عذرخواهی را عار ندانیم
آیتالله شهید سید حسن مدرس آنگاه راهی نجف اشرف شد و در خارج فقه و اصول از حوزه درسی آیات عظام میرزای مجدّد، میرزای دوم، سیدمحمد طباطبایی زوارهای فشارکی، ... بهره برد و به مقام اجتهاد نایل آمد.
http://pasdareeslam.com/author/admin/
وقتی عذرخواهی میکنی، به بزرگ شدن خودت کمک میکنی و وقتی هم عذر کسی را میپذیری، از کوچک شدنش جلوگیری میکنی.
زندگی مشترک هر انسانی غیر از معصومان(ع) مملو از خطاست. عصمت از خطا برای انسانهای معمولی تقریباً غیر ممکن است؛ امّا اگر ما به رفتارها و گفتارهایمان توجه و دّت کافی داشته باشیم، از میزان خطاهایمان کاسته خواهد شد و دیگر مجبور به عذرخواهی نمیشویم.
امام حسین(ع) فرمود: «از کاری که باید به جهت آن عذرخواهی کنی، بپرهیز، زیرا مؤمن نه بدی میکند و نه پوزش میطلبد؛ امّا منافق، هر روز بدی میکند و عذرخواهی میکند.»(۱)
حال اگر به هر دلیلی دچار خطا شدیم، چه باید کرد؟
برخی عادت دارند به جای پذیرش خطای خویش، تا حد ممکن، آن را توجیه کنند؛ در حالی که انکار اشتباه، خود نوعی اصرار بر آن است؛ حتی اگر اشتباه را تکرار نکند.
بهترین کار در این هنگام، پذیرفتن خطاست. اگر انسان از نگاه خود مرتکب خطایی هم نشده، بهتر است در مقابل همسر خویش، مدعیانه ظاهر نشود؛ بلکه برای جلوگیری از تنش بگوید: «اگر من چنین خطایی مرتکب شدم، از شما عذر میخواهم.»
امام صادق(ع) فرمود: «اگر کسی به تو نسبت ناروایی داد، به او بگو: اگر در آنچه میگویی، صداقت داری، از خداوند میخواهم که مرا ببخشد و اگر دروغ میگویی، از خداوند میخواهم که تو را ببخشد.»(۲)
عذرخواهی، نشانۀ خردمندی است.
برخی هم به جای عذرخواهی تلاش میکنند روزنۀ گریزی بیابند و تقصیر را به گردن دیگری بیندازند. این روحیه، نه تنها مشکلی را حل نمیکند؛ بلکه مشکلات جدیدی را به وجود میآورد که همان بگو مگوهای بیخودی بر سر تعیین مقصر است. اگر اشتباهی کردهایم، تا همسرمان را راضی نکردهایم، آرام نگیریم.
پذیرش خطا موجب میشود همسر ما اگر هم عصبانی است، خشم خود را مهار کند؛ اما توجیه خطا معمولاً طرف مقابل را عصبانیتر میکند. عذرخواهی نه تنها نشانۀ ضعف نیست؛ بلکه دلیلی بر مدیریت عاقلانۀ یک اختلاف است. کسی که در رفتار خود مرتکب اشتباهی میشود و خیلی زود، عذرخواهی میکند معلوم است که از بهرۀ عقلی بالایی برخوردار است.
امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «عذرخواهی، دلیل خردمندی است»(۳)
و نیز : «خردمندترین مردم، عذر پذیرترین آنها از مردم است.»(۴)
پذیرش عذر هم نشانۀ خردمندی است.
بنابراین اگر هر دو طرف به عذرخواهی و عذرپذیری پایبند باشند، تنشها را عاقلانهتر پشت سر خواهند گذاشت. در این صورت، اختلافها نه تنها موجب کدورت نخواهند شد؛ بلکه به استحکام رابطه نیز کمک خواهند کرد.
برخی از پوزشها با رفتار شکل میگیرد. مثلاً زن اشتباهی کرده و بر اثر آن تنشی میان او و همسرش ایجاد شده است و به هر دلیلی از پوزش زبانی خودداری میکند؛ اما وقتی همسرش به خانه میآید، خود را برای او میآراید و با روئی گشاده به استقبالش میرود. یا مرد اشتباهی را مرتکب شده و به جای پوزش زبانی، با یک جعبه شیرینی به خانه برمیگردد و با لبی خندان به همسرش شیرینی تعارف میکند. در اینجا باید طرف مقابل هم گذشت کند و انتظار نداشته باشد که حتماً همسرش با زبان عذرخواهی کند.
پذیرش اشتباه هم خود، نوعی پوزشطلبی است.
اگر اختلافی رخ داد و همسرمان مقصر بود، اما به جای اینکه بگوید: «معذرت میخواهم»، گفت: «اشتباه از من بود و مقصرم»، همین را باید عذرخواهی دانست و پذیرفت.
امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «بسا جرمی که اقرار به آن، انسان را از عذرخواهی بینیاز میکند.»(۵)
برای پذیرفتن عذر همسر نباید به دنبال دلیل قانع کننده بود. ممکن است دلیلی که همسرمان برای اشتباهش میآورد، از نظر ما منطقی نباشد؛ اما این نباید مانع پذیرش عذر او شود. در اینگونه موارد نه تنها نباید عذرخواهی او را رد کرد؛ بلکه باید خودمان برای اشتباه او دلیلی بتراشیم.
مثلاً اگر قولی داده و حالا عمل نکرده، بگوییم شاید در توانش نبوده، شاید فراموش کرده، شاید وقتی که قول میداد، به سختی عمل کردن به آن فکر نکرده بود، شاید… و هزار شاید دیگر. بالاتر از این، حتی اگر میدانیم که او در عذری که میآورد، صادق نیست، باز هم باید عذرش را بپذیریم.
در برابر خطاهای همسر، باید تا حد ممکن با نگاهی همراه با حسن ظن، قضاوت کنیم؛ اما اگر این خطا به هیچ وجه قابل توجیه نبود، باید از آن گذشت کرد و اگر همسرمان از آن خطا عذرخواهی کرد، عذر او را پذیرا باشیم.
در پذیرش عذر، نباید معطل کرد. همین که همسرمان عذرخواهی کرد، باید عذر او را بپذیریم. نپذیرفتن عذر، نشانۀ کمبود عقل است و موجب محرومیت از بهرههای معنوی میشود. در بسیاری از موارد، نپذیرفتن عذر از اشتباهی که همسرمان انجام داده، زشتتر است. در روایتی یکی از ویژگیهای همسر بد، عذرناپذیری او معرفی شده است(۷). این رویه موجب میشود که انسان از فیض شفاعت محروم شود.
شاید در اینجا سئوالی پیش بیاید که: «چرا باید تا این اندازه مدارا کرد؟ آیا این موجب نخواهد شد که همسرمان در اشتباهاتش جسارت بیشتری پیدا کند؟» در پاسخ به این سئوال باید گفت فرض کنید زن یا شوهری عصبانی شده و در همان حالت، کار ناشایستی را انجام داده که موجب ایجاد کدورت شده است. شخص وقتی به اشتباه خود پی میبرد، با عذری درست یا نادرست نزد همسر خود میآید و پوزش میطلبد. حالا همسر او میتواند دو کار انجام دهد. یا عذرش را نپذیرد و او را نبخشد. این کار موجب ادامه کدورت میشود و هیچ اصلاحی هم اتفاق نمیافتد. یا عذرش را قبول میکند و او را میبخشد و رابطه به حالت عادی باز میگردد. در این حالت است که اگر تصمیم به حرکت اصلاحی گرفتیم، بسیار عاقلانه و منطقی میتوانیم با در نظر گرفتن قواعدی که در همین مباحث ارائه میشوند، برای اصلاح اقدام کنیم. بنابراین، اصلیترین کارکرد پذیرش عذر، ایجاد فضای مستعد برای انجام حرکتهای اصلاحی است. ناگفته نماند که انسان در اموری که از امر خداوند اطاعت میکند و دیگران ناراحت میشوند، نباید عذرخواهی کند.
پینوشتها:
۱- تحف العقول، ص۲۴۸
۲- بحار الأنوار، ج۱، ص۲۲۶
۳- ر.ک: عیون الحکم و المواعظ، ص۳۵٫
۴- عیون الحکم و المواعظ، ص۳۵)
۵- غرر الحکم و درر الکلم، ص۱۹۲
۶- بحار الأنوار، ج۶۸، ص۴۲۵
۷- ر.ک: بحار الأنوار، ج۱۰۰، ص۲۳۵
کووید ۱۹ و خانواده ۲۰ | راهکارهای کاهش تنش بین اعضای خانواده در روزهای کرونایی
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹تفریح,خانواده,روان شناسی,روانشناسی خانواده,کرونا,کووید 19,مهمانیadmin
حرف اول
از قدیم گفتهاند دوری و دوستی! در علوم خواندهایم که هرچه سطح تماس بیشتر باشد، اصطکاک بیشتر است. این روزها که به خاطر کرونا بیشتر در خانه هستیم، از سویی دوری از بستگان و از سوی دیگر درگیری زیاد با اعضای خانواده، سطح تنش و اصطکاک را بالا برده است. اگر مراقب این اصطکاک زیاد نباشیم و وجودمان صیقل را ندهیم، خطر اینکه آتش به خرمن خانواده بیفتد و دامن ما را بسوزاند وجود دارد.
با کاهش یافتن آمار کرونا در چین، مراجعه همسران چینی برای طلاق افزایش یافت. این موضوع نگرانی مقامات چینی را در پی داشت. البته خوشبختانه در کشور ما بر اساس گفتههای مسئولان میزان ثبت طلاق کاهش و ثبت ازدواج افزایش نشان میدهد، ولی این به معنای بهبودی اوضاع نیست. برخی از همسرانی که دچار اختلاف هستند مراجعه برای رفع مرافعه یا جدایی را به بعد از کرونا موکول کردهاند.
در این نوشته به دو پرسش اساسی پاسخ خواهیم داد. نخست اینکه کرونا بر سر خانوادهها چه آورده است و دیگر اینکه خانوادهها باید با وضعیت کرونا چه برخوردی داشته باشند تا با کمترین آسیب از این شرایط سخت عبور کنیم؟
کرونا با خانواده چه کرد؟
بر اساس آمارهای جهانی خشونت خانگی در روزهای قرنطینه خانگی افزایش یافته است، بهطوری که دبیر کل سازمان ملل نسبت به خشونت علیه زنان هشدار داده است. پلیس فرانسه از سه برابر شدن خشونت خانگی در دوران قرنطینه خبر میدهد. در انگلیس یک نهاد مشاورهای حکایت از رشد ۲۵ درصدی قربانیان خشونت در میان مراجعانش دارد. در ایران نیز بر اساس آمار سازمان بهزیستی کل کشور تماسهای همسران به صدای مشاور سه برابر افزایش نشان میدهد که البته همه مربوط به اختلافات همسران نیست.(۱)
در نظرسنجی شهرداری تهران، ۱۶درصد خانوادهها اظهار داشتند که به سبب در خانه ماندن تنش خانوادگی در میان آنها افزایش یافته است که ۵۸ درصد مربوط به اختلافهای زن و مرد و ۴۶ درصد تنش با فرزندان است.(۲)
تنیدگی و استرس ناشی از بیماری کرونا، تعطیلی مراکز تفریحی و سفر،(۳) مشکلات اقتصادی، کاسته شدن از دید و بازدیدها، دوری از ورزش و تحرک بدنی، افزایش زمان حضور در منزل و کاهش آستانه تحمل همه و همه از عوامل بروز تنشها و اختلاف بین اعضای خانواده در این روزها هستند. برای پیشگیری یا جلوگیری از این اختلافها که خود عامل ضعف سیستم ایمنی بدن و افرایش خطر ابتلا به بیماری کووید ۱۹ است در ادامه راهکارهایی پیشنهاد میشوند.
خانواده با کرونا چه کند؟
این راهکار هم برای همسران و هم برای فرزندان قابل اجراست:
۱- روزی دو حبّه قرص محبت همراه همسر و فرزندانتان میل کنید. یعنی هر روز به یکدیگر ابراز علاقه کنید. خداوند در قرآن به مودّت بین همسران اشاره فرموده(۴) که به معنای ابراز محبت است. محبت خود را به صورت کلامی و غیر کلامی به همسر و فرزندانتان بگویید تا با دلگرمی بیشتری در کنار هم زندگی کنید.
۲- نگذارید ظرف وجودتان از احساسهای منفی پر شود. اگر از همسر یا فرزندتان ناراحت هستید در قالب یک جلسه صمیمی، ولی رسمی، بدون قضاوت و تندی احساسهای خود را به او بگویید. او را متهم و وادار به دفاع نکنید. اگر هم او حس منفی خود را گفت، موضع نگیرید. سعی کنید با احساسهای مثبت شروع کنید.
۳- اگر مسائلی چند هفته مداوم تکرار شدند و احساسات منفی ایجاد کردند، از تکنیک حل مسئله استفاده کنید، بهگونهای که ابتدا به مسئله مشترک و واحدی برسید. سپس راهحلهای مختلف را بدون رودربایستی مطرح کنید. یک راه حل را به اتفاق انتخاب و به صورت آزمایشی اجرا کنید. در صورت بازخورد مثبت ادامه دهید و در غیر این صورت راهکار دیگری را جایگزین کنید.(۵)
۴- هر روز حداقل نیم ساعت برای هر یک از اعضای خانواده وقت بگذارید. ما به گفتگو با عزیزان خود نیاز داریم. حتماً و به اندازه توان وعدههای غذایی را با هم صرف کنید. با بچهها بازی کنید تا انرژی آنها در ترکیب بازیهای ذهنی و بدنی بهخوبی تخلیه شود.
۵- به جای انتقاد و غر زدن، از داشتههای خود لذت ببرید و از همسرتان قدردانی کنید. به جای عبارات منفی و انتقادی، از عبارات مثبت و تشویقی استفاده کنید. مثلاً عزیزم به نظرت بهتر نیست بخشی از وقتی را که صرف تماشای تلویزیون میکنیم، کتاب بخوانیم و دربارهاش با هم حرف بزنیم؟
۶- تفریحهای مشترک را طراحی کنید. خلاق باشید و تلاش کنید به جای تفریحهای تکراری و منفعلانه، فعال عمل کنید. هر تفریحی را که اعضای خانواده پیشنهاد میدهند بنویسید و بهترینها را انتخاب و اجرا کنید. این نوعی تمرین خلاقیت است.(۶)
۷- فضای مجازی را مدیریت کنید. پژوهش بر روی ۳۰۷ نفر از دانشجویان غیرعلوم پزشکی دانشگاه آزاد تبریز نشان داده است که استفاده بیهدف و تفریحی از فضای مجازی، سبک زندگی افراد را به شکلی منفی تحت تأثیر قرار میدهد و در شرایط حساس اضطراب ناشی از بیماری کرونا، نگرانی را افزایش میدهد.(۷) همچنین نشان داد که ارتباط مثبت و سازنده با دیگران اضطراب کرونا را به میزان معناداری کم میکند.(۸)
استفاده بیش از دو ساعت از فضای مجازی به عنوان تفریح اعتیادآور است. با نظارت و جایگزینهای مناسب آن را کنترل کنید.
۸- در رعایت دستورالعملهای بهداشتی افراط یا تفریط نکنید و در حد لازم و بر اساس نظر کارشناسان عمل کنید. وسواس با اضطراب رفیق قدیمیاند.
۹- به صورت خانوادگی برنامه معنوی داشته باشید. مثلاً روزانه در خانه قرآن بخوانید، بهگونهای که دیگران بشنوند. هفتهای یک بار روضه خانگی با استفاده از صوت مداحان برگزار کنید. به نماز جماعت در خانه مقید باشید. بیتردید ارتباط با خدا آرامشبخش و موجب سلامت جسم و جان است.
سخن آخر
کرونا هر چند یکی از بدترین بلاهاست، اما نه اولین و نه آخرین ابتلا و آزمایش الهی است. خانواده ساختمان مستحکمی است که به فضل خدا میتواند ما را از مشکلات عبور دهد. در خانه امن خود بمانیم و امنیت و آرامش را در کنار اعضای خانواده تجربه کنیم. کرونا سبک زندگی ما را دگرگون کرده است. تلاش کنیم این تغییر ناخواسته را به سمت و سویی که میخواهیم ببریم. صبر بر آنچه نمیخواهیم ما را به آنچه میخواهیم خواهد رساند.
پینوشتها:
- مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، درباره مقابله با شیوع ویروس کرونا (۲۸) چالشهای خانواده ایرانی در مواجهه با کرونا، نسخه الکترونیک، شماره ۲۷۰۱۶۹۷۶، ۲۶/۱/۱۳۹۹، ص۴٫
- همان، ص۵٫
- میزان سفرها در دو ماه گذشته بیش از ۷۰ درصد کاهش یافته است. (tebyanonline@)
- روم، ۲۱٫ (و از نشانه هاى او آن است که از جنس خودتان همسرانى براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و میان شما و همسرانتان علاقه شدید و رحمت قرار داد؛ در این (نعمت الهى) در این نشانههایی است برای گروهی که تفکر میکنند.)
- ر.ک: مسعود نورعلیزاده میانجی، مهارت حل مسأله، کانون اندیشه جوان، تهران.
- ر.ک: محمد مهدی عباسی آغوی، نام این کتاب با شما (راههای پرورش خلاقیت در کودک و نوجوان)، موسسه امام خمینی، قم، ۱۳۸۹٫
- آیت اله فتحی و دیگران، نقش اهداف استفاده از فضای مجازی در سبک زندگی ارتقادهنده سلامت و اضطراب مربوط به کرونا (کووید ـ ۱۹) در دانشجویان، مجله بیماریهای التهابی. ۱۳۹۹، ۲۴ (۲) ،۱۲۴-۱۳۵.
۸٫ همو، سلامت و بهزیستی روانشناختی در اضطراب کرونا (کووید۱۹) در دانشجویان دانشگاه آزاد شهر تبریز فروردین سال ۱۳۹۹، مجله دانشگاه علوم پزشکی اراک، ۱۳۹۹، ۲۳.
فتحی که پس از یک ناکامی نصیب نیروهای اسلام شد! | بیپرده با تاریخ / نگاهی به وقایع دی و بهمن 1365
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹آمریکا,ابو الخصیب,ام الرصاص,جنگ تحمیلی,دفاع مقدس,ریگان,صدام,قطعنامه ۵۹۸,کربلای 4,کربلای 5,مک فارلین,منافقینadmin
اشاره:
دی ماه ۱۳۶۵ یادآور دو عملیات بزرگ کربلای ۴ و کربلای ۵ است.
در دی و بهمن ۱۳۶۵ در عرصه روابط خارجی شاهد رفتار ریاکارانه دولت آلمان غربی هستیم. از سویی سفیر این کشور به وزارت امور خارجه ایران میرود و نسبت به رفتارهای پلیس این کشور همکاری پلیس فرانکفورت با مخالفین انقلاب اسلامی اظهار انزجار و اعلام عذرخواهی میکند و خواستار گسترش روابط دو کشور میشود و از سوی دیگر تلویزیونهای این کشور، برنامههای مستهجنی را علیه اسلام، انقلاب و بنیانگزار جمهوری اسلامی پخش میکنند. این برنامهها به اخراج دو دیپلمات آلمانی از ایران منتهی میشود.
در بهمن ماه ۱۳۶۵ بر اثر رسوایی مک فارلین که ریگان آن را بزرگترین ناکامی دولت خود در برابر ایران میخواند، مک فارلین خودکشی و در بیمارستان بستری میشود.
این رخدادها را در گزارش اینشماره مرور میکنیم:
فتحی که پس از یک ناکامی نصیب نیروهای اسلام شد!
در دی ماه ۱۳۶۵ دو عملیات مهم در تاریخ دفاع مقدس انجام شدند: عملیات کربلای ۴ که به دلایل متعددی از جمله همکاری آمریکا و منافقین با صدام ناکام ماند و عملیات کربلای ۵ که پس از ناکامی نخست به فتحی شیرین تبدیل شد.
عملیات آبیـ خاکی کربلای ۴ یکی از عملیاتهای گسترده و غیرکلاسیک جمهوری اسلامی ایران است که توسط قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء(ص) سپاهپاسداران در سومین روز دی ماه ۱۳۶۵ با رمز محمد رسولالله(ص) انجام شد. فرماندهان ایرانی به منظور بهبود شرایط سیاسی – نظامی کشور و انجام عملیات اصلی سال ششم جنگ، از ماهها قبل این عملیات را طراحی کردند تا با ورود به خاک عراق، شهر مهم و اقتصادی بصره را مورد تهدید قرار دهند.
رزمندگان اسلام قصد داشتند جزایر مهمی همچون امالرصاص و ابوالخصیب را در اختیار بگیرند و با ورود به خاک عراق نیروهای آنان را در شبه جزیره فاو محاصره و از حمله احتمالی دشمن به آن منطقه جلوگیری کنند.
نیروهای ایرانی برای اینکه بتوانند اهداف خود را در این عملیات کسب کنند، باید از رودخانه وحشی اروند عبور و پس از تصرف جزایر یاد شده، خود را به شهر بصره نزدیک کردند. عبور از رودخانه و ورود به خشکی، حاکی از پیچیدگی و اهمیت منطقه عملیاتی کربلای ۴ بود و سختی کار را برای رزمندگان دوچندان میکرد. فرماندهان کشور عراق که از انجام این عملیات آگاه شده بودند، برای پاتکهای غافلگیرانه علیه ایران تعداد زیادی از نیروهای خود را وارد منطقه عملیاتی کربلای ۴ کردند. با توجه به اطلاعات ارسال شده توسط آمریکا و منافقین به عراق، دشمن موانع وسیعی را ایجاد کرد و در حالت آمادهباش و کمین قرار داشت. به همین علت اهداف نهایی عملیات محقق نشدند.
رژیم بعث عراق با طراحی خطوط دفاعی متعدد، شامل سیمخاردارهای حلقوی، میادین مین و ایجاد آبگرفتگی در میادین، میلگردهای خورشیدی و تلههای منور، مانع از ورود نیروهای ایرانی به خاک عراق شد.
هر چند ایران نتوانست به اهداف نهایی خود که تهدید شهر بصره بود برسد؛ اما اهمیت جزایر تصرف شده در کربلای ۴ ، در عملیات کربلای ۵ مشخص شد، زیرا نیروهای دشمن پس از عملیات کربلای ۴ به مرخصی رفتند و رزمندگان ایرانی بعد از ۱۵ روز ، عملیات کربلای ۵ را در همان منطقه آغاز کردند و توانستند به پیروزی برسند
.
و این بار فتح کربلای۵
عملیات کربلای ۵ تنها پس از گذشت ۱۵ روز از عملیات کربلای ۴ آغاز شد. این فاصله زمانی در مقایسه با گذشته، بیسابقه و منحصر به فرد بود. موفقیتهای جمهوری اسلامی ایران در عملیات بزرگ کربلای ۵ و احتمال پیروزی نظامی قریبالوقوع ایران، دنیا را به این نتیجه رساند که راه به پایان رساندن جنگ تصویب قطعنامه ۵۹۸ و توجه به نظرات ایران است.
عملیات کربلای ۵ ضمن تثبیت موقعیت برتر سیاسی نظامی جمهوری اسلامی که با فتح فاو حاصل شد، به لحاظ پیشروی در منطقه شرق بصره و نزدیک شدن رزمندگان اسلام به شهر بصره و قرار گرفتن این شهر در برد توپخانه، قوای جمهوریاسلامی ایران را در برابر حملات وسیع دشمن به شهرها و مردم بیدفاع، از موقعیت مناسبی برخوردار کرد تا با عملیات بازدارنده و اجرای آتش پرحجم توپخانه و کاتیوشا روی شهر بصره، عراق را از ادامه حملات به شهرها منصرف کند. در ضمن انهدام وسیع ارتش عراق در عملیات کربلای ۵، به مراتب بیش از عملیات والفجر۸ بود، به گونهای که حتی تحلیلگران غرب هم ناچار شدند به برخی از دستاوردهای مهم این عملیات اشاره کنند. غافلگیر شدن دشمن در منطقه حساس و باارزش شلمچه، با وجود اشراف کامل بر منطقه، از بارزترین ویژگیهای عملیات کربلای ۵ محسوب میشود.(۱)
بزرگترین آبروریزی برای دولت ریگان
با انتصاب یک مشاور ویژه از سوی رونالد ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا برای پیگیری رسوایی اعزام مکفارلین به ایران، در دی ماه ۱۳۶۵ گام جدیدی در مورد این قضیه برداشته شد. همزمان خبرگزاری فرانسه از واشنگتن گزارش داد: «مفسرین سیاسی معتقدند انتصاب «دیوید ابشایر» مبین وقوف ریگان بر اهمیت این رسوایی است.»(۲)
از سوی دیگر رونالد ریگان با اشاره به سفر مک فارلین به تهران اعتراف کرد بحران ناشی از شکست تلاشهای آمریکا برای نزدیک شدن به جمهوری اسلامی ایران بزرگترین بحران حکومت وی بوده است. (۳) در۷ بهمن ماه این سال رئیسجمهور آمریکا برای ادای توضیحات پیرامون علت اعزام مک فارلین مشاور امنیتی کاخ سفید به تهران به کمیسیون تحقیق احضار شد. وی در کمیسیون تحقیق اعتراف کرد: «ماجرای «ایران گیت» بزرگترین شکست دوران ریاست جمهوری من بود و من مسئولیت کامل پیامدهای آن را بر عهده میگیرم.»
در همین روز آیتالله هاشمیرفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی در یک کنفرانس مطبوعاتی، انجیل امضا شده توسط ریگان و یک پاسپورت جعلی ایرلندی را که توسط مکفارلین در سفر به ایران مورد استفاده قرار گرفته بود به خبرنگاران نشان داد.(۴)
در ۲۰ بهمن ماه این سال، رابرت مک فارلین، به خاطر فشار همه جانبه به او در مورد سفر مخفیانهاش به تهران، با خوردن چندین قرص والیوم اقدام به خودکشی کرد. در اعلامیه پلیس آمده است با توجه به مصرف زیاد این قرصها به این پرونده به عنوان یک مورد خودکشی رسیدگی میشود.(۵)
نیش عقرب نه از ره کین است
۲ دی ماه ۱۳۶۵٫
«ارمین فرای تاگ» سفیر آلمان با حضور در وزارت خارجه ایران و دیدار با مدیر کل سیاسی اروپا و آمریکای کشورمان از همکاری پلیس فرانکفورت با مخالفین انقلاب اسلامی در حمله به نمایشگاه کتاب این شهر ابراز تأسف و عذرخواهی کرد. وی ضمن ابراز امیدواری به عدم تکرار اینگونه وقایع و اشاره به این موضوع که طبق قوانین بینالمللی دولت متبوعش موظف است امنیت نمایندگیهای ایران در کشور آلمان را حفظ کند، اظهار داشت که تذکرات لازم در این زمینه به مسئولین امر داده شده است.
فرایتاگ در ادامه ضمن تاکید بر اظهارات «مایر لندروت» معاون سیاسی وزارت امور خارجه آلمان مبنی بر عذرخواهی رسمی، گفت که از طرف دولت متبوع خویش وظیفه دارد از مسئولین جمهوری اسلامی ایران بخواهد که این موضوع در روابط دوجانبه تاثیر نداشته باشد و روابط دو کشور گسترش یابند.(۶)
با وجود عذرخواهی سفیر آلمان غربی از دولت ایران به خاطر اقدامات ضد ایرانی پلیس فرانکفورت، این اقدامات ادامه یافتند و در ۲۸ بهمن ماه همین سال و در پی پخش یک فیلم تلویزیونی توهینآمیز و مستهجن علیه اسلام و ساحت مقدس حضرت امام(ره) و انقلاب اسلامی ایران در شبکه سراسری تلویزیون آلمان غربی، وزارت امورخارجه ضمن احضار سفیر آلمان و تسلیم یک یادداشت اعتراض شدیداللحن نسبت به روش خصمانه دولت آلمان فدرال، به دو دیپلمات آلمان غربی ابلاغ کرد که ظرف ۷۲ ساعت ایران را ترک کنند.(۷)
دبیرکل محکوم، ولی صدام باز هم بمباران کرد
۱۶ دی ماه ۱۳۶۵٫
دبیرکل سازمان ملل طی بیانیهای کاربرد سلاحهای شیمیایی از سوی عراق علیه قوای ایرانی را محکوم کرد.
دبیر کل سازمان ملل با صدور بیانیهای ضمن اظهار تأسف خود از تلفات جنگ عراق و ایران و اعلام ناراحتی از تجاوز از حریم قوانین انسانی بینالمللی خصوصاً در استفاده از سلاح شیمیایی، تصریح کرد بر اساس اتهامات اخیر ایران مبنی بر استفاده مجدد رژیم بعث عراق از سلاحهای شیمیایی، باید این موضوع در محتوای گزارشات ماه مارس ۱۹۸۶ تأیید شود که نیروهای رژیم بعث عراق در موارد متعددی از سلاحهای شیمیایی علیه نیروهای ایرانی استفاده کردهاند.(۹)
چند روز پس از محکومیت این اقدام، هواپیماهای عراقی با تکرار بمباران شیمیایی منطقه سومار، ۲۰۰ شهید و مجروح بر جای گذاشتند. در روز ۱۰ دی ماه سال ۱۳۶۵ نیز نیروهای دشمن بعثی، بیمارستان صحرایی (زیرزمینی) ۵۲۸ سومار را مورد تهاجم حملات بمبهای شیمیایی از نوع خردل قرار دادند که به علت عدم امکان استفاده از ماسکها و لباسهای محافظ، تعداد زیادی از کارکنان بیمارستان مصدوم شدند و تعدادی نیز به شهادت رسیدند.
یکی دیگر از موارد مهم حمله شیمیایی صدام به سومار مربوط به ۲۵ دی همین سال بعد از عملیات کربلای ۵ در جنوب سومار بود. در این حمله، یگانهای ارتش در سومار، نفتشهر و سایر محورهای مجموعۀ عمومی سومار مورد حمله شیمیایی قرار گرفتند. در این بمباران نیز بیش از ۲۰۰ نفر مصدوم و ۲۰ نفر شهید شدند.
مسئولان کشور طی نامههای متعددی جزئیات حملات شیمیایی عراق را به اطلاع شورای امنیت ملل رساندند و در خواست کردند که تیم کارشناسی برای بررسی شواهد موجود به منطقه اعزام شود، اما نتیجهای در پی نداشت.
از سوی دیگر در ۲۰ دی ماه ۱۳۶۵ نیز حملات موشکی رژیم عراق به دو شهر دزفول و بروجرد ۹۰ شهید بر جای گذاشت. و در همین روز بمباران هوایی شیمیایی جاده خرمشهر توسط هواپیماهای عراقی، ۳۰۰۰ شهید و مجروح بر جای گذاشت.
جاسوسی در پوشش فعالیت بازرگانی
بهمن ماه ۱۳۶۵٫
راجر کوپر جاسوس انگلیس که در پوشش فعالیت بازرگانی به کار جاسوسی در ایران اشتغال داشت در یک برنامه تلویزیونی به فعالیتهای جاسوسی خود در ایران اعتراف کرد. «کیهان» در این زمینه نوشت: «راجر کوپر» جاسوس انگلیسی که در جمهوری اسلامی با عنوان بازرگان فعالیت میکرد و یک سال قبل به وسیله مأمورین اطلاعاتی کشور شناسایی و از طریق مسئولین قضایی دستگیر شد، هفته گذشته طی گفتوگویی پرده از فعالیتهای خود برداشت. وی طی این گفتوگو که به زبان انگلیسی صورت گرفت و از برنامه انگلیسی سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز پخش شد، ضمن تشریح فعالیتهای خود صراحتاً اعتراف کرد که در ایران فعالیت جاسوسی داشته است. این درحالی بود که رادیو دولتی انگلستان و روزنامههای این کشور پس از دستگیری وی مدتها روی این مسئله تاکید داشتند که راجر کوپر تاجری بیگناه است.(۱۰)
پی نوشتها:
۱- سالروز آغاز عملیات «کربلای۵» ، ایسنا، ۱۹ دی ۱۳۹۸٫
۲- جمهوری اسلامی، ۷ دی ۱۳۶۵، ص۳٫
۳- جمهوری اسلامی، ۸ دی ۱۳۶۵، ص۳٫
۴- کیهان، ۸ بهمن ۱۳۶۵، ص۱٫
۵- اطلاعات، ۲۱ بهمن ۱۳۶۵، ص۲۴٫
۶- کیهان، ۳ دی ۱۳۶۵، ص۲٫
۷- جمهوری اسلامی، ۲۸ بهمن ۱۳۶۵، ص۱۲٫
۸- اطلاعات، ۱۰ دی ۱۳۶۵، ص۱ و ۳ .
۹- کیهان، ۱۷ دی ۱۳۶۵، ص۱۹٫
۱۰- کیهان، ۱۸ بهمن ۱۳۶۵، ص۱۹٫
خزانه عمومی؛ قلکی خصوصی | به روایت دربار - هزینههای میلیاردی خاندان سلطنت از خزانة ملت
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹احمدعلی مسعود انصاری,اردشیر زاهدی,اسدالله علم,ایران,بیت المال,پرویز راجی,پهلوی,خزانه,سلطنت,شاهنشاهی,عبدالمجید مجیدی,علی امینی,علینقی عالیخانی,فرح پهلوی,فریدون هویدا,محمدرضا شاه,مینو صمیمیadmin
از جمله رفتارهای دربار پهلوی که در دوران سلطنت محمدرضا به اوج خود رسید تبدیل خزانه عمومی کشور به ملک اختصاصی شاه و دربار بود. آن هم در عصری که اکثریت مردم ایران بر اساس استانداردهای جهانی، در زیر خط فقر زندگی میکردند:
مینو صمیمی (منشی فرح پهلوی)
«شاه و درباریان نیز از جمله افرادی بودند که همه ساله از حدود ۲۰ ژانویه برای اسکی و سایر تفریحات به سوئیس میآمدند و بعداً در ماه مارس به ایران بازمیگشتند تا تعطیلات بهاری خود را در ویلاهای کرانه دریای خزر بگذرانند. در بین پیستهای مختلف اسکی سوئیس، دربار ایران معمولاً «سنموریتس» را انتخاب میکرد؛ که گرچه محلی است بسیار لوکس و پرهزینه، ولی دسترسی به آن از بقیه تفریحگاههای زمستانی سوئیس مشکلتر است… همه ساله قبل از آغاز سفر شاه دو طبقه کامل از گراند هتل «دولدر» برای مدت دو ماه اجاره میشد تا مورد استفاده شاه و همراهانش در زوریخ قرار گیرد و گرچه شاه و ملکه قاعدتاً پس از یک هفته اقامت در زوریخ، برای گذراندن بقیه دوره سفر خود عازم سنموریتس میشدند، ولی سفارتخانه اجاره دو طبقه کامل هتل «دولدر» را تا پایان دو ماه کماکان میپرداخت… این در حالی بود که شاه ویلایی بسیار مجلل در یک نقطه خلوت سوئیس برای خود خریداری کرده بود.
در زمستان ۱۹۶۸ ـ بعد از برگزاری تظاهرات ضد شاه در مقابل گراند هتل «دولدر» زوریخ ـ شاه به سفارت ایران دستور داد یک ویلای مجلل در سن موریتس برایش تهیه کند. ما با جستجو در سن موریتس هرگز نتوانستیم مناسبتر از ویلای «سوورتا» محلی برای اقامت شاه و ملکه پیدا کنیم.
«سوورتا» با روبنای سنگ گرانیت و سالنهای بزرگ خود، مجللترین و زیباترین ویلاهای سن موریتس به نظر میآمد.
بعد از بررسی دقیق ویلا و ملاحظه تمام جوانب کار، شرح مفصلی از خصوصیات آن را همراه با عکسهای متعدد به تهران فرستادیم. چندی نگذشت که شاه سفارتخانه را مأمور کرد برای خرید ویلای «سوورتا» وارد معامله شود.
خرید ویلا همراه با اصلاحات و تغییر دکوراسیون داخلی آن (توسط طراحان معروف فرانسوی و دانمارکی) روی هم رفته مبلغی حدود سه میلیون پوند هزینه به بار آورد و شاه و ملکه در زمستان ۱۹۷۰ توانستند پس از ورود به سن موریتس در ویلای «سوروتا» اقامت کنند. ولخرجیهای شاه و اطرافیان در سوئیس تا بدان حد بود که بارها مورد اعتراض مطبوعات سوئیسی و اروپایی قرار گرفت، اما سفیر میکوشید با اهدای هدایای گران قیمت به روزنامهنگاران صدای آنها را خاموش کند اما برخی پول میگرفتند و در عین حال به انتقادات خود شدت میدادند. این اعتراضات منجر به تظاهرات دانشجویی علیه حضور شاه در سوئیس میشد.»(۱)
فریدون هویدا (برادر امیرعباس هویدا و سفیر شاه در سازمان ملل)
«همه براین باور بودند که والاحضرت اشرف و اطرافیانش تجارت خارجی مملکت را به انحصار خود در آوردهاند. والا حضرت اشرف به وسیله پسر بزرگش شهرام توانسته بود، کمیسیونهای کلانی به خاطر عقد قرارداد مقاطعهکاری با چند کنسرسیوم بینالمللی مانند قرارداد با کمپانی فرانسوی داسو، پروژه نیروگاه حرارتی ساخت کمپانی براون باوری سوئیس و مقاطعه تأسیسات بندر چابهار توسط کمپانی بروان اندروت دریافت کند.»(۲)
اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه دولت هویدا و داماد محمدرضا پهلوی)
«والا حضرت اشرف طبقه آخر آسمانخراش معروف «امپایراستیت» را به مبلغ یک ملیارد دلار خریداری کرده و همه قسمتهای آن را با سنگ مرمر سیاه، تزیین کرده بودند. این بزرگترین آپارتمان سراسر آمریکا و مرتفعترین آپارتمان جهان در طبقه صدویکم بود و یک فرودگاه مخصوص فرود هلیکوپتر داشت. در داخل آپارتمان یک استخر بزرگ آب گرم و یک استخر آب سرد و تجهیزات مدرنی وجود داشت. اداره این آپارتمان به عهده سفارتخانه بود.»(۳)
پرویز راجی (آخرین سفیر شاه در بریتانیا)
«در جشن ۲۵۰۰ ساله عدهای از روزنامهنگاران خارجی در ایران هدایایی به صورت رشوه دریافت کردند تا در بازگشت، مقالات تملقآمیز در مورد شاه بنویسند، در این میان بورچ گریو، سردبیر مجله نیوزویک، دو قطعه فرش به قیمت ۲۰ هزار دلار و دوویلیه، روزنامهنگار فرانسوی که کتاب تملقآمیزی هم در باره شاه نوشته بود، یک دستبند طلا به قیمت ۱۲ هزار دلار دریافت کردند، البته روزنامهنگارانی که از رژیم شاه رشوه میگرفتند، منحصر به این نفرات نبودند.»(۴)
احمدعلی مسعود انصاری (پسردایی فرح دیبا و دوست نزدیک محمدرضا پهلوی)
«پادشاه سابق یونان، که دوست خانوادگی خاندان پهلوی بود در طول مسافرتهایش، به ایران دلالی هم میکرد زمانی سفارش خرید سه هزار کامیون را، از وزارت راه دریافت کرد و در این معامله، سود کلانی به دست آورد. همچنین ولیعهد سابق ایتالیا نیز از رفت و آمدهایش به دربار ایران به دنبال استفاده مالی بود و قرارداد یک میلیارد دلاری بازسازی و توسعه بندرعباس را به نفع کمپانیهای ایتالیایی تمام کرد و خود نیز سهم بالایی به دست آورد.»(۵)
فریدون هویدا (برادر امیرعباس هویدا و سفیر شاه در سازمان ملل)
«با چهار برابر شدن درآمد ایران حاصل از درآمد نفت در سالهای ۵۱ و ۵۲ و جاری شدن سیل پول به ایران، معاملهگران و تجار بینالمللی نیز مثل مگس به طرف شیرینی ثروت نفتی ایران هجوم آوردند و همگام با آنها عدهای از ایرانیان هم در اطراف دربار و مفتخورهای آن حلقه زدند تا شاید، از این نمد برای خود، کلاهی دست و پا کنند. در این فضا، واسطهگری رشدی سرطانی یافت و پولهای هنگفتی از این راه، رد و بدل شد تا خارجیهای نا آشنا به امور ایران بتوانند با مقامهای سطح بالایی که عامل اجرای برنامههای جاهطلبانه شاه بودند تماس برقرار کنند، در این میان اعضای خانواده سلاطین معزول اروپایی نیز، به لطف آشنایی و رفت وآمد با دربار شاه، به نوایی رسیدند و توانستند برای انعقاد بعضی قراردادهای سرسامآور بین دولت ایران و شرکتهای اروپایی واسطهگری کنند ظاهراً خوشبختی به سراغ ایرانیها آمده بود ولی کسی خبر نداشت که به دنبال آن بی عدالتیها تبعیضها و فسادهای گوناگونی نیز در راه است.»(۶)
اردشیر زاهدی
«فریدون هویدا در حالی که وظیفه او به عنوان سفیر ایران در سازمان ملل هیچ ربطی به مسائل هنری نداشت، تور مسافرت به ایران ترتیب داد و یک صد نفر از نقاشان و هنرمندان آوانگارد نیویورک را با بودجه دفتر نمایندگی ایران در نیویورک به تهران فرستاد.»(۷)
احمدعلی مسعود انصاری
«اردشیر زاهدی در زمان سفارتش در برگزاری میهمانیهای باشکوه شهره بود تا جایی که به قول یکی از مقامات آمریکایی پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، شهر واشنگتن از مجللترین، گرانقیمتترین و لذتبخشترین مهمانیهای خود که توسط اردشیر زاهدی برگزار میشد، محروم گشت.»(۸)
پرویز راجی (رئیس دفتر هویدا)
«ناهار را با جمشید اشرفی، معاون اقتصاد و دارایی بودم. میگفت که مأموریت دارد وامی چندصد میلیون دلاری در اختیار دولت انگلیس قرار دهد. اشرفی در صحبتهایی که با هم داشتیم از هرج و مرجهایی که بر اثر ریخت و پاش و مخارج زائد و غیرعاقلانه دولت ایران به وجود آمده اظهار ناراحتی میکرد و میگفت: ما به حدی بیحساب و کتاب عمل میکنیم که هیچ وقت نشده کسر بودجه نداشته باشیم. چه آن موقع که کل درآمد ارزی ایران ۲۶ میلیون دلار بیشتر نبود، چه وقتی که درآمد ارزی به ۴۶ میلیون دلار رسید و چه سال گذشته که حدود بیست میلیارد دلار درآمد ارزی داشتیم.»(۹)
اردشیر زاهدی
«شاهنشاه دستور دادند مبلغ پانزده میلیون دلار بودجه محرمانه در اختیار من گذاشته شود تا به سلیقه خود صرف دادن هدیه به مقامات آمریکایی کنم. این پول هر سال اضافه شد و به زودی به مبلغ صدوپنجاه میلیون دلار و بعد دویست میلیون دلار رسید و ما موفق شدیم حتی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا سرمایهگذاری کنیم. با ریخت و پاشهایی که ما میکردیم به زودی رزیدنس ( اقامتگاه) سفیر ایران در واشنگتن پاتوق عالیرتبهترین مقامات وزارت خارجه و دولت امریکا شد.»(۱۰)
علینقی عالیخانی (وزیر اقتصاد از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۸ و رئیس دانشگاه تهران از سال ۱۳۴۸تا ۱۳۵۰)
«مدیریت فنی و مدیریت اداری در کشور خیلی ضعیف بود. چه در سطح دولت و چه در سطح بخش خصوصی. مثلاً از همان اولی که توسعه صنعتی در ایران شروع شده بود، مثل تمام کشورهای دیگر دنیا، ما خیال میکردیم که اگر بخواهیم یک صنعتی ایجاد بکنیم، باید کارخانه بخریم. در حالی که کارخانه خریدن برای یک کشور صنعتی پیشرفته معنی ندارد. کارخانه را با خرید ماشینآلات و تجهیزات درست میکنند.»
«… ما خیلی صحبت دانش فنی را میکردیم. ولی واقعاً آگاه نبودیم. محتوای این دانش فنی چیست و چه میباید باشد؟ نتیجه این شده بود که وقتی به جای کارخانه درست کردن، میرفتند کارخانه میخریدند، سوءاستفادههایی از این نادانی ما میشد. چه از نقطه نظر قیمت ماشینآلاتی که واقعاً مورد نیاز بود و چه از نقطه نظر تجهیزاتی که مطلقاً، خریدش از خارج صرف نداشت. در بخش دولتی من یک بار متوجه شدم جهت کارخانهای که خریداری شده و هزینهاش را هم سازمان برنامه داده؛ بجز ماشینآلاتی که وارد کرده بودند، درهای بزرگ آهنی بود. یعنی پیش پا افتادهترین چیزی که نه فقط در شهرهای بزرگ ایران بلکه در خیلی از روستاها، میتوانستند آن را بسازند. آن را هم از خارج وارد کرده بودند.»(۱۱)
عبدالمجید مجیدی (وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه ایران در سالهای ۱۳۵۶–۱۳۵۱)
«ما هیچ وقت پول زیادی نداشتیم، ما همیشه تعهداتمان خیلی بیشتر از آن بود که امکاناتمان اجازه میداد و در عمل هم همیشه از نظر خزانه دولت کمبود داشتیم. ما همیشه کسر بودجه داشتیم در عین حال، در همان سالهای بعد از هزار و سیصد و پنجاهوچهار دولت ایران تصمیم گرفت به کشورهایی مانند فرانسه، انگلستان و یا مصر وامهایی پرداخت کند. در مورد مصر علت وام دادن یک مقداری سیاسی بود و در مورد وام دادن به فرانسه و انگلیس، همه اینها زیر نظر وزیر اقتصاد و دارایی هوشنگ انصاری و برادرش سیروس انصاری صورت گرفت و هدف آن بود که به کشورهایی که در جریان افزایش قیمت نفت یک مقداری گرفتاری پیدا کرده بودند کمک بشود. همچنین از این قبیل کمکهایی بود که به بعضی از کشورهای عربی صورت گرفت.»(۱۲)
اردشیر زاهدی
«امیرعباس هویدا به وزارت اطلاعات و جهانگردی دستور داده بود به مطبوعات طرفدار او پولهای سخاوتمندانهای داده شود و مطبوعات مخالف او تعطیل شوند. بدین ترتیب مطبوعاتی که از هویدا تعریف و تمجید میکردند باقی میماندند و به منظور گرفتن پول و امکانات بیشتر هر روز بیش از هویدا و دولت او تعریف و تمجید میکردند.»(۱۳)
علی امینی (نخست وزیر حکومت شاه در اواخر دهه۳۰)
«دولت ایران طی سالهای ۱۳۳۳تا۱۳۴۰ بیش از دومیلیارد وهفتصد میلیون دلار از درآمدهای نفتی و کمکهای دریافتی را به باد داده و فساد مالی در حوزههای معاملات دولتی در آن روزها به نقطه اوج رسیده بود. معاملات بازار متوقف شده و بازرگانان یکی پس از دیگری اعلام ورشکستگی میکردند. فاصله میان فقرا و ثروتمندان زیاد و غیرعادی شده و اقلیتی که از این خوان یغما، نصیبی برده بودند، برای خود وسایل و انواع تفریحات را فراهم کرده بودند در حالی که اکثریت مردم در آتش فقر و عدم امنیت مالی میسوختند.»(۱۴)
اسدالله علم
«با نخست وزیر صحبت میکردم، از اوضاع مالی فوق العاده نگران بود. گفتم درست است که در یک بودجه یک میلیارد دلاری ریخت و پاشهای کوچک چیز مهمی نیست، ولی خلاف اصل است. مثلاً همین که میفرمایید وزیر خارجه نهصد ساعت مچی (واشرون کنستانتین ) برای کادو سفارش داده است، هرکس بشنود گوش و چشم خود را از تعجب میگیرد. آخر چرا چنین چیزهایی اجازه میدهید؟ این خلاف اصل است. بیچاره سر دلش باز شد و شکایت را آغاز کرد. گفتم هیچ کس غیر از خودت مسئول نیست.»(۱۵)
پینوشتها:
۱- مینو، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۶۸، ص ۱۰۰ ـ ۹۹٫
۲- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح.۱٫ مهران، انتشارات اطلاعات، چاپ هفتم، تهران، ص۱۴۶٫
۳- بیست و پنج سال در کنار پادشاه، خاطرات اردشیر زاهدی، انتشارات عطایی، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص۲۲۶ و۲۲۷٫
۴- خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ح، الف مهران، ص ۳۰۹.
۵- پس از سقوط، سرگذشت خاندان پهلوی، خاطرات احمدعلی مسعود انصاری، ص۸۹٫
۶- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح.۱٫ مهران، انتشارات اطلاعات، چاپ هفتم، ص۷۸٫
۷- بیست و پنج سال در کنار پادشاه، خاطرات اردشیر زاهدی، انتشارات عطایی، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص۲۲۶ و ۲۲۷٫
۸- پس از سقوط، سرگذشت خاندان پهلوی، خاطرات احمدعلی مسعود انصاری، ص۲۸۷٫
۹- خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ح، الف مهران، ص ۴۸ .
۱۰-بیست و پنج سال در کنار پادشاه، خاطرات اردشیر زاهدی ، انتشارات عطایی، چاپ اول، ص۲۳۰٫
۱۱- خاطرات علینقی عالیخانی، نشر آبی، ص۵۴-۵۶٫
۱۲- عبدالمجید مجیدی، خاطرات عبدالمجید مجیدی، ناشر گام نو، ص۱۶۹٫
۱۳- اردشیر زاهدی، ۲۵ سال در کنار پادشاه، به کوشش ابوالفضل آتابای، چاپ اول، انتشارات عطایی، ص۲۱۶- ۲۱۷٫
۱۴- خاطرات علی امینی، به کوشش یعقوب توکلی، انتشارات دفتر هنر و ادبیات انقلاب اسلامی، چاپ اول، ص ۱۰۳٫
۱۵- علم، امیر اسدالله، به کوشش علینقی عالیخانی، جلد دوم، ص۱۰۰٫
این عمّار؟
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹آمریکا,آیت الله خامنه ای,امام خامنه ای,امیر المومنین,ترامپ,حاج قاسم,حضرت علی,عمار یاسر,قاسم سلیمانیadmin
اشاره:
یک سال از شهادت سپهبد سردارحاج قاسم سلیمانی توسط دولت جنایتکار آمریکا و به فرمان شخص ترامپ، رئیسجمهور خودسر و جانی آمریکا گذشت. بر اثر این حادثه جهان اسلام و بیش از همه رهبر معظم انقلاب داغدار شدند. این حزن شدید هم در پیام وهم در نماز ایشان بر پیکر شهدا کاملاً مشهود بود.
رهبر معظم انقلاب با بغض و اشک در نماز برای این شهید گرانقدر عبارات اختصاصی را قرائت کردند. «اللهم أدخلهم برحمتک برضوانک، فإنک توفیتهم متلطخین بدمائهم فی سبیل رضاک مستشهدین بین أیدیهم، مخلصین فی ذلک لوجهک الکریم؛ پروردگارا به رحمتت ایشان رابه بهشت داخل کن. تو جان آنها را در حالی که در راه رضای تو غوطه ور در خونشان شده و به شهادت رسیده و با اخلاص رو به سوی تو بودند، گرفتی.»
به راستی که لقب مالک اشتر زمان برازندۀ سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است.
ما در این نوشتار بر آنیم که عکسالعملهای اندوهبار و حزن شدید امیر مؤمنان علی«ع» در مقابل شهادت برخی از سردارانش را مرور نماییم.
عکسالعمل حضرت حضرت علی«ع» نسبت به شهادت سردارانش را به دو صورت کلی و خاص میتوان تقسیمبندی نمود:
الف)عکس العمل کلی حضرت
حضرت علی«ع» در بخشی از خطبه ۱۸۲، از سرداران خود که به شرف شهادت نائل آمدهاند یاد مىکنند و با تعبیراتى غمانگیز و با سوز دل فریاد میزنند: «أَینَ إِخوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ «کجایند برادران من؟ همانها که در مسیر صحیح گام نهادند و در راه حق پیش رفتند و بهراستى و درستى عمرشان را به پایان رساندند و گذشتند.
و به صورت کلى و عام از همه آنها چنین یاد مىکنند: «وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّهِ، وَ أُبْرِدَ بِرُؤُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَه : کجایند مانند آنان از برادرانشان که پیمان بر جانبازى بستند و سرانجام سرهایشان براى فاجران و فاسقان فرستاده شد.»
و سپس روی چند تن از این شهدای گرانقدر انگشت می نهند و میفرمایند: «أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْن(۱): کجاست عمّار؟ (عمار بن یاسر که در سن بیش از نود سالگی در صفین شهید شد) و کجاست مالک؟ (ابوالهیثم مالک ابن تیهان) و کجاست ذوالشّهادتین؟
خاطره آنان سبب شد که امام«ع» شدیداً متاثر شوند، بهگونهای که راوى این خطبه (نوف بکالى) مىگوید: «آنگاه امام«ع» دست به محاسن شریف برد و مدتی طولانى گریست و سپس فرمود: «اى بندگان خدا! جهاد! جهاد! آگاه باشید من امروز لشکر را به سوى اردوگاه حرکت میدهم. کسی که مىخواهد به سوى خدا حرکت کند، با ما کوچ کند.»
امام«ع» در این خطبه نام چند نفر از یاران وفادار و بزرگان اسلام را میبرند که در زمره صحابه راستین پیامبر اکرم«ص» بودند و سپس پیمان وفادارى با امام بستند و در میدان صفین شربت شهادت نوشیدند. طبق روایتى ۳۰۰ تن از صحابه پیامبر«ص» که در بیعت رضوان و گروهى از آنها از بدریون بودند، در جنگ صفین در رکاب مولای خود بودند. از این جمع ۶۳ نفر شهید شدند که امام«ع» نام چهارتن از آنها را مىبرند.
- عمّار یاسر
کُنیهاش ابویقظان و از کسانى است که در مکه اسلام آورد و مرارتهاى فراوانى را متحمل شد. پیامبر«ص» درباره وى فرمودند: «اِنَّهُ مَلیئٌ إیماناً إلى أَخمُصِ قَدَمَیْهِ(۲): عمار سراپا ایمان است» و نیز فرمودند: «مَن أَبغَضَ عَمّاراً أبغَضَهُاللهُ: کسى که با عمار دشمنی کند خدا دشمن اوست.» اخبارمتواترى داریم که پیامبر«ص» درباره عمار فرمودند: «تَقْتُلُ عَمّاراً الْفِئَهُ الْباغِیَه(۳): عمار را گروهی ستمگر و متجاوز خواهند کشت.»
- ابن تیّهان:
نام او مالک و کنیهاش ابوالهیثم، از طایفه انصار و از کسانى است که در بیعت عقبه با پیغمبر«ص» بیعت کرد و در جنگ بدر حاضر بود. اکثر مورخان معتقدند او در جنگ صفین حضور داشت و در همان جنگ به شهادت رسید(۴)
- ذوالشهادتین:
خزیمه بن ثابت اوسی ملقب به ذوالشهادتین فرزند ثابت بن فاکه، از یاران محمد«ص» و از پیروان علی بن ابیطالب«ع» و از کشتهشدگان جنگ صفین است. وی در جنگ بدر و سایر غزوههای پیغمبر«ص» شرکت داشت. در مورد این که چرا به نام «ذوالشهادتین» لقب داده شده، ابن اثیر در اسد الغابه مىنویسد:
«پیامبر اکرم«ص» از «سواء بن قیس محاربى» اسبی خریده بودند. گروهى از منافقان به آنحضرت حسادت ورزیدند و به اعرابى گفتند: «آن اسب در بازار چند برابر قیمت دارد. از اینرو، هنگامى که پیامبر اکرم«ص» پول اسب را آورد، به ایشان بگو که من اسب را به این قیمت نفروخته بودم. پیامبر«ص» که فردى صالح است، اسب را به تو باز میگرداند.» اعرابى نیز به طمع افتاد و خواست معامله را به هم بزند. خزیمه بن ثابت به نفع پیامبر«ص» گواهى داد. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «با اینکه در جریان معامله حضور نداشتى چگونه شهادت دادى؟» عرض کرد: «ما در مسائل بسیار مهمترى مانند وحى الهى شما را تصدیق کردیم و مىدانیم جز حق نمىگوئید. چگونه در موضوع کوچکى گواهى به صدق شما ندهیم؟»(۵) رسول خدا «ص» فرمودند: «هر کسی که خزیمه به نفع یا زیان او گواهى دهد، همان یک شهادت او کافى است.»(۶)
ب) عکس العمل حضرت به صورت خاص
۱٫محمد بن ابی بکر
زمانی که حضرت علی«ع» آهنگ کوچ به کوفه و جنگ جمل را داشتند، محمد را به همراه برخی از صحابه مانند عمار یاسر به آنجا فرستادند تا ابو موسی اشعری و مردم کوفه را به سوی خود فرا خوانند و آنها را برای جهاد در نزد خداوند آماده کنند.(۷) محمد در جنگ جمل که عایشه(خواهرش) از سردمداران جبهه مخالف بود، در رکاب علی«ع» جنگید و در جنگ صفین نیز ایشان را همراهی کرد.(۸)
وقتی خبر شهادت محمد را به علی«ع» دادند، ایشان فرمودند: «إِنَّ حُزْنَنَا عَلَیْهِ عَلَى قَدْرِ سُرُورِهِمْ بِهِ إِلَّا أَنَّهُمْ نَقَصُوا [نُقِصُوا] بَغِیضاً وَ نَقَصْنَا [نُقِصْنَا] حَبِیبا: اندوه ما بر او به اندازه شادى شامیان است؛ زیرا آنها دشمنى را از دست دادند و ما دوستى را تا در پى او روند.»(۹)
و در جای دیگری فرمودند: «کان لله عبداً صالحاً و لنا ولداً صالحاً: محمد بندهای صالح برای خدا و فرزندی صالح برای ما بود.»(۱۰)
۲٫مالک اشتر
مالک فرزند «حارث بن عبد یغوث نخعی» معروف به «مالک اشتر»، کنیهاش ابو ابراهیم است. وی از اهالی یمن بود که در زمان رسول خدا«ص»به شرف اسلام نایل آمد و چون به دیدار پیامبر«ص» توفیق نیافت، او را جزو تابعین به شمار آوردهاند.(۱۱)
وی از فرماندهان شجاع نظامی و از یاران و اصحاب خاص امیرالمؤمنین علی«ع» محسوب میشود. بعد از رحلت پیامبر خدا«ص» و بالاخص در زمان حکومت امیرالمومنین علی«ع» تأثیر واضح و جدی در امور سیاسی و اجتماعی و دینی و فرهنگی داشت. مالک مردی شجاع و دلاوری با تقوا بود و در جنگها و فتوحات اسلامی، از جمله در جنگ تبوک در سال ۱۳ هجری در عصر خلافت ابوبکر به مصاف رومیان رفت(۱۲) و در فتح دمشق به فرماندهی ابو عبیده جراح شرکت داشت.(۱۳)
رابطه دوستی او با مولای متقیان بهگونهای بود که امام علی(ع) وقتی خبر شهادت او را بعد از جنگ صفین شنیدند، فرمودند: «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون، و الحمد للّه ربّ العالمین، اللّهمّ إنّى أحتسبه عندک فإنّ موته من مصائب الدّهر، رحم اللّه مالکا فلقد أوفى عهده، و قضى نحبه، و لقى ربّه، مع أنّا قد وطّنّا أنفسنا على أن نصبر على کلّ مصیبه بعد مصابنا برسول اللّه«ص» فإنّها من أعظم المصیبات» ما از خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم. ستایش خداوندى را سزاست که پروردگار جهانیان است. بار خدایا! من مصیبت اشتر را نزد تو به شمار مىآورم، زیرا مرگ او از سوگهاى روزگار است. خدا مالک را رحمت فرماید که به عهد خود وفا کرد و مدتش را به پایان رسانید و پروردگارش را ملاقات کرد. ما تعهّد کردهایم پس از مصیبت رسول خدا«ص» بر هر مصیبتى شکیبا باشیم، زیرا آن بزرگترین مصیبتها بود.» و فرمود: «خداوند مالک را رحمت کند، او برای من همانگونه بود که من برای رسول خدا«ص» بودم.»(۱۴)
- ۳. عمار یاسر
عمار در دوران خلافت امام علی«ع» سالخورده، اما جوان دل، با نشاط و پر تلاش بود. وی پس از قتل عثمان، از دعوت کنندگان مردم به بیعت با امیرالمومنین علی«ع» و از نخستین بیعتکنندگان با آن امام بود. وی در همه صحنهها، یار مخلص و مشاور امین امیرمومنان«ع» و در جنگهای جمل و صفین نیز همراه مولای خود بود.
از امتیارات خاص عمار یاسر، خلوص در ایمان به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر«ص» بود. رسول خدا«ص» در نصایح خود به عمار فرمودند: «ای عمار! پس از من، فتنهای بزرگ رخ خواهد داد. پس هرگاه با چنین فتنهای رو بهرو شدی، از علی«ع» پیروی کن؛ زیرا علی«ع» با حق است و حق با علی«ع»است.»(۱۵) نقل شده است پس از آنکه خبر شهادت مالک در سال ۳۸ به معاویه رسید، گفت: «علیبن ابیطالب دو دست داشت. یکی از آن دو دست در صفین قطع شد و آن عمار یاسر بود. و دیگری هم امروز قطع شد و آن مالک اشتر بود.»(۱۶)
فقدان عمار، امیرالمؤمنین«ع» را سخت ناراحت کرد و در کنار پیکر بیجان او فرمودند: «…إنَّ امرَأً مِنَالمُسلِمِینَ لَم یَعظُم عَلَیهِ قَتلُ عَمَّارٍ، ویَدخُلْ عَلَیهِ بِقَتلِهِ مُصِیبَهٌ مُوجِعَهٌ، لَغیرُ رَشِید، رَحِمَ اللَّهُ عَمَّاراً یَومَ أسلَمَ، ورَحِمَ اللَّه عَمَّاراً یَومَ قُتِلَ، ورَحِمَ اللَّهُ عَمَّاراً یَومَ یُبعَثُ حَیّاً: اگر مردی از مسلمانان شهادت عمار را مهم نشمارد و بر او مصیبت دردناک وارد نشود، قطعاً رشد یافته نیست، زیرا انسان رشید مرگ عمار را بزرگ و مصیبت جانکاه میداند. خدا عمار را رحمت کند، روزی که اسلام آورد و روزی که به دنیا آمد، روزی که کشته شد و روزی که دوباره مبعوث میشود. همیشه وقتی از چهار نفر صحابی رسول خدا«ص» یاد میشد، چهارمی عمار بود. اگر از پنج نفر یاد میشد پنجمی عمار بود. عمار محور حق بود و قاتل عمار در جهنم است.»(۱۷)
پینوشتها:
- خزیمه بن ثابت انصارى که پیامبر(ص) او را لقب ذو الشّهادتین داد. شهادت او به جاى شهادت دو نفر به حساب مىآمد.
- شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید،
- وقعه صفین نصر بن مزاحم/ مصحح: هارون، عبد السلام محمدمکتبه آیه الله المرعشی النجفیقم۱۴۰۴ ق,ص۳۲۳
- شرح ابن ابى الحدید، جلد ۱۰، صفحه ۱۰۷-۱۰۸٫
- اسد الغابه، همان,جلد ۲، صفحه ۱۱۴
- همان صفحه ۱۱۵
۷٫الإمامه و السیاسه،ابن قتیبه دینوری ,بتصحیح محمد محمود الرافعی مصر ۱۳۲۷ مط الفتوح الادبیه ,ج ۱، ص ۸۴٫
- أسد الغابه، ج ۴، ص ۳۲۶٫
- نهج البلاغه، صبحی صالح,ص ۵۳۲٫
- الإختصاصمفید، محمد بن محمدغفارى، على اکبر و محرمى زرندى، محمود,الموتمر العالمى لالفیه الشیخ المفیدایران؛ قم۱۴۱۳ ق، ص۸۱٫
- مناقب آل أبی طالب«ع»، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن علىناشر: علامهقم. ۱۳۷ق.ج۲٫ص۷
۱۲- ابو جعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۸ ه. ج ۴، ص ۴۰۱
۱۳- نهج البلاغه، نامه ۳۸
۱۴- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۵، ص ۹۹)
۱۵- الطبرانی، المعجم الاوسط، طبرانی، ج۲، ص۷۲۳.
۱۶- شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۸، ص ۱۷۲٫ الإختصاصمفید، محمد بن محمدغفارى، على اکبر و محرمى زرندى، محمودناشر: الموتمر العالمى لالفیه الشیخ المفیدایران؛ قم۱۴۱۳ ق، ص۸۱٫
۱۷- مکاتیب الأئمه«ع» احمدى میانجى، علىفرجى، مجتبىدار الحدیثقم۱۴۲۶ق,ج۱,ص۸۲؛ تاریخ مدینه دمشق: ج ۴۳ ص ۴۷۶ کلاهما عن أبی الغادیه.
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹استیون کینزر,انگلیس,پهلوی,حسین فردوست,رضا شاه,رضاخان میرپنج,شاپور جی,شاه,محمدتقی بافقی,محمدرضا شاهadmin
«حب این پادشاه را به دل مگیرید، زیرا وی آن کسی است که فرمودهاند: انه زندیق یخرج من القزوین»(۱)
این نگاه آیتالله محمدتقی بافقی به شخص رضاخان بر اساس روایتی از آخرالزمان بود. شخصی که روز سوم اسفندماه ۱۲۹۹ با حرکت دادن قشون قزاق از قزوین به طرف تهران، پایتخت را به اشغال خود درآورد.
استیون کینزر در کتاب همه مردان شاه مینویسد:
«تردیدی درباره دخالت افسران ارتش بریتانیا وجود ندارد… یک روز پیش از اشغال تهران، سیدضیا مبلغ دو هزار تومان به رضاخان داد و بیست هزار تومان نیز بین هنگ دو هزار نفرهاش تقسیم کرد. هیچ ایرانیای نمیتوانست چنان مبلغ قابل ملاحظهای را طی مدتی کوتاه فراهم کند.»(۲)
اما از میان آن همه رجال سیاسی و افسران قزاق و منورالفکران فرنگ رفته، چه کسی رضاخان میرپنج را که فاقد هر ویژگیای ـ حتی ایل و تباری قدرتمند ـ بود، پیدا کرد؟ ارتشبد حسین فردوست بهدرستی آدرس آن فرد را میدهد. وی میگوید:
«… رضاخان یک عامل انگلیسی بود و در این تردیدی نیست که کودتای ۱۲۹۹ طبق اسنادی که دیده و شنیدهام در ملاقات ژنرال آیرون ساید انگلیسی با رضا با حضور سیدضیاء الدین طباطبایی برنامهریزی شد. شاپور جی روزی کتاب محرمانهای را به من نشان داد که در یک بند آن نوشته شده بود که نائب السلطنه هندوستان میخواست فرد مناسبی را برای اداره ایران پیدا کند و به دستور او پدر شاپور جی، این فرد را که رضا بود پیدا کرد و به نائب السلطنه معرفی کرد. شاپور جی منظورش این بود که سلطنت پهلوی به دست پدر او تأسیس شود.»(۳)
اینکه انگلیس بین دو مهره سید ضیا و رضاخان، رضاخان شرابخوار، قمارباز، بی ایل و تبار و قدرتمند و لاابالی هنگ قزاقها را انتخاب کرد، نشانه نیاز انگلیسیها به مهرهای اجرایی بود تا غربگرایان و ماسونها خطمشی او را تعیین کنند؛ خطمشی که بر اساس آن ایران شیعی آرام آرام به مستعمرهای وابسته و البته بیدین تبدیل میشد. فردوست میگوید:
«محمدعلی فروغی که از ابتدای به قدرت رسیدن رضاخان واسطه او با انگلیسیها بود و در صعود سلطنت پهلوی نقش مهمی داشت، از فراماسونرهای ایران و رئیس لژ فراماسونری بود.»(۴)
رضاشاه با هدایت غربگرایان و فراماسونرهای بیدین و وطنفروش، در گام اول سید ضیا را به نخستوزیری و خود را به عنوان فرمانده قزاقها به احمدشاه تحمیل کرد و پس از سه ماه سید ضیا را عزل کرد و به خارج فرستاد و پس از چندی شاه را نیز عزل کرد و خود بر تخت سلطنت نشست و سیاستهای عناصر لژهای فراماسونری و غربگرایان ـ از لباس متحدالشکل و کشف حجاب گرفته تا حرمتشکنی حرمهای مطهر حضرت رضا(ع) و حضرت معصومه(س)…. از تغییر خط راهآهن از بندرعباس به شیراز و اصفهان و تهران و تبریز به خرمشهر تا بندر ترکمن برای مقاصد انگلیس و همپیمانانش تا برنامههای فرهنگی اسلامستیزانه به نام احیای فرهنگ ایرانی…ـ را یکی پس از دیگری اجرا کرد. فردی که برای دستیابی به قدرت، نخست هیئت عزاداری قزاقها را به راه انداخت و سپس با همین قزاقها به سراغ برداشتن چادرها و عمامه رفت و ذات بیدینی خود را آشکار ساخت.
ارتشبد حسین فردوست، نزدیکترین دوست محمدرضا و خاندان پهلوی که از روزگار جوانی با محمدرضا دوست بود، درباره بعضی از ویژگیهای اخلاقی و عدم اعتقاد او به اسلام و گرایش به دین زرتشت مینویسد:
«رضاخان ساعت دوازده ناهار، ساعت شش بعد از ظهر یک جوجه کباب با یک گیلاس کُنیاک و ساعت هشت شام میخورد. شبها بالای سرش یک لیوان شراب قرمز و یک لیوان شراب سفید بود که هرگاه خوابش نمیبرد مصرف میکرد. شراب را یک نفر متخصص در سعدآباد تهیه میکرد و پنج سال بعد مصرف میشد. باید همه فرزندان دختر و پسرش همیشه سر میز غذا حضور میداشتند و اگر لحظهای دیر میرسیدند حق حضور بر سر میز را نداشتند. رضاخان در هیچ یک از مهمانیهای رسمی شرکت نمیکرد. گاهی محمدرضا و مرا با خود به کاخ گلستان میبرد.
رضاخان پس از سلطنت به مطالعه تاریخ علاقهمند شد. روزی محمدرضا به من گفت که پدرم از دین زرتشت تمجید میکند. اگر فردی در مقابلش نامی را با عناوین قاجار مانند سلطنه و دوله و میرزا و غیره به کار میبرد، شدیداً بدش میآمد و اشخاص نیز تلاش میکردند این اشتباه را نکنند. رضاخان تریاک میکشید و…»(۵)
حکایت به قدرت رسیدن محمدرضا هم حکایتی چون پدر اوست. عزل پدر از قدرت و انتصاب او از سوی انگلیس چنان تحقیرآمیز بود که سران متفقین بدون اجازه او در تهران حضور پیدا کردند و او را در مقر شاهی خود و در کنفرانس تهران نپذیرفتند. اگر ارتش رضاخان که با تمام قدرت نهضتهای مردمی چون نهضت جنگل را به خاک و خون کشید، ۲۴ ساعت در مقابل ارتش اشغالگر بیگانگان مقاومت نکرد، ارتش قدرتمند محمدرضا با سلاحهای پیشرفتهای که نهضتهایی چون نهضت ظفار را در هم کوبید، کاملاً توسط آمریکاییها فرماندهی میشد؛ تا جایی که تاج الملوک مادر او میگوید:
«… یک روز محمدرضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: «مادرجان! مردهشور این سلطنت را ببرد که من، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را بردهاند ویتنام.» آن موقع جنگ ویتنام بود و آمریکاییها از قدیم در ایران نظامی داشتند، هر وقت احتیاج پیدا میکردند از پایگاهها و امکانات ایران با صلاحدید خود استفاده میکردند.»(۶)
وضعیت اعتقادی شاه بهظاهر شیعه هم بهتر از اعتقادات پدرش نبود. در دوره زمامداری او بهائیت میرفت تا با سیطره بر کلیدیترین ارکان حکومت، ایران شیعی را به ایرانی بهایی تبدیل کند که اگر انقلاب اسلامی رخ نمیداد معلوم نبود که بقای پهلوی در ده سال آینده این رژیم ایران را به کشوری بهایی و یا حداکثر شهروند تبدیل نمیکرد. نخستوزیران بهایی چون حسین علاء و سپس امیرعباس هویدا نبض حکومت را به دست گرفته بودند و جایگاههای تصمیمساز همه به دست اعضای این فرقه ضاله بود. از عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص شاه تا پرویز ثابتی در ساواک، از فرخرو پارسا وزیر آموزش و پرورش تا غلامعباس آرام وزیر خارجه و…
…حرکتها و مبارزات منفی و مضحک گروههایی چون انجمن حجتیه یا تحریم پپسی کولا هرگز نمیتوانست پایانبخش حرکت سازماندهی شده این فرقه باشد. بهائیت، شاهی را مدیریت میکرد که در عمل بهایی بود و بهایی رفتار میکرد، او که حکایت همجنسبازیاش با ارنست پرون در دوران دانشجوییاش در اروپا تا درون کاخ نقل محافل بود، زنباره و هرزهای به تمام معنا بود. برای شناخت هرزگیهای شاه، اعترافات حسین فردوست در خاطراتش کافی است که او چگونه گاهی برای آوردن فلان هنرپیشه هالیوودی برای شخص شاه هواپیمای خصوصی را به پرواز درمیآورد و یا کدام رقاصههای اروپایی در خاطرات خود از اجرای یک شب برنامه در کاخ و گذراندن یک شب با شاه با گرفتن یک کیسه پر از جواهرات سخن به میان میآورد.(۷)
زیبنده چنین شاهی، کسی جز فرح نبود. ملکه کشور شیعی، با اعتقادات چپ کمونیستی که برای رسیدن به اهدافش حاضر به رفتن به هر مکانی بود. اردشیر زاهدی، کسی که پدرش، رضاخان را برای انگلیسیها پیدا کرده بود، حالا برای شاه ایران دختری را که باب دندان خودش نبود پیدا میکند. فردوست میگوید:
«… در مورد فرح با توجه به وضع زندگی، فقر مادیاش زمینه چنین گرایش (چپی) نیز وجود داشت… یک چنین دختری که نمیتوانست مورد پسند هیچ مردی باشد، از فرط استیصال برای کمک مالی به سراغ اردشیر زاهدی در حصارک میرود تا بتواند در پاریس تحصیل و زندگی کند،.اگر ندانیم حصارک چیست شاید مسئله مفهوم نشود. در حصارک ویلایی بود که اردشیر زاهدی با تعدادی از رفقای جوان خود منتظر شکار دخترها و زنها مینشستند و هر مراجعه کنندهای از جنس مؤنث، اگر مورد پسند زاهدی واقع میشد بلافاصله به اتاق خواب میرفتند.»(۸)
حرکت مرموزانه و مخرب چنین زنی را که خود را فردی متفکر و هنردوست جلوه میداد، میتوان در جشن هنر شیراز که در چهاردهم اسفند ۱۳۴۵ به تصویب رسید و در سال ۱۳۴۶ آغاز شد خود را نشان داد. یازدهمین دوره این جشنها در سال ۱۳۵۶ که در ماه مبارک رمضان افتتاح شد و با اجرای نمایشی با اعمال منافی عفت در انظار عمومی، پرده از ماهیت اصلی خاندانی برداشت که در هنگام حضورشان در ایران از هیچ فرصتی برای ترویج فساد و بیدینی دریغ نکردند. خاندانی که به روایت اسناد ساواک بیشتر اوقات عمرشان در عیاشی و لاابالیگری صرف میشد:
«… محمدرضا پهلوی به همراه خانواده حداقل چهار الی پنج ماه از سال را در سفرهای تفریحی داخلی و خارجی سپری میکرد و پانزده روز عید را در جزیره کیش میگذراند. ماههای گرم تابستان از جمله تیر و مرداد را در کنار دریای خزر مشغول خوشگذرانی و دراز کشیدن روی شنهای کنار دریا (حمام شن) بود و در فصل زمستان و بارش سنگین برف، بهویژه در ماههای فوریه و مارس در کوههای سن موریتس به اسکیبازی میپرداخت. این سفرها، برنامههای ثابت او بودند و قطعاً سفرهای موردی هم نیز پیش میآمد. عدم حضور شخص اول مملکت باعث از هم گسیختگی کشور میشد، به نحوی که باعث اعتراض وزیر دربار شد. علم با اعتراض به این سفرهای طویل المدت شاه به او میگوید:… ضمناً عرض کردم زودتر تشریف بیاورند و دیگر مسافرت اعلیحضرت طولانی شده است. نمیدانم خوششان آمد یا نه…»(۹)
متأسفانه ابعاد گسترۀ خیانت این خاندان پس از چهل سال از انقلاب برای مردم بازگو نشده است.
امام خمینی که به خوبی میدیدند محمدرضا جا پای پدر زندیق خود نهاده است و همان برنامههای وابستگی و دینزدایی را در قالب و ادبیاتی دیگر دنبال میکند، همانند هر ایرانی شیعی دیندار وطندوستی اعانت پهلوی را عدیل کفر میدانستند و به صراحت اظهار داشتند: «هر کس آنها را محترم بداند از شرف و انصاف بویی نبرده است.» امام خمینی در دوران حکومت محمدرضای پهلوی در کتاب کشفالاسرار در سال ۱۳۲۳ مینویسند:
«… ما میگوییم دولتی که برای پیشرفت کلاه لگنی نیمخورده اجانب چندین هزار افراد مظلوم کشور را در معبد بزرگ مسلمین و جوار امام عادل مسلمانان با شصتتیر و سر نیزه سوراخ سوراخ و پاره پاره کند، این دولت کفر و ظلم است و اعانت آن عدیل کفر و بدتر از کفر. ما میگوییم دولتی که برخلاف قانون کشور و قانون عدل یک گروه دیوان آدمخوار را به نام پاسبان شهربانی در هر شهر و ده به جان زنهای عفیف بیجرم مسلمانان بیندازد و حجاب و عفت را با زور و سرنیزه از سر آنها برباید و به غارت و چپاول ببرد و محترمات بیسرپرست را زیر لگد و چکمه خرد و بچههای مظلوم آنان را سقط کند، این دولت، دولت ظالمانه و اعانت بر آن عدیل کفرات. ما حکومت دیکتاتوری را ظالمانه و عمال آن را ظالم و ستمکار میدانیم. شماها در این سخن حرفی دارید بزنید تا رسوایی بیش از این شود. توده مظلوم ایران الان هم چشم ندارند عمال دیکتاتوری آن روز را که با زنها و اطفال مظلوم آنها آنطور سلوک کرده و آن بیآبرویی و ستمکاریها را کردند ببیند و هر کس آنها را محترم بداند از شرف و انصاف بویی نبرده است.»(۱۰)
پینوشت:
۱- مجاهد شهید، آیتالله شیخ محمدتقی بافقی، محمد راضی، ص ۱۱۵٫
۲- همه مردان شاه، استیون کینزر، ترجمه شهریار خواجیان، ص ۷۳٫
۳- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، حسین فردوست، ج ۱، ص۸۲٫
۴- همان مدرک.
۵- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، فردوست، ج ۱، ص ۷۱ و ۷۲٫
۶- خاطرات ملکه پهلوی، ص ۳۸۷٫
۷- ر.ک، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۵/۱/۱۳۸۴، ص۲٫
۸- ظهور و سقوط پهلوی، ج اول، ص ۲۷٫
۹- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، ص ۵۰۰٫
۱۰- کشفالاسرار، امام خمینی، ص ۲۳۹٫
اولین گام شیطانی در فضای مجازی | تحلیلی برحیازدایی در فضای مجازی و راهکار مقابله با آن
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹اخلاق,ارتباطات,حیا,سبک زندگی,شیطان,عفت,فضای مجازیadmin
اشاره:
یکی از ویژگیهای سبک زندگی مؤمنانه، پایبند بودن به اخلاق اسلامی بهویژه حفظ روحیه حیا در فضای مجازی است.گستره پایبندی به حیا که ویژگی مهم آن در بازدارندگی از ارتکاب معاصی و اعمال زشت است، اعم از فضای حقیقی و فضای مجازی است. حیا نقش مهمی در بازدارندگی از گناه در فضای مجازی، اینترنت و در ذیل آن شبکههای اجتماعی دارد. شیطان عرصههائی را برای انحراف انسانها در فضای مجازی گشوده است که باید مراقب آن بود و راهکار برونرفت از آسیبها پایبند بودن به اخلاق بهویژه رعایت حیا و ناظر دیدن خداوند متعال در همه زندگی است.
الف. حیا از مصادیق فطرت است.
حیا عبارت است از حالت و کیفیتی که در نفس انسان شکل میگیرد و مانع از ارتکاب زشتی میشود. به فرمایش مرحوم مجلسی «حیا نوعی انفعال و انقباض نفسانی است که موجب خودداری از انجام امور ناپسند در انسان میشود و منشأ آن ترس از سرزنش دیگران است.»(۱) حیا از اوصاف ذاتی انسان است که در ابتدای خلقت، خداوند متعال در درون انسانها قرار داده است که باید بر حفظ آن کوشید و از خطر بیحیایی بهخصوص در شرایط جدید زندگی و عرصه ارتباطات مجازی اجتناب کرد. برخی با بیان مثالهایی بر این باورند که منشاء حیاء ازمحیط و متأثر از آداب قومی و اجتماعی است. این در حالی است که اصل حیا امری فطری است هر چند مصادیق آن میتواند در آداب مختلف تغییر کند، ولی اصل حیا و لایههای آن از مصادیق فطری است. حیا یک توان و قوه در وجود انسان است که شدت و ضعف پیدا میکند و آثار و نتایجی به دنبال دارد و شاید بتوان گفت از قوایی است که میتواند در اکثر فضائل و رذایل کارآیی داشته باشد.
امام صادق خطاب به مفضّل فرمود: «فَلَوْلَاهُ لَمْ یُقْرَ ضَیْفٌ وَ لَمْ یُوَفَّ بِالْعِدَاتِ وَ لَمْ تُقْضَ الْحَوَائِجُ وَ لَمْ یُتَحَرَّ الْجَمِیلُ وَ لَمْ یَتَنَکَّبِ الْقَبِیحُ فِی شَیْءٍ مِنَ الْأَشْیَاء»(۲) اگر حیا نباشد هیچ مهمانی احترام نمیشود و هیچ وعدهای وفا و هیچ حاجتی برآورده و هیچ کار زیبایی انجام و هیچ کار زشتی ترک نمیشود.
ب. بازدارندگی به سبب پایبندی به حیا
ویژگی مهم حیا بازدارندگی است. هر مقدار معرفت و ایمان انسان به غیب بیشتر باشد و حضور خداوند و ملائکه اعمال را در زندگی عمیقتر درک کند، بیشتر از انجام گناه دوری میکند. در این میان نقش حیا از خداوند و درک حضور خداوند متعال در دوری از گناه نقش تعیینکننده دارد، امام زینالعابدین«ع» میفرماید: «استَحیِ مِنهُ لِقُربِهِ مِنک(۳)؛ از خدا خجالت بکش، چون به تو نزدیک است.»
حیا با کمرویی تفاوت دارد. شاید بتوان کمروئی را حیای منحرف شده دانست. حیا مترادف عفت نیست، زیرا عفت از ثمرات حیاست. امام علی«ع» میفرماید: «سَبَبُ اَلْعِفَّهِ اَلْحَیَاء»(۴) حیا و شرم به یک معنا نیستند، زیرا شرم حالتی است که معمولاً بعد از انجام یک کار ناپسند در انسان پدید میآید، اما حیا حالتی است که انسان را از انجام کار ناپسند بازمیدارد.(۵)
ج. مراتب حیا
حیا به سه رکن وابسته است: حیاکننده، موضوع عمل و در نهایت ناظر و یا حیاشونده که هر کدام از اینها مراتبی دارند. بخش سوم یعنی ناظر و یا حیاشونده گونههای مختلفی دارد. گاهی حیا از انسان است و گاهی از خداوند، از این رو حیا همیشه با متعلقی و مضافی همراه است.گاهی ناظر وحیاشونده خلق و عامل بازدارندگی سرزنش دیگران است. حضرت امیرالمؤمنین«ع» میفرمایند: «کسی که از مردم شرم نکند، از خدای متعال سبحان نیز شرم نمی کند.»(۶) گاهی حیا از خداوند متعال است که به سبب معرفت به خداوند متعال و ایمان بالا، انسان از خداوند خجالت میکشد و سرزنش خداوند برای او ناگوار است.
راهکار رسیدن به مقام حیای الهی در گرو ایمان بالاست. پیامبر رحمت«ص» روزی به اصحاب فرمودند: «از خداى خود حیا داشته باشید و حق او را ادا کنید.» پرسیدند: «اى پیامبر خدا! چه کنیم؟» فرمودند: «اگر مىخواهید چنان باشید، باید گوش را از شنیدن سخنان بیهوده نگاه دارید و شکم را از ریختن حرام در آن حفظ کنید و مرگ و طول بلاى آخرت را فراموش نکنید. کسى که نجات آخرت را بخواهد، باید زینت دنیا را کنار بگذارد، پس کسى که اینگونه عمل کرد، حقیقت حیا را بهجا آورده است.»(۷)
د. وسوسههای شیطان در شبکههای اجتماعی
موضوع حیا با توجه به مسائلی که امروزه در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی مطرح شدهاند، باید مورد دقت بیشتری قرار گیرد. انسان احساس میکند شیطان در فضای مجازی باب جدیدی را مفتوح کرده و روابط زنها و مردها در هالهای از ابهام قرار گرفتهاند. انسان احساس میکند چون در این فضا ارتباط چهره به چهره وجود ندارد، بین زن و مرد تفاوتی نیست. باید مراقب فریب شیطان بود که انسان را گام به گام و مرحله به مرحله گمراه میکند. قرآن کریم در چهار آیه با واژه «خطوه» به دامهای شیطان اشاره میکند.(۸) در یکی از آیات الهی آمده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر»(۹)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید از گامهاى شیطان پیروى نکنید، و هر کس از گامهاى شیطان پیروى کند به انحراف و گمراهى و فحشا و منکر کشیده مىشود، زیرا شیطان دعوت به فحشا و منکر مىکند. «خطوات» جمع «خطوه» به معنى گام و قدم است. اگر «شیطان» را به معنى وسیع کلمه، یعنى «هر موجود موذى و تبهکار و ویرانگر» تفسیر کنیم، گستردگى این هشدار در تمام ابعاد زندگى اعم از فضای حقیقی و فضای مجازی آشکار مىشود. شیطان هرگز نمیتواند انسان پاکدامن و با ایمان را ناگهان به ورطه فساد پرتاب کند، این کار را گام به گام انجام میدهد:
گام اول: معاشرت و دوستى با آلودگان است؛
گام دوم: شرکت در مجالس آنهاست؛
گام سوم: فکر گناه است؛
گام چهارم: ارتکاب مصادیق مشکوک و شبهات است؛
گام پنجم: انجام گناهان صغیره است؛
و بالاخره و در گامهاى بعدی گرفتار بدترین کبائر مىشود. آیه: «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» که متجاوز از ده بار در قرآن مجید به دنبال نام شیطان آمده است نشان میدهد که انسان باید تمام نیروهاى خود را براى مبارزه با این دشمن بزرگ و آشکار بسیج کند.(۱۰)
هـ . ارتباطات در فضای مجازی
کیدهای شیطان در فضای مجازی همانند فضای حقیقی پررنگ هستند. در فضای مجازی نیز ارتباطات به لحاظ حجب و حیای اولیه، کاملاً محترمانه هستند و کم کم صمیمانه میشوند. بعد کار به جایی میرسد که حریمها شکسته میشوند. شیطان راه خوبی را در پیش گرفته است و ما باید حواسمان باشد که حجب و حیا در فضای مجازی محکم و محفوظ بماند. این تصور که چون فضا، فضای مجازی است پس دیگر زن و مرد و جنسیت مطرح نیست، نگاه شیطانی است. قدرت خیال انسان و ایجاد انس در شبکههای اجتماعی قویتر از حالت روابط عینی است؛ لذا همان کاری که دیدن و شنیدن و حواس دیگر در روابط عینی انجام میدهند، در شبکههای مجازی در اثر خیالپردازی، شدیدتر است و افراد در جذب و تصویرسازی از جملات و صحبتهای همدیگر مجال بیشتری پیدا می کنند.
کلام انسان بر دیگران تأثیر جدی دارد. در روایات آمده است که همه ابعاد وجودی زن باید محفوظ و محجوب باشد. البته همچنان که به زن امر شده(۱۱)، مرد هم باید چشم پردهپوش داشته باشد و نگاهش دریده نباشد(۱۲). دریدگی فقط مختص چشم نیست، بلکه ممکن است در گفتار و نوشتار باشد که منجر به بیحیایی و شکسته شدن حجابها و حریمها میشود.
لذا این یک هشدار جدی است که شیطان حریم مومنین را بیش از پیش در معرض تجاوز و تهاجم قرار داده و بسیاری از مؤمنین را بیاعنا کرده و احساس میکنند که در این فضا دیگر مانعی وجود ندارد و لذا بسیاری دچار انحراف میشوند. کسانی که قبلاً حتی تصورش را هم نمیکردند که گرفتار ارتباط با نامحرم شوند، از طریق فضای مجازی، بهراحتی حریمها را شکسته و حیا را از دست دادهاند.
و. لزوم رعایت حیا در شبکههای اجتماعی
باید برگردیم و مرزهای خود را در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی پر رنگ کنیم و به زن و مرد بودن مخاطبمان در فضای مجازی توجه داشته باشیم. ادبیاتی که بین دو مرد رد و بدل میشود با کلامی که زن و مرد به یکدیگر میگویند متفاوت است. رعایت حیا در گفتار زنان و مردان در همه حال ضروری است. آیا اگر نزدیکان و دوستان انسان از محتوای حرفها و ارتباطات ما اطلاع پیدا کنند، نگران نمیشویم؟ در روایت آمده است که مؤمن باید طوری زندگی کند که اگر زندگی او آشکار شد و یا به تعبیر امروز در اینترنت قرار گرفت، ترسی نداشته باشد. با این نگاه آیا حاضریم گوشی خود را بدون رمزگذاری و در دسترس دیگران قرار دهیم؟ کسی که از مردم شرم میکند، چگونه در محضر ربوبی حیا نمیکند؟
بنابراین در استفاده از شبکههای اجتماعی و مجازی باید اخلاق دینی مناسب آن رعایت و نکات زیر رعایت شوند:
- از تشکیل گروههای مختلط مانند تشکلهای ظاهری کاملاً اجتناب شود. بهخصوص این حکم در جایی لزوم پیدا میکند که همه افراد قدرت گفتگو دارند نه اینکه کانالی باشد که عدهای عضو هستند و فقط استفاده میکنند و روابط دوطرفه نیستند.
- همه عالم را اعم از فضای حقیقی و فضای مجازی محضر و پیشگاه خداوند بدانیم و جمله امام خمینی را از یاد نبریم: «عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت خدا نکنید.»
- در شبکههای اجتماعی به مراتب حیا اعم از حیا از خلق و حیا از خالق پایبند باشیم. حیا از خلق در بخش شبکههای اجتماعی نهراسیدن از فاش شدن اطلاعات است، زیرا مؤمن باید طوری زندگی کند که از آشکار شدن اعمال و گفتارش هراس نداشته باشد. حیا از خالق و خداوند در شبکههای اجتماعی، حاضر دیدن خداوند است. سایت یا اطلاعاتی را که مورد رضایت خداوند نیست جستجو و ذخیره نکنیم و فرمایش علی«ع» آویزه گوشمان باشد که: «اِتَّقُوا مَعاصِیَ الخَلَواتِ فَإنَّ الشّاهِدَ هُوَ الحاکِمُ»(۱۳) از ارتکاب نافرمانیهای خدا در خلوت بپرهیزید؛ زیرا همان کسی که اینک شاهد هست، در روز قیامت نیز حاکم و قاضی خواهد بود.
به کوشش قاسم بابایی
پینوشت:
۱- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۰۹٫
۲- مجلسی، بحارالانوار، ج ۳، ص ۸۱٫
- مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۸، باب ۳۳۶، ح۲۲٫
۴- غررالحکم، ۵۵۲۷٫
۵- مصباح یزدی، محمدتقی، مجله معرفت، شماره ۵۴٫
۶- غرررالحکم، ج۱، ص ۳۱۵ «من لم یستحی من الناس لم یستحی من الله سبحانه»
۷- دیلمی، إرشاد القلوب، ج ۱، ص ۲۸۶.
- بقره، ۱۶۸، ۲۰۸٫ انعام/۱۴۲، نور/۲۱٫
۹- نور/۲۱٫
۱۰- مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، ج۱۴، ص۴۱۲٫
۱۱- وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ (نور/۳).
۱۲- قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور، آیه ۳۰).
- نهج البلاغه، حکمت ۳۲۴٫
حاج قاسم، «مکتب امام» و ما
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹آمریکا,امام خمینی,بغداد,ترامپ,حاج قاسم,عراق,قاسم سلیمانی,مکتب امامadmin
مقدمه
«سردار بزرگ و پرافتخار اسلام، آسمانی شد.» [پیام تسلیت]
از هر زاویهای به این واقعه جانسوز نگریسته شود، آثار و پیامدهای عظیمی دارد. حتی اگر از جهات معنوی و باطنی فراوان آن هم صرفنظر و یا از تحلیلهای عمیق تربیتی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و تمدنی مرتبط با آن نیز چشمپوشی و فقط با نگاهی سطحی بدان نگریسته شود، باز هم برای همه بسیار روشن و ملموس است که واقعهای عظیم، کلان و دارای ابعاد فراوان ملی، منطقهای و بینالمللی رخ داده است.
این حادثه عظیم را شخصی باید تحلیل کند که «حکیم» باشد. برخی انسانها هرچند در مقام ارائه تحلیل تفصیلی یک واقعه هم نباشند، اما به دلیل آنکه فضیلت «حکمت» بدانها اِعطا و در آنها ملکه شده است، حتی در سخنان بهظاهر عادی آنان هم حکمت موج میزند. مقام معظم رهبری از این سنخ افرادند و حکمت (چه حکمت نظری، چه حکمت عملی) در نظر، گفتار، رفتار و منش ایشان بهوضوح مشاهده میشود: «عبد صالحی که حکیم امروز اسلام و تشیع و ایران و جهان سیاسی اسلام است.» [از وصیتنامه شهید] (۱) با دقت در تحلیلهای صورت گرفته از این شهادت توسط مقام معظم رهبری، میتوان سه مقوله مکتب شهید سلیمانی، مکتب امام و ما را درک کرد.
الف. علل طولی شهادت سردار بزرگ اسلام
در علوم عقلی گفته میشود که باید بین علت و معلول سنخیت باشد، یعنی هر علتی نمیتواند موجب پیدایش هر معلولی شود و باید تناسبهای لازم بین یک پدیده با علت یا عللش برقرار باشد. بر این اساس، وسعت و عمق شهادت سردار سلیمانی و آثار و پیامدهای گسترده و مختلفش نشان میدهد که این رویداد در اثر اسباب و علل عادی پدید نیامده و غایتی معمولی را هم هدف نگرفته است. چنین واقعه عظیمی باید از عللی عظیمتر از خود (یا حداقل، عللی به همان میزان عظمت) سرچشمه گرفته باشد. به بیان دیگر، هر علتی نمیتواند چنین مرگ (و به تعبیر دقیقتر تولدِ) مبارک و پربرکتی را رقم بزند که البته، هنوز طلیعههای دمیدن آن اندکی رخ نموده است.
علت پیدایش این پدیده، یعنی شهادت سردار سلیمانی چه بود؟
چنانچه اشاره شد، یکی از منابع مهم تحلیل این قضیه و از جمله علل پیدایش آن، کلام مقام معظم رهبری است که در چندین لایه میتوان به تحلیل آن پرداخت. با توجه به سخنان ایشان، مهمترین علل پیدایش این واقعه بهاختصار عبارتند از:
۱) «مجاهدت بیرونی مخلصانه» یا «جهاد اصغر» و «جهاد کبیر»: و به تعبیر ایشان: «سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رساند و خون پاک او به دست شقیترین آحاد بشر بر زمین ریخت. او همه عمر خود را به جهاد در راه خدا گذراند. شهادت، پاداش تلاش بیوقفه او در همه این سالیان بود [پیام تسلیت]. جهاد او جهاد بزرگی بود و خداوند نیز شهادت او را شهادت بزرگی قرار داد. حاج قاسم باید همین جور به شهادت میرسید.» [دیدار با خانواده شهید]
اما مسئله، در همین حد باقی نمیماند و علت باطنیتر و قویتری نیز برای آن در کار است، یعنی:
۲) «مجاهدت درونی مخلصانه» یا «جهاد اکبر» و به تعبیر مقام معظم رهبری: «جهاد بیرونی، متکی به جهاد اکبر، یعنی جهاد درونی است.» [دیدار با خانواده شهید]
اما باید باز هم عمیقتر و ژرفتر نگریست. همین دو علت یادشده نیز باید معلول علت عظیمتری باشند. به تعبیر دیگر، این جهاد بیرونی و درونی باید در ظرفی مناسب و در چهارچوب بستر و زمینه مستعدی شکل گرفته باشند که ظرفیت، استعداد و قابلیت پرورش چنین پدیدههایی را داشته باشد. بهراستی چه زمینه و ظرفی است که این ظرفیت را دارد که چنین انسانهای مجاهدی را در متن خود میپروراند که قادرند در باطن و ظاهر، بدینگونه مجاهدتهای عظیم دست بزنند؟
پاسخ بدین پرسش، بیانگر همان علت اصلیتر است که عبارت است از:
۳) «مکتب امام»: در این برهه تاریخی، یعنی عصر خمینی، «مکتب امام» یا همان امتداد اسلام ناب محمدی(ص) است که میتواند چنین فرزندان برومند و رشیدی را تربیت کند. به تعبیر مقام معظم رهبری: «… او نمونه برجستهای از تربیتشدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود.» [پیام تسلیت]
شهید حاج قاسم سلیمانی، شهید ابومهدی المهندس و دیگر همرزمان شناخته شده یا (ظاهراً) گمنام و ناشناس آنان، فرزندان مکتب امام هستند و از چنین علت عظیمی، چنین نتایج و ثمرههایی نیز انتظار میرود؛ البته بهشرطی که انسان یا جامعه، خود را در معرض این مکتب قرار دهد و اندکی به روح و جوهره آن و لوازم و اقتضائاتش تن بدهد. در اینجا پرسش مهمتری مطرح میشود: «روح مکتب امام یا ویژگی جوهری آن چیست که میتواند چنین تحولآفرین، انسانساز و تاریخساز باشد؟»
بهاختصار، روح مکتب امام، همان روح نهضت پیامبران، اوصیا و اولیای الهی«ع» است، یعنی «توحیدمحوری و توحیدگستری». در واقع، مکتب امام، امتداد اصیل و حقیقیِ «نهضت توحیدگستری» انبیا«ع» است که در طول تاریخ بشر، از حضرت آدم«ع» تا خاتمالانبیا «ص» و از خاتمالاوصیا «ص» تا خاتمالاولیا«عج» دارد. به بیانی دیگر، مکتب امام، تبلور «معرفت توحیدیِ معطوف به اقدام و عمل»، یعنی «قیاملله» و همان یکتا موعظه الهی برای سعادت دوسرایی بشر اشت که امام خمینی مکرر بدان دعوت میکرد و خود، مثال اعلا و تبلور بیبدیل آن بود.
ب. حاج قاسم و «مکتب امام»
حاج قاسم فرزند مکتب امام و پاسدار آن بود، زیرا «اسلام را در این برهه… تداعییافته در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی» میدید و خوب میدانست پایگاه کنونی اسلام ناب و مکتب امام، جمهوری اسلامی است. به همین دلیل هم در حفظ و حراستش میکوشید و بدین کار تشویق میکرد: «… جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیع است. امروز، قرارگاه حسینبن علی«ع» ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند. اگر دشمن، این حرم را از بین ببرد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی«ع» و نه حرم محمدی«ص». [وصیت نامه]
حاج قاسم، قدر مکتب امام را تا پای جان دانست و نفس نفیسش را نثار پاسداری از آن کرد. اما آیا ما هم به این ظرف و بستر تحقق مکتب شهید سلیمانی، آن طورکه باید توجه کرده و از ظرفیتهای آن بهره گرفتهایم؟
اگر تعداد بهظاهر معدودی از فرزندان مجاهد حضرت روحالله با امکاناتی بسیار محدود و اندک میتوانند هیمنه ظاهری نظام استعمار را بشکنند و میلیاردها دلار سرمایهگذاری طاغوتهای زمانه را بر باد دهند و مهمتر از آن، قادرند باعث تحول روحی و معنوی گسترده و عمیق میلیونها انسان شوند و نسیم خوش و دلربای توحید و عطر و بوی معنویت ناب و عمیق و فطری را در جوامع مختلف به وزیدن درآورند و موجب همگرایی و اتحاد طیفهای وسیع ملی، منطقهای، بینالمللی در راستای مبارزه با جبهه باطل شوند؛ پس باید گفت که اگر این مکتب بهدرستی شناخته و از ظرفیتها و امکانات عظیم همهجانبهاش بهخوبی بهره گرفته شود، حداقل نتیجه آن، برپایی و اقامه تمدن نوین اسلامی و بلکه انشاءالله ظهور منجی بشریت«عج» خواهد بود. آیا ما چنین دیدگاهی نسبت به مکتب امام داریم و رفتارهای ما بر چنین معرفتی استوارند؟
ج. ما و «مکتب امام»
با کمال تأسف،باید پاسخ داد که در نظر و عمل، چندان که باید و شاید، قدر مکتب امام دانسته نمیشود و کم و بیش بدان بیمهری میشود و از ظرفیتهای ثبوتی گسترده و بینظیرش بهره گرفته نمیشود. حکیمان میگویند: «علت پیدایش یک شئ، علت بقائش هم هست.» مکتب امام، علت وقوع انقلاب اسلامی بود؛ لذا فاصله گرفتن از مکتب امام یا تحریف آن، موجب فاصله گرفتن از انقلاب اسلامی و تحریف آن میشود. فاصلهگیری از مکتب امام، غفلت و نقصی راهبردی است که باید در مقام نظر، عمل و سبک زندگی ما، هرچه ممکن است کاهش یابد و جبران و ترمیم شود.
یکی از ابتداییترین وظایف ما نسبت به مکتب امام، شناخت تفصیلیتر و عمیقتر آن است که بهطور طبیعی زمینه تحریفش را نیز مسدود میکند. بدون معرفت کافی نسبت به یک مکتب، نمیتوان اقامه صحیح و دقیق آن را توقع داشت، اما با تأسف، حتی بسیاری از فرزندان مکتب امام و معتقدان جدی آن نیز آن طور که باید و شاید با اندیشه و حیات و مکتب امام خمینی و ویژگیها و شاخصههای تفصیلی و لوازم و اقتضائات آنها آشنا نیستند. چنین ضعفهایی، فقط کاستیهای معرفتی صِرف نیستند، بلکه پیامدهای منفی چندجانبهای دارند که کمترین آنها تحریف مکتب امام با نتایج منفی فرهنگی، اجتماعی، حکومتی و تمدنی متعدد و خطیر است.
از همین روی مقام معظم رهبری بارها و بارها مردم را به ضرورت آشنایی با مکتب امام و جلوگیری از تحریف آن دعوت کردهاند: «راه امام… مسیر تاریخ کشور ما را عوض کرد. اگر ملت ایران بخواهد این راه را ادامه بدهد، باید راه امام بزرگوار را درست بشناسد و نگذارد شخصیت امام را تحریف کنند که تحریف شخصیت و راه امام، منحرف کردن مسیر صراط مستقیم ملت ایران است. اگر راه امام را گم یا فراموش کنیم و یا خداى نکرده عمداً کنار بگذاریم، ملت ایران سیلى خواهد خورد.» (۲) و (۳)
بنابراین کمترین وظیفه ما برای جلوگیری از تحریف مکتب امام و انقلاب اسلامی و شناخت صحیح، تفصیلی و دقیق آن است. یعنی حداقل باید در سطح «صحیفه امام» با این مکتب آشنا شد. کتاب گرانقدری که دریایی ژرف از معارف مختلف مکتب امام را در سینه دارد و انس هدفمند و روشمند با آن، حدود چهل فایده را تأمین میکند. کوشش مجاهدانه برای ترویج و تبیین مکتب امام و تلاش برای اقامه و تحقق اهداف آن در حد توان و وسع فردی، اجتماعی و صنفی، وظایف بعدی ما در این زمینه هستند.
د. حاج قاسم، مکتب امام و ما
حاج قاسم وظیفهاش را نسبت به مکتب امام به بهترین وجه ایفا و مزدش را نیز دریافت کرد. اما انتقام سخت خون پاک او و همرزمانش بر دوش ما مانده است. هرچند چنین انتقام در بعد نظامی، بهتدریج و حکیمانه محقق شد، اما نباید اشتباه کرد و این انتقام را مقطعی و فقط بر دوش عده یا گروه خاصی دانست. مهمتر و راهبردیتر اینکه نباید چنین انتقامی را تنها به جنبههای نظامی یا مادی و حتی بیرون کردن آمریکا از منطقه و… محدود کرد.
هرگز نباید فراموش کرد که انتقام سختتر و نهاییتر آنگاه رخ میدهد که استکبار و طاغوت متجسّد و متبلور در کالبد تمدننمای موسوم به «غرب»،(۴) از همه ابعاد و جوانب زندگی فرزندان مکتب امام و بلکه از عرصه زندگی بشر بیرون رانده شود؛ زیرا مصاف فرزندان مکتب امام با این فرد یا آن گروه و… نیست، بلکه مبارزه آنها هویت تمدنی و بلکه، فراتر از آن ایت. فرزندان روحالله با مظاهر جبهه باطل، یعنی طاغوتهای عصری و پیشوایان کفر و شرک در نبردند؛ آن هم نبردی در همه ابعاد تمدنی با تمدننمای مادهگرای نفسمحوری که استعمار و نظام سلطه، آن را بنا کردهاند و با حربهها و دامهای مختلف، انسانها و جوامع بشری و فطرت پاک توحیدیشان را فریفته و به بند اسارت مادی و معنوی کشیده و از توجه به اقامه تمدن توحیدیای بازداشتهاند که میتواند سعادت جمعی و کمال نهایی انسان را در دو سرای ملک و ملکوت رقم بزند. به فرموده امام خمینی(ره):
«جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمىشناسد. اذناب آمریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا مسئلهاى نیست که بشود با پیروزى یا شکست در صحنههاى نبرد مقایسه شود. مقام شهادت، خود اوج بندگى و سیر و سلوک در عالم معنویت است. نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام تنها خرمشهر و یا شهرهاى دیگر آزاد شدند. تمامى اینها خیالات باطل ملیگراهاست. ما هدفمان بالاتر از اینهاست. ملیگراها تصور کردند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بینالملل اسلامى در جهان فقر و گرسنگى است. ما مىگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هم هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسى دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم لااله الّاالله را بر قلل رفیع کرامت و بزرگوارى به اهتزاز درآوریم.»(۵)
خاتمه
حاصل سخن آنکه شهید سلیمانیها بهظاهر از میان ما رفتند، ولی مکتب آنها ذیل مکتب امام باقی است و بار وظایف آنها، یعنی اقامه هرچه بهتر اهداف توحیدی اسلام ناب و کاملترین تبلور عصری آن، یعنی مکتب امام، نباید بر زمین بماند. بدین جهت هر فرد، گروه و جماعتی باید در فضای مساعد و میدان وسیعی که در بستر مکتب امام و به برکت آن برای انواع جهاد و مجاهدت بیرونی و درونی فراهم شده است، مثنی و فرادا بهپا خیزد و قیاملله کند و با گرداندن چشم بصیرت در افق گسترده تمدنی فراروی فرزندان مکتب امام، نقش تاریخی و تمدنی خود را در منظومه دادخواهی از جبهه باطل و مستکبران عالم و بهویژه، در انتقام نهایی آخرالزمانی از جبهه باطل بیابد و ادا کند.
به عبارت دیگر، هر یک از ما باید جایگاه تاریخی تمدنی خود را در شبکه اقامه همهجانبه دین و بسط هرچه بیشتر معرفت و حیات توحیدی در همه ابعاد و زوایای زندگی بشر، جستجو و پیدا و با تمام توان و پایداری هرچه تمامتر و با صبری راهبردی ایفا کنیم. به تعبیر مقام معظم رهبری: «همه دوستان و نیز همه دشمنان بدانند که خط جهاد مقاومت با انگیزه مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است. فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است، ولی ادامه مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی، کام قاتلان و جنایتکاران را تلختر خواهد کرد.» [پیام تسلیت]
«فَاصبِر صَبراً جَمیلاً * إِنَّهُمْ یَرَونَهُ بَعیداً * وَ نَراهُ قَریباً: پس، صبر کن؛ صبری نیکو. همانا آنها آن را دور میبینند و ما آن را نزدیک میبینیم.»(۶)
پینوشت:
۱- مقام معظم رهبری در همان دو موضعگیری مختصر ابتدایی درباره شهادت سردار سلیمانی، یعنی پیام تسلیت و بیانات در دیدار خانواده شهید، با آنکه در مقام تحلیل تفصیلی واقعه نبودند، اما میتوان تحلیلهای بسیار ناب و ژرفی از این حادثه و علل و ابعادش را در آنها یافت. محتوای سخنان بعدی ایشان نیز تفصیل همان مجملی است که در این دو مورد بیان شده و اینگونه سخن گفتن، از ویژگیهای حکیمان الهی است.
۲- بیانات، ۱۴/۳/۱۳۹۴٫
۳- جهت تفصیل بیشتر، ر.ش: https://farsi.khamenei.ir/tag-content?id=8741
۴ . منظور از «غرب»، غرب جغرافیایی، یعنی یک منطقه سرزمینی در مغرب زمین نیست، بلکه مراد، «غرب معرفتی و فرهنگی و اجتماعی و تمدنی» است. مصداق بارز و مثال اعلای غرب در قرون اخیر، تمدنی است که بر محور اندیشه مشرکانه مادهگرا و مادهمحور و به تعبیر دقیقتر، نفسمحور بنا شده است. به بیان دقیقتر، غرب هر اندیشهای است که مانع از بسط توحید ناب و دین حق در جانها و جوامع بشری بشود. جلوه و نمود بارز فعلی غرب در عصر کنونی، نظام سرمایهداری لیبرال و حکومتهایی چون آمریکا، اسرائیل و دنبالههای آنها هستند.
۵- صحیفه امام، ج۲۱، ص۸۷-۸۸٫
۶- معارج: ۵-۷٫
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹آیت الله خامنه ای,انقلاب اسلامی,بیانیه گام دوم,تمدن نوین اسلامی,جامعه,خود سازیadmin
اشاره:
تمدن نوین اسلامی معتقد به گفتگو و در محاذی با جنگ تمدنهاست. شیوه سیاستمداران جهان غرب در جنگ تمدنها استفاده از جنگ شناختی، ایرانهراسی و اسلامهراسی و راهکار مقابله با آن جبههسازی در تمدن نوین اسلامی است. جبههسازی نیازمند چهار ستون و پایه اساسی است که عبارتند از: محبت، اخوت، ولایتمداری و عقلانیت اسلامی. تشکیل جبههسازی، ما را در شکلگیری گفتمان واحد انقلابی و ایستادگی در برابر جنگ تمدنها توانمند میکند.
الف: گام اول، خودسازی فکری و اخلاقی
نظریه «نظام انقلابی» گوهر بیانیه گام دوم انقلاب است که از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی صادر شده است. این نظریه بر سه رکن استوار است: خودسازی، جامعهپردازی و تمدنسازی.
آغاز نظریه نظام انقلابی، خودسازی است، رهبر معظم انقلاب وقتی خودسازی را توضیح میدهند، با طرح دو عنصر فکری و اخلاقی در خودسازی میفرمایند: «خودسازی اولین و مهمترین قدم است که انسان به خود و اخلاق و رفتارش با نظر انتقادی بنگرد و عیوب خود را بهروشنی و دقت ببیند و سعی در برطرف کردن آنها داشته باشد و تربیت دینی پیدا کند.»(۱)
خودسازی در گام دوم انقلاب، خودسازی راهبان، کاتولیکها و چلهنشینان صوفی نیست؛ بلکه بخش انقلابی خودسازی مدنظر است؛ یعنی اخلاق و معنویتی که میخواهد در مسیر سیاسی سیر کند یا همان اخلاق و عرفان سیاسی. خودسازی انقلابی یعنی شناخت و تحکیم و تثبیت باورهای دینی و اعتقاد به توحید اجتماعی و ولایت و اسلام ناب محمدی«ص» در برابر اسلام آمریکایی و در واقع باور به دینداری و خودسازی و انسانسازی و اعتقاد به عدالت و حمایت از مظلومان در برابر ظالمان و اعتقاد به محوریت مردم در نظام اسلامی.
ب: گام دوم، جامعهپردازی
رکن دوم نظریه نظام انقلابی، جامعهپردازی است. فرآیند جامعهپردازی از دو رکن مهم تشکیل شده است: خانواده و جامعه اسلامی. یکی از ارکان مهم در خانواده اسلامی تربیت فرزندان و بر عهده مادر است. فرزندان در آغوش مادر تربیت میشوند و لذا نقش مادر بسیار مهم است. یکی از آسیبها در تربیت فرزند مشاغل بیرونی برای زنان است؛ از این رو نباید ساختارهای جامعه بهگونهای باشند که زن مانند مرد کارمند و تمام وقت در خدمت امور اداری باشد و پرورش فرزند حذف شود. بعد از شکلگیری خانواده، حرکت به سمت جامعهپردازی آغاز میشود؛ زیرا جامعه اسلامی متشکل از خانوادههای متعدد است.
فرآیند دیگر جامعهپردازی، فرهنگ است. رهبر معظم انقلاب آغاز جامعهپردازی اسلامی را فرهنگ اسلامی میدانند. باورها، اعتقادات، روحیات و خلقیات یک جامعه، فرهنگ آن جامعه را شکل میدهند که در همه عرصهها اعم از سیاست، اقتصاد، ادارات و… ظهور میکنند. حضرت آقا فرهنگ را مثل روحی در کالبد جامعه و هوایی برای تنفس میدانند.(۲) فرهنگ باید با حفظ استقلال، با فرهنگهای دیگر تعامل و ارتباط داشته باشد. دستاوردهای این فرهنگ در هنر و معماری و سایر عرصههای تمدنی ظهور مییابد؛ لذا حضرت آقا بر هنر اسلامی تأکید دارند. هنر اسلامی یعنی سینما، موسیقی، خوشنویسی، نقاشی و معماری اسلامی.
بعد از فرهنگ اسلامی نوبت به تعلیم و تربیت اسلامی میرسد. تعلیم و تربیت نهاد و نظامی است که از مهد کودک و آموزش و پرورش شروع میشود. اگر فرهنگ عمومی جامعه، اسلامی باشد، به خودی خود بر تعلیم و تربیت اثر میگذارد. بعد از تعلیم و تربیت، سیاست اسلامی و به تعبیری مردمسالاری دینی موضوعیت دارد. اولاً ولایت سیاسی حاکم باید از طرف خداوند باشد. ثانیاً باید ساختار نظام مردمسالارانه باشد، زیرا اگر سیاست بر مبنای مردم سالاری نباشد نمیتواند ما را به جامعهپردازی رهنمون باشد. بدیهی است که منظور ما از جامعهپردازی، همچون خودسازی، نوع انقلابی آن است.
نکته دیگر اهمیت دادن به نقش و وظیفه مردم است. گاهی درحرکتهای جهادی کمکهای قابل توجهی جمعآوری میشوند. میزان کمکهای دولتی مواسات در قضیه کرونا چیزی حدود پنج میلیون بسته بود؛ اما در اثر کمک مردم و حرکتهای جهادی صورت گرفته، شاهد ۲۵میلیون بسته کمک به محرومین هستیم که نقش حیاتی مردم را نشان میدهد. باید مردم را باور کرد و فعالیتها را با حرکت عمومی مردمی انجام داد.
ج: گام سوم، تمدنسازی
تمدنسازی یک حرکت فرآیندی و تکاملی است و تمدنها در همه جوامع فرآیندی چند قرنی داشتهاند؛ فرآیند تکاملی در تمدن نوین اسلامی نیز جاری است و تمدن نوین اسلامی در مرحله پنجم شکل گرفته است. به عبارتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پشت سرگذاشتن نظام اسلامی، دولت اسلامی و جامعه اسلامی نوبت به شکلگیری تمدن اسلامی میرسد.
در تمدنسازی با دو مقوله دیگر مواجهیم: جنگ تمدنها و گفتگوی تمدنها. تئوری گفتگوی تمدنها در سال ۱۹۷۷ قبل از انقلاب اسلامی توسط «روژه گارودی» در کتابی با عنوان «برای یک گفتگوی تمدنها» برای نخبگان مطرح شد. نظریه برخورد تمدنها را هانتینگتون در سال ۱۹۹۲ مطرح کرد که ناظر به سیاستمداران بود. در حال حاضر تئوری برخورد تمدنها توسط سیاستمداران غربی دنبال میشود. آنها با ایجاد گروههایی مثل داعش و ایجاد جبهه واحد علیه جهان اسلام و با اتحاد با منافقین جنگی را علیه جهان اسلام شروع کردهاند و هدف آنها مانعتراشی در شکلگیری تمدن نوین اسلامی است. غربیها بهطور مفصل روی تاریخ اسلام و ایران کار کردهاند و لذا به ظرفیت تمدنسازی ایران آگاهند. تمدن اسلامی در گذشته از ایران شروع شد و در آنجا شکل گرفت. مرحوم شهید مطهری در کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» نشان میدهد که ایرانیان در همه رشتهها از ریاضی، فلسفه، جبر و… سرآمد عالم بودهاند.
در مواجهاتی که بنده با نخبگان مالزی مصری، اندونزی… داشتم، سخن همه آنها این بود: «ما همه امیدمان به ایران است.» وقتی از آنها علت را میپرسیدم؛ پاسخ میدادند که ایران با بحرانهایی چون جنگ و تحریم روبرو شده و با وجود این، از جهت علم و فناوری نسبت به کشورهای اسلامی مقام برتر را دارد. نخبگان جهان عرب نیز به این موضوع معترفند؛ لذا ما با جنگ تمدنها روبرو هستیم که در آن نخبگان به دنبال گفتگو، ولی سیاستمدران استکبار جهانی به دنبال جنگ تمدنی هستند.
د: جنگ شناختی و ایرانهراسی در جنگ تمدنی
جنگ تمدنی با جهان اسلام از طریق «جنگ شناختی» صورت میگیرد و مخاطب جهان غرب در جنگ شناختی نخبگانند. آنان تلاش میکنند تا نخبگان را جذب و از دانش آنها برای ضربه زدن به جهان اسلام استفاده کنند. بخش دیگر از جنگ تمدنها، القای ایرانهراسی، ایرانگریزی، اسلامهراسی و اسلامگریزی است. ایرانگریزی از دوره قاجار شروع شد. عدهای از مستشرقین و سیاسیون غرب پس از ورود به ایران، کتبی را درباره فرهنگ وآداب ایرانیها نوشتند و صفات رذیلهای را به ایرانیان نسبت دادند، از جمله اینکه ایرانیها بی نظم هستند و آن قدر این القائات را تکرار کردند تا جامعه ایرانی باور کرد. کار به جایی کشید که کتابهایی با مضمون: «ما ایرانیان چگونه ما شدیم؟» نوشته شدند. متأسفانه برخی از سریالها در این فضای فرهنگی ساخته میشوند و به این نقیصه دامن میزنند. در جنگ شناختی به هویت ایرانی اسلامی خدشه وارد میشود و ایران اسلامی که منشاء تمدنسازی است نشانه گرفته میشود. در بخش اسلامهراسی نیز تلاشهای صورت میگیرند که نمونههای آن را میتوان در ماه محرم مشاهده کرد.
هـ : جبههسازی در جنگ تمدنها
در جنگ شناختی و جنگ تمدنها شیوه مقابله با دشمن چیست؟
به فرمایش رهبر معظم انقلاب، پاسخ به این پرسش، جبههسازی، یعنی قرار گرفتن فعالیتهای گروههای مختلف انقلابی در یک تشکل واحد است. جبههسازی دو کارکرد مهم دارد:
- کمک میکند تا در برابر استکبار مهاجم بایستیم
- کمک میکند تا با گفتگوسازی بر نخبگان تأثیر بگذاریم.
یکی از برکات انقلاب اسلامی تربیت نیروهای فراوان انقلابی در حوزه و دانشگاه است. در حوزهها محققین توانمندی اعم از طلاب نویسنده و مسلط به زبان و … تربیت شدهاند، ولی ما نتوانستهایم شبکهسازی کنیم و گفتمانسازی مؤثری در دنیا داشته باشیم.
چنانچه نیروهای انقلابی در یک جبهه واحد قرار نگیرند، نمیتوانند در برابر دشمن مقاومت کنند. در اوائل جنگ، بسیاری از نیروها از گروهها و اقشار مختلف به صورت خودجوش به جبهه آمدند، ولی در یک جبهه واحد متشکل نشدند و لذا ممکن بود به یکدیگر تیراندازی کنند. شهید باکری متوجه این خطر شد و با کمک نیروهای انقلابی اطلاعات کافی را جمع کرد و توانست با کمک دیگران در مقابل دشمن بایستد.
فعالان فرهنگی اجتماعی در جنگ شناختی نمیتوانند بهتنهایی در برابر دشمن بایستند. جنگ شناختی نیازمند قرارگاه است. باید فعالان فکری فرهنگی اجتماعی به گروههای فکری فرهنگی اجتماعی و گروهها به شبکهها تبدیل شوند و شبکهها به صورت «جبهه» درآیند تا در نهایت گفتمانسازی صورت گیرد و تحولات مختلف رقم بخورند. گروههای مختلف در استانها باید ذیل یک شبکه واحد و شبکهها تحت یک مدیریت واحد پیش بروند تا نهایتاً به یک جبهه فرهنگی اجتماعی تبدیل بشوند.
ما هنوز در عرصه جنگ شبکهای فعالان فرهنگی و گروههای متعددی داریم، ولی هنوز شبکه شکل نگرفته است و تا شبکهسازی و جبههسازی هم نشود، نمیتوانیم گفتمان داشته باشیم و تا گفتمان شکل نگیرد نمیتوان روی دنیا اثر گذاشت. پیام اصلی جبههسازی در این آیه است: «واَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ. و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامتکنندگان است.»(۳) کشمکش و نزاع و نداشتن یک جبهه واحد باعث سستى و ناتوانى و ضعف در مبارزه میشود که نتیجه آن از بین رفتن قدرت و قوت و هیبت و عظمت در برابر دشمن است.
و: چهار شرط جبههسازی
چرا جبههسازی شکل نمیگیرد و گروها تبدیل به شبکه نمیشوند؟ شرط جبههسازی چیست؟ به نظرم چند ویژگی مهم محبت، اخوت، ولایتمداری و عقلانیت اسلامی در بین فعالان فرهنگی انقلابی نظام اسلامی کمرنگ هستند و باید تقویت شوند. در میان این چهار عامل، ضعف محبت و ضعف اخوت انقلابی و ایمانی آشکارترند. محبت و اخوت وجود دارند، ولی ضعیفاند. به هر اندازه که اخوت تقویت شود، تشکیلات ما هم قویتر میشود.
۱٫ محبت
محبت یکی از عوامل تأثیرگذار در جبههسازی است. یزید بن معاویه عجلی میگوید: «نزد امام باقر(ع) بودم. مردی از خراسان با پای پیاده به محضر ایشان آمد و پاهایش را که پوست انداخته بودند، از کفش بیرون آورد و گفت: «بهخدا هیچ عاملی جز دوستی شما اهلبیت«ع» مرا از راه دور به اینجا نیاورده است.» امام فرمودند: «والله لو احبنا حجر حشره الله معنا و هل الدین الا الحب؟ ان الله یقول: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ…»(۴) و قال: «یحِبُّونَ مَن هَاجَرَ إِلَیهِمْ»(۵)و هل الدین الا الحب(۶) به خدا اگر سنگی ما را دوست بدارد، خداوند او را با ما محشور میکند و آیا دین، چیزی جز محبت است؟ خداوند میفرماید: [ای پیامبر!] بگو: اگر خدا را دوست میدارید، مرا پیروی کنید تا خدا دوستتان داشته باشد. و خداوند فرمود: کسانی را که به سوی آنها مهاجرت میکنند، دوست دارند و آیا دین، غیر از محبت است؟
نیروهای انقلابی باید سعهصدر داشته باشند و دایره محبت را وسیع کنند. یکی از اوصاف اهل بهشت عاری بودن از غل و حسد وکینه است. لذا برادر مؤمن را برادر خود میدانند و برای او دعا میکنند و در یک جبهه قرار میگیرند. قرآن میفرماید: «والذین جاءوا مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ(۷): پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز و در دلهایمان حسد و کینهاى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحیمى.»
بنابراین لازمه جبههسازی محبت به یکدیگر است.
زید بن حارثه یکی از یاران پیامبر اکرم«ص» بود که مقامات بالای عرفانی داشت. رسول اکرم«ص» بعد از نماز صبح به او فرمودند: «کَیفَ اَصبَحتُ: چگونه صبح کردى؟» عرض کرد: «صبح کردم در حالى که به یقین رسیدهام.» حضرت خوششان آمد و فرمودند: «هر چیزى حقیقتى دارد. حقیقت یقین تو چیست؟» عرض کرد: یقینم موجب نگرانى و ترسم و سبب شب زندهدارى و تشنگى روزم شده است. زید در ادامه گفتگو با اشاره به اوصاف اهل بهشت و جهنم میگوید: «انگار نگاه به اهل بهشت مىکنم که در ناز و نعمتاند و تکیه بر تختهاى بهشتى زدهاند و اهل آتش را مىبینم که در عذاب گرفتارند. مولانا در مثنوی و معنوی این بخش را اینگونه بیان میکند.
گفت پیغامبر صباحی زید را
کیف اصبحت ای رفیق با صفا
اهل جنت پیش چشمم ز اختیار
در کشیده یکدگر را در کنار
دست همدیگر زیارت میکنند
از لبان هم بوسه غارت میکنند(۸)
داستان زید بیانگر این است که اهل بهشت یکدست هستند و کینه و نفرت را در آنان راه نیست. ما باید صفت بهشتیان را داشته باشیم و خودمان را نسبت به برخورداری از محبت در بخش جبههسازی بسنجیم. معیار سنجش به فرمایش رهبر معظم انقلاب «جذب حداکثری و دفع حداقلی» است. مدیران و مسئولین در بخشهای مختلف کشور زمانی انقلابی محسوب میشوند که به مردم محبت حداکثری داشته باشند، با مردم باشند و درد آنها را درد خود بدانند. معظمله در توضیح انقلابیگری میفرمایند: «حوزه و دانشگاه و امامت باید انقلابی شوند.» ایشان بارها واژه «انقلابی» را بیان میکنند. نگارنده با تحقیقی در باره تعاریف رهبر معظم انقلاب از انقلابیگری دریافتم که انقلابیگری در نگاه ایشان «جذب حداکثری و دفع حداقلی» است.
۲٫ اخوت
بخش دیگر در ایجاد جبههسازی، اخوت میان گروههای مختلف است. اخوت در بخش جبههسازی چهار ساحت دارد: اخوت انسانی، اسلامی، ایمانی و انقلابی.
اخوت انسانی
اخوت انسانی میان همه انسانهاست. امام علی«ع» در فرمان استاندارى مصر به مالک اشتر میفرمایند: «دل خود را آکنده از مهر و محبّت و لطف نسبت به مردم گردان. مبادا براى آنان چون جانور درندهاى باشى که خوردنشان را غنیمت دانى؛ زیرا مردم دو دستهاند: یا برادر دینى تو هستند و یا همنوع تو.»(۹) معیار در اخوت انسانی بشریت است. احترام به همه انسانها در هر آئینی واجب است. پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «الناس سواسیه کاسنان المشط(۱۰): مردم مانند دانههای شانه با هم برابرند.»
اخوت اسلامی
اخوت اسلامی میان همه مسلمانان، اعم از شیعه و سنی وجود دارد و تقریب بین المسلمین بر همین اساس شکل گرفته است:
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو که از محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
اخوت ایمانی
اخوت ایمانی در میان شیعیان است. شیعیان باید با هم متحد و یکدل باشند. امام صادق(ع) فرمود: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِینَ فِی تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ؛ إِذَا اشْتَکَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى(۱۱): مؤمنان به خدا، در روابط دوستانه، مانند بدن هستند که چون عضوی از آن بیمار شود، سایر اعضا نیز در تب و شببیداری با آن همراهی میکنند.»
اخوت انقلابی
اخوت انقلابی در میان بچههای انقلابی است که باید با وجود سلایق مختلف در جهت و جبهه واحد حرکت کنند. با اخوت انقلابی و ایمان است که میتوانیم گفتمان واحدی را شکل بدهیم و انقلاب را به جهانیان معرفی کنیم. با اخوت بین دو فعال فرهنگی، گروهها قویتر میشوند. بنابراین تمدنسازی نیازمند شکلگیری جبههسازی است که در پرتو اخوت و تقویت باور ایمان و محبت شکل میگیرد. با پراکندهکاری و فعالیتهای فرهنگی جزیرهای نمیتوان به تمدنسازی رسید و گفتمان انقلابی را شکل داد.
۳٫ ولایتمداری و عقلانیت اسلامی
یکی دیگر از مؤلفههای جبههسازی ولایتمداری و عقلانیت اسلامی است که تحقق آن را میتوان در سردار سلیمانی مشاهده کرد. ایشان خود را پیرو و معتقد به ولایت فقیه میدانست و لحظهای از این اعتقاد خارج نشد. در قرآن آمده است که ولایت الهی در تقابل با ولایت طاغوت و شیطان قرار دارد. کارکرد ولایتمداری در جبههسازی، اتحاد نیروها و نشان دادن نقشه راه است. در ماجرای سوریه که هنوز داعشی شکل نگرفته بود و بشار اسد مخالفانی پیدا کرده بود؛ رهبر معظم انقلاب فرمودند: «باید از بشار اسد حمایت کرد.» بعضی از سیاسیون موضعگیری و مخالفت کردند، اما شهید سلیمانی معتقد بود که اینجا محور جریان مقاومت است و باید تقویت شود.
نتیجهگیری
- تمدنسازی یک حرکت فرآیندی و تکاملی است. فرآیند تکاملی در تمدن نوین اسلامی نیز جاری است و تمدن نوین اسلامی در مرحله پنجم شکل گرفته است.
- جنگ تمدنی با جهان اسلام از طریق جنگ شناختی، القای ایرانهراسی، ایرانگریزی، اسلامهراسی و اسلامگریزی صورت میگیرد.
- راه خروج از این جنگ، جبههسازی است. جبههسازی یعنی قرار گرفتن فعالیتهای گروههای مختلف انقلابی در یک تشکل واحد. جبههسازی دو کارکرد مهم دارد. ۱٫کمک میکند تا در برابر دشمن استکبار مهاجم بایستیم و ۲٫ کمک میکند تا با گفتگوسازی بر نخبگان تأثیرگذار باشیم.
- ما هنوز موفق به جبههسازی نشدهایم. به نظر میرسد چند ویژگی مهم محبت، اخوت، ولایتمداری و عقلانیت اسلامی. در بین فعالان فرهنگی انقلابی نظام اسلامی کمرنگ هستند و باید تقویت شوند.
پینوشت:
- خطبههای نماز عید سعید فطر ۲۵/۹/۱۳۸۰٫
۲- بیانات در حرم رضوی، ۱/۱/۹۳٫
۳- انفال/ ۴۶٫
۴- آل عمران/ ۳۱٫
۵- الحشر/ ۹٫
۶- مجلسی، بحارالانوار، ج۲۷، ص ۹۵٫
۷- حشر/ ۱۰٫
۸- مولوی «مثنوی معنوی»، دفتر اول.
۹- نهج البلاغه، نامه ۵۳٫
۱۰- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۴۸، بیروت، لبنان، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳، چاپ اول.
۱۱- مجلسی، بحارالانوار، ج۷۱، ص ۲۳۴٫
کدام سرنوشت؟!
* یک چهره اصلاحطلب مدعی شد در صورت خودداری از مذاکره با آمریکا، سرنوشت ایران مانند ونزوئلا خواهد شد.
* یک اصلاحطلب دیگر ادعا کرد نرفتن زیر بار مذاکره با آمریکا، ایران را مانند کره شمالی بیچاره خواهد کرد.
الف) خوب است دوستان اصلاحطلب درباره سرنوشت کشور در صورت استنکاف از مذاکره با آمریکا یک مشورت و هماهنگی کنند تا تکلیف ملت و مخالفان مذاکره روشن شود که بالاخره ایران بدون مذاکره با آمریکا مثل کره شمالی به یک قدرت هستهای برتر تبدیل میشود و یا مانند ونزوئلا یک صادر کننده بزرگ نفت خواهد شد؟
ب) برخی معتقدند تبدیل شدن به کره شمالی یا ونزوئلا بسیار بهتر است تا اینکه ایران مثل سعودیها به «گاو شیرده آمریکا» تبدیل شود!
ج) البته هنوز هیچ اصلاحطلبی معلوم نکرده که در صورت مذاکره با آمریکا به کدام کشور تبدیل خواهیم شد؟ شاید در صورت مذاکره با آمریکا مثل مصر یا اردن شدیم که پس از چهل سال مذاکره و دوستی با آمریکا هنوز مشکل تأمین «برق» دارند.
د) البته حکومت اصلاحطلبان در هشت سال اخیر باعث شده تا کشور از نظر وضع اقتصادی و کاهش ارزش پول ملی و سرعت تورم و گرانی و مشکل معیشت و بیکاری شبیه «سومالی» یا «بورکینافاسو» بشود!
تشکر بابت حقوق
* نوبخت (رئیس سازمان برنامه و بودجه): کارمندان باید بابت اینکه حقوقشان بهموقع واریز میشود از دولت تشکر کنند.( آذر ماه ۹۹)
در همین زمینه، نامهای از یک کارمند به جناب نوبخت ارسال شده است. از پاسخ ایشان به این نامه اطلاعی در دست نیست. حتی از این موضوع هم که نامه به محضر جناب نوبخت شرفیاب شده باشد، خبری نداریم. متن نامه به شرح ذیل است:
جناب آقای دکتر نوبخت
معاون محترم رئیس جمهور و ریاست عالی سازمان برنامه و بودجه
با سلام و تحیات. پیرو دستور جنابعالی پیرامون تشکر کارمندان از دولت بابت واریز بهموقع حقوق و در راستای اجرای اوامر صادره، مستدعی است چاکر را در موارد زیر ارشاد فرمایید تا جاننثار بهنحو احسن اقدام به «تشکر» نماید:
* مشخصاً مقصود از دولت در فرمایش جنابعالی کدام اداره و یا مدیر محترم است؟ به عبارت دیگر کارمندان باید از کجای دولت تشکر کنند؟ از رئیسجمهور؟ از سازمان برنامه؟ از وزارتخانه متبوع؟ از همه اینها؟ نکند مقصود خود شمایید؟ اگر کسی بخواهد از «دولت» تشکر کند، باید به کدام قبله رو کند؟ آیا امر حضرتعالی صرفاً متوجه کارمندان است و مدیران را شامل نمیشود؟ نکند منظور شما این است که چون مدیران چندین برابر کارمندان مواجب میگیرند از انجام تشکر معافند؟ زیاده جسارت است، عمر و عزت و شوکت حضرتعالی دراز و سایه شما بر سر کارمندان مستدام باد.
جان نثار
کارمند دون پایه
رونوشت به:
– امور مالی و ریاست اداره متبوع جهت استحضار و درج در پرونده
چادر ممنوع
* مدتی پیش مسئولان سازمان سنجش در حین برگزاری یک آزمون سراسری در شهر رشت از ورود بانوان چادری به آزمون جلوگیری و شرکت آنها در آزمون مذکور را منوط به برداشتن چادر کردند. مسئولان مربوطه دلیل این اقدام را مقابله با «تقلب» عنوان کردند.
** نتایج منطقی:
الف) چادریها متقلبند و فلسفه این پوشش امکانسازی برای «تقلب» است.
ب) زنان خارجی در آزمونها تقلب نمیکنند.
ج) مبارزه با چادر، تقلب را در کشور ریشهکن میکند.
د) آقایان قادر به تقلب نیستند، چون نمیتوانند چادر سر کنند!
*** نتیجه فلسفی تاریخی: مرحوم رضاخان هم به دنبال ریشهکنی تقلب از ایران بوده است!
انشاءالله متولیان مبارزه با چادر در رشت، در آخرت با رضاخان محشور شوند و دستهجمعی پاداش «تقلبستیزی» خود را دریافت کنند.
وای به روزی که بگندد نمک
چند ماه پیش نمایشی با مجوز و تأیید وزارت ارشاد، در یکی از سالنهای تهران به اجرا گذاشته شد که در این نمایش زشتترین ادبیات جنسی میان بازیگران زن و مرد رد و بدل شد و بماند که خانم بازیگر رسماً کت و شلوار و کراوات پوشیده و بابت خالی نبودن عریضه هم کلاه کوچکی بر سر نهاده و گریبان و موهای خود را به سمع و نظر تماشاچیان محترم رساند! هرچند در این سالها موارد متعددی از این قبیل نمایشهای خلاف شرع و قانون با مجوز وزارت ارشاد بر صحنه رفته، اما آنچه تعجب تماشاچیان تئاتر مذکور را برانگیخته و حتی موجبات شرمندگی آنها در برابر اهل و عیال و دوست و آشنا را فراهم آورده بود به کارگیری عبارات زننده جنسی از سوی بازیگر مرد خطاب به بازیگر زن بود که در برخی موارد از دایره واژگان مورد استفاده الواط و اراذل و اوباش خیابانی هم فراتر میرفت که به نوبه خود تحول و نقطه عطفی در تاریخ تئاتر مملکت محسوب میشود.
* نکته جالب اینکه این نقطه عطف نه در عصر پهلوی که در دوران «روحانی» رخ داد، دقیقاً وقتی که یک روحانی، رئیسجمهور و یک روحانی دیگر (عباس صالحی) وزیر ارشاد بوده است!
صاعقههای آسمانی، پایان بخش قوم آ لسعود
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹آل سعود,انصار الله,صنعا,عربستان سعودی,یمنadmin
تجاوز سعودی به یمن به انتهای سال ششم خود نزدیک میشود. برای دانستن پیروز جنگ تا اینجا کار سختی پیش روی تحلیلگران نیست.
عربستان سعودی با تکیه بر نیروی هوایی پیشرفته خود و تجهیزات مدرن غربی گمان میکرد ظرف چند هفته یا حداکثر چند ماه میتواند صنعا را تصرف کند، ولی اتفاقات صحنه نبرد کاملاً خلاف تصور حکام سعودی را رقم زده است.
انصارالله که با تکیه بر نیروهای مردمی توانست پایتخت و برخی استانهای شمالی را به تصرف خود در بیاورد، ظرف ۶۹ ماه جنگ تمامعیار از یک گروه تودهای و مردمی کمتجربه به یک ارتش کاملاً ورزیده با ساختارهای تمایز یافته تبدیل شد.
در ابتدای جنگ، عربستان در جنگ هوائی از برتری مطلق برخوردار بود و نیروهای یمنی فاقد سلاحهای توازنبخش برای ایجاد موازنه وحشت و در نتیجه در امان ماندن مردم یمن از گزند تجاوزات طیارههای سعودی بودند. ولی امروز شهرها و تاسیسات مهم سعودی زیر ضربه پهبادها و موشکهای کروز یمنی قرار دارند.
در سالهای ابتدایی فشار بسیار زیاد نیروی هوایی سعودی یمنیها را مجبور کرد تا با ابتکاراتی چون تبدیل موشکهای پدافندی سام ۲ زمین به زمین، توان موشکی خود را افزایش دهند. از همان زمان علاوه بر چنین ابتکاراتی، تلاش برای ساخت موشکهای کروز و بالستیک آغاز شد که اثرات آن چندی پیش با هدف قرار دادن تاسیسات نفتی جده توسط موشک کروز آشکار شد.
از جنبه دریایی نیز اگر چه انصارالله از همان ابتدا به صورت محدود میتوانست عملیاتهای دریایی را طراحی و اجرا کند، اما کیفیت و کمیت حملات دریایی این جنبش در ماههای اخیر ارتقای قابل توجهی یافته است؛ تا جایی که نفتکشهای سعودی و متحدانش را در شعاعهای چند صد کیلومتری از ساحل یمن هدف قرار میدهد.
روی زمین نیز ائتلاف سعودی با سرپل قرار دادن شهر مارب به عنوان نقطهای استراتژیکی در نزدیکی صنعا سعی در نفوذ به اطراف پایتخت و تصرف کامل آن از طریق جبهات نِهِم و صرواح را داشت و نیروهایش در مقطعی از جبهه نهم تا نزدیکی صنعا نیز پیش رفتند، لکن یمن با عملیاتهای متعدد نیروهای نامنظم ارتش و کمیتههای مردمی، علاوه بر شکست نیروهای سعودی در این جبههها و رفع خطر از صنعا، شهر مارب یعنی مهمترین شهری را که در تصرف نیروهای سعودی بود، از سه طرف محاصره کرده و در آستانه آزادسازی کامل آن است.
در صورت تصرف شهر مارب:
- انصارالله پس از حدود ۶ سال میتواند بر یمن شمالی مسلط شود.
۲٫راه ارتباطی سعودیها به جنوب یمن کاملاً قطع خواهد شد و مجبورند این کشور را دور بزنند و نیروهایشان را از شرقیترین نقاط (استان المهره) به جنوب منتقل کنند.
۳٫مارب از لحاظ تاسیسات برق و نفت و برای اداره کشور کمک زیادی به موقعیت انصارالله خواهد کرد.
۴٫رژیم سعودی رسماً شکست را متحمل و از جرگه بازیگران عرصه یمن خارج خواهد شد و انصارالله نیز تنها با مجلس انتقالی جنوب (جداییطلبان وابسته به امارات) مواجهه خواهد شد.
- موقعیت انصارالله در معادلات بینالمللی کاملاً تحکیم خواهد شد.
- انصارلله کاملاً از حالت پدافندی خارج میشود و از موضع برتر ابتکار عمل را در دست میگیرد و متوجه سایر مناطق مهم اشغالی از جمله استان بسیار غنی شبوه خواهد شد.
با شکست قطعی سعودی در معادلات یمن، در جبهه داخلی موقعیت محمد بن سلمان بهشدت تضعیف خواهد شد و رقبای وی از این فرصت برای برکناری او نهایت استفاده را خواهند کرد.
نکته دیگر این است که انصارالله، رژیم سعودی را رها نمیکند و سیاست تنبیه متجاوز را تا پذیرش شکست قطعی آنها و پرداخت خسارت در پیش خواهد گرفت. معکوس شدن روند جنگ در ماههای اخیر این گمانه را تقویت کرده است.
برآوردها نشان میدهند که مجلس انتقالی جنوب نیز نخواهد توانست مانعی جدی در برابر اراده دولت نجات ملی یمن باشد؛ زیرا اولاً مشروعیت دولت مستعفی را در بین جامعه بینالمللی ندارد. ثانیاً ، امارات پشتیبان این دولت است. با توجه به قدرت موشکی و پهبادی یمنیها بهراحتی میتوان اراده این شیخ نشین را که نمیخواهد موقعیت تجاری و اقتصادی اش از بین برود، تضعیف کرد و او را سر جای خود نشاند.
قدرت نظامی مجلس انتقالی برای ایستادگی در برابر توان بسیج انصارالله کافی نیست. در یک سال گذشته خصوصاً پس از پاکسازی جبهات نهم و صرواح، انصارالله استراتژی تهاجمی را در پیش گرفته و تصرف استان جوف و در حال حاضر مارب توازن قوا را بهشدت به نفع آن تغییر داده است.
متغیر مهم دیگر روی کار آمدن دولت جو بایدن است که تحت هیچ شرایطی نمیتواند با ولیعهد کنونی عربستان همکاری کند و وعده مجازات او را به علت دخالت در قتل خاشقچی داده است. بایدن مخالف ادامه جنگ علیه یمن است و لزوم توقف آن را بارها اعلام کرده است.
بنابراین با استناد به دلایل فوق میتوان پیشبینی کرد که جنگ یمن در انتهای خود قرار دارد و پس از ۶ سال جنگ طاقتفرسا، رژیم سعودی نه تنها به هیچ یک از اهداف خود نرسیده، بلکه باید خود را آماده پرداخت خسارات سنگین کنـد.
جمهوری اسلامی و فقدان رهبران میانی
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹جمهوری اسلامی,رهبران میانی,رهبری,مدیریت,مردم ایرانadmin
از جمله مسائلی که نظام و انقلاب اسلامی در دو دهه اخیر با آن روبرو بوده و هنوز راهحلی برای آن یافت نشده، مشکل نبود رهبران میانی در جمهوری اسلامی است. مقصود از رهبران میانی در چهارچوب انقلاب اسلامی، آن دسته از شخصیتهای انقلابیاند که توان برقراری ارتباط فکری و معنوی میان امت و امام جامعه را دارند و به واسطه قابلیتها و تواناییهای معنوی، علمی و مدیریتی در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی الگوهای ملموس و راهبران در دسترس مخاطباناند. رهبران میانی ممکن است در سطح محلی یا ملی به تربیت و راهنمایی مخاطبان خود مشغول باشند، اما در هرحال، مروج اندیشههای انقلاب اسلامیاند و تدابیر و دیدگاهها و منویات رهبری انقلاب را برای مخاطبان خود تبیین و مصداقیابی میکنند و پل ارتباطی جامعه و رهبری انقلاب محسوب میشوند.
الف. نقش رهبران میانی در پیروزی و سالهای اولیه انقلاب
وجود چنین چهرههایی در سالهای نهضت حضرت امام و در مقطع کوتاه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از جمله علل موفقیت حضرت امام در راهبری نهضت و انقلاب اسلامی در سختترین لحظات شکلگیری و تولد به شمار میآید و تصور موفقیت نهضت حضرت امام و انقلاب اسلامی بدون این رهبران میانی ممکن نیست. چهرههایی مانند شهیدان ارجمند مدنی، دستغیب، صدوقی، هاشمینژاد، قاضی طباطبایی، اشرفیاصفهانی، شهید سعیدی و…«رضوانالله علیهم اجمعین» از جمله رهبران میانی انقلاب اسلامی در سطح محلیاند که هر یک در هدایت مردم به سمت و سوی نهضت حضرت امام و تربیت نیروهای انقلابی و مؤمن برای پیشبرد نهضت و انقلاب اسلامی، در بسیج امکانات و نیروها در منطقه و محیط پیرامونی خود نقش بیبدیلی داشتند.
شهید مدنی چهره پیشروی نهضت امام در سالهای مبارزه با رژیم پهلوی در همدان و خرمآباد بودند و علاوه بر تربیت و تهذیب دینی و اخلاقی مردم و بهویژه نسل جوان، افکار و اندیشههای انقلابی حضرت امام را به مخاطبان خود منتقل میکردند و عملاً پرچمدار نهضت اسلامی و محور مبارزات انقلابی در مناطق یاد شده به شمار میآمدند. تسلط معنوی و تشخص اجتماعی ایشان در شهرهای مذکور، باعث وحدت نیروهای انقلابی حول محور ایشان بود و همین امر از بروز تفرقه و درگیریهای داخلی در میان نیروهای انقلابی جلوگیری میکرد و در عین حال جامعیت علمی و ارتباط صمیمانه و پدرانه ایشان با مخاطبان و خصوصاً جوانان انقلابی باعث میشد تا به عنوان مرجع تبیین و تفسیر رهنمودها و دیدگاههای حضرت امام در منطقه و در میان مخاطبان خود ایفای نقش و از این طریق از تشتت و پراکندگی و حیرت نیروهای انقلابی در مواقع بحرانی و خطیر جلوگیری کنند و در عوض توان منسجم مخاطبان و پرورش یافتگان خود را در خدمت انقلاب اسلامی قرار دهند و در یک کلام، بازوی هماهنگ و قدرتمند حضرت امام در منطقه تحت پوشش خود باشند.
وجود خصلتهای معنوی و زیست دینی در این شهید بزرگوار موجب اعتماد عمیق نیروهای انقلابی به ایشان شده بود و همین نکته مانع از بروز خودسری، رفتارهای ناپخته و مسئلهساز و برداشتهای غلط از بیانات و پیامهای امام در میان نیروهای جوان انقلابی در حوزه نفوذ این شهید والامقام میشد. ایشان در ایام پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز نقشی محوری در رهبری و هدایت نیروهای انقلابی در استان همدان و ساماندهی امور در این نقطه از کشور را بر عهده داشتند و با مدیریت پدرانه و مشفقانه خود به هماهنگی نیروهای انقلابی میپرداختند و در مواقعی مانند انتخاباتها و تعیین مسئولان (که رقابت نیروها و افراد به صورت خواسته یا ناخواسته منشأ بروز مشکلات و درگیریها میشود) از بر هم خوردن وحدت نیروهای انقلابی جلوگیری میکردند و این نیروها را در خط مورد نظر امام امت قرار میدادند. همین توصیفات را میتوان عیناً برای شهدای عالیقدر: دستغیب (شیراز)، صدوقی (یزد)، قاضی طباطبایی (تبریز)، هاشمینژاد (مشهد)، اشرفی اصفهانی (کرمانشاه) و… به کار برد. پذیرش قلبی ولایت فقیه و تبعیت تکلیف محور این چهرهها از حضرت امام در عمل بسط ید لازم را برای بنیانگزار انقلاب اسلامی ایجاد کرده بود و ایشان به مدد و پشتگرمی چنین چهرههایی، نهضت و انقلاب اسلامی را بهنحو احسن هدایت و رهبری کردند.
علاوه بر این نمونهها، در اواخر نهضت اسلامی علیه حکومت پهلوی و ماههای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تعدادی دیگر از شاگردان و شخصیتهای روحانی در گسترهای ملی بروز و ظهور پیدا کردند و به عنوان رهبران میانی انقلاب اسلامی در عرصه کشوری به هدایت مبارزات و هماهنگی میان نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی مشغول شدند. چهرههایی مانند شهیدان بهشتی، باهنر، آیتالله خامنهای، آیتالله طالقانی، آیتالله ربانیشیرازی و… در جایگاه رهبران میانی انقلاب اسلامی نقشی بیبدیل در تبدیل نهضت اسلامی حضرت امام به انقلابی گسترده و فراگیر در سطح ایران داشتند و مجری دیدگاهها و منویات حضرت امام در مسیر انقلاب بودند.
در ایام پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم حضور این شخصیتها در کنار حضرت امام و تلاش خالصانه آنها در حفاظت از انقلاب نوپای ملت مسلمان ایران در برابر انواع و اقسام دشمنیها و موانع خارجی و داخلی، باعث شد تا امت وفادار به امام در گوشه گوشه ایران، این چهرهها را بهمثابه یاران و بازوان و مشاوران حضرت امام بپذیرند و در مواقع حساس با گرد آمدن حول آنها و استفاده از دیدگاهها و نظریاتشان، خود را در مسیر انقلاب حفظ کنند و توان و نیروی خود را در جهت تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی به کار گیرند.
به عنوان مثال، شهید بهشتی در دو سال پس از پیروزی انقلاب، هم محوری برای تجمع نیروهای انقلابی و خط امامی در کشور بودند و هم فرماندهی میدانی این نیروها در نبرد سیاسی و تبلیغی با لیبرالها و منافقین و سایر مجموعههای انحرافی را بر عهده داشتند و در عرصههایی که حضرت امام به دلایل مختلف امکان موضعگیری علنی و صریح را نداشتند، با مواضع صریح و قاطعانه خود تکلیف نیروهای مؤمن به انقلاب در جای جای ایران را مشخص میکردند. و این نبود مگر به واسطه توان معنوی و قدرت علمی و روح بزرگ و نیت خالص ایشان. شهید بهشتی امین امام بودند و به همین علت هم توانستند اعتماد امت امام را جلب کنند و محبوب قلوب هزاران انسان پاکباخته و انقلابی شوند. انسانهایی که بسیاری از آنان لیاقت «عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون» را پیدا کردند و در ملکوت اعلا با شهید بهشتی همنشین شدند.
همین نکات درباره شخصیتهایی مانند شهید باهنر و… نیز صادق است. وجود این نیروهای عالم، متقی و پرتلاش در اطراف امام، موجب شد تا ایشان با اقتدار بالا و دستی باز، انقلاب و جمهوری اسلامی را رهبری کنند و به سلامت از میان خطرات و مهلکههای پی در پی ایجاد شده توسط دشمنان خارجی و معاندین داخلی، عبور دهند.
ب.ایجاد خلاء در رهبری میانی نظام اسلامی از اوائل دهه ۶۰ و تشدید آن در حال حاضر
با کمال تأسف باید به این نکته اذعان کرد که پس از شهادت اکثر رهبران میانی انقلاب و نظام اسلامی به دست گروههای تروریستی منافقین و فرقان و…، خلاء به وجود آمده، ترمیم نیافت و در نتیجه از سال ۱۳۶۱ به بعد نظام و جامعه اسلامی فقدان این چهرههای بیبدیل را بهخوبی احساس کرد. اما از آنجا که مقطع زمانی سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۵ دوران تثبیت انقلاب و نظام اسلامی و کاهش اختلافات و فتنهانگیزیهای داخلی بود، این فقدان چندان به چشم نیامد و گرمای وجود حضرت امام، سیراب کننده عطش معنوی و سیاسی و فکری نیروهای وفادار به انقلاب و نظام اسلامی بود.
پس از سال ۱۳۶۵ تا مقطع رحلت حضرت امام، فقدان رهبران میانی و پیامدهای آن خود را بهتدریج آشکار کرد تا آنجا که در ماجرای «قائم مقام رهبری» و حواشی مربوط به آن (فتنه مهدی هاشمی و…) این خلاء بهوضوح آشکار شد و سنگینی هدایت جامعه در این بحران خطیر، کاملاً بر دوش حضرت امام افتاد. در همین مقطع زمانی حوادث دیگری نیز رخ دادند که عوارض ناشی از فقدان رهبران میانی را بیشتر آشکار کردند. بروز اختلافات متعدد میان برخی نیروهای انقلاب و مسئولان وقت نظام، باعث بروز شکافهایی در میان این نیروها شد که به واسطه نبود رهبران میانی که در چنین مواقعی به ترمیم این شکافها و رفع کدورتها میپرداختند؛ به صفآراییهای تندی در انتخابات مجلس سوم و انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز منجر شد. این اختلافات در میان مسئولان و چهرههای سیاسی باقی نماند و امتداد آن به جامعه و نیروهای انقلاب و حتی رزمندگان و جبههها نیز کشیده شد؛ آن هم در حالی که دفاع مقدس در حساسترین مقطع خود قرار داشت و فشار استکبار جهانی برای عدم موفقیت جمهوری اسلامی ایران در جنگ به حداکثر شدت خود رسیده بود.
پس از رحلت حضرت امام و آغاز رهبری آیتالله خامنهای، فقدان رهبران میانی در کشور به صورت حادتری نمایان شد و با گذشت زمان ابعاد آن توسعه پیدا کرد. در واقع در طول ۳۰ سال گذشته، خلف صالح امام بدون برخورداری از یاری و مساعدت رهبران میانی، خود بهتنهایی بار هدایت و رهبری امت را بر دوش کشیده و در بسیاری از مقاطع و بحرانها علاوه بر امامت امت، آن هم در گسترهای بینالمللی، در نقش رهبری میانی نیز ظاهر شده و به حل اختلافات میان نیروهای انقلاب و مسئولان و ارائه طریق در مباحث و موضوعات جزئی نیز پرداختهاند. آیا شأن رهبر انقلاب است که در موضوعاتی مانند بیتوجهی رسانه ملی به مقوله کتاب و کتابخوانی یا گرانی کالاهایی مانند گوجه و پوشک یا بیتوجهی دولت به وضعیت معیشتی نخبگان علمی و… ورود کنند؟ به بیان دیگر اگر چهرههایی بار این موارد را بر دوش میکشیدند، آیا نیازی به ورود و توجه رهبر انقلاب به چنین مسائلی احساس میشد؟
برای فهم بهتر مسئله میتوان از یک مثال واقعی بهره گرفت: سید حسن نصرالله به عنوان یکی از معدود رهبران میانی فعال در ۳۰ سال اخیر، چنان به هدایت و رهبری عاشقان و حامیان انقلاب اسلامی در لبنان و فلسطین و… پرداخته و چنان بهخوبی نقش واسط میان امام امت و پیروان ایشان در لبنان و برخی دیگر از نقاط جهان عرب را ایفا کرده که در عمل خیال رهبر معظم انقلاب را از جزئیات امور آسوده ساخته تا جایی که ایشان صرفاً در امور کلان و راهبردی مقاومت اسلامی، ورود کردهاند، مگر در موارد خاص و بر حسب صلاحدید خود یا بر اساس درخواست سید مقاومت و یا متولیان امر، نیازی به ورود در موضوعات محدودتر و جزئیتر ندیدهاند.
فقدان رهبران میانی در جمهوری اسلامی ایران در طول سه دهه گذشته باعث شده تا ارتباط فکری میان امت و امام جامعه به شکل مطلوب برقرار نشود و رهبران میانی، بهویژه در مقاطع خطیر و بحرانی، از ظن خود به تبیین و تحلیل مواضع و دیدگاههای رهبر انقلاب بپردازند و نیروهای انقلابی جامعه در عمل با انبوهی از دیدگاهها و عملکردهای متناقض و عموماً غلط و یا ناقصی که همگی ادعای پیروی از رهبری را دارند و بر صحت موضع خود و بطلان دیدگاههای سایرین اصرار میورزند، مواجه شوند.
این تشتت در بسیاری از اوقات باعث شده تا نیروهای انقلابی دچار درگیریها و اختلافات فرساینده و مزمنی شوند و به جای همافزایی و هماهنگی، به جان یکدیگر بیفتند و به جای مقابله با دشمن، فکر و ذهن خود را معطوف به حذف نیروهای خودی کنند. این تنشها و اختلافات در مواقعی مانند انتخابات به اوج خود میرسند و صف نیروهای ولایی و انقلابی دچار انشقاق و چندپارگی میشود. به عنوان نمونه درگیریهای جدی و تأسف بار میان حامیان فهرست جامعه روحانیت مبارز و حامیان جبهه پایداری در انتخابات مجلس نهم در تهران و برخی دیگر از استانها و یا حضور چند نامزد انقلابی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ که نتیجه آن شکست جبهه انقلاب در برابر نامزد جناح اصلاحات بود.
طبیعی است که برنده اصلی این وضعیت دشمنان داخلی و خارجی نظام و انقلاب بودند و خواهند بود. شاید ندای «این عمار» رهبر انقلاب در کوران حوادث سال ۸۸ ناظر به همین معضل، یعنی فقدان رهبران میانی بوده است؛ زیرا این فقدان به علت سرگشتگی و تشتت و حیرت نیروهای انقلاب و بروز درگیری و تنش میان افراد این جبهه، نه تنها توان و نیروی جبهه انقلاب را دچار فرسایش میکند، بلکه امکان تحقق منویات رهبری در جامعه را هم کاهش میدهد؛ چون در غیبت رهبران میانی، امام جامعه باید علاوه بر انجام وظایف رهبری امت، عهدهدار تبیین و ارائه مصداق و نمونه هم برای رهنمودهای خود باشند و حتی در جلسات پرسش و پاسخ با مدیران کشور و مجریان امور هم حاضر شوند و در عین حال سرپرستی معنوی و فکری نیروهای انقلابی در کشور را نیز به عهده بگیرند و همین امر، یعنی انجام وظایف رهبران میانی علاوه بر انجام وظایف ذاتی رهبری، حجم کار و مسئولیتهای رهبری را بیش از پیش افزایش میدهد و ضمن اضافه کردن توقعات از رهبر انقلاب، بر فشارهای وارده بر ایشان را نیز بهنحو فزایندهای بیشتر میکند.
از سوی دیگر نبود رهبران میانی، عرصه را برای تاخت و تاز فرصتطلبان و جویندگان شهرت و جاه مهیا میکند، زیرا نسل جوان انقلابی در جستجوی شخصیتهای معنوی، اهل تهذیب و در عین حال انقلابی و شارح نظرات و دیدگاههای رهبری انقلاب، به دام چنین افرادی میافتند و هنگامی از خبط و خطای خود مطلع میشوند که فرصتها از دست رفتهاند و توان آنها صرف ارضای جاهطلبی و شهرتپرستی شیادان و مدعیان توخالی و منحرف سیاسی و اعتقادی شده است. در حالی که این نیروها حق دارند از علم و دیانت و اخلاق و سیاستورزی چهرههایی مانند شهید دستغیب و شهید بهشتی بهره ببرند و توان خود را هماهنگ با رهبری انقلاب صرف تحقق منویات و برنامههای مورد نظر ولایت فقیه کنند؛ فرصتی که در غیاب رهبران میانی از آنها گرفته شده است. بیشک درمان این درد بیش از هر جایگاه دیگر در دستان حوزههای علمیه است؛ زیرا نسل اصیل رهبران میانی انقلاب در حوزههای علمیه تربیت و پرورش یافته بودند.
اقتصاد ما و ۴۲ سال حرکت
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹اقتصاد,اقتصاد مقاومتی,انقلاب اسلامی,سبک زندگی,سرمایه داری,غربadmin
امروز اگر از مردم کشور سئوال کنید که بزرگترین موهبتی که انقلاب اسلامی برای زندگی شما داشته چه بوده است، اگر در صدد باشند که پاسخ مثبت بدهند، از عزت و استقلال، توانمندیهای نظامی و معنویتی سخن خواهند گفت که در دوران ستمشاهی پایمال شده بود. عدهای که شاید تعدادشان کم هم نباشد احتمالاً در پاسخ دادن تردید میکنند و شاید این تردید در ذهن آنها وجود داشته باشد که از کدام موهبت سخن میگویید؟ از دلار ۲۵ هزارتومانی یا از مرغ ۳۰ هزار تومانی، از کمبود مواد اولیه دام و طیور یا از خاموشی ناشی از نرساندن گاز به نیروگاههای برق؟ از تعطیل شدن بنگاههای اقتصادی در نتیجه کرونا یا از تحریمهای همهجانبهای که کشور را در مضیقه قرار داده است؟ این گونه مشکلات، همواره مسائل روزمره مردم بوده و حافظه کوتاهمدت آنها را پر کردهاند. حافظه کوتاهمدت، یعنی جایی که برای تولید تحلیلهای آنی و فوری به آنجا مراجعه میشود و معمولاً اتفاقات روزانه، رسانهها، احساسات و عواطف و افکار غیرزمانبر تولید میکنند، در دسترسترین حافظه است.
اما بارها برای خود من پیش آمده است که پس از شنیدن یک دور کامل از این مسائل از طرف مقابل که حدود نیمساعت یا کمی بیشتر به طول میانجامد، فرد مقابل حافظه کوتاهمدت خود را کنار میگذارد. در اینجاست که میتوان در عمق افکار او وارد شد و خاطرات و اتفاقات دیگری را مرور کرد. در این لایه از افکار میتوان به نقاطی دست یافت که به فرد کمک میکند از این موهبتها سخن بگوید. در اینجاست که ردپای حاج قاسم، شهید حججی و شهدای دفاع مقدس و یا نسبتی که مردم با امام راحل در ابتدای انقلاب برقرار کردهاند و یا سبک زندگی و نظامفکری رهبر معظم انقلاب پیدا میشود. با مرور بیشتر این مسائل، مخاطب آرامتر میشود و همدلیهایش را نمایان میسازد. این مطالب را برای معرفی فنون مقابله با شبهات ننگاشتم، بلکه مرادم اشاره به مطلبی فنی در موارد باورمندی مردم نسبت به نقاط ضعف و قوت جمهوری اسلامی در حوزه اقتصادی است. مسئلهای که ما را مجاب میکند که حداقل هر سال یک بار و در دوران دهه پرفروغ فجر آن را بازخوانی کنیم. در این روایت تلاش من این است که دو نکته را یادآور شوم:
۱٫حافظه کوتاهمدت مردم، مملو از نابسامانیهای اقتصادی است که در زندگی روزمره با آنها مواجه هستند. انقلاب اسلامی در زمینه سامان دادن به این موارد چندان موفق عمل نکرده است، یا اگر هم اتفاقات مثبتی در واقعیت زندگی اقتصادی روزمره مردم رخ دادهاند، در مرحله تبدیل به باور با مصیبتهای جدی مواجه بودهاند. بنابراین نرمافزار تبدیل خدمت اقتصادی در جمهوری اسلامی به باورهای در دسترس، یا تولید نشده است و یا عملکرد مناسبی ندارد. برعکس این اتفاق در دنیای سرمایهداری رخ داده است. نظام سرمایهداری توانسته است بهرغم همۀ سختیهایی که برای زندگی مردم ایجاد و آنها را در نظام مزدبگیری، اجیر خود کرده است، این باور را منتقل کند که پیشرفت، رفاه و سربلندی فقط در سایۀ اجرای احکام این نظام نهفته است.
جالب است که انسان دنیای بازار میتواند از ۴ صبح تا ۱۰ شب کار کند تا «فقط» زنده بماند و درعینحال خود را مرفه، آسوده و پیشرفته بداند. بدیهی است که در اینجا منظورم از انسان بازار، همان انسان معمولی است که در دنیای سرمایهداری میزید، نه بیلگیتس و زاکربرگ و جابز و… که صدم درصدی از جمعیت این دنیا را تشکیل میدهند و درعینحال دهها درصد از سرمایهها را از آن خود کردهاند.
۲. انقلاب اسلامی در مقدرات عمیق و ساختاری مردم آثار قابلتأملی دارد. تغییر کلان رویکرد نگاه به انسان، گشودن عالم غیب و شهادت و مسیر کمال اخروی برای اجتماع ایرانی، بازیابی تمدنی که در نتیجۀ تحقیر مردم توسط کشورهای اروپایی و روشنفکرنماها در دهههای متعدد به فراموشی سپرده شده بود و ایجاد روزنۀ امید در بازگشت تمدن بزرگ ایرانی اسلامی و زمینهسازی برای امر ظهور از جمله این ویژگیهاست؛ اما در همین مقدرات کلان و اینکه این آمال، چگونه رفاهی را برای مردم رقم میزنند و مردم را چگونه در اکتساب معیشت همراهی میکنند در مقدرات رفاهی و اقتصادی کشور بهگونه صحیحی تنظیم نشدهاند. لذا زمانی هم که به حافظۀ بلندمدت جامعه رجوع میکنیم، باز نمیتوانیم آمال و آرزوهای مثبتی را در حوزۀ اقتصاد رهگیری کنیم؛ مگر آنکه بگوییم مسیری را که سرمایهداری پیشرفت میداند، ما نیز حتی گاهی با سرعتی بالاتر طی کردهایم و اگر رژیم ستمشاهی بر کشور حاکم بود، هرگز به همین سطح از پیشرفت هم نمیرسیدیم که درست هم هست و در کتابی مفصل این را اثبات کردهایم.(۱)
البته منظور نگارنده این نیست که انقلاب اسلامی، هیچ ایدۀ عظیمی را در اقتصاد رقم نزده است. انقلاب اسلامی در شعارهای اساسی خود، نهضت مستضعفان و پابرهنگان عالم است، یک تار موی کوخ نشینان را با کاخ نشینان عوض نمیکند و بهدنبال استقلال و آزادی مستضعفان است. آنچه در کمیته امداد و جهاد سازندگی و حرکتهای جهادی مردم در داخل کشور و نحوۀ تعامل کشور با مردمان جبهه مقاومت اعم از عراق و سوریه و لبنان و افغانستان و یمن رویداده است، خود گواه این ماجراست. اما ایده عظیم انقلاب اسلامی و این کنشهای مبارک، هیچگاه رویکرد غالب و باورسازی برای مردم نشده است. بلکه باور مردم حاصل کنشهای اقتصادی دولتهایی است که همواره بر مبنای نئولیبرالیسم بهدنبال پیشبرد اهداف اقتصادی کشور بودهاند. کنشهایی که ناکارآمدی آنها همواره به انقلاب اسلامی نسبت داده شده است و اگر هم اتفاقاً کارآمد هم بودهاند، بهدلیل تباین اساسی با نگرش انقلابی نتوانستهاند خود را به نظام جمهوری اسلامی الصاق کنند. اما آیا همین مردم پذیرفتهاند که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را میتوان از نتایج عملکرد اقتصادی آن جدا کرد؟ پاسخ واضح است. بهرغم تلاشهای صورت گرفته، عموم مردم کنشهای اقتصادی ۴۲ سال اخیر را از انقلاب اسلامی جدا نمیدانند. بلکه سنجههای اساسی بسیاری از آنان در ارزیابی عملکردها، مسائل اقتصادیای است که زندگی را برای آنان دشوار کرده است. به عبارت دیگر، تلاشهای فراوان، نتوانسته است مردم را مجاب کند که از انقلاب اسلامی، اقتصادی غیر از این اقتصاد بهوجود خواهد آمد.
راهحل چیست؟
انقلاب اسلامی چارهای جز کارآمدی در اقتصاد ندارد. نمیتوان منتظر بود تا مردم حساب ناکارآمدیهای پدید آمده در طول این دوران، یا ناکارآمدیهای بهارث رسیده از دوران طاغوت را از حساب ارزشهای انقلابی جدا کنند و اگر چنین انتظاری از مردم داشته باشیم، تنها در پی آن هستیم که از مسئولیتهایی که در میثاق ملی، یعنی قانون اساسی بر گردن حاکمیت نهادهایم، طفره برویم. مردم باور نخواهند کرد «اقتصاد انقلاب» را…
دو دهه است که تمرکز رهبر انقلاب بر رفع نابسامانیهای اقتصادی است. باید دید در این فرایند حل مسئله کدام سویه از نگرشهای اقتصادی درصدد مقابله و کدام سویه درصدد همراهی با این دیدگاهها هستند. تقویت سویههایی که میتوانند بر تبدیل نظریه اقتصاد مقاومتی به نظریهای کارآمد، ملموس و قابل ادراک تنها راه مقابل روی جمهوری اسلامی در وضعیت فعلی اقتصاد کشور است.
پینوشت:
۱٫رجوع کنید به کتاب «پیشرفتهایم» نوشته حمیدرضا مقصودی و علی سعیدی، معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی
شهادت سردار سلیمانی و ابومهدی خون تازهای در رگهای جریان مقاومت جاری کرده است | گفتگوی اختصاصی با دختر ارشد شهید ابومهدی المهندس
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹آمریکا,ابومهدی المهندس,ایران,جمال آل ابراهیم,حاج قاسم,حشد الشعبی,صدام,عراق,قاسم سلیمانی,محد باقر صدر,منار آل ابراهیمadmin
مقدمه: در بامداد ۱۳دی ماه سال ۱۳۹۸، نام «ابومهدی» برای همیشه ی تاریخ با نام فرمانده بزرگ جبهه مقاومت، حاج قاسم سلیمانی گره خورد و جاودانه شد. دو رفیق و همرزمی که از سالهای دوران جنگ تحمیلی ایران و عراق دوشادوش یکدیگر علیه رژیم صدام جنگیدند و در بدر و قدس حماسه ها آفریدند. پس از سه دهه پیوند روحی و جهادی، تقدیر و مشیت الهی بر آن قرار گرفت که این دو فرزند معنوی خمینی کبیر، همراه یکدیگر آسمانی شوند و با شهادت مزد سالها مجاهدت خالصانه خود را از حضرت حق دریافت کنند.
با گذشت یکسال از آن حادثه تروریستی و ناجوانمردانه داغ شهادت فرماندهان عزیز و پرافتخار جبهه مقاومت سرد نشده و همچنان جانسوز است. اما این رویداد از جنس عاشوارا، همانقدر که تلخ و جانکاه بود، شور و خونی تازه در رگ های مقاومت در سراسر عالم جاری کرد. و این از همان حضور میلیونی مردم ایران و عراق برای بدرقه شهیدانشان که تابلویی ناب از جنس حزن و حماسه را مقابل چشم جهانیان ترسیم کرد، به خوبی نمایان بود.
شهید حاج ابومهدی المهندس بزرگمردی است که علاوه بر سابقه درخشان مجاهدت و مبارزه با رژِیم بعث صدام، اشغالگران امریکایی و تروریستهای تکفیری، نقش بی بدیلی در تشکیل حشدالشعبی و همچنین تشکیل و تثبیت حاکمیت ملی در عراق – با وجود پیچیدگیهای قومی، قبیلهای و مذهبی خاص این کشور- داشت. خودسازی، خلوص، ایمان، تواضع و مردمداری و اعتقاد راسخ و عشق به ولایت و انقلاب اسلامی از خصوصیات بارز شهید ابومهدی بود که دوست و دشمن به آن اذعان داشتند.
برای آشنایی بیشتر با شخصیت و سیره شهید جمال آل ابراهیم مشهور به «ابومهدی المهندس» به سراغ فرزند ارشد ایشان، خانم منار آل ابراهیم رفتیم تا برای مخاطبان «پاسدار اسلام» از مجاهدتها و رشادتهای پدر روایت کند.
*سلام و عرض تبریک و تسلیت داریم خدمت شما در آستانه نخستین سالروز شهادت پدر گرانقدرتان و ممنونیم که دعوت گفتگو با مجله پاسدار اسلام را پذیرفیتد. به عنوان اولین سؤال بفرمایید که فعالیتهای فرهنگی و مذهبی شهید ابومهدی از کجا آغاز شد و ایشان با چه پیشینهای وارد مبارزات سیاسی شدند؟
سلام و ممنونم از محبت شما. شهید ابومهدی کودکی خود را در مساجد بصره گذراند و همزمان با ورود به مدرسه و یادگیری خواندن و نوشتن، در مساجد به کودکان همسن خود قرآن خواندن میآموخت. ایشان از دل مساجد و در ابتدای نوجوانی شروع به آموختن دروس دینی کرد و از سال ۱۹۷۰ یعنی پیش از شانزده سالگی به حزب الدعوه پیوست و مرجعیت شهید مظلوم آیتالله سیدمحمد باقر صدر را برگزید.
ایشان در دوران تحصیل در دانشگاه دائماً از بغداد به نجف خدمت شهید مظلوم سیدمحمدباقر صدر میرسید و زمانی که فعالیتهای سیاسی محرمانه در آن زمان علیه نظام بعث به اوج خود رسید و مدتی بعد از آن نیز شهید صدر علیه نظام بعث اعلام جهاد کرد، پدرم رسماً وارد فعالیت جهادی علیه نظام بعث عراق شد.
*درباره دلایل مهاجرت شهید ابومهدی به ایران و چگونگی آشنائی با حضرت امام و حضور ایشان در جنگ در قالب سپاه بدر برایمان توضیح دهید.
پس از شهادت مظلومانه هزاران نفر از جوانان عراقی در اواخر دهه ۱۹۷۰ و به طور خاص در سال ۱۹۸۰ در جریان اعدامهای دستهجمعی از سوی نظام بعث عراق و به ویژه پس از شهادت مظلومانه آیتالله شهید سیدمحمدباقر صدر و خواهرشان در آوریل سال ۱۹۸۰ یا همان بهار سال ۱۳۵۹ پس از گذراندن ماهها حصر که در سایه سکوت شدید حاکم بر جامعه و نهاد مرجعیت عراق صورت گرفت، شهید ابومهدی که خود نیز غیاباً به اعدام محکوم شده بود، راهی برای ادامه مبارزه در داخل عراق ندید چرا که رهبر جریان مقاومت در عراق به گونهای فجیع به شهادت رسیده بود.
بنابراین پدرم چند روز پس از این شهادت مظلومانه موفق شد به صورت مخفیانه از عراق به سمت کویت برود و در آنجا طبق وصیت شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر به مکتب ولی فقیه زمان امام خمینی(ره) پیوست و فعالیتهای جهادی جدی خود را به طور منظم علیه نظام بعث عراق و پشتیبان آمریکاییاش آغاز کرد.
*آنها گروه هم تشکیل دادند؟
بله، این گروه جهادی شامل جوانان عراقی و همچنین غیر عراقی میشد که هدف اصلی خود را پایان دیکتاتوری در عراق و انتقام خون شهیدان مظلوم عراقی از نظام حاکم و پشتیبانان آن میدیدند. اما پدرم و دوستانش در زمستان سال ۱۳۶۲ تحت تعقیب جدی حکومت کویت و سازمان اطلاعاتی امریکا قرار گرفتند که در جنگ علیه ایران پشتیبان صدام حسین بودند. تعداد زیادی از عراقیها در آن سال دستگیر، محاکمه، زندانی یا تبعید شدند و شهید ابومهدی نیز جزو کسانی بود که غیاباً محکوم به اعدام شد.
او موفق شد در ابتدای سال ۱۹۸۴ به همراه مادرم و من که دختربچه چند ماههای بودم از کویت به ایران برود و به محض ورود با وجود آمادگی پیشین نظامی یک دوره آموزشی یک ماهه را گذراند و پس از آن به جبههها پیوست.
بخش عمدهای از نیروهایی که بعداً لشکر و سپس سپاه بدر را تشکیل دادند متشکل از جوانان معارض نظام صدام حسین بودند که به انحای مختلف از وطن خود دور افتاده بودند و شهید ابومهدی یکی از آنان بود. این حضور در جبهههای جنوب و غرب تا پایان جنگ تحمیلی ادامه پیدا کرد.
کما اینکه نبرد ایشان علیه نظام بعث با پایان جنگ تحمیلی پایان نیافت و عملیات بسیاری را در دهه ۱۹۹۰ در داخل خاک عراق علیه نهادها و شخصیتهای نظام بعث فرماندهی کرد و در نهایت در دهه ۱۹۹۰ ابتدا رئیس ستاد سپاه بدر و پس از آن فرمانده سپاه بدر شد.
*شهید ابومهدی چه زمانی و در کجا با حاج قاسم آشنا شدند و رابطه عاطفه و کاری این دو شهید چگونه بود؟
رابطه نزدیک دو شهید به سالهای پایانی دهه ۱۹۹۰ باز میگردد یعنی زمانی که شهید ابومهدی فرمانده سپاه بدر شد و شهید سلیمانی فرمانده نیروی قدس.
آنچه که من از هر دو شهید شنیدهام این است که یکدیگر را برادر میدانستند و پدرم شهید سلیمانی را متمایز از بسیاری از مجاهدان و به طور کلی افرادی میدانست که در زندگی شناخته است. به تدریج این ارتباط روحانی رشد کرد تا جایی که با شهادت به اوج رسید. درک من این است که ارتباط میان این دو شهید بالاتر از هر وصفی است. این عروج بدون سر و ارباً اربا و در هم آمیختن خون و خاکستر بالاترین مرحله این رفاقت در دنیا بود. در آخرت را دیگر تنها خدا میداند.
*شهید ابومهدی به عنوان یکی از چهرههای کلیدی جبهه مقاومت چه رویکردی نسبت به اشغالگری آمریکا در خاک عراق داشتند؟
ایشان از ابتدای جوانی مبارزه خود را متوجه اهداف اساسی کرده بودند یعنی رأس نظام بعث عراق و پشتیبان امریکایی آن. در ماههای پایانی سال ۲۰۰۲ چند ماه پیش از شروع حمله نظامی امریکا به عراق، ایشان از فرماندهی سپاه بدر و عضویت در شورای مرکزی مجلس اعلی کنارهگیری کرد تا بخشی از جریان مذاکره با امریکا نباشد.
ایشان با حمله نظامی امریکا به عراق مخالف بودند و عقیده داشتند که شهدای این سالها حاصل پشتیبانی طولانی امریکا از نظام بعث و شخص صدام حسین بودهاند همانطور که امریکا تمام سلاحها را علیه عراقیها استفاده کرد. لذا حمله نظامی هم تنها به این دلیل صورت میگیرد که امریکا دیگر صدام حسین را نمیخواهد. بنابراین برای شهید ابومهدی، هدف وسیله را توجیه نمیکرد.
ایشان به محض سقوط نظام بعث، به عنوان فردی مستقل وارد عراق شد و با اعلام اشغال کشور، نیروهای مختلف مقاومت شیعی را از نیروهای عراقی مخالف نظام از بدر و خارج از بدر شکل داد. شهید تقریباً تمام گروههای مقاومت شیعی علیه اشغال امریکا را در این دوره تأسیس کرد یا در تأسیس این نیروها مشارکت کرد.
*پس از اشغال کشور توسط آمریکا، نقش ابومهدی در صحنه سیاسی عراق چگونه بود؟
ایشان در صحنه سیاسی عراق در ائتلافسازیها و انتخاب نخست وزیر و مسؤلان دولتی عراق و مشاورههای مختلف نقش اساسی داشت. اما در زمانی که عضو پارلمان عراق بود از سوی نیروهای اشغالگر از ورود به کشور منع و تهدید به دستگیری و قتل شد.
البته رفت و آمدهای ایشان به عراق به صورت مخفیانه ادامه پیدا کرد؛ اما از سال ۲۰۰۷ دیگر نمیتوانست آزادانه به عراق برود و نام ایشان به لیست سیاه امریکا اضافه شد و از آن زمان رسماً از سوی دولت امریکا تروریست و هدف مشروع خوانده شد. بنابراین فرایندی که امریکا از سال ۱۹۸۳ علیه ایشان آغاز کرده بود در انتهای دهه اول ۲۰۰۰ رسمیت پیدا کرد.
شهید ابومهدی، پشت پرده مذاکرات مربوط به تنظیم توافق وضعیت نیروها برای تعیین مهلت خروج نیروهای امریکایی نقش جدی ایفا کرد تا تاریخ دقیق خروج اشغالگران امریکایی مشخص شود و سرانجام این نیروها در پایان سال ۲۰۱۱ از عراق خارج شدند.
*باورود داعش به عراق، نقشآفرینی شهید ابومهدی چگونه بود؟
پس از شروع حمله داعش و اشغال نزدیک به یک سوم عراق و صدور فتوای مراجع، شهید ابومهدی نامهای به کادر جهادی مشارکت کننده در جریان مقاومت علیه امریکا نوشت و آنان را دعوت به پیوستن به جبههها کرد.
امریکا که چند ماه پس از شروع نبرد و تحقق پیروزیهای مکرر نیروهای عراقی در جبهههای متعدد، مجدداً با موافقت دولت وقت عراق وارد شد؛ اما ابومهدی معتقد بود امریکا قصد پایان داعش را ندارد و تنها میخواهد آنچه را که خود، جنگ داخلی مینامد، مدیریت کند.
به همین دلیل شهید ابومهدی حاضر نشد نیروهای حشدالشعبی را در هیچ یک از مناطق عملیاتی که هواپیماهای امریکا حضور داشتند وارد کند.
*به موضوع لبنان بپردازیم، یکی از افرادی که همه فرماندهان جبهه مقاومت به ایشان دلبستگی خاصی دارند، سیدحسن نصرالله است، درباره روابط پدر و ایشان و نقش و معنوی ایشان در جنگ ۳۳ روزه توضیح دهید.
نامهای از شهید ابومهدی خطاب به سیدحسن نصرالله در سال ۲۰۱۷ رسانهای شد. این نامه زمانی نوشته شد که برخی از افراد در عراق که حتی وابسته به حشدالشعبی شناخته میشدند، با انگیزههایی متفاوت، علناً اتهاماتی مشابه اتهامات امریکا را متوجه حزبالله کرده بودند. شهید ابومهدی به عنوان فرمانده حشدالشعبی که یک ارتش مهم در جبهه متحد مقاومت است، در این نامه سیدحسن نصرالله را سید مقاومت و روح آن خطاب قرار دادند و نوشتند که ما با شما در این پروژه ممتد از آسمان به زمین بودیم و هستیم و خواهیم ماند.
این نامه عاطفی و انقلابی، خلاصه احساسی است که پدرم در قلب نسبت به شخص سیدحسن نصرالله و جوانان حزبالله داشت که در جنگ سنگین علیه داعش در کنار نیروهای عراقی ایستادند و از هیچ کمکی دریغ نکردند. عقیده مقاومت، جغرافیایی را به هم پیوند میدهد که اسرائیل و امریکا آن را پاره پاره میخواهند.
*اگر اجازه بدهید به چرایی موضوع ترور بپردازیم، نقش حشدالشعبی در پیشبرد اهداف مقاومت چه بود که آمریکا به حذف فیزیکی و به شهادت رساندن ابومهدی و حاج قاسم سلیمانی متوسل شد؟
حشدالشعبی میراث شهید ابومهدی و تبلور سالیان دراز مجاهدت اوست و شهید سلیمانی پشتیبان اول این نهاد بود. پدرم میگفت این نهاد در زمانی تشکیل شد که دولت عراق در آستانه سقوط بود، ارتش اعتماد به نفس خود و نزدیک به یک سوم سلاح خود را از دست داده بود، امریکا که با عراق توافقنامه استراتژیک داشت از هر نوع کمک نظامی و امنیتی سرباز زد، شرکتهای پشتیبان تسلیحاتی را از عراق خارج و هر نوع کمک به دولت عراق را منوط به تغییر حکومت در بغداد کرد. در حالی که دولت و نه فقط حکومت در عراق در آستانه فروپاشی بود، میگفتند این یک جنگ داخلی است و نام نیروهای داعش که بخش مهمی از آنان بعثی بودند را عشایر انقلابی مینامیدند.
حتی زمانی که فتوای جهاد از سوی آیتالله العظمی سیستانی صادر شد و مردم غیور عراق لبیک گفتند، ایده مشخصی برای نحوه سازماندهی سیل داوطلبان از جان و مال و عیال گذشته عراقی که تعداد آنان به صدها هزار نفر میرسید وجود نداشت.
تصور اولیه این بود که اینها در قالب نیروی نظامی موجود در عراق سازماندهی شوند. اما ایده شهید ابومهدی از ابتدا واضح بود. ایشان تفکری به شدت استراتژیک و متمرکز داشت.
معتقد بود در جنگ جدید نمیتوان تنها بر ساختار نظامی موجود تکیه کرد و داوطلبان را وارد ساختاری کرد که آمادگی کافی برای جنگ شهرها را ندارد. ایشان پیش از این بحران، و به درخواست حکومت عراق از چند ماه پیش از سقوط موصل حمایت از بغداد و شهرهای مقدس را با حضور نیروهای مقاومت اداره میکرد.
پس از سقوط موصل جزئیات و طرح پیشروی داعش و طرح بدیل خود برای مواجهه با این وضعیت را به نخست وزیر عراق تقدیم کرد. و چند ساعت پس از صدور فتوای جهاد آیتالله سیستانی در ۱۳ ژوئن ۲۰۱۴ نامهای نوشت و تمام کادر جهادی را دعوت به پیوستن به جبههها کرد.
مقر عملیات را در خانه خود در منطقه خضراء بغداد تشکیل داد و پرچمی را که از حرم امام حسین برای ایشان آورده بودند، بر پشتبام خانه نصب کرد. این خانه تا ماهها مقر اصلی ماند و از دل آن مقرهای فرعی در شهرها و مناطق مختلف عراق تشکیل شدند. تا زمانی که چند ماه بعد مقر جایگزین با حکم حکومت عراق برای حشدالشعبی معین شد.
پس حشدالشعبی با یک پشتوانه قوی مردمی و حکومتی در عراق تشکیل شد و پشتیبانی قوی جمهوری اسلامی ایران و حضور پیگیر فرمانده شهید جبهه مقاومت حاج قاسم سلیمانی و همچنین حزبالله لبنان، تحت نظارت و حمایت حکومت عراق و به فرماندهی میدانی شهید ابومهدی تشکیل شد و در تمام عملیات در کنار نیروهای نظامی دیگر عراق ایستاد و پیروز خارج شد؛ تا جایی که معادله سقوط دولت عراق کاملاً برگشت. امریکا تنها زمانی وارد شد که عراق ماهها موفقیتهای پیگیر نظامی را در جبهههای مختلف یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت. پیروزیهایی چشمگیر که برای بسیاری باورناپذیر بود. یک سوم عراق در اشغال بود و با این پیروزیها عراق نه تنها کاملاً آزاد شد، بلکه پس از آن به عنوان یک دولت مؤثر در معادلات منطقهای مطرح شد.
حشدالشعبی بود که به نیروهای نظامی عراق سلاح و مهمات میرساند. پشتیبانی اطلاعاتی کامل و هماهنگی دقیق و بررسی دقیق مناطق جغرافیایی همه و همه بدون حضور حشدالشعبی امکانپذیر نبود و بدین ترتیب مناطقی، آزاد شد که امریکاییها در زمان اشغال حتی جرأت ورود به آن را پیدا نکردند.
اما این تمام ماجرا نبود زیرا شهید ابومهدی با دورنگری خود معتقد بود که حشدالشعبی باید به شکل یک نهاد رسمی ضامن حفظ امنیت عراق و مواجهه با بحرانهای پیش رو باشد. به همین دلیل در اوج دوران جنگ و به رغم مخالفتهای بسیار تلاش کرد تا قانون حشدالشعبی تدوین شود. ایشان میگفت که بسیاری با ایده او مخالفند و معتقدند عراق نمیتواند پذیرای یک نیروی رسمی نظامی- امنیتی عقیدتی قوی و جدید باشد. اما شهید ابومهدی معتقد بود که این یک فرصت تاریخی بیبدیل برای عراق مظلومی است که سالیان دراز مقاومت مردمی در آن در هم کوبیده شده است و اولین موفقیت آن اخراج نیروهای امریکایی در پایان سال ۲۰۱۱ بود. ایشان میگفت این بار نیاز است که مقاومت مشروعیت قانونی و چارچوبی رسمی داشته باشد تا منشأ قدرت و استقلال دولت عراق نیز باشد چرا که دولت عراق تا سالیان دراز به این نهاد قدرتمند نیازمند است.
*حشدالشعبی چگونه در ساختار نیروهای مسلح عراق قرار گرفت و نقش شهید ابومهدی در این مسیر چه بود؟
حدود یک سال پیش از پایان جنگ با داعش، ایده شهید ابومهدی با رایزنیهای ایشان با متخصصان و مسؤلان عراقی محقق شد. من شاهد بودم که ایشان بارها و بارها قانون حشدالشعبی را ویرایش و اصلاح کردند و رایزنیهای متعددی با مقامات مختلف عراقی داشتند. در نهایت حشدالشعبی با رأی پارلمان و تأیید رسمی حکومت عراق از نوامبر ۲۰۱۶ به بخشی جداییناپذیر از نیروهای مسلح عراق بدل شد.
بعد از پایان جنگ نیز حشدالشعبی در مناطق مختلف بحران و در شهرهای گوناگون حاضر شد و به خدماترسانی به مردم روی آورد و فعالیتهای متفاوتی را برای خدمت به مردم از امور خدماتی و اجتماعی روزمره گرفته تا تأمین امنیت بر عهده گرفت. و در این مسیر پشتیبان سایر نیروهای مسلح و نهادهای عراق باقی ماند.
اما باز شدن گذرگاه مرزی القائم – البوکمال خشم امریکاییها را برانگیخت چرا که میدانستند این معبر یعنی استقلال عمل بیشتر عراق و تقویت همکاری منطقهای میان عراق یکپارچه و همسایگان، و تهدیدی برای اسرائیل و حضور امریکا در کشور عراق. بنابراین تلاشها برای تضعیف و انحلال تدریجاً حشدالشعبی شدت یافت.
*یعنی آزادی بوکمال در آغاز تنشها علیه دولت قانونی عراق و نهایتاً ترور نقش مستقیمی داشت؟
دقیقاً از تابستان ۹۸ حملات نظامی و رسانهای علیه حشدالشعبی و شخص ابومهدی شدت گرفت و نیروهای حشدالشعبی بارها هدف قرار گرفتند. ابتدا اعلام شد که این حملات از سوی اسرائیل انجام میشود اما شهید ابومهدی رسماً اعلام کرد که امریکا عامل اصلی حملات است و امریکاست که به اسرائیل مجوز حمله میدهد. و البته در آن زمان برخی مقامات دولت عراق با نظر شهید ابومهدی مخالفت میکردند.
پس از آن تلاش شد دولت عراق که پس از آزادسازی تمام عراق و تأمین امنیت مرزها جایگاه منطقهای متفاوتی یافته بود تضعیف شود. بنابراین تظاهرات در پاییز و زمستان ۹۸ مورد سوءاستفاده امریکاییها قرار گرفت.
شعارها و حملات اصلی علیه ارکان اساسی دولت عراق و مقرهای حشدالشعبی صورت گرفت. تلاش این بود که از آشوب برای حذف حشدالشعبی از معادله سیاسی و نظامی عراق و پیش بردن دولت به سمت فروپاشی و وابستگی استفاده شود. دولت عبدالمهدی مجبور به استعفا شد و همه تلاشهای داخلی برای تعیین نخست وزیر جدید با کارشکنیها وخیانتهای متعدد با شکست مواجه شد.
در پایان ماه دسامبر ۲۰۱۹ امریکا با هواپیماهای بدون سرنشین خود تیپهای نظامی ۴۵ و ۴۶ حشدالشعبی در عراق را هدف قرار داد و این بار مسؤلیت این حمله را نیز پذیرفت. دهها نفر از مدافعان مرزهای کشور شهید و زخمی شدند. آخرین ظهور رسانهای شهید ابومهدی شب بعد از حمله در عیادت از مجروحان و روز بعد در تشییع شهدا و تظاهرات در برابر سفارت امریکا بود.
شهید ابومهدی در روز ۳۱ دسامبر ۲۰۱۹ شخصیتهای عراقی را دعوت به حضور کرد و در منطقه خضراء تظاهرات عظیمی علیه سفارت امریکا برگزار کرد که به یک تجمع اعتراضآمیز بدل شد که خواستار مجازات امریکا و پایان حضور آن در کشور بود. هواپیماهای امریکایی در آن زمان آسمان بغداد را در اختیار گرفتند و تمام تحرکات را رصد میکردند. با درخواست حکومت عراق و هماهنگی شهید ابومهدی این تجمع بعد از حدود دو روز با این شرط که حکومت، حقوق نیروهای مسلح عراق و شهدا و مجروحان این حمله گستاخانه را به صورت جدی پیگیری کند، پایان یافت و روز بعد امریکا که همه تلاشهای غیر مستقیم برای تجزیه دولت و حشدالشعبی را شکست خورده دید، از پلههای همه مراحل پیشین بالا رفت و آگاهانه، ابومهدی را به همراه یار دیرینش حاج قاسم در قلب بغداد هدف قرار داد.
پس از این شهادت پر عزت که اجر سالها ایستادگی بود، اکنون برنامه اصلی امریکا سیطره بر نهادهای تصمیمگیری عراق و هماهنگی سیاستهای دولتهای منطقه و بخصوص دولت عراق با سیاستهای خود است.
*حیدرالعبادی نخست وزیر اسبق عراق، چندی پیش اعلام کرد پهپادی که قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس را هدف قرار داد مجوز دولت عراق را داشته، به نظر شما چرا دولت عراق در پرونده ترور فرماندهان جبهه مقاومت در فرودگاه بغداد آنطور که باید همکاری نمیکند؟
ترور را باید با بررسی اتفاقهای ماههای پیش از ترور در منطقه و بخصوص در عراق بررسی کرد. حتی انتخاب جغرافیای عراق برای انجام حمله، عمدی بوده است. در مورد شخص عبادی باید گفت ایشان به عنوان نخست وزیر سابق مسئول بازگرداندن نیروهای امریکایی و رسمیت بخشیدن به اشغال مجدد عراق در زمان نبرد علیه داعش به خاک عراق بود و نیز از پشتیبانان اصلی روی کار آمدن حکومت فعلی عراق است.
*برایمان درباره نقش مجاهدان عراقی و در رأس آنها ابومهدی در کمک به مردم ایران در زمان سیل سال ۹۸ صحبت کنید و چه علقهای ایشان را به مردم ایران گره زده بود؟
از مدتی پیش از سیل خوزستان برخی شهرهای جنوبی عراق نیز درگیر سیل شده بودند. حشدالشعبی با امکانات و تجهیزات و توانمندی مهندسی مهمی که در اختیار داشت، به کمک حکومت عراق شتافت و مناطق بسیاری را در عراق از خطر غرق شدن نجات داد.
از سوی دیگر زمانی که سیل خوزستان به راه افتاد، ایران در جنوب نیازمند برخی از تجهیزات مهم بود. ابومهدی بخشی از تجهیزات حشد را به درخواست ایران به خوزستان آورد. در محور مقاومت مرزها عامل ارتباطند و نه جدایی. و این حضور نمادی از وفاداری و سپاس عراق در پاسخ به کمکهای ایران در زمان بحران اشغال عراق از سوی داعش بود. تمام توانمندیها و تجهیزات با حضور نیروهای متخصص حشدالشعبی در اسرع وقت در خدمت مسئولان ایرانی قرار گرفت تا ایران نیز بحران سیل را آسانتر پشت سر بگذارد.
*با فقدان حضور شهیدان سلیمانی و ابومهدی، مسیر مقاومت امت اسلامی دچار چه تغییر و تحولاتی خواهد شد؟
این شهادت خون نیروهای مقاومت در منطقه را به جوش آورد. من میتوانم در مورد عراق صحبت کنم. امریکاییها معتقدند که در عراق به سختی میتوان جایگزینی برای ابومهدی یافت و بنابراین هدف قرار دادن ایشان تأثیر بیشتری بر عراق خواهد گذاشت. اما ما میدانیم که کسی که شهید زندگی میکند باید شهید هم بشود. این شهادت اسوه مجاهدان خواهد بود. کسانی که مصداق و ما بدلوا تبدیلا هستند.
*روابط حاج قاسم با خانواده شما در بعد غیر رسمی و رفت و آمدهای خانوادگی چگونه بود؟
ما ایشان را عموی بزرگوار خود میدانیم و وجودشان چه پیش از شهادت و چه پس از آن نعمتی الهی است.
*شهید ابومهدی بین مجاهدان به برخورداری از رفتار پدرگونه و به شدت مهربان شهرت داشتند، درباره این موضوع قدری بیشتر توضیح دهید.
رفتار شهید با مجاهدان و مردم عادی مشابه رفتارشان با خانواده بود. وفادار و بسیار بسیار مهربان. رأفت ایشان برای همه آدمهایی که با ایشان تعامل داشتند، عیان بود. چون همه چیز از روح ایشان برمیخاست به قلب مردم هم مینشست. به همین دلیل عراقیها ایشان را بیش از آنکه یک فرمانده ببینند یک پدر و برادر میدانند. محبتی نیز که در تشییع از سوی مردم نسبت به شهید دیدیم و هنوز میبینیم نشان میدهد که این پیوند یک پیوند الهی و پایدار است.
*این شهید عزیز و نیروهای تحت امرش در حشدالشعبی، در برپایی راهپیمایی اربعین و تأمین امنیت آن چه نقشی داشتند؟
نقش اساسی در برقراری امنیت عراق بر عهده حشدالشعبی بود. حشد در زمانی تشکیل شد که نیروهای نظامی و دولت عراق در آستانه فروپاشی بودند. شهرهای مقدس عراق مستقیماً مورد تهدید بودند. مردانی از جان گذشته که در کنار باقیمانده نیروهای نظامی عراق ایستادند در حالی که در روزهای اول دستشان خالی بود. ملت عراق در نبرد علیه داعش هزاران شهید و هزاران مجروح تقدیم کرد.
پس از آزادسازی تمام خاک عراق هر سال تأمین امنیت جادهها و راهها با همکاری میان نیروهای امنیتی و نظامی عراق انجام میشود و حشدالشعبی نیروی اصلی سایر نیروهای مسلح عراق است. الحمدلله در تمام سالهای اخیر این زیارت میلیونی با موفقیت انجام شده است. اگر حشدالشعبی نبود عراقی هم نبود و زیارتی هم نمیماند.
*با توجه به اینکه شما برادری ندارید، چطور این شهید بزرگوار به ابومهدی معروف شدند؟
نام اصلی جهادی که ایشان برای خود برگزیده بودند، «مهدی» بود اما از سوی دیگران «ابومهدی» نامیده شدند و چون ایشان مهندس عمران هم بودند بنابراین لقب مهندس را برگزیدند.
نام مهدی را هم باید در سایه آیه «ونرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض» دانست؛ اینکه ما کار میکنیم تا مقدمات ظهور حضرت مهدی(عج) فراهم شود. تمام فلسفه راه همین نکته و برقراری عدل و امنیت و آرامش برای تمام انسانها بوده است.
*شما چطور در صبح روز حادثه، متوجه شهادت پدر شدید، چه کسی خبر را به شما اطلاع داد؟
آن روز روی سجاده نماز منتظر اذان صبح بودم و خیلی اتفاقی دیدم که خبرهای فوری متعددی روی صفحه موبایلم هست که در آنها بارها نام پدرم و حاج قاسم ذکر شده بود. وارد یکی از اپلیکیشنهای خبری عربی شدم و تیتر و متن خبر اصلی را خواندم و دانستم آن ساعت موعودی که پدرم از آن سخن میگفت رسید…
*به عنوان آخرین سؤال بفرمایید شهید ابومهدی چه دیدگاهی درباره حضرت آیتالله خامنهای و اصل ولایت فقیه داشتند؟
ایشان متعهد به مکتب ولایت فقیه بود، ولایتی که متعلق به همه مسلمانان است. توصیه اصلی ایشان این بود که ولی فقیه را باید شناخت و پیروی و حمایت کرد.
*خداوند به همه ما توفیق ادامه راه این شهید سعید را عنایت کند. و باز هم تشکر میکنیم بابت فرصتی که در اختیار مجله پاسدار اسلام قرار دادید.
انشاءالله. من هم از شما ممنونم.
افق تحولات سیاسی درعراق و جهتگیریهای جدید آن
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹آمریکا,ایران,ترامپ,سیاست,عبن الاسد,عراق,قاسم سلیمانی,مقاومت,مهدی المهندسadmin
اشاره:
تحولات عراق در سال گذشته، چالشهای فراوانی را فراروی دولت جدید عراق، آمریکا، کشورهای منطقه و مقاومت قرار داده است. عبور از این چالشها نیازمند دقت، درایت و آیندهنگری است تا پیامدهای تلاشهای حشدالشعبی و بزرگانی چون سردار سلیمانی و مهدی المهندس در معرض خطر قرار نگیرد. بنابراین رصد لحظه به لحظه این تغییر و تحولات و چارهاندیشی بهموقع برای خنثی کردن آنها به وظیفه تاریخی مقاومت تبدیل شده است تا این جریان تاریخساز بتواند به هدف مقدس خود که کوتاه کردن دست امریکا از عراق و منطقه است منجر شود.
سال گذشته در چنین روزهایی نیروهای نظامی واشنگتن بنا به دستور مستقیم ترامپ رئیسجمهور آمریکا در جاده فرودگاه بغداد دست به اقدامی جنایتکارانه زد و سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس فرماندهان پیروز بر جریانهای تروریستی تکفیری در عراق را ترور کرد. ایران بلافاصله به این اقدام پاسخ نظامی داد و پایگاه آمریکایی عینالاسد را موشکباران کرد و پارلمان عراق طی جلسه فوری خروج کامل نیروهای آمریکایی را از خاک عراق تصویب کرد. از سال گذشته تا کنون هرچند امریکا حضور خود را به دو پایگاه محدود کرده و تعداد نیروهای خود را به ۲۵۰۰ نفر تقلیل داده است، اما به بهانه ادامه جنگ علیه تروریسم، با رفتارهای قلدرمآبانه حاضر به عقبنشینی نظامی از عراق نیست. نیروهای مقاومت عراقی نیز از سال گذشته تا کنون دهها عملیات علیه نیروهای اشغالگر آمریکایی انجام دادهاند و اکنون نیز اعلام میکنند که تا خروج کامل آمریکا از عراق، مقاومت ادامه خواهد داشت.
از سال گذشته تا اکنون چند تغییر در معادلات عراق اتفاق افتاده که در فهم تحولات این کشور اهمیت زیادی دارد. استعفای عادل عبدالمهدی، نخستوزیر عراق و روی کار آمدن مصطفی الکاظمی یکی از تحولاتی است که آمریکا به صورت غیرمستقیم مدیریت کرده است. به دنبال تظاهرات گسترده ضد فساد طبقه سیاسی در عراق، دهها سازمان جامعه مدنی که آمریکا در دو دهه اخیر در عراق به وجود آورده و با امکانات مالی شیخنشینهای عرب نهادینه ساخته و با تسلط بر فضای مجازی، آنان را تغذیه کرده است، بر این جریان اعتراضی مردمی سوار شده و فساد ناشی در دولتهای ساخته و پرداخته اشغالگران آمریکایی را به ایران و رهبران شیعه نسبت دادهاند. با استعفای آقای عادل عبدالمهدی نخستوزیر، نامزد آمریکا، مصطفی الکاظمی به بالاترین مقام یعنی نخستوزیری عراق رسیده است. طبق این سناریو، آمریکا تصمیم داشت با روی کار آوردن کاظمی انتخابات جدیدی را برگزار کند و با تغییر پارلمان ضد آمریکایی فعلی همراهان با آمریکا را به قدرت برساند و کار را در عراق به نفع خود یکسره کند. گفته میشود که آمریکا برای اجرای این سناریو از فقر مادی و سیاسی مردم عراق سوءاستفاده ودهها میلیارد دلار هزینه کرده تا اشغال نظامی عراق به اشغال کامل اجتماعی تبدیل شود.
گستاخی آمریکا در ترور فرماندهان پیروز بر تروریسم، بهویژه ابومهدی المهندس که جانشین فرمانده حشدالشعبی، یعنی نیروهای مسلح رسمی و مردمی بود که زیر نظر نخستوزیر عراق فعالیت میکرد، شوک مهم سیاسی بزرگی را در عراق ایجاد کرد و مردم این کشور بهرغم مخالفت با فساد، این توهین به صاحبخانه را برنتابیدند و حضور گسترده و میلیونی مردم عراق در تشییع شهدا در کاظمین، بغداد، کربلا، و نجف نشان داد که جریان مردمی طرفدار مرجعیت و حشدالشعبی بهمراتب مؤثرتر از جریانی است که آمریکا به ضرب و زور رسانهها و فضای مجازی و تشکلهای قائم به ریخت و پاش پولی ایجاد کرده است. این اقدام معادلات عراق را تغییر داد. پس از حادثه تشییع فرماندهان شهید عراق، بسیاری از نیروهای سیاسی بهویژه جریان صدر به رهبری مقتدی صدر از میدانهای اعتراض و تحصن خارج شدند و حساب خود را از نیروهای طرفدار آمریکا جدا کردند.
به قدرت رسیدن مصطفی کاظمی با کمک نیروهای آمریکایی هرچند یک موفقیت آنی برای آمریکا بود، اما معلوم نیست که اهداف آمریکا را تامین و صحنه عراق را به نفع آمریکا یکسره کند. کاظمی پس از به قدرت رسیدن از تظاهرکنندگان خواست تا مراکز تجمع و تحصن را جمعآوری کنند و دستور داد تا با هرگونه مخالفت با این فرمان برخورد شود. نیروهای پلیس در شهر ناصریه به نیروها و عشایر معترضی که حاضر به پایان دادن به اعتراض نبودند حملهور شدند و تعدادی از آنان را به قتل رساندند. این حوادث این واقعیت را نشان داد که جریان اعتراضی به فساد تنها ابزاری برای رسیدن نامزد موردنظر آمریکا به قدرت بوده و پس از انجام نقش وظیفهای خود باید از بین میرفته است. این رفتار از سوی بسیاری از گروههای معترض توهینی به شعور مردم عراق تلقی و به بروز چند دستگی در میان معترضان منجر شد.
دومین خواسته موج اعتراضات مردمی در عراق انجام انتخابات زودرس بود که آقای کاظمی فرمان برگزاری آن را در اواسط خرداد سال آینده اعلام کرد. اعتراض کنندگان اعلام کردند که مجلس نماینده واقعی آنان نیست و باید نمایندگان واقعی مردم در پارلمان حضور یابند و اهداف مردم را تامین کنند و ریشه فساد را بخشکانند. آمریکا امیدوار بود که با انتخابات زودرس از شرایط هیجانی مردم و نارضایتی گسترده اجتماعی به نفع خود استفاده کند و با تاسیس احزاب جدید طرفدار آمریکا در عراق شرایط را در این کشور به نفع خود تغییر دهد. سقوط وحشتناک قیمت نفت که نزدیک به نود در صد از بودجه عراق را تامین میکند، بسیاری از نقشههای آمریکا را برهم زد. کسری شدید بودجه موجب شد که دولت آقای کاظمی حتی از تامین بودجه جاری و پرداخت حقوق کارکنان دولت نیز ناتوان شود. تاخیر سه ماهه پرداخت حقوق موجب شد نقشه آمریکا برای فشار بر مناطق شیعهنشین به دیگر مناطق سرایت کند و تظاهرات کردها در سلیمانیه و حلبچه در دو هفته اخیر و به آتش کشیدن دفاتر احزاب دموکرات کردستان و اتحادیه میهنی و تصاویر ملا مصطفی بارزانی و واکنش نیروهای پیشمرگه محلی در کشتن تعدادی از تظاهرکنندگان حوادثی است که نشان میدهد نقشههای آمریکا با چالشهای جدی روبرو شده است. تلاش سریع دولت آقای کاظمی برای گرفتن وام از صندوق بینالمللی پول نیز نمیتواند به اقتصاد بیمار و بحرانزده عراق کمک کند.
در سالهای گذشته دولت عراق با گرفتن وام از صندوق بینالمللی ممکن است که نیازهای آنی خود را تامین کرده باشد، اما تراکم این بدهیها و افزایش میزان سود آنها موجب شده که فشار جدیدی بر بودجه عراق وارد شود و بدون راه حل اساسی برای اقتصاد این کشور و بدون چشمانداز افزایش قابل توجه قیمت نفت در بازارهای جهانی در آینده نزدیک، این شرایط به علتی برای بروز بحرانهای اقتصادی پی در پی تبدیل خواهد شد.
روی آوردن دولت آقای کاظمی به کاهش قیمت دینار عراق نیز که اخیراً فرآیند آن آغاز شده است، بازی خطرناکی است که احتمالاً نتایج منفی بسیاری برای جریان آمریکایی در عراق خواهد داشت. فقیر کردن مردم و کاهش رفاه اجتماعی و قطع حقوق برخی از خانوادههای آسیب دیده از رژیم گذشته نمیتواند بدون پیامد اجتماعی در آینده باشد.
یکی دیگر از سناریوهای آمریکا از به قدرت رساندن کاظمی، ایجاد حزبی جدید است که افکار لیبرالی غربی را ترویج دهد و در انتخابات آتی قدرت را کسب کند و حضور سیاسی آمریکا در این کشور را نهادینه سازد و آمریکا را ازتحمل هزینههای سنگین حضور نظامی در این کشور معاف کند. در چهارچوب این سناریو قرار است الکاظمی دست به تشکیل حزبی جدید بزند که «رائد حوجی»، مدیر دفتر نخستوزیر دبیر آن خواهد بود.
تا کنون نامی برای این حزب انتخاب نشده است، ولی گفته میشود که ممکن است از نام «تجمع ملی» استفاده شود. کاظمی در دوران رژیم گذشته صدام در چهارچوب حزب کنگره ملی به ریاست «احمد چلبی» در لندن فعال بود و بعید نیست از همحزبیهای قدیم نیز در تشکل جدید استفاده کند. آنچه مسلم است ایجاد حزبی ایدئولوژیک در چند ماه آینده امکان پذیر نیست و ایجاد حزب شخصی برای کسب انتخابات، عملاً الکاظمی را در مقابل احزابی قرار میدهد که تاکنون از او حمایت کرده و او را به قدرت رساندهاند.
مقتدا صدر که الکاظمی را پیشنهاد داده در آینده به دلیل رقابتهای سیاسی در مقابل کاظمی قرار خواهد گرفت. بسیاری از کارشناسان معتقدند که زمان کافی برای اجرای این سناریو وجود ندارد و به همین علت الکاظمی ناگزیر است تاریخ انتخابات را تا مهرماه به عقب بیندازد تا زمان کافی برای اجرای این سناریو پیدا کند و ستاد انتخابات در این زمینه با کاظمی همراه است. فراهم کردن زمان مناسب برای کاظمی الزاماً پیروزیساز برای او نیست چرا که مردم بر اساس عملکرد رأی میدهند و نه بر اساس بمباران تبلیغاتی متکی بر پولهایی که از جیب مردم به سرقت رفته است.
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹آیت الله مصباح,عرفان,فقه,فلسفه,مصباح یزدیadmin
آیتالله مصباح یزدی «رحمهالله علیه» از علمای برجسته دوران معاصر و دارای ویژگیهای ممتاز و منحصر به فردی بودند و آثار و برکات زندگی ایشان به دلیل جامعیت علمی و عملی ـ که چندانکه باید شناخته شده نیست ـ در ابعاد مختلف و برای سالهای سال در جامعه اسلامی ادامه خواهند داشت. صاحب این قلم از بیان ویژگیهای شخصیتی این عالم عامل، قاصر است؛ اما تلاش میکند بر اساس بیانات بزرگان و علما در مورد شخصیت ایشان، بهویژه مقام معظم رهبری و اسناد تاریخی، تلاشی در جهت معرفی این عالم گرانقدر داشته باشد.
الف. جامعیت علمی: فقیه، فیلسوف، متکلم و مفسرقرآن
۱٫ تخصص در علوم مختلف حوزوی
آیتالله مصباح به تعبیر بزرگان با برخورداری از جامعیت علمی در ابعاد مختلف تحصیلی، تدریس و تألیف فعال بودند. برخی از علما و مراجع، ایشان را جامع معقول و منقول معرفی کردهاند. مقام معظم رهبری در توصیف ایشان عباراتی مثل فقیه، فیلسوف، حکیم و متفکر را به کار بردهاند.(۱)
ایشان در فقه و اصول شاگرد بزرگانی چون آیتالله بروجردی، امام خمینی، آیتالله بهجت و آیتالله اراکی بودند. قوت علمی ایشان در فقه و اصول بهحدی بود که در سن ۲۷ سالگی به درجه اجتهاد رسیدند. امام خمینی تقریرات کتاب بیع خود را قبل از انتشار به آیتالله مصباح دادند تا از نظرات و دیدگاههای ایشان استفاده کنند. در تفسیر از شاگردان مبرز علامه طباطبایی بودند و مرحوم علامه هم مجلدات مختلف کتاب المیزان را به ایشان میدادند تا قبل از انتشار بازبینی کنند.
از جمله تألیفات ایشان در حوزه تفسیر، مجموعه تفسیر موضوعی معارف قرآن است که مباحث مختلف جهانشناسی، انسانشناسی، خداشناسی، اخلاق، حقوق، سیاست، جامعه و تاریخ در قرآن را در بر میگیرد. بعد دیگر علمی ایشان، علوم عقلی و بهطور خاص فلسفه است. ایشان در این زمینه نیز از شاگردان خاص علامه طباطبایی بودند و کتابهای وزین و دقیقی مثل شرح نهایه الحکمه، آموزش فلسفه، فلسفه اخلاق و شرح برهان شفا از جمله تألیفات فلسفی ایشان است.
ایشان همچنین متکلم برجستهای بودند و بعد کلامی ایشان در کتاب معروف آموزش عقاید بروز و ظهور یافته است. بعد دیگری علمی ایشان بحث اخلاق است. در فلسفه اخلاق میتوان ایشان را بهنوعی اولین فیلسوف مسلمانی برشمرد که برخلاف بسیاری از اساتید اخلاق که مباحث اخلاقی را بر مبنای اخلاق ارسطویی ارائه میکردند، این موضوع را به عنوان یک علم مشخص در حوزه علوم اسلامی و از نگاه قرآنی و روایی مطرح کردند.(۲)
۲٫ آشنایی با علوم جدید
یکی از ویژگیهای علمی آیتالله مصباح این بود که علاوه بر علوم مرسوم و قدیمی حوزههای علمیه، برای تکمیل فعالیتهای علمی خود به تحصیل، تحقیق و تألیف در علوم جدید نیز اهتمام داشتند. ایشان برای اشراف بیشتر به منابع اصلی علوم جدید و همچنین امکان ارتباط و تبلیغ دین، زبان دوم (عربی جدید، انگلیسی و فرانسه) را نیز آموختند. آیتالله مصباح با فلسفههای جدید و علوم انسانی غربی آشنایی لازم را داشتند، لذا در آثار ایشان نظریههای فیلسوفان غربی در مباحث معرفت شناسی، فلسفه حقوق، فلسفه سیاست، تئوریهای غربی در مورد انقلاب، نظریههای روانشناسی، مباحث جامعهشناختی، فلسفه تاریخ غرب و… نقد و بررسی شدهاند. در مؤسسه تحت نظر ایشان مباحث رشتههای علوم انسانی، ریاضیات، فیزیولوژی و زبان انگلیسی و عربی جزو دروس الزامی طلاب بود.
ب. جامعیت در حوزه عمل (مدرس، محقق، عارف، مبارز و مدیر موفق)
۱٫ مدرس و محقق
آیتالله مصباح با بهرهمندی از بیان علمی بسیار شیوا و گویا از اساتید و مدرسین شاخص حوزه علمیه قم بودند و از سالها قبل از انقلاب در مدارس و مؤسسات مختلف حوزوی تدریس میکردند. ایشان علاوه بر تدریس، محقق و نویسنده توانمندی نیز بودند و کتابهایشان گواه صادقی بر توان بالای قلمی و تبیینی ایشان هستند؛ در حالی که بسیاری از مدرسین توانمند، نویسنده و پژوهشگر خوبی نیستند و بالعکس برخی از محققین و نویسندگان توانمند، مدرس خوبی نیستند. اما آیتالله مصباح از هر دو وجه بهنحو احسن برخوردار بودند.
۲٫ عارف و استاد اخلاق
ویژگی دیگر ایشان که مقام معظم رهبری نیز به آن اشاره دارند، «پارسایی و پرهیزگاری» و «سلوک در طریق معرفت توحیدی» است که از ایشان یک استاد برجسته اخلاق در حوزههای علمیه پدید آورده و سبب شده بود که درس اخلاق هفتگی و مناسبتی ایشان در دفتر مقام معظم رهبری بسیار مورد استقبال طلاب و عموم مردم قرار گیرد. شخصیت عرفانی و متواضع ایشان هم محصول همین سلوک توحیدی بود. تواضع در برابر عالمان و خدمتگزاران شیعه ـ در حدی که ایشان دست آنها را میبوسیدند ـ از نمونههای این تواضع بود؛ از جمله دستبوسی شیخ عمری، از روحانیون مبلغ شیعه در عربستان و یا دستبوسی برخی از علمای هم طراز و یا حتی کوچکتر از خودشان.
۳٫ فعال و مبارز سیاسی
۱-۳٫ مبارزات علیه رژیم پهلوی قبل از انقلاب
یکی دیگر از ویژگیهای آیتالله مصباح سلوک سیاسی ایشان بود. بسیاری از اهل اخلاق و عرفان از ورود به مسائل اجتماعی، بهویژه سیاسی پرهیز دارند. آیتالله مصباح بهرغم جایگاه علمی و اخلاقی رفیع، در عرصههای سیاسی اجتماعی نیز بسیار فعال و به تعبیر مقام معظم رهبری از «بصیرت به معنای واقعی کلمه» برخوردار بودند و «در همه میدانهایی که احساس نیاز به حضور ایشان میشد، حضور داشتند». لذا مقام معظم رهبری از ایشان به عنوان «فقیه و حکیم مجاهد» یاد کردند.
فعالیتهای سیاسی اجتماعی آیتالله مصباح حداقل از سال ۱۳۴۱ که نهضت امام خمینی«ره» بهطور جدی آغاز شد، با حضور در تشکل یازده نفره مدرسین قم در جهت حمایت از مواضع امام و پیگیری مطالبات ایشان در عرصه مبارزه با رژیم پهلوی شکل گرفت. از جمله فعالیتهای مبارزاتی مرحوم آیتالله مصباح دبیری گروهی به نام «گروه ولایت» بود که افرادی چون شهید بهشتی، شهید قدوسی و مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی در آن حضور داشتند و در مورد مباحث مربوط به چگونگی حکومت اسلامی بحث میکردند.
همچنین میتوان در این زمینه به سازماندهی روحانیت غیرمتشکل، نگارش نامهها و اعلامیههای انقلابی در حمایت از امام که به انشا یا به دستخط ایشان بود، اشاره کرد. ایشان به زبان انگلیسی نامههایی هم به نهادهای بین المللی مینوشتند. کمک به فرار برخی از فعالین سیاسی از جمله حجتالاسلام دعایی به خارج از ایران؛ تولید و انتشار نشریههای «بعثت» و «انتقام» و پشتیبانی فکری و محتوایی از مبارزات در کنار شهید بهشتی، شهید باهنر و شهید مطهری از جمله فعالیتهای مبارزاتی ایشان در دوران قبل از انقلاب بود(۳)
آیتالله مسعودی خمینی معتقدند: «گوشت و خون آیتالله مصباح در انقلاب و مبارزه روییده است.»(۴) از جمله مبارزات ایشان میتوان از تشکیل جلسات سری مبارزین در منزلشان، چاپ و توزیع اعلامیهها و سخنرانیهای ضد رژیم، سخنرانی در مجامع مختلف از جمله مسجد آیتالله مهدویکنی، ارتباط با هیئتهای موتلفه اسلامی نام برد. نقش مؤثر ایشان در مبارزه علیه رژیم پهلوی بهگونهای بود که طبق اسناد ساواک بهطور جدی زیر ذرهبین و بازرسی ساواک قرار داشتند و دستور جلب و دستگیری ایشان توسط ساواک صادر شده بود و همواره تحت تعقیب بودند. ایشان به مدت شش ماه در منطقهای بین یزد و رفسنجان به نام «انار» مخفی بودند. سپس با لباس مبدل به تهران رفتند و حدود دو ماه در اطراف تهران زندگی مخفیانه داشتند. پس از بازگشت به قم، دو بار توسط ساواک بازجویی شدند و با زیرکی تمام و با از بین بردن اسناد و تغییر دستخط خود، هر گونه بهانهای را برای محاکمه و زندان خود از بین بردند.(۵)
۲-۳٫ فعالیت سیاسی پس از انقلاب
آیتالله مصباح از همان ابتدای انقلاب فعالیت سیاسی اجتماعی خود را با مناظرات با رهبران گروههای سیاسی چپ مثل طبری و فرخ نگهدار آغاز و برای مقابله با اندیشههای التقاطی، شاگردان خود را به مناطق مختلف کشور اعزام کردند. ایشان با حضور در ستاد انقلاب فرهنگی، با توجه به تأکید امام مبنی بر کمک گرفتن از حوزه برای اصلاح برنامه درسی دانشگاهها طرحی را برای این همکاری آماده کردند و پس از تصویب طرح در ستاد انقلاب فرهنگی، از طرف جامعه مدرسین به عنوان مجری این طرح معرفی شدند.(۶) ایشان همچنین از طرف مقام معظم رهبری به عضویت شورایعالی انقلاب فرهنگی و نیز شورایعالی مجمع جهانی اهل بیت«ع» انتخاب شدند و مدتی هم ریاست این شورا را برعهده داشتند. از جمله مناصب و فعالیتهای سیاسی آیتالله مصباح، عضویت در مجلس خبرگان رهبری است. ایشان برای چندین دوره نماینده مردم استانهای خوزستان، تهران و خراسان رضوی در مجلس خبرگان بودند.
از جمله فعالیتهای مهم سیاسی آیتالله مصباح مبارزه با تفکرات انحرافی و التقاطی در دوران اصلاحات بود. همزمان با طرح بحث توسعه سیاسی و اشاعه تفکرات سکولار و تفاسیر التقاطی و انحرافی از اسلام، ایشان وظیفه خود را مبارزه با این تفکرات دانستند و در قالب سخنرانی در شهرهای مختلف کشور، از جمله سخنرانی پیش از خطبههای نماز جمعه تهران، به روشنگری در زمینه دیدگاههای اعتقادی و سیاسی و حقوقی و احکام شرعی اسلام پرداختند. همین مبارزه باعث شد که مبغوض دشمنان داخلی و خارجی نظام اسلامی شوند و در روزنامهها و مطبوعات آن دوره با تحریف سخنانشان و نسبتهای نادرست به ایشان، بهشدت مورد ترور شخصیت قرار بگیرند. حتی در قالبهای مختلف، از جمله کاریکاتور توهینهای موهنی به ایشان شد، ولی ایشان حتی یک بار هم از سردمداران این جریان شکایت نکردند.(۷) مقام معظم رهبری در مورد هجمههای این دوران به آیتالله مصباح فرمودند:
«این هجومهای تبلیغاتی که به شخصیتهای برجسته و انسانهای والا و با اخلاق وارد میکنند، نشاندهنده اهداف و نیات دشمن است. یک نفر مثل آقای مصباح که حقیقتاً شخصیتی عزیز و جزو کسانی است که همه دلسوزان اسلام و معارف اسلامی بایستی از اعماق دل قدردان و سپاسگزار او باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار میگیرد. بیان رسا و نافذ و منطق قوی و مستحکم هرجا که باشد، دشمن چون حسابگر است، آنجا را زود تشخیص میدهد و میشناسد و در صدد مقابله با آن برمیآید. با مرحوم شهید مطهری هم همین جور برخورد میکردند.»(۸)
۴٫ مدیر موفق
یکی دیگر از ویژگیهای آیتالله مصباح توانائی مدیریتی ایشان بود. مقام معظم رهبری نیز در پیامشان یکی از ویژگیهای آیتالله مصباح را «مدیریت موفق» ذکر میکنند. ایشان از قبل از انقلاب در بحث مدیریت و تشکیلات، چه در امر مبارزه سیاسی و چه در امور آموزشی به عنوان یک مدیر موفق شناخته میشدند. مهمترین بعد مدیریتی ایشان در زمینههای آموزشی بود که از مدیریت آموزش «موسسه در راه حق» با دستور و حمایت مالی امام شروع شد و با تأسیس و مدیریت بنیاد فرهنگی باقرالعلوم«ع» و سپس موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی با حکم مستقیم مقام معظم رهبری تداوم پیدا کرد. این مؤسسه حدود ۱۵ رشته تحصیلی در حوزه علوم انسانی دارد و هدف آن تربیت طلاب آشنا و متخصص به علوم انسانی و تولید و نظریهپردازی در این حوزه است. همچنین مدیریت «طرح ولایت» برای آموزش اندیشههای بنیادین اسلامی به اقشار تحصیلکرده با بیش از ۷۰ هزار فارغ التحصیل، به شهادت شرکت کنندگان تحول عمیقی در زندگی و تفکر بسیاری از آنان ایجاد کرد.(۹)
ثمره این مدیریتها تولید صدها کتاب و مقاله در عرصه علوم انسانی اسلامی است که رهبری با عنوان «تولید اندیشه دینی و نگارش کتب راهگشا» از آن یاد میکنند. یکی از ثمرات مدیریت موفق آیتالله مصباح تربیت چند هزار شاگرد آشنا و متخصص در علوم انسانی اسلامی و به قول مقام معظم رهبری «شاگردان ممتاز اثرگذار» است. یکی از نتایج این تربیت شاگرد، کادرسازی برای نظام اسلامی است. شاگردان ایشان در مناصب مختلف و بخشهای مختلف نظام از جمله عقیدتی سیاسی نیروهای نظامی، امامت جمعه، مجلس خبرگان رهبری، ریاست دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی کشور، قوه قضاییه، نمایندگی مجلس، مدیریت و مسئولیت برخی از وزارتخانهها، نهاد رهبری در دانشگاهها و… انجام وظیفه میکنند.
پینوشت:
۱- حمید صنعتی، مصباح دوستان، ص ۳۹۷ – ۴۰۲٫
۲- پایگاه اطلاعرسانی آیتالله مصباح یزدی(ره).
۳- حمید صنعتی، مصباح دوستان، ص ۶۸ – ۷۳٫
۴- اندیشه ماندگار، ص ۱۶۸ و ۱۶۹٫
۵- حمید صنعتی، همان ، ۸۶ – ۹۴٫
۶- حمید صنعتی، پیشین، ص ۱۱۰و ۱۱۱٫
۷- در مورد ترور شخصیتی آیتالله مصباح ر.ک: حمید صنعتی، پیشین، ص ۱۹۹ – ۳۱۹٫
۸- بیانات مقام معظم رهبری، روزنامه جوان، ۱۴ شهریور ۱۳۷۸٫
۹- برای آشنایی با این طرح با برکت ر.ک: @maab_iki.
امام و آقا چهل سال آمریکا را پشت در نگه داشتهاند | گزیدۀ مصاحبه با مرحوم آیتالله محمد یزدی
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹آمریکا,آیت الله خامنه ای,امام خامنه ای,امام خمینی,انقلاب اسلامی,محمد یزدی,مسجد کرامت,مصاحبهadmin
درآمد:
مرحوم آیتالله محمد یزدی از پیشگامان استوار نهضت امام خمینی(ره) بودند که برای نسل ما و نسلهای بعد تنها یک مبارز زندان رفته، تبعید شده و انقلابی نبودند، بلکه از اساتید مسلم و مسلط بر مبانی فقه و اصول و فلسفه، محقق برجسته و صاحب دهها کتاب به زبان عربی و فارسی در رشتههای گوناگون هم به شمار میرفتند. در میان آن همه گفتارها و نوشتارهای مفید ایشان، نگاه نو و نافذشان به مباحث سیاسی و اجتماعی که از متن قرآن و حدیث برمیآمد، جلوه دیگری داشت.
مواضع شجاعانه مرحوم آیتالله یزدی در برابر فتنههای دو دهه اخیر، بهویژه فتنه سال ۸۸ و پس از آن در برابر برخی از حرکتها در جهت عادیسازی ارتباط با سران فتنه، جدای از دمیدن روح حماسه به بدنه حوزه، دستاوردهای دیگری را نیز در پی داشت و آن آشکار شدن چهره واقعی برخی از جریانها و پدیدهها در حوزه علمیه زیر عناوین مختلف بود. بیشک همین بصیرت و بصیرتافزایی، هزینههایی چون هجمه به ایشان از سوی سکولارهای حوزه را در پی داشت که برگ دیگری بر دفتر افتخارات ایشان در دفاع از نظام اسلامی و اصل ولایت فقیه و شخص ولیفقیه افزود.
آیتالله یزدی پس از عمری مجاهدت سرانجام در ۱۹ آذر ماه ۹۹ به رحمت ایزدی پیوست. حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای(مدظله) در پیام تسلیتی که به این مناسبت صادر فرمودند؛ ضمن اشاره به سوابق انقلابی و مبارزاتی دوران طاغوت در کنار حضور پیوسته و همیشگی در همه دورانهای انقلاب و اشتغال به مسئولیتهای بزرگ ایشان در اداره کشور و در کنار فعالیت علمی و فقهی به این نکته اشاره فرمودند:
«سوابق انقلابی و مبارزات دوران طاغوت در کنار حضور پیوسته و همیشگی در همهمه دورانهای انقلاب و اشتغال به مسئولیتهای بزرگ در اداره کشور همچون ریاست قوه قضاییه و عضویت در شورای نگهبان و مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی، در کنار فعالیت علمی و فقهی، شخصیتی جامع و اثرگذار از این عالم جلیل پدید آورده بود.»
ماهنامه «پاسدار اسلام» در دو شماره از مجله (خرداد ۹۳ و مرداد ۹۸ ) با این عالم ربانی مصاحبه کرده که به مناسبت درگذشت آن عالم انقلابی و اهمیت موضوع، گزیدهای از آن دو مصاحبه تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
*نقطه آشنایی شما قبل از انقلاب با رهبر معظم انقلاب از چه مقطعی بود و پایه علمی ایشان را در آن دوران در چه سطحی دیدید؟ مکانت اصولی و فقهی حضرت ایشان از چه دورانی بر شما آشکارشد؟
قبل از پیروزی انقلاب، بنده روی علاقه طبیعی خودم سعی میکردم کسانی را که در مسیر مبارزات بودند، بشناسم و با آنها ارتباط برقرار کنم. درهمان دوره، در سفری به مشهد مشرف بودم و از بعضی از دوستان آنجا درباره انقلابیون آن شهرسئوال کردم. این دوستان متفقاً گفتند که جناب آقای خامنهای در مسجدی نماز میخوانند و بعد هم سخنرانیهای پرنکته و پرشوری میکنند، انقلابیها هم معمولاً میآیند آنجا. گفتم حتماً برویم ببینیم. رفتیم مسجد ایشان و…
*مسجد کرامت را میفرمائید؟
بله، رفتیم و دیدیم مسجد پر جمعیت و بسیار خوبی است. بعد هم منبر ایشان بود و همان منبر، واقعاً مرا گرفت و از همان زمان با خودم گفتم معلوم است که ایشان از وزنههای انقلاب خواهند بود. البته درمقطعی که در قم تشریف داشتند، دورادور ایشان را میشناختم، اما ارتباط نزدیکی با ایشان نداشتم، چون با فاصلهای به مشهد برگشتند. میدانید که در آن دوره، ایشان به دلیل شرایط پدر بزرگوارشان ساکن مشهد شدند. شاید این همه عنایاتی هم که خداوند به ایشان کرده، به خاطر همین مدت مدیدی است که نسبت به پدرشان این همه حق پدر ـ فرزندی را رعایت کردند. با این حال در همان دوره اقامت حضرت ایشان در مشهد هم، دوستان ایشان در قم که در دوران تحصیلی به ایشان نزدیک بودند و به درس امام میآمدند، کم و بیش برای ما میگفتند که جناب آقای خامنهای از فضلا هستند. به عنوان نمونه ایشان با مرحوم آقای طاهری خرمآبادی، مباحثه داشتند که از زبان ایشان هم، شخصیت و مقام علمی آقا را میشنیدیم و با جایگاه ایشان بیشتر آشنا میشدیم.
این گذشت تا دوران تبعیدهای علما و روحانیون به مناطق دورافتاده پیش آمد که وضعیت خاص و خیلی جالبی بود. ازجمله وقایع این دوره هم یکی این بود که اشخاصی از شهرستانها به دیدار انقلابیون میرفتند و اگر آنها کاری داشتند، رسیدگی و کمک میکردند و علاوه بر رفع احتیاجات، یکی از کارهایی که میتوانستند و انجام میدادند این بود که اخبار را به یکدیگر میرساندند. در این دوره متوجه شدیم که جناب آقای خامنهای به ایرانشهر تبعید شدهاند. روی همان آشنایی در مشهد و صحبتهایی که فیالجمله از دوستانشان در حوزه میشنیدم، سعی کردم درحد امکان، مردم آن منطقه را با مقام ایشان آشنا کنم که از حضورشان درآن نقطه کمال استفاده بشود. مرحوم محصل یزدی مسجد آلالرسول را- که هزینه اولیه آن را مرحوم آقای بروجردی داده بودند- در ایرانشهر پایهگذاری کرده بود. ایشان در قم با ما آشنا بود و مجلهای را هم منتشر میکرد و از من هم چند مقاله گرفته بود. متأسفانه چون کمی محافظهکار بود، در دوران انقلاب مقداری از ما فاصله گرفت. به هرحال به آقای محصل نوشتم شما که در آنجا نفوذ داری، به دوستانت بگو که در این جهت همکاری و کمک کنند، اما متاسفانه از این مکاتبات پاسخ مثبتی نگرفتم.
بنده بعد از مدتی، در زندان بوشهر گرفتارشدم و از بیرون اطلاعی به دست نمیآوردم، ولی در مدتی که به صورت تبعید در آنجا بودم، اخبار دیگر انقلابیون کم و بیش به ما میرسید. مدتی هم در اسلامآباد غرب و رودبار تبعید بودم. به هرحال در جاهایی که تبعید طولانیتر بود، معمولاً رفت و آمدها بیشتر میشد و از وضعیت ایشان هم مطلع میشدیم و میدانستیم که به آن مسجد رفت و آمد میکنند و مردم هم خیلی به ایشان توجه دارند.
شرایط و ارتباطات به همین منوال پیش رفت تا وقتی که انقلاب پیروز شد. پس از انقلاب به لحاظ مسئولیتهایی که حضرت ایشان و بنده در نهادهای مختلف داشتیم، طبعاً دیدارها زیاد و مباحث و گفتگوهای فراوانی بین ما انجام میشد. در این گفتگوها من از دانش فقهی و اصولی آقا و نیز روشنبینی منضم به آن خیلی لذت میبردم. در مواردی هم این گفتگوها، اصالتاً فقهی یا اصولی و کلامی نبودند، اما نهایتاً به این مباحث هم منتهی میشدند وتواناییهای ایشان دراین دوعرصه هم برای ما مشهود میشد. بهطورمشخص وقتی که حکم امام برای تنظیم بازنگری قانون اساسی خطاب به جناب آقای خامنهای صادر شد، ما هم یکی از افرادی بودیم که در آن نامه مأمور شدیم عضو هیئت بازنگری قانون اساسی باشیم.
اولین جلسهای که بهطور رسمی درخدمت ایشان بودیم، در محل مجلس سابق انجام شد. دو سه بار در مجلس تشکیل جلسه دادیم و بعد ایشان جلسه را به دفتر خودشان در ریاست جمهوری منتقل کردند. ایشان رئیس جلسه بودند، آقای هاشمی نایب رئیس و من و مرحوم دکتر حبیبی هم منشی بودیم. آئیننامه داخلی هیئت بازنگری قانون اساسی را هم من و آقای حبیبی تهیه کردیم.
به فاصله کوتاهی کمکم بیماری حضرت امام شدید شد و آقای خامنهای و آقای هاشمی معمولاً برای عیادت امام میرفتند. جلسه بازنگری قانون اساسی باید سیر عادی خود را طی میکرد و به کار ادامه میداد، لذا اداره آن را به عهده ما گذاشته بودند. طبعاً باید گزارش کار را به ایشان که رئیس شورای بازنگری بودند میدادم و به این ترتیب آشنایی و رابطه ما بسیارنزدیکتر شد.
*دراین دوره که به انتخاب ایشان به رهبری هم نزدیک میشدیم، در ایشان چه ویژگیهایی را مشاهده میکردید؟
ایشان فوقالعاده مهربان، رئوف و اجتماعی بودند و هستند و برخلاف من که حافظه خوبی ندارم، حافظه بسیار قویای دارند. به بنده هم بسیار هم لطف و محبت داشتند. بنده در دوران بازنگری قانون اساسی با درجه فضل، اطلاعات عمومی و روحیه انقلابی ایشان بسیار بیشتر آشنا شدم و واقعاً غیر از همکاری، ارادت خاصی به ایشان پیدا کردم.
من هرچه به ایشان نزدیکتر شدم، واقعاً فهمیدم که وارستگی عجیبی در ایشان هست. یک بار با ایشان کار داشتم و ناچار شدم به خانه شخصیشان بروم. دیدم که فرش رنگ و رو رفته و نخنما شدهای در اتاقشان پهن است، یک میز کوچک هم مثل میزهای کوچک طلبگی دارند و یک ساعت کوچک هم گذاشتهاند. خیلی به یاد امام افتادم. چند دقیقهای خدمتشان نشستم و مطلبم را گفتم و بلند شدم و آمدم. زندگی شخصی ایشان زندگی بسیار سادهای است، ولی زندگی ولائیشان، ولائی است. یعنی چه؟ یعنی آبروی حکومت اسلامی و رهبری حکومت اسلامی را باید حفظ کنند. وقتی شخصیتهای برجستهای از سراسر دنیا میآیند، باید آبروی کشور حفظ شود.
شما قطعاً بهتر از من میدانید که ساختمانی در بالای شهر برای ایشان ساختند و ایشان فرمودند: «مردم با من سروکار دارند و میخواهند به من مراجعه کنند، علما میخواهند بیایند و با من نشست و برخاست داشته باشند، من به آنجا نمیروم.» همینجا را یک حسینیه ساختند و مجهز کردند.
*جلسات مشاوره فقهی شما با رهبر معظم انقلاب، فصلی خاص در روابط شما با ایشان است. ازچگونگی آغاز این جلسات و شرایط و مختصات آن بفرمائید؟
بله، از ریاست بنده بر قوه قضائیه زمان زیادی نگذشته بود که روزی ایشان به بنده فرمودند: «بیایید دفتر با شما کار دارم». رفتم و فرمودند: «میخواهم جلسهای برای بحثهای طلبگی داشته باشیم و در آن مقولات فقهی مستحدث را با برخی دوستان به مشورت بگذاریم. به نظر شما چه کسانی مناسب هستند؟» برایم این سئوال مطرح بود که چرا آقا این سئوال را از من کردند؟ بعد به نظرم رسید شاید به دلیل بحثهای حقوقیای که در جریان بازنگری قانون اساسی پیش آمده و همینطور نحوه اداره جلسات و گزارشهایی که در این باره خدمت ایشان رسیده بود، به نظرشان رسیده بود که به هر حال از بحثهای طلبگی فارغ نیستم. همانجا ارتجالاً گفتم: «به نظرم بهترین اشخاص، فقهای شورای نگهبان هستند، چون مسئولیت دارند و در متن مسائل سیاسی و اجتماعی هم هستند». فرمودند: «خیلی خوب است».
بعد جلسهای را تشکیل دادند و از فقهای شورای نگهبان دعوت کردند. من هنوز عضو فقهای شورای نگهبان نبودم. فرمدند: «شما هم باشید و اگر لازم شد کسی اضافه شود با تصویب این جمع باشد.» روز و ساعت جلسات معین شد که هفتهای دو روز ـ شب پنجشنبه و شب جمعه ـ باشد و کار شروع شد. در دوره پنج ساله اول، هر هفته دو جلسه داشتیم، ولی کمکم مشغلههای ایشان زیاد شد و جلسات را تبدیل به یک جلسه، ولی زمان آن را زیاد کردند. گاهی یک جلسه، دو ساعت و نیم میشد و در مواردی شام را به آن اضافه میکردند که فرصت بیشتری برای ادامه بحثها پیش بیاید. خاطراتی هم از بحثهای متعددی دارم که برسر همین سفره شام اتفاق میافتاد.
من بهواقع در آن جلسات، از اطلاعات و برداشتهای فقهی آقا استفاده زیادی کردم که نشان میداد از یک سو احاطه بسیار خوبی به مسائل فقهی واصولی دارند و از سوی دیگر شرایط و مقتضیات زمان را خوب میشناسند.
*ظاهراً جنابعالی صرفنظر از بحث اجتهاد و مرجعیت، قائل به اعلمیت رهبر معظم انقلاب هم هستید. لطفاً مستندات خود را در باره این نظریه بیان فرمائید؟
من همیشه و حتی در دوران قبل از انقلاب، در مباحثی که در بارۀ مرجعیت داشتم، در کنار شرط احاطه به فقه و اصول، به جوانب اجرایی و سیاسی هم نظر داشتم. در همین جلسات حضرت آقا هم، وقتی جزوۀ سهم امام را تهیه میکردم، عدهای گفتند ممکن است برایت دردسر درست شود. من به آقا عرض کردم اگر شما موافقت کنید مشکلی نیست. بالاخره موافقت کردند.
خاطرم هست جزوه دیگری هم تهیه کرده بودم راجع به «دارالاسلام و دارالکفر» که این هم یکی از چیزهایی است که میتواند شاهدی بر موقعیت علمی ایشان باشد. گفتم من این فتوای مشهور را قبول ندارم که کفار یا ذمّی هستند یا محارب. تا گفتم این را نوشتهام و اجازه بدهید به بحث گذاشته شود، گفتند اتفاقاً من این را در درس جهاد بحث و روایتی را که شما دارید به آن استناد میکنید، مطرح کردهام. حالا اگر میخواهید بیاورید بحث کنیم. گفتم نه، اگر شما بحث کردهاید دیگر ضرورتی نمیبینم.
این روزها به رادیو و درسهای برخی از آقایان گوش میکنم. یک شب یکی از آقایان بحثی را مطرح کرد که واقعاً ناراحت شدم و دو صفحه هم جواب نوشتم و گفتم بدهند به آن آقا! الان هم که مقایسه میکنم، حضرت آقا را از خیلیها قویتر میبینم.
اما در پاسخ به سئوالی که فرمودید باید عرض کنم اختلاف مبنایی بنده با برخی درمفهوم «اعلمیت» است. اعلمیت یعنی چه؟ آیا اعلمیت فقط در مسائل مبتلا به روزه، حج، جهاد و… و فتواست یا اعلمیت در امامت، رهبری و مطلق «ما یحتاج الیه مسلمین» هم هست؟ من با این مبنا، هیچ کس را اعلم از ایشان نمیبینم. به خودشان هم گفتهام. داخل پرانتز یک مطایبهای راهم نقل کنم که یک روز ایشان به من فرمودند: «خواهش میکنم از من حمایت نکنید.» گفتم یعنی چه؟ فرمودند: «چون به من وابستهاید، نمیخواهد از من حمایت کنید.» با شوخی عرض کردم: چشم! دیگر از این به بعد حمایت نمیکنم! اما هرجا مناسبتی پیش میآمد، این بحثها را بدون بردن نام ایشان مطرح میکردم و واقعاً اطاعت کردم.
اعلمیت، تنها در مسائل فقهی نیست. چرا؟ چون امام معصوم(ع)، ولی فقیه را به جای خود برای شئون امامت قرار داده است و کارهای امامت فقط تشخیص پاکی و نجسی نیست. مسئولیت امام این است که بگوید بجنگیم یا نجنگیم؟ صلح کنیم یا نکنیم؟ وقس علی هذا. اینها مسئولیتهای بسیار مهمی هستند و در اعلمیت دخالت دارند.
ادعا میشود که این موارد بیشتر از لوازم اجتهاد رهبری است و نه مرجعیت؟ به عبارت دیگر این اجتهاد برای رهبری است که بیشتر نیازمند احاطه به مقتضیات زمان است؟
نخیر، این طور نیست. نفس اجتهاد، صرفنظر از اجتهاد رهبر یا مرجع تقلید، یک کار مرکب است. بخشی از آن احاطه فقه و اصول میخواهد و بخشی از آن موضوع شناسی. در اینباره هیچ تفاوتی میان رهبری و مرجعیت نیست. مرجع هم نیازمند آن است که حوادث واقعه را خوب بشناسد تا بتواند برای آن فتوای درستی بدهد. بنابر آنچه عرض کردم اساساً رهبری در تصدی مرجعیت، امتیازی نسبت به همه مراجع دیگر دارد و آن هم این است که به خاطر اشرافی که نسبت به حوادث واقعه پیدا میکند، حکم درستتری میدهد، برخلاف فلان آقا که درگوشه قم نشسته و اطلاعات خود درباره حوادث واقعه را از طریق برخی تماسها و مرتبطین به دست میآورد. به همین دلیل من معتقدم حتی اگر فقیهی به ولایت رسید و مرجعیت نداشت، احق و اولی به دیگران است که مرجع بشود، چون از امتیاز شناخت درستتر، واقع بینانهترِ موضوعات نسبت به دیگران برخوردار است.
*در دوران زعامت ایشان، علیرغم انبوه اشکالات و مشکلات ناشی از تحریمها و انواع توطئههای دشمنان خارجی و عوامل داخلی، جمهوری اسلامی در بسیاری از ابعاد به پیشرفتهای چشمگیری دست یافته. چه از جهت پیشرفتهای علمی و دفاعی و چه از جهت اقتدار و عزتی که انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت در دنیا پیدا کرده. از آنطرف ابهت پوشالی قدرتهای استکباری آمریکا و اسرائیل و غرب در جهان فرو ریخته. شکستهای آمریکا در صحنههای مختلف، در عراق، سوریه، لبنان، افغانستان و در همین قضایای اخیر و اسقاط پهباد آمریکائی و توقیف کشتی انگلیسی، نمونههایی از اقتدار جمهوری اسلامی است. حتی بعضی از سلطنتطلبهای خارجنشین میگویند کسی که از اقتدار امروز ایران احساس غرور نکند، ایرانی نیست دیدگاه شما نسبت به عملکرد ایشان در جایگاه رهبری جمهوری اسلامی چیست؟
قبل از پاسخ به پرسش شما دو نکته را عرض کنم. حضرتعالی خودتان ارزیابی و قضاوت بفرمایید. یکی از شاخصههای برجسته مدیریت ایشان برای نظام انقلاب اسلامی، سعه صدر و نگهداشتن برخی اشخاص خاص بود. نکته دیگر این که تنها ایشان بود که توانست انقلاب و نظام را در مقابل فتنه ۸۸ حفظ کند.
اما سؤالی که فرمودید، واقعاً خدا را شاکر هستیم که امام، در زمان حیات خودشان آقای منتظری را عزل کردند و بحمدالله ذخیرهای که خداوند برای نظام قرار داده بود توسط خبرگان معرفی شدند و امروز در نقطهای هستیم که همانطورکه حضرتعالی اشاره فرمودید، عزت، عظمت و بزرگی و نفوذ حاکمیت اسلام و توان اداره کردن بشریت بر اساس احکام اسلام اثبات شده است. امام و ایشان چهل سال آمریکا را پشت در نگه داشتند و هر دولتی هرقدر سعی کرد حرفش را تحمیل کند، فرمودند: «غیرممکن است و اینها تا وقتی که آدم نشوند و مثل آدمها رفتار نکنند مذاکره با آنها غیرممکن است». جریان برجام را هم که وارد هستید. تا برسد به روزی که نخستوزیر ژاپن به تهران آمد و از ترامپ پیام آورد و آقا صریحاً فرمودند: «من ایشان را شایسته گرفتن پیام و پاسخگوئی پیام نمیدانم،» اما برای شما میگویم. ترامپ اگر جرئت میکرد و عرضه داشت، برای براندازی جمهوری اسلامی ایران حتی یک لحظه هم درنگ نمیکرد. اما میداند که اگر یکی بزند، ده تا میخورد و اگر آتشی را در منطقه روشن کند، شروع کننده هست، ولی ختم کننده نخواهد بود. رهبری توانست قدرت نظامی و دفاعی ما را با تشویق و حمایت و پشتیبانی به جائی برساند که الان ما چیزهایی را داریم که من و شما هم نمیدانیم و این قدرت اسلام برای دفاع از حاکمیت اسلام است و این در سایه مدیریت رهبر معظم انقلاب حاصل شده است. خدا را شکر میکنیم که در سایه چنین رهبری زندگی میکنیم.
*آینده را با توجه به روندی که داشتهایم چگونه میبینید؟
من فرمایش خود ایشان را نقل میکنم. زمانی من خدمت ایشان رفتم و نسبت به آینده اظهار نگرانی کردم. چون ریاست دوره پایانی خبرگان را داشتم و باید گزارش خاصی را خدمت ایشان میبردم که فرمودند: «این را در کاغذهای من نگذارید و به دبیرخانه خبرگان ببرید.» وقتی اظهار نگرانی کردم، ایشان فرمودند: «ما هم خدمت امام رفتیم و اظهار نگرانی کردیم. امام فرمودند: «نگران نباشید. من هم به شما میگویم هر کسی را که مجلس خبرگان پس از من معرفی کند، مردم از او حمایت خواهند کرد و او با حمایت مردم میتواند کشور را اداره کند انشاءالله تعالی. شما نگران نباشید.»
جریان انقلاب انشاءالله به دست حضرت بقیهالله(عج) میرسد. ما چنین امیدی داریم. این جوانانی که من میبینم، این اساتید جوانی که من میبینم. در حوزۀ صد هزار نفری قم، هفت هزار استاد داریم که حداقل چهار پنج هزارتای آنها انقلابیهای درجه یک هستند که بسیار اسباب امیدواری هستند. آینده انشاءالله آینده روشنی خواهد بود. همانطور که خود رهبری هم مکرر فرمودهاند که افق آینده را روشن میبینم. انشاءالله که به دست حضرت مهدی (عج) میرسد.
گفتگو با مؤسس و مدیر مسئول «پاسدار اسلام» در چهلمین سال انتشار مجله
شماره ۴۶۵-۴۶۶– بهمن۹۹امام خمینی,انقلاب اسلامی,پاسدار اسلام,پاسدار انقلاب,مجلهadmin
مقدمه:
مجله «پاسدار اسلام» از قدیمیترین و پایدارترین نشریات مولود انقلاب اسلامی در طول چهار دهه عمر جمهوری اسلامی محسوب میشود. مجلهای که با کمترین امکانات و با وجود تنگناهای فراوان، بهقدر وسع، تبیین و صیانت از مرزهای عقیدتی اسلام ناب و انقلاب اسلامی را سرلوحه کار خود قرار داده و در این راه بدون اعوجاج، پایدار مانده و از این شماره وارد چهلمین سال انتشار خود میشود.
نسل اول انقلاب عموماً با مجله پاسدار اسلام آشنایی دارند و بسیاری از همراهان و مخاطبان مجله هنوز مقالات و مصاحبههای مجله را بهخصوص در دوران دفاع مقدس و فراز و نشیبهای مقاطع تاریخی مختلف انقلاب از یاد نبرده و همواره نسبت به مجله ابراز لطف و محبت کردهاند.
در آستانه چهلسالگی مجله «پاسدار اسلام» قصد داریم از این پس و در هر شماره، به انتشار گزیدۀ برخی از مطالب منتشر شده در سالهای اولیۀ تاسیس مجله، اقدام نماییم، اما قبل از انتشار این موارد، لازم دانستیم پای صحبت پایهگذار و مدیر مسئول «پاسدار اسلام» نشسته و مروری بر دوران تاسیس و شکوفایی این مجله داشته باشیم.
*بسم الله الرحمن الرحیم. از این شماره پاسدار اسلام چهل ساله میشود. برای شروع گفتگو از چگونگی تولد مجله بفرمایید. ظاهراً قبل از «پاسدار اسلام»، «پاسدار انقلاب» منتشر میشد که پس از مدت کوتاهی متوقف و به «پاسدار اسلام» تبدیل شد. علت این تغییر چه بود؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم وَ بِهِ نَستَعین. از ماههای اولیه سال ۵۹ مجله «پاسدار انقلاب» در سپاه قم شکل گرفت. زمانی که انقلاب اسلامی نوپا بود، در فضای نشریات، در حوزه مسایل اعتقادی و انقلابی خلاء بزرگی وجود داشت. از سوی دیگر نیاز و عطش جامعه هم در این حوزه بهخوبی مشهود بود. در آن زمان امکانات، قابل مقایسه با زمان حاضر نبود. حروفچینی متن مجله با آی بی ام و تیترها عمدتاً با خطاطی اینجانب انجام میشدند.
*لوگو و آرم پاسدار اسلام و پاسدار انقلاب هم خط خودتان است؟
بله. دفتر مجله در ساختمان سپاه در خیابان صفاییه قم بود. در خلأ مطبوعات مذهبی و فضای ماههای اول پیروزی انقلاب، «پاسدار انقلاب» فراتر از توقع درخشید. ارتباط و سابقه آشنایی و دوستی دیرین حقیر با بسیاری از علما و مسئولان کشور، زمینه ممتازی را فراهم کرده بود تا آثار و مقالات بزرگانی از قبیل حضرات آیات مشکینی، نوری همدانی و طاهری خرم آبادی و همچنین مصاحبههایی با حضرت آیتالله خامنهای، شهید باهنر، شهید رجایی، آیتالله مهدویکنی (در سمت نخستوزیری)، آقای هاشمیرفسنجانی، فخرالدین حجازی و… در مجله چاپ شوند. این ویژگی تقریباً منحصربهفرد همراه با برخی خصوصیات دیگر باعث شده بود که هر چند مجله به نام سپاه قم بود، ولی گستره انتشار آن بهسرعت سراسری و هر شماره بر تیراژ آن افزوده شد.
مجله «پاسدار انقلاب» خدمت حضرت امام خمینی(ره) هم تقدیم میشد. به یاد دارم در آبان ۵۹ محمدحسین فهمیده تازه شهید شده بود. برای شماره هفتم «پاسدار انقلاب»، یعنی آذر ۵۹ خانواده شهید را در کرج شناسایی و برای اولین بار با آنها مصاحبه کردیم و تصویری از شهید فهمیده را هم روی جلد آن شماره مجله زدیم. طبق معمول مجله خدمت حضرت امام تقدیم شد. ایشان در آن ایام مشغول نوشتن پیام دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بودند و آن جملات معروف را درباره شهید فهمیده در ضمن همان پیام نوشتند.
یادم هست در آبان ۱۳۶۰ هم که تبدیل به آخرین شماره «پاسدار انقلاب» شد، مصاحبهای با حضرت آیتالله خامنهای در مقام ریاستجمهوری داشتیم. این مصاحبه دقایقی بعد از مراسم تحلیف ریاستجمهوری انجام شد.
*انتشار «پاسدار انقلاب» به چه علت متوقف شد؟
در آن شرایط در فرماندهی سپاه به این تصمیم رسیده بودند که سپاه پاسداران فقط یک مجله سراسری داشته باشد که آن هم در تهران منتشر میشد. بنابراین با توجه به آنچه که در سرمقاله شماره ۱۷ «پاسدار انقلاب» هم به آن اشاره کرده بودم و همچنین ظرفیت بیبدیل همکاری و همراهی علمای بزرگ حوزه علمیه قم و استقبال فوقالعاده جامعه از معارف دینی و مسایل مربوط به انقلاب اسلامی، حقیر تصمیم گرفتم راه پاسداری از انقلاب را در بزرگراه پاسداری از اسلام ادامه دهم. لذا به فاصله یک ماه، اولین شماره «پاسدار اسلام» را در دی ماه ۱۳۶۰ منتشر کردیم.
*«پاسدار اسلام» را چگونه و با چه امکانات و پشتوانهای و با همکاری کدام نویسندگان آغاز کردید؟
در اول کار، ساختمان محقری را در خیابان دورشهر اجاره کردیم. چند صباحی در آنجا کار را با چند نفر از دوستان شروع کردیم و خیلی زود با نظر مرحوم آقای منتظری به دفتر تبلیغات اسلامی منتقل شدیم و دفتر مجله در ساختمان صفاییه روبروی مدرسه امیرالمومنین(ع) مستقر شد. اولین شماره «پاسدار اسلام» با مقالات و گفتارهایی از آیتالله فاضللنکرانی، آیتالله مشکینی، آیتالله شهید بهشتی، آیتالله جوادیآملی، آیتالله طاهری خرمآبادی، آیتالله قدیری، آیتالله رسولیمحلاتی و مصاحبه مفصلی با آیتالله هاشمیرفسنجانی منتشرشد. همچنین جدیدترین استفتائات از امام خمینی(ره) را هم داشتیم. «پاسدار اسلام» در میان سایر مطبوعات جایگاه یگانه و منحصر به فردی پیدا کرد و تیراژ آن طی مدت کوتاهی بالغ بر صد هزار نسخه شد و مشترکین آن به حدود ۲۰ هزار تن رسیدند که صدها مورد آنها در خارج از کشور بودند. حدود ۸ هزار نسخه هم برای توزیع در جبهههای جنگ خریداری و توزیع میشد. گفته میشد که هر نسخه مجله آن قدر در سنگرها دست به دست و خوانده میشود تا اوراق میشود. از نسخههایی هم که به خارج میرفتند، بازتاب و منتخب مقالات و مطالب «پاسدار اسلام» را در نشریات تشکلهای اسلامی و دانشجویی که معمولاً نسخهای از آنها برای دفتر امام ارسال میشد، شاهد بودیم.
*آن موقع شما در دفتر حضرت امام در جماران مسئولیت داشتید، ولی دفتر و مرکز مجله در قم بود. چگونه امور «پاسدار اسلام» را انجام میدادید؟
در اوایل کار، آخر هر هفته برای انجام امور مجله به قم میرفتم تا اینکه حضرت امام متوجه شدند. البته در همان ایام یکی از دوستان حضرت امام به نام آقای سید کمال شیرازی و قبل از آن هم مرحوم آقای املایی از اصحاب امام در نجف در مسیر قم تصادف و فوت کرده بودند. حضرت امام به بنده فرمودند شما هر هفته به قم نروید، خطر دارد. کارهایتان را در همین جا انجام دهید. از آن به بعد ترددم به قم کمتر شد و برخی از کارها را تلفنی با همکاران دفتر مجله در قم هماهنگ و پیگیری میکردم؛ ولی عمده کارهای مربوط به مدیریت و نهایی کردن مطالب تا صفحهبندی و آماده شدن برای چاپ را در تهران و در حاشیه کارهای دفتر امام انجام میدادم.
*درباره نقش پیشتازانه مجله در انتشار برخی از آثار حضرت امام و ثبت خاطرات افراد راجع به ایشان توضیح بیشتری را بیان بفرمائید. ظاهراً قبل از تأسیس مؤسسه حفظ و نشر آثار حضرت امام، برخی از استفتائات، نامهها و دستنوشتههای معظمله برای نخستین بار در «پاسدار اسلام» منتشر شدند؟
از جذابترین عناوین مجله در دهه ۶۰، چاپ جدیدترین استفتائات از حضرت امام بود که عمدتاً ناظر به مسائل روز و نیاز مردم بودند. فرآیند پاسخ به استفتائات هم اینگونه بود که هیئت استفتاء حضرت امام در قم که عبارت بودند از حضرات آقایان قدیری، خاتم یزدی، سیدجعفر کریمی و راستی جواب استفتائات را بر اساس نظرات امام مرقوم میکردند و آن را برای ملاحظه حضرت امام و مهر شدن به جماران میفرستادند. استفتائات معمولاً یکی دو روز نزد امام میماند و ایشان بعضی اصلاحات را روی آنها انجام میدادند و سپس توسط بنده و آقای رسولی مهر و به قم برگشت داده میشد.
به ذهن حقیر رسید که گزیدهای از این استفتائات را برای استفاده عموم مردم در «پاسدار اسلام» چاپ کنیم. لذا با تأیید حاج احمد آقا، برخی از استفتائات را انتخاب و در مجله منتشر میکردیم. برای چاپ استفتائات لازم بود از سئوالها و جوابها تصویربرداری شود، ولی تا آن موقع در دفتر امام دستگاه فتوکپی نداشتیم. به همین جهت برای اولین بار یک دستگاه فتوکپی خریدیم و از آن زمان به بعد از کلیه استفتائات و بهتبع آن سایر مکتوباتی که با مهر و امضای حضرت امام(ره) از دفتر خارج میشدند، یک نسخه کپیبرداری میشد. نتیجه این اقدام آرشیو هزاران استفتاء بود که منتخبی از آن در «پاسدار اسلام» منتشر شد. بعدها با پیگیری مرحوم آقای فاکر چند جلد استفتائات حضرت امام توسط انتشارات جامعه مدرسین با بهرهگیری از این مجموعه چاپ شد. مهمتر اینکه مجموعه تصویربرداری شده، بخشی از دستمایه اولیه شکلگیری دفتر نشر آثار شد.
یکی دیگر از عناوینی که مورد استقبال مردم قرار گرفت و گل کرد، آغاز ثبت و انتشار خاطرات افراد مختلف درباره حضرت امام بود. این خاطرات در قالب مصاحبههای حقیر با بسیاری از شاگردان و همراهان امام و کسانی که در مقاطع زمانی مختلف بهنوعی با امام مرتبط بودند انجام و تحت عنوان سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام، از دهه ۶۰ و در زمان حیات امام برای اولین بار در مجله «پاسدار اسلام» منتشر شدند. شاید بتوان گفت سنگ بنای بخش زیادی از آنچه بعدها بهعنوان خاطرات امام در کتابها و نشریات و دیگر رسانهها مطرح شد؛ همین خاطراتی بودند که در دهه ۶۰ و ۷۰ در «پاسدار اسلام» تهیه و چاپ شدند.
لازم میدانم یاد فرزند بزرگوار حضرت امام مرحوم حاج احمد آقا را گرامی بدارم. ایشان لطف خاصی به «پاسدار اسلام» داشتند و واقعاً در این زمینه همراهی کردند؛ از جمله برای سالگرد مرحوم آیتالله شهید حاج آقا مصطفی خمینی برای اولین بار مفاتیح شخصی حضرت امام در نجف اشرف را که ایشان در اول آن با خط خود آن جملات معروف را درباره حاجآقا مصطفی نوشته بودند، در اختیار بنده قرار دادند تا بتوانیم برای اولین بار به همراه تصویر حاجآقا مصطفی روی جلد پاسدار اسلام چاپ کنیم.
در مورد دیگر دستنوشته و نامه تاریخی حضرت امام برای کتابخانه وزیری یزد است که از قدیمیترین اسناد جالب و مهم مربوط به حضرت امام است و حاج احمدآقا آن را به بنده دادند تا برای اولین بار در «پاسدار اسلام» منتشر شود.
با آنکه حاج احمد آقا اهل مصاحبه نبودند، ولی مصاحبه جالبی را با «پاسداراسلام» انجام دادند. هم چنین عکسهایی منتشر نشدهای از امام را بهطور امانی به اینجانب دادند که بعد از چاپ در مجله، به ایشان برگرداندم.
*یکی از مصاحبههایی که در آن سالها خیلی بازتاب داشت، مصاحبه با آیتالله پسندیده، برادر بزرگتر امام خمینی بود. لطفاً در این خصوص هم توضیحاتی بفرمایید.
شرایطی پیش آمد که تصمیم گرفتیم با مرحوم آقای پسندیده درباره خاندان و اجداد حضرت امام گفتگوی مبسوطی را ترتیب دهیم. با شرایط خاص و سن بالای ۹۰ سال آقای پسندیده، راضی کردن ایشان برای مصاحبه با «پاسدار اسلام» کار راحتی نبود و غیر از مرحوم حاج احمد آقا از عهده کسی بر نمیآمد. حاج احمد آقا بالاخره ایشان را راضی کردند و خودشان هم در جلسه اول مصاحبه حضور یافتند و سر صحبت را باز کردند. آن مصاحبه حدود ده جلسه به طول انجامید و بخشی از آن را با امکانات آن زمان بهصورت ویدئویی هم ضبط کردیم.
*حضرت امام هم این مصاحبه را دیده بودند؟
بله. تا مدتی معمولاً یک نسخه از عموم روزنامهها و مجلاتی را که به دفتر امام ارسال میشدند، روزانه خدمت معظم له میبردیم. یک روز امام فرمودند من که فرصت مطالعه این همه را ندارم. برای من نیاورید. بنده عرض کردم اگر اجازه بفرمایید «پاسدار اسلام» را تبرکاً خدمتتان بیاورم و تا آخرین شماره مجله دردوران حیات امام، یعنی شماره اردیبهشت سال ۱۳۶۸ مجله را خدمت حضرتشان تقدیم میکردم. یک بار برخلاف معمول که مجله در اولین روز انتشارخدمت امام ارائه میشد، در آن روز تقدیم نشد. در آن زمان، انتشار شماره جدید «پاسدار اسلام» همراه با فهرست عناوین و نویسندگان از شبکه یک تلویزیون اعلام میشد. حضرت امام با اطلاع از انتشار مجله، همان شب مجله را مطالبه کردند که خدمتشان ارسال شد. دلیل این پیگیری ایشان هم این بود که مصاحبه مرحوم آقای پسندیده در چند شماره پی در پی «پاسدار اسلام» چاپ میشد که مورد توجه حضرت امام قرار گرفته بود.
حاج احمد آقا برای اینجانب نقل کرد که با اینکه امام از قدرت حافظه آقای پسندیده خبر داشتند، در عین حال از حافظه فوقالعاده برادرشان در سنین بالای ۹۰ سال و ذکر جزئیات و اسامی افراد و عناوین و القاب آنها اظهار شگفتی کرده بودند. از آنجا که حضرت امام مجموع مصاحبه مزبور را خوانده بودند و هیچگونه تعریض و تذکری هم در باره مطالب آن که عمدتاً مربوط به خاندان امام بود، نداشتند؛ میتوان گفت که محتوای این مصاحبه تفصیلی بهنوعی مورد تأیید امام بود. البته آنچه در «پاسدار اسلام» چاپ شد حدود یک دهم آن مصاحبه بود و بقیه در قالب یک کتاب در سالهای بعد منتشر شد. انگیزه انجام مصاحبه داستان مفصلی دارد که گمان میکنم اجمال آن را در کتاب، «در سایه آفتاب» نوشتهام.
http://pasdareeslam.com/author/admin/