چرا «معماری اسلامی ـ ایرانی» مهم است؟
کمال اطهاری*
با توجه به اهمیت موضوع سند ملی معماری اسلامی - ایرانی، کمال اطهاری، مشاور مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی، یادداشتی اختصاصی را در اختیار نامه شورا قرار داده که این یادداشت در ادامه می آید:
در ابتدای این بحث می کوشم تا به این سوال پاسخ گویم که چرا موضوع "معماری اسلامی ایرانی " مهم است.
در نگاه نخست شاید بتوان این موضوع را مطرح کرد که در هر کشور جهان سوم یا توسعه یابنده، حالا این کشور ایران باشد یا هند و یا کشوری در قاره آفریقا، بسته به فرهنگ خودش این سوال مطرح است. ما در ایران یک فرهنگ اسلامی ایرانی داریم که مبتنی بر مذهب شیعه است و بحث ما میتواند این باشد که در درجه اول معماری و شهرسازی ما چه رابطهای با این فرهنگ دارد؟ و در درجه دوم این معماری و شهرسازی چه رابطهای با اقتصاد دارد؟.
در ابتدا من میخواهم این را مطرح بکنم- که این اعتقاد اکثریت کسانی است که به موضوع معماری و شهرسازی اسلامی پرداختهاند- که معماری و شهرسازی ما و آنچه تحت عنوان معماری اسلامی و ایرانی تلقی میشود در واقع متعلق به قرون وسطی است و پا به دوران نوین نگذاشته است و به همین علت هم میبینیم که روز به روز مهجورتر میشود و این موضوع در مورد فلسفه ایرانی اسلامی ما هم رخ داده است چون آن هم پا به دوران نوین نگذاشته است و این مسئله دلایل متعددی دارد.
یکی از این دلایل مسلما تنگنظری است. الان به هر فلسفهای که نوعی فلسفه وجود در آن نباشد، فلسفه غیراسلامی میگویند. مثلا در مورد پوزیتیویسم منطقی که در ایران نمایندگانی مثل دکتر سروش دارد، میگویند که پا از دایره فلسفه اسلامی بیرون گذاشته است اما در مورد ابن سینا این را نمیگویند. ابن سینا از فلسفه ارسطو استفاده میکند و از دل آن فلسفه اسلامی را استخراج میکند و البته به شیوه خودش آن را با مکتب خسروانی میآمیزد. ابن سینا فلسفه خود را از فلسفه افلاطون که فلسفه وجودی است، نیاورده است. وقتی این نوع تقابلات بهوجود میآید، اجازه نمیدهد که فلسفه ما از قرون وسطی این طرفتر بیاید.
ما در بهترین حالت شارحین ملاصدرا هستیم. شهید مطهری شارح ملاصدرا است. بسط فلسفه توسط علامه طباطبایی که در مورد اصول فلسفه رئالیسم بحث میکند در واقع به نوعی بسط اندیشه ملاصدرا است. من بیشتر از این جلو نمیروم و این را به فلاسفه میسپارم اما میخواستم کلیت موضوع را عنوان بکنم که وقتی این نوع تقابلها وجود داشته باشد، عملا منجر به این میشود که فلسفه اسلامی به چند نماد تقلیل پیدا میکند و آن نماد در واقع یک شابلونی میشود که نشان دهد چه چیزی اسلامی است و چه چیزی نیست و چه چیزی ایرانی است و چه چیزی نیست.
به این ترتیب آن موضوع وارد دوران نوین نمیشود یا اینکه بسیار کند میشود و جواب اکنون جامعه را نمیدهد.
ممکن است زمانی برسد که دوباره بالغ شود اما این به درد جامعه امروز نمیخورد و ممکن است جامعه امروز تا زمانی که به آن بلوغ دوباره دست پیدا کند، خیلی از هویتهایش را از دست بدهد، بنابراین با این شیوه نمیشود مسیر را طی کرد و باید این شیوه را کنار گذارد.
شهرسازی ما هم همینطور است. من واژه عام معماری را در شهرسازی هم به کار میبرم و آن را تکرار نمیکنم. من معماری را به معنای عام کلمه به کار میبرم چون علم اقتصاد رابطهای اجتماعی با این علم برقرار میکند و در اصل با همین معنای عام معماری سروکار دارد یعنی نه با معماری یک بنا بلکه با معماری شهری کار دارد.
البته اگر در آن حوزه هم وارد بشود موضوعی تقلیلیافته خواهد بود. به همین ترتیب معماری ما وارد دوران نوین نشده است و همان معماری قرون وسطایی است. از این معماری بناهایی که جنبه یادمانی دارند، نگهداری میشوند. همانطور که از تخت جمشید هم نگهداری میشود. اما وارد زندگی نوین نمیشود.
یک معماری است که وارد دوران نوین هم شده است و آن بازار است چون بازار هم یک نهاد پیشاسرمایهداری است و هم پساسرمایهداری. پیش از سرمایهداری کالاها باید مبادله میشدند و در دوران پساسرمایهداری هم کالاها باید مبادله بشوند. معماری خود بناها حفظ شده است اما روابط اصلی اقتصاد جامعه در آنجا نیست درصورتیکه در دوران قرون وسطی چنین بود.
بخشی از رابطه تجاری کم و بیش سنتی در آنجا قرار دارد و روابط پیشرفته تجاری نیز در بازار نیست. میبینیم که بیشتر خردهفروشی در آنجا صورت میگیرد و عمدهفروشهای اصلی هم کم کم از بازار بیرون رفتهاند. فعالیتهایی مثل طلافروشی و... هم در آنجا است و بازار به جای اینکه بتواند موجب پویایی اقتصادی بشود، سنگر برخی سوداگریها میشود. اینجا هم مانند فلسفه تنگنظریهای زیادی وجود دارد دیدگاههای پیشرفتهای که قابل گفتگو با جهان امروز باشد، وجود ندارد مانند شهید صدر که در کتاب «اقتصادنا» میگوید علم اقتصاد علم اقتصاد است و ما باید موضوعات هنجاری را از اسلام به آن اضافه کنیم جامعهشناسی نیز همینجور است.
اما برخی از تصورات است که شما میتوانید علم اقتصاد را عوض کنید. خیر، شما نمیتوانید علم اقتصاد را عوض کنید. علم اقتصاد موضوع ذهنی نیست بلکه موضوع روابط عینی اجتماعی است که باید تئوریزه شود. این روابطی که امروز وجود دارد را نیز نمیتوان به زور عوض کرد و فروپاشی اتحاد شوروی این را نشان داد. یک ابرقدرت فروریخت چون به زور میخواست یک سری روابط مشخص را حاکم کند. نمیگویم که این روابط سرمایهدارانه تا ابدالدّهر باقی خواهد ماند اما آنچه مسلم است این است که تعویض آن به زور ممکن نیست اما به صورت هنجاری ممکن است.
در خود کشورهای غربی انواع امور هنجاری را میبینید که با علم پوزیتیو آمیخته است؛ آمریکا یک روشی را میرود و اهداف معینی را تعیین میکند، فرانسه یک روشی را میرود و سوئد یک روش دیگر را. در آمریکا فاصله طبقاتی حتی به عنوان یک هدف میشود چون نشان دادن شایستگی است اما در سوئد رد میشود چون میگویند جامعهای که در آن فشار طبقاتی زیاد باشد جامعه نیست. این در حالی است که این مساله اصلا در آمریکا موضوع یا هدف نیست حتی وقتی اوباما هم میخواهد اندکی بهداشت را عمومی بکند، نصف مردم آمریکا نسبت به آن واکنش نشان میدهند. بخشی از بلاهایی که بر سر این جامعه آمده است این است که هر کسی فکر کرده است که میتواند هدفها را جایگزین علم کند و میبینیم که چه اتفاقی افتاده است.
پس ما فضایی داریم که هنوز از لحاظ ذهنی وارد دوران نوین نشده است بلکه در یک حرکت خودبخودی به اینجا رسیده است. نه حرکت علمی یا آگاهانه است و نه اجتماعی است. در اقتصاد هم به همین ترتیب است. اینکه من چرا این دو را به صورت مترادف به کار گرفتم، بر این اساس است که لوفرت که به او فیلسوف فضا میگویند، معتقد است شهر و فلسفه همزاد هستند. هر دو در اثر تقسیم کار بهوجود آمدهاند. شهر به این تقسیم کار وحدت عینی میبخشد و فلسفه به این تقسیم کار وحدت ذهنی میبخشد. وقتی علوم جمع میشوند، فشرده آنها فلسفه میشود. قبل از آن حکمت است و قبلتر از آن هم جادوگری است. شهر نیز به این وحدت میبخشد. اگر ما نتوانیم نظریه وحدت بخشی برای شهر داشته باشیم هم از نظر اقتصادی سقوط میکنیم و هم از نظر شهرسازی و معماری
باید فلسفه وحدتبخش دوران نوین را باید درک کنیم. متاسفانه بحث اقتصاد در ایران تبدیل به چرتکهاندازی شده است و در واقع فلسفه علم اقتصاد و رابطه آن با جهان نوین دنبال نمیشود. همانطور که کل فلسفه این مشکل را دارد در این رشته از علوم اجتماعی هم ما این مشکل را پیدا کردهایم. یک بخش آن برچسب کاپیتالیستی میخورد یا برچسب کمونیستی میخورد و کافی است و به این ترتیب آن بحث منتفی و عقیم میماند. همانطور که گفتم به محض اینکه از پوزیتویسم منطقی صحبت میشود، عنوان میشود که پوزیتیویسم از دایره اسلامی بیرون است و اصلا از نظر آکادمی فلسفه اسلامی، پوزیتویسم نمیتواند وارد موضوعات منطقی بشود پس از اول ابتر است. حالا اگر یک چیزی برچسب کاپیتالیستی بخورد و یا برچسب سوسیالیستی به آن بزنند همین بلا را بر سر آن میآورند.
اما در عمل ما میبینیم بدترین نوع اقتصاد بر جامعه و بر شهر حاکم میشود، به این ترتیب یک ملغمه ناکارآمدی را به عنوان علم اقتصاد میآورند و شهر و فضای شهر به این ترتیب از بین میرود. از این طرف هم معمارها بدون توجه به این موضوع به صورت نوستالژیک به نمادهای معماری قدیم بسنده کردهاند.
من با معماران روبرو هستم. وقتی با آنها این بحث را میکنید میگویند تو پوزیتیویست هستی! یعنی این نسبت را به سرعت هم عنوان میکنند درحالیکه دقت نمیکنند که این فلسفه است که آن معماری از آن بیرون میآید. یک زمانی من در یک مبحثی برای آنها این را عنوان کردم و خیلی هم تعجب کردند که منی که به عنوان پوزیتیویست میشناختند چنین حرفی بزنم. من گفتم ببینید حافظ میگوید تو حجاب خودی از میان برخیز. روزبهان بقلی میگوید اگر حجاب وجود خودت را صیقل بدهی هم خودت را در آن حجاب میبینی و هم خدا خودش را در آن حجاب میبیند. اگر این را شما برای داعش بگویید تو را میکشند. اما این مال ولایت است. گفتم این همان کلام است که میگوید "شهید نگاه میکند به وجه الله". شما غیر از فلسفه ولایت چنین چیزی را نمیتوانید عنوان کنید. شما این را در مسجد شیخ لطفالله میبینید. این مسجد این همه حجاب دارد اما شما با هر دین و اعتقادی که به آنجا میروید، گویا دارید به جهان بالا نگاه میکنید. یعنی آن حجاب گویا جهان قدسی را به شما نشان میدهد. اما وقتی شما فاقد آن فلسفه برای دوران نوین هستید، هر چیزی که میسازید حجابی میشود که هم جهان خودت را حجاب میکند و هم جهان گذشتهات را حجاب میکند. چگونه باید این را صیقل بدهید؛ موضوع این است. اینکه هم بازتاب آن امر قدسی و آن توانمندی باشد و هم بازتاب جهان نوین باشد. در مسجد شیخ لطفالله هر دو اینها را میبینید. هم شاهکار فنی و هم شاهکار هنری است و همینطور «فضا» با تو حرف میزند نه یک کاشی و نه یک نماد! در اینجا گنبدها و دیوارها حجاب است اما تو احساس میکنی که گویا حجاب نیست و آینه است.
بنابراین معلوم است که من وقتی از این موضع حرف میزنم که شما باید جهان نوین را بشناسید، نمیخواهم فقط از موضع پوزیتویستی با شما حرف بزنم، بلکه از این موضع با شما حرف میزنم که شما بتوانید جهانی که دارید با معماریتان میسازید، حجابهای تو در تویی نشود که هم جهان نوین را نفی کند و هم جهان گذشته را.
به جای اینکه بتوانید اینها را تلفیق کنید همان تلفیقی که در فلسفه نیز از آن صحبت کردم، در فلسفه، در مورد فقط ایران، ابن سینا، سهروردی تا ملاصدرا همه اینها فلسفه مرکب دارند. اساسا فلسفه یعنی اینکه شما اصول فلسفه را به کار بگیرید و با آن تالیف کنید. این فیلسوفان ایرانی این اصول را از ارسطو گرفتهاند تا افلاطون تا مکتب خسروانی و همه اینها را ترکیب کردهاند تا این فلسفهای که الان میبینید شده است که محتواهای کاملا گوناگونی هم دارد.
به رابطه فلسفه و معماری برگردیم. معماری قرون وسطایی ما که در جای خودش توسعه زیادی هم پیدا کرده است، ویژگیهای خاص خودش را، بهخصوص بعد از اسلام دارد که همان معماری اسلامی ایرانی است. مثلا در دوران ساسانی یا در دوران پارتی شهر صد دروازه یا دامغان بدین دلیل به این اسم نامگذاری شده بود چون میتوانستند از یک دروازه وارد این شهر شوند و از دروازه دیگر خارج بشوند درصورتیکه شهرهای قبلی، به صورت قلعه مانند بوده است و وقتی از یک در وارد شهر میشدهاند از همان دروازه نیز از شهر خارج میشدهاند بنابراین شهر گشودهتر شده است. یعنی بخشی از آن ایرانی است. وقتی وارد دوران نوین میشود، ارگ متعلق به پادشاه یا حاکم که قبلا در مرکز شهر قرار داشته است، عقبتر میرود و مرکز شهر مسجد میشود که در کنار آن بازار و کاروانسراها و... قرار داشته است.
این یک حرکت اوج است به همین خاطر هم تمدنها به اوج میرسند. نه اینکه چون مرکز شهر بازار شده است بلکه به این خاطر که مرکز آن مردم قرار گرفتهاند. مسجد تنها محل عبادت نبوده بلکه همانجایی بوده که مردم در آن حضور داشتهاند. مانند چغازنبیل و... نبوده است بلکه محل عبادت آنها، محل تجمع مردم و فضای عمومی مردم هم بوده است. مدرسه هم بوده است هرچند بعد از مدتی مدرسه جدا میشود. بنابراین دروازهها گشوده میشوند و بازار از این طرف شهر تا آن طرف شهر امتداد داشته است و شهر دست کم چهار دروازه داشته است، بنابراین این روابط به یک اوجی میرسد. شهرهای قرون وسطایی نیست بلکه شهرهایی است که اتفاقا حضور مردم در ساختار آن به وضوح دیده میشود. اما مانند شهرهای قرون وسطایی مازاد تولید اصلی باز هم از بیرون شهر میآید. مازاد تولید مال کشاورزی است که هزینه سپاه و دیوان و هزینه ایجاد سدها و مانند اینها را تأمین میکرده است.
بعد از انقلاب صنعتی ثروت در داخل شهر تولید میشود. در این شرایط است که نیاز به تحولات نوینی در شهرسازی ایجاد میشود. البته این کار برای رفاه عمومی و امنیت بوده است و مردم هم به آن تن دادند اما الان هم نمیتوانند این کار را بکنند چون شهر ما اسیر بورژوازی رانتخوار شده است. تمام فضاهای عمومی آن را میگیرد و به ساختمان تبدیل میکند. در طرح جامع مسکن که من بخش اقتصادی آن را کار کردم، بنا براین شد که پهنههای صنعتی تبدیل به فضای لازم برای اقتصاد دانشبنیان بشود. شما نمیدانید چه آشوبی برپا شد! حتی اقتصاددانانی که خودشان را رادیکال میدانند گفتند که حرف تو برای جامعه ما خیلی زودرس است و در عمل خودشان کارگزار همین بورژوازی مستغلّات شدند و حتی خود شهرداری با قاطعیت مخالفت میکرد.
چون در طرح جامع قبلی، یعنی سال 71 آنهایی که آن طرح را تهیه کرده بودند به اسم اینکه میخواهند فعالیت درست انجام بدهند و ایرانی اسلامی بکنند و تهران را امّ القرای اسلام بکنند، پهنههای صنعتی را خدمات شهری نامیدند و من در طول تدوین طرح جامع جدید که از سال 86 آغاز شد، به شدت با آن مقابله کردم. من گفتم که ما داریم وارد دوران اقتصاد دانشپایه میشویم و زمانی تهران امّ القرا میشود که اقتصاد دانشپایه داشته باشد.
خوشبختانه الان اقتصاد دانشبنیان به عنوان عامل اصلی اقتصاد مقاومتی مطرح شده است. این را هم اضافه کنم که متأسفانه شهرداری مدام طرح تفصیلی را در دوران رئیس جمهور قبلی به تاخیر انداخت برای اینکه بتوانند اینها را تجاری کنند. یادم میآید اوایلی که آقای قالیباف شهردار شده بود، من بخش اقتصاد طرح جامع را داشتم به ایشان توضیح میدادم. اینکه وظیفه شهرداری این نیست که طبق آن قانون 1334 پیشنهادی مرحوم مصدق، تنها ارزاق عمومی ارزان را برای مردم فراهم کند بلکه طبق قانون بلدیه 1286 -که مصدق به آن نظر داشت و شما ندارید- شهرداری باید امر تجارت و اقتصاد را نیز در شهر جلو ببرد. قانون بلدیه مصوب 1286 یعنی همان سال پیروزی انقلاب مشروطه است. عرض کردم که هر سال بچههای ما در المپیادهای علمی و فنی برنده میشوند، اما همه آنها از پیش برایشان فرش قرمز پهن کردهاند که به خارج بروند. به جای اینکه فضاهای کار و فعالیت پیشرفته برای اینها درست کنند تا این خلاقیتها شکوفا بشود این فضاها را به خدمات اختصاص دادهاند.
شما این کار را نکنید و این فضاهای پهنههای صنعتی را برای این بچهها آماده کنید. در کشورهایی مانند کره جنوبی یا برزیل، شهرداریها همین کارها را میکنند یعنی فضاهای لازم برای روابط نوین اقتصادی اجتماعی را فراهم میکنند. شما باید پهنههای صنعتی را برای فضای اقتصاد دانشبنیان در نظر بگیرید. اتفاقا آن موقع آقای قالیباف از این حرف استقبال کرد و گفت که من این را میفهمم چون همین بچههای دانشگاه شریف در طول جنگ در گاراژها برای ما رادار ساختند. من به ایشان گفتم خب اینها الان کجا هستند؟ آن فرد که تا آخر عمرش نمیتواند در گاراژ باشد. در عمل اینطور شده است که یک عده رانتخور بالا رفتهاند و آنهایی که در گاراژ کار میکردند به خارج رفتهاند چون فضای لازم برای آنها نیست اما فضای لازم برای رانتخوری با تراکمفروشی بهوجود آمده است. حتی به باغها نیز چنگاندازی شده است چه برسد به فضاهای پهنههای صنعتی.
اگر شما به عنوان یک معمار نتوانستید در این دیالوگ وارد بشوید و معماری اسلامی ایرانی را به دو قوس و کاشی تقلیل دادید یا از خانههای سنتی دفاع کردید و این را در نظر نگرفتید که یک بخش اقتصاد، کسب و کار و یک بخش آن اقتصاد خانوار است بدانید که روح معماری اسلامی ایرانی را نادیده گرفتهاید. اکثریت قریب به اتفاق کسانی که از معماری اسلامی ایرانی دفاع میکنند، از خانههای سنتی دفاع میکنند. این وضعیت میشود که هیچ طراحی پیشرفتهای برای مسکن کمدرآمدها یا اکثریت جامعه وجود ندارد و مسکن مهر از دل آن بیرون میآید. حالا همه میآیند و میگویند مسکن مهر خیلی بد است. خب اگر پیش از این در دانشگاهها در مورد الگوی مسکن کمدرآمدها و فضا و زمان خب درس داده شده بود هر رئیس جمهوری که میآمد و میخواست مانور بدهد، مجبور بود از آن دانش تعمیمیافته شما در دانشگاهها استفاده کند. شما رضاشاه را بعد از 100 سال هنوز نفی میکنید درحالیکه مرحوم مدرس هم وجوهی از رضاشاه یا به قول او رضاخان را تایید میکرد. معماری آن دوره آنقدر شکل گرفته است که اگر کسی هم میخواست کار پوپولیستی بکند مجبور بود از آن استفاده کند. همانطور که وقتی امروز به خیلی از بناهایی که در آن زمان ساخته شده است، پا میگذاریم اصلا احساس غربت نمیکنیم مثل ایستگاه راهآهن یا دادگستری؛ اما وقتی امروز به بناهای جدید میروید نهتنها احساس غربت میکنید بلکه احساس راحتی هم نمیکنید. نمونه آن دانشگاه تهران است در مقابل دانشگاههای دیگر یا ساختمانهای اداری مثل این ساختمانهایی که ما در آن نشستهایم هستند.
حال این سوال مطرح است که اگر بخواهیم از بعد اقتصادی به این بحث نگاه کنیم، آیا روابط اقتصادی ما فضای مناسبی برای رشد شهرسازی بومی ایجاد کرده است؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که حرف من این است که اگر رویکرد همهجانبه نتواند مسلط شود و به صورت نوستالژیک، پشت شعارهای فرهنگی سنگر گرفته شود و به شکل تنگنظرانهای جلو برود معماری ما پا به دوران نوین نمیگذارد. چون من میبینم که چنان به مدرنیزم میتازند که انگار دشمن خونی آنها است. در اقتصاد هم ما این را میبینیم و استاد دانشگاه انگلستان نوشته است که بهتر بود به جای تاسیس بانک ملی میگذاشتیم صرافیهای ما توسعه پیدا بکنند. آخر اگر میخواهید رضاخان را بزنید که دیگر نمیشود اینقدر سبک زد! بالاخره هر کشوری یک بانک ملی میخواهد.
این بحثی است که میتوانیم آن را در اقتصاد ببینیم. وقتی شما از نظر فکر سرمایهداری را به خوبی تجزیه و تحلیل نکردید مجبورید با همه زوایای آن مخالفت کنید. این مثال را در چندین مقاله و صحبتهایم زدهام. "دیوید هاروی" در کتابی که ترجمه و چاپ نیز شده است، از شهری شدن سرمایه صحبت میکند. میدانید که در قرن 19 سرمایهداری در کارخانه بود و با شهر کاری نداشت و کارگران نیز در بیغولهها زندگی میکردند. این فضا را میتوان در داستان "دو شهر" دیکنز هم مشاهده کرد. از قرن بیستم کمکم سرمایهداری از کارخانه وارد شهرها شد چون این کالایی مصرفکننده میخواست و سرمایهداری به پدیدهای جهانی تبدیل شده بود. همچنین بحث استثمار مطرح شده بود و مردم شورش میکردند. کارگر این کارخانهها نیز باید سالم میمانند تا بتوانند رقابت کنند بنابراین شروع به ساماندهی شهر کردند.
بعد از آن سرمایهداری، شهر را به عنوان محلی برای سود بردن پیدا کرد که میتوانست ساختمان بسازد و بفروشد. بنابراین سرمایهداری در قرن 19 صرفا به کسب ارزش اضافه میپرداخت که تحقق آن راحت بود. تحقق ارزش اضافه یعنی اینکه بتوانیم آن کالا را بفروشیم که به آن در اقتصاد تحقق میگویند. دولت رفاه در شهر آمد و شروع به ساماندهی به شهر کرد. این شهر باید محل فراغت داشته باشد، فضای عمومی داشته باشد، به اندازه کافی بیمارستان داشته باشد و دانشگاه داشته باشد. این شهری شدن سرمایه است. دیوید هاروی این را نقد هم میکند. عدهای که در اینجا همین طوری و نه به صورت علمی بلکه ایدئولوژیک با سرمایهداری مخالف هستند، به کتاب دیگر دیوید هاروی به نام "شهر شورشی" استناد میکنند که ما هم در برابر سرمایهداری باید شورش کنیم تا بتوانیم با آن مقابله کنیم. آن کسانی هم که ایدئولوژیک طرفدار سرمایهداری هستند، مسئله شهری شدن سرمایهداری را نمیبینند. ایده آنها مثل سرمایهداری قرن 19 هست و این را نمیبینند که سرمایهداری الان باید ساماندهی کند و دولت رفاه ایجاد کند. این دو طرف از دو سو اینها را نمیبینند. میگویند بازار را آزاد کنیم و زمین را هم آزاد کنیم. در هیچ کشور سرمایهداری این را ندیدهایم که کسی بگوید که زمین را باید آزاد کنیم. من چیزی برای سازمان برنامه و بودجه در مورد ساماندهی زمین بعد از قانون زمین شهری نوشتم. چون قانون زمین شهری که بر اساس آن شما بتوانید مالکیت زمین شهری را بگیرید دیگر قابل اجرا نیست اما میشود به آن سامان جدیدی داد که من این سامان جدید را در طرح خودم ارائه داده بودم.
رانت ضدرقابت است. آن کشور نئولیبرالی که شهرش ساماندهی شده است، سئول است، نیویورک است، شانگهای است که هر روز هم فضای آن سالمتر و هم جمعیت آن هم کمتر میشود و نمای شهر جمع و جورتر میشوند چون تولیدات پیشرفتهتر در آنها است، کاربر نیست و خیلی هم بزرگ نمیشود. صنایع دانشپایه، از اسم آنها مشخص است که مبتنی بر دانش و برای آمایش سرزمین هم بهتر است. خب این ملغمهای از اندیشههای ایدئولوژیک، نوستالژیک که هم از چپ، هم از راست و هم از میانه است و همینطور اندیشههای اسلامی که میخواهند وجهه ایرانی اسلامیشان قویتر بشود که البته به خودی خود اشکالی ندارد. این ملغمه بر فضای شهر ما حاکم است، بر فلسفه ما حاکم است، بر معماری ما حاکم است و بر علوم اجتماعی ما حاکم است. خب نتیجه آن همین شهری میشود که میبینید. وظیفه جایی مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی این است که به حاکمیت این نوع اندیشهها بر دانشگاهها خاتمه بدهد. حذف آن هم نه به صورت حذف فیزیکی بلکه به صورت تشویق واقعی نوآوری و برقراری گفتمانهای پیشرفته و سنجیده راجع به این مقولات است. من در مصاحبه با یک روزنامه این را گفتم که این افتخار ندارد که وزیر فلان به خارج میرود و میگوید سرمایهدارها میخواستند به ایران بیایند. خب معلوم است که یک کشوری که درآمد نفت و این همه ثروت دارد، همه میآیند. اینجا که بیابانی نیست. شما چند کنفرانس در مورد اقتصاد توسعه برگزار کردید؟ آیا شما از اقتصاددانان بزرگ توسعه جهان دعوت کردید که به اینجا بیایند؟ اگر شما چنین کاری کرده بودید، به شما یک وزیر پیشرفته اقتصادی یا صنعتی میگفتند اما اینکه افتخاری ندارد که شما به یک کشور خارجی میروید و برای آنها هم زحمتی ندارد که در فلان هتل جمع میشوند و همه میگویند ما میخواهیم به ایران بیاییم! شورای عالی انقلاب فرهنگی که من امیدوارم اصلاحات فرهنگی را در دستور کار خودش قرار بدهد، باید این گفتمانها را در سطح پیشرفتهای برقرار بکند و زمینه آن را فراهم کند. الان میبینید که ظرف 3 ماه میخواهند تمامی موانع حل بشوند و از خارج هم بیایند و آن خارجی هم که در 3 ماه چیز جدید نمیتواند آماده کند و متن پیشین خودش را میآورد و به صورت پاورپوینت ارائه میدهد و یادشان هم میرود که در ایران اینترنت هم هست. این اتفاق برای ما میافتد. من امیدوارم که این ساماندهی را بتوانیم انجام بدهیم.
*مشاور مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی
http://www.sccr.ir/Pages/?current=news&gid=44&Sel=1085875