مقاله : پیامد جنگ غزه بر رفتار سیاسی فلسطینیهای ساکن اراضی اشغالی 1948
يكشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۷، ۰۸:۴۸ ب.ظ
دکتر حسنعلی احمدی فشارکی
فصلنامه مطالعات فلسطین شماره 25
مقاله
دکتر حسنعلی احمدی فشارکی1
طاهره گودرزی2
چکیدهطاهره گودرزی2
بحران جدید و جنگ 51 روزه غزه در حالی در 17 تیرماه 1393 آغاز شد که نه تنها نقطه عطفی در روند مبارزات مسلحانه مقاومت فلسطین به شمار میرود بلکه در چگونگی شکل و محتوای نزاع کشورهای منطقه با رژیم صهیونیستی نیز تاثیرات اساسی خود را نمایان ساخت. دراین راستا با توجه به گستردگیاین جنگ و تاثیرگذاری آن، بررسی پیامدهای آن بر رفتار سیاسی فلسطینیهای ساکن در اراضی اشغالی 1948، موضوعی در خور توجه میباشد چراکه اعضای این جامعه فلسطینی همواره در درگیری و تعارض بین هویت فلسطینی و هویت اسراییلی به سر برده و در طول زمان، شاهد قبض و بسطهایی هویتی بودهاند کهاین امر در رفتار گروهی و سیاسی- اجتماعی آنان قابل مشاهده است. نوشته حاضر به دنبال یافتن پاسخی برایاین سوال اصلی است که جنگ 51 روزه غزه، چه تاثیری بر هویت سیاسی فلسطینیهای ساکن اراضی اشغالی 1948 داشته است؟ برای پاسخ بهاین پرسش، به شاخصههای هویتی فلسطینیهای ساکن در اراضی مذکور شامل نمادهای دینی، زبانی و قومیتی پرداخته و با ناسیونالیسم اسراییلی مقایسه و تعاملات و تعارضات این جامعه با دولت و ساختار قدرت صهیونیستی بررسی خواهد شد.
واژگان کلیدی: هویت، جنگ غزه، جامعه فلسطینی اراضی اشغالی 1948، رژیم صهیونیستی و جامعه یهودی.
مقدمه
پس از اشغال فلسطین در سال 1948، گروهی از فلسطینی های ساکن در این منطقه، علی رغم تعارضات، کشتارها و اعمال فشار گروه ها و سازمانهای صهیونیستی و محدودیت های مختلفی که دولت های رژیم صهیونیستی اعمال میکردند، در این مناطق باقی ماندند و در سیل مهاجرت صهیونیست ها به فلسطین اشغالی، به تدریج در درون ساخت اجتماعی اراضی اشغالی 1948، جامعه محدود اقلیت فلسطینی در آن مناطق را به وجود آوردند و در گفتمان اسراییلی به عنوان "عرب های اسراییل" معروف شدند. آنان از دیرباز تا کنون در کشاکش میان هویتی دوگانه یعنی هویت فلسطینی یا اسراییلی به سر برده اند. در این روند، مقامات اسراییلی تلاش کرده اند که همواره آنان را که تهدیدی داخلی برای امنیت ملی رژیم صهیونیستی محسوب میشوند، از معادلات سیاسی- اجتماعی و سیاسی جامعه حذف کنند یا به شهروندانی درجه دو در مقایسه با یهودیان تبدیل کنند و در این مسیر، هویت فلسطینی آنان را بزدایند و آنان را از روش های مختلف در محرومیتهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی قرار دهند. در این میان، روند زندگی سیاسی- اجتماعی این گروه از فلسطینیها شاهد قبض و بسط هایی در زمینه مسائل هویتی آنان بوده است.
پیامدهای جنگ سوم غزه موسوم به عملیات صخره سخت یا لبه محافظ در 8 جولای 2014 (17 تیرماه1393) و معروف به جنگ 51 روزه آغاز شد، در زمینه های مختلف درخور اهمیت است. در این راستا مقاله حاضر درصدد پاسخ به این سوال اساسی است که پیامدهای جنگ سال 2014 یا جنگ سوم غزه بر رفتار سیاسی و مسائل هویتی فلسطینی های ساکن اراضی اشغالی 1948 چیست؟ مقاله حاضر به دنبال اثباتاین فرضیه است کهاین جامعه در سطوح مختلف، طی تظاهرات و اعتراضهایی که برای همبستگی با نوار غزه انجام داد، تمایل خود را به طور عملی به هویت فلسطینی نشان داد و در مقابل شاهد تبعات آن در ابعاد اجتماعی، کاهش بودجه و تحریم اقتصادی بود. در این زمینه و برای تبیین بیشتر این مسئله، سؤالات فرعی زیر نیز مطرح میشوند:
- جایگاه و اهمیت فلسطینی های ساکن اراضی اشغالی 1948 در جامعه اسراییلی چیست؟
- تعاملات و تعارضات عینی فلسطینی های ساکن در این مناطق با دولت، طی دهه های اخیر چه بوده است؟
- قبض و بسط های هویت فلسطینی در جامعه مورد بررسی طی دهه اخیر چه مسیری را پیموده است؟
- جنگ سوم غزه در این قبض و بسط های هویتی چه جایگاهی دارد و چگونه رفتار سیاسی فلسطینی های 1948 را تحت تاثیر قرار داده است؟
به همین منظور، ابتدا به اختصار به جامعه فلسطینی های ساکن در اراضی اشغالی 1948 و رابطه آن با جامعه یهودی- صهیونیستی حاضر در این مناطق پرداخته شده و سپس، به رابطه این بخش از جامعه فلسطینی ها با دولت و ساختار قدرت اشاره می شود. در ادامه با سنجش رابطه با قبض و بسطهای متعدد هویتی، جایگاه جنگ سوم غزه در این موضوع بررسی خواهد شد.
الف) چهارچوب نظری
هویت، شناسنامه معنوی افراد قلمداد می شود که برگرفته از ویژگی ها، نمادها، ارزش ها و رفتارهای برآمده از منشأ دینی، نژادی، ملی و قومی خواهد بود. هویت در لغت به معنای "کیستی" و وجوه تمایز یک فرد است که به وسیله آن شناخته میشود. این کلمه، ریشه عربی دارد و اسم منقول از مصدر صناعی است که از ریشه "هو" گرفته شده است و بر مجموعه صفاتی جوهری و ثابت در اشیا و موجودات زنده دلالت دارد.(المسیری،2011: 9) هویت از منظرهای گوناگونی از جمله نگرش فلسفی، اجتماعی و سیاسی مطرح شده و به انواع گوناگونی از جمله هویت فردی و اجتماعی تقسیم شده است اما به نظر می رسد که هویت در پیوند جامعه، گروه و رفتار سیاسی، مفهوم دیگری می یابد و آن را بهتر می توان در جامعهشناسی سیاسی مشاهده کرد زیرا این جامعهشناسی سیاسی است که بررسی محیط اجتماعی سیاست میپردازد و در آن زندگی سیاسی به وسیله متغیرهای اجتماعی توضیح داده می شود. (بشیریه، 1374: 19)
در همین راستا می توان این گونه بیان کرد که زندگی بشری در جمع و در میان گروهی از افراد معنا می یابد. طبق تئوری اجتماعی، انسان ها همواره خود و دیگران را در قالب گروه های اجتماعی مثل نژادی و قومییا ملت ها دستهبندی کرده اند. طبقاین دیدگاه، مردم یا وابسته به همان گروه یا گروهی دیگر و به اصطلاح، خارج آن هستند. هشیاری افراد نسبت به گروه اجتماعی خود و ارزش های منفی و مثبت آن در ارتباط با عضویت در گروهی خاص "هویت اجتماعی" نامیده میشود.(Oakes, 2001: 35)
افراد به عنوان اعضای یک گروه انسانی در ساختن این هویت اجتماعی، نقش فراوانی دارند به طوری که برخیاین مفهوم را برگرفته از دیدگاه افراد به خود میدانند که به آن "خودپنداره" میگویند. به عبارت دیگر، اگر خودپنداره فرد را برداشت او نسبت به ماهیت فیزیکی و روان شناختی و ساختارهای اجتماعی محیط خویش در نظر بگیریم، هویت اجتماعی، بخشی ازاین خودپنداره است که از عضویت او در یک گروه یا گروه های اجتماعی ناشی می شود که وی به آنها دلبستگی ارزشی یا هیجانی قابل توجهی دارد. (اسماعیلی، ابراهیمیو شایسته، 1391: 45)
به نظر میرسد هویتی که در مجموعه ای انسانی و بر اساس گردهمایی گروهی آنان به وجود میآید، نقش و کارکردهای مهمیرا در جامعه از جمله تغییرات در شکل و محتوای رفتاری آنان به خود اختصاص می دهند. دراین منظر، آنچه آنان را از هم متمایز می کند، نوع رابطه آنها با گفتمان حاکم بر جامعه است. در همین زمینه می توان از چند نوع هویت مشروعیت بخش، مقاومتی و برنامهدار یاد کرد. هویتهای مشروعیت بخش بر گسترش و توجیه سلطه بر کنش گران اجتماعی مبتنی هستند و عامل مساعدی برای استمرار نظام سیاسی به شمار می روند. هویت های مقاومتی بر اساس تقابل با ساختارهای سلطهایجاد می شوند.این افراد یا در حاشیه قرار می گیرند یا قدرت حاکم، ارزشها و موقعیت آنان را با ارزش می شمارد. در هویت های برنامه دار نیز تغییر سلطه نه از طریق تخریب ساختار آن بلکه از طریق بازتعریف خود و شکل دادن به سبک زندگی متفاوت دنبال میشود. (احمدی،1383: 264 -263)
با توجه به آنچه ارائه شد و با عنایت به انواع هویتها در تعامل با قدرت، تفکیک میان دو مفهوم هویت جمعی و فردی، امری ضروری به نظر میرسد زیرا در هویت گروهی، تصمیمگیریهای مستقل گروهی اهمیت دارد. همچنین دراین نوع هویت، ظرفیت افراد برای انعکاس مطالب و مذاکره به کار گرفته میشود اما در هویت جمعی غالبا به گزینهها و ترجیحهای بیان شده فردی به عنوان اعضای یک تجمع ارجاع داده میشود. (Henry, 2002: 84) بنابراین یک رفتار جمعی در حوزه سیاسی را میتوان برآیندی از ترکیب دو هویت جمعی و گروهی تلقی کرد زیرا این دو هویت با هم در اجتماع معنا یافته و گروهها در کنار افراد در ساخت رفتار گروهی و جمعی اهمیت پیدا میکنند. به علاوه، بر اساس تعریف «لوییس بک»، هویتهای اجتماعی بر اساس نژاد، قومیت، مذهب، جنس و دیگر عواملی که میتوانند همبستگی سیاسی را از طریق نگاهی مشترک به هنجارهای فعالیت سیاسیایجاد کنند، تعریف میشوند.(Huddy, 2013:2 ) لذا هویتهای اجتماعی در ذیل مفهومیبه نام هویت ملی و ناسیونالیسم، جایگاه ویژهای مییابند. با توجه به این مفاهیم، هویت اجتماعی در قالب یک گروه بزرگ به نام "ملت" برانگیزاننده احساسات ملیگرایانه است. ملتی که طبق نظر «ارنست رنان» اشتراکاتی دارد و چنین اشتراکاتی میتوانند احساس وابستگی و باور به یک کلیت بزرگتر به نام "کشور" را به وجود آورند. ارنست رنان، بر این اعتقاد بود که ملت های جدید، حافظه مشترک تاریخی دارند یعنی برخی مسائل همانند هویت قبل از اتحاد را فراموش میکنند. او اشتراکات زبانی، نژادی، مذهبی، مجموعهای از منافع مشترک و همچنین جغرافیایی را که بر آن نام جبهههای طبیعی نهاده است، سازنده هویت یک ملت و متمایزکننده آنان میداند. از نظر او، هویت ملی را دو چیز میسازند که یکی در گذشته است و دیگری در حال. یکی میراثی مشترک و غنی است و دیگری اراده زندگی با یکدیگر و خواست تداوم آن. (Woolf, 2003: 51-60)
بنابر آنچه بیان شد، ناسیونالیسم و هویت ملی از دو منظر مورد توجه قرار میگیرد. نوع اول آن سیاسی و نوع دیگر، فرهنگی و تاریخی است. در نوع سیاسی، ساختار سیاسی مشترک برای تبیین این هویت به وجود آمده است و قدرت سیاسی لازم وجود دارد اما در نوع دوم به نظر میرسد که فرهنگ، اعتقادات، ارزش ها، اساطیر، زبان، نمادها و آداب و رسوم از جمله ابعاد مهم هویت فرهنگی و اجتماعی یک ملت باشند. آنها حاصل فرآیند تاریخی طولانی در یک سرزمین معین و نشانههای جامعه ای فرهنگی- تاریخی خواهد بود که دارای هویتی مشترک در حوزه نهادهای درونی خود مثل خانواده، مذهب، اقتصاد و زبان و نیز دارای پندارها و ساختارهای همانند و مشترک در این زمینهها خواهد بود و نوعی احساس همبستگی، تعلق، عصبیت و محبت بین آنها حاکم است. این ملت قطعا در گذرگاه های تاریخی خاصی از ساختار سیاسی واحدی برخوردار بودهاند ولی لزوما هم اکنون از ساختار سیاسی مشترک برخوردار نیستند و به لحاظ قدرت، زیر مجموعه ساختهای متمایز قرار دارند. (ابوالحسنی، 1387: 8) به بیان دیگر با توجه به تعریف گروه و ناسیونالیسم به صورت یک جنبش ایدئولوژیک برای دستیابی و حفظ استقلال، وحدت و هویت جمعیتی خاص که برخی از اعضای آن به دنبال ایجاد یک ملت واقعی یا بالقوه هستند(Smith, 2010: 9) میتوان ایدئولوژیهای برخاسته از یک گروه بزرگ نژادی یا قومی در جامعه را نیز برانگیزانده یک ناسیونالیسم بالقوه دانست که در شکاف مردم و حکومت، آزادی عمل منحصر به فردی را تجربه میکنند. پس هویت سیاسی، مجموعهای از ارزشها و مبانی سیاسی و اجتماعی است که ما آنها را برای خود به رسمیت میشناسیم یا در چیزهایی که به طور مشترک، خود را به عنوان ما احساس میکنیم..(Cerutti, 2003: 4) روجرز اسمیت نیز براین باور است که هویت سیاسی یک برچسب جمعی برای مجموعهای از شاخصههایی است که بر اساس آنها بازیگران سیاسی، افراد را به عنوان اعضای یک گروه سیاسی میشناسند. منابع متعددی برایاین شناسایی وجود دارد که از جمله آنها می توان به وابستگی حزبی، عضویت در دولت- ملت، قومیت، وضعیت اقتصادی، زبان و غیره اشاره کرد. (Smith, 2004: 302)در همین راستا می توان گفت که هویت سیاسی، ناشی از پایگاه اجتماعی یک گروه خاص در چهارچوب یک دولت- ملت یا ناسیونالیسم غالب، در ذیل مقوله ای پیچیده به نام "قدرت اجتماعی" تعریف می شود که از گونه های متعددی از جمله نفوذ، فشار، اعتبار و منزلت برخودار است. برای تبیین بیشتر این مطلب باید به این نکته اشاره کرد که نفوذ رابطه ای است میان بازیگران که در آن یک بازیگر، بازیگر دیگر را به انجام عملی ترغیب کند که در صورت عدم اعمال نفوذ، آن عمل خاص انجام نمیشد. اما با این حال، قدرت اجتماعی به مبحث نفوذ محدود نمیشود بلکه حوزه انتخاب سیاستمداران، برای سیاستگذاریها و چهارچوب ایدئولوژی رایج را نیز در بر می گیرد. (بشیریه، 1374: 95-96)
از سوی دیگر، تعارض میان گروه های اجتماعی با خود یا ناسیونالیسم حاکم، باعث ایجاد شکافهایی می شود که دارای شاخصههای اساسی زیر هستند:
1- آنها شکافی را در میان جامعه منعکس میکنند که تنها یک اختلاف ایدئولوژیک درباره افکار مختلف نیست بلکه به روشنی، گروههایی قابل شناسایی در یک جامعه را مشخص میکند مثلا کارمندان در مقابل کارفرمایان.
2- مردم خود را به روشنی با شاخصه گروهی معرفی میکنند. برای مثال، مسلمانان آلبانیایی در کوزووی صربنشین فاصله زیادی از صربهای مسیحی اورتودکس احساس میکردند.
3- یک شکاف اجتماعی باید از طریق یک نهاد و معمولا یک حزب بیان شود اما این امر از طریق یک گروه فشار یا کلیسا نیز میسر است. ((Crawford, 1996:158
شکاف اجتماعی علاوه براینکه باعث نقسیم و تجزیه جمعیت میشود، گروه بندیهایی را نیز در جامعه به وجود میآورد، چنانکه میتوان تاثیر آنان را نیز بر زندگی سیاسی مشاهده کرد. از نظر تاثیرگذاری بر زندگی سیاسی، شکافهای اجتماعی را باید به شکافهای فعال و غیرفعال تقسیم کرد. شکاف اجتماعی وقتی فعال میشود که بر پایه آن، گروهبندیها و عمل و آگاهی سیاسی تکوین یابد. (بشیریه، 1374: 99)
بنابراین در یک جمعبندی کلی میتوان این گونه بیان کرد که عمدتا مفهوم هویت، در گروه و ناسیونالیسم معنا مییابد که البتهاین ناسیونالیسم بنا به انواع گروههای موجود در یک کشور، ممکن است با تعارضات و شکافهایی روبرو شود که البته در این میان، هویت و رفتار سیاسی گروههای جمعیتی، نقش مهمی در جهتبندی و تعارض افراد با قدرت حاکم دارد. نوع تعامل این گروهها با این قدرت غالب، گاه ناشی از تعارض است و گاه نیز میتواند به آن دامن بزند و آن را تشدید کند.
ب- جایگاه فلسطینیهای اراضی اشغالی 1948 در جامعه رژیم صهیونیستی
اگرچه اطلاعات دقیق و روشنی از جامعه مورد مطالعه این مقاله در دسترس نیست اما بر اساس اطلاعاتی که مقامات رژیم صهیونیستی ارائه دادهاند، جامعه فلسطینی در اراضی اشغالی 1948 در ابتدای سال 2014 حدود 7/20 درصد از جمعیت اراضی اشغالی، معادل 1694000 نفر در مقابل جامعه 6135000 نفری یهودی را تشکیل می دادند. گفتنی است که این ترکیب جمعیتی، شامل دروزیها، مسحیان و مسلمانان است. (jpost.com, 29/12/2014) این آمار بیانگر آن است که عربها حدود یک چهارم از جامعه صهیونیستی را تشکیل می دهند و این امر به لحاظ بررسی اهمیت سیاسی و رفتار گروهی آنان قابل توجه است. به طور کلی، جامعه رژیم صهیونیستی مرکب از دو طیف عمده است که از آنها با نام یهودیان و عربها یاد میشود. البته باید به این نکته نیز توجه داشت که دراین میان، غالب افرادی که ادعای پیروی از شریعت یهود را دارند نیز مهاجرانی هستند که نژاد و خون یکسانی ندارند و عنوان یک مذهب بر آنها اطلاق می شود واین جامعه هم در میان خود دچار گسست ها و شکاف هایی جداگانه است. به گفته «دن سوئن» رئیس سابق دپارتمان علوم رفتاری دانشکده یهودیه و سامریه در شهرک آریل، جامعه اسراییلی شاهد پنج شکاف عمده است که از جمله آنها می توان به شکاف ملی، شکاف نژادی، شکاف مذهبی- سکولاریسم، شکاف لایهبندی اجتماعی و شکاف سیاسی یا ایدئولوژی اشاره کرد.(Soen, 2003: 98) ذکر این نکته ضروری است که سوئن، شکاف عربی یهودی را بخشی از شکاف ملی می داند کهاین امر به دلیل اعتقاد وی به ملیت اسراییلی و ضرورت ملت سازی برای این رژیم قابل توجیه است اما حقیقتاین است که شکاف مذکور را باید از زاویه نژادی مورد تحلیل قرار داد.
قابل ذکر است که جامعه فلسطینی های 1948 پیش از اشغال این اراضی، به نام عربهای فلسطینی نامیده شدهاند و صرف نظر از دین خود که ممکن است یهودی، مسلمان یا مسیحی باشد، در آنجا زندگی می کرده اند. بنابراین هویت فردی یکسان نژادی به نام عرب بودن بر آنها حاکم است.
لازم به ذکر است با توجه بهاینکه وصف دولت نژادی، به عنوان خانه ای برای یک گروه نژادی مسلط به کار رفته است،(Maynes, 1993: 17) برخی به دلیل ناهمگن بودن جامعه صهیونیستی و وجود قومیتهای مختلف (عمدتا عربی و یهودی) و همچنین سیاست های آن در قبال اقلیت ها، این عبارت را بر رژیم اسراییل اطلاق می کنند. (Rohuna, 1997: 5) به عبارت دیگر و با توجه به آنچه ارائه شد، جامعه فلسطینی محصور شده در اراضی 1948، اقلیتی است که حاصل از تجزیه اراضی است ولی این جامعه در عین حال امکان وحدت با دولت مرکزی را به دلیل طرد از طرف جامعه صهیونیستی و نگاه حاکم بر آن نیز ندارد. باید به خاطر داشت کهاین اقلیت جمعیتی، درون موجودیتی زندگی می کند که بر اساس بیانیه استقلالِ خود، موجودیت خویش را دولتی برای ملت یهود نامیده است. mfa.gov.il, 14/5/1948)) بنابراین طبیعی است که هویت فرد یهودی بر اساس غیریت و دیگری بودن فلسطینیها تعریف شود زیرا تبیین «دیگری» جایگاه مهمیدر تعریف هویت جمعی و ملی دارد و اساسا طبق وجود دیگری است که هویت فرد شکل میگیرد تا جایی که ممکن است او بخشی از خود شود. (Oakes, 2001:3) بنابراین اعمال رفتار نژادپرستانه علیهاین اقلیت توسط اکثریت و نگاه خوش بینانه نداشتن به آنان، همان طور که مصادیق آن خواهد آمد، چندان دور از ذهن نیست.
در همین راستا می توان الگویی سه ضلعی را برای معرفی عوامل دخیل در شکل گیری هویت جمعی فلسطینیهای ساکن اراضی اشغالی 1948 ترسیم کرد. (Rohuna, 1997:15) تحولات منطقه ای، قوانین و ساختار و سیاست رژیم اسراییل و تغییرات درون گروهی، سه ضلع مهم این الگو را تشکیل می دهند که هریک از این ضلع ها نیز دارای زیر مجموعه هایی هستند.
نمودار 1: عوامل مؤثر بر هویت جمعی فلسطینیهای 1948
در تفسیر الگوی فوق، ناسیونالیسم عربی، رقابت فلسطینی، انقلاب اسلامی ایران و فرآیند سازش در خاورمیانه در بخش مؤلفه های منطقه ای گنجانده شده اند که البته در این راستا باید خیزشهای مردمیمنطقه، تحولات عراق، سوریه، مصر و ترکیه را نیز به آن افزود. همچنین اموری مانند وضعیت مردم یهودی، روند دمکراسی، اقدامات امنیتی، اخراج یا ادغام شهروندان عرب در جامعه صهیونیستی در بخش قوانین اسراییلی، ساختار و سیاست رژیم اسراییل می گنجد. به علاوه در زمینه تغییرات درون گروهی باید عوامل جمعیت، اقتصادی- اجتماعی، آموزشی و فرهنگ سیاسی را در نظر گرفت.
البته جامعه فلسطینی مورد بحث از برخی حقوق فردی مثل حق رای برخوردارند و حتی احزابی عربی که صرفا متعلق بهاین قشر باشد اما بهاین دلیل که دولت، مصدر بسیاری از لوایح و قوانین مصوب در رژیم صهیونیستی است و در کنست نیز نمایندگان عرب پایگاه چندانی برای تصویب قوانین ندارند، عملاً در حاشیه قدرت قرار گرفتهاند و نمیتوانند آنچه را که برای پیشرفت امور مربوط به این جامعه صلاح میدانند، اجرایی کنند. مجموع طرحهای قانونی که نمایندگان عرب پیشنهاد داده و بعد از مراحل مختلف به تصویب کنست رسیده است، شاهدی براین مدعاست. (صالح، 2014: 60) همین امر نشان میدهد که موجودیت آنها در سیستم اسراییلی، ماهیتی محدود و کنترل شده دارد و تنها وقتی که مسئله مربوط به اوضاع همین جامعه باشد، آنان از فرصتهایی برخوردار میشوند اما در جهتگیریهای کلان، نقش خاصی ندارند. در نمودار زیر جایگاه اجتماعی آنان بیشتر هویدا میشود(افتخاری، 1380: 4):
نمودار 2: ساختار جامعۀ ساکن در اراضی اشغالی 1948
شایان ذکر است که در این نمودار، اقلیت دروزی، مسلمان و مسیحی به صورت جداگانه مطرح شدهاند اما این سه با هم، فلسطینیهای 1948 را تشکیل میدهند. همچنانکه مشاهده میشود آنان در پایین ترین جایگاه اجتماعی در اراضی اشغالی 1948 قرار دارند هرچند که دراین میان، وضعیت دروزیها و مسیحیان از مسلمانان بهتر است. همین مسئله نیز بر حیات اقتصادی آنان تاثیر فراوانی داشته و دورههای متعددی را پشت سر گذاشته است. در زمینه حیات اقتصادی این جامعه نیز میتوان به دورههای ذیر اشاره کرد:
1- دوره 1948 تا 1966: در این مقطع با اکثریت عربها در قالب قانون دفاعی فوق العاده برخورد میشد و بر اثر آن، مناطق عربنشین به سه دایره الجلیل، مثلث و نقب تقسیم شد. هدف ازاین امر ممانعت از ارتباط میان آنان بود. این امر به کاهش توسعه اقتصادی این مناطق انجامید.
2- دوره 1967 تا 1974: دراین دوره کوتاه، رژیم صهیونیستی که میخواست شرایط را برای انزوای فلسطینیهای داخل آماده سازد و آنان را به ترک اراضی خود راضی کند، در ابتدا به وضعیت اقتصادی آنان دراین مقطع توجه بیشتری نسبت به سابق مبذول داشت اما بر خلاف تصور مسئولان صهیونیست، پایبندی آنان به اراضیشان بیشتر شد لذا اقدام به مصادره اراضی عربی برای تهیه زمین برای مهاجرتهای صورت گرفته قبلی کرد و از عربها به عنوان نیروی کار استفاده نمود. در این دوره، وضعیت اقتصادی عربها اندکی بهبود یافت.
3- دوره 1976 به بعد: شاخصه مهماین دوره، افزایش آگاهی عربی بود به طوری که در تاریخ 30/3/1976، تظاهراتی گسترده به دلیل اعتراض به مصادره اراضی انجام شد و بعدها این روز به "یوم الارض" یا "روز زمین" مشهورگردید. (pulpit.alwatanvoice.com, 19/5/2005) در تبیین این دوره میتوان گفت که عربهای ساکن اراضی اشغالی 1948، رویکرد مقابله علنی با رژیم اسراییل را به جای تطمیع شدن در برابر فرصتهای اقتصادی، راهکار رسیدن به حقوق خود دانسته و آزادی سرزمین خویش را بر سایر امور برتری دادهاند. حرکتهایی که میتوان آن را سرآغازی برای انتفاضه اول در سال 1982 دانست.
دورههای زمانی فوق گوشهای از سیاستهای صهیونیستی در قبالاین جامعه است که البته برآیند آنها در سیاستهای نولیبرالیستی دولت صهیونیستی در تعامل با جامعه مذکور قابل ارزیابی است که تاثیرات منفی بر جامعه عربی اراضی اشغال شده در سال 1948 داشته و بسیاری از کارشناسان همانند «رجا الخالدی» پژوهشگر اقتصادی انکتاد و «حنا سوید» نماینده کنست از حزب جبهه دمکراتیک آن را بلایی برایاین جامعه معرفی کردهاند. علاوه براین جامعه مذکور در تصمیمگیری اقتصادی و نژادپرستی اعمال شده علیه آنان به ویژه در زمینه اقتصاد و وضعیت شغلی با محدودیتهای زیادی روبروست.(mada-research.org, 8/5/2013)
در این راستا عاملی که باعث بیشتر شدن مشکلات اقتصادی فلسطینیهای اراضی 1948 میشود، مواجه شدن با شرایط نامطلوب شغلی و درآمدی است. به عنوان مثال، بر اثر نژادپرستی حاکم بر جامعه صهیونیستی و محول کردن کارهای دشوار به فلسطینیها، نرخ مرگ و میر آنان افزایش یافته است به گونهای که طی سال 2013 به دلیل دشواری و حوادث کار، 62 نفر جان خود را از دست دادند که بیشتراین افراد از عربها بوده اند. (arabs48.com, 21/9/2014) همچنین در حوزه درآمدی نیز افراد این جامعه، از شرایط نامساعدی رنج میبرند که میتوان آن را نژادپرستی حقوقی (دستمزد) نام نهاد. مسئلهای که علاوه بر افزودن به مشکلات معیشتی فلسطینیان، صهیونیستها از آن برای وادار کردن فلسطینیها به کوچ اجباری برای کسب درآمد بیشتر و گذران زندگی استفاده میکنند چنانکه بر اساس گزارشی که "مرکز پژوهشهای اجتماعی إدفا" در رژیم صهیونیستی منتشر کرده است، دستمزد عربها، 34 درصد کمتر از متوسط دستمزدها دراین رژیم است. گفتنی است متوسط دستمزدها، ماهانه حدود 9 هزار شیکل (حدود 2 هزار و 200 دلار) است. در این پژوهش، دستمزد یهودیان غربی 42 درصد بالاتر از متوسط دستمزد و دستمزد یهودیان شرقی تبار 9 درصد بالای متوسط دستمزد قرار دارد که این امر، نشان دهنده تمایز و تبعیض درون اجتماع صهیونیستی علاوه بر تبعیض علیه عربهاست. (arabs48.com, 30/1/2014)
علاوه براین، موضوع دیگری که در موقعیت کنونی جامعه فلسطینیهای 1948 در فضای جامعه صهیونیستی تاثیرگذار است، وضعیت آموزشی و تحصیل آنهاست که آن هم از بستر کلی تبعیض، بی بهره نمانده است. در همین راستا دانشجویان عرب برای ادامه تحصیل خود در مؤسسات آموزش عالی اسراییلی، دچار تبعیضهای متعددی هستند. به عنوان مثال در سال 2010، تعداد دانشجویان عرب در مقطع تحصیلات تکمیلی به 5/11 درصد تعداد کل دانشجویان رسید و تحت تاثیر شدید سیاستهای گزینشی بر اساس معیارهای نژادی بوده.این نکته نیز گفتنی است که مؤسسات آموزش عالی صهیونیستی، روابط خوبی با ارتش اسراییل دارند که همین امر نیز باعث کشانده شدن مباحث ضدیت با فلسطینیها به نهادهای آموزش عالی شده است. (یارا السعدی، 2011: 16) البته دراین زمینه نباید تفاوت چشمگیر میان نمرههای دانش آموزان عرب و یهودی در امتحان «سیخومتری» (امتحان نهایی دبیرستان که پایه ورود به دانشگاه است) را از یاد برد. پایینتر بودن سطح دانش آموزان عرب، معلول سیاستهای تبعیض آمیز رژیم صهیونیستی و اختصاص بودجه اندک به دانشآموزان عرب و مدارس عربی است. ((Bokra.net, 8/9/2013
با توجه به مطالب ارائه شده درباره جایگاه فلسطینیهای 1948 باید گفت که اعضایاین جامعه در ابعاد سیاسی و اقتصادی با محدودیتهای متعددی روبرو شده اند که عمده آنها حاصل از رابطه کنترل گرایانه آنها با صهیونیستها و بستر عمومیحاکم بر جامعه یهودی بر اساس تبعیض است به طوری کهاین امر حتی بر وضعیت آموزشی و تحصیلی آنان نیز تاثیر منفی داشته و شهروندان عرب متقاضی تحصیلات تکمیلی نمیتوانند آنگونه که میخواهند تحصیل را ادامه دهند.
ج- رفتار فلسطینی های 1948 با دولت در قالب تعامل و تضاد
درباره فلسطینیهای 1948این مسئله قابل ذکر است که شکاف اجتماعی که با محوریت آنان در جامعه صهیونیستی به وجود آمده است، شکافی فعال و پویا است که بر اساس آن، گروه بندیها و احزابی نیز پدیدار شده است.این امر، حاصل تلقی فلسطینیهای 1948 از خویشتن و احساس یک نوع وابستگی آنان به رژیم اسراییل است. فلسطینی های ساکن اراضی اشغالی 1948 با توجه به تعریفی که از خود دارند، غالبا خود را به صورت فلسطینی معرفی می کنند. بر اساس نظرسنجیهای منتشر شده در مراجع مختلف، احساس تعلق جامعه فلسطینی ساکن این اراضی به رژیم صهیونیستی دستخوش فراز و نشیب متعددی بوده است به عنوان مثال در سال 1996، 27 درصد، در سال 2000، 80 درصد، در سال 2001 ، 33 درصد، در سال 2008، 24 درصد و در سال 2012، 27 درصد از افراد این جامعه برای معرفی خود مشخصا از لفظ فلسطینی استفاده کردهاند. Mazie, 2006: 78-79) ( همانگونه که در این آمار مشاهده میشود، سال 2000 و شرکت فلسطینیهای 1948 در انتفاضه الاقصی، اوج نگرش فلسطینی این جامعه است اما برخی نظر سنجیهای صورت گرفته پس از سال 2012 تا کنون، حکایت از تقویت بعد اسراییلی دارد (Jpost.com, 20/3/2014) که حاکی از موفقیت نسبیاین رژیم در هویت زدایی از افراد جامعه عربی با استفاده از شیوههای مختلف است. البته در این فاصله، طرح مبادله اراضی میان تشکیلات خودگردان و رژیم اسراییل نیز بار دیگر قوت گرفت که با مخالفت جامعه فلسطینی در اراضی اشغالی روبرو شد و ممکن است همین امر نیز بر نظرسنجیهای فوق تاثیرگذار بوده باشد.
با توجه به این تغییرات در نگرش فلسطینیهای مذکور، میتوان دورههای متفاوتی را نیز برای هویت سیاسی و ترجیح فلسطینی بودن بر اسراییلی بودن قائل شد. به عنوان مثال طبق یک تقسیمبندی (میعاری، 2008: 41-50) میتواناین مراحل را در قالب سه دوره کلی از سال 1948 تا جنگ ژوئن سال 1967، از سال 1967 تا 1993 سال و از سال 1993 به بعد در نظر گرفت. در دوره اول، فلسطینیهای محصور شده در اراضی 1948 احساس سرخوردگی، ناکامی و جدا شدن از محیط عربی داشتند. حاکمیت هویت اسراییلی دراین دوره از طریق زیاد شدن میزان مشارکت آنان در انتخابات کنست قابل مشاهده است زیرا میخواستند که وضعیت اقتصادی آنان بهبود یابد اما با این حال، آنان از هویت فلسطینی و عربی چشم پوشی نکردند و به دنبال تحولات در جهان عرب بودند. در مرحله دوم یعنی از سال 1967 تا سال 1993، مجموعه عواملی از جمله اشغال اراضی بیشتر توسط صهیونیستها، لغو حکومت نظامیدر سال 1966، ارتباط بیشتر فلسطینیهای 48 با فلسطینیهای اراضی 1967، افزایش تعداد کارگران و نیز تحصیلکردگان و همچنین بروز تشکل های منطقه ای مثل کمیته منطقه ای دانشجویان عرب (1975) و کمیته عالی پیگیری امور عربی در اسراییل (1987) در تقویت هویت فلسطینی دراین جامعه نقش داشتند. در مرحله سوم یعنی از سال 1993 به بعد، بر اساس نظرسنجیهای به عمل آمده، طی دوره بعد از توافق اسلو، هویت اسراییلی در میان فلسطینیهای 1948 افزایش شدیدی یافت اما همچنان هویت فلسطینی قوت خود را از دست نداد.
البته باید در همین رابطه به خاطر داشت که قیام کسری (27/10/1975) و انتفاضه روز زمین (19/3/1976) که ناشی از تقابل حکومت صهیونیستی و فلسطینیهای 1948 بود، در دوره دوم اتفاق افتاد. اما در دوره پس از پیمان اسلو، بر اثر شانه خالی کردن رسمی رهبران فلسطین از همراهی این جمعیت، ناامیدی بسیاری بر آنان حاکم شد و در نتیجه، افت هویت فلسطینی در میان آنان به وجود آمد اما در مراحل بعدی از جمله انتفاضه الاقصیاین امر جبران شد. واقعیتی که در میان این فراز و نشیب، علی رغم توافق اسلو به چشم میخورد، تقویت هویت فلسطینی در میان اعضای این جامعه هنگام بروز جنگ است. به عنوان مثال بر اساس بررسی توسط روزنامه یدیعوت آحرونوت، پس از جنگ 33 روزه در سال2006، وفاداری فلسطینیهای 1948 به رژیم اسراییل کاهش یافته و افراد این جامعه در ابتدا هویت عربی، سپس فلسطینی و در نهایت این رژیم را برای بیان وابستگی خود انتخاب کرده بودند.(میعاری، 2008: 53) این امر بیانگر چند نکته اساسی ذیل است:
اول اینکه رژیم صهیونیستی در جذب اقلیتها کارکرد مطلوبی نداشته و نتوانسته ملتی منسجم را به وجود آورد. دوم اینکه احساس تعلق افراد دراین جامعه، محصول شرایط است و با از بین رفتن فشار، سطح وفاداری فلسطینیها هم به حداقل میرسد و نکته سوم اینکه هنگام جنگ، هویت این جامعه به سمتی غیر از اسراییلی بودن سوق مییابد و درست به همین خاطر بود که آویگدور لیبرمن، رییس حزب «اسراییل خانه ما» در مارس سال 2009، خواستار سوگند وفاداری فلسطینیهای 1948 شد. (aljazeera.net, 1/3/2009)
البته رفتار حاکی از تضاد جامعه فلسطینی 1948 با حکومت صهیونیستی را میتوان در قالب بازخورد سیاستها و رفتار خصمانه رژیم اسراییل با آنان ارزیابی کرد. به عنوان مثال، مبارزه با دین اسلام و قومیت و زبان عربی در همین راستا قرار دارد. سیاستها و اقدامات مرتبط با کوچ اجباری فلسطینیها و برنامهریزی برای سیطره بر اراضی خصوصی عربی (نمونه اخیر آن در طرح پراور برای کوچاندن بدویهای ساکن صحرای نقب و اسکان اجباری آنان در مکانی دیگر قابل مشاهده است)، مشروعیت بخشی به عملیات سیستماتیک مصادره اراضی از طریق تصویب قوانین و تخریب اماکن مقدس اسلامیهمانند مسجد و قبرستان یا تغییر کاربری آنها، اقداماتی هستند که تضعیف یا محو موجودیت عربی و اسلامی در این مناطق را نشانه گرفتهاند. در همین چهارچوب میتوان از محو آثار عربی و اسلامیدوران مملوکی و عثمانی در روستاهای تخریب شده و نیز در جریان حفاریهای باستان شناسی (متانی، 2011: 87) و تخریب قبرستان تاریخی مأمن الله در قدس اشغالی وایجاد هتل و اماکن تفریحی و موزه (arabs48.com, 17/7/213) و نیز خالص نبودن زبان عربی در این اراضی به دلیل تداخل میان عبری و عربی و مشکل عبری شدن این زبان و مبارزه رسمی نهادهای دولتی با آن نام برد. (aljazeera.net, 10/9/2014)
بر اساس آنچه ارائه شد، می توان عنوان کرد که تغییرات رفتاری فلسطینیهای 1948 به موازات رفتارهای خصمانه صهیونیستها شکل گرفته است و دراین زمینه مبارزه صهیونیستها با عوامل سازنده هویت سیاسی فلسطینیهای 1948 یعنی مبارزه با دین اسلام به عنوان دین اکثریت این جامعه، مبارزه با زبان عربی و جایگزین کردن آن با زبان عبری و تغییر کاربری اماکن مقدس اسلامیو تاریخی، جایگاه ویژهای دارد و در این میان با وجود روند افزایشی احساسات مبتنی بر هویت فلسطینی در میان افراد جامعه مذکور، توافق اسلو و شناسایی رژیم صهیونیستی از جانب ساف، مانع عظیمیدراین مسیرایجاد کرد و به دلیل وخامت شرایط اقتصادی و اجتماعی فلسطینیهای 1967، هویت فلسطینی در میان آنان طی دوره 1994 به بعد کمرنگ شد اما در دورههای جنگ، به ویژه جنگهایی که موجودیت صهیونیستی با مشکلاتی مواجه میشود، افراد این جامعه به سمت هویت فلسطینی گرایش مییابند.
د- تاثیر جنگ غزه بر هویت فلسطینیهای1948
به طور کلی با مقایسه جنگهای گذشته رژیم اسراییل، سیر نزولی دستاوردهای نظامیو سیاسی این رژیم به ویژه پس از جنگ 33 روزه لبنان آشکار است.این رژیم در جنگهای متوالی اخیر خود نتوانست به وسعت جغرافیایی خود بیفزاید و در همین راستا میزان بازدارندگی و ابهت ارتش خود را از میان برد. دراین میان، هرچند فلسطینیهای ساکن اراضی اشغالی 1948 در وضعیتی قرار گرفتند که از یک سو با تهاجم جامعه یهودی و نژادپرستی علنی دولت در تصویب قوانینی علیه آنها مواجهند و از سوی دیگر نیز با اهمال رسمی فلسطینی و عربی روبرو هستند ولی نمیتوانند در مقابل اذیت و آزار هم نوعان خود در اراضی اشغالی سال 1967 بی تفاوت باشند و نمودهای این امر را میتوان در اقدامات و اعتراضات این جامعه نسبت به جنگ 51 روزه غزه مشاهده کرد. در این قسمت به دو سطح اقدامات فلسطینیهای 1948 طی جنگ غزه در دو سطح و سپس پیامدهای این جنگ در حوزههای مختلف بر آنان پرداخته خواهد شد.
سطح اول: اقدامات فلسطینیهای 1948 طی جنگ 51 روزه غزه
به طور کلی، اقداماتی که فلسطینی های 1948 طی جنگ غزه انجام دادند در سه سطحِ اقدامات سیاسی- حقوقی، اقدامات عملیاتی و نظامی و نیز اقدامات فرهنگی و تبلیغی قابل ارزیابی است.
1- اقدامات سیاسی- حقوقی: در زمینه اقدامات سیاسی- حقوقی فلسطینیهای ساکن اراضی اشغالی 1948، میتوان به اعتراضات، تظاهرات ها و نیز رفتار تشکل های سیاسی و مواضع افراد سرشناس در میان این جامعه اشاره کرد. به عنوان مثال، حنین زعبی نماینده عرب کنست از حزب تجمع ملی دمکراتیک به دلیل حضور در اعتراض های مردمی و سخنانی که در راستای مخالفت با جنگ غزه عنوان کرده بود، علیرغم مصونیت ذکر شده در قانون پایه برای نمایندگان کنست به منظور انجام تحقیق و بازجویی از سوی کمیسیون امور رفتاری کنست به پلیس ارجاع داده شد و از فعالیت پارلمانی تا شش ماه منع شد. این امر مسبوق به سابقه نیست و برای اولین بار است که در تاریخ رژیم اسراییل انجام میشود. (arabs48.com, 29/07/2014) علاوه بر این برخی از اقدامات به صورت خودجوش یا با درخواست تشکلها و احزاب قابل ذکر است در این راستا، برگزاری همایشها و میتینگهای حزبی متعدد و نیز جمعآوری کمکهای مالی اهمیت فراوانی دارد. علاوه بر این، جنبش اسلامی و کمیته عالی پیگیری امور عربی، تظاهراترا برای اعتراض به حمله علیه نوار غزه سازمان دهی کردند که دراین میان میتوان به تظاهرات بزرگ کفرمندا با حضور هزاران تن از ساکنان الجلیل، مثلث، نقب و ساحل و تعدادی از رهبران احزاب، افراد شاخص ملی گرا و دینی اشاره کرد. در این گردهماییها شعارهایی در حمایت از وحدت فلسطینی و انتقاد از حمله به نوار غزه و تاکید بر همراهی با ملت فلسطین سر داده شد که محتوای آنها و سخنان مطرح شده دراین تجمعها، جالب توجه هستند. (raialyoum.com, 2/8/2014) مجموع موارد فوق، نشان از بروز تغییراتی در روند هویتیایی یا بازتعریف هویت جامعه هدف دارد.
2- اقدامات عملیاتی و نظامی: اقدامات عملیاتی و نظامیبیشتر در سطح جوانان فلسطینی در اراضی 1948 مطرح شده است. این جوانان در حمایت از مردم نوار غزه و اعتراض به قتل محمد ابوخضیر، جوان 17 ساله فلسطینی که به دست شهرکنشینان خشونت طلب کشته شد، اعتراضها و قیامهای خیابانی را آغاز کردهاند که در این زمینه حوادث شهر الطیبه، مجدالکروم و حیفا و نیز روستاهای الجلیلیة، دبوریة و ام الفحم و غیره مثال زدنی هستند. در این میان شهر مجدالکروم بیشترین شمار دستگیریها و دادخواستها علیه آنان را به خود اختصاص داد. مقابله سرویس امنیت داخلی اسراییل با جوانان فلسطینی مناطق اشغالی 1948 و درگیریهای آنان با واحد عرب نماها قابل ذکر است.(arabs48.com, 18/8/2014)
البته مشابه این موارد در سایر مناطق نیز قابل مطالعه و بررسی خواهد بود.
3- اقدامات فرهنگی و تبلیغی: در زمینه اقدامات فرهنگی و تبلیغی میتوان به سخنرانی و یا حضور شخصیتهای بلندپایه مثل شیخ رائد صلاح، رئیس جنبش اسلامیدر اراضی عرب 48 در تظاهرات و نیز عملکرد رسانههای خبری برای پوشش جزئیات جنگ غزه و انتقاد از رفتار وحشیانه صهیونیستها اشاره کرد. پایگاههای خبری مثل عرب 48 و فلسطینیو 48، حوادث را لحظه به لحظه گزارش و از مبارزان فلسطینی تمجید میکردند. به علاوه، آنان اخبار حوادث مرتبط با اعتراضها در قبال این جنگ و بیانیههای احزاب یا همایشهای آنها را به صورت گسترده پوشش میدادند و این مسائل در شمار تیترهای اصلی آنان بود.
همچنین در راستای جمعآوری کمکهای مالی، جامعه زنان فلسطینیهای 1948 از اعطای زیور آلات خود هم دریغ نورزیدند.( alwatanvoice.com, 21/8/2014) بدیهی است که پوشش گسترده این امر نیز تاثیر فراوانی در انجام اقدامات مشابه به خود میگیرد.
سطح دوم- تاثیرات جنگ 51 روزه غزه بر فلسطینیهای 1948
همزمان با رفتار اعتراضآمیز در مقابل حمله به کسانی که دشمن جامعه صهیونیستی قلمداد میشوند، این جنگ تاثیرات منفی نیز بر فلسطینی های 1948 داشته است که در چند سطح قابل بررسی است.
1- تشدید نژادپرستی: یکی از پیامدهای جنگ غزه برای فلسطینیهای 1948، تشدید روند نژادپرستی و افزایش اقدامات نژادپرستانه حاکم براین اراضی است. این امر را میتوان به وضوح در زندگی شغلیاین جامعه و پس زدن آنان توسط توده صهیونیست، رفتار نهادهای ارتش برای مقابله با پدیده اختلاط ارتشیها با اقلیتها از جمله عربها و نیز رفتار رانندگان اتوبوس و اعطای حق بازرسی و تفتیش به آنان مشاهده کرد. قابل ذکر است که مقامات صهیونیست قصد دارند با بهکارگیری رانندگان اتوبوسها و جذبایشان در دورههایی خاص به این افراد گواهینامههایی ویژه و حق بازرسی و تفتیش مسافران به عنوان ماموران اطلاعاتی اعطا کنند. در این بخش باید به پدیده خشونت مفرط پلیس علیه معترضان عرب هم اشاره کرد. امری که بارها فعالان عرب نسبت به آن هشدار دادهاند.(arabs48.com, 30/9/2014) این مسئله که باعث بیشتر شدن شکاف مذهبی حاکم بر جامعه اراضی اشغالی 1948 شده، در زمینه ازدواجهایی که میان پیروان مذاهب یا نژادهای مختلف به وقوع میپیوندد و نیز طرز تفکر جامعه صهیونیستی درباره راه دادن یک غیر یهودی به ویژه عرب به دایره خویشان و بستگان آنها قابل مشاهده است. بر اساس یک نظر سنجی به عمل آمده در اواخر اکتبر 2014، 75 درصد یهودیها و 65 درصد عربها مخالف ازدواج بین مذهبی میباشند. دراین زمینه، 67 درصد از یهودیان چنین امری را خطری جدی علیه رژیم اسراییل عنوان کردهاند.(arabs48.com, 22/8/2014) جالب آنجاست که با توجه به ارقام ارائه شده، سطح بردباری عربها در این زمینه، بیشتر از سطح بردباری جامعه یهودی است.
2- وخامت وضعیت اقتصادی: در اثر جنگ غزه و اعتراض فلسطینیهای 1948 به این مسئله، آویگدور لیبرمن رئیس حزب «اسراییل خانه ما» خواستار تحریم مغازههای عربی شد و به دنبال این امر، بازار وادی النسناس که قدیمیترین بازار عربی در حیفا به شمار میرود، تحت تاثیر این تحریم و در آستانه عید فطر بسیاری از مشتریان یهودی خود را از دست داد.این در حالی است که با توجه به وضعیت نابسامان اقتصادی عربها در شهرهای حیفا و عکا و ناصره و نیز شهرهای قدیمیعربی، آنان بر شغل فروشندگی و بازار به عنوان یکی از ممرهای اصلی درآمد تکیه دارند., 30/8/2014) (aawsat.com با توجه به اینکه میانگین فقر در میان جامعه فلسطینی 1948 به 50 درصد میرسد، متضرر شدن مناطقی مثل حیفا، الطیبه، ام الفحم، باقة الغربیة به نسبت 90 درصد به دلیل تحریم آن توسط مشتریهای یهودی به دلیل احساسات ضد عربی در میان جامعه یهودی امری است که در زندگی معیشتی مردم عرب، تاثیر فراوانی دارد.(alarabiya.net, 30/8/2014)
3- افزایش روند تعارض با رژیم حاکم: از جمله نتایجاین جنگ، تعارض بیشتر احزاب عربی با رژیم سیاسی حاکم بوده است زیرا به دنبال اقدامات تحریکآمیز نمایندگان صهیونیست علیه نمایندگان عرب در کنست به ویژه علیه حنین زعبی و نیز تلاش برای افزایش حد آستانه کنست در جهت محدود کردن حضور عربی در پارلمان، موج اعتراضهای گستردهای در میان احزاب عربی به وجود آمد. به عنوان مثال، حزب تجمع ملی دمکراتیک از آویختن پرچم اسراییل در سالن اجتماعات خود اجتناب کرد. ( akhbarak.net, 27/10/2014) علاوه بر این اظهارات حنین زعبی نیز در ضدیت با رژیم اسراییل افزایش یافته است به طوری که او علنا رفتار داعش را با ارتش اسراییل مقایسه کرده و ارتش اسراییل را جنایتکارتر از آن دانسته است. (akhbarak.net, 20/10/2014)
4- احساس همدلی بیشتر میان ساکنان نقب و غزه: بدویها و عربهای ساکن صحرای نقب پس از اینکه طرح پراور مبنی بر جابجایی و تمرکز آنها در شهرهایی تعیین شده با هدف مصادره بیشتر سرزمینهایشان را در پی سلسله اعتراضهایی مداوم، موقتا مسکوت گذاردند، دست به اعتراضات و تظاهراتهمبستگی با ساکنان اراضی فلسطینی 1967 زدند. آنان طی جنگ غزه، خود را مجددا در شرایطی احساس کردند که مسئولان حاکم صهیونیست، به آنها عملا توجه چندانی ندارند و حتی به خود، زحمتایجاد سنگره و پناهگاه برای آنان را نمی دهند. با توجه بهاینکه بیشتر ساکنان عرب در نقب، در محدوده موشکهای فلسطینی قرار داشتند اما مقامات، با تبعیض میان شهرکهای صهیونیستی واین مراکز به ویژه اماکنی که از طرف نهادهای دولتی و مسئول به رسمیت شناخته نشده اند، عربها را از دایره اهتمام خارج ساختند. همچنین در این رابطه نباید رابطه خونی و فامیلی میان برخی از این فلسطینیها و ساکنان نوار غزه را از یاد برد.( pls48.net, 28/8/2014)
5- کاهش بودجه عربی: هرچند که اختصاص بودجه از سوی رژیم اشغالگر قدس به بخشهای عربی رقم ناچیزی در بودجه صهیونیستها بوده و اختصاص آن به منزله یک اهرم فشار سیاسی برای محقق شدن درخواستهای آن بوده است اما با این حال به نظر میرسد که همین مقدار هم تحت تاثیر صرف بودجه برای جنگ و کاهش هزینه بخشهای دیگر قرار گیرد. در همین راستا مسئولان آموزش و پرورش عربی ازاین امر اظهار نگرانی کردهاند. (alwatanvoice.com, 2/9/2014) به نظر میرسد جبران هزینههای بالای جنگ، در این بخش بیشتر از هر جای دیگر نمایان شود. علاوه براین، بی توجهی نهادهای مسئول صهیونیست به مناطق عرب نشین برای جبران خسارتهای جنگ اخیر مزید بر علت شده است. مثلا در همین زمینه، می توان به خسارتهای وارد شده به بخش سیاحتی شهرهای عربی در اراضی اشغالی 48 به ویژه شهر ناصره در طولاین جنگ اشاره کرد. (alwatanvoice.com, 21/8/2014) جبران سریعاین خسارتها با توجه به کاهش بودجه عربی کمیدشوار مینماید. همچنین مثال بارز دراین زمینه، امتناع ارتش و دولت صهیونیستی برای ایجاد استحکاماتی در برابر موشکهای فلسطینی برای عربهای ساکن در منطقه نقب است.
چنانکه مشاهده میشود، جنگ اخیر غزه تاثیرات مستقیم و فراوانی در حوزههای مختلف به ویژه شرایط اقتصادی و اجتماعی و نیز سیاسی عربها در اراضی اشغالی 48 داشته است و باعث تشدید احساسات نژادپرستانه، احساس همدلی بیشتر میان ساکنان نقب و نوار غزه، وخامت بیشتر وضعیت اقتصادی، تعارض بیشتر با نظام حاکم و کاهش بودجه آنان بیش از گذشته شد.
نتیجهگیری
هویت فلسطینیهای ساکن در اراضی اشغالی 1948، دستخوش فراز و نشیبهای متعددی بوده که عوامل داخلی در کشاکش با جامعه یهود و نیز فلسطینیهای ساکن در اراضی 1967 و نیز عوامل محیطی و منطقهای بر آن تاثیرگذار بوده است. وضعیتاین جامعه در نگاهی کلی ناتوانی رژیم اسراییل در ملت سازی و هماهنگ ساختن اقلیتها با اکثریت و سیاستهای کلی به جهت جانبداری رسمیاز اکثریت یهودی و وضع قوانین نژادپرستانه را نشان میدهد. فاصله طبقاتی به ویژه در زمینه دستمزدها و حقوق، نمونهای برای این امر است.
جامعه مذکور در زمینه هویت سیاسی خود، قبض و بسطهای متعددی را مشاهده کرده است اما در کل آنها به عنوان یک اصل عمومی، سطح وفاداریاین جامعه به هویت برساخته و جعلی اسراییلی اندک است. این مسئله در نظرسنجیهای به عمل آمده طی جنگ 33 روزه به طور خاص قابل مشاهده است. علل رویکرد آنها بهاین هویت در تعامل با شرایط موجود و بهبود وضعیت اقتصادی نهفته است.
قبض و بسط های مشاهده شده، در زمان جنگ و خیزشهای مردمیبیشتر نمایان شده است هرچند که توافق اسلو و سازش جریانی از فلسطینی ها با رژیم صهیونیستی و شناسایی موجودیت آن باعث نا امیدی چشمگیر این جامعه شد اما حوادث بعدی نشان داد که آنان توانسته اند از این مسئله گذر کنند و هویت فلسطینی را در دستور کار قرار دهند هر چند کهاین مسئله، نسبت به سالهای قبل از اسلو افت داشته و نیازمند زمان برای ترمیم و متقاعد شدن آنان به لغو عملی اسلو و گذر از موانع موجود برای دستیابی به شرایط اتحاد با دیگر فلسطینیهاست. با توجه به سه اصل قوانین و شاخصههای رفتاری صهیونیستها، تحولات منطقه و تغییرات درون گروهی که شکلدهنده هویت جمعی عربهای 1948 میباشد میتوان گفت که مجموع این مولفهها زمینه ساز، هضم شدن فلسطینیها در ساختار مورد نظر اسراییلیها نشده است. هر چند که در حوزه اقتصادی و اجتماعی بعضا، فلسطینیهای ساکن اراضی 948 ، نوعی وابستگی به اسراییل و قوانین تدوین شده از سوی آنها، را پذیرفتهاند اما در حوزه سرزمینی و ملی گرایی، همچنان در مسیر تقابلی بااین رژیم در حرکت میباشند از سوی دیگر، افزایش فشارها و تهدیدات رژیم صهیونیستی در قبال عربهای ساکن اراضی 1948 که عملا آنها را به شهروندان بدون حقوق مبدل کرده است، تغییر درون گروهی در میان فلسطینیان و افزایش روحیه ملیگرایی و وطن پرستی به جای دیدگاه زنده ماندن در هر شرایطی، زمینه ساز تقویت روحیه مقاومت و شهادت در میان جوان ساکن این اراضی شده است و در نهایت، دگرگونی در تحولات منطقه بهویژه دستاوردهای مقاومت در لبنان و سوریه موجب شده است تا فلسطینیان ساکن 1948 حرکتهای اعتراضی قابل توجهی را علیه رژیم صهیونیستی طراحی و اجرا کنند.
البته به دلیل ضعف بنیانهای اقتصادی آنان و نیز محدودیتهای گسترده ایجاد شده تحت محاصره همه جانبه رژیم صهیونیستی،این حرکتها از انسجام لازم برخوردار نبوده و بعضا با ناکامیهمراه بوده است. عملکردهای فلسطینیان اراضی 1948 در طول جنگ 51 روزه غزه در اعلام حمایت از مقاومت غزه، نمود عینی این رفتارهای ضد صهیونیستی و البته غیر منسجم است که در جای خود در ایجاد هویت فلسطینی نقشی قابل توجه دارد. لذا جنگ 51 روزه نوار غزه، بسطی هویتی به سمت فلسطینی شدن در میان جامعه فلسطینیهای 1948 تلقی میشود. این جامعه در سطوح مختلف، طی تظاهرات و اعتراضهایی که برای همبستگی با نوار غزه انجام داد تمایل خود را به طور عملی به هویت فلسطینی نشان داد و در مقابل هم شاهد تبعات آن در ابعاد اجتماعی، کاهش بودجه و تحریم اقتصادی بود. این مسائل اگرچه قابل اهمیت است ولی با چالشی به نام مدیریت اسراییلی و قوه قهریه آن روبروست هرچند که در این میان، فلسطینیهای ساکن اراضی اشغالی که تا حدود زیادی متاثر از فلسطینی های کرانه باختری و نوار غزه هستند، هنوز به خودباوری لازم و آغاز انتفاضه همه جانبه دیگر نرسیدهاند. هرچند یکی از نکات مهم در این جنگ، حرکتهای فلسطینیان در کرانه باختری و اراضی 1948 بود اما برآیند این اقدامات آنچنان نبود که بتواند تودههای مردمی را همانند انتفاضه های قبل به طغیان وادارد.
مجموع این تحولات، نشانگر مستعد بودن این مناطق برای تبدیل شدن به عرصه مبارزه جدی با رژیم صهیونیستی است هر چند که مسائل اقتصادی، سیاسی و محصور بودن این مناطق، بویژه اراضی 1948 در تشکیلات نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی تاکنون مانع از تبدیل این نیروی بالقوه به بالفعل و روشن شدن جرقههای انتفاضه جدید شده است حال آنکه ناکامی اسراییل در جنگ 51 روزه میتواند مولفهای برای حرکت مؤثرتر فلسطینیان ساکن کرانه باختری و اراضی 1948 برای روشن کردن آتش انتفاضه باشد.
_________________________________
1- عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس . رایانامه: ahmadihf@yahoo.com
2- دانشجوی دکتری دانشگاه تهران و پژوهشگر مسائل فلسطین. رایانامه: taherehgoodarzi@gmail.com
منابع
فارسی
- ابوالحسنی، سید علی(زمستان 1387)، مؤلفههای هویت ملی با رویکردی علمیپژوهشی، فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 38، شماره 4، صفحات 22-1.
- احمدی، حمید(1383)، ایران: هویت، ملیت و قومیت، تهران: موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.
اسماعیلی علی، ابراهیمیبهمن و شایسته سیاوش (1391)، روانشناسی اجتماعی، تهران: انتشارات شلاک.
- افتخاری، اصغر (1380)، جامعهشناسی سیاسی اسراییل، تهران: مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه.
بشیریه، حسین (1374)، جامعهشناسی سیاسی نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی، تهران: نشر نی.
عربی
- المسیری، عبدالوهاب (2011)، من هو الیهودی، قاهرة: دارالشروق.
- متانی، عبدالرزاق (2011)، طمس آثار العربیة و الإسلامیة فی: إبراهیم أبوجابر و آخرون، الداخل الفلسطینی و یهودیة الدولة، بیروت: مرکز الزیتونة للدراسات و الاستشارات.
- صالح، محسن (2014)، الأحزاب العربیة فی فلسطین المحتلة 1948، لبنان: مرکز الزیتونة للدراسات و الإستشارات.
- میعاری، محمود (2008)، تطور هویة الفلسطینیین على جانبی"الخط الأخضر"، مجلة الدراسات الفلسطینیة المجلد 19، العدد 75-74.
منابع انگلیسی
- Cerutti, Furio (2003), Thesis Eleven , Number 72, February 2003,26–45. SAGE Publications (London, Thousand Oaks, CA and New Delhi).
- Huddy,Leonie (2013) , From Group Identity to Political Cohesion and Commitment,NY:Stony Brook University.
- Huddy, L. (2003) , "Group Identity and Political Cohesion.” In Sears, D. O., Huddy, L., & Jervis, R. (Eds.) Oxford Handbook of Political Psychology. New York: Oxford University Press (pp. 511-558).
- Oakes, Leigh(2001), Language and National Identity: Comparing France and Sweden.USA, Philadelphia: john Benjamin publishing compony.
- Smith, Anthony D.(2010), Nationalism, 2th Edition, UK Cambridge:Polity Press.
- Smith , Rogers M.(2003) , Identities, Interests, and the Futureof Political Science, Symposium , Two Paths to a Science of Politics June 2004 , Vol. 2, No. 2 pp.301-312.
- Woolf ,Stuart(2003), Nationalism in Europe: From 1815 to the Present, London: Routledge , 48-60.
- Soen Dan(2003), A Binational Sosciety: The Jewish- Arab Cleavage and Tolerance Education in the State of Israel, in: The Israeli Palestinians an Arab Minority in the Jewish State, Ed. Alexander Bligh(2003) London: Frank Cass.
پایگاههای اینترنتی:
www.aawsat.com
www.akhbarak.net
www.aljazeera.net
www.arabs48.com
www.alwatanvoice.com
www. bokra.net
www.jpost.com
www.mada-research.org
www.mfa.gov.il
www.raialyoum.com
www.pls48.net
www.pulpit.alwatanvoice.com
۹۷/۰۴/۱۷