بخش چهارم ; آیت الله العظمی حائری در اراک
ما عده ای در اطراف مرحوم اقا سیدمحمد فشارکی بودیم ....
یادنامه آیت الله العظمی اراکی (ره) بخش چهارم ; آیت الله العظمی حائری در اراک
تاریخ انتشار : 1388/9/17
بازدید : 898407
پدیداورنده : استادی، رضا
ناشر : انجمن علمی ، فرهنگی و هنری استان مرکزی
محل نشر : استان مرکزی
سال نشر : 1375
تعداد جلد : 1
صفحات : 744
قطع : وزیری
زبان : فاسی
بخش چهارم : ایت الله العظمی حایری در اراک
ایت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم یزدی حایری رحمه الله
پدر ایشان محمدجعفر نام داشته و مردی پاکدل و مسلمان باایمانی بوده است . کسب او ظاهرا کرباس فروشی و نیز گوسفند فروشی بوده است .
مرحوم ایت الله حاج شیخ مرتضی حایری فرزند ان بزرگوار می نویسد :پدرم می فرمود برای پدرم از مادرم فرزندی به وجود نمی امد و او برای فرزنددار شدن بازنهایی ازدواج موقت میکرده است روزی به منزل همسر موقت خود می رود تانماز فریضه خود را انجام دهد ان زن برای اینکه خانه را برای شوهر خود خلوت کند دختر یتیمی را که از شوهر متوفای خود داشته از خانه بیرون می فرستد هوا هم سرد بوده و ان دختر می لرزیده و می گفته :مادر من در این هوای سرد به کجا بروم و مادر او را به عناوینی راضی میکرده که بیرون برود .
این منظره مرحوم محمدجعفر جد ما را بسیار ناراحت میکند و پس از ادای فریضه از خانه ان زن بیرون می اید و مدت او را می بخشد و مهر او را می پردازد و باخداوند به این مضمون مناجات میکند که :
خدایا من دیگر برای پیدا کردن فرزند ازدواج نمیکنم که احیانا طفل یتیم به خاطر من ازرده گردد تو اگر بخواهی قدرت داریکه از همان همسر دایم من که تاکنون فرزند نیاورده به من فرزند بدهی و اگر نخواهی خود دانی ، خدایا امر موکول به تو است می خواهی از همان همسر اول فرزند بده می خواهی نده . پس از این جریان مادر مرحوم والد به ان مرحوم ، باردار می شود و خدای متعال همین یک فرزند را به
صفحه 49
ایشان عطا میکند و نه پیش از ایشان و نه بعد از ایشان دیگر باردار نمی شود و از این جهت ما نه عمو داشته ایم و نه عمه . (1)
ایت الله العظمی اراکی در این مورد لطیفه ای نقل می فرمودند :خود اقای حاج شیخ عبدالکریم می فرمود وقتیکه من بچه بودم به مقتضای بچگی بعضی حرکات از من سر می زد مادرم می گفت :بچه ایکه به زور از خدا بگیری بهتر ازاین نمی شود . (2)
محل تولد مرحوم حاج شیخ قریه مهرجرد ، از توابع میبد اردکان یزد است اماتاریخ تولد ایشان دقیقا معلوم نیست 1276 تا 1280 گفته شده است که شاید همان حدود 1280 صحیح باشد .
مرحوم اقا میرابوجعفر شوهرخاله مرحوم حاج شیخ در یکی از سفرهاییکه به مهرجرد می اید نامه ای به ایشان می دهد و حس میکند که او استعداد علمی غیرمتعارفی دارد از این رو می گوید این طفل باید درس بخواند استعدادش در این روستا ضایع خواهد شد و ایشان را با خود به اردکان می برد و در انجا علی الظاهر درمکتب ، نصاب و صرف می خوانده است و پنجشنبه ها برای دیدار پدر و مادر به مهرجرد می رفته است .
و چون این میرابوجعفر این خدمت را به حاج شیخ کرده بوده ، همیشه مرحوم حاج شیخ خود را وامدار او می دانسته است .
ایت الله حاج شیخ مرتضی حایری می نویسد :دختر میرابوجعفر در مشهدمقدس بود به محض اینکه پسر او فوت شد مرحوم والد کسی را به مشهد فرستادندو ان دخترخاله پیرزن و عابده و زاهده را به منزل اوردند و به اهل خانه می گفتند که اگر من قدرت داشتم و افتابه مستراح دختر خاله را خودم برایش پر میکردم حق پدرش را ادا نکرده بودم ، افسوس که پیرم و قدرت ندارم شماها کاملا مراقب ان علویه محترمه باشید . (3)
صفحه 50
ان مرحوم مقدمات و ادبیات را در اردکان و شهر یزد می خواند و سپس برای ادامه تحصیل به کربلا مشرف می شود .
ایت الله حاج شیخ مرتضی حایری می فرموده اند :شنیده ام که ایشان هجده ساله بودند که با مادرشان به کربلا رفتند و دو سال هم در کربلا در زمان فاضل اردکانی اقامت کرده اند و شرح لمعه و قوانین را در کربلا خوانده اند و بعد به صلاح دید و امر و سفارش مرحوم فاضل اردکانی(4)به سامرا مشرف شده اند فاضل اردکانی برای مرحوم میرزای شیرازی نامه ای می نویسند و ایشان بعد از خواندن نامه ، اظهار میکند که من طبق این نامه به شما اخلاص پیدا کردم و ماه رمضان را بامادرتان مهمان ما باشید و در همین منزل به سر برید پس از ماه رمضان برای شماحجره ای در مدرسه اماده میکنم و اما مادر شما در اندرونی ما باشد تا وقتیکه عیال بگیرید . (5)
به این ترتیب خداوند منان توسط میرابوجعفر و سپس فاضل اردکانی و سپس میرزای شیرازی مقدمات کامل شدن حاج شیخ را فراهم می سازد تا دراینده خدمتی مانند تاسیس حوزه علمیه قم را انجام دهد .
مرحوم حاج شیخ در سامرا که مرکز علمی ان روز بوده در محضر اساتیدی بزرگ به تکمیل دروس خود پرداخت . استادان او در سامرا به این شرح است :
1 . مرحوم میرزا شیرازی بزرگ .
2 . مرحوم اقا میرزا محمدتقی شیرازی ( میرزای دوم یا میرزایکوچک )
3 . مرحوم اقا میرزا ابراهیم محلاتی شیرازی .
4 . مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری .
5 . اقا سید محمد فشارکی اصفهانی رضوان الله تعالی علیهم .
عمده تلمذ مرحوم اقای حاج شیخ نزد این استاد بوده و این استاد هم درمیان شاگردانش به ان مرحوم عنایتی مخصوص داشته است .
صفحه 51
خود ایشان می فرموده :ما عده ای در اطراف مرحوم اقا سیدمحمد فشارکی بودیم ولییک عنایت مخصوصی به خصوص به من داشت .
مرحوم اقای حاج شیخ هم به این استاد خیلی عنایت داشته و به همین جهت بعد از رحلت میرزای شیرازی تا زمانیکه سیدمحمد فشارکی در سامرا بودایشان در سامرا ماند و پس از چند ماه که ایشان به نجف اشرف هجرت کرد مرحوم اقای حایری هم نیز به نجف مشرف شد و در نجف هم علاوه بر درس اقای اخوندخراسانی ملازم درس مرحوم فشارکی بود و پس از فوت مرحوم فشارکی ( 1316 ) سفر اول ایشان به اراک واقع شد .
در سال 1313 مرحوم حاج میرزا محمود پسر مرحوم حاج اقا محسن اراکی ، مرحوم حاج شیخ را به مکه می برد که در این سال مرحوم حاج اقا مصطفی پسردیگر مرحوم حاج اقا محسن هم مشرف بوده است و در سال 1316 به اصرار همان حاج میرزامحمود ، مرحوم حاج شیخ به اراک می ایند و تا سال 1324 یعنی هشت سال در اراک مشغول تدریس و افادات بوده اند و داستانهای بین ایشان و مرحوم حاج اقا محسن عراقی نیز مربوط به این دوره از اقامت ایشان در اراک است و یکی از شاگردان این دوره هشت ساله او ، مرحوم شیخ جعفر شیثی استاد ایت الله العظمی اراکی است ، و در سال 1324 به نجف مراجعت میکنند .
در اغاز داستان مشروطه در نجف بوده اند و برای دور شدن از نزاع مشروطه و استبداد با رفیق شفیق خود مرحوم حاج شیخ محمدرضا اصفهانی صاحب وقایه الاذهان به کربلا مهاجرت می نمایند و در انجا با ایشان و برخی علمای طرازاول مباحثه داشته اند .
در این دوران اقامت در کربلا که تا سال 1332 به طول انجامید مرحوم حاج شیخ مایملک پدری خود را در یزد می فروشند و در کربلا خانه می خرند و قصدتوطن می نمایند و به تدریس می پردازند .
مرحوم حاج شیخ فوق العاده به کربلا علاقه داشتند و نقل شده که در اواخرعمر هم می فرمودند من ارزو دارم که باز به کربلا بروم و به طور مزاح می گفتند ارزو
صفحه 52
بر جوانان عیب نیست . و به عنوان اشتیاق می فرمودند :افسوس که دیگر نمی توانم به کربلا بروم با این باریکه از امور مادی و معنوی مردم بر دوش من است .
و در کربلا در اغاز هجرت از ایران به کربلا و یا در هجرت از نجف به کربلاداستانی پیش امد ، که در بخش مصاحبه های این کتاب یاد خواهد شد .
ایت الله حاج شیخ مرتضی حایری می نویسند :دو خواب دیده شده که دلالت میکند بر اینکه روح معظم له بعد از وفات به کربلا سوق داده شده است . (6)
در سال 1332 مرحوم حاج اقا اسماعیل فرزند دیگر حاج اقا محسن ( ظاهرابعد از فوت همسر دوم حاج شیخ ) ایشان را به اراک می برد و این بار که اقامت مرحوم حاج شیخ تا سال 1340 یعنی سال هجرت به قم و تاسیس حوزه علمیه طول میکشد اراک به صورت حوزه علمیه در می اید و از اطراف و اکناف طالبان علم به انجا جذب تا از درس مرحوم حاج شیخ و یا از حوزه اراک استفاده نمایند .
از شاگردان اراک ایشان و نیز محصلان حوزه اراک گرچه هنوز به درس ایشان نرسیده بودند اما با ایشان به قم هجرت کردند چند نفری را می شناسیم که تعدادی از انها از اعاظم علما و فقها ، که در بخش پنجم امده ، می باشند .
1 ) ایت الله موسس ، ص 16 .2 ) همان ، ص 17 .3 ) همان ، ص 21 .4 ) متوفای 1302 یا 1305 .5 ) ایت الله موسس ، ص 23 و 29 .6 ) همان ، ص 28 . خوابها در بخشهای اینده نقل خواهد شد .
بخش چهارم ; آیت الله العظمی حائری در اراک
https://hawzah.net/fa/Book/View/45232/17320/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85-%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%B8%D9%85%DB%8C-%D8%AD%D8%A7%D8%A6%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D8%A7%DA%A9?SearchText=%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D9%83%D9%8A