***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

########## بنام خدا ##########
#پایگاه جامع اطلاع رسانی در موضوعات زیر #
..... با سلام و تحیت .. و .. خوشامدگویی .....
*** برای یافتن مطالب مورد نظر : داخل "طبقه بندی موضوعی " یا " کلمات کلیدی"شوید. ویا کلمه موردنظر را در"جستجو" درج کنید.***

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

ایت الله العظمی سید محمد طباطبایی فشارکی

شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۷، ۰۵:۰۲ ق.ظ

علما و بزرگان شیعه

 

سید محمد طباطبایی فشارکی
 
 
بازدید : 1363
 
نویسنده : غلامرضا گلی زواره - تلخیص از کتاب گلشن ابرار، ج 4، ص 256
اجداد و نیاکان
گروه هایی از سادات طباطبایی در قرون گذشته به ایران مهاجرت نمودند، احمد فرزند سوم «ابراهیم طباطبا» در زمره این دسته مهاجران می باشد. معاصر نامبرده در اصفهان، احمد بن محمد بن رستم مطیار قرشی است که در اوایل قرن چهارم سمت امارت و حکمرانی اصفهان و توابع آنرا عهده دار بود. فاطمه دختر احمد رستمی به عقد ازدواج علی ملقب به «شهاب الدین» در می آید که ثمره این ازدواج «طاهر» نام دارد.
ابو علی احمد رستمی رقبات متعدد املاک خود را در سرزمین پهناور اصفهان ضمن وقف نامه ای در تاریخ 316 هجری بر اولاد ذکور و سپس بر اولاد اناث خود، نسلا بعد از نسل وقف نمود. چون بخشی از این موقوفات در «زواره» بود و این شهر جاذبه های دیگری برای سادات داشت، کثیری از نسل طباطبایی شاعر به آن جا کوچیدند و تعداد آنان در این شهر به حدی رسید که زواره به «مدینه السادات» نامگذاری شد. این گروه از سادات که در شر زواره توطن اختیار کرده اند به شاخه های مهمی تقسیم می شوند که برخی در این شهر اقامت نموده و عده ای در سنوات بعد به شهر های دیگر مهاجرت کرده اند.[1]
امیر شرف طباطبایی در زمره ساداتی است که در زواره اقامت داشت، اما دو فرزندش به نام های امیر شریف و امیر مشرف از زواره هجرت نمودند و به منطقه کوهپایه ـ از توابع اصفهان ـ آمدند؛ امیر شرف در آبادی فشارک سونت اختیار کرد.[2] البته در برخی منابع نام وی را که جد اعلای سید محمد طباطبایی فشارکی می باشد، میر شرف طباطبایی هم ذکر کرده اند.[3]
میلادی سبز
«امیر مشرف» صاحب فرزندی به نام «ابوالقاسم» گردید. وی در آبادی «فشارک» تشکیل خانواده داد، در یکی از روزهای سال 1253 ق شعف و شادمانی خانه حاج میرزا ابوالقاسم را در حاله ای از آرامش فرو برد چرا که او در این زمان شاهد ولادت کودکش بود. سرود سبز توحید (اذان و اقامه) نخستین نغمه هایی بود که گوش جان این طفل را تحت تأثیر قرار داد و روح و روانش را با یکتاپرستی مأنوس ساخت.
حاج میرزا ابوالقاسم که با فرهنگ قرآن عترت آشنایی داشت و با اهل علم و فضلا مراوده داشت، کوشید تا وجود فرزندش به گونه ای رشد یابد که در مسیر فضیلت و معرفت گام نهد و ضمن آراستن خویشتن به دانش و تقوا، جامعه را از نور معنویت و معارف قرآنی و روایی برخوردار سازد. مادر نیز که زنی پاکدامن بود و با عشق به خاندان عصمت و طهارت تربیت شده بود و خود از این خاندان نسب داشت، با چنین آرزویی به تربیت فرزندش همت ورزید.
تحصیل
شش بهار گذشت، سید محمد به سنی رسیده بود که می توانست قرآن بخواند و در مجالس و محافل دینی شرکت کند. اشتیاق وصف ناپذیری برای فراگیری حقایق ناب در اعماق ذهن این کودک موج می زد، از همان سنین کودکی استعداد خارق العاده ای داشت و در یاد گرفتن مطالب و به حافظه سپردن آن چه برایش می گفتند، سریع الانتقال بود.
پدر و مادرش می خواستند این طفل چون ستاره ای در آسمان علم و معرفت تشیع بدرخشد و چشمه ای از فضایل و مکارم را در کوهسار وجود خویش جاری سازد و تشنگان اندیشه و فضیلت را با جرعه های آن سیراب سازد؛ محمد نیز بر آن شد که روان خویش را با بوستان معنوی عطر آگین سازد؛ بدین جهت در محضر آموزگاران فاضل و زبده، زانوی ادب بر زمین زد.
حاج میرزا ابوالقاسم از این که کودکش با شوق ویژه ای به مکتب می رود و لحظه ای ازآموختن دریغ نمی کند، شادمان و مسرور بود اما به ناگاه بیماری سختی به سراغش آمد و روح پاکش به سوی قدسیان اوج گرفت.
این ضایعه اسفناک برای محمد بسیار ناگوار بود. ابری از اندوه بر صفحه ذهن و دلش پرده افکند و گوهر اشک از دیدگانش جاری شد. با این وجود، از قرار گرفتن در مسیر علم و دانش باز نماند بلکه از این رویداد های رنج آور درس مقاومت، صلابت و استواری آموخت و از همان اوان زندگی با سختی ها و ناملایمت ها انس گرفت. سید محمد تا حدود یازده سالگی در وطن به فراگیری مقدمات علوم و ادبیات فارسی و عربی مشغول بود و مادرش نیز بر مسایل تربیتی و دانش اندوزی او نظارت جدی داشت.
برکات کربلا
مادرش علاقه داشت که به زیارت بارگاه مطهر امام حسین ـ علیه السلام ـ برود و با توسل به پیشگاه آن امام، راه تحصیل و طی نمودن مراحل کمال را برای نوجوان خود هموار سازد. وی همراه گروهی از زائران حسینی، «فشارک» را به قصد اقامت در کربلا ترک کرد و در این شهر پس ازا نجام آداب زیارت، زمینه های ادامه تحصیل سید محمد را فراهم ساخت و فرزند بزرگترش؛ یعنی سید ابراهیم کبیر را موظف ساخت که متکفل امور وی گردد. سید محمد در کربلا تحصیلات عربی، منطق و برخی مقدمات دیگر را طی کرد و از محضر حاج آقا حسن بن سید محمد مجاهد (متوفای 1242 ق) بهره مند شد.[4]
در این زمان، حسین بن محمد اسماعیل معروف به فاضل ادرکانی (متوفای 1302 ق) که سالها از محضر صاحب ضوابط، صاحب جواهر و دیگر بزرگان استفاده نموده و به مقام اجتهاد و اجازه روایت نائل آمده بود، در حوزه کربلا به تدریس اشتغال داشت. سید محمد فشارکی به همراه مجتهدینی چون میرزا محمد تقی شیرازی، سید محمد کشمیری و میرزا مهدی شیرازی به حوزه درسی او رفت و ضمن فراگیری فقه و اصول، وارستگی، بی اعتنایی به دنیا و سایر مکارم اخلاقی را از وی آموخت.[5] آیه الله العظمی اراکی خاطر نشان نموده است:
ایشان (سید محمد فشارکی) با مرحوم محمد تقی شیرازی هم بحث بودند؛ از اصفهان به کربلا می آیند و در درس فاضل اردکانی شرکت می کنند؛ فاضل اردکانی آن وقت خیلی معنون بود میرزا حسن شیرازی آن زمان، در نجف و فاضل اردکانی در کربلا بوده؛ یک روزی در اوقات زیارتی، زوار عرب از اطراف کربلا به عنوان زیارت حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ مشرف می شوند، آمد و رفت این ها به صورت هروله و با لباس مخصوص بود. سید محمد فشارکی در زمان مراجعت آن ها خودش را داخل این جمع می نماید با این که لباس متفاوت با آنان داشت. در این بین که به حالت هروله بین زوار عرب می رفته است در مراجعه به کجاوه پایش به پای آقا میرزا حسن شیرازی برخورد می کند. میرزا حسن شیرازی از داخل جمعیت دستش را دراز می کند و می گوید: با من بیا! از همان ساعت اول، آقا سید محمد فشارکی به آقای میرزای شیرازی ملحق گردید و از خواص ایشان گشت. از او می پرسند: شما مدتی در کربلا و در درس فاضل اردکانی بودید، چه تفاوتی دیدی بین او و بین میرزای شیرازی جواب داده بود: میرزای شیرازی در هوش و توانایی های فکری بر فاضل اردکانی برتری دارد.[6]
همان گونه که آیه الله مصلحی از پدر بزرگوار خود آیه الله اراکی و ایشان از مرحوم آیه الله حاج شیخ عبد الکریم حائری نقل کرده است، مرحوم سید محمد فشارکی برای این که در یادگیری دروس توفیق افزون تری به دست آورد و درجات علمی را بهتر طی کند، تصمیم گرفت روز عاشورا همراه طایفه طویرجی ها عزاداری کند.[7] و چون با اخلاص و نیتی عالی و به منظور والایی به سوگواری پرداخت، حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ به او توفیق بزرگی داد. و چه اجری بهتر از این که سید محمد فشارکی با میرزای شیرازی آشنا شود؛ آشنایی مهمی که تحول بزرگی در مسیر زندگی علمی و اجتماعی آن فقه فرزانه ایجاد کرد و زمینه هایی را برایش چنان مهیا ساخت که جمع کثیری از معاریف و مشاهیر، حوزه درسی او را غنیمت شمردند.
در محضر میرزای شیرازی
میرزای شیرازی (قهرمان مبارزه با استعمار) به چهره هر کسی می نگریست او را به لحاظ توانایی ها و لیاقت ها می شناخت و با فراست و تیزبینی خاصی، افراد را شناسایی می کرد و سید محمد را با این ویژگی شناخت و این گونه نبود که در برخوردی تصادفی او را به شاگردی خویش بپذیرد.
سید محمد فشارکی در سال 1286 ق. به نجف هجرت کرد و در محفل علمی میرزای شیرازی حضور یافت.[8] و چون میرزا درس خود را به سامرا انتقال داد، سید محمد نیز به این شهر آمد و به درس استادش اکتفا کرد.
میرزای شیرازی برای شاگردانی که شایستگی و استعداد عالی داشتند همچون پدری مهربان و با عاطفه بود؛ شاگرد را در راه تحصیل کار آزموده می ساخت و بر حسب استعدادش به وی تمرین می داد. وی هنگامی که آثار جوشش معرفت و معنویت را در وجود سید محمد مشاهده کرد مقامش را محترم شمرد و او را از خواص خویش قرار داد. و به دلیل قبول ریاست عامه و زعامت تامه، امور تدریس و تربیت طلاب را به سید محمد فشارکی واگذار کرد و سید محمد نیز با جدیت به تربیت و آموزش شاگردان رهبر قیام تنباکو پرداخت و به نیکوترین وجهی این مهم را انجام داد، چنان چه تحسین مشاهیر علمای شیعه را برانگیخت[9] و این روند بیست سال ادامه یافت. ارتباط این استاد و شاگرد به نحوی از نظر علمی، عاطفی و آموزشی ارتقا یافت که میرزای شیرازی در مصالح اجتماعی و حل مشکلات جامعه با وی مشورت می کرد.[10]
سید حسین حائری فشارکی نقل کرده است که در ماجرای تنباکو و فتوای میرزای شیرازی که منجر به قطع استعمار انگلیس در ایران گردید، ـ میرزا شاگردان برجسته و فاضل خود را شب ها نزد خود فرا می خواند و با آنان در خصوص فتوا به حرمت تنباکو و عوارض این حرکت شرعی و سیاسی، بحث می کرد. سپس گفت و گو ها به صورت مکتوبی در می آمد؛ مرحوم میرزا آن ها را مورد مطالعه قرار می داد و گاهی حاشیه ای بر آن مکتوب می نوشت. زمانی سخن به این جا رسید که: بیم آن می رود که میرزا به تحریم تنباکو فتوا دهد، جانش به خطر بیفتد؛ در این صورت چه جوابی در پیشگاه خداوند خواهیم داشت؟
آیه الله سید محمد فشارکی بر این باور بود که در مقابل این فتوا ـ که موجب حفظ اقتدار و عزت مسلمانان است و مصلحت دینی در آن نهفته است ـ اگر میرزا هم به شهادت رسید، ضرر نکرده است. از این رو، روزی با اجازه استادش به حیاط اندرونی او وارد شد و خطاب به میرزا گفت:
شما حق استادی، تعلیم و تربیت و سایر حقوق بر من دارید؛ ولی خواهش می کنم به اندازه چند دقیق اجازه دهید تا من آزادانه نظر خود را بیان کنم.
میرزا از پیشنهاد او استقبال می کند و می فرماید: بگویید؛ سید محمد فشارکی می گوید:
سید! چرا معطلی؟ فکر نکنم از این که جانت به خطر می افتد هراسی به دل راه دهی، پس چه بهتر که بعد از خدمت به اسلام و تربیت علمی عده ای، به سعادت شهادت برسی که موجب رستگاری شما و افتخار ماست.
میرزای شیرازی جواب می دهد:
«من نیز چنین عقیده ای دارم ولی می خواستم به دست دیگری نوشته شود و امروز به سرداب مطهر (که امام عصر ـ عجل الله تعالی و فرجه الشریف ـ در آن جا غایب شده) رفتم و این حالت دست داد و نوشتم و فرستادم. ولله المستعان و له الشکر علی وضوح الحجه»[11]
حوزه درس و بحث
سید محمد طباطبایی فشارکی که از بزگران علما و مجتهدان بود، به جهت موقعیت ممتاز علمی در زمان حیات استادش ریاست حوزه درس و بحث به او منحصر می شد[12] اما با رحلت آیه الله میرزای شیرازی در سال 1312 ق همراه خانواده اش به نجف مهاجرت کرد و کرسی درس خود را به این شهر مقدس انتقال داد.
وی نخست در خانه، سپس در جوار مقبره استادش میرزای شیرازی و بعد از چندی در جامع هندی به تدریس پرداخت هم زمان مجلس درسی نیز در منزل برای برخی از خواص بنا نهاد.[13]
تلاش های علمی وی برای تربیت طلاب در نجف تا زمان رحلتش ادامه یافت و حدود چهار سال طول کشید.[14] تعداد علما و فضلایی که در درس او شرکت می نمودند تا سیصد نفر نوشته شده است که برخی از آنان شاگردان میرزای شیرازی بودند.[15] تحقیقات فقهی و اصولی او مورد توجه پرورش یافتگان مکتبش قرار گرفت و اعتبار علمی و مراتب فضل و کمالش را زبانزد خاص و عام ساخت.[16]
آیه الله فشارکی به درس و بحث و ملا شدن اهمیت فراوان می داد؛ روش او به گونه ای بود که طلبه ها ضمن تهذیب اخلاق و تزکیه، به تحصیل و ترقی علمی هم اهمیت دهند. مرحوم سید حسین حائری ـ برادر زاده آیه الله فشارکی نقل می کند:
خدمت آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی که اهل سیر و سلوک و مقامات عرفانی بود، رفتم؛ ایشان دستور ریاضت اربعین دادند. بعد به محضر عمویم رسیدم، پرسید: کجا بود؟ ماجرا را برای ایشان بازگفتم: فرمود: این جوان دیگر دنبال تحصیل و ترقی نخواهد رفت! آن گاه خطاب به من فرمود:
... پسر جان! هنگامی که می خواهی به بستر خواب روی یک تسبیح به دست بگیر و گناهانی که از اول صبح تا آن هنگام مرتکب شده ای، شمارش کن؛ پس از آن اگر خلافی کرده ای از اعماق دل توبه کن. تا چهل شب این روش را ادامه بده، در شب چهلم اگر هر چه فکر کردی و مشاهده نمودی، چیزی در مورد خلاف هایت به ذهنت نیامد، با تمام وجود خدای را سپاس گوی و پس از آن بکوش که اعمال و رفتارت را فقط برای خدا انجام دهی، میرزای بزرگ ـ استاد ما ـ همیشه مشغول این نوع ریاضت بود.[17]
مرید و مراد
آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائری سال ها در سامرا و نجف با تحمل مشقات و رنج های زیاد به تحصیل علم پرداخت؛ در این مدت، استادان پرمایه ای در شکل گیری شخصیت علمی و معنوی او نقش اساسی را ایفا می کردند. برجسته ترین این دانشوران که بر آیه الله حائری تأثیر گذاشت و او را به عنوان فقیهی وارسته، اهل خلاقیت و صاحب نظر تربیت کرد، آیه الله سید محمد فشارکی می باشد. این انسان والا که در حوزه سامرا و نجف شهرت علمی و آوازه بلندی داشت و زهد و اخلاص و عظمت روحی اش زبانزد همگان بود، هیچ گاه از بذل عنایت در خصوص شیخ عبد الکریم حائری دریغ نمی کرد و بدین خاطر، آیه الله حائری از ارادتمندان قلبی مرحوم فشارکی به شمار می رفت و بسیاری از موفقیت های خود را مرهون توجه ویژه آیه الله فشارکی به او می دانست.[18]
هنگامی که میرزای مجدد رحلت کرد، شیخ عبدالکریم حائری در معیشت استادش آیه الله فشارکی به نجف آمد و در آن جا ضمن یک ارتباط عاطفی، از نظرات فقهی و اندیشه های اصولی آیه الله فشارکی استفاده می کرد.[19] آیه الله شیخ مرتضی حائری می نویسد:
مرحوم والد در درس خارج بیشتر از محضر آیه الله فشارکی استفاده کرده اند و همراه استادش مرحوم فشارکی در درس میرزای شیرازی شرکت می نمودند. مرحوم والد می فرمودند: در آن زمان مرحوم میرزای شیرازی در طول سال، بیش از دو یا سه ماه درس نمی گفتند و حوزه سامرا را بیشتر از لحاظ قدرت فکری، مرحوم فشارکی اداره می کردند. بدین ترتیب می توان گفت بزرگترین استاد درس خارج آیه الله حائری، آیه الله فشارکی بوده و نامبرده نزد وی حدود ده سال ـ چه در سامرا و چه در نجف ـ درس خارج فقه و اصول خوانده اند.[20]
بین آیه الله حائری و استادش علاقه خاص متقابلی وجود داشت؛ آیه الله فشارکی با باطن پاک و آینده درخشان شاگردش پی برده و از این رو شاگردانش به مرحوم حائری عنایت ویژه ای داشت. آیه الله اراکی به نقل از استادش آیه الله حائری گفته است:
با عده ای در اطراف آقا سید محمد فشارکی بودیم و شاید از من هم فاضل تر در میان آنان بود ولی یک عنایت ویژه به من داشت که اسرار خود را به من می گفت؛ از جمله فرمود: من سعی می کنم این درسی که می گویم از اول تا آخر برای خدا باشد و بحمدالله موفق هستم مگر وقتی که یکی از شاگردان ایرادی می گیرد که من در صدد دفاع برآیم، دیگر این مراقبت نیست.
آری اگر آیه الله حائری دارای آن همه توفیق شده و حوزه علمیه قم را تأسیس می کند و شاگردان برجسته ای ـ که عده ای از آنان در زمره مراجع تقلید به شمار می آیند ـ تحویل جامع می دهد، یک جهتش این است که استاد، مربی و مرشد او، شخصی به نام «آیه الله فشارکی است که در اوج معنویت و اخلاص زندگی می کرد و رادمرد علم و عمل، مرد میدان تقوا و عرصه تزکیه بود.[21]
آیه الله فشارکی با بصیرتی معنوی و ملکوتی، گوهر گرانبهایی چون آیه الله حائری را شناسایی کرد و به مقام علم، تقوا و فضیلت های او پی برد و از این جهت وی را بر همه مقدم دانست و آیه الله حائری نیز این استادش را بر دیگران ترجیح داد و برایش امتیاز ویژه ای قائل گردید و همواره ملازم او بود و چون پروانه در اطراف شمع وجودش طواف می کرد.[22]
هر گاه افرادی به آیه الله حائری مبلغی می دادند، ایشان در زندگی خود قناعت می کرد و تا آن جا که برایش مقدور بود، آن پول ها را به آیه الله فشارکی می رساند. و این رفتار، بیانگر نهایت گذشت و سخاوت آیه الله حائری است؛ با توجه به این که وضع استادش به گونه ای بود که چنین اعانت هایی در زندگی توأم با تنگناهای اقتصادی او مؤثر بوده است.[23] در برخی منابع آمده است که آیه الله حائری چندین سال متوالی، تکفل مرحوم فشارکی را عهده دار شد و پس از رحلت استادش با این که خود نیازمند بود، لطف خویش را از خانواده آن فقیه زاهد قطع ننمود.[24] مرحوم آیه الله شیخ مرتضی حائری می نویسد:
مرحوم والد می فرمود: من در کسالت سید استاد برای پرستاری ایشان شب ها نزدش می خوابیدم؛ چون فرزندان ایشان کوچک بودند و خودم متکفل لگن آوردن و بردن بودم تا ایشان رحلت کردند. و تا موقعی که در نجف اشرف بودم خدمت خانه ایشان را عهده دار بودم و از بیرون، نان و گوشت و لوازم برای اهل منزل می خریدم و می آوردم. در همان موقع، سید فشارکی را در رؤیای راستین دیدم که در کریاس منزل خود بودند دستشان را بوسیدم و گفتم: آقا! نجات در چیست؟ فرمود: در تزکیه نفس و توجه به بچه های من.[25]
ارتباط علمی این دو عالم شیعی در اوج بود؛ یک بار آیه الله حاج شیخ عبدالکریم یزدی رساله ای نگاشت و آن را به استادش مرحوم فشارکی تحویل داد؛ ایشان آن نوشته را که تقریر درس خودشان بود، مطالعه کرد و به شاگردش برگردانید و خاطر نشان ساخت:
«مطالب خوب ضبط شده و تدوین گردیده بود اما دوست داشتم اشکالات و نارسایی های آن را مشخص می کردی»[26]
و جالب است که این موضوع را حضرت امام خمینی برای شاگردانش نقل کرده است.
آیه الله اراکی خاطر نشان نموده است یک روز آیه الله حائری فرمود:
در نماز به مرحوم آقا سید محمد فشارکی اقتدا کرده بودم؛ عبایی به دوش داشتم که تا چهار انگشت حاشیه اش زردوزی شده بود؛ رفتم، گفتم: آقا! این عبایم این گونه است آیا اشکال دارد؟ مرا مورد انتقاد قرار داد و فرمود: تو هنوز این مطلب مسلم را نمی دانی که به اندازه چهار انگشت معاف است؟ اگر چه طلا، نماز را باطل می کند ولی این مقدار زردوزی مستثنی است.
همین انتقاد توأم با دلسوزی و شفقت موجب شد که من کتاب «صلوه» را به نگارش درآورم. کتابی که آیه الله بروجردی بسیار از آن تعریف می کرد و می گفت: «من کتابی به این پرمغزی و کم لفظی ندیدم!» آیه الله اراکی می افزاید: خود آیه الله حائری برای بنده نقل فرمود:
یک روز آن وقت هایی که در نجف بودم، مرحوم آیه الله آخوند خراسانی به منزل بنده تشریف آورد؛ دید نوشته هایی در طاقچه است، پرسید: این ها چیست؟ گفتم: یادداشت هایی درباره نماز است. یک قدری آن ها را ملاحظه کرد و هی تعریف کرد و گفت: به به! عجب حرف خوشی است! خیلی خوشش آمد، این رساله صلوه با آن محتوای علمی، اثر آن تغیر آیه الله فشارکی است. و این گونه بر ذهن آیه الله حائری اثری ماندگار می گذارد.[27]
مرحوم آیه الله حائری فرموده بود:
می خواستم تا آخر فقه را به همین منوال ادامه دهم و پیش خود فکر کردم در خانه را به روی همه می بندم و فارغ الباب آن را دنبال می کنم اما دیدم اگر بتوانم شبهه های دینی مردم را بر طرف کنم، اهمیتش بر این کار فزونی دارد و چنین امری مرا از آن کار علمی بازداشت.[28]
یکی از موارد تأثیر پذیری ایشان از سیره و روش دو استاد بزرگش: مرحوم سید فشارکی و مجدد شیرازی، احتیاط در نگارش کتاب و رساله بوده و به همین دلیل، دارای قلت تألیف بوده اند و از این مرد بزرگ جز چند رساله مختصر آثار مهم در اختیار نداریم. البته این رساله ها ضمن آن که موجز و مختصر تألیف شده اند، پربار و حاوی نکته ها و دقت های علمی و موشکافی های ارزشمند می باشند.[29]
آیه الله حائری علاوه بر جنبه علمی، از نظر معنوی و اخلاقی بسیار تحت تأثیر این استادش بود و روش و منش او را برای خود الگو قرار داد؛ رابطه این دو بسیار معنوی، عمیق و عاطفی بود.[30] حضرت آیه الله العظمی اراکی نقل کرده است که:
مرحوم شیخ محمد رضا مسجد شاهی صاحب وقایه الاذهان، عالمی بسیار خوش بیان و علاوه بر مقامات علمی، مهارتی تام در جمله سازی و عبارت پردازی داشت و با مرحوم آیه الله حائری رفاقت و یگانگی داشت و این دو عالم نسبت به هم علاقه مند بودند. آقای حاج شیخ هنگام نوشتن کتاب «درر الاصول» فرمودند: «تصمیم دارم نامه ای به آقای حاج شیخ محمد رضا بنویسم و از ایشان بخواهم که مقدمه ای بر این کتاب بنویسند و در آن تذکر دهند هر مطلب دقیق علمی که در این کتاب است، از سید استاد آقا سید محمد فشارکی است.»
البته این موضوع انجام نشد و عملی نگردید.[31]
در این کتاب، آیه الله حائری از سید فشارکی تعبیر به «سیدنا الاستاد» می فرماید.[32]
شاگردان پرآوازه
1. شهید آیه الله سید حسن مدرس؛
2. آیه الله شیخ محمد رضا مسجد شاهی (1362 ـ 1287 ق.) ؛
3. آیه الله میرزا محمد حسین نائینی (1355 ـ 1277ق.) ؛
4. آیه الله آقا ضیاء الدین عراقی (1361 ـ 1287 ق.) ؛
5. آیه الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی؛
6. علامه شیخ محمد جواد بلاغی (1352 ـ 1282 ق.) ؛
7. شیخ حسن بن علی شوشتری معروف به شیخ حسن کربلایی؛
8. علامه حاج سید محمد رضا یثربی (متوفای 1307 ش) ؛
9. آیه الله سید علی نجف آبادی (1362 ـ 1287ق.) ؛
10. آیه الله حاج میرزا محمد تهرانی عسکری؛
11. آیه الله حاج میرزا سید علی مدرس کوچک (1364 ـ 1284 ق.) ؛
12. آیه الله آقای حاج میرزا فخر الدین (فرزند سید ابوالقاسم شیخ الاسلام) ؛
از دیدگاه شرح حال نگاران
آیه الله سید محمد فشارکی با لقب هایی چون استاد اکبر و سید استاد معرفی شده است.
مدرس تبریزی او را چنین معرفی می کند:
سید محمد بن میرقاسم طباطبایی فشارکی اصفهانی، از اکابر علمای امامیه اوایل قرن حاضر (چهاردهم هجری) و از تلامذه حاج میرزا محمد حسن شیرازی می باشد. در حال حیات استاد مذکورش در سامرا مرجع تدریس بود. در نجف نیز بعد از وفات سید مجدد شیرازی حوزه درسش مرجع استفاده اکابر وقت گردید. در کلمات بعضی از بزرگان به استاد کبیر موصوف می باشد؛ با وجود فراهم بودن امکانات و شرایط لازم، به امور ریاست شرعی اعتنایی نکرد و تنها به تدریس و تکمیل نفس پرداخت.[33]
قله فرزانگی و چشمه عطوفت
آیه الله فشارکی انسان وارسته ای بود که با کوهی از معرفت و دانش، عزت و اقتدار معنوی بسیار فروتن بود، از نشانه های تواضع او این بود که با تمام افرادی که با وی در تمام بودند برخوردی عاطفی داشت. در هنگام بحث و گفتگوهای علمی با وسعت نظر و سعه صدر و ظرفیت روحی، قدرت پذیرش نظرات دیگران و توانایی تحمل انتقاد ها را داشت. و از جدال و بیهوده گویی پرهیز می کرد.
سیمای پرصلابت او گشاده و غالبا توأم با تبسم بود، و تنها موقعی غم بر چهره اش می نشست که به او خبر می دادند خانواده ای در تأمین معاش خود مشکل دارد و فقیری زندگی خویش را به سختی اداره می کند. البه زندگی خانوادگی او به اوضاع انسان های مستضعف شباهت بیشتری داشت و به همین دلیل برخی شاگردانش که با وی رابطه ای نزدیک تر داشتند، از طریق صرفه جویی در زندگی شخصی و مانند آن، مبالغی را فراهم می نمودند و به استاد خویش تحویل می دادند. وضع زندگی سید محمد فشارکی به نحوی بوده که این گونه اعانت ها در زندگی آن استاد پرهیزگار بسیار مؤثر بود.[34]
کثرت زهد و پارسایی و اعراض از مقام مرجعیت و اکتفا به زندگی عادی موجب شد که سید محمد فشارکی این گونه زندگی نماید و خود در جهت تدارک لوازم منزل و امرار معاش شخصا اقدام کند و روزگار خویش را در نهایت وارستگی به پایان برد.[35] از خصوصیات دیگر آیه الله فشارکی این بود که شاگردان جوری تربیت شوند که علاوه بر تهذیب درون و اعراض از معاصی باطن، به ترقی علمی و ژرف نگری روی آوردند و به معارف و کمالات اهمیت دهند و بی سواد نمانند. به اعتقاد وی، طلبه ای که مدام در فکر تحصیل و یاد گرفتن مطالب و دانش اندوزی است، از ذکر، دعا، نماز شب و حالات معنوی ناشی از این برنامه ها غافل می ماند و اگر چه ذهنی روشن و مزین به دانش و اندیشه دارد اما قلبش غبار آلوده است و باید مراتب اعتدال را مراعات کند. همچنین شاگردی که در پی آن است تا دستورات سیر و سلوک صوفیان و آداب ریاضت های پرمشقت را به اجرا درآورد، از تحصیل دانش غافل می ماند. در صورتی که توأم با تحصیل می توان اهل تزکیه بود و درون را به نور حق آراست و از رذائل و سیئات دوری کرد.[36]
آیه الله فشارکی عقیده داشت باید به موازات چشمه های حکمت و معرفت، جویبار مهربانی، عطوفت و نشاط نیز جاری باشد که صفای آن طالبان را برای دانش اندوزی راغب تر می نماید و خستگی روحی ناشی از بحث های علمی را بر طرف می کند. به همین دلیل برخورد صمیمی با شاگردان داشته و سعی می کرد با شوخ طبعی و بذله گویی، محفل خویش را با نشاط نماید. آیه الله شیخ مرتضی حائری فرزند آیه الله حائری نقل کرده است: آقای سید جعفر مرعشی که از دوستان صمیمی و مرد درستی است، می گفت:
مرحوم آیه الله شیخ محمد حسن مامقانی که یکی از مراجع بعد از میرزای شیرازی و معروف به تقوا، صلاح و سداد بود، در هر ماه مبلغی توسط شخصی ناشناس ... به سید بزرگوار مرحوم فشارکی می رسانده است. مرحوم سید در عین تقوا و توجه کامل به عالم دیگر، خیلی بذله گو بوده است موقعی که پی می برد وجه مذکور از طرف آیه الله مامقانی بوده است، می گوید: خداوند که روزی ما را به این ترک حواله کرده است، خودش بدهد!
وی می افزاید: مرحوم والد (آیه الله حائری) می فرمود: در سامرا یکی از طلاب یزدی که ایشان اسم بردند، از شاگردان مرحوم سید فشارکی بود که می خواست به کربلا مشرف شود؛ ما عده ای از طلاب و رفقا و حضرت استاد از ایشان تا لب دجله ظاهرا بدرقه کردیم. همه به او متوسل شدیم که در روضه مطهر حضرت سید الشهداء برایمان دعا کند؛ مرحوم فشارکی هم تقاضایی از او کرد. او می گفت: وقتی بالای سر مطهر می رفتم فقط آقا سید محمد، استادم، یادم می آمد چون التماس دعای ایشان جالب بود.[37]
اجتناب از مرجعیت
سید محمد فشارکی بارها به شاگردانش می گفت: دوست ندارم که وقتی باد به بیرق کسی می خورد، من هم خودم را جلو بیاندازم و بگویم: انا رجل و در عرصه عمل هم به این موضوع توجه داشت یعنی بعد از فوت استادش مرحوم آیه الله حاج میرزا حسن شیرازی ـ که ریاست امور مسلمین به عهده ایشان بود و سید فشارکی هم از خواص شاگردانش بود ـ بسیاری از علما و فقها بر این واقعیت اصرار داشتند که سید فشارکی، مجتهد اعلم است و چندین بار تا در منزل ایشان برای طلب تصدی مرجعیت مسلمین به ایشان رجوع کردند اما سید فشارکی قبول نکرده و گفته بود: «و الله خود را از معاصرین اعلم می دانم ولی مرجعیت را قبول نمی کنم.» عذرش این بود که از عهده ام ساخته نیست و نمی توانم فتوا دهم؛ با این که اعلمیت به معنای قوه استنباط است اما از پذیرش این مقام اجتناب می کند.[38]
برخی منابع دیگر یادآور شده اند وقتی به ایشان برای منظور فوق مراجعه می کردند، می گفت:
«شایسته مرجعیت نیستم، زیرا ریاست دینی و مرجعیت اسلامی به غیر از علم فقه، امور دیگری لازم دارد ...».
در واقع او با بلند نظری و تقوایی که داشت شدیداً از پذیرش این پیشنهاد امتناع ورزید و با قاطعیت گفت:
شایسته چنین مقامی نمی باشم زیرا فردی محتاط می باشم و در مسایل و موضوعات خیلی احتیاط می کنم و چنین روحیه ای با مرجعیت تقلید و ریاست امور مسلمین نمی سازد. من به تدریس و تربیت طلاب راغب ترم و جناب آیه الله میرزا محمد تقی شیرازی برای این امر لیاقت دارد؛ به سراغ او بروید.[39]
آن عالم بصیر به خوبی می دانست که برای تصدی مقامات دینی غیر از فقه کتابی ذهنی، فقه خارجی عینی و عملی بسیاری از آگاهی های دیگر لازم است. از این رو، مردم را به میرزا محمد تقی شیرازی ارجاع می دهد.[40]
شهید آیه الله قدوسی می گوید: مرحوم حاج سید محمد فشارکی برای شاگرد خود آیه الله حائری نقل کرده است که:
هنگام ارتحال میرزای شیرازی به منزل رفتم؛ دیدم مثل این که در دلم یک نشاطی هست، هر چه فکر کردم، ملاحظه نمودم زمان شادمانی نیست؛ استادم، مربیم و کسی که از نظر علم، تقوا و ذکاوت شگفت بوده، در گذشته است. پس این ضایعه، افسردگی و غم به دنبال می آورد نه نشاط! مدتی نشستم ببینم کجا خراب شده؟ این نشاط مال چیست؟ آخرش دیدم نکند چون همین روزها باید مرجع شوم، حالت مذکور به من دست داده است. بلند شدم ... مشرف شدم حرم و از حضرت خواستم تا این خطر را از من رفع کند؛ دارم حس می کنم که تمایل به ریاست دارم.
آری تمام نتیجه یک عمرش را می دهد و پایمال می کند و از بین می برد برای این که خطر لغزش را از بین ببرد؛ این گذشت است که ملکات اخلاقی آن را درست می کند.[41]
با وجود آن که با ارتحال میرزا از دیدگاه فقها و مراجع، اعلمیت و زعامت سید فشارکی محرز بود و همه مردم در انتظار وی بودند که به پیکر میرزای شیرازی نماز بخواند اما پس از ساعت ها انتظار، او را نیافتند ناگزیر دیگری به جنازه مجدد شیرازی نماز خواند. و آن گاه که پیشنهاد زعامت به وی گردید آیه شریفه: «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین»[42] را تلاوت نمود و به داخل خانه رفت و درب را به روی خویش بست.[43]
آقای محمد الرضی الرضوی به نقل از سید عباس طباطبایی فشارکی ـ فرزند آن مرحوم ـ از قول جماعتی از اهل علم گفته است که وقتی عده ای برای تصدی مقام مرجعیت از سید محمد فشارکی دعوت کردند، به آنان گفت:
«من به سرداب، محل غیبت امام عصر ـ عجل الله تعالی و فرجه الشریف ـ رفتم و بعد از غسل و زیارت و نماز و توسل از آن حضرت خواستم که خداوند محبت ریاست را از دلم بیرون کند و این دعا به اجابت رسید.»[44]
مواهب معنوی
آیه الله فشارکی با بصیرت، معرفت و مجاهدت فراوان، دل خویش را مستعد توجه به درگاه الهی نمود و بدین گونه خویش را از قید هوای نفس و امیال فناپذیر رهانید و با چنین وارستگی و اخلاصی به آستان الهی اتصال پیدا کرد. و از این رهگذر، به انبساطی روحانی و درجاتی از مشاهدات ملکوتی و کرامت های شگفت رسید؛ لذا نمونه هایی از کرامات وی بسنده می کنیم:
آیه الله شیخ عبدالکریم حائری، آقا میرزا علی آقا شیرازی (فرزند میرزای شیرازی) و سید محمد سنگلجی در سامرا در پشت بام در محضر آیه الله میرزا محمد تقی شیرازی (میرزای دوم) درس می خواندند، و این زمان، مقارن با موقعی بود که بیماری «وبا» اهالی سامرا را مبتلا کرده و عده ای از شیعیان بر اثر این بیماری فوت کرده بودند. در این میان، آیه الله سید محمد فشارکی در حالی که ناراحت و پریشان بود، به نزد عالمان مذکور آمد و بین ایشان و آیه الله میرزای شیرازی دوم صحبت از بیماری وبا و عوارض مرگبار آن شد. سید محمد فشارکی از آن جمع پرسید: آیا مرا مجتهد می دانید؟ جواب دادند: بلی. افزود: آیا مرا عادل می دانید؟ پاسخ مثبت داده شد، پس آیه الله فشارکی گفت:
«من به تمامی شیعیان سامرا از زن و مرد، حکم می کنم از امروز تا مدت ده روز همه مشغول خواندن «زیارت عاشورا» شوند و ثواب آن را به روح نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجه بن الحسن ـ علیها السلام ـ هدیه نمایند تا آن حضرت در پیشگاه خداوند شفاعت کند که خداوند، شیعیان این سامان را از بیماری مهلک وبا نجات دهد و من ضامن می شوم هر کس این عمل را انجام دهد، مبتلی به عارضه وبا نگردد».
این حکم که صادر گردید، اهل مجلس آن را به تمام شیعیان ابلاغ کردند. و مردمی که در شرایط آشفته ای به سر می بردند و تلفات ناشی از بیماری وبا، آنان را در هاله ای از بیم و نگرانی فرو برده بود، زیارت عاشور را خواندند از فردای آن روز هیچ کس از شیعیان به دلیل بیماری وبا، تلف نگردید و همه روزه تنها عده ای از اهل تسنن می مردند به طوری که بر همه آشکار گردید و آنان از شدت شرم و خجالت، مرده های خود را شبانه دفن می کردند و می آمدند رو به روی بارگاه امام هادی و امام حسن عسگری ـ علیهما السلام ـ می ایستادند و می گفتند: «انا نسلم علیک مثل ما یسلم علیک الشیعه» و بنا به نقلی دیگر، برخی از سنی ها از آشنایان شیعه خود پرسیدند: سبب این که دیگر کسی از شما بر اثر مرض وبا نمی میرد چیست؟ جواب داده بودند: زیارت عاشورا می خوانیم ... آن ها نیز به خواندن آن مشغول شدند و بلا از سنی ها هم برطرف شد.[45]
البته شأن مرحوم فشارکی بالاتر از آن است که با آن مراقبت اخلاص و شدت احتباطش از پیش خود چیزی بگوید و احتمال می رود آن بزرگوار از طرق مکاشفه یا رؤیای صادقه و احیاناً مشاهده یکی از ائمه ـ علیهم السلام ـ چنین دستوری را دریافت کرده و به مطرح نمودن آن ملزوم گردیده و مؤثر هم واقع شده است. و این موضوع از دلایل محکم بر حقانیت مذهب شیعه و صحت شفاعت و اعتبار زیارت عاشورا می باشد و کرامت سید فشارکی را به وضوح نشان می دهد؛ چون ضمانت، دلیل بر اطلاع ایشان بر مسئله ای غیبی می باشد.[46]
نگارش و پژوهش
آیه الله سید محمد فشارکی از کثرت تقوا، مجتهدی بسیار محتاط بود و هر قدر علما، اهل فضل و شاگردانش پیشنهاد نوشتن رساله و تقریرات فقهی می کردند، نمی پذیرفت. از شبهه ریا خود را برحذر می داشت و می گفت:
نگارش کتاب و رساله و حاشیه نویسی بر آثار علما، منجر به اظهار وجود می شود. و از همین شهرت اجتماعی مشروع هم نفرت داشت.[47]
با این حال، مقداری یاد داشت و رساله هایی مختصر از وی به یادگار مانده است که مشخصات آن ها به شرح ذیل است:
1. رساله الخلل.
2. دماء الثلاثه.
3. رساله اصاله البرائه:
4. الاغسال.
5. شرح اوائل البرائه.
6. الفروع المحمدیه.
7. الخیارات.
بیماری و رحلت
آیه الله فشارکی در اواخر عمر زخمی در دستش پیدا شد که عوارض ناشی از عفونت آن، وی را بر بستر بیماری افکند به نحوی که از درس و بحث و تلاش های علمی باز ماند و کاملا خانه نشین گردید و این روند چند ماهی استمرار داشت.
در این مدت عده ای از شاگردان این فقیه فرزانه به پرستاری نامبرده مبادرت ورزیدند و تا آن جا که برایشان امکان داشت، مراقبت های لازم را به عمل آوردند. در این دوران مرارت بار، حضرت آیه الله حائری به مدت شش ماه برای آیه الله فشارکی پرستاری می نمود و چنان چه خودش گفته است بدین عمل افتخار می نمود و بنابر آن چه فرزندش حاج شیخ مرتضی حائری نقل کرده، توفیقاتی که در زندگی آیه الله حائری نصیب وی گردید و در پرتو آن ها توانست حوزه علمیه قم را تشکیل دهد، همه مرهون خدماتی است که به استادش مرحوم فشارکی ارائه نموده است.
همچنین با توجه به این که آیه الله فشارکی از نظر اقتصادی مشکلاتی داشت، عده ای از تربیت یافتگان مکتبش کوشیدند در این زمینه به گونه ای عمل کنند که خانواده اش رنج و زجر ناشی از محرومیت اقتصادی و بیماری آیه الله فشارکی را کمتر حس کنند.
سرانجام آن مجتهد وارسته در سوم ذی قعده 1316 ق. اسفند (1277 هـ. ش) در نجف به سوی سرای باقی شتافت. پیکر پاکش پس از تشییعی باشکوه از سوی مراجع عظام، مشاهیر شیعه، شاگردان و طبقات گوناگون مردم، در یکی از حجره های صحن مقدس علوی ـ در طرف چپ آن که داخل می شود ـ دفن گردید. در آن هنگام، فرزندانش دوران کودکی را سپری می کردند.
[1]. آتشکده اردستان، ابوالقاسم رفیعی مهرآبادی، ج1، ص 173 - 170، تطور حکومت در ایران بعد از اسلام، محیط طباطبایی، ص 141 و 142، جرعه های جانبخش، از نگارنده، ص 35.
[2]. مکارم الآثار، معلم حبیب آبادی، ج4، ص 1436.
[3]. آیینه دانشوران، سید علی رضا ریحان یزدی، ص 349.
[4]. مکارم الآثار، ج4، ص 1158، میرزای شیرازی، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ص 185.
[5]. علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م. جرفادقانی، ص 282.
[6]. مصاحبه با آیه الله اراکی، حوزه، ش 12، ص 37.
[7]. یادنامه آیه الله العظمی اراکی، رضا استادی، ص 5 - 6.
[8]. میرزای شیرازی، ص 185.
[9]. مکارم الآثار، ج4، ص 1159.
[10]. فوائد الرضویه، ص 594.
[11]. خورشید حوزه های علمیه، محمدی اشتهاردی، ص 34، سر دلبران، مرتضی حائری، ص 101 ـ 100.
[12]. تذکره، ص 165.
[13]. مکارم الآثار، ج4، ص 143.
[14]. البته بر اساس مدارک متعدد و قرائن موجود این که صاحب گنجینه دانشمندان یادآور شده فشارکی به نجف نرفته و در سامرا تا آخر عمر اقامت داشته صحت ندارد.
[15]. گنجینه دانشمندان، ج1، ص 283 و کتاب سر دلبران، ص 39.
[16]. خورشید حوزه های علمیه، ص 300 و 31.
[17]. سر دلبران، ص 10 - 104، خورشید حوزه های علمیه، ص 34.
[18]. دیدار با ابرار، ج46، ص 31 و 32.
[19]. نقباء البشر، شخی آقا بزرگ تهرانی، ج2، ص 111.
[20]. مجله نور علم، ش11، ص 106 و 111.
[21]. خورشید حوزه های علمیه، ص 32 و 37.
[22]. آیه الله مؤسس، علی کریمی جهرمی، ص 118.
[23]. سر دلبران، ص 118 و 119.
[24]. مجله نور علم، شماره 11، ص 111.
[25]. آیه الله موسس، ص 42.
[26]. پا به پای آفتاب، امیر رضا ستوده، ج4، ص 96.
[27]. مجله حوزه، ش12، ص 34.
[28]. یادنامه آیه الله اراکی، ص 327.
[29]. آیه الله موسس، ص 99.
[30]. خورشید حوزه های علمیه، ص 165.
[31]. آیه الله موسس، ص 43.
[32]. همان، ص 40.
[33]. ریحانه الأدب، ج4، ص 342.
[34]. سر دلبران، ص 118 و 119، آیه الله موسس، ص 41،.
[35]. از کلینی تا خمینی، ص 318.
[36]. سر دلبران، ص 104.
[37]. همان، ص 122 ـ 120.
[38]. یادنامه آیه الله اراکی، ص 636.
[39]. فوائد الرضویه، ج2، ص 594.
[40]. بیدارگران اقالیم قبله، محمد رضا حکیمی، ص 126.
[41]. سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص 141.
[42]. سوره قصص، آیه 81.
[43]. از کلینی تا خمینی، ص 318.
[44]. مردگان با ما سخن می گویند، محمد رضا رضوی، ص 30.
[45]. البته این کرامت را به میرزای دوم هم نسبت داده اند.
[46]. سر دلبران، ص 90 ـ 89، الکلام یجر الکلام، ج1، ص 54 ـ 53، یادنامه آیه الله اراکی، ص 601.
[47]. از کلینی تا خمینی، ص 318.

 

http://andisheqom.com/fa/Article/View/9618/سید-محمد-طباطبایی-فشارکی?CID=21484

 

 

http://nbo.ir/%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%B7%DB%8C%D8%A7%D8%B7%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1%DA%A9%DB%8C__a-346.aspx

 

 

سیدمحمدطباطبایى فشارکى

متوفاى 1316 هـ .ق.

عنوان مقاله: مجتهد وارسته

نویسنده: غلامرضا گلى زواره

اجداد و نیاکان

گروه هایى از سادات طباطبایى در قرون گذشته به ایران مهاجرت نمودند، احمد فرزند سوم «ابراهیم طباطبا» در زمره این دسته مهاجران مى باشد. معاصر نامبرده در اصفهان، احمد بن محمد بن رستم مطیار قِرْشى است که در اوایل قرن چهارم سِمَت امارت و حکمرانى اصفهان و توابع آن را عهده دار بود. فاطمه دختر احمد رستمى به عقد ازدواج على ملقّب به «شهاب الدین» در مى آید که ثمره این ازدواج «طاهر» نام دارد.

ابوعلى احمد رستمى رقبات متعدد املاک خود را در سرزمین پهناور اصفهان ضمن وقف نامه اى در تاریخ 316 هجرى بر اولاد ذکور و سپس بر اولاد اناث خود، نسلاً بعد از نسل وقف نمود. چون بخشى از این موقوفات در «زواره» بود و این شهر جاذبه هاى دیگرى براى سادات داشت، کثیرى از نسل طباطبایى شاعر به آن جا کوچیدند و تعداد آنان در این شهر به حدّى رسید که زواره به «مدینة السادات» نامگذارى شد. این گروه از سادات که در شهر زواره توطّن اختیار کرده اند به شاخه هاى مهمى تقسیم مى شوند که برخى در این شهر اقامت نموده و عده اى در سنوات بعد به شهرهاى دیگر مهاجرت کرده اند.([1])

امیر شرف طباطبایى در زمره ساداتى است که در زواره اقامت داشت، اما دو فرزندش به نام هاى امیر شریف و امیر مشرّف از زواره هجرت نمودند و به منطقه کوهپایه ـ از توابع اصفهان ـ آمدند امیر شرف در آبادى فشارک سکونت اختیار کرد.([2]) البته در برخى منابع نام وى را که جدّ اعلاى سید محمد طباطبایى فشارکى مى باشد، میر شریف طباطبایى هم ذکر کرده اند.([3])

میلادى سبز

«امیر مشرّف» صاحب فرزندى به نام «ابوالقاسم» گردید. وى در آبادى «فشارک» تشکیل خانواده داد، در یکى از روزهاى سال 1253 ق. شعف و شادمانى خانه حاج میرزا ابوالقاسم را در هاله اى از آرامش فرو برد چرا که او در این زمان شاهد ولادت کودکش بود. سرود سبز توحید (اذان و اقامه) نخستین نغمه هایى بود که گوش جان این طفل را تحت تأثیر قرار داد و روح و روانش را با یکتاپرستى مأنوس ساخت.

حاج میرزا ابوالقاسم که با فرهنگ قرآن و عترت آشنایى داشت و با اهل علم و فضلا مراوده داشت، کوشید تا وجود فرزندش به گونه اى رشد یابد که در مسیر فضیلت و معرفت گام نهد و ضمن آراستن خویشتن به دانش و تقوا، جامعه را از نور معنویت و معارف قرآنى و روایى برخوردار سازد.

مادر نیز که زنى پاکدامن بود و با عشق به خاندان عصمت و طهارت تربیت شده بود و خود از این خاندان نسب داشت، با چنین آرزویى به تربیت فرزندش همت ورزید.

تحصیل

شش بهار گذشت، سید محمد به سنّى رسیده بود که مى توانست قرآن بخواند و در مجالس و محافل دینى شرکت کند. اشتیاق وصف ناپذیرى براى فراگیرى حقایق ناب در اعماق ذهن این کودک موج مى زد، از همان سنین کودکى استعداد خارق العاده اى داشت و در یاد گرفتن مطالب و به حافظه سپردن آنچه برایش مى گفتند، سریع الانتقال بود.

پدر و مادرش مى خواستند این طفل چون ستاره اى در آسمان علم و معرفت تشیّع بدرخشد و چشمه اى از فضایل و مکارم را در کوهسار وجود خویش جارى سازد و تشنگان اندیشه و فضیلت را با جرعه هاى آن سیراب سازد محمد نیز بر آن شد که روان خویش را با بوستان معنوى عطرآگین سازد بدین جهت در محضر آموزگاران فاضل و زبده، زانوى ادب بر زمین زد.

حاج میرزا ابوالقاسم از این که کودکش با شوق ویژه اى به مکتب مى رود و لحظه اى از آموختن دریغ نمى کند، شادمان و مسرور بود امّا به ناگاه بیمارى سختى به سراغش آمد و روح پاکش به سوى قدسیان اوج گرفت.

این ضایعه اسفناک براى محمد بسیار ناگوار بود، ابرى از اندوه بر صفحه ذهن و دلش پرده افکند و گوهر اشک از دیدگانش جارى شد. با این وجود، از قرار گرفتن در مسیر علم و دانش باز نماند بلکه از این رویدادهاى رنج آور درس مقاومت، صلابت و استوارى آموخت و از همان اوان زندگى با سختى ها و ناملایمت ها انس گرفت. سید محمد تا حدود یازده سالگى در وطن به فراگیرى مقدمات علوم و ادبیات فارسى و عربى مشغول بود و مادرش نیز بر مسایل تربیتى و دانش اندوزى او نظارت جدّى داشت.

برکاتِ کربلا

مادرش علاقه داشت که به زیارت بارگاه مطهر امام حسین(علیه السلام) برود و با توسل به پیشگاه آن امام، راه تحصیل و طى نمودن مراحل کمال را براى نوجوان خود هموار سازد. وى همراه گروهى از زائران حسینى، «فشارک» را به قصد اقامت در کربلا ترک کرد و در این شهر پس از انجام آداب زیارت، زمینه هاى ادامه تحصیل سید محمد را فراهم ساخت و فرزند بزرگترش یعنى سید ابراهیم کبیر را موظّف ساخت که متکفل امور وى گردد.

سید محمد در کربلا تحصیلات عربى، منطق و برخى مقدمات دیگر را طى کرد و از محضر حاج آقا حسن بن سید محمد مجاهد (متوفاى 1242 ق.) بهره مند شد.([4])

در این زمان، حسین بن محمد اسماعیل معروف به فاضل اردکانى (متوفاى 1302 ق.) که سال ها از محضر صاحب ضوابط، صاحب جواهر و دیگر بزرگان استفاده نموده و به مقام اجتهاد و اجازه روایت نائل آمده بود، در حوزه کربلا به تدریس اشتغال داشت. سید محمد فشارکى به همراه مجتهدینى چون میرزا محمدتقى شیرازى، سید محمد کشمیرى و میرزا مهدى شیرازى به حوزه درسى او رفت و ضمن فراگیرى فقه و اصول، وارستگى، بى اعتنایى به دنیا و سایر مکارم اخلاقى را از وى آموخت.([5]) آیت الله العظمى اراکى خاطر نشان نموده است:

ایشان (سید محمد فشارکى) با مرحوم محمدتقى شیرازى هم بحث بودند از اصفهان به کربلا مى آیند و در درس فاضل اردکانى شرکت مى کنند فاضل اردکانى آن وقت خیلى مُعَنون بود میرزا حسن شیرازى آن زمان، در نجف و فاضل اردکانى در کربلا بوده یک روزى در اوقات زیارتى، زوّار عرب از اطراف کربلا به عنوان زیارت حضرت امام حسین(علیه السلام)مشرّف مى شوند، آمد و رفت این ها به صورت هروله و با لباس مخصوص بود. سید محمد فشارکى در زمان مراجعت آن ها خودش را داخل این جمع مى نماید با این که لباسى متفاوت با آنان داشت. در این بین که به حالت هروله بین زوّار عرب مى رفته است در مراجعه به کجاوه پایش به پاى آقا میرزا حسن شیرازى برخورد مى کند. میرزا حسن شیرازى از داخل جمعیت دستش را دراز مى کند و مى گوید: با من بیا! از همان ساعت اول، آقا سید محمد فشارکى به آقاى میرزاى شیرازى ملحق گردید و از خواصّ ایشان گشت. از او مى پرسند: شما مدتى در کربلا و در درس فاضل اردکانى بودید، چه تفاوتى دیدى بین او و بین میرزاى شیرازى جواب داده بود: میرزاى شیرازى در هوش و توانایى هاى فکرى بر فاضل اردکانى برترى دارد.([6])

همان گونه که آیت الله مصلحى از پدر بزرگوار خود آیت الله اراکى و ایشان از مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى نقل کرده است، مرحوم سید محمد فشارکى براى این که در یادگیرى دروس توفیق افزون ترى به دست آورد و درجات علمى را بهتر طى کند، تصمیم گرفت روز عاشورا همراه طایفه طویرجى ها عزادارى کند.([7]) و چون با اخلاص و نیّتى عالى و به منظور والایى به سوگوارى پرداخت، حضرت امام حسین(علیه السلام)به او توفیق بزرگى داد. و چه اجرى بهتر از این که سید محمد فشارکى با میرزاى شیرازى آشنا شود آشنایى مهمى که تحوّل بزرگى در مسیر زندگى علمى و اجتماعى آن فقیه فرزانه ایجاد کرد و زمینه هایى را برایش چنان مهیا ساخت که جمع کثیرى از معاریف و مشاهیر، حوزه درسى او را غنیمت شمردند.

در محضر میرزاى شیرازى

میرزاى شیرازى (قهرمان مبارزه با استعمار) به چهره هر کسى مى نگریست او را به لحاظ توانایى ها و لیاقت ها مى شناخت و با فراست و تیزبینى خاصى، افراد را شناسایى مى کرد و سید محمد را با این ویژگى شناخت و این گونه نبود که در برخوردى تصادفى او را به شاگردى خویش بپذیرد.

سید محمد فشارکى در سال 1286 ق. به نجف هجرت کرد و در محفل علمى میرزاى شیرازى حضور یافت.([8]) و چون میرزا درس خود را به سامرا انتقال داد، سید محمد نیز به این شهر آمد و به درس استادش اکتفا کرد.

میرزاى شیرازى براى شاگردانى که شایستگى و استعداد عالى داشتند همچون پدرى مهربان و باعاطفه بود شاگرد را در راه تحصیل کار آزموده مى ساخت و بر حسب استعدادش به وى تمرین مى داد. وى هنگامى که آثار جوشش معرفت و معنویت را در وجود سید محمد مشاهده کرد مقامش را محترم شمرد و او را از خواص خویش قرار داد. و به دلیل قبول ریاست عامه و زعامت تامه، امور تدریس و تربیت طلاب را به سید محمد فشارکى واگذار کرد و سید محمد نیز با جدیّت به تربیت و آموزش شاگردان رهبر قیام تنباکو پرداخت و به نیکوترین وجهى این مهم را انجام داد، چنان چه تحسین مشاهیر علماى شیعه را برانگیخت([9]) و این روند بیست سال ادامه یافت.

ارتباط این استاد و شاگرد به نحوى از نظر علمى، عاطفى و آموزشى ارتقا یافت که میرزاى شیرازى در مصالح اجتماعى و حلّ مشکلات جامعه با وى مشورت مى کرد.([10])

سید حسین حائرى فشارکى نقل کرده است که در ماجراى تنباکو و فتواى میرزاى شیرازى که منجر به قطع استعمار انگلیس در ایران گردید، ـ میرزا شاگردان برجسته و فاضل خود را شب ها نزد خود فرا مى خواند و با آنان در خصوص فتوا به حرمت تنباکو و عوارض این حرکت شرعى و سیاسى، بحث مى کرد. سپس گفت و گوها به صورت مکتوبى در مى آمد مرحوم میرزا آن ها را مورد مطالعه قرار مى داد و گاهى حاشیه اى بر آن مکتوب مى نوشت. زمانى سخن به اینجا رسید که: بیم آن مى رود اگر میرزا به تحریم تنباکو فتوا دهد، جانش به خطر بیفتد در این صورت چه جوابى در پیشگاه خداوند خواهیم داشت؟

آیت الله سید محمد فشارکى بر این باور بود که در مقابل این فتوا ـ که موجب حفظ اقتدار و عزت مسلمانان است و مصلحت دینى در آن نهفته است ـ اگر میرزا هم به شهادت رسید، ضرر نکرده است. از این رو، روزى با اجازه استادش به حیاط اندرونى او وارد شد و خطاب به میرزا گفت:

شما حقّ استادى، تعلیم و تربیت و سایر حقوق بر من دارید ولى خواهش مى کنم به اندازه چند دقیقه اجازه دهیدتامن آزادانه نظرخود را بیان کنم.

میرزا از پیشنهاد او استقبال مى کند و مى فرماید: بگویید سید محمد فشارکى مى گوید:

سید! چرا معطلى؟ فکر نکنم از این که جانت به خطر مى افتد هراسى به دل راه دهى، پس چه بهتر که بعد از خدمت به اسلام و تربیت علمى عده اى، به سعادت شهادت برسى که موجب رستگارى شما و افتخار ماست.

میرزاى شیرازى جواب مى دهد:

«من نیز چنین عقیده اى دارم ولى مى خواستم به دست دیگرى نوشته شود و امروز به سرداب مطهّر (که امام عصر(عج) در آن جا غایب شده) رفتم و این حالت دست داد و نوشتم و فرستادم. و لله المستعان و له الشکر على وضوح الحجة»([11])

حوزه درس و بحث

سید محمد طباطبایى فشارکى که از بزرگان علما و مجتهدان بود، به جهت موقعیت ممتاز علمى در زمان حیات استادش ریاست حوزه درس و بحث به او منحصر مى شد([12]) امّا با رحلت آیت الله میرزاى شیرازى در سال 1312 ق. همراه خانواده اش به نجف مهاجرت کرد و کرسى درس خود را به این شهر مقدّس انتقال داد.

وى نخست در خانه، سپس در جوار مقبره استادش میرزاى شیرازى و بعد از چندى در جامع هندى به تدریس پرداخت هم زمان مجلس درسى نیز در منزل براى برخى از خواص بنا نهاد.([13])

تلاش هاى علمى وى براى تربیت طلاّب در نجف تا زمان رحلتش ادامه یافت و حدود چهار سال طول کشید.([14]) تعداد علما و فضلایى که در درس او شرکت مى نمودند تا سیصد نفر نوشته شده است که برخى از آنان شاگردان میرزاى شیرازى بودند.([15]) تحقیقات فقهى و اصولى او مورد توجه پرورش یافتگان مکتبش قرار گرفت و اعتبار علمى و مراتب فضل و کمالش را زبانزد خاص و عام ساخت.([16])

آیت الله فشارکى به درس و بحث و ملاّ شدن اهمیت فراوان مى داد روش او به گونه اى بود که طلبه ها ضمن تهذیب اخلاق و تزکیه، به تحصیل و ترقى علمى هم اهمیت دهند. مرحوم سید حسین حائرى ـ برادر زاده آیت الله فشارکى ـ نقل مى کند:

خدمت آخوند ملا فتحعلى سلطان آبادى که اهل سیر و سلوک و مقامات عرفانى بود، رفتم ایشان دستور ریاضت اربعین دادند. بعد به محضر عمویم رسیدم، پرسید: کجا بودى؟ ماجرا را براى ایشان بازگفتم، فرمود: این جوان دیگر دنبال تحصیل و ترقى نخواهد رفت! آنگاه خطاب به من فرمود:

ـ... پسر جان! هنگامى که مى خواهى به بستر خواب رَوَى یک تسبیح به دست بگیر و گناهانى که از اول صبح تا آن هنگام مرتکب شده اى، شمارش کن پس از آن اگر خلافى کرده اى از اعماق دل توبه کن. تا چهل شب این روش را ادامه بده، در شب چهلم اگر هر چه فکر کردى و مشاهده نمودى، چیزى در مورد خلاف هایت به ذهنت نیامد، با تمام وجود خداى را سپاس گوى و پس از آن بکوش که اعمال و رفتارت را فقط براى خدا انجام دهى، میرزاى بزرگ ـ استاد ما ـ همیشه مشغول این نوع ریاضت بود.([17])

آیت الله فشارکى در جلسات درسى، علاوه بر ادامه مطالبى پر محتوا و عمیق، جنبه هاى معنوى و روحانى خاصّى داشت و در لابه لاى مطالبى که در خصوص فقه و اصول مطرح مى نمود، نکاتى را عنوان مى کرد که مقام تقوا و زهد ایشان را نشان مى داد توحید و توکل در کلامش موج مى زد. آیت الله فشارکى مى کوشید درسى که مى گوید، طلبه پرور به معناى واقعى آن باشد و در عرصه علم گامى به جلو بردارد به همین دلیل، به شاگردانش فرصت زیادى مى داد تا در درسشان اشکال بگیرند. همواره در صدد آن بود که طلبه ها در مسایل علمى تابع برهان و استدلال باشند از سکوت شاگردان ناراحت مى شد و مى گفت: چرا اعتراض نمى کنید؟ چرا انتقاد نمى نمایید؟ از این رو شاگردانش نسبت به دیگران فاضل تر بودند و رشد بیشترى داشتند. وى براى تقویت شجاعت علمى شاگردان تأکید مى نمود: آنچه من مى گویم به سرعت نپذیرید یاد گرفتنتان تقلیدى و سطحى نباشد. مطلب را در ذهن خود پرورش دهید، استدلال کنید، اشکال وارد نمایید. سخن افراد را هر چه هم مشهور باشند با دقت و تأمل و تفکر بپذیرید.

به شاگرد مجال مى داد که اظهار نظر کند و از اشکال طلبه ها نه تنها ناراحت نمى شد بلکه شادمان مى گردید و هر که را که بیشتر انتقاد مى نمود، تشویق مى کرد. امام خمینى(قدس سره)فرموده بود: استاد من آیت الله حائرى گفتند که:

ما درس مرحوم آیت الله فشارکى را نوشتیم و خدمتشان تقدیم کردیم بعد استاد گفت که: خوب نوشتید اما یک اشکال دارد اشکال کار این است که مطالب مرا نوشتید ولى از خودتان اظهار نظر نکردید. شاگرد باید حرف استاد را بنویسد، بعداً یک خطّى زیرش بکشد و مورد اشکال را مشخص کند، این خود نشانه این است که ذهن شاگرد باید نقّاد باشد، او بر این باور بود که اشکال و انتقاد، فهم مطالب را عمیق تر نموده و موارد مبهم را روشن مى کند.([18])

مرحوم حسن فرید از قول پدرش حاج آقا مصطفى نقل کرده بود: من به درس مرحوم سید محمد فشارکى مى رفتم و بعد از درس دنبال ایشان حرکت مى کردم، فرمود: بیا بنشین تا مطلب را برایت روشن کنم و من خود را مکلف مى دانم که این گونه عمل نمایم.([19])

این فقیه فرزانه عادت داشت که براى تهیه لوازم منزل و تدارک معاش خانواده، شخصاً به بازار برود و کالاى مورد نظر را بخرد در این حال، طلاب حضورش را مغتنم شمرده مثل پروانه اطراف شمع وجودش اجتماع کرده و مشکلات علمى و فقهى را از او مى پرسیدند و او در نهایت حُسن خلق، فروتنى و مهربانى به سؤالات آنان پاسخ مى گفت. حتى از این که برخى طلاب مبتدى از مسایل ابتدایى چیزهایى مى پرسیدند، ابا نداشت و در صحن خانه بر روى زمین مى نشست و جوابشان را مى داد.([20])

مُرید و مُراد

آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى سال ها در سامرا و نجف با تحمل مشقّات و رنج هاى زیاد به تحصیل علم پرداخت در این مدت، استادان پرمایه اى در شکل گیرى شخصیت علمى و معنوى او نقش اساسى را ایفا مى کردند. برجسته ترین این دانشوران که بر آیت الله حائرى تأثیر گذاشت و او را به عنوان فقیهى وارسته، اهل خلاّقیت و صاحب نظر تربیت کرد، آیت الله سید محمد فشارکى مى باشد. این انسان والا که در حوزه سامرا و نجف شهرت علمى و آوازه بلندى داشت و زهد و اخلاص و عظمت روحى اش زبانزد همگان بود، هیچ گاه از بذل عنایت در خصوص شیخ عبدالکریم حائرى دریغ نمى کرد و بدین خاطر، آیت الله حائرى از ارادتمندان قلبى مرحوم فشارکى به شمار مى رفت و بسیارى از موفقیت هاى خود را مرهون توجه ویژه آیت الله فشارکى به او مى دانست.([21])

هنگامى که میرزاى مجدّد رحلت کرد، شیخ عبدالکریم حائرى در معیّت استادش آیت الله فشارکى به نجف آمد و در آن جا ضمن یک ارتباط عاطفى، از نظرات فقهى و اندیشه هاى اصولى آیت الله فشارکى استفاده مى کرد.([22])آیت الله شیخ مرتضى حائرى مى نویسد:

مرحوم والد در درس خارج بیشتر از محضر آیت الله فشارکى استفاده کرده اند و همراه استادش مرحوم فشارکى در درس میرزاى شیرازى شرکت مى نمودند. مرحوم والد مى فرمودند: در آن زمان مرحوم میرزاى شیرازى در طول سال، بیش از دو یا سه ماه درس نمى گفتند و حوزه سامرا را بیشتر از لحاظ قدرت فکرى، مرحوم فشارکى اداره مى کردند. بدین ترتیب مى توان گفت بزرگ ترین استاد درس خارج آیت الله حائرى، آیت الله فشارکى بوده و نامبرده نزد وى حدود ده سال ـ چه در سامرا و چه درنجف ـ درس خارج فقه و اصول خوانده اند.([23])

بین آیت الله حائرى و استادش علاقه خاصّ متقابلى وجود داشت آیت الله فشارکى با باطن پاک و آینده درخشان شاگردش پى برده و از این رو، در میان شاگردانش به مرحوم حائرى عنایت ویژه اى داشت. آیت الله اراکى به نقل از استادش آیت الله حائرى گفته است:

با عده اى در اطراف آقا سید محمد فشارکى بودیم و شاید از من هم فاضل تر در میان آنان بود ولى یک عنایت ویژه به من داشت که اسرار خود را به من مى گفت از جمله فرمود: من سعى مى کنم این درسى که مى گویم از اوّل تا آخر براى خدا باشد و بحمدالله موفق هستم مگر وقتى که یکى از شاگردان ایرادى مى گیرد که من در صدد دفاع برآیم، دیگر این مراقبت نیست.

آرى اگر آیت الله حائرى داراى آن همه توفیق شده و حوزه علمیه قم را تأسیس مى کند و شاگردان برجسته اى ـ که عده اى از آنان در زمره مراجع تقلید به شمار مى آیند ـ تحویل جامعه مى دهد، یک جهتش این است که استاد، مربّى و مرشد او، شخصى به نام «آیت الله فشارکى» است که در اوج معنویت و اخلاص زندگى مى کرد و رادمرد علم و عمل، مرد میدان تقوا و عرصه تزکیه بود.([24])

آیت الله فشارکى با بصیرتى معنوى و ملکوتى، گوهر گرانبهایى چون آیت الله حائرى را شناسایى کرد و به مقام علم، تقوا و فضیلت هاى او پى برد و از این جهت وى را بر همه مقدم دانست. و آیت الله حائرى نیز این استادش را بر دیگران ترجیح داد و برایش امتیاز ویژه اى قائل گردید و همواره ملازم او بود و چون پروانه در اطراف شمع وجودش طواف مى کرد.([25])

هر گاه افرادى به آیت الله حائرى مبلغى مى دادند، ایشان در زندگى خود قناعت مى کرد و تا آن جا که برایش مقدور بود، آن پول ها را به آیت الله فشارکى مى رساند. و این رفتار، بیانگر نهایت گذشت و سخاوت آیت الله حائرى است با توجه به این که وضع استادش به گونه اى بوده که چنین اعانت هایى در زندگى توأم با تنگناهاى اقتصادى او مؤثر بوده است.([26]) در برخى منابع آمده است که آیت الله حائرى چندین سال متوالى، تکفّل مرحوم فشارکى را عهده دار شد و پس از رحلت استادش با این که خود نیازمند بود، لطف خویش را از خانواده آن فقیه زاهد قطع ننمود.([27]) مرحوم آیت الله شیخ مرتضى حائرى مى نویسد:

مرحوم والد مى فرمود: من در کسالت سید استاد براى پرستارى ایشان شب ها نزدش مى خوابیدم چون فرزندان ایشان کوچک بودند و خودم متکفّل لگن آوردن و بردن بودم تا ایشان رحلت کردند. و تا موقعى که در نجف اشرف بودم خدمت خانه ایشان را عهده دار بودم و از بیرون، نان و گوشت و لوازم براى اهل منزل مى خریدم و مى آوردم. در همان موقع، سید فشارکى را در رؤیاى راستین دیدم که در کریاس منزل خود بودند دستشان را بوسیدم و گفتم: آقا! نجات در چیست؟ فرمود: در تزکیه نفس و توجه به بچه هاى من.([28])

ارتباط علمى این دو عالم شیعى در اوج بود یک بار آیت الله حاج شیخ عبدالکریم یزدى رساله اى نگاشت و آن را به استادش مرحوم فشارکى تحویل داد ایشان آن نوشته را که تقریر درس خودشان بود، مطالعه کرد و به شاگردش برگردانید و خاطر نشان ساخت:

«مطالب خوب ضبط شده و تدوین گردیده بود اما دوست داشتم اشکالات و نارسایى هاى آن ها را مشخص مى کردى.»([29])

و جالب است که این موضوع را حضرت امام خمینى براى شاگردانش نقل کرده است.

آیت الله اراکى خاطر نشان نموده است یک روز آیت الله حائرى فرمود:

در نماز به مرحوم آقا سید محمد فشارکى اقتدا کرده بودم عبایى به دوش داشتم که تا چهار انگشت حاشیه اش زردوزى شده بود رفتم، گفتم: آقا! این عبایم این گونه است آیا اشکال دارد؟ مرا مورد انتقاد قرار داد و فرمود: تو هنوز این مطلب مسلّم را نمى دانى که به اندازه چهار انگشت معاف است؟ اگر چه طلا، نماز را باطل مى کند ولى این مقدار زردوزى مستثنى است.

همین انتقاد توأم با دلسوزى و شفقت موجب شد که من کتاب «صلوة» را به نگارش درآورم. کتابى که آیت الله بروجردى بسیار از آن تعریف مى کرد و مى گفت: «من کتابى به این پرمغزى و کم لفظى ندیدم!» آیت الله اراکى مى افزاید: خود آیت الله حائرى براى بنده نقل فرمود:

یک روز آن وقت هایى که در نجف بودم، مرحوم آیت الله آخوند خراسانى به منزل بنده تشریف آورد دید نوشته هایى در طاقچه است، پرسید: این ها چیست؟ گفتم: یادداشت هایى درباره نماز است. یک قدرى آن ها را ملاحظه کرد و هى تعریف کرد و گفت: به به! عجب حرف خوشى است! خیلى خوشش آمد، این رساله صلوة با آن محتواى علمى، اثر آن تغیّر آیت الله فشارکى است. و این گونه بر ذهن آیت الله حائرى اثرى ماندگار مى گذارد.([30])

مرحوم آیت الله حائرى فرموده بود:

مى خواستم تا آخر فقه را به همین منوال ادامه دهم و پیش خود فکر کردم در خانه را به روى همه مى بندم و فارغ البال آن را دنبال مى کنم اما دیدم اگر بتوانم شبهه هاى دینى مردم را برطرف کنم، اهمیتش بر این کار فزونى دارد و چنین امرى مرا از آن کار علمى بازداشت.([31])

یکى از موارد تأثیرپذیرى ایشان از سیره و روش دو استاد بزرگش: مرحوم سید فشارکى و مجدّد شیرازى، احتیاط در نگارش کتاب و رساله بوده و به همین دلیل، داراى قلّت تألیف بوده اند و از این مرد بزرگ جز چند رساله مختصر آثار مهم در اختیار نداریم. البته این رساله ها ضمن آن که موجز و مختصر تألیف شده اند، پربار و حاوى نکته ها و دقت هاى علمى و موشکافى هاى ارزشمند مى باشند.([32])

آیت الله حائرى علاوه بر جنبه علمى، از نظر معنوى و اخلاقى بسیار تحت تأثیر این استادش بود و روش و منش او را براى خود الگو قرار داد رابطه این دو بسیار معنوى، عمیق و عاطفى بود.([33])

حضرت آیت الله العظمى اراکى نقل کرده است که:

مرحوم شیخ محمدرضا مسجدشاهى صاحب وقایة الاذهان، عالمى بسیار خوش بیان و علاوه بر مقامات علمى، مهارتى تام در جمله سازى و عبارت پردازى داشت و با مرحوم آیت الله حائرى رفاقت و یگانگى داشت و این دو عالم نسبت به هم علاقه مند بودند. آقاى حاج شیخ هنگام نوشتن کتاب «درر الاصول» فرمودند: «تصمیم دارم نامه اى به آقاى حاج شیخ محمدرضا بنویسم و از ایشان بخواهم که مقدمه اى بر این کتاب بنویسند و در آن تذکر دهند هر مطلب دقیق علمى که در این کتاب است، از سید استاد آقا سید محمد فشارکى است.»

البته این موضوع انجام نشد و عملى نگردید.([34]) در این کتاب، آیت الله حائرى از سید فشارکى تعبیر به «سیدنا الاستاد» مى فرماید.([35])

شاگردان پرآوازه

1 ـ شهید آیت الله سید حسن مدرّس وى در شعبان سال 1311 ق. به نجف اشرف مهاجرت نمود و در درس اکثر علماى این دیار حاضر شد ولى غالب تحصیلات او در این شهر نزد دانشمندان پرآوازه اى چون: آخوند خراسانى، سید محمدکاظم یزدى و سید محمد فشارکى بوده است.([36])

حضرت آیت الله مرعشى در این باره مى نویسد:

مرحوم آیت الله میر سید حسن مدرس...پس از پایان تحصیلات سطوح عالى و شطرى از خارج در اصفهان، به عتبات مشرف شده، سنین عدیده در جلسه درس مرحومین آیات عظام: ملا محمدکاظم خراسانى، آقا سید محمد فشارکى، آقا سید محمدکاظم یزدى و آقاى شریعت اصفهانى تحصیل خود را به پایان رسانیدند. مدت قلیلى با مرحوم والد حقیر مذاکره داشتند.([37]) مدت هفت سال مدرس در نجف از فروغ این ستارگان فروزان استفاده مى کرد و سپس از راه خوزستان و شهرکرد به اصفهان بازگشت.([38])

2 ـ آیت الله شیخ محمدرضا مسجدشاهى (1362 ـ 1287 ق.) وى از مشایخ اجازه حضرت امام خمینى(قدس سره)مى باشد.([39])مرحوم مسجدشاهى اجمالى از شرح حال استاد خویش را در مقدمه کتاب «وقایة الاذهان» آورده و در آن جا یادآور شده است: در جلسه اى که آیت الله فشارکى درمنزل خویش براى خواص تشکیل مى داد شرکت مى کردم و در کتاب بیع، مسئله مشتق و لباس مشکوک از استاد مورد اشاره محظوظ بودم.([40])

آیت الله مسجدشاهى در شرح حالى که براى خویش نوشته، مى گوید:

اول کسى که شایسته نام بردن از استادان و مشایخم مى باشد سید ابراهیم قزوینى است...تا زمانى که علامه سید محمد فشارکى اصفهانى از سامرّا به نجف مهاجرت فرمود پس حضور در جلسات درس آن دو و جز آن ها را ترک کردم زیرا گمشده خود را در علم، نزد او یافتم. اندکى از شرح حال او را و همچنین حضور خود را در محضرش در مقدمه کتابم، وقایة الاذهان ـ که در اصفهان به طبع رسیده است ـ ذکر نموده ام. پس از رحلت او دیگر به حضور در نزد هیچ یک از علما رغبت نکردم. پس تنها به مذاکرات علمى با فضلا و شاگردان آن مرحوم مانند مرحوم شیخ حسن معروف به کربلایى و حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى و میرزا حسین نائینى اقتصار کردم.([41])

آیت الله مسجدشاهى در جاى دیگر متذکر مى گردد: بهره علمى که در مدت زمان اندک از آیت الله فشارکى بردم، از دیگر استادانم افزون تر مى باشد.([42])

3 ـ آیت الله میرزا محمدحسین نائینى (1355 ـ 1277 ق.) وى در محرم الحرام سال 1302 اصفهان را به قصد عزیمت به عراق ترک نمود و در آن جا نزد آیت الله حاج میرزا حسن شیرازى، آیت الله سید محمد فشارکى و آخوند خراسانى به تکمیل معلومات خود پرداخت. میرزاى شیرازى وقتى استعداد وافر و هوش سرشار وى را مشاهده کرد، به مرحوم فشارکى سفارش نمود که با این شاگرد ارتباط قوى ترى برقرار نماید. و این گونه هم شد و بین این دو فقیه عالى مقام رابطه اى عالى و صمیمى برقرار گردید.([43])

پس از ارتحال آیت الله شیرازى و انتقال حوزه درسى مرحوم فشارکى به نجف، آیت الله نائینى نیز به این دیار رحل اقامت افکند تا از محضر استاد خویش همچون گذشته استفاده کند.([44]) نائینى از سخنان و آراء سید محمد فشارکى و میرزاى شیرازى با احترام یاد مى کرد وشنیده نشد که در بحث ها و گفت و گوهاى خود از آقایان دیگر غیر از این دو بزرگوار نامى به میان آورد.([45])

4 ـ آیت الله آقا ضیاءالدین عراقى (1361 ـ 1287 ق.) وى در عتبات عراق از مشاهیر علماى حوزه خوشه ها برچید. معروف ترین اساتیدش سید محمدکاظم یزدى، آخوند خراسانى، شریعت اصفهانى و سید محمد فشارکى مى باشد.([46])

5 ـ آیت الله حاج شیخ حسنعلى اصفهانى از عارفان نامدار معاصر به شمار مى آید، براى تکمیل معارف به نجف اشرف رفت و با شهید آیت الله مدرس هم حجره گردید و در کنار بارگاه حضرت على(علیه السلام)از جلسات درس آیت الله فشارکى، حاج سید مرتضى کشمیرى و ملا اسماعیل قره باغى استفاده نمود.([47])

6 ـ علامه شیخ محمدجواد بلاغى (1352 ـ 1282 ق.) وى پس از شش سال اقامت و تحصیل در کاظمین به زادگاهش نجف اشرف بازگشت و نزد اساتیدى چون: شیخ محمد طه نجفى، حاج آقا رضا همدانى، آخوند خراسانى و سید محمد فشارکى مدارج عالیه علمى را پشت سر نهاد. این دوره از زندگى پربار و مملوّ از ابتکار و خلاقیت مرحوم بلاغى، حدود چهارده سال به طول انجامید. وى در سال 1326 ق. به سامرا مهاجرت نمود.([48])

7 ـ شیخ حسن بن على شوشترى معروف به شیخ حسن کربلایى وى درکربلا دیده به جهان گشود و مقدمات علوم دینى را در این شهر مقدس به خوبى آموخت و در سال 1300 ق. به سامرا مهاجرت کرد و از محضر آقا سید محمد فشارکى و میرزاى شیرازى بهره مند شد.([49])

8 ـ علامه حاج سید محمدرضا یثربى (متوفاى 1307 ش) وى در سامرا ونجف از محضر سید محمد فشارکى، میرزاى شیرازى و حاج سید حسین نورى استفاده کرد...آیت الله العظمى حاج میرزا سید على یثربى و آیت الله سید مهدى یثربى (نماینده ولى فقیه و امام جمعه کاشان) فرزندان ایشان هستند.([50])

9 ـ آیت الله سید على نجف آبادى (1362 ـ 1287 ق.) وى نیز در عتبات به محفل درس سید محمد فشارکى راه یافت و پس از چند سال استفاده از کمالات علمى این فقیه فرزانه و دیگر بزرگان حوزه، در علوم عقلى و نقلى به درجات عالى رسید.([51])

10 ـ آیت الله حاج میرزا محمد تهرانى عسکرى وى از شاگردان برجسته آیت الله فشارکى، محقق خراسانى و آیت الله میرزا محمدتقى شیرازى بوده و از آن بزرگان اجازه اجتهاد دریافت کرده است.([52])

11 ـ آیت الله حاج میرزا سید على مدرس کوچک (1364 ـ 1284 ق.) وى پس از هجرت به نجف و بهره مند شدن از محضر بزرگان حوزه، مدتى در سامرا توقف کرد و از درس سید محمد فشارکى و حاج میرزا ابراهیم محلاّتى نیز استفاده کرد.([53])

12 ـ آیت الله آقاى حاج میرزا فخرالدین (فرزند سید ابوالقاسم شیخ الاسلام) وى از آیات عظاممیرزاى شیرازى، سید محمدکاظم یزدى و سید محمد فشارکى استفاضه و استفاده نموده است. نامبرده در زمان حاج شیخ عبدالکریم از شیوخ علماى قم به شمار مى رفت و از این رو، بر پیکر مطهر آیت الله حائرى نماز خوانده است. در سال 1363 ق. به رحمت ایزدى پیوست و در نزدیکى مقبره آیت الله مؤسس در حرم حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) دفن گردید.([54])

از دیدگاه شرح حال نگاران

آیت الله سید محمد فشارکى با لقب هایى چون استاد اکبر و سید استاد معرفى شده است.

معلم حبیب آبادى مى نویسد: سید محمد از اجلّه علما محققین و معاریف فقها و مدرسین در فقه و اصول در عراق به شمار مى آمد.([55])

محدث قمى در معرفى او نوشته است:

سید حسن صدر (1354 ـ 1272 ق.)، صاحب تکملة امل الآمل گفته است: مدت 20 سال همراه او در درس میرزاى شیرازى در سامرا شرکت مى کردیم. او برترین شاگردان مجدّد شیرازى بود. دانشمند محقق، دقیق، متبحر و غواص اقیانوس مطالب مشکل به شمار مى رفت که با تفحص و پژوهش مباحث و نکات مبهم و پیچیده را به خوبى و با مهارت تشریح مى کرد و به حقایق نورانى وصل مى نمود.([56])

مدرس تبریزى او را چنین معرفى مى کند:

سید محمد بن میرقاسم طباطبایى فشارکى اصفهانى، از اکابر علماى امامیه اوایل قرن حاضر (چهاردهم هجرى) و از تلامذه حاج میرزا محمدحسن شیرازى مى باشد. در حال حیات استاد مذکورش در سامرّا مرجع تدریس بود. در نجف نیز بعد از وفات سید مجدّد شیرازى حوزه درسش مرجع استفاده اکابر وقت گردید. درکلمات بعضى از بزرگان به استاد کبیر موصوف مى باشد با وجود فراهم بودن امکانات و شرایط لازم، به امور ریاست شرعى اعتنایى نکرد و تنها به تدریس و تکمیل نفس پرداخت.([57])

شهید آیت الله قدوسى یادآور شده است:

مرحوم حاج سید محمد فشارکى از افرادى بوده که در فضل، بعد از مرحوم میرزاى شیرازى، اوّل بوده و در این مسئله هیچ کس شک نداشته که او بر دیگران مقدم است.([58])

سید علیرضا ریحان یزدى نوشته است:

آقا میر سید محمد اصفهانى فشارکى از بزرگان شاگردان فاضل اردکانى است پدرش آقا میرزا ابوالقاسم زواره اى است. شاگردان حوزه درس سید بیشتر به مراتب علم و عمل نائل شدند. با وجود آن که ریاست عامه و مرجعیت شیعه برایش فراهم بود، بدان اقدامى نکرد.([59])

سید مصلح الدین مهدوى نیز سید فشارکى را در ردیف بزرگ ترین و مشهورترین مجتهدان قلمداد کرده و در خاتمه، آثار و نوشته هاى این فقیه زاهد فهرست نموده است.([60])

محمدمهدى اصفهانى صاحب کتاب احسن الودیعه ـ که در تکمیل مطالب روضات الجنات آن را به نگارش در آورده ـ خاطر نشان مى نماید:

سید محمد در کلمات بزرگان با عنوان استاد کبیر معرفى شده و مورد تجلیل مفاخر علمى قرار گرفته و اگر چه اهمیت و عظمت علمى او در اوج بود و مى توانست مرجع تقلید جهان تشیع گردد، به دلیل زهد، ورع و اخلاص به رغم شایستگى ها و لیاقت هایى که داشت، از این سمت اعراض نمود و به درس و بحث و تربیت شاگردان و تزکیه نفس اکتفا نمود.([61])

قلّه فرزانگى و چشمه عطوفت

آیت الله فشارکى انسان وارسته اى بود که با کوهى از معرفت و دانش، عزت و اقتدار معنوى بسیار فروتن بود، از نشانه هاى تواضع او این بود که با تمام افرادى که با وى در تماس بودند برخوردى عاطفى داشت. در هنگام بحث و گفتگوهاى علمى با وسعت نظر و سعه صدر و ظرفیت روحى، قدرت پذیرش نظرات دیگران و توانایى تحمل انتقادها را داشت. و از جدال و بیهوده گویى پرهیز مى کرد.

سیماى پرصلابت او گشاده و غالباً توأم با تبسّم بود، و تنها موقعى غم بر چهره اش مى نشست که به او خبر مى دادند خانواده اى در تأمین معاش خود مشکل دارد و فقیرى زندگى خویش را به سختى اداره مى کند. البته زندگى خانوادگى او به اوضاع انسان هاى مستصعف شباهت بیشترى داشت و به همین دلیل برخى شاگردانش که با وى رابطه اى نزدیک تر داشتند، از طریق صرفه جویى در زندگى شخصى و مانند آن، مبالغى را فراهم مى نمودند و به استاد خویش تحویل مى دادند. وضع زندگى سید محمد فشارکى به نحوى بوده که این گونه اعانت ها در زندگى آن استاد پرهیزگار بسیار مؤثر بود.([62])

کثرت زهد و پارسایى و اعراض از مقام مرجعیت و اکتفا به زندگى عادى موجب شد که سید محمد فشارکى این گونه زندگى نماید و خود در جهت تدارک لوازم منزل و امرار معاش شخصاً اقدام کند و روزگار خویش را در نهایت وارستگى به پایان برد.([63])

از خصوصیات دیگر آیت الله فشارکى این بود که شاگردان جورى تربیت شوند که علاوه بر تهذیب درون و اعراض از معاصى باطن، به ترقّى علمى و ژرف نگرى روى آوردند و به معارف و کمالات اهمیت دهند و بى سواد نمانند. به اعتقاد وى، طلبه اى که مدام در فکر تحصیل و یادگرفتن مطالب و دانش اندوزى است، از ذکر، دعا، نماز شب و حالات معنوى ناشى از این برنامه ها غافل مى ماند و اگر چه ذهنى روشن و مزیّن به دانش و اندیشه دارد اما قلبش غبارآلوده است و باید مراتب اعتدال را مراعات کند. همچنین شاگردى که در پى آن است تا دستورات سیر و سلوک صوفیان و آداب ریاضت هاى پر مشقت را به اجرا در آورد، از تحصیل دانش غافل مى ماند. در صورتى که توأم با تحصیل مى توان اهل تزکیه بود و درون را به نور حق آراست و از رذائل و سیئات دورى کرد.([64])

آیت الله فشارکى عقیده داشت باید به موازات چشمه هاى حکمت و معرفت، جویبار مهربانى، عطوفت و نشاط نیز جارى باشد که صفاى آن طالبان را براى دانش اندوزى راغب تر مى نماید و خستگى روحى ناشى از بحث هاى علمى را برطرف مى کند. به همین دلیل برخورد صمیمى با شاگردان داشته و سعى مى کرد با شوخ طبعى و بذله گویى، محفل خویش را بانشاط نماید. آیت الله شیخ مرتضى حائرى فرزند آیت الله حائرى نقل کرده است: آقاى سید جعفر مرعشى که از دوستان صمیمى و مرد درستى است، مى گفت:

مرحوم آیت الله شیخ محمدحسن مامقانى که یکى از مراجع بعد از میرزاى شیرازى و معروف به تقوا، صلاح و سداد بود، در هر ماه مبلغى توسط شخصى ناشناس...به سید بزرگوار مرحوم فشارکى مى رسانده است. مرحوم سید در عین تقوا و توجه کامل به عالم دیگر، خیلى بذله گو بوده است موقعى که پى مى برد وجه مذکور از طرف آیت الله مامقانى بوده است، مى گوید: خداوند که روزى ما را به این تُرک حواله کرده است، خودش بدهد!

وى مى افزاید: مرحوم والد (آیت الله حائرى) مى فرمود: در سامرا یکى از طلاب یزدى که ایشان اسم بردند، از شاگردان مرحوم سید فشارکى بود که مى خواست به کربلا مشرف شود ما عده اى از طلاب و رفقا و حضرت استاد از ایشان تا لب دجله ظاهراً بدرقه کردیم. همه به او متوسل شدیم که در روضه مطهر حضرت سیدالشهداء برایمان دعا کند مرحوم فشارکى هم تقاضایى از او کرد. او مى گفت: وقتى بالاى سر مطهر مى رفتم فقط آقاى سید محمد، استادم، یادم مى آمد چون التماس دعاى ایشان جالب بود.([65])

اجتناب از مرجعیت

سید محمد فشارکى بارها به شاگردانش مى گفت: دوست ندارم که وقتى باد به بیرق کسى مى خورد، من هم خودم را جلو بیاندازم و بگویم: اَنَا رَجُل. و در عرصه عمل هم به این موضوع توجه داشت یعنى بعد از فوت استادش مرحوم آیت الله حاج میرزا حسن شیرازى ـ که ریاست امور مسلمین به عهده ایشان بود و سید فشارکى هم از خواصّ شاگردانش بود ـ بسیارى از علما و فقها بر این واقعیت اصرار داشتند که سید فشارکى، مجتهد اعلم است و چندین بار تا در منزل ایشان براى طلب تصدّى مرجعیت مسلمین به ایشان رجوع کردند اما سید فشارکى قبول نکرده و گفته بود: «والله خود را از معاصرین اَعْلَمْ مى دانم ولى مرجعیت را قبول نمى کنم.» عذرش این بود که از عهده ام ساخته نیست و نمى توانم فتوا دهم با این که اعلمیت به معناى قوه استنباط است اما از پذیرش این مقام اجتناب مى کند.([66])

برخى منابع دیگر یادآور شده اند وقتى به ایشان براى منظور فوق مراجعه مى کردند، مى گفت:

«شایسته مرجعیت نیستم، زیرا ریاست دینى و مرجعیت اسلامى به غیر از علم فقه، امور دیگرى لازم دارد...».

در واقع او با بلند نظرى و تقوایى که داشت شدیداً از پذیرش این پیشنهاد امتناع ورزید و با قاطعیت گفت:

شایسته چنین مقامى نمى باشم زیرا فردى محتاط مى باشم و در مسایل و موضوعات خیلى احتیاط مى کنم و چنین روحیه اى با مرجعیت تقلید و ریاست امور مسلمین نمى سازد. من به تدریس و تربیت طلاب راغب ترم و جناب آیت الله میرزا محمدتقى شیرازى براى این امر لیاقت دارد به سراغ او بروید.([67])

آن عالم بصیر به خوبى مى دانست که براى تصدى مقامات دینى غیر از فقه کتابىِ ذهنى، فقه خارجىِ عینى و عملى بسیارى از آگاهى هاى دیگر لازم است. از این رو، مردم را به میرزا محمدتقى شیرازى ارجاع مى دهد.([68])

شهید آیت الله قدّوسى مى گوید: مرحوم حاج سید محمد فشارکى براى شاگرد خود آیت الله حائرى نقل کرده است که:

هنگام ارتحال میرزاى شیرازى به منزل رفتم دیدم مثل این که در دلم یک نشاطى هست، هر چه فکر کردم، ملاحظه نمودم زمان شادمانى نیست استادم، مُربّیم و کسى که از نظر علم، تقوا و ذکاوت شگفت بوده، درگذشته است. پس این ضایعه، افسردگى و غم به دنبال مى آورد نه نشاط! مدتى نشستم ببینم کجا خراب شده؟ این نشاط مال چیست؟ آخرش دیدم نکند چون همین روزها باید مرجع شوم، حالت مذکور به من دست داده است. بلند شدم...مشرف شدم حرم و از حضرت خواستم تا این خطر را از من رفع کند دارم حس مى کنم که تمایل به ریاست دارم.

آرى تمام نتیجه یک عمرش را مى دهد و پایمال مى کند و از بین مى برد براى این که خطر لغزش را از بین ببرد این گذشت است که ملکات اخلاقى آن را درست مى کند.([69])

با وجود آن که با ارتحال میرزا از دیدگاه فقها و مراجع، اعلمیت و زعامت سید فشارکى محرز بود و همه مردم در انتظار وى بودند که به پیکر میرزاى شیرازى نماز بخواند اما پس از ساعت ها انتظار، او را نیافتند ناگزیر دیگرى به جنازه مجدد شیرازى نماز خواند. و آنگاه که پیشنهاد زعامت به وى گردید آیه شریفه:

(تلْکَ الدّارُ الاخِرَةُ نََجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُواً فی الاَْرضِ وَ لا فَساداً و العاقِبَةُ لِلْمُتَّقین...)([70]) را تلاوت نمود و به داخل خانه رفت و درب را به روى خویش بست.([71])

آقاى محمد الرضى الرضوى به نقل از سید عباس طباطبایى فشارکى ـ فرزند آن مرحوم ـ از قول جماعتى از اهل علم گفته است که وقتى عده اى براى تصدّى مقام مرجعیت از سید محمد فشارکى دعوت کردند، به آنان گفت:

«من به سرداب، محلّ غیبت امام عصر (عج) رفتم و بعد از غسل و زیارت و نماز و توسّل از آن حضرت خواستم که خداوند محبت ریاست را از دلم بیرون کند و این دعا به اجابت رسید.»([72])

میرزا محمدتقى شیرازى، پیشواى انقلاب عراق و نخستین برافروزنده آن قیام، با دوست و هم مباحثه خود سید محمد فشارکى به سامرا رفت تا از درس میرزاى شیرازى استفاده کند. او به سرعت در شمار برتر شاگردان حوزه درسى میرزاى اوّل درآمد و از ارکان بحق این حوزه شد. این روند ادامه داشت تا آن که میرزاى شیرازى درگذشت.([73]) آقاى شیخ محمدعلى کرمانى حائرى براى مرحوم آیت الله سید احمد زنجانى نقل کرده است که فرزند مرحوم سید محمد فشارکى گفت:

پدرم توسط من به مرحوم آقا میرزا محمدتقى شیرازى پیغام داد که اگر خودش را اعلم از من مى داند، بفرماید تا من زن و بچه خود را به او ارجاع دهم و اگر مرا اعلم مى داند، تقلید زن و بچه خود را به من ارجاع کند. وقتى این پیام را براى میرزاى دوم بردم تأمل کرد و فرمودند: خدمت آقا عرض کنید که خودشان چگونه مى دانند. این سؤال را که خودش جواب بود، خدمت آقا عرض کردم. فرمود: برو عرض کن که شما در اعلم بودن چه چیز را میزان قرار مى دهید؟ اگر دقت نظر، میزان باشد شما اعلمید و اگر فهم عرفى، میزان باشد من اعلم هستم. من دوباره خدمت میرزا رفته این پیغام را رسانیدم. ایشان باز تأملى کرده فرمودند: خودشان کدام یک از این ها را میزان قرار مى دهند؟ برگشتم این جواب را که سؤال بود، ابلاغ کردم آقا تأملى کرد و بعد فرمود: دور نیست که دقت نظر، میزان باشد...([74])

مرحوم آیت الله حاج آقا حسن فرید محسنى از قول مرحوم حجت الاسلام والمسلمین آقا شیخ محمدرضا ازقدانى اراکى نقل کرده است که:

چون میرزاى شیرازى رحلت نمود، از نظر اهل علم مرجعیت مُسلّم پس از میرزا، سید محمد فشارکى بود اما او خودش وقتى فهمید چنین قصدى درباره اش دارند، از جمعیت کناره گیرى کرد و چون اصرار کردند چرا نیامدید و در حالى که زمینه برایتان فراهم بود به چه دلیل خویشتن را پنهان نمودید؟ گفت: به خودم مراجعه کردم، دیدم خوشم مى آید که رئیس شوم پس با عنایت خداوند و توجهات ائمه، این خواهش نفسانى را از خود دور کردم و حالا هر که مى خواهد بپذیرد.([75])

همچنین سید على یثربى از مرحوم والدش سید محمدرضا یثربى و نیز آیت الله حائرى نقل کرده است که:

روزى در معیّت آن مرحوم (سید محمد فشارکى) از درس برمى گشتیم، در راه به ایشان گفتیم: چرا رساله نمى نویسید و خود را در معرض قرار نمى دهید مگر از اقران کمترید؟ این گفتگوها ادامه داشت تا آن که رسیدیم به درب منزل ایشان، وارد خانه گردید و روى خود را به سوى ما باز گردانید و دست خویش را به طرفین درب خانه گذاشت و گفت: شیخ عبدالکریم و سید محمدرضا! خودم را از رفقایم اعلم مى دانم ولى خود را در معرض ریاست مرجعیت قرار نمى دهم.([76])

و به نقل دیگر که شیخ مرتضى حائرى فرزند آیت الله مؤسس ذکر کرده اند:

چون این قضایا مطرح گردید، سید محمد فشارکى گفت: به جدّم، شبهه اى در اعلم بودن خود ندارم و سوگند به اجداد طاهرینم که رساله نمى نویسم. و درب منزل را بست. شنیده شده است که آیت الله نائینى هم به ایشان اصرار نگارش رساله نموده ولى نپذیرفته بودند.([77])

این پرهیز از مرجعیت توسط آیت الله فشارکى، ریشه اى روایى دارد چنان چه حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)فرموده اند:

«کسى که خودش را پیشواى گروهى از مسلمانان قرار دهد با این که مى بیند در بین آنان کسى بهتر و برتر از اوست هست، به خداى سبحان و پیامبر و مسلمانان خیانت کرده است.»([78])

مواهب معنوى

آیت الله فشارکى با بصیرت، معرفت و مجاهدت فراوان، دل خویش را مستعد توجه به درگاه الهى نمود و بدین گونه خویش را از قید هواى نفس و امیال فناپذیر رهانید و با چنین وارستگى و اخلاصى به آستان الهى اتصال پیدا کرد. و از این رهگذر، به انبساطى روحانى و درجاتى از مشاهدات ملکوتى و کرامت هاى شگفت رسید لذا نمونه هایى از کرامات وى بسنده مى کنیم:

آیت الله شیخ عبدالکریم حائرى، آقا میرزا على آقا شیرازى (فرزند میرزاى شیرازى) و سید محمد سنگلجى در سامرّا در پشت بام در محضر آیت الله میرزا محمدتقى شیرازى (میرزاى دوم) درس مى خواندند، و این زمان، مقارن با موقعى بود که بیمارى «وبا» اهالى سامرا را مبتلا کرده و عده اى از شیعیان بر اثر این بیمارى فوت کرده بودند. در این میان، آیت الله سید محمد فشارکى در حالى که ناراحت و پریشان بود، به نزد عالمان مذکور آمد و بین ایشان و آیت الله میرزاى شیرازى دوم صحبت از بیمارى وبا و عوارض مرگبار آن شد. سید محمد فشارکى از آن جمع پرسید: آیا مرا مجتهد مى دانید؟ جواب دادند: بلى. افزود: آیا مرا عادل مى دانید؟ پاسخ مثبت داده شد، پس آیت الله فشارکى گفت:

«من به تمامى شیعیان سامرّا از زن و مرد، حکم مى کنم از امروز تا مدت ده روز همه مشغول خواندن «زیارت عاشورا» شوند و ثواب آن را به روح نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجة بن الحسن (علیها السلام) هدیه نمایند تا آن حضرت در پیشگاه خداوند شفاعت کند که خداوند، شیعیان این سامان را از بیمارى مهلک وبا نجات دهد و من ضامن مى شوم هر کس این عمل را انجام دهد، مبتلى به عارضه وبا نگردد.»

این حکم که صادر گردید، اهل مجلس آن را به تمام شیعیان ابلاغ کردند. و مردمى که در شرایط آشفته اى به سر مى بردند و تلفات ناشى از بیمارى وبا، آنان را در هاله اى از بیم و نگرانى فرو برده بود، زیارت عاشورا را خواندند از فرداى آن روز هیچ کس از شیعیان به دلیل بیمارى وبا، تلف نگردید و همه روزه تنها عده اى از اهل تسنن مى مردند به طورى که بر همه آشکار گردید و آنان از شدت شرم و خجالت، مرده هاى خود را شبانه دفن مى کردند و مى آمدند رو به روى بارگاه امام هادى و امام حسن عسکرى(علیهما السلام)مى ایستادند و مى گفتند: «انّا نسلّم علیک مثل ما یسلّم علیک الشیعه.» و بنا به نقلى دیگر، برخى از سنّى ها از آشنایان شیعه خود پرسیدند: سبب این که دیگر کسى از شما بر اثر مرض وبا نمى میرد چیست؟ جواب داده بودند: زیارت عاشورا مى خوانیم...آنها نیز به خواندن آن مشغول شدند و بلا از سنّى ها هم برطرف شد.([79])

البته شأن مرحوم فشارکى والاتر از آن است که با آن مراقبت اخلاص و شدّت احتیاطش از پیش خود چیزى بگوید و احتمال مى رود آن بزرگوار از طریق مکاشفه یا رؤیاى صادقه و احیاناً مشاهده یکى از ائمه(علیهم السلام)چنین دستورى را دریافت کرده و به مطرح نمودن آن ملزوم گردیده و مؤثر هم واقع شده است. و این موضوع،از دلایل محکم بر حقانیت مذهب شیعه و صحّت شفاعت و اعتبار زیارت عاشورا مى باشد و کرامت سید فشارکى را به وضوح نشان مى دهد چون ضمانت، دلیل بر اطلاع ایشان بر مسئله اى غیبى مى باشد.([80])

آیت الله حاج شیخ مرتضى حائرى از سید صالح فاضل مرحوم آقاى حاج آقا حسن فرید اراکى ـ نوه حاج آقا محسن اراکى ـ نقل نموده است که والد شیخ مرتضى یعنى آیت الله حائرى در زمانى که در شهرستان اراک اقامت داشت، مرد فاضلى که از شاگردان سید محمد فشارکى بود به عزم زیارت مشهد مقدس یا منظورى دیگر، از عراق به ایران آمده بود و چون با حاج آقا مصطفى اراکى سابقه دوستى داشت بهاراک آمد. این فرد ماجرا ذیل را نقل کرده است:

آیت الله محمد فشارکى در یک مسأله اى زیاد فکر مى کند و با شخصى چون آیت الله میرزا محمدتقى شیرازى که اهل دقت نظر بوده، بحث مى نماید و بالاخره حل نمى شود و مشکل به حال خود باقى مى ماند. آیت الله فشارکى به بیابان سامرّا مى رود و در حفره اى که به دلیل سیلاب ایجاد شده بود، مى نشیند که کسى از دور ایشان را ندیده و اغیار مزاحمتى برایشان پدید نیاورند. و مشغول تفکر در آن مسأله مى شود، ناگهان مشاهده مى کند مردى به قیافه و با لباس عرب ها در مقابلش ایستاده است و به ایشان مى گوید: در چه موضوعى فکر مى کنى؟ ایشان با حالت ناراحتى از وجود شخصى که با پیچ و خم هاى علمى تناسبى ندارد و یک عرب عادى است، مى گوید: در فلان مسأله فکر مى کنم. آنگاه آن مرد مى فرماید: آیا چنین فکر نمى کنى و چنان اشکال نمى کنى، پس از آن چنین جواب نمى دهى! و تمامى پیچ و خم ها را توضیح مى دهد تا مى رسد به همان مشکلى که سید فشارکى در آن درمانده بود و مى افزاید: عیب آن چنین است، یا آن که منشأ اشکال این است. و معضل مزبور براى سید حل شده تلقى مى گردد و در همین حال آن شخص ـ که یا خود وجود محترم ولى الله الاعظم(علیه السلام) یا یکى از اصحاب و یاران آن بزرگوار بوده ـ از نظر سید ناپدید مى گردد.

حاج شیخ مرتضى حائرى اضافه مى کند نام ناقل این ماجرا همان آقاى حاج شیخ محمدرضا قدریجانى بوده است.([81])

آیت الله اراکى از استاد خود، مرحوم آیت الله حائرى نقل نموده اند: سید فشارکى بعد از این که حاج میرزا حسن شیرازى رحلت نمود و دیگر ایشان ریاستى را قبول نکرد و در منزل نشست، وضع مالى خوبى نداشت و مردم هم ایشان را نمى شناختند. حتى نقل شده است بعد از این که ایشان رحلت کرد با این که استاد کلّ بودند، قرض زیادى داشتند.

آیت الله سید احمد زنجانى به نقل از آقا میرزا محمود ـ امام جمعه زنجان ـ از مرحوم آیت الله میرزا حسین نائینى گفته است که او فرمود: من بعد از رحلت استادم سید محمد فشارکى، خیلى مقید بودم که قروض آن مرحوم را ادا کنم یک مورد از دیون آن مرحوم تأخیر داشت و من از بابت آن بى نهایت ملول بودم. یک شب در رؤیایى راستین سید را مشاهده کردم که مرا مورد خطاب قرار داد و فرمود: «میرزا حسین! از بابت قرض من خیلى ناراحت شده اید. پول به قدر کفایت آن داخل فلان دستمال که در جعبه اى قرار دارد، گذاشته ام فردا خودت برو آن جعبه را بیرون آور و وجه موجود در آن را صرف قرض کن.»

میرزاى نائینى فرمود: فرداى آن روز به همان علامت که در خواب استادم نشان داده بود، جعبه را یافتم و وجهى را که به اندازه مقدار قرض بود برداشته و تحویل فرد مورد نظر دادم و راحت شدم.([82])

نگارش و پژوهش

آیت الله سید محمد فشارکى از کثرت تقوا، مجتهدى بسیار محتاط بود و هر قدر علما، اهل فضل و شاگردانش پیشنهاد نوشتن رساله و تقریرات فقهى مى کردند، نمى پذیرفت. از شبهه ریا خود را برحذر مى داشت و مى گفت: نگارش کتاب و رساله و حاشیه نویسى بر آثار علما، منجر به اظهار وجود مى شود. و از همین شهرت اجتماعى مشروع هم نفرت داشت.([83])

با این حال، مقدارى یادداشت و رساله هایى مختصر از وى به یادگار مانده است که مشخصات آن ها به شرح ذیل است:

1. رسالة الخلل: آیت الله حائرى نقل کرده بودند: نسخه اى مخطوط از این اثر در اختیار این جانب است که به خط خود مرحوم فشارکى مى باشد ظاهراً این رساله بعدها در اختیار فرزند ایشان آیت الله شیخ مرتضى حائرى قرار گرفت.

شخصى از آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى خواست که این رساله را به طبع برسانند و چاپ کنند، ایشان به صراحت فرمودند:

نه، چون کسى که چیزى مى نویسد گاهى براى باقى ماندن و یادگار مى نویسد و گاهى سردستى یادداشت مى کند و کتاب آیت الله فشارکى حالت دوم را دارد. ایشان آن را براى استفاده دیگران و طبع و نشر ننوشته و احتمال دارد از طبع آن رضایت نداشته باشد. البته مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در کتاب درر الاصول خود در باب توجه، به اندازه نصف صفحه، مطلبى دقیق و موشکافانه از کتاب خلل استادشان نقل کرده اند.([84])

مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى این رساله را در کتاب الذریعه معرفى کرده و خاطرنشان ساخته است: اثر مذکور، حاوى فروع مهم و شامل مطلب مشکلى است و غالباً تقریر بحث استادِ آیت الله فشارکى یعنى آیت الله میرزاى شیرازى است که در سامرا توسط سید فشارکى انجام گرفته است و نگارنده از روى نسخه اى که در اختیار شاگرد مصنف یعنى آیت الله حائرى بود، یک نسخه براى خود رونویس کردم.([85])

2 ـ دماء ثلاثة: نسخه مخطوطى از این رساله در اختیار آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى بوده است که شخصى در نجف به عنوان امانت از وى مى گیرد. چنان که خودشان گفته اند این رساله نفیس از دست رفت و آن شخصى که به طور موقت تحویل گرفته بود، آن را باز نگردانید. مرحوم معلّم حبیب آبادى این رساله را جزو آثار آیت الله فشارکى معرفى کرده است.([86])

3 ـ رساله اصالة البرائة: اثرى است در فائده اصالة البرائة و مقدماتى درباره حکم و اقسام واقعى و ظاهرى آن دارد. شیخ آقا بزرگ تهرانى نسخه اى از آن را به خطّ آیت الله فشارکى نزد نواده اش سید محمدهادى، فرزند سید عباس طباطبایى (فرزند مصنف) دیده است که شاگردانش و بخصوص آیت الله حائرى آن را استنساخ کرده اند.([87])

4 ـ الاغسال: رساله اى است در انواع غُسل که شیخ اقا بزرگ تهرانى نسخه آن را به خطّ مؤلّف نزد خانواده اش همراه با سایر تألیفات آیت الله فشارکى مشاهده کرده است.([88])

5 ـ شرح اوائل البرائة (رساله برائت) شیخ مرتضى انصارى: این رساله را سید مصلح الدین مهدوى و معلّم حبیب آبادى در زمره آثار آیت الله فشارکى ذکر کرده اند.([89])

6 ـ الفروع المحمّدیة: حاوى مباحثى در فقه استدلالى همراه با موشکافى ها و دقت هاى علمى و ابتکارات مؤلف.([90])

7 ـ الخیارات: سید محمد فشارکى مباحث این کتاب را با خیار المجلس شروع کرده و با خیار غبن به پایان رسانیده است. سید هادى فرزند سید عباس فشارکى (نواده اش) نسخه اى از آن را در اختیار داشته است.([91])

فرزندان

از آیت الله فشارکى چهار فرزند پسر باقى ماند که وارث علم، معرفت و فضیلت پدر شدند:

1 ـ سید محمدباقر طباطبایى: وى جوانى خوش خلق و نیکو روش بود نامبرده به افتخار دامادى آیت الله میرزا محمدتقى شیرازى درآمد اما در حدود 36 یا 37 سالگى و در سال 1338ق. به سراى باقى شتافت.([92])

2 ـ حاج سید عباس طباطبایى: وى در سامرا دیده به جهان گشود و در سنین کودکى پدرى پارسا و فاضل را از دست داد. مقدمات و نیز سطح علوم دینى را از محضر مراجع و استادان وقت آموخت تا به درجاتى عالى از علم و کمال ارتقا یافت و سپس به تهران عزیمت نمود و در مدرسه خان مروى به انجام وظایف دینى و فرهنگى و تبلیغى پرداخت. نامبرده داماد آیت الله میرزا محمدحسن آشتیانى و شوهر خواهر حکیم عارف آیت الله میرزا احمد آشتیانى مى باشد. وى پس از سالیان متمادى تدریس، تعلیم و هدایت مردم در اول ربیع الاول 1400 ق. دعوت حق را لبیک گفت، پیکرش با تشییع شایانى به بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنى(علیه السلام)حمل گردید و در مقبره میرزا محمدحسن آشتیانى دفن شد.([93]) پس از وى فرزندش سید محمدهادى طباطبایى در همان مسجدى که پدرش مشغول تبلیغ و نشر حقایق اسلام بود (مسجد خازن الملک)، اقامه جماعت مى نمود.

3 ـ سید على اکبر طباطبایى: وى نیز متولد سامرا است که سنین خردسالى از نعمت پدرى دانشمند و مهربان محروم و از الطاف آیت الله حائرى در کودکى برخوردار شد. نامبرده هم به تهران مهاجرت کرد و در محل سرتخت بربرى هاى تهران سکونت اختیار کرد و به فعالیت هاى آموزشى و تبلیغى مشغول بود. وى به افتخار دامادى آیت الله حاج شیخ مرتضى آشتیانى درآمد. پس از ارتحال سید على اکبر، جنازه اش به مشهد مقدس حمل شد و در جوار بارگاه مقدس حضرت امام رضا(علیه السلام)دفن گشت.([94])

4 ـ سید ابوطالب فشارکى که به غایت محبوب پدر بود.

بستگان

الف ـ سید حسین حائرى وى برادر زاده آیت الله سید محمد فشارکى است که در مشهد اقامت داشت. آیت الله شیخ مرتضى حائرى مى گوید:

در سفر دوم که به مشهد رفته بودم، در مدرسه سلیمان خان اقامت داشتم که نامبرده مرا به خانه خویش برد و نگذاشت که در مدرسه اقامت داشته باشم. در خانه ایشان بودم که به خواب رفتم و در عالم رؤیا از حضرت على بن موسى الرضا(علیه السلام)حاجتى خواسته بودم از خواب که بلند شدم، دیدم جواب آن به طریق اجمال، که موکول به اراده حق تعالى نموده بود، به دیوار نوشته شده است پس از دیدن، محو گردید.([95])

شیخ مرتضى حائرى در معرفى وى مى نویسد:

مردى صالح و فقیه روشن ضمیرى بود و در اواخر عمر از کرمانشاه ـ که مرکز فعالیت تبلیغى ایشان بود ـ به مشهد مقدس مهاجرت نمود. نامبرده نسبت به این جانب به دلایلى لطف داشت. زیرا برادر زاده مرحوم استادِ والد بود، به امر مرحوم عمویش خدمت پدرم مقدارى از معالم را خوانده بود و نسبت به والدم اشتیاق و علاقه اى وافر داشت. و سیدى باصفا، شیرین و دوست داشتنى بود. وى در مشهد دار فانى را وداع گفت و در یکى از ابنیه رواق پایین پاى حضرت امام رضا(علیه السلام) به خاک سپرده شد.([96])

ب ـ آیت الله حاج سید ابراهیم طباطبایى مجتهد اصفهانى وى پسر عموى آیت الله سید محمد فشارکى است. دخترش «سیده زهرا» به عقد ازدواج آیت الله شیخ على علامه حائرى در آمد که حاصل این پیوند پاک، فرزند فاضلى به نام آیت الله علامه شیخ جلال الدین حائرى است.([97])

بیمارى و رحلت

آیت الله فشارکى در اواخر عمر زخمى در دستش پیدا شد که عوارض ناشى از عفونت آن، وى را بر بستر بیمارى افکند به نحوى که از درس و بحث و تلاش هاى علمى باز ماند و کاملاً خانه نشین گردید و این روند چند ماهى استمرار داشت.

در این مدت عده اى از شاگردان این فقیه فرزانه به پرستارى نامبرده مبادرت ورزیدند و تا آن جا که برایشان امکان داشت، مراقبت هاى لازم را به عمل آوردند. در این دوران مرارت بار، حضرت آیت الله حائرى به مدت شش ماه براى آیت الله فشارکى پرستارى مى نمود و چنان چه خودش گفته است بدین عمل افتخار مى نمود و بنابر آنچه فرزندش حاج شیخ مرتضى حائرى نقل کرده، توفیقاتى که در زندگى آیت الله حائرى نصیب وى گردید و در پرتو آنها توانست حوزه علمیه قم را تشکیل دهد، همه مرهون خدماتى است که به استادش مرحوم فشارکى ارائه نموده است.

همچنین با توجه به این که آیت الله فشارکى از نظر اقتصادى مشکلاتى داشت، عده اى از تربیت یافتگان مکتبش کوشیدند در این زمینه به گونه اى عمل کنند که خانواده اش رنج و زجر ناشى از محرومیت اقتصادى و بیمارى آیت الله فشارکى را کمتر حس کنند.

سرانجام آن مجتهد وارسته در سوم ذیقعده 1316 ق. اسفند (1277 هـ. ش.) در نجف به سوى سراى باقى شتافت. پیکر پاکش پس از تشییعى باشکوه از سوى مراجع عظام، مشاهیر شیعه، شاگردان و طبقات گوناگون مردم، در یکى از حجره هاى صحن مقدس علوى ـ در طرف چپ آن که داخل مى شود ـ دفن گردید. در آن هنگام، فرزندانش دوران کودکى را سپرى مى کردند.

 


[1]. آتشکده اردستان، ابوالقاسم رفیعى مهرآبادى، ج 1، ص 173 ـ 170، تطوّر حکومت در ایران بعد از اسلام، محیط طباطبایى، ص 141 و 142، جرعههاى جانبخش، از نگارنده، ص 35.

[2]. مکارم الآثار، معلم حبیبآبادى، ج 4، ص 1436.

[3]. آیینه دانشوران، سید علیرضا ریحان یزدى، ص349.

[4]. مکارم الآثار، ج 4، ص 1158، میرزاى شیرازى، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ص 185.

[5]. علماى بزرگ شیعه از کلینى تا خمینى، م. جرفادقانى، ص 282.

[6]. مصاحبه با آیت الله اراکى، حوزه، ش 12، ص 37.

[7]. یادنامه آیت الله العظمى اراکى، آیت الله رضا استادى، ص 5 ـ 6.

[8]. میرزاى شیرازى، ص 185.

[9]. مکارم الآثار، ج 4، ص 1159.

[10]. فوائد الرضویه، ص 594.

[11]. خورشید حوزههاى علمیه، محمدى اشتهاردى، ص 34، سِرّ دلبران، مرتضى حائرى، ص 101 ـ 100.

[12]. تذکرة القبور، ص 165.

[13]. مکارم الآثار، ج 4، ص 143.

[14]. البته بر اساس مدارک متعدد و قرائن موجود این که صاحب گنجینه دانشمندان یادآور شده فشارکى به نجف نرفته و در سامرا تا آخر عمر اقامت داشته صحت ندارد.

[15]. گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 283 و کتاب سر دلبران، ص 39.

[16]. خورشید حوزههاى علمیه، ص 300 و 31.

[17]. سرّ دلبران، ص 10 ـ 104، خورشید حوزههاى علمیه، ص 34.

[18]. فرازهاى فروزان، از نگارنده، ص 183.

[19]. سر دلبران، ص 122.

[20]. مکارم الآثار، ج 4، ص 1437.

[21]. دیدار با ابرار، ج 46، ص 31 و 32.

[22]. نقباء البشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج 2، ص 1158.

[23]. مجله نور علم، ش 11، ص 106 و 111.

[24]. خورشید حوزههاى علمیه، ص 32 و 37.

[25]. آیت الله مؤسس، على کریمى جهرمى، ص 118.

[26]. سِرّ دلبران، ص 118 و 119.

[27]. مجله نور علم، شماره 11، ص 111.

[28]. آیت الله مؤسس، ص 42.

[29]. پا به پاى آفتاب، امیر رضا ستوده، ج 4، ص 96.

[30]. مجله حوزه، ش 12، ص 34.

[31]. یادنامه آیت الله اراکى، ص 327.

[32]. آیت الله مؤسس، ص 99.

[33]. خورشید حوزههاى علمیه، ص 165.

[34]. آیت الله مؤسس، ص 43.

[35]. همان، ص 40.

[36]. شهید مدرس ماه مجلس، از نگارنده، ص 33.

[37]. مدرس نابغه ملى ایران، ص 36.

[38]. مدرس مجاهدى شکستناپذیر، ص 27.

[39]. فرازهاى فروزان، ص 165.

[40]. مکارم الآثار، ج 4، ص 1436.

[41]. تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، سید مصلحالدین مهدوى، ج 2، ص 440 ـ 441.

[42]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 39.

[43]. جرعههاى جانبخش، ص 74 و 75.

[44]. تذکرة القبور، ص 166.

[45]. مجله حوزه، شمازه 76 و 77، ص 73.

[46]. شمس الفقهاء، داود نعیمى، ص 55.

[47]. نشان از بىنشانها، على مقدادى، ص 17.

[48]. پیام انقلاب، ش 86، ص 46.

[49]. تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان...، ج 2، ص 351.

[50]. پیام انقلاب، شماره 128، ص 14.

[51]. نقباء البشر، ج 4، ص 318.

[52]. گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 262.

[53]. آیینه دانشوران، ص 331.

[54]. یادنامه آیت الله اراکى، ص 72 ـ 71.

[55]. مکارم الآثار، ج 4، ص 1158.

[56]. فوائد الرضویه، ص 594.

[57]. ریحانة الادب، ج 4، ص 342.

[58]. یادنامه شهید قدوسى، ص 203.

[59]. آینه دانشوران، ص 349.

[60]. تذکرة القبور، ص 162 ـ 165.

[61]. احسن الودیعه، ج 2، ص 95.

[62]. سر دلبران، ص 118 و 119، آیت الله مؤسس، ص 41،.

[63]. از کلینى تا خمینى، ص 318.

[64]. ن.ک سر دلبران، ص 104.

[65]. همان، ص 122 ـ 120.

[66]. یادنامه آیت الله اراکى، ص 636.

[67]. فوائد الرضویه، ج 2، ص 594.

[68]. بیدارگران اقالیم قبله، محمدرضا حکیمى، ص 126.

[69]. سیماى فرزانگان، رضا مختارى، ص 141.

[70]. سوره قصص. آیه 81.

[71]. از کلینى تا خمینى، ص 318.

[72].مردگانباماسخنمىگویند،محمدرضارضوى،ص30.

[73]. فقهاى نامدار شیعه، ص 382.

[74]. الکلام یجر الکلام، ج 1، ص 293.

[75]. گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 107.

[76]. همان، ص 108.

[77]. سر دلبران، ص 120 ـ 119.

[78]. الغدیر، علامه امینى، ج 8، ص 291.

[79]. البته این کرامت را به میرزاى دوم هم نسبت دادهاند.

[80]. سِرّ دلبران، ص 90 ـ 89، الکلام یجر الکلام، ج 1، ص 54 ـ 53، یادنامه آیت الله اراکى، ص 601.

[81]. یادنامه آیت الله اراکى، ص 629، سر دلبران، ص93ـ91

[82]. الکلام یجر الکلام، ج 1، ص 108 خورشید حوزههاى علمیه، ص 35.

[83]. از کلینى تا خمینى، ص 318.

[84]. آیت الله مؤسس، ص 45 ـ 44.

[85]. الذریعه، ج 7، ص 250.

[86]. آیت الله مؤسس، ص 43 و مکارم الآثار، ج 4، ص 1427.

[87]. االذریعه، ج 2، ص 115.

[88]. همان، ص 252.

[89]. فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، ص 566.

[90]. احسن الودیعه، ج 2، ص 97.

[91]. الذریعه، ج 7، ص 280.

[92]. مکارم الآثار، ج 4، ص 1427 از کلینى تا خمینى، ص 318.

[93]. اختران فروزان رى و تهران، محمد شریف رازى، ص 184 چهل مقاله، آیت الله رضا استادى، ص613ـ612.

[94]. اختران فروزان رى و تهران، ص 184 و مکارم الآثار، ج 4، ص 1427.

[95]. آیت الله مؤسس، ص 158.

[96]. سر دلبران، ص 98.

[97].آشنایىبافرزانگانِبابل،عبدالرحمنباقرزاده،ص299.

موضوعات مرتبط

 

 

http://nbo.ir/%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%B7%DB%8C%D8%A7%D8%B7%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1%DA%A9%DB%8C__a-346.aspx

 

http://nbo.ir/%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%B7%DB%8C%D8%A7%D8%B7%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1%DA%A9%DB%8C__a-346.aspx

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۳۱