و ریشۀ شرک و ریا و کفر و نفاق از قلبت قطع شود. و بدان که این عقیدۀ حقه مطابق با عقل و شرع است و توهم جبر در این نیست. ممکن است بعضی ها که از مبادی و مقدمات آن بی اطلاع اند و گوش آنها آشنای به بعضی مطالب نیست این را رمی به جبر کنند، با اینکه مربوط به جبر نیست. این توحید است، جبر شرک است؛ این هدایت است؛ جبر ضلالت است.(31)
* * *
هو غالب علی کل الأشیاء قاهر علیها؛ و جمیع سلسلة الوجود مسخر بامره: ما مِنْ دابّةٍ اِلّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها؛[14] مقهور تحت قهاریته بلا عصیان، مخذول تحت قدرته بلا طغیان؛ و له السلطنة المطلقة و المالکیة التامة و الغلبة علی الأمر والخلق؛ و حرکة کلّ دابّة بتسخیره، و فعل کل فاعل بأمره و تدبیره.[15](32)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 46
دایرۀ وجود مظهر قدرت الهی
هو تعالی مبدء آثار غیرمتناهیة؛ و لیس فی الدار غیره و غیر صفاته و آثاره دیّار. و لا مؤثر فی الوجود إلاّ الله ؛ و کلّ مؤثر أو مبدء آثار فهو من مظاهر قوته و فعله. و لاحول و لاقوّة إلاّ بالله العلیّ العظیم.
و هو تعالی مؤثّر فی مظاهره الخلقیة؛ بل هو السمیع و البصیر بعین سمعنا و بصرنا، علی ما یعرفه الراسخون فی العلم و المعرفة. قال شیخنا العارف الکامل الشاه آبادی،[16] ادام الله ظلّه علی رؤوس مریدیه: «ان السمیع و البصیر لیسا من أمّهات الأسماء. و یرجعان إلی علمه فی مقام الذات؛ و لا یفترقان منه إلاّ اذا وقعا للمخلوقین و المظاهر، فیتحقّق السمع و البصر فی حقّه تعالی بعین السمع و البصر الواقعین للمظاهر.[17]» انتهی.
فجمیع دائرة الوجود و مبادئ التأثیر فی الغیب و الشهود مظاهر قوته و قدرته، و هو الظاهر و الباطن و الأوّل و الآخر.
قال الشیخ الکبیر محیی الدین فی فصوصه: «و اعلم أنّ العلوم الالهیّة الذوقیة الحاصلة لاهل الله مختلفة باختلاف القوی الحاصلة منها، مع کونها ترجع إلی عین واحدة؛ فإنّ الله تعالی یقول: کنتُ سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده التی یبطش بها و رجله التی یسعی بها.[18] فذکر ان هویته عین الجوارح التی هی عین العبد، فالهویة واحدة و
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 47
الجوارح مختلفةٌ.»[19] انتهی.
و هذا حقیقة الأمر بین الأمرین الذی حقّقه السلف الصالح من اولیاء الحکمة و منابع التحقیق کمولانا الفیلسوف صدر الحکماء والمتألهین[20] ـ رضوان الله علیه ـ و تبعه غیره من المحقّقین.[21](33)
* * *
مؤیّدات قرآنی امر بین الأمرین
تأییدات نقلیة و هی اکثر من ان یذکر فالایات الکریمة والاحادیث الشریفة مشحونة بذکر هذه اللطیفة الربانیة والحقیقة الالهیة تصریحاً و تلویحاً تنصیصاً و کنایة.
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 48
فمن الایات مضافاً الی ما قدمنا من قوله تعالی و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی[22] و قوله تعالی و ما تشآؤون الا ان یشآء الله [23] و قوله تعالی ما اصابک من حسنة فمن الله [24] الایة.
الایات الواردة فی قضیة خضر و موسی ـ علی نبینا و آله و علیهما السلام والصلوة ـ فان فیها اشارة لطیفة الی هذه الحقیقة.[25]
والایات التی وردت فیها نسبة التوفی تارة الی الله تعالی فقال: الله یتوفی الانفس حین موتها[26] و اخری الی ملک الموت فقال: قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم[27] و ثالثة الی الملائکة فقال و لوتری اذ یتوفی الذین کفروا الملائکة[28] والایات التی تنسب الاضلال تارة الی الله تعالی فقال: و یضل الله الظالمین[29] و اخری الی ابلیس فقال: انه عدو مضل مبین[30] و ثالثة الی العباد فقال: و اضل فرعون قومه[31] و قال: واضلهم السامری[32].[33](34)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 49
باید دانست که جمیع مراتب وجود، از غایت اوج ملکوت و نهایت ذروۀ جبروت تا منتهی النهایات عالم ظلمات و هیولی، مظاهر جمال و جلال حق و مراتب تجلیات ربوبیت است و هیچ موجودی را از خود استقلالی نیست و صرف تعلق و ربط و عین فقر و تدلی به ذات مقدس حق علی الاطلاق است؛ و تمام آنها علی الاطلاق مسخرات به امر حق و مطیع اوامر الهیه هستند. چنانچه اشاره به این معنی در آیات فرقانیه بسیار است: قال تعالی: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی.[34] این اثبات و نفی اشاره به مقام «امر بین الامرین» است؛ یعنی، تو رمی کردی و در عین حال تو رمی نکردی به انانیت و استقلال خود؛ بلکه به ظهور قدرت حق در مرآت تو و نفوذ قدرت او در ملک و ملکوت تو رمی واقع شد؛ پس تو رامی هستی، و در عین حال حق ـ جل و علا ـ رامی است. و نظیر آن است آیات شریفه ای که در سورۀ مبارکۀ «کهف» در قضیۀ خضر و موسی ـ علیهماالسلام ـ است که حضرت خضر بیان اسرار اعمال خود را فرمود: در یک مورد که مورد نقص و عیب بود به خود نسبت داد؛ و در یک مورد که مورد کمال بود به حق نسبت داد؛ و در مورد دیگر هر دو نسبت را ثابت کرد. یک جا گفت: اردت. و یکجا گفت: اراد ربک. و یکجا گفت: اردنا. و همه صحیح بود.[35]
و از آن جمله است قول خدای تعالی که می فرماید: الله یتوفی
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 50
الانفس حین موتها[36]، با آنکه ملک الموت موکل بر توفی نفوس است. الله تعالی هوالهادی و المضلّ: یضل من یشاء و یهدی من یشاء.[37] با آنکه جبرئیل هادی است و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ هادی است: انما انت منذر و لکل قوم هاد.[38] و شیطان مضل است. و همین طور نفحۀ الهیه از صور حضرت اسرافیل به عین نفحۀ اسرافیلیه می دمد.
با یک نظر، اسرافیل و عزرائیل و جبرئیل و محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و سایر انبیاء، و تمام دار تحقق، چه هستند که در مقابل ملک ملک علی الاطلاق و ارادۀ نافذۀ حق به آنها چیزی نسبت داده شود؟ تمام مظاهر قدرت و ارادۀ حق اند: هوالذی فی السماء اله و فی الارض اله.[39] و به یک نظر، و آن نظر کثرت و توجه به اسباب و مسببات است، تمام اسباب به جای خود درست و نظام اتم با یک نظم و ترتیب ترتب مسببات بر اسباب اداره شود، که اندک سببی و واسطه ای را اگر از کار باز داریم، چرخ دایرۀ وجود می ایستد؛ و ربط حادث به ثابت اگر نباشد با وسایط مقرره، قبض فیض و امساک رحمت شود. و اگر کسی با مبانی و مقدمات مقرره و در محال خود ـ خصوصاً کتب عرفانی شامخین، و در فلاسفه کتب صدر الحکماء و الفلاسفة و افضل الحکماء الاسلامیة ـ این مشرب احلای ایمانی را ادراک کند و به مقام قلب برساند، فتح این ابواب بر او می شود و می یابد که در مرحلۀ تحقیق عرفانی تمام این نسبتها صحیح و ابداً شائبۀ مجاز در آن نیست. چون بعضی از ملائکۀ موکلۀ به نفوس مؤمنین و قبض ارواح مقدسۀ آنان مقامات مؤمنین را می بینند در محضر مقدس حق تعالی، و از آن طرف کراهت مؤمنین را
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 51
می بینند، حالت تزلزل و تردید در آنها حاصل آید و همین حالت را حق تعالی به خود نسبت داده؛ چنانچه اصل توفی و هدایت و ضلالت را نسبت داده است. و همان طور که آنها صحیح است به حسب مسلک عرفانی، این نیز صحیح است. ولی ادراک این مشرب محتاج به حسن قریحه و لطافت و سلامت ذوق است. والله العالم و الهادی.
و این نکته ناگفته نماند که چون حقیقت وجود عین حقیقت کمال و عین تمام است و نقایص و قبایح به حق تعالی نسبت داده نشود و مجعول نباشد ـ چنانچه در محل خود مقرر و مبرهن است ـ از این جهت، هر چه فیض به افق کمال نزدیکتر باشد و از ضعف و فتور مبراتر باشد، ربط آن به حق اتم و نسبت به ذات مقدس احق شود. و به عکس آن، هر چه ظلمت تعین و نیستی غالب آید و حدود و نقایص افزون شود، ربط ناقص و نسبت بعید گردد. و از این جهت است که افعال ابداعی را در لسان شریعت به حق بیشتر نسبت دادند، و افعال تجددی ملکی را کمتر نسبت دادند. و اگر چشمی باز و دلی بیدار نقص] را] از کمال و زشت را از زیبا و قبیح را از حسن تمیز دهد، آن وقت می تواند بفهمد که با آنکه تمام دار تحقق تجلی فعلی حق است و به او منتسب است، تمام افعالش جمیل و کامل است و هیچیک از نقایص و قبایح به آن ذات مقدس انتساب ندارد. و انتساب بالعرض، که در لسان حکما ـ رضوان الله علیهم ـ شایع است، در اوایل تعلیم و در حکمت شایعه است. و در این مقام اشتباهاتی است که صرفنظر کردن از آنها اولی است.
و مقصود از بیان این نکته اولاً، رفع بعض توهمات فاسده است که در این مقام ممکن است جاهل عاری از معارف توهم کند.
و ثانیاً، بیان آن است که این تردید و ترجح دواعی چون از بعض ملکوتیین واقع می شود، نسبت آن به حق اتم است از آن اموری که
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 52
در این عالم واقع می شود.
و ثالثاً، آنکه باز انسان عارف به حقایق باید وجهۀ کمال و نقص را در این تردید و ترجح دواعی تمیز دهد؛ و جهت کمال را به حق منتسب بداند، و جهت نقص را سلب کند.(35)
* * *
قرآن و نفی استقلال موجودات
آیۀ قُلْ لا اَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرّاً[40]... می خواهد یکی از آیات توحید و قدرتهای آفرینندۀ عالم را گوشزد جهانیان کند که هیچ کس مالک مستقلّ هیچ کار نیست و کسی به خودی خود بی مددهای غیبی الهی از عهدۀ چیزی برنمی آید و بی پشتیبانی خدای عالم پیامبران نیز که مثل اعلای انسانند در این عالم کاری انجام نخواهند داد و نتوانند مالک نفع و ضرری بود... زیانها و سودهایی که عالمیان می برند با تقدیرات الهی است و یک دست قادر توانایی پشت این پرده است که مالک سود و زیانها به استقلال و استحقاق او است.(36)
* * *
شرح یک حدیث پیرامون امر بین الأمرین
عن احمد] بن محمد] بن ابی نصر، قال، قال ابوالحسن الرضا ـ علیه السلام: قال الله : یا ابن آدم، بمشیئتی کنت انت الذی تشاء لنفسک ما تشاء؛ و بقوتی ادیت فرائضی، و بنعمتی قویت علی معصیتی. جعلتک سمیعاً بصیراً قویاً؛ ما اصابک من حسنة فمن الله ؛ و ما اصابک من سیئة فمن نفسک. و ذلک انی اولی بحسناتک منک؛ و انت اولی بسیئاتک منی. و ذاک اننی لا اسأل عما افعل و هم یسألون.[41]
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 53
ترجمه «فرمود حضرت رضا ـ سلام الله علیه: خدای تعالی فرمود: "ای پسر آدم، به خواست من تو آنی که می خواهی برای خود آنچه می خواهی؛ و به توانایی من به جا آوردی واجبات مرا؛ و به نعمت من توانا شدی بر معصیت من. قرار دادم تو را شنوا، بینا و توانا. آنچه برسد تو را از نیکویی از خداوند است؛ و آنچه برسد تو را از بدی از خود تو است؛ برای اینکه من اولی هستم به نیکوییهای تو از تو؛ و تو اولی هستی به زشتیهای خودت از من؛ زیرا که من پرسش نشوم از آنچه می کنم و آنها پرسش شوند."»
شرح در این حدیث شریف مطالب عالیه و مسائل مهمه ای است از علوم عالیۀ ماقبل الطبیعة که با تفصیل مقدمات اگر ذکر شود، خارج از طور این اوراق و موجب تطویل است؛ پس، ناچار به طریق توسط و اقتصار مشی کرده بعضی از آن مسائل را به طریق نتیجة البرهان مذکور می داریم...
بدان که از برای مشیت حق تعالی ـ جلت عظمته ـ بلکه از برای سایر اسماء و صفات از قبیل علم و حیات و قدرت و غیر آن، دو مقام است:
یکی، مقام اسماء و صفات ذاتیه است؛ که به برهان پیوسته است که ذات مقدس واجب الوجود به حیثیت واحده و جهت بسیطۀ محضه کل کمالات و مستجمع جمیع اسماء و صفات است، و جمیع کمالات و اسماء و صفات جمال و جلال رجوع کند به حیثیت بسیطۀ وجودیه، و هر چه ماورای وجود است نقص و قصور و اعدام است. و چون ذات مقدسش صرف وجود و وجود صرف است، صرف کمال و کمال صرف است: علم کله، قدرة کله حیاة کله.
و دیگر، مقام] اسماء] و صفات فعلیه است، که مقام ظهور به
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 54
اسماء و صفات ذاتیه است و مرتبۀ تجلی به نعوت جلالیه و جمالیه است. و این مقام، مقام «معیت قیومیه» است: هو معکم.[42] و من نجوی ثلثة الا هو رابعهم...[43] و مقام «وجه الله » است: اینما تولوا فثم وجه الله .[44] و مقام «نوریت» است: الله نور السموات و الارض.[45] و مقام «مشیت مطلقه» است: و ما تشآؤون الا ان یشآء الله .[46] خلق الله الاشیاء بالمشیة و خلق المشیة بنفسها.[47] و از برای آن در لسان اهل الله اصطلاحات و القاب دیگری است. و به هر دو مقام اشاره شده است در آیۀ شریفۀ کتاب الهی بقوله: هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن.[48] به بعضی وجوه.
بالجمله، مقام مشیت فعلیۀ مطلقه احاطۀ قیومیه دارد به جمیع موجودات ملکیه و ملکوتیه؛ و جمیع موجودات به وجهی تعینات آن هستند، و به وجهی مظاهر آن می باشند. و به حسب این مقام از مشیت فعلیه و مظهریت و فنای مشیت عباد در آن، بلکه مظهریت و مرآتیت خود عباد و جمیع شئون آنها از آن، در این حدیث شریف فرموده است: ای پسر آدم، به مشیت من تو آن کسی هستی که مشیت می کنی؛ ذات تو و کمالات ذات تو به عین مشیت من است؛ بلکه تو خود و کمالاتت از مظاهر و تعینات مشیت منی: و ما رمیت اذ
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 55
رمیت و لکن الله رمی.[49] و از برای این مطلب عرفانی شواهد کثیره از اخبار و آیات است که ذکر آن لزومی ندارد.
و شیخ جلیل اشراقی[50] ـ قدس سره ـ علم تفصیلی حق تعالی را به اشیا عبارت از همین مقام علم فعلی می داند؛[51] و محقق طوسی[52] ـ قدس سره ـ در این باب از او تبعیت فرموده.[53] و حضرت صدر المتألهین ـ قدس سره ـ علم تفصیلی را همان مقام ذات بسیط می داند.[54] و کلام این دو بزرگوار به طور اطلاق مرضی ایشان نیست. و نویسنده روح کلام آنها را به یک امر راجع می دانم و نزاع را لفظی می دانم به بیانی که مناسب این مقام نیست.
و از این بیان معلوم شد که هرچه در دار تحقق متحقق گردد، چه از جواهر قدسیۀ الهیه، یا ملکیۀ طبیعیه، یا اعراض، و چه ذوات و اوصاف و افعال ـ تمام آنها به قیومیت و نفوذ قدرت و احاطۀ قوت حق متحقق شوند. پس، درست شد که بقوتی ادیت فرائضی. و همین مقام مشیت مطلقه مقام رحمت واسعه و نعمت جامعه است، چنانچه فرماید: و بنعمتی قویت علی معصیتی.
در این حدیث شریف اشارۀ واضحه به مسئلۀ جبر و تفویض نموده، و مذهب حق را، که امر بین امرین و منزلة بین المنزلتین
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 56
است، مطابق مسلک اهل معرفت و طریقۀ اصحاب قلوب ذکر فرموده است؛ زیرا که هم اثبات مشیت و اتیان و قوت برای بنده نموده، و هم آنها را به مشیت حق دانسته فرموده است: تو مشیت کردی و به مشیت من مشیت تو ظاهر است؛ تو اتیان فریضه نمودی، و قوۀ تو ظهور قوۀ من است؛ و به نعمت من که بسط رحمت واسعه است قوۀ تو بر معصیت حاصل شد؛ پس از تو سلب نمی شود افعال و اوصاف و وجودات مطلقاً، چنانچه اثبات مطلق نیز نشود؛ تو مشیت] کردی] و مشیت تو فانی در مشیت من و ظهور و تعین آن است؛ و به قوۀ خود تقویت بر طاعت و معصیت داری، و با این حال، قوت و قدرت تو ظهور قدرت و قوت من است.(37)
* * *
اشاعره و معتزله و رزق مقسوم
اگر اشاعره قائل اند به آنکه حرام و حلال مقسوم است، به طوری که مستلزم جبر گردد، یا معتزله که قایل اند که حرام مقسوم نیست، به طوری که مستلزم تفویض شود، این هر دو باطل و در محل خود فسادش ظاهر شده است. و ما به حسب اصول مقررۀ مبرهنه، حلال و حرام را مقسوم از طرف حق می دانیم، چنانچه معاصی را به تقدیر و قضای الهی می دانیم، ولی مستلزم جبر و فساد هم نیست.(38)
* * *
باید دانست که امثال این احادیث شریفه[55] که ظاهر در آن است که
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 57
رزق مقسوم و مقدر است، چنانچه آیات شریفۀ قرآنیه نیز دلالت بر آن دارد، منافات ندارد با اخباری که امر به تحصیل معیشت فرموده و تأکید در کسب و تجارت نموده؛ بلکه ترک آن را مکروه شمرده اند و بر ترک آن ملامت نموده اند؛ و کسی را که به طلب رزق قیام نکند از کسانی شمرده اند که دعای آنها مستجاب نشود و خداوند روزی آنها را نرساند. و احادیث در این باب بسیار است و ما به ذکر یک حدیث اکتفا می نماییم.
عن محمدبن الحسن، شیخ الطائفة ـ قدس سره ـ باسناده عن علی بن عبدالعزیز قال قال ابو عبدالله ـ علیه السلام: ما فعل عمر بن مسلم؟
قلت: جعلت فداک، اقبل علی العبادة و ترک التجارة. فقال: ویحه! اما علم ان تارک الطلب لا یستجاب له دعوة؟ ان قوماً من اصحاب رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ لما نزلت: و من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب.[56] اغلقوا الابواب و اقبلوا علی العبادة، و قالوا: قد کفینا. فبلغ ذلک النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ فارسل الیهم فقال: ما حملکم علی ما صنعتم؟ فقالوا: یا رسول الله ، تکفل الله لنا بارزاقنا، فاقبلنا علی العبادة. فقال: من فعل ذلک لم یستجب له. علیکم بالطلب.[57]
راوی گوید: «جناب صادق ـ علیه السلام فرمود: "عمر بن مسلم چه کرد؟" عرض کردم: "فدایت شوم، اقبال به عبادت کرده و ترک
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 58
تجارت گفته." فرمود: "وای بر او! آیا نمی داند که کسی که ترک طلب کند دعایش مستجاب نمی شود؟ وقتی آیۀ شریفۀ و من یتق الله ... الایه نازل شد. یک طایفه از اصحاب رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ درها را به روی خود بستند و مشغول عبادت شدند و گفتند: کفایت امر ما شد. این خبر به حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ رسید. آنها را خواست و فرمود: چه چیز شما را واداشت به این کار؟ گفتند: یا رسول الله خداوند روزی ما را متکفل شد، ما نیز اقبال به عبادت کردیم. فرمود: کسی که این چنین کند، مستجاب نشود دعای او. بر شما باد طلب."»
وجه عدم منافات بین اخبار آن است که پس از طلب نیز ارزاق و جمیع امور در تحت قدرت حق است؛ نه آن است که طلب ما خود مستقل در جلب روزی باشد.
بلکه قیام به طلب از وظایف عباد است، و ترتیب امور و جمع اسبابهای ظاهریه و غیر ظاهریه، که غالب آنها از تحت اختیار بندگان خارج است، به تقدیر باری تعالی است. پس، انسان صحیح الیقین و مطلع بر مجاری امور، باید در عین آنکه از طلب باز نمی ماند و آنچه وظایف مقررۀ عقلیه و شرعیه خود اوست انجام می دهد و به اشتهای کاذب در طلب را به روی خود نمی بندد، باز همه چیز را از ذات مقدس حق بداند و هیچ موجودی را مؤثر در وجود و کمالات وجود نداند. طالب و طلب و مطلوب از اوست. و این حدیث شریف که می فرماید ملامت نمی کند صاحب یقین صحیح بر عدم توسعۀ ارزاق مردم، یعنی اگر آنها طلب به مقدار معمول کردند، این ملامت ندارد؛ با آنکه ملامت کردن طایفه ای که قیام به طلب نمی کنند راجح باشد تا آنها را به طلب وادارد. چنانچه در اخبار شریفه نظیر آن وارد است.
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 59
و بالجمله، این باب یکی از شعب جبر و تفویض است که کسی که تحقیق آن را کرده باشد اطلاع بر مغزای آن می تواند پیدا کند؛ و تفصیل آن خارج از وظیفۀ ماست.(39)
کتابعدل الهی از دیدگاه امام خمینی (س)
صفحه 60
- . انفال/17.
- . تکویر/29.
- . «من زعم أنّ الله یفعل افعالنا ثمّ یعذّبنا علیها فقد قال بالجبر، و من زعم أنّ الله عزّوجلّ فوض امر الخلق و الرزق إلی حججه ـ علیهم السلام ـ فقد قال بالتفویض، و القائل بالجبر کافر، و القائل بالتفویض مشرک.» عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 101، «باب ما جاء عن علی بن موسی الرضا(ع) فی التوحید»، ح 17. بحارالأنوار، ج 5، ص 11، کتاب العدل و المعاد، ابواب العدل، «باب نفی الظلم و الجور...»، ح 18.
- . مائده/64.
- . در بیان مذهب حق، عقیدۀ امر بین الأمرین و منزلت بین المنزلتین است. و این مطلب را از چند راه می توان بیان نمود: پس از آن که معلوم شد تفویض: استقلال ممکن در ایجاد و فاعلیّت است؛ و جبر: نفی هرگونه تأثیر از موجودات، و عقیده به مباشرت خداوند در کارها و آثار بدون واسطه است؛ هر دو محال و غیرممکن هستند، راه امر بین الأمرین، روشن می شود. امر بین الأمرین یعنی موجودات ممکن دارای تأثیر هستند ولی مستقل، و آنها فاعلیّت و علّیت و تأثیر دارند ولی نه مستقل و خودمدار، و در دار هستی هیچ فاعل مستقلی به غیر خداوند متعال وجود ندارد و دیگر موجودات همان گونه که در وجود مستقل نیستند بلکه وابستگانی محض بوده و وجودشان عین فقر و تعلّق و ارتباط محض و نداری است در صفات و آثار و افعال نیز چنین هستند. و چنانچه پیش از این استدلال نمودیم با آن که دارای صفات و آثار و افعالی هستند در هیچ یک از آنها استقلال ندارند. پس هرکس این حقیقت را بشناسد که ممکن ربط محض است می داند: فعل هر ممکن با آن که فعل اوست فعل خداوند است، و عالم به دلیل این که ربط مطلق و تعلّق محض است ظهور قدرت و اراده و علم و فعل خداست. و این همان منزلت میان منزلتین و امر بین الأمرین است. و شاید به همین معنی در کلام حق اشاره فرموده است: «تو تیر نینداختی زمانی که تو تیر افکندی بلکه خدا تیر افکند». چون از همان رو که اثبات رمی کرد نفی رمی نیز کرد و فرمود: «تو تیر افکندی» و «تو تیر نینداختی». زیرا اصل وجود تیراندازی به نیرو و استقلال پیامبر نبود بلکه به قوّت و نیروی خداوند بود. و کلام خداوند: «شما چیزی نمی خواهید مگر خدا بخواهد.» پس از همان رو که اثبات مشیّت برای بندگان نمود، آن را برای خداوند اثبات فرمود نه این که مؤثر (در تیراندازی یا مشیّت) دو چیز بوده یا دو فعل با اشتراک (بنده و خدا) صورت گرفته باشد، بلکه از این رو که مشیّت واراده ممکن، ظهور مشیّت و اراده خداوند متعال و عین ربط و تعلّق به آن است. تفویضی ممکن را از حدّ خود خارج و در حدود واجب بالذات داخل نموده، بنابراین مشرک است. و جبری واجب تعالی را از مقام عالی خود به حدود عالم امکان سقوط داده بنابراین کافر است. طبق روایت شیخ صدوق در عیون اخبارالرضا مولای ما، علی بن موسی الرضاـ علیهم السلام ـ معتقد به جبر را کافر و معتقد به تفویض را مشرک نامیده است. و امر بین الامرین همان راه میانه ای است که امّت محمّدی ـ درود خدا بر او و خاندانش باد ـ برآن راهند و آن حفظ مقام ربوبیّت و هم حدود امکانی است. جبری در حق واجب بلکه در حق ممکنات ستم نموده است و تفویضی نیز چنین است. و [فقط] معتقد به امر بین الامرین است که حق هر صاحب حقی را به او داده است. چشم راست جبری مسلک نابیناست و این نابینایی به چشم چپش نیز سرایت کرده، و تفویضی مسلک چشم چپش نابیناست و نابیناییش به چشم راست سرایت کرده است، و معتقد به منزلت بین المنزلتین صاحب دو چشم (سالم) است. جبری مسلک مجوس این امّت است، چون پستیها و کاستیها را به خداوند نسبت می دهد. و تفویضی یهود این امّت است، زیرا دست خدا را بسته می داند، دستشان بسته باد و نفرین بر آنها باد به خاطر آنچه گفته اند، بلکه دو دست خدا گشاده است. و معتقد به این امر بین الامرین بر دین راستگرای اسلام است.
- . انفال / 17.
- . مقتبس از آیۀ 79 سورۀ نساء.
- . نساء/78.
- . محمد بن علی بن محمد عربی (560 تا 634) بزرگترین عارف قرن هفتم و از عارفان بزرگ قرون اسلامی ست. حدود 200 اثر به وی منسوب است که مهمترین آنها فتوحات مکّیه، فصوص الحکم، التجلیّات الالهیّة، انشاء الدوائر و تفسیر القرآن می باشد.
- . فصوص الحکم، ص 49، فصّ «حکمة الهیة فی کلمة آدمیّة».
- . هر یک از موجودات با ذات و قوای ظاهری و باطنی شان از شؤون و جلوه ها ظهور و تجلیّات حقند، و خداوند تعالی و تقدس با والایی مقامش و به دور بودن از هم جنسی آفریدگانش و دوری او از پوشیدن لباس تعیّنات، در مظاهر خلقیه و آینۀ بندگان ظاهر گردیده است. و او اوّل و آخر و ظاهر و باطن است. افعال و حرکات و تأثیرات در مظاهر موجودات همه از اوست. پس حق فاعل است به فعل بنده و نیروی بنده ظهور نیروی خداست: «تیر نینداختی آن گاه که تیر افکندی بلکه خداوند تیر افکند.» پس تمامی ذات موجودات و خواستها و اراده ها و آثار و حرکات از شؤون ذات حق و صفت او و سایه مشیّت و ارادۀ او و بروز نور او و تجلی اویند؛ و همه لشکریان او و درجات قدرت او هستند؛ و حق حق است و خلق خلق؛ و حق تعالی در آنها ظاهر و آنان مرتبۀ ظهور اویند. ظهور تو به من است و وجود من از تو. پس هرکس افعال را به خلق نسبت دهد و خداوند را با پندار تنزیه و تقدیس از آن برکنار بداند قاصر است و در حق خود و خدا ستمگر می باشد، از حق محجوب و از ]درگاه] پروردگار رانده شده است؛ و تنزیه و تقدیس او [در حقیقت] تحدید و قلید است؛ پس او در «مغضوب علیهم» داخل و در کثرت بدون توحید ماندگار است. و هرکس که افعال را به حق نسبت دهد بدون حفظ کثرت او گمراهی است که از میزان اعتدال خارج گشته، در «الضالین» داخل گردیده است. صراط مستقیم و راه روشن خروج از تعطیل و تشبیه و حفظ مقام «توحید» و «تکثیر» و دادن حقِّ حق و حقّ بنده است. و در این مقام برای بنده آشکار می گردد: هر خوبی که به او برسد از خداوند است و هر بدی که به او برسد از خود اوست؛ زیرا که بدی از بدی استعداد و کاستی وجود است که هر دو سهم بنده اند. و خوبی از خیرات و جهات وجودی است که سهم پروردگار است. و آن گاه راز سخن خدای تعالی برای او گشوده می شود: «بگو همه از سوی خداست.» زیرا که قابلیّت از تجلی غیبی است همان طور که محی الدین گفته: «[وجود] قابل جز از فیض اقدس او نیست.»
- . «وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ الله ِ وَ تَعالی عَمّا یُشْرِکُونَ.» (قصص / 68).
- . اشاره به آیۀ 73 سورۀ حج.
- . هود/56.
- . خداوند بر همه چیز غلبه داشته و مسلط است، و همۀ سلسلۀ وجود مسخّر اویند: «هیچ جنبنده ای نیست مگر ین که زمامش به دست اوست.» بدون هیچ گونه سرکشی تحت تسلّط او و بدون هیچ طغیانی ذلیل قدرت اویند . اوست دارای سلطنت مطلق و مالکیّت تام، و غلبه بر (عالم) امر و خلق و حرکت هر جنبنده ای با تسخیر اوست و فعل هر فاعلی به امر و تدبیر او صورت می پذیرد.
- . آیت الله محمّد علی شاه آبادی (1292 ـ 1369 هـ . ق) فقیه، اصولی، عارف و فیلسوف برجسته قرن چهاردهم هجری است. امام خمینی در بین سالهای 1347 تا 1354 هـ . ق. در قم به درس عرفان و اخلاق ایشان حاضر می شد و همواره از ایشان با احترام بسیار یاد می کرده اند. از آثار اوست: شذرات المعارف، الانسان و الفطرة، القرآن و العترة، الایمان و الرجعة، منازل السالکین، حاشیه بر کفایه.
- . الانسان و الفطرة، ص 54 و 55.
- . اصول کافی، ج 2، ص 352، کتاب الایمان و الکفر، «باب من اذی المسلمین و احتقرهم»، ح 7 و 8 با اندکی اختلاف.
- . فصوص الحکم، ص 107، فصّ «کلمة احدیة فی کلمة هودیة».
- . محمد بن ابراهیم شیرازی ملقّب به صدرالمتألهین (979 ـ 1050) از بزرگان حکمای اسلامی و مؤسس حکمت متعالیه است. مهمترین اثر وی اسفار اربعه است. از آثار دیگر اوست: تفسیرالقرآن الکریم، شرح اصول کافی، مبدأ و معاد، زاد المسافر، مفاتیح الغیب، شواهد الربوبیه، اسرار الآیات، حاشیه بر شفا.
- . خدای متعال مبدأ آثار غیرمتناهی است؛ و در عالم جز او و صفات و آثارش، چیز دیگری وجود ندارد. و جز «خدا» مؤثّری در عالم وجود نیست، و هر مؤثر یا مبدأ اثری از مظاهر قوّت و فعل اوست. و هیچ نیرو و توانی جز از خدای بزرگ بلندمرتبه نیست. و خداوند تعالی در مظاهر آفرینشش مؤثر است. بلکه او شنوا و بیناست به عین گوش و چشم ما به همان گونه که راسخان در علم و معرفت می شناسند. استاد عارف کامل ما شاه آبادی، خداوند سایه اش را بر سر مریدان مستدام بدارد، می فرمودند: «سمیع و بصیر از امّهات اسما نیستند، و به علم او در مقام ذات باز می گردند، و از ذات جدا نمی شوند، مگر وقتی که بر مخلوقات و مظاهر واقع شوند. در این صورت گوش و چشم در حق خداوند متعال، به همان گوش و چشمی است که برای مظاهر واقع می گردد.» پس تمامی موجودات دایرۀ هستی و همۀ سرچشمه های تأثیر در عالم غیب و شهود، مظاهر قوّت و قدرت اویند و او ظاهر و باطن و اوّل و آخر است. شیخ بزرگ محیی الدین در فصوص خود گفته است: «بدان که علوم ذوقی الهی که برای اهل الله حاصل می شود برحسب قوایی که از آن علوم حاصل می گردد مختلف خواهد بود، هرچند همگی به سرچشمه و منبعی واحد برمی گردند. خداوند متعال می فرماید: "من گوش او هستم که با آن می شنود و چشم اویم که با آن می بیند و دستش که با آن می گیرد، و پایش که با آن راه می رود." در این حدیث خداوند می فرماید: "هویت او عین جوارحی است که آن جوارح عین عبد است، بنابراین هویّت یکی است و جوارح مختلف".» و این همان حقیقت «امر بین الأمرین» است که پیشینیان شایسته از بزرگان حکمت و چشمه های تحقیق مانند مولای ما، سردستۀ حکیمان و عالمان الهی، [صدرالدین شیرازی]، خشنودی خدا بر او باد، آن را تحقیق و تأیید نموده اند و دیگر محققان از او پیروی کرده اند.
- . انفال/17.
- . انسان/30.
- . نساء/79.
- . کهف/65ـ82.
- . زمر/42.
- . سجده/11.
- . انفال/50.
- . ابراهیم/27.
- . قصص/15.
- . طه/79.
- . طه/85.
- . تأییدات نقلی بیش از آن است که بتوان ذکر نمود، آیات کریمه و احادیث شریفه پر است از بیان این لطیفۀ ربّانی و حقیقت الهی، چه به صراحت و چه به اشاره و چه به نصّ و چه به کنایه. از جمله آیات علاوه برآنچه در پیش ذکر نمودیم مانند «تو نینداختی هنگامی که تیر افکندی، بلکه خداوند تیر افکند.» و «جز آنچه خداوند بخواهد، چیزی نمی خواهند.» و «هر چیزی که به تو می رسد، از جانب خداوند است.» می توان آیات وارده در داستان حضرت موسی و خضر ـ بر پیغمبر ما و خاندان او بر آن دو درود و سلام باد ـ را ذکر نمود که در آن اشارۀ لطیفی به این حقیقت نموده است. و آیاتی که در آن ها یک بار نسبت «توفّی» را به خداوند متعال داده و فرموده: «خداست که جانها را به هنگام مرگ می گیرد.» و بار دیگر به ملک الموت نسبت داده و فرموده: «بگو جان شما را ملک الموتی که موکّل شماست می گیرد.» و بار سوّم به فرشتگان نسبت داده، و فرموده است: «و اگر بنگری سختی حال کافران را، وقتی که فرشتگان جان آنها را می گیرند.» و آیاتی که «اضلال» را یکبار به خداوند متعال نسبت داده و فرموده است: «و خداوند ستمگران را گمراه می کند.» و بار دیگر به شیطان، فرموده است: «او دشمن گمراه کنندۀ آشکاری است.» و بار سوّم آن را به بندگان اسناد داده و فرموده است: «و فرعون قوم خود را گمراه کرد.» و «سامری آنها را گمراه نمود.»
- . انفال/17.
- . کهف/65ـ82.
- . زمر/42.
- . «هر که را خواهد گمراه می کند و هر که را بخواهد هدایت می کند.» (نحل/93).
- . «تو فقط هشداردهنده ای، و برای هر گروهی راهنمایی هست.» (رعد/7).
- . «و اوست که در آسمان خداست و در زمین خداست.» (زخرف/84).
- . «بگو من مالک سود و زیان خود نیستم.» (اعراف/188).
- . اصول کافی، ج 1، ص 152، کتاب التوحید، «باب المشیئة و الارادة»، ح 6.
- . «او با شماست.» (حدید / 4).
- . «ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلثَةٍ اِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ اِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لآ اَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا اَکْثَرَ اِلاّ هُوَ مَعَهُمْ اَیْنَ ما کانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیمَةِ اِنَّ الله َ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ؛ سه کس با هم راز نگویند جز آن که خدا چهارمین آنهاست؛ و نه پنج کس جز آن که او ششمین آنهاست؛ و نه کمتر و نه بیشتر از آن، مگر آنکه هر کجا باشند خدا با آنهاست. آن گاه روز رستاخیز آنان را از آنچه کرده اند آگاه کند. به درستی که خداوند به همه چیز داناست.» (مجادله / 7).
- . «به هر کجا روی کنید، آنجا روی خداست.» (بقره / 115).
- . «خدا نور آسمانها و زمین است.» (نور / 35).
- . «و نمی خواهند جز آنچه را خدا بخواهد.» (دهر / 30).
- . «خداوند چیزها را به مشیّت آفرید و مشیّت را به خود آن.» اصول کافی، ج 1، ص 110، کتاب التوحید، «باب ارادة انّها من صفات الفعل»، ح 4.
- . «اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست.» (حدید/ 3).
- . انفال/17.
- . یحیی بن حبش (شهاب الدین سهروردی) مشهور به «شیخ اشراق» از حکمای قرن ششم هجری است که به شیخ مقتول و حکیم مقتول نیز معروف است. وی مکتب اشراق را احیا کرد و در سال 581 در سن 36 سالگی به قتل رسید. از آثار اوست: حکمة الاشراق، بُستان القلوب، البارقات الالهیة، البروج، شرح اشارات، آواز پر جبرئیل.
- . شرح حکمة الاشراق، ص 358 و 357، مقالۀ دوم از قسم دوم.
- . محمّد بن طوسی معروف به «خواجه نصیر» و «محقّق طوسی» (597ـ672) از حکما و دانشمندان مشهور اسلام است. در فلسفه و کلام و ریاضیّات و هیئت متبحّر بوده است. از جمله آثار اوست: شرح اشارات، تجرید، تحریر اقلیدس، تحریر مجسطی، اخلاق ناصری.
- . شرح اشارات، نمط هفتم، فصل 17، و مصارع المصارع، ص 141.
- . اسفار اربعه، ج 6، ص 263 ـ 277، سفر دوم، موقف سوم، فصل 12.
- . مانند حدیث: عبدالله بن سنان، عن أبی عبدالله ـ علیه السلام ـ قال: «من صحّة یقین المرء المسلم أن لا یرضی النّاس بسخط الله ، و لا یلومهم علی ما لم یؤته الله ؛ فإنّ الرزق لا یسوقه حرص حریص، و لا یردّه کراهیة کارهٍ؛ و لو أنّ أحدکم فرّ من رزقه کما یفرّ من الموت، لأدرکه رزقه کما یدرکه الموت. ثمّ قال: إنّ الله بعدله و قسطه جعل الروح و الراحة فی الیقین و الرّضا؛ و جعل الهَمَّ و الحزن فی الشّکّ و السَّخط». حضرت صادق(ع) فرماید: «از درستی یقین مرد مسلمان آن است که راضی نکند مردم را به خشم و سخط خدا؛ و ملامت نکند آنها را بر آنچه خدای تعالی بر آنها عطا نفرموده، زیرا که روزی را نیاورد حرص و آز دارای حرص؛ و برنگرداند آن را کراهت کسی. و اگر یکی از شماها از روزی خود فرار کند، آن سان که از مردن فرار می کند، روزیش به او برسد، چنانچه مرگ به او می رسد». پس از آن فرمود: «همانا خداوند به عدالت خود استراحت و سکونت را در یقین و رضا قرار داد؛ و غم و اندوه را در شک و خشم قرار داد.» اصول کافی، ج 2، ص 57، کتاب الایمان و الکفر «باب فضل الیقین» ح 2.
- . «هر که از خدا بترسد، برای او راهی برای بیرون شدن قرار خواهد داد، و از جایی که گمانش را ندارد، روزیش می دهد.» (طلاق/2 ـ 3).
- . وسائل الشیعه، ج 12، ص 15، کتاب التجارة، باب 5 از ابواب مقدّمات تجارت، ح 7.