***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

****.**** کنز الفشا ر کیو ن ************** Fesharkies's Treasure ****.****

***.*** ... گنجینه ... فشارکی ... ها ***.***

########## بنام خدا ##########
#پایگاه جامع اطلاع رسانی در موضوعات زیر #
..... با سلام و تحیت .. و .. خوشامدگویی .....
*** برای یافتن مطالب مورد نظر : داخل "طبقه بندی موضوعی " یا " کلمات کلیدی"شوید. ویا کلمه موردنظر را در"جستجو" درج کنید.***

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

مصاحبه بااستاد آیت الله ادیب

چهارشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۲۳ ب.ظ

همچنین از مرحوم آیت الله آقای سیدمحمد درچه ای و آیت الله آقا شیخ محمدحسین فشارکی اجازه دارم .

اجازه مرحوم فشارکی را خدمت مرحوم آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی که بردم ایشان هم تنفیذ کردند.


مجله  حوزه  خرداد و تیر 1367، شماره 26 
مصاحبه بااستاد آیت الله ادیب
23

بقیه السیف سلف ، تذکار جامعیت حوزه های کهن ،ادیب ، شاعر، هیئت دان ، فقیه ،اصولی و ریاضیدان بنام خطه اصفهان ، و به تعبیر رسا شیخ العلمای آن دیار، جناب آیت الله حاج شیخ عباس ادیب حبیب آبادی را

در تنهایی و غربت زمانه جستیم !

بهمراه همراهان ، در کوچه پس کوچه های اصفهان ، به خانه ای روزگار آلود رسیدیم ، خانه استاد. وقتی گام در منزل نهادیم ، تنهایی را به تمام قامت ، در پیش رویمان ، قد برافراشته دیدیم و ناخودآگاه واز اعماق جان برستم پیشگی زمانه نفرین کردیم .

در آغاز، پنداشتیم که بی مهری زمانه و نمک نشناسی فرهنگ مردان این مرزوبوم است که چنین به قافله سالاران علم وادب ، جفا می دارد، و به آنان که[ فرهنگ خودی] را بنقد جان به صرافان دوره گرد عصر حاضر عرضه داشته و می دارنداینسان ستم می دارد،اما دمی که به صدای آشنای این پیش کسوت قبیله[ غربت زده در وطن] دل سپردیم ، تازه بعمق قضیه پی بردیم که این همه نه از کم لطفی روزگار، که از سر پرهیزاز منت مدری اغیاراست . بلندای طبع و گستردگی فروتنی اینان ، عرصه را چنان بر [منت پذیری و لطف مداری] تنگ کرده است که بروزگار کهن سالی هم ازاین نمط چیزی در آن بساط یافت نمی شود. و چنین است که استاد، با آن که بر فراوان از نامداران و پرآوازگان کنونی ، منت استادی و بر طایفه ای بزرگ ، سمت سروری دارد،اما در سن کهولت ، واردین را خود پذیرایی می کند و سنت میزبانی را بی مساعدت غیر، به انجام می رساند!

استاد، پس از نود واندی سال از عمر پربار و پرکار، همچنان قبراق و پرانرژی و با همتی پیل افکن به تحقیق و تدریس می پردازد. روزگار، گرچه جای پایی دراندام وی گذاشته ، لکن در مصاف با توان روحی و همت عالی وی ، چیزی جز شرنگ شرم ، بدست نیاورده است .ازاین رهگذراست که در دل استاد، نورامید به آینده ای درخشان در سرنوشت مسلمانان ، با تمام توان می درخشد.انقلاب را گذر به آینده ای سعادت آکند و جبهه ها را تجلی گاه رک و صریح درگیری تاریخی حق و باطل می بیند. به تحول در حوزه ها دل بسته است ، و جامعیت و آزاداندیشی را برای آنها آرزومند است .

کلام استاد، نغراست و دلنشین ... که گوشه ای از آن را در فرارو دارید. لکن محضراستاد چیز دیگری است که دریغ ، قلم و کاغذ را توان نیست از آن همه آموزه های علمی ، چیزی به ارمغان آورد، و در یک کلام باید گفت که استاد، پیام حال را بر سوغات مقال ، ترجیحی بوفور می دهد!

دست اندرکاران مجله ،امیدوار هستند بلند طبعی و همت والای استاد که از جای جای گفتگو پیداست ، ره توشه ای باشد برای گام زنان وادی معرفت که جمال یار را بی رنج خار، نخواهند!

[حوزه]

حوزه : درابتدای بحث از حضور حضرت عالی تقاضامی کنیم فرازهایی از زندگانی علمی و تحصیلات خود را بیان بفرمائید.

استاد: بعداز سالهای کودکی که هنوز مقداری ازاوائل عمر ما نگذشته بود مشغول به تحصیل شدم .ابتدا در همان ده خودمان ، حبیب آباد، درس می خواندم . تا سن بیست و دو سالگی همانجا بودم . بعد برای ادامه تحصیل به اصفهان آمدم . محضر زیادی از علمای بزرگ اصفهان را درک کردم ، و پای درس ایشان نشستم .البته باید توجه داشت که حوزه آن روزاصفهان ، سرآمد دیگر حوزه ها بود.اگر نگوئیم از حوزه آن روز نجف ، بهتر بود، چیزی هم کم نداشت . حوزه اصفهان ، آن روزاساتید و بزرگان زیادی را در خود داشت واستوانه های زیادی را تربیت کرد.

امثال مرحوم آخوند کاشی ، مرحوم جهانگیرخان قشقائی ، مرحوم ارباب ، مرحوم شیخ محمد حکیم خراسانی ، مرحوم آقاسید محمدرضا و مرحوم آقا سیدمحمد درچه ای پشتوانه های علمی محکمی برای حوزه اصفهان بودند. وجوداین بزرگان و یا شاگردان آنان ، به محافل درس و بحث اصفهان ، رونق خاص بخشیده بود.استاد فقه م، در سطح ، آقا شیخ علی یزدی و آقا سیداحمداصفهانی بودند. مرحوم آقا شیخ علی ، خیلی خوب درس می گفت ، ولی شخص گوشه نشینی بود. یکی دیگرازاساتید م، آقامیرزا یحیی بیدآبادی بود که شاعر هم بود، به عربی و فارسی شعر می گفت . من صبح زود، قبل از طلوع آفتاب ، درس ایشان می رفتم .

کفایه را من خدمت آقا سیدمحمد نجف آبادی خواندم .البته خدمت ایشان درس خارج هم بودم .

سالهای طولانی در درس خارج آقا شیخ محمدرض، شرکت می کردم ایشان نسبت به من خیلی لطف داشتند.

اساتید زیادی داشتیم . خداوند رحمتشان کند. همگی از نظر علمی خوب و پر بودند،از جمله آقا سیدمهدی درچه ای و حاج محمدصادق .

حوزه :ازاساتید حکمت و فلسفه خود، نامی نبردید.

استاد: حکمت را من نزد آقا شیخ محمد حکیم خراسانی ، آموختیم . مرحوم آقا شیخ محمد، فیلسوف خوب و پری بود. ملای حسابی بود. نحوه درس گفتن ایشان نیز، خیلی جالب بود. در حقیقت یک درس را سه مرتبه می گفت . یک مرتبه عبارت را می خواند.این عبارت خوانده به نحوی که وقتی تمام می شد ما تمام درس را یاد گرفته بودیم . بعد خارج درس را می گفت و در آخر تطبیق با متن می کرد. در واقع این درس سه مرتبه گفته می شد.

حوزه : حضرت عالی هیئت ، نجوم و ریاضات را چگونه آموختید؟

استاد: من نجوم نخواندم . وارد شدم ،اما بعداز مدتی احساس کردم کار کار بیفایده است و به درد نمی خورد.البته الان زیادی از مسائل آن را می دانم ولی فکر می کنم که این علم پایه واساسی نداشته باشد،اگر هم پایه واساسی داشته بعید و دوراز ذهن است .

تمام صحبت نجوم روی زایجه است . تمام امور عالم را به اصطلاحی مخصوص روی آن پیاده می کند، و بعد به نوعی پیشگوئی می پردازد.

از روی همان زایجه از عالم علوی و سفلی ، خبر می دهد که چطور و چگونه می شود.این علم ، به دل من نچسبید. به همین خاطر پیش را نگرفتم . علم رمل را هم یکمقداری وارد شدم . کار آن هم بی شباهت به نجوم نیست . در رمل زایجه شانزده خانه می گیرد ولی در نجوم دوازده تا.

شارع مقدس هم ، مقداری مذمت دارداز پیشگوئی واین حرفها. به همین جهت بود که من ادامه ندادم و کنار گذاشتم .

واما هیئت ،اینگونه نیست . علم هیئت پایه خیلی از علوم دیگراست . در علم فقه هم خیلی بکار می آید. ریاضیات هم که بسیار علم بجا و مفیدی است و در علوم دیگراز آن فایده ای بسیار می برند.ابوابی از فقه را مااگر ریاضیات ، خوب بلد نباشیم نمی فهمیم .

در هیئت و ریاضیات ، من متون زیادی خواندم ،اما نزداشخاص مخصوصی نبوده است . بیشتر مطالعه می کردم و تمرین .اگر مشکلی پیش می آمد آن را نزداستادی حل می کردم ، ولی اینگونه نبوده است که درس بگیرم .

البته هم اکنون بااین سن و سال و با وجوداین که چشم هایم خوب نمی بیند که مطالعه کنم ، مسائل ریاضیات را بخصوص مثلثات و لوگارتیم و بقیه را و همچنین درجات فلکی و مسائل هیئت را بخوبی واردم و حضور ذهن دارم .

حوزه : حضرت عالی که بحمدالله محضراساتید بزرگی را درک فرمودید چه خاطره ای از آنان و یا دیگراساتید معروف حوزه اصفهان دارید؟ ،

استاد:البته این آقایان ،اساتید کاملی بودند و همانگونه که عرض کردم حوزه اصفهان اساتید بسیار خوبی داشت .از هر کدام از آنان خاطرات خوب و جالب باقی مانده است که فعلا مجالی برای ذکر آنها نیست .

حوزه : نگاه کوتاهی به برخی ازآنها خالی از لطف نیست .

استاد: بله . جناب شیخ علی یزدی که ما خدمت ایشان ، شرع لمعه می خواندیم در مدرسه صدر درس می فرمود. کل درس راایشان با آهنگ ، بیان می کرد. صدای بسیار خوب و رسائی داشت . صدای خوب ایشان هنگام درس گفتن در تمام صحن حیاط مدرسه ، طنین انداز می شد به همین جهت یک فردی برای ایشان شعری هم گفته بود که :

واقعا مدرسه صدر صفائی دارد

بلبلی شیخ علی نام نوائی دارد.

مرحوم شیخ علی استاد کا ملی در شرح لمعه بود. بسیار خوب و متین درس می گفت . وی از آخر محله بیدآباد می شد و پای پیاده برای گفتن درس به مدرسه صدر می آمد.ایشان ، در عین کمال علمی از نظر مالی ، بسیار فقیر و تهی دست بود.

گاهی بعضی از فقها بااو همراهی داشتند ولی استاد کاملا تنگدست و در زحمت بود. یکی دیگراز اساتید م، مرحوم آقا سیدمحمدنجف آبادی ، شاگرد مرحوم آخوند بود. آقا سیدمحمد، بسیار خوب درس می گفت . تمام حرف آخوند دستش بود. براستی درس ایشان خصوصیات درس آخوند را داشت . هنگام درس ،انسان احساس می کرد محضر آخوند خراسانی به تلمذ نشسته است . من ، بیشتر مباحث اصول را خدمت این بزرگوار، خواندم . آنچه ازاین مباحث را موفق به درس ایشان نشدم خدمت آقای سیدمهدی درچه ای خواندم .

استاد بزرگوار ما آقای آیت الله شیخ محمدرضا خیلی به من علاقه داشت . در سایه لطف بیش ازاندازه ایشان با هم انس داشتیم .از جمله خاطرات من از آن بزرگوار، مربوط می شود به زمانی که من در مدرسه درس می گفتم . عده ای با من طرف شده بودند.این عده خدمت آقایان مسجد شاه تضمین کرده بودند که من رااز مدرسه بیرون کنند. خبر به ایشان رسیده بود.البته من خبر نداده بودم . یک روز صبح زود، پیش از آفتاب ، ایشان تشریف آوردند مدرسه ، حجره من . همه طلبه ها جمع شدند.ایشان فرمود خادم مدرسه آمد. به خادم فرمودند:این حجره ،از آن من است و ایشان هم نماینده من هستند. هیچ کس حق ندارد مزاحم درس ایشان بشود. و به من فرمود: شما مشغول درستان باشید.

بعضی دیگر، خدمت مرحوم آقای نجفی من را مقصر کرده بودند که ایشان حکمت درس می گوید.

مرحوم آقا شیخ محمدرضا بسیار تند درس می گفتند. به صورتی که تازه واردهای به درس ایشان ، درابتداء متوجه درس نمی شدند و فهم مطالب برایشان مشکل بود. ولی ما عادت کرده بودیم و با همان بیان تند، درس برایمان خیلی مفید بود.

حوزه : دراینجا بسیار بجا و جالب خواهد بود که مقداری هم از خاطرات شخصی خود که مربوط به نحوه درس و بحث خود حضرت عالی می شود

بیان بفرمائید. استاد: زندگی سراسر خاطره است ، خاطرات تلخ و شیرین ، به خصوص زندگانی محصل ، تحصیل ویژه گی های خاص خودش را دارد که زندگی محصل را مقرون به خاطرات بیشتر می کند.

اولین ویژگی که کاملا طبیعی هم هست ، مشکلات فراوانی است که با درس خواندن قرین است ، را که انسان وقتی امکانات مالی نداشت و نتوانست خرج کند، برایش مشکل پیش می نآید. ناراحتی ها هم طبیعی است . حتی گاهی انسان ، خیلی سختی هم می بیند. دراین موقعیت ،انسان باید صبر کند و در صراط مستقیم گام بردارد. دراین درگیریها مشکلات ،انسان نباید بلغزد، بطور حتم سقوط می کند و حداقل خسارتی که می کنداین است که از حقیقت علم و معنویت آن ، دور می ماند و خیلی تلاش بکند به ظواهری می رسد. حقیقت علم ، به گونه ای است که جز با زحمت مقرون با خلوص نیت و پاکی طینت به دست نمی آید.

بله ، در سختیها بایداستقامت کرد واتفاقا علی رغم تصورش اینکار خیلی مشکل هم نیست .

من چندین سال بود که نمی توانستم یک عبا بخرم . یک عبای کهنه داشتم با همان می ساختم . دراحوالات بعضی از بزرگان دارد که حتی چراغ برای مطالعه نداشته اند، به همین خاطر مجبور می شدند در مکانهای عموم از نور چراغ برای مطالعه استفاده کنند.

اما خاطر شخصی من در زمان طلبگی : روزی شش درس می گرفتم و چند درس هم می گفتم . شب که می شد می بایست تمام این دروس را مطالعه بکنم ، به همین خاطر هیچگاه اوئل شب شام نمی خوردم که خوابم نگیرد. بعداز مقداری مطالعه که خسته می شدم شام می خوردم و بعد برای این که خوابم نبرد، چراغ لامپا را روی طاقچه می گذاشتم و پای چراغ می ایستادم و ایستاده مطالعه می کردم که خوابم نگیرد. بعداز مطالعه چند ساعتی استراحت می کردم و بعد روز بعد قبل از طلوع آفتاب درس و بحث را شروع می کردم .

حوزه : همانگونه که حضرت عالی مستحضرید و درابتدای کلام نیز،اشاره داشتید یک زمانی حوزه اصفهان رونق بسیار داشت و سرآمد دیگر حوزه ها بود. چگونه شد که ما دراین اواخر شاهد آن رونق نیستیم ؟

استاد: دو عمال در رونق و رواج اصفهان بسیار موثر بود: یک مدیریت حوزه که پیش از روی کارآمدن رضاخان ، مرحوم حاج آقا نورالله و آقایان مسجد شاهی ، ریاست اداره و مدیریت حوزه را به عهده داشتند. در آن زمان به حوزه سر و سامان و نظمی داده بودند. در دو سطح پنج و سه تومان شهریه می دادند.

طلبه های زیادی ازاطراف ، برای ادامه تحصیل به اصفهان می آمدند و حوزه ، جمعیتی داشت که خوب هم درس می خواندند.

عامل دوم در رونق حوزه اصفهان ،اساتید پرمایه و حوزه های درسی خوبی بود، که تشکیل می شد، اساتید بزرگی که در فنون مختلف ذی فنون بودند. برای هر کدام از علوم ، فقه واصول و حکمت و طب و ریاضیات ،استاد وجود داشت . مرحوم آخوند کاشی و جهانگیرخان وارباب و دیگرانی که قبل از زمان ما بودند هر یک استوانه ای کم نظیر به حساب می آمدند. زمان هم که آقا سیدمحمدباقر درچه ای ، مرحوم شیخ محمدحکیم و دیگران بودند که رونق درسی حوزه از اینان بود. با روی کار آمدن رضاخان ، کلا درسها تعطیل شد. من خودم آن زمان یازده جلسه درس داشتم و مدتی بود که سیزده جلسه شده بود.

آن زمان ، در مسجدامام ، جلسه درس داشتم . در تمام رشته های طلبگی وارد بودم واغلب آنها را درس می گفتم . رضاخان ، با آقایان مسجدشاهی و حاج آقا نورالله ، که ریاست حوزه را داشتند، طرف شد و درسها را تعطیل کرد. تمام درسها تعطیل شد. و طلبه ها پراکنده شدند. من هم ، مدت چندین سال بود که کنار نشستم و درس و بحثی نداشتم . دراین قضای، بعضی از بزرگان از غصه دق کردند و مردند.

این که بعداز سالیانی ، دو مرتبه درس و بحث ها شروع شد. ولی دیگر حال حوزه اصفهان ، به حالت قبل برنگشت .

حوزه :از حضور شما تقاضا می کنیم که مشایخ اجازه تان را معرفی کنید.

استاد:اولین اجازه را من از مرحوم آیت الله آقا سیدمحمدنجف آبادی گرفتم .

وقتی خواستم ازایشان اجازه بگیرم فرمودند: سؤالی می کنم جواب بده . مساله خلع را مطرح کردند. سوالاتی پیرامون آن نوشته بودند که من در جواب کتابچه ای نوشتم و برای ایشان فرستادم . وقتی آن مرحوم اجازه را نوشتند خدمت آیت الله آقای شیخ محمدرضا نجفی اصفهانی رفتم . ایشان فرمودند: چرا پیش خودم نیامدی ؟ من که به شمااجازه می دادم . عرض کردم : چه عیبی دارد،این لطف را بفرمائید که ایشان هم اجازه دادند. همچنین از مرحوم آیت الله آقای سیدمحمد درچه ای و آیت الله آقا شیخ محمدحسین فشارکی اجازه دارم .اجازه مرحوم فشارکی را خدمت مرحوم آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی که بردم ایشان هم تنفیذ کردند. همچنین از آیت الله سید محمد حجت کوه کمره ای و یت الله حاج آقاامین الدین بروجردی و آیت الله حاج میرزا محمدرضا کلباسی اجازه دارم .

حوزه : حضرت عالی بحمدالله دستی به قلم داشته و صاحب تالیفاتی هستید،از حضور شما خواهش می کنیم مقداری راجع به تالیفاتتان صحبت بفرمائید. استاد:البته من که قابل نیستم همینطور سطوری را رقم زده ایم .

در تمام این تالیفات ،انگیزه من بر طرف کردن قصوری بوده است که در جای جای امر دین حس می کردم .

من شاهد بودم که در بعضی از امور، ما چنانکه بایداز متون دینی خودمان استفاده نمی کنیم و قدر آنها را نمی دانیم . من خواستم تا حدامکان و بقدر توانائی خودم ،این نقص رااز بین ببرم .

اولین تالیف من ، کتاب ارث الشیعه بود. من دیدم طلاب ، در باب ارث و فهم مطالب پیچیده این باب ، مشکلاتی دارند، براین اساس ، تصمیم گرفتم بحث ارث را براساسی موازین شیعه ، به زبانی ساده بیان کنم که تا حدی رفع این مشکل بشود.این کتاب ، در میان طلبه ها بااستقابل روبرو شد و چندین چاپ متوالی خورد.

حوزه : ظاهرااین کتاب شما ر، مرحوم آیت الله بروجردی نیز دیدند،این قبل از چاپ بود یا بعداز چاپ ؟ ،

استاد: بعداز چاپ بود. من به اتفاق آیت الله منتظری ، خدمت ایشان رسیدم ، و آنجا کتاب را خدمت ایشان دادم . یادم هست قبل ازاین که خدمت ایشان برسیم ، آیت الله منتظری فرمودند: کتاب را خوب و دقیق بخوان اشتباه واشکالی نداشته باشد، چون اقاامشب همه اش را مطالعه می کند.

بله ، دراین کتاب خصوصیات ارث رااز هم جدا کرده و شرح دادم .

بعد ملحقات قضاوتهای امیرالمومنین ( ع ) را نوشتم .

در آن اوائل که حجاج حج می رفتند مناسک نبود، و به این خاطرافراد به زحمت می افتادند. در آن موقع ، من مناسک الشیعه را تالیف کردم . این مناسک به گونه ای بود که علاوه بر مسائل واحکام شرعی ، خصوصیات محلی مکانهای مختلف را داشت ، مثلا مشخص کرده بود حرم تا کجاست . حریم و حدود آن را تعیین کرده بود.

همچنین بقیه مکانها را نیز، که خیلی هم مفصل شده بود.

بعدها که آقایان دیگر مناسک نوشتند، کتاب ما کنار گذاشته شد. کتاب دیگر،احسن التقویم است که در آن اوقات شرعی اصفهان را مشخص کردم .البته بعداوقات شرعی مکه و مدینه و تهران را هم نوشتم .

در کتاب احسن التقویم ،اوقات شرعی اصفهان را در طول سال مشخص کردم .انگیزه تحریر کتاب احسن التقویم ،این بود که اذانی که از گلدسته ، پخش می شد، با وقت شرعی مطابقت نمی کرد. وقتی من می رفتم نماز، می دیدم عده ای دارنداز نماز برمی گردند. می گفتم : هنوز ظهر نشده . می گفتند: چر،اذان گفتند. حدود هیجده دقیقه اذان را زودتر می گفتند من این کتاب را تالیف کردم ، تا وقت شرعی درایام سال مشخص گردد.

کتاب شرح دعای ندبه ، به نام وظائف الشیعه ، یکی دیگراز تالیفات من است . زمانی یکعده ، بر رد دعای ندبه حرف می زدند و چیز می نوشتند که این دعا سند ندارد، مدرک ندارد، و عبارتهایش درست نیست . در عبارتهای دعا هم خدشه می کردند. من در جهت ارائه سند و درست بودن جهات دیگر دع،این کتاب را نوشتم .

کتابی در شرح احوالات مرحوم صاحب بن عباد نوشتم ، چون بعضی به من گفتند آن مرحوم سنی مذهب بوده است . من دیدم ، این نارواست ، چرا که مرحوم صاحب بن عباد،از مروجین شیعه واز پایه گذاران مذهب تشیع ، درایران بشمار می رود.این بود که کتابی در شرح احوالات آن جناب نوشتم ، و شهادت چندین نفراز فقهای بزرگ را بر شیعه بودن ایشان در آنجا آوردم .

رفیق مهندسی داشتم به نام آقانجفی ، یک روزایشان به من گفت : من در انگلستان ، به یک نفر کنفرانسی دعوت بودم که در آنجا گوینده اظهار می داشت :این ادعای مسلمانان که اسلام دین جامع و کاملی است درست نیست ، بلکه اسلام دین ناقصی است . دلیل می آورد که در روی زمین ، مناطقی هست که بین طلوع و غروب خورشید در آنج، چندین ماه ، فاصله است ، و مسلمانها راجع به چگونگی اعمال عبادی ، در آن مناطق ، هیچ حکمی در میان احکام فقهی خود ندارند. بعد حکایت ظنزآمیزی را نیز، نقل کرده بود که یک نفر مسافر روزه دار، به قطب شمال سفر کرده و در آنجا برای افطار، منتظر غروب خورشید مانده است و چون خورشید در وقت معمول غروب نکرده است مسافر بیچاره ،از گرسنگی فوت کرده است .این جریان ، انگیزه تالیف کتاب الرساله القطبیه ، در من شد. دراین کتاب ، من اوقات شرعی را در قطب شمال ، مشخص کردم .البته در مقدمه آورده ام که گوینده داستان مسافر روزه دار، در ساختن آن داستان ، غفلت کرده است که شخص مسافر،از نظراسلام ، نمی تواند روزه بگیرد. و همچنین آورده ام که گر چه فقهای مااین بحث را بخاطر عدم ابتلاء مطرح نکردند،اما زمینه استخراج این حکم ، در منابع اسلامی هست و بایداستخراج شود. چنانکه من اینکار را کردم ، یعنی ، حکم عبادتهای آنجا رااز قرآن و حدیث ،استخراج کردم ، واوقات صلوه وصوم را درمناطق شمال ، مشخص کردم.

همچنین در کتابی دیگر به نام کتاب طبیق ، به تطبیق سالها و ماههای هجری قمری ، با سالهای هجری شمسی ،ازاول هجرت تا سال 1268 هجری یا 1320 خورشیدی پرداختم .

جزوات دیگری هم دارم که فهرست کامل آن در پشت بعضی از همین کتابها آمده است .

حوزه : شما می فرمائید مساله احکام در قطب را علمای ما به لحاظ عدم ابتلاء بیان نکردند ولی زمینه استخراج آن در منابع فقه ما وجود دارد که بایداستنباط شود، بنابراین ، کتب فقهی ما نبایدالزاما منحصر به همین 52 کتاب باشد، بلکه اگر مسائل زمان ایجاب کرد باید پی استنباط مسائل موردابتلاء و جدید رفت ، آنها رااستنباط کرد و کتابهایی هم به کتب فقهی افزود.

استاد: بله ، همینطوراست .این بسیار مساله واضح و روشنی است که ابواب فقه نباید محدود بماند. در هر زمان باید مسائل مستحدثه زمان را شناخت واحکامش رااستخراج کرد. خوب بعضی مسائل در گذشته هیچ نبوده است ، زمینه ای هم برای طرح آنها در لسان علمای پیشین وجود نداشته است ،اماامروزاین مسائل مطرح است ، ما که نمی توانیم نسبت به آنها بی تفاوت باشیم . منابع و ماخذ ما هم نسبت به مسائل مستحدثه هر زمان بی تفاوت نیست زمینه پاسخگوئی دارد. منتهی باید زحمت کشید، کاوش کرد، و حکم را به دست آورد. معنی عدم انسداد باب اجتهاد همین است و دراین صورت می توانداحکام فقهی مردم را تا قیامت کفایت کند.

حالااگر مااز کنار مسائل ، بی تفاوت بگذریم و به آنها آنطور که باید نپردازیم ما مقصریم .

دراینج، من می خواهم مطلبی را یادآوری بکنم .

حوزه :بفرمائید.

استاد: درسهایی که در حوزه علوم دینی تدریس می شود، همه اش خوب است و لازم ، بجاست که طلبه ها آنها را خوب و با دقت بخوانند. منتهی ، دروسی دیگر هم لازم است که در حوزه ها تدریس شود که در حوزه های گذشته تدریس می شده است ، ولی متاسفانه امروز، کنار گذاشته شده است . هر کدام از علوم روز و غیره که دانستن آن در آگاه کردن طلبه نسبت به مسائل زمان موثر باشد، در فقه و برداشتهای فقهی ،اثر مطلوب می گذارد.

یاد گرفتن این درسها و دانستن اینگونه معلومات ، برای حوزه ها کاملا ضروری و واجب است . واضح است که وجوب شرعی مراد نیست ، بلکه برای فهم و درک بهتر درست تر لازم است . لازمه درس خواندن هم همین است که انسان بااشراف به مسائل اطراف خود، و مسائل و مشکلات مردم ، درس بخواند. ما نباید نسبت به آموختن علوم ، تنگ نظر باشیم ، و به چند تا قناعت کنیم ، مثلا من نمی دانم چرا دیگر در حوزه ها ریاضیات ، نمی خوانند و آن را ترک کردند، با وجوداین که ریاضیات ، علاوه براین که عقل و فکر را پرورش می دهد وانسان را نکته بین و دقیق بار می آورد در فقه هم کاربرد زیادی دارد. در کتاب ارث و دیگر کتابهااز آن بخوبی استفاده می شود. حتی بعضی از مسائل آن بدون دانستن ریاضیات حل نمی گردد. من اخیرا به یکی از آقایان دراصفهان گفتم : ما باید یک عده از طلبه ها را در کنار آموزش فقه واصول ریاضیات هم آموزش بدهیم .ایشان ،از میان شاگردانشان جمعی راانتخاب کردند که از سال گذشته برای آنها درس ریاضی شروع کردیم .

علوم لازم و ضروری را باید یاد گرفت و نباید با آن مخالفت کرد.

من فکر می کنم بعضی از مخالفت هااز سر جهل است ، مثل، مخالفتی که با یادگیری حکمت از قدیم سابقه دارد. حتی در خوداصفهان هم آن زمان که پایگاه حکمت و فلسفه بود بعضی ها با آن مخالفت می کردند واین مخالفتهااساسا بی پایه و بی بنیاد بود حکمت ، علم است و کسی نمی تواند بگوید یادگرفتن آن بداست . حالا ممکن است کسی ظرایف آن را نفهمد، یا کلا به ذوقش جور نیاید، یااستعداد آموختنش را نداشته باشد،این مطلب دیگری است ، ولی نباید با علم و آموختن علوم مخالفت کرد. به عقیده من مخالفین حکمت ، خودشان هم درست نمی دانند که چرا مخالفت می کنند.علت اساسی همین است که مباحث حکمت را نمی فهمند با آن آشنا نیستند به این خاطر مخالفت می کنند.

علوم حوزوی ما تا حدود زیادی به یکدیگر مربوط می شوند، به نحوی که فهم یکی به دیگری بستگی دارد. مثل، ما دراصول مباحث زیادی داریم که اگرانسان حکمت را نداند آن مباحث را خوب متوجه نمی شود. حتی فهم درست و خوب کتاب کفایه متوقف است به دانش حکمت .

حوزه : فرمودید که کتاب ارث الشیعه را همراه با آیت الله منتظری خدمت مرحوم کیت الله بروجردی ، بردید. حضرت عالی در آن زمان با آیت الله منتظری دوستی و آشنائی داشتید؟

استاد: بله ، همینطوراست ، من با آیت الله منتظری ، خیلی مانوس بودم . دوست بودم . هر گاه قم می رفتم ، منزل ایشان وارد می شدم .ایشان هم اینجا تشریف می آوردند. هنوز هم خدمت ایشان ارادت دارم وایشان نسبت به من لطف دارند.

در سال 42 که حضرت امام را بازداشت کردند، بعداز خلاصی ایشان من با حدود هفتاد نفراز آقایان طلاب اصفهان ، رفتیم قم ، دیدن امام و ایشان را زیارت کردیم . منزل آیت الله منتظری بودیم که حضرت امام ، برای بازدید م، منزل ایشان ، تشریف آوردند. آیت الله منتظری ، فقیه خوب و برجسته ای است .ایشان جدااز فقه واصول وادبیات بسیار خوبی که دارند، در زیادی از علوم دیگر ممحض هستند. خداوند به ایشان توفیق و برکت عنایت کند. خداوند. حفظش کند.

حوزه : همانگونه که معروف است ، شما جدااز تبحر و ورزیدگی که در

ادبیات عرب دارید، گه گاهی هم شعر می گوئید.اگر موافقت بفرمائید، در این زمینه هم صحبتی داشته باشیم . استاد: خوب گاهی که حوصله ذوقی بوده است چیزهایی گفتم که بیشتر آنها ماده تاریخ است . بعضی از آنها درابتدای کتابهای چاپ شده آمده است .

البته تمام آنها را در جایی گردآوری نکردم . مقداری هم شعر دارم که گردآوری شده است ، رباعیات و غیره .

حوزه :از حضور شما خواهش می کنیم یکی ازاشعار خود را قرائت بفرمائید.

استاد: چیز قابلی نیست ، حالا که می فرمائیداشکال ندارد.این شعری که برایتان می خوانم ،اوائل پیروزی انقلاب اسلامی گفته شده است . به این صورت که من با جمعیتی ازاصفهان دیدن حضرت امام رفته بودم ، در آن مجلس من به چهره نورانی ایشان که نظر می کردم . هیبت و عظمت خاصی ، در آن چهره می دیدم . درانی حالت بود که من این شعر را گفتم :

خم ابروی خمینی خم خمخانه شکست

پی پیمانه حق جرعه و پیمانه شکست

خاک ایران همه چون صفحه شطرنجی بود

مات شد شاه و همه تخته شاهانه شکست

کاخش از دست شد و در بدر هر کشور

تا که در قاهره اش خانه و کاشانه شکست

لابلا کشور مالانه جاسوسی بود

لاشداین لانه و هم صاحب آن لانه شکست

دشمن ارگرگ صفت کرد به ما دندان تیز

سنگ دندان شکنش یکسره دندانه شکست

،پای مردان همه بودی زیر پی دانه به دام

دست غیبت آمد و هم دام و هم این دانه شکست

بت بتخانه آمرمی شدایران شد

بت شکن آمد و هم آن بت و بت خانه شکست

بست پیمان که همه مایه پیمانه برفت

سنگ آمد و هم آن بت و بت خانه شکست

!کار شد یکسره وارونه وایران ویران

امر حق آمد ویرانی ویرانه شکست

دست دزدان پی دزدی همه بر شانه شاه

دست حق دست ز دزدان و زشه شانه شکست

خواست تا ریشه ایران کنداز شانه ریش

شانه غالب شد و داندانه ن شانه شکست

بوداین خانه همه پایگه بیگانه

صاحب خانه ز بن پایه بیگانه شکست

مگر بر توطئه کردند به روزو مه و سال

مکر روزانه و ماهانه و سالانه شکست

خبراز عاقبت ظالم دهدشعرادیب

سنگ پاداش سرظالم دیوانه شکست

حوزه : در خاتمه بحث ،از حضور عالی تقاضا می کنیم ما و دیگر طلاب رانصیحت و موعظه ای بفرمائید.

استاد: من خود را لایق نمی دانم که بخواهم برای آقایان طلاب موعظه ای داشته باشیم . ولی از باب این که مطلب شما بی جواب نماند عرض می کنم . ما طلاب یک مطلب را نباید هیچگاه از یاد ببریم : آن مطلب این اینست که ما درس را برای خودمان تنها نمی خوانیم . در حقیقت ما باید واسطه بین مردم و علوم دینی باشیم . علوم را فرا بگیریم و بعد باایجاد معاشرت وانس با مردم این علوم را به آنها منتقل کنیم . براین اساس ، بعد ازاخلاص و خلوص نیت ضروری ترین چیز بر طلبه اخلاق نیکوست . طلبه باید اخلاق خوب داشته باشد، چه در خانواده چه در جمع دوستان ، و چه در اجتماع .ازاین طریق می تواند مردم را به سوی خویش جلب کند و می تواند

پیام خودش را به آنها بدهد.اگراخلاق نباشدانسان موفق نمی شود.

اگراخلاق نباشد گروهها به یکدیگر پیوند نمی خورند، قلبها به هم پیوسته نمی شوند، وافراد متفرق خواهند بود.

بعثت لاتمم مکارم الاخلاق . پیامبر نفرمود لاتمم الاحکام . نسبت به مردم باید تواضع و فروتنی داشت . معاشرت با مردم برای اهل علم ضروری است ، چرا که ثمره علم ، که همان تعلیم و تعلم است ، در معاشرت با مردم ظاهر می شود. باید با مردم در رابطه بود واین نمی شود مگر در معاشرت صحیح ، حتی با آنان که از نظر ما خط کارند و متعبد به احکام شرعی نیستند. بایدانس گرفت و دوست شد، تاازاین راه بتوان آنان را حل کرد. با جدائی و فاصله هیچ مساله حل نمی شود. کسی که می خواهد در مسوولیت تعلیم و تعلم باشد، سرلوحه کارهای خود راباید تواضع فروتنی قرار دهد. بخصوص ما نسبت به مردم خودمان بایداین حالت را داشته باشیم . مردمی که براستی دین خدا را یاری می کنند، و دراین راه از هیچ دریغ نداشته اند.این مردمی که براستی دین خدا را یاری می کنند، و دراین راه از هیچ چیز دریغ نداشته اند.این مردم ، براستی شایسته احترام هستند. بخصوص آنان که مستقیما درامور شرکت دارند.

در جلد 68 کتاب شریف بحار، صفحه 139، خبری به این مضمون ازامام محمدباقر[ ع] ، نقل شده است که روزی چند نفراز صحابه در منزل پیامبر[ص] آمدند. پیامبر[ ص] ،از منزل بیرون آمدند، فرمودند: در روز قیامت ، مردمی در طرف راست عرش و یا در طرف راست من قرار می گیرند. (تردیداز من است .).

بله ، در طرف راست با صورتهای نورانی قرار می گیرند. علی[ ع] پرسید: اینان کیانند یارسول الله . پیامبر فرمود: قوم تحابوابروح الله من غیر انصاب ولااموال هولاء شیعتک یاعلی .

کلمه[ روح الله] اینجااسم است . روح الله نامی ، که مردم مطیع او هستند و بدون هیچ گونه چشم داشتی او را یاری می کنند.

ازابتدا تا حال، م، میان علماء، روح الله نداشتیم واگر هم داشتیم بااین خصوصیات نبوده است . مسلما مراد، حضرت امام است .این روایت شان مردم ما را مشخص می کند. شان شهداء و میدان داره، کسانی که واقعا دراین زمان ، جهت یاری دین خد، زحمت می کشند و خدمت می کنند قرینه ای دیگر هست که می رساند مراداز روح الله دراین روایت ،اسم شخص است . در روایتی دارد که مردی در قم ، ظهور می کند که مردم ، جهت یاری دین خد، گردش جمع می شوند و یاریش می کنند.

درابتدای سوره بنی اسرائیل دارد که بنی اسرائیل ، بواسطه ظلم زیادی که انجام دادند توسط کسانی که از سرزمینان رانده شدند.

حالااین واقعه ، یکباراتفاق افتاده یا بیشتر،اختلاف است .اما در آیه مبارکه دارد:[ وان عدتم عدنا]اگر عود کنید بیائید، دو مرتبه شما را بر می گردانیم .

در روایتی دارد که راوی ازامام صادق[ ع] پرسید: چه کسی آنان را بر می گرداند؟امام[ ع] سه مرتبه قسم یاد کردند :[والله اهل قم]. .

غرض این که درست است که مردم باید قدر زحمت علمای عامل و زحمت کش را بدانند و به آنان احترام کنند، ما طلاب هم ، باید مواظب حالات و رفتارمان باشیم و در معاشرت با مردم ، بهترین معاشر باشیم .

خداوند متعال ، شما را نیز، در خدمت به حوزه های علوم دینی و مردم یاریگر دین خد، موفق کند.

حوزه :از حضرت عالی معذرت می خواهیم که ساعاتی از وقت شما را گرفته و شما را خسته کردیم .

استاد: خواهش می کنم ، ما که قابل نیسیتم ، گفتگویی بود که با هم داشتیم .



https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4518/4562/32975/مصاحبه-بااستاد-آیت-الله-ادیب/?SearchText=فشارکی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۰۹