#####.....نقش اعتقادات نظری و عملی در مهندسی رزمی در دوران دفاع مقدس.....#####
دکتر سیدجواد هاشمی فشارکی
منتشر شده در خبرگزاری ایثار پرس
نشانی منبع انتشار :
http://www.isarpress.ir/?p=4125
ایمان راسخ ، موتور مولد حماسه آفرینی دلاورمردان پولادین مهندسی رزمی
نقش اعتقادات نظری و عملی در مهندسی رزمی در دوران دفاع مقدس
گروه : آخرین اخبار / تاپ / صفحه اول
- شناسه : ۴۱۲۵
- ۰۲ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۸:۱۰
نقش اعتقادات نظری و عملی در مهندسی رزمی در دوران دفاع مقدس
ایمان راسخ و باور قلبی ، مهم ترین انگیزه حضور و فعالیت در جبهه های دفاع مقدس بوده واگر این انگیزه اعتقادی وجود نمی اشت ، بسیاری از اقدامات مهندسی ممکن نمی شد و یا باکندی پیش می رفت . در این نوشتار به مصادیق آن پرداخته شده است .
مهندس عبدالامیر ابراهیمی – جهادگر امیر محمد زاده – دکترسید جواد هاشمی فشارکی
ایمان وباورهای اعتقادی ومعنویت ، مهم ترین انگیزه حضور و فعالیت در جبهه های دفاع مقدس بوده و مهمترین عامل بروز ایثار و رشادت و خلاقیت در طول دوران دفاع مقدس بوده است . مهمترین شاخصی که رزمندگان جان اسلام را از دیگر ارتشهای دنیا متمایز ساخت، ولایتمداری و اطاعتپذیری از فرامین ولی فقیه زمان بود که هممین مساله رمز پیروزی در دفاع مقدس بوده است.
حضور نیروهای مهندسی جنگ اعم از بسیج ، جهاد سازندگی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی در دفاع مقدس نیز از جمله ابتکار عمل امام راحل بود که توانست با نفس مسیحایی اش به ایمان درونی افراد جان و انگیزه مصاعف دهد و همین مساله در تقویت مهندسی رزمی جبهه اثر قابل توجه و اساسی داشت. همچنین اطاعت پذیری از فرماندهان و اجرای سلسله مراتب اوامر ، یکی از ارکان ثبات انضباط در قوای نظامی بوده است. در ارتش با توجه به آموزش های کلاسیک این امر نهادینه گردیده وهرگونه سرپیچی از دستور مافوق خطا و مستوجب بازخواست حتی در محاکم نظامی است. ولایت پذیری و اجرای فرمان ولی فقیه چنان در گوشه گوشه زندگی حاضرین در مهندسی جنگ به چشم می آید که ذکر تمام آنها مقدور نیست؛ لیکن به عنوان نمونه به تعدادی از آن ها اشاره ای می شود:
شاهدان عینی ولایت پذیری و اطاعت در مهندسی رزمی
اطاعت پذیری در دفاع مقدس هشت ساله با اطاعت پذیری از حضرت امام خمینی (ره) عجین گشته به طوری که بسیاری از رزمندگان، چون فرماندهان را نمایندگانی از ولی فقیه خود می دیدند، بدون هیچ کم و کاستی دستورات او را انجام می دادند.
«مدتی از برگشت مهدی گذشته بود، در حالی که هنوز جراحات و زخمهای او بهبودی کامل نیافته بود، از حرکت قوای اسلام برای شکستن حصر آبادان به فرمان امام خمینی(ره) با خبر شد، مهدی بی تاب و سراسیمه به سوی جبهه شتافت و چند روز بعد، او همراه با گروههای پشتیبانی و عملیات مهندسی و رزمی جهاد سازندگی نجف آباد در جبهه فیاضیه آبادان بود که پس از مدتی به دلیل کاردانی، تجربه و شجاعت او، فرماندهی گروه ۱۰۶ به او واگذار شد. (اداره کل امور ایثارگران وزارت جهاد سازندگی،۱۳۸۸، دفتر چهارم، ص ۴۰)
همسر شهید داریوش (مجتبی) اصل جوادیان[۱] در خاطرات خود می گوید:
«انگیزه اش برای رفتن به جبهه اجرای فرمان حضرت امام (ره) بود. او خیلی احساس مسئولیت می کرد و می گفت از قیامت میترسم که اگر به جبهه نروم جواب خداوند را چه بگویم»(اداره کل امور ایثارگران وزارت جهاد سازندگی،۱۳۸۸، دفتر چهارم، ص ۸۹)
شهید محسن الشریف در وصتنامه خود خطاب به خانواده و دوستان خود می نویسد: «پدر عزیزم، از شما طلب عفو و بخشش به خاطر نافرمانىهایى که تا الان کردهام، مىنمایم. مرا ببخشید تا خداوند از من راضى و خشنود باشد و شما را به پیروى از امام وصیت مىنمایم. » و در آخر چند وصیت به همه مىنمایم :
- هر کارى خواستید انجام دهید، ببینید براى خداست یا نه، اگر براى خدا نبود، ازانجام آنها دورى نمایید.
- دنبال هواهاى نفسانى نروید که شما را به گمراهى مىکشاند.
- بچههایتان را با شهادت آشنا نمایید و درس شهادت به آنها بدهید تا مجاهد شوند.
- دست از امام برندارید که اهل کوفه مىشوید و تا ابد پشیمان خواهید شد.» (سنگرسازان اصفهان)
علی ولی زاده[۲] در خاطرات خود می گوید: “یکی از عوامل این رشادتها و حضور در جبههها وجود رهبری به بزرگی حضرت امام خمینی (ره) بود که مردی الهی بود و بچههای رزمنده، شادی او را در نظر داشتند.عملیات خیبر عملیاتی بسیار سخت و طاقت فرسا بود و در جزیره مجنون که آن را تصرف کرده بودیم کار، گره پیدا کرد. همان روز سردار شهید، ابراهیم همت[۳] آمد و گفت که حضرت امام (ره) پیام داده است که به بچهها بگویید؛ باید جزیره را حفظ کنند و بمانند و لو آنکه کربلا شود. با همین پیام کوتاه بچهها در سختترین شرایط ماندند و جزیره را حفظ کردند. یا در قضیه آزادسازی مهران که امام (ره) فرمودند؛ مهران باید آزاد شود با همین عقیده و اندیشه ولایی، آزاد شد؛ چون رزمندگان، به حضرت امام (ره) اعتماد و ایمان داشتند. فضای جنگ هر چه از آغاز آن دورتر میشد و جنگ بیشتر طول کشید فضای معنوی بیشتر و بهتری حاکم شد، به گونهای که معنویت و توکل و ایمان بچهها روز به روز بیشتر شد و اصلا با روزهای اولیه جنگ قابل قیاس نبود. این منحنی رشد معنوی و نظامی و ایمانی و خلاقیت که از نفس گرم و مسیحایی امام خمینی (ره) بود، چشمگیر بود و نمود پیدا کرد. ” (تابناک، ۱۳۹۳)
در وصیتنامه شهید علی فارسی[۴] آمده است: ” آری سرزمینِ دانشگاهِ جبهههای ایران، قدم به قدمش بوی بهشت میدهد و چه نیکو همه، فرمان حسین زمان، خمینی عزیز، این نعمت الهی را لبیک گفته و حضور پیدا کردهاند. در این دانشگاه بجز خداشناسی و ایثار چیز دیگری را نمیتوان یافت و چه زیباست این فراز از تاریخ اسلام و بایستی قدر بدانیم و آنچه میتوانیم خالصانه بخاطر الله مایه بگذاریم و بدانیم که خداوند پذیرا است و در تداوم این حرکت بزرگ و سرنوشتساز برای جهان اسلام فقط و فقط راه نجات، خط امام و بطورکلی اعتقاد به ولایتفقیه میباشد، و اگر شناخت کاملی داشته باشیم هرگز حاضر نیستم از مسیر آن منحرف شویم و تمام سرمایههای ظاهری چون مال و جان و فرزند را حاضریم در این راه فدا کنیم و در این رهگذر روحانیت حق بزرگی به گردن ما دارند و مهمترین نقش را در استقرار و جا گرفتن ولایتفقیه در قانون اساسی داشتهاند.
چون دشمن به ارزش ولایتفقیه پی برده لذا سعی میکند به هر وسیلة ممکن آنرا از بین ببرد سعی میکند که اسلام حقیقی را که امام بزرگوار ما معرفی کرده از بین ببرد …. بیدار باشیم و گول تبلیغات مسموم را نخوریم و این ارزشها را حفظ کنیم و آنها را رها نکنیم که اگر چنین کردیم و آنها را رها نمودیم در آینده خدای ناکرده ضربه خواهیم خورد. انالله یغیروا بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم…» (نشریه سنگرسازان ۸۴-۸۵، ص۴۶)
صادق طالب باغبانی[۵] در خاطراتش می گوید: ” در عملیات خیبر از شهید عبدالعلی مرادی خاطره ای دارم. این اولین عملیاتی بود که خیلی طول کشید. جزیره ای را از دشمن گرفته بودیم و خوردیم به نوروز که در آن ایام منطقه معمولا خالی می شد. آقای محسن رضایی پیامی داد و نیروها را تشویق کرد که درمنطقه بمانند و پیامی هم از حضرت امام (ره ) ابلاغ کرد که اگر منطقه خالی شود، این احتمال وجود دارد که دشمن حمله کند و مناطقی را که در عملیات خیبر گرفته ایم، پس بگیرد. امام فرموده بودند، «ما عیدمان زمانی است که پیروز شویم و رزمنده ها بهتر است که عید را در کنار همرزمانشان بمانند.» از جمله کسانی که برگشتند، شهید مرادی بود که از ناحیه پا و کمر به شدت مجروح شده بود. او و سه تا از همرزمانش که همگی مجروح شده بودند ؛ با دست و پای باندپیچی از بیمارستان فرار کرده و آمده بودند. گفتم: « با این اوضاع و احوال چه اجباری است؟» گفتند: «امام (ره) پیام داده اند و باید باشیم.» گفتم، «زود برگردید اهواز، ما باید چهار نفر بگذاریم مراقب شما باشند.» شهید مرادی گفت، «اگر خدا را دوست داری، اگر شهدا را دوست داری، بگذار بمانیم. ما عهد کرده ایم نوروز را در منطقه باشیم. غذا هم نمی خواهیم. باند و دارو هم نمی خواهیم. بچه ها که از مرخصی برگشتند می رویم. دیدیم نمی توانیم در مقابل اصرار آنها ایستادگی کنیم. با یک پیام حضرت امام (ره) که به رزمنده ای سالم داده بودند، اینها با مجروحیت شدید ماندند.” (شاهدیاران،شماره۲۱، ص۵۹)
ناصر ابراهیمی[۶] جهادگر جهاد سازندگی در خاطراتش در مورد سردار جهادگر شهید حاج اسدا… هاشمی[۷] و احداث جاده سیدالشهدا می گوید: «اول کار هنوز ۴ کیلومتر از جاده را نزده بودیم که دیدیم دارند ضد هواییها را جمع میکنند. یک روز دیدم هلیکوپترهای دشمن دارند توی آسمان چرخ میخورند. زود رفتم قرارگاه و اطلاع دادم. حرفم را تحویل نگرفتند. کمی که گذشت، هلیکوپترها آمدند و چنان قتل عامی کردند که کار تعطیل شد و همه وحشت کردند. حاج اسدالله گفت: «تنها کاری که میکنید زودتر جنازهها و تکه پارههای ماشینها را جمع کنید.» بنده خدائی بود که با لندکروز، کامیونها و ماشین آلات به آن سنگینی را یدک کش و جمع میکرد. خلاصه او دست به کار شد و سریع صحنه را از آن وضعیت وحشتناک در آورد. بچههای جهاد، دیگر حاضر نبودند کار کنند و میگفتند: «چرا کسی نیامد کمک؟ ما امنیت جانی نداریم.» حاج اسدالله اهل نصیحت کردن و سخنرانی نبود. بچهها را جمع کرد و یک جمله گفت: «کار که تعطیل شود، چه کسی خوشحال میشود؟» همه گفتند: «صدام» پرسید: «چه کسی ناراحت میشود؟» همه گفتند: «امام» همین! حرف دیگری نزد. ساعت ۱۱ شب بود. یک مرتبه انگار یک دریایی به جوش آمد؛ بچهها دیگر نفهمیدند چه کردند، کار شروع شد و کسی دیگر جلودارشان نبود. فردای آن روز یک شهید دادیم. یک جوان ۱۸، ۱۹ ساله که چهره بسیار قشنگی هم داشت. آنی پرید پشت دستگاه و جای او را گرفت.» (سنگرسازان بیسنگر، شماره ۸۴-۸۵ ، ص۴۹)
در بسیاری از موارد نیز شاهد آن بوده ایم که یگان های مهندسی رزمی علیرغم میل خود و فقط به منظور اطاعت از فرمانده در ترک میدان کارزار از این دستور پیروی کرده اند. در این خصوص می توان به عمل شهید رضا زاده جانشین فرماندهی گردان تخریب المهدی(عج) اشاره نمود که به دلیل نداشتن فرصت کافی جهت مدارکشی برای تخریب پل و نزدیکی بیش از حد دشمن به محل پل، به یاران همراه خود دستور عقب نشینی داده و به ناچار با عملیات شهادت طلبانه پل را منهدم می نماید.( سند شماره ۹۲)
عبدالرحمن جزایری[۸] در بخشی از خاطرات خود می گوید: «در پنج سال اولیه، تمام بچه های واحد ما، بلا استثناء هر شب مأموریت می رفتند. سپاه و بسیج و ارتش، عملیات که تمام می شد، مأموریت نداشتند، ولی این بچه ها، از سه چهار نفر نگهبان، همگی، هرشب می رفتند خط مقدم و گاهی آن سوی خط مقدم. این افتخار بزرگی است که هیچ جا گفته نشده. از شجاعت بسیج، بسیار گفته شده و درست هم هست، ولی از شجاعت بچه های جهاد هیچ جا گفته نشده که در جایی که بسیجی سینه خیز می رفت، جهادی سه متر بالاتر از سطح زمین، پشت لودر و بولدوزر پیش می رفت و دائما زیر تیررس و نگاه مستقیم دشمن بود.اینها باید تمام شب در چنین شرایطی کار می کردند و صبح هم لودر و بولدوزر را صحیح و سالم بر می گرداندند به قرارگاه. در طول این پنج سال، حتی یک شب بدون مأموریت نبودیم. غالبا هم خودم پشت فرمان می نشستم و می رفتم مأموریت را انجام می دادم و بر می گشتم. این بچه ها می دیدند من مرخصی نمی روم، تصور می کردند هیچ کدام نباید بروند به مرخصی! ولی من خودم کنترل می کردم.آقای رضاپناه، بچه آبادان و دبیر دبیرستان بود. به او می گفتم، «ببین چه کسی مرخصی نرفته.» به من لیست می داد که، «آقا اینها سه ماه است که به مرخصی نرفته اند.» صدایشان می زدم و به زور می فرستادمشان مرخصی. می گفتند، « نمی خواهیم برویم.»، می گفتم، «شما نمی خواهید، ولی پدر و مادرتان دلشان می خواهند شما را ببینند. باید بروید. نمی توانید نروید. دستور نظامی است.» مکافاتی داشتیم برای فرستادن آنها به مرخصی. گاهی می شد که راننده ای چندین شب نمی خوابید و آخر از روی لودر پرت می شد پایین.» ( نشریه شماره ۱، صص۲۴و۲۵)
شهادت طلبی در دفاع مقدس
فرهنگ شهادت طلبی دفاع مقدس به عنوان سند مقاومت و مظلومیت ایرانیان در خاطره تاریخ ثبت و ضبط است. سند مقاومت از این رو که دشمن تا بُن دندان مسلح به اتکای همه قدرت های مستکبر و زورگو برای محو ارزش های ملتی برآمده بود که مدت زیادی از پیروزی انقلاب بزرگ آنها سپری نشده بود. هنوز شرایط انقلابی و عوارض آن بر فضای ایران مستولی بوده و کشور در شرایط آمادگی سیاسی، اقتصاد و اجتماعی نبود که با تهاجم همه جانبه به کشور جنگی ناخواسته و نابرابر بر ملت ایران تحمیل شده است. (ساجد،۲۰/۲/۱۳۹۴، ۱۱:۰۰)
مقاومت همه جانبه و رشادتهای آحاد مردم در قالب نیروهای مردمی بسیجی و حماسه آفرینی سپاه وجهاد و ارتش رکورد جدید از مقاومت را بر جای گذاشت. سند مظلومیت نیز از این رو می باشد که این جنگ نابرابر بود و ایران نه از توان دفاعی برخوردار بود و نه بروکراسی کشور اجازه تجهیز قوا را برای یک جنگ به ما می داد. از طرف دیگر نیز به دلیل رعایت اخلاق و موازین انسانی اساساً ما در برنامه های دفاعی خود نمی توانستیم از شیوه های دشمن مانند بمباران مدارس، مناطق مسکونی، بیمارستانها و رعب و وحشت مردم بهره بگیریم به نوعی دفاع مقدس سند مظلومیت ملتی بود که با دست خالی و با توکل بر خدا بر همه کفر و الحاد که در قالب ارتش بعثی نمود پیدا کرده بودند پیروز شد. ۸ سال دفاع مقدس و عملیات رزمندگان اسلام با همه فراز و فرودش به خلق فرهنگی غنی منجر شد، همان تفکری که به عنوان فرهنگ پایداری از آن نام می برند. فرهنگ شهادت طلبی به واسطه ریشه و خاستگاه های تاریخی خود نوعی فرهنگ دینی و ملی است و می تواند نسخه شفابخشی برای حفظ تمامیت ارضی کشور در مقاطع متفاوتی باشد. این فرهنگ دارای مشخصه ها و ویژگیهایی است که از دیگر فرهنگها و حتی فرهنگ مقاومت و پایداری دیگر کشور متمایز و ویژه شده است. (ساجد،)
مهمترین شاخصه های این فرهنگ خداباوری بود همان گوهری که تمام سکنات و حرکات فرد را متوجه مبدا هستی می نماید. خدامحوری موجب شد تا بر خلاف دیگر ارتش های جهان، رزمندگان اسلام تمام لحظات خود را متوجه خدا نمایند و بر خلاف دیگر استراتژی های نظامی فتح خاک را نه به عنوان یک هدف اولیه و اصلی، بلکه به عنوان یک هدف ثانویه ببینند و این موضوع در تمام تاریخ بشریت بی نظیر است.
شهادت طلبی و دفاع مقدس بی شک دوران دفاع مقدس دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که آنرا از سایر جنگها متمایز می کند، در ۲۹ شهریور سال ۱۳۵۹ در پی حمله عراق به مرزهای جنوبی ایران جنگ رسماً آغاز شد. دست پلید و ناپاک رژیم بعثی عراق به خون پاک صدها بیگناه آغشته شد و تجاوزی آغاز شد که از سوی بسیاری از کشورهای مستکبر بیگانه حمایت مادی و معنوی می شد. (ساجد)
جنگی نابرابر به معنای واقعی کلمه. پیش بینی های خام اولیه بسیاری نظر به این امر داشتند که در کمتر از چند ماه کار تصرف ایران پایان خواهد یافت و رهبران متجاوز با پیروزی بر مسند قدرت نشسته و امور را بر مبنای تصرف ایران پایان خواهد یافت و رهبران متجاوز با پیروزی بر مسند قدرت نشسته و امور را بر مبنای سلایق خویش خواهند گردانید. (ساجد)
این پیش بینی ها تا حدودی درست و عقلانی می نمود زیرا با کشوری که تازه انقلاب نموده و سازماندهی منظمی نداشت، گروهها و فرقه های گوناگون هر یک ساز خود را کوک می کردند فرماندهی نظامی منسجم و کارایی وجود نداشت و … در مقابل ارتش منظم و مجهز به تمامی سلاحها تجهیزات و تکنیکهای نظامی، … نمی بایست انتظار دیگری داشت. حال چرا تمامی این پیش بینی ها نادرست از آب درآمد و چه عواملی باعث شد که سرنوشت کشور ما در این نبرد نابرابر این گونه رقم بخورد. آری این عوامل همان ویژگیهای منحصر به فرد دوران دفاع مقدس ماست. یکی از بارزترین و موثرترین آنها فرهنگ شهادت طلبی بود که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. (ساجد)
شاهدان عینی مهندسی رزمی در شهادت طلبی
- آرزوی شهادت یکی از مسائلی است که در پیشبرد اهداف در مهندسی رزمی و دادن جرأت به رزمندگان نقش مهم و بسزایی داشت. از شهید محسن صفایی[۹] اینگونه یاد می کنند: «اوایل جنگ خواست تا عازم جبهه شود اما با سن اندکی که داشت از اعزامش ممانعت کردند. او همیشه انتظار می کشید تا روزی بتواند به جبهه برود. در آن روزها همواره در مراسم تشییع شهدا شرکت می کرد و می گفت: «من می خواهم در تشییع این شهدا شرکت کنم تا فردا دیگران هم در تشییع من حضور بیشتری داشته باشند». او می گفت:«شهیدان زنده هستند و فکر نکنید آنها مرده اند و ای کاش روزی بیاید که من هم درجمع این شهیدان باشم». (اداره کل امور ایثارگران وزارت جهاد کشاورزی، دفتر ششم، ص ۱۳)
- «شهید طرحچی[۱۰] یک هفته قبل از شهادتش دوستانش را برای خوردن ناهاری در رستورانی کنار راهآهن اهواز مهمان کرد؛ صدای خنده و شوخی شهید ناجیان، شهید رضوی مبرقع و ناصر ابراهیمی در رستوران پیچیده شده بود؛ آنها میخواستند هفته دیگر را هم مهمان شهید طرحچی باشند؛ او درحالی که لبخندی بر لبانش نشست گفت «نه دیگر! هفته دیگر خدا مرا رحمت کند» که خنده از لبان دوستانش برچیده شد. (نشریه شماره ۳، ص۱۶)
- روزهای آخر راه رفتن محمد در زمین خوزستان فرا رسید؛ اخلاق و روحیات او چند روز قبل از شهادتش، تغییر کرده بود؛ خنده و تبسم، بیشتر از گذشته بر لبانش نقش میبست. حتی سه روز قبل از شهادتش که بر اثر اصابت گلوله تانکی در نزدیکی موتورش، بینی و پایش به شدت آسیب دیده بود، برای درمان به عقب جبهه برنگشت و با همان روحیه در کنار شهید سیدمحمدتقی رضوی، شهید حسین ناجیان و سایر سنگرسازان بیسنگر ماند.» (نشریه شماره ۳، ص۱۶)
- مهندس ابوالفضل حسن بیگی[۱۱] در مورد شهید حسین ناجیان می گوید:
- «عشق به شهادت در او به کودکیاش بازمیگردد. میگفت «وقتی بچه بودم و با مادرم روضه میرفتم، همیشه با خودم میگفتم خدا کند بتوانم یک روزی، دشمن حضرت زهرا(س) را بکشم. حالا هم خالصتر از این جنگ ندیدهام و نمیدانم اگر شهید نشویم چه بلایی بر سرمان خواهد آمد. زندگی من چقدر نوسان داشته. در برههای عاشق مجموعهای شدهام که ظاهرش حسینی بوده، اما در باطناش، قلاده ما دست غربیها و کمونیستها بوده است. حیف است انسان در این محیط و در این جبهه شهید نشود و از این بچهها جدا شود». (فارس)
- «شهید حسین ناجیان خیلی دلش میخواست در خط مقدم شهید شود. بارها از من خواسته بود طریقه شهادت شهید طرحچی را برایش تعریف کنم و از شنیدن آن لذت میبرد. میگفت دلم میخواهد مانند او شهید شوم. شهید طرحچی در حال نماز خواندن و در قنوت نمازش بود که گلوله تانک بدنش را دو تکه کرد. حسین هم چندینبار از من خواست نحوه شهادت محمد را برایش بگویم و میگفت خدا کند من هم اینطور شهید شوم.» (نشریه شماره ۳، ص۲۰)
- محمود شهیدی در بیان خاطره ای از شهید رضوی می گوید: «آن طور که از دیگران شنیدم: «برادر رضوى به همراه تنى چند از برادران مشغول شناسایى در منطقه غرب کشور بوده که مورد اصابت ترکش توپ قرار گرفته و به شدت زخمى و در نهایت به درجه رفیع شهادت مىرسد. گویا لحظهاى قبل از شهادت به اطرافیانش که قصد داشتند ایشان را به پست امدادى منتقل کنند گفته: مرا رها کنید چرا که اکنون رسیدم به آنچه که سالها به دنبالش گشتم.» (نشریه شماره ۳، صص۲۵و۲۶)
- شهید محسن الشریف نیز در وصیتنامه خود چنین می نویسد: «برادران مؤمنم، باید انقلاب حسینى را دنبال نماییم تا انقلاب خمینى استمرارداشته و به انقلاب مهدى(عج) برسد. همانطور که یاران حسین شهید شدند تا انقلابخمینى پا بر جا بماند، ما نیز باید شهید شویم تا این انقلاب به انقلاب حضرت مهدى(عج) متصل شود. (نشریه شماره ۳، ص۳۹)
- … بچههایتان را با شهادت آشنا نمایید و درس شهادت به آنها بدهید تا مجاهد شوند.» (نشریه شماره ۳، ص۳۹)
- شهید قدرت الله امینیان[۱۲] در ابتدای وصیتنامه خود می نویسد: «خدایا زندگی مرا مثل زندگی محمد و آل اطهارش قرار ده و توفیق مرا طوری قرار بده که زندگیم در راه تو و اسلام تو و قرآن تو و امام تو ونائب بر حقش بسر برم و آنچنان که مورد رضایت توست و مردنم مردنی باشد همانند محمد(ص) و دودمانش که آرزو داشت تا با بدنی قطعه قطعه به دیدار خدا رود. پروردگارا بر بنده ضعیف و گناهکار خود منت گذار و او را در راه خود و در طریق هدایت قرار ده و مرا از نهایت تکامل که همانا رسیدن به فیض شهادت و رسیدن به لقاا… است؛ برخوردار فرما.»(ساجد۲)
- در خاطرات جهروتی زاده[۱۳] می خوانیم: «تا نزدیک عملیات به شناسایی ها ادامه دادیم. تقریباً دوازده روز به عملیات مانده بود. در طی شناسایی ها به این نتیجه رسیدیم که در این عملیات نخواهیم توانست که در یک شب در میدان مین، معبر باز کنیم. بعضی جاها بخصوص در زیر ارتفاعات «سانباپا» عمق میدان مین به یک کیلومتر یا هزار و دویست متر می رسید. در آن زمان، هم مسئول تخریب قرارگاه شهید بهشتی بودم و هم مسئول تخریب تیپ و گردان های تخریب یگان های دیگر هم تحت امر من بودند.بنابراین برنامه ریزی کردیم که از چند روز مانده به آغاز عملیات در میدان مین معبر باز کنیم. البته طوری که دشمن متوجه نشود. در همان روزهایی که به شناسایی می رفتیم، در مقر گردان، یکی از بچه ها که به او دکتر می گفتند و در امدادگری سررشته داشت آمد و گفت من هم می خواهم بروم شناسایی. وضعیت منطقه را برایش توضیح دادم و مانعش شدم. دکتر ول کن نبود. گفتم: باباجان، تو که تا حالا شناسایی نرفته ای، خدای نکرده اگر مشکلی پیش بیاید … شروع کرد به گریه کردن، حال عجیبی به من دست داد و ترسیدم بگویم نه. گفتم: خُب، بیا برو.به محض شنیدن این جمله افتاد رو دست و پای من و شروع کرد به بوسیدن. به زور بلندش کردم و به همراه چند نفر از بچه ها رفتند قرارگاه شهید بهشتی. من هم پشت سرشان رفتم. وارد سنگر تخریب که شدم، دیدم چفیه ای بسته به صورتش و خندان و خوشحال روی پابند نیست و گویی می خواهد پرواز کند.گفتم: دکتر، نمی ترسی که به شناسایی بروی؟ گفت: آقای جهروتی مگر پیش خدا رفتن ترس دارد! گفتم: نه، خوشا به سعادتت، ما را هم دعا کن. او این حرف را از عمق وجودش زد. دکتر با چند نفر دیگر برای شناسایی عازم شدند. من هم رفتم نقطه رهایی و منتظر شدم که برگردند. پس از مدتی بچه آمدند، ولی بدون دکتر. او وسط میدان مین در حال معبر زدن روی زمین می خوابد تا دشمن نبیندش. امّا زیر شکمش مین منفجر می شود و در جا به شهادت می رسد.» (مخدومی،۱۳۹۴)
- یاد کوچکی هم از محمد جواد جزایری، فرزند خودم بکنم که ایشان کلاس چهارم دبیرستان بود و عمه اش به او گفته بود، «به اندازه کافی به جبهه رفتی، بمان امتحانت را بده. بعد برو.» او گفته بود، «امام گفته اند جوان ها بروند مسئله جنگ را حل کنند. شما می گویید برو مسئله ریاضی را حل کن؟» از کسانی بود که اولین ابتکار را در مورد پیشانی بند در جبهه ها به کار برد و من در واقع اولین بار، پیشانی بند را روی پیشانی او دیدم. دیدم که دارد پیشانی بندها را برای رفقایش هم درست می کند. به او اعتراض کردم که، «داری چه می کنی ؟ وقت تلف می کنی ؟» گفت، «نه ! شما نمی دانید ما داریم چه کار می کنیم. ما می خواهیم با اجسادمان هم با دشمن بجنگیم.» پرسیدم،«یعنی چه؟» گفت، «وقتی که ما به آنها حمله می کنیم و ما را می کشند، وقتی بیایند و ببینید که روی پیشانی ما نوشته شده لااله الا الله، تا آخر عمر فراموش نخواهند کرد که یک مجاهد فی سبیل الله را کشته اند. »
ایثار و از خود گذشتگی در دفاع مقدس
در دوران شکوهمند دفاع مقدس بود که عالی ترین نمونه ایثار و رشادت و از خودگذشتگی به معرض نمایش درآمد و دنیا اوج اقتدار فرزندان رشد این سرزمین را به نظاره نشست. هر چند بیان این همه گذشت و ایثار کاری غیرممکن است، ولی می توان قدری از آن را منعکس نمود و بهترین منابع در این مورد، گزارشاتی است که در آن دوران پر از افتخار ارائه شده است.
اگر بخواهیم جائی را به عنوان مصداق برای «کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا» پیدا کنیم باید سفری به سوی دیار عاشقان نمائیم تا به عینه در کربلاهای جنوب و غرب عاشوراهای مکرری را به تماشا نشینیم و حماسه آفرینانی را که صاحب لوای «احدی الحسنین» هستند شاهد باشیم. و در میان تمامی مظلومین و مظلومیتها گروهی را تماشاگر باشیم که از همه مظلومترند هم خودشان و هم مرکبی که بر آن سوارند راننده لودر و بلدوزر را میگوئیم:
شاهدان عینی ایثار در مهندسی رزمی
- یک روز دیگر به بهانهای دیگر و در جائی دیگر یکی از این انسانها در حین عملیات از خاکریزها خودی عبور کرد. جلوتر رفت تا برای بچههایی که پیشروی کرده بودند سنگر بکند. آن قدر جلو رفت که عراقیها دیگر با چشم معلوم بودند، مثل مورچه توی دل یکدیگر میلولیدند. چه اضطرابی داشتند.
- به سوی آن لودرچی مظلوم آنقدر شلیک کردند که دیگر علفهای دشت از فرط بوی باروت پژمرده شد. لودرچی نگاه پر معنایی به گلولهها میکرد و میگذشت، شاید صلوات میفرستاد. من دیده بودم بچههایی را که یک لحظه ذکر خدا از زبانشان قطع نمیشد، یا از مهدی فاطمه سلام الله علیها کمک میخواستند یا از حسین (ع) استغاثه میکردند. با هر گلولة آرپیجی که به طرف لودر و بلدوزرها میآمد تنها یک یا الله خنثی کنندة آن بود، آن وقت آرپیجی با سرعتی تمام از کنار و از نیم متری بلدزر میگذشت و آن طرفتر منفجر میشد، این برادرمان نیز با زمزمهای که زیر لب داشت موجب شده بود تا گلولهها از ملاقات با تن او استنکاف بورزند و بالاخره هم او را با گلولة تانک به زمین زدند.
- دو دست لودرچی از بازو قطع شد. تیر شقاوتمند تانک به او رحم نکرد و حرمت او را نگه نداشت دو پایش هم به شدت جراحت برداشتند، بدن نیمه جان او به گوشهای افتاد و دستهایش به گوشهای دیگر. یکی از بچهها به چهرة زیبای او و دستهای بریده شدهاش نگاه میکرد و با قطراتی اشک زیر لب روضة حضرت ابوالفضل (ع) را میخواند. یکی دیگر به گریه افتاد وهای های اشک میریخت. (یاران آفتاب،۱۳۹۰)
- لودرچی با لحنی که خود بهتر میدانید گفت: برادر چرا گریه میکنی؟ چیزی نشده است، برو جلو راه باز شده و بعد با نیم نایی که مانده بود فریاد زد: برو برادر…او نیز ابوالفضلی دیگر بود که با ایمان به او و هدفش چنان پیش رفت تا آب حیاتی برای ما تشنگان حیات باز آورد و در آخرین دم نفسش کلمة «برو» را بر زبان آورد به مصداق شعار اسوهاش عباس بن علی (ع) که فرمود: “والله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابداً عن دینی” به خدا قسم اگر دو دستم جدا شود، و تا آخرین لحظة زندگیام دست از دینم (که دین رسول خداست) بر خواهم داشت. (یاران آفتاب،۱۳۹۰)
- یک بار در عملیاتی دیگر ۵۰ دستگاه لودر و بلدوزر برای راه سازی و کانال کشی شرکت داشتند، شاید ۵۰ دستگاه چندان به نظر جلوهای نکند اما برای یک محور اگر همگی با هم بخواهند کار کنند، سروصدای عجیبی به راه افتاد و تا حدودی مشکل خواهد شد. اما در این قسمت عملیات هیچ یک از لودرها و بلدوزرها آسیبی ندیدند تنها در حین عملیات موقع سر و ته کردن یکی از بلدوزرها در باتلاق فرو رفته بود و دیگر بیرون نمیآمد، مسئول محور دستور داده بود همه به عقب برگردند اما ماندن آن دستگاه غول پیکر که منطقة وسیعی از جاده را نیز اشغال کرده بود چندان مناسب نبود. بیرون آوردنش نیز وقتی در حدود چهار پنج ساعت، میگرفت و در آن موقعیت هر لحظهاش حساس و خطرناک مینمود. بالاخره تصمیم بر این شد همه برگردند یکی از بچهها گفت: «هر کس میخواهد برگرده عقب، برگرده فقط یکی با من بیاد تا پشت خط سیم بکسل بیاوریم» توی تاریکی و ظلمات شب، چهار و پنج کیلومتر با چراغ خاموش با سرعت ۱۰ کیلومتر تا پشت خط رفتن خیلی مشکل به نظر میرسید اما این برادر این کار را نیم ساعته کرده بود، خودش تعریف میکرد من اصلاً برای این رفتم که رهگشای ماشینهائی که بعداً میآیند باشم، شاید یک بلدوزر در جنگ چندان اهمیتی نداشته باشد اما میدیدم اگر یک ماشین که پر از بچههای خوب بسیجی رزمندة ما هستند پشت این بلدوزر گیر کنند اگر یک ساعت هم عملیات عقب بیافتد، مسئولش من هستم که میتوانستم این ماشین را برگردونم به عقب(راه را باز کنم)!!؟ آن لحظه که داشتم بلدوزر را بگسل میبستیم آن قدر منور زدند که هوا مثل روز روشن میشد و ما هر لحظه منتظر آمدن یک خمپاره یا یک گلوله توپ بودیم اما هیچ خبری نبود که اگر میخواستند نابودمان کنند برایشان هیچ کاری نداشت آنها با دوربینهای مادون قرمزشان اگر یک پرنده روی هوا بپرد میبینند اما دو تا بلدوزر با آن هیکلش را نمیتوانستند ببینند تا اینکه کارمان تمام شد و توانستیم بلدوزر را بیرون بیاوریم آن وقت دیگر منور زدنشان تمام شدن یعنی مطمئن شدند کار ما به انجام رسیده!! خلاصه اگر عنایت خدا نبود اصلاً نمیشد، باور کنید بعد که برگشتیم پشت خط انتظار دیدنمان را نداشتند! (یاران آفتاب،۱۳۹۰)
- «شهید رضا رحیمی خرسند معلمی بود که از تهران آمده و به ما ملحق شده بود. ایشان در عملیات بیت المقدس ابتکار بسیار عجیبی به خرج داد و آن اینکه در تمام جبهه ای که بایستی از آنجا حمله کنیم، با داربست فلزی، دکل های دیده بانی ایجاد کرد. در نتیجه ما قبل از عملیات، همه منطقه را با این دکل های دیده بانی، شناسایی کردیم. قبل از عملیات بیت المقدس به من خبر دادند که ایشان مدتی طولانی است که به مرخصی نرفته است. صدایش زدم و گفتم، «رضا! بیا برو مرخصی و ضمنا یک مأموریت هم انجام بده.» گفت،«مأموریت چیست؟» یک لیست به دستش دادم و گفتم، «این قطعات یدکی است. می روی جهاد تهران و این لیست را ارائه می کنی تا این قطعات را به تو بدهند. نمی دانم چه می کنی، ولی به هر نحوی که شده، این قطعات یدکی را از آنها بگیر.» ایشان رفت و با آن قطعات یدکی برگشت و بعد در عملیات بیت المقدس شهید شد. وقتی رفتیم با خانواده اش ملاقات کنیم، متوجه شدیم که جهاد تهران در تحویل قطعات دست دست کرده و او هم رفته ماشینش را که تنها سرمایه اش بوده، فروخته، قطعات را خریده و آورده تحویل ما داده. واقعا نمی دانم درباره این بچه ها چه باید بگویم؟»
- در خاطرات عبدالرحمن جزایری می خوانیم: «همه این بچه ها [نیروهای جهاد فارس] عاشق این بودند که بروند پیش امام (ره). یک روز اعلام کردند که پنجاه نفرشان می توانند بروند. گفتیم، «راه بیفتید.» گفتند، «نمی رویم.» سخت حیرت کردیم و پرسیدیم، «چرا؟ شما که همیشه التماس می کردید که امام (ره) را ببینید.» گفتند، «حالا اگر برویم، دشمن از نبودنمان سوء استفاده می کند.» ببینید! پنجاه نفر بیشتر نیستند، ولی تک تکشان احساس می کنند، اگر نباشند، دشمن سوءاستفاده می کند! در تاریخ سابقه ندارد.»
- عباس دارایی نژاد[۱۴] در مورد سردار شهید علی فارسی می گوید: «با احتیاطهایی که داشت،گاهی کارهایی میکرد که اگر مدیران الان بدانند، احتمالا عبوسانه به مطلب نگاه میکنند. هر وقت میخواست به تهران برود، اگر کسی با ماشین میرفت، همراهش میشد و اگر کسی نبود. با اتوبوس میرفت و ماشین نمی برد. گاهی وقتها بچهها فراموش میکردند و به اصطلاح قالش میگذاشتند. گاهی وقتها تا کاشان پشت ماشین تدارکات مینشست و میرفت این واقعیت ها، الان باورکردنی نیستند. وقتی بچهها قرارشان با او را فراموش میکردند و قالش میگذاشتند، بعد که یادشان میآمد و عذرخواهی میکردند و او مؤدبانه میگفت، «من حقی ندارم.» همین کارها بود که باعث شده بود بچههای جهاد اصفهان، با طیب خاطر او را بپذیرند.»
شاهدان عینی وطن دوستی در مهندسی رزمی
میهن دوستی یکی دیگر از شاخصه های اصلی نیروهای فعال در مهندسی رزمی بوده است.
- امیر عمید در مصاحبه با تیم تدوین مهندسی رزمی جنگ در پاسخ به سوالی در مورد ایجاد حس میهن دوستی نیروهای مهندسی رزمی می گوید: ” عملیات مهندسی یک عملیات موثر بود این عملیات موثر، به شخص روحیه می داد که انجامش دهد یک امکاناتی در اختیار نیروهای مهندسی بود که این امکانات برای نفرات رزمنده ای که در معرض تهدید بودند سرنوشت ساز بود. شما هر کسی را که می دید مثلا همان نفری که خدمتتان گفتم این آدم وقتی دید برای یک تعداد سرباز دارد جان پناه در می آورد و کانال می زند و حفظشان می کند، خود شخص راضی می شود. کار مهندسی اینگونه هست. کار مهندسی وقتی شما انجام می دهید بیشترین لذت را خودتان می برید و این انگیزه ایجاد می کند به همین نسبت هم بچه های مهندسی را رشد می دهد توانمندی های اینها را بروز می دهد. این خلاقیت ها را زنده می کند و روحیه ی دیگری به شخص می دهد بطوریکه بهترین شرایط و لذت بخش ترین کار برای ما این بود که صبح می رفتیم می دیدم دیشت ۴۰۰ متر خاکریز زدند و الآن بچه ها پشتش مستقرند.”
- امیر عمید درباره افرادی که عشق به میهن آن ها را به میدان نبرد کشانده نیز نمونه ای را ذکر میکند: بعد از اینکه همه ی این گرد و خاک ها فرو نشست یک تعدادی از بیرون آمدند تو. دم غروب بود یک آقایی خیلی هم ضعیف الجثه بود به من گفت من چکار می توانم برایتان بکنم. دو سه نفر با هم آمده بودند. گفتم شما؟ گفت من استاد دانشگاه هستم استاد دانشکده ی فنی هستم و کارم راه و ساختمان و پل و … است. من شروع کردم یک سری صحبت برایش کردن بعد اشاره کردم که این پل نادری را می بینید اون طبقه ی چشمه اولش ۶۵ است دومی … این اطلاعات را از اداره راه گرفته بودیم از آقای اباذری. پل خرپایی بود. گفتم ما می خواهیم این را به طریقی درستش کنیم که بتوانیم تانکمان را سوار بر خودروی ماز تانک بر از روی آن تخلیه کنیم. گفت: چقدر می شود تناژ آن؟ گفتم یک چیزی حدود ۱۰۵ تا ۱۱۰ تن که باید محاسبه کنیم. بعد ایشان گفت: می توانیم حساب کنیم. شروع کردیم به اینکه مثلا یک تانک که وزنش۶۰ تن است، اینقدر بار مبنا می گیرد، این ماز تانک بر این تعداد محور دارد و …. قدری حساب کردیم و گفت: همین که شما می گویید تقریبا همین مقدار وزن می شود. گفت: من می توانم این کار را برایتان انجام دهم . گفتم: من دقت کردم پایه هایش مستحکم است و شمع هایی که زده اند مستحکم است ولی عرشه ضعیف است. گفت: یک محاسبه ای می کنیم. چه کسی می تواند به من کمک کند؟ یک مهندسی داشتم آنجا به نام مهندس یادگاری. مهندس وظیفه بود از بچه هایی بود که مدتی کار کرده بود و آمده بود آنجا. او را خواستم و با او صحبت کردم و آن دو را با هم آشنا کردم گفتم آقای یادگاری می توانی این کارها را انجام بدهی با آقای فرهمند یا فرمند- یک چنین فامیلی بود- گفت بله. یک جایی را در اختیارشان گذاشتم و گفتم شما بنشینید در اینجا و محاسباتتان را انجام دهید و نزدیک خودم هستید و هر کاری را که خواستید انجام دهید در این زمینه، من کمکتان می کنم. این ها برآوردهایشان را کردند به من گفتند که یک تیم جوشکار می خواهیم که این مشخصات را داشته باشند. با مرحوم سرهنگ کیخسرو که پسرش هم جزو رزمندگان … بود با ایشان که افسر قرارگاه جنوب بود مطرح کردم. ایشان هم با تهران تماس گرفت و اداره ی مهندسی گفت ما داریم و می توانیم بفرستیم و خلاصه آقایان را آوردیم پای کار. شاید مثلا یک ماه و نیم تا دو ماه طول کشید. این پل را به طبقه ی ۱۰۵ تبدیلش کردند و بعد همان شب که فرمانده لشگر هم آمده بود آنجا یک تانک مرده را سوار ماز کردند و از روی پل عبور دادند خود این آقای (استاد دانشگاه) را ما شوخی می کردیم و می گفتیم یک قایق بدهیم برود زیر پل بایستاد…. این کار شد مبنای عملیات فتح المبین. مبنای پیروزی های فتح المبین… این اقدامات بچه های مهندسی بیش از همه به خودشان روحیه می داد.
v سخن پایانی
همانطور که اعتقادات عمیق اسلامی در در دوران دفاع مقدس درمهندسی رزمی نقش بسزایی درشکوفایی مهندسی گردید و دستاوردهای بی نظیری را بهمراه اورد ؛ که برخی از آنان در دنیا بی نظیر بوده وبعنوان اعجاز مهندسی قرن می توان نام برد ، اگرپس از جنگ، شعار سازندگی به هرقیمتی و مسابقه رفاه زدگی برفضای کشور حاکم نمیشد ، و همین روحیه جهادی در نظام مهندسی کشور دمیده میشد ، شاهد پیشرفتهای بیشتری هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی میشدیم . اکنون نیز که در گام دوم انقلاب قرارداریم ؛ نشرمعارف و ترویج روحیه جهادی در جامعه و بخصوص درجامعه مهندسی کشوریک ضرروت بوده و لازم است متولیان امر وهمگان بدان اهتمام داشته ، تا ان شالله نظام مهندسی از بسیاری از معضلات اخلاق حرفه ای خارج شده وبزودی شاهد تحولات عظیمی باشد .
v منابع و مأخذ
- کتب
- اداره کل امور ایثارگران وزارت جهاد سازندگی،۱۳۸۸، راه یافتگان ،دفتر چهارم و ششم
- اسناد
- سند شماره ۱۱۴، مجموعه اسناد و مدارک پروژه تدوین محتوی مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس، شهدای مهندسی ارتش
- سند شماره ۱۱۵، مجموعه اسناد و مدارک پروژه تدوین محتوی مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس، ساختار مصوب ستاد کل
- سند شماره ۱۵۱، اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی در عملیات محرم: گزارش عملیات، صص ۴-۱
- سند شماره ۱۵۲، اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی در عملیات محرم: نمودار فعالیتهای پشتیبانی جنگ جهاد، ص ۱
- سند شماره ۱۵۳، اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی در عملیات محرم: فعالیتهای جهاد خراسان، ص ۱
- سند شماره ۱۵۴، اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی در عملیات محرم: فعالیتهای جهاد خوزستان، صص ۱ و ۲
- سند شماره ۱۵۵، اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی در عملیات محرم: طرح عملیاتی شماره ۲، صص ۶-۲
- سند شماره ۱۵۶، اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی در عملیات محرم: پلهای هجومی، ص ۲
- سند شماره ۱۵۷، اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی در عملیات محرم: آمار عملکرد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد، ص ۱
- سند شماره ۱۵۸، اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی در عملیات محرم: فعالیتهای جهاد فارس،صص۱و۲
- سند شماره ۲، اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی ،ج۱، جزوه خاکریز
- سند شماره ۲، مجموعه اسناد و مدارک پروژه تدوین محتوی مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس، ج۱، خاکریز
- سند شماره ۴۶، اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی ،ج۱، جزوه پل
- سند شماره ۶، اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی ،ج۱، جزوه جاده
- سند شماره ۶، مجموعه اسناد و مدارک پروژه تدوین محتوی مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس، ج۱:جاده در دفاع مقدس
- سند شماره ۸۱: اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی، ج۳،گزارش گردان تخریب لشکر ۴۰ صاحب الزمان (عج)، صص ۱ و ۲
- سند شماره ۸۲: اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی، ج۳،اقدامات جهاد چهارمحال و بختیاری، صص ۳-۱
- سند شماره ۸۳: اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی، ج۳،گزارش فعالیتهای گردان امام سجاد (ع)، صص ۱۰-۱
- سند شماره ۸۴: اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی، ج۳،عملیات مهندسی رزمی گردانهای قرارگاه نجف، صص ۶-۱
- سند شماره ۸۵: اسناد و مدارک تدوین محتوای پروژه مهندسی رزمی، ج۳،اقدامات لشکر مهندسی رزمی چهل صاحب الزمان(عج)، صص ۶-۳
- سند شماره ۸۹، مجموعه اسناد و مدارک پروژه تدوین محتوی مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس، ج۱، شکل گیری مهندسی رزمی در ارتش
- سند شماره۷۸، مجموعه اسناد و مدارک تدوین محتوی پروژه مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع ،جلد اول ؛ میادین مین
- سند شماره۷۹، مجموعه اسناد و مدارک تدوین محتوی پروژه مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع ،جلد اول ، آرایشات میدان مین عراق
- سند شماره ۹۲، مجوعه اسناد و مدارک پروژه تدوین محتوی مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس، جلد اول،مهندسی رزمی تخریب
- سند شماره ۹۳، مجوعه اسناد و مدارک پروژه تدوین محتوی مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس ، جلد اول، از رمضان تا شلمچه
- جزوات
- جزوه شماره ۱۰،پروژه تدوین محتوی مهندسی رزمی،موانع و سد کننده ها؛ جزوه آموزشی جنگ مین ارتش
- جزوه شماره ۱۳، مجموعه جزوات تدوین محتوی پروژه مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس،عملیات مهندسی ارتش
- جزوه شماره ۱۸، بیلان گردان ۴۳۸ لرستان ارتش
- جزوه شماره ۶: مجموعه جزوات پروژه تدوین محتوی مهندسی رزمی، جزوه آموزشی دوره تخصصی سد موانع
- جزوه شماره ۸، مجموعه جزوات پروژه تدوین محتوی مهندسی رزمی، جزوه آموزشی مین ارتش
- جزوه شماره ۹، پروژه تدوین محتوی مهندسی رزمی،موانع و سد کننده ها؛ جزوه آموزشی انفجارات ارتش
- مقالات
- مجموعه مقالات پروژه تدوین محتوی مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس؛ مقالات مهندسی رزمی سپاه،۱۳۷۶ مقاله شماره ۱
- مجموعه مقالات تدوین محتوی پروژه مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس، بررسی تمهیدات و تاکتیک های پدافندی ارتش عراق در منطقه بصره، مهدی خداوردی
- مجموعه مقالات تدوین محتوی پروژه مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس، گزارش نبرد لشکر۱۰ سیدالشهداء در عملیات کربلای ۵، یدالله ایزدی
- مجموعه مقالات تدوین محتوی پروژه مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس، گزارش عملیات رمضان
- مجموعه مقالات تدوین محتوی پروژه مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس، مجموعه مقالات اولین همایش مهندسی رزمی سپاه،۱۳۷۶
- مجموعه مقالات تدوین محتوی پروژه مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس، مثلثی ها: تاکتیک دفاعی عراق در عملیات رمضان
- نجفی مقاله شماره ۸ ، مجموعه مقالات پروژه تدوین محتوی مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس، بررسی توصیفی تحلیلی انواع خاکریزهای دفاعی،
- مجلات
- جهاد سازندگی ، نشریه شماره ۳۰، شماره ۶۶
- مجموعه نشریات تدوین محتوی پروژه مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس ، شاهد یاران شماره۲۱ ، ۱۳۸۶ ،نشریه شماره ۱،
- مجموعه نشریات تدوین محتوی پروژه مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس ، سنگر سازان بی سنگر شماره۸۴-۸۵ نشریه شماره ۲،
- مجموعه نشریات تدوین محتوی پروژه مهندسی رزمی در ۸ سال دفاع مقدس ، سنگر سازان بی سنگر ویژه نامه فرماندهان نشریه شماره ۳،
- سایت
- پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس. (۱۳۸۹, ۳ ۱۵). مهندسی رزمی در صف مقدم نبرد. بازیابی از پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس: تاریخ مراجعه ۲۳/۰۱/۱۳۹۴ ۱۴:۰۰
- http://www.dsrc.ir/View/article.aspx?id=3394
- پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس۲, پ. ع. (۱۳۸۶, ۱۱ ۱۶). خلاقیت های مهندسی در دفاع مقدس. بازیابی از پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس تاریخ مراجعه ۲۷/۰۱/۱۳۹۴ ۱۵:۰۰
- http://www.dsrc.ir/View/article.aspx?id=164
- یاران آفتاب،۱۳۹۰ ،تاریخ مراجعه ۱۶/۲/۱۳۹۴، ۱۱:۱۵
- http://ashegan-velayat.blogfa.com/post-600.aspx
- سنگرسازان اصفهان،تاریخ مراجعه ۲۰/۲/۱۳۹۴،۱۴:۰۰
- http://sangarsazanesf.blogfa.com/page/alsharif.aspx
- .نوید شاهد، تاریخ مراجعه ۲۵/۲/۱۳۹۴ ۱۳:۰۰
- http://www.navideshahed.com/fa/index.php?Page=definition&UID=310797
- ساجد، تاریخ مراجعه ۲۰/۲/۱۳۹۴، ۱۱:۰۰
- :sajed.ir/detail/2100
[۱]– مسئول تدارکات ستاد کربلا جهاد سازندگی
[۲] از فرماندهان تخریب
[۳] فرمانده لشگر ۲۷ محمد رسول الله
[۴] . فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی کاشان
[۵] از فرماندهان پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی خوزستان
[۶] از فرماندهان پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی ستاد مرکزی
[۷] فرمانده گردان مستقل مهندسی رزمی قرارگاه کربلا – مسئول ترابری سنگین وزارت جهاد سازندگی
[۸] از فرماندهان مهندسی رزمی جهاد فارس
[۹] از شهیدان جنگ جهاد سازندگی
[۱۰] از فرماندهان جنگ جهاد سازندگی ومسئول قرارگاه جنگ جنوب
[۱۱] . فرمانده جهاد سازندگی دامغان
[۱۲] . از فرماندهان شهید جهاد سازندگی دامغان
[۱۳] . از نیروهای گزدان تخریب
[۱۴] . از فرماندهان جهاد سازندگی کاشان
نقش اعتقادات نظری و عملی در مهندسی رزمی در دوران دفاع مقدس