فضیلت یادگیری و فراگیری در روایات معصومین (ع )
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
فضیلت یادگیری و فراگیری در روایات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ والعن أعدائهم أجمعین
اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ
اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی جَاهَدَتِ الْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعا
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ
السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْن
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ الزهراءِ وَ أَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ المُستَودعِ فیها
بِعَدَدِ ما أَحاطَ بِهِ عِلمُکَ
مولاتی یا فاطمة أغیثینی
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ
فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً
حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
نـقـش جـمال شـاه را تـا کـه به دل کشـیده ام یک سره مهر این و آن از دل خود بریده ام
هــر نـظـرم که بـگذرد جـلوه نـورش ازنـظر بـار دگر نکـوتـرش بیـنم ازآ نـچـه دیـده ام
عشق مجال کی دهد تا که بگویمی چـه سان تیربلای عشق او بر دل و جـان خر یـده ام
شـرح نمی توان دهـم حالت سوز و ساز جز ریِـزش اشک دیـده و خـون دل چـکـیـده ام
یابن الحسن، یابن الحسن
یابن الحسن ، یابن الحسن
عزیـزا کـاسـه چـشـمـم سـرا یـت میـون هـر دو چشمــم جای پـایت
ازآن تـرسم کـه غـافـل پـا گذاری نشــیـنه خـار مـژگـونـم بـه پـایـت
غـم عشـقت بیـابون پـرورم کـرد هــوای وصـل بـی بال و پرم کـرد
به موگفتی صبوری کن صبوری صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
اباصالح اباصالح آقاجون
آقاجونم آقا جونم آقاجون
بهار اومد گل اومد سنبل اومـد توای رعنا گلم پس کی می آیی
مو که افسرده حالم چون ننـالم شکسـته پـر وبـالـم چـون نـنالم
همه گوینـد طاهـر نالـه کـم کن تـو آیی در خیـالـم چـون ننـالـم
اباصالح اباصالح آقاجون
آقاجونم آقاجونم آقاجون
أعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجیمِ
إنّما یَخشیَ الله مِن عِبادِه العُلَماءِ[1]
مقدمه
ان شاء الله یک باب جدیدی در توحید مطرح خواهیم کرد، که لازمه آن طی دو مرحله مقدمه است، که در این مبحث به اولین مقدمه می پردازیم.
روایات زیادی در زمینه فضیلت، یادگیری و فراگیری علم بیان شده است. در هر کدام از کتب حدیثی که جامع حدیث و مجموعه ی احادیث باشد، بابی تحت عنوان کتابُ العلم وجود دارد، مانند: کتاب العلم اصول کافی، کتاب العلم بحارالانوار، جلد2 و یا کتاب بصائر الدرجات که یک مجموعه ای از احادیث است، ابتدای آن، بابُ العلم و فریضةُ العلم است.
درباره ی فضائل علم آموزی و اینکه یک انسان عالم چه فضیلتی بر دیگران دارد، زیاد شنیده ایم. که دراینجا به بیان چند نمونه از این روایات منتخب می پردازیم.
أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْفِقْهُ
حضرت باقر (ع) می فرمایند: عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ؛[2] عالمی که ازعلم خود استفاده می کند بهترازهفتاد هزارعابد است.
در روایتی دیگر حضرت باقر (ع) فرموده اند: مُتِفَقِهٌ فیِ الدینِ أَشَدُّعلیَ الشیطان ِمِن عبادِةِ ألف عابدِ؛[3] یک نفر که در دینش فقیه است، برای شیطان برابر است با عبادت هزار عابد؛ به این میزان وسوسه او برای شیطان مشکل است، هزار عابد را در یک کفه ترازو بگذاریم و مُتِفَقِهٌ فیِ الدّینِ را در طرفی دیگر.
یا حضرت رسول الله (ص) فرمودند: أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْفِقْهُ[4].
یا امام صادق (ع) که مهربان ترین موجود عالم، به شیعیان و به همه مخلوقات است، در روایتی فرمودند: دوست داشتم جوانهای شیعه را به درد بیاورم، حتّى یَتفقَّهُ فی الدّین؛ تا اینکه بروند و دین شان را یاد بگیرند[5].
این روایات مورد بحث ما نیست، فقط آنها را مِن باب آشنایی بیان کردیم. بین عالم و عابد، بین فقیه و ناسک(کسی که اهل نُسُک و عبادت است)، بسیار فضیلت است. هفتاد هزار برابر، ارزش عالم است بر عابد.
ما این مسئله را که عالم افضل است برعابد، و فقیه و عالم چنان عظمتی را دارند، فهمیدیم؛ اما چه علمی وچه عالمی، چه فقهی وچه فقیهی؟! اما آیا هر کس که گفت من فقیه و عالم هستم، قبول است؟ یا مدارک دانشگاهی و تحصیلات حوزوی کافی است؟ این موضوع را نیز اهل بیت (ع) باید بیان کنند.
به چه چیز فقه و علم می گویند؟ که این مقدمه ی اول بحث ما است. ما فضیلتش را فهمیدیم، اما علم و فقه یعنی چه؟
إنّا وَالله لا نَعُدُ الرَّجُلُ مِن شیعتِنا فَقیهاً حتّی یَلحنُ فَیعرِفَ اللَّحن
درکتاب بحار الانوار می فرمایند: قال مولانا الصادق (ع) : إنّا وَالله لا نَعُدُ الرَّجُلُ مِن شیعتِنا فَقیهاً حتّی یَلحنُ فَیعرِفَ اللَّحن؛[6] به خدا قسم؛ ما کسی از شیعیان خود را فقیه نمی دانیم، مگر آنکه لحن سخن ما را بشناسد. حتّی یَلحنُ فَیعرِفَ اللَّحن؛ لحن کلام ما اهل بیت (ع) را بشناسد.
باید خوب به این مطالب دقت کنیم، که در نهایت از بیان آنها نتیجه گیری خواهیم کرد.
پس اولین ملاک فقیه بودن، تشخیص لحن قول معصوم (ع) است. که با بیان مثالی مسئله به ذهن قریب می شود؛ در فلان قسمت بازار، می گویند کسی هست که فرش را از فاصله ده متری ببیند، تشخیص می دهد. فرش را می آورند و جلویش قرار می دهند، یک دست که به این فرش می کشد، می گوید که ابریشم است، برای کاشان است، تعداد رج هایش اینقدر است، قیمتش این است... فقط با یک نگاه، فقط با یک دست کشیدن و یک برخورد، این قدرت تشخیص را پیدا می کند. در اثر تجربه و هم نشینی زیاد و کار زیاد روی فرش، این قدرت تمییز را پیدا می کند که به محض دست کشیدن روی فرش، ماهیتش را رو می کند. این مهارت، از کجا حاصل شده است؟ اول؛ از ارتباط بسیار زیاد با فرشها، دوم؛ احاطه برهمه ی انواع مختلف فرش ها، سوم؛ دانش بافت و بوجود آمدن و شکل گیری فرش ها. همه این موارد در تشخیص نوع فرش دخیل است.
لا نَعُدُ الرَّجُلُ مِن شیعتِنا فَقیهاً حتّی یَلحنُ فَیعرِفَ اللَّحن؛ کسی از شیعیان من فقیه نمی شود، تا زمانی که سخن را که از زبان ما خارج شود، می فهمد که منظور ما از این سخن چه بوده است. این امر چه زمانی ممکن است؟ وقتی که لحن قول ما اهل بیت (ع) بشناسند. لحن قول در کتاب ها نوشته نشده است، یک حقیقت و یک فن است.
لا یَکونَ فقیهاً حتّی یَعرِفُ مَعاریضَ کَلامنا
درکتاب بحار الانوار می فرمایند: قال مولانا الصادق (ع) : لا یَکونَ فقیهاً حتّی یَعرِفُ مَعاریضَ کَلامنا؛[7] کسی از شما فقیه نمی شود تا زمانی که محل های عرضه؛ و معاریض کلام ما را بفهمد.
بفهمد زمانی که امام صادق (ع) این کلام را فرمودند، مخاطب چه کسی بوده، شرایط زمانی چه بوده است، تقیه کرده اند؟ ظرف طرف مقابل چقدر بوده است. افرادی که نشسته بودند، چه کسانی بودند؟ آیا بیان این مطلب، برای آن فرد زود یا دیر بوده، موقع مطرح کردنش بوده یا زمانش نبوده، اگر موقعش نبوده، حضرت چگونه بیان کردند و اگر موقعش بوده، حضرت چگونه فرموده اند، این می شود، لحن القول.
روایت است که امام صادق (ع) در میان جمعی از شیعیان نشسته بودند، یک نفر وارد شد و گفت: یابن رسول الله! نظر شما راجع به خلیفه اول و خلیفه دوم چیست؟ حضرت فرمودند: هُما إمامان عادلان قاسطان کانا على الحق و ماتا علیه فرحمة الله علیهما،[8] او خوشحال شد و رفت.
شیعیان حضرت خیلی برآشفته شدند وگفتند: یابن رسول لله! ما منظوری که از این کلام شما صادر شد را متوجه نشدیم؟ حضرت فرمودند: این شخص از دست نشانده های خلیفه ی عباسی بود و من مجبور بودم اینگونه برای او سخن بگویم. شیعیان گفتند: این کلام شما یعنی چه؟ حضرت فرمودند: امامان یعنی؛ وجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ؛ یک عده امامانی هستند که به آتش دعوت می کنند. عادلان یعنی چه؟ و من الحق یعدلون؛ یعنی از حق سرپیچی می کنند. قاسطان یعنی چه؟ وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً؛ که هیزم جهنم اند. کانا علی الحق یعنی چه؟ حق؛ امیرالمومنین (ع) است که این دو علیه حق بودند، کانا علی الحق و رحمةالله علیهما یعنی چه؟ رحمةالله؛ رسول الله (ص) هست، رحمةالله، علیه آن دو بود. این می شود معاریض کلام ما اهل البیت (ع) .
کسی صرف خواندن بحارالانوار و اصول کافی و خواندن روایت و نگاه کردن معنی از زیر آن فقیه نمی شود، این کار پوسته و جسم حدیث و روایت است. روایات هفتاد بطن و روح دارند.
تا وقتی در عالم جسم هستیم، فقط جسم حدیث را می بینیم. جسم حدیث را همه می توانند ببینند، چه مؤمن وچه کافر، چه زندیق و چه ناصبی و چه محبش؛ همه جسم حدیث در اختیارشان است، کتاب حدیث را برمی دارند و ورق می زنند. اما به کسی اجازه می دهند وارد بطون روایات شود، نامحرم که نمی تواند وارد شود. فقیه کسی است که بتواند بطون روایات را بشکافد.
بعضی از کلام اهل بیت (ع) در ظاهر با هم تعارض دارند، یک جا حضرت فرمودند اینجوری، در جایی دیگر فرموده اند، اینگونه نمی شود. کسی این تفاوت را می فهمد، که فقیه باشد و دقیقاً لحن قول را بشناسد؛ این معنای تفقّه است.
هِمَّة العلُماء الدِّرایَة
در کتاب بحار الانوار ج2صفحه160و206 می فرمایند: قال امیرالمومنین (ع) ، امیر عالم: عَلَیکُم بِالدّرایات لا بِالرِّوایات، هِمَّةُ السُّفَهاء الرِّوایات وَ هِمَّةُ العُلَماء الدِّرایَة؛[9] بر شما درایت حدیث واجب است نه روایت حدیث. عَلَیکُم بِالدّرایات، باید حدیث را بفهمیم، لا بِالرِّوایات. هِمَّةُ السُّفَهاء الرِّوایات؛ همت انسان های سفیه این است که دائم روایت نقل بکنند، فقط نقل کنند و حفظ کنند و بخوانند. وَ هِمَّةُ العُلَماء الدِّرایَة؛ عالم کسی است که بفهمد حدیث یعنی چه.
نه اینکه در یک جلسه ای بنشیند و کتاب بحارالانوار را باز بکند و به مخاطبانش بگوید در این باب 500 حدیث وجود دارد، بنویسید. اگر ملاک بر این باشد، یک کامپیوتر از همه فقیه تر و عالم تراست! اگر هم که به شبکه اطلاع رسانی جهانی هم که وصل شود، دیگر کتابخانه های عالم در همین کامپیوتر جمع می گردد، اگر به بیان روایت است.
از آن زمان امیرالمومنین (ع) فرموده اندکه، دِّرایَةُ الحَدیث مهم است نه روایةُ الحَدیث. این هنر نیست که فقط حدیث نوشته و نقل شود، از کتاب بحار الانوار حدیثی در آورده و روی کاغذ نوشته و لای جزوه گذاشته شود! باید احادیث را بشکافیم و به بطون آن برسیم. پوسته هیچ گاه جذابیت ندارد، آنچه همیشه باقی است و همیشه لطافت، زندگی و روح دارد، بطن روایات است.
إنَّ الدّارَ الاخِرَة لَهِیَ الحَیَوان؛[10] دنیا و آخرت؛ جسم و روح. در تأویل، دنیا یعنی جسم و آخرت یعنی روح. دنیا که حَیَوان نیست، حیَوان یعنی: زندگی، جوشش، تحرک، نشاط، آرزو، سعادت، خیر، یعنی همه چیز.
وَلِلأخِرَةٌ خَیرٌ لَکَ مِنَ الاوُلی،[11] آخِرَةٌ خَیرٌ؛ آخرت خیر است. دنیا یعنی جسم و آخرت یعنی روح. حیَوان و زندگی برای بطن روایات است. اینکه فقط جسم روایت را برای مردم بگوییم، قال مولانا الصادق (ع) اینطور فرمودند و فقط روایت را برای مردم معنا کنیم، این کار هنر نیست، باید بطون روایات شکافته شود.
کِتاب الله وَ عِترَت أهل بیتی
از 27حرف تاکنون فقط دو حرف برای مردم بیان شده است. 25حرفی که حضرت بقیة الله الاعظم( عج ) بیان می کنند، همین احادیث است، اما آنها را باز می کنند، از جای دیگری که حدیث نمی آورند. این احادیث بزرگترین گنجینه های ما است، که همان، کِتابُ الله وَ عِترَتی است.
اما زمانی که حضرت بقیة الله( عج )، بر عقول دست می گذارند و عقول را کامل می کنند، افراد می توانند به بطون احادیث راه پیدا کنند، به آنها اجازه داده می شود به بطون وارد شوند. حال چگونه؟ در ادامه بیان می گردد.
عَلَیکُم بِالدِّرایَة لابِالرِّوایَة
همِةُ السُّفَهاء الرِّوایَة؛ کسانی هستند که ده سال است، بحث توحید می خوانند، اما نتیجه اینکه هنوز در اوهام و خیالات خود هستند و خدای بافته ذهنی دارند. چرا؟ بخاطر اینکه فقط روایات را از کتاب بردند در جزوه و از جزوه نوشتند روی تخته.
امام صادق (ع) فرمودند: حَدیثٌ تَدریَة خَیرٌ مِن ألفٍ تَرویَة؛ تنها یک حدیث را بفهمید، بهتراست از هزار حدیثی که فقط روایت کنید، عَلَیکُم بِالدّرایات لا بِالرِّوایات، هِمَّةُ السُّفَهاء الرِّوایات وَ هِمَّةُ العُلَماء الدِّرایَة.
بِالدِّرایات لِلرِوایات یَعلوُ المؤمِن إلی أقصی دَرَجات الإیمان
سرانجام حضرت صادق (ع) به حضرت باقر (ع) می فرمایند: یا بُنَیَّ! إعرَف مَنازِلَ الشیعَة عَلی قَدرِ رِوایَتِهِم وَمَعرِفَتَهُم؛ ارزش شیعیان در نزد ما را بشناس، به اندازه ی معرفتشان، فَإنَّ المَعرِفَة هِیَ دِرایَةُ لِلرِّوایَة؛ معرفت یعنی فهم حدیث، وَ بِالدِّرایات لِلرِوایات یَعلوُ المؤمِن إلی أقصی دَرَجات الإیمان؛[12] با درایة الحدیث است که مومن به دوردست ترین نقاط ایمان می رسد، با درایت.
بعد در ادامه حضرت (ع) می فرمایند: إنّی نظرتُ فی کِتابٍ لِعلی (ع) فوجدت فی الکتابِ أن قیمَةُ کُلِّ امرئ وَ قَدره مَعرفتُه.
همین الان امیرالمومنین (ع) روبروی ما نشسته اند و برای ما حرف می زنند. می فرمایند: قیمَةُ کُلِّ امرئ مَعرفتُه؛ ارزش هر انسانی به معرفت اوست، نه به حساب بانکی و پست و مقام و نه میزان ثروت و اولادش، به هیچ کدام از این ها نیست، همه این امور، دنیا است، أَنَّمَا الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ و زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ.[13] قیمت انسان چیست؟ قیمَةُ کُلِّ امرئ مَعرفتُه؛ چقدر معرفت داری، چقدر من را شناخته ای، این می شود قیمت انسان.
پس هر کسی که روایت خواند و نقل کرد، قال مولانا الصادق (ع) ، در بحارالانوار و توحید صدوق، در فلان کتاب چنین نوشته و نقل کرد، این که کمالی نیست، فضیلتی محسوب نمی شود، همه می توانند، چنین کاری انجام دهند، هرکسی می تواند کتاب توحید صدوق را بیاورد و از اول کتاب تا آخر کتاب را بخواند و ترجمه کند، عَلَیکُم بِالدِّرایَة لابِالرِّوایَة. هر کسی می تواند یک پرچم بلند کند و شروع کند به نقل حدیث و هر چه اهداف و هر چه مطالب هم در ذهنش است به جمع تزریق بکند، پس درایت مهم است، نه روایت.
إنَّ حَدیثُنا صَعبٌ مُستَصعَب
در احایث مفصّلی نقل کردیم که: إنَّ حَدیثُنا صَعبٌ مُستَصعَب، لا یحتمله إلّا ملکٌ مقربٌ أو نبیٌ مرسلٌ أو مومنٌ إمتحنَ الله قَلبَهُ للإیمان أو مدینةٌ حصینةٌ؛[14] یعنی روایات ما را هر کسی نمی تواند حمل کند. برخی می گویند ما تا کنون خیلی روایات خوانده ایم و فهمیده ایم، امام صادق (ع) می فرمایند: أنَّ أمرَنا صَعبٌ مُستَصعَب. آن افراد این روایات را نفمیده اند، فکر می کنند، فهمیده اند.
النّاس نیامٌ، إذا ماتوا إنتَبَهوا؛[15] مردم خوابند، وقتی مُردند، بیدار می شوند و می فهمند که خواب بودند. برخی خوابند، نمیدانند، خوابند.
در روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که: یا علی! هر کسی که تو را دوست داشته باشد روز قیامت در کنار من است. اینگونه نیست که هر کس ادعای حُب علی بن ابیطالب (ع) کرد، روز قیامت در کنار پیامبر (ص) است. اگر علی (ع) را دوست داریم، باید هر کسی که علی (ع) را دوست دارد، دوست بداریم. اگر علی (ع) را دوست داریم، نباید کینه کسی که علی (ع) را دوست دارد، در دل داشته باشیم. اگر علی (ع) را دوست داریم، نباید پش ت سر کسی که علی (ع) را دوست دارد، غیبت کنیم. به او تهمت بزنیم، نباید، مال مردم را بخوریم، اگر علی (ع) را دوست داریم، نباید، ناموس مردم را نگاه کنیم، نباید دزدی و خیانت بکنیم، بعد همینطور می ریزند و آخر سر می بینند، ته کاسه چیزی نماند!
اما آن بار عامی که حضرت صدیقه کبری (س) روز قیامت می دهند، و چه می کنند و چه نمی کنند، بحثش جداست و خودشان می دانند. ما فعلا باید آن چیزی را که وظیفه داریم، بگوییم.
العِلمُ نورٌ، یقذِفهُ الله فی قَلبِ مَن أراد أن یهدیه
اینکه فرمودند: عالم افضل است از هزار عابد، را در کنار این روایت می گذاریم که: فهم یک روایت افضل است ازخواندن هزار روایت؛ عابد از صبح تا به شب فقط می خواند و در سجاده است، این فقط به پوسته چسبیده است، یک عالم که مغز روایات را پیدا کرده، بهتر از هزار کسی است که در پوسته مانده است.
بعد می فرمایند: لیَس العِلم بِکَثرةِ التَّعلُّم؛[16] علم به زیادی حدیث خواندن و روخوانی کردن، نیست. درست است که ما باید به احادیث احاطه داشته باشیم تا لحن قول را تشخیص دهیم، باید همه احادیث را دیده باشیم، تا بتوانیم تشخیص دهیم، اما؛ می فرمایند: العِلمُ نورٌ، یقذِفهُ الله فی قَلبِ مَن أراد أن یهدیه؛ علم، نوری است که خداوند در دل هر کس که می خواهد، هدایتش کند، می اندازد. فقط هم بدست اوست، یَهدی مَنْ یَشاءُ وَ یُذِلُّ مَنْ یَشاءُ [17] العِلمُ نورٌ، یقذِفهُ الله فی قَلبِ مَن یَشاءُ، یا فی قَلبِ مَن أراد أن یَهدیَه، این یعنی علم.
أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ
کسانی هستند که تمام عمر خود را در مجلس عزای امام حسین (ع) گذرانده اند، اما در آخر با یک شبهه یا مشکل مالی مندک می شود. پانزده سال زیر خیمه امام حسین (ع) سینه زده حال که یک مشکل مالی برایش پیدا می شود، می گوید نخواستیم، یا چک من را ردیف کن یا دیگر هیئت نمی آیم! مگر کسی به ما احتیاچ دارد؟
گر جمله کائنات کافر گردند بردامن کبریائی اش ننشیند گرد
از آن طرف؛ این لطف حضرت است که وقتی آن نانجیب روی سینه امام حسین (ع) نشسته بود، امام به آن ملعون فرمودند، اگر یک جرعه آب به من بدهی پیش جدم شفاعت تو را می کنم. این یعنی عاشق به هدایت خلق، یعنی عشق به خلق. اما از این طرف؛ این طور نیست که او نیازی به کسی داشته باشد. او علی عالی اعلی است، خالق و متکبر و قدیر و سمیع و بصیراست، او از همه عالم بی نیاز است.
یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛ [18] غنی بالذات است، بی نیاز از ما سوی الله و همه ما نیازمند و بیچاره ایم. کاسه های گداییمان را باید برداریم، لیَس العِلم بِکَثرةِ التَّعلُّم؛ العِلمُ نورٌ، یقذِفهُ الله فی قَلبِ مَن أراد أن یهدیه؛ هر کس را که دلش بخواهد امتحان می کند.
بـنده ام بـنده، ولـی بـی خـردم خواجه با بیخردی می خردم
خواجه خود دید و پسندید و خرید بـود آگــه از نیـک و بــدم
خودش خواسته و اراده کرده است، آقای عالم است، دلش خواسته دست بر عقول عده ای بکشد و آنها را انتخاب کند.
وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ؛[19] عالم تحت اختیار اوست. إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ،[20] لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ؛[21] کسی نمی تواند از خدا سئوال کند که چرا این کار را کردی، دلش می خواهد.
العِلمُ نورٌ، یقذِفهُ الله فی قَلبِ مَن أراد أن یهدیه؛ علم نوری است که خداوند به هر کس که بخواهد، می دهد. او را از ظلمت در می آورد و قلبش را منوّر به نور علم و حقیقت و عشق می کند. و او را از همه ی عالم بی نیازمی کند.
دلق گدای عشق را گنج بود در آستین زود رسد به سلطنت هر که شود گدای تو
پس در ابتدا روشن شد که هر کس که ادعای فهم روایت و حدیث کند، مهم نیست. این افراد همان عابدان و زاهدان هستند، فایده ای ندارد، باید عالم و فقیه شوند، باید بطون را بفهمند.
حال چطور می توان به بطون روایات دست پیدا کرد؟
همان طوری که زمین و جسم ما آسمان هایی دارد، این روایات نیز آسمان هایی در پشت خود دارند. این جسم روح دارد و این روح می تواند در هر آسمانی قرار بگیرد و بر مابقی آسمان ها محیط شود، به همان میزان، می تواند ببیند و احاطه پیدا کند.
آنچه که در ظاهر روایات هم دیده می شود، یک جسم است، اما بطون آن درآ سمان ها است. روح ما تا هر کجا که بالا رفته باشد، بطون روایات را می بیند. چگونه در این سیر بالا برویم و به بطون روایات برسیم؟
کلمَّا اشتقتُ إلى رائحَة الجنة شممتُ رائحة إبنَتی فاطمَة
ما برای تمام امور باید، سیره ی پیغمبر اکرم (ص) را الگوی خود قرار دهیم. الصلاة معراج المومن،[22] پیغمبر اکرم (ص) به معراج رفتند. از آسمان دنیا گذشتند، در آسمان اول چه چیزهایی دیدند، در آسمان دوم، آسمان سوم و... رفت تا در مقام قاب قوسین أو أدنی، فاطمه (س) دید.
اینکه می فرمایند: کلمَّا اشتقتُ إلى رائحَة الجنة شممتُ رائحة إبنَتی فاطمَة؛ (س) [23] وقتی مشتاق بوی بهشت می شدم، فاطمه ام را می بوییدم؛ این کدام بهشت است؟ منظورنه بهشت دنیاست نه بهشت عدن و رضوان است، والله که این بهشت قاب قوسین است که بالاتر از آن بهشتی وجود ندارد، یهشت قاب قوسین، که هرگاه پیامبر اکرم (ص) می خواست به قاب قوسین برسد، فاطمه اش را می بویید.
اسم عظیم الأعظم الأعزّ الأکرم
در دعای سمات آمده است که؛ اللهم إنی أسألک باسمک العظیم الأعظم الأعظم الأعز الأجل الأکرم الذی إذا دعیت به على مغالق أبواب السماء للفتح بالرحمة انفتحت؛[24] -مطالب بسیاری در ادعیه ما نهفته است، تمام این کلمات معنا دارد- خدایا تو را به اسم عظیم اعظم اعظم اعز اجل اکرمت، قسم می دهم، که کلیدهای گشایش درهای آسمان را به من عطا کنی، همان اسمی که وقتی می خوانیم قفل های درهای آسمان ها باز می شود. یعنی من می خواهم وارد بطون روایات شوم، تو را قسم می دهم به اسم عظیم أعظم أعظم أجل أعز أکرمت که این درها را برای من باز بکن، تا بتوانم به بطون روایات بروم و بتوانم از این آسمان رد شوم و به آسمان بعدی برسم.
آن اسم عظیم أعظم أعظم أجل أعز أکرم چیست؟ جز نام حسین (ع) ، و به غیر از نام مقدسه ی صدیقه کبری، زهرا (س) کسی نام دیگری نمی شناسد.
در روایات گفتیم که وقتی حضرت زهرا (س) خلق شد، آسمان ها نورانی شد، العلم نورٌ، یَقذِفُهُ الله فی قَلب مَن یَشاء؛ این نور عشق فاطمه (س) است، نور زهره زهرایی است که خداوند آن را در دل هر کسی که بخواهد به ودیعه می گذارد، همان قندیل زهرایی است که اگر در وجود کسی آویزان و روشن شود همان نوری می شود که، یَقذِفُهُ الله فی قَلب مَن یَشاء است. یعنی نور عشق و محبت فاطمه (س) که در سینه مان نشست، عالِم می شویم. و این علم، همان قدرت است، و این علم، همان کمال است و همان سمع و بصر است، چون علم ذاتی است، العلمُ ذاته و القدرتُه ذاتُه و السَّمع ُذاتُه و البَصر ذاتُه.
این علم و نور عشق فاطمه (س) وقتی در سینه ای وارد شد، هم قادر است، هم عالم، هم سمیع است، هم بصیر، هم قدیر و علیم است، هم مومن و مهیمن و عزیز و جبار و متکبر.
وَ عِندَهُ مَفاتِحُ الغَیب، لا یَعلَمُها إلاّ هوُ
الصَّلاة معراجُ المؤمن؛ یعنی محل عروج ما ولایت است. ولایت پایگاه و زمان عروج است. چقدر عشق داریم و سر سپرده هستیم، چقدر از خودمان غافلیم و از منیّت و نفسانیّت هایمان خالی شده ایم، چقدر غرق در ارباب و معشوقمان شده ایم. هر چقدر بیشتر غرق شده باشیم، صلاة و معراجمان بالاتراست. به همین میزان هرچقدر ولایتمان بالاتر باشد، آسمانهای بیشتری را می شکافیم.
این نام مقدس را بر هر در بسته ای بخوانیم، باز می شود. إذا دعیت به علی مقالق أبواب سماء للفتح إنفتحت. فقط زمانی به بطون راه پیدا می کنیم که قلوبمان غرق در عشق حسین (س) و فاطمه (س) شود. این همان نور است، وَ عِندَهُ مَفاتِحُ الغَیب، لا یَعلَمُها إلاّ هوُ[25]. کـلیدهای غیب دست اوست.
کـلیدهای غیب، چون ما یک ظاهر داریم ویک غیب. این ظاهری که دیده می شود، یک حقایقی درش نهفته است، اما هر چه که در بطن نهفته است، همان غیب است. کلیدش هم در دست خودش است، عِندَهُ مَفاتِحُ الغَیب، لا یَعلَمُها إلاّ هوُ، و کلیدش را هم به هر کسی که دلش بخواهد می دهد. مفتاح، وسیله ی فتح است.
مِفتاحُ الکَربَلا
می خواهیم یک نسخه ی نقد از این مفتاح را نشان دهیم،[26] این که خداوند هر کاری که بر اراده اش تعلق بگیرد، و دلش بخواهد، انجام می دهد.
اولین کسی که لشکر ابا عبدلله الحسین (ع) را در صحرای کربلا نگاه داشت، حربن یزید ریاحی است. فقط شنیده بود که امر شده است که نگذارد حسین (ع) به کوفه برسد و چیز دیگری نمی دانست. پس جلوی لشکر ابا عبد لله الحسین (ع) ایستاد و مانع از جلو آمدن آن شد. مدتی که گذشت، لشکر عمربن سعدلعنة الله علیه رسید. نیمه های شب است و با هم صحبت می کنند که آن ملعون تصمیم به قتل اباعبدلله الحسین (ع) گرفت. حر با شنیدن این تصمیم دست و پایش به لرزه افتاد و به او گفت که شما هیچ وقت قرار بر جنگ و کشتن نداشتید، شما فقط به من گفتید جلوی لشکر حسین (ع) را بگیر، نامردها! برای چه خیانت کردید؟
به افراد لشکر عمر بن سعدلعنة الله علیه گفت: من بیرون می روم تا اسبم را آب دهم. چکمه ها را از پا درآورد، در آنها شن ریخت و از گردن آویزان کرد. آرام آرام نزدیک خیام حسین (ع) شد. خبر رسید که یا اباعبدلله (ع) ! یک نفر به خیام نزدیک می شود. آقا فرمودند: بگذارید بیاید، او را می شناسم، او از دوستان عهد الست ما است.
حر نزدیک خیام حسین (ع) شد، به یک جا که رسید ایستاد و گفت دیگر جلوتر نمی آیم. آقا برای او پیغام دادند که حر بیا. گفت: من از زینب کبری، از صدیقه صغری(س) خجالت می کشم.
یا اباعبدالله (ع) ! ما هم به خیام تو آمده ایم و پناه آورده ایم، ما هم از همه چیزمان پشیمانیم، از خودیّت و منیّت مان، پشیمانیم!
این همان حری است که شب پیش فرمانده لشکر اعداء حسین (ع) بود، اما بخاطر آن یک کلامی که به زبان آورد آقا او را خریدند. وقتی مقابل اباعبدلله الحسین (ع) ایستاد آقا به او فرمودند: حر جلوی من حسین (ع) را می گیری؟ ثَکَلَتکَ أمُک؛ مادرت به عزایت بنشیند. دیدند حر، سرش را پایین انداخت و گفت: ای حسین! اگر هر کس دیگری در این شبه جزیره، اسم مادرم را می برد، من هم اسم مادرش را می بردم، اما چه کنم که مادرتو فاطمه (س) است. اولین شهید حسینی، حری است که با اسم فاطمه (س) نجات پیدا کرد، پس ما هم به در خانه خانم عالم می رویم.
کاش یک مو از بدن حر، در بدن آن نا نجیب ها بود، که در خانه فاطمه (س) را آتش زدند. خانم فرمودند: اسماء من به اتاق می روم اگر صدایم زدی و جوابم را نشنیدی، بدان که من از این دنیا رفته ام. خانم غسل کردند و رو به قبله دراز کشیدند و پارچه ای به روی مبارکشان انداختند. اسماء خانم را صدا می کند که یا ابنة رسول الله! یا فاطمة الزهراء(س) ! یا صدیقه کبری (س) دید جوابی نمی آید.
حسن و حسین (ع ) را صدا زد و گفت: بیایید که مادرتان از دنیا رفت. در را باز کردند، بر روی سینه مادر افتادند، حسین (ع) صورتش را رو پای مادر گذاشت.
حسنین(ع) به سمت مسجد دویدند. امیر المومنین (ع) سراسیمه پرسیدند: حسنم، حسینم(ع) ! چه اتفاقی افتاده است؟ فرمودند: پدر جان بیا که مادرمان از دنیا رفت. مگراز مسجد تا خانه چقدر راه بود، چنان علی (ع) به زمین خورد که عمامه از سرمولا (ع) افتاد.
منابع :
[1]. وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ
سوره مبارکه فاطر، آیه 28
هدیه به روح مطهره ی حضرت خانم خدیجه کبریBسه صلوات.
[2]. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍAقَالَ عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ
الکافی ج 1ص 33 ؛ وسائلالشیعة ج16ص 347؛ بحارالأنوارج2 ص18 وج75ص173؛ أعلامالدین ص 83؛ بصائرالدرجات ص 6و8؛کنزالفوائد ج2 ص 109 ؛ منیةالمرید ص 111
[3]. عن ابن أبی عمیر عن ابن عمیرة عن الثمالی عن علی بن الحسین أو أبی جعفرB قال : متفقه فی الدین أشد على الشیطان من عبادة ألف عابد.
بحارالأنوارج1ص 213 وج 2 صص25 و 15؛ بصائرالدرجات ص7؛ الدعوات ص 62
[4]. وَ عَنِ الْخَلِیلِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِی مَنِیعٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ خَالِدِ بْنِ الْأَزْرَقِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ 9قَالَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْفِقْهُ وَ أَفْضَلُ الدِّینِ الْوَرَعُ
وسائلالشیعة ج 20 ص 358؛ بحارالأنوار ج1 صص 167و217 وج 67 ص 304 ؛ روضةالواعظین ج1ص 6
[5]. و قال A لا یتم مروة الرجل حتى یتفقه فی دینه و یقتصد فی معیشته و یصبر على النائبة إذا نزلت به و یستعذب مرارة إخوانه
بحارالأنوار ج75 ص 63 ؛تحفالعقول ص 223
[6]. النُّعْمَانِیُّ فِی کِتَابِ الْغَیْبَةِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ جُمْهُورٍ مَعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِA خَبَرٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ عَشَرَةٍ تَرْوِیهِ إِنَّ لِکُلِّ حَقٍّ حَقِیقَةً وَ لِکُلِّ صَوَابٍ نُوراً ثُمَّ قَالَ إِنَّا وَ اللَّهِ لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ مِنْ شِیعَتِنَا فَقِیهاً حَتَّى یُلْحَنَ لَهُ فَیَعْرِفَ اللَّحْنَ
مستدرکالوسائل ج 17ص344 ؛بحارالأنوار ج2ص 208 وج 51ص 112؛ الغیبةللنعمانی ص 141
[7]. حدثنا جعفر بن محمد بن مسرور رضی الله عنه قال حدثنا الحسین بن محمد بن عامر عن عمه عبد الله بن عامر عن محمد بن أبی عمیر عن إبراهیم الکرخی عن أبی عبد اللهAأنه قال حدیث تدریه خیر من ألف حدیث ترویه و لا یکون الرجل منکم فقیها حتى یعرف معاریض کلامنا و إن الکلمة من کلامنا لتنصرف على سبعین وجها لنا من جمیعها المخرج
بحارالأنوار ج 2 ص 206؛ معانیالأخبار ص 2 ؛ مستطرفاتالسرائر ص 640 ؛ منیةالمرید ص 370
[8]. سأل رجل من المخالفین عن مولانا جعفر الصادقAو قال یا ابن رسول الله 9ما تقول فی أبی بکر و عمر فقال ع هما إمامان عادلان قاسطان کانا على الحق و ماتا علیه فرحمة الله علیهما یوم القیامة فلما انصرف الناس قال له رجل من الخواص یا ابن رسول الله لقد تعجبت مما قلت فی حق أبی بکر و عمر فقالA نعم هما إماما أهل النار کما قال تعالى وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ و أما القاسطان فقد قال تعالى وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً و أما العادلان فلعدولهما عن الحق کقوله تعالى ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ و المراد من الحق الذی کانا مستولیین علیه هو أمیر المؤمنینA حیث آذیاه و غصبا حقه عنه و المراد من موتهما على الحق أنهما ماتا على عداوتهAمن غیر ندامة على ذلک و المراد من رحمة الله رسول الله 9فإنه کان رحمة للعالمین و سیکون مغضبا علیهما خصما لهما منتقما منهما یوم الدین .
الصوارمالمهرقة ص 155
[9]. و من کلام أمیر المؤمنینA: علیکم بالدرایات لا بالروایات همة السفهاء الروایة و همة العلماء الدرایة
بحارالأنوار ج 2ص 160؛ کنزالفوائد ج 2 ص 31 ؛ مستطرفاتالسرائر ص 640
[10]. وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ
سوره مبارکه عنکبوت،آیه 64
[11]. وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولى
سوره مبارکه ضحی،آیه4
[12]. أبی عن علی عن أبیه عن الیقطینی عن ابن أبی عمیر عن زید الزراد عن أبی عبد اللهAقال قال أبو جعفرA یا بنی اعرف منازل الشیعة على قدر روایتهم و معرفتهم فإن المعرفة هی الدرایة للروایة و بالدرایات للروایات یعلو المؤمن إلى أقصى درجات الإیمان إنی نظرت فی کتاب لعلیAفوجدت فی الکتاب أن قیمة کل امرئ و قدره معرفته إن الله تبارک و تعالى یحاسب الناس على قدر ما آتاهم من العقول فی دار الدنیا
بحارالأنوارج 1ص106 وج 2ص 184 ؛ معانیالأخبار ص 1
[13]. اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ و َ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور
سوره مبارکه حدید، آیه 20
[14]. الحناط عن عمرو بن الیسع عن شعیب الحداد قال سمعت الصادق جعفر بن محمدA یقول إن حدیثنا صعب مستصعب لا یحتمله إلا ملک مقرب أو نبی مرسل أو عبد امتحن الله قلبه للإیمان أو مدینة حصینة قال عمرو فقلت لشعیب یا أبا الحسن و أی شیء المدینة الحصینة قال فقال سألت الصادق Aعنها فقال لی القلب المجتمع
بحارالأنوار ج2 صص 183 و191 ؛ مستدرکالوسائل ج12ص 296
[15] . بحارالأنوار ج 2 ص 191 وج 4 ص 43 وج50 ص 134 وج66 ص 306
[16]. لیس العلم بکثرة التعلم إنما هو نور یقذفه الله فی قلب من یرید أن یهدیه. و هذا النور قابل للقوة و الضعف و الاشتداد و النقص کسائر الأنوار مجموعةورام ج 1 ص 150؛ بحارالأنوار ج 67 ص 139؛ منیةالمرید صص 148و 167
[17] . قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ سوره مبارکه آل عمران، آیه 26
[18] . یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ
سوره فاطر، آیه 15
[19] . وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ
سوره زمر، آیه 57
.[20] إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
سوره یس، آیه 82
[21] . لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ
سوره الانبیاء، آیه23
[22] . إلیه تعالى و شروعه فی مقدمات الصلاة إلى أن یفرغ منها یفتح له من أبواب المعارف ما لا یحصیه إلا الله سبحانه أو المراد بالحدود المسائل و بالأبواب أبواب الفیض و الفضل فإن الصلاة معراج المؤمن انتهى.
بحارالأنوار ج81 ص 255 وج 79 ص 303
[23]. بإسناده عن حذیفة عن النبی ص قال لما أسری بی أخذ جبرئیل بیدی فأدخلنی الجنة و أنا مسرور فإذا أنا بشجرة من نور مکللة بالنور فی أصلها ملکان یطویان الحلی و الحلل إلى یوم القیامة ثم تقدمت أمامی فإذا أنا بتفاح لم أر تفاحا هو أعظم منه فأخذت واحدة ففلقتها فخرجت علی منها حوراء کأن أجفانها مقادیم أجنحة النسور فقلت لمن أنت فبکت و قال لابنک المقتول ظلما الحسین بن علی بن أبی طالب ثم تقدمت أمامی فإذا أنا برطب ألین من الزبد و أحلى من العسل فأخذت رطبة فأکلتها و أنا أشتهیها فتحولت الرطبة نطفة فی صلبی فلما هبطت إلى الأرض واقعت خدیجة فحملت بفاطمة ففاطمة حوراء إنسیة فإذا اشتقت إلى رائحة الجنة شممت رائحة ابنتی فاطمة
بحارالأنوارج 8 ص 119وج 37 ص81 وج 44 ص240 ؛ذالاحتجاج ج 2 ص 408 /الأمالیللصدوق ص 460؛ تفسیرفراتالکوفی ص 75؛ التوحید ص117؛ روضةالواعظین ج1 ص149؛ عیونأخبارالرضا ج1ص 115؛ کشفالغمة ج1ص 459 ؛ المناقب ج 3ص 334
[24]. بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اللهم إنی أسألک باسمک العظیم الأعظم الأعظم الأعظم الأعز الأجل الأکرم الذی إذا دعیت به على مغالق أبواب السماء للفتح بالرحمة انفتحت
مفاتیح الجنان ؛ بحارالأنوارج 87 ص 96 دعاء السمات
[25]. وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ/ سوره انعام – آیه 59
[26] . در شب اول دهه محرم