آیة الله نخودکی اصفهانی که بود؟
سپس برای تکمیل معارف دینی روانه نجف اشرف گردید و از خرمن دانش مرحوم حاج سید محمد فشارکی و مرحوم حاج سید مرتضی کشمیری توشه ها اندوخت.
کد خبر: ۳۱۸۵۹
تعداد نظرات: ۱۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۷ : ۰۱ - ۲۷ تیر ۱۳۹۰
دین و اندیشه >> کلام
آیة الله نخودکی اصفهانی که بود؟
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
کاظم مصطفایی: مرحوم حاج شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی معروف به نخودکی( 1 )، از بی نشانان پاک و رها شده از زندان خاک است. پیر روشن ضمیری که آسمانیان او را بهتر از زمینیان می شناختند. بزرگ مردی که علم را باعمل و بندگی حق را با خدمت به خلق، همراه ساخته بود. آن عالم پارسا در سال 1279 ق. در اصفهان دیده به جهان گشود. زبان و ادبیات عرب را در این شهر فراگرفت و از درس فقه و فلسفه عالم عامل، مرحوم آخوند ملامحمد کاشی، بهره های فراوانی برد.
فلسفه و حکمت را از مرحوم جهانگیرخان قشقایی آموخت؛ سپس برای تکمیل معارف دینی روانه نجف اشرف گردید و از خرمن دانش مرحوم حاج سید محمد فشارکی و مرحوم حاج سید مرتضی کشمیری توشه ها اندوخت. استاد او در اخلاق و تزکیه نفس، مرحوم حاج محمد صادق تخت پولادی بود که از هفت سالگی تحت تربیت و مراقبت آن مرد خدا قرار گرفت. در سال 1327 ه.ق، مجاور بارگاه ملکوتی حضرت رضاعلیه السلام گردید و تا پایان عمر با برکتش در آن جا اقامت گزید.
آن مرد الهی با آن که به عبادت، مجاهدت، ریاضت، زیارت و اعتکاف در مکان های مقدس، سخت مداومت و مراقبت داشت، ولی خود می فرمود: «روح همه این اعمال خدمت خالصانه به سادات و فرزندان فاطمه زهرا(س) است و بدون آن، این گونه اعمال، چون جسمی بی جان است و اثری ندارد.
آن عالم ربانی و عارف صمدانی در واپسین دم زندگی اش، پسرش را چنین وصیت و سفارش می نمود:
نمازهای یومیه خود را در اول وقت آنها به جای آر، در انجام نیازهای مردم، هر قدر که می توانی بکوش و هرگز میاندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست؛ زیرا اگر بنده خدا در راه حق گامی بردارد، خداوند نیز او رایاری خواهد کرد، سادات را بسیار گرامی و محترم شمار و هر چه داری در راه ایشان صرف کن و از فقر و درویشی در این کار پروا نما و از سحرخیزی و نماز شب غفلت مکن و تقوا و پرهیز را پیشه خود ساز.
سرانجام در ماه شعبان 1361 ق. خورشید روح آن شیفته حق، در افق مغرب زندگانی غروب کرد و روان پاکش به عالم قدس و بقا پر کشید.
بدن پاکش بنابر وصیت خودش در آستانه یکی از درهای ورودی حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد تا بوسه گاه کف پای زائران آن امام همام باشد. بر روی سنگ قبر ایشان این عبارت نوشته شده است: تربت کیمیا اثر، مقتدای اهل نظر، مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی طاب ثراه( 2 )
*حکایتی از زندگی
شبی از شب های زمستان بود. آسمان دامن سخاوتش را گشوده بود و دانه های سفید برف را به نشانه پاک دلی و صفا، دامن دامن نثار زمین می کرد و رحمت و مهربانی برای زمینیان به ارمغان می آورد. صدای گام های سنگین مردی سبکبال که از پله های پشت بام حرم قدسی امام رضا(ع) بالا می آمد، به گوش می رسید.
پله ها را یکی یکی پشت سر گذاشت و به پشت بامی که بام دنیا، بلکه بام ملک و ملکوت بود، قدم گذاشت. سجاده اش را کنار گنبد زرد رضا(ع) که قبله اهل دل و مطاف کروبیان بود گشود. گرمی یاد دوست، زمستان سرد را در نظرش بهاری دل انگیز و برف روی پشت بام را مخملی نرم و سفید ساخته بود. حرارت درونش، سوزش سرما را از یادش برده بود و لطافت روحش، سختی و زمختی زمین را. از گنبد زرین رضوی دو شعاع نور از توحید و ولایت تا کهکشان پرتو افشانی می کرد و در بی کران ها به هم می پیوست.
او آماده نماز شد. عظمت حق، قلب و اعضایش را خاضع ساخته بود و خود را همواره در برابر وجودی بی کران و بی انتها می دید. در هیچ چیز، جز او نشانه ای از هستی نمی یافت. دو شستش با زبان حق گویش با هم به حرکت درآمدند و بانگ تکبیر رسا و کوبنده اش، جز دوست همه چیز را پشت سر انداخت. سوار بر زورق حمد و سوره، بر اقیانوس آرام اسم وصفت و ذات حق به حرکت در آمد تا سرانجام جلال و شکوه حق او را به کرنش و رکوع واداشت؛ خم شد وبه رکوع رفت. آن مرد، مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی بود. خادمی که مسؤول بام حرم مطهر بود، می گوید: آن شب برای بستن در پشت بام از پله ها بالا رفتم. مرحوم حاج شیخ حسنعلی را بالای بام و در کنار گنبد مشغول نماز و در حال رکوع دیدم. رکوعش طولانی شد. چند بار رفتم و برگشتم؛ ولی او همچنان در حال رکوع بود. طبق دستور سپس در بام را بستم و پایین آمدم و به خانه رفتم. آسمان آن شب بغضش ترکید و سفره دلش را حسابی خالی کرد و سینه زمین را از برف سنگین ساخت. سحرهنگام به حرم برگشتم. نگران جناب شیخ بودم و با عجله از پله های بام بالا رفتم و راز سجده فرشتگان بر آدم و اوج دل دادگی و عشق و پاک بازی و معنای عبادت و تعظیم و رکوع را به تماشا نشستم. دیدم شیخ حسنعلی در همان رکوع آغاز شب است و پشت ایشان با سطح برف برابر. برف نیز از چنین معراجی سرخوش بود واز این که همراه با جناب شیخ و بر پشت او به قرب حق و بارگاه ربوبی راه یافته بود، به خود می بالید.( 3 )
پی نوشتها: 1 -چون ایشان مدتی در روستای «نخودک» در اطراف مشهد مقدس سکونت داشت، به «نخودکی» معروف شد. 2 -ر.ک: علی مقدادی اصفهانی، نشان از بی نشان ها، ص 14 44.3 -برگرفته از حکایت 74 از کتاب نشان از بی نشان ها ،ص 85. پرسمان شماره 32
https://www.entekhab.ir/fa/news/31859/%D8%A2%D9%8A%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D9%86%D8%AE%D9%88%D8%AF%DA%A9%D9%8A-%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86%D9%8A-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF