*****...شگفتگی های عجوبه شهید مرتضی سلمان طرقی...*****
منتشر شده در ایثار پرس
دکتر سید جواد هاشمی فشارکی
- شناسه : 8222
- 02 دی 1400 - 14:14
http://www.isarpress.ir/?p=8222
در این نوشتار برخی از کارهای اعجاب انگیز شهید مرتضی سلمان طرقی تبیین شده است .
در بازکن طنابی
قبلا همین خانه ما در دو طرف ساختمان بود. بعدا اینها کوبیدند ساختمان جدید را در یک طرف دوباره ساختند. خانه سه طبقه بود. آن موقع افاف که نبود! از آن بالای طبقه سوم از نردهها یک طناب خیلی ضخیمی پیدا کرده بود، رد کرده بود به در حیاط. هر کس در میزد میگفت برو عقب ببینیمت کی هستی؟ بعد از بالا نگاه میکردیم. طناب را میکشیدیم و در باز میشد! (سلمان طرقی، افتخار، خواهر بزرگ شهید، 25/10/96).
طناب کشی
یک بار از همان طبقه سوم یک طناب خیلی کلفت را پیدا کرده بود یک طرف را بسته بود به پنجره حیاط خلوت و طرف دیگر را به پنجره طبقه سوم! بعد از آن بالا خودش را ول کرده بود آمده بود پایین! مثلاً طناب بازی. بزرگ که شده بود تازه یادش افتاده بود که این کارها را بکند (سلمان طرقی، افتخار، خواهر بزرگ شهید، 25/10/96).
بالای دیوار
از این بچهها بود که همیشه بالای دیوار بود. تا میگفتند مثلاً یکی برود این مو را انگورهایش را بکند اولین نفر او حاضر میشد. میدوید میرفت. آن وقت خیلی جالب بود که از همان بچگی خیلی به مسائل حق و ناحق اعتقاد داشت. مثلاً آن موقع که بچه بود از روی داربست مو آن شاخههایی که طرف خانه همسایه بود همه را میکند میگذاشت توی سبد میداد به همسایه! میگفت این طرف حیاط شما است، این انگورها مال طرف حیاط ایران خانم بود. میرفت در میزد و میگفت ایران خانم اینها برای شما است. بعضی وقتها همان سر دیوار صدا میکرد ایران خانم اینها مال طرف حیاط شما است. مال شما است، بیا بگیر.
یادگیری ذبح
پدر من گاو میکشت! آن زمان قصابها گوسفند هم نذری برای کسی میکشتند. مثلا جلوی حاجی میکشتند. بیشتر قصابها این کار را میکردند. مرتضی آنجا که همراه بابا میرفت یاد گرفته بود ذبح کردن را! (مادرشهید، 25/10/96).
از جبهه مرخصی آمدن
به محض این که از جبهه میآمد میرفت حمام، دوش میگرفت و سر و وضعش را مرتب میکرد. موتور داشت. سوار موتور میشد و قبل از این که ما بفهمیم میآمد خانه خواهر و برادرها و یکییکی به همه سر میزد. خانه فامیلها همه جا میرفت. در یک روز بیست تا خانه، سی تا خانه را میرفت سر میزد. خالههایم هنوز که هنوز است میگویند که مرتضی هر فرصتی پیدا میکرد به ماها سر میزد. با موتور میرفت این ور و آن ور. همه را میدید و دوباره میرفت جبهه (سلمان طرقی، افتخار، خواهر بزرگ شهید، 25/10/96) .
غنیمت جنگی
از غنایم فقط قاشق را چون دارم یادم است. آمد گفت: «من رفتم سنگر خود عراقیها». صبح که برای نماز بلند شدم نمازم را خواندم رفتم تو سنگر. همه خواب بودند کتریشان را برداشتم برای خودم رفتم. با موتور میرفتند این ور و آن ور! فاصلههایشان خیلی زیاد نبوده یا نمیدانم چطوری بوده برنامهشان. کتریشان را برداشتم با این قاشق چای خوری برای تو آوردم. ولی کتری را بردم تو سنگر برای بچهها. نفهمیدند. یعنی این قدر میگویم خیلی شجاع بود. اصلاً نترس بود. سر نترسی داشت، که هنوز هم من قاشقش را دارم. یک قاشق چای خوری کوچولوی عراقی من دارم (سلمان طرقی، افتخار، خواهر بزرگ شهید، 25/10/96).
انتقام از صدام
بحث اعدام و انتقام از صدام بود... قرار بر گرفتن صدام و روش اعدام کردنش بود... عزادار بودیم و داغدار خیلی از بچهها شهید شده بودند توسط این ملعون، هرکس نظری میداد که چطور میتوانیم اعدامش کنیم (تیرباران و ...) اما آنچه که برای همه ما جالب بود شوخ طبعی ایشان برای آرام کردن جو و ناراحتی بود، که مورد توجه همگان از جمله من واقع شده بود. نظر ایشان کندن گودال به اندازه قد صدام و انداختن او در آن و زجر کش کردنش بود، به این صورت که با ضایعات، مدفوع انسانی و ... گودال را پر کنیم تا خفه شود. این خاطره مربوط به قبل از خیبر است است (احمدی، فیروز، همرزم شهید، 28 /11/1396).
مارگیری
مارگیری ایشان بسیار معروف بود... عکسهایی هم در مارگیری از ایشان داریم که را هنوز آنها را نگه داشتهام و حالا به شما نشان میدهم... سلمان طرقی ظاهرش خیلی خشن نشان میداد وقتی با او صمیمی میشوی و به اصطلاح رفاقت میکنی آن نرمی و لطافت رادر باطنش میبینی (اسدی، علی محمد، همرزم شهید، بی تا).
در مارگیری بسیار ماهر بود و علاقه شدیدی به گرفتن مار داشت هرجا که مار میدید آن را شکار میکرد، به یاد دارم ماری گرفته بود و بعد من را صدا کرد تا آن را ببنیم و سپس مار را گذاشت روی میز و جلوی چشم من سر و ته مار را زد و بعد کبابش کرد و به من هم اصرار داشت که بیا و از این کباب مار بخور. مانند یک سرباز واقعی عمل میکرد معتقد بود که اگر گشنه ماندیم بتوانیم خودمان را سیر نگه داریم (فلکی، محمدعلی، همرزم شهید، 18/09/96).
ایشان به مارگیری معروف و ماهر بود، در شوش یک خانه برای عملیات والفجر گرفته بودند، که در آن خانه خانوادهشان زندگی میکردند، یک روز دیدند که از لوله بخاری صدا میآید و ایشان هم رفتند داخل لوله تا ببیند که صدا از کجا است، که یکدفعه دیدیم مار در دست دارد یک مار بود داخل لوله بخاری، خیلی راحت مار را گرفته بود (سوهانی، محسن، همرزم شهید، 22/01/1397).
ماهیگیری
کار ماهیگیری را در دریاچه تار یاد گرفته بود. هندوانه را برداشته بودند. چون چیزی با خودشان نبرده بودند. فکر هم نمیکردند شب آنجا آنقدر سرد باشد. بالاخره شب را گذرانده بودند. در این کار واقعاً حرفهای بود. با قلاب ماهی میگرفت. یک مدتی در کردستان که بود، کومله و دموکرات که آمده بودند، آنجا بالاخره بچهها غذا میخواستند، ماهی و اینها استفاده میکردند. اینجا هم که بود گاهی میرفت، نمیدانم کجای جاده قم، میرفتند آنجا ماهیگیری میکرد. حتی برای منزل و اقوام هم بعضی اوقات میآورد. ایشان هم ماهیگیری را دوست داشتند، هم هر از گاهی در تفریحاتشان میرفتند هم با تور هم با قلاب ماهیگیری میکردند. یعنی ماهیگیر جمع آقا مرتضی بود. فقط ایشان بلد بود، بقیه بلد نبودند (رفیعی، داود، اقوام شهید ، ۰۴/۰۲/۱۳۹۷).
آن موقع سربازیاش تمام شده بود و جز نیروهای سپاه بود. گفتم: «داستان این چه هست؟» گفت: «میخواهم ماهیگیری بکنیم». گفتم: «بلدی؟» گفت: یک چیزهایی بلد هستم. یک روز گفت: امروز میرویم ماهیگیری، گفتم: باشد. یک ماشین از بچههای سپاه آمدند، آنها چهار نفر بودند و ما دو نفر، شش نفر داخل ماشین جا شدیم. مرتضی فرمانده اینها بود ولی ما نمیدانستیم اینها مطیع بودند، خلاصه رفتیم، یادم نمیآید چند سالش بوده است 21 سال، شاید.. رفتیم یک تور انداخت من دیدم خیلی قشنگ، انداختن تور چهارده متری که یک نفر بگیرد پخش کند خیلی استادی میخواهد، گفتم: «مرتضی این را از کجا یاد گرفتی؟»، گفت: «توی رودخانههای مریوان یاد گرفتم» (سلمان طرقی، رضا، برادر شهید، ۷/۰۵/۱۳۹۷).
همانطور که گفتم، ایشان در ماهیگیری بسیار ماهر بودند، برای درست کردن ماهی از چوب استفاده میکردند. سروته ماهی را چوب میکرد، یک روش خاصی بود، آن طور که من خودم دیدم، چوبتر بود که پیدا میکرد یا اینکه سرنیزه اسلحه را برمیداشت و بهعنوان سیخ از آن استفاده میکرد، برای ما تازگی داشت و بار اول بود که این روش از ماهی پختن را میدیدیم و بسیار هم تعجب میکردیم (اسماعیلی، اصغر، همرزم شهید، مصاحبه در 17/04/97).
در عملیات والفجر 2 بعد از خیبر در منطقه دشت عباس رودخانه سیمره بودیم، آقا مرتضی هم علاقه شدید به ماهیگیری داشت، در این رودخانه هم ماهی بسیار بود، ایشان نارنجک را داخل آب میانداخت و داخل رود موج ایجاد میکرد، تا ماهیها گیج شوند و به سطح آب بیایند، سپس ماهیها را میگرفتند میآوردند، کباب میکردند آن هم با یک سبک و سلیقه خاص، آشپزی سلمان طرقی بسیار معروف بود (فرخزاد مهربانی، داوود، همرزم شهید، 9 /10/ 1396).
ماهیگیری با دست
در ماهیگیری بسیار مهارت خاصی داشتند با روشهای خاص ماهی میگرفتند، من آوازه ایشان را بسیار شنیده بودم چه در پخت ماهی و چه در گرفتن آن... اما آنچه که من دیدم با دست بود، با دست ماهی شکار میکرد. به این صورت که ایشان میدانست ماهی وقتیکه در جریان آب میرود، زیر سنگ، پنهان میشود و میدانست دقیقا کجا برود که ماهی را بگیرد. به زیر سنگ میرفت و ماهی را برمیداشت میآورد بالا. اگر در جریان آب بخواهی ماهی را شکار کنی نمیشود زیرا که از دستت لیز میخورد ولی ایشان میدانستند که از کجا ماهی را بگیرند و ما خودمان بعدها از ایشان یاد گرفتیم. یک روش دیگری که آقای طرقی به کار میبردند برای ماهی گیری این بود که، نارنک را داخل رودخانه میانداختند و آنها را گیج میکردند، ماهی روی آب میآمد و به راحتی آن را شکار میکرد (معزپور، شمسالدین، همرزم شهید، 28/11/1396).
شکار
ایشان در هر کاری یک سر شتهای داشت، در شکار، ماهی گیری، ورزش و حتی قصابی. دو تا شهید داده بودیم و برای رفع بلا میخواستیم قربانی کنیم، دوتا گوسفند کشتیم و بین بچههارتقسیم کنیم که آقا مرتضی زحمت این کار را کشیدند. یکی از هنرنماییهای آقا مرتضی همین بود که، قصاب ماهری بود، در عملیات والفجر آهو شکار کرده بود، ماهیگیری ایشان که نگویم بسیار ماهر بود اصلا به طور خاصی ماهیگیری میکرد و حتی در پخت آن هم بسیار کار بلد بود، ما همه حیران این همه مهارت بودیم (سوهانی، محسن، همرزم شهید، 22/01/1397).
همه کاره
از تمام کارها سر در میآورد و خلاصه از همه چیز سررشتهای داشت، در مکانی مستقر بودیم و برای اینکه فضا را شاد کند بچهها را به کشتی دعوت کرد، گفت: «کی بلد است کشتی بگیرد با من؟»، هیچ کس جرات این را نداشت با او کشتی بگیرد زیرا که هیچ کس حریف او نمیشد؛ حتی یکی از بچهها کشتی کجکار بود اما آن هم داوطب نشد (فلکی، محمدعلی، همرزم شهید، 18/09/96).
ورزش
آقا مرتضی چون بدن خیلی ورزیده داشت ، ورزش های سنتی نمیرفت، ولی به ورزش رزمی میرفت (رفیعی، داود، اقوام شهید، ۰۴/۰۲/۱۳۹۷).
کشتی گیر بی حریف
هیچ کس حریف ایشان نمیشود در کشتی، به یاد دارم که یکی بود بسیار درشت هیکل و قوی با آقا مرتضی هم بسیار رفیق بودند، اما باز با ایشان هیچ وقت کشتی نمیگرفت، اما در میان بچهها هیچ کس حریف ایشان نبود (اسماعیلی، اصغر، همرزم شهید، مصاحبه در 17/04/97).
شکار
در دشت خلنشنبر کار بسیاری که سلمان طرقی بسیار انجام میداد شکار بود. همه چیز شکار میکرد، چهارپایان، پرنده، آهو و .... در آن منطقه حیوانهای وحشی هم کم نبودند (روباه و گرگ)، ایشان آهویی را دیده بودند و میخواست هرجور که شده آن را شکار کند اما از آنجا که منطقه زوعارضه و تپه ماهوری بود نتوانست و آهو فرار کرد اما او به دنبالش بود، ایشان بسیار ورزیده بودند و شجاع از این جهت از چیزی نمیترسیدند (فرخزاد مهربانی، داوود، همرزم شهید، 9 /10/ 1396).
بالشت با پر کبک
در زمانی که کنار شهید طرقی بودم بسیار لحظات خوبی را با او تجربه کردم. در آن منطقه کبک زیاد بود، آقای طرقی هم علاقه زیادی به شکار داشت، از ماهی بگییر تا کبک، آهو و ... بسیار ماهر بود. زمانی که کبک را شکار میکرد پرهایش را برای من جمع میکرد، تا برای پسرم بالش درست کنم، تا جای سرش نرم باشد. البته خود کبکها را هم میخوردیم (معزپور، شمسالدین، همرزم شهید، 28/11/1396).
موتور سواری
شهید سلمان طرقی، ورزشکار بودند و علاقه به هیجان هم داشتند ازجمله موتورسواری و ماشین. به یاد دارم که یک موتور تریل250 داشتند، البته در رابطه با مدلش زیاد مطمئن نیستم، اما موتور را به خوبی به یاد دارم، خیلیها آرزو داشتند که همچین موتوری داشته باشند، موتور بسیار خوبی بود، از تپهها و دیوار راست میرفت بالا... آخر هم قسمت من نشد که سوار موتور ایشان بشم (معزپور، شمسالدین، همرزم شهید، 28/11/1396).
آشپزی
آقا مرتضی بسیار باسلیقه بودند، آشپزی بسیار عالی و خوبی هم داشتند به خصوص در پختن ماهی و به خصوص در گرفتن آن. زمانی که به تهران بازمیگشت خودشان غذاها را به سلیقه خودشان میپختند، در سومار هم من این سلیقه و مهارت را زیاد شنیده بودم، زیرا که در آنجا رودخونه داشت و داخل آن ماهی هم زیاد بود که مرتضی، ماهی میگرفت، وصف این مهارت را زیاد شنیده بودم (خالقی، شهید، مصاحبه، بی تا).
همانطور که قبلا اشاره کرده بودیم، شهید طرقی بسیار در ماهیگیری و پخت آن ماهر بود، زمانی که ماهی را صید میکرد، قشنگ ماهی را تمیز میکرد و سپس شکمش را خالی میکرد و به اصلاح ماهی شکم پر درست میکرد، ماهی را در فویل میپیچید و سپس میگذاشت داخل آتش تا بپزد. با سلیقه غذا درست میکرد. به غذایی که خورده میشود اهمیت میداد. در آن منطقهای که ما بودیم ماهی بسیار یافت میشد، از این جهت بسیار برای صید میرفت کنار رودخانه و به روشهای خیلی عجیب هم ماهی میگرفت، من هم بسیار شکمو بودم و ایشان من را به خاطر این دست میانداخت. به رستوران که میرفتیم من همیشه یک چلو کباب اضافه سفارش میدادم در آن شب هم که برای بازرسی موقعیت رفته بودیم شوخیای بود که سلمان طرقی با شکمویی من انجام داد (پورقناد، حسن، همرزم شهید، 25/10/ 1396).
آدم با سلیقهای بود، از هر چیزی سر در میآورد، آشپزی، ورزش و ... اما غذاهای خوبی میپخت. مرتب و منظم بود، با کمترین امکانات بهترین غذاها را میپخت، فرق نداشت روی گاز باشد یا روی یک چراغ علاءالدین همیشه غذاهایش بهترین بود، مثلا وقتی با یک قاشق رب میریخت دیگر این قاشق ربی را داخل روغن نمیزد و آنجا بود که ما فهمیدیم ایشان از سلیقهی خاصی برخوردار است، از بهترین غذاهایی که ایشان خیلی خوب پخت میکرد ماهی بود در پختن ماهی بسیار مهارت داشتند (فلکی، محمدعلی، همرزم شهید، 18/09/96).
طرق جهاد سلمان وار در زندگی مرتضی سلمان طرقی : در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران در می آید . هنگام شروع غائله کردستان، عازم آنجا میشود ؛ با شروع جنگ تحمیلی ؛ راهی جبهه های جنوب ؛ با غائله منافقین عازم تهران ؛ با تجاوز اسراییل جنایتکار، عازم لبنان ، با فرمان امام عازم جبهه های ایران می شود، در این راه مجروح میشود ولی باز به جبهه ها باز می گردد و عاقبت نیز جان خود را تقدیم انقلاب می نماید.
الف) جهاد با طاغوت : به خاطر راستی و رعایت تقوا درجوانی ، چندین بار مورد ضرب و شتم مأموران رژیم ستم شاهی قرار گرفت. ولی وی همچنان به روشنگری سربازان پادگان پرداخت. ایشان پس از فرمان امام به سربازان مبنی بر ترک پادگانها، از پادگان فرار کرد و به تهران بازگشت و حضوری فعال در وقایع آن دوران پیروزی انقلاب داشت.
ب) جهاد در کردستان : پس از شروع غائله کردستان، تاب ماندن در محیطی آرام و بی سرو صدا در تهران را در خود ندید، از این رو، با نیروهای تحت امر خود، راهی سنندج شد و در آنجا به مقابله با عناصر ضد انقلاب پرداخت. او با پایمردی و رشادت از اشغال فرودگاه سنندج توسط گروهکهای کومله و دموکرات جلوگیری کرد. استقامت و ایثار وی و نیروهای تحت امرش، حزب وابسته دموکرات را بر آن وا داشت که با ارتباط با برخی سران دولت موقت، مرتضی را به تهران باز گردانند. وی به تهران بازگشت اما خیلی زود خود را به شهر بوکان رساند و به مقابله با ضدانقلاب پرداخت. اما این بار دولت موقت فشار خود را به همه پاسداران مستقر در کردستان وارد آورد و تحت عنوان هیأت به اصطلاح حسن نیت، عملاً پاسداران را خلع ید کرد و کردستان را دو دستی به گروهکهای ضد انقلاب سپرد. مرتضی نیز از شهر بوکان به تهران باز گشت.
ج) جهاد درتهران : وی که به ماهیت بنی صدر پی برده بود، مدتی به تهران بازگشت و پس از عزل بنی صدر از ریاست جمهوری، تلاش وسیعی را در سرکوبی غائله بنی صدر وگروهک منافقین نیز فعالانه شرکت می کند. وی مدتی مسئوول حفاظت زندان اوین بود و همچنین درزمانی که حضرت امام خمینی (ره) در بیمارستان قلب بستری بود، مسئولیت حفاظت بیمارستان را به عهده داشت .
د) جهاد در جبهه های جنوب و غرب : با شروع جنگ بنا به تدبیر فرمانده وقت سپاه تهران، به صورت سازمان کامل یک گردان با آموزش های لازم برای جلوگیری از سقوط خرمشهر عازم اهواز میشوند .
وی پیش از شروع عملیات بیت المقدس، از سوی فرماندهی تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) ؛ همراه با سردار رشید اسلام کاظم رستگار، فرماندهی گردان میثم را به عهده می گیرد. و در آزادی خونین شهر نقش بسزایی ایفا نمود. وی در این عملیّات از ناحیه دست زخمی شده، برای معالجه به تهران بازگشت. ولی مجددا به جبهه بازگشته و به عنوان مسئوول ستاد تیپ سیدالشهدا ، خدمات ارزشمندی را در این تیپ انجام داد و درعملیات های والفجر مقدماتی و والفجر چهار به عنوان مسئوول محور در تیپ سیدالشهدا انجام وظیفه می کند . و حماسه های ماندگاری را همراه دیگر نیروها خلق کرد و در عملیات خیبر اوج ایثار و پایمردی خود را به نمایش گذارد.
ه) جهاد در لبنان : با پیروزی ایران در فتح خرمشهر، دشمنان اسلام برای انتقام جویی از نهضت جهانی اسلام، مردم مسلمان لبنان را مورد تعرض وحشیانه خود قرار می دهند، اینجاست که سپاه محمد (ص) برای دفاع از ملت مظلوم لبنان، راهی آن دیار می گردد. مرتضی نیز با این کاروان همراه می شود. سلمان طرقی در بسیج و آموزش مبارزان لبنانی، فعالیت های چشمگیری از خود نشان می دهد.
و) شهادت : مرتضی سلمان طرقی، پس از مدتها مجاهدت و مبارزه در راه حق و عدالت، سرانجام در حین عملیات خیبر که مسئول محور تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) در جزیره مجنون بود ؛ به وسیله گلوله مستقیم تانک در ساعت ۱۱ صبح روز ۷ اسفندماه ۱۳۶۲ درسن۲۷ سالگی به افتخار شهادت نایل آمد. به شهدا پیوست . پیکر پاکش پس از تشیع باشکوه ، در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. و قطعه: ۲۴، ردیف: ۷۵، شماره: ۲۵ مزار ؛ محل زیارت وابستگان وی وعاشقان راه شهدا میشود .
منابع
- اسدی ؛علیمحمد ، روز نامه جوان ، همرزم شهید مسئول حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لشکر ۱۰ سپاه سیدالشهدا (ع) ، ۱۸ آذر ۱۳۹۸
- پایگاه اطلاع رسانی حوزه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
- پایگاه اطلاع رسانی لشکر ده ، ۲۱ آذر ۱۳۹۹
- پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد ، ۰۲ تیر ۱۳۹۸
- خانواده شهید سلمان طرقی ، مصاحبه صورت گرفته طی سال 1396 و 1397؛ دفتر حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لشکر ۱۰ سپاه سیدالشهدا (ع)
- روایت سردار شهید مدافع حرم حاج احمد غلامی از سردار شهید مرتضی سلمان طرقی
- سلمان طراقی ، پدر و مادر شهید ، مصاحبه کننده : خانم زکیزاده ، پیاده ساز : خانم زهراشفیعی نژاد؛ 24-10-139
- سلمان طرقی ؛ اقا رضا ، مصاحبه کننده : خانم زکیزاده ، پیاده ساز : خانم مریم سادات حسینی ؛ ۲۷/۰۵/۱۳۹۷
- سلمان طرقی ؛ آقا محمد ، مصاحبه کننده : خانم زکیزاده ، پیاده ساز : خانم فاطمه ساجد؛ 20/10/96
- سلمان طرقی ؛ خانم افتخار ، مصاحبه کننده : خانم زکیزاده ، پیاده ساز : خانم لیلا رستم خانی؛ 25/10/96
- سلمان طرقی ؛ خانم فاطمه ، مصاحبه کننده : خانم زکیزاده ، پیاده ساز : خانم حمیده غفاری؛24/04/1397
- هاشمی فشارکی ، سید جواد ، طرق جهاد درزندگی شهید طرقی ، ایثار پرس ، 31 تیر 1400
http://www.isarpress.ir/1400/10/02/%d8%b4%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%db%8c-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b9%d8%ac%d9%88%d8%a8%d9%87-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d9%85%d8%b1%d8%aa%d8%b6%db%8c-%d8%b3%d9%84%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%b7%d8%b1%d9%82%db%8c/
https://javadfesharaki.blog.ir/1400/10/02/%D8%B4%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%AC%D9%88%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%D8%B3%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B7%D8%B1%D9%82%DB%8C