**********.....معارف خداشناسی دردعای جوشن کبیر - بخش پنجم....**********
دکتر سید جواد هاشمی فشارکی
منتشر شده در پایگاه ایثار پرس :
http://www.isarpress.ir/?p=4969
گروه : آخرین اخبار / تاپ / صفحه اول
- شناسه : 4969
- 14 اردیبهشت 1400 - 5:43
یکی از راههای درک بهتر معارف ادعیه و زیارت نامه ها ، خواندن مطالب گویا نمایی موضوعی می باشد ، که در این نوشتار برای نخستین بار بصورت ابداعی تدوین و تقدیم شده است . اسامی وصفات خداوند بصورت موضوعی ازدعای جوشن کبیراستخراج ، دسته بندی و مدون شده است .
- نور الهی
خداوند از نوراست ، نورش ازلی وابدی است ونیز روشنی بخش همه چیز :
- نورى که مانندش نورى نیست ( نُورا لَیْسَ کَمِثْلِهِ نُورٌ ) {47}
- روشنى بالاى هر نور ( نُورا فَوْقَ کُلِّ نُورٍ) {47}
- کسی که نورش خاموش نشدنى است ( مَنْ لَهُ نُورٌ لا یُطْفَى) {71}
- روشنى پیش از هر نور و( نُورَ کُلِّ نُورٍ) {47}
- روشنى پس از هر نور ( نُورا بَعْدَ کُلِّ نُورٍ) {47}
- خالق نور و روشنى ( خَالِقَ النُّورِ) {47}
- پروردگار روشنى و تاریکى ( رَبَّ النُّورِ وَ الظَّلامِ) {26}
- کسی که مقرر ساختى تاریکیها و نور را ( مَنْ جَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَ الْأَنْوَارَ) {62}
- آفریننده خورشید و ماه تابان ( خَالِقَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ الْمُنِیرِ) {79}
- کسی که ماه را نوربخش قرار داد ( مَنْ جَعَلَ الْقَمَرَ نُورا) {68}
- روشنى بخش ( مُنَوِّرُ) {25}
- روشنى ده نورانی ( مُنَوِّرَ النُّورِ) {47}
- روشنى هر نور ( *****) {47}
- تدبیر کننده نور( مُدَبِّرَ النُّورِ) {47}
- اندازه گیر نور( مُقَدِّرَ النُّورِ) {47}
- نورچشم پرستش کنندگان ( قُرَّةَ عَیْنِ الْعَابِدِینَ) {52}
- نوربخش دلها ( مُنَوِّرَ الْقُلُوبِ) {12}
- مکانهای بسیار محترم
مکانهای وموضوعات بسیار محترم که دراین دعا ازرب بودن خداوند بر ان نام برده شده است :
- پروردگار خانه محترم (کعبه ) ( رَبَّ الْبَیْتِ الْحَرَامِ) {26}
- پروردگار ماه حرام( رَبَّ الشَّهْرِ الْحَرَامِ) {26}
- پروردگار شهر محترم (مکه ) ( رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرَامِ) {26}
- پروردگار رکن و مقام ( رَبَّ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ) {26}
- پروردگار مشعرالحرام ( رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ) {26}
- پروردگار مسجد الحرام( رَبَّ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ) {26}
- پروردگار قسمت حل و حرم (در سرزمین حجاز) ( رَبَّ الْحِلِّ وَ الْحَرَامِ) {26}
- پروردگار تحیت و درود ( رَبَّ التَّحِیَّةِ وَ السَّلامِ) {26}
- پروردگار نیرو در خلق ( رَبَّ الْقُدْرَةِ فِی الْأَنَامِ ) {26}
-
پروردگار کعبه و حرم ( رَبَّ الْبَیْتِ وَ الْحَرَمِ) {80}
- سایر صفات و ویژگیهای خداوند
- پیش انداز ( مُقَدِّمُ) {25}
- پس انداز( مُؤَخِّرُ ) {25}
- راستگوترین راستگویان ( أَصْدَقَ الصَّادِقِینَ) {27}
- پاکیزه ترین پاکان ( أَطْهَرَ الطَّاهِرِینَ) {27}
- شنواترین شنوایان ( أَسْمَعَ السَّامِعِینَ) {27}
- بیناترین بینندگان ( أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ) {27}
- سلامت بخش ( سَالِمُ) {29}
- تنگ گیر ( قَابِضُ) {29}
- سودرسان ( نَافِعُ ) {32}
- عزیزتر از هر عزیزى ( أَعَزَّ مِنْ کُلِّ عَزِیزٍ ) {33}
- به پیمانش وفادار (عَهْدِهِ وَفِیٌّ) {35}
- وفادار ( وَافِی) {36}
- راضى ( رَاضِی) {36}
- شکننده ( کَاسِرُ) {40}
- بهم پیوند دهنده ( جَابِرُ) {40} یادآورنده ( ذَاکِرُ) {40}
- بیناتر از هر بینا ( أَبْصَرَ مِنْ کُلِّ بَصِیرٍ) {45}
- ارث برنده ( وَارِثُ) {32}
- مراقب کار فرازگان ( رَقِیبُ) {44}
- شریفتر از هر شریف ( أَشْرَفَ مِنْ کُلِّ شَرِیفٍ) {45}
- کسی که لطفش پایدار است ( مَنْ لُطْفُهُ مُقِیمٌ) { 48 }
- کسی که گفتارش حق است ( مَنْ قَوْلُهُ حَقٌّ) { 48 }
- کسی که وعده اش راست است ( مَنْ وَعْدُهُ صِدْقٌ) { 48}
- کسی که ذکرش شیرین است ( مَنْ ذِکْرُهُ حُلْوٌ) { 48}
- جدا کننده ( مُفَصِّلُ) {49}
- تبدیل کننده ( مُبَدِّلُ) {49}
- سبقت جوینده ( سَابِقُ) {61}
- فرود آرنده ( مُنَزِّلُ) {49}
- فزون بخش ( مُفْضِلُ) {49}
- مهلت ده ( مُمْهِلُ) {49}
- نیکو نگهبان ( نِعْمَ الرَّقِیبُ) {51}
- نیکو پاسخ ده ( نِعْمَ الْمُجِیبُ) {51}
- نیکو عهده دار( نِعْمَ الْکَفِیلُ) {51}
- زیاد وفادار ( کَثِیرَ الْوَفَاءِ) {64}
- نیکو سرور ( نِعْمَ الْمَوْلَى) {51}
- شکافنده ( فَالِقُ) {61}
- جدا کننده ( فَارِقُ) {61}
- پیوست دهنده (رَاتِقُ ) {61}
- نیک آزمایش ( حَسَنَ الْبَلاءِ) {64}
- بزرگوار (مَاجِدُ ) {32}
- فرح بخش ( مُرْتَاحُ ) {65}
- صاحب دهشها و نعمت ها ( ذَا الْآلاءِ وَ النَّعْمَاءِ ) {۸}
- برانگیزنده ( بَاعِثُ) {32}
- سریع در کارها ( سَرِیعُ) {69}
- مقصد نهایى جویندگان ( غَایَةَ الطَّالِبِینَ) {72}
- پشت و پناه پناهندگان ( ظَهْرَ اللاجِینَ) {72}
- نگهدارنده ( حَفِیظُ) {73}
- کسی که او ستمکار بر فرازگان نیست( مَنْ هُوَ لَیْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ ) {78}
- بازگرداننده ( مُعِیدُ ) {73}
- آغازکننده ( مُبْدِئُ) {73}
- آشکار کننده ( مُبِینُ) {77}
- گرامى ( مَجِیدُ) {77}
- گواه ( شَهِیدُ) {77} کسی که او بر هر چیز گواه باشد ( مَنْ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ) {78}
- صاحب گفتار محکم ( ذَا الْقَوْلِ السَّدِیدِ) {78}
- روزى ده کودک خردسال ( رَازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ) {79}
- مهرورز پیر کهن سال ( رَاحِمَ الشَّیْخِ الْکَبِیرِ) {79}
- جوش ده استخوان شکسته ( جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیرِ) {79}
- الهام بخش عرب و عجم ( مُلْهِمَ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ) {80}
- پذیرنده ( قَابِلُ) {81}
- تغییر دهنده ( مُغَیِّر) {97}
- فرمان ده ( آمِرُ) {89}
- قدغن کن از کارهاى بد( نَاهِی ) {89}
- کریمترین کریمان ( أَکْرَمَ الْکُرَمَاءِ ) {91}
- کسی که به پایان نرساند نعمت و احسان را جز او ( مَنْ لا یُتِمُّ النِّعْمَةَ إِلا هُوَ) {90}
- کسی که دگرگون نکند دلها را جز او ( مَنْ لا یُقَلِّبُ الْقُلُوبَ إِلا هُوَ) {90}
- گردآورنده (جَامِعُ) {۹}
- زنده پیش از هر موجود زنده ( حَیّا قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ) {70}
- زنده پس از هر موجود زنده ( حَیّا بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ) {70}
- کسی که نیست مانندش زنده اى ، ( حَیُّ الَّذِی لَیْسَ کَمِثْلِهِ حَیٌّ) {70}
- زنده اى که شریکش نیست هیچ زنده اى ، ( حَیُّ الَّذِی لا یُشَارِکُهُ حَیٌّ) {70}
- زنده اى که نیازمند نیست به هیچ زنده اى ، ( حَیُّ الَّذِی لا یَحْتَاجُ إِلَى حَیٍّ) {70}
- زنده اى که بمیراند هر زنده اى را ( حَیُّ الَّذِی یُمِیتُ کُلَّ حَیٍّ) {70}
- زنده اى که روزى دهد هر زنده اى را ( حَیُّ الَّذِی یَرْزُقُ کُلَّ حَیٍّ) {70}
- زنده اى که ارث نبرد زندگى را از زنده اى ( حَیّا لَمْ یَرِثِ الْحَیَاةَ مِنْ حَیٍّ) {70}،
- زنده اى که زنده کند مردگان را، ( حَیُّ الَّذِی یُحْیِی الْمَوْتَى یَا حَیُّ) {70}
- کسی که نعمتهایش بشمار درنیاید ( مَنْ لَهُ نِعَمٌ لا تُعَدُّ) {71}
- کسی که فرمانروائیش زوال نپذیرد ( مَنْ لَهُ مُلْکٌ لا یَزُولُ) {71}
- کسی که مدح و ثنایش نتوان شمردن ( مَنْ لَهُ ثَنَاءٌ لا یُحْصَى) {71}
- کسی که چگونگى بزرگى و جلالتش نتوان گفتن ( مَنْ لَهُ جَلالٌ لا یُکَیَّفُ) {71}
- کسی که کمالش قابل درک نباشد ( مَنْ لَهُ کَمَالٌ لا یُدْرَکُ) {71}
- کسی که فرمان قضایش بازگشت ندارد ( مَنْ لَهُ قَضَاءٌ لا یُرَدُّ) {71}
- کسی که صفاتش تبدیل نپذیرد ( مَنْ لَهُ صِفَاتٌ لا تُبَدَّلُ) {71}
- کسی که اوصافش تغییر نکند ( مَنْ لَهُ نُعُوتٌ لا تُغَیَّرُ) {71}
- یکتاى بى ضد ( أَحَدٌ بِلا ضِدٍّ) {73}
- او یگانه اى است که مانند ندارد ( مَنْ هُوَ فَرْدٌ بِلا نِدٍّ) {73}
- او بى نیازى است بى عیب ( مَنْ هُوَ صَمَدٌ بِلا عَیْبٍ) {73}
- او تنهایى است و چگونگى ندارد ( مَنْ هُوَ وِتْرٌ بِلا کَیْفٍ) {73}
- او حاکمى است که ستم در حکمش نیست ( مَنْ هُوَ قَاضٍ بِلا حَیْفٍ) {73}
- او پروردگارى است بدون وزیر ( مَنْ هُوَ رَبٌّ بِلا وَزِیرٍ) {73}
- او عزیزى است بى ذلت ( مَنْ هُوَ عَزِیزٌ بِلا ذُلٍّ) {73}
- او دارایى است که ندارى ندارد ( مَنْ هُوَ غَنِیٌّ بِلا فَقْرٍ) {73}
- او پادشاهى است که معزول نشود ( مَنْ هُوَ مَلِکٌ بِلا عَزْلٍ) {73}
- او توصیف شده اى است بى شبیه ( مَنْ هُوَ مَوْصُوفٌ بِلا شَبِیهٍ ) {73}
- کسی که ذکر او موجب شرافت ذکرکنندگان او است ( مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ) {75}
- کسی که سپاسگزاریش مایه سعادت سپاسگزاران است ( مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ) {75}
- کسی که ستایشش عزتى است براى ستایش کنندگان ( مَنْ حَمْدُهُ عِزٌّ لِلْحَامِدِینَ) {75}
- کسی که طاعتش وسیله نجات مطیعان است ( مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِیعِینَ) {75}
- کسی که دَرِ رحمتش باز است به روى رحمت خواهان ( مَنْ بَابُهُ مَفْتُوحٌ لِلطَّالِبِینَ) {75}
- کسی که راه بسوى او آشکار است براى بازآمدگان ( مَنْ سَبِیلُهُ وَاضِحٌ لِلْمُنِیبِینَ) {75}
- کسی که کتابش سبب پند و تنبیه است براى پرهیزکاران ( مَنْ کِتَابُهُ تَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ) {75}
- کسی که روزى او همگانى است براى فرمانبرداران و نافرمانان ( مَنْ رِزْقُهُ عُمُومٌ لِلطَّائِعِینَ وَ الْعَاصِینَ) {75}
- کسی که رحمتش نزدیک است به نیکوکاران ( مَنْ رَحْمَتُهُ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ ) {75}
- کسی که نامش بزرگ است ( مَنْ تَبَارَکَ اسْمُهُ) {76}
- کسی که اقبال او بلند است ( مَنْ تَعَالَى جَدُّهُ) {76}
- کسی که معبودى جز او نیست ( مَنْ لا إِلَهَ غَیْرُهُ) {76}
- کسی که برجسته است ثنا و مدحش( مَنْ جَلَّ ثَنَاؤُهُ) {76}
- کسی که پاکیزه است نامهایش ( مَنْ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ) {76}
- کسی که بقایش همیشگى است ( مَنْ یَدُومُ بَقَاؤُهُ) {76}
- کسی که عظمت جلوه او است ( مَنِ الْعَظَمَةُ بَهَاؤُهُ) {76}
- کسی که بزرگى در بر او است ( مَنِ الْکِبْرِیَاءُ رِدَاؤُهُ) {76}
- کسی که نیکیهایش به حساب درنیاید ( مَنْ لا تُحْصَى آلاؤُهُ) {76}
- کسی که نعمتهایش شماره نشود ( مَنْ لا تُعَدُّ نَعْمَاؤُهُ ) {76}
- کسی که دانشش پیش است ( مَنْ عِلْمُهُ سَابِقٌ) {98}
- کسی که وعده اش راست است ( مَنْ وَعْدُهُ صَادِقٌ) {98}
- کسی که لطفش آشکار است ( مَنْ لُطْفُهُ ظَاهِرٌ) {98}
- کسی که فرمانش بر همه غالب است ( مَنْ أَمْرُهُ غَالِبٌ) {98}
- کسی که کتابش محکم است ( مَنْ کِتَابُهُ مُحْکَمٌ) {98}
- کسی که حکم و قضایش حتمى است ( مَنْ قَضَاؤُهُ کَائِنٌ) {98}
- کسی که قرآنش مجید و گرامى است ( مَنْ قُرْآنُهُ مَجِیدٌ) {98}
- کسی که فرمانروائی اش قدیم است ( مَنْ مُلْکُهُ قَدِیمٌ) {98}
- کسی که فضل و بخشش همگانى است ( مَنْ فَضْلُهُ عَمِیمٌ) {98}
- کسی که عرش او عظیم است ( مَنْ عَرْشُهُ عَظِیمٌ ) {98}
- کسی که سرگرم نکند او را شنیدنى از شنیدنى دیگر ( مَنْ لا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ) {99}
- کسی که بازش ندارد کارى از کارى ( مَنْ لا یَمْنَعُهُ فِعْلٌ عَنْ فِعْلٍ) {99}
- کسی که مشغولش نکند گفتارى از گفتارى دگر ( مَنْ لا یُلْهِیهِ قَوْلٌ عَنْ قَوْلٍ) {99}
- کسی که به اشتباهش نیندازد پرسشى از پرسشى ( مَنْ لا یُغَلِّطُهُ سُؤَالٌ عَنْ سُؤَالٍ) {99}
- کسی که حجاب نشود او را چیزى از چیزى ( مَنْ لا یَحْجُبُهُ شَیْءٌ عَنْ شَیْءٍ) {99}
- کسی که به ستوهش نیاورد پافشارى اصرار ورزان ( مَنْ لا یُبْرِمُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ) {99}
- کسی که منتهاى مقصود جویندگان است ( مَنْ هُوَ غَایَةُ مُرَادِ الْمُرِیدِینَ) {99}
- کسی که سرحد نهایى وجهه همت عارفان است ( مَنْ هُوَ مُنْتَهَى هِمَمِ الْعَارِفِینَ) {99}
- کسی که آخرین مرحله خواسته خواستاران است ( مَنْ هُوَ مُنْتَهَى طَلَبِ الطَّالِبِینَ) {99}
- کسی که بر او ذره اى در تمام جهانیان پنهان نیست ( مَنْ لا یَخْفَى عَلَیْهِ ذَرَّةٌ فِی الْعَالَمِینَ) {99}
- کسی که نعمت بخشید به فضل خود ( مَنْ أَنْعَمَ بِطَوْلِهِ) {81}
- کسی که کرم کرد به بخشش خود ( مَنْ أَکْرَمَ بِجُودِهِ) {81}
- کسی که جود کرد به لطف خود ( مَنْ جَادَ بِلُطْفِهِ) {81}
- کسی که عزیز باشد به نیروى خود ( مَنْ تَعَزَّزَ بِقُدْرَتِهِ) {81}
- کسی که اندازه گیرد به حکمت خویش ( مَنْ قَدَّرَ بِحِکْمَتِهِ) {81}
- کسی که حکم کند به تدبیر خود ( مَنْ حَکَمَ بِتَدْبِیرِهِ) {81}
- کسی که تدبیر کرد به دانش خود ( مَنْ دَبَّرَ بِعِلْمِهِ) {81}
- کسی که بگذرد به بردبارى خویش ( مَنْ تَجَاوَزَ بِحِلْمِهِ) {81}
- کسی که نزدیک است در عین بلندى و ( مَنْ دَنَا فِی عُلُوِّهِ) {81}
- کسی که بلند است در عین نزدیکى ( مَنْ عَلا فِی دُنُوِّهِ ) {81}
- کفایت کننده از هر چیز ( کَافِیا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ) {92}
- نگهبان بر هر چیز ( قَائِما عَلَى کُلِّ شَیْءٍ) {92}
- کسی که چیزى مانندش نیست ( مَنْ لا یُشْبِهُهُ شَیْءٌ) {92}
- کسی که چیزى به فرمانروائیش نیفزاید ( مَنْ لا یَزِیدُ فِی مُلْکِهِ شَیْ ءٌ ) {92}
- کسی که چیزى بر او پوشیده نیست ( مَنْ لا یَخْفَى عَلَیْهِ شَیْءٌ) {92}
- کسی که کم نشود از گنجینه هایش چیزى ( مَنْ لا یَنْقُصُ مِنْ خَزَائِنِهِ شَیْءٌ) {92}
- کسی که نیست همانندش چیزى ( مَنْ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ) {92}
- کسی که پنهان نماند از دانش او چیزى ( مَنْ لا یَعْزُبُ عَنْ عِلْمِهِ شَیْ ءٌ ) {92}
- کسی که او خبیر و آگاه است به هر چیز( مَنْ هُوَ خَبِیرٌ بِکُلِّ شَیْءٍ) {92}
- کسی که رحمتش فراگیرد هر چیز را ( مَنْ وَسِعَتْ رَحْمَتُهُ کُلَّ شَیْءٍ ) {92}
- داناى اسرار پنهانى ( عَالِمَ الْخَفِیَّاتِ) {۲}
- کسی که عزت و زیبایى از آن اوست ( مَنْ لَهُ الْعِزَّةُ وَ الْجَمَالُ) {۴}
- کسی که نیرو و کمال از آن اوست ( مَنْ لَهُ الْقُدْرَةُ وَ الْکَمَالُ) {۴}
- کسی که حکمرانی و جلال از آن اوست ( مَنْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الْجَلالُ) {۴}
- خداوند قلم و اندیشه ( مَنْ عِنْدَهُ أَمُّ الْکِتَابِ ) {۴}
سُبْحَانَکَ یَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ
لازم به یاد اوری است که برخی موضوعات که می توانست باهم باشد ؛ لکن برای درک بیشتر باعنوان مستقلی ارایه شده است .
پیوست :
- اسم یا نام کلمهای است که میتواند مستقیماً نهاد جمله باشد و برای دلالت بر شخص، حیوان، شی یا مفهومی به کار میرود.
- انواع اسم
- الف ) اسم عام، اسمی است که بر همه افراد و اشیاء و مفاهیم دلالت کند و بین همه آنها مشترک باشد
- ب) اسم خاص، اسمی است که تنها به یک فرد یا شی اشاره دارد و همه را شامل نمیشود (
- اسمی که از دو یا چند بخش معنیدار تشکیل شدهاست را اسم مرکب میگویند (مانند کتابخانه: کتاب + خانه) یک جزؤ معنی دار+حداقل یک جزؤ غیر مستقل= مشتق حداقل یک جزؤ غیر مستقل+دو جزؤ مستقل مشتق مرکب
- معرفه و نکره
- اسمی که برای شنونده یا خواننده آشنا باشد را معرفه میگویند. مثلاً در جمله «مداد را به علی دادم»، «مداد» و «علی» معرفه هستند، چون خواننده «علی» را میشناسد و میداند که از کدام «مداد» صحبت میشود. در صورتی که اسمی برای خواننده یا شنونده آشنا نباشد، به آن نکره میگویند.
- صفت
- صفت فاعلی طریقه ساخت: بن مضارع + پسوند … آن است که بر کنندهٔ کار یا دارندهٔ معنی دلالت کند
- صفت مفعولی طریقه ساخت: بن ماضی + پسوند… صفت مفعولی بر آنچه فعل بر آن واقع شده باشد، دلالت میکند،
- صفت برتر صفت برتر (تفضیلی) آن است که در آخر آن لفط «تر» افزوده شود و مفاد آن، ترجیح موصوف است بر شخص دیگر که در وجود صفت با او شریک و همتاست و آن تنها به آخر صفت و کلماتی که در معنی صفت باشد، پیوسته شود
- صفت برترین: هرگاه بخواهند صفت برتر را اضافه کنند: «ین» در آخر آن میآورند
- صفت نسبی صفت نسبی آن است که نسبت به چیزی یا محلی را برساند
- صفت مرکب (صفت ترکیبی) صفاتی را که از ترکیب دو کلمه حاصل شود، مرکب یا صفت ترکیبی میگویند
- صفات( اسما) ذاتی خداوند
صفات خداوند در یک تقسیم بندی کلّی به دو قسم تقسیم میشوند:
- 1- صفات ثبوتیه، جمالیه، کمالیه: مقصود آن دسته از صفاتی هستند که کمالی از کمالات خداوند را بیان کرده و جنبۀ ثبوتی و وجودی دارند و نبود آنها نوعی نقص برای خدا محسوب میشود. مانند: علم، قدرت، حیات و... از آنجا که این صفات با واقعیت ثبوتی و کمالی خود، مایۀ جمال و زیبایی موصوفاند «صفات جمالیه» نیز نامیده میشوند.
- 2- صفات سلبیه، جلالیه، تنزیهیه، تقدیسیه: آن دسته از صفاتی هستند که نقص و کاستی را از خدا نفی میکنند. از آنجا که نقص و کاستی، خود نوعی سلب و نبود کمال است. وقتی ما نبود و سلب کمال را از خدا نفی کنیم به اثبات میرسیم. مثلاً جهل به معنای سلب علم است و سلب جهل به معنای اثبات علم که خود نوعی کمال است میباشد و به این ترتیب همۀ صفات سلبیه به صفات ثبوتیه بازگشت میکنند. صفات سلبیه مانند: غیر جاهل، غیر عاجز و....
- این صفات از آن جهت که وجود خدا را از کاستیها منزّه میکنند، صفات تنزیهیّه و تقدیسیّه نیز نامیده میشوند و نیز از آن جهت که شأن خداوند برتر و اجلّ از این است که به نقص و کاستی متصف شود، صفات جلال نیز نامیده میشوند.
- ذاتی ثبوتی آن دسته از صفاتی هستند که از ذات الهی انتزاع میشوند. بعبارت دیگر این صفات عین ذات هستند. این صفات را از آن جهت ذاتی مینامند که در انتزاع آنها نیاز به وجود موجودات دیگر نیست و ذات همواره متصف به آنهاست و این صفات نیز همواره با ذات الهی هستند.
- ذاتی سلبی:صفات سلبی صفاتی است که بر نقصان و ضعف دلالت دارد؛ لذا از خداوند سلب می شود مثل جهل، جسمانیت و مکان. پس هر صفتی که حاکی از نقص باشد از خداوند سلب می شود)
- افعالی ثبوتی آن دسته از صفات خدا هستند که از ارتباط ذات الهی با مخلوقات او، انتزاع میشوند و به عبارتی برای انتزاع آنها، ذات خدا به تنهایی کافی نیست بلکه باید مخلوقات هم وجود داشته باشند. مانند صفت «خالق» که از وابستگی وجودی مخلوقات به ذات الهی انتزاع میشوند و زمانی خدا به صفت خالقیت متصف میشود که هم خدا و هم مخلوقات و هم رابطۀ میان خدا و مخلوقات در نظر گرفته شود.
منابع
- [1] . اسفار، چ بیروت، ج 6، ص 122-118، طباطبایی، نهایة الحکمه، چ قم، مؤسسه امام خمینی، ج 4، ص 1111-1110 و جعفر سبحانی و محمد محمدرضایی، اندیشه اسلامی یک، نشر معارف، ص 98-97.
- [2] . به مدخل کامل مطلق مراجعه شود.
- [3] . اسفار، ج 6، ص 118 و نهایه، ج 4، ص 1112-1110و جعفر سبحانی و محمدمحمدرضایی، اندیشه اسلامی، ص 118.
- [4] . ابن سینا، اشارات، نشر بلاغه، ج 3، ص 47 و 129، شیخ اشراق، مطارحات، مجموعه مصنفات، ج 1، ص 395-392 و اسفار ، ج 6، ص 149-133.
- [5] . اسفار، ج 6، ص 105-103، ابن سینا؛ اشارات، ج 3، ص 54، مطهری، مجموعه آثار، ج 7، (شرح اشارات)، ص44-42، مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 354-348 و فیاضی، غلامرضا، تعلیقه بر نهایه، نشر مؤسسه امام خمینی، ج 4، ص 1074.
- [6] . اسفار، ج 6، ص 120 و 133 و فیاضی، تعلیقه بر نهایه، ج 4، ص 1122 و علامه طباطبایی، نهایه الحکمه، نشر مؤسسه امام خمینی، ج 4، ص 122.
- [7] . نهایه الحکمه ، ج4 ، ص 1111 .
- http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=37231
(http://www.hawzah.net/fa/Question/View/64036/صفات-ثبوتی-و-سلبی
http://www.isarpress.ir/1400/02/14/%d9%85%d8%b9%d8%a7%d8%b1%d9%81-%d8%ae%d8%af%d8%a7%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%af%d8%b1%d8%af%d8%b9%d8%a7%db%8c-%d8%ac%d9%88%d8%b4%d9%86-%da%a9%d8%a8%db%8c%d8%b1/